139

باتک ی همانسانشsrdl.ir/file/AlmaseJadooyi_RomanDL_.pdf · باتک ی همانسانش هاتوک نامر ॓ࠑدنب ٝتسد یگنادواج 3الما :مان دولناد

  • Upload
    others

  • View
    5

  • Download
    0

Embed Size (px)

Citation preview

  • شناسنامه ی کتاب

    کوتاه رماندسته بندی: جاودانگی املاس: نام

    دانلود نگاه انجمن کاربر دادیح نیلوفر :نویسنده عاشقانه فانتزی، :ژانر

    h.esmaeili :ناظر SKY LIGHT :ویراستار

    خالصه داستان

    روشنی به آخر ماه چهاردهم شب در که ایستاره هفت که بودند معتقد مردمانی دورافتاده، کشوری در

    قرار خط یک در ستاره هفت این که یزمان داشتند اعتقاد هاآن. دارند جادویی خاصیت شوند،می دیده آید،می دنیا به شب آن در که کودکی به شوند، دیده نورانی بزرگ یستاره یک صورت به و بگیرند .دهندمی العادهخارق قدرتی

    به کودک سه ها،صدساله آن از یکی در که شوندمی خط یک به ستاره هفت این باریک صدسال هر آن به قدرتی ستاره هفت این ها،افسانه طبق. آمدند دنیا به شهر مختلف ینقطه سه در همزمان طور .بردمی فراتر عادی هایانسان از را هاآن که داد کودک سه اآشن هم با را هاآن روزگار شدن،بزرگ و زمان گذشت با -بودند پرس دو و دخرت یک که-کودک سه این .شد دیگری قدرت یمتوجه یک هر و کرد

    ...آیدمی میان به جاودانگی قدرت با املاسی از هایینشانه اینکه تا عادیست ظاهر به چیزهمه

  • .سایت نگاه دانلود تهیه و منترش شده، و متامی حقوق آن نزد این سایت محفوظ است دراین کتاب

  • 2

    جاودانگی لماسا رمانW W W . N E G A H D L . C O M

    دانلود نگاه انجمن کاربر

    Niloofar_hd

    *** :بریانت

    و بود تاریک جاهمه. شدم خانهکتاب بزرگ سالن وارد خاراندم،می را راستم چشم که درحالی و کردم باز را اتاق در کج چپ طرف به را راهم کشانخمیازه. گرفتمی فضا از را مطلق تاریکی سالن، کنار و گوشه در شمع تعدادی فقط

    حتی. ببینم توانستمنمی نیز را پایم جلوی که بود رسیده حدی به تاریکی. کردم عبور سالن یگوشه داالن از و کردم امناله برخورد، از ناشی درد که ردک وردبرخ چیزی به پایم ناگهان! کردممی شک چشمانم بودنبسته یا باز به گاهی

    انتها در. دادم ادامه راهم به ار،دیو به دست و گفتم ناسزا را خود کفش، نپوشیدن خاطربه لب زیر .برد هوا به را. برداشتم را کبریت و شمع وبی،چ کابینت روی از و کشیدم عمیقی نفس. کنم پیدا را آشپزخانه بازنیمه در توانستم

    بودم، کرده پرش چاه از ظهر دیروز که آب یدبه طرف به و دادم قرار اشپایه در را آن شمع، شدنروشن از پس . شد پیش یلحظه از بازتر چشمانم آب، ایجرعه خوردن از پس. رفتم

    مانه متوجه رسیدم، راه طاواس به وقتی. گرفتم پیش در را داالن راه همان و شدم خارج آشپزخانه از شمع همان با کتابی شی، آن. کردم بلند را آن چپ دست با و نشستم زانو دو روی. شدم کرد، اصابت آن با پایم که محکمی شئ

    :خواندم را کتاب نام وارزمزمه و زدودم را جلد روی غبار کردن،فوت با. بود رنگایقهوه جلد با قطور، !کهن هایافسانه-

    بود؟ کرده رهایش جانهمی سپس و برداشته اطالع بدون را کتاب ینا کسی چه. خورد تکان تاسف ینشانه به سرم تخت روی و دادم قرار وبیچ پاتختی روی را شمع و کتاب شدم، که اتاق وارد. رفتم اتاقم طرف به و شدم بلند جا از

    .شد چیره من بر خواب کمکم که بود سقف به نگاهم. کشیدم دراز امقدیمی یک به آخر، ماه همچهارد شب در شده دیده یستاره هفت بار یک سال صد هر که هستند معتقد شهر، این مردم پیش، سال سی. کندمی یداپ انسانی قدرت ماورای قدرتی بیاید، دنیا به شب آن در که کودکی هر و شوندمی خط

    .آمدند دنیا به شهر مختلف نقاط در کودک سه شب، همان در و شدند خط به ستاره هفت چه که است این کندمی خطور آدمیزاد ذهن به که چیزی اولین شاید. بودم کودک سه آن از یکی ،بریانت من،

    میان کودکی همان از من تفاوت. نیست گونهاین اما باشند؛ آن فاقد هاانسان دیگر که باشی داشته قدرتی! خوب سالگیپانزده سن به وقتی. بود دیگر ادافر از ترچشم توی خیلی وزیر پسر عالوه، به بود؛ مشهود خواهرانم و برادر

    برادر کار این! است مرده بیماری اثر بر وزیر کوچک پسر که افتاد مردم میان شایعه و کرد طرد را من پدرم رسیدم،

  • 3

    جاودانگی لماسا رمانW W W . N E G A H D L . C O M

    دانلود نگاه انجمن کاربر

    Niloofar_hd

    به آنکهبی زدند؛ خط تاریخ از را من نام سادگی همین به. نبودند کم مردم میان رفقایش و دوستان. بود ترمبزرگ .بدهند ابانتخ حق من ترروشن موهایم از نیز شمانمچ و بود دریا آبی رنگ به موهایم ظاهرم؛ همه از اول! بود؟ چه دیگران با من تفاوت اما

    . کردمی زدهوحشت نم از را کسی هر موضوع این و داشتم را آب کنترل قدرت من نبود؛ همین نه،! همین؟ بود؛ کنند،می فرار من زا و کرده خطاب شیطان را من موضوع این دنفهمی محض به مردم یهمه شدم متوجه که وقتی

    .کنم رفتار عادی انسان یک مانند کردم سعی اما بود؛ سخت. شدم مخفی خود کامل طور به خورشید وزهن. دادم قرار چوبی میز روی و برداشتم آتش روی از را کتری خودم، سازدست چوب با از بخار که جوشی آب. کردممی ازب را کتابخانه در رئیس، آمدن از پیش و شدممی بیدار باید اما بود؛ نداده نشان را

    . کردم باز را آن در و چرخیدم کابینت طرف به. دادم قرار چوبی میز روی و ریختم استیل لیوان در را شدمی بلند آن لیوان داخل رنگ وقتی. ختمری لیوان داخل و برداشتم بودم، کرده خشک را آن که خوراکی گیاه نوع یک از مقداری

    .شدم خیره داخلش به و کردم حلقه لیوان دور را دستانم کرد، تغییر از گاهی که ساده خدمتکار یک نبودم؛ معلم. کردممی کار رزمی فنون یمدرسه در کنم، پیدا کار جااین آنکه از پیش یاد را رزم تا کردممی تمرین یپنهان هم قاتاو از بعضی البته. کردمی تماشا را شاگردان و مربیان یمبارزه دور

    . بگیرم پایش به و کردم مبارزه او با ربیان،م از یکی با کلکل برای وقتی اما آموخت؛ را رزم من به جا،آن در بودن سال پنج

    .شدم اخراج جاآن از رساندم، آسیب .ریختم یرونب آشپزخانه کوچک یپنجره از را مابقی و نوشیدم را لیوان تلخ محتوای

    به را کاله که درحالی. شتمبردا کالهم با همراه کردم پیدا راهرو در گذشته شب که را کتابی و رفتم اتاقم طرف به و بزرگ قفل. کردم تحرک اصلی بزرگ در طرف به و گذاشتم مخصوص پیشخوان روی را کتاب گذاشتم،می سر

    . داشتند آمد و رفت هاخیابان و هاکوچه در مرد و زن عدادیت. گشودم هم از را لنگه دو و کردم باز را اشطالیی :بازداشت حرکت از را من صدایی که بروم خودم مخصوص جایگاه طرف به خواستم و چرخیدم

    ! کردی دیر امروز- :گفتم و دادم پاسخ را لبخندش. دیدم خندان لبانی با را ویلیام و برگشتم

    !موندم خواب- :گفت حال همان در رفت؛ بلند یچهارپایه طرف به استر یک و کرد حرکت داخل به بود؟ خبرچه دیشب-

    :نشستم خود جایگاه در و کشیدم عمیقی نفس

  • 4

    جاودانگی لماسا رمانW W W . N E G A H D L . C O M

    دانلود نگاه انجمن کاربر

    Niloofar_hd

    .ساده خوابیبی یک فقط هیچی،- روز هر ویلیام. کردم مرور بیاورند، پس را شدهبرده هایکتاب بود قرار امروز که اسامی و کردم باز را مقابلم دفتر تاریک کتابخانه فضای تا کردمی روشن ار لوسترها هایشمع و آمدمی جااین به کنندگان،راجعهم از پیش صبح .نباشد

    روی نگاهم دختر، مکی و کک و بور صورت دیدن با. کرد بلند دفتر روی از را سرم زده،شتاب هاییقدم صدای .جونز ملیکا: چرخید اسمش

    :گفتم و آوردم لب بر لبخندی !اومدی زود- :گفت و کوبید پیشخوان روی تقریبا را تابک خوندی؟ رو کتاب این تو-

    :زدم دید را کتاب عنوان و کشیدم گردن .احتماال آره،-

    :گفت زدههیجان . ببرم هم رو بعدیش جلد خواممی! محشره این-

    . بزنم خط را نامش تا ردمک فرو مرکب در را پر قلم. کند پیدا هاقفسه در را کتاب بعدی جلد تا کرد ترک را من :گفت و گرفت قرار مقابلم ویلیام

    .شد تموم من کار- :گفت بمی صدای بعد ایلحظه. زد تکیه پیشخوان به وری یک و !ویلیام نباشی خسته-

    سالم او از زودتر. زد ندیلبخ دیدنم با بود، نریمان نامش که رئیس،. برخاستم جا از همزمان و کردم بلند را سرم :داد پاسخ که کردم

    .بخیر صبح- :گفت و گرفت اتاقش در از چشم ویلیام. رفت خودش کار دفتر طرف به آن از پس

    ...داری دوست اگه گفتم. تپه باالی بریم خوایممی نفر چند با ظهر بعداز- :پریدم کالمش میان

    .باشم داشته ایعالقه نکنم فکر. ممنون نه،- :کشید هم در ابرو

  • 5

    جاودانگی لماسا رمانW W W . N E G A H D L . C O M

    دانلود نگاه انجمن کاربر

    Niloofar_hd

    !خداحافظ باشه،- .شدم خود کار مشغول و دادم تکان راست و چپ به را سرم. شد خارج خانهابکت از و

    شهر، از بیرون. کردندمی خودنمایی بیشتر جنگل طبیعت و درختان و شدمی کمتر هاساختمان شهر، خارج طرف به به. بود نوعمم شهر از خروج داشتند، اقامت هاجنگل در جادوگران گروه که جاییآن از. بود واقع بزرگ جنگلی از که است جنگل زا قسمتی تپه، .شد ساخته جنگل یناشناخته دنیای و جادوگران از تخیلی هاییقصه آن، یدنباله دوست. کندمی توجه جلب نفری دچن اما رفتم؛ جاآن به تنها باری چند. کرد تماشا را شهر تمام توانمی آن نوک .بگیرم قرار چشم در و شوند من یمتوجه مردم اینکه یا بیفتم جادوگران گیر ندارم ملیکا چشم در چشم آوردم، باال را سرم وقتی. کردم یادداشت کوچک کاغذ در را اسم آخرین و خاراندم را امچانه قصد شدم متوجه وقتی. دممان منتظر و دادم تحویلش کج لبخندی. کردمی تماشا را من گشاده لبخندی با که شدم :گفتم ناچار به دهد، ادامه کردنش نگاه زل زل به خواهدمی و بزند حرفی ندارد

    !کردی؟ پیداش- :پریدم جا از که کوباند پیشخوان روی را دستانش میان کتاب ایگونه به .کردم پیداش آره،-

    :گفت و کرد کوتاهی یخنده !نیست؟ قشنگ-

    :بردم باال را ابروهایم کنجکاو نیست؟ قشنگ چی-

    :شد خم ورتمص طرف به پیشخوان روی .دیگه لی لی به استفنی عشق- دید، را من یرفته درهم یقیافه که زمانی. بیاورم خاطر به برد، نام که را شخصی دو آن تا آوردم فشار ذهنم به

    :گفت طلبکار .میگم رو کتاب این داستان دارم-

    :دادم تکان سر حوصلهبی !قشنگه خیلی آره، آهان،-

    :گفت و شد خم بیشتر خوندی؟ رو داستان آخر تا تو-

    :گفتم فکر بدون

  • 6

    جاودانگی لماسا رمانW W W . N E G A H D L . C O M

    دانلود نگاه انجمن کاربر

    Niloofar_hd

    !احتماال آره،- :گفت تند میره؟می استفن تهش-

    چشمان. بدهم او به جوابی چه دانستمنمی و بود کرده قفل مغزم. ماندم خیره صورتش به و کشیدم عقب را سرم :گفتم ناچار به و گذراندم نظر از را اشکوفته بینی و ایقهوه موهای سبز،

    !بدونه صالح نویسنده یچ هر- :گفت حرص با و کشید کنار را خودش پیشخوان روی از. کشید هم در ابرو و گرایید قرمز به صورتش آنی به .گردونمبرمی رو کتاب فردا پس- نظاره را اشخالی جای باالرفته، یابروها با. کرد ترک را کتابخانه کوبید،می سالن کف به را پاهایش که درحالی و

    .دوختم چشم شد،می زیاد آن در جمعیت کمکم که ایکتابخانه به و انداختم باال ایشانه! کردم؟ ناراحتش. کردمBeriant: بریانت

    *** «گذشته»

    :ارداد را من و گذاشت وهایمباز روی را دستش دو. کردم نگاه مادرم صورت به نگرانی با و رفتم عقب قدم چند ترسیده :زد فریاد و داد هلم همزمان. چرخاند

    !برو- شمشیر با که دمدی را جمعیتی او، جای به اما ببینم؛ را مادرم صورت دیگر باری تا برگرداندم را سرم رفتم؛ قدم چند

    :بود بلند اهو به خراششانگوش فریادهای همزمان و دویدندمی طرفم به مشعل و چوب و !شیطان- !کنه فرار نذارید- !بمیره باید اون-

    سوزش به چشمانم داشتم، که سرعتی با. کردم دویدن به شروع توان تمام با و دادم قورت سختی به ار دهانم آب جز چیزی چرخیدم؛ خود دور زناننفسنفس. داشتم قرار جنگل اعماق در که ایستاد حرکت از پاهایم زمانی. افتاد

    دیگری راه و برگشتم اما رفتم؛ جلو دمق چند مردد و کشیدم موهایم میان دستی. نبود مقابلم برگش و شاخ و درخت آسمان به را نگاهم و دادم قورت را دهانم آب. ایستادم جایم سر و شدم پشیمان هم باز ولی کردم؛ انتخاب را

  • 7

    جاودانگی لماسا رمانW W W . N E G A H D L . C O M

    دانلود نگاه انجمن کاربر

    Niloofar_hd

    به گشتمبرمی! رفتم؟می کجا. بگیرم پناه شب دل در تا نداشتم را جایی من و بود کردن غروب به رو آفتاب. دوختم !کردم؟ فرار چرا بود، برگشتن به قرار اگر! شهر؟

    گوشم کنار از تیری ،موقع همان. کردم بررسی را اطرافم دوباره و دادم تکان طرفین به را سرم کالفه و عصبی ابهتی پر و محکم ماا زنانه، صدای. چرخیدم جا در و گفتم «آخی». انداخت سوزش به را گوشم یالله و گذشت

    :گفت !مرگت با میشه ویمسا خوردنتکون! نخور تکون-

    :زد فریاد که رفتم عقب قدمی. گرفت بر در را پایم تا سر ترس !وایسا جات سر-

    تیر. کردم تیر یروانه نگشتانما از را آتشی و آوردم باال را دستم سرعت به. آمدمی طرفم به که دیدم را بعدی تیر !بود شده پودر من، به رسیدن از قبل را مخالف راه تا برگشتم مد،نیا صدای وقتی. چرخاندم درختان هایشاخه میان را اهمنگ و رفتم عقب دیگر قدم چند صدا طرف به ار رویم و گرفتم فاصله دیگر قدم چند. شنیدم سرم پشت از را پرشی صدای که بگیرم پیش در

    قدم چند درهم، صورتی با دختر. شد ترراحت کمی خیالم داشت، دست به کمان که جوانی دختر دیدن با. برگرداندم :گفت و آمد جلو

    !هستی؟ کی تو- :داد ادامه تهدیدکننده

    !نه؟ جادوگری؛ نیستی؛ که ما گروه از- :گرفت نشانه را من و گذاشت کمان در سرعت به را تیر که رفتم عقب قدمی

    !نخور تکون- :گفتم بود، مشهود آن در لرزش که صدایی با ...ن رو کسی به رسوندنآسیب قصد من- :گفت و زد پوزخندی دختر! بردم یاد از را حرفم گلویم، زیر چاقویی خنکی حس اب

    !طورهمین هم ما-***

    «حال» !ها زنممی حرف دارم! هی-

    :برگشتم طرفش به کوچکی لبخند با و کشیدم عمیقی نفس

  • 8

    جاودانگی لماسا رمانW W W . N E G A H D L . C O M

    دانلود نگاه انجمن کاربر

    Niloofar_hd

    .افتادم چیزی یه یاد- :گفت طلبکار ایقیافه با و سینه به دست

    بدی؟ من به سکه سه باید و باختی من به دیشب اینکه یاد! چی؟ یاد- :شد درهم ابروهایم

    !نیست؟ یادت یعنی- بود، رفته فرو فکر در که اشقیافه به چشمی زیر زدم؛ تکیه آن به و رفتم چپم سمت درخت طرف به حال، همان در

    .آورد خاطر به را یادگاری یا پیمان قرار، داشت سعی حتما. کردم نگاه :فتگ که زدم پوزخندی

    !نیست؟ یادم رو چی- مقابلم درخت یشاخه روی مانمچش و چرخید سرم. انداختم نگاهینیم بود، شده سوال عالمت چون که اشقیافه به

    :گفتم آرامی به. ماند ثابت !زدی تیر من به درخت اون باالی از تو نقطه، این توی پیش، سال ده-

    و زد کجی لبخند. کردمی خودنمایی پایدار همچنان جایش اما نبود؛ زخمی. شد کشیده چپم گوش یالله به دستم :گفت

    !اومدیمی نظر به عرضهبی و ترسو و تنها روز اون قدرچه آره،- :گذشتم کنارش از و کردم درهم را صورتم

    .خونه برگردیم بهتره- :افتاد راه دنبالم به و کرد کوتاهی یخنده

    .اریبدهک من به سکه سه نرفته یادم هنوز من- هفت که شبی همان. آمد دنیا به آخر ماه چهاردهم شب در پیش سال سی که هستم کودکی سه از یکی من

    قدرتی جادو، از استفاده استعداد. شدند دیده الجثهعظیم یستاره یک صورت به و خط یک به آسمان نور پر یستاره هیچ. داد من به دیگری چیزهای بالعکس و رفتگ من از را چیزها خیلی قدرت این اما شد؛ بخشیده من به که بود صورت این در که! نباشد جادوگر جادوگر، یک یبچه است ممکن گاهی حتی و آیدنمی دنیا به جادوگر عادی آدم

    و گرفتم قرار حمله مورد مردم طرف از نداشتم، بیشتر سالبیست که زمانی پیش، سال ده. ندارد جایی هاآن میان مهسان، با بودم، سرگردان و گیج جنگل در که زمانی. کنم فرار تا کرد کمک دید،می متفاوت را نم تنها که مادرم تا. بود جادوگری یفرقه به ورود و جادوگران دیگر با آشنایی برای راه تنها این. شدم آشنا فرقه جادوگران از یکی. بودم شنیده بود جادوگران پشت که را هاییمزمهز چون بودم؛ داشتهنگه مخفی دیگران از را قدرتم فرار، روز از قبل

  • 9

    جاودانگی لماسا رمانW W W . N E G A H D L . C O M

    دانلود نگاه انجمن کاربر

    Niloofar_hd

    همه تا شد باعث ساده پرتیحواس یک شوم، روز آن از قبل روز یک. پنداشتممی هاآن به نزدیک را خود نیز من شد باعث... و جادوگری تاریخ وردها، با آشنایی! نبود لطف از خالی هم فرقه به ورود اما شوند؛ تفاوتم این یمتوجه

    .شوم آشنا خودم با یشترب تا بودند، شده خط به افقی رطو به که رنگیسیاه چادرهای با آن پس در و زدم کنار را صورتم مقابل برگ و شاخه به و شدند خارج چادرها داخل از رنگسیاه هایشنل با سرباز دو شدیم، نزدیک وقتی و کردیم حرکت. شدم روبرو

    .آمدند طرفمان :گفتم و مآورد باال را دستم دو !باره؟ چندمین این خیال،بی-

    :انداخت باال شانه و گرفت را دستم دو مچ راست، سمت سرباز !قانونه قانون،-

    نگاهم در و شد ساطع چشمانش مردمک از ایکنندهخیره سبزرنگ نور ایثانیه شدم، خیره چشمانش در حوصلهبی یمسخره یرگیجهس مقابل در و بستم را چشمانم. دپیچی سرم در عجیبی حس و افتاد سوزش به چشمانم. نشست

    :زد ایضربه امشانه به جرج. دادم تکان طرفین به را آن بار چند سرم، !نباش سوسول! اری بجنب-

    :فتمگ اخطارکننده همزمان. کردم نثارش ایغرهچشم و کردم باز سرعت به را چشمانم !ارداد-

    :گفت گوشم زیر هسانم گذشتیم، چادرها از وقتی. کرد حرکت به مجبور را من و شد حلقه بازویم دور مهسان دست !کنی عادت باید-

    از خارج به که است سالجپن از بیش! کردمنمی عادت. دادم تکان راست و چپ به بار دو نفی عالمت به را سرم شخصیتم شناسایی برای چشمانم در را مسخره نور آن سالپنج این روز هر و دارم آمد و رفت شدهحفاظت یمنطقه

    .کنم عادت که خواستمنمی و توانستمنمی! شناختندنمی را من گویی! انداختند از پس که شهرکی. بود رویم پیش گرفت،می بر در را آن بزرگ و کوچک هایمغازه و هاخانه که کوچکی شهرک

    مورد جادوگران، و جااین رئیس برای نهمچنا که چرا نسبتا؛ گویممی. شد امن نسبتا ایخانه به تبدیل طردشدنم، .نبودم اطمینان

    . کوبید تربزرگ پسر وشگ در خشم با ترکوچک پسر. بودند یکدیگر با دعوا مشغول که افتاد کودکی دو به نگاهم پدید را رمزرنگیق پرتوی کوچکش دست دو میان و برداشت عقب به گام چند بود، شده عصبی که تربزرگ پسر . گفت ناسزا تربزرگ سرپ به و دوید پسرش طرف به ترکوچک پسر مادر موقع همان که رفت هم در ایمابروه. آورد

  • 10

    جاودانگی لماسا رمانW W W . N E G A H D L . C O M

    دانلود نگاه انجمن کاربر

    Niloofar_hd

    !هی: مهسان :گفت و ردب باال را ابروهایش. دوختم مهسان رنگمشکی چشمان به و گرفتم صحنه آن از را نگاهم

    !فکری تو- .میده یاد اهبچه به رو خطرناک و کشنده وردهای کی بفهمم دارم دوست خیلی-

    :داد جواب مهسان کردم، فوت که را نفسم !ناراحتی؟ چرا تو تازه! یادگیری برای دارن راه هزارتا- !باشی نگران و ناراحت باید تو بشم؛ ناراحت باید که نیستم من این- بازویم دور از را دستش. دادن جوابی اما نگریست؛ روبرو به و چرخاند را سرش. انداختم چشمانش به معناداری نگاه و

    :گفت و برگشت رفت، که قدم دو. گرفت فاصله من از کمی و کرد باز !بیام تا کن صبر-

    بگویم است بهتر یا ردم،م. کردم حرکت خود یخانه طرف به و کج را راهم رفت، وقتی. برود تا دادم تکان را سرم قهقهه صدای هیگا و فریاد دایص گاهی. بودند آمد و رفت مشغول تنگ و کوچک هایکوچه در جادوگران،

    در کوچک، شهر این. داد تشخیص شدمی شد،می خوانده بلند صدای با که را وردهایی دقت، کمی با حتی. آمدمی یهمه ظرن از که شهری .بود شده ساخته نداشت، را آن در نهادن پا جرأت کسهیچ که جنگلی سیاه، جنگل اعماق .کردمی فراهم جادوگران برای را امنیتی خود نای و بود پوشیده عادی هایانسان

    روی از را شنل! زندگی برای گبزر نسبتا اتاقی گذاشت، را نامش شدنمی که خانه. شدم وارد و کردم باز را خانه در و رفتم بود، اتاق یگوشه که ایشدهپهن خواب رخت طرف به. کردم آویزان لباسیچوب به و برداشتم هایمدوش . رفتم فرو فکر در و دمنها پیشانی روی بر را راست دست. بیرون هایلباس و کفش همان با کشیدم؛ زدرا رویش

    شتاب با. ردآو هجوم دهانم سمت به آن محتوای تمام کردم حس شکمم، روی بر سنگینی جسم فرودآمدن با. کردم نگاه روبرویم شیطنت از پر و گرد صورت به درهم ابروهایی با. کردم باز را امبسته چشمان و شدم خیزنیم

    :گفتم کالفه. کرد حلقه گردنم دور را کوچکش دستان و زد نیشخندی !نیست؟ خوبی کار دیگران شکم روی پریدن که نگفته بهت خواهرت-

    :گفتم و داختمان نگاهی بود، ایستاده جاآن که مهسان به. دوخت چشم در درگاه به و چرخاند را سرش !خوای؟می چی-

    :شد بیشتر گردنم دور مهسان، برادر مهیار، دستان یحلقه !دادی قول-

    :کردم فوت صورتش در را نفسم

  • 11

    جاودانگی لماسا رمانW W W . N E G A H D L . C O M

    دانلود نگاه انجمن کاربر

    Niloofar_hd

    !قول؟ کدوم- :گفت و کرد جمع را صورتش

    !میده بویی چه دهنت- :داد ادامه. دوختم چشم صورتش به طلبکار و انداختم باال را ابروهایم تای یک

    !بیاری خوبا چوب اون از برام بود قرار- .پاشو روم از فقط شه،با- در دست و انداختم هسانم به سپس و مهیار به دیگری یطلبکارانه نگاه. ایستاد کنار و شد پا سرعت به رویم از

    خارج را کوتاه اما کلفت، چوب دو کردم،می غرغر لب زیر که درحالی. کردم کمرم دور به شدهبسته چرمی کیف :کردم مزمهز لب زیر! دوید بیرون طرف به خندان و خوشحال. دادم قرار مهیار کوچک دستان در و کردم

    !کم شرت- :کرد اعتراض مهسان که شدم درازکش جایم در دوباره

    !جاماین هنوز من !هی- !بری تونیمی خب- .داره کارت باب اطالع، محض ولی آره؛-

    :پرسیدم. شد اشجدی نگاه میخ نگاهم !شده؟ خبر چه-

    :انداخت باال شانه .دونمینم- .شدم خارج خانه از شنل، پوشیدن درحال و بلند جا از

    بعدش روز تا صبح از فرن سه الی دو. دارند را جادوگران دیگر و شهرک از محافظت یوظیفه جادوگران، از گروهی ما توسط که انسانی هر. کنند پیدا را جااین راه و شوند جنگل وارد نتوانند هاانسان تا دهندمی نگهبانی هاجنگل در

    از دیگر گروهی آزمایشگاهی موش یا و میرد،می لحظه همان در یا افتد؛می برایش اتفاق دو شود، دستگیر .شودمی جادوگران

    از شدنخواسته اما آورد؛می فشار چشمانم به نیز خواب کمبود و بودم خسته. بود مهسان و من نگهبانی نوبت دیروز او. شدنمی انجام او یاجازه بدون کاری هیچ و بود جادوگران تمام رئیس باب. بود دیگری یمسئله باب، طرف

    .کردم مالقات او با جنگل به ورود از بعد که بود کسی دومین !خانه تا داشت را ماندهیفر مرکز حکم بیشتر. بود باب یخانه داشت، وجود شهرک این در که بزرگی ساختمان تنها

  • 12

    جاودانگی لماسا رمانW W W . N E G A H D L . C O M

    دانلود نگاه انجمن کاربر

    Niloofar_hd

    :گفت دیدنم محض به داد،می نگهبانی خانه در مقابل که جادوگری دو از یکی !کردیمی بازی دنبال هاپروانه با جنگل تو دیروز شنیدم اری، هی-

    :پیچید گوشم رد دوستش صدای بعد ایثانیه. گذشتم کنارش از حرفبی و کشیدم هم در را ابروهایم !گرفته آتیش شنلت انگاری راف - :شد شنیده گوشم کنار مهسان یخنده از پر صدای. شد بلند رافائل فریاد صدای آن از بعد و !نداشت حرف کارت-

    مشغول و نزدیک رد مقابل نگهبان دو. رسیدم باب اتاق در به تا گذشتم سنگی راهروهای از و زدم پوزخندی :گفت و کرد باز را در چپی سمت نگهبان آن، از پس. شدند گشتنمان

    .منتظرتونه باب- جوگندمی موهای با نسالیمیا مرد چوبی، صندلی روی و میز پشت. شدم تار و تیره اما رگ،بز اتاق وارد حرفبی

    اشاره اتاق یگوشه لیصند به دست با و برداشت لبش یگوشه از را دستشخوش و کوچک پیپ باب. بود نشسته سکوتی گذشت؛ وتسک به قایقید. دوختم چشم اتاق هایشمع هایشعله به و نشستم صندلی روی بر صدابی. کرد پایم به آرامی یهضرب و کرد صاف صدا و سر پر را صدایش مهسان. بود زده زل من صورت به وقت تمام باب که :گفت باب که کردم نگاهش سوالی. زد !میای نظر به خسته- !زدی حدس درست-

    :گفت حوصلهبی اما جدی، دوختم؛ سبزرنگش چشمان در را نگاهم بار این !دونی؟نمی جدید اخبار زا چیزی انگار-

    :دوختم چشم باب صورت به دوباره سپس و انداختم مهسان به نگاهی کنجکاو !شده؟ خبر چه-

    که درحالی و برداشت را هافنجان از یکی. شد ظاهر میز روی ظریف چینی فنجان سه که داد چرخی دستش به باب :گفت کرد،می نزدیک لبش به را آن !دکنی پذیرایی خودتون از-

    و برخاست جا از ثمک با مهسان. رود فرو چشمانش به تیری چون گذاشتم و نپوشاندم را لبم یگوشه پوزخند :گفتم. گرفت قرار کنارم دوباره و برداشت را هافنجان

    چیه؟ مشکل- :گفت بمی صدای و سرد لحن با و دوخت اینقطه به را نگاهش باب

  • 13

    جاودانگی لماسا رمانW W W . N E G A H D L . C O M

    دانلود نگاه انجمن کاربر

    Niloofar_hd

    !کشنمی سرک جنگل توی مزاحم چندتا که هست وقتی چند- :نشست نگاهم در نگاهش

    !باشی داشته خبر شاید گفتم- :گفتم و کشیدم مه در ابرو! نبود خوب اصال که چیزی. رسیدمی نظر به تهدیدکننده و تمسخرآمیز لحنش

    !ندیدم جنگل تو رو کسی من- اتاق دمای که سرد قدرآن کرد؛ سردتر را صدایش. شد ناپدید فنجان که کرد مشت بود، آن در فنجان که را دستی

    :کرد پیدا کاهش حدی تا هم !کنی پیدا رو هامزاحم اون باید تو- مهسان،. رفت مه در صورتم و شد زده چنگ راستم بازوی. کردم حس را شمع هایشعله لرزش چشم گوشه از

    :تگف و شد بلند جا از مهسان من از زودتر. بود کرده حس بودم، کرده حس که را چیزی همان !جااین یاریمشونم بسته کت و کنیممی پیدا زودی به رو هااون میدم قول بهتون. میشه امر اطاعت- :گفت باب که شدم بلند جا از کرختی با .میشه شروع ماموریتتون فردا از-

    :گفتم که کرد من به نگاهینیم !بله- .کردم فرار آورخفقان فضای آن از و چرخیدم پا یپاشنه با سرعت به در گرمی دست لحظه همان. مرفت کوچکم آلونک طرف به گرفت،می پیشی دیگری از یک هر هایمقدم که رحالید

    :پیچید گوشم در مهسان صدای و نشست دستم !خوبی؟ تو! ترآروم-

    :گفتم بایستم، ایلحظه که آن بدون !همین میاد؛ خوابم- :گفت و گرفت قرار هایمگونه روی رب مهسان دست دو. شدم توقف به مجبور دستم، شدنکشیده با !باش مطمئن بده؛ آزارت نداره قصد باب نیست؛ چیزی-

    :گفت و زد لبخندی خب؟! باش آروم-

    .دادم تکان تائید عالمت به را سرم تنها حرف،بی

  • 14

    جاودانگی لماسا رمانW W W . N E G A H D L . C O M

    دانلود نگاه انجمن کاربر

    Niloofar_hd

    Ardad: ارداد ***

    : تایگرس. شدم هایمچکمه بند بستن مشغول و نشستم پله اولین روی چکیدند،می صورتم از عرق قطرات که درحالی

    فوت بیرون به را نفسم گره، آخرین بستن با. زدمی تند قلبم ضربان پیش، دقایق یمبارزه از و زدممی نفسنفس :گفت صدایی که کردم

    استاد؟- :نشست پسرک تپلی و گرد صورت روی نگاهم و رفت باال سرم

    شده؟ چی- :کرد اشاره اینقطه به و چرخید

    !دیده صدمه ینکها مثل کیهان- من از مبارزه در که رادعاپ پسرک دیدن با. دوختم چشم نظر مورد ینقطه به ریزشده، چشمانی و هم در ابروهایی با

    به را من صحنه، آن سسپ و کردم حس وجودم در را پیروزی حس ابتدا افتاد؛ اتفاق دو همزمان بود، خورده شکست :کرد پرتاب پیش سال ده

    *** «گذشته» !ترسیدی؟ خدمتکار یه با مبارزه از! شد؟ چی-

    او. زدم گردنش مقصد به ایضربه پا با و چرخیدم سریع حرکت یک با سپس چرخاندم، حدقه در را چشمم عصبی را من که بود لبش یهگوش خردکنی اعصاب پوزخند. گرفت گارد و داد خالی جا داشت، را حرکتم انتظار انگار که

    !بدهم او به حسابی و درست درسی تا کردمی تحریک حسابی توانایی به قدریآن خدمتکار پسر این یعنی. شد گرد تعجب از چشمانم. کنم حمله که کرد اشاره راستش دست با

    !کرد؟می علم قد رزمی استاد برابر در گستاخانه گونهاین که داشت اعتماد خود رزم بیشتر داد،می جاخالی هک حرکت هر با. کردم حمله عتسر به من و زد بیرون هایملب میان از غرشی ناخودآگاه سمت به را مشتم! کرد؟می ایحرفه گونهاین را او چیزی چه پس بود، نکرده کار رزم وقتهیچ او. شدممی متعجب

    :گرفت قرار مصورت کنار صورتش. شدم او به پشت و چرخیدم. پیچاند و گرفت را دستم مچ که بردم صورتش !نداری؟ گفتن برای حرفی دیگه! تاد؟اس شد چی خب؟-

  • 15

    جاودانگی لماسا رمانW W W . N E G A H D L . C O M

    دانلود نگاه انجمن کاربر

    Niloofar_hd

    سر را ببر غرش و شد خارج تمدس از کنترلم آخر که طوری به. یافتمی جریان هایمرگ در بیشتر لحظه هر خشم و متعجب بریانت. کرد چرخیدن هب شروع دورم به رنگایقهوه و زرد نورهای و درخشید امعسلی چشمان. دادم

    به سپس و زدم ایمج در چرخشی. نگریست من به اشگردشده چشمان با و گرفت فاصله من از گام چند ترسیده با وقتی آخر در زدم؛ ربهض شکمش و سر به بار چند و شدم مبارزه مشغول برابر دو قدرتی با. شدم ورحمله طرفش فکر عواقبش به خواستممین. دوخت چشم من به ترسیده هم شاید و خسته کوبیدم، دیوار به را او اشسینه بر لگدی به او. دویدم طرفش به و زدم فریادی شتاب با. داشت اهمیت برایم چیزی هر از بیشتر او روی کردنکم کنم؛

    روی بر پایم ناگهان هک شد چه نفهمیدم. کرد نگاه پاهایم زیر به سپس و من به اول گردشده، چشمانی با سرعت، صدای و پیچید آن رد زیادی درد کرد، برخورد سفت و سنگی زمین با سرم وقتی. شدم پا کله و خورد لیز مایعی

    .شد بلند امناله آخر ماه هاردهمچ شب در شانس ستارگان شدن خط یک در که بود کودکی سه از دیگر یکی او که فهمیدم بعدها

    تقدر از استفاده با خواستممی من که گونههمان بود؛ داده شکست را من آب قدرت از استفاده با و بود آمده دنیا به !دهم شکست را او ببر

    بود چیزی مبارزه آن یروزیپ اما شد؛ اخراج و تنبیه او که است درست. زدند حلقه من دور مربیان و شاگردان یهمه . بیاورم دستشبه رزم، سال دوازده کارکردن با بودم نتوانسته که

    *** «حال» :گفتم و برخاستم جا از پوزخندی با !چشه؟ حاال-

    :داد جواب تپل پسرک .خورده پیچ پاش انگاری-

    با و نشستم پا دو روی مقابلش. رفتم فشرد،می را راستش پای مچ و کردمی ناله که کیهان طرف به حرف،بی :گفتم کنندهتوبیخ که ندک باز دهان خواست و انداخت من به خشم از نگاهی. کردم برانداز را پایش تا سر تحقیر،

    !جلوته کی کنی نگاه دهنت، بازکردن از قبل بهتره- :دادم ادامه و کردم کج را سرم

    !نکنی زورآزمایی استادت با بمونه یادت تا تنبیه یه میشه هم این حال، هر به- :فتمگ دستیارم دو به اششدهسرخ صورت از چشمانم برداشتن بدون و شدم بلند جا از .کتی پیش ببریدش-

  • 16

    جاودانگی لماسا رمانW W W . N E G A H D L . C O M

    دانلود نگاه انجمن کاربر

    Niloofar_hd

    انتهای. شدم چپ سمت راهروی وارد و کردم عبور وسایل اتاق از. گذشتم سنگی انایو و بزرگ حیاط از و چرخیدم .شدمی شامل را من لحظات از نیمی از بیش که داشت قرار بزرگی نسبتا اتاق راهرو،

    خستگی با. نشستم آن ویر و رفتم اتاق یگوشه تخت طرف به آهسته هاییقدم با و بستم سرم پشت را اتاق در چند که شدم بلند جا از کشیدم،می عمیق هاینفس که درحالی. آوردم در پایم از را آن و کردم باز را یمهاچکمه بند :گفتم خشداری صدای با. خورد در به تقه !کیه؟-

    :شد پدیدار آن الی از بلند ایقهوه موهای با دختری سر و شد باز در الی !سالم- !تویی! اه- را در و شد اتاق وارد کیانا. مایستاد اتاق یآینه تنها مقابل و کردم حرکت تاقا خنک هایسنگ روی برهنه پای با

    :بست !دیروز از ترخشن روز، هر-

    :گفتم و رفت هم در ابروهایم .بود خودش تقصیر-

    :گفت و داد تکیه در به کیانا !باشی داشته العملعکس یه ،عملی هر برای نیستی مجبور تو که کردممی فکر این به داشتم دونی؟می اوم،-

    باال شانه. دوختم چشم کیانا هب تهدیدآمیز، یریزشده چشمان با و زد بیرون هایمدندان میان از غرشی ناخودآگاه :گفت و انداخت

    .کنی جاجابه خودت با رو شکست اون یخاطره ابد تا تونینمی ولی دونی؛می خودت- :گفتم و دوختم آینه در خود یچهره به را نگاهم

    .بگیرم رو شکست اون انتقام و کنم پیدا رو لعنتی اون روز یه اینکه تا کنم؛می هم رو کار این و تونممی! چرا- :دادم هادام حال همان در گذاشتم، سرم روی و زدم چنگ آینه مقابل از را سفیدرنگ کوچک دستمال

    .بشه سپرده یفراموش به ذهنم اعماق تو خاطره اون ذارممی و میشم راحت موقع اون- موهای و زدم گره نمگرد زیر را دستمال سر دو. گفت چیزی لب زیر و کرد فوت بیرون به را نفسش کالفه کیانا

    :گفت که گذاشتم سر روی را رنگممشکی و پسرانه کاله. بافتم بود، زده بیرون دستمال از که را رنگمنارنجی !کنهمی منعت دریست از کنی، کنترل رو خشمت نتونی اگه که گفت اِدی-

  • 17

    جاودانگی لماسا رمانW W W . N E G A H D L . C O M

    دانلود نگاه انجمن کاربر

    Niloofar_hd

    تنها نداشتم؛ زدن برای حرفی. شنیدم را گردنم هایاستخوان صدای حتی که چرخید طرفش به سریع قدرآن سرم :گفت و برد باال را دستش دو. ساییدم هم بر را هایمدندان

    !خودته تقصیر- گفتنش «نچ» صدای. آوردم در ار گشادم سفیدرنگ و ایپارچه شلوار و چرخیدم بود، شده تند هایمنفس که درحالی

    پا به را هایمچکمه که یدرحال. نشستم تخت روی سپس و کردم تن به را رنگیمشکی تنگ و جذب شلوار. شد بلند :گفتم کردم،می .کنه کاری همچین تونهنمی بگو اِدی به-

    :بردم باال را سرم و کشیدم محکم را بند .کنه منع کار این از رو من تونهنمی هم اون و کنممی ادب رو گستاخم و سرکش شاگردهای من-

    :گفتم و شدم بلند جا از شد، تمام کارم وقتی !شدم بدهکار هم چیزی یه اینکه مثل-

    به که حال همان در. فتمر بیرون اتاق از کیانا کنارزدن با و برداشتم لباسی چوب از را سفیدرنگ و گشاد پیراهن .بستم را هایشدکمه و کردم تن را پیراهن م،رفتمی مدرسه بزرگ یمحوطه طرف کشیدم، پایین که را کاله یلبه. شدمی دیده آن کنار و گوشه در پسر چند توک و تک اما بود؛ خلوت نسبتا حیاط

    :پیچید گوشم در هاییقدم صدای !وایسا! هی-

    :گفت و گرفت قرار مقابلم کیانا. ایستادم سرجایم و کردم خود یپسرانه تیپ به نگاهی !روز؟ وقت این میری داری کجا-

    :گفتم و انداختم باال ایشانه .بزنم دوری یه میرم-

    :گذشتم او از و زدم اششانه به ایتنه .کنم کنترل رو خشمم هم شاید و-

    را نفسم بودند، تردد رد که جمعیتی دیدن با. شدم خارج مدرسه خروجی بزرگ در از و نشست لبم یگوشه پوزخندی .انداختم پایین را سرم و افتادم راه به چپ سمت از. کردم فوت بیرون به ممحک طرد شانخانواده از عجیب کودک سه زمانی که انگار نه انگار کرد؛می طی را خودش روزمرگی و بود عادی چیزهمه

    .شدند

  • 18

    جاودانگی لماسا رمانW W W . N E G A H D L . C O M

    دانلود نگاه انجمن کاربر

    Niloofar_hd

    رها مدرسه ینا در پشت امر دید، را من تغییرات تا که مهربی مادری تنها نداشتم؛ ذهن در پدرم از تصویری هیچ به شروع شب تاریکی در که چشمانی زد،می بیرون من احتیار بدون گاهی حتی که نیشی هایدندان رفت؛ و کرد

    ببر یک به را من فیزیکی جسم راحتی به توانستمی و گرفتمی بر در را اطرافم که نوری و کردمی درخشیدن و شدمی تیز که هاییدندان از ترسد؛یم من از مادرم که فهمیدممی اما ؛نداشتم بیشتر سال سه! کند تبدیل خودرنده

    .بود نهفته آن در خشم کودکی همان از که چشمانی از دو. نشستم خالی میز ولینا پشت و گذشتم اشورودی در از برخوردم، مسیرم در غذاخوری تریننزدیک به وقتی :کردم کلفت را صدایم کمی و زدم گره میز روی سفت را دستم

    !نوشیدنی با کبابی گوشت! پسر آی- :گفت و کرد من به نگاهی بود، ایستاده دیگ جلوی که غذاخوری خدمتکار پیش

    .میشه سکه سه االن؛ همین- .دوختم چشم میز روی هایترک به و شد فوت بیرون به دیگر بار نفسم داد، راه داخل به را نم کرد، پیدا مدرسه در تپش ترسیده و گریان را من وقتی که بود کسی مدرسه، مدیر اِدی،

    برایم خودم یخانواده از شتربی حتی که ناپدری یک ینمونه! آموخت را رزم من به خودم، از دفاع برای و کرد بزرگم کنترل را ببر قدرت بتوانم طورچه داد یاد بلکه نداشت؛ مشکلی بودنمعجیب با مادرم، برعکس اِدی. کشید زحمت

    .کنم استفاده آن از مناسب وقت به و کنم با بایستمی دختران تمام. پذیردنمی را من مثل دختری جامعه این شدم متوجه تر،فهمیده و شدم تربزرگ وقتی

    اما! شهرند یشایسته دختران رند،بگذا سر بر نیز شالی یا و کاله اگر بگردند؛ شهر در پفیپف دامنی و بلند پیراهنی .نداشتم هادخترانگی این برای وقتی بود، جنگیدن و مبارزه در سرم وقت مامت که منی... من یاد جنگیدن و بجنگد خواهدب که دختری هر یعنی نداشتند؛ را رزم یادگیری حق دختران جامعه، این در عالوهبه

    .نباشم ردخت جامعه این در دیگر گرفتم تصمیم خاطر همین به است؛ طردشده دیگران نظر از بگیرد، کمی را سرم مقابلم، در نوشیدنی ظرف و زد،می چشمک شدهکباب هایگوشت درونش که ایکاسه قرارگرفتن با

    اشدرازشده ستد کف که درحالی و کردم خارج شلوارم جیب از سکه سه. کردم نگاه پسرک به و آوردم باال :گفتم شدهدادهتغییر صدای همان با ریختم،می !سالمت به- از قهقهه و صحبت صدای. شدم هاگوشت خوردن مشغول نداشتم، شک بودنشانکثیف در که هاییتدس همان با

    میز روی که سیبیلویی و گندهشکم مردهای. بودند مرد غذاخوری، داخل افراد اکثر. رسیدمی گوش به طرف هر جایک نداشت، ایماندهباقی سوخته روغن جز و شد خالی کاسه وقتی. گرفتندمی سخره به را یکدیگر و کوبیدندمی

  • 19

    جاودانگی لماسا رمانW W W . N E G A H D L . C O M

    دانلود نگاه انجمن کاربر

    Niloofar_hd

    مردان گند بوی حتی که جایی شدم؛ خارج غذاخوری از و شدم بلند جا از آرامی به. کشیدم سر را ملس نوشیدنی !زدمی هم به را آدم حال اش،نرفتهحمام

    Tigeress: تایگرس ***

    :بریانت دیگرم دست با را تابک تعدادی سختی به که درحالی سپس. انداختم کتاب نام و جلد به نگاهی متفکر، صورتی با

    یکی این. نشست دیبع کتاب جلد روی نگاهم و چرخید سرم. دادم قرار خود جای در را کتاب بودم، داشته نگه از رفتم، که قدم چند. شدم بعدی ردیف وارد و خارج هاقفسه ردیف آن از و چرخیدم ناچار به. بود تاریخی موضوعش

    را بعدی کتاب و کردم فوت نبیرو به را نفسم. کردم اشقفسه وارد را آن کتاب، نام به اهینگ با و ایستادم حرکت :چرخاندم عقب به را سرم متعجب صدایی، با که دادم قرار پایینی یقفسه در !نباشی خسته-

    :بست نقش لبم روی بر لبخندی !سالم-

    :آمد طرفم به و برداشت بزرگ یقفسه از را اشتکیه .شدم مزاحمت وقت دیر هاینک مثل- :گفتم و افتادم راه به لشدنبا به. کرد حرکت هاقفسه امتداد در و گرفت را دستم درون یمانده باقی کتاب دو !پسر؟ کنیمی چیکار جااین-

    :داد قرار آن در هاکتاب از یکی و کرد ایست راست سمت هایقفسه مقابل .حاله چه در وزیر پسر ببینم اومدم-

    :کردم تکرار و زدم یپوزخند !وزیر؟ پسر-

    :کردم حرکت هاقفسه ردیف آخرین طرف به و قاپیدم دستش از را کتاب آخرین جا؟این اومدی چی برای نگفتی،-

    :برسد من گوش به تا برد باال را صدایش و ایستاد جا همان !داستانی نه علمیه اون-

    :زدم ایضربه اشهشان به گذشتم،می کنارش زا که درحالی. چرخیدم جا در کالفه و کشیدم عمیقی نفس !کنی؟می چیکار جااین-

  • 20

    جاودانگی لماسا رمانW W W . N E G A H D L . C O M

    دانلود نگاه انجمن کاربر

    Niloofar_hd

    :چرخید من با همراه سرش !همین ببینمت؛ اومدم-

    پیشخوان طرف به کنم، نگاه او به که آن بدون. گذاشتم دیگر هایکتاب بین را کتاب و ایستادم ایقفسه مقابل :گفت و شد انپیشخو نزدیک. نشستم امهمیشگی سرجای پشتش، و رفتم

    !نیومدم؟ سراغت ماه یه که قهری مثال االن- :انداختم باال ایشانه

    !کرد مالقات زیاد نمیشه رو سلطنتی افراد هرحال به! نه- :زد سرم به آرام ایضربه

    .بزنیم چرخی یه بیرون بریم پاشو نشو؛ لوس! هی- :تمانداخ دادمی نشان را بیرون که سالن بزرگ هایپنجره به نگاهی

    !زنهنمی پر هاکوچه تو هم پرنده شب؟ وقت این- :شد خم پیشخوان روی

    .بریم وپاش پس کتابخونه، نمیاد االن که هم کسی. شدی خسته نشستن جااین از هم تو مطمئنم- مواقع بیشتر که خندیلب و کشیده بینی و گندمی پوستی مشکی، موهای ای،قهوه چشمان دوختم؛ چشم صورتش به

    .بود هربانم و گرم :شد کشیده دستم که بستم را بزرگ در .مرد دیگه باش زود-

    . دوختم خاموش هایخانه به ار نگاهم و کردم فوت بیرون به را نفسم. شوم همگام او با تا کردم تند را هایمقدم .کردمی شنرو را راه و داشت قرار مشعلی کوچه هر نبش در. بود گرفته فرا را شهر سطح عجیبی سکوت

    خیلی سبز که هاییچمن روی آرامی به. کردیم توقف آن جنگلی یحاشیه در و شدیم خارج شهر از سکوت در نورهای که ایمنظره دوختم؛ چشم برویمرو تاریک و تیره یمنظره به و نشستم شد،می دیده سیاه به مایل پررنگ

    .کردمی روشن را آن از نقاطی زردرنگ، بردم،می فرو امفتهآش موهای در را دستم که درحالی معترض. کشید سرم از را همکال حرکتی در و نشست کنارم :گفتم

    !کنی؟می چیکار! هی- :گفت و کرد ایخنده

    .بود شده تنگ آبیت موهای برای دلم-

  • 21

    جاودانگی لماسا رمانW W W . N E G A H D L . C O M

    دانلود نگاه انجمن کاربر

    Niloofar_hd

    :نشست رویش و گذاشت زیرش سرعت به که بگیرم پس را کاله کردم سعی .نیست افاطر این کسی که االن تری؛خوشگل جوریهمین-

    :گفت لب زیر و برد فرو مموهای میان را دستش که نگذشت ایثانیه. ندادم جوابی و دادم تکان طرفین به را سرم !آبی کله- :نشست لبم روی لبخندی شد، بلند اعتراضش وقتی و رفت باال ابروهایم تای دو !لعنتی! اَه- که کرد نگاهم چپچپ. بود شده خیس وهایمم در فروکردن هنگام به که شد خیسش دست کردنخشک مشغول و

    :گفتم !بود حقت-

    :دادم ادامه و انداختم باال ایشانه !نگفتی؟ خب،- !رو؟ چی- :دوختم چشم سفیدش صورت به .ماهه یک غیبت برای توضیحت- :گفت که کردم نگاهش پرسشی. شد خیره هایمچشم به و گفت ی«آهان» .بودم بابا کارهای درگیر-

    :داد ادامه انداختم باال که را ابروهایم .کشور غربی قسمت یفرمانده بشم که کنه صادر حکم خوادمی-

    :داد تکان بار چند را سرش .نمیاد آمیزموفقیت نظر به هاشتالش... خب ولی برم؛ جااین از باید من اینکه یعنی این بشه، موفق اگه که- خب؟- !خب؟- !بابات؟ کارهای برای دز غیبت ماه یک بگی خواینمی که تو-

    که ایهاله رسیدم؛ سیاهی یهاله به و کردم دنبال را نگاهش. شد خیره اینقطه به و کرد فوت بیرون به را نفسش بود سال ده از بیشتر که یجای! قصر بود؛ نمایان اشسلطنتی ابهت فاصله همین از و بود غرق نور در نقاطش بعضی

    پوزخندی. بودند گرفته یخاکسپار مراسم و بودند کشته آن در را من که جایی دم؛بو کرده تماشایش منظره همین از :زد امشانه به که بست نقش لبم یگوشه اختیاربی

  • 22

    جاودانگی لماسا رمانW W W . N E G A H D L . C O M

    دانلود نگاه انجمن کاربر

    Niloofar_hd

    !نباش طوریاین... بِری! هی- .بزن صدا کامل رو من اسم لطفا- :گفت که کردم نگاه هایشچشم به .نمیاد بهت اصال مدل این-

    :داد توضیح که کردم نگاهش گنگ !برسونی آزار و بزنی لبخند باید فقط تو هم؛ تو و تلخ مدل این-

    یک یاندازه به شتش،پ. برخاست جایش از و زد فریاد که نکشید ثانیه به. بست نقش لبم روی ای موذیانه لبخند :گفت غرولندکنان زدم، که نیشخندی. بود شده خیس جنگی توپ

    !شد؟ خوب کردم؛ اشتباه- :گفتم اهمیتبی. دوخت چشم نم به حرص با و نبودی؟ چی برای نگفتی؟-

    :بگوید من من با تا کشید طول کمی .بودم ازدواج و خواستگاری مراسم درگیر-

    :گفتم خوشحال !آوردی؟می در بازی مرده موش این برای! میگم تبریک !پسر هی-

    :گفت و نشست تردید و شک با دیگرم، طرف ...که نبود من ازدواج! چی؟ برای تبریک- !چی؟ پس-

    :کرد فوت بیرون به را نفسش !بود تو برادر خواستگاری-

    زمین به و دزدید نم از را نگاهش. شدم صورتش یخیره سکوت در ثانیه چند. شد خشک هایملب روی خنده .شدم خیره روبرو به و دادم فرو سختی به را دهانم آب. دوخت

    :گفتم قبل بحث یمهادا برای ایعالقه بدون لحظه چند از پس !ندارم لیانجو نام به دوستی دیگه بعدش شخصه به چون بزنه؛ غیبت یهویی نخواد دلت دیگه امیدوارم-

    :شدم بلند جا از و دادم فرو را گلویم وسط گیرکرده بغض .نیست امن اصال اطراف این و شبهنیمه. برگردیم پاشو حاال-

  • 23

    جاودانگی لماسا رمانW W W . N E G A H D L . C O M

    دانلود نگاه انجمن کاربر

    Niloofar_hd

    در معترضش صدای. افتادم راه به بیندازم؛ بود، نخورده هم تکان ایشج از که او به نگاهی و برگردم آنکه بدون :نشست گوشم

    !خانوادت؟ از! کنی؟می فرار چی از- :بردم باال را صدایم و چرخیدم جا در عصبانیت با. شد منفجر امفروخورده خشم بغض، جای به بودنمعجیب خاطربه زمان اون که اینوادهخا همون! زنی؟می حرف خانواده کدوم از بپرسم دقیقا میشه! خانواده؟-

    رو غریبشون عجیب رپس نشدن حاضر سلطنتیشون آبروی برای که ایخانواده همون! کردن؟ دفنم و کشتن رو من !دارن؟نگه :رفتم ترنزدیک و برداشتم گام چند

    !مردن بود، سالم پونزده وقتی من یخانواده اطالعت محض- :گفت و شد بلند جایش از ...برادرتـ اون-

    :حرفش یادامه قطع برای رفت باالتر صدایم نزدیک بهش من رفتن از بعد و دیانام عاشق من دونستمی که پسری روی نداری حق هم تو! ندارم برادری من-

    !بذاری رو برادر اسم شد، :دادم ادامه تریپایین صدای با و رفت اشیقه به دستم

    !بهش نزن گند راحتی این به! مقدسه ارزشمنده، برادر اسم- :رفت تحلیل صدایم و شد شل دستم

    .نامرد اون نه منی، برادر تو- :گفت و گذاشت دستم مچ دور را دستش. شد فشرده هم به لبانش و لرزید نگاهش

    !ببخش رو من توئه؛ با حق- خیره درختان میان در شب یسیاه به و گذاشتم اششانه روی را امچانه. بودم اشمردانه آ*غـ*وش در بعد ایثانیه این اما فرستادم؛ بیرون آورد،می فشار قلبم بر چهآن یتخلیه از آسوده خیالی با را آن و کشیدم عمیقی نفس. شدم .رسید پایان به زود خیلی درختان، میان حرکتی شدنمتوجه با آسوده خیال

    :گفتم و گرفتم فاصله جولیان از .بریم ایدب! خطرناکه جااین !باش زود-

    :گفت و انداخت کشیده فلک به سر درختان به نگاهی و برگشت !بریم-

  • 24

    جاودانگی لماسا رمانW W W . N E G A H D L . C O M

    دانلود نگاه انجمن کاربر

    Niloofar_hd

    روی بر نامرتب را کالهم جولیان رسیدیم، کتابخانه به وقتی. کردیم حرکت شهر داخل طرف به بلند هاییگام با :گفت و گذاشت سرم

    .بود خوبی شب- :گفتم و کردم خارج جیبم از را کتابخانه در کلید

    .تو نحس وجود با خصوصام خیلی؛- که ببرم فرو قفل در را کلید خواستم و انداختم پایین را سرم. کردم نگاه اشریزشده چشمان به کج لبخندی با

    نگاهی. دوختم چشم کتابخانه تاریکنیمه فضای به و کردم باز کامل را در تردید و شک با. است باز در شدم متوجه موجود از اینشانه و حرکت دنبال و چرخیدمی اطراف به سرعت با نگاهم. شدم وارد و کردم بدل و رد جولیان با

    :گفتم بلندی صدای با. گرفت قرار کنارم و آمد سرم پشت جولیان. گشتمی ایجنبده !جاست؟این کی-

    :گفت کنانپچپچ و زد بازویم به جولیان ...میشـ قایم اج یه بعد اومدی تو فهمهمی! که بزنی داد جوریاین نباید! نه-

    :گذاشتم دهانش روی را دستم !زنیمی حرف قدرچه-

    بودنخالی از وقتی. نبود کسهیچ اما گشتیم؛ را کتابخانه کل. کرد غرغر به شروع لب زیر و زد پس را دستم :گفتم جولیان به شدم، مطمئن کتابخانه

    .بری تونیمی خب، خیلی- !کننمی تشییع رو تجنازه دارن مببین نیام فردا! نیست؟ خطرناک! مطمئنی؟-

    :کردم نگاهش چپچپ !راحت خیالت نه،-

    :دش خم پیشخوان روی جولیان. دوختم بود، روشن که شمعی به را نگاهم و رفتم پیشخوان پشت جا؟این ترسینمی تنهایی- :گفتم و دادم هولش عقب به بری؟ نبود قرار مگه-

    :رفتم اتاقم طرف به نسبی تاریکی آن در و کردم خاموش را شمع .ببند سرت پشت هم رو در م؛خسته من- .رفیق خدانگهدارت باشه،-

  • 25

    جاودانگی لماسا رمانW W W . N E G A H D L . C O M

    دانلود نگاه انجمن کاربر

    Niloofar_hd

    *** :تایگرس تن به را سفیدرنگش لباس. مکرد نگاه اِدی جدی صورت به حوصلهبی داشت، قرار امچانه زیر دستم که درحالی

    .دبکش رخم به را اشاستادی تا بود بسته کمر به نیز را اشمشکی کمربند و بود کرده وارد نگران کیانا! شاگردان به رساندنصدمه برای تنبیه بودند؛ بسته را مدرسه آن خاطربه و شوم تنبیه بود قرار امروز

    :گفت شک با و چرخاند اِدی و من بین را نگاهش. زد تکیه سنگی ستون به و شد محوطه ...استاد-

    :کرد قطع را حرفش اِدی پرابهت و محکم صدای !اشهنب حرف-

    :گفت جدی و دوخت رنگمعسلی چشمان در را اشمشکی چشمان !شو بلند-

    نگرانی همه چشمان در. شدند حیاط وارد نیز مربیان، از دیگر یکی سهراب، و مدرسه، پرستار کتی، که نگذشت کمی .نمک جان نوش جانانه کتک یک اِدی از من امروز که داشتند انتظار هم همه و شدمی دیده

    :گفتم حوصلهبی. گرفت گارد سپس و گذاشت احترام نیز او. کردم احترام ادای و ایستادم دیاِ مقابل !الزمه؟ واقعا- !کنم یادآوری الزمه کنی؛می چیکار جااین و هستی کی رفته یادت اینکه مثل-

    :نشست گوشم در کیانا نگران صدای. شد کلید هم به هایمدندان و منقبض فکم !رائیکا- :گفتم و گرفتم گارد شده،منقبض و سفت یعضالت با .کنممی دوره خودم بذار-

    خالی جا من پرقدرت و سریع حرکت هر از آرام، و خونسرد او، اما کردم؛ حمله طرفش به و زدم خشم از فریادی یافتمی شریان هایمرگ در بیشتر خشم رفت،می در ضرباتم زیر از بیشتر چه هر و کردممی که حرکتی هر. دادمی

    .شدمی ظاهر ماطراف در بیشتر رنگطالیی نورانی نوارهای شدم،می عصبانی بیشتر که قدر هر و را پایم زیر سریع، چرخشی اب و کرد دفع را امضربه. دویدم بود، گرفته فاصله من از که او طرف به و کردم غرشی را من و نشست امینهس در محکمش لگد ،امبعدی یضربه از قبل که کردم حفظ را تعادلم سختی به. کرد خالی . انداخت زمین روی

    :گفتم و زدم فریادی. کردم حمله طرفش به هم باز و پریدم جا از سرعت به

  • 26

    جاودانگی لماسا رمانW W W . N E G A H D L . C O M

    دانلود نگاه انجمن کاربر

    Niloofar_hd

    یبچه دختر حال به لتد تو و کردن ولم مدرسه در جلو که بودم بچه !میگم باشه؛! بشه؟ یادآوری داری دوست- وقتی حتی که سوختمی حالم به قدراون دلت. دادی راه رو من و سوخت نداشت رو کسهیچ که ایبیچاره .نکردی بیرونم هم باز دیدی، رو بودنمعجیب :دادم ادامه و ننشستم عقب اما نشست؛ گوشم در محکم اشسیلی

    .دادی یاد رو رزم بهم و دادی غذا دادی، جا بهم تو- از قبل. کردم اهشنگ تیز و رفتم عقب قدم چند تلوتلوخوران. بست را دهانم و آمد فرود سرم بر محکمش لگد

    ناپدید اطرافم نورانی ارهاینو افتادنم، با. افتادم زمین روی محکم که زد امسینه به لگدی و کرد چرخشی حرکتی، :گفت محکمش همیشه صدای با اِدی. کردمی حرکت پایین به که کردممی حس هایملب کنار را داغی جریان. شد قوانین که نمیشه دلیل اما مونی؛می خودم دختر مثل تو. نذاشتم منتی کردم، برات که کارهایی برای وقتهیچ-

    .بذاری پات زیر رو جااین در و نبود ببر غرش به شباهتبی که کردم غرشی. ایستادم درجا سختی به و دادم تکان طرفین به چندبار را سرم :زد داد و شد ظاهر مقابلم در سرعت به کیانا که برداشتم خیز طرفش به آخر

    !کن تمومش دیگه، بسه- :شد بلند دیگر ارب کیانا عصبی صدای. دوختم اِدی به و گرفتم او از را نگاهم زناننفسنفس

    !کنی خالی دیگران سر رو خشمت نداری حق هم طورهمین! کنی احترامیبی استاد به نداری حق تو- :داد تکانم بار چند و گرفت را بازوهایم بود، زده حلقه چشمانش در که هاییاشک با !کن خاموش داری داشتنشنگه به اصرار که رو ایکینه این لعنتی، خشم این! رائیکا بیا خودت به-

    :کشید عمیقی نفس .نداره رو ارزشش اصال-

    داستانی اشایتم به که آن نندما دو هر. افتاد کتی و سهراب به نگاهم که آوردم بیرون هایشدست از را بازوهایم :گفتم و کردم غرشی. کردندمی نگاه ما به اند،ایستاده زنده

    !شدین؟ خیره طوریاین چی به- با. رفت دنبالش به و دز پوزخندی نیز سهراب. شد ساختمان وارد زدهشتاب و آمد خود به سهراب از زودتر کتی رو ایکینه این لعنتی، خشم این:» شد تکرار ذهنم در کیانا صدای. رفتم اتاقم به و شدم ساختمان وارد بلند هاییگام : گفت بلندتری صدای اما ؛«!کن خاموش داری داشتنشنگه به اصرار که !هرگز-

  • 27

    جاودانگی لماسا رمانW W W . N E G A H D L . C O M

    دانلود نگاه انجمن کاربر

    Niloofar_hd

    کنار خون بیندازم، ایگوشه به را آن آنکه از قبل. کردم خارج تن از را شدهپاره تاب و بردم کاله زیر به را موهایم که محوطه وارد. شدم خارج اتاق از سرعت به و کردم تن به را مردانه سفیدرنگ نپیراه. کردم پاک آن با را لبم

    :شد روانه دنبالم به کیانا شدم، !رائیکا! رائیکا- :کرد برخورد من با ناگهانی، ایستادن با میری؟ کجا-

    :گفتم و انداختم چشمانش به نگاهی .گردمبرمی- .افتادم راه به شهر خارج طرف به محکم و لندب هاییگام با. شدم خارج مدرسه از سرعت به و

    داد؛می ذهنم و دنمب عضالت به عجیب آرامشی آب خنک جریان. بستم را چشمانم و بردم فرو آب زیر به را سرم . کردمی پوچ را پیشم ساعت عصبانیت و خشم تمام که آرامشی

    نفس و شدم خیره آب جریان به. زدم کنار تمصور جلوی از را موهایم و آوردم بیرون شدتبه را سرم حرکت، یک با. ترقوی من از و است من تاداس او که بود رفته یادم انگاری. بود خسته و کوفته اِدی ضربات از بدنم. کشیدم عمیقی

    به سر درختان به را نگاهم و کشیدم آهی! بردمی را من او هم باز اما دارم؛ وجودم در را ببر بازوی و زور که چند هر جرأت کسی کمتر که جاییآن از. بودم حمام مشغول جنگل، غربی یدریاچه در. دوختم جنگل یکشیده لکف

    . کنم حمام توانستممی ترراحت خیالی با شود، جنگل وارد کردمی کمرم تا آب. شدمی رد کنارم از کوچکی ماهی گاهی از هر و بودم ایستاده دریاچه عمیق چنداننه قسمت در

    بر خفیف لرزی باد، وزش هر با تا شدمی سبب بودنـختـ لـ این. بپوشاند را لختم یباالتنه توانستنمی و رسیدمی بر آبی ام،برافروخته درون برای این و دادمی نوازش را چشم دریاچه دور تا دور زیبای و سبز یمنظره. بشیند تنم

    .بود آتش روی سر پشت از را خشیخش صدای ها،آن حرکت با. کردند چرخیدن به شروع و شدند ظاهر دورم رنگطالیی پرتوهای

    هابوته پشت من، دیدن محض به که دیدم را سفیدرنگی خرگوش. شد ریز چشمانم و چرخید سرعت به سرم. شنیدم سرعت حرکتشان و شدند بیشتر طالیی پرتوهای و زدند بیرون نیشم هایدندان. شد دور من از پرش با و شد پنهان

    ببر شکل به و دادم شکل تغییر رنگ،ایقهوه نوری فراگرفتن با که شدم خارج دریاچه از بلند هاییگام با. فتگر از که شنیدممی را خرگوش یزدهشتاب پاهای صدای. دویدم پا و دست چهار روی و کردم کوتاهی غرش. درآمدم

    سفیدرنگ بدن که نکشید طولی. گرفتم شتاب و کردم بلندتر اما دیگری، غرش. کردمی فرار و پریدمی هابوته میان را پوستش امپنجه با. کرد زدن پا و دست به شروع و افتاد گیر دستم دو میان جهش یک با. دیدم را خرگوش

  • 28

    جاودانگی لماسا رمانW W W . N E G A H D L . C O M

    دانلود نگاه انجمن کاربر

    Niloofar_hd

    مشغول. کردم جدا را آن حرکت یک با و بردم فرو پوستش در را هایمدندان. کردم ثابتش زمین روی و شکافتم .ماند ثابت و شد جانبی کم کم که دمش لذیذش گوشت خوردن

    کنار به تا چرخیدم جا در. انداختم درختی زیر بود مانده باقی که را استخوانی ام،خوشمزه ناهار کردنتمام از پس :گفت و زد زخندیپو که کردم کوتاهی غرش. افتاد رنگسیاه پوشش در مردی به نگاهم که برگردم دریاچه

    .شدی ما جنگل وارد که یکرد بزرگی ریسک! تایگرس- نگاهم. چرخاندم را سرم و دمبر عقب را پاهایم. شنیدم سرم پشت از را بلندی غرش که دادم نشانش را هایمدندان

    سرم از را اشطعمه فکر ات کرد نگاه من به اخطارکننده. بود کرده تیز دندان مرد برای که افتاد گرسنه ببری به! امزده گشاد خندیلب نبود مشخص که هرچند کردم؛ نگاهش پیروزمندانه و گشتبر مرد طرف به سرم. کنم بیرون

    مرد طرف به و کرد بلندی غرش ببر که شوم دور هاآن از خواستم تفاوتبی و کردم پاک را لبم و هادندان زبانم با نعره و گرفت آتش اگهن به ببر آن، گفتن با. گفت عجیبی زبان به را ایجمله و برداشت عقب قدمی مرد. برد یورش !کشید

    با افتاد، زمین روی حرکتبی ببر که وقتی. گرفتم فاصله ببر آن از جهش با سرعت به گشادشده، چشمانی با را اطرافم رنگطالیی ورهاین که کردم غرشی. کردم نگاه او به زد،می برق خشم از که چشمانی و هم در ابروهایی

    .بودم ایستاده مقابلش انسانی شکل مانه به بعد، ایثانیه و برگرفتند در :گفتم که شد مایل چپ طرف به سرش ام،برهنه بدنم دیدن با رو راهت خودت کنم، هتتنبی ببر اون کشتن برای اینکه از قبل بهتره پس ارداد؛ نیستم خوشحال دیدنت از اصال-

    .بری و بکشی :شد خیره بود، کرده حفظ را اشببری حالت هنوز که چشمانم به و چرخید طرفم به سرش

    !تایگرس شدی شجاع- :گفتم و ایستادم اشسانتی یک در بلند هاییگام با .بدم نشونت رو این از بدتر نذار پس-

    و رد او با نگاهی خواند،می را ارداد نام که دختری صدای شنیدن با. رفتم عقب قدم چند و کردم بلندی غرش سپس .دویدم دریاچه طرف به و دمدا شکل تغییر سرعت به کردم؛ بدل من که طورهمان برساند؛ آسیب من به جدی طور به کردنمی سعی وقتهیچ دلیلی هر به و شناختمی را من ارداد روشن بینمان رسمی طور به دشمنی یشعله هنوز که بود آن خاطر به این و بکنم جا از را اشکله کردمنمی سعی !بود نشده

  • 29

    جاودانگی لماسا رمانW W W . N E G A H D L . C O M

    دانلود نگاه انجمن کاربر

    Niloofar_hd

    با. کردم تن به بود، آویزان شاخه از که را هایملباس و آمدم در انسانی شکل به رسیدم، هدریاچ نزدیکی به وقتی .افتادم راه به شهر طرف به آرام اما بلند، هاییقدم

    را صورتم کالهم یلبه و بودم یرز به سر. بود شلوغ همچنان هاکوچهپس و کوچه اما بود؛ گذشته ظهر از ساعتی .نکنم برخورد کسی با تا بود حواسم و گذشتممی جمعیت یالالبه از. پوشاندمی

    آوردم باال سرعت به را سرم. کرد برخورد امتنه به محکم شخصی یتنه ناگهان بودم، رفته فرو افکارم در که زمانی :گفتم و !کجاست؟ حواست! هی-

    :کرد نگاه صورتم به چرخاند را سرش ورزیده، هیکل با مردی !دنبو حواسم ببخشید؛- بیرون ذهنم از هرگز که ایشیشه آبی چشمان همان به. ماندم خیره او به متعجب چشمانی با شدهخشک من اما

    سرم. گذشت کنارم از من، یرهخی نگاه از هم در ابروهایی با که گذراند نظر از را صورتش اجزای چشمانم. رفتنمی دنبالش به و آمدم خود به. کردممی تماشا را تنشرف من و بود هایممشت در فرصت بهترین. چرخید دنبالش به

    .افتادم بگذارم توانستممی مگر. پروراندممی سر در را شکست یک انتقام رویای روز و شب که کسی همان بود؛ همان او

    مردانه لباس این در ار من سال ده از بعد نشناخت؛ را من او اما! شوم؟ سرخورده هم باز من و برود گونه این !اختنشن

    . رفتم کتابخانه طرف به پرتردید هاییگام با. شد شهر مرکزی یکتابخانه وارد که دیدم آخر در و کردم تعقیبش هایقفسه میان از و شدم وارد صدابی و آرامی به. کردم وارسی را داخل چشم با سپس و انداختم اطراف به نگاهی. بود پایین سرش و بود نشسته پیشخوان پشت که دیدم ار او و رفتم جلو کمی. کردم حرکت کتاب از پر و بزرگ

    .رفتمین یادم از و بود نایاب که موهایی بود؛ پوشانده را رنگش آبی موهای مشکی بافت کاله یک ! کردم پیدایش باالخره !کردمی کار جااین پس. شدم خارج کتابخانه از و رفتم عقبعقب آرامی همان به

    *** است شده ومنتشر ساخته دانلود اهنگ سایت در کتاب این

    www.negahdl.com ***

    : بریانت

  • 30

    جاودانگی لماسا رمانW W W . N E G A H D L . C O M

    دانلود نگاه انجمن کاربر

    Niloofar_hd

    شنیدن با. بود کرده دیر کتاب برگرداندن برای ملیکا امروز. گذراندم نظر از را هانام و زدم ورق را دفتر صفحات :گفت بلند یصدا با و آمد طرفم به. دوختم چشم شد،می وارد خندان که او به و کردم بلند را سرم ویلیام، صدای

    پسر؟ کنیمی چیکار- :گفتم سرعت به و انداختم باال را ابروهایم

    !آهسته- تعداد. گرداندم سالن دور تا دور ار نگاهم. برد باال تسلیم ینشانه به را دستانش. گذاشتم امبینی روی را انگشتم و

    خم پیشخوان روی ویلیام. دندندا امویلی صدای به نسبت العملیعکس بودند، خواندن مشغول کتابخانه در که کمی :کرد دفترم در را سرش و شد !امشب؟ ایچیکاره- :گفتم آرامی صدای با و دادم هلش عقب به !چطور؟- :چرخاند اطراف به را نگاهش و زد تکیه پیشخوان به .چیدیم عالی یبرنامه یه هابچه با-

    :دادم نشان مشغول را خود انداختم، پایین را سرم !باشم داشته ایعالقه نکنم فکر رسی،م نه- .میای حال سر کن باور! دیگه نباش کنندهکسل هی،- !شیره دهن توی پریدن کله با دوستات و تو همراهی- میگی؟ چی گذرونی،خوش میریم ساعت چند فقط نیست؛ بد هم قدرااین! خیالبی اه،-

    . شدم آمد،می ما رفط به آرامی به که شخصی یجهمتو حال همان در. شدم خیره او به و کردم ریز را چشمانم را صورتش شنل بزرگ کاله طورهمین و بود پوشانده رنگیسیاه شنل را بدنش تمام و بود کرده قوز که شخصی چه من و گفت چه ویلیام دمنفهمی. رفت شخص طمانینه با و آرام هایگام طرف به نگاهم. بود کرده رویت غیرقابل

    پیشخوان مقابل پوششنل خصش و بود رفته ویلیام که شدم متوجه زمانی فقط برود؛ جااین از تا دمدا او به جوابی . بود ایستاده

    حرکتبی دیدم یوقت. شدم خیره مشکوک شخص به بود، رفته هم در کمی که ابروهایی با و کشیدم عمیقی نفس :گفتم و شدم بلند جا از آرامی به است،

    کنم؟ کمکی تونممی-

  • 31

    جاودانگی لماسا رمانW W W . N E G A H D L . C O M

    دانلود نگاه انجمن کاربر

    Niloofar_hd

    خشکش هایلب. شدم پیرزن چروک و چین از پر صورت متوجه من و آورد باال بود، پایین لحظه آن تا که را سرش :دوختم کتاب به را نگاهم. داد قرار پیشخوان روی را چرمی جلد با قدیمی کتاب و کرد تر زبان با را کنین؟ هدیه کتابخونه به رو کتابی خواینمی-

    :دمشنی را گرمش چنداننه صدای .برسه اون به کسهیچ دست نذار و کن مراقبت اون از! دنیاست در چیز ارزشمندترین کتاب این-

    :گفتم تند. شد قطع حرفش و افتاد سرفه به ناگهان ...خانم! خوبه؟ حالتون خانم- سرعت به ردم،ک پر آب از را هنیآ لیوان آنکه از بعد. ببرم آب برایش تا دویدم آشپزخانه طرف به بلند هاییگام با

    . دادم قرار میزم روی را نلیوا و برگشتم پیشخوان پشت. نبود زن از اثری رسیدم، پیشخوان کنار وقتی اما برگشتم؛ و برداشتم را کتاب. شد طوفمع کتاب به حواسم کاوید،می را سالن دور تا دور یافتنش برای نگاهم که درحالی. شد تداعی برایم زن هایحرف. بود شده کشیده لماسا یک عکس جلد روی. کشیدم چرمش جلد به دستی

    باال که را سرم. شدم ایزنانه کفش تقتق یمتوجه که گذاشتم دستم کنار را کتاب! دنیا؟ در چیز ارزشمندترین :گفتم لب بر لبخندی آوردن بدون. شدم روبرو ملیکا اخموی صورت با آوردم،

    !اومدی باالخره- :گفت و تگذاش پیشخوان روی را کتاب

    !بزنید خط رو اسمم بگیرم؛ کتاب جااین از ندارم ایعالقه دیگه- :کردم نگاهش متعجب و کنجکاو

    !مطمئنی؟ بخونی؟ کتاب خواینمی دیگه یعنی- !ید... بزن خط-

    :گفتم لب زیر و گذاشتم هاکتاب یبقیه روی را شدهداده