35

dl.asiabook.org...؟ﺖﺴﻴﭼ نﺎﺑز رﻮﺘﺳد يﺮﻴﮔدﺎﻳ زا فﺪﻫ ﻪﻛ ﺖﻔﮔ ﺦﺳﺎﭘ ﺶﺳﺮﭘ ﻦﻳا ﻪﺑ ﺪﻳﺎﺑ ﺖﺴﺨﻧ ﺖـﺳرﺎﻤﻣ

  • Upload
    others

  • View
    12

  • Download
    0

Embed Size (px)

Citation preview

Page 1: dl.asiabook.org...؟ﺖﺴﻴﭼ نﺎﺑز رﻮﺘﺳد يﺮﻴﮔدﺎﻳ زا فﺪﻫ ﻪﻛ ﺖﻔﮔ ﺦﺳﺎﭘ ﺶﺳﺮﭘ ﻦﻳا ﻪﺑ ﺪﻳﺎﺑ ﺖﺴﺨﻧ ﺖـﺳرﺎﻤﻣ
Page 2: dl.asiabook.org...؟ﺖﺴﻴﭼ نﺎﺑز رﻮﺘﺳد يﺮﻴﮔدﺎﻳ زا فﺪﻫ ﻪﻛ ﺖﻔﮔ ﺦﺳﺎﭘ ﺶﺳﺮﭘ ﻦﻳا ﻪﺑ ﺪﻳﺎﺑ ﺖﺴﺨﻧ ﺖـﺳرﺎﻤﻣ
Page 3: dl.asiabook.org...؟ﺖﺴﻴﭼ نﺎﺑز رﻮﺘﺳد يﺮﻴﮔدﺎﻳ زا فﺪﻫ ﻪﻛ ﺖﻔﮔ ﺦﺳﺎﭘ ﺶﺳﺮﭘ ﻦﻳا ﻪﺑ ﺪﻳﺎﺑ ﺖﺴﺨﻧ ﺖـﺳرﺎﻤﻣ
Page 4: dl.asiabook.org...؟ﺖﺴﻴﭼ نﺎﺑز رﻮﺘﺳد يﺮﻴﮔدﺎﻳ زا فﺪﻫ ﻪﻛ ﺖﻔﮔ ﺦﺳﺎﭘ ﺶﺳﺮﭘ ﻦﻳا ﻪﺑ ﺪﻳﺎﺑ ﺖﺴﺨﻧ ﺖـﺳرﺎﻤﻣ

پاسخ گفت كه هدف از يادگيري دستور زبان چيست؟نخست بايد به اين پرسش دانيم كه اساس يادگيري زبان و درست سخن گفتن و درست نوشـتن، تمـرين و ممارسـت مي

ود، بسـيار سـخن آموزد كـه بسـيار بشـن ن را درست ميزبان؛ كسي زبا دستوراست نه آموختن دقّت بگمارد. بسياري از نويسـندگان ها يسد و البته در همة آنبگويد، بسيار بخواند و بسيار بنو

دستور نخوانـده بودنـد و دسـتور آوريم، اعد دستور از آنان مثال ميمعروف كه امروزه ما در قوندگان ديگـر و طبيعـت زبـان كـه در د اما با تمرين و ممارست و دقّت در آثار نويسدانستن نميانـد. كند، روح زبان را دريافته و آن را به درستي به كار بـرده اورات اكثريت مردم تجلّي ميمح

آموزان و دانشجويان نيازي بـه اين سخنان هرچند درست است، اما بدان معني نيست كه دانشفراگيري دستور ندارند؛ زيرا براي شناخت درست و علمي زبان و براي جلوگيري از نابساماني

سازي در مقابل مفاهيم جديدي كـه عملكرد درست در واژه ها و نيز هاي نابجاي واژه شو گزينهاي انتشاراتي بـراي آيند و نيز در مدارس و سازمان شوند يا در جامعه پديد مي وارد جامعه مي

آيد و نيز بـراي ها به عمل مي ها و كتاب ها و مقاله توجيه و روشنگري تصحيحاتي كه در نوشتهموختن دستور، اگر ضرورت نداشته باشد، سودمند اسـت و هاي بيگانه، آ سهولت يادگيري زبان كند دستور ياد بگيريم و درست هم ياد بگيريم. است كه ما را وادار مي سودمندي آن در حدي

هـا اسـت. هاي زبـان در آن هايي كه در كار دستورنويسي هست، آميختگي گونه يكي از نابساماني *هاي فراواني پيدا كرده اسـت، دراز خود دگرگوني رطول عمزبان فارسي نيز مانند هر زبان ديگر در

هاي آشـكار دارد و عـالوه بـر ايـن، زبـان دورة قاجاريان با زبان دورة غزنويان تفاوتكه زبان چنانگويند هاي متفاوتي است. مثالً زباني كه در كرمان بدان سخن مي فارسي از نظر مكان نيز داراي گونه

لكه از جهت واژگان نيز با زبان فارسي تهران متفاوت است. در خود تهـران نه تنها از جهت لهجه، بزبان گفتار، زبـان نوشـتار. مـثالً در توان تشخيص داد: نيز مانند ديگر شهرها الاقل دو گونه زبان مي

در حـالي كـه صـورت » وقتي كه علي اومد خونـه بهـش گفـتم. «گويند: تهران موقع حرف زدن مي »وقتي كه علي به خانه آمد به او گفتم.«چنين است: نوشتاري اين عبارت

در كتاب درسي از دستور زباني سخن به ميان آمده كه زبان فارسي امروز مركز ايران يعني تهران و *هـاي كهـن فارسـي، عمومـاً در جا كه مـتن زبان معيار) اما از آن= زبان نوشتار است نه زبان گفتار. (

گردد، مختصري از دستور تاريخي زبان فارسي آمده است. مي ها تدريس مدارس و دانشگاهآمده است. » و زبانيرقلم«در » دستور زبان فارسي«هاي جديدالتأليف ادبيات فارسي در كتاب *

مـوزان عزيـز بـه آ اي نيست كـه دانـش ب درسي به گونهجايي كه پيوستگي مطالب در كتا از آنايم مباحـث دسـتوري فارسـي خاطر بسپارند، سعي كرده راحتي بتوانند مطالب را بياموزند و به

پژوهان عزيز بـه راحتـي بتواننـد بـه اي ارائه كنيم كه دانش به گونهزدهم و دوازدهم را دهم، ياعات تسلّط يابند و نياز به كتاب ديگري نداشته باشند. مباحث دسـتور زبـان فارسـي در وموض

اند: چند فصل ارائه شده

Page 5: dl.asiabook.org...؟ﺖﺴﻴﭼ نﺎﺑز رﻮﺘﺳد يﺮﻴﮔدﺎﻳ زا فﺪﻫ ﻪﻛ ﺖﻔﮔ ﺦﺳﺎﭘ ﺶﺳﺮﭘ ﻦﻳا ﻪﺑ ﺪﻳﺎﺑ ﺖﺴﺨﻧ ﺖـﺳرﺎﻤﻣ

گروه اسمي -3 ساختمان واژه -2 نقش كلمات -1 مباحث پراكنده -6 واحدهاي زبان -5 گروه فعلي -4

اي آورده گزينـه چهارهـاي ن پرسشو پس از آ شده تدريسبسيار زياد مباحث ابتدا با وسواسآموزان و داوطلبان عزيز با مطالعـة ايـن كتـاب و تجزيـه و تحليـل اند. اميدوارم شما دانش شدهمنبع ديگري نداشته باشيد و در نهايت به هدف اصلي خود كه ورود به بهتـرين ها نياز به تست

ند و اسـتادان و مو دانشـ فاضـل دست يابيد. ضـمناً دستورشناسـان ،ها است ها و رشته دانشگاهچه لغزش و كاستي در بيان مطالب مشاهده كردنـد بـا اغمـاض ننگرنـد و دبيران بزرگوار چنان

رد را با نظرات صائب و سازندة خود به مؤلّف يادآوري كنند تا اگر خطاپوشي نكنند و همة موا هاي بعد اصالح گردد. توفيق و فرصتي بود در چاپ

در پايان سزاوار است از همة عزيزان و بزرگواراني كه در انجام اين كتاب مددكار و يـاريگر * اند قدرداني و تشكّر نمايم: اينجانب بوده

ني مدير عامل محترم انتشارات مبتكرانجناب آقاي يحيي دهقا -1 استاد گرانقدر و فاضلم جناب آقاي مهندس هادي عزيززاده دبير محترم مجموعة مبتكران -2 اند. جناب آقاي مهندس بابك نهريني كه بسيار به بنده لطف داشته -3و مينا هرمزي آرايي)، آرزو گلفر (گرافيست) (حروفچيني و صفحهجو ساينا صلح ها سركار خانم -4

اند. به ثمر رسيدن كتاب بسيار زحمت كشيده كه در خوان) پور (نمونه (طراح جلد) و طوبي عينيسركار خانم زهرا دانشور كه با وسواس و دقّت بسيار زياد زحمت بازخواني مطالـب را بـر -5

اند. عهده داشتهكـه سـركار خـانم رضـايي و آقايان دكتر هامون سبطي و دكتر علي سلطاني گردفرامـرزي -6

ام. شان بهره برده هميشه از نظرات صائب و سازنده 97علي احمدنيا ـ پاييز

دكتر علي احمدنيا: دكتراي زبان و ادبيات فارسي - استاد دانشگاه و مدرس ادبيات كنكور - جلد كتاب در زمينة ادبيات 15مؤلف بيش از - ة ادبياتارائة مقاالت علمي و پژوهشي در زمين - هاي آموزشيDVDارائة - »خرد ـ ابوريحان ـ روشنگران و آموزشگاه هدف«مدرس مراكز-

توانند به صورت مستقيم بـا پژوهان و داوطلبان عزيز كنكور مياستادان بزرگوار، دانش مؤلف كتاب ارتباط داشته باشندو نظرات خود را در ميان بگذارند:

tome/adabiat_ ahmadnia

Page 6: dl.asiabook.org...؟ﺖﺴﻴﭼ نﺎﺑز رﻮﺘﺳد يﺮﻴﮔدﺎﻳ زا فﺪﻫ ﻪﻛ ﺖﻔﮔ ﺦﺳﺎﭘ ﺶﺳﺮﭘ ﻦﻳا ﻪﺑ ﺪﻳﺎﺑ ﺖﺴﺨﻧ ﺖـﺳرﺎﻤﻣ

صفحه عنوان

7 ............................................................................. كلماتنقش فصل يكم:

17 ..................................................................................... اي چهارگزينه هاي پرسش

53 .......................................................................... واژه ساختمان دوم: فصل 61 ..................................................................................... اي هاي چهارگزينه پرسش

107 ............................................................................. گروه اسمي سوم: فصل

118 .................................................................................... اي هاي چهارگزينه پرسش

171 .............................................................................. گروه فعلي چهارم: فصل 187 .................................................................................... اي هاي چهارگزينه پرسش

199 ........................................................................ واحدهاي زبان پنجم: فصل

211 .................................................................................... اي هاي چهارگزينه پرسش

227 ....................................................................... مباحث پراكنده ششم: فصل 248 .................................................................................... اي هاي چهارگزينه پرسش

301 ......................................................... دهم بررسي قلمرو زباني هفتم: فصل 323 ...................................................... زباني يازدهمقلمرو بررسي 343 ................................................... بررسي قلمرو زباني دوازدهم

Page 7: dl.asiabook.org...؟ﺖﺴﻴﭼ نﺎﺑز رﻮﺘﺳد يﺮﻴﮔدﺎﻳ زا فﺪﻫ ﻪﻛ ﺖﻔﮔ ﺦﺳﺎﭘ ﺶﺳﺮﭘ ﻦﻳا ﻪﺑ ﺪﻳﺎﺑ ﺖﺴﺨﻧ ﺖـﺳرﺎﻤﻣ
Page 8: dl.asiabook.org...؟ﺖﺴﻴﭼ نﺎﺑز رﻮﺘﺳد يﺮﻴﮔدﺎﻳ زا فﺪﻫ ﻪﻛ ﺖﻔﮔ ﺦﺳﺎﭘ ﺶﺳﺮﭘ ﻦﻳا ﻪﺑ ﺪﻳﺎﺑ ﺖﺴﺨﻧ ﺖـﺳرﺎﻤﻣ

8

»نهاد ـ مفعول ـ متمم فعل (= متمم اجباري) ـ مسند ـ منادا« هاي اصلي الف) نقشاليه) ـ نقش وصفي نقش قيدي ـ متمم اختياري ـ نقش اضافي (= مضاف « هاي غيراصلي ب) نقش

»(= صفتي) »معطوف ـ بدل ـ تكرار« هاي تبعي ج) نقش

دهد: خبر مي دارندة خبر است كه گزاره دربارة آن: نهاد -1 چه در جمله بيايد و چه نيايد. ؛نهاد يك جزء اصلي جمله است -1

ها را از فعل جدا توان آن ضميرهاي پيوندي فاعلي هستند كه نمي پيوسته j @Ò(ـَ م، ي، .مشويتا موفق مكني ميكرد: تالش

ـ يم ـ يد ـ ند)

اسم ـ ضمير ـ صفت و «ز جمله جدا كرد. (معموالً نها را اتوان آ مي جدا )دار است. اين نقش را عهده» جانشين اسم

ز ابري چكيد يكي قطره باران نهاد جدا

بوي گل و ريحانهاخويشتنم كردي بي ها به بستان رفت مي دل سوداييوقتي نهاد جدا نهاد جدا

هـا را ها پي ببريد بهتر است ابتدا جمله ر جملهتر بتوانيد به نقش كلمات د كه راحت براي اين

به زبان فارسي معيار مرتّب كنيم و سپس نقش كلمه را مشخص كنـيم. سـعي كنيـد ضـماير به صورت ضمير منفصل بنويسيد. رامتّصل (= پيوسته)

نقش مفعولي: -2 را؟ كسيچه

مفعول + فعل جمله فرمول پيدا كردن مفعول: چه چيزي را؟

پس از گروه اسمي نشانة » را«يعني آمدن ؛نشانة مفعول در فارسي معيار است» را«تكواژة -1 آيد. نمي» را«ها، مفعول به همراه ول بودن آن گروه است اما در بسياري از جملهعمفزيرا بعضـي ؛هستند» گذرا به مفعول«هايي برويم كه براي يافتن مفعول بايد به سراغ فعل -2

تياج به مفعول ندارند. ها اح فعل

هاي گذرا به مفعول: * تعدادي از فعلآزردن ـ آزمودن ـ آشاميدن ـ آمرزيدن ـ آوردن ـ افروختن ـ اندوختن ـ بافتن ـ بخشودن ـ

داشتن ـ دريدن ـ فهميدن ـ شـنيدن ـ نوشـتن ـ تراشيدن ـ پراكندن ـ پوشيدن ـ بوسيدن ـ

نهاد -2

Page 9: dl.asiabook.org...؟ﺖﺴﻴﭼ نﺎﺑز رﻮﺘﺳد يﺮﻴﮔدﺎﻳ زا فﺪﻫ ﻪﻛ ﺖﻔﮔ ﺦﺳﺎﭘ ﺶﺳﺮﭘ ﻦﻳا ﻪﺑ ﺪﻳﺎﺑ ﺖﺴﺨﻧ ﺖـﺳرﺎﻤﻣ

9

زير يافتن ـ بازيافتن ـ دوست داشتن ـ فراموش كردن ـ يافتن ـ بر افراشتن ـ برانداختن ـ در رفتن ـ در پي داشتن و ...گ

را مطرح كنـيم، فعـل » چه كسي را؟ / چه چيزي را؟«ها، زمانيكه سؤال: در تمام اين فعل * داراي جواب منطقي و درست است.

جملـه يـك در اغلب اين مـوارد در شود. حذف مي معنويدر مواردي، مفعول، به قرينة -3در توضـيح مفعـول حـذف شـده، وجـود دارد و » جز«يا » از«به همراه حرف اضافة » متمم«

در جمله جاگذاري كرد:» مفعول«را به جاي » چيزي«توان اسم مبهم مي

بخور. ]چيزي[ غذااز اين غذا بخور = از اين - بگو[چيزي] از پدر بگو = از پدر - بر زبان نياور. [چيزي]حق سخن زجز سخن حق بر زبان نياور = ج -

آيد. كه پس از حرف اضافه مي استاي كلمه نقش متمم: -3 ند از: به ـ با ـ در ـ براي ـ از ـ اندر و ....ا مهم عبارت ةف اضافوحر

از بعد (وقتي بتوان تاـ ») از«(به معني كهـ ») مثل و مانند«(در معني چونـ چو«كلمات: -1 حرف اضافه هستند. ») براي«(به معني بهرِـ ») جزبه«(به معني مگرـ آورد) » به«آن

و نـوع نقـش اصـلي است. نوع اول در » اختياري«و » اجباري«متمم به دو صورت نقش -2 است. فرعيدوم،

بـراي » فعل«در جمله نباشد معني و مفهوم جمله ناقص خواهد بود و چنانچه» متمم اجباري« به آنها نياز دارد. مثل:تمام شدن معني

از رهيدن به چسبيدن از ترسيدن به فروختن از رنجيدن به باختن با جنگيدن از شنيدن

رفته است: در متون قديم (سبك خراساني) براي يك متمم، دو حرف اضافه به كار مي -3

ريخ رهبدو گفت: برخي نتهمت ، آنگه بباريد تيربررستم به

(به ـ بر) دو حرف اضافه

به نيك اختر و فال گيتي فروز ، بدوزبرگيسوي او بهبگير و

دو حرف اضافه (به ـ بر)

Page 10: dl.asiabook.org...؟ﺖﺴﻴﭼ نﺎﺑز رﻮﺘﺳد يﺮﻴﮔدﺎﻳ زا فﺪﻫ ﻪﻛ ﺖﻔﮔ ﺦﺳﺎﭘ ﺶﺳﺮﭘ ﻦﻳا ﻪﺑ ﺪﻳﺎﺑ ﺖﺴﺨﻧ ﺖـﺳرﺎﻤﻣ

10

نقش مسند: -4نشسـتن آن در » مسـند «ندارد. تنها نشانة نما نقشيا نشانه» متمم«و » مفعول«برخالف » مسند«

رويـم و وقتـي مي» اسنادي«بتدا به سراغ فعل ا» مسند«است. براي يافتن » فعل اسنادي«كنار كنيم: را پيدا كرديم سؤال زير را مطرح مي» فعل اسنادي«

،چنانچه فعل اسـنادي نباشـد ؛اي وجود دارد كه فعل اسنادي باشد فقط در جمله» مسند« -1 هم وجود نخواهد داشت. » مسندي«

ند از:ا عبارت اسناديهاي فعل ها)گشت ـ گرديد (و هم معني است ـ بود ـ شد ـ -1 زدن و ... صداناميدن ـ خواندن ـ -2 ـ به حساب آوردن و ... آوردنشمردن ـ به شمار -3 پنداشتن ـ دانستن ـ ديدن ـ يافتن و ... -4 نيستند:» اسنادي«كار روند فعل هب» وجود داشتن«در معني » است، هست، بود«چنانچه -2 »نيستمحقّا كه من هستگر او ؟كيستم من درياستكه جايي كه «

فعل اسنادي وجود دارد فعل اسنادي وجود دارد (غير اسنادي) (غير اسنادي)

واقـع » قش مسـند ن«با هم »حرف اضافه و متمم«است » متممي«يك گروه » مسند« گاهي -3 اند: شده

»يگر ذوق نيست تو را طبع جانور و طرب استعرب در حالت شعراشتر به « فعل اسنادي

مسند: در حالت و طرب (چگونه است؟) اسنادياست = فعل خواهد داشت (منادا » نقش منادايي«خطاب قرار گيرد دهرگاه گروه اسمي مور نقش منادا: -5

آيد) گروه اسمي است كه پس از حرف ندا مي

كه سزاست. بكن! كاري دست! ببين و اي چشماي منادا منادا

مسند + فعل اسنادي؟ چه ـ كه ـ چگونه ـ ...«

ـ نمودن (اسـت) ـ مانـدن ») است«رسيدن ـ به نظر آمدن (در معني ه نظر ب (است) فعل اسنادي هستند.

ند از: اي ـ ايا ـ يا ـ ايها ـ الف در آخر مناداا حروف ندا عبارت

Page 11: dl.asiabook.org...؟ﺖﺴﻴﭼ نﺎﺑز رﻮﺘﺳد يﺮﻴﮔدﺎﻳ زا فﺪﻫ ﻪﻛ ﺖﻔﮔ ﺦﺳﺎﭘ ﺶﺳﺮﭘ ﻦﻳا ﻪﺑ ﺪﻳﺎﺑ ﺖﺴﺨﻧ ﺖـﺳرﺎﻤﻣ

11

از خدا گر نترسي بترس كسز كشورگشا شاه محمودايا منادا

را بوي عود آيد آتش، كسي كجا ديدي كه بي/نيايد بوي دل از توكه تا خامي، دلبسوز اي منادا

بريم: آيد كه از راه معنا و آهنگ كالم به منادا پي مي گاهي منادا بدون حرف ندا مي -1 خار كجاست فكر معقول بفرما گل بي نجخزان در چمن دهر مر باد! از حافظ

منادا (اي حافظ) » كسي كه«(در اين صورت اغلب، مناداي محذوف حذف شود. » منادا«گاهي ممكن است -2

است): تأثير اختران شما نيز بگذرد طالع مسعود خويشتن بهمفتخر اي

)حرف ندا (كسي كه = مناداي محذوفديگـري بـه رف ندا نيست گاهي ممكن است بـا كلمـة ح» اي«باشيد هميشه داشتهدقّت -3

به كار رود:» صوت«صورت

»كĤنچنان ماهي نهان شد زير ميغ اي دريغ اي دريغا، اي دريغا« صوت تصو صوت

»د زير ميغـم شـعمتـĤفتاب نـك اي دريغگفت كند و مي ريش بر مي« صوت

اصلي:هاي غير ) نقشب نقش قيدي: -5گونه داللـت نمايـد و در جمله ممكن است به زمان و مكان و مفاهيمي از اينگروه اسمي -

خواهد داشت:» نقش قيدي«را به اين مفاهيم مقيد سازد. در چنين مواردي اسم فعل جمله

همه خوشة خشم شد خرمن من رود خلق است درياي جوشان كنون قيد

دوارـوميـند ـه بـستبنش انـر دكـب حيران و زار، بعد سه روز و سه شب قيد قيد قيد قيد

ب خفته استـش درون دشت كĤرام حسرت نبرم به خواب آن مرداب قيد قيد

كĤشوب در تمامي ذرات عالم است كند از مغرب آفتاب طلوع مي گويا قيد

Page 12: dl.asiabook.org...؟ﺖﺴﻴﭼ نﺎﺑز رﻮﺘﺳد يﺮﻴﮔدﺎﻳ زا فﺪﻫ ﻪﻛ ﺖﻔﮔ ﺦﺳﺎﭘ ﺶﺳﺮﭘ ﻦﻳا ﻪﺑ ﺪﻳﺎﺑ ﺖﺴﺨﻧ ﺖـﺳرﺎﻤﻣ

12

* شود (زيرا قيد از اركـان اصـلي مفهوم جمله ناقص نمي شودچنانچه قيد از جمله حذف -1

جمله نيست)همـراه هسـتند و » حرف جر«يا » ال«، »تنوين«هستند (يعني با » دار نشانه«از قيدها بعضي -2

نشانه هستند. بعضي از قيدها بي در فارسي نقش قيدي دارند: عمالً، اوالً، اتفاقاً، اصوالً و ... دار تمام كلمات تنوين -3 اليهي): نقش اضافي (مضاف -6 ):نقش وصفي (صفتي -7

اليـه مضـاف آيد يـا سره ميكاي كه پس از دو كلمه با كسره به هم اضافه شوند كلمههرگاه (صفتي)).» وصفي«دارد يا نقش » اضافي«(يا نقش صفتاست يا

نقـش فرعـي بعد از كسـره ةرا دارد و كلم اصلي نقشگروه اسمي است ةكلمة اول كه هست اليه يا صفت) (مضاف

يه و صفت:ال هاي تشخيص مضاف راهآوريم، اگر معني بدهد مي» هستند«يا » است«كنيم و در آخر آن كسرة اضافه را حذف مي -1

(صفت) دارد و اگر معني ندهد تركيب وصفيتركيب وصفي است و كلمة بعد از كسره نقش اليه) دارد. اضافي است و كلمة بعد از كسره نقش اضافي (مضاف

صفت است)» زيبا«دهد پس غروب، زيبا است (معني مي غروب زيبا اليه است) مضاف» آفتاب«دهد پس ، آفتاب است (معني نميغروب غروب آفتاب

كنيم، اگر معنـي داد تركيـب وصـفي اسـت و كلمـة دوم اضافه مي» تر«به آخر تركيب -2 ضافي است.ا ،است و تركيب» اليه مضاف«است و اگر معني نداد كلمة دوم » صفت«

صفت است. » آگاه«دهد پس معني مي گاه[تر]آمعلم گاهآمعلّم اليه است. مضاف» مدرسه«دهد پس معني نمي معلم مدرسه[تر] معلّم مدرسه

بياوريم اگر معني داد تركيب وصفي است و كلمـة دوم » بسيار«و » ي نكره«بين دو كلمه -3 است. » اليه مضاف«يب اضافي است و كلمة دوم است و اگر معني نداد ترك» صفت«

معني زنگ [بسيار] گوش خراش / زنگ[ي] گوش خراش زنگ گوش خراش صفت است. » گوش خراش«پس ؛دهد مي

پـس ؛دهـد معنـي نمـي زنگ [بسيار] كالس / زنگ[ي] كـالس زنگ كالس اليه است. مضاف» كالس«: اين ـ آن ـ هر ـ دو ن برخي از وابستهتوا پس مي است» اسم«اليه مضاف -4 هاي پيشين (مثالً

اليه همراه كرد. اما اين كار در مورد ها ـ ان و ...) را با مضاف :هاي پسين (مثالً و ...) و وابسته ها ممكن نيست.صفت

Page 13: dl.asiabook.org...؟ﺖﺴﻴﭼ نﺎﺑز رﻮﺘﺳد يﺮﻴﮔدﺎﻳ زا فﺪﻫ ﻪﻛ ﺖﻔﮔ ﺦﺳﺎﭘ ﺶﺳﺮﭘ ﻦﻳا ﻪﺑ ﺪﻳﺎﺑ ﺖﺴﺨﻧ ﺖـﺳرﺎﻤﻣ

13

دهد. معني مي ها ) مدرسه / زنگ مدرسههرـ آنـ اينزنگ ( زنگ مدرسه هـا (اين ـ آن ـ هر) گوش خراش / زنگ گوش خـراش زنگ زنگ گوش خراش

دهد. معني نمياليـه دارنـد (بـراي چسـبند و نقـش مضـاف متّصل (پيوسته) گاهي به كلمات مي ضميرهاي

تشخيص راحت سعي كنيد ضمير متصل را به ضمير منفصل يا جدا تبديل كنيداليه) دوستم = دوست من (من = مضاف اليه) = مضاف كتابش = كتابِ او (او

اليه) به كار رفته است؟ هاي زير چند تركيب اضافي (مضاف و مضاف در تركيب

كالسِ درس ـ مرد گوينده ـ جهان واقعي ـ درياي سـياه ـ كـام انسـان ـ درخـت كـاج ـ كـوه «ـ دماوندـ انگشتر طال ـ كفش ورزشي ـ اتاق ناهارخوري ـ تاج خروس ـ شلوار ما ـ كتاب ادبيات

»گ سختسن

نُه تركيب اضافي ـ پنج تركيب وصفي

هاي تبعي: ج) نقش هايي هستند كه تابع گروه اسميِ قبل از خود هستند. (معطوف ـ بدل ـ تكرار) نقش

ـ اليهي مضافند از: نهادي ـ مفعولي ـ متممي ـ مسندي ـ ا هاي اصلي و فرعي عبارت نقش - وصفي (صفت) ـ منادايي ـ قيدي

توانند با هم يك نقش داشته باشـند بـه اولـي نقـش كه دو كلمه در يك جمله نميجا از آن دهند. مي» تبعي«و به دومي نقش » اصلي«

ند از: ا هاي تبعي عبارت نقش تكرار -3 بدل -2 معطوف -1واو) قـرار بگيـرد، معطـوف ناميـده = هر گروه اسمي كه بعد از حرف عطف ( معطوف: -1

ر جمله همان نقش گروه قبل از خود استشود. (نقش معطوف د مي : نهاد ـ پـدر: معطـوف بـه نهـاد ـ ش= روند. (دوست به مسافرت مي دوستم و پدرش اليه) مضاف ».حرف عطف«نه » پيوند هم پايه ساز«بين دو جمله ارتباط برقرار كند » و«چنانچه نكته: است.به صورت يك مكتب موجود وعلي از صورت يك فرد بيرون است

ساز يهپاپيوند هم

Page 14: dl.asiabook.org...؟ﺖﺴﻴﭼ نﺎﺑز رﻮﺘﺳد يﺮﻴﮔدﺎﻳ زا فﺪﻫ ﻪﻛ ﺖﻔﮔ ﺦﺳﺎﭘ ﺶﺳﺮﭘ ﻦﻳا ﻪﺑ ﺪﻳﺎﺑ ﺖﺴﺨﻧ ﺖـﺳرﺎﻤﻣ

14

اسم يا گروه اسمي است كه با درنگ ـ ويرگول در نوشتار ـ دربـارة اسـم قبـل از بدل: -2دهد تا معناي آن را روشن كند. بدل غالباً نام ديگر ـ شغل ـ مقام ـ شهرت ـ خود توضيح مي

كند. يا يكي ديگر از خصوصيات هسته را بيان مي

هاي ايراني مظهر خوي شيطاني است. ، در داستانهاك د معرّب اژديضحاك، بدل

، كشور را از همه سو اشغال كرده بودند. و استالين چرلينروزولت، آن سه غمخوار بشريت، بدل

آن است كه يك نقش دوبار در جمله تكرار شود (نقشـي اسـت كـه بـدون هـيچ تكرار: -3 شود) تغييري تكرار مي

معلّماز بپرس، معلّماز تكرار متمم متمم

پدرترا ديدم پدرت تكرار مفعول مفعول خستهاست خستهمدير

تكرار مسند مسند

و نقش كلمات مشخص شده را بنويسيد.متن زير را به دقّت بخوانيد بـه دور هـدايت چراغِاز ضاللهوس بگذارم و در ظلمات جهل و دنبالبه سرمگذار پروردگارا!« »ببينم. خويش غفلت كيفرفروافتم و غفلت خوابفتم. روا مدار به ا

اليـه ـ خـواب: اليه ـ چراغ: متمم ـ هدايت: مضـاف متمم ـ ضالل: معطوف به مضاف :سر: مفعول ـ دنبال

اليه اليه مضاف اليه ـ خويش: مضاف اليه ـ كيفر: مفعول ـ غفلت: مضاف متمم ـ غفلت: مضاف

مشخص شده را بنويسيد. نقش كلمات حكمـي ، نكات اخالقـي و بوستان، در كتاب ارزشمند منظوم خود، شاعر نامدار قرن هفتم، سعدي«

گيرند و پند آموزند. آنچـه كـه زندگيكند. تا بدان وسيله خوانندگان، درس فراواني را گوشزد مي

آيد و چنانچه حذف شود، مفهوم جمله بين دو كاما (ويرگول) مي» بدل« شود.ناقص نمي

Page 15: dl.asiabook.org...؟ﺖﺴﻴﭼ نﺎﺑز رﻮﺘﺳد يﺮﻴﮔدﺎﻳ زا فﺪﻫ ﻪﻛ ﺖﻔﮔ ﺦﺳﺎﭘ ﺶﺳﺮﭘ ﻦﻳا ﻪﺑ ﺪﻳﺎﺑ ﺖﺴﺨﻧ ﺖـﺳرﺎﻤﻣ

15

بسـيار كنـد. شـاعري مطـرح مـي ماهرانـه و عاشـقانه را همه ديده، خويش سفرهاي آموخته و در »نيست. اهل تظاهر هرگزاست و گوي صريح

ـ معطـوف بـه صـفت ـ زنـدگي: بـدل ـ حكمـي: : بـدل ـ بوسـتان: هفتمشاعر نامدار قرن سعدي: نهاد ـ اليه ـ خويش: مضاف مضاف انه: معطوف به مسـند ـ بسـيار: قيـد رماه عاشقانه: مسند ـ اليه ـ همه: بدل

ـ هرگز: قيد ـ اهل تظاهر: مسندگوي: صفت صفت ـ صريح

نقش كلمات مشخص شده را بنويسيد. ــنگييكــي چشــمهگشــت -1 جــداز س صـدف چـون كـف گاه به دهان برزده -2ــت: در -3 ــنگف ــه اي ــا معرك ــنم يكت مــدوم، -4 ــون ب ــبزه چ ــنس ــوش م در آغ شــكنچــون بگشــايم ز ســر مــو -5ــاران -6 ــره ب ــاك قط ــه خ ــد ب ــه درافت كــن -7 ــر م ــرد هردر ب ــان ب ــه پاي ــو ب چــابـــر -8 ــرمايهن زمـ شـــد حامـــل ســـل -9 ــد گ ــگ و برازن ــه رن ــه هم يگب

نيلـــوفري پـــردةايـــن بـــن در -10ط -11 آن مسـت شـده از غــرور زيـن نَمـ ــد -12 ــيديـ ــر يكـ ــنده بحـ اي خروشـــره -13 ــرد نع ــك ك ــرآورده، فل ــ هب رك راســـت بـــه ماننـــد يكـــي زلزلـــه -14 چـو بـه آنجـا رسـيد چشمه كوچـك -15 دركشـد قـدم آن ورطـه ت كز خواس -16 ، خيــره و خــاموش مانــدچنــانليــك -17

ــه ــرهزنغلغلـ ــا، چهـ ــا نمـ ــز پـ تيـــريگــاهي چــو ــر هــدف تي كــه رود ب

ــاج ــرِ تـ ــبن سـ ــحراو گلـ ــنم صـ مـــه ــر بوس ــر و ب ــر س ــد ب ــن دوشزن م

ــد ــاه ببينـ ــود رخمـ ــن خـ ــه مـ را بـــاك ــر تابنــ ــد بــــس گهــ زو بدمــ

ــر خجلـــياز ــرد سـ ــان بـ ــه گريبـ بـ دپيرايـــه شـــصـــاحب ز مـــن بـــاغ ــي ــن مـ ــو مـ ــد از پرتـ ــدگيكنـ زنـ

ــي همســري؟ ــا چــو من ــد ب كيســت كن دوررفــت و ز مبــدأ چــو كمــي گشــت

ــنده ــادره جوشــ ــهمگني، نــ اي ســ در زهـــرهســـيه كـــرد، شـــده ديـــده

ــداده ــه شنتـ بـــر تـــن ســـاحل، يلـــه ــةو آن همـ ــا هنگامـ ــد دريـ بديـــتن ــد خويشـ ــر كشـ ــه برتـ از حادثـ ، گـوش مانـد شـيرين سـخني كـز همـه

اسفندياري) (علي» نيمايوشيج«

تيزپا: قيد نما ـ زن، چهره جدا: مسند ـ غلغله« ،يكي چشمه: نهاد -1 كف: مفعول ـ صدف: متمم ـ تيري: متمم -2

Page 16: dl.asiabook.org...؟ﺖﺴﻴﭼ نﺎﺑز رﻮﺘﺳد يﺮﻴﮔدﺎﻳ زا فﺪﻫ ﻪﻛ ﺖﻔﮔ ﺦﺳﺎﭘ ﺶﺳﺮﭘ ﻦﻳا ﻪﺑ ﺪﻳﺎﺑ ﺖﺴﺨﻧ ﺖـﺳرﺎﻤﻣ

16

اليـه اليـه ـ گلـبن: مضـاف ـ سـر: مضـاف مسنداين: صفت اشاره ـ معركه: متمم ـ يكتا: مسند ـ تاج: -3 اليه اليه ـ صحرا: معطوف به مضاف مضاف

اليه نهاد ـ بوسه: مفعول ـ دوش: متمم ـ من: مضافسبزه: -4 اليه شكن: مفعول ـ رخ: مفعول ـ خود: مضاف -5 قطره باران: نهاد -6 ره: مفعول ـ خجلي: متمم ـ سر: مفعول -7 ابر: نهاد ـ حامل سرمايه: مسند ـ باغ: نهاد ـ صاحب پيرايه: مسند -8 گل: نهاد ـ زندگي: مفعول -9

اليه ـ نيلوفري: صفتپرده: مضافبن: متمم ـ -10 آن مست شده از غرور: نهاد (گروه نهادي) ـ دور: مسند -11 يكي بحر: مفعول ـ خروشنده: صفت -12 در: مسند نعره: مفعول ـ ديده: مفعول ـ زهره -13 اليه تن: مفعول ـ ش: مضاف -14 اليه چشمه كوچك: نهاد ـ هنگامه: مفعول ـ دريا: مضاف -15 رطه: متمم ـ قدم: مفعول ـ خويشتن: مفعولآن و -16 سخني: متمم چنان: قيد ـ شيرين -17

Page 17: dl.asiabook.org...؟ﺖﺴﻴﭼ نﺎﺑز رﻮﺘﺳد يﺮﻴﮔدﺎﻳ زا فﺪﻫ ﻪﻛ ﺖﻔﮔ ﺦﺳﺎﭘ ﺶﺳﺮﭘ ﻦﻳا ﻪﺑ ﺪﻳﺎﺑ ﺖﺴﺨﻧ ﺖـﺳرﺎﻤﻣ

17

است؟ متفاوتاي در كدام بيت واژه» نهاد« .1

ــرد ــردان مـ ــازي و مـ ــبان تـ ــه اسـ بـ خواجو چو سرو تا نكنـي پيشـه راسـتي كيست آن كو با تو پا بيرون نهاد از دايره ــاد ــردن نه ــو گ ــيش ت ــه پ ــواهم ب نخ

ــرد ــديش گـــ ــاد بدانـــ ــرآر از نهـــ بـــ منتـــــوان نهـــــاد در ره آزادگـــــي قـــــد

تر از پرگار نيست به كار خويش سر گردان كو اگــــر طــــوقم از عقــــد پــــروين كنــــي

ذكر شده است؟ نادرستنقش دستوري كدام واژة مشخّص شده .2 / به زخم زخمه بر ابريشم رباب كنند. (فلك: نهاد) آنك همي كند فلكبنالم ايرا (زيرا) بر من ل)وكنند. (سرشك: مفع ناب روار د ديده صدف سرشكران غم زنند مرا / ز بس كه بر من با

اليه) آن كنم به جزع / كه جان پيران بر فرقت شباب كنند (من: مضاف منز درد وصلت ياران شنوند / اميد تا كي دارم كه مستجاب كنند. (دعوت: مفعول) من در جهان نمي دعوتچو هيچ

است؟ متفاوتهاي زير نقش دستوري كدام واژة مشخص شده در بيت .3وصـال خـود مـران مـا رااز سر خوانوار مگس بنشـين بگشـا دمـي ميانجويي مي نار از ما چهك را جـورت خـواهيم بر ما و ما كني مي يو زورت نرگس تو چون بر سوي كه روزي باشد آن تاميق

را ماخوان روزي بخوانبآخرنه مهمان توام را مـا ميـان زيـن به اقبالت مگر كاري برآيد

را ماپي بر استخوان هستتا كمان چون كشيدنرا ما و سرگردان مستنگيزند ابر خوش بخواز

در بيت زير يكسان است؟» ش«در انتهاي كدام بيت، با نقش دستوري » ش«نقش دستوري .4 »صدف در كنارش به جان پروريد و خود را به چشم حقارت ديدچ«

چه لطيف است در آن جام عقيقرمي لعل ا ــا نگــرد ــه در آن صــورت زيب گــر در آيين نـالم بس كه در چنگ فراق تو چو ني مـي خواجو از چشمة نوش تو چو راند سخني

آن ندارد ز لطافت كـه در آن جامـه تنـيش د صـورت احـوال منـيش بو كه معلوم شـو

كس نيست كه يك بار بگويـد مـزنيش هيچ چكد هر نفسي آب حيـات از سـخنيش مي

هاي مشخص شدة بيت زير به ترتيب كدام است؟ نقش دستوري واژه .5 »كل ز ضرب طوطيبر سرش زد گشت و جامه چرب دكانديد پر روغن «

مفعول، مفعول مفعول، نهاد نهاد، متمم نهاد، مفعول است؟» مفعول«نقش دستوري كدام كلمة مشخّص شده در بيت، .6

اندجاست برگ عيش كه هر سو فشانده آن در ملك عشق هر كه شفا يابـد از مـرض ــي دوســتانگــه گــه فتــد ز طــاق دل ول گشود ديده و بشناخت چشم عقل رهصد

ــه ــال پروانـ ــا و بـ ــوخته پرهـ ــا اي سـ هـــواي ــال رس ــد س ــردد و گوين ــق گ ــا خل ه

ــد از زوال ــان نرسـ ــيد را زيـ ــا خورشـ هـــال ــود از مث ــده ب ــنا ش ــه آش ــا آن ك ــا ب ه

Page 18: dl.asiabook.org...؟ﺖﺴﻴﭼ نﺎﺑز رﻮﺘﺳد يﺮﻴﮔدﺎﻳ زا فﺪﻫ ﻪﻛ ﺖﻔﮔ ﺦﺳﺎﭘ ﺶﺳﺮﭘ ﻦﻳا ﻪﺑ ﺪﻳﺎﺑ ﺖﺴﺨﻧ ﺖـﺳرﺎﻤﻣ

18

هاي مشخّص شده در كدام گزينه درست توصيف شده است؟ نقش قسمت .7ــدا ــنگي ج ــمه ز س ــي چش ــت يك گشــت ــنگفـ ــه دريـ ــا، معركـ ــنم يكتـ مـ هــــر پيــــدا و پنهــــان رزاقيي تــــو

ــي ــازهـ ــانم گويـ ــام و زبـ ــو، كـ ز تـ

ــه ــره غُلغلـ ــند) زن، چهـ ــا (مسـ ــا، تيزپـ نمـــبن ــر گُل ــاجِ س ــحراو ت ــنم ص ــول) م (مفع

ــند) ــادان (مس ــا و ن ــر دان ــاق ه ــويي خلّ ت تـــويي هـــم آشـــكارا، هـــم نهـــانم (قيـــد)

در بيت زير چيست؟» خاك«و » باران«هاي هاي دستوري واژه نقش .8 »زو بدمد بس گهر تابناك فتد به خاكاقطره باران كه در«

اليه صفت، مضاف اليه، متمم ضافم اليه ، مضافاليه مضاف صفت، متمم

ت؟در بيت زير يكسان اس» عقل«نقش دستوري كدام واژة مشخّص شده با نقش دستوري واژة .9 »عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش ناليد دوش مرغي به صبح مي«

)جام( / كه تا ابد نكني عرض احتياج به جم جاماي طلب كن به مجلس كرم از ساقي )محزون( كه هست / عشق مرا راهبر عقل مرا راهزن محزونحسن تو دارد دو حق بر من )خورشيد( اگر به نعل سمندش كند قرآن اگر صعود كند صدهزار قرن / مشكل خورشيد )رمح( فقار شعلة تيغش نشان (رمح: نيزه)دهد از ذوال سبق / مي شرمحبرد از اژدها افعي مي

؟نداردمسند » نيست«در كدام گزينه، فعل .10چاره نيسـتآوري اكنونچون به تلبيسم به دام خــويش بيگانــهغريــب نيســت اگــر شــد ز عيب مجنون گو مكن ليلي كه شرط عقل نيست مهـر رويـي دم زنـد سرد باشد هركـه او بـي

ــر ت ــذار اي پس ــر و بگ ــذر از تزوي ــيس رالبگ بهــر آن غريــب كــه گشــته اســت آشــناي شــماگــر ندانــد حــال دردش گــو بــرو بنگــر در آب

رو سرد نيست چون دم مهر از دل گرم است از آن

زيـر در بيت» گهر«ها، با نقش دستوري نقش دستوري كدام واژة مشخص شده در ابيات گزينه .11 يكسان است؟

»زو بدمد بس گهر تابناك قطرة باران كه درافتد به خاك« (سبزه) سيراب را بنگر چو نيلوفر در آب بزة/ س بر گل خودروي رويت كĤبروي حسن از اوست (دريا) ردست دايم سر در آبمردم چشمم فرو ب/ شد ز طوفان زان سببيندين ادريمردم آبگر نداند حال دردش گـو بـرو بنگـر در نون گو مكن ليلي كه شرط عقل نيست / عيب مج

(آب) خونبـارش درانـدازد روان دفتـر در آب چشـم / امه خواجو شرح مشتاقي دهدخچون به نوك

(چشم) كدام است؟ به ترتيب» چشم«و » مرد«هاي در بيت زير، نقش دستوري واژه .12 »چشم خود را سوختي در آتش و بردي به كار قوتي چو شمع بي طمرد از فركه قحط تا حدي «

مفعول، مفعول مفعول، نهاد نهاد، مفعول نهاد، نهاد

Page 19: dl.asiabook.org...؟ﺖﺴﻴﭼ نﺎﺑز رﻮﺘﺳد يﺮﻴﮔدﺎﻳ زا فﺪﻫ ﻪﻛ ﺖﻔﮔ ﺦﺳﺎﭘ ﺶﺳﺮﭘ ﻦﻳا ﻪﺑ ﺪﻳﺎﺑ ﺖﺴﺨﻧ ﺖـﺳرﺎﻤﻣ

19

وجود دارد؟» مسند«در كدام گزينه .13 برداري ز رخسار حقيقت پرده چو در وقت بهار آيي پديدار ها سازي سوي خاك عجايب نقش فروغ رؤيت اندازي سوي خاك

:جز بهدر همة ابيات گروه اسمي مشخص شده در جايگاه مفعول است، .14 شـــكنچـــون بگشـــايم ز ســـر مـــو، اران ز ابـــري چكيـــديكـــي قطـــره بـــ ــل ــي، فض ــوداله ــن خ ــا ك ــار م را يــرآورده، ــره بـ ــكنعـ ــر فلـ ــرده كـ كـ

ــن ــه مــ ــود را بــ ــد رخ خــ ــاه ببينــ مــــو ــد چـ ــل شـ ــاخجـ ــاي دريـ ــد پهنـ بديـ

ز رحمــت، يــك نظــر در كــار مــا كــن درديــــده ســــيه كــــرده، شــــده زهــــره

وجود دارد؟» مفعول«و هم » نشانة ربط يا پيوند«در كدام بيت، هم .15ــن ــنمگفــت: در اي ــا م معركــه كــه يكتــرور ــده از غ ــط آن مســت ش ــن نَم زي جــا رســيد چشــمة كوچــك چــو بــه آن ــد ــاموش مان ــره و خ ــان خي ــك چن لي

ــنم ــحرا مــ ــبن و صــ ــر گلــ ــاج ســ تــ رفـــت و ز مبـــدأ چـــو كمـــي گشـــت دورــد ــا بديـــ ــة دريـــ ــه هنگامـــ وان همـــ

ســخني، گــوش مانــد كــز همــي شــيرين

در عبارت زيـر يكسـان » جانور«نقش دستوري كدام واژة مشخص شده، با نقش دستوري واژة .16 »پهلو نكشيد. ازصاد، هرگز جانوري « ؟است

شكوركه ننمايي به كج طبعان دل ه شرط آن/ ب راز دهر بنمايم صافيتبيا تا در مي پس از دل كور)» ش(« ها)ت(مالل ن همنشينان ناسزايي رفت رفتگر ميا/ پديد آمد ها تاللمچينان از سخن (محض) رخنده آن كسي كه به سمع رضا شنيد / ف صواب است و عين خبر محضپند حكيم (من) است منزان كه منزلگه سلطان دل مسكين / شناس اين عظمت كو مفروش نهحواعظ ش

است؟ متفاوتهاي ديگر زينه با گزينهگدر كدام » شدن« معناي فعل .17 روز سيم به مجلس وزير شديم. بعد از آنكه حال دنياوي ما نيك شده بود. روزي به در آن گرمابه شديم. چندان كه ما در حمام شديم، همه بر پاي خاسته بودند.

كدام گزينه درست است؟» است رسم سراي درشت چنين« عبا توجه به مصر .18 نهاد است. » سراي« مسند است. » چنين« فعل» چنين است« مفعول» سراي درشت«

است؟ متفاوتنقش دستوري كدام واژه .19 ا)(شيد كني به ترحم نطاق سلسله سست نمي/ شدم ز دست تو شيداي كوه و دشت و هنوز از تو به مبارك بادم (حلقه به گوش) هر دم آيد غمي/ خانه عشق تا شدم حلقه به گوش در مي (هجران) شاديت مبارك باد اي عاشق شيدايي/ حافظ شب هجران شد بوي خوش وصل آمد (خجل) كه كس مباد ز كردار ناصواب خجل/ به وقت گل شدم از توبه شراب خجل

Page 20: dl.asiabook.org...؟ﺖﺴﻴﭼ نﺎﺑز رﻮﺘﺳد يﺮﻴﮔدﺎﻳ زا فﺪﻫ ﻪﻛ ﺖﻔﮔ ﺦﺳﺎﭘ ﺶﺳﺮﭘ ﻦﻳا ﻪﺑ ﺪﻳﺎﺑ ﺖﺴﺨﻧ ﺖـﺳرﺎﻤﻣ

20

مشـخص شـده در » م«و » زلف«هاي نقش دستوري دو واژة كدام گزينه، با نقش دستوري واژه .20 بيت زير برابر است؟

»گفتا اگر بداني، هم اوت رهبر آيد كرد م، گمراه عالمزلفتگفتم كه بوي « از آن گـردد كـه لؤلـؤ در مجروحچو داري دوستي در دل / صدف دشمنبه جان قصدت كند

ن دارد (دشمن، مجروح)ميا پس از وصل)» ش«/ ز بهر تاج بايد ترك سر كرد (تاج، شوصلراست نايد تاج برين سر خواهنـد بـه دعـا مـي شتو كه عيد است و منش قربانم / هر سحر چون شـب قـدر وصلروز

پس از قدر)» ش«(وصل، همي برند (او، ايشان) نايشاست كه ميدان وصل او ز پي عاشقان اوست / وين گوي دولتي

ذار به مسند است؟ه سه جزئي گدر كدام گزينه هر دو جمل .21 ه تو نيست. ادار نگ هيچ ستاره نيست كه وام يوسفي كه در مصر بود، صديق و وفادار بود. هاست.در عالم نعمت بسيار است ولكن آب نيكوترين نعمت قرآن ناتمام است. جمال و كمال جمال بهشت تمام است و زينت بهشت، بي بيزينت قرآن،

دارد؟ متفاوتيدر كدام بيت كلمة مشخص شده نقش دستوري .22ــرورزان ــتم ز مه ــمگف ــا بيــاموزرس وف لعلت ما را بـه آرزو كشـت نوشگفتم كه ــدم ــر ببن ــت راه نظ ــر خيال ــه ب ــتم ك گف

تم زمان عشرت، ديدي كه چون سرآمدگف

تــر آيــد گفتــا ز خوبرويــان ايــن كــار كــم پـرور آيـد گفتا تـو بنـدگي كـن كـاو بنـده

از راه ديگـر آيـد اوگفتا كـه شـبرو اسـت هم سـرآيد غصهگفتا خموش حافظ، كاين

هـا ، به ترتيب بعد از كدام كلمه»ندب«پس از » م«و » تاج«پس از » م«داني بيت زير ربازگپس از .23 گيرند؟ مي رقرا

»وگر بندم نهد بر پا اسيري بند فرمانم م حلقه در گوشمالاگر تاجم نهد بر سر غ« »پا«، »حلقه« دوم در مصراع دوم» بند«، »حلقه« »پا«، »سر« دوم در مصراع دوم» بند«، »سر«

در مصراع نخست بيـت زيـر يكسـان » ش«كدام واژه در بيت، با نقش دستوري نقش دستوري .24 است؟

»اين رستخيز عام كه نامش محرّم است گر خوانمش قيامت دنيا بعيد نيست« )جام( زان مي عشق كز او پخته شود هر خامي / گرچه ماه رمضان است بياور جامي )مرغ( ست به هر مجلس وعظي دامي غ زيرك به در خانقه اكنون نپرد / كه نهادهمر پس از ش(ا ( اش افتد شامي است / كه چو صبحي بدمد در پي اينگله از زاهد بدخو نكنم رسم

)»)پي«ش (پـس از ( يار من چون بخرامد به تماشاي چمـن / برسـانش ز مـن اي پيـك صـبا پيغـامي

)»)برسان«

Page 21: dl.asiabook.org...؟ﺖﺴﻴﭼ نﺎﺑز رﻮﺘﺳد يﺮﻴﮔدﺎﻳ زا فﺪﻫ ﻪﻛ ﺖﻔﮔ ﺦﺳﺎﭘ ﺶﺳﺮﭘ ﻦﻳا ﻪﺑ ﺪﻳﺎﺑ ﺖﺴﺨﻧ ﺖـﺳرﺎﻤﻣ

21

بخش مشخص شده، يكسان است؟نقش دستوري كدام دو .25 تر / ور از چاهي ببينندش شود آن چاه ايواني شود از روز روشن شالف) اگر در شب ببينند

»ببينند«پس از » ش« »در«پـس از » ت« / گوش اميد به در منتظر فرماننـد تما فارغي و حلقه به گوشان در ب) تو ز

ع همان دم به دمي جان سپارم در طلب جان / چون شم مج) پروانه او گر رسد »رسد«پس از » م« »خانقه«پس از » م« دانند صافي صوفي 1مكش رندم خوانند / گاه در خانقه صطبه درديد) گاه در م

ج، د الف، ب ب، ج الف، د

در كدام گزينه مفعول وجود دارد؟ .26 يد خير اوست.در طريقت هرچه پيش سالك آ در صراط مستقيم اي دل كسي گمراه نيست. غم و شادي جهان را نبود هيچ ثبات بوي زلفت گمراه عالمم كرد. كهگفتم

نقش دستوري دو واژة قافية كدام دو بيت، به ترتيب با هم يكسان است؟ .27ــر ــود دورت ــاني ش ــر زم ــن ه ــف) زم ال

مخور گشته بازآيد به كنعان غم ب) يوسف گم ام كه به شاهان عشق بخشـي تـاج ج) شنيده

د) شب است و چشم من و شمع اشـكبارانند

درونــش ز عشــق اســت مهجــورتر مخور كلبة احزان شود روزي گلستان غم

به تاج عشق تو من مسـتحقم و محتـاج ــوگوارانند ــه س ــاتم پروان ــه م ــر ب مگ

الف و د الف و ج ب و ج د ب و

كدام است؟» مايه گنجانم وسعت تو را چگونه در سخن تنگ«نمودار جمله .28

  . محلّ سكونت درويشان1

Page 22: dl.asiabook.org...؟ﺖﺴﻴﭼ نﺎﺑز رﻮﺘﺳد يﺮﻴﮔدﺎﻳ زا فﺪﻫ ﻪﻛ ﺖﻔﮔ ﺦﺳﺎﭘ ﺶﺳﺮﭘ ﻦﻳا ﻪﺑ ﺪﻳﺎﺑ ﺖﺴﺨﻧ ﺖـﺳرﺎﻤﻣ

22

هسـتند، يعنـي اي كلمـه دارند تك »نهاد«هايي كه در گزينة ............... نقش دستوريِ همة واژه .29 اند. وابسته نگرفته

دانـد حسـابصاحب ديوان ما گويي نمي ــار خاكســار شــدم مــن ارچــه در نظــر ي رقيبـت ايـن شد حلقه قامت من تا بعد از

هشيار و چه مست كس طالب يارند چه همه

نيســت حســبةاهللاغــرا نشــان طكانــدر ايــن ــد ــد مان ــرم نخواه ــين محت ــز چن رقيــب نيــابي زيــن در دگــر نرانــد مــا را بــه هــيچ ب

جا خانة عشق است چه مسجد چه كنشت همه

در كدام بيت نقش دستوري گروهي كه صفت اشاره دارد، مفعول است؟ .30 دل سوزناك منبس كه بسوزد از غمش اين بر گل روي تو آن خال معنبـر كـه نشـاند؟ كيست اين فتنه نوخواسته كـز مهـر رخـش

ــتن خ ــر خويش ــكر ب ــاه ش ــر آن م ــدد گ ن

دود برآيــد از جگــر ز آتــش دل كبــاب را بر مه عارضت آن خط مسلسل كه نوشت؟

مـد و بنشسـت اينجـا اين دل شيفته حال آــان را ــايد دهـ ــده بگشـ ــكّر خنـ ــه شـ بـ

اجزاي جمله در كدام بيت مشابه عبارت زير است؟ .31 »م؟گنجايمايه، وسعت تو را، چگونه در سخنِ تنگ«

بـــــار مـــــذلّت بتـــــوانم كشـــــيد ــي ــفندي را بزرگــ ــنيدم گوســ شــــ ــودن تانگشــ ــق بــ ــاي خلــ نمــ

چو اين داسـتان سـر بـه سـر بشـنوي

ــت ــوانم شكســـ ــت نتـــ ــد محبـــ عهـــــي ــت گرگــ ــان و دســ ــد از دهــ رهانيــ زشـــت اســـت وليـــك بـــا تـــو زيباســـت ــدخوي ــة بــــ ــرِ مايــــ ــي ســــ ببينــــ

در بيت زير كدام است؟» سترد«و » چشم«دستوري هاي به ترتيب نقش .32 »شد بعينه، چنان كه بود نخست چشم از دست رفته گشت درست «

نهاد، مسند نهاد، قيد مفعول، قيد مفعول، مسند

ست؟كدام ا ،اليه دارد گروهي كه وابسته پسين از نوع مضاف درعبارت زير، نقش دستوري .33 »گذشت. خود از بيابان مي ةداشت، با خانواد چوپان توانگري كه گوسفندان بسيار«

مفعول نهاد مسند متمم

» م«هاي دستوري ضـمير هاي دستوري كدام دو بخش مشخص شده در بيت خود، با نقش نقش .34 ارد. در بيت زير يكسان است؟ رعايت ترتيب اهميتي ند

»ر از تن منسجداسازي اي خصم، تنم گر بسوزي، به تيرم بدوزي« »چيزي، رهگذار« يار رارهگذرسد به من از نمي چيزي/ روم ز پي يار جز غبار چندان كه مي »من، يار« يارالّا كه آب ديده و خاك ديار / هيچ آب و خاك مننگرفته است دامن »م، بهار« يار بهاربه بوي نسيم مخوش من دل/ ار در دل است ام اگر چه بسي خ چون غنچه »شاخ، اغيار« خار يار اغياريعني كه خوشتر از گل / سمن، ميل خار كرد شاخشت ابلبل گذ

Page 23: dl.asiabook.org...؟ﺖﺴﻴﭼ نﺎﺑز رﻮﺘﺳد يﺮﻴﮔدﺎﻳ زا فﺪﻫ ﻪﻛ ﺖﻔﮔ ﺦﺳﺎﭘ ﺶﺳﺮﭘ ﻦﻳا ﻪﺑ ﺪﻳﺎﺑ ﺖﺴﺨﻧ ﺖـﺳرﺎﻤﻣ

23

عشقت كه نگويد غـم دل؟ / تـو مپنـدار كـه ةچه كند كشت«بيت ةنقش دستوري كدام دو واژ .35 هاي قافيه در دو بيت زير؟هژبه ترتيب برابر است با نقش دستوري وا» هان ماندخونريزي و پن

ــن ــانممــ ــاك آزادگــ آزاده از خــــم ــز ننوش ــد هرگ ــام توحي ــز از ج ج

پـــرورد دامـــن مـــنگـــل صـــبر مـــي ــن ــردن م ــتم گ ــغ س ــه تي ــر ب ــي گ زن

خون، پنهان كشته، غم غم، كشته پنهان، خون

؟نداردغيرساده وجود ةدر كدام بيت، جمل .36 جويي ميان بگشا دمي بنشـينميكنار از ما چه از كويت مجان كردي كه من برگردآنم قصد زا چو اجزاي وجود ما مركّب شـد ز سـودايت بر سوي تو چون نرگس روزي كه باشد آن قيامت

به اقبالت مگر كاري برآيـد زيـن ميـان مـا را كه برگردم چه گرداني به جان مـا را؟ » اهللا اذمعا«

؟چه غم گر چون قلم گيرند مردم بر زبان مـا را اب خوش برانگيزند مست و سرگردان ما راخوز

؟نداردغيرساده وجود جملةدر كدام بيت .37 زان خط و لب كه هر دو بنفشه به شـكرند نهـاده سـر من چون بنفشـه بـر سـر زانـو خت خويتف آتش بري همچون بنفشه كز ــه ــفت تحف ــه ص ــازار دل بنفش ــنم ب اي ك

شـــمار داي بـــيوقـــت بنفشـــه دارم ســـو ــو بنفشــه رنــگ ــار زان ــر از لــب هــزار ب ت

ان زلف چون بنفشـه دل مـن بسـوخت زار ز بنفشــه نهــم پــيش شــهريار ةتــا دســت

؟نداردده وجود در كدام بيت جملة غيرسا .38 در حال خويشتن چو همي ژرف بنگرم گر بر قياس فضل بگشتي مـدار چـرخ منگر بدين ضعيف تنم زانكه در سـخن وز ديــدن و شــنيدن دانــش يلــه نكــرد

ــرا ــر م ــه س ــده ب ــد از ان ــي برآي ــفرا هم صــرا ــر مـ ــودي مقـ ــاه نبـ ــرّ مـ ــر مقـ ــز بـ جـــرا ــر م ــزون اســت اث ــن چــرخ پرســتاره ف زي

ن خويش بـه دل كـور و كـر مـرا چون دشمنا

در بيت زير، در كدام گزينه به درستي آمده است؟» ـَم«نقش ضماير پيوسته .39 »جداسازي اي خصم، سر از تن من تنم گر بسوزي، به تيرم بدوزي«

مفعول، مفعول اليه مفعول، مضاف اليه، مفعول مضاف اليه، م مضافاليه ضاف

؟ندارددر كدام بيت جملة غيرساده وجود .40 جان خاص و عام نشستخدنگ چشم تو در آن كه يك لحظه فرامـوش نگشـت از يـادم مانـد راسـت سرو هر چند به باالي تـو مـي مـــرغ دل تـــا هـــوا گرفـــت و رميـــد

و شاب افتاد خكمند زلف تو در حلق شي نـد يـاد مـرا كآن است كـه هرگـز ن ظاهر

بنده تا قدر تو را ديـد شـد از سـرو آزاد افتـــــد بـــــاز بـــــا آشـــــيان نمـــــي

Page 24: dl.asiabook.org...؟ﺖﺴﻴﭼ نﺎﺑز رﻮﺘﺳد يﺮﻴﮔدﺎﻳ زا فﺪﻫ ﻪﻛ ﺖﻔﮔ ﺦﺳﺎﭘ ﺶﺳﺮﭘ ﻦﻳا ﻪﺑ ﺪﻳﺎﺑ ﺖﺴﺨﻧ ﺖـﺳرﺎﻤﻣ

24

كدام گزينه صـحيح » مرا مادرم نام مرگ تو كرد / زمانه مرا پتك ترگ تو كرد«با توجه به بيت .41 است؟

دو جملة چهارجزئي مفعول و متمم ي با مسنددوجملة سه جزئ دو جملة چهارجزئي با مفعول و مسند دو جملة سه جزئي با مفعول

چيست؟» هماوردت آمد مشو باز جاي«در هماوردت در مصراع » ت«نقش .42 مفعول اليه مضاف مسند نهاد

آمده است؟ »اي يك متممدو حرف اضافه بر«در كدام گزينه .43ــكبوس ــينه اشـ ــر و سـ ــر بـ ــزد بـ بـــرد ــت نب ــه دش ــري او ب ــا دخت ــه ب كــد ــد گردآفريــ ــر كمربنــ ــزد بــ بــ

ــ ــرِ اسـ اوي پيكـــي تيـــر زد بـــر بـ

ــوس ــان دســــت او داد بــ ــپهر آن زمــ ســــدين ــرد بـ ــدر آورد گـ ــر انـ ــه ابـ ــان بـ سـ

ــرش، يـــك ــر بـ ــد زره بـ ــه يـــك بردريـ بـــ ــه اسـ ــه روي پكـ ــاال بـ ــد ز بـ ــدر آمـ انـ

گزينة ............... . جز بهها درست است در تمام گزينه» تو«نقش ضمير .44 بدو گفت خندان كـه نـام تـو چيسـت تهمــتن چنــين داد پاســخ كــه نــام بــه شــهر تــو، شــير و نهنــگ و پلنــگ

اكنــون تــو را اي نبــرده ســوار هــم

اليه) سرت را كه خواهد گريست (مضافتن بي چه پرسي كـزين پـس نبينـي تـو كـام (نهـاد)

اليـه) سوار اندر آيند، هر سه به جنگ (مضـاف ــاده بياموز ــپيــ ــول) مــ ــارزار (مفعــ ت كــ

نقش واژة مشخص شده در كدام گزينه درست است؟ .45 شــتكنخــدايتــو مــرا كشــتي و دولـــتم چـــون خـــدا پنـــاهي داد ــه ــار اگرچ ــت زنه ــردم گف ــد ك ب

خيرانـديش گفت اگر خير هسـت

گيـرد پشـت (خـداي: نهـاد) خـداي مقبل آن كـز شاهي داد(تاج و تخت: مفعول) تاج و تختاينكم

ــد ــندر ب ــاد) م ــن: نه ــردم (م ــه خــود ك ــين ك مب تو شري، جز شرت نيايد پيش (خيرانـديش: نهـاد)

شي دارد؟چه نق» گفت«در بيت زير، كلمة .46 »بانگ بر درويش زد كه هي فالن طوطي اندر گفت آمد در زمان«

مفعول متمم مسند نهاد

در مصرع اول بيت زير چند جمله چند جزئي است؟ .47 »تا بيابد نطق مرغ خويش را داد هر درويش را ها مي هديه«

رجزئي با مفعول و مسندچها چهارجزئي با مفعول و متمم جزئي با متمم سه جزئي با مفعول سه

Page 25: dl.asiabook.org...؟ﺖﺴﻴﭼ نﺎﺑز رﻮﺘﺳد يﺮﻴﮔدﺎﻳ زا فﺪﻫ ﻪﻛ ﺖﻔﮔ ﺦﺳﺎﭘ ﺶﺳﺮﭘ ﻦﻳا ﻪﺑ ﺪﻳﺎﺑ ﺖﺴﺨﻧ ﺖـﺳرﺎﻤﻣ

25

است؟ نادرستدر كدام گزينه نقش دستوري واژة مشخص شده .48 ، با تو از انتظار سخن خواهم گفت. (منادا)ناتانائيل ، پس از آن شهر توس را گشود. (نهاد)تيمور افتاده است. (متمم) خاكبر ناگهان جواني را ديد يافتم. (نهاد)از خودم مي نشانيدر نگاهش

كدام بيت منادا دارد؟ .49 نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت به جز از علي كه گويد به پسر كه قاتل مـن دل اگر خداشناسي همـه در رخ علـي بـين دم ز نواي شـوق او دم چه زنم چو ناي هر

ــي را ــامم شــه ملــك الفت ــرم چــه ن متحي چو اسير توست اكنون به اسير كـن مـدارا به علي شناختم من به خدا قسـم خـدا را كه لسان غيب خوشتر بنـوازد ايـن نـوا را

؟ندارددر كدام گزينه مفعول وجود .50 نويسندة فرانسوي، سير و سلوكي است در گسترة عرفان. هاي زميني نوشتة آندره ژيد، مائده خواهد كه اين كتاب، شوق پرواز در تو برانگيزد. ئيل دلم ميناناتا ، با تو از انتظار سخن خواهم گفت.ناتانائيل اهم آموخت.، من به تو شور و شوقي خوناتانائيل

؟نداردجزئي وجود هدر كدام گزينه جملة س .51 ورد. آ اما برايمان شكوه و درخشش به ارمغان مي »را به دوش گرفتن. بشرتا آنجا كه ممكن است بار «نيكوترين اندرز من، اين است: كشيد. ام كه انتظار مي من دشت را به هنگام تابستان ديده ت واقعي و رسيدن به تجربة شخصـي بـه با تمام وجود و عشقي واقعي به دنبال شناخناتانائيل

كشور ايران آمد. ي كه تواني ببـر رصاحبا عمر عزيز است غنيمت دارش / گوي خي«در بيت » ش«نقش دستوري .52

شود؟ ، در كدام گزينه يافت ميبه ترتيب» از ميدانش اليه، مفعول مضاف اليه اليه، مضاف مضاف مفعول، مفعول اليه افمفعول، مض

و » مگرم«در » م«، »تر شدمم و مشتاقدگفتم ببينمش مگرم درد اشتياق / ساكن شود بدي«در بيت .53 ، چه نقش دستوري دارند؟ترتيببه » ببينمش«در » ش«

اليهي مفعولي، مضاف مفعولي، مفعولي عوليفاعلي، مف اليهي، مفعولي مضاف

كدام نقش دستوري را پذيرفته است؟» ت«، ضمير »بكوبمت زين گونه امروز يال« عدر مصرا .54 متمم مفعول اليه مضاف بدل

Page 26: dl.asiabook.org...؟ﺖﺴﻴﭼ نﺎﺑز رﻮﺘﺳد يﺮﻴﮔدﺎﻳ زا فﺪﻫ ﻪﻛ ﺖﻔﮔ ﺦﺳﺎﭘ ﺶﺳﺮﭘ ﻦﻳا ﻪﺑ ﺪﻳﺎﺑ ﺖﺴﺨﻧ ﺖـﺳرﺎﻤﻣ

26

55. ضـمير » خفـه كـرده بـود افكنده بود و مرده بود كه جلّادش رسن به گلو مرد خود«در عبارت وابسته به كدام يك از اجزاي جمله است؟» ش«

نهاد مفعول اليه مضاف بدل است؟ متفاوتنقش ضمير متّصل در كدام گزينه .56

آبي فلكت دسـت نگيـردبهشايد كه چكد آب حيوانش ز منقار بالغت مي و خجلت همي برمدل دادمش به مژده

ز شـش جهـتم راه ببسـتند فرياد كـه ا

ــنه ــر تش ــي گ ــه درآي ــوان ب ــمة حي ــب از چش ل زاغ كلك من، به نام ايزد، چه عالي مشرب است زين نقد قلب خويش، كـه كـردم نثـار دوسـت آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامـت

دارد؟ تفاوتدر كدام گزينه با بقيه » ت«ر ينقش ضم .57 زشهر بندست را درون دلت كاله ته نيستي كز سر در افتادگفت آگ جهان با اين فراخي تنگت آيو (آيد) مكن كاري كه بر پا سنگت آيو (آيد)

بيت ............... يكسان است. جز بههاي قافية همة ابيات در واژه» م«نقش دستوري ضمير .58 سـحرخيزان بـودهمت حـافظ و انفـاس چه مبارك سحري بود و چه فرخنده شبي ينة وصف جمـال بعد از اين روي من و آ

هاتف آن روز به من مژدة اين دولـت داد

ــد ــاتم دادنـ ــام نجـ ــم ايـ ــد غـ ــه ز بنـ كـ آن شــب قــدر كــه ايــن تــازه بــراتم دادنــد

ــه در آن ــد ك ــم دادن ــوة ذات ــر از جل جــا خب بـاتم دادنـد كه بدان جـور و جفـا صـبر و ث

است؟ متفاوتدر كدام گزينه » شد«معناي فعل .59 چنــين گفــت بــا كــودك آموزگــار چـــو شـــب روز شـــد بامـــداد پگـــاه چو بـانو چنـان ديـد، شـد سـوي كـوه

بـــه بارگـــاه او ملـــك ز خلـــد شـــد

كـــه كـــاري نكـــرديم و شـــد روزگـــار ــپاه ــازگردد ســــ ــا بــــ ــود تــــ بفرمــــ

ــيد ــروه رســ ــوه آن گــ ــاي كــ ــا پــ ند تــ نــــــدا شــــــنيد كانــــــدر آي مرحبــــــا

:جز بهه در همة ابيات درست است، دنقش دستوري واژة مشخّص ش .60 كز تـو مانـد چـو شـيرنچنان سعي ك ــون ــغال نگ ــورد ش ــير خ ــت را ش بخ مـور كزين پس به كنجـي نشـينم چـو

ــر دو ــه ه ــد ب ــك بين ــرايكســي ني س

؟ (مسـند) سـير چه باشي چو روبه به وامانـده خـورد (مسـند) سـير بماند آنچه روبـاه از آن

كــه روزي نخوردنــد پــيالن بــه زور (مــتمم) كــه نيكــي رســاند بــه خلــق خــداي (مــتمم)

؟نيستنقش واژة مشخّص شده در كدام گزينه صحيح .61 ديــد بــي دســت و پــايروبهــييكــي بـــرو شـــير درنـــده بـــاش اي دغـــل ــرد ــنايي خـ ــد روشـ ــر نبخشـ را گـ

ــر لطفـــش ــريناگـ ــردد قـ ــال گـ حـ

ــاد) ــداي (نه ــنع خ ــف و ص ــد در لط فرومانــو ــود را چ ــداز خ ــارهمين ــتمم) روب ــل (م ش

ــره ــد در تيـ ــا ابـ ــد تـ ــبمانـ ــتمم)رايـ ي (مـ اقبـــال گـــردد (مســـند) هـــاهمـــه ادبار

Page 27: dl.asiabook.org...؟ﺖﺴﻴﭼ نﺎﺑز رﻮﺘﺳد يﺮﻴﮔدﺎﻳ زا فﺪﻫ ﻪﻛ ﺖﻔﮔ ﺦﺳﺎﭘ ﺶﺳﺮﭘ ﻦﻳا ﻪﺑ ﺪﻳﺎﺑ ﺖﺴﺨﻧ ﺖـﺳرﺎﻤﻣ

38

اسـت و در سـاير ابيـات » ذات و سرشـت «اسم، به معنـي » نهاد«واژة » 1«در بيت .1

است.» فعل« اليه. است نه مضاف» نهاد» «من از درد وصلت ياران چنان كنم«در جملة » من« .2 ها مفعول است. كاري براي ما برآيد. نقش كلمات ساير گزينه حرف اضافه» را« .3

در هر دو بيت نقش مفعولي دارد. با قرار دادن صورت جداي ضمير به جـاي » ش« .4شود. بر اين و مرتّب كردن جمله، نقش ضماير پيوسته مشخّص ميصورت پيوسته

براي او منش» 2«اليه) گزينة (مضاف تنِ او تنش» 1«گزينة اساس معلوم شود.

او را پروريـد. او را مزن / كنـارش بـه جـان پروريـد مزنش» 3«گزينة سخن او سخنش» 4«گزينة

نهـاد » طـوطي ) / «2و 1هـاي (در گزينـه » دكان را پر روغـن ديـد «مفعول » دكان« .5 )4(در گزينة » ل گشتطوطي ك«

ها: بررسي گزينه .6 نهاد پروانه»: 1«گزينة مسند رسوا»: 2«گزينة اليه مضاف دوستان»: 3«گزينة

مسند -4نهاد -3قيد -1هاي ديگر: گزينه .7پـس » خـاك «اليه است. اضافه آمده و چون اسم است، مضاف نما باران پس از نقش .8

آمده و متمم است. » به«از حرف اضافه

اند. هر دو مفعول» عقل«و » جام« .9 ها: بررسي ساير گزينه محزون: صفت»: 2«گزينة خورشيد: نهاد»: 3«گزينة اضافه تشبيهي)اليه (افعي رمح: رمح: مضاف»: 4«گزينة

؛شـوند فعل اسنادي شمرده نمـي ، ديگردنهاي اسنادي معني مستقلي داشته باش فعل اگر .10اكنـون چـاره «اسنادي نيست و مسند نـدارد. » وجود ندارد«به معناي » نيست«پس فعل

اي وجـود ون چـاره اكن«؛ معادل جمله: »نيست: فعل«، »اكنون: قيد«، »چاره: نهاد»: «نيست مسند است.» سرد«و » شرط عقل«و » غريب«هاي ديگر در گزينه». ندارد

Page 28: dl.asiabook.org...؟ﺖﺴﻴﭼ نﺎﺑز رﻮﺘﺳد يﺮﻴﮔدﺎﻳ زا فﺪﻫ ﻪﻛ ﺖﻔﮔ ﺦﺳﺎﭘ ﺶﺳﺮﭘ ﻦﻳا ﻪﺑ ﺪﻳﺎﺑ ﺖﺴﺨﻧ ﺖـﺳرﺎﻤﻣ

39

نيـز در » 4«نهاد است. در بيت گزينة » گهر«، »اك از او بدمدنبس گهر تاب«در جملة .11 ، چشم، نهاد است. »اندازد چشم خونبارش دفتر را در آب مي«جملة

ها: گزينهبررسي ساير هستة گروه مفعولي است. » سبزه«، »سبزة سيراب را بنگر«در جملة »: 1«در گزينة اليه است. مضاف» دريا«، »مردم دريا«در عبارت »: 2«در گزينة مده آ» در«كه پس از حرف اضافة » آب«، »در آب بنگر«نيز در عبارت »: 3«در گزينة

است، متمم است.

هـاد ننيازمنـد مفعـول و » بـه كـار بـردن «و » سوزاندن«به معني » سوختي«هاي فعل .12سـوزاند و اين نقش را دارند. مرد چشم را مي» چشم«و » مرد«هستند كه به ترتيب

برد. به كار مي

ادي بـه فعل اسـن است كه » گشتن و گرديدن«ي در اين مصراع به معنا» آمدن«فعل .13 مسند است. » پديدار«آيد. بنابراين حساب مي

اليه است. مضاف» خود«در اين بيت كلمة .14 ها: بررسي ساير گزينه كرده / همگي گـذرا بـه مفعـول »: 4«بديد / گزينة »: 2«بگشايم / گزينة »: 1«گزينة

ذار بـه گ 4در گزينة » دكر«و 3در گزينة »كن«هاي هستند. (قابل ذكر است كه فعل مسند نيز هستند.)

باشد. مفعول مي» هنگامة دريا«بين دو جمله است و » و«در اين گزينه، حرف ربط .15» گلبن و صـحرا «مفعول هست، ولي حرف ربط وجود ندارد. واو بين » 1«در گزينة

حرف عطف است. ربط هست، ولي مفعول وجود ندارد.، حرف 4و 2 هاي در گزينه

برابـر » 1«در گزينـة » ش«مفعول است كه با ضـمير » جانور«با توجه به فعل جمله .16در ابيـات » مـن «و » محـض «، »هـا تمالل«، »طبعان ننمايي. آن (ش) را به كج«است. اليه است. مضاف به ترتيب نهاد، مسند و 4و 3، 2هاي گزينه

فعل اسنادي است و معنـاي مسـتقل نـدارد، امـا در سـه » شدن«فعل » 2«در گزينة .17 است. » رفتن«به معناي » شدن«ديگر ةگزين

18.

ده مسـند اسـت ولـي در شـ خّصها فعل جمله اسنادي و نقش مشـ در ساير گزينه .19 است. » نهاد«و نقش مشخّص شده » رفت«به معني » شد» «3«گزينة

» 3«مفعـول اسـت. در گزينـة » م«اليـه اسـت و در صـورت سـؤال مضـاف » زلف« .20 دشــمن: نهــاد / »: 1«مفعــول اســت. در گزينــة » ش«ه و اليــ ، مضــاف»وصــل«نيــز

Page 29: dl.asiabook.org...؟ﺖﺴﻴﭼ نﺎﺑز رﻮﺘﺳد يﺮﻴﮔدﺎﻳ زا فﺪﻫ ﻪﻛ ﺖﻔﮔ ﺦﺳﺎﭘ ﺶﺳﺮﭘ ﻦﻳا ﻪﺑ ﺪﻳﺎﺑ ﺖﺴﺨﻧ ﺖـﺳرﺎﻤﻣ

40

اليه / در گزينة پس از وصل: مضاف» ش«تاج: نهاد و »: 2«نة مجروح: مسند. در گزي»4 :«اليه / ايشان: نهاد او: مضاف

اند هاي اسنادي در معناي فعل غيراسنادي به كار رفته هاي ديگر برخي از فعل گزينه .21 هر دو فعل اسنادي و گذرا به مسند هستند. » 4«اما در گزينة

اليه است. مضاف» وفا«در نقش مفعول است: رسم وفا را بياموز. كلمة » رسم« .22 در ابيات ديگر كلمات مشخص شده همگي نقش نهاد دارند. »او شبرو است.«شود: گونه مي برگردانِ شعر اين»: 3«گزينة خر بيت است. در نقش نهاد جملة آ» غصه»: «4«ة گزين

اگر تاج بر سر من نهد، غالم حلقه در گـوش هسـتم و «صورت سؤال: تبازگرداني بي .23اگر شكل جداي ضمير پيوسـته را » اگر بند بر پاي من نهد، اسيري در بند فرمان هستم.

شود.جاي دقيق ضمير مشخّص مي ،جايگزين كنيم و جمله را مرتّب كنيم

اگـر آن را قيامـت دنيـا «مفعـول اسـت: » ش«، »امت دنيايگر خوانمش ق«در جملة .24 مفعول است. » جام«، »جامي را بياور«نيز در جملة » 1«در بيت گزينة » بخوانيم.

نهاد است. » مرغ«، »پرد مرغ زيرك اكنون در پي خانقه نمي«در جملة »: 2«در گزينة اسـت، » ش«كه برگـردان » آن«، »افتد شامي در پي آن مي« نيز عبارت» 4«در گزينة

است. متمم

هايي از ابيات: بازگرداني بخش .25 د: مفعول) اگر در شب ببينندش: او را ببينالف دانند: مفعولصافي د) در خانقهم صوفي صافي دانند: من را صوفي اليه شان درِ تو: مضافب) حلقه به گوشان درت: حلقه به گو رسد: متممبج) اگر رسدم: اگر به من

به مفعول نياز دارد.» گفتم«فقط فعل .26نقـش » / سـوگواران «و » اشـكباران «، »مهجـورتر «و » دورتـر «هـاي مـوردنظر: قافيه .27

مسند »الف، د«هاي قافيه ابيات دستوري واژه مسند » گلستان«متمم؛ » كنعان«ب: مسند» محتاج«مفعول؛ » تاج«ج)

اي اجرا كردن تنها به نهاد و متمم نياز دارد كـه نمـودار آن را در رب» گنجاندن«فعل .28 بينيم. مي» 2«گزينة

ها: بررسي گزينه .29در حسبةاهللانشان «و » ددان نميصاحب ديوان ما گويي حساب «هاي ر جملهد»: 1«گزينة

نهاد هستند. » حسبةاهللانشان «و » صاحب ديوان ما«هاي ، گروه»اين طغرا نيست

Page 30: dl.asiabook.org...؟ﺖﺴﻴﭼ نﺎﺑز رﻮﺘﺳد يﺮﻴﮔدﺎﻳ زا فﺪﻫ ﻪﻛ ﺖﻔﮔ ﺦﺳﺎﭘ ﺶﺳﺮﭘ ﻦﻳا ﻪﺑ ﺪﻳﺎﺑ ﺖﺴﺨﻧ ﺖـﺳرﺎﻤﻣ

41

رقيـب چنـين محتـرم «و » من در نظر يار خاكسـار شـدم « هاي در جمله»: 2«گزينة نهاد هستند. » رقيب«و » من«، »نخواهد ماند

رقيب دگر ما را به هيچ بابي زين «و » قامت من حلقه شد«هاي در جمله»: 3«گزينة نهاد هستند. » رقيبت (رقيب تو)«و » قامت من«، »در نراند

» همـه جـا خانـة عشـق اسـت «و » همه كس طالب يارند«هاي در جمله»: 4«گزينة هستند.نهاد » همه جا«و » همه كس«هاي گروه

پس ؛مفعول است» دهان» «4«ة به مفعول نياز دارد. در گزين» 4 و 2«هاي فعل گزينه .30نقش » خط مسلسل آن خال معنبر، آن«هاي است كه گروه» 2«مانده تنها گزينة باقي مفعولي دارد.

مايـه، تنگ نهاد (من)، مفعول: وسعت تو، متمم: سخنِ» اجزاي جملة صورت سؤال .31 فعل: گنجانم

نهاد: بزرگي، مفعول: گوسـفندي، مـتمم: دهـان و دسـت گرگـي، فعـل: »: 2«گزينة رهانيد

مفعول هستند. جزئي گذار به پس هر دو جمله سه

مسند »درست«نهاد؛ »چشم«؛ »چشم درست گشت« بازگرداني جمله .32

اليه؛ اسمي كه پس از حرف اضافه بيايـد مضاف »خود«متمم؛ »خانواده« .33 اليه است. مضاف ،نماي اضافه بيايد است / اسم يا ضميري كه پس از نقشمتمم

مفعـول »: م«ضـمير » / تـنم «اليـه مضاف»» م«ها در بيت صورت سؤال: ضمير نقش .34 » دوزيب«براي فعل

ها: بررسي ساير گزينه چيزي: نهاد، رهگذر: متمم»: 1«گزينة اليه اليه، يار: مضاف من: مضاف»: 2«گزينة اليه ، بهار: مضاف»دل«اليه م: مضاف»: 3«گزينة اليه ، اغيار: مضاف»گذاشت«شاخ: مفعول براي فعل »: 4«گزينة

من، گردن / كشته، دامن: نهاد / گردن، غم: مفعولقافيه: دا .35بيت اول حرف پيوند ندارد، پس جمله غيرساده ندارد. در ساير ابيات، حرف پيوند .36

اند. جملة غيرساده ساخته» گر«و » كه«

هاست. نة غيرساده بودن جملهها نشادر ساير گزينه» كه، تا«وجود حرف پيوند .37ساز اسـت و جملـة غيرسـاده ند وابستهپيو» كه چو، گر،«، »3و 2، 1«هاي در گزينه .38

و حرف اضافه اسـت و جملـه » مانند«به معني » چون«، »4«سازد ولي در گزينة مي يك فعل بيشتر ندارد.

Page 31: dl.asiabook.org...؟ﺖﺴﻴﭼ نﺎﺑز رﻮﺘﺳد يﺮﻴﮔدﺎﻳ زا فﺪﻫ ﻪﻛ ﺖﻔﮔ ﺦﺳﺎﭘ ﺶﺳﺮﭘ ﻦﻳا ﻪﺑ ﺪﻳﺎﺑ ﺖﺴﺨﻧ ﺖـﺳرﺎﻤﻣ

42

ضمير پيوسته را به جاي آن رت ناپيوستة تن نقش و جايگاه ضماير پيوسته: صوروش ياف .39سازي جملـه، نقـش آن را در عبـارت مشـخص دهيم، سپس با مرتب در جمله قرار مي

»ـَم: مفعول«، »به تيرم بدوزي: من را به تير بدوزي«اليه / ، مضاف»تنم: تنِ من«كنيم. مي

دو جملة ساده دارد:» 1«ت گزينة بي .40 خدنگ چشم تو در جان خاص و عام نشست. -1 شيخ و شاب افتاد. كمند زلف تو در حلق -2 كند و جملة غيرساده هم تركيب ميحرف ربط) جملة پايه و پيرو را باحرف پيوند (

» تـا كـه، هرچنـد، «ت. در ساير ابيات، گونه نيسآيد كه در بيت اول اين به وجود مي حرف پيوند هستند.

مفعول / مرگ تـو و پتـك تـرگ تـو نهاد / نام من و من مادرم و زمانه .41 فعل مسند / كرد

هماورد تو .42

بل و بعد از مـتمم دو حرف اضافه قر) در گذشته گاهي براي يك متمم، (به ابر اند .43شود. اين شـرايط در اند كه امروزه براي بازگرداني معموالً اولي حذف مي آورده مي

ر كدام فقط يك حرف اضافه دارند. ها نيست و ه ساير گزينه

را به تـو كـارزار «معادل » تو را بياموزمت كارزار«در گزينة چهارم متمم است. » تو« .44 است. » آموزم مي

اليه / خيرانديش: مسند خداي: متمم / من: مضاف .45

اندر: حرف اضافه / گفت: متمم .46

متمم/ مفعول / درويش ها نهاد / هديه )تخواجه (كه محذوف اس .47 فعل داد مي

نشاني را نيافتم. نشاني: مفعول .48

اي دل مناداست» دل« .49

شوق پرواز»: 2«گزينة .50 سخن»: 3«گزينة شور و شوقي»: 4«گزينة

جملة دوجزئي با فعل ناگذر است. » 4«گزينة .51

را غنيمت بدار آن غنيمت دارش .52 مفعول

تـواني گوي خيري را كه مي آن از ميدان گوي خيري كه تواني ببر از ميدانش اليه مضاف ببر

Page 32: dl.asiabook.org...؟ﺖﺴﻴﭼ نﺎﺑز رﻮﺘﺳد يﺮﻴﮔدﺎﻳ زا فﺪﻫ ﻪﻛ ﺖﻔﮔ ﺦﺳﺎﭘ ﺶﺳﺮﭘ ﻦﻳا ﻪﺑ ﺪﻳﺎﺑ ﺖﺴﺨﻧ ﺖـﺳرﺎﻤﻣ

43

}§® ¶k{ KUo½مگر درد اشتياق ساكن شود .53 ِاشتياق ود. ساكن ش منمگر درد

اليه مضاف را ببينم. او ببينمش

مفعول

}§® ¶k{ KUo½بكوبمت زين گونه امروز يـال .54 ِگونـه را زيـن تـو امـروز يـال

اليه مضاف جهش ضمير)( مكوب مي

زيرا جالد رسـن (طنـاب) ؛ودبارت چنين است: مرد خود مرده بصورت امروزي ع .55» ش«شـود، طور كـه ديـده مـي را به گلويش افكنده بود و خفه كرده [بود] و همان

است. در اين عبارت جهش ضمير اتّفاق افتاده است. » گلو«اليه مضاف دل را به او دادم. نقش متممي دارد» دادمش«در » ش«ضمير متّصل .56

اليهي دارند. جهش يافته و نقش مضاف» ش«و » ت«ها ضميرهاي ساير گزينه اما در ها: بررسي ساير گزينه فلك دست تو را نگيرد فلك دست نگيرد»: 1«گزينة غـت الوان از منقـار ب يآب ح چكد غت ميالوانش ز منقار بيآب ح»: 2«گزينة

چكد او مي شش جهت راه مرا بستند از از شش جهتم راه ببستند»: 4«گزينة

اليهي دارد. ها نقش مضاف در اين گزينه متمم است و در ساير گزينه» ت«ضمير .57

ها نقش متممي دارد. نقش مفعولي دارد اما در ساير گزينه» 1«در گزينة » م«ضمير .58 ت را به من دادند. كه اين تازه برا»: 2«گزينة در آن از جلوة ذات، خبر را به من دادند. »: 3«گزينة به آن جور و جفا صبر و ثبات را به من دادند. »: 4«گزينة

اسنادي است و به مسند نياز دارد. » 2«در گزينة » شد«فعل .59 شد روز ، شبچو

مسند نهاد اسنادي است. است و غير» رفت«به معني » شد«عل ها ف زينهاما در ساير گ زگار: كاري نكرديم و عمر گذشت و سپري شد. وكاري نكرديم و شد ر»: 1«گزينة گونه ديد به طـرف كـوه چو بانو چنان ديد، شد سوي كوه: وقتي بانو آن»: 3«گزينة

رفت. رگاه او از بهشت رفت.ملك ز خلد شد: فرشته به اميد د به بارگاه او»: 4«گزينة

دارد، زيرا قابل حذف است. » قيدي«نقش » 2«در گزينة » سير«واژة .60 .خورد سير از آن روباره

فعل متمم قيد نهاد

Page 33: dl.asiabook.org...؟ﺖﺴﻴﭼ نﺎﺑز رﻮﺘﺳد يﺮﻴﮔدﺎﻳ زا فﺪﻫ ﻪﻛ ﺖﻔﮔ ﺦﺳﺎﭘ ﺶﺳﺮﭘ ﻦﻳا ﻪﺑ ﺪﻳﺎﺑ ﺖﺴﺨﻧ ﺖـﺳرﺎﻤﻣ

18

هاي مشخّص شده در كدام گزينه درست توصيف شده است؟ نقش قسمت .7ــدا ــنگي ج ــمه ز س ــي چش ــت يك گشــت ــنگفـ ــه دريـ ــا، معركـ ــنم يكتـ مـ هــــر پيــــدا و پنهــــان رزاقيي تــــو

ــي ــازهـ ــانم گويـ ــام و زبـ ــو، كـ ز تـ

ــه ــره غُلغلـ ــند) زن، چهـ ــا (مسـ ــا، تيزپـ نمـــبن ــر گُل ــاجِ س ــحراو ت ــنم ص ــول) م (مفع

ــند) ــادان (مس ــا و ن ــر دان ــاق ه ــويي خلّ ت تـــويي هـــم آشـــكارا، هـــم نهـــانم (قيـــد)

در بيت زير چيست؟» خاك«و » باران«هاي هاي دستوري واژه نقش .8 »زو بدمد بس گهر تابناك فتد به خاكاقطره باران كه در«

اليه صفت، مضاف اليه، متمم ضافم اليه ، مضافاليه مضاف صفت، متمم

ت؟در بيت زير يكسان اس» عقل«نقش دستوري كدام واژة مشخّص شده با نقش دستوري واژة .9 »عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش ناليد دوش مرغي به صبح مي«

)جام( / كه تا ابد نكني عرض احتياج به جم جاماي طلب كن به مجلس كرم از ساقي )محزون( كه هست / عشق مرا راهبر عقل مرا راهزن محزونحسن تو دارد دو حق بر من )خورشيد( اگر به نعل سمندش كند قرآن اگر صعود كند صدهزار قرن / مشكل خورشيد )رمح( فقار شعلة تيغش نشان (رمح: نيزه)دهد از ذوال سبق / مي شرمحبرد از اژدها افعي مي

؟نداردمسند » نيست«در كدام گزينه، فعل .10چاره نيسـتآوري اكنونچون به تلبيسم به دام خــويش بيگانــهغريــب نيســت اگــر شــد ز عيب مجنون گو مكن ليلي كه شرط عقل نيست مهـر رويـي دم زنـد سرد باشد هركـه او بـي

ــر ت ــذار اي پس ــر و بگ ــذر از تزوي ــيس رالبگ بهــر آن غريــب كــه گشــته اســت آشــناي شــماگــر ندانــد حــال دردش گــو بــرو بنگــر در آب

رو سرد نيست چون دم مهر از دل گرم است از آن

زيـر در بيت» گهر«ها، با نقش دستوري نقش دستوري كدام واژة مشخص شده در ابيات گزينه .11 يكسان است؟

»زو بدمد بس گهر تابناك قطرة باران كه درافتد به خاك« (سبزه) سيراب را بنگر چو نيلوفر در آب بزة/ س بر گل خودروي رويت كĤبروي حسن از اوست (دريا) ردست دايم سر در آبمردم چشمم فرو ب/ شد ز طوفان زان سببيندين ادريمردم آبگر نداند حال دردش گـو بـرو بنگـر در نون گو مكن ليلي كه شرط عقل نيست / عيب مج

(آب) خونبـارش درانـدازد روان دفتـر در آب چشـم / امه خواجو شرح مشتاقي دهدخچون به نوك

(چشم) كدام است؟ به ترتيب» چشم«و » مرد«هاي در بيت زير، نقش دستوري واژه .12 »چشم خود را سوختي در آتش و بردي به كار قوتي چو شمع بي طمرد از فركه قحط تا حدي «

مفعول، مفعول مفعول، نهاد نهاد، مفعول نهاد، نهاد

Page 34: dl.asiabook.org...؟ﺖﺴﻴﭼ نﺎﺑز رﻮﺘﺳد يﺮﻴﮔدﺎﻳ زا فﺪﻫ ﻪﻛ ﺖﻔﮔ ﺦﺳﺎﭘ ﺶﺳﺮﭘ ﻦﻳا ﻪﺑ ﺪﻳﺎﺑ ﺖﺴﺨﻧ ﺖـﺳرﺎﻤﻣ

19

وجود دارد؟» مسند«در كدام گزينه .13 برداري ز رخسار حقيقت پرده چو در وقت بهار آيي پديدار ها سازي سوي خاك عجايب نقش فروغ رؤيت اندازي سوي خاك

:جز بهدر همة ابيات گروه اسمي مشخص شده در جايگاه مفعول است، .14 شـــكنچـــون بگشـــايم ز ســـر مـــو، اران ز ابـــري چكيـــديكـــي قطـــره بـــ ــل ــي، فض ــوداله ــن خ ــا ك ــار م را يــرآورده، ــره بـ ــكنعـ ــر فلـ ــرده كـ كـ

ــن ــه مــ ــود را بــ ــد رخ خــ ــاه ببينــ مــــو ــد چـ ــل شـ ــاخجـ ــاي دريـ ــد پهنـ بديـ

ز رحمــت، يــك نظــر در كــار مــا كــن درديــــده ســــيه كــــرده، شــــده زهــــره

وجود دارد؟» مفعول«و هم » نشانة ربط يا پيوند«در كدام بيت، هم .15ــن ــنمگفــت: در اي ــا م معركــه كــه يكتــرور ــده از غ ــط آن مســت ش ــن نَم زي جــا رســيد چشــمة كوچــك چــو بــه آن ــد ــاموش مان ــره و خ ــان خي ــك چن لي

ــنم ــحرا مــ ــبن و صــ ــر گلــ ــاج ســ تــ رفـــت و ز مبـــدأ چـــو كمـــي گشـــت دورــد ــا بديـــ ــة دريـــ ــه هنگامـــ وان همـــ

ســخني، گــوش مانــد كــز همــي شــيرين

در عبارت زيـر يكسـان » جانور«نقش دستوري كدام واژة مشخص شده، با نقش دستوري واژة .16 »پهلو نكشيد. ازصاد، هرگز جانوري « ؟است

شكوركه ننمايي به كج طبعان دل ه شرط آن/ ب راز دهر بنمايم صافيتبيا تا در مي پس از دل كور)» ش(« ها)ت(مالل ن همنشينان ناسزايي رفت رفتگر ميا/ پديد آمد ها تاللمچينان از سخن (محض) رخنده آن كسي كه به سمع رضا شنيد / ف صواب است و عين خبر محضپند حكيم (من) است منزان كه منزلگه سلطان دل مسكين / شناس اين عظمت كو مفروش نهحواعظ ش

است؟ متفاوتهاي ديگر زينه با گزينهگدر كدام » شدن« معناي فعل .17 روز سيم به مجلس وزير شديم. بعد از آنكه حال دنياوي ما نيك شده بود. روزي به در آن گرمابه شديم. چندان كه ما در حمام شديم، همه بر پاي خاسته بودند.

كدام گزينه درست است؟» است رسم سراي درشت چنين« عبا توجه به مصر .18 نهاد است. » سراي« مسند است. » چنين« فعل» چنين است« مفعول» سراي درشت«

است؟ متفاوتنقش دستوري كدام واژه .19 ا)(شيد كني به ترحم نطاق سلسله سست نمي/ شدم ز دست تو شيداي كوه و دشت و هنوز از تو به مبارك بادم (حلقه به گوش) هر دم آيد غمي/ خانه عشق تا شدم حلقه به گوش در مي (هجران) شاديت مبارك باد اي عاشق شيدايي/ حافظ شب هجران شد بوي خوش وصل آمد (خجل) كه كس مباد ز كردار ناصواب خجل/ به وقت گل شدم از توبه شراب خجل

Page 35: dl.asiabook.org...؟ﺖﺴﻴﭼ نﺎﺑز رﻮﺘﺳد يﺮﻴﮔدﺎﻳ زا فﺪﻫ ﻪﻛ ﺖﻔﮔ ﺦﺳﺎﭘ ﺶﺳﺮﭘ ﻦﻳا ﻪﺑ ﺪﻳﺎﺑ ﺖﺴﺨﻧ ﺖـﺳرﺎﻤﻣ

20

مشـخص شـده در » م«و » زلف«هاي نقش دستوري دو واژة كدام گزينه، با نقش دستوري واژه .20 بيت زير برابر است؟

»گفتا اگر بداني، هم اوت رهبر آيد كرد م، گمراه عالمزلفتگفتم كه بوي « از آن گـردد كـه لؤلـؤ در مجروحچو داري دوستي در دل / صدف دشمنبه جان قصدت كند

ن دارد (دشمن، مجروح)ميا پس از وصل)» ش«/ ز بهر تاج بايد ترك سر كرد (تاج، شوصلراست نايد تاج برين سر خواهنـد بـه دعـا مـي شتو كه عيد است و منش قربانم / هر سحر چون شـب قـدر وصلروز

پس از قدر)» ش«(وصل، همي برند (او، ايشان) نايشاست كه ميدان وصل او ز پي عاشقان اوست / وين گوي دولتي

ذار به مسند است؟ه سه جزئي گدر كدام گزينه هر دو جمل .21 ه تو نيست. ادار نگ هيچ ستاره نيست كه وام يوسفي كه در مصر بود، صديق و وفادار بود. هاست.در عالم نعمت بسيار است ولكن آب نيكوترين نعمت قرآن ناتمام است. جمال و كمال جمال بهشت تمام است و زينت بهشت، بي بيزينت قرآن،

دارد؟ متفاوتيدر كدام بيت كلمة مشخص شده نقش دستوري .22ــرورزان ــتم ز مه ــمگف ــا بيــاموزرس وف لعلت ما را بـه آرزو كشـت نوشگفتم كه ــدم ــر ببن ــت راه نظ ــر خيال ــه ب ــتم ك گف

تم زمان عشرت، ديدي كه چون سرآمدگف

تــر آيــد گفتــا ز خوبرويــان ايــن كــار كــم پـرور آيـد گفتا تـو بنـدگي كـن كـاو بنـده

از راه ديگـر آيـد اوگفتا كـه شـبرو اسـت هم سـرآيد غصهگفتا خموش حافظ، كاين

هـا ، به ترتيب بعد از كدام كلمه»ندب«پس از » م«و » تاج«پس از » م«داني بيت زير ربازگپس از .23 گيرند؟ مي رقرا

»وگر بندم نهد بر پا اسيري بند فرمانم م حلقه در گوشمالاگر تاجم نهد بر سر غ« »پا«، »حلقه« دوم در مصراع دوم» بند«، »حلقه« »پا«، »سر« دوم در مصراع دوم» بند«، »سر«

در مصراع نخست بيـت زيـر يكسـان » ش«كدام واژه در بيت، با نقش دستوري نقش دستوري .24 است؟

»اين رستخيز عام كه نامش محرّم است گر خوانمش قيامت دنيا بعيد نيست« )جام( زان مي عشق كز او پخته شود هر خامي / گرچه ماه رمضان است بياور جامي )مرغ( ست به هر مجلس وعظي دامي غ زيرك به در خانقه اكنون نپرد / كه نهادهمر پس از ش(ا ( اش افتد شامي است / كه چو صبحي بدمد در پي اينگله از زاهد بدخو نكنم رسم

)»)پي«ش (پـس از ( يار من چون بخرامد به تماشاي چمـن / برسـانش ز مـن اي پيـك صـبا پيغـامي

)»)برسان«