28

Chiz Magazine issue 18

Embed Size (px)

DESCRIPTION

Chiz Magazine issue 18

Citation preview

Page 1: Chiz Magazine issue 18
Page 2: Chiz Magazine issue 18

4

CH

IZ M

AG

AZ

INE

July 2011

Page 3: Chiz Magazine issue 18

زحق توفیق خدمت خواستم ، دل گفت پنهانی چه توفیقی از این بهتر که خلقی را بخندانی.

TOFIGH MAGAZINE Inc. ماهنامه “چیز” توسطتعلق مذهبی و سیاسی گروه هیچ به و شده منتشر ندارد. مطالب این نشریه غالبًا اجتماعی و طنز می باشد و خط و مشی سیاسی و مذهبی ندارد،مطالب مندرج در این نشریه نمایانگر عقاید نویسندگان آن می باشد و نظرات آنها لزومًا نظرقطعی مدیریت و کارکنان این اصالح و انتخاب در “چیز” نمی باشد.ماهنامه ماهنامه مطالب رسیده آزاد است و عکسها ومطالب ارسالی به های آگهی شد.صحت نخواهد مسترد دفترماهنامه آگهی صاحبان عهده به “چیز” درماهنامه شده چاپ نام فاقد ارسالی های آگهی صورتیکه در باشد. می ماهنامه این باشد، آن طراح یا و عکاس ومشخصات ندارد. بدون مشخصات مسئولیتی درقبال چاپ عکس

، شده چاپ مطالب و ها آگهی تصاویر، از استفاده بدون اجازه کتبی این ماهنامه تخلف محسوب شده و

شامل پیگرد قانونی خواهد شد.

Chief Editor Maziar Tofigh

[email protected]

Art Director Shabnam Paidarfard

Cover Designer Neda Atash

Advertising manager Elaheh Nejat

[email protected]

Publisher Tofigh Magazine

www.Tofighmagazine.comwww.Chizmagazine.com

26342 Golada Mission Viejo, CA 92692 949 -309-1777949 -293-5441

CHIZTOFIGH

تیرماه ماه 1390

پس از مرگ چه بر سر بن الدن آمد ؟

از میان نامه ها ی رسیده ، شاعر نامعلوم

مرد مومن و شیطان !

شغل و حرفه افراد معروف دنیا ، قبل از معروف شدن !

زنده باد نردبان !

به نظر من آدمها 2 دسته هستن :

میگن که

جدولداستان من و دخترخاله نامزدم .

چیز نامه

داستان دو مجسمه !

ایمیل...

مرد بودن بهتره یا زن بودن؟

6

9

10

12

15

16

17

18

20

23

24

26

29

July 2011

سردبیر :تبلیغات :

Page 4: Chiz Magazine issue 18

اتاق توی ها بچه خانوم با خان اسامه نشسته بود و ُچــپق می کشید و گل می گفت و دومب و دامب یکهو که می شنید گل و دود و آتیش از همه جا بلند شد . تا اومد به خودش بجنبه و بند و بساطش رو جمع کنه ، هیچی دیگه و سرش توی خورد چیزی یک

نفهمید .

تکان را هایش زمخت، شانه و قوی دستی و کرد باز چشمهاشو زحمت به او داد، شروع کرد به مالیدن سر و کله و ریش اش . . افتاده اتفاقی چه و کجاست منی دانست دور و برش پر از جنازه بود ، او همینطور گیج و منگ دور و برش رو نگاه می کرد که دوباره محکمتر را هایش شانه کسی کرد احساس از دفعه قبل تکان میده ، با تعجب نگاهی به دور و برش انداخت تا ببینه کی داره اینطور که میده تکان رو هایش شانه خشونت با یکهو با موجودی سیاه و پشمالو،با چشمانی قرمز و دوشاخ سفید مواجه شد که با لبخندی

وحشتناک به او خیره شده بود!!!ازشدت ترس فریادی زد و گفت: تو دیگه کی هستی ؟ شیعه ای یا سنی؟ اهل افغانستانی یا پاکستان ؟ ببینم ، نکنه آمریکایی باشی ؟.... من کجام ؟... اینجا کجاست ؟ این بچه

رو کی کشته ؟آن موجود سیاه با صدایی بسیار کلفت جواب آرامش ، بابا بینیم نکن پلوغ "شلوغ : داد مرده ها رو هم به هم نزن !!!! تو در حمله هم من ، برزخه اینجا ، ُمردی ها آمریکایی که دنبالت اومدم هم االن عزرائیل هستم ،

باهم بریم اون دنیا !" . سپس عزرائیل لبخندی زد و ادامه داد : خیلی گذاشته رو همه خوب ! کلک بودم دنبالت ات گرفتم باالخره ولی !!! ها سرکار بودی ناقال ! بگو ببینم ، رو دست من می خواستی خدا پیش رو ما خواستی می یا بشی بلند

ضایع کنی ؟ بن الدن با ترس و لکنت زبان گفت: ت...ت..تو عزرائیل هستی ؟ یعنی من مرده ام؟ یعنی متوم بیابون و کوه توی بدو بدو و القاعده شد؟؟ حاال ت..ت...تو چ...چ ...چرا اینقدر

؟ بداخالقی اینقدر چرا ؟ ترسناکی و زشت پس حوری ها کجان ؟

تعجب ! بابا نه گفت: جواب در عزرائیل کردی ؟ با اون کارهایی که توی دنیا کردی ، دنبال میومد مونرو" مرلین " داشتید انتظار خیلی خودت کردی فکر جنابعالی؟!! اصأل ؟ زشت میگی من به که خوشگلی آفتاب که صورتت دفعه آخرین معلوم هست دیده کی بوده ؟! بیچاره، خبر نداری که خیلی چون ترسیدند!!! می ازمن بیشتر ازتو ها رم می یکی یکی اقال” من که دونستند می تو یکهو می زدی دو- سه ، ولی سراغشون هزار نفر رو باهم “ َشــل و َپــل “ می کردی! یااهلل پاشو بریم وقت من رو تلف نکن که خیلی از دستت دلم پره ، هنوز از یازدهم سپتامبر ، کمرم درد می کنه . آخه مرد حسابی اومن جا بود واسه آدم کشی انتخاب کردی ؟ ُمـــردم از بسکه این پله ها رو باال و پایین کردم ! اومن نه یک برج ! توی دوتا برج ! حاال صبرکن تا رو حسابی حالت اونوقت ، برسه منم نوبت

می گیرم.

و گرفت را او و دست گفت را این عزرائیل شروع کرد به پرواز. اسامه همینطور به کره زمین که هرحلظه کوچکتر و کوچکتر می شد خیره شده بود ، با خود گفت : اوباما ! ایشاهلل خدا لعنتت کنه !! بی خود نبود که می گفنت :

فلفل نبین چه ریزه ، بشکن ببین چه تیزه !

اونها پرواز کردند و پرواز کردند و ازآمسان اول و دوم وسوم گذشتند تا باالخره به آمسان

هفتم نبش پل صراط رسیدند .نگبهان آجنا مدارک را دید و با سوابق تطبیق داد و گفت: به به به ببین کی اینجاست ؟ آقای بن الدن عزیز ! منتظرت بودیم داداش ! خوش

اومدی. بن الدن پرسید : مگه منو شما می شناسی ؟ نگهبان جواب داد : اختیار دارین کیه که شما افتخارت به جهنم توی اینجا ! نشناسه رو روهم ات مجسمه و اند کرده درست میدون گذاشنت وسطش !! خواهش می کنم بفرمایید ،طبقه راست مست ،آسانسور اونطرف از

منهای هفت ! سالم مارو هم برسون. را مربوطه دگمه و شد سوارآسانسور او فشار داد. دربین این هفت طبقه متامی زندگی ودوران مبارزاتش بصورت یک " ویدیو کلیپ" منهای طبقه در وآسانسور شد داده منایش

هفت ایستاد و درب آن بازشد. آمسان قرمز بود وخاک زرد رنگ، و هوا به بر روی درب که تنها چیزی بود. شدت گرم تبلیغ “هات سس” ، و دیوار اوجنا میشد دید و"هات داگ" و "هات میل" بود !!!!!!. و همه جا

پر بود از بوته و درخت فلفل . نگاه را طرف اون و طرف این تعجب اوبا در بارید، می حرارت جا ازهمه می کرد، جوبهای آب ،فقط آب جوش بود و بخار آب ، متامی و شد می بلند دود درختان نوک از ومواد آتش فوران حال در اطراف کوههای هم مذاب مواد از ای درباچه . بودند مذاب در نوبت به مردم که داشت وجود آجنا در و خاکستر و میسوختند آن شیرجه می زدند میشدند . هر دودقیقه یکبار هم یک زلزله یازده ریشتری می آمد و همه چیز رو بهم می ریخت اما می مردند ها خیلی ، کرد می خراب و روزی و نو از روز و می شدند زنده دوباره

از نو.چند تن از معاونان و دوستان به همراه عده ای از هواداران واعضای القاعده که درجریانات شده کشته پاکستان و افغانستان در اخیر بودند به استقبالش آمده بودند و برایش هورا

می کشیدند.اوغرغرکنان پرسید اینجا کجاست دیگه ؟ چرا اینقدر گرمه ؟ بهشت که می گفنت اینجاست ؟

چرا از کله تون دود بلند میشه؟ موضوع متوجه هنوز اینکه مثل : گفتند آنها واقعأ ؟ کدومه بهشت جان آقا ! نشدی ؟ بهشت بری باید کنی می فکر هنوزهم اینجا طبقه منهای هفت جهنمه که مخصوص که همینه و شده ساخته سیاستمداران میشه پیدا اینجا که گلی تنها میبینی ! کاکتوسه!!. ، درمورد خوردن و آشامیدن هم وساملترین ترین ساده که کنم عرض باید غذاهایی که دراینجا پیدا خواهی کردغذاهای های نوشیدنی وتنها است ومکزیکی هندی

پس از مرگ چه بر سر بن الدن آمد ؟مازیار توفیق

6

July 2011

Page 5: Chiz Magazine issue 18

هم وسبزی ازمیوه وزهرماره!!! سس وهات جوش نیزآب موجود فقط پیازوفلفل دارن اینجا !! خالصه که باید به این وضعیت عادت هم حرفها این و بازی موشک قایم و غار و “ تورابورا “ از کنی، خبری نیست ، رهبری و حکومت و جنگ و جهاد و این چیزها رو هم بریز دور چون اینجا همه خودشون یا رهبر بودن یا شاه بودن و یا فرمانده ! بنابراین زیاد ژست رهبری نگیر که مسخره ات می کنند . حاال هم خودت رو ناراحت نکن ، عوضش یک خبر خوب برات داریم و اونهم اینه که امروز جشن تولد هیتلره و به خاطر اینکه با مرگ تو مصادف شده ، از توهم دعوت کرده که به منزلش بری ، پس پاشو

بریم یک دوش آب جوش بگیریم و برای مهممونی آماده بشیم . خالصه آقای بن الدن یک لیوان آب جوش خورد و یک حمام آب جوش پرسید چه او افتاد. راه به هیتلر آدولف منزل بسوی و گرفت هم جوری میریم ؟ همینطوری از وسط خیابون ؟ اومن تو روز روشن ؟

سایرین با تعجب پرسیدن :آره دیگه ، مگه چه عیبی داره ؟ او گفت : بابا می بینن ، می شناسنمون ها ! اینجا غاری ، تونلی ،

چیزی نداره که یواشکی از توش بریم ؟ : حاجی به خدا با خنده گفتند بلند شد و همه صدای خنده همه ! مردی االن تو ! نیست تو دنبال کسی دیگه ! شده متوم زندگی می فهمی ؟ دیگه حتت تعقیب نیستی و هیچکس به دنبالت نیست !

راحت باش و حال مارو هم نگیر.

در منزل هیتلر خیلی ها دعوت بودند . از اسکندر مقدونی گرفته تا رونالد ریگان خودمون. صدای موزیک راک و خنده و جیغ و داد از چند کیلومتری شنیده میشد . شیطان مشغول پذیرایی و سرو غذا بود و عزرائیل هم " دی جی " مجلس شده بود . به محض ورود بن الدن ، همه سیاستمداران حاضر برایش کف زدند و هورا کشیدند و از او

بعنوان” قهرمان بین املللی قایم موشک “ یاد کردند . خوش : گفت و فشرد را اسامه دست گرمی با و جلو آومد هیتلر اومدی جوون ، صفا آوردی ، سالها بود که کسی اینطوری تو دنیا گند نزده بود ، دمت گرم خیلی باحالی ، برو از خودت پذیرایی کن ، فکر کنم همه رو بشناسی ، اسکندر ، چنگیز ، ضحاک ، چرچیل ، گورباچف ، آهان اونهم صدام حسین خودمونه ، توی اینجا ، ایرونی ها براش اسم گذاشنت و بهش میگن : صدام یزید کافر” . فکر کنم

دوستان خوبی خواهید شد باهم ....در همین زمان صدام با عصبانیت اومد جلو و گفت : چی میگی آدولف به !!! سپس رو کرد این بی سروپا رفیق منی شم با !!! من جون اسامه و گفت : آخه مرد مومن ، واسه چی رفتی نیویورک رو زدی و

انداختی گردن من ؟ اسامه گفت : کی انداخت گردن تو ؟ منکه خودم همه چیز روبه گردن گرفتم . به من چه ربطی داره که اون جرج بوش دیوانه ، به تو حمله کرد ؟! واال من خودم هم تعجب کردم که چرا به تو حمله کرد ؟! توهم که آخرش گند زدی و خراب کردی ، چرا گذاشتی اینقدر زود

پیدات کنن ؟ !!! صدام گفت: آخه بابا من به این کارها عادت ندارم ، من یک عمر حسابی آدم ، بودم نشین کاخ ، جمهوربودم رئیس خودم واسه بودم . تو به این حرفها عادت داری و نصف عمرت رو توی کوه و

کمر گذروندی ، مارو چه به قایم موشک بازی ؟ در همین زمان اسکندر مقدونی اومد جلو و گفت : بابا دست مریزاد ، رو ساختمونها زدی شنیدم وقتی کردم کیف خیلی ، برتو آفرین یادش ! هستم سوزی آتیش عاشق من دونی می آخه ! ترکوندی بخیر ! اون موقعها شما ها نبودید تا ببینید چطوری ختت جمشید رو

7Ju

ly 2

011

Page 6: Chiz Magazine issue 18

توجهتوجه

تلفن تماس: 0687 394 949

با باالترین قیمت خریدار

جواهرات . طال. نقره . انواع سکه ساعت رولکس و امگا شما هستیم

خرید عتیقه جات

ما فقط خریداریم . فروشنده نیستیم

Page 7: Chiz Magazine issue 18

آتیش زدم ، منی دونید عجب منظره باشکوهی درست کرده بودم ، آخه اون زمان که آتیش نشانی و این حرفها نبود و خالصه هفت شبانه و هفت روز این ساختمونها می سوخت و می ریخت و ماهم هی شراب می خوردیم و

هی شادی می کردیم . در همین موقع اسامه پریدو یقه اسکندر رو گرفت و گفت : چی ؟ !!! شراب می خوردی ؟ ای کافر ! ای نامسلمون ! بده من اون چاقو رو تا گردن اش رو بزمن و خون جنس اش رو بریزم روی زمین .... !!! اما به جای چاقو با یک پس گردنی محکم از شیطان مواجه شد. شیطان با عصبانیت گفت : ببین بچه جون ، تو اگه خدا و پیغمبر سرت میشد که اینهمه آدم بیگناه رو منی کشتی ، این ادا هارو هم اینجا درنیار چون خریدار نداره . زیاد هم حرف بزنی می برمت بهشت می بندمت جلوی “برجهای دوقلوی جتارت جهانی “تا همه کشته شده ها ش بیان بهت خوش آمد بگن ها !!! اون موقع می فهمی که جهنم همچین جای بدی هم نیست !!!! پس مثل بچه آدم بشین و

شر به پا نکن ...... خالصه در اوسط شب بود که اسامه آقای *....... رو دید و باهم از نزدیک آشنا شدند و کلی باهم خوش وبش کردن و حسابی رفیق شدند و گفتند و

خندیدند و رقصیدند .

*) لطفأ در محل نقطه چین ،هر امسی رو که دلتون خواست بگذارید و داستان رو هر جوری که دوست دارید متام کنید.( چون" خیلی ازسیاستمداران " از نظر "خیلی آدمها" خوب هستند و همون ها از نظر "خیلی ها" بد هستند !!! و چون قراره که ما به عقیده شخصی "خیلی ها" کار نداشته باشیم ، نوشنت واگذار خود شما به را چین نقطه محل در از سیاستمداران( )خیلی اسم

می کنیم تا باعث ناراحتی وگله مند شدن “ خیلی از خوانندگان “ نشویم .

شده .درحال مخابره جهنم میل”از “هات بوسیله که اخباری آخرین طبق حاضراسامه بن الدن و یاران و معاونانش در اعماق جهنم ، در یک غار به جدید یک حزب سیاسی تشکیل درحال و هستند دورهم جمع قدیمی نام “احلرارت” در جهنم هستند.که بوسیله آن بتوانند با دشمنان خود یعنی ایرانی ها، افغانی ها ، پاکستانی ها ، عراقی ها ، اسرائیلی ها ،آمریکایی ها

،اروپایی ها وبقیه زنده ها ومرده ها بجنگند !

واما از شوخی گذشته : به که سیاستمدارانی و حاکمان همه حضور شاهد روزی که “امیدوارم خاطر قدرت ، شهرت ، ثروت ، منفعت ، عقیده و یا سلیقه خود ، دنیا را به

جهنم تبدیل کرده اند ،در قعر جهنم حقیقی باشیم. "

ربایش از دادم می پیغام شبها مبتالیش و اسیر چت با شدم هستم اهله من بگو، را اسمت تو هستم ساله هیجده گفت می من هب د بیدا و داد صد عاشقی دست ز فراهد هست هم من اسم بگفتم بلندش قد ، اربوان کمان کمندش مواهی ز اهله بگفت زیباست البته نگو هم صورت ز فریباست خیلی من چشمان بگفت من شدم بیمارش گشته اسیرش من شدم زارش عاشق ندیده نمودم می عادت کم کم من او هب نمودم می چت او هب هرشب بس ز فردام امید و همسر باشد که آرزواهم مام ت دیدم او رد ربای دیدنش بی اتب بودم ز فکرش بی خور و بی خواب بودمدیده نور آن ی چهره بینم که یده رس آن وقت که گفتم خود هب توست بوییدن و دیدن زمان توست دیدن قصدم که گفتم او هب سخت دیدنم از او بود هراسان رفت می طفره او ام رویارویی ز ر دیدا وقت بعدش روز گرفتم اجبار هب کردم اش راضی خالصه زود اندکی بیرون خاهن از زدم موعود روز و وقت راه، از رسید آویخت من رب اژداهیی گویی تو ریخت فرو قلبم اش چهره دیدم چو آنجا بود رویی زشت بدیدم فریبا و انز ی اهله جای هب فریبا چشم و اربو کمان رعنا قد از ارث من ندیدم من سر رب عالم خاک صد بشد من مارد از او بود رت مسن رفتم مدهوش کده ماتم آن از رفتم هوش از وحشتم و رتس ز هب خود چون آمدم، دیدم که او نیست دگر آن اهله ی بی چشم و رو نیستهمسر خود بهر از چت با نیابم دیگر که فرستادم لعنت خود هب بشنید آنچه هم او آورد شعر هب ر” “شاع هب را سرگذشتم بگفتم رد قّصه ی چت رت سرانجامی نـدا که ات گیرید از آن ردسی هب عب

از میان نامه ها ی رسیده ، شاعر نامعلوم

چیزهای جالب

9C

HIZ

MA

GA

ZIN

E

July 2011

Page 8: Chiz Magazine issue 18

10

CH

IZ M

AG

AZ

INE

July 2011

چیز های بامزه

چیزهای ...

مرد مومن و شیطان !

مرد اولی از او خواست که وارد شود و در کنارهم عبادت کنند ، اما مرد چراغ بدست با اضطراب از رفتن به داخل آنجا خودداری کرد .

مرد اولی از او پرسید : چرا او نمی خواهد وارد آنجا شود و اگر او قصد رفتن به عباتگاه را نداشته ، چرا با چراغ به کمکش آمده ؟

مرد دوم در حالیکه هر لحظه نیز بر شدت اضطرابش افزوده میشد پاسخ داد: من شیطان هستم و نمی توانم وارد اینجا بشوم ، خواهش می کنم بگذار بروم .

تا شد بیدار خواب از زود خیلی صبح مردی عبادتگاه به صبجگاهی دعای و عبادت برای پوشید و راهی عبادتگاه لباس او برود. دهکده دهکده شد. در بین راه ، ناگهان پای او به چیزی و پاره لباسهایش و خورد زمین و کرد گیر و کرد پاک را خودش شد، بلند او شد. کثیف لباسهایش را عوض کرد و به خانه برگشت و دوباره راهی عباتگاه شد. در راه ، دوباره در همان نقطه مجددًا زمین خورد! امــــا او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی

عباتگاه شد.

با مردی که چراغ در دست ، بار در راه این مرد پرسید. را نامش و کرد برخورد داشت پاسخ داد: من دیدم شما در راه عباتگاه دو بار به زمین افتادید ، به همین علت چراغ آوردم تا او تشکر از بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد عباتگاه طرف به را راهشان دو هر و کرد

ادامه دادند.

بدست چراغ مرد رسیدند، آنجا به که همین چراغ خود را خاموش نمود و در همانجا ایستاد.

مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد و گفت: اگر شیطان عباتگاه کمک به راه رسیدن در را من پس چرا ، هستی

کردی ؟

شیطان پاسخ داد: من تو را در راه دیدم و خواستم به نحوی در سنگی بنابراین . کنم منصرف اینکار انجام از تورا جلوی پایت قراد دادم و باعث زمین خوردن ات شدم ! اما دیدم که به خانه برگشتی و خودت را تمیز کردی و دوباره بسوی عبادتگاه برگشتی. درهمان زمان بود که خدا خیلی از گناهان تو را بخشید ! بنابراین من برای بار دوم ، وارد عمل شدم و با گذاشتن چاله ای پر از آب در جلوی پایت ، برای بار دوم باعث زمین خوردن ات شدم. اما اون بدبیاری لباست دوباره نکرد و ماندن در خانه به تشویق تو را هم را عوض کردی و به راه خود ادامه دادی، و در آن زمان خدا گناهان بیشتری را به تو بخشید. بنابراین من پیش خودم گفتم : بگذار کمک ات کنم تا سالم به عباتگاه برسی ، چون ترسیدم اگر ایندفعه هم زمین بخوری و برگردی ، خدا تمامی

گناهانت را ببخشد و ارتباط من با تو کأل قطع شود !

نتیجه اخالقی داستان:

کار خوبی که قصد انجامش را دارید را به تعویق نندازید و از مشکالت و سختی هایش نترسید ، و مطمئن باشید که همان سختی ها و مشکالت است که باعث سود و رونق در

زندگی شما میشود.

Page 9: Chiz Magazine issue 18
Page 10: Chiz Magazine issue 18

همه افرادی که در بین ما معروف شده اند ویا به نحوی درسرنوشت دنیا اثرگذار بوده اند و نامشان به خوبی یا بدی برجا مانده ، دارای حرفه و شغلی بوده اند که قبل از معروفیت و مطرح شدن در عرصه سیاست ، علم ،فرهنگ و هنر ، به آن مشغول بوده اند ، جالب اینجاست که

در خیلی از موارد ، حرفه قبلی آنها ،هیچ ربطی به پست و مقامی که با آن معروف شده اند ندارد . در اینجا ما به ذکر چند نمونه از این افراد و حرفه اصلی آنان می پردازیم که مطمئنأ برای شما خوانندگان عزیز نیز جالب خواهد بود.

...................... نقاش ، هنرمند.

.......................... پوستین دوز . .................................... کشـاورز................................. وکیل دادگستری ................................ نقاش ساختمـان . ....................................... چوب بر. ....................... بنا و کارگر ساختمان.............................. بنا و راننده کامیون. ................................. هنرپیشه سینما. ................................... بادام کار. ..................................... ملـوان . ............................. مانکن لباس مردانه........................................ گاو چران .................................... آشـپز . ............................. مکانیک ، راننده............................... راننده کامیـون.................................. منشی اداره ثبت. .............................. ساربـان ......................................... رویگر. ......................... تلگراف چی. ..................................... ساعت ساز. ........................................... چوپـان . ........................... تیرانداز سپاه نادرشاه. ................................... افسر توپخانه . .................................. دانشجوی حقوق. .......................... هنرپیشه دوره گرد. ............................... خبرنگار . ...................................... کتابفروش . ...................................... منشی اداره . ............................. کارمند دریا داری. ................................ هیـزم شـکن . ........................... وکبل دادگستری. ............................... معلم مدرسـه . .................................. کارگر کشتی .................................. نقاش ، هنرمند.................................... روزنامه نگار............................. وکیل دادگستری............................... کارگرکشاورز....................................... غالم زرخرید.

.................................. سنگ تراش. ............................... پادوی مغـازه . ................................ کارگر کارخانه .

آدولف هیتلر ) رهبر حزب نازی و دیکتاتور آملان ( آلبرت انیشنت ) فیزیکدان معروف (

الویس پریسلی ) خواننده راک معروف (انـزو فراری ) خالق اتومبیلهای فراری(

امیر کبیــر ) صدراعظم ناصرالدین شاه( او هنـری ) نویسنده آمریکایی (

جـرالد فورد ) رئیس جمهور آمریکا( جوزف گاریبالدی ) انقالبی ایتالیایی (

جیـــمی کارتـــر )رئیس حمهور آمریکا( رونــالد ریگان ) رئیس جمهور آمریکا(شــــون کانـری ) هنرپیشه سینــما (

ابراهیــم تاتیلیس ) خواننده و هنرپیشه ترک(کالرک گیــبیل )هنرپیشه آمریکایی (ویلیــام فالـکنر ) نویســنده معروف(ماهـامتا گانــدی ) رهبر فقــید هند (

جورج واشتگنت )رئیس جمهور آمریـکا(نـــادر شــاه افشار ) موسسه سلسله افشاریان(

یعقـــوب لیث )سرسلسله صفاریان ( امساعیـل سامانی )سرسلسله امرای سامانی(

آلپتکـــین )سرسلسله غزنویان ( فرخی ســـیستــانی ) شاعر مشهور ایرانی(

پاندیــت نهــرو )خنست وزیر هندوستان ( مــوســولینی )دیکتاتور ایتالــیـــا (

ساموئل مــورس )مخترع آمریکایی ( جک لنـــــدن ) نویســــنده معروف (

آلبـــــر کامــــو ) نویسنده فرانسوی ( ریچارد نیکســـــون ) رئیس جمهور آمریکا(

ابراهام لینکلن ) رئیس جمهور آمریکا ( گی دو مو پاســـــان ) نویسنده آملانی (

چارلز دیکنز )نویسنده انگلیسی ( آناتول فرانس ) نویسنده فرانسوی ( ارنست همینگوی )نویسنده معروف آمریکایی(

ویلیام شکســپیر )نویسنده بزرگ انگلیسی( فیدل کاسترو )رئیس جمهور کوبا( ناپلئون بناپارت )امپراتور فرانسه ( کریم خان زند )موسس سلسه زندیه (

ژاندارک )قهرمان فرانسوی ( هنری فورد ) موسس کمپانی فورد(

تومـــــاس ادیســــــون )مخترع بزرگ آمریکایی( آلفرد نوبـــــل )بنیانگذار جایزه نوبل (

والت دیزنی )مخترع سینمای انیمیشین( میکالنژ )نقاش و مجسمه ساز ایتالیایی(

نـام شخص - پست ، مقـام : ................ حرفه و شغل قبلی :

شغل و حرفه افراد معروف دنیا ، قبل از معروف شدن !

12

CH

IZ M

AG

AZ

INE

July 2011

Page 11: Chiz Magazine issue 18
Page 12: Chiz Magazine issue 18

Bar Association Membership and Admission:California State Bar

United States District Court for Central Court of CaliforniaUnited States Court of Appeals for the Armed ForcesUnited States Court of Appeals for Veterans Claims

Page 13: Chiz Magazine issue 18

15C

HIZ

MA

GA

ZIN

E

July 2011 چیزهای جالب

به موجودی عمرم توی واقعأ من آقا خوبی و معرفت نردبان ندیدم )!!!(.

شوخی منی کنم و اتفاقأ خیلی هم جدی کلی حتقیق مورد این در ، چون هستم کردم و به نتیجه های زیادی رسیدم که می بازگو شما برای رو اونها از بعضی

کنم .

همه می دانیم که نردبان وسیله ای است و . الزم و مفید ، کارآمد ســاده ، تقریبأ در هر خانه ای یکدانه از آن الزم است . حاال بعضی ها کوتاهش رو دارند و بعضی ها درازش رو ترجیح می دهند ، البته نیاز و سلیقه افراد در سایز نردبان ، متفاوت است اما هیچکس در کارایی و

مفید بودن آن ، حرفی ندارد .

چند مورد در خواهیم می ما اما که شاید کنیم نردبان صحبت خصوصیت

کمتر کسی به آن توجه کرده .چون همه افراد وقتی کارشون با نردبان متام میشه ، او را کناری گذاشته تا دفعه بعد که دوباره با او کار دارند، بنابراین می که نکرده فکر هیچکس هیچوقت توان خصوصیات بیشتری در نردبان پیدا

کرد .

زنده باد نردبان !

این ور و چه از اونور !( .تکیه است و هیچوقت به آدم " نــه " نمیگه ) چه از انجام می ده ، بنابراین خیلی قابل اطمینان و قابل هر طرف که اون رو بگذاری ، کار خودش رو - اول از همه این که نردبان سر و ته نداره و از

اونطرفش ، نردبان اینطرف از ، که این دوم اونطرفش معلومه ! مثل شیشه ، اما برخالف شیشه ، دستت - اونطرف میرسه و هرچیزی که به قایمکی هم چیز هیچ بنابراین ( لمسه. قابل هم نداره و هرچی که هست ، همونه . قابل دید و قابل باشه لمس(.

بدون سروصدای اضافه .بنزین ، اما کارش رو همیشه درست انجام میده ، است(. نه برق می خواد ، نه باطری می خواد و نه اطمینانه )بی غل و غش و عاری از ظواهر دنیوی نکته سوم اینه که در عین سادگی ، کارآمد و قابل

به ، نکنید تعجب ! اونه معرفت چهارم نکته یکوقت تو زمین نخوری . اگر هم قرار شد به پایین بیایی ، بازهم می ایسته تا ها برسی ، )بدون هیچ چشم داشت و توقع( ، تازه دیوار می ایسته و منتظر می مونه تا تو به باال باال نظر من معرفت نردبان خیلی زیاده ،چون او کنار و

یا و رنگه بی یا همیشه نردبان که اینه پنجم بی یکرنگه و از طراحی و رنگهای عجیب و غریب - و نیست و اصوأل همیشه ساده او خبری نردبان هم معرفت و انسانیت ندارند . انسانیت میده و متأسفم برای افرادی که اندازه یک آالیشه. بنابراین زنده باد نردبان که کلی به ما درس در

Page 14: Chiz Magazine issue 18

خالصه که اصواًل معیار همه چیز من هستم، نه حقیقت!

امان از دست آقایونزن به مرد : شمــا مردها چرا اینقدر »هیـــز«

و چشم چرونید ؟مرد : ما هیز نیستیم ، از زیبایی خوشمون میاد، اگه چیز خوبی به چشممون بخوره ، نگاه می کنیم

!زن: آخه تو پس چرا همه رو نیگا می کنی ؟

بفهمم که بکنم نیگا باید اول خوب آخه : مرد خوبه یانه !!!

16

CH

IZ M

AG

AZ

INE

July 2011

چیز های جالب

یا از من پولدارترن که بهشون میگم مال مردم خور و ... یا بی پول ترن

که بهشون میگم گشنه گدا و ...

یا بهتر از من کار میکنن که بهشون کار کمتر یا ... و خرحمال میگم

میکنن که بهشون میگم تنبل و ...

یا از من سرسخت ترن که بهشون میگم کله خر و ... یا بی خیال ترن

که بهشون میگم ببو و ...

بهشون که هوشیارترن من از یا که ترن یا ساده ... و پرافاده میگم

بهشون میگم هالــو و ...

به نظر من آدمها 2 دسته هستن : بهشون که ترن شجاع من از یا از من محتاط یا ... و کله بی میگم ترن که بهشون میگم بی عرضه و ...

که ترن باز دل و دست من از یا اهل یا ... و ولخرج میگم بهشون میگم بهشون که کتابن و حساب

خسیس و ...

یا از من بزرگترن که بهشون میگم که کوچیکترن یا ... و بگ گنده

بهشون میگم فسقلی و ...

یا از من مردم دار ترن که بهشون رو یا ... و صفت بوقلمون میگم بی میگم بهشون که ترن راست

چاک و دهن ...

شما چطور؟

Page 15: Chiz Magazine issue 18

17

July 2011

-از زشت رویی به کنایه پرسیدند ، آن روز که جمال پخش می کردند ، تو کجا بودی ؟ گفت : در صف کمال !

اگر کسی به تو لبخند نمی زند، دلگیر نشو ! علت را در لبان بسته خود جستجو کن.

- مشکلی که با پول حل می شود ، مشکل نیست ، هزینه است. - سعی کن همیشه رفیق پا برهنه ها باشی ، چون هیچ ریگی به کفش

شان نیست . با تمام فقر ، هرگز محبت را گدایی مکن. و با تمام ثروت هرگز عشق

را خریداری نکن. -توی دنیا هر کس ساز خودش را می زند، مهم این است که تو به

هر سازی نر قصی . - معنای شجاعت نترسیدن نیست ، بلکه شجاعت یعنی : بترس ، بلرز

، ولی یک قدم بردار. یادت باشه که:

در زندگی یه روزی به عقب نگاه میکنی و به آنچه در آن زمان گریه دار بود می خندی.

-آدمی را آدمیت الزم است ، عود را گر بو نباشد ، هیزم است.

ادب را ها کرکس ، ها گنجشک کشتن که -بدان نمی کند.

-از دشمن خود یک بار بترس و از دوست خود هزار بار.

-فرق بین نبوغ و حماقت این است که نبوغ حدی دارد ، اما حماقت را حدی نیست .

اما ، - همیشه بهترین راه را برای پیمودن می بینیم فقط راهی را می پیماییم که به آن عادت کرده ایم .

- شانس درب خونه همه رو میزنه ، اما متأسفانه بعضی ها در اون لحظه درمنزل حضور ندارند.

میگنکه ....میگنکه ....

میگنکه ....میگنکه ....

- اگر با خونسردي گناهان کوچک را مرتکب شدیم ، روزي مي رسد که بدترین گناهان را هم بدون خجالت و پشیماني مرتکب مي شوبم .

آرمان از که است این مهم ، ایم کرده میزان رشد تا چه نیست مهم -هایمان دور نشده باشیم .

آدمهای آرمانگرا هنگامیکه به نادرست بودن آرزویی پی می برند بر ادامه آن پافشاری نمی کنند.

- اگر آرمان و هدف زندگی خویش را بدانیم ، هر دم از خانه این و آن سر در نمی آوریم .

-در برابر مشکالت سکوت کن، شاید خداوند حرفي براي گفتن دارد.-زندگی چون یک سکه است و تو می توانی آن را هر طور که بخواهی

خرج کنی، اما فقط یک بار!- جالب است . وقتی مردم از کسی تعریف می کنند کمتر بدگویی از کسی که وقتی ولی کند، می باور کسی

می کنند همه باورشان می شود.-آیا می دانستید که اگر ما دیگران را در سختیها آرام نیز خود دهیم، دلداری گرفتاریها و

می شویم ؟- موفق ترین مدیران کسانی هستند که تا وقتی » کهنه » خوب است از آن استفاده می کنند و به محض اینکه » نو » بهتر شد آن را در اختیار

می گیرند.

Page 16: Chiz Magazine issue 18
Page 17: Chiz Magazine issue 18
Page 18: Chiz Magazine issue 18

من و نامزدم قرار ازدواجمون رو گذاشته من و کردند کمکم خیلی والدینم بودیم هم دوستانم البته بودم. خوشحال خیلی نامزدم که الحق و کردند تشویقم خیلی هم دختر فوق العاده ای بود. فقط یه چیز هم اون و کرد می نگران کم یه رو من دخترخاله نامزدم بود. اون دختر باحال ، بود، جذابی و لوند ، هیکل خوش ، زیبا اما گاهی اوقات و دور از چشم همه ، بی پروا با من شوخی های ناجوری می کرد من که شد می ،باعث کارهاش همین و یکروز . باشم نداشته راحتی احساس من از و گرفت تماس من با نامزدم پدر شب مورد در صحبت برای که خواست خونشون به میهمانها دعوت و عروسی

برم . پدر که بودم خونشون های نزدیکی من : گفت و گرفت تماس من با نامزدم کاری برام پیش اومده و تا یکساعت دیگه خودم رو می رسونم ، لطفأ تو در خونه ما

بمون ، تا من خودم روبرسونم . وقتی که اونجا رسیدم ، دخترخاله نامزدم منزل رو لباس خواب حریر، درب با یک باز کرد و من رفتم تو ،از او پرسیدم بقیه کجان ؟ و او گفت : همه بیرون هستند و

تا یکی دو ساعت دیگه هم بر نمی گردند ! بعدش هم رک و راست به من گفت : این فرصت ممکنه دیگه هیچ وقت پیش نیاد ! ، بدی من به دالر صد االن همین اگه

حاضرم با تو ......! .....! من شوکه شده بودم و نمی تونستم حرف این ، بکن فکرهاتو او گفت: خوب ، بزنم من ! توست مجردی روزهای آخرین به مایل تو اگه ، خواب اتاق توی میرم این کار هستی بیا پیشم. اگرهم نیستی که

همون پایین بمون تا بقیه بیان .من گفتم : آخه ...م .. من... تو...!

او دستش رو وری لبانش گذاشت و گفت ! توی : هیس س س س! همون که گفتم

اتاق می بینمت ! وقتی که داشت با ناز و عشوه از پله ها باال می رفت من بهش خیره شده بودم ، پنجاه صدو به قلبم ضربان ، اغراق بی رسیده بود ، همونطور به او زل زده بودم

و با مغزم کلنجارمی رفتم. یکهو با سرعت به طرف درب منزل دویدم و با سرعت از خانه خارج شدم و بسوی ماشینم دویدم ، اتومبیلی که با سرعت از ترمز به شدت ، بود در حال عبور آنجا به . نشدم او متوجه اصأل من اما کرد

محض اینکه درب ماشینم رو باز کردم ، چشمهای و نامزدم خوشحال چهره با

اشک آلود پدرش مواجه شدم . نامزدم گفت : دیدی پدر ؟ دیدی گفتم اون

منو خیلی دوست داره ؟گرفت آغوش در رو من نامزدم پدر ما امتحان از تو ، پسرم آفرین گفت: و با را نقشه این ما ، اومدی بیرون موفق دخترم قبلی خواستگارهای از نفر سه شیطان گول آنها هرسه و کردیم اجرا . دادند مثبت او جواب به و رو خوردند هوس تقاضای آن شنیدن از بعد تو اما انگیز ، به سرعت خانه ما را ترک کردی ما . شوی هایت وسوسه اسیر مبادا تا خیلی خوشحالیم که چنین دامادی داریم و هیچکس بهتر از تو نمی تونستیم برای دخترمون پیدا کنیم ، به خانواده ما خوش اومدی! تمام اون شوخی ها و عشوه ها پاکدامنی کردن امتحان برای بود نقشه بیرون سربلند امتحان این از تو و تو ،

آمدی ، پسرم!!!!نفسی از ته دل کشیدم و پیش خود گفتم : چه خوب شد کیف پولم رو توی ماشین

جا گذاشته بودم و گرنه ....!!!!!

نتیجه اخالقی :با عرض شرمندگی نداریم !

داستان من و دخترخاله نامزدم .

20

CH

IZ M

AG

AZ

INE

July 2011

چیزهای جالب

Page 19: Chiz Magazine issue 18
Page 20: Chiz Magazine issue 18
Page 21: Chiz Magazine issue 18

اگر به زبان می گفتیم چیز ...اونوقت :

- چیز همه توی دهانشون بود .- از نقطه نظر پزشکی و آناتومی ، هر انسان

دوعدد چیز داشت ، چیز اصلی که در دهان بود و "چیز کوچک " که در ته گلوی انسان بود.

- وقتی سرما می خوردیم و به دکتر می رفتیم ، قبل از هرکاری ، دکتر می گفت : چیزت رو در

بیار تا من گلوت رو ببینم !- روی چیز انسان ، پرزهایی وجود داشت که

وظیفه آنها احساس طعم و مزه خوارکی ها بود. - اگر غذا یا نوشیدنی داغ می خوردی، چیزت

می سوخت. - انسان به کمک چیزش حرف میزد .

- ساندویچ و خوراک چیز ، غذایی خوشمزه در نزد ایرانیان بود.

- بچه ها بعداز تولد شروع به فراگیری " چیزمادری " می کنند.

- مهمترین نکته برای رفنت به یک کشور خارجی ، آشنایی با “ چیز” آنها بود .

- " چیزانگلیسی" بعنوان "چیز بین املللی" در همه جای دنیا مورد استفاده قرار می گرفت.

- به افراد کودن و احمق می گفتند : “ چیز نفهم . “

- وقتی نکته ای را برای یکنفر چندین بار تکرار می کردیم ، به او می گفتیم : بابا “ چیزم مو

درآورد ، از بسکه تکرار کردم” .- پشت سر افراد معروف و مشهورمی گفتیم :

یارو " چیز زد خاص و عام " شده . - برای تهدید به دیگران می گفتیم : میدم چیزت

رو از حلقومت بکشن بیرون . - بعضی ها برای شیطنت به هم " چیزدرازی"

می کردند . - ضرب املثلی بود که می گفت : چیز سرخ ،

سرسبز می دهد بر باد. - شاعر می گفت :

چیز در دهان ای خردمند چیست کلید در گنج صاحب هنر

چو در بسته باشد چه داند کسی

که جوهر فروسشت یا پیله ور

حسین توفیق

چیزنامه

ن ه

بصاح

ج گن

درلکید

ت یس

چمند

خردی

ن اها

ر دز د

چی

ور

پیله یا

ت سش

فروهر

جوکه

یکس

ند دا

چهشد

ه باست

ر بو د

چ

23C

HIZ

MA

GA

ZIN

E

July 2011حسین توفیق

چیزنامه

Page 22: Chiz Magazine issue 18

24

CH

IZ M

AG

AZ

INE

July 2011

در یک پارک جنگلی دو مجسمه ، یکی زن و دیگری مرد ، قرار داشتند که درست روبروی هم قرار داشتند و با بدنی خلت مشغول لبخند

زدن به هم بودند. سالها گذشت و متامی کودکانی که زمانی در آن پارک بازی می کردند ، به آدمهای بزرگی آن در جدید کودکانی و بودند شده تبدیل پارک مشغول بازی بودند ، اما آن دومجسمه می و می کردند نگاه هم به خلت همچنان بسیاری کبوترهای و پرندگان خندیدند. رفع و نشستند می آنها کله و سر برروی

خستگی می کردند .

پارک که زمستانی سرد روز یک صبح آجنا رد از ای که بود، فرشته بسیار خلوت افتاد ، مجسمه دو آن به چشمش میشد ، روی خیلی مجسمه دو آن لبخند و نگاه فرشته تأثیر گذاشت ، به همین جهت تصمیم . کند مجسمه دو آن برای کاری که گرفت فرشته به نزد آن دو مجسمه رفت و به آنها اینجا در را شما که سالهاست من : گفت می بینم و سالهاست که شما با لبخندتان به مردم انرژی و شادی می دهید ، امروزنگاه عاشقانه و لبخند شما به من هم انرژی مثبت داد و به همین خاطر می خواهم یک آرزوی شما را برآورده کنم ، به من بگویید چه کاری

به شما بیشترین لذت را می دهد ؟ آن دو مجسمه در جواب گفتند : تنها آروزی نیم برای بتونیم حتی اینه که دوتایی ، ما ساعت ،از اینجا تکون بخوریم و به پشت اون بوته ها برویم و دور ازچشم مردم هرکاری

که دملون خواست بکنیم . باقی مردم برای : درصورتیکه فرشته گفت خطرناک نباشد ، می توانید بروید و برگردید . فرشته این را گفت و چوب خود را در هوا

چرخاند....

با و شدند زنده مجسمه دو ناگهان ، دویدند ها بوته پشت به متام خوشحالی چندین کبوتر به هوا پریدند ، صدای خش و خش برگها و شکسته شدن شاخه های ریز

امیر شهرادی

به هوا برخاست . آنها در پشت بوته ها تقال می کردند و باال و پایین می رفتند .

دو از ریزی خنده و جیغ صدای گهگاهی مجسمه می آمد . فرشته با رضایت به بوته ها که تکان تکان می خوردند نگاه می کرد و پیش خود می گفت : چه اشکالی داره ؟ این همه سال به هم زل زدند و خندیدند ، حاال نیم ساعت هم به مراد دلشون برسند .پس از یک ربع ، تکانهای بوته ها کم شد و سپس قطع شد و متعاقب آن چندین کبوتر و کالغ از پشت با چهره دو مجسمه و کردند پرواز ها بوته سوی به بخش رضایت ولبخندی شاد های

فرشته برگشتند . وباتعجب انداخت به ساعتش نگاهی فرشته اما ، وقت خواستید نیم ساعت : شما گفت االن فقط یک ربع گذشته ، شما هنوز پانزده

دقیقه وقت دارید! مجسمه زن با شیطنت نگاهی به مجسمه مرد کرد وگفت : دوست داری یکبار دیگه بریم ؟ مجسمه مرد چشمکی زد و گفت بریم ، اما این

بار اول نوبت منه ! این دفعه تو بگیرش و من روی سرش .......

حرفشون وسط پرید دستپاچگی با فرشته پشت اون مگه شما ! نفهمیدم : پرسید و

چیکارمی کنید؟ مجسمه ها گفتند : هیچی! پرنده ها رو می گیریم و می شینیم روی سرشون و"ترکمون" می زنیم به هیکل شون ، تا هم دملون خنک بشه و هم بهشون یاد بدیم که ، بفهمند کله ما مجسمه

ها مستراح نیست !!!

داستان دو مجسمه !

چیزهای بامزه

Page 23: Chiz Magazine issue 18

25

CH

IZ M

AG

AZ

INE

July 2011

Page 24: Chiz Magazine issue 18

چند روز دیگه عازم ایرانـــم . با خودم ممکنه پنجاه درصد این سفر، در گفتم توی سانحه سقوط هواپیما از دنیا برم و برگشتی نداشته باشم ، پنجاه درصدهم روزافزون حوادث براثر که داره امکان منتقل دنیا اون به ایران، در رانندگی بشم ! پس چه بهترکه قبل از خداحافظی وبارسفربستن ، همینجا از تمام دوستانی اند که در طول سال به من لطف داشته و در طول این مدت من رو ایمیل بارون کرده اند تشکر کنم ، چون این ایمیل هایی که هرروز برای من میاد ، باعث تغییرات شده من کردن زندگی نحوه در زیادی که است هایی ایمیل همین منظورم اند. Inbox همه مون هرروز، ده تا ده تا، درهشدارهای شامل که بینیم می مون

پزشکی ، پلیسی، جنایی و.... است. رغبت دیگه دوستان ایمیل لطف به چینی رستوران توی پامو ، نمی کنم توی فکر این مدت تمام چون ، بگذارم گوشت جای به دارم که هست سرم گوساله ، گربه پخته می خورم و خوراک مرغم ، چیزی نیست جز موش سرخ شده

با اسانس مرغ !از اون بدتراینکه دیگه جرأت ندارم حتی ـُـلوپ نوشابه گازدار بخورم، چون یک قـفهمیدم که با یک بطری از اونها می تونی توالت و دستشویی های خونه رو جرم در عرض »سه سوت« پاک کنی و آثاری

ازش باقی نگذاری. یک زمانی فکر می کردم نوشیدن آب از بی خطرترین و سالم ترین کارهای دنیاست، اما بعد از دریافت ایمیلهای مختلف در این رابطه ، فهمیدم که آب درون بطری، حاوی هفت-هشت مدل سرطان و بیماری العالج

دیگه است. از که روزی »پفک« بدبختانه و متأسفانه بهترین خوراکی های مورد عالقه من بود لیست به ، دوستان ایمیل لطف به نیز، شد. اضافه بالقوه قاتلین و مظنونین چون پفک ،در اثر اشتعال از خودش دود سفیدرنگی متصاعد میکنه که خدا می دونه

چقدر برای من و شما خطرناکه !زحمت محترم محققین که اونجایی از نموده لطف عزیزهم دوستان و کشیده موجود میکروبهای و کثافت آمار و اند دستگیره و کامپیوتر کیبورد برروی تاسه رو بنزین پمپ شلنگ و درب های ،آمارخرید اند کرده محاسبه اعشار رقم صابون و مایع ظرفشویی و وایتکس خونه ما نیز سه برابرشده و هرچی می خریم ، به سرعت برق تموم میشه ، ازبسکه همه

جا کثیفه و پراز میکروب !و ها باکتری کابوس با که هم شبها میکروبهای پرنده ای که از توی چاه توالت می پرند، من حوله و مسواک روی به از یکی در ، چون روم به رختخواب می ایمیلهای دوستان خوندم که این میکروبها

دو- تا قادرند مترحرکت سه

ازکاسه و کنند اشیاء روی به توالت

چی و بروند موجود حوله و مسواک از بهتر

من مرطوب و خیس بیچاره !

دوستی لطف کرده بود و برای من از میزان و مقدار ادرار و مدفوع نهنگها در داخل آب اقیانوس ، مدارک و مستنداتی به توجه با که بود فرستاده ارزشمند آن ،دیگه حتی رغبت نمی کنم پامو توی اینکه به برسه چه بکنم اقیانوس آب

برم آب تنی و شنا ! جدیدأ هم هروقت میرم سوپرمارکت ، دچارعذاب وجدان میشم و نمی تونم خیلی چیزهارو بخرم، چون درایمیلهام خوندم که سود فروش اکثر موادغذایی که ما می خرم ، عاید کمپانی هایی میشه که به » خلیــــــج همیشه فارس« ما ،

می گن » خلیج عربی« ! چندی پیش هم یکی از دوستان زحمت کشید و ایمیلی برام فرستاد که در اون با ذکر دلیل و مدرک نوشته شده بود که : هیچوقت پول باالی خرید سفره و روانداز ارزون قیمت ندهید، چون مواد اولیه اونها رو از کاندوم های مصرف شده در جنوب شرقی کشور چین تهیه

ایمیل...رزیتا خالپری

26

CH

IZ M

AG

AZ

INE

July 2011

چیزهای خطرناک

Page 25: Chiz Magazine issue 18

!!! )خداییش اگه شما جای من بودید ، دیگه می کنند طرف رومیزی خریدن می رفتید؟(

ضمنأ تا یادم رفته از اون دسته از دوستانم تشکر کنم که با فرستادن ایمیل، من و خانواده ام رو از خطرات گرم کردن غذا در مایکرویو رو آگاه کردند و جون من و خانواده ام رو از دست این وسیله کشنده نجات دادند. می تونه ، شده گرم مایکرویو در که آبی میگن آخه باعث پالسیده شدن یک گلدان شمعدانی در ظرف سه

روز بشه ، پس خدابه داد معده و روده ما برسه !راجع به تلفن همراه و موبایل هم که چیزی نگم بهتره ، چون همه تون می دونید که اگر بیست تا تلفن دستی باهم زنگ بزنن ، در عرض چند ثانیه ،می تونن باعث چه بحال تا حاال ، شوند مرغ تخم یک شدن پخته برسرگوش و حلق و بینی ما اومده رو خدا می دونه !

دوستان سر صدقه از که اینجاست خوبش نکته اما تمام االن بنده ، شون ارسالی ایمیلهای و نازنینم و و لنین و چاپلین چارلی و دکترشریعتی حرفهای ناپلئون و گاریل گارسیا مارکز رو از حفظ شدم و یاد گرفتم که حتی اگه ازفشار زندگی روبه مرگ باشم ،باز به اون پیرمرد بیچاره ای فکر کنم که بهار و زیبایهاش

رو نمی دید ، تا درک کنم که چقدر خوشبختم !فکرنمی کنم چیزی رو از قلم انداخته باشم ، بازهم در بهشون و کنم تشکر می همه دوستان خوبم از اینجا ، برگشتم ایران سفر از زنده اگر که کنم می التماس هرگز و تاکید می کنم هرگز من رو از ایمیلهای پربار و

ارزشمندشون محروم نکنند!

send

Page 26: Chiz Magazine issue 18
Page 27: Chiz Magazine issue 18

در ذهن خیلی از آدمها این سئوال وجود داره که باالخره زن بودن بهتره یا مرد بودن ؟ مزایای کدام یک از جنسیت ها برتر از دیگری است ، خیلی از مردها از مرد بودن می نالند و می گویند : اه کاشکی زن بودیم و برعکس ، خیلی از زنها هم از

زن بودم خودشون شکایت دارند و می گویند : ای بابا ، کاشکی مرد به دنیا اومده بودیم . اما به راستی کدامشان بهتره ؟ ما در اینجا چند منونه از مزایای زن بودن و مرد بودن را انتخاب کردیم تا شاید کمکی باشد برای پیدا کردن جواب این سئوال.

پارک متری 5 فضای یک در را متری درخت و درودیوار به آنکه بدون کنند

مبالند. 11- به جای گریه کردن جلوی یک فیلم دراماتیک ،می توانید از متاشای مسابقه فوتبال “ منچسریونایتد “ و “ بارسلونا لذت پور” فردوسی “عادل گزارش با “ببرند وعربده کشان به دورمنزل بدوند. افتضاح باشه اگر دست پختشون -12، اگر رقصیدن شون خنده دار باشه و اگر شکمشون گنده باشه ، اصأل مهم

نیست و تازه بامزه تر هم میشوند. مشغول خواهرشون که زمانی -13جا و سبزی قورمه پخنت یادگیری توپ ،با است لیته ترشی انداخنت در آزار تیرکمون ،مشغول و پالستیکی

وهمسایه هستند. خیابون و کوچه و مهمانی در -14مجبور به حمل کردن یک کیف گنده که

معموأل سه چهارمش خالیه نیستند . 15- الزم نیست که همیشه در کیف و داشبورد ماشین یک جعبه رنگ و لعاب

همراه داشته باشند .نیازی کمر، و کوه و طبیعت در -16

دستمال و متیز دستشویی به کاغذی و این حرفها ندارند.

زن مزایای اندر اما و بودن :

بین ، بچگی دوران در -1و من" "بت و "سوپرمن" بودن "زورو" و "اسپایدرمن" گیر منی کنند.عروسک خود را برمی دارند و یک گوشه بازی

می کنند.دوستانشون مدرسه توی -2

رو با القابی چون” گودزیال، گوزو، کله کدو، گوریل و..." صدا منی کنند .

نیست الزم نوجوانی دوران در -3امتحان رو رزمی ورزشهای انواع که کنند ،همچنین هفته ای یکبار کتک کاری

مرد بودن بهتره یا زن بودن؟

اندر مزایای مرد بودن :

شکر خدارو که اینه همه از اول -1اونها روی رو حیوانات و گیاهان اسم منی گذارند مثل : شاپرک ، غزال ، نسترن ، سوسن ، مریم و....) البته جسارت منی کنم و منیگم این امسها بد هستند ، اتفاقأ این نامها خیلی هم برازنده لطافت زنانه و خامنها است ( اما شما فکر کنید اگه قرار بود روی آقایون هم ، اسم جک و جونوری شون قیافه و شکل خور در که بگذارن باشه ، که دیگه خیلی افتضاح میشد مثل : نهنگ ، اره ماهی ، کرگدن ، دایناسور،

کاکتوس ، چنار، اکالیپتوس و...... ، عروسی ، عزا مجلس در آقایون -2سرکار و زمان خرید ، می توانند یک لباس و یک کفش بپوشند و اینکار را سالها تکرار

کنند. 3- می توانند هفته ای یکبار موهاشون رو اصالح هم رو ریشهاشون و کنند شانه نکنند و بعدش هم قیافه بگیرند و بگن: مد

جدیده! 4- با افتخار سن شون رو اعالم می کنند و تازه خوششون هم میاد که مردم بهشون بگن ، خوب موندی ! ضمنأ موی جو گندمی

هم خیلی بهشون میاد. 5- مسلمأ در طول زندگی ، استهالک فک

آقایون کمتر از خامنها خواهد بود. 6- از لباس و کفش و کیف دختر شمسی خانوم حرص منی خورند و جریان خون در

بدنشون برعکس منیشه.زمان مجردی، سالی شصت در طول -7و منی خورند عشقی شکست بار وهفت ازشون سواستفاده احساس منی کنند که

جنسی شده.8- از دیدن کله پاچه و سیراب شیردون ،

دچار تشنج و طپش قلب منی شوند. فولکس " و " المبورگینی " بین فرق -9قورباغه ای “ رو حس می کنند و از شنیدن لذت اسپرت ماشین یک اگزوز صدای

می برند. 4 ماشین یک راحتی به توانند می -10

به وزیلی زخم با سروصورت و کنند منی خونه برمنی گردند.

از بیرون به منزل برمی گردند و 4- وقتی کفشهاشون رو در میارند ، الزم نیست همه ازهرچیز قبل و باز کنند و پنجره هارو در

جورابهاشون رو قایم کنند. 5- در میهمانی ها و مجالس مختلف ، به می موقعیت و مکان تناسب به و راحتی توانند، رنگ مو، رنگ چشم و ارتفاع و قد

خود را تنظیم کنند. 6- رانندگی با " مینی ماینر “ و “ هــــامر”

برای شون هیچ فرقی نداره .7- در اکثر موارد ، قیاقه و هیکل خوب ، بهتر از مدرک حتصیلی خودشون و پول بابا

شون براشون کار می کنه . ، بشه پنچر ماشینشون که وقت هر -8دوازده نفر آماده پنچرگیری از ماشین اونا

هستند . ، بایستند خیابون کنار که هروفت -9صدها نفر با کمال میل حاضرند که اونها

رو به مقصد برسونند. 10- هیچوقت نگران کچلی نیسنتد .

رد جواب خواستگاری در هیچوقت -11مادرشون و خواهر پیش و منی شنوند

ضایع و سنگ رویخ منیشن . ، مکانیکی کشی، سیم ، کشی لوله -12سربازی، بنایی ، حمـــالی وکله پزی جزو ، شد اگرهم . نیست شون آینده مشاغل ازشون تعریف و متجید هم می کنند و توی

کتابها راجع بهشون می نویسند. 13- هم کت و شلوار می پوشید و هم دامن و بلوز رکابی ، ضمنأ اگر دامن بپوشند حال

کسی بهم منی خوره و کسی باال منیاره . دور به به هرمدلی را پارچه 14- هر مدل خود بپیچند ، یک نوع لباس و مد از توش

درمیاد . وسیله یک بدنشون جای همه برای -15دست انگشت از موجوده) بازار در زینتی و پا گرفته تا سوراخ ناف و گوش وحلق و

بینی (.بغض خواست دلشون که هروقت -16می کنند و می زنند زیر گریه و خودشون رو

خالی می کنند .

29C

HIZ

MA

GA

ZIN

E

July 2011 چیزهای منتطقی

Page 28: Chiz Magazine issue 18