123

farsi adab

Embed Size (px)

DESCRIPTION

mujalla

Citation preview

2 لوح نخست 4 وام واژه هاي ايراني در زبان عربى/ دكتر احمد تفضلي، پارسى كرده محمدحسين ساكت 8 نقد و بررسي داستان هاي تاريخي – اسالمي جرجي زيدان رمان نويس معاصر عرب/ زيبا اكبرزاده

14 بدبيني و بازتاب آن در آثار مصطفي لطفي المنفلوطي/ مظفر اكبري مفاخر 18 بررسي آراء و انديشه هاي ابوالعالء معرى، شاعر عرب/ عليرضا ذكاوتى قراگزلو 21 ترجمان األشواق: نمادپردازى انسان كامل ابن عربى / دكتر محمد خزايى 26 ليلي األخيليه، بانوي مرثيه سراي دورة أموي/ ادريس عبداهللا زاده 32 تطبيق ترجمه؛ بررسي تطبيقي اقوال ابوالقاسم نصرآبادى، عارف قرن چهارم، با ترجمة آنها در منابع فارسي/ دكتر غزال مهاجرى زاده 36 موانع يادگيري درس عربي در دورة متوسطه از ديدگاه دانش آموزان و دبيران/ سيده زهرا حقدوست راد 46 نزار قبانى و شعر معاصر عرب/ جهاد فاضل؛ ترجمة الهام حميد 52 نگاهي به نامه نگاري در ادبيات عربي و تأثير آن بر فن ترسل فارسي/ سيدمحمد صاحبى 58 گزيدة پايگاه هاى اينترنتي عربى در زمينة زبان و ادبيات عربى/ حسين علينقيان 66 فرهنگ المعجم الوسيط/ دكتر عبدالعزيز مطر، ترجمه: حسين علينقيان 76 نقد ترجمة كتاب جواهر البالغة/ دكتر حسين كياني 83 بررسى تطبيقى مضامين حكيمانه در آثار متنبى و سعدى/علي عليمحمدي 88 فرهنگ فارسي- عربي/ بهمن خليفه 90 شعر شيعى و شعراى شيعه در عصر اول عباسى/ ليال كشانى 92 ايستگاه آخر نجيب محفوظ 93 ترجمه و تحليل ديوان متنبى/ فائزه تركاشوند 94 ترجمه و شرح گزيده اي از المجاني الحديثة 95 گزيدة متون نظم از مجاني الحديثة/ بهمن فاطمى 96 مقامات بديع الزمان همدانى 97 نزهة األنفس و روضة المجلس 98 مرورى برچند كتاب عربي/ اكبر نورى

104 ازجانب غربى؛ مرورى بر چند كتاب انگليسي/ فرزانه دوستي 109 هشتمين دورة جايزة كتاب فصل 111 رويدادهاي فرهنگي و ادبي 120 چكيده انگليسي مقاالت

213

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت2

1388

تير

8(14

ى1پياپ

)27ره

شما7

اتدبي

ه ا مااب

كت

باشد، نكرده استفاده ديگر زبان هاي يا زبان از كه زباني يعني پاك، زبان به دست يابي غيرممكن است. همة زبان ها كم و بيش از واژگان و اصطالحات زبان هاي ديگر بهره مندند. روال و رواج اثرگذاري و اثرپذيري زبان ها موجب شده است تا در علم زبان شناسي مسئلة وام يا عاريه (Borrowing) شكل گيرد و زبان شناسان دربارة آن به تفصيل سخن بگويند. زبان و ادبيات فارسي به داليل مختلف مذهبي، سياسي و اجتماعي بيش از هر زبان ديگري متأثر از زبان عربي است؛ اين تأثير، يا به تعبير بهتر، آميختگي، به گونه اي است كه هرگونه مطالعه در حوزة زبان و ادبيات فارسي را مشروط به مطالعه در زبان و ادبيات عربي كرده است. بيشترين سهم اثرگذاري عربي در فارسي را بايد از آن قرآن كريم دانست، كه عالوه بر جنبة ديني و اعتقادي، از نظر ادبي مثل اعالي متن ادبي عربي است و روش آن در ايجاز و ايراد كلمات و جمالت و امثال و حكم، مطلوب اهل علم و ادب واقع شده است و نويسندگان و شاعران پارسي گوي و عربي نويس فراوان از آن بهره گرفته اند و مي گيرند. رسائل ديواني و اخواني و ديگر رساالت ادبي، كه غالبا در نهايت ايجاز و اختصار بود و فصاحت آنها نيز مديون همين فشردگي شمرده مي شد، بيشتر تقليد از قرآن كريم بود. اما اين همة مطلب نيست و نبايد سهم عالمان، نويسندگان و شاعران ايراني را در رشد و بالندگي زبان و ادبيات عربي ناديده گرفت. ايرانيان مسلمان به سائقة ديني و وجدان علمي و ذوق ادبي، در راه تقويت بنيان هاي زبان عربي به جد كوشيده اند و با تأليف و تدوين آثار متعدد در صرف و نحو و فرهنگ ها و دائرة المعارف ها، اساس زبان عربي را به شيوه اي علمي محكم نموده اند و فرهنگ و ادب و تمدن ايراني را با صبغة ديني در ادبيات عربي گنجانده اند. از جملة اين كسان در سه قرن اول هجري، جبلة بن سالم بن عبدالعزيز (فـ. 125) است. وي از قديم ترين كساني است كه به نقل و ترجمة پاره اي از كتب ادبي و تاريخي پهلوي به عربي مبادرت كرده است. شاگرد او، عبدالحميد يحيي (مقتول: 132)، كه او را بزرگ ترين استاد ترسل شمرده اند، نيز نخستين كسي است كه رسائل را بر ميزان صحيح استوار كرد و ساختاري جديد بر پاية ايجاز و

اطالة كالم بنا نهاد و تحميدات را در صدر نامه، با صور خاص معمول ساخت.از ديگر كساني كه سبب تحولي عظيم در نثر عربي شد و تأليف كتب ادبي به زبان عربي را متداول كرد، روزبه، پسر دادويه، معروف به عبداهللا بن المقفع است كه به ترجمة كتب معتبر از پهلوي به عربي مبادرت كرد و ترجمه هاي او مورد توجه مسلمانان قرار گرفت و آثارش را مثل اعالي بالغت دانستند. ابن مقفع عالوه بر ترجمة متوني مانند گاهنامه، آيين نامه، كليله و دمنه، خداينامه و... كتاب هايي نيز تأليف كرد كه سهمي فراوان در شكل گيري ادبيات عربي داشت و سرمايه اي وافر از امثال و حكم و مباحث ادبي و اخالقي را براي فرهنگ و ادبيات عربي فراهم ابن مقفع، از بعد است. الصحابة رسالة و الصغير األدب و األدب الكبير آثار، اين جملة از آورد؛ علي بن عبيدة الريحاني، مؤلف برجستة ايراني و معاصر مأمون عباسي و سهل بن هارون دشت ميشاني، صاحب ديوان الرسائل و كتاب تدبير الملك و السياسة و ابوحنيفة دينوري، از دانشمندان

3

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

3

1388

تير

8(14

ى1پياپ

)27ره

شما7

اتدبي

ه ا مااب

كت

بزرگ ايراني (فـ. حدود 281)، صاحب آثار متعدد، از جمله الشعر و الشعراء و كتاب مشهور األخبار الطوال، و ابن قتيبه ابوعبداهللا محمد بن مسلم الكوفي المروزي الدينوري (فـ. 276)، صاحب كتاب ادب الكاتب و كتاب معاني الشعر و كتاب عيون األخبار، و محمد بن جرير الطبري (فـ. 310)، بن عمر بن محمد (ابوعبداهللا واقدي و طبري، تفسير و الملوك و الرسل تاريخ كتاب صاحب واقد، فـ. 207) و مدائني (ابوالحسن علي به عبداهللا، فـ. 225) و كساني ديگر، از جملة نخستين

نويسندگان ايراني االصلي هستند كه به زبان عربي نوشته و نثر عربي را به كمال رسانده اند.در شعر عربي نيز حكايت از همين قرار است. اشعار نخستين عربي در دورة اسالمي، از نظر تصورات و تخيالت شعري چندان تفاوتي با شعر شاعران پيش از اسالم نداشت. از اوايل قرن دوم، يعني اواخر عهد بني اميه و اوايل دورة بني العباس، آثار نفوذ تمدن هاي غير عرب در شعر آشكار شد، كه از مهم ترين آنها، فرهنگ ايراني بود. با ظهور تفكر ايرانيان مسلمان در فرهنگ و تمدن اسالمي، شعر عربي با معاني دقيق و دقت در افكار و نظر، از موضوعات ابتدايي به مسائل عميق علمي و فلسفي و مضامين لطيف غنايي روي آورد و حجت و برهان و قياس و تمثيل در شعر عرب راه يافت. از قديم ترين شاعران ايراني كه به زبان عربي شعر سروده، زياد االعجم است كه اصل و منشأ او اصفهان بود و از آنجا به خراسان رفت و در همانجا درگذشت. ديگر از شاعران ايراني عربي گوي، اسماعيل و ابراهيم و محمد، پسران يسار، از اهل نساي خراسانند كه از ميان آنها اشعار اسماعيل از شهرت بيشتري برخوردار است. ابوالعباس اعمي و موسي شهوات، كه هر دو آذربايجاني اند، از ديگر شاعراني هستند كه به عربي شعر مي سرودند. بشار بن برد (فـ. 167) نيز از جملة بزرگ ترين شاعران ايراني است كه در تغيير سبك شعر عربي تأثيري آشكار داشته است. ابونواس حسن بن هاني (فـ. 199) كه قصايد خمريه و غزل هاي او مشهور است، شاعري از مردم خوزستان بوده است. ابوالعتاهيه اسماعيل بن قاسم (فـ. 211) و المتوكلي ابواسحق ابراهيم بن مشهاذ اصفهاني و ابان بن عبدالحميد ابن الحق و شاعران ديگر نيز از جملة كساني هستند كه هريك در جاي خود و به صورت مستقيم به تكامل شعر عربي از نظر قالب و محتوا خدمت كرده اند و البته تأثير شاعراني كه با آثار منقول و مكتوب ايراني آشنا بوده اند و يا با عالمان و اديبان ايراني معاشرت داشته اند، مانند فرزدق، بحتري، ابوتمام طائي و ديگران را نبايد از نظر دور داشت.آنچه گفته آمد، كمي از بسيار و نمونه اي اندك از خدمات فراوان علمي ايرانيان به زبان و ادبيات عربي است. اين بعد از تأثير و تأثر مي تواند ميزان آميختگي اين دو زبان علمي و فرهنگي را بيش از پيش براي دانشجويان نمايان كند و ضرورت آگاهي از ويژگي هاي زبان عربي و فرهنگ ديني را براي فهم بهتر فرهنگ ايراني – اسالمي نشان دهد و تالش ايرانيان هوشيار و هوشمند را در تحكيم زبان و ادبيات عربي به عنوان زبان و ادبيات ديني معلوم كند. تالشي كه از قرون اوليه تا روزگار ما – كه هنوز تحقيقات محققان ايراني در حوزه هاي زباني و ادبي و علمي عربي

با قدرت و قوت پيش مي رود – ادامه دارد.

413

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

از ديرباز در زبان عربى به وام واژه هاي، «معرب (عربى شده)» يا «دخيل (واژگان بيگانه)» مى گفتند كه بسياري از عنصرهاى ايرانى را در بر مى گرفت. پيوندهاي سياسى ميان ايرانيان و عربان به روزگار هخامنشيان (سدة پنجم يا استان اربايه)، باستان: فارسى (در عربستان برمى گردد. ميالد) از پيش ساتراپى از امپراتورى پارسى، شامل فلسطين، لبنان و صحراى شام تا حبشه، محسوب مي شد. اگرچه سندي دربارة پيوندهاي فرهنگي ميان دو ملت در دست نيست، اما در اين دوران، واژگان عربى - كه مى توان ريشة ايرانى كهن آنها را اثبات كرد – مى بايست بعدها از رهگذر زبان آرامى - زبانى كه مانند زبان التين در اروپا، زبان علمى آن روز و زبان دربار بود - وام گرفته شده باشد. از سدة پنجم ميالدى، شاهزادگان لخمى حيره در بابل، باختر حبشه، باج گزاران دولت ساسانى بودند و پادشاهان لخمى، يكى از ميانجيان فرهنگى ميان دو مردم به شمار مى آمدند. برخى از شاعران دربار لخمى، شامل عدى بن زيد و اعشى، به زبان فارسى ميانه به خوبى شعر مى سرودند و با فرهنگ ايرانى آشنايى داشتند. عدى بن زيد در دربار خسرو اول دبيري مى كرد و بعدها به عنوان نمايندة پادشاه، به روم شرقى (بيزانس) فرستاده شد. اعشى نيز ديرگاهى

در دربار ساسانى زيست. ديگر عربانى كه در حيره مى زيستند، با اساطير و تاريخ ايرانى نيك آشنايى داشتند. در روزگار حضرت محمد (ص) نضر بن حارث از قبيلة قريش، داستان هايى از پادشاهان و پهلوانان ايرانى در مكه حكايت مى كرد و آنها را با قرآن و سخنان پيامبر مى سنجيد. بحرين و عمان تا يمن نيز زير فرمانروايى ايران قرار داشتند. گروهي از ايرانيان با نام اسابذه (جمع اسبذ: دارندة اسب) در

چكيدهاين مقاله به نفوذ برخي از واژه هاي ايراني در زبان عربي مي پردازد.

اشاره باستان زمان از فارسي زبان با عربي زبان روابط به نويسنده كرده و نفوذ واژه هاي فارسي در زبان عربي كه به صورت با واسطه يا بي واسطه صورت گرفته است را بررسي نموده و با ذكر برخي از نمونه ها و بيان شكل هاي مختلف يك واژه در زبان فارسي باستان، فارسي ميانه، فارسي نو، آرامي و عربي، به مقايسة آنها پرداخته است.

واژه هاى كليدى: وام واژه، زبان فارسي، زبان عربي.

5

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

بحرين مى زيستند و هريز، فرمانده ساسانى، به درخواست حميريان لشكرى پيروزمند بر ضد ابرهه، فرمانرواى حبشى يمن، رهبرى كرد. ايرانيان را آزادگان يا اشراف زادگان (بنواألحرار) مى خواندند كه پيوسته از سوي عربان به خاطر

آزادسازى يمن (562 - 72 م) ستايش مى شدند.پس از فتح ايران به دست اعراب، حاكمان تازه مسلمان كه از دولت امپراتورى تجربه اى نداشتند، براى چرخاندن دولت هاى تازه برپاشده، از ايرانيان يارى خواستند. در سده هاى پس از آن، ايرانيان نيز خدمت هاى ادبى و علمى سترگى، از جمله ترجمة شمارى از نگاشته هاى پهلوى به عربى، انجام دادند.

بيشترينة واژگان فارسى ميانه يا فارسى نوين، در چهار سدة نخست روزگار اسالمى به زبان عربى راه يافت. اين كار، هم مستقيم روى داد و هم نامستقيم. بيشترين واژگان از فارسى ميانه (پهلوى)، زبان رسمى روزگار زبان اندازه اى تا و زردشتى جامعه هاى در دينى زبان چونان كه ساسانى، ديواني در سده هاى آغازين روزگار اسالمى بماند، مستقيم به زبان عربى پا نهادند. گذشته از وام واژگان از فارسى ميانه، واژگانى هم هستند كه بايستى از پارتى (يا گويشى وابسته به آن) آمده باشند. مقايسه شود: مرج= مرغزار، در پارتى: مرگ marg، در فارسى نوين: مرغ marğ، ولى در فارسى ميانه: مرو marw؛ جون ǰūn = رنگ، در پارتى: گن gōn، در فارسى ميانه: يون yōn، در فارسى نوين: گون gūn و يون yūn. مقايسه شود با «سمرجون» عربى، «زرگونگ» پارتى، «زريون»= زرين در فارسى نوين؛ تاج= تاگ در پارتى. مقايسه شود با «تگ tag»، «تاگا» در سريانى و ماندايى، «تاج» در فارسى نوين؛ رصاص= قلع، سرب، در پارتى: *ارچيچ. مقايسه شود با «ارچيچ» در ارمنى، «ارزيز» در فارسى ميانه و فارسي نوين؛ نمرق/ نمرق= بالش. مقايسه شود با «نمر» در پارتى= فروتن، افتاده، نرم، «نرم» در فارسى

ميانه و فارسي نوين.كه كرد بازشناسى مي توان هنگامى تنها را نوين فارسى وام واژگان شكل هاى فارسى نوين از فارسى ميانه تفاوت پيدا مى كنند. بدين سان، گمان بر اين است كه واژگان زير مى توانند از فارسى نوين وام گرفته شده باشند: خانه= جعبه، ستون، در فارسى ميانه: خانگ xānag؛ شيره= افشره در فارسى نوين. مقايسه شود با وام واژة تازه تر: «سيرج» از فارسى ميانة «شيرگ»؛ كوشك= دكه، كيوسك در فارسى نوين. مقايسه شود با «جوسق» از «كشك kōšk» در فارسى ميانه، مقايسه شود با گوشق gwšq سريانى؛ زير=

صداى زير (= زير فارسى نوين و فارسي ميانه).وام گيرى هاى نامستقيم از رهگذر زبان آرامى يا سريانى صورت گرفت. «ganza مقايسه شود با كنز= گنج، گنجينه، در آرامي: «گنز»، از «گنزهو گشايش آرامى= Ptkr پتكر از بت، =fetkar فتكر كهن؛ فارسى zrnyk در فارسى كهن؛ زرنيك= زرنيك patikara رهايش، از پتيكرآرامى، از زرنيكه zaranyaka، شكلى مادى، در سنجش با ريشة فارسى كهن: «درنيه daraniya= زر؛ داشن (جمع: دواشن)= ارمغان (دشن (؟) داشين با شود مقايسه ،«dāšna كهن «داشن فارسى از آرامي، dšn

dāš(i)n در فارسى ميانه.همچنين از رهگذر زبان تركى (در روزگار عثماني، نگاه كنيد به ك. صص ،1896 ،ZDMG 50 در عربى» زندة زبان دانش فللرس، «سهم 607-57؛ و آيلرس، «ميراث واژگان ايرانى در زبان عربى»، مقاالت چهارمين كنگرة مطالعات عربى و اسالمى[ليسبون، 1968]، ليدن، 1971، ص 595)،

مقايسه شود با تازجه tāzǰa= نيمكت نجار، در تركى: تزگيه، از «دستگاه» در فارسى نوين)؛ تزرى= خياط، درزيگر، در تركى: ترزى، از «درزى» در فارسى نوين)؛ شراب= جوراب، در تركى: چورب orabč . مقايسه شود با

وام واژة كهن «جورب»، هر دو از «جوراب» در فارسى نوين.بودند. دمساز عربى واج شناسى با عربى در ايرانى وام هاى البته دگرگونى هاى آواشناختى چنينند: مصوت هاى ēوō مجهول فارسى ميانه و جديد مدون، كه همچون اى I، اى ay يا آ ā يا او ū يا او aw آشكار مى شوند؛ مانند ديباج= پرنيان، ابريشمى، در فارسى ميانه: «ديباگ»؛ فيروزج يا فيروزج= فيروزه، در فارسى ميانه: پروزگ pērōzag*، در فارسى نوين: فيروزه/ پيروزه؛ بال= بيل، در فارسى ميانه: بل bēl، در فارسى نوين: بيل؛ نوين: فارسى در ،*@sreš اسرش ميانه: فارسى در سريش، شراس= موق mūq= «مگ باال)؛ به كنيد (نگاه سرب قلع، رصاص= سريش؛ rosn «در فارسى ميانه؛ روشن= پنجره، در فارسى ميانه: «رشن «mōg

به معناى روشن، و در فارسى نوين: «روشن».صامت ها: پ، چ و گ در زبان عربى آواهايى ناآشنايند و به جاى آنها ف يا ب، ص (س)، ش، و ج يا ق (همچنين در وام گيرى هاى بعدى: ك)

مى آيد.ميانه: فارسى در پسته، فستق= فستق/ با شود مقايسه ايرانى پ پيستگ pistag، در فارسى نوين: پسته؛ فالوذج= فالوده، در فارسى ميانه: پالودگ؛ بابوش يا بابوج= دمپايى ، در فارسى نوين: پاپوش؛ فرجار/ فركار/ بركار= پرگار در فارسى نوين؛ فيشفرج و شفارج= آب نبات، در فارسى

.pēšpārag ميانه: پيشپارگچ ايرانى مقايسه شود با سنج= چنگ، در فارسى ميانه: چنگ، در پهلوى: صاروق= صاروج/ چرم؛ ميانه: فارسى در چرم، پوست، صرم= شنگ؛ ساروج، مالط، در فارسى ميانه: چاروگ؛ صهريج= مخزن، در فارسى ميانه: چاهريك čāhrēg*؛ جص= گچ، در فارسى ميانه: گچ؛ صوبج و شوبق= وردنه )انگليسي: (rolling pin، در فارسى ميانه: چوبك čobag، چوب، چوبدستى؛ شوذر= چادر، در فارسى ميانه: چادر؛ شطرنج= در فارسى ميانه: چترنگ؛ در واژة تشميزج= سياه دانة طبى، در فارسى نوين: چشميزگ، «ت» جايگزين و متفاوت داريم (بنگريد به ذيل بر فرهنگ هاى عربى، از ر.

دوزى، ج ا، ليدن 1877، ص 147).در پاره اى از وام گيري هاى بعدى، ج را داريم؛ مقايسه شود با: جنك= چنگ (مقايسه شود با «سنج» باال)؛ جنكى= چنگ نواز، جاركاه= نام دستگاه موسيقى، در فارسى نوين: چارگاه؛ جرموق و [كهن تر؟] سرموجه= چكمه، پوتين، در فارسى ميانه: چرم موگ čarmmōg= كفش چرمى. بنگريد به واژگان فارسى آيلرس 1971)؛ سراج= چراغ؛ س به جاى ص؛ «چراگ» پارتى و «چراغ» فارسى امروز، شرگ؟ šrg در آرامى، «چراه» در فارسى

ميانه. گ ايراني مقايسه شود با: جوهر= بنياد، گهر، در فارسى ميانه: گهر؛ جند= سپاه، در فارسى ميانه: گند؛ جوذر ǰoḏar = گوساله، در فارسى ميانه: گودر godar؛ جاموس (جمع: جواميس)= گاوميش، در فارسي ميانه: گاوميش gāwmēs؛جند/ قند= تخم، در فارسى ميانه: گند gund؛ جربز/ قربز= آب زيركاه، زيرك، در فارسى نوين: گربز؛ قشنيز= گشنيز، در فارسى ميانه: گيشنيز، در فارسى نوين: گشنيز (دربارة اين واژه بنگريد به: و. ب. هنينگ،

613

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

آسياى صغيرهN.S10 ، 1963، صص 195-99)؛ در وضع نهايى: كربج/ قربج= مغازه، ميكده، در فارسى ميانه: كربگ kurbag؛ نامق/ نامج= نامه، نوشتن، در فارسى ميانه: نامگ؛ موق= چكمة بزرگ يا گشاد (بنگريد به باال)؛

دوكاه/ سه كاه، مقايسه شود با چارگاه باال؛ در فارسى نوين: دوگاه، سه گاه.گاهى تا و ق به جاى ت ايرانى مى آيند؛ همچنين گاهى خ به جاى

ك مى آيد.ت ايرانى مقايسه شود با: تاج (بنگريد به باال)، توت، در فارسى نوين: توت؛ تدرج/ تذرج= قرقاول، از تدرگ tadarg*پارتى (؟). مقايسه شود با «تد ر(و)» در فارسى ميانه، «تذرو» در فارسى نوين؛ طابق= ماهى تابه، در ،tēhōg فارسى ميانه: تابگ؛ طيهوج= كبك، تيهو، در فارسى ميانه: تهوگدر فارسى امروز تيهو TĪhū؛ طبر= تبر، در فارسى نوين؛ شطرنج (بنگريد

به باال). قيروان= باال)؛ به (بنگريد قربج كربج/ با: شود مقايسه ايرانى ك كاروان، «كاروان» در فارسى ميانه؛ قفيز= واحد اندازه گيرى، در فارسى ميانه: كفيز؛ قبى= كبك، «كبك» در فارسى ميانه و امروز؛ قبا= پوشش بيرونى، در فارسى ميانه: كباگ kabāg؛ خندق= گودال، در فارسى ميانه: كندگ

.*kandagد و به جاى ش ايرانى گاهى س به جاى س ايرانى، گاهى ص مؤك

مى آيد.س ايرانى مقايسه شود با: سجيل= سنگريزه يا گل پخته، در فارسى ميانه: سگ «سنگ» + گل؛ سرجين= پشكل، در فارسى ميانه: سرگين sargēn؛ بستان [جمع: بساتين]= باغ، در فارسى ميانه: بوستان bōstān؛ صرد= خنك، سرد، در فارسى ميانه و نوين: سرد؛ فصفص= شبدر، در فارسى

ميانه و نوين: اسپست؛ شاص= قالب ماهيگيرى، در فارسى ميانه: شست.ست (st) ايرانى گاهى جايش را به زد zd مى دهد؛ مقايسه كنيد با: رستاق/ رسداق/ رزداق= برزن، منطقه، در فارسى ميانه: رستاگ rōstāg؛

رزدق= راسته، رديف، در فارسى ميانه: «رستگ». ش ايراني، مقايسه شود با شيراز= ماست پالوده، دوغ ترش. شاجرد، در فارسى ميانه: هشاگرد، در فارسى نوين: شاگرد؛ شاهدانج= شاهدانه، در فارسى ميانه: شاهدانگ؛ خشكنان= نان خشك، در فارسى نوين: خشكنان؛ سروال= شلوار، در فارسى ميانه: شلوار؛ سيرج= روغن كنجد، در فارسى ميانه: شيرگ؛ مسك= مشك mušk در فارسى ميانه و فارسى امروز: مشك و مشك؛ دست= دشت، جلگه، در فارسى ميانه و نوين: دشت؛ طست/

طس= لگن، تشت، در فارسى ميانه و نوين: تشت.گاهى ح به جاى خ ايراني و خ به جاى خ يا خوا (ḵw)مى آيد.

جام كوزه، حب= باال)؛ به (بنگريد ستون جعبه، خانه= ايراني: ك گلى، در فارسى ميانه: خمب؛ خسرو= كسرا (نام پادشاه ساساني)، از كوسرو kwsrw سريانى گرفته شده است (بنگريد به 1. صديقى، پژوهشى در وام واژة

فارسى در زبان عربى مدون، گوتينگن، 1919، صص 40، 72)خوارديگ ميانه: فارسى در آبگوشت، گونه اى خرديق= ايراني: خ xwardĪg = خوراك؛ خوان/ خوان= ميز، سينى، در فارسي ميانه: خوان

.xwānوام واژه ها گاهى براى هماهنگى با ريشة سه (و چهار)حرفى نظام زبان پاياني مصوت بدين گونه، يافته اند. تغيير اصطالح، «قالب ها»، به و عربى واژه هاي تك هجايى توأم و جفت مى شد: جص= گچ، در فارسى ميانه و نوين: گچ؛ جل= گل سرخ، در فارسى ميانه: گل؛ قز= ابريشم، در فارسى ميانه و نوين: كز kaz؛ گروه هاى مصوت ساده مى شدند: فرانق= فرمانده سپاه، در فارسى ميانه: پروانگ؛ فهرس= خالصه، نگاشتن و ثبت كردن، در فارسى ميانه: پهريست، در فارسى نوين: فهرست از عربى (؟)؛ هجاهاى آغازين يا پاياني مى افتادند: سمنجون= آبي آسمانى، در فارسى نوين، سمانگون؛ مارستان= بيمارستان، در فارسى ميانه: ومارستان، در فارسى نوين: بيمارستان)؛ شفارج (فيشفارج)= آب نبات، در فارسي ميانه: پيشپارگ pēšpārag؛ كشتبان= gwspnq, انگشتانه، در فارسى ميانه: انگشتبان. مقايسه كنيد با گوسپنق

آرامى؛ ديدب و ديذبان= ديده بان، مراقب، در فارسى ميانه: ديدبان.يكپارچگى كامل وام واژه ها گاهى به ساخت هاى تازه مى انجاميد؛ براى گچ كار؛ گچ فروش، جصاص= (فعال): سوداگرى و كار نام هاى .1 نمونه، صرام= چرم فروش؛ قزاز= ابريشم ساز (از جص، صرم، كز. بنگريد به باال)؛ 2. قالب هاى جمع مكسر وام واژه هاى ايرانى: موانيد= بدهى هاى مالياتى، از ماند mānd، در فارسى ميانه و نوين: ماندن؛ 3. پس ساخت هايي كه بر پاية قالب هايى كه به عنوان جمع به كار مى روند: فدن= كاخ، از افدان، در فارسى از فراديس، از بهشت، فردوس= اپدن,pdn,؛ سريانى: در اپدانه، كهن: پراديسوس paradeisos يونانى، پرى دايزه *paridaiza ايرانى كهن؛ جاموس= گاوميش، از جواميس، در فارسى ميانه: گاومش gāwmēš؛ نبر= انبارى، از انبار در فارسى ميانه و نوين؛ 4. فعل هاى اسمى يا مشتق: رزق= روزى داد، از رزق (اگر آن را از «روزيگ»= نان روزانه در فارسي ميانه بگيريم)؛ زرق= خاكسترى بودن، از زرقون (بنگريد به پايين)؛ دشن= دادن، از داشن (بنگريد به باال)؛ تاج= تاج گذارى، از تاج (بنگريد به باال)؛ نمق= نوشتن ر= مهر كردن، از مهر در فارسى ميانه كتاب، از نامق (بنگريد به باال)؛ مهر، مهو نوين) [همچنين ساخت اسمي/ صفتي ممهور = مهرشده، كه در فارسي نو

هم به كار مي رود .مترجم].آنچه در زير مى آيد، سياهه اى است از وام واژه هاى ايرانى در زبان عربى

كه برابر حوزة معناشناسى شان دسته بندى شده است:1. ادارى: فيج= پيك، در فارسى ميانه: پيگ، در فارسى نوين: پيك؛ ديوان= دفتر، اداره، نوشته هاى گردآمده در فارسي ميانه و نوين؛ موانيد= بدهى هاى مالياتى (بنگريد به باال)؛ جهبذ= صراف، در فارسى ميانه: گهبد gēhbad*، در ايرانى كهن: گيثاپتى gaiθapati (بنگريد به: و. آيلرس، «واژگان ايرانى در فرهنگ عربى»، IIJ 15، 1962 ص 211)؛ مرزبان=

دولت هاى چرخاندن نداشتند، براى تجربه اى امپراتورى پس از فتح ايران به دست اعراب، حاكمان تازه مسلمان كه از دولت امپراتورى تجربه اى نداشتند، براى چرخاندن دولت هاى تازه برپاشده، از ايرانيان يارى خواستند. در سده هاى پس از آن، ايرانيان نيز خدمت هاى ادبى و علمى سترگى، از جمله ترجمة شمارى از نگاشته هاى پهلوى به تازى، انجام دادند

7

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

مرزدار، در فارسي ميانه و نوين: مرزبان؛ دستور= قانون، وزير، در فارسى ميانه: دستور، در فارسى نوين: دستور؛ فرمان= دستور، حكم، در فارسى نوين

و ميانه: فرمان.در «اژدها» جوزهر= باال)؛ به (بنگريد گوهر مايه، جوهر= دانش: .2افالك شناسي، در فارسى ميانه: گوزهر؛ زيج= زيج نجومى، در فارسى ميانه:

زيگ؛ ايارج= درمانگرى، در فارسى ميانه: ايارگ= ياريگر. 3. موسيقى و سرگرمى: صنج= چنگ (بنگريد به باال)، «ناى» در فارسى ميانه و نوين؛ مستق= نى انبان، در فارسى ميانه: مستگ (متون پهلوى 32، 14)؛ ون= عود، در فارسى ميانه: «وين» از «وينا»ى هندي باستان؛ تنبور= چنگ، تنبور، سه تار، در فارسى ميانه و نوين: تنبور؛ بيدق (جمع: بيادق)= پياده در شطرنج، در فارسى ميانه: پيادگ؛ فرزان= «ملكه» [= وزير] در شطرنج، در فارسى ميانه: فرزين frazēn؛ رخ= رخ در شطرنج، در فارسى نوين: رخ.

4. آشپزخانه: سكباج= خوراك ساخته شده از گوشت، آرد و سركه، در فارسى ميانه: سيكباگ؛ كامخ= گونه اى اوماج و جوشير، در آرامى: كمك kmk[؟]. جوزينج (جوزينق)= شيريني گردو؛ در فارسي ميانه: گوزينگgōzēnag ؛

خرديق= آبگوشت (بنگريد به باال). 5. جانداران: جوذر= گوساله (بنگريد به باال)؛ جاموس= گاوميش (بنگريد به باال)؛ تدرج= تيهو، كبك (بنگريد به باال)؛ صقر= باز، شاهين، در فارسى

ميانه: چرك، در فارسى نوين: چرخ، چرغ. 6. گياهان: جوز= گردو، در فارسى ميانه: گز gōż؛ بنفشج= بنفشه، در فارسى ميانه: ونفشگ، در فارسى نوين: بنفشه؛ جل ورد= گل سرخ، در فارسى ميانه: گل و ورد پارتى. مقايسه كنيد با ورد vard ارمنى، ورد (؟) ,wrd سريانى؛

زر. جزر= هويج، در فارسى نوين: گ 7. پارچه و پوشاك: استبرق= ابريشم نازك، پرنيان، در فارسى ميانه: ستبرگ؛ نرمق= پوشاك زيباى سفيد، در فارسى ميانه: نرم؛ ديباج= پرنيان (بنگريد به باال)؛ قبا= پوشش بيرونى، ردا (بنگريد به باال)؛ موزج= كفش، در فارسى ميانه: موزگ؛ موق= چكمة گشاد و بزرگ (بنگريد به باال)؛ قفش= كفش، در فارسى ميانه: كفش؛ سروال= شلوار (بنگريد به باال)؛ شوذر= حجاب، پرده

(بنگريد به باال). 8. معمارى: كربج/ قربق= مغازه، ميكده، در فارسى ميانه: كربگ، به عالوة كلبج/ جلفق، در فارسى ميانه: كلبه؛ جوسق= كاخ (بنگريد به باال)؛ فدن= كاخ، جمع: افدان (بنگريد به باال)؛ جنبذ/ قبه= گنبد، در فارسى ميانه: گنبد؛ مقايسه تاالر. ايوان، سرادگ= ميانه: فارسى در پوشش، پرده، سرادق= شود با سردق,srd,q ماندايى؛ دهليز= راهرو، داالن، فارسى ميانه: دهليز؛ صهريج= آب انبار، در فارسي ميانه: چاهريگ čāhrēg*. مقايسه شود با «ابريق» عربى= جام يا كاسة آب، از «آبريگ» abreg*در فارسى ميانه؛ نبر= آب انبار، جمع: انبار (بنگريد به باال)؛ زيج/ زيق= رصدخانه، در فارسى

ميانه: زيگ؛ صاروج= ساروج، مالط (بنگريد به باال). 9. كان و معدن: زاج= زاج سفيد، زاغ، در فارسى ميانه: زاغ، زج؛ نوشدر/

نوشادر= نشادر، نمك آمونياك، در فارسى ميانه: نوشادر. 10. اندازه گيرى، سكه، پول: قفيز= واحد اندازه گيرى دانه، در فارسى ميانه: دانق= فرسخ؛ نوين: فارسى در پيمانه، فرسنگ، فرسخ= كبيز؛ يا كفيز ششمين بخش يك درهم، در فارسى ميانه: دانگ؛ خرده= پول خرد، در

1.xwurdag فارسى نوين: خرده، در فارسى ميانه: خوردگ

11. رنگ ها: زرقون/ زرجون= سرخ گون، باده، در فارسى ميانه: زرگون= زرين.

پي نوشتاين گفتار با اين ويژگى ها نشر يافته است:

A. Tafazzoli, “ii. Iranian Loanwords in Arabic”, Encyclopedia Iranica, edited by E.Yarshater, (www.Iranica.com)

دكتر مى گويند. «خورد» پول را «خرد» پول همگانى تلفظ در .1مردم زيرا است؛ درست تلفظ همين كه است آن بر صادقى على اشرف

مى گويند پول خورد و نه خرد – مترجم.

كتابنامههمچنين بنگريد به ادى شير: األلفاظ الفارسيه المعربه، بيروت، 1908؛ آ. آذرنوش، راه هاى نفوذ فارسى در فرهنگ و زبان تازى، تهران، 1354 ش، 1975 م.؛ ت. آرنولد و ز. احمد، سواءالسبيل در بيان معرب و دخيل، الهور، 1903؛ م. ع. امام شوشترى، فرهنگ واژه هاى فارسى در زبان عربى، تهران،

1347 ش/1968 م؛S.Fraenkel, Die aramaischen Fremdworter im

Arabischen

واژه هاي بيگانة آرامى در زبان عربى، قاهره 1360 هـ/1942 م.A.Jeffery, the Foreign Vocabulary of the Quran, Baroda,

واژگان دخيل در قرآن [ترجمة دكتر فريدون بدره اى، انتشارات توس].خفاجى، شفاء الغليل، تصحيح م. ع. خفاجى، قاهره، 1371 هـ/ 1952 م؛ م. مينوى، «يكى از فارسيات ابونواس»، مجلة دانشكدة ادبيات تهران ارم، 1333 ش/ 1974 م، صص 62-77؛ م. محقق، «تأثير زبان فارسى در زبان عربى»، مجلة دانشكدة ادبيات تهران 7، 1338-39 ش/ 1959–60 م، ش

3، صص 38- 58؛ ش4، صص 91-110؛ S. Telegdi, “Essai sur la phonetique des emprunts iraniens en araméen talmudique”, JA, 1935, pp.177-256

تلمود در ايرانى وام واژه هاي آواشناسى دربارة پژوهشى تلگدى، س. آرامى، مجلة آسيايى 1935، صص 177- 256.

G. Widengren, Muhammad, the Apostle of God, and his Ascension Uppsala and Wiesbadan, 1955-pp.178-98

ج. ويدنگرن، محمد، پيامبر خدا و معراج او، اپساال و ويسبارن، 1977، صص 178-98؛ صص 178- 98؛

Idem, Iranische – Semitische Kulturbegegnungen in parthischer Zeit, Cologne, 1960, pp.89-108.

همو، برخوردهاى فرهنگى ايراني – سامى در روزگار اشكانى، كلن، 1960، صص 89 - 108.

813

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

ادبيات، ثبت ميراث ملي برجاي مانده از عصرها و نسل هاست و متون شناختي و علمي نظم و نثر كهن و نو را كه به گونه اي زيبا ، درخشان و مؤثر بيان شده اند، شامل مي شود (الخياط، 1385ش: 7). ادبيات در دگرگوني هاي سياسي، اجتماعي و زندگي مردمان نقشي و ستم عليه بسياري خيزش هاي جهان، در دارد. آشكار و اثرگذار زياده خواهي يا اثرپذيري از نوشته هاي بزرگ ادبي روي داده است و متون فراواني مشعل مبارزه و خيزش در برابر بندگي و بردگي و استعمار را بر دوش گرفته و به چالش با زياده خواهان و اشغالگران

فراخوانده اند. اشكال و انواع آن، در كه است مجموعه اي به سان ادب، واژة گوناگون يافت مي شود. اين شكل ها و قالب ها در دو بخش عمده - شعر و نثر - جاي مي گيرند. نثر، خود اقسام مختلفي دارد كه در ميان آنها، «داستان» از اهميتي ويژه برخوردار است و توانسته است به جايگاهي مهم دست يابد و از صورت تفنن و سرگرمي، به شكل يك رشتة هنري جدي و فني تبديل شود و آثار ماندگاري به جهان ادبيات تقديم كند. داستان در ادبيات عرب، مانند بسياري از كشورها، با اساطير و خرافات شروع شد، آنگاه به واقعيت ها پرداخت و امروز از مرز واقعيت فراتر رفته و جنبة رمزي و نمادين به خود گرفته است. در قديم، اعراب بدوي از آنجا كه نوشتن نمي دانستند و وسيلة ديگري براي ثبت اسطوره ها و داستان ها در اختيار نداشتند، آنها را

چكيدهدر دنياي امروز دانشمندان و صاحبان نظريه هاي گوناگون در پي آنند كه به شيوه هاي متعدد، انديشه هاي مورد نظر خويش را رواج دهند. يكي از اين دانشمندان، كه از پيشگامان نهضت فكري - ادبي به بيستم قرن اوايل و نوزدهم قرن اواخر در عرب جهان معاصر شمار مي رود، جرجي زيدان، مورخ، نويسنده و روزنامه نگار برجستة لبناني مسيحي است. او در معرفي علم تاريخ و زبان شناسي به شيوة نوين و علمي، و آشنا ساختن توده هاي مردم با تاريخ اسالم و عرب نقشي مهم داشته است. رمان هاي او، كه با هدف تعليم تاريخ نوشته

شده، بسيار مورد استقبال قرار گرفته است. واژه هاى كليدى: ادبيات داستاني، رمان تاريخي، جرجي زيدان.

9

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

شفاها سينه به سينه نقل مي كردند و يا در قالب شعر بيان مي نمودند تا راحت تر به خاطر سپرده شود. در اين ميان، داستان هاي عاشقانه از جايگاهي ويژه برخوردار بود كه از آن جمله مي توان به داستان عنتره، مشهورترين قهرمان افسانه اي عصر جاهلي عرب، اشاره كرد. در عصر اموي توجه مردم به قصه ها فزوني يافت. اين در حالي بود زندگي عصر، اين در بودند. جامع دولتي و دين داراي اعراب كه مردم با لهو و لعب و نيز جنگ و نبرد همراه بود؛ همچنين ارتباط از آنها و يافت گسترش عربستان شبه جزيرة از خارج با عرب ها امت هاي ديگر و هنديان روميان، ايرانيان، قصه هاي از بسياري قديمي آگاهي يافتند و در نتيجه، دايرة خيالشان گسترش يافت و خفاجي،1980م: (عبدالمنعم يافت رشد زمينه اين در استعدادشان

ج4، ص139).در عصر عباسي، قصه ها و حكايت ها فراوان عربي ادب در كميت نظر از در پيشرفتي كيفيت، نظر از اما گشت؛ براي نشد. حاصل آنها اسلوب و محتوا قصه ها عصر، اين آغاز در بار نخستين تدوين گشت. اولين فرد نيز عبداهللا بن از را دمنه و كليله كتاب كه بود مقفع فارسي به عربي ترجمه كرد. كتاب هاي زيادي در اين دوره تأليف شد كه حاوي اين در و بودند حكايت ها و قصه ها ارتباط و امتزاج نتيجة در عرب عصر، با ديگر ملل، بسياري از علوم و فنون را از آنان اقتباس و در عصر نهضت ترجمه كرد و به زبان عربي برگرداند (البستاني،

1989م: ج2، ص404).در قرن شش از بيش عرب ادبيات

بيماري هاي جنگ ها، دليل به و رفت فرو وسطايي قرون خواب مسري، حكومت هاي نااليق و بسياري عوامل ديگر، رنگ و جلوه اي نداشت؛ اما هنوز قرن نوزدهم پايان نيافته بود كه ورود ناپلئون در شكست. را ششصدساله سكوت اين مصر، به سال 1798 /1212 و بود آمده مصر سوي به نفري هزار 54 ناوگان يك با كه او چند و نظامي و علمي ملزوماتي با كتاب شامل 287 كتابخانه اي با داشت، همراه به زيست شناس، و فيزيك دان از اعم دانشمند، پذيرفتن اهللا به عنوان خداي يگانه، اعتماد اعراب را به خود جلب كرد و از آنان خواست در سازندگي مصر به او كمك كنند (فرزاد:

.(152فرانسوي ها در مصر، مدرسه و كتابخانه و روزنامه تأسيس كردند و دانشمندان آنان به باستان شناسي پرداختند و دانش مصر شناسي محمد علي (فـ . 1849م/ كردند. (Egyptology) را پايه گذاري 1215ق) نايب السلطنة مصر، اداره اي را براي ترجمة آثار تخصصي غرب و مخصوصا براي علوم نظامي و طبي برپا كرد؛ ولي در اين ميان، گروهي كه بيشتر تحت تأثير انتقال عقايد جديد قرار گرفته

بودند، محققان لبناني بودند كه با هيئت هاي تربيتي و فرهنگي غرب مطبوعات خالقان اشخاص اين داشتند. مستقيم تماس بيروت در دوره اي و روزنامه نگاري جديد نيز بودند. اينان كه پيوندهايي با مصر ولي بودند؛ لبناني تمايالت تأثير تحت شدت به ابتدا در داشتند، به زودي آثار ادبي ملي مصري را با نيروي هرچه تمام تر دنبال كردند و ثابت نمودند كه مصر، بستر گرم واقعي ادبيات جديد عرب است. آثار ترجمة اصلي، مفهوم نويسندگي به روزنامه نگاري و عالوه بر ادبي غربي نقشي اساسي و زنده در توسعه و گسترش ادبيات جديد ايفا نمود و از مترجمان مشهور داستان در اين دوره، نجيب حداد،

طانيوس عبده و فرح انطون بودند (ترجاني زاده، 1348ش: 297).در به ويژه پيشرفت هايي، نيز رمان نوشتن در ديگر، طرف از ابعاد در ريشه تاريخي رمان ظهور شد. حاصل تاريخي، رمان داشت. رمانتيسم ادبي مكتب مختلف خيال پردازي به گرايش ، گذشته گرايي هواي و حال و ملي گرايي به عالقه و مكتب ويژگي هاي مهم ترين از بومي، شكل گيري زمينه ساز كه بود رمانتيسم رمان تاريخي شد (غالم، 1381ش: 46).

كرد. ظهور لبنان در تاريخي رمان سليم البستاني نخستين نويسندة لبناني داستاني نوع اين نوشتن به كه است روي آورد و به ترتيب رمان هاي تاريخي زنوبيا (1871)، بدور (1873) و الهيام في (الديب، نوشت را (1874) الشام فتوح

1998م: 45).عصر طاليي رمان تاريخي در مصر لبنان بر حاكم نامساعد جو زيرا بود؛ تعدادي از ادبا را مجبور كرد كه به مصر مهاجرت كنند. جرجي زيدان كه در زمرة مهاجران بود، توانست با بنيان نهادن اصول رمان تاريخي، لقب «بنيان گذار رمان تاريخي» را در ادبيات عرب احراز نمايد و به عنوان نخستين نويسندة عرب، توانست مقاطع مختلفي از تاريخ اسالم و عرب را در قالب سلسله داستان تاريخي عرضه نمايد و نخستين مجموعه از اين نوع را در

ادبيات معاصر عربي به وجود آورد (محفوظ، 1998م: 85).در 1861م دسامبر 14 در زيدان، حبيب فرزند زيدان، جرجي پدرش گشود. جهان به ديده تنگدست خانواده اي در و بيروت غذاخوري كوچكي داير كرده بود و بسياري از دانشجويان و فضالي دانشگاه آمريكايي بيروت به آنجا رفت و آمد داشتند. جرجي زيدان زودتر از سن مقرر و در پنج سالگي روانة مدرسه شد تا با آموختن سواد و حساب، در كار حساب و كتاب غذاخوري به پدرش كمك كند. حدود 11 سال داشت كه به دليل تنگدستي پدرش مجبور به ترك مدرسه شد. پدرش كه توان مالي استخدام كارگر را نداشت، از او خواست كه به مدت چند هفته كمك كار او باشد؛ ولي اين چند هفته تا 8 سال طول كشيد. با وجود اين، كار و كمك به خانواده

1013

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

به بود دريافته كه او نكرد. منصرف علم اندوزي و مطالعه از را او خاطر وضعيت مالي خانواده نمي تواند به مدرسه برود، تصميم گرفت او كند. استفاده مطالعه براي فرصتي هر از و باشد خودش معلم عضويت به سپس و ديد تعليم شبانه مدرسة در را انگليسي زبان انجمن «شمس البر» درآمد. عضويت در اين انجمن و آشنايي اش با فضاليي مانند دكتر يعقوب صروف، فارس نمر و بطرس بستاني و پسرش، سليم، در آيندة فكري و علمي جرجي زيدان تأثيري بسزا

داشت (الديب، 1998م: 76).رشتة در و شود بيروت دانشگاه وارد گرفت تصميم زيدان مقدماتي دروس مطالعة به شبانه روز او كند. تحصيل پزشكي پرداخت و توانست در سال 1881م در زمرة نفرات برتر وارد رشتة پزشكي شود. سال اول را، علي رغم مشكالت مالي و كمك به پدر، با رتبة ممتاز به پايان رسانيد؛ ولي در سال دوم اتفاقي در دانشگاه رخ داد كه بسياري از دانشجويان مجبور به انصراف از دانشگاه شدند

(محفوظ، 1998م: 85).يكي از استادان به نام دكتر لويس، نظرية تكامل داروين را در كالس درس مطرح كرد و با اينكه معترض باورهاي ديني نشد، اما از آنجا كه اين نظريه در آن زمان تازگي داشت و بسياري از گروه هاي مذهبي آن را مخالف شرع مي دانستند، نسبت به اين اقدام اعتراض كردند و خواستار استعفاي او شدند. دانشجويان كه بركنار شدن استاد را خالف آزادي انديشه مي دانستند، نسبت به اين امر دست به اعتراض زدند و در نتيجه، دانشجويان رشتة پزشكي از دانشگاه انصراف دادند. با وجود اين، جرجي زيدان نااميد نشد و در رشتة دارويي امتحان داد و توانست در زبان التين و علوم طبيعي و گياه شناسي و شيمي مدرك

دانشگاهي دريافت كند (الديب، 1998م: 76).زيدان پس از اخراج از دانشگاه آمريكايي بيروت، براي تحصيل البته شد. مصر روانة 1883م سال در العيني القصر دانشگاه در تأسف بار اعرابي احمد قيام دليل به زمان آن در شهر وضعيت

بود (همان: 78). با اينكه جرجي زيدان براي ادامة تحصيل به مصر رفته بود، ولي به داليلي، از جمله مشكالت مالي، از ادامة تحصيل روزنامة در توانست و گشت درآمد منبع دنبال به و شد منصرف الزمان، كه در آن هنگام تنها روزنامة مصر بود، مشغول به كار شود. در سال 1884 م، همراه با نيروهاي مصري به سودان عزيمت كرد و مدت ده ماه به عنوان مترجم در خدمت نيروهاي مصري بود. سپس به مصر بازگشت و به خاطر حسن انجام وظيفه، چند نشان افتخار

مصري و انگليسي دريافت نمود (همان: 77).زبان هاي يادگيري به و بازگشت بيروت به 1885م سال در عبري و سرياني پرداخت و حاصل اندوختة خود را در كتابي با عنوان األلفاظ العربية و الفلسفة اللغوية به رشتة تحرير درآورد و با ارسال يك نسخه از اين كتاب به مجمع علمي و شرق شناسي اروپا، بنياد

علوم شرقي در آسيا او را به عضويت پذيرفت (همان: 78).در سال 1886م ادارة مجلة المقتطف را بر عهده گرفت و پس از حدود دو سال از آنجا استعفا داد تا به تأليف بپردازد و در همان سال

كتاب تاريخ مصر الحديث را تأليف كرد.در اواخر همان سال، مدرسة العبيدية الكبري از او دعوت كرد نيز او بپردازد. عرب ادبيات و زبان تدريس به مدرسه آن در كه پذيرفت و دو سال در آنجا تدريس كرد. در خالل همين مدت بود كه نخستين رمان تاريخي خود را با عنوان المملوك الشارد نوشت

كه چندين بار تجديد چاپ شد.مؤسس متري، نجيب مشاركت با 1891م سال در زيدان اما كرد؛ تأسيس التأليف نام به چاپخانه اي دار المعارف، انتشارات را آن زيدان جرجي و خورد هم به شراكتشان سال، يك از پس مستقال اداره كرد و نام آن را به «الهالل» تغيير داد. در عرض كمتر ميان در بلكه عرب، جهان در تنها نه الهالل مجلة سال، پنج از عرب زبانان تمام كشورهاي غربي جاي خود را باز كرد و به منزلة پلي ميان جرجي زيدان و مخاطبانش شد. زيدان بيشتر تأليفات و داستان هايش را پيش از آنكه به صورت كتاب هاي مستقلي درآورد، مجلة مي رساند. چاپ به مسلسل صورت به و مجله در نخست نقشي رسيدنش شهرت به و او فكري و علمي زندگي در الهالل

بسزا داشت (عصام، 1988م: 142).در تابستان 1912م براي دومين بار سفري به اروپا كرد و اين سوييس و انگلستان و فرانسه جمله از مختلف، كشورهاي به بار رفت. خاطرات او از اين سفر، در مجلة الهالل طي چند فصل به چاپ رسيد و چند سال پس از درگذشتش، در سال 1923م، در قالب يك كتابي با نام رحلة جرجي زيدان إلي اروبا سنة 1912 منتشر شد

(الديب، 1998م: 78).هر مثل زيدان جرجي 1914م، سال ژوئية 21 سه شنبه، روز روز به سر كار رفت و در حين كار، همان گونه كه خود آرزو داشت،

درگذشت ( همان: 79 ).تأليفات و آثار خود كوتاه نسبتا عمر طول در زيدان جرجي متعددي پديد آورد كه بيشتر دربارة تاريخ و تمدن عربي و اسالمي است و از آن جمله است: تاريخ آداب اللغة العربية، در چهار جلد،

ن دل مي بازند؛ ولي پاك نهادند، به هم دو پاك طينت و دو جوان كه هر يكسان است؛ مي كند، تقريبا خود انتخاب براي داستان هاي جرجيزيطرحي كه جرجي زيدان براي داستان هاي خود انتخاب مي كند، تقريبا يكسان است؛ دو جوان كه هر دو پاك طينت و پاك نهادند، به هم دل مي بازند؛ ولي موانع متعددي بر سر راهشان قرار مي گيرد و گره داستان پديد مي آيد. حوادث تاريخي، يك رقيب، مخالفت خانواده و... باعث مي شود كه دو دلداده از هم جدا شوند و ماجراهاي متعددي را پشت سر بگذارند

11

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

تاريخ التمدن اإلسالمي، در پنج جلد، علم الفراسة الجديد، اإلسالم، تاريخ مصر الحديث، تاريخ العرب قبل اإلسالم، تاريخ انگلترا، التاريخ العام، التاريخ اليونان و الرومان، طبقات األمم و السالسل البشرية. تاريخي موضوعات با را تاريخي رمان 21 نو، سبك به همچنين زمان ترتيب به رمان ها اين كه درآورد تحرير رشتة به اسالمي و تأليف عبارتند از: المملوك الشارد (1891)، أسير المتمهدي (1892)، -1895) المصرية ارمانوسة ،(1893-1892) المماليك إستبداد

1896)، فتاة غسان (1896-1898)، عذراء قريش (1899-1898)، 17 رمضان (1899-1900)، غادة كربالء (1900-1901)، الحجاج بن يوسف (1901-1902)، فتح األندلس (1902-1903)، شارل و ،(1905-1904) الخراساني أبومسلم ،(1904-1903) عبدالرحمن -1906) المأمون و األمين ،(1906-1905) الرشيد أخت العباسة 1907)، عروس فرغانة (1907-1908)، أحمد بن طولون (1908-

العثماني اإلنقالب ،(1910-1909) الناصر عبدالرحمن ،(1909(1910-1911)، فتاة القيروان (1911-1912)، صالح الدين و مكائد (عبدالغني (1914-1913) الدر شجرة (1913-1912) الحشاشين

حسن،1970: 133-132).و اينك به اجمال به نقد و بررسي كلي رمان هاي جرجي زيدان

مي پردازيم.خصوصيات ظاهري: معموال نويسنده در آغاز داستان هايش يك مقدمه اي بيان به تاريخية» عنوان «فذلكة تحت را صفحه دو يا تاريخي دربارة داستاني كه قصد روايت آن را دارد، اختصاص مي دهد دربارة جغرافيايي و تاريخي اطالعات به مقدمه، اين خالل در و موضوع جمله، چند طي داستان، هر آغاز در مي پردازد. دوران آن داستان را براي خواننده معرفي مي كند و به او اطالع مي دهد كه ديگر بگويد. سخن داستان اين در موضوعاتي چه از مي خواهد در نويسنده كه است اين زيدان داستان هاي ظاهري خصوصيت آغاز داستان هايش قهرمانان و شخصيت هاي اصلي داستان را براي خواننده مطرح مي كند. همچنين در تمام رمان هاي مربوط به صدر

اسالم، تا رمان شجرة الدر، منابع تاريخي را كه استفاده كرده، ذكر كرده است و اين خود نشانة اهتمام مؤلف به تاريخ و وفاداري اش به حقايق تاريخي است. تنها دربارة داستان هايي كه به دوران معاصر و

نزديك به معاصر بودند، مؤلف منابع را ذكر نكرده است. آنچه از اين چهار ويژگي مذكور استنباط مي شود، اين است كه چنين تأليفاتي با چنين روش شروع داستان و اين مقدمه چيني ها و اين معرفي ها، به قصد ارتقاي سطح دانش و آگاهي مردم است و روح تعليم و گرايش به ياد دادن در داستان ها به خوبي مشهود است.از را داستان هايش موضوعات زيدان جرجي زمان: و موضوع سعي بلكه نكرده؛ انتخاب عرب تاريخ بي دغدغة و آرام دوره هاي كرده است به سراغ مقاطعي از تاريخ برود كه دو عنصر يا دو فرهنگ و يا دو نيرو و قدرت با هم در جنگ و ستيزند و البته رمان تاريخي

نيز اين گونه تعريف مي شود. خود داستان هاي براي زيدان جرجي كه طرحي آثار: طرح انتخاب مي كند، تقريبا يكسان است؛ دو جوان كه هر دو پاك طينت و پاك نهادند، به هم دل مي بازند؛ ولي موانع متعددي بر سر راهشان قرار مي گيرد و گره داستان پديد مي آيد. حوادث تاريخي، يك رقيب، مخالفت خانواده و... باعث مي شود كه دو دلداده از هم جدا شوند و ماجراهاي متعددي را پشت سر بگذارند؛ ماجراهايي پر از دلهره و اضطراب و در بسياري از موارد، همراه با توطئه. شايان ذكر است واقعي غير و تخيلي شخصيتي دو هر دلداده، دو اين گاهي كه هستند؛ مثال در رمان غادة كربالء، سلمي، دختر حجر بن عدي، و عبدالرحمان، پسرعمويش، واقعيتي تاريخي ندارند؛ و يا گاهي يك دختر أسماء، مانند است؛ واقعي شخصيت يك و خيالي شخصيت مريم و محمد ابن ابي بكر، در رمان عذراء قريش؛ و گاهي هر دو شخصيت واقعي هستند؛ مثال در رمان العباسة اخت الرشيد، عباسه و جعفر برمكي. در بيشتر موارد، داستان پايان خوشي دارد و دو دلداده پس از پشت سر گذاشتن سختي ها و حوادث بسيار، به هم مي رسند،

مگر اينكه واقعيات تاريخي مانع از اين امر شوند.زيدان در مواردي، براي تشويق خواننده، يك يا گاهي چند راز را در خالل داستان مي گنجاند تا خواننده براي فهم حقيقت و كشف اين راز، به ادامة مطالعه مشتاق شود. بهره گيري از عامل تصادف و اتفاق براي به هم پيوستن حوادث و وقايع نيز از جملة ابزارهايي

است كه نويسنده از آنها بهره گرفته است.عمده نقصي كه در طرح داستان ها وجود دارد و تا حدي از تركيب آن كاسته است و از طرفي ديگر باعث كندي روند داستان و ايجاد بي ميلي به مطالعه در خواننده شده است، حضور و دخالت نويسنده داستان بافت از خارج را مطالبي گاهي كه است آثار روايت در آموزشي گزارشي- نوشته اي سطح تا را آن ارزش و مي دهد ارائه

تنزل مي دهد.به توجهي زيدان جرجي شخصيت پردازي: و شخصيت عاجز شخصيت ها ذهنيات تحليل از او ندارد. شخصيت پردازي است و تنها به وصف ويژگي هاي ظاهري و نقل اعمال و گفتارشان هنگام و ناتمام صورت به را شخصيت هايش او مي پردازد.

استوازطرفتركيب آن كاسته دارد و تا حدي از داستان ها وجود كه در طرح عمدة نقصي

عمده نقصي كه در طرح داستان ها وجود دارد و تا حدي از تركيب آن كاسته است و از طرفي ديگر باعث كندي روند داستان و ايجاد بي ميلي به مطالعه در خواننده شده است، حضور و دخالت نويسنده در روايت آثار است كه گاهي مطالبي را خارج از بافت داستان ارائه مي دهد و ارزش آن را تا سطح نوشته اي گزارشي- آموزشيتنزل مي دهد

1213

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

ظاهرشدنشان در داستان به خواننده معرفي مي كند. شخصيت هاي واقع در و شرند و خير كلي نمونه هاي آنها بي تحولند؛ و ايستا او خيلي كه ثابت وي ژگي هايي با شخصيت، تا هستند نوعي «تيپ» زود خواننده آنها را مي شناسد. خواننده وقتي با مطالعة يك داستان با اين نوع تيپ ها آشنا مي شود، هنگام مطالعة داستان هاي بعدي، به سرعت مي تواند آن شخصيت هاي تيپيك را بازشناسد. نويسنده، و نمي كند معرفي عميق و دقيق كامل، را تاريخي شخصيت هاي را شخصيت ها آن رفتار و اعمال انگيزة و علل نمي تواند خواننده و اعمال طريق از تاريخي حوادث بيان به صرفا او بفهمد. دقيقا رفتار شخصيت ها اكتفا مي كند؛ اما ريشه ها و علل اين وقايع را براي خواننده روشن نمي كند و بدين ترتيب، خوانندة عامي كه مطالعات تاريخي ندارد، نمي تواند علت وقوع خيلي از وقايع و حوادث را درك زمينه، اين در زيدان داستان هاي ويژگي هاي از ديگر يكي كند. و كمك در حساس «دير» جايگاه و راهبان مؤثر و مثبت حضور را مسئله اين و است داستان مثبت شخصيت هاي به دادن پناه مي شود اين گونه توجيه كرد كه ممكن است اين راهبان مسيحي در داستان هاي او نمادي از خود نويسنده و حضور او در يك كشور به كمك در خود مثبت نقش به كه باشد مصر مانند اسالمي،

فرهنگ و تمدن مصريان مسلمان تأكيد مي كند.را خود داستان هاي تمام زيدان جرجي گفت وگو: و زاوية ديد شخصيت هاي نيز گاهي مي كند. روايت سوم شخص زاوية ديد از اين صورت، در ولي مي گيرند؛ عهده به را آن روايت داستان نمي شود. معلوم خواننده براي آنها دنياي و احساسات و افكار در زيدان، و... اجتماعي و تاريخي و سياسي تحليل هاي اغلب البه الي محاورات داستان هايش ارائه مي شود. در واقع، او از طريق شخصيت هاي داستاني خود به بيان افكار و انديشه هايش مي پردازد.لحاظ به و يكدست لحن، جهت از عموما زيدان داستان هاي تناسب ايجاد براي تالشي هيچ نويسنده و خشكند عاطفي، ماية لحن گفت وگوها با ميزان درك و فهم و طبقة اجتماعي اشخاص

صورت نداده است.مكان ها توصيفات شمار زيدان جرجي رمان هاي در توصيف: اغلب كه است اين توصيفات، اين عمدة ويژگي است. زياد بسيار خارج از بافت داستاني اثر ارائه مي شوند؛ يعني نويسنده به هر بهانة ممكن، خواننده را به مكاني مي كشاند و آنگاه اطالعات خود دربارة توصيفات اين حذف رو، اين از مي كند؛ عرضه او به را مكان آن لطمه اي به بافت داستان ها وارد نمي آورد. به عالوه، جرجي زيدان از اين توصيفات براي تقويت ابعاد آموزشي خود بهره مي گيرد. او هيچ اهميتي به توصيف زمان و صحنه و مناظر طبيعت نداده و اين يك عيب فني بزرگ است؛ چرا كه توصيف محيط خارجي و مناظر

طبيعت، حوادث و شخصيت ها را زنده تر جلوه مي دهد.سبك نگارشي آثار: زبان و سبك نگارش جرجي زيدان، خالي از هر نوع صنايع ادبي و لفظي است. از آنجا كه هدف او اين بود كه مطالب و معلومات مورد نظر خود را به خواننده منتقل كند، از زباني ساده و بي آاليش، كه براي همه قابل فهم باشد، استفاده كرده

است. با توجه به طرز فكر و هدف او، بهره گيري از اين نوع سبك نگارش، طبيعي است؛ زيرا به عقيدة او، نثر، ابزار عقل است و قلم در اين ميان وظيفة انتقال انديشه به مخاطب را دارد و اين انتقال بايد واقعي و دور از تزيينات لفظي و آرايه هاي ادبي باشد (نجم، 1914: 188). از سوي ديگر، ريشة اين نوع سبك را مي توان در دو عامل داستان لفاظي نه و تعليم هدف با او اينكه يكي كرد: جست وجو مي نوشت و در اين حالت، آنچه براي نويسنده در درجة اول اهميت قرار دارد، سهولت و سادگي دريافت مطالب توسط خواننده است و طرف از دارد؛ نويسنده كالم رواني و سادگي به بستگي امر اين ديگر، زيدان يك اديب به معناي واقعي نبود؛ او بيشتر روزنامه نگار و مورخ بود تا اديب؛ به همين دليل سبك نويسندگي او مانند يك

مورخ و روزنامه نگار، كامال ساده و بي آاليش است.درونماية آثار: منتقدان زيادي به نقد ساختار رمان هاي جرجي زيدان پرداخته اند؛ ولي كمتر كسي پيدا مي شود كه به مضامين آنها توجه كرده باشد. علت اين امر را شايد بتوان در طرز نگرش نويسنده به تاريخ اسالم و عرب جست وجو كرد. زيدان با وجود اينكه اسم او ديد ولي گذاشته، اسالم تاريخ رمان هاي را رمان هايش سلسله نسبت به عناصر عربي و اسالمي، حاكي از غرض ورزي است. او در موارد زيادي به طرفداري و تمجيد عناصر مسيحي پرداخته است. اختصاص فضا براي توصيف شعائر دين مسيحيت، ارائة تصاويري درخشان از راهبان، كليساها، ديرها و استفاده از واژگاني چون موبد

و انجيل و ...، خود داليلي بر اثبات اين ادعاست.زيدان جرجي كه آنجايي از كه گفت مي توان رفته، روي هم بيش از آنكه اديب و داستان نويس باشد، مورخ و روزنامه نگار بود و هدفش از داستان نويسي، تعليم تاريخ، همين امر جنبة هنري و فني فني عناصر كه شد سبب و داد قرار تأثير تحت را او داستان هاي داستان در آثار او ضعيف گردد. از طرف ديگر، او مي خواست تاريخ را به گونه اي عرضه كند كه مخاطبان عادي و عامي به مطالعة آن

مشتاق شوند و با كنجكاوي آن را دنبال كنند.زيدان داستان هاي آيا كه مي شود مطرح سؤال اين اكنون بگذارد عرب ادبيات واقع گرايانة داستان نويسي در تأثيري توانست و اين تأثير از چه جنبه اي است؟ براي جواب دادن به اين سؤال، تعليم گرايش او به جرجي زيدان به تاريخ و بايد ابتدا علت توجه تاريخ را بررسي كنيم. نخست اينكه جرجي زيدان عالقه اي خاص به تاريخ داشت. اگر به عناوين كتاب هاي او توجه كنيم، مي بينيم و فكري شرايط ديگر، طرف از مربوطند تاريخ به آنها اغلب كه مؤثر گرايش و عالقة او تشديد اين روزگار او را بايد در فرهنگي سال از مصر، حاكم اسماعيل، خديو حكومت دوران از دانست. 1863- 1882، روشنفكران و فرهيختگان مصري توجهي خاص به تاريخ و گذشتة ملل عرب و تاريخ غرب نشان دادند. آنها از يك سو كوشيدند تاريخ ملل عرب را بشناسند و آن را در قالب آثار متعددي به جامعه معرفي كنند و از سوي ديگر، به مطالعة سرگذشت ملل پيشرفتة اروپا و شناخت رمز موفقيت و ترقي آنها پرداختند (طه بدر، 1963: 91 - 92). اين شرايط فكري و فرهنگي، كه توجه به تاريخ

13

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

آن بر را زيدان مي رفت، شمار به آن توجه قابل مشخصه هاي از داشت تا به تأليف آثار متعددي در زمينة تاريخ بپردازد.

داستان نويسي به زيدان جرجي گرايش در كه ديگري عامل :1381 (غالم، است غرب ادبيات با او آشنايي بود، مؤثر تاريخي 81). او در نوشتن تاريخ در قالب داستان براي مخاطبان عادي و عامي، آن هم به صورت يك مجموعه، تحت تأثير الكساندر دوما قرار گرفته است و بدين ترتيب، آشنايي او با ادبيات غرب، او را به براي داستان قالب در را اسالم و عرب تاريخ تا انداخت فكر اين كند تشويق تاريخ مطالعة به را آنها و كند بازگو مردم توده هاي (الديب ، 1998م: 82). شايان ذكر است كه رويكرد جرجي زيدان به تاريخ، بر خالف ادباي غربي، مانند والتر اسكات، ريشة ملل گرايانه نداشت؛ زيرا در آن دوران هنوز انديشه هاي ملي گرايانه و قوم گرايي در ميان مردم عرب زبان به وجود نيامده بود. به همين دليل، زيدان در صدد احياي گذشته و ستايش آن نبود؛ بلكه به دنبال تعليم تاريخ دوم جهاني جنگ از پس گذشته، احياي و مليت به گرايش بود. مانند ادبايي و نويسندگان و گرفت شكل عرب زبان ملل ميان در در باكثير، احمد علي ابوحديد، فريد كامل، عادل محفوظ، نجيب داستان هاي تاريخي خود به اين موضوع پرداختند (طه بدر، 1963:

.(91 - 90زيدان جرجي نقش مي توان عرب داستاني ادبيات به نگاه با در شكوفايي آن را به وضوح مشاهده كرد. بزرگ ترين خدمتي كه زيدان به جامعة ادبي عرب كرد، اين است كه او عالوه بر فتح باب را علمي جديد شيوة به تاريخ نگارش عربي، ادبيات تاريخ تأليف معمول كرد. وي داستان را در خدمت تاريخ قرار داد و از طريق آن،

تاريخ را به مردم تعليم داد.فراموشي محاق به زيدان از بعد رمان ها نوع اين نگارش اما المملوك إبنة رمان با ابوالحميد، مانند معدود، تعدادي جز و افتاد (1926)، معروف األرناؤوط، با رمان هاي سيد قريش (1931) و عمر بن الخطاب (1932) و محمد حسين هيكل، كسي به تأليف رمان تاريخي كمر همت نبست (عبدالجليل،1381: 29). هرچند نگارش مطالعة با ولي شد، كم رونق زيدان جرجي از بعد تاريخي رمان داستان هاي او و تأمل در نثر داستان هاي نويسندگان قبل و بعد از او، به صراحت مي توان ادعا كرد كه جرجي زيدان با داستان هايش آن، و گذاشت عربي داستاني ادبيات عرصة در چشمگير تأثيري خلق سبك سادة داستان نويسي در ادبيات معاصر است. در حقيقت، داستان هاي زيدان نمونه اي از نثرهاي روزنامه اي عصر اوست كه از

سادگي و روايي خاصي برخوردار است.تمام نويسندگان قبل از زيدان در آثارشان پيرو سبك كالسيك پيچيده بودند. آنها از زباني سخت و دشوارتر و همچنين جمالتي و سرشار از صنايع ادبي استفاده مي كردند و گاهي هم در اين امور مبالغه مي كردند و اين امر امتياز مطالعة اين آثار توسط خوانندگان شرايط مشاهدة با زيدان جرجي اما مي كرد. سلب را اديب غير به مطالعه، به مردمانش عالقة و خويش عصر فرهنگي و فكري هدفش عمدة كه آنجا از و پرداخت تاريخي داستان هاي نگارش

ساده زباني از خود جاودانة آثار در بود، مردم تمام به تاريخ تعليم استقبال باعث خود نوبة به امر اين كه كرد استفاده بي آاليش و او از بعد كه هم نويسندگاني و شد داستان ها از مردم روزافزون پا به عرصة ادبيات داستاني گذاشتند، از سبك سادة او در آثارشان ديني و عاشقانه و تاريخي اجتماعي، داستان هاي و گرفتند الهام و ... را با زباني ساده به مردم عرضه كردند. به همين خاطر است كه عبدالمحسن طه بدر دربارة تأثير داستان هاي جرجي زيدان در جهت گيري داستان نويسي عربي مي گويد كه جرجي زيدان توانست به صرفا نه و بود تعليمي صرفا نه كه آورد وجود به را رويكردي دنبال تفريح و سرگرمي؛ بلكه متضمن هر دو عامل بود؛ يعني در عين حال كه هدف تعليم را دنبال مي كرد، اين تعليم را در قالبي كند، جلب خود به را عادي مخاطب بتواند كه دلنشين و جذاب

عرضه نمود (عبدالمحسن طه بدر، 1963م: 91).

پي نوشت* كارشناس ارشد زبان و ادبيات عربي.

كتابنامه- البستاني، بطرس، 1989م، ادباء العرب في العصر العباسية. بيروت:

دار نظير عبود. ج2.- ترجاني زاده، احمد، 1348ش، تاريخ ادبيات عرب از دورة جاهليت

تا عصر حاضر. چاپ اول، تبريز: بي جا.ترجمة عرب. معاصر ادبيات تاريخ 1385ش، جالل، الخياط، -

محمود فضيلت. چاپ اول، كرمانشاه: انتشارات دانشگاه رازي. - الديب، مسعد محمد، 1998م، القصة التاريخية اإلسالمية في مصر.

چاپ اول، قاهره: داراألمين.في الحديثة العربية الرواية تطور عبدالمحسن،1963م، بدر، طه -

مصر. قاهره: دارالمعارف.- عبدالجليل، ج. م، 1381ش، تاريخ ادبيات عرب. ترجمة آ.آذرنوش.

چاپ چهارم، تهران: اميركبير.- عبدالغني حسن، محمد، 1970م، سلسلة األعالم العرب؛ جرجي

زيدان. لبنان: الهيئة المصرية العالمة للتأليف و نشر.- عبدالمنعم خفاجي، محمد، 1980م، األدب العربي الحديث. الطبعة

االولي. بيروت: مكتبة الكليات األزهرية. ج4.نشر تهران: اول، چاپ تاريخي. رمان 1381م، محمد، غالم ، -

چشمه. - فرزاد، عبدالحسين. «ميانبري به ادبيات داستاني عرب». فصلنامة

ادبيات داستاني، شمارة 47، سال ششم. ص:152.لبنان: العربية. النهضة رواد مع الحوار 1988م، عصام، محفوظ، -

رياض الريس للتأليف و النشر. الحديث. العربي األدب في القصة يوسف، 1914م، محمد نجم، -

بيروت: دار الثقافة.

1413

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

گرايش ادبي منفلوطياست رمانتيسمي ادبيات از ناشي منفلوطي ادبي گرايش است. داده قرار تأثير تحت بسيار را مصر داستاني ادبيات كه ثابتي اصول و قواعد مكتب، اين معرفي هنگام بخواهيم اگر زيرا شد؛ خواهيم اشكال دچار مسلما كنيم، بيان آن براي را آشفته و پيچيده بسيار مكتبي كالسيسم، برخالف رمانتيسم، است (سيدحسينى، 1381: ج1، ص 178؛ فورست، 1375: 11). رمانتيسم، رمانسي و رمانتيك، سه كلمة متفاوت با معناي واحد هستند كه به آن مكتب ادبي اشاره دارند كه يك قرن و نيم بعد از ظهور مكتب كالسيك، در اروپا به وجود آمد. واژة رمانتيك، و پرشور و ازخودگذشته جذاب، چون صفت هايي با مترادف .(244 :1382 (داد، است رفته كار به ... واقعي غير و آراسته تسلط و حكومت و عقل عليه انقالبي حقيقت در رمانتيسم آن بر روح و روان و اصول و قواعد چيره بر ادبيات كالسيك جمله از نموده اند؛ ارائه متعددي تعاريف رمانتيسم دربارة بود. (گوته) است» سالمتي كالسيسم، است، بيماري «رمانتيسم، (سيدحسينى،1381: ج1، 164) و رمانتيسم «كوششي براي فرار «اشتياق و احساساتي» و«ماليخولياي (واترهاس) واقعيت» از و آرزويي مبهم» (فلپس) است و «رمانتيسم در هر زماني هنر روز است و كالسيسم هنر روز قبل است» (استاندال) (فورست،

چكيدهدو مكتب رمانتيسم و رئاليسم، بيشترين اثر را بر ادبيات داستاني مصر نهاده و پس از مدتي موجب نفوذ انديشه هاي بدبينانه، نااميدي و پوچ گرايي در آن شدند. در اين ميان، منفلوطي، داستان نويس معاصر مصري، بيشترين تأثير را از ادبيات رمانتيسمي پذيرفت. او با تأثر از ادبيات رمانتيسمي، بدبيني و غم و اندوه و ادبيات گريه را در داستان هايش وارد ساخت و بدبيني سنگ بناي داستان هايش گشت. سختي ها و مشكالت، فقر و گرسنگي در طول سال هاي زندگي و زنداني شدن، او را به سوي ادبيات رمانتيسم متمايل ساخت؛ ادبياتي كه سرشار از غم، اندوه و درد و گريه است. منفلوطي به خاطر سرودن قصيده اي توهين آميز در اعتراض به خديوي عباس، به مدت شش ماه زنداني شد. اين زندان در زندگي او اثر منفي نهاد و سبب بيزاري و تنفر او از سياست و سياستمداران وي كه گرديد باعث احساسات، و عواطف طرف به او گرايش شد. بدبينانه ترين بينش ها و برداشت ها را نسبت به انسانيت بپذيرد. زندگي براي او گريه خانه اي بود كه در پي رهايي از آن، به تخيالت خود چنگ

مي زد. اجتماعي، نقد اجتماعيات، بدبيني، رمانتيسم، كليدى: واژه هاى

احساس و عاطفه، مشكالت و مصائب.

15

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

بندهايي و قيد تمامي از رهايي هدفش رمانتيك .(14 :1375دادن سوق و مي كند سنگيني كالسيكي ادبيات بر كه است

عقل و هوش انسان به سوي احساس و عاطفه است. مضامين قصه هاي رمانتيكي، حوادث تاريك و دردناك جامعه بود كه حقايقي تلخ و فجيع و دردآور را به تصوير مي كشيد (ميترا، زمان بي رحمانة گذشت ديدن از رمانتيك، اندوه .(19 :1334تسكين ناپذير توقعات زاييدة معموال اندوه اين مي يابد. شدت شده گرفتار بي ايمان و بي احساس جهاني در كه است قلبي و ويژگي ها جملة از .(181 ج1، :1381 (سيدحسينى، است مؤلفه هاي فكري رمانتيك ها، نگراني از دگرگوني هاي سهمگين ايام بر حسرت آن، تبع به و زمانه، آسيب هاي و گسست ها و گذشته و سفر با بال هاي خيال به سنت هاي شكوهمند ديرين است. به همين خاطر، روح هنر و انديشة رمانتيسم، روحي حزين (نوستالژيك) حسرت بار و غربت زده حالت با گويي كه است - 300 :1381 (بيات، مي خواند مرثيه دست رفته از نعمت بر 301). اين حزن و انديشه، مثل دردي پنهاني، پيوسته در اشعار

رمانتيك ها طنين مي اندازد (سيدحسينى،1381: ج1، 183).كالسيك ها به معايبي كه در زندگي ديده مي شود و چيزهاي مضحك و زشت اجازة ورود به صحنه را نمي دادند و حال آنكه در كند، رفتار طبيعت مانند مي خواست كه رمانتيك» «درام باز داشت، وجود كه چيزي هر روي به طبيعت در را صحنه

مي كرد (همان: 185). و ضد گرايش هاي تمام منفلوطي كه مي نمايد چنين نقيض زمان خود را را خالصه كرده باشد. مقاالت او كه با عنوان حمالت گشت، تكميل بعدي چاپ هاي در (1910م) نظرات امروز به تا و برانگيخت را متجددان و محافظه كاران سخت پاييده عرب نوين ادبي آثار پرخواننده ترين از يكي صورت به است (هاميلتون، 1371: 35). او همراه با تأثيرات غرب، به طرف ابوالعالء معري كشيده شد و اشعار او را نقل قول كرد و رسالة غفران ابوالعالء را نه تنها در مقاله اي خالصه كرد، بلكه مقالة ديگري نيز به تقليد از آن تحرير نمود (المنفلوطي، 1993م: ج1،

صص 204- 215). رمانتيسم در مصر نيز همانند غرب، به بزرگ نمودن مصائب، اثر داشت. بسيار تمايل نااميدي ها و غم ها و رنج ها و دردها منفي اين مكتب در منفلوطي، سوق دادن او در پرداختن به امور منفي، ظلماني و ظلم و ستم در جامعه است. منفلوطي با تأثير از ادبيات رمانتيكي، بدبيني و غم و اندوه و ادبيات گريه را در داستان هايش وارد ساخت و بدبيني، سنگ بناي داستان هايش

شد (عويضه، 1993م: 52).مشكالت زندگي

منفلوطي، فقر و گرسنگي در سختي ها و مشكالت زندگي ادبيات سوي به را او شدن، زنداني و زندگي سال هاي طول رمانتيك سوق داد. منفلوطي در اين مكتب ادبي، گمشدة خود را

يافت و به آن متمايل گشت. او دربارة مسائل و مشكالت خود هيچ روزگار كه بودم بينوايي «انسان مي كند: بيان گونه اين تيري از تيرهاي مصيبت و بيچارگي را باقي نگذاشته بود، مگر آنكه با آن مرا مورد هدف خود قرار داده و جام هاي مصيبت و بيچارگي را به من نوشاند. پس، هر از گاهي خواري و ذلت و گرسنگي را چشيدم و سال ها با فقر زندگي كردم و از مصيبت ها و سختي هاي روزگار و زندگي چيزي را متحمل شدم كه كسي روزگار زجركشيدة به مردم ميان در و بود نشده مبتال بدان مشهور شدم» و به اين دليل، منفلوطي در ادبيات خود بيشتر به بيچارگان و بينوايان متمايل است و آن گونه كه خود او مي گويد: «نمي دانم چه چيزي در غم و اندوه بيچارگان و شقاوت و سختي داستان هاي مصيبت زدگان وجود دارد كه ماية تعجب من شده

است» (المنفلوطي، 1993م: ج1، ص 19).ــتان ها و قصه هاي او وجود ــچ صفحه اي از صفحات داس هيــيوه ــت. اين ش ــار از گريه و غم و اندوه اس ندارد، جز آنكه سرشــندگي و قصه پردازي، ناشي از وجود سختي ها و مصائب از نويســت كه در آثارش ظاهر گشته ــخصي و اجتماعي اوس زندگي شــاني كه فقرا را محترم نمي شمرند و آنها ــت. او از فقرا و كس اســري مي دانند، را از خود طرد مي كنند و فقر را نوعي بيماري مســكأس األولي بيان ــتان ال ــكايت مي كند؛ آن گونه كه در داس شــكي و نه خانواده اي ــتر) نه پزش مي كند: «در نزد او (بيمار در بســتان او از سرايت بيماري و ــت؛ زيرا او فقير بود و دوس وجود داشفقر مي ترسيدند. پس آنها نه از بيماري عيادت مي كردند و نه از

فقرا» (همان: ج 1، ص 39). رفتار بد مردم، از جمله دروغ و رياكاري هايشان نيز در تمايل احساس و رمانتيكي ادبيات و مكتب به منفلوطي گرايش و بدبيني او به زندگي و مردم اثر گذاشت؛ آن گونه كه خود او بيان مي كند: «هيچ چيز در زندگي مانند دروغ و ريا موجب تنفر من نشد» (عويضه، 1993م: 67).«مردي هستم كه دروغ را دوست دروغ داشته ام، آن از فرار براي راهي كه زمان آن تا و ندارم نگفته ام و از انسان هاي دروغگو، مانند تنفر زمين از خون، بيزار شكايت در او .(19 ص ج1، 1993م: (المنفلوطي، متنفرم» و خود از زمانه مي گويد: «نه دوستي عهد و پيمان خود را با من حفظ كرد و نه همنشيني راز مرا محفوظ داشت ... و نه كسي به خاطر عملي از من شكرگزاري كرد و نه كسي غم و اندوهي را از من زدود، مگر آنگاه كه آبرويم تا آخرين قطره ريخته شد»

(همان:20).سرودن خاطر به منفلوطي زندگي، مشكالت بر افزون قصيده اي توهين آميز كه در آن معترض خديوي عباس شد، به مدت شش ماه زنداني گرديد. مقدمة آن قصيده عبارت است از:

قدوم و لكن الأقول سعيد وعود و لكن ال أقول حميد

اين زندان در زندگي او اثر منفي بر جاي نهاد و سبب بيزاري

1613

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

و تنفر او از سياست و سياستمداران شد. نظريات منفلوطي عليه او انجاميد. اهانت ها و كنايات گزنده ترين به سياست پيشگان، معتقد بود كه: «آيا يك نفر انسان مي تواند سياست پيشه باشد كه مي داند خداوند ... نكند؟ تقلب و نگويد دروغ اينكه بدون من از سياست و سياستمداران، مانند دروغ، خيانت و بي وفايي ... زيرا دوست سياستمدار باشم متنفرم... من دوست ندارم كه سياستمداران بين فرقي من، نظر به ... باشم جالد ندارم آنان و مي كشند را افراد جالدان اينكه جز نيست، جالدان و ملت ها و مردمان را...» (همان: 73). افزون بر اين، محيطي كه منفلوطي در آن متولد شد، در زير چرخ هاي فرهنگي و دخالت

اجانب لگدمال شده بود. دانشگاه در منفلوطي كه كتاب هايي اساليب و مضمون جوابگوي پرداخت، آنها مطالعة به تحصيل هنگام األزهر احساس و ذوق ادبي و ديد واقع بينانة اجتماعي و اصالحگرايانة به او كتاب هاي تأليف خاطر به األزهر شيوخ حتي و نبود او عنوان به منفلوطي (عويضه،1993م: 15). پرداختند سرزنشش و آن قداست و محافظه كاري مكتب به مذهبي، مصلح يك نيز بر دانشگاه األزهر حمله مي كرد و تعبد كوركورانه و طرايق دراويش و غيره را محكوم مي ساخت و در اين رهگذر، حتي به فروغلتيد عبده، محمد خود، استاد به نسبت بي حرمتي ورطة

(المنفلوطي، 1993م: ج1، ص 213).عواطف و احساسات

از خود، دروني حساسات آن با ما كه است نيرويي عاطفه

به را اضطراب ها خشم ها، ترس ها، نفرت ها، عشق ها، جمله ديگران منتقل كنيم. عاطفه جزو اساسي ترين و شايد خود اين نيرو به تنهايي، مهم ترين پاية يك اثر ادبي باشد (امين، 1967م: يك مي شود باعث كه است چيزي همان دقيقا اين و (144سخن يا اثر جاودانه بماند؛ زيرا هر لحظه باعث تحريك عواطف و احساسات مخاطب مي شود و شخص هيچ گاه از خواندن آن

احساس خستگي نمي كند ( شايب، 1999م: 183). بود حساس و لطيف عاطفه اي و احساس داراي منفلوطي در تأثر، اين و مي شد متأثر شدت به خود زمان شرايط از و داستان هاي او اثري عميق بر جاي مي نهاد و به همين سبب، دردمندان محرومين و ادبيات او به ادبيات گريه و بي نوايان و مشهور شده است. اين احساسات و عواطف، بزرگ ترين پشتيبان و حامي براي تأليفات ادبي او شد؛ آن گونه كه خود او دربارة اين احساسات مي گويد: «چيزي را نمي خواندم مگر آنكه بفهمم (المنفلوطي، كنم» احساس آنكه مگر نمي فهميدم را چيزي و آنكه مگر نمي نوشتم را حقيقتي هيچ و ص11) ج1، 1993م: به آميخته آنكه مگر خيالي، هيچ و باشد خيالي به آميخته حقيقتي باشد؛ زيرا مي دانم كه حقيقت خالي از خيال، در روح و جان آدمي به خوبي نقش نمي گيرد و در قلب اثري را بر جاي نمي نهد. تصور مي كنم دليل آن اين است كه بيشترين چيزي انديشه ها و اخالق و آراء و مذاهب و عقايد مي شود سبب كه و تصورات بر روح و نفس و انديشة آدمي اثر بگذارد، ناشي از نمايان انديشه آسمان در كه است طاليي عواطف و خياالت مي پوشاند آن بر را زمانه از اليه هايي روزگار سپس مي شود تا اينكه تبديل به حقيقتي از حقايق ثابت در ذهن شود. خيال، پس دارد. انساني جامعة اين تكوين در عظيم و شگفت اثري اگر خيال و احساس عاشق نبود، شور و اشتياقي در قلب عاشق سربازي نبود، شرف احساس و خيال اگر و نمي آمد وجود به و عواطف .(33-32 (همان: نمي رفت بين از جنگ ميدان در احساسات منفلوطي، ناشي از ضعف و بي پناهي اش بود؛ تا آنجا بزهكار و خاطي زنان براي خاصه احسان، براي خطابه اي كه برگزار كرد. گرايش او به طرف عواطف و احساسات، باعث شد انسانيت به نسبت را برداشت ها و بينش ها بدبينانه ترين كه از رهايي پي در كه بود گريه خانه اي او براي زندگي بپذيرد. زيبايي «من مي نويسد: او مي زد. چنگ خود تخيالت به آن، را در تخيل و رؤيا، بيشتر از واقعيت دوست دارم. توصيف يك به راجع دارم دوست دارد. آن ديدن از باالتر لذتي گلستان، را آنها ندارم دوست ولي بخوانم؛ چيزها خيلي زيبا شهرهاي ببينم. دلم مي خواهد كه طعم اين لذت رؤيايي همچنان در بن وجودم جا بگيرد؛ چون مي ترسم ديدن واقعيت، آن لذت را در

من بكشد» (همان: ج2، ص 355).به نظر مي رسد دليل ديگري كه بايد آن را به داليل گرايش هرچند كه كرد، اضافه رمانتيسم مكتب بدبيني و منفلوطي به

بههمينسبب،جاي مي نهاد و اثري عميق بر داستان هاي او و اين تأثر، در متأثر مي شد خود به شدت از شرايط زمان و حساس بود و عاطفه اي لطيف احساس و منفلوطي داراي

منفلوطي داراي احساس و عاطفه اي لطيف و حساس بود و از شرايط زمان خود به شدت متأثر مي شد و اين تأثر، در داستان هاي او اثري عميق بر جاي مي نهاد و به همين سبب، ادبيات او به ادبيات گريه و بي نوايان و محرومين و دردمندان مشهور شده است

17

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

منفلوطي به طور صريح در كتاب هايش به آن اشاره نكرده است، زيرا شرايط رشد و پرورش او و شيوة كتابت او اقتضاي تصريح به آن را نمي كرد (عويضه، 1993م: 57)، اين است كه او روزي شخصي را دوست داشته و سپس دچار فراق شده است. دليل ما در بيان اين نكته، اشارة وي در شعر و نثر به اين عشق است؛ آن گونه كه در قصة «مناجاة القمر» با ماه دربارة اين شكست عاطفي مي گويد: «اي ماه منير، معشوقه اي داشتم كه وجودم را سرشار از نور و قلبم را ماالمال از لذت و سرور مي كرد و چه بسيار با او مناجات مي كردم و او نيز با من نجوا مي كرد؛ ولي روزگار بين من و او فراق انداخت. آيا تو توانايي آن را داري كه دربارة او با من سخن بگويي و جايگاه و مكان او را براي من مشخص كني؟» (همان: ج1، ص47) و ديگر اينكه او از ازدواج با همسر خود ناراضي و ناخشنود بوده، اما به خاطر اجابت پدر و

تمايل او اين امر را پذيرفته است (عويضه، 1993م: 59). اجتماعيات

معنوي عقل گرايي تأثير تحت منفلوطي اجتماعي بينش و غيرعملي قرن هيجدهم و نويسندگان رمانتيك فرانسه كه توسط فرح انطوان منتقل شده بود، قرار داشت (هاميلتون،1371: معموال اصلي شخصيت رمانتيك ها آثار از بسياري در .(36مي كند عصيان حاكم شرايط ضد بر كه است عصيانگري نيست مستثنا قاعده اين از نيز منفلوطي .(246 :1382 (داد، و لذا اولين چيزي كه در مقاالت او مالحظه مي كنيم، بررسي مشكالت زندگي، جامعه و هستي و روح انساني است. او تالش مي كند آنها را به گونه اي بررسي كند كه مقيد به شيوة فلسفي نباشد و هر از گاهي دست به نقد اجتماعي مي زند؛ همان گونه كه در مقالة «العام الجديد» به بررسي امور اجتماعي و نقد آن

مي پردازد (عويضه، 1993م: 78). از نظر رمانتيك ها سرشت انسان خوب است و بدي او ناشي از شرايطي است كه از بيرون بر او تحميل مي شود (داد،1382: ادبيات در بشردوست نويسندگان زمرة در منفلوطي .(246معاصر عربي است؛ نويسندگاني كه با دفاع از اخالق و تشويق به فضليت و اشاعة رحمت و محبت و برادري انساني، به جامعه خدمت كردند (المنفلوطي، 1993م: ج1، ص3). منفلوطي از زناني كه به آنها ظلم شده بود، دفاع مي كرد و اين ظلم و ستم را در داستان هايش به تصوير مي كشيد؛ آن گونه كه خود او مي گويد: «كسي را مي شناسم كه با دختري ازدواج كرده بود و نسبت به خانواده اش كينة قديمي داشت و هنگامي كه به او نزديك شد، فرياد برآورد كه اي مردم، اين دختر دچار فساد اخالقي بوده و حال آنكه آنچه او مي گفت، دروغ بود و هيچ صحتي نداشت». از آن پس، منفلوطي به زن با ديد ديگري مي نگريست و عذر او را پذيرا بود (همان: ج1، ص 19-20). او در داستان الكأس األولي به رنج هاي مردم در جامعه و پناه بردن مردم به خمر و مستي براي از بين بردن مشكالتشان اشاره مي كند و اين چنين

مي گويد: «پياله اي كه در آن مال و عقل و سالمتي و عزتم را نهادم و امروز زندگي ام را در آن مي نهم» (همان: 39).

گرايش به منجر جامعه، حقايق با مستقيم تماس اين منفلوطي به مكتب ادبي رمانتيسم و رشد و پرورش بدبيني در او گشت؛ زيرا او با اموري مواجه شد كه ديگران با آن برخوردي نداشتند يا از آن غافل بودند و به خاطر همين تماس با سختي ها و مصائب، او را به سوي نقد انسان و اجتماع سوق دادند و چه نااميدي اين و شد نااميد جامعه پيشرفت و اصالح راه در بسا اثري منفي در زندگي او بر جاي نهاد و منجر به بدبيني بيشتر

او گشت.

پي نوشتهيئت علمي عضو عرب، ادبيات و زبان ارشد كارشناس *

دانشگاه پيام نور هرمزگان.

كتابنامهچهارم، بيروت: دار النقد االدبي. چاپ احمد، 1967م، - امين،

الكتاب العربي. فرهنگ ،1381 نويسندگان، از جمعى و عبدالرسول بيات، -

واژه ها. چاپ اول، قم: مؤسسة انديشه و فرهنگ دينى. (واژه نامة ادبى اصطالحات فرهنگ ،1382 سيما، داد، -مفاهيم و اصطالحات ادبى فارسى و اروپايى به شيوة تطبيقى و

توصيفى). تهران: مرواريد. دوازدهم، چاپ ادبى. مكتب هاى ،1381 رضا، سيدحسينى، -

تهران: مؤسسة انتشارات نگاه. جلد 1.- شايب، احمد، 1999م، اصول النقد األدبي. چاپ دهم. قاهره:

مكتبة النهضة المصرية. - عويضه، محمد محمد، 1993م، االعالم من االدباء و الشعراء.

چاپ اول، بيروت: دار الكتب العلمية. جعفري. مسعود ترجمة رمانتيسم. ،1375 ليليان، فورست، -

چاپ اول، تهران: نشرمركز. اول، چاپ النظرات. 1993م، لطفي، مصطفى المنفلوطي، -

بيروت: دار الكتب العلمية. 2 جلد. جلد 1و 2.- ميرزايي، فرامرز، 1377، تأثير منفي ادبيات غرب در اسلوب ها

و مضامين ادبيات داستاني مصر (پايان نامة دكتري).- ميترا، محمدحسين، 1334، رئاليسم و ضد رئاليسم در ادبيات.

تهران: پيوند. يعقوب ترجمة عرب. نوين ادبيات گيپ، 1371، هاميلتون، -

آژند، چاپ دوم، تهران: اطالعات. - هالل، محمد غنيمي، 1373، اديبات تطبيقي. ترجمة مرتضى

آيت اهللا زادة شيرازي. چاپ اول، تهران: اميركبير.http://www.adabihail.gov.sa/books.php?verid=5&secid=49.-

1813

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

احمد بن سليمان، معروف به ابوالعالء معرى ( 363 - 449 هـ.ق)، شاعر انديشمند عرب، در ايران ناشناخته نيست. شادروان حسين خديوجم دو كتاب دربارة او ترجمه كرده و استاد عبدالمحمد آيتى ترجمة خالصه اى از رسالة الغفران ابوالعالء را تحت عنوان آمرزش، سال ها پيش به چاپ رسانده است. مرحوم داناسرشت نيز مقالة مختصرى دربارة ابوالعالء نوشته است. با اين حال، در ايران جز عدة معدودى كه آشنايى مستقيم با آثار اين شاعر سترگ و متفكر بزرگ دارند، بقيه سيمايي مبهم و افسانه آلود از وى

در نظر مى آرند.اين گفتار بحثي بى طرفانه دربارة بعضى از انديشه هاى ابوالعالء است. به اميد آنكه نويسنده بتواند در فرصتي مناسب يادداشت هاى فراوان خود از لزوميات و الغفران ابوالعالء را به صورت رساله اى تنظيم و تقديم جامعة كتابخوان كه سخت نيازمند و مشتاق آشنايى به آثار متنوع فرهنگ اسالمى

است، بنمايد.است، مسلم آنچه كرده اند. بى دينى با بددينى به متهم را ابوالعالء او موحد و پارسا بوده است و عامل رقابت و حسادت و كج فهمى را در بدنام كردن او نمى توان از نظر دور داشت. آيا تكفير او از سوى بعضى است بوده صداقت با توأم دينى تعقب باب از معاصران و گذشتگان از اصطالح به و متجددان از عده اى غرض آلود؟ و عامالنه بهتان گرى يا غرب زدگان عربى كوشيدند از ابوالعالء يك آتئيست اروپايى پسند و طراز حتى و خيام با ايران در كه كارى همان دارند؛ عرضه و بسازند نوين توسط طه حسين، حافظ كردند. در مقابل اين گرايش جديد، كه عمدتا نويسنده و محقق نامدار مصرى، رهبرى مى شد، دو بازتاب رخ داد: عده اى

چكيدهابوالعالء معري (363- 449)، شاعر و انديشمند عرب، در ايران چهره اي شناخته شده است. در برخي از منابع، او را به بي ديني متهم كرده و برخي انحرافات عقيدتي را به او نسبت داده اند. مقالة حاضر، بحثي بي طرفانه دربارة بعضي از انديشه هاي ابوالعالء معري است. در اين مقاله، ابوالعالء فردي موحد و پارسا دانسته شده و برخي از

ويژگي هاي انديشة او بررسي شده است.واژه هاى كليدى: شعر عربي، ابوالعالء معري.

19

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

قشرى، هرچه در توان داشتند، در دشنام و نفرين بر ابوالعالء مايه گذاشتند و بدين گونه بر طرفداران ابوالعالء، يا به عبارت بهتر، بر طرفداران نگاه به ابوالعالء همچون يك آتئيست روشنفكر، افزودند؛ اما دستة معتدل ترى هم پيدا شدند كه كوشيدند از ابوالعالء چهره اى آن چنان كه هست، بپردازند و ديدگاه، ابوالعالء هرچه باشد، شخصيتى به واقع نزديك تر شوند. از اين ابوالعالء خود دارد. اسالمى تعلق فرهنگ حوزة به حال هر به كه است در است، بوده دين ضد بر معنايى موهم كه اشعارش از بعضى دربارة كتاب زجر النابح پاسخ داده است؛ مثال دربارة عبارت «ديانا تكم مكر من مى فريفتند را خويش پيروان كه است كتاب اهل مراد، گويد: القدماء» واجب زن بر است: «حج گفته اينكه دربارة و (الدباب، 1986م: 141)، نيست» آورده است كه در صدر اسالم عقيده بر اين بوده و نص قرآن نوم است: «الموت گفته اينكه و (همان: 143)، است مردان به خطاب طويل ماله أمد» گويد: مراد اين است كه نمى دانيم قيامت كى واقع خواهد شد (همان: 144). اگر زندگى پاكيزة ابوالعالء را در نظر بگيريم و اينكه معاصرانش غالبا او را مسلمان مى شناختند، چنان كه بعد از مرگ بر سر تربتش طى يك هفته 200 بار ختم قرآن كردند (همان: 169)، مى شود نتيجه گرفت كه يا بعضى از اشعار كفرآميز منتسب به او واقعا از او نيست و يا اينكه بعضا به غلط كفرآميز تلقى شده است و برداشت منطبق با دين يا دست كم غيرمخالف با دين نيز مى توان از آن اشعار داشت (همان: 133)؛ مثال ابوالعالء منكر آن بوده است كه «حام»، پسر نوح، به خاطر گناهى كه كرد، سياه شد، يا اينكه «خضر» هنوز زنده است، يا اينكه پيش از ابراهيم، عاليم پيرى در سر و صورت مردان ظاهر نمى شده است، و اينكه هنگام طلوع، خورشيد را به زور و ضرب به مشرق مى آورند ...؛ و نيز ابوالعالء حرز و افسونى را كه براى دفع چشم زخم و جن زدگى مى نوشتند، قبول نداشته و بر آب رفتن و در هوا پريدن آدميان را محال مى انگاشته و نيز اصناف آدميان را از شاهان تا عالمان و خطيبان و شاعران و تاجران و منجم و متكلم را به باد انتقاد گرفته است (همان: 132) و اين همه، كسانى را بر ضد او برمى انگيخته است. اگر قلم در كف دشمن باشد، از مطالب صحيح هم مى توان ايراد گرفت؛ اما اگر به چشم انصاف بنگريم، انديشة ابوالعالء باالتر از افق معاصران بوده و آنچه كه آنان ضددين تلقى كرده اند، چه بسا عين دين باشد و ايرادهايى كه تصور مى كنند بر نظام خلقت گرفته است، بسا بر نظام اجتماعى گرفته باشد و كسانى، عمدا يا سهوا انتقاد او را به سود اعتقاد تغيير نموده اند. او خود حساب خالق و خلق را از هم جدا كرده، گويد: «و عبدت ربى ما استطعت و من بريته بريت» (حموي : 144/3)؛ يعنى تا

آنجا كه مى توانم، خدا را مى پرستم؛ اما از مخلوقاتش بيزارم».اما اينكه از قول خطيب تبريزى، شاگرد ابوالعالء، آورده اند كه ابوالعالء شكاك بوده است، به فرض صحت نقل از خطيب و صحت تشخيص خطيب، ابوالعالء نسبت به بعضى معتقدات، يقين رياضى نداشته است و در مقام تحقيق و تحرى حقيقت بوده است. براى كسى ممكن است تحرى

حقيقت سال هاى سال به طول بكشد.ابوالعالء در محيطى واقع شده بود كه محل برخورد اديان و مذاهب بود؛ فضا هم فضاى بحث و مجادله نبود؛ بلكه خود به گوش خود مى شنيد كه در يك شهر، اذان مسلمان و زنگ ناقوس مسيحيت با هم درآميخته است:

هذا بناقوس يدقو ذا بمأذنته يصيح

كل يعظم دينهيا ليت أدرى ما تصحيح؟

انتقاد ابوالعالء بر اهل اديان اين است كه دين ماية كينه و كدورت و جدايى بين افراد بشر شده و انگيزة تجاوزات گرديده است. جنگ هايى كه بين مسيحيان و مسلمانان صورت مى گرفت و برخوردهايى كه ميان فاطميان و عباسيان جريان داشت، نمونة زنده اى بود كه بر آنچه در تاريخ گذشته بود، گواهى مى داد. ابوالعالء بر اينكه باطنيان و تعليميان معاصرش عقل را از پشتوايي عزل كرده اند، ايراد مى گيرد و مى گويد: «كذب الناس،

ال امام سوى العقل».فاطمى، الدعاة داعى ابوالعالء، معاصر تعليميان رئيس اينكه جالب المؤيد شيرازى، بحث جالبى با ابوالعالء در موضوعى به ظاهر ساده، ولى كه است گوشت تحريم موضوع، آن و دارد ابوالعالء فلسفة در كليدى ابوالعالء حدود نيم قرن آن را بر خود تحميل كرد. ابوالعالء معرى را پيرو فلسفة براهمه شمرده اند؛ از آن جهت كه گويند به شرايع عقيده نداشته و «لحم نخورد و ذوات لحم نيازرد». المؤيد با لحني مؤدبانه ولى در حقيقت

ريشخندآميز، به ابوالعالء مى نويسد كه چون تو سروده اى:غدوت مريض العقل و الدين فالقنى

لتعلم انباء األمور الصحائحمن براى راه يافتن به امور صحيح در عقل و دين، از تو مى پرسم كه چرا گوشتخوارى را بر خود تحريم كرده اى؟ ابوالعالء در پاسخ مى نويسد كه اين دعوت من براى تعليم امور صحيح دينى و عقلى از نادانان است، نه رئيس دانايان. ديگر اينكه از راه عطوفت و ترحم بر جانداران، از خوردن شير و عسل و تخم مرغ و گوشت ذبح شده خودداري مي نمايم. مؤيد مي گويد آيا تو بر اينها از خالقشان رحيم تري؟ وانگهي، نظام عالم بر همين نهاده شده كه حيوان نبات را بخورد و انسان از حيوانات تغذيه كند. به عالوه، ما نمي توانيم از خود حالل و حرام بتراشيم. ابوالعالء جواب مي دهد مگر نه اينكه علي (ع) در خوراك امساك مي كرد؟ و مؤيد مي نويسد: مگر نه اينكه عذر فقر مي آورد و المؤيد پيغمبر (ص) گوشت مي خورد؟ ابوالعالء ضمنا بدو پيشنهاد كمك مالي ارائه مي نمايد و ابوالعالء نمي پذيرد (حموي : ج

3، صص 176/212). روايت ديگري از اين داستان هست كه پس از آنكه ابوالعالء پيشنهاد كمك مالي و يا برگشت از عقايدش را نمي پذيرد، او را اجبارا به حلب احضار مي كنند و چون مي فهمد كه يا بايد از افكارش دست بكشد و يا كشته شود، خود را مسموم مي سازد و مي ميرد (حموي : 175/3). با توجه به اينكه در سفرنامة ناصرخسرو، مبلغ فاطمى، نيز از ابوالعالء با لحني ستايش آميز ياد شده است، قسمت اخير اين داستان دروغ به نظر مي رسد. همچنان كه طه حسين نيز اندك صحتي براي اين روايت قائل نيست و مي گويد المؤيد نهايت احترام را براي ابوالعالء قائل بوده است (حسين، 1974م: 524/3).

خاطر به مي آورده، عمل به ابوالعالء به نسبت المؤيد كه احترامي دانش و ادب ابوالعالء بوده است؛ همچنان كه رئيس شيعيان اثناعشري، سيدمرتضي (و سيدرضي نيز) ابوالعالء را اكرام نموده اند. البته المؤيد در مقام يك مبلغ بزرگ كه به وضوح سخن و جنبة خطابي آن اهميت مي دهد، خود مي اندازد. دست بلكه نمي پسندد؛ را لفظي صنايع به ابوالعالء تقيد ابوالعالء التزام به مشكالت لفظي و صنايع بديع را به دو جهت مرتكب شده است؛ يكي نشان دادن مقدرت بياني و قدرتش در ادبيت و عربيت،

ديگر پوشاندن بعضي افكارش از نامحرم و مجال تأويل.طه حسين، كه خود همچون ابوالعالء اديبي نابينا و متفكري مخالف با بيشتر عرفيات زمانش بوده است، مي گويد: شايد اين تكلف و تصنع، نوعي بازي و وقت كشي است براي پيرمردي كور و خانه نشين و زمينگير

2013

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

(همان: 710/3). ابوالعالء تلخكامانه با اشاره به كوري خود گويد:

اباالعال يابن سليماناإن العمي اوالك إحسانا

لدعانيت عيناك هذا الوريلم ير إنسانك إنسانا

بود، باز چشمانش اگر چون است؛ كرده احسان او حق در كوري مردمك ديده اش آدمي نمي ديد؛ و نيز گويد: در عالم چيزي وجود ندارد كه

ديده بر نديدنش متأسف شود:و اهللا ما في الوجود شيءتأسي علي فقده العيون

به قول صائب:بس كه ناديدني از مردم دنيا ديدم

روشنم گشت كه آسايش نابينا چيستباز به همين طنز تلخ مي گويد: بهتر بود او را «ابوالنزول» مي ناميدند

نه ابوالعالء:دعيت اباالعالء و ذاك مينولكن الصحيح ابوالنزول

از جملة چيزهايي كه ابوالعالء بر خود تحميل كرده بود، فقر اختياري است؛ نه اينكه در اصل فقير بوده باشد؛ چون از خاندان قضات و رؤساي معره بود. ديدگاه ابوالعالء چنين است كه همين روزي محدود كه به او

مي رسد نيز دوبرابر حق واقعي اوست؛ لذا به دنبال كسب روزي نيست:ال أطلب األرزاق و المولي فيض علي رزقي

إن اعط بعض القوت أعلم أن ذلك ضعف حقي (حموي : 143/3)و لذا هدية مستنصر1 فاطمي را نپذيرفت.

اينك به نقل آنچه ناصرخسرو دربارة ابوالعالء نوشته است، مي پردازيم: در معره مردي بود كه ابوالعالء معري مي گفتند. نابينا بود و رئيس شهر او بود و نعمتي بسيار داشت و بندگان و كارگران فراوان و خود همة شهر او را چون بندگان بودند و خود طريق زهد پيش گرفته بود. گليمي پوشيده و در خانه نشسته، نيم من نان جوين را تبه كرده كه جز آن، هيچ نخوردي و در سراي باز نهاده است و نواب و مالزمان او كار شهر مي سازند، مگر به كليات كه رجوعي به او كنند و وي نعمت خويش از هيچ كس دريغ ندارد و خود صائم الدهر و قائم اليل باشد ... و اين مرد در شعر و ادب به درجه اي است كه افاضل شام و مغرب و عراق مقرند كه در اين عصر كسي به پاية او نبوده است و نيست، و كتابي ساخته، آن را الفصول و الغايات نام نهاده و سخن ها آورده است مرموز، و مثل به الفاظ فصيح و عجيب كه مردم بر آن واقف نمي شوند، مگر بر بعضي اندك ... او را تهمت كردند كه تو اين كتاب به معارضة قرآن كرده اي، و پيوسته زيادت از دويست كس از اطراف آمده

باشند و پيش او شعر و ادب خوانند».البته با و دارد حقيقت از زيادي ماية است، نوشته ناصرخسرو آنچه

شنيده هاي يك سياح عالقه مند به مطالب جالب نيز آميخته است. الفصول و الغايات قرن ها ناشناخته بوده و باالخره در قرن ما چاپ شده و مطالب آن جز موعظه و مناجات چيز ديگر نيست و قصد معارضة قرآن در آن لحاظ نشده است؛ گرچه از انديشه هاي فلسفي فراتر از معمول خالي نمي باشد. طه حسين عباراتي از آن را نقل كرده است بدين مضمون كه «خدا مي تواند پاي انسان را وسيلة ديدن و دست را وسيلة شنيدن و انگشت را جاي گريستن و گوش را ابزار چشيدن قرار دهد» و مي گويد: ظاهر اين

عبارت، تجليل قدرت خداست و باطن آن، بيان اين نظرية مادي است كه اعضا وظايف خود را پديد مي آورند، نه اينكه غايتي در خلقت باشد (حسين،

1974م: 765/3).از مايه بيشتر بوده، ثروتمند ابوالعالء است نوشته ناصرخسرو اينكه شايعات داشته است. ابوالعالء ثروتمندزاده بوده، ولي خود عمال ثروتمند نبوده است؛ چنان كه گويد: «و اتهامي بالمال كلف ان يطلب ما يقتضي

التمويل»به گفتة آدام متز، ابوالعالء همچون تولستوي، صاحب مكتبي فكري و ادبي است كه به خردورزي و زندگي ساده دعوت مي كند (متز، 1364: ج 2، ص 381). چه بسا ابوالعالء نيز چون تولستوي اموال خود را بخشيده و

فقيرانه مي زيسته است.بعضي پنداشته اند كه ابوالعالء افكار سوسياليستي و اشتراكي داشته و به اين شعر استناد كرده اند: «لو كان لي أو لغيري قدر أنملة من البسيطة خلت األمر مشتركا»؛ يعني: «اگر من يا ديگري به اندازة يك انگشت از زمين را مالك باشيم، اين امر را – مالكيت را – مشترك مي انگارم». و جاي ديگر گويد: «كيف اليشرك المضيقين في النعمة قوم عليهم النعماء»؛ اظهار تعجب مي نمايد كه چگونه متنعمان تنگدستان را در نعمت شريك

نمي سازند؟آنچه مسلم است، ابوالعالء معتقد به عدل و احسان و ايثار بوده و به

مساوات حقوق تصريح كرده است:ال يفخرن الهاشمي علي أمرء من آل بربر

فالحق يحلف ما علي عنده اال كقنبر (حسين، 1974م: 630/3)حبشي غالم و قريشي كه «سيد است اسالمي اصل همان اين و

برابرند».ابوالعالء در عين مساوات طلب بودن، بدبين است. جهل مردم و آلوده بدبين را وي ابوالعالء، كوري نيز و ستمكشي و ستمگري به بودنشان

ساخته است.مجموعة با نيز نسل ايجاد و زناشويي زنان، با ابوالعالء مخالفت و نمازگزاري و روزه داري و پرهيزكاري به او بود. سازگار او جهان بيني توحيد و تحميد الهى نيز دعوت جدي كرده و خود عمري بدان عمل كرده است. اين جهتي است كه بعضي، دانسته يا ندانسته، نمي خواهند آن را

ببينند يا بر زبان بياورند.

پي نوشت1. در مجمع االدباء 142/3 كلمة «مستنصر» به صورت منتصر آمده كه

غلط است.

كتابنامهفراهاني. چاپ ناصرخسرو. سفرنامة ،1342 خسرو، ناصر قبادياني، -

عليرضا ذكاوتي قراگزلو.- حموي، ياقوت، معجم االدباء. مصر: دارالفكر. 20 مجلد.

- تعريف القدماء بأبي العالء. مصر: 1944. - حسين، طه، 1974، من تاريخ األدب العربي. مصر.

- الدباب، عبدالمجيد، 1986، ابوالعالء المعري، الزاهد المفتري عليه. مصر.- متز، آدام، 1364، تمدن اسالمي در قرن چهارم هجري. ترجمة عليرضا

ذكاوتي قراگزلو. چاپ دوم، تهران: اميركبير.

21

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

ديباچهدر جهان هيچ چيز درست همان نيست كه به نظر مى رسد. هر ظاهرى، باطنى دارد. به عبارتى، هر نمود ظاهرى در آغاز، حكم ديدن يك معناى ناديدنى و

باطنى است. ميرفندرسكى در اين خصوص چنين مى سرايد: چرخ با اين اختران نغز و خوش زيباستىصورتى در زير دارد هرچه در باالستى

به تعبيرى، باطن هر ظاهرى، به تناسب خلوص نفس و تجربة روحانى كسى كه آن را مى بيند، قابل ادراك است. بنابراين مخاطبان رمز و تمثيل كسانى هستند كه خود اهل انديشه و خرد هستند و شايستگى درك نشانه هاى معنا را يافته اند؛ در

غير اين صورت، نمى توان بهره اى كافى از رمز و تمثيل برد: بت پرستى چون بمانى در صور

بگذر از صورت و بر معنى نگر (محمد الهيجى)براى بسيارى از اهل عرفان و حكمت، رمز و تمثيل اهميت حياتى دارد؛ تا آنجا كه جهان با آنان به زبان رمزى سخن مى گويد و هر چيز در جنب ارزش خارجى خود، يك معنا و ارزش نمادين نيز دارد. در اين حوزه شايد بيش از همه، ابن عربى از اقسام گوناگون رمز - از شاعرانه تا هندسى و رياضى - استفاده كرده است. اصلى كه او در استعمال رموز به كار گرفته است، جنبة اساسى دارد و آن، اصل «تأويل» است. عمل تأويل يا تفسير معنوى، به معناى رفتن از ظاهر به باطن و از واقعيت خارجى به واقعيت داخلى است. معنى حرفى اين كلمه، بازگرداندن چيزى به اصل و منشأ آن است (نصر، 1361: 123). شايد بيشترين حضور و جايگاه الفاظ نمادين و تمثيلى، در قلمرو اشعار عاشقانة عرفانى است كه «عشق» اصلى ترين موضوع اين اشعار است. عشق، دمندة روح و جانى نو در عارفان است

چكيدهابن عربي، برجسته ترين نظريه پرداز عرفان اسالمي است. ديوان شعر او با عنوان ترجمان األشواق، از نمونه هاي برجستة شعر عرفاني در زبان ديده متعددي استعاري و رمزي اصطالحات او شعر در است. عربي مي شود. مقالة حاضر، تحليلي از شعر ابن عربي و تشريح نمادپردازي در

ترجمان األشواق است.واژه هاى كليدى: ترجمان األشواق، ابن عربي، شعر عربي، نمادپردازي، رمز.

2213

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

و بنياد سلوك عرفانى بر آن استوار است. عشق عارفان، ستايش زيبايى و جمال و كمال مطلق سعادت آميز معشوق، يعنى حضرت حق تعالى، با زبان رمز و نماد است. ديوان ترجمان األشواق، اثر شيخ اكبر، محى الدين ابن عربى (560 – 630 هجرى) يكى از زيباترين ديوان هاي اشعار است كه در اين حوزه سروده شده است. او در پنجاه سالگى، هنگامى كه اماكن مقدسه را در سال 611 زيارت مى كرد، آن

را سرود.ابن عربى در ديوان ترجمان األشواق از زبان غزل و نسيب1 براى بيان معارف ربانى و اسرار روحانى و تعابير اين معانى سود جسته است. او خود در ابتداى ديوان اشاره مى كند كه دل هاى مردم به اين گونه اشعار عشق مى ورزند و انگيزه هاى شنيدن آن فراوان است (ابن عربى، 1378: 88). استفاده از رمز در اشعار عاشقانه، خاص ابن عربى نبوده است؛ چنان كه معتقدم در اشعار عرفانى عرفا اين روش متداول و مرسوم بوده است و پس از آن نيز همچنان ادامه پيدا مى كند؛ به طور مثال، شيخ محمود شبسترى (687 – 720 هجرى)، آفرينندة منظومة عرفانى

گلشن راز، در تأويل واژگان رمزي سروده است:جهان چون زلف و خط و خال و ابروستكه هر چيزى به جاى خويش نيكوست

تجلى، گه جمال و گه جالل استرخ و زلف آن معانى را مثال استرخ اينجا مظهر حسن خدايى ا ستمراد از خط، جناب كبريايى است

نگارنده در اين مقاله در پى آن است كه به بيان مفاهيم نمادين بعضى از واژگان ديوان ترجمان األشواق، كه بيشتر رنگ انتزاعى دارند و اساسا با زبان رمز ذكر شده اند، بپردازد؛ هرچند بيش از همه، از شرح خود ابن عربى بر ابيات خويش

سود جسته است.شرح ديوان

ديوان ترجمان األشواق با ستايش خداوند نيكوكارى آغاز مى شود كه زيباست و زيبايى را دوست دارد، جهان را در كامل ترين صورت بيافريد و بياراست و حكمت نهان بودن خود در زمان آفرينش را در آن گنجانيد و براى عارفان بخشى از آن را آشكار ساخت؛ آنچه را كه در روى زمين است، زيب و زينت بخشيد و عارفان را در مشاهدة اين زينت به وجد و حيرت فانى ساخت. در ادامه، درود خداوند را بر كسى كه خداوند به بهترين صورت خويش در او تجلى كرد، يعنى محمد (ص)، نثار مى كند. سپس ابن عربي به اقامت خود در مكه در سال 598 هجرى و آشنا شدن با گروهى از فضال، از جمله برجسته ترين آنها، شيخ مكين الدين ابوشجاع زاهر بن رستم بن ابى الرجاى اصفهانى، و خواهر سالخوردة دانشمندش، فخرالنساء، و دختر زيباى شيخ، نظام - كه لقبش عين الشمس و البها (چشمة نور و زيبايى) و از زنان دانشمند و عارف و عابد و روزه دار و معتكف و پرهيزكار بوده است - اشاره مى كند. ديدار اين دختر زيباى عابد و دانشمند، در ابن عربى اثرى فوق العاده مي نهد

و الهام بخش اشعار عاشقانه و تغزالت عارفانه و باالخره موجب به وجود آمدن كتاب ترجمان األشواق مي گردد. در اين خصوص، استاد محمد خواجوى معتقد است: «ابن عربى قائل به وحدت وجود و وحدت محبوب و وحدت معبود است و حق تعالى را معبود و جميل على االطالق مى داند كه جمالش در مراياى اعيان و صفحات وجود نمايان است، و نظام، دختر مكين الدين، مجالى كامل و صورت بارز آن جمال است» (ابن عربى، 1383: 54). براى ابن عربى، نظام، نماد جمال و زيبايى الهى است كه در پردة نام او حق را ستايش مى كند. چنان كه اشاره شد، در اشعار عرفانى اين روش متداول بوده است. ابن عربى در توصيف نظام مى گويد: «بيمارى من از عشق آن زيباى خمارچشم است. مرا با ياد وى دلدارى دهيد. عشق من به آن زيباى نازپرورده كه داراى نظم و نثر و منبر و بيان فصيح بود، به طول انجاميد. او يكى از شاهزادگان [مقصود پارسازادگان] (جهانگيرى، 1359: 63) سرزمين فارس، يعنى اصفهان، است و عشق بى زبان [سخن شيرين و لذت بخش] را در ميان ما بازگو مى كرد. اگر روان هاى ناتوان، بيمار و بدانديش نبود، در شرح آنچه خداوند در آفرينش وى تعبيه كرده است، سخن مى گفتم؛ بانويى كه از خوى نيكورفتار، بستان پرگياه است. خورشيد دانشوران و بوستان اديبان است. ... يگانة روزگارش و گرانماية دورانش، ... جايگاه او در سينه ها و خانه اش در سياهى ديده هاست» (ابن عربى، 1378: 78). ابن عربى هوشمندانه واژه هاى ابيات مذكور را، مانند ساير ابيات كتاب، به معناى بسيار ژرف و عرفانى برمى گرداند تا هم با معارف عارفان سازگار آيد و هم مقام واالى معنوى نظام، آن دوشيزة فرزانه و آيينة تمام نماى حكمت جاودانه، را تا حد امكان بستايد و در عين حال، در برابر خرده گيران نيز از خود دفاع كند؛ چنان كه در بيت اول، «مرض» را به معناى ميل، «مريضة األجفان» را به معناى حضرت مطلوب عارفان، «ذكر» را به ذكر خداوند به زبان پنهان و آشكار مى گيرد (همان)؛ و يا عبارت «خانه اش در سياهى ديده هاست» در كتاب فصوص الحكم، فص آدميت، چنين شرح شده است: «و هو للحق بمنزلة انسان العين من العين»: نسبت او [انسان كامل] با حق، چون مردمك چشم است با چشم (ابن عربى، 1385: 66 – 67). ابن عربى به اين ترتيب براى اشعار خود در اين كتاب معانى بسيار دقيق و عميق عرفانى قائل مى شود و تأكيد مى كند كه اين معانى را در وراى پردة نظمى كه در ستايش دختر مكين الدين سروده، پنهان داشته است. او در انتهاى اولين قصيده از 601 قصيدة كتاب، خاطرنشان مى كند كه هدف از اين بيان عاشقانه، اين است كه تو اسرار را دريابى و از اوست اسرار و انوارى كه مشاهده مى كنى. پس خاطر را از ظاهر برگردان و بطن را طلب كن تا بدانى. پس از آن، خوانندگان را دعا مى كند و از خداوند مى خواهد آنها را از تصور آنچه شايستة روان هاى پاك و همت هاى واالى آسمانى نيست، دور بدارد (ابن عربى، 1378: 88). ابن عربى در اين كتاب اظهار مى كند كه هنگامى كه در سال 611 اماكن مقدسه را زيارت مى كرده است،

23

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

ديوان اشعار عارفانة خود را در روز جدايى و هجران معشوقى كه با همراهان، سوار بر شتران، در دل كوهستان ها، دره ها و دشت ها، شب ها و روزها در حركت و هر از گاهى خيمه ها را برپا نموده و دوباره به حركت خود ادامه مى دهند، آغاز كرده و سروده است. ابن عربى در طول ديوان، با دلى سوزناك به توصيف منازل و شرح فراق و دور شدن آنان مى پردازد. او در البه الى اين ابيات عاشقانه سعى مى نمايد خواننده را به مشاهدة اسرار و به سوى فضايى از انوار الهى و معراجى روحانى سير دهد. ابن عربى معتقد است كه علم ما به خداوند، حيرت و سرگردانى است و با بيان

اين موضوع مى خواهد عرفا حدود علم خود به خدا را درك نمايند.بشنو از جان سالم، تا برهى از كالم

بنگر در نقشگر تا برهى از نقوش (ديوان شمس)شيخ در پايان هر قصيدة خود به شرح و تفسير ابيات ديوان مى پردازد و در انتها اشاره مى كند كه در شهر حلب، يكى از فقها و ديگران ابيات ديوان را فاقد علوم و اسرار و حقايق الهى دانستند و به همين دليل، او در حلب براى رفع انتقادات، به نوشتن شرح و تفسير اشعار و يك پيشگفتار جديد مشغول شد. در حقيقت، او به كمك شرح هاى خود بر ابيات هر قصيده، كليد درك بسيارى از مفاهيم نمادين را فراهم نموده و ثابت كرده است كه موضوع شعر او آسمانى است و نه زمينى و

عشق، مضمونى است كه به او الهام شده است (همان: 40).نمادپردازى واژگان در ابيات ديوان

نظام (عين الشمس و البها: چشمة نور و زيبايى): به قول نيكلسون، شاعر پردة ظاهر را به كنار مى زند و در پيكر زن، جمالي جاودانه را مشاهده مي كند، او را ملهم و مراد عشق مى داند و طبيعت اساسى زن را واسطه اى تلقى مى كند كه جمال از

طريق آن، خود را متجلى مى سازد (افراسياب پور، 1380: 182).ابن عربى در يكى از ابيات اين ديوان مى گويد: «نظام شامل را در جهان انداخت؛ چون او پاية نظام بخش ماست؛ تازى و پارسى است و با عارف بازى مى كند» (قصيدة 29، بيت 14). او در شرح اين بيت چنين بيان مى دارد: وى [نظام]

در وحدت، هماهنگى به وجود آورده است:«اين دانش در من متمركز گشته و مرا با پروردگارم متحد ساخته است. تازى [ بودن] وى باعث گشت كه من خود را از جانب خود بشناسم. پارسى [بودن] وى موجب گرديد كه من خود را به وسيلة خدا بشناسم (ابن عربى، 1378: 170-169).

ابن عربى در قصيدة 38، بيت 3 هم به دخترى از فارس اشاره مى كند: «در آنجا دوشيزگان فارس مسكن گزيدند». در شرح اين بيت «صورت حكمت عجمى»

منظور نظر شيخ است (همان: 188).در ابياتى ديگر، شيخ اكبر دختر عرب را نماد يكى از انواع علوم محمدى

مي داند، كه در اصل و ريشه به دختران فارس وابسته است؛ زيرا عجم قديمى تر از عربيت است: «راستى او از دختران تازى است؛ هرچند كه اصال از دختران پارس

است» (قصيدة 42، بيت 4).زيبايى

صور زيباى چون طاووسان: عبارت است از حاالت معنوى دلپذير اعمال و عادات انسانى (قصيدة 19، بيت 7).

«كسى مرا از عشق به او سرزنش نمى كند؛ زيرا هر كجا كه او باشد، معشوق و زيبايى آنجاست» (قصيدة 13، بيت 12). «زيبايى هايى كه من طالب آنم، از جايى

نشئت گرفته است كه ما از آن به وجود آمده ايم» (شرح بيت 28 از قصيدة 30).طاووس: طاووسانى كه بر شتران سوارند، معشوقه هاى اويند كه از جهت

زيبايى، آنها را به طاووس ها تشبيه مى كند:«در روز جدايى، آنان شتران سرخ موى را زين نكردند، مگر در هنگامى كه

طاووس ها را بر آنها بار نمودند» (قصيدة 2، بيت 1):زيبا: مركز تجلى آشكار در مقام تفرقه.

زنان زيبا: اسماء الهى.دوشيزگان خوش سيما: هستى هاى روحانى و عقالنى كه به پيامبر ادريس

ارتباط دارند و از آسمان چهارم فرود مى آيند.دوشيزگان فراخ چشم: علومى هستند كه تنها براى زاهد و پارسا نازل

مى شوند.آن. كامل انواع و حق سرى علوم از عبارتند هودج ها: در دوشيزگان

هودج ها: اعمال و تكاليف انسانى هستند كه بايد انجام بگيرند.دوشيزگان مهربان: صور حكمت الهى كه قلب عارف را شاد مى سازد.

دوشيزگان باريك اندام شوخ طبع: صورتى از حكمت الهى و ذات مقدس است كه قلب را شاد مى سازد.

بيمارى عشق چشم خمار: حضورى است در آرزوى عارفان كه يك نوع تجلى در قلوب آنان فرود مى آيد.

بيمار نگاه چشم يارمبا اوست قرار و كار و بارم

مكه: دل حقيقى؛ دلى كه حق را در خود جاى مى دهد.خانة كعبه: دل عارف كه حق در آن جاى دارد (قصيدة 29، بيت 1).

لب هاى خندان: «خداوند در هنگام ندامت و پشيمانى بنده اش شاد مى شود و مى خندد».

ماه:

2413

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

ماه نقابدار: لطيفة الهى كه به وسيلة حالت نفساني، در ارتباط با احوال عرفا محجوب مانده است.

ماه تمام (بدر): [انسان كامل] از آن روز كه نورش از نور الهى عاريت گرفته شد و حق آينة اوست كه وى در آن ظاهر مى شود. اگر ابليس در آدم روشنايى

و جالى آن صورت را ديده بود، هيچ گاه از پرستش او ابا نمى كرد (قصيدة 25).ماه هاى نو: تجليات الهى.

ماه با سيماى مهيب: تجلى حضرت حق در قلب انسان.صورت خورشيد: اشاره به حديثى كه مى گويد: «تو همان گونه كه خورشيد

را مى بينى، پروردگارت را خواهى ديد».افالك: مقامات معنوى كه انواع معارف، چون خورشيد به دور آن سير مى كنند

[خورشيدهايى را به صورت سنگ هاى منقوش به تو نشان مى دهند].باد صبا: علومى كه از راه وحى و تجلى حق در حاالت مختلف فرد مى آيد

(قصيدة 25، بيت 17).شب: شب زمان راز و رمز است و سفر شبانه، عروج پيامبران.

تاريكى شب: حجاب نامرئى: «در حالى كه تاريكى شب خيمه هاى خود را پايين كشيد، آنان سفر كردند» (قصيدة 4، بيت 4):

شرق و غرب:شرق: مكان تجلى پديدارى و مادى. غرب: تجلى ذات الهى در قلب عاشق در

عالم خلوص و راز كه عاشق تجلى ساده و پاك ترى را آرزو كند:«او روشنايى و نور را از جانب شرق مشاهده كرد؛ پس به شرق رو كرد و اگر

آن نور از غرب پرتو مى افكند، وى به غرب روى مى آورد» (قصيدة 14، بيت 1).«عشقم به نور و پرتو آن است، نه به مكان و خاك آن ، كه كجا قرار دارد» (قصيدة 14، بيت 2)؛ يعنى من عاشق صورى هستم كه حق در آنها متجلى گشته

و تنها كانون تجلى حق مى باشد.گيسو:

گيسوى بافته: زنجيره اى از شواهد و داليل.افعى سياه: اشاره به علم مطلق و بى پايان الهى است.

طره هاى مو: علوم و اسرار الهى (قصيدة 29، بيت 2):«گيسوى بافته و طرة شكن در شكنش را چون افعى سياه پايين انداخته تا

كسى دنبال او مى آيد، بترساند» (قصيدة 22، بيت 10).موهاى بافته و فروهشته: اشاره به اتصال و پيوستگى صفات حقيقى و نمودى

است.خيمه:

خيمه هاى سرخ: در نظر اعراب، رنگ قرمز بهترين و زيباترين رنگ هاست و خيام سرخ ويژة پرندگان است. خيمه هاى قرمز همچنين صورت حكمت الهى

هستند كه چون عروس مى نمايند (قصيدة 9، بيت 4).

خضر سوار بر ماهى (ماهى: تجلى ذاتى است كه در ميان مردم به صورت قطب ظاهر مى شود).

شمسه (صورت خورشيد)

كاشى هشت پر با نقش پرنده

25

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

خيمه هاى (قباب) در كنار قرقگاه: خيمه هاى گرد (دايره اى) و گنبدى، نماد حضور در كنار ذات حق قرار گرفتن است؛ زيرا نخستين و كامل ترين شكل هاست:«و به خيمه هاى قرمز در كنار قرقگاه ندا در ده و درود بفرست؛ درود كسى كه

مشتاق و شيداى توست» (قصيدة 3، بيت 6).خيمه هاى سفيد: پرده هاى نورى كه بر روى شكوه و جالل صورت حق

كشيده مى شود (قصيدة 25، بيت 11). چادر ميانى: عالم برزخ.

زمزم: مقام حيات.قطرات باران: انواع مختلف معارف الهى.

شراب ناب: حقايق معنوى و علوم الهى كه قلب را شاد مى سازد.ابريق: دو مظهر هستى، يعنى دو جهان مرئى و نامرئى.

جويبار: علوم مختلف همراه با اعمال كه همگام با صور حكمت الهى، انسان را به وحدت هدايت مى كنند.

باغ: مقام جامع و جمع؛ اتحاد با معشوقه ها در مقام تقرب به حق.چمنزار: مقام جمع.بيابان: مقام تجريد.

بيابان بى آب و علف: مقام وحدت انتزاعى مطلقباغ هاى سرسبز: اسرار الهى كه از طريق حقايق اسماء حق به سالك ابالغ

مى شود.چهار مقام تجلى: عبارتند از: ذوق، شراب و مستى، تازگى و خرمى، وجد

و شور.علم انفاس: معانى سرى و باطنى صور مادى را به عاشق ابالغ مى كند.

انفاس: هيبت غالب و چهره اى كه با تجلى القا مى شود و در عاشق احوال ايجاد مى كند.

ظاهرى و باطنى اعمال تربيت شدة را شتران خود شرح در شيخ شتر: برمى شمارد كه كردار شايستة آدمى را به سوى خدايى كه در باالى عرش قرار

گرفته است، مى برند.ساربان: شيخ به عشق و شورى خطاب مى كند كه افكار او را به منزلگه

كسانى سوق مى دهد كه او عاشق آنهاست:«شتران را اندكى از حركت بازدار؛ زيرا هنگامى كه عاشق به جايگاه معشوق خود مى رسد، خيره مى شود و به يك حيرانى مى رسد. از اين رو؛ سزاوار است كه وى را رها كند. اى ساربان، اگر به حجاز آمدى، ساعتى شترانت را متوقف كن؛

سپس درود بفرست (قصيدة 3، بيت 5).ماهى: تجلى ذاتى است كه در ميان مردم به صورت قطب ظاهر مى شود.

كبوتر طوق دار: روح كلى كه از سوى خدا نشئت گرفته و به انسان دميده شده است.

قمرى: نفس عارف چون خودش با سخنورى و بيان پرمعنا او را به سوى خود برمى انگيزد.

آهوان: صور حكمت الهى و پيامبرى كه بر روح نازل مى شود.كبوتران: اثرات تقدس و زهد.

كالغ هاى فراق و جدايى: تفكر دربارة هستى، نمودى پايدار است كه سالك را سلوك به سوى حق باز مى دارد. صداى نعيق (غارغار) كالغ، نشانگر تفأل بد

است.بارگاه و تخت و الهي حضور گور): بهرام (قصر سدير و خورنق

پادشاهي اش است.بررسى همة الفاظ نمادين كتاب ترجمان األشواق، در يك مقاله نمى گنجد. ولى ذكر اين نكته در پايان ضرورى است كه كاربرد و مضامين نمادين در آثار عرفانى از سنتى ديرينه برخوردار است. اين امر در آثار ابن عربى بسيار پررنگ تر است. البته اين موضوع بى شك در قلمرو ديگر علوم اسالمى به ويژه در حوزة هنر اسالمى قابل رديابى است. از اين رو با مطالعه و پژوهش در ابعاد نمادين عرفان اسالمى مطمئنا درك بسيارى از مفاهيم معنوى و نمادين عرفان اسالمى و فهم

عناصر نمادين در هنر اسالمى را در پى خواهد داشت.

پى نوشت* عضو هيئت علمى دانشكدة هنر دانشگاه تربيت مدرس.

1. نوعى شعر عاشقانه كه بيان تمثيلى «زيبايى زن» وجه نمادين آن است.

كتابنامه- ابن عربى، محى الدين، 1383، فتوحات المكيه. ترجمة محمد خواجوى. چاپ دوم، تهران:

مولى.- -------------، 1378، ترجمان األشواق. ترجمة گل بابا (براساس ترجمه و شرح

رينولد نيكلسون). چاپ دوم، تهران: روزنه. - -------------، 1385، فصوص الحكم. شرح تاج الدين حسين خوارزمى. به

اهتمام نجيب مايل هروى. چاپ چهارم، تهران: مولى. - افراسياب پور، على اكبر، 1380، زيبايى پرستى در عرفان اسالمى. تهران: طهورى.

- جهانگيرى، محسن، 1359، محى الدين بن عربى، چهرة برجستة عرفان اسالمى. تهران .- نصر، سيدحسين، 1361، سه حكيم مسلمان. ترجمة احمد آرام. چاپ چهارم، تهران:

شركت سهامى كتاب هاى جيبى.

2613

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

مقدمهپرداخته اند، شعر ديوان هاي شرح به كه عربي ادب علماي بيشتر از ميان زنان شاعر، بيشتر توجه خود را به ديوان خنساء معطوف داشته و با وجود ماجراي عاشقانة بي نظير و سبك شعري قوي و زيباي ليلي األخيليه (695 م/ 75 ه. ق)، به ديوان او توجهي نشده و در جايگاهي كه شايستة آن باشد، قرار نگرفته است. اگرچه داستان هاي عشق عذري و پاك، حتي در ديدگاه ناقدان و مورخين معاصر نيز از جايگاه اخالقي ويژه اي برخوردار است، شايد عناصر ديني و اجتماعي تا دورة معاصر، با اين اعتبار كه اظهار عشق فقط شايستة مردان است، اجازة تحقيق و بررسي در آثار زني شاعر و دلباخته را نداده اند. به همين دليل، مي بينيم ليلي، است. نشده توجه بايد، كه گونه آن ليلي، شعر و زندگي به كه معاويه، پسر كعب پسر شداد پسر رحاله، يا رحال، پسر عبداهللا دختر مشهور به أخيل (او سواركار اسبي به نام «هرار» بود) پسر عباده پسر عقيل پسر كعب پسر ربيعه پسر صعصعه، زني زيبا، فصيح و آگاه به شعر و انساب عرب بود كه توبه، پسر حمير، يكي از افراد قبيلة بني عقيل، عاشق او شده و در عشقش شعر گفته بود (اإلصفهاني،1963م: 204). ليلي شاعري عذرى و مخضرم است؛ يعني قسمتي از زندگي اش را در عصر صدر اسالم و قسمتي را هم در عصر اموي سپري كرده است؛ اما بيشتر دوران حيات او در زمان امويان سپري شده و بيشترين اخبار او در كتاب هاي ادبي مربوط به همين مرحله است. دربارة سال تولد ليلي بايد اجتهادي عمل كرد. به نظر مي رسد تولد او در حدود سال 15 هجري

چكيدهليلي األخيليه از بزرگ ترين شاعران زن دورة اموي است. اگرچه وي قسمتي از زندگي خود را در دورة راشدي و قسمتي ديگر را در دورة اموي سپري كرده است، اما بيشتر اخبار و اشعار به جاي مانده از او مربوط به دورة اموي است. األخيليه شاعري مخضرم و عذري است كه بيشتر اشعار ديوانش را در مدح و رثاي دلباختة خود، توبة بن حمير خفاجي، سروده است؛ كسي كه تا پايان زندگي اش به او وفادار ماند، بي آنكه از چارچوب قوانين شريعت اسالمي خارج شود. در هر حال، ليلي شاعري توانا و شعرش، شعري با معاني ژرف و اسلوبي استوار است. او در بيشتر موضوعات شعري طبع آزمايي كرده است. سبك شعري ليلي به شيوة جاهلي است، ولي گاهي از معاني

و الفاظ اسالمي نيز در شعرش بهره جسته است. واژه هاى كليدى: رثاء، ليلي األخيليه، توبة بن حمير، عصر اموي.

27

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

(636 م)، يعني در زمان خالفت عمر بن خطاب باشد؛ زيرا از ليلي شعري در رثاي خليفة سوم، عثمان بن عفان باقي مانده است. توجه كنيم كه گفتن چنين شعري با اين بالغت و شيوايي ممكن نيست، مگر اينكه

سن او را بيش از بيست سال تخمين بزنيم.

ليلى و توبة بن حميربين دودمان كه بودند نامي دو حمير، پسر توبه و األخيليه ليلي خودشان، و عشق ميان قلب هايشان پيوند ايجاد كرده بود. آن دو نيز در روايت عشق، مانند قيس و ليلي، و جميل و بثينه، از سويي به دليل وجود چارچوب محكم آداب و رسوم و زندگي قبيله اي و از سوي ديگر، به سبب آيين و شريعت اسالمي كه قوانيني سخت براي اين گونه روابط

وضع كرده بود، سختي هاي بسياري متحمل شدند. قبيله هاي ليلي و توبه نزديك هم زندگي مي كردند. در اين ميان، در يكي از روزها كه مردان قبيله از درگيري برگشته بودند، زنان به پيشواز آنها آمدند. ناگهان ديدگان توبه به ليلي افتاد و سخت شيفتة او شد، تا اينكه در يكي از روزها نزد ليلي از درد عشقي كه به آن گرفتار شده است، شكايت كرد. ليلي نيز به او گفت كه خود نيز به عشقي به مراتب دردناك تر از عشق او گرفتار شده است (األنطاكي،1291 هـ. ق: 96). از آن پس، توبه ابراز عشق نسبت به ليلي و سرودن شعر دربارة او را آغاز كرد و آنگاه كه صبر و تحملش را از دست داد، نزد پدر ليلي آمد و ليلي را از او خواستگاري كرد؛ اما پدر ليلي با ازدواج آنها موافقت نكرد و ليلي را به همسري عوف بن ربيعه، از قبيلة أذلع درآورد؛ مردي بسيار غيرتمند و حساس نسبت به روابط همسرش. اما ازدواج ليلي مانع ديدار او با توبه نشد. ليلي پيوسته توبه را در اشعارش ياد كرد؛ تا اينكه طايفة شوهر ليلي نزد حاكم از توبه شكايت كردند. حاكم نيز دستور داد تا اگر بار ديگر توبه به ديدار ليلي آمد، او را بكشند. قبيلة شوهر ليلي در كمين نشستند و در جايي كه او هميشه به ديدار ليلي مي آمد، به انتظار ماندند. البته پيش از اين هم شوهر ليلي او را بيم داده بود كه اگر عاشق حميري را بيم ندهد، او را خواهد كشت. وقتي توبه مثل هميشه براي ديدن ليلي به آن مكان آمد، ليلي بدون حجاب (روسري) بيرون آمد و بر سر راه توبه نشست. هنگامي كه توبه او را در اين حالت ديد، به كمين آنها پي برد و سوار بر

اسبش شده و خود را نجات داد.در برخي از مصادر، از جمله تاريخ دمشق، آمده است كه عوف بن ار بن ربيعه، شوهر اول ليلي، وفات يافت و ليلي با مردي ديگر به نام سوأوفي القشيري1 ازدواج كرد. اما پردة ابهامي بر همة جوانب زندگي ليلي و سيرة او كشيده شده است. در اين كتاب ها به زندگي خانوادگي ليلي و رابطة او با همسر اول و دومش، كه هردو به زخم عميق دروني ليلي به علت واصل نشدن به توبه آگاهي داشتند، و نيز كشته شدن ناگهاني توبه به دست بني عوف اشاره اي نشده است. همچنين در اين آثار چيزي از سرنوشت فرزندان ليلي كه در راه آنها مبارزه كرده و به خاطر آنها سرزمين هاي زيادي را براي به دست آوردن مال (از طريق مدح خلفا)

پيموده است، نمي بينيم.كشته شدن توبه

در األغاني روايت هاي مختلفي از كشته شدن توبه وجود دارد. ما نقل اينجا در است، نزديك واقعيت به بيشتر كه را ابوعبيده روايت ميكنيم. ابوعبيده مي گويد: «توبه در زمان معاويه پسر ابوسفيان، بر قبايل

قضاعه، خثعم، مهره، بني حارث بن كعب و نيز قبيلة بني عقيل يورش مي برد. يكي از روزها، همراه برادرش، عبداهللا بن حمير، و پسر عمويش، قابض بن عقيل، از غارت بازگشته، اما چيزي به دست نياورده بودند. پس در راه بازگشت، مردي از قبيلة بني عوف بن عامر بن عقيل و فردي را كه همراهش بود، به قتل رسانيد. هنگامي كه قوم آن كشته شدگان باخبر شدند، سوار بر اسب ها در پي قاتالن به راه افتادند؛ تا اينكه در قلمرو قبيلة بني خفاجه بر توبه و همراهانش دست يافتند. در اين هنگام، قبيلة بني عوف بن عامر آنها را محاصره و غافلگير كردند و زماني كه قابض آنها را ديد، به سرعت سوار بر اسبش شد و فرار كرد و مردان بني عوف به سمت توبه هجوم بردند و او را به قتل رساندند (اإلصفهاني،

1963م: 217).مرگ ليلي

ذكر ليلي مرگ دربارة ادبيات كتاب هاي در كه روايت ها از يكي كرده اند، سخن أصمعي است كه گويد: ليلي از حجاج خواست كه او را نزد پسرعمويش، قتيبة بن مسلم، كه در آن زمان حاكم خراسان بود، بفرستد. پس او را به آنجا روانه كرد. پس از مدتي، ليلي از پسرعمويش خواست كه اجازه دهد او به باديه برگردد. وي در ميانة راه در ري وفات

يافت و در آنجا به خاك سپرده شد (اإلصفهاني، 1963م: 244).گويند برخى كه: مى كند روايت خود ادبيات تاريخ در بروكلمان ليلى در قومس و برخى گفته اند در حلون وفات يافته است (بروكلمان،

1959م: 234)سال وفات ليلي در كتاب هاي ادبي و تاريخي به درستي ثبت نشده باشد؛ آن از بعد اندكي يا و هجري سال 86 مي رسد نظر به و است زيرا همان طور كه گفتيم، ليلي از حجاج خواست تا او را پيش قتيبة بن مسلم، حاكم خراسان، بفرستد. حال آنكه قتيبه در سال 86 هـ.ق به واليت خراسان منصوب شده است. در األغاني وفات ليلي سال 75 هـ.ق (694 م) ذكر شده است؛ يعني همان سالي كه توبه در آن وفات از بعد ليلي كه است اين است، صحيح بي شك آنچه اما است. يافته كشته شدن توبه، مدتي زيسته و زيباترين اشعارش را هم در اين دوره سروده است. نيز در اين دوره به حضور خلفا و اميراني رسيده است كه از او دربارة توبه سؤال كرده اند. به نظر مي رسد كه بعضي از اين روايات صحيح نباشند؛ زيرا همان طور كه پيش از اين ذكر شد، ليلي به دربار معاويه رفت و معاويه از ليلي خواست كه تعدادي از مرثيه هايش را كه دربارة توبه سروده بود، بر او بخواند و با وجود اينكه معاويه سال 60 هـ.ق فوت كرده (الدينوري، 1119هـ. ق: 349) و توبه در سال 85هـ. كشته شده است، اما در هر حال اين خبر صحيح نيست؛ نيز كشته شدن

توبه پيش از سال 60 هجري امري محال است. موقعيت ليلي األخيليه در ميان شعرا

عرا كه در مسئلة بسيار شگفت اين است كه در كتاب هاي طبقات الشحجاز و شام و عراق و ... تأليف شده اند، جز خنساء، كه ابن سالم او را بعد از طبقة دهم از شعراي جاهلي، در طبقه اي جداگانه با نام «اصحاب المراثي» قرار داده است (ابن سالم الجمحي، 1913م: 48)، نامي از زنان شاعر ذكر نشده و پردة ابهام بر روي آنها كشيده شده است؛ با وجود اينكه شعر زنانه برخوردار از ظرافت ها و زيبايي هاي خاص خود است. در كتاب هاي تاريخ ادبيات عرب نيز تنها ذكر تعداد اندكي از زنان شاعر

عرب آمده است.

2813

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

با مراجعه به مقايسه هاي برخي از شاعران و علماي عرب بين ليلي األخيليه و خنساء، براي ما كامال روشن مي شود كه جز ابنقتيبه كه خنساء را بر ليلي مقدم مي داند، بيشتر آنها ليلي را بر خنساء ترجيح داده و او را برتر دانسته اند. اصعمي از كساني است كه شعر ليلي را بر خنساء ترجيح د گويد: اشعار خنساء و ليلي داده (الحصري القيرواني، 1925م: 76). مبرد، 2003م: 736). همچنين بر شعر بيشتر شعراي پيشين برتري دارد (مبربزرگان از تعدادي كه است كرده نقل مسلم بن عبداهللا از ابن عساكر قريش در مجلسي جمع شده بودند و از خنساء و ليلي سخن مي راندند و همگي بر اين باور بودند كه ليلي از خنساء فصيح تر است (ابن عساكر، 2004م: 301). از بهترين مقايسه ها بين اين دو شاعره، سخن ابوسعيد انصاري است كه گفته است: ليلي از بحرهاي بيشتر و متنوع تري در به زيباتري و محكم تر الفاظ خنساء، به نسبت و جسته بهره شعرش كار برده است؛ اما بيشتر قصايد خنساء در رثاي برادران اوست (ابوتمام،

بى تا، ص135).روشن ترين دليل برتري شعر ليلي از نظر وزن شعري و توصيف آن به «خوب و ممتاز»، اين است كه ابونواس اشعار ليلي را حفظ كرده و نيز فرزدق او را بر خودش مقدم دانسته است (ابوعلي القالي،1344 هـ. ق: 58). ابوالفرج اصفهاني هم دربارة ليلي گفته است: او در بين شعراي

اسالم، از شاعران برجسته است (اإلصفهاني،1963م: 204)دارد. برتري عرب بزرگ شعراي بر ليلي كه است اين حقيقت ابن سالم در شرح حال نابغة جعدي، كه از نظر او اولين شاعر طبقة سوم است، مي گويد: ليلي أخيليه در قصايد هجويه اي كه بين او و نابغة جعدي

بود، بر نابغه غلبه يافت (ابن سآلم الجمحي، 1913م: 31).زيبايي هاي هنري شعر ليلي

پس از آنكه نظر بزرگان ادب را دربارة شعر ليلي دانستيم، الزم است به برخي از زيبايي هاي هنري شعر ليلي أخيليه اشاره اي داشته باشيم.

1. طوالني بودن قصايد: ليلي اولين شاعر زن عرب است كه قصايد طوالني سروده است. طوالني ترين قصيدة او در ديوان شعرش،

رائية اوست با اين مطلع:نظرت و ركن من ذقانين دونه

مفاوز حوضى، أي نظرة ناظراين قصيده داراي 48 بيت است؛ در حالي كه طوالني ترين قصيدة خنساء 35 بيتي است. حتي برخي از راويان در نسبت دادن برخي از ابيات

به خنساء شك كرده اند. مطلع قصيدة او اين است: قذي بعينيك أم بالعين عوار

ار أم ذرفت إذ خلت من أهلها الد«خاري به چشمانت فرو رفته است، يا به بيماري و درد دچار شده اند

و يا اينكه به علت خالي شدن آن خانه از ساكنانش اشك ريخته اند».2. معاني و الفاظ شعر او: معاني و الفاظ و كلمات در شعر ليلي گاهي آسان و واضح است، بدون اينكه غرابت يا پيچيدگي معنايي داشته باشد. به ويژه در اشعاري كه در آنها از برخي اصطالحات و كلمات ديني بهره گرفته (كه پيش از اسالم در شعر معمول نبود) و اين هم نتيجة تأثيري است كه تعاليم اسالمي بر او داشته است؛ مانند اشعاري كه در مدح خليفة سوم، عثمان بن عفان و نيز حجاج بن يوسف ثقفي سروده است؛ اما گاهي هم به طريق شاعران جاهلي رفته و از الفاظي خشن و مشكل استفاده كرده؛ مخصوصا در قصيده اي كه در رثاي توبه سروده

است، با مطلع: نظرت و ركن من ذقانين دونه

مفاوز حوضى، أي نظرة ناظر «كامال با دقت نگريستم، در حالي كه قسمتي از دو كوه ذقانين و در

مقابل آن بيابان هاي منطقة حوضى پيدا بود».3. تكرار: يكي از ويژگي هاي برجستة شعر مرثيه، در كنار گريه و زاري و افسوس خوردن، تكرار است با هدف تأكيد بر معني و آرامش و تسلي. ليلي األخيليه نيز در برخي از مرثيه هايش، مخصوصا قصيده اي

كه با بيت زير آغاز مي شود، به زيبايي از اين شيوه بهره برده است:لنعم الفتي يا توب كنت و لم تكن

لتسبق يوما كنت فيه تحاولقصد تو كه روزي در و توبه، اي تو بودي جوانمردي نيك «و

بخشش داشتي، كسي نمى توانست بر تو سبقت گيرد».م، هشت بار و عبارت «نعم در اين قصيده اسم توبه را به صورت مرخالفتي» را پنج بار و كلمة «كنت» را چهار بار و عبارت «ال يبعدنك اهللا يا

توب» را سه بار تكرار كرده است.4. مدح: با وجود اينكه شعر زن در دورة جاهلي خالي از مدح بوده (و يا دست كم، مدح در شعر زن عرب كمتر مشاهده شده)، اما ليلي بر بزرگاني از خلفا و امرا وارد شده و آنها را مدح كرده است. او نزد معاويه پسر ابوسفيان رفته و با قصيده اي كه بيش از چند بيت از آن باقي نمانده است، او را مدح كرده. نيز، قصايدي در مدح مروان بن حكم و حجاج بن يوسف ثقفي سروده است. به نظر مي رسد مشكالت اقتصادي و دشواري زندگي اجتماعي سبب شده كه ليلي در اين نوع شعر طبع آزمايي كند؛ زيرا بيشتر مردان خلفا و اميران را براي رسيدن به عطا و بخشش آنها مدح مي كردند. از طرفي ديگر در آن دوره، مدح مردان توسط زنان امري

مطلوب نبوده است.درهم قصيده يك در را شعري موضوع چند ليلي گاهي .5 مي آميزد؛ زيرا در يك قصيده چند هدف دنبال مي شود. او ابتدا صحنة

درگيري را توصيف مي كند، سپس به رثا مي پردازد؛ مانند قصيدة:نظرت و ركن من ذقانيـن دونـه

غجاهلىسروده،كه به شيوة او در قصايدى بن حمير است. محبوبش، توبة ليلى در رثاى بيشترين اشعار الفاظ ا

بيشترين اشعار ليلى در رثاى محبوبش، توبة بن حمير است. او در قصايدى كه به شيوة جاهلى سروده، از الفاظى غريب و نامأنوس و پرتعقيد، اما سرشار از عاطفة صادقانه بهره برده است؛ اما در مرثيه هايى كه تحت تأثير دين اسالم سروده، الفاظى نرم و به دور از غرابت و تعقيد را به كار گرفته است

29

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

مفاوز حوضى، أي نظرة ناظـرو گاهي پند و اندرز را همراه با رثا در يك قصيده آورده است؛ از جمله در قصيده اي به مطلع «اقسمت ارثي بعد توبة هالكا»، و نيز قصيدة «طربت و ما هذا بساعة مطرب» كه در آن وصف و فخر و مدح، هر سه را با هم جمع كرده است. همچنين، شعر ليلي خالي از امثال و حكم

نيست؛ مانند اين بيت: التقولن لشيء سوف أفعله

ر اهللا ما كل امرىء الق قد قدخالصه اينكه از يك سو، شعر ليلي شعر زنانة محض با احساس به زنانه شعر آنكه وجود با ديگر، سوي از و زيباست بياني و لطيف يكپارچگي موضوع در ادبيات عرب مشهور است، به ندرت ما اين ويژگي

را در شعر ليلي مشاهده ميكنيم.موضوعات شعري ديوان ليلي األخيليه

ليلي با توجه به شخصيت بي نظيرش، دوشادوش شاعران معروف آن زمان، در موضوعات مختلف شعري، مانند مدح، رثا، فخر و هجا،

طبع آزمايي كرده است. رثا: بيشترين توجه و اهتمام ليلي به هنر رثا جلب شده است. او از لحاظ طول قصايد و زيبايي عبارات، از بزرگ ترين شاعران مرثيه سراست. كشته از پس كه مرثيه هايي است؛ توبه براي او مرثيه هاي بيشترين شدن او سروده است. اين مراثي از زيباترين و پرشمارترين اشعار ديوان او محسوب مي شوند؛ زيرا از دست دادن توبه براي او مصيبتي بزرگ بود؛ مصيبتي كه خاطرات شيرين كودكي و عشق جواني و گفت وگوهاي

عاشقانه در كنار محبوب را به ياد او مي آورد.او در جايي ديگر به گريه و زاري براي توبه ادامه داده و از زنان قبيلة

خفاجه مي خواهد كه او را در اين شيون ياري دهند:ي توبة ابن حـمير أيا عين بك

ر بسح كفيض الجدول المتـفجلتبك عليه من خفاجة نسوة ر بماء شؤون العبرة المتحد

«هان اي ديده، با اشكي ريزان همچون لبريز شدن نهر جوشان، براي توبه پسر حمير گريه كن. بر او بگريند زناني از قبيلة خفاجه، با آبي

كه از مجراهاي اشك سرازير مي شود».ليلي در اين قصيده از شيوة قصايد جاهلي پيروي كرده است؛ زيرا مانند آنها به گريه و زاري بر مرده و نيز برشمردن ويژگي هاي برجسته و فضايل او پرداخته است. درونماية قصيده نيز در چارچوب كرم و شجاعت است و مانند قصايد جاهلي، آكنده از پيچيدگي هاي معنوي و خشونت و دشواري هاي لغوي بنا به عادت شاعران جاهلي است، به گونه اي كه

نشانه اي از تأثير اسالم در اين قصيده مشاهده نمي شود.اما رثاي ليلي األخيليه تنها به توبه منحصر نمي شود؛ زيرا در ديوان عفان بن عثمان راشدي، خليفة رثاي در كه دارد وجود قصيده اي او سروده است. بيشتر ابيات قصيده از بين رفته و تنها چهار بيت از آن

باقي مانده است:ته أبعد عثمان ترجو الخير أم

وكان آمن من يمشي على ساقلهم و ـ خليفة اهللا أعطاهـم و خ

ما كان من ذهب جم وأوراق«آيا بعد از عثمان بن عفان، پيروانش اميد نيكي را دارند، در حالي كه در زمان او هر آنچه كه بر روي پاهايش راه مي رفت (همه) در امنيت و آرامش بود؟ او خليفة خداوند است كه هرآنچه از طال و سكه هاي فراوان

بود، به آنها بخشيد».خالصه اينكه رثاي ليلي آميخته اي از فخر و عزاست؛ يعني از يك طرف شيون و زاري است و از طرف ديگر ياد خاطرات شجاعت ها و

دالوري ها و مهمان نوازي هاي توبه را زنده مي كند.وصف: وصف يكي ديگر از اغراض شعري است كه ليلي األخيليه در عرصة آن گام نهاده است. وي در بيشتر توصيفات خود در ديوانش پا جاي پاي جاهليين گذاشته و به توصيف خرابه ها، شتر، مرغ سنگخواره، بيابان و نيز وصف محبوبش، توبه، و قبيلة خود و قبيلة بني بكر پرداخته است. در حالت كلي مي توان گفت كه توصيف ليلي از پديده هاي اطراف، توصيفي ظاهري و بدوي است كه در ذهن و وجدان او منعكس شده

است؛ مانند ابيات زير كه در وصف اسب سروده است:أجش هزيم في الخبار إذا انتحى

ب هوادي عطفيه العـنان مقـرلوحشيها مـن جانبـي زفيانـهاحفيف كخذروف الوليد المنـقب

«آن اسبي كه در زمين هاي هموار و نرم به نفس نفس مي افتد و مي خروشد و آنگاه كه افسار به دو نرمة پهلويش برسد، چهارنعل مي تازد. اسب آن راست جانب در دست هايش، كوبيدن زمين بر شدت به از صدايي چون صداي چرخيدن فرفرة سوراخ شدة كودكان ايجاد مي شود».آميخته با األخيلية ليلي توصيفات بيشتر طور كه مي بينيم، همان

مدح و رثاست.هجا: يكي ديگر از انواع شعري كه ليلي أخيليه در ديوانش به آن پرداخته، هجاست كه در چندين مورد در ديوانش ديده مي شود. علت مبادرت ليلي به سرايش چنين شعرهايي را بايد با اصليت بدوي و غرور

زنان قبيله را نيز مرثيه هايش كه در برخى از است؛ تا جايى محبوب آميخته ريختن به ياد پيوسته با اشك محض است كه شعر ليلى، شعر زنانة محض است كه

پيوسته با اشك ريختن به ياد محبوب آميخته است؛ تا جايى كه در برخى از

مرثيه هايش زنان قبيله را نيز براى همراهى او در گريستن بر محبوب بى همتايش

فرامى خواند. خالصه اينكه هاله اى از حزن و اندوه، قصايد مرثية او را احاطه كرده است و مى توان گفت هنر شعرى ليلى

األخيليه زمانى به اوج مى رسد كه به رثاى توبة بن حمير مى پردازد

3013

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

قومي او مرتبط دانست. هجو او دردناك است و در فرد احساس ذلت ايجاد مي كند. از مشهورترين شعرهاي او كه دربرگيرندة اين دو ويژگي است، شعري است در جواب نابغة جعدي. جعدي، شوهر دوم ليلي، سوار بن أوفي القشيري را در قصيده اي به نام «الفاضحه» هجو كرده بود.

ليلي با اين ابيات از او انتقام گرفت:و ما كنت و قاذفت جل عشيرتي

ال ألذكر قعبي حازر قد تثمرا درد آن مانند نيز مادرت كه كردي نكوهش دردي به مرا «آيا

دارد؟ و كدامين اسب نيكويي است كه به آن هال گفته نمي شود؟»از يكي نكوهش «قابض»، به ديگر قصيده اي در همچنين ليلي همراهان توبه، كه در ميان درگيرياي كه توبه در آن كشته شد، او را رها كرده و پا به فرار گذاشته بود، پرداخته و آرزو مي كند كه اي كاش

برادرش، عبداهللا، كه همراه آنها بود، به جاي توبه كشته مي شد:ا قابضا بصنيعـه جزى اهللا شر

و كل امرىء يجزى بماكان ساعيادعا قابضا والمرهفات يردنها، و لبيك داعيا فقبحت مدعو

«خداوند قابض را به خاطر عملش (رها كردن توبه و فرار از صحنة هر فردي با توجه به آنچه براي به درگيري) سزاي بد دهد! و مسلما دست آوردن آن سعي كرده است، جزا داده مى شود. او قابض را فراخواند، فراخوانده شدة چه داشتند، را او قصد برنده شمشيرهاي كه حالي در

زشتي شدي! و من، تو را اي دعوت كننده و فراخواننده، مى ستايم».كرده، هجو را او و يافته حضور دربارش در ليلي كه كساني از

عبدالملك بن مروان است. مدح: سومين هنر شعري ليلي در مدح است كه در ديوانش آن را به زيبايي صنايع ادبي و اصول برجسته آراسته است. او با تعبيري لطيف و زيبا، به ستايش نيكنامي ها و اعمال خير پرداخته است. مي توان گفت كرده دوچندان مدح در را او قدرت كه علت هايي مهم ترين از يكي است، جايگاه او در ميان قومش و نيز جايگاه قبيله اش در ميان اعراب و

دودمان شريفي است كه داشت. از سوي ديگر، حضور يافتن در مجلس بزرگان حكومت، از قبيل معاويه، عبدالملك، حجاج و مروان بن حكم، راه را براي سرودن اين نوع شعر براي او باز كرده بود. از ويژگي هاي ديگر مدح او اين است كه هرگز با مدحش گدايي نكرد؛ بلكه سوار بر

مركب مجاز شده و راه كنايه را در پيش گرفت. ليلي به دربار حجاج بن يوسف ثقفي رفت و آمد مي كرد و او را نيز

در قصيده اي مدح كرده است (اإلصفهاني،1963م: 240):اج ال يفلل سالحك إنماالـ أحج

ـمنايا بكف اهللا حيث تراهااج أرضا مريضة إذا هبط الحج

تتـبع أقصى دائها فشفاهـا«اي حجاج، سالحت كند مباد! همانا مرگ تنها در دست خداوند است، هرجا آن را مي بيني. هرگاه حجاج به سرزمين بيماري فرود آيد، بررسي را باشد شده دچار آن به سرزمين آن كه بيماري اي بدترين

مي كند و شفا مي بخشد».با نگاهي به قصيدة باال خواهيم دانست كه ليلي از كلماتي استوار لحاظ از قصيده اين در او است. كرده استفاده غريب گاهي و زيبا و است بوده جاهلي شاعران تأثير تحت كامال غريب، و نامأنوس لغات و اگر برخي از معاني اسالمي (فإنك بـعد اهللا أنت أميـرها- و صوت شعر با تفاوتي هيچ شعر اين نبود، آن در ب) المثـو باألذان المنادي

جاهلي نداشت.فخر: ليلي نيز مانند ديگر شاعران به ذكر افتخارات قوم خود و گاهي به ذكر و ستايش دودمانش پرداخته است. او در قصيده اي به قوم خود افتخار مي كند؛ زيرا در نبرد روز نخيل، بر قبايل بني مذحج و همدان

پيروز شده اند:باحا نحن الذين صبحوا الص

يوم النخيل غارة ملحاحنحن قتلنا الملك الجحجاحا

راحا ـ و لم ندع لسارح مإال دبارا أو دمـا مفاحـانحن بنيخويلد صراحا

و نيز در جاي ديگر در ذكر افتخارات قومش مي گويد:نحن األخايل مايزال غالمناحتى يدب على العصا مذكورانا ماح إذا فقدن أكف تبكي الر

فاق بحـورا جزعا و تعلمنا الـر«فرزندان ما قبايل بني أخيل، از نوجواني تا آنگاه كه بر روي عصا شمشيرها نيز مي دانند هستند و پيوسته مشهور پيرپيرانه راه مي روند، كردن قطع براي همواره شمشيرها آن و آنهاييم، برادران ما كه

استخوان هاي دشمنان به هنگام نبرد تشنه اند».ليلي گاهي در اشعارش فخر را با مدح در هم آميخته است؛ مانند زماني كه مروان بن عبدالملك را مدح كرده است. در ابتداي قصيده، به ذكر بزرگي و شجاعت قبيلة جعد و سپس به سبك شعراي جاهلي به

مدح مروان بن عبدالملك پرداخته است:وكم قد رأى رائيهم و رأيـته

ها لي من عم كريم و من أب

گابتداي قصيده، كرده است. در عبدالملك را مدح كه مروان بن مانند زماني آميخته است؛ را با مدح در هم اشعارش فخر ليلي گاهي در بز بهذك

ليلي گاهي در اشعارش فخر را با مدح در هم آميخته است؛ مانند زماني كه مروان بن عبدالملك را مدح كرده است. در ابتداي قصيده، به ذكر بزرگي و شجاعت قبيلة جعد و سپس به سبك شعراي جاهلي به مدح مروان بن عبدالملك پرداخته است

31

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

فوارس من آل النفاضة سادة و من آل كعب سؤدد غير معقب

من و هر آنكه آنها را ديده باشد، در آن خانه ها عموها و «مسلما پدران بزرگوارم را ديده است؛ سواركاراني از خاندان نفاضه را كه سرور هستند و آن سروراني از خاندان كعب را كه پس از آنها سروري و بزرگي

نيامده است».نتيجه گيرى

بيشتر كه رسيديم نتيجه اين به انجام شده، پژوهش به توجه با علماى ادب در دوره هاى گذشته، ليلى را زنى فصيح و برخوردار از گفتارى شيوا معرفى كرده اند، تا جايى كه بر برترى او بر خنساء، بزرگ ترين شاعر زن عرب، نيز اذعان داشته اند. نيز بزرگانى چون ابن سالم الجمحى در طبقات الشعراى خود، در ذيل زندگينامة نابغة جعدى، كه از ديدگاه او اولين شاعر از طبقة سوم است، آورده است كه در مهاجاتى كه بين او و ليلى األخيلية در گرفت، ليلى بر او غلبه پيدا كرد. به طور كلى، مى توان

عنوان «أميرة شواعر العرب» را براى ليلي األخيليه برگزيد.بيشترين اشعار ليلى در رثاى محبوبش، توبة بن حمير است. او در و نامأنوس و غريب الفاظى از سروده، جاهلى شيوة به كه قصايدى پرتعقيد، اما سرشار از عاطفة صادقانه بهره برده است؛ اما در مرثيه هايى كه تحت تأثير دين اسالم سروده، الفاظى نرم و به دور از غرابت و تعقيد

را به كار گرفته است.شعر ليلى، شعر زنانة محض است كه پيوسته با اشك ريختن به ياد محبوب آميخته است؛ تا جايى كه در برخى از مرثيه هايش زنان قبيله را نيز براى همراهى او در گريستن بر محبوب بى همتايش فرامى خواند. خالصه اينكه هاله اى از حزن و اندوه، قصايد مرثية او را احاطه كرده است و مى توان گفت هنر شعرى ليلى األخيليه زمانى به اوج مى رسد كه به رثاى توبة بن حمير مى پردازد. در ديوان ليلى عالوه بر رثا، قطعات زيبايى در مدح و فخر و هجا به چشم مي آيد. او گاهي هر سه نوع شعر

را در يك قصيده گرد آورده است.

پي نوشت* دانشجوى كارشناسى ارشد رشتة زبان و ادبيات عرب، پژوهشگاه علوم

انسانى و مطالعات فرهنگى.1. ليلي در يكي از اشعارش به مدح سوار پرداخته، مي گويد:

ارا إلي المجد و العلي تنافر سوو أقسم حقا إن فعلت ليفعال

«اي نابغه، تو در راه رسيدن به قله هاي عظمت و شرافت، با سوار رقابت مي كني و سوگند خورده ام اگر تو آن را انجام دهي، او نيز انجام خواهد داد»

(ابن عساكر، 1988م: ج70، ص 60 ).

كتابنامه - ابراهيم العطية، خليل و جليل، 1967م، ديوان ليلي األخيليه. چاپ اول،

بغداد: دار الجمهوريه.- ابن المعتز، عبداهللا بن محمد، 1956م، طبقات الشعراء. تحقيق عبدالستار

فراج. قاهره: دارالمعارف.- ابن عساكر، على بن الحسين بن هبةاهللا، 1988م، تاريخ مدينة دمشق.

بيروت: دار الفكر.- -------------------------،2004 م، أعالم النساء. چاپ

اول، بيروت: دارالفكر.- ابوتمام، حبيب بن اوس طائى، بي تا، ديوان الحماسة. شرح عالمه

تبريزى. چاپ اول، بيروت: دارالقلم.- اإلصفهانى، ابوالفرج، 1963م، األغانى. چاپ اول، ج 5 و 8 و 11.

قاهره: دار الثقافة و اإلرشاد القومى المؤسسة المصرية العامة.- قرآن كريم.

- أمين، احمد، 1938م، ضحى األسالم. چاپ سوم، قاهره: مطبعة لجنة التأليف و الترجمة و النشر.

ـ. ق، تزئين األسواق فى اخبار العشاق. قاهره: - األنطاكى، داود، 1291ه دار الكتب المصرية.

- بروكلمان، كارل، 1959م، تاريخ األدب العربي. ترجمه به عربي از عبدالحليم النجار. ج 1و 2. چاپ سوم، قاهره: دارالمعارف.

- ترجانى زاده، احمد، 1348، تاريخ ادبيات عرب. چاپ اول، تبريز: خورشيد.- الجمحى، ابن سالم، 1913م، طبقات الشعراء. ليدن: مطبعة بريل.

- الحصري القيرواني، ابواسحق، 1925م، زهر اآلداب و ثمرة األلباب. چاپ سوم، قاهره: مطبعة الحجازي.

- حموى، ياقوت، 1995م، معجم البلدان. ج1 -4. چاپ اول، بيروت: دار بيروت و دار صادر.

- الدينورى، ابنقتيبة، 1969م. الشعر و الشعراء. ط الثانية. بيروت: دارالثقافة.

ـ. ق، المعارف. چاپ دوم، قاهره: دار المعارف. - الدينورى، ابنقتيبة، 1119ه- الرافعي، مصطفي صادق، 2005م، تاريخ آداب العرب. چاپ اول، بيروت:

دارالكتاب العربي.- الزبيدى، محمد المرتضى الحسينى الزبيدى، 2003م، تاج العروس من

جواهر القاموس. چاپ دوم، بيروت: دار الفكر.ـ.ق، تاريخ األدب العربى. ج 1. چاپ هفتم، - ضيف، شوقى، 1119 ه

قاهره: دارالمعارف.- ضيف، شوقى، بي تا، التطور و التجديد فى الشعر األموى. چاپ پنجم،

قاهره: دارالمعارف.ـ. ش، تاريخ األدب العربى. چاپ اول، تهران: - الفاخورى، حنا، 1380 ه

توس. - فاروق الطباع، عمر، 1995م، ديوان ليلى األخيلية. چاپ اول، بيروت:

دار األرقم.- فروخ، عمر، 2006م، تاريخ األدب العربى. چاپ هشتم، بيروت: دار العلم

للماليين.ـ. ش، أمالى القالى. ج1 و2. - القالى، ابوعلى اسماعيل بن القاسم، 1344ه

قاهره: دار الكتب المصرية.- مبرد، ابوالعباس محمد بن يزيد، 2003م، الكامل فى اللغة و األدب.

چاپ دوم، بيروت: دارالفكر.قاهره: النساء. أشعار تا، بي عمران، بن محمد ابوعبداهللا مرزبانى، -

دارالكتب المصرية.ـ. ق، معجم الشعراء. - مرزبانى، ابوعبداهللا محمد بن عمران، 1354 ه

قاهره: مكتبة القدسى.- يموت، بشير، 1934م، شاعرات العرب فى الجاهلية و اإلسالم. بيروت:

مكتبة األهلية.

3213

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

نصرآبادى، محمويه بن احمد بن محمد بن ابراهيم ابوالقاسم، مقابلة و مقايسه به مقاله اين در است. حالج مؤيد چهار از يكى سخنان عارفانة ابوالقاسم نصرآبادي با ترجمة فارسي آنها در منابع فارسي پرداخته شده است. از اين طريق، مي توان به نحوة ترجمة قدما و بزرگان ادب فارسى و عربى و نيز ميزان امانتدارى آنها دست يافت. همچنين مي توان پاسخي به اين سؤال يافت كه آيا نصرآبادى، عارف قرن چهارم، به زبان عربى تكلم مى كرده، يا فارسى گوى بوده آغازين دورة عرفاى از بسيارى دربارة كه است سؤالى اين است. مطرح است و تا كنون كسى به آن نپرداخته است. اكنون بخشى از

اين تحقيق در اختيار عالقه مندان قرار مى گيرد:«و بقوله لقيته بصفة آدم إلى نظرات إذا النصرآباذى: قال -عصى آدم ربه فغوى» (طه: 121) و إذا لقيته بصفة الحق لقيته بقوله تعالى «إن اهللا اصطفى آدم» (آل عمران: 32) و ماذا يؤثر العصيان فى

اإلصطفاء؟ (سلمى، 1421ق/ 2001م: 98 ).- گفت: به صفت آدم - عليه السالم- خبر دادند، گفتند «و عصى آدم» و چون به فضل خود خبر دادند، گفتند «ثم اجتباه ربه

فتاب عليه» (عطار نيشابوري، 1381: 693).-«و ما الحياة الدنيا اال لعب و لهو» (انعام: 32). قال النصرآباذى: لمن لزم التقوى و اشتاق إلى مفارقة الدنيا (لهو و لعب براى كسى

است كه ...) (سلمى، 1421ق/ 2001م: 196).

چكيدهآن طريق از كه است شده ارائه روشى تطبيقي ترجمة در ميزان و يافت دست ترجمه زمينة در قدما كار نحوة به مى توان امانتدارى و دخل و تصرف ايشان در متون و همچنين ويژگى هاى

سبكى آنها را آشكار ساخت.نصرآبادى، ابوالقاسم فارسى و عربى سخنان مجال، اين در عارف قرن چهارم، به عنوان نمونة قابل مطالعه در ترجمة تطبيقى انتخاب شده است. از نكاتى كه در متن مقاله به آن اشاره خواهد شد، يكى اثبات آن است كه نصرآبادى زبان عربى را به عنوان زبان عارفانة خود برگزيده بوده و ديگر آنكه كتاب تذكرة االولياى عطار،

ترجمة سخنان پراكنده اى است كه عطار گرد آورده بوده است.واژه هاى كليدى: ابوالقاسم نصرآبادي، تطبيق ترجمه، زبان عربى

33

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

- نصرآبادى گويد تقوى آن است كه بنده از هرچه دون خداى است، بپرهيزد (قشيرى، 1345: 161).

- نصرآبادى گويد: هركه با تقوى مالزمت كند، آرزومند گردد به مفارقت دنيا؛ از آنك خداى همى گويد «و للدار اآلخرة خير للذين

يتقون» (همان: 161). - او را گفتند: تقوى چيست؟ از حالت خويش خبر داد و گفت: أن يتقى العبد ماسوى اهللا. تقوى آن است كه از هرچه جز اهللا پرهيزى

(ميبدي، 1344: ج 2، ص 68 ).- گفتند تقوى چيست؟ گفت آنكه بنده پرهيزد از ما سوى اهللا

(عطار نيشابوري، 1381: 694).قال (بنى اسرائيل:23). إياه» إال تعبدوا أال ربك قضى «و -نصرآبادى العبودية اسقاط روية التعبد فى مشاهدة المعبود (سلمى،

1421 ق/ 2001م: 386-385).- هم او گويد: عبوديت، بيفكندن رويت تعبد است اندر مشاهدت

معبود (قشيرى، 1345: 307)- و سمعت النصرآبادى يقول: أنت بين نسبتين: نسبة إلى الحق و نسبة إلى آدم. فإذا انتسبت إلى الحق دخلت فى مقامات الكهف و البراهين و العظمة؛ و هى نسبة تحقق العبودية. قال اهللا تعالى: «و

عباد الرحمن الذين يمشون على األرض هونا» (فرقان: 63).و (42حجر) سلطان» عليهم لك ليس عبادى «إن قال: و -قال: «فوجدا عبدا من عبادنا [آتيناه رحمة من عندنا و علمناه من لدنا علما] (65 كهف). و إذا انتسبت إلى آدم دخلت فى مقامات الظلم جهوال ظلوما الجهل؛ قال اهللا تعالى «و حملها اإلنسان إنه كان و

(احزاب: 72)» (سلمى، 1372ق/ 1952م: 486).- انت بين نسبتين نسبة الى آدم و نسبة الى الحق دخلت فى مقامات الكشف و البراهين و العصمة و الوالية و هى نسبة تحقيق العبودية لقوله تعالى و عباد الرحمن الذين يمشون على األرض هونا.و اندر ميان دو نسبتى؛ نسبتى با آدم و نسبتى با حق تعالى. چون با آدم نسبت كردى، اندر ميادين شهوت ها و مواضع آفت ها و زلت ها افتادى؛ كى نسبت طبيعت بى قيمت بود؛ و چون به حق كردى، اندر مقامات كشف و برهان و عصمت و واليت افتادى. آن يك نسبت به آفت بشريت بود و اين ديگر نسبت تحقيق عبوديت. نسبت آدم اندر قيامت منقطع شود و نسبت عبوديت هميشه قايم بود؛ تغير بدان راه نيابد. چون بنده خود را محقق نسبت كند، محلش اين بود كه ماليكه گويند: «أتجعل فيها و ما للتراب و رب األرباب». چون بنده خود را به خود يا به آدم نسبت كند، كمال اين آن بود كه گويد: «انى ظلمت نفسى» و چون به حق نسبت كند، آدمى محل آن بود؛ كى حق تعالى گويد: «يا عباد الخوف عليكم اليوم» و اهللا اعلم. و منهم

سرور سر (هجويري غزنوي، 1381: 201-200).- تو در ميان دو نسبتى؛ يكى نسبتى به آدم - عليه السالم- و نسبتى به حق. چون به آدم عم نسبت كردى در ميان شهوت ها و مواضع آفت ها افتادى؛ كه نسبت طبيعت بى قيمت بود. چون نسبت به حق كردى ، در مقامات كشف و برهان و عصمت افتادى. آن يك نسبت به آفت بشريت بود و اين نسبت به حق عبوديت. نسبت آدم

در قيامت منقطع شود و نسبت عبوديت هميشه قايم؛ تغير بدان رو كه بود اين محلش كند، نسبت محقق را خود بنده چون نباشد. چون و األرباب»؛ رب و للتراب ما و فيها گويند: «أتجعل ماليكه گويند: «يا كه بود اين محلش كند، نسبت خود خودى به را بنده نيشابوري، (عطار تحزنون» أنتم ال و اليوم عليكم الخوف عبادى

.(692 :1381- «انه ليس له سلطان على الذين آمنوا و على ربهم يتوكلون» لن يؤثر الحق مع نسبة صحح من النصرآباذى: قال (نحل: 99). (سلمى، 1421ق/ شيطان وسوسة ال و بع منازعة ذلك بعد عليه

2001م: 375).گردانيد درست تعالى حق با خويش نسبت هركه گفت: -(عطار شيطان وسوسه و طبع منازعت وى در نكند اثر هرگز نيز

نيشابوري، 1381: 692).بالسماع الولع كثير كان النصرآباذى القاسم أبا أن حكى -فعوتب فى ذلك فقال: نعم، هو خير من أن تقعد و تغاتب. فقال له ابوعمر بن نجيد: هيهات يا أباالقاسم زلة فى السماع خير من كذا و كذا سنة تغتاب الناس، و ذلك ان من مزلة السماع أنه يكذب على أقبح من اهللا على الكذب و له. وهب ما و شيئا، له وهب أنه اهللا. الذالت. و كذلك قال أبوعلى الدقاق. و قوى بين يديه «إن الذين

يفترون على اهللا الكذب» (رازي، 2001م: 538؛ سيرجاني: 560).- ابوالقاسم نصرآبادى به سماع مولع بود. او را گفتند كه در باب سماع افراط مى كنى. گفت كه در مجامع به سماع مشغول باشيم، كنيم. اين جواب او به شيخ غيبت بنشينيم و بهتر از آن باشد كه در ذلت يكى اباالقاسم! يا هيهات گفت: رسيد. نجيد بن ابوعمرو سماع، بدتر از چندين ساله غيبت مردم! جهت آنكه غيبت، جنايت و معصيت است در حق همچو خودى (باخرزى ، 1345: ج 2، ص

.(198او بر جمعى بود. سماع دوست - رحمه - نصرآبادى شيخ -انكارى كردند. در جواب انكار ايشان اين گفت: سماع بهتر از آنكه

سؤال يافت كه پاسخي به اين همچنين مي توان آنها دست يافت. ميزان امانتدارى عربى و نيز ادب فارسى و قدما و بزرگان نحوة ترجمة مي توان به با تطبيق ترجمة اقوال نصرآبادى مي توان

به نحوة ترجمة قدما و بزرگان ادب فارسى و عربى و نيز ميزان امانتدارى آنها دست

يافت. همچنين مي توان پاسخي به اين سؤال يافت كه آيا نصرآبادى، عارف قرن

چهارم، به زبان عربى تكلم مى كرده، يا فارسى گوى بوده است

3413

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

بنشينند و غيبت مردمان كنند (سهروردى، 1374: 96).- از استاد ابوعلى شنيدم - رحمه اهللا- كه [گفت] ابوعمرو نجيد و نصرآبادى و طبقه اى از اين قوم بر جايى جمع آمدند. نصرآبادى خاموش ديگران و بگويد چيزى كسى آيند، گرد قوم چون گفت: [باشند، ايشان را] بهتر از آنك غيبت [مسلمانان] كنند. بوعمر نجيد گفت اگر سى سال غيبت كنى، اين تو را رهاننده تر از آنك اندر سماع

چيزى اظهار كنى كه نه آن باشى (قشيرى، 1345: 619).او با نصرآبادى ابوالقاسم شيخ كه كرده اند نقل كه چنان ... ـ [ابوعمرو نجيد] به هم در سماع بود. بوعمرو گفت: اين سماع چرا مى شنوى؟ گفت: سماع شنويم بهتر از آنكه بنشينيم و غيبت كنيم و شنويم. بوعمرو گفت: اگر در سماع يك حركت كرده آيد كه توانى

كه نكنى، صدساله غيبت از آن به (عطار نيشابوري،1381: 631).قال و أحواله الكتب تلك كشفت و بقا ما قوله فى الكلمة ـ جامع فى أدرس كنت بغداد من قدمت لما اإلسفرانى: بوإسحاق كان و مخلوقة أنها فى القول أشرح و الروح مستالة نيسابور يوما بنا فأجتاز كالمى إلى فأصغى عنا متباعدا قاعدا النصرآبادى فقال لمحمد الفرا أشهد أنى أسلمت على يد هذا الرجل، و أشار إلى

(ابن عساكر، 1330: 248).ـ و از استاد امام ابواسحق اسفراينى شنيدم - رحمه اهللا - گفت: چون از بغداد بازآمدم، اندر جامع نيسابور درس مى كرد اندر مسئلة روح و شرح همى كردم كه روح آفريده است. ابوالقاسم نصرآبادى نشسته بود دورتر و گوش با سخن من همى داشت. پس از آن، به كى باش گفت: «گواه را فرا محمد و بيستاد اندكى بگذشت من من بر دست اين مرد مسلمان شدم» و اشاره به من كرد (قشيرى،

.(19 :1345ـ قال أبى [يقول ابن عساكر] رأى النصرآباذى به مكة بعد وفاته

فى النوم فقيل له ما فعل اهللا بك فقال عوتبت عتاب األشراف ثم نوديت يا أباالقاسم بعد االتصال انفصال فقلت ال يا ذالجالل فما وضعت فى اللحد حتى لحقت باألحد (ابن عساكر، 1404ق/ 1984م:

ج 7، ص 108). ـ نقل است كه بعد از وفات او، يكى از مشايخ او را به خواب ديد. گفتند: اى شيخ، خداى تعالى با تو چه كرد؟ گفت: با من عتابى نكرد چنانكه جباران كنند و بزرگواران، اما ندا كرد كه يا ابالقاسم، پس از وصال، انفصال؟ گفتم نه يا ذاالجالل؛ الجرم مرا در لحد نهادند به

احد رسيدم (عطار نيشابوري، 1381: 695 - 696).ـ نصرآبادى را به خواب ديدند مكه پس مرگ او. [وى را] گفتند: خداى با تو چه كرد؟ گفت: عتابى بكرد با من [چنان كه بزرگواران كنند]؛ پس ندا كرد يا ابالقاسم، پس از وصال، انفصال. گفتم نه يا :1358 (غزالى، نرسيدم احد به تا مرا ننهادند لحد اندر ذاالجالل.

.(331ـ ... و سمعت النصرآباذى يقول: الراغب فى العطاء ال مقدار له؛

و الراغب و المعطى عزيز (سلمى،1372ق/ 1952م: 486).آنكه نبود. مقدار هيچ را او بود، راغب عطا در هركه گفت: ـ (عطار عزيز» المعطى من «و است. عزيز بود، راغب معطى در

نيشابوري، 1381: 693).فح و العفو عن تقصيرها ـ و سمعته يقول: العبادات إلى طلب الص1372ق/ (سلمى، بها الجزاء و األغواض طلب إلى منها أقرب

1952م: 487).نزديك تر تقصيرات از عفو و صفح طلب به عبادت گفت: ـ است؛ از آنكه براى طلب عوض و جزاى آن بود (عطار نيشابوري،

.(693 :1381الحق مع واقفون المحبة أهل يقول: أباالقاسم سمعت و ـ على مقام، إن تقدموا عزقوا، و إن تأخروا حجبوا (سلمى، 1372ق/

1952م: 488).ـ قال النصرآبادى: أهل محبة قائمون مع الحق على قدم إن

تقدموا غرقوا و إن تأخروا حجبوا (سيرجاني، نسخة خطي: 515).ـ و گفت: اهل محبت قائمند با حق تعالى بر قدمى كه اگر گامى گردند محجوب نهند، بازپس قدمى اگر و شوند غرق نهند، پيش

(عطار نيشابوري، 1381: 694).قيل يقول السلمى أباعبدالرحمن الشيخ سمعت و قال ـ لى ولكن صدقوا فقال شىء المحبة من لك ليس للنصرآباذى: حسراتهم فهو ذا إحترق فيه و سمعته يقول قال النصرآباذى المحبة

مجانية السلو على كل حال ثم أنشد يقول:و من كان من طوال الهوى ذاق سلوة

فإنــى من ليلى لها غير ذائقو أكبر شـــــىء نلته من وصالـــــها

أمانى لم تصدق كلمحة بارق (ابن عساكر، 1404ق/ 1984م: ج 7، ص 107).

ـ نصرآبادى را گفتند تو را [مى گويند] از محبت هيچيز نيست. آن اندر است؛ ايشان حسرت مرا وليكن گوييد؛ راست گفت:

ر و عربى آورده اند اقوال او را نيز به بوده است و به زبان عربى دو تأليفاتشان بوده اند و هر نصرآبادى ربا توجه به اينكه سلمى و قشيرى، هر دو شاگردان نصرآبادى بوده اند و هر دو تأليفاتشان به زبان عربى بوده است و اقوال او را نيز به عربى آورده اند و همچنين در كتاب كشف المحجوب نيز كه تقريبا متعلق به همان دوره است، ابتدا اقوال به صورت عربى و بعد فارسى آمده است، به نظر مى رسد كه نصرآبادى اقوال خود را به زبان عربى مى گفته و يا الاقل اينكه اين اقوال در هنگام تقرير، از بدايت امر به زبان عربى نوشته مى شده است

35

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

مى سوزم؛ و اين بيت بگفت:و من كان من طوال الهوى ذاق سلوة

فإنى من ليلى لها غير ذائقو أكثر شـــــىء نلته من وصالـــــها

أمانى لم تصدق كلمحة بارق (قشيرى، 1345: 563). األثر موافقة يقول: النصرآباذى أباالقاسم سمعت و الترجمة: ـ حسن، و موافقة األمر أحسن. و من وافق الحق - من لحظة او خطرة 1372ق/ (سلمى، بحال مخالفة ذلك، بعد عليه، التجرى فإنه ـ

1952م: 486).ـ گفت: موافقت امر نيكوست و موافقت حق نيكوتر و هركه را موافقت حق يك لحظه يا يك خطره دست دهد، به هيچ حال بعد

از آن مخالفت بر وى نتواند رفت (عطار نيشابوري، 1381: 693).أن للنصرآباذى يقول الحسين بن محمد سمعت و قال ـ رويتهن. فى معصوم انا يقول و النسوان يجالسون الناس بعض و التحليل و باق النهى و األمر فان باقية األشباح مادامت فقال التحريم مخاطب بهما و لن يجترى على الشبهات اال من هو يعرض

المحرمات (ابن عساكر، 1404ق/ 1984م: ج 7، ص 107).ـ و قيل له يجالس النسوان و يقول انا معصوم فى رويتهن فقال - رضى اهللا عنه- مادامت األشباح باقية فألمر و النهى مخاطب بهما

العبد السيما الغراب (شعراني، 1372: 105).و مى نشينند زنان با مردمان بعضى كه گفتند را او ترجمه: ـ جاى بر تن اين تا گفت: ايشان. ديدار از معصوميم ما مى گويند بود، امر و نهى بر وى بود و ازو برنخيزد و حالل و حرام را حساب و دليرى نكند بر سنت ها، اال آنكه از حرمت او اعراض كرده باشد

(عطار نيشابوري، 1381: 693). نكتة قابل توجهى كه از ميان ترجمه هاى اقوال در اين تحقيق ذهن را به خود معطوف مى دارد، آن است كه اگر كتاب تذكرة االوليا مى توان آنگاه باشد، شيوه همين به نيز عرفا ساير اقوال مورد در نتيجه گرفت كه اين كتاب صرفا تأليف عطار - عليه رحمه- نيست؛

بلكه بايد آن را يك ترجمه - تأليف به حساب آورد.اساس بر را فارسى و عربى اقوال تأخر و تقدم بخواهيم اگر منابع حدس بزنيم، تاريخ تقريبى كتاب ها از اين قرار است: حقايق سلمى (325-412)، رسالة قشيريه (386 - 465)، البياض و السواد (؟ - 441)، كشف المحجوب (؟ - 465)، احياء علوم الدين (450 - تذكرة ،(520) األسرار كشف ،(571 - 499) تهذيب تاريخ ،(505منارات ،(632 - 539) المعارف عوارف ،(627 - 537 ) االولياء كبرى طبقات ،(736 - ؟ ) االحباب اوراد ،(654-570) السائرين

.(973 - 898)نصرآبادى شاگردان دو هر قشيرى، و سلمى اينكه به توجه با بوده اند و هر دو تأليفاتشان به زبان عربى بوده است و اقوال او را نيز به عربى آورده اند و همچنين در كتاب كشف المحجوب نيز كه و عربى صورت به اقوال ابتدا است، دوره همان به متعلق تقريبا بعد فارسى آمده است، به نظر مى رسد كه نصرآبادى اقوال خود را به زبان عربى مى گفته و يا الاقل اينكه اين اقوال هنگام تقرير، از

بدايت امر به زبان عربى نوشته مى شده است؛ و اگر تندروي نباشد، بايد گفت با توجه به اينكه اقوال حالج، بايزيد و بعضا ساير عرفاي دورة آغازين نيز به عربي است، اي بسا عرفاي ايران در دوره هاي زبان عنوان به را عربي زبان هجري) سوم و دوم (سدة آغازين مصطلح و تخصصي خود، در ميان مردم كوچه و بازار برگزيده بودند. شاعرانة پارسي گويي به و يافته تغيير شيوه اين بعد، دوره هاي در عرفايي چون عطار و خداوندگار جالل الدين تغيير شكل يافته است.

پي نوشت www.mysticism.ir استاديار دانشگاه پيام نور *

[email protected]

كتابنامهتهذيب ،1330 الحسن، بن على ابوالقاسم الشافعى، ابن عساكر -

تاريخ [التاريخ الكبير]. روضة الشام. 1984م، 1404ق/ ،--------------------------- -تاريخ مدينة دمشق. مختصر: ابوالفضل محمد بن مكرم، معروف به

ابن منظور. تحقيق جمعى از ادباء. دمشق: دارالفكر.- باخرزى، ابوالمفاخر، 1345، اوراد االحباب و فصوص اآلداب. به

كوشش ايرج افشار. تهران: دانشگاه تهران. و السائرين منارات 2001م، شاهور، بن عبداهللا ابوبكر رازى، -

مقامات الطائرين. تحقيق سعيد عبدالفتح. كويت: دارالسعاد الصباح.تحقيق التفسير، حقايق 2001م، 1421ق/ عبدالرحمن، سلمى، -

سيد عمران. بيروت: دارالكتب علميه.تحقيق الصوفيه، طبقات 1952م، ------------،1372ق/ -مطبع التأليف للنشرة األزهر جماعة أناسر مصر: شربية. نورالدين

دارالكتب العربى. - سهروردى، شهاب الدين،1374، عوارف المعارف. به اهتمام قاسم

انصارى. تهران: شركت انتشارات علمى و فرهنگى. - سيرجانى، خواجه ابوالحسن على بن حسن، بياض و السواد، من خصايص حكم العباد فى نعة المريد و المراد (نسخة خطى كتابخانة

مرعشى قم، شمارة 117).مطبعة مصر: الكبرى. طبقات 1372ق، عبدالوهاب، شعرانى، -

األزهرية.- غزالى، محمد، ، 1358، احياء علوم الدين. ترجمة حسين خديوجم.

تهران: انتشارات بنياد فرهنگ ايران.- قشيري، عبدالكريم، 1345، ترجمة رسالة قشيريه. با تصحيحات

بديع الزمان فروزانفر. تهران: انتشارات بنگاه ترجمه و نشر كتاب. - ميبدى، رشيدالدين ابوالفضل، 1344، كشف االسرار. به كوشش

على اصغر حكمت. تهران: ابن سينا. (نسخة االولياء تذكرة ،1381 فريدالدين، نيشابورى، عطار -

نيكلسن). چاپ چهارم، تهران: صفيعلى شاه. المحجوب. كشف ،1381 عثمان، بن على غزنوى، هجويرى -

تصحيح ژوكوفسكى. تهران: طهورى.

3613

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

مقدمهشواهد نشان مي دهد كه با وجود اينكه دانش آموزان به مدت شش يا هفت سال زبان عربي را فرا مي گيرند، كمتر فارغ التحصيل قادر به مدرسه، اندوخته هايش در اكتفا به دبيرستان مي تواند با فهم مضامين متعالي قرآن و احاديث باشد. يكي از داليل عمدة اين نقيصه، اين است كه دانش آموز، حجم زيادي از قواعد صرفي است، كرده القا او به معلم كه همان گونه را لغات و نحوي و طوطي وار حفظ مي كند و بعد از فراغت از امتحان، حافظة خويش را از سنگينى بار آنها رها مي كند و در نتيجه، جز سايه اي از آن تدابير از يكي مي رسد نظر به نمي ماند. وي ذهن در آموخته ها مناسب براي حل اين معضل، ايجاد تحول اساسي در روش هاي و انگيزه ايجاد و سو، يك از ارزشيابي، نحوة و سنتي تدريس عربي، زبان آموزش قبال در تعهد احساس با آميخته اشتياق از سوي ديگر باشد. تحقق اين دو مهم مشروط به روي آوردن معلمان پژوهنده و جوانان پژوهشگر به بررسي مشكالت و موانع موجود بر سر راه تحقق اهداف آموزش زبان عربي و كاربرد نتايج

آن در آموزش بهتر و مناسب تر اين زبان است.در عربي يادگيري هاي به گرايش ايجاد دارد، اهميت آنچه

افراد است. اين امر در مدرسه از سه طريق امكان پذير است:نخست، شفاف سازي اهداف مربوط به آموزش زبان و درس

چكيدهاين پژوهش به منظور بررسي «موانع يادگيري درس عربي در دورة متوسطه از ديدگاه دانش آموزان و دبيران» صورت گرفته است.متوسطه دورة دختر دانش آموزان را پژوهش آماري جامعة تعداد مي دهند. تشكيل نفر 12000 تعداد به تهران چهار منطقة دانش آموزان، با استفاده از جدول مورگان، 380 نفر و تعداد دبيران زن، 88 نفر تخمين زده شد. ابزار جمع آوري اطالعات، پرسشنامه اي داراي 39 سؤال 5 گزينه اي بود كه پس از تجزيه و تحليل داده ها،

نتايج زير به دست آمد:پيشرفت دانش آموزان در يادگيرى درس عربى، به عنوان متغير به دانش آموزان عالقة چون ديگرى مستقل متغيرهاى با وابسته، اين درس، شرايط خانوادگى آنها، رشتة تحصيلى معلمان، ارتباطات عاطفى آنها با دانش آموزان، عملكردشان در تدريس درس عربى، مدرسه، جغرافيايى موقعيت آموزشى، امكانات از آنها بهره گيرى

برنامه ريزى مدرسه و محتواى كتاب هاى عربى رابطه دارد.واژه هاى كليدى: آموزش زبان، يادگيرى، زبان عربى، كتاب

درسى

37

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

عربي براي معلمان و دانش آموزان.دوم، تغيير نگرش توأمان معلمان و دانش آموزان به زبان و

درس عربي.سوم، فراهم آوردن امكانات الزم در فضاي آموزش مربوط

به درس عربي.شفاف سازى اهداف ـ در مقايسه با دو طريق ديگر ـ به ويژه و بينش ايجاد افراد، ذهنى افق گسترش براى مؤثرى كمك فرزانگي و كمال نقش در آنها، اجتناب از يكسويه شدن آموزش و اتكاي آن بر حفظ و يادگيري چند كتاب محدود و در نتيجه، جامعة در كه انسان هايي است؛ چندبعدي انسان هاي پرورش مسائل حل در و سازنده اند نقش ايفاي به قادر نوين، متحول فرآيند برخي امروزه اثرگذارند. و فعال اجتماعي، مشكالت و و مناسب كتاب هاي مجموعة از بهره گيري بدون را آموزشى كامل يادگيري، حيث از روان و ساده و دانش آموزان فراخور موجب غيردرسى، منابع از بهره مندي كه برآنند زيرا نمي دانند؛ رهاسازي دانش آموزان از تنگناهاي مربوط به كتاب هاي درسى، آگاهي معنابخشي به دانش كلي و آموخته هاي آنها و گسترش عمومي آنان مي شود. بهره گيري از كتاب هاي مفيد عربي و ساير منابع كتابخانه اي مناسب، به مثابه ابزار و مصالح يادگيري صحيح اين درس، عالوه بر دانش آموز، معلم را نيز راهنمايي مي كند كه چگونه انتخاب كند، چگونه بخواند و چگونه در كوره راه هاي باريك و ناشناخته راه خود را بيابد. البته داوري نهايي با خود اوست؛ ولي اين داوري مبتني بر راه و روشي است كه فراگرفته است. ايجاد عالقه مندي به درس عربي، بخشي از برنامة مؤسسات آموزشي است كه در هر سن بايد مطابق با اقتضائات و احتياجات همان سن، دربارة آن به طور مداوم و طبق برنامه هاي معين، به اتخاذ

تدابير مناسب پرداخت.بيان مسئله

دانش آموزان مدرسه براي فراگيري بعضي از دروس، از خود ضعف نشان مي دهند. اين ضعف ممكن است از خودشان، محيط مدرسه يا مديران، كتاب ها يا ساير عوامل باشد. بنابراين يكي از عربي درس به جمله از دروس، محتواي به مي تواند ضعف ها توانايي عربي درس در دانش آموز است ممكن شود. مربوط عربي درس در تخصصى نيز معلم و باشد نداشته را يادگيري الزم مطلوبيت فاقد تدريس، نحوة يا ارائه بيان، در و نداشته باشد؛ يا ممكن است محتواي كتاب عربي، اعم از ترجمه، قواعد و لغات، در حد يادگيري و فراخور دانش آموز نباشد. بنابراين، تحت تأثير عوامل متعدد، رغبت يادگيري دانش آموزان به درس عربي بايد و نمي شود حاصل درس در درخشاني نمرات و شده كم بررسي را عربي درس يادگيري در دانش آموزان ضعف چرايي در دانش آموزان ضعف داليل از يكي مي شود تصور نمود. درس عربي، نبود پژوهش هاي علمي و روشمند براي پي بردن و تسريع را يادگيري روند مي تواند كه است مكانيسم هايي به

( Georgetown university, 1983).تصحيح كند

ضعف موجب مي شود زده حدس كه داليلي فرضي مطالعة مي تواند زمينه ها اين محك زدن و باشد، دانش آموزان يادگيري

ابعاد پنهان مشكل و ضعف يادگيري را آشكار كند.مالحظات نظري پژوهش

تعريف مفهومى متغير مستقل يادگيرىعادت هاى تازه، انديشه هاى و اطالعات كسب «يادگيرى، حل كردن گوناگون راه حل هاى و متنوع مهارت هاى مختلف، رفتار در پايدار نسبتا تغيير ايجاد فرآيند يادگيرى، است. مسئله و مى شود گفته تجربه حاصل آن به كه است رفتارى توان يا نمى توان آن را به حالت هاى موقتى نسبت داد. هدف تحصيل، يادگيرى مطلبى است كه در نهادهاى رسمى آموزش و پرورش

بر شاگردان عرضه مى شود» (شريعتمدارى، 1382: 75).با آنها رابطة تعيين و مستقل متغيرهاى مفهومى تعريف

متغير وابسته1. آموزش

«فراگيري تخصص ها، مهارت ها، شناخت و آگاهي است كه مختلف وظايف انجام يا و جديد سمت پذيرش جهت را فرد و آماده است، شده تعيين پيش از كه خاص زماني مقطع در كه است كوششي آموزش، ديگر، تعبيري به مي نمايد. تجهيز توسط سازمان ها براي تغيير رفتار افراد از طريق فرآيند يادگيري و به خاطر افزايش اثربخشي آنها صورت مي گيرد» (صمدآقايي،

.(10:1383آميختگي آموزش معلم با شيوه هاي نو و ابتكاري، در افزايش يادگيري درس عربي نزد دانش آموزان تأثيري بسزا دارد. بنابراين الزم است براي جذاب تر شدن درس عربي و عالقة دانش آموز به اين درس، آموزش معلمان از تنوع بيشتري برخوردار باشد. تالش سازمان هاي آموزشي نيز براي افزايش يادگيري و اثربخشي در

درس عربي تأثير مطلوب تري خواهد گذاشت.

مي گيرند، كمتر زبان عربي را فرا يا هفت سال به مدت شش دانش آموزان وجود اينكه شواهد نشان مي دهد كه با وجود اينكه

دانش آموزان به مدت شش يا هفت سال زبان عربي را فرا مي گيرند، كمتر فارغ التحصيل

دبيرستان مي تواند با اكتفا به اندوخته هايش در مدرسه، قادر به فهم مضامين متعالي قرآن و

احاديث باشد. يكي از داليل عمدة اين نقيصه، اين است كه دانش آموز، حجم زيادي از قواعد

صرفي و نحوي و لغات را همان گونه كه معلم به او القا كرده است، طوطي وار حفظ مي كند

و بعد از فراغت از امتحان، حافظة خويش را از سنگينى بار آنها رها مي كند و در نتيجه، جز سايه اي از آن آموخته ها در ذهن وي نمي ماند

3813

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

2. عالقه (رغبت)به نظر گيج (Gage) و برالينر (Berliner)، انگيزه و عالقه را مى توان به عنوان عوامل نيرودهنده، هدايت كننده و نگه دارندة رفتار تعريف كرد. انگيزه و عالقه، گرايش به عمل كردن به طريقى خاص است. اگر دانش آموزان و دانشجويان ... به درس بى عالقه باشند (داراى انگيزه اي در سطح پايين باشند)، به توضيحات معلم توجه نخواهند كرد، تكاليف خود را با جديت انجام نخواهند داد و باالخره پيشرفت چندانى نصيب آنها نخواهد شد؛ [در حالى كه] اگر ... به مطلب درسى عالقه مند باشند (داراى انگيزه اي در سطح باال باشند)، هم به توضيحات معلم با دقت گوش خواهند داد، هم تكاليف را با جديت انجام [خواهند داد] و هم به دنبال اطالعات بيشترى در زمينة مطلب درسى خواهند رفت و پيشرفت زيادى

نصيب آنان خواهد شد (سيف، 1382: 348).3. شرايط خانوادگي

مدرسه، يك خانواده و روابط بين برنر، برون فن نظريه «در نظام مياني مهم تلقي مي شود. اولين مؤسسه اي كه فرد را با زندگي متوجه كودك خانواده، در است. خانواده مي سازد، آشنا اجتماعي مؤسسات اجتماعي مي شود. با اينكه مطالعه در مدرسه، كودك را به طور علمي و منظم با مؤسسات اجتماعي و نقش آنها در زندگي افكار خانواده، مذهبي تمايالت تأثير مي سازد، آشنا جامعه يك دربارة آنها نظر آنها، ايدئال هاي خانواده، افراد اجتماعي عقايد و و دلبستگي و مختلف مؤسسات با آنها ارتباط و سياسي احزاب عالقة كودكان، انكارناشدني است. كودك در اثر تماس با والدين و مشاهدة رفتار آنها در زمينه هاي مختلف زندگي، متوجه راه زندگي و فلسفة اجتماعي جامعه مي گردد» (شريعتمداري، 1382: 209). نمي آيد، آسان نظر به چندان آنها يادگيري كه دشواري مطالب در صورت برقراري شرايط مطلوب در خانواده و بهره مندي آن از

آرامش نسبي، سهل و ساده خواهد شد.

4. ارتباط عاطفي«از جملة وظايف مهم مربوط به رشد در دورة كودكي، ارتباط بگويد سخن بتواند كودك اينكه از قبل است. ديگران با فرد طرز پرستار يا مادر با تماس پي در بفهمد، را كلمات معاني يا عبارت به يا خانواده عاطفي جو مي آموزد. را ديگران با ارتباط ديگر، رابطة افراد خانواده با هم در ماه هاي اول زندگي، بر رفتار كودك و ارتباط او با ديگران اثر مي گذارد. نظر كودك به والدين (همان: 123). دارد تأثير بزرگساالن ساير دربارة او قضاوت در به موجب شاگرد، و معلم بين به خصوص اجتماعي، «ارتباطات يادگيري نيز و زندگي براي نياز مورد اطالعات آوردن دست مسائل جديد است و باعث به وجود آمدن مسائل و نكات تازه و وسيع تر شدن افق ديد دانش آموزان خواهد شد و از اين طريق به

آگاهي هاي جديد دست مي يابند» (كريس، 1383: 25).5. امكانات آموزشي

كتاب هاي از خارج كتاب هاي شامل آموزشي، «امكانات درسي و جزوه هايي ساده و آسان براي يادگيري بهتر، كتابخانه ها، نمايش و عربي آموزش نوارهاي پخش براي كارگاه هايي از شيواتر و آسان تر يادگيري براي فضاهايي و عربي فيلم هاي يادداشت نوشتن، گزارش دادن، كنفرانس كردن، بحث طريق برداشتن و تمرين كردن است. به طور كلي، امكانات آموزشي را مي توان شامل موارد سخت افزاري، نظير ساختمان هاي مدارس، و نرم افزاري، همچون برنامه هاي كمك آموزشي دانست. موارد كالس هاي مانند كمي، جنبه هاي همان واقع در سخت افزاري درس و غيره اند. موارد نرم افزاري نيز همان جنبه هاي كيفي اند؛ از جمله فضا و نور كافي براي اهداف آموزشي و فعاليت هاي جنبي عالوه بر فعاليت درسي، نظير راهروها، آبدارخانه، زمين هاي بازي، و باد وزش برابر در ساختمان استحكام و غيره.... و نمازخانه

ريزش باران و برف» ( فرد دانش، 1372: 152).6. محتواي كتاب عربي

ساختار درس عربي به گونه اي است كه از فعل و اسم و حرف ساختارهاي در آنها كاربرد انواع به نهايت در و مي شود شروع مختلف مي انجامد. نكتة اصلي، مداومت و ايجاد ارتباط عمودي بين هريك از ساختارها و برقراري هماهنگي افقي آنها با يكديگر به همچنين دارد. درسي برنامه ريزي به نياز هم اين كه است، نظر مي رسد محتواي كتاب نيز در يادگيري دروس، به خصوص و شيوا زباني با تا باشد داشته مؤثر نقشي عربي، مثل درسي به نيز دانش آموزان و دهند آموزش را مطالب متنوع و جذاب بر است الزم اين، بر عالوه برسند. نظر مورد هدف به راحتي اساس دوره هاي سني، از راهنمايي يا دورة متوسطه، اصولي در نظر گرفته شود كه طبق آن، يادگيري از آسان به سمت پيچيده

حركت كند.7. عملكرد معلم

«اما تفاوت رفتار با عملكرد در آن است كه رفتار به هرگونه عمل شخص گفته مي شود، در حالي كه عملكرد به نتيجة عمل

اخمناسبكتاب هاي از مجموعة بهره گيري را بدون فرآيند آموزشى امروزه برخي ف

امروزه برخي فرآيند آموزشى را بدون بهره گيري از مجموعة كتاب هاي مناسب و فراخور دانش آموزان و ساده و روان از حيث يادگيري، كامل نمي دانند؛ زيرا برآنند كه بهره مندي از منابع غيردرسى، موجب رهاسازي دانش آموزان از تنگناهاي مربوط به كتاب هاي درسى، گسترش آموخته هاي آنها و معنابخشي به دانش كلي و آگاهي عمومي آنان مي شود

39

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

مورد او يادگيري ميزان از ارزشيابي در كه مي كند اشاره فرد استفاده قرار مي گيرد.

گيج و برالينر معتقدند براي كسب اطالع از ميزان يادگيري فرد، به رفتار قابل مشاهده، يا به اصطالح دقيق تر، به عملكرد او مراجعه مي كنيم. ما با مشاهدة تغييرات حاصل در عملكرد شخص، استنباط مي كنيم كه در او يادگيري اتفاق افتاده است. براى مثال، عملياتي را كه يك دانش آموز براي حل كردن مسئله اي بر روي اساس بر معلم و مي دهد انجام درس كالس تابلوي يا كاغذ اطمينان دانش آموز آن سوي از درسي موضوع يادگيري به آن حاصل مي كند، عملكرد حل مسئلة دانش آموز مي نامند. عملكرد فرد ممكن است شاخص نسبتا درستي از يادگيري او باشد يا اين

كه نتواند آن را به خوبي نشان دهد» (سيف، 1382: 201).حل براي دانش آموز كه كاري شد، گفته آنچه به توجه با مسئله يا ترجمة بخشي از عربي يا يادگيري صرف و نحو انجام به وي توفيق كه چنان اوست؛ عملكرد نشان دهندة مي دهد،

انجام درست اين امور، عملكرد مثبت او را مشخص مي كند. 8. برنامه ريزي معلم

براي مقصد؛ نيل به براي كشيدن يعني نقشه «برنامه ريزي است؛ عمل از قبل تفكر برنامه ريزي، خواسته ها. به دستيابي دورنماسازي است؛ مداخلة مستقيم در جريان امور براي هدايت نيروهاي ملي در جهت نيل به هدف است؛ طرح تدابيري است (يا موجود منابع از صورت، مناسب ترين يا احسن وجه به كه كند. استفاده مطلوب هدف هاي به نيل جهت به ممكن الوجود) برنامه ريزي، راهي است براي هدايت حساب شدة فعاليت انسان

به سوي منظور مشخص» (فيوضات، 1383: 16).كه است راهي برنامه ريزي يادگيري، و آموزش فرآيند در نمايش عيني صورت به را هدف به رسيدن مختلف مراحل مي دهد و موانع و مشكالت موجود را به خوبي ترسيم مي كند. پايبندي و منظم برنامه ريزي نيازمند صحيح و عميق يادگيري به مطابقت عمل با برنامة طراحي شده است. در واقع، مي توان

سرعت را يادگيري روند حتي برنامه ريزي ترتيب، اين به گفت مي بخشد.

سؤاالت اساسي پژوهش1. آيا بين عالقة دانش آموزان به درس عربي با پيشرفت آنان

در اين درس رابطه وجود دارد؟عربي درس پيشرفت با معلم تحصيلي رشتة بين آيا .2

دانش آموزان رابطه وجود دارد؟درس پيشرفت با عربي معلم عاطفي ارتباطات بين آيا .3

عربي دانش آموزان رابطه وجود دارد؟4. آيا بين عملكرد معلم در تدريس عربي با پيشرفت درس

عربي دانش آموزان رابطه وجود دارد؟5. آيا بين استفاده معلم از امكانات آموزشي در پيشرفت درس

عربي دانش آموزان رابطه وجود دارد؟عربي درس پيشرفت با مدرسه جغرافيايي موقعيت آيا .6

دانش آموزان رابطه وجود دارد؟عربي درس پيشرفت با مدرسه برنامه ريزي بين آيا .7

دانش آموزان رابطه وجود دارد؟عربي درس پيشرفت با خانوادگي شرايط بين آيا .8

دانش آموزان رابطه وجود دارد؟9. آيا بين محتواي كتاب هاي عربي با پيشرفت درس عربي

دانش آموزان رابطه وجود دارد؟بحث و نتيجه گيري

اگر يكي از بهترين اهداف آموزش، آشنايي افراد با چگونگي باشد، جسماني و فيزيكى و رواني و عاطفي نيازهاي ارضاي از را ما شناخت بتواند صحيح آموزش كه بود اميدوار مي توان كمك ما به و دهد افزايش دانش آموزان توانمندي هاي ميزان و بهتر را آنها بالقوة توانايي هاي درآمدن فعليت به راه تا كند آموزش براي مي توان مالحظه، اين با كنيم. شناسايي دقيق تر حاضر مقالة موضوع كه - عربي درس جمله از موضوعي، هر است- اهدافي تعيين كرد. براي مثال، در آموزش زبان عربي به دانش آموزان دورة متوسطه، شامل صرف و نحو، قرائت و ترجمه متون عربي، به اهدافي چون تعميق ادراك افراد دربارة مطالبي اشاره كرد كه به زبان عربي از مسائل اعتقادي، اخالقي، ديني و مذهبى سخن مي گويند. بدون شك در اين هدف، صرف آشنايي آرايه هاي و صنايع و معاني قواعد، و اصول جمالت، و لغات با كالمي مد نظر نيست؛ بلكه اين همه در خدمت هدف مهم ترى راه گزينش در آموخته شده دانش كاربست همانا كه دارد قرار خردمندانه تر و علمي تر حال، عين در و انساني تر و صحيح تر براي زندگي است. به ويژه با عنايت به اينكه بنيادي ترين كتاب زندگي ساز انسان ـ يعنى قرآن ـ به زبان فارسي موجود است كه مي توان از آن بهره مند شد، شكي نيست كه همچنان بسياري از ظرايف و دقايق و نكات در اين كتاب وجود دارد كه شكار آنها و ادراك عميقشان براي كساني كه تسلط بيشتري به زبان عربي

دارند، امكان پذير است.

ربيو دانش آموز، معلم درس، عالوه بر صحيح اين مصالح يادگيري مثابه ابزار و مناسب، به كتابخانه اي ساير منابع يبهره گيري از كتاب هاي مفيد عربي و ساير منابع كتابخانه اي مناسب، به مثابه ابزار و مصالح يادگيري صحيح اين درس، عالوه بر دانش آموز، معلم را نيز راهنمايي مي كند كه چگونه انتخاب كند، چگونه بخواند و چگونه در كوره راه هاي باريك و ناشناخته راه خود را بيابد. البته داوري نهايي با خود اوست

4013

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

آموزش، اهداف به پرداختن كنار در همچنين مقاله اين اهداف آموزش زبان عربي و اهداف تحقيق دربارة اين موضوع، هريك كه است ورزيده اهتمام نه گانه اي متغيرهاي بررسي به به رغم پرسش هايي كه متغيرها را پشتيباني كرده اند، نقشي بسزا و تعيين كننده در درك و فهم بهتر مطالب آموزش داده شده دارند.

مي دهد نشان به خوبي متغيرها اين آزمون از حاصل نتايج متوسطه دورة در درس اين آموزش و عربي زبان يادگيري كه چنانچه با متغيرهاي مورد نظر همراه شود، موجب تسهيل و بعضا تسريع فرآيند يادگيري خواهد شد و بسا كه در برخي از موقعيت ها و دربارة برخي از دانش آموزان، اثر ترميم كنندگي و تعديل كنندگي

موانع و محدوديت هاي يادگيري را نيز در پي داشته باشد.آنچه از يافته هاي پژوهشي اي است كه مقاله حاضر معطوف به آن است، وجود رابطه ميان متغيرهاي مستقل: عالقة دانش آموز، دانش آموزان، با معلمان عاطفي ارتباط معلمان، تحصيلي رشتة عملكرد معلمان، بهره گيرى معلمان از امكانات آموزشى، موقعيت خانوادگي، شرايط مدرسه، برنامه ريزي مدرسه، جغرافيايي دانش آموزان پيشرفت و يك سو، از عربي، كتاب هاى محتواي در يادگيرى درس عربي از سوى ديگر، و در نتيجه، تأثير مثبت است عربي زبان يادگيري تسهيل بر مذكور مستقل متغيرهاى (ر. ك: جداول مربوط به معنادارى اين رابطه در قسمت ضميمه).

البته شكي نيست كه براي رسيدن به نتايج متقن تر، نياز به گسترش هم زمان سطح جامعة آماري تحقيق، معرفي متغيرهاي اثرگذار ديگر و كنترل متغيرهاي مزاحم، كاربست روش هاي متنوع تر تحقيق و شايد مهم تر از همة موارد گفته شده، مطالعة تطبيقى ميزان يادگيرى درس عربى در دو موقعيت متفاوت آموزش و تعيين گروه هاي آزمون و گواه است. به نظر مي رسد انجام تحقيقاتي از اين دست، بتواند به تدريس

و آموزش بهتر دروس در مدارس ياري رساند.

ضميمهدانش آموزان و دبيران نظرات فراواني توزيع .1 جدول دربارة سؤال1؛ آيا بين عالقة دانش آموزان به درس عربي با

پيشرفت آنان در اين درس رابطه وجود دارد؟توزيعدانش آموزاندبيران

گزينه درصد فراوانيدرصد فراوانيخيلي كم4/61كم18/28/7متوسط38/625/7زياد2545

خيلي زياد13/719/5حد گزينه هاي جمع اگر فراواني، توزيع جدول به توجه با زياد را يكجا مورد توجه قرار دهيم معلوم مي شود كه عالقه در يادگيري درس عربي تأثير زيادي دارد و نظر معلمان 45 درصد و نظرات دانش آموزان 25 درصد است. 6/4 درصد نظر دبيران در

اين مورد بيشتر بوده است.دانش آموزان و دبيران نظرات فراواني توزيع .2 جدول پيشرفت با معلمان تحصيلي رشتة بين آيا سؤال2؛ دربارة

درس عربي دانش آموزان رابطه وجود دارد؟توزيعدانش آموزاندبيران

گزينه درصد فراوانيدرصد فراوانيخيلي كم1/13/8كم4/55/3متوسط11/321زياد44/323/9خيلي زياد38/746/1

درصد كه 46/1 مي شود معلوم شمارة 2، جدول به توجه با دبيران در مجموع گزينه هاي خيلي زياد و زياد، اظهار داشتند كه نظر و دارد تأثير عربي درس يادگيري در معلم تحصيلي رشتة

دانش آموزان نيز در اين باره 44/3 درصد بوده است.دانش آموزان و دبيران نظرات فراواني توزيع .3 جدول با عربي معلمان عاطفي ارتباطات بين آيا سؤال3؛ دربارة

پيشرفت درس عربي دانش آموزان رابطه وجود دارد؟توزيعدانش آموزاندبيران

گزينه درصد فراواني درصد فراوانيخيلي كم2/25/2كم2/212/3متوسط22/721زياد44/334/5خيلي زياد28/426/8

44/3 كه مي شود معلوم فراواني، توزيع جدول به توجه با اظهار زياد، و زياد خيلي گزينه هاي مجموع در دبيران درصد عربي درس يادگيري در معلمان عاطفي ارتباطات كه داشتند

تأثير دارد و نظر دانش آموزان نيز در اين باره 34/5 درصد است.دانش آموزان و دبيران نظرات فراواني توزيع .4 جدول با عربي تدريس در معلمان عملكرد بين آيا سؤال4: دربارة

پيشرفت درس عربي دانش آموزان رابطه وجود دارد؟توزيع دانش آموزان دبيران

گزينه درصد فراوانيدرصد فراوانيخيلي كم4/52/7كم12/513/5متوسط31/924/5زياد3441/1خيلي زياد1718/5

با توجه به جدول توزيع فراواني معلوم مي شود كه در گزينه هاي زياد اظهار داشتند كه عملكرد معلمان در تدريس عربي براي يادگيري درس عربي تأثير دارد و نظرات دانش آموزان 41/1 درصد و نظرات معلمان

41

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

34 درصد است كه 7/1 درصد نظرات معلمان در اين مورد كمتر است.دانش آموزان و دبيران نظرات فراواني توزيع .5 جدول دربارة سؤال5: آيا بين استفادة معلمان از امكانات آموزشي با

پيشرفت درس عربي دانش آموزان رابطه وجود دارد؟توزيعدانش آموزاندبيران

گزينه درصد فراوانيدرصد فراوانيخيلي كم2/31كم20/56/3متوسط43/227/3زياد2549/8خيلي زياد9/115/5

با توجه به جدول توزيع فراوانى معلوم مي شود كه 49/8 درصد از معلمان استفادة كه داشتند اظهار زياد گزينه در دانش آموزان 43/2 و دارد تأثير عربي درس يادگيري در آموزشي، امكانات 6/6 داشتند. اظهار چنين زياد تقريبا گزينه در معلمان درصد

درصد نظر معلمان كمتر است.دانش آموزان و دبيران نظرات فراواني توزيع .6 جدول دربارة سؤال6: آيا بين موقعيت جغرافيايي مدرسه با پيشرفت

درس عربي دانش آموزان رابطه وجود دارد؟توزيعدانش آموزاندبيران

گزينه درصد فراوانيدرصد فراوانيخيلي كم7/95/3كم12/514متوسط19/236/8زياد38/632خيلي زياد21/611/9

با توجه به جدول توزيع فراواني معلوم مي شود كه 38/6 درصد در جغرافيايي موقعيت كه داشتند اظهار زياد گزينة در دبيران يادگيري درس عربي تأثير دارد و 36/8 درصد دانش آموزان نيز

در گزينه چنين اظهار داشتند.دانش آموزان و دبيران نظرات فراواني توزيع .7 جدول دربارة سؤال7: آيا بين برنامه ريزي مدرسه با پيشرفت درس

عربي دانش آموزان رابطه وجود دارد؟توزيعدانش آموزاندبيران

گزينه درصد فراوانيدرصد فراوانيخيلي كم2/20/8كم12/59/5متوسط40/932/7زياد30/647/3خيلي زياد13/79/8

با توجه به جدول توزيع فراواني معلوم مي شود كه در گزينه هاي زياد 47/3 درصد از معلمان و 40/9 درصد از دانش آموزان اظهار داشتند كه برنامه ريزي مدرسه در يادگيري درس عربي تأثير دارد.

دانش آموزان و دبيران نظرات فراواني توزيع :8 جدول

درس پيشرفت با خانوادگي شرايط بين آيا سؤال8: دربارة عربي دانش آموزان رابطه وجود دارد؟

توزيعدانش آموزاندبيرانگزينه درصد فراوانيدرصد فراواني

خيلي كم5/76/8كم26/137/9متوسط32/937/1زياد26/215/2خيلي زياد9/12/9

39/7 كه مي شود معلوم فراواني توزيع جدول به توجه با در دبيران درصد 32/9 و كم گزينه در دانش آموزان از درصد يادگيري در خانوادگي شرايط كه داشتند اظهار متوسط گزينة قابل تفاوت نظراتشان در و ندارد تأثيري چندان عربي درس

توجهي وجود ندارد.دانش آموزان و دبيران نظرات فراواني توزيع :9 جدول دربارة سؤال 9: آيا بين محتواي كتاب هاي عربي با پيشرفت

درس عربي دانش آموزان رابطه وجود دارد؟توزيعدانش آموزاندبيران

گزينه درصد فراوانيدرصد فراوانيخيلي كم5/73/2كم15/910متوسط43/115زياد28/420خيلي زياد6/814/4

با توجه به جدول توزيع فراواني معلوم مي شود كه 20 درصد از دانش آموزان در گزينة زياد و 43/1 درصد از معلمان در گزينة متوسط اظهار داشتند كه تا حدودي محتواي كتاب هاي عربي در

يادگيري درس عربي تأثير دارد.با توجه به جدول 10 خي دو معلوم مي شود كه بين نظرات سطح با و دارد وجود معني داري تفاوت دبيران و دانش آموزان است. اثرگذار عربي درس يادگيري در عالقه ٪95 اطمينان يادگيري پايين بودن عالقه در C محاسبه شده يكي از موانع

درس عربي است.(جدول در صفحة بعد)

نظرات بين كه مي شود معلوم 11 جدول به توجه با سطح با و دارد وجود معني داري تفاوت دبيران و دانش آموزان اطمينان 95٪ رشته تحصيلي معلمان در يادگيري، درس عربي C (بيشينه)

maxدانش آموزان اثرگذار است. C محاسبه شده از

كمتر است. بنابراين، پايين بودن رشتة تحصيلي معلم در ارتباط با درس عربي يكي از بيشترين موانع يادگيري درس عربي است.

(جدول در صفحة بعد)

نظرات بين كه مي شود معلوم 12 جدول به توجه با سطح با و دارد وجود معني داري تفاوت دبيران و دانش آموزان

4213

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

جدول 14. جدول خى دو براى محاسبة تأثير بهره مندى از امكانات آموزشى بر ميزان يادگيرى درس عربىطبقه بنديفراواني مشاهده شدهفراواني مورد انتظارباقي ماندهدرجه آزاديسطح معني داري

دبيران0/0001-2136151دانش آموزان2136572

75= جمعC=0/17 C

max=0/71

جدول 13. جدول خى دو براى محاسبة تأثير عملكرد معلمان در تدريس عربى بر يادگيرى درس عربىطبقه بنديفراواني مشاهده شدهفراواني مورد انتظارباقي ماندهدرجه آزاديسطح معني داري

دبيران0/0001-2045251دانش آموزان2045652

90= جمعC=0/23 C

max =0/71

جدول 10: جدول خى دو(آزمون مجذور) براى محاسبة تأثير عالقه مندى به يادگيرى درس عربى بر ميزان يادگيرى درس عربىطبقه بنديفراواني مشاهده شدهفراواني مورد انتظارباقي ماندهدرجة آزاديسطح معني داري

دبيران0/0001-31/541/5101دانش آموزان31/541/5732 83= جمع

جدول 11. جدول خى دو براى محاسبة تأثير رشتة تحصيلى معلم بر ميزان يادگيرى درس عربىطبقه بنديفراواني مشاهده شدهفراواني مورد انتظارباقي ماندهدرجه آزاديسطح معني داري

دبيران0/0001-1534191دانش آموزان1534492

68= جمعC=0/19 C

max=0/71

K=2=ضريب توافقيk

k 1− Cmax

= 2

2

xnx+

C C=0/16 Cmax

=0/71

جدول 12. جدول خى دو براى محاسبة تأثير وجود رابطة عاطفى ميان معلم و دانش آموز بر ميزان يادگيرى درس عربىطبقه بنديفراواني مشاهده شدهفراواني مورد انتظارباقي ماندهدرجه آزاديسطح معني داري

دبيران0/0091-1350371دانش آموزان1350632

100= جمعC=0/29 C

max=0/71

43

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

اطمينان 95٪ ارتباطات عاطفي معلمان در يادگيري درس عربي C كمتر است.

maxدانش آموزان اثرگذار است. C محاسبه شده از

بنابراين، پايين بودن ارتباط عاطفي معلم يكي از موانع يادگيري درس عربي است.

با توجه به جدول13 معلوم مي شود كه بين نظرات دانش آموزان و دبيران تفاوت معني داري وجود دارد و با سطح اطمينان ٪95

جدول 15. جدول خى دو براى محاسبة تأثير موقعيت جغرافيايى مدرسه بر ميزان يادگيرى درس عربىطبقه بنديفراواني مشاهده شدهفراواني مورد انتظارباقي ماندهدرجه آزاديسطح معني داري

دبيران0/0001-36/581/5451دانش آموزان36/581/51182

163= جمعC=0/21 C

max =0/71

جدول 16. جدول خى دو براى محاسبة تأثير برنامه ريزى مدرسه بر يادگيرى درس عربىطبقه بنديفراواني مشاهده شدهفراواني مورد انتظارباقي ماندهدرجة آزاديسطح معني داري

دبيران0/0001-2330/571دانش آموزان2330/5542

61= جمعC=0/18 C

max=0/71

جدول 17. جدول خى دو براى محاسبة تأثير موقعيت خانوادگى بر ميزان يادگيرى درس عربىطبقه بنديفراواني مشاهده شدهفراواني مورد انتظارباقي ماندهدرجه آزاديسطح معني داري

دبيران0/0001-441441001دانش آموزان441441882

288= جمع

C=0/34 Cmax

=0/71

جدول 18. جدول خى دو براى محاسبة تأثير محتواى كتاب هاى عربى بر ميزان يادگيرى درس عربىطبقه بنديفراواني مشاهده شدهفراواني مورد انتظارباقي ماندهدرجه آزاديسطح معني داري

دبيران0/0001-34/558/5241دانش آموزان34/558/5932

117= جمعC=0/21 C

max=0/71

اثرگذار دانش آموزان عربي درس يادگيري در معلمان عملكرد C كمتر است؛ بنابراين، پايين بودن

maxاست. C محاسبه شده از

عملكرد معلمان در تدريس عربي يكي از موانع يادگيري درس عربي است. (جدول در صفحة قبل)

نظرات بين كه مي شود معلوم 14 جدول به توجه با سطح با و دارد وجود معني داري تفاوت دبيران و دانش آموزان

4413

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

درس يادگيري در آموزشي امكانات از استفاده ٪95 اطمينان C كمتر

maxعربي دانش آموزان اثرگذار است. C محاسبه شده از

است؛ بنابراين، استفاده بسيار كم امكانات آموزشي يكي از موانع يادگيري درس عربي است. (جدول در صفحة 42)

نظرات بين كه مي شود معلوم 15 جدول به توجه با سطح با و دارد وجود معني دار تفاوتي دبيران و دانش آموزان درس يادگيري در مدرسه جغرافيايي موقعيت ٪95 اطمينان C كمتر

maxعربي دانش آموزان اثرگذار است. C محاسبه شده از

است. بنابراين، تقسيم بندي مكاني نظير (شمال، جنوب،...) يكي از موانع يادگيري درس عربي است. (جدول در صفحة قبل)

نظرات بين كه مي شود معلوم 16 جدول به توجه با سطح با و دارد وجود معني دار تفاوتي دبيران و دانش آموزان عربي درس يادگيري در مدرسه برنامه ريزي ٪95 اطمينان C كمتر است.

maxدانش آموزان اثرگذار است. C محاسبه شده از

بيشترين از يكي صحيح برنامه ريزي كمبود يا نبود بنابراين، موانع يادگيري درس عربي است. (جدول در صفحة قبل)

با توجه به جدول 17 معلوم مي شود كه بين نظرات دانش آموزان و دبيران تفاوتي معني دار وجود دارد. اين تفاوت قابل توجه نيست و با سطح اطمينان 95٪ شرايط خانوادگي در يادگيري درس عربي C كمتر است؛

maxدانش آموزان اثرگذار است. C محاسبه شده از

بنابراين، جو حاكم بر خانواده يكي از كمترين موانع يادگيري درس عربي است. (جدول در صفحة قبل)

با توجه به جدول 18 معلوم مي شود كه بين نظرات دانش آموزان و دبيران تفاوتي معني دار وجود دارد و با سطح اطمينان 95٪ محتواي C .كتاب هاي عربي در يادگيري عربي دانش آموزان اثرگذار استC كمتر است. بنابراين، محتواي كتاب عربي

maxمحاسبه شده از

يكي از موانع يادگيري درس عربي است. (جدول در صفحة قبل)

پي نوشت* كارشناس ارشد علوم تربيتي.

1. يادآور مى شود، پژوهش هايي كه ذيال فهرست آنها خواهد آمد، تا حدودى به

موضوع پژوهش اين مقاله نزديك است:ـ پيرسرابي، افسانه، 1377، «بررسي مهم ترين عوامل ايجاد كنندة فشار رواني ناشي از محيط مدرسه، از ديدگاه دانش آموزان سال سوم راهنمايي شهر تهران». برنامه ريزي كارشناسي ارشد پايان نامة رودهن، واحد دانشگاه آزاد اسالمي

آموزشي. ـ خليل مراد خانلو، عين اهللا، 1383، « بررسي تفاوت هاي فرهنگي خانواده ها و عملكرد تحصيلي دانش آموزان دبيرستان هاي نقده». دانشگاه آزاد اسالمي واحد

رودهن، پايان نامة كارشناسي ارشد برنامه ريزي آموزشي. ـ شعباني، جواد، 1382، «بررسي علل آفت تحصيلي دانش آموزان دورة متوسطة استان قم در درس عربي». سازمان آموزش و پرورش استان قم، پايان نامة

كارشناسي ارشد زبان و ادبيات عرب. اول سال دانش آموزان تشويق راه هاي «بررسي ،1379 مهوش، لطفي، ـ متوسطة شهر تهران به مطالعه» . دانشگاه آزاد اسالمي واحد رودهن، پايان نامة

كارشناسي ارشد برنامه ريزي آموزشي. ـ لياني، موسي، 83-1382، «بررسي عوامل آفت تحصيلي دانش آموزان پاية اول متوسطه شهرستان سوادكوه». دانشگاه آزاد اسالمي واحد رودهن، پايان نامة

كارشناسي ارشد برنامه ريزي آموزشي. دوره هاي درس كتاب هاي نقش بررسي سرور، 1382-83، « محسنيان، ـ ابتدايي و راهنمايي تحصيلي در ترغيب دانش آموزان به مطالعه». دانشگاه آزاد

اسالمي واحد رودهن، پايان نامة كارشناسي ارشد مديريت آموزشي. دورة دختر دانش آموزان رغبت علل بررسي » ثريا، 83- 1382، مصلح، ـ متوسطة شهرستان سراب به مطالعة كتب غير درسي». دانشگاه آزاد اسالمي

واحد رودهن، پايان نامة كارشناسي ارشد برنامه ريزي آموزشي. -Al- shaye, shaye saud. 2002. The effectiveness

of metacognitive strategies on reading

comprehend sion and comprehension strategies of

eleventh grade students in kuwaiti high schools, oh. D, ohio university. -Al Sharhan, alabdull aziz. 1988. Lan GuAGE

in edacation in the united Arab emirates: A

sociolinguistic Approach, ph, D., university of Essex

45

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

cunited kingdoml. - Al- Nasser, Hassan Jaffer. 1988. An eva luation

of the integrated feaching method for Arabic

in struction within the elementary school class- teacher program at the uni ver sity of Bahrain, ph. D., university of pitt sburgh. - El- Nekishbendy, Abdallatif muhammed. 1990. Language factors that may cause di fficulties

for American aduits in leavning Ara bic, ph. D., university of Pittsburgh.- Azzam, Rima. 1990. the nature of Arabic reading

and spelling errors of young children: A descriptive

study, Ed.D., colambia university- Teachers college.- AReef, Mohamed. Khe der. 1980. The current

linguistic and curricular Approac hes in teaching

Arabic as a foreign language problems and suggested

solutions, ph, D., university of southern California. - Abdulghani, Badrian. 2003. Aninqiry into the

effects of cooperative learning on critical thinking

and a chievement in the Arabic language by female

high school students in the united arab Emirates, ph. D., The pennsyilvania state university.

- Diab, Awatif Mohamed. 1997. Teaching Arabic for

specific purposes an America, ph. D., The American

university.- Niehoff, patricia Leveque. 1999. The acquisition

of Arabic language, literature, and culture from a

socio- educational perspective: Student attitu des

and perceptions of arabs and the arab world,ph. D., the ohio state university.

- Omran, elsyed m.h. 1983. the grammar tradition

in Arabic: Reform efforts and proposals for reform, ph,D., Georgetown university.

كتابنامه- بروس جويس، مارشاويل، اميلي كالهون، 1381، الگوهاي تدريس 2000.

ترجمة محمدرضا بهرنگي. نشر كمال تربيت. - بهرنگي، محمدرضا، 1381، مديريت آموزشي و آموزشگاهي. تهران: نشر

كمال تربيت.- بيابانگرد، اسماعيل، 1384، روان شناسي تربيتي. تهران: نشر ويرايش.

- ديويد ري، 1382، پژوهش در كالس درس. ترجمة محمدرضا سركارآراني. مؤسسة فرهنگي منادي تربيت.

- سرمد، غالمعلي، 1378، روابط انساني در سازمان هاي آموزشي. تهران: سمت.- سيف، علي اكبر، 1382، روان شناسي پرورشي. تهران: آگاه.

- سيلور، جي گالون و آلكساندر ويليام ام و لوئيس، آرتوجي، 1378، برنامه ريزي درسي براي تدريس و يادگيري بهتر. ترجمة غالمرضا خوي نژاد. آستان قدس

رضوي.- شريعتمداري، علي، 1382، روان شناسي تربيتي. تهران: اميركبير.

آموزش و پرورش. و روان شناسي از مباحثي علي اكبر، 1349، شعاري نژاد، -تهران: وزارت آموزش و پرورش.

- شعباني، حسن، 1371، مهارت هاي آموزش و پرورش. تهران: سمت.- صمدآقايي، جليل، 1382، خالقيت، جوهرة كارآفريني. تهران: مركز كارآفريني

دانشگاه تهران.- فرد دانش، هاشم، 1372، مباني نظري تكنولوژي آموزشي. تهران: سمت.

- فيوضات، يحيي، 1383، مباني برنامه ريزي آموزشي، نشر ويرايش. - كريس. ال. كلينكه، 1383، مهارت هاي زندگي. ترجمة شهرام محمدخاني.

تهران: اسپند. - گانيه، روبرت م، 1368، شرايط يادگيري. ترجمة جعفر نجفي زند. تهران: رشد.- لواساني، فتحعلي، 1382، مهارت هايي براي زندگي. تهران: وزارت فرهنگ

و ارشاد اسالمي.

4613

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

شعر معاصر ما درگير چه نوع بحرانى است؟شعر عربى گرفتار بحران بى اعتمادى مردم است؛ چرا كه خود را از طبقة 99 قصيدة قديمى پرت كرده و هنوز ميان آسمان هفتم اما كرده، رها كهنش بالكن لبة از را خود است؛ معلق زمين و بالكن ديگرى نديده است كه خود را به آن بياويزد. با تمام اين وقايع، مردمي كه پايين هستند، بر اين ديوانة فرودآمده از ستارة ناشناخته، كه به زبانى ناشناخته سخن مى گويد، مى خندند، سوت مى زنند و متلك مى پرانند. من عليه جنون و ديوانگان نيستم؛ ولى عليه پرش از پنجره هاى تاريخ، بدون چتر نجات هستم. هيچ كس طول به اتاقى در اجبارى اقامت به مجبور را شاعرى نمى تواند درون كه ندارد انتظار شاعر از كسى و كند متر يك عرض و بر را فرزدق» «رداى و شود زندانى عمودى قصيده، ميله هاى شاعر از ولى بزند؛ قدم حمرا» «قصر خيابان در و كند دوش انتظار داريم در صنعت شعر حتى المقدور با ما هم رأى باشد و از رسمى سخنگوى و باشد ما شريك و دوست كه مى خواهيم او شادى ها و غم هايمان. از او انتظار داريم در صحبت با ما منطقى هستيم. منطقى او به دادن گوش هنگام كه طور همان باشد؛ باشد. دموكرات سبكش و زبانش حضورش، كه داريم انتظار شاعرى كه ديكتاتورى و ترور زبان را در پيش مى گيرد، آينده اى دستاورد زيرا باشد؛ طبيعى كه مى خواهيم نوگرا شاعر از ندارد. شعرى كه امروزه مى خواهيم، عليه طبيعت و عليه خودش و عليه

اشارهمتني كه در ذيل مي آيد، ترجمة گزيده اي از كتاب قضايا الشعر الحديث، نوشتة نويسنده و ناقد عرب، جهاد فاضل، است كه شامل گفت و گوها و مصاحبه هايي با 28 شاعر و ناقد بزرگ معاصر جهان عرب، از جمله احسان عباس، عبدالوهاب بياتي، امل دنقل و ... است و با در بر گرفتن ديدگاه ها و گرايش هاي مختلف نقدي، منبعي حائز اهميت براي مطالعه و بررسي شعر معاصر عرب به شمار مي رود. اين متن، مصاحبة نويسندة كتاب با شاعر معاصر سوري، نزار قباني، است كه البته در دهة 80 انجام گرفته است و

پديدة شعر معاصر را در آن دوره و قبل از آن بررسي مي كند. واژه هاى كليدى: نزار قبانى، شعر عربى

47

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

نظام شعرى است.خاص نظام كه حركتى هر زيرا كردم؛ ذكر را شعرى نظام خود را ندارد، ناچار سرانجامش سقوط است. اين درست است كه حركت شعر عرب يك انقالب است و وظيفة انقالب ها لغو همة نظام هاست؛ ولى هر انقالب حقيقى، نظام خود را به همراه دارد، و اال يك انقالب سست و ازدست رفتنى است. يك انقالب واقعى، چه سياسى چه شعرى، بايد تصويرى از آينده داشته باشد؛ زيرا هر شكلى، نظمى دارد و بدون اين نظم، انقالب و قصيده به هرج و

مرج و كليشه و ركاكت تبديل مى شود. تهاجم تمركزيافته اى عليه شعر شما صورت مى گيرد. به

نظر شما علت آن چيست؟ و پاسخ شما به آن چيست؟حمالت، جزئى از جسم من شده است؛ به طورى كه به آن تاكنون 1944 سال از نمى كنم. احساس را آنها و شده ام معتاد

من شعرهايم را بر سطحى از مس افروخته زندگى اژدها دندان هاى ميان و مى نويسم مى كنم و اين مكان، نشانى دائمى من شده است و جز آن نشاني ديگرى ندارم. ادبيات كه ادبياتى است. تصادمى ادبياتى حقيقى، زندگى اش را در برابر خطرها بيمه مى كند و خواهان در سالمت ماندن است و به حقوق ندارد. ارزشى است، قانع خود بازنشستگى نويسندة كه مى گفت همينگوى ارنست واقعى همان است كه در خط فاصل ميان انتخاب و مى گيرد قرار مرگ و زندگى يك مى خواهى هنگامى كه ندارد. ديگرى قديم جهان ويرانه هاى بر جديد جهان تو عليه درويشان تمام كنى، تأسيس

راهپيمايى مى كنند؛ زيرا تو روزى آنها را قطع كردى و خيمه هاى درويشان دارد. ادامه درويشان با من درگيرى سوزاندى. را آنان به را مدرنيسم لباس امروز درويشان اما شدند؛ منقرض ديروز مى گيرند دست به چپ گرا پالكاردهاى دروغ، به و مى كنند تن و واژه هاى مدرنيسم و پيشرفت و واقع گرايى اشتراكى را به كار مى برند؛ در حالى كه آنها قادر به تفاهم با يك كارگر يا كشاورز عليه جنبشى آنها زيرا مى شوند؛ نابود نيز درويشان اين نيستند. كامال آنها هستند. خودشان عليه و اشياء طبيعت عليه و عقل شناورند وزن انعدام منطقة در و شده اند منزوى خارج جهان از آنها مى گويند. سخن نامفهوم زبانى به كهف اهالى همچون و در محاصره هستند و مورد تاراج كامل قرار گرفته اند؛ زيرا واحد پول شعرى آنها فاقد ارزش است. آنها آتش را به خورشيد شليك

مى كنند؛ زيرا خورشيد آنها را برمال مى سازد. آيا از نقد آزرده خاطر مى شويد؟

سيلى، روى ديگر بوسه است و تاريخ شعرى من بر اين بازى شيشة به سنگ كه زمانى تا من زيرا است؛ شده بنا تناقض ها پنجره ام نخورد، احساس زنده بودن نمى كنم. در چنين لحظه اى،

احساس مى كنم كه جرعة شعرى اي كه به مردم دادم، با جريان خود درون كه زلزله اى و نموده سازگارى به شروع آنها خون نگه داشته بودم، به آنها منتقل شده است. هنگامى كه قصيده اى احساس نمى كنند، سنگبارانم آن خاطر به و مى كنم منتشر را بيمارى مى كنم و حرارت بدنم باال مى رود. در جهان سوم، ناسزا گفتن به شما به معنى شكست شما نيست؛ بلكه به معنى موفقيت دانش آموزى همواره شاعر و است مدرسه يك نقد، شماست. خواهد بود كه فارغ التحصيل نشده و به دانش و تحصيالت بيشتر نياز دارد. زمانى كه شاعر خود را دايرة المعارف شعر بداند، با او و شعرش خداحافظى كن. اما اكثر نقدهاي عربى نوعي تراوش هاي قبيله اى است كه بيش از آنكه در ارتباط با بينش و بصيرت باشد، مرتبط با غريزه و انفعال است. نقد به طور كلى در جهان عرب، كشتارگاهى همچون بقية كشتارگاه هاى سياسى و طايفه اى است؛ خطرناك ترين انواع اسلحه و كثيف ترين آن

در آن به كار مى رود.هوادار ما كند تصور كسى نمى خواهم سكون و ثبات هستيم؛ چون سكون اشياء، مرگ آنهاست؛ و يا اينكه خواهان پرستش بت شكل يا ديدگاه يا زبان هستيم. در عين جدايى و ضعف و سستى خواهان حال، و كردن طى بهانة به چيز همه از كامل

پيش رفتن نيستيم.مدرنيسم به اين معنى نيست كه تمامى و لخت و بيندازيم دريا در را لباس هايمان كه است آن مدرنيسم بلكه شويم؛ عريان دائما يك روش جديد شنا در درياهاى جديد

پيدا كنيم.داراى آن در عرب تمامى ملت كه است شركتى شعر، زبان فسخ يك طرفه را شركت اين نمى توان و هستند يكسان سهام كرد؛ چون در اين صورت شركت و همگى شعراي آن ورشكست

مى شوند.رو شما نظر به آيا چيست؟ شعر در مدرنيسم شروط آوردن به جريان هاى معاصر، به تنهايى براى خلق يك شاعر بزرگ كافى است، يا اينكه قبل از هر چيز بايد ادراك قديم و

سنتى را بكشيم؟اين اشتباه است كه تصور كنيم براى اينكه سخن جديد پديد آيد، بايد جنايت قتلى عليه گذشتگان مرتكب شد؛ چنين تصورى، هيچ كس پايان در و مى سازد كشتارگاه يا مقبره يك تاريخ از نجات نمى يابد. نوگرايى يك صف بسيار طوالنى است كه در آن اين در و مى گيرند قرار مى كند، تعيين تاريخ كه جايى در شعرا نيست؛ كسى مكان اشغال يا ديگرى فريب به قادر كسى صف زيرا تاريخ به دقت مراقب اين صف است و رتبه هاى شاعران را به خوبى مى شناسد و به كسى اجازة تقلب و حيله گرى نمى دهد. شاعر بزرگ از عدم و نيستى و تصادف ساخته نمى شود. تصادفات

4813

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

ممكن است سر ميز قمار رخ دهد؛ اما در شعر هرگز.اين شاعر نيست كه عظيم بودن يا نو بودن يا مهم بودن خود را تعيين مي كند؛ بزرگى و نوآورى و اهميت شاعر را شعور عمومى تعيين مى كند و دادگاهى مردمى كه نه رشوه را مى پذيرد و نه باج مى گيرد، حكم را صادر مى كند و فقط اين دادگاه مردمى مى تواند اين بر و بفرستد زندان ميله هاى پشت يا عزت قلة به را شاعر

اساس، 90٪ از شاعران نوگرا راهى زندان مى شوند. نظر شما دربارة قصيدة نثر و اينكه ريشه هايى در ميراث

ادب عربى قديم دارد، چيست؟قصيدة نثر اصطالحي جديد براى مفهومي قديمى است. اين قصيده از زمانى كه انسان درك كرد يك عبارت ممكن است به ده ها شكل احتمالي گفته شود، وجود داشت. احتماالت نثر نهايتى ندارد و از جملة اين احتماالت، قصيدة نثر است كه ريشه هاى آن الرحمان، سورة مريم، سورة همچون آسمانى، كتاب هاى در را سوره هاى كوتاه قرآن و در نشيد األناشيد و مزامير داوود مى بينيم. من شخصا قصيدة نثر را بيگانه با ميراث ادبى خود و يا بيگانه با را احتمال ميليون ها در شكوفايى قدرت كه عربى زبان توانايى

دارد، مى بينم.و ماللت و آن تعصب و خشم و تندرو ليبراليسم عصر در

تحوالت آن، به نظر مى رسد كه قصيدة نثر جوابي مناسب براى و تكان ها و تحوالت تمام وجود با باشد. عصر نيازهاى بيان زلزله هايى كه فكر عربى در اين دوره با آن روبه روست، پيش بينى مى كنم كه قصيدة نثر، قصيدة آينده خواهد بود؛ زيرا شجاع تر و

آزادتر است.آن آزمودن به را همه نثر، قصيدة دربارة شما سخن شعر آيندة نگران فتوايى چنين دادن از آيا مى كند. تشويق

نيستيد؟آيندة شعر در ورود به ماجراجويى است؛ نه نشستن بر زمين قناعت و اطمينان. هر كار بزرگى با ماجراجويى همراه بوده است؛ نبوت ماجراجويى است؛ انقالب ماجراجويى است؛ عشق ماجراجويى است؛ كشف آمريكا ماجراجويى است و نوشتن قصيده بزرگ ترين بيرون تنهايى به شب ها قصيده اينكه از من است. ماجراجويى رود، نگران نمى شوم؛ ولى نگران آن هستم كه پشت درهاى بسته هستم؛ محبوس كردن قصيده ها ترشيده شود. من عليه بماند و همان گونه كه عليه محبوس كردن زنان هستم. بايد به قصيده آزادى گردش داد؛ همان طور كه به زنان بايد چنين آزادى را داد.

آزادى ترسناك نيست؛ بردگى است كه ترسناك است.گاه چند هر كه شعرى دغل هاى از برخى وجود ضمن، در ظاهر مى شود و همين طور برخى از دغلكاران، كه همچون جلبك بر زمين ظاهر مى شوند، دليل كافى براى شك كردن به آزادى يا اعالم حكومت يا ممنوعيت مطلق كالم نيست. حكومت نظامى در ادبيات همواره زيانبار بوده است. من نيز نه به خود اجازه مى دهم و نه مى توانم مدال قصيدة نثر را دور بيندازم به بهانة آنكه بدعت است يا بى بن و ريشه و يا يك شكل غريبه و نامشروع و اينكه

تاريخ ادبيات ما آن را نمى شناسد.كه نگفته كسى ولى نمى شناخت؛ را تئاتر ما ادبيات تاريخ ميراث در سابقه اى چون است، نامشروع و غريبه عربى، تئاتر انسان خيال در دائما كه مجسمه سازى و نقاشى ندارد. ما ادبى شمار به كفر نه امروزه بود، شده عجين حرام و كفر با عرب مى رود و نه حرام؛ پس چرا قصيدة نثر را قصيده اى خارج از قانون بدانيم؟ شايد اعتراضى به نام گذارى آن باشد؛ ولى نام گذارى ها چه شده منتشر نوشتن از گونه اى كه است اين مهم دارد؟ اهميتى است و نويسندگان و خوانندگان خود را دارد. در زمين گونه هايى از گياهان و گل ها مى رويد كه هيچ كس اسم آنها و شرايط به وجود

آمي كند؛ بزرگى خود را تعيين يا مهم بودن يا نو بودن كه عظيم بودن اين شاعر نيست ن

اين شاعر نيست كه عظيم بودن يا نو بودن يا مهم بودن خود را تعيين مي كند؛ بزرگى و نوآورى و اهميت شاعر را شعور عمومى تعيين مى كند و دادگاهى مردمى كه نه رشوه را مى پذيرد و نه باج مى گيرد، حكم را صادر مى كند و فقط اين دادگاه مردمى مى تواند شاعر را به قلة عزت يا پشت ميله هاى زندان بفرستد و بر اين اساس، 90٪ از شاعران نوگرا راهى زندان مى شوند

49

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

آمدنشان، يا ويژگى هاى فيزيولوژيك آنها را نمى داند؛ ولى زمين سرنوشتشان و زندگى به را آنها بلكه ندارد؛ آنها عليه اعتراضى مى سپارد. اگر قادر به سازگارى با خاك و آب و هوا باشند، زنده مى مانند و زندگى مى كنند، وگرنه مى ميرند. من نمى توانم قصيدة

نثر را به خاطر بى مانند بودنش در ادبيات محكوم كنم. تبديل ريسندگى كارخانة به را ادبيات تشابه نظريه، اين مى كند كه فقط يك نوع پارچه توليد مى كند. ابداع، همان خارج شدن از تشابه است و قصيده هاى عربى تا ابد نمى توانند همچون نثر قصيدة آيند. بيرون استنسيل ماشين از دولتى بخشنامه هاى بيرون آمدن از ماشين استنسيل را نپذيرفته است و به اين علت كه مبتذلى نمونه هاى خواندن با چرا مى گذارد. احترام آن به تازه بالغان و نوعاشقان به صفحة ستون خوانندگان در مجله هاى اين مى كنيم؟ صادر حكم نثر قصيدة عليه مى فرستند، هفتگى

مقياس، نقد عادالنه اى نيست.اگر بخواهيم منصفانه عمل كنيم، بايد قصيدة نثر را به گونه اى كه انسى الحاج و محمد ماغوط و توفيق صايع و جبرا ابراهيم جبرا نوشتند، بخوانيم. در آن صورت، خواهيم ديد كه قصيدة نثر، ما را در برابر احتماالت نامحدودى از آزادى قرار مى دهد و صدها گزينه در اختيارمان مى گذارد. فكر نمى كنم شاعرى باشد كه از بهره مند

شدن از آزادى به تنگ آيد.بلندپروازى هاى با نثر، قصيدة آيندة دربارة من پيشگويى انقالبي انسان عرب هماهنگ است. همان گونه كه انسان عرب از شروط اجتماعى و سياسى و اقتصادى خود به تنگ آمده، طبيعى نوشتن آيد. تنگ به نيز خود بيانى و زبانى شروط از كه است قصيده در بحر طويل، به معنى آن نيست كه من از ناسيوناليسم عربى دفاع مى كنم، و نوشتن قصيدة آزاد، به معنى ضديت با آن عليه واقعى توطئه اى كه موزونى قصيده هاى بسيار چه نيست. را وطن اعتبار و شأن كه آزاد قصيدة بسيار چه و بودند وطن

بازگرداندند.اگرچه بنويسد؛ كوچه بازارى قصيده اى كه است كسى خائن دادن ربط از بايد پس باشد. اكتبر جنگ يا فلسطين براى ملى گرايى و نوشتن به روش خليل بن احمد خوددارى كرد؛ زيرا ممكن است كه من بدون پوشيدن رداى نابغة ذبيانى و يا بستن

سربند فرزدق، ملى گرا باشم. وزن و قافيه چطور؟

وزن و قافيه، دو شرط حتمى در عمل شاعرانه نيست؛ اين دو ايستگاه انتخابى است؛ هر كه بخواهد در كنار آنها توقف كند، آزاد است و هر كه نخواهد، مى تواند به سفرش ادامه دهد، بدون آنكه زندان مانع او گردد. مهم اين است كه فراغ ناشى از نبودن وزن و قافيه، با چيزى مثل موسيقى پر شود. اگر شاعر جايگزينى چون موسيقى كالم را خلق كند، با احترام و فروتنى تمام به او گوش يا تاريخى آواز يا تاريخى موسيقى الگوى پايبند ما مى سپاريم. اركستر خليل بن احمد نيستيم؛ ميكروفون در دست شاعر است؛ آرزوى تنها ندارد. وجود او آزادى عليه تحميلى پيش شرط هيچ ما اين است كه به روشي قانع كننده بسرايد و با هواداران و زمانة

خود همراه باشد.عامة يا است خاص افراد براى شعر شما نظر به آيا

مردم؟ مختص به نخبگان است يا مردمى است؟و كودكان روى به آن درب كه است عمومى پاركى شعر، شبانه روز طور به درويشان و ساده افراد و فقرا و پيران و زنان باز است؛ باشگاه خصوصى نيست كه افراد داراى كارت عضويت و لباس شب و يا افراد ماهر در بازى بيليارد اجازة ورود به آن را

داشته باشند. شعر با اوناسيس و آغاخان و روكفلر دادوستد ندارد؛ اينها از يك

چونسابقهاىنامشروع است، عربى، غريبه و نگفته كه تئاتر ولى كسى نمى شناخت؛ ما تئاتر را تاريخ ادبيات

تاريخ ادبيات ما تئاتر را نمى شناخت؛ ولى كسى نگفته كه تئاتر عربى، غريبه و نامشروع است، چون سابقه اى در ميراث ادبى ما ندارد. نقاشى و مجسمه سازى كه دائما در خيال انسان عرب با كفر و حرام عجين شده بود، امروزه نه كفر به شمار مى رود و نه حرام؛ پس چرا قصيدة نثر را قصيده اى خارج از قانون بدانيم؟

5013

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

الية فلزى كه شعر توانايى شكافتن آن را ندارد، ساخته شده اند. شعر با اكثريتى كه طعم عشق و گريه، گرسنگى، رؤياها، انقالب، مبارزه، پيروزى و شكست، طعم دعا و نماز و طعم ترانه سر دادن را چشيده و هر شب ميان نان و كتاب سفرى دارند، دادوستد مى كند.شعر، شعر من، 150 ميليون عرب است كه با تمام حروفى كه به تصوير مى كشم، به آنها رو مى كنم و اگر يكى از آنها كم شود،

من غمگين و بحران زده مى گردم. آيا واقعا معتقد هستيد كه شعر بدون وزن وجود دارد؟

همة گنجشكان نت موسيقى را نمى شناسند و عروض، شرط اساسى براى نوشتن شعر نيست. من فكر مى كنم كه منظور سعيد عقل از كلمة وزن، نظامي خاص مربوط به ميزان و ترازوى مورد اعتماد دولت، مثل كيلو و رطل و من نيست؛ بلكه منظورش حضور نوعى آهنگ يا موسيقى در قصيده است كه آن را از مقالة روزنامه يا تحقيق علمى يا كنفرانس دانشگاهى جدا كند. سابقا سعيد عقل در شعر و نثرش از وزن هاى سنتى گريخت و نت موسيقى خود را خلق كرد. تركيب جملة سعيد عقل، حتى هنگام سخن گفتن داراى تأليفى آهنگين است. اين بدين معنى است كه خود زبان نيز امكانات آهنگين نامحدودى دارد. بحور 16گانه اى كه شاعر عرب از 1500 سال پيش در آن غوطه ور است، بحورى زيبا با رنگ آبى است؛ ولى اگر شاعر شنا در سواحل ريفيراى فرانسه و فلوريدا را

تجربه كند، آيا زيان كرده است؟ بعضى ها در ديوان اخير شما، تقديم به بيروت مؤنث يا عشق، اوج عاطفه و مصيبت زندگى را به خاطر از دست دادن شهرى محبوب ديدند و بعضى ديگر نگاه يك گردشگر را. اين

قصايد را كى و كجا و چگونه به نظم كشيديد؟دوست ندارم كلمة «به نظم كشيدم» را به كار ببرم؛ عبارت

«فرياد زدم» را ترجيح مى دهم.سخن دربارة بيروت مؤنث، سخنى عادى و آرام و عاقالنه و متوازن با تسلسلى منطقى نيست كه همچون يك معادلة رياضى يا نظريه اى از نظريات ارسطو به نظر آيد؛ ارسطو در اين مجموعه و در مجموعه هاى شعرى ديگر من حضورى ندارد. با اين شخص معامله نمى كنم؛ نه به ديدارش مى روم و نه به ديدارم مى آيد. شعر، يك كار جنون آميز است كه ضرورتى براى توجيه يا عذرخواهى به خاطر آن نمى بينم. معموال به خاطر موضع گيرى هاى عاقالنه اى جنون خاطر به اما مى كنم؛ عذرخواهى مى زند، سر من از كه

از دود مي نوشتم، را مؤنث بيروت كه هنگامى هرگز. شعرى ام حلق و منافذ پوستم خارج مى شد و ظاهرم شبيه به ظاهر واگنى سوخته در بيابان هاى سيبرى يا صحراى الربع الخالى بود. در پشت سر خود، همة واگن ها را سوخته مى ديدم؛ واگن هايى مخصوص بورژواها و واگن هايى مخصوص كارگران و پرولتارها و واگن هاي بود عمومى فاجعه كم خونى. و سل و فقر ويژة و خواب ويژة و سه. درجة و يك درجة مى مرد؛ واگن ها همة در بيروت و طبقات نظام مرگ، با رابطه در كه درمى يافتم بار اولين براى من، نگاه گفته اند كه آنهايى سخن دليل، اين به ندارد. جايى نگاهى سياحتى است، مضحك است؛ زيرا گردشگرها معموال به شهرهايى كه خرابى آنها را برگرفته و مرگ در آنها ساكن است و اشباح در آنها جوالن مى كنند، نمى روند؛ آنها به هانولولو و كابرى و پالما و الس فيگاس مى روند؛ آنها به برج ايفل مى روند؛ نه برج البراجنه و يا برج حمود. با اين حال، هر خواننده اى كتاب را همان گونه كه مى خواهد، تفسير مى كند. شعر با هزار و يك روش خوانده مى شود و با هزار و يك روش تفسير مى گردد و از اينجا اهميت شعر و عظمت آن دريافت مى شود. شعر، دري گشوده بر روى همة

صيغةجمعنيست. مفرد با يا عقب نشينى قادر به استعفا است و حتى نقشى شده او گرفتار چنين حس مى كنم كه بازى كند و من معلم و نذير را دارد كه نقش ادونيس اصرار

ادونيس اصرار دارد كه نقش معلم و نذير را بازى كند و من حس مى كنم كه او گرفتار

چنين نقشى شده است و حتى قادر به استعفا يا عقب نشينى نيست. مفرد با صيغة

جمع، همان «لزوم مااليلزم» معاصر است

51

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

اين با جدل. براى نامحدود ماده اى و اجتهادهاست و ديدگاه ها حال، قسمت مهم كتاب تقديم به بيروت مؤنث، مقدمة نثرى است كه به مثابة پلي اصلي براى حمل كل كتاب است و قصايد بعد از مقدمه، همچون قطعات دكورى، در درجة دوم اهميت هستند. شايد بعضى وقت ها سخت باشد كه شاعر به برترى نثر خود بر اين به آسوده وجدانى با من اين حال، با كند؛ اعتراف شعرش

حقيقت اعتراف مى كنم. هنوز شعر شما از گسترش و اهميتى برخوردار است كه هيچ شعر عربى معاصر ديگرى از آن برخوردار نيست. آيا اين

شما را راضى مى كند؟مرا قبر در سكونت و زيباست و مرمرى قبري رضايت، سقوط منزلة به خود، از شاعر خاطر رضايت نمى سازد. خشنود شاعرى شكوه بعضى ها اگر و است خواب آلودگى و سكون در را در خواب آلودگى و تكيه زدن بر يك صندلى راحتى مى بينند، فلز از سطحى بر راهپيمايى و اضطراب و بيدارى در را آن من من قديمى لباس هاى مثل من قديمى قصايد مى بينم. گداخته است؛ نمى توانم تا پايان زندگى ام آنها را در كمد لباس خود نگه دارم و يا اينكه براى هميشه آنها را به تن كنم. احساساتم همچون

جسمم، نيازى دائمى به لباس هاى جديد دارند. آيا ديوان اخير ادونيس با عنوان مفرد با صيغة جمع را

خوانده ايد؟ نظر شما دربارة چنين شعرى چيست؟ادونيس اصرار دارد كه نقش معلم و نذير را بازى كند و من حس مى كنم كه او گرفتار چنين نقشى شده است و حتى قادر به «لزوم همان جمع، صيغة با مفرد نيست. عقب نشينى يا استعفا مااليلزم» معاصر است. ادونيس سعى دارد رتبة ژنرال را در شعر مدرن حفظ كند، با علم به اينكه سربازانش او را درك نمى كنند؛ و ظاهرا ژنرال ادونيس غرق در علم نظرى نظامى شده است، بيش از آنكه پيروزى در ميدان يا شكست براى او اهميت داشته باشد. براى كارى گفتم او به ديدم، را ادونيس كه بارى آخرين را آنها شعرى ات نقشه هاى و برنامه ها بده؛ انجام سربازانت سردرگم كرده است؛ سرباز مى خواهد فرمان تو را اجرا كند؛ ولى طبق ژنرال نيست. دستور اجراى براى تو ديدن به قادر حتى عادتش خنديد و گفت كه يك ژنرال بزرگ، برنامه هاى سرى اش سخن و درنمى آميزد آنها با و نمى دهد شرح سربازان براى را او تاكتيك هاى و ادونيس برنامه هاى در من البته نمى گويد.

است. بلندپرواز و پركار و كوشا فرماندهى او نمى كنم؛ دخالت چنين ويژگى هايى در وى قابل ترديد نيست؛ ولى احساس مى كنم او به همان اندازه كه به تفكر نظريه پردازى و تجريدى و آموزشى نزديك مى شود، از منطقة شعر دور مى گردد و بعضى وقت ها حس مى كنم ادونيس متعمد خيانت به كودكش مى شود تا ظاهر يك بالغ را داشته باشد و يا ظاهر كاهن مآبانه اش را حفظ كند. به طور خالصه، ادونيس شاعرى است بزرگ كه تصميم گرفته است از

سرزمين شعر كوچ كند تا بر سرزمينى از فلز بايستد. آيا خاطرات خود را نوشته ايد؟ يا خواهيد نوشت؟

شعر اين به كه هنگامى است. من خاطرات دفتر من شعر پراكنده طور كتاب به ده ها صفحات مى كنم و آن را بر مراجعه مى بينم، احساس مى كنم كه همة رازهاى كوچك و رسوايى هاى بزرگم در اين شعر حضور دارد؛ به گونه اى كه دوستداران جمع آورى اسرار يا پيگيرى رسوايى ها، منبعى مورد اعتمادتر از آن نمى يابند

كه به آن مراجعه كنند.كه زنانى تلفن شمارة نه و دارم سرى پرونده هاى نه من شناختم. همگى زنان در شعر من ذوب مى شوند؛ همانند خورشيد شعرم به شبيه خيلى من مى شود. ذوب دريا آب هاى در كه هستم و هر كه بخواهد مرا بيابد، بايد مرا در مجموعة شعرهايم جست وجو كند، كه آن نشانى هميشگى من است. اما اگر منظور از نوشتن خاطرات، ثبت اعترافات من باشد، در حال حاضر رغبتى به اعتراف در برابر كسى ندارم؛ نه دادگاه ها از نظر من معنايى دارند و

نه قضات آن؛ تنها شعر است كه براى من معنا دارد. آيا عقيدة شما دربارة زن عرب نسبت به ربع قرن پيش

تغييرى پيدا كرده است؟او است؛ كرده دگرگون نيز مرا و شده دگرگون عرب زن باهوش تر شده و عشق من به او متمدنانه تر شده است؛ او از قفس خارج شده و من از بدويتم. مهم اين است كه من تغيير كنم؛ مرد تغيير كند. زن چهرة ديگر من است؛ اگر با او همچون گل رفتار كنم، عطرش را به من مى بخشد و اگر همچون قربانى با او رفتار كنم، خونش بر لباسم جارى مى شود و اگر او را كنيزى به شمار آورم، سقوط خواهد كرد و مرا نيز با خود ساقط خواهد كرد. هيچ

زن آزادى نيست، مگر با بودن مرد آزاد.پي نوشت

* كارشناس ارشد زبان و ادبيات عرب.

5213

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

چكيدهاين مقاله از چگونگى و سابقة فن ترسل در زبان عربى، اسلوب موجز و سادة مكاتبه در آغاز اسالم، شيوة پر اطناب و انسجام يافتة دوران اموى و سبك مصنوع و مكلف دوران عباسى سخن مى گويد. در ادامه، از تاريخ نامه نگارى در ايران، تأثير رسائل عربى بر نامه هاى فارسى و به ويژه از نفوذ سبك عبدالحميد كاتب بر شيوة عتبة الكتبة صحبت مى كند؛ همچنين به شرح زندگانى منتجب الدين بديع، نويسندة عتبة الكتبة، و روابط او با بزرگان و اديبان زمان مى پردازد. نام، اهميت، سبك و نوع ادبي اين متن را بر مى رسد و دربارة رسائل ديوانى و اخوانى آن توضيح

مى دهد و در پايان، از نسخ خطى كتاب و شيوة تصحيح آن سخن مى گويد .واژه هاى كليدى: عتبة الكتبة، منتجب الدين بديع اتابك جويني، ترسل، عبدالحميد كاتب.

* عتبة الكتبة: مجموعة مراسالت ديوان سلطان سنجر.* منتجب الدين بديع اتابك جويني.

* تصحيح محمد قزويني و عباس اقبال آشتياني.* چاپ اول(ناشر)، تهران: اساطير 1384.

53

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

مقدمهعتبة الكتبة نخستين مجموعة مستقل از نامه هاى ديوانى و اخوانى زبان فارسى است؛ بنابراين بايد نويسندة آن را موجد سبك و نوعى نوين در ادبيات فارسى دانست. هرچند نامه نگارى در ايران باستان رواج داشته است، اما شيوة نامه نگارى در زبان فارسى، تأثيراتى فراوان از اسلوب مكاتبات عربى پذيرفته است؛ بر اين اساس، شايسته است اشاره اى به سابقة اين فن در ادب

عربى داشته باشيم. است. نمانده جا به جاهلى اعراب از چندانى منثور آثار خطبه ها، افسانه ها و رواياتى از اين دوران در دست است كه در اصالت برخى از آنها جاى ترديد بسيار است؛ اين متون آميخته اى از شعر و نثر و شامل امثال و حكم است و سبك آنها مبتنى بر ايجاز و ايراد اسجاع مى باشد (نك: الفاخورى، بى تا: 107- 122). نامه هاى پيامبر اسالم (ص) و اصحاب ايشان را مى توان از مشهورترين آورد؛ شمار به عربى مكاتبات نمونه هاى نخستين است. هرقل و پرويز خسرو به (ص) رسول نامة آثار، اين اثر اسالمى، سياست اسناد كتاب در متون اين از مجموعه اى م. حميداهللا مندرج گرديده است (نك: عبدالجليل، 1376: 95).

شد بزرگ تمدنى ايجاد سبب اسالمى فتوحات گسترش ديوان جمله از گوناگون، دواوين تأسيس نيازمند آن ادارة كه رسائل، بود. عمر بن خطاب براى اولين بار به نوشتن نامه هاى ادارى عنايت نمود؛ در نهج البالغه نيز نامه هايى گوناگون از امام على(ع) آمده است. معاويه در زمان خالفت خود، ديوان رسائل را پايه گذارى نمود و پس از او، روز به روز بر اهميت ترسل افزوده شد. مكاتبات بازمانده از اين دوران، موجز و ارتجالى است (نك:

الفاخورى، همان: 374 - 375). بود ايرانى نژاد مردى (132ق) كاتب يحيى بن عبدالحميد كه در دستگاه مروان بن محمد اموى، به عنوان كاتب خدمت مى كرد. او براى نخستين بار قواعدى براى نامه نگارى وضع كرد

و شيوه اى نوين را در ادبيات عرب پى افكند. اين كاتب بزرگ، هر نامه را با مقدمه و براعت استهالل تقسيم مختلف اركان به را مكتوب مى آغازد ، ميان منطقى ارتباطى مى كوشد مى نمايد، براهين از آثارش در و كند ايجاد نامه بخش هاى نعوت بردن كار به مى جويد. بهره منطقى ادلة و مكتوب، پايان و آغاز در تنوع مختلف، عناوين و از استفاده قرآن، آيات تضمين تطويل، و اطناب جمالت كارگيرى به و مترادف كلمات و جمالت عبدالحميد سبك اصلى خصايص از معترضه، است. او گه گاه در تضاعيف كالم از سجع و ديگر در افراط به هرگز اما مى گيرد؛ بهره ادبى صنايع سجع پردازى متمايل نمى شود (همان: 376- 380). به نظر مى رسد عبدالحميد از اسلوب نامه نگارى

و عربى كتاب هاى «در باشد. شده متأثر باستان ايران در آثار اين است. شده نقل ساسانى شاهان از نامه هايى فارسى متضمن دستور عمل ها و خط مشى و سياست اين شاهان است» (تفضلى، 1376: 227). ويژگى هاى اين نامه ها عبارتند از: اسهاب نامه تقسيم براعت استهالل، و ديباچه نويسى مطالب، بيان در درخور ستايش هاى و لقب ها كاربرد و گوناگون بخش هاى به با كتابى همچنين خطيبي، 1375: 302-299). (نك: مخاطب آمده پهلوى متن هاى مجموعة در آيين نامه نويسى دربارة نام است كه دربردارندة نمونه هاى ويژة مكاتبه در موارد گوناگون و به افراد مختلف است. در اين رساله، از القاب مخاطبان نامه ها، شيوة نگارش تسليت نامه و چگونگى آغاز و انجام رسائل سخن عبدالحميد بسا چه (جاماسب: 1382: 139- 143). است رفته بهره مند باستانى مرده ريگ اين از فارسى االصل

شده باشد.ــده از دوران ــن متن بازمان ــر مهم تري نامة تنســاله را تنسر، موبد ــت. اين رس ــير ساسانى اس اردشــاه ــب، پادش ــخ به گشس ــير، در پاس موبدان اردش(106–142ق) ــع ابن مقف ــت. نوش ــتان، طبرســپس ــه زبان عربى ترجمه نمود و س ــن متن را ب ايــى بازگرداند و در تاريخ ابن اسفنديار آن را به فارسطبرستان گنجاند (نك: تفضلى، 1376: 228). متن عربى نامه از ميان رفته است؛ اما مى توان حدس زد ــر در پيشرفت فن ترسل كه ترجمة عربى نامة تنس

عربى مؤثر بوده است. در دوران بنى عباس، كاتبان طبقه اى مهم را به وجود آوردند. در اين روزگار، نثر فنى و مصنوع جاى

آنها جاى ترديد اصالت برخى از است كه در دوران در دست رواياتى از اين افسانه ها و است. خطبه ها، به جا نمانده اعراب جاهلى چندانى از آثار منثور آثار منثور چندانى از اعراب جاهلى به جا نمانده است. خطبه ها، افسانه ها و رواياتى از اين دوران در دست است كه در اصالت برخى از آنها جاى ترديد بسيار است؛ اين

متون آميخته اى از شعر و نثر و شامل امثال و حكم است و سبك آنها مبتنى بر ايجاز و

ايراد اسجاع مى باشد

ر ع و رى

(ج ر

ط

طعكع

5413

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

نثر مرسل را گرفت و سبب ساز گرايش منشيان به بانى بايد را (360ق) ابن العميد گشت. شيوه اين رسائل فنى دانست. وى وزير و منشى آل بويه بود. اطناب، افراط در تسجيع و استفاده از ديگر صنايع و امثال، و اشعار و قرآنى آيات تضمين بديعى، تلميح به وقايع تاريخي از خصايص بارز مجموعة «بدئت گفته اند: او دربارة است. ابن العميد رسائل الكتابة بعبد الحميد و ختمت بإبن العميد» (هاشمى، 1419 ق: 297) .صاحب بن عباد ( 385 ق) يكى به شبيه سبكى كه بود آل بويه وزيران از ديگر ابن عميد داشت. رسائل ابوبكر خوارزمى (393 ق) از نثر ايشان مصنوع تر است و گه گاه حشوهايى زائد در آن به چشم مى خورد. سرانجام القاضى الفاضل (558 ق) تصنع و تكلف را در انشاء رسائل به اوج خود رساند (نك: عبدالجليل، 1376: 200- 202).

نگارش شيوة از نيز مصنوع سبك اين اتخاذ در اعراب نامه هاى ايران باستان متأثر شدند. كريستن سن دربارة نامه هاى خصوصى نامه هاى و رسمى مى نويسد: «اسناد ساسانى روزگار هميشه مى بايست به صورت مصنوع و سبك مقرر تحرير گردد. در اين نامه ها نقل قول بزرگان و نصايح اخالقى و پندهاى دينى و اشعار و لطايف و امثال آن وارد مى شد» (كريستن سن، 1384:

.(94در ايران اسالمى، از آغاز تشكيل دولت هاى مستقل تا قرن اما مى شد؛ انشاء عربى زبان به رسمى مكاتيب هجرى، پنجم در قرن پنجم، ابوالعباس اسفراينى، وزير سلطان محمود غزنوى،

و برگرداند فارسى به عربى از را ديوانى زبان قواعدى براى نگارش نامه هاى فارسى وضع نمود. مى توان را فارسى ترسالت نمونه هاى نخستين نامه هاى ميان، اين از كه يافت بيهقى تاريخ در بونصر مشكان از فصاحت و نظمي خاص برخوردار است. پس از اين، امام محمد غزالى و عين القضات خود مكاتيب و نامه ها از مجموعه اى همدانى نوع از نمى توان را آثار اين اما كردند؛ تدوين نامه هاى ادارى و اخوانى مرسوم دانست و بايد آنها را رساالتى عرفانى و دينى به حساب آورد كه در :1374 رزمجو، (نك: يافته اند نگارش نامه قالب

.(194 – 193همان گونه كه در آغاز اشاره شد، عتبة الكتبة و ديوانى نامه هاى از مستقل مجموعة نخستين اخوانى زبان فارسى است. شيوة نگارش اين كتاب كه حدى تا دارد؛ كاتب عبدالحميد اسلوب به بسيارى شباهت مى توان منتجب الدين بديع را پيرو عبدالحميد به شمار آورد (ر. انشاى شيوة كلى، طور به كتاب). سبك .3 مقاله، همين ك: تأثير تحت ششم قرن اوايل و پنجم قرن در فارسى مكاتيب اما 317)؛ -316 :1375 (خطيبى، است عبدالحميد مستقيم و ابن العميد شيوة به فارسى نگار دبيران ششم، قرن اواسط از به را عبارت پردازى و تصنع و يافتند گرايش خوارزمى ابوبكر مجموعة رسائل وطواط در مراسالت فارسى وارد كردند. رشيد خود، كه ابكار االفكار خواند مى شود، از روش ابن العميد پيروى كرد. بهاءالدين بغدادى نيز در التوسل الى الترسل روش ابوبكر از يكى بايد را الترسل الى التوسل گرفت؛ پى در را خوارزمى بهترين نمونه هاى نثر فنى و دربارى قرن ششم دانست. فراوانى و موازنه و سجع و مترادفات كثرت عربى، عبارات و واژگان صنايع ديگر، تضمين آيات قرآنى و احاديث و اشعار و امثال، و حذف افعال بدون قرينه از ويژگى هاى سبكى اين كتاب است. در قرن هاى ديگر نيز آثارى متكلف همانند منشآت رشيدالدين ميرحسين قاضى منشآت گاوان، عماد الدين مكاتيب فضل اهللا،

ميبدى و ... پديد آمد كه اكثر آنها متابع اسلوب ابن العميدند.زندگانى نويسنده

جوينى، بديع منتجب الدين به ملقب كاتب، احمد ابن على اجداد از و قابوسنامه، مؤلف وشمگير، بن قابوس نوادگان از از جهانگشاست. تاريخ مؤلف جوينى، عطاملك عالءالدين مى دانيم تنها نيست؛ دست در اطالعى او وفات و تولد تاريخ رفت مرو به ق ه. 516 سال در دبيرى، آموختن قصد به كه (صفا، 1378: ج 2، ص 97) و پس از اتمام تحصيالت، به نزد رفت انر، عزالدين سپهساالر مشاور بيهقى، ظهير شرف الدين بيهقى شرف الدين اما شد؛ كار به مشغول رسائل ديوان در و كاتب احمد بن على منشآت و نبود راضى او نگارش شيوة از

تپرويز و هرقل (ص) به خسرو آثار، نامة رسول مشهورترين اين به شمار آورد؛ مكاتبات عربى نمونه هاى از نخستين را مى توان اصحاب ايشان اسالم (ص) و نامه هاى پيامبر ا

نامه هاى پيامبر اسالم (ص) و اصحاب ايشان را مى توان از نخستين نمونه هاى مكاتبات عربى به شمار آورد؛ مشهورترين اين آثار، نامة رسول (ص) به خسرو پرويز و هرقل است

د

ت

55

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

به روزگار، همين در مى كرد. تنقيح و اصالح را كنار در و كرد سفر مشهد به خود مخدوم همراه آرامگاه امام رضا (ع) تضرع و دعا نمود تا در كار دبيرى مهارت يابد و كالمش به فصاحت و بالغت مزين شود. پس از اين زارى و ابتهال، جواب نامة به را آن نسخة و نوشت را عصر بزرگان از يكى مخدوم خود رسانيد. شرف الدين بيهقى اين بار كار او را پسنديد. على ابن احمد كاتب به يارى همين مرد به دربار سلطان سنجر سلجوقى راه يافت و در سال 524 فتحنامه اى به زبان عربى نوشت. سلطان سنجر اين اثر را تحسين نمود و كار منتجب الدين بديع باال گرفت تا منشى و نديم سلطان شد (نك:

كاتب، 1384: 3- 5). آتسز با جنگ براى سنجر 542 سال در خوارزمشاه به خوارزم لشكر كشيد و قلعة هزاراسب

را محاصره كرد. انورى در اين سفر سنجر را همراهى مى كرد؛ نوشتن با شاعر دو اين بود. آتسز طرف در نيز وطواط رشيد اشعارى بر تير، به مشاعره و مناظره پرداختند. رشيد بر يكى از

تيرها نوشت: چون ملك اتسز به تخت ملك برآمد

دولت سلجوق و آل سلجوق به سر آمد اين ابيات سبب رنجش سنجر گرديد و باعث شد تا او قسم بخورد كه رشيد را به هفت پاره كند. پس از شكست آتسز، رشيد متوارى شد. على بن احمد كاتب نزد سنجر براى وطواط شفاعت كرد. در تذكرة الشعرا در اين باره مى خوانيم كه: «منتجب الدين

وطواط كه كرد داشت عرضه سلطان به بديع مرغكى است بسيار خرد و ضعيف؛ او را هفت پاره نمى توان كرد. اى سلطان عالم، بفرماى تا او را دو سر از لطيفه، بدين و بخنديد سلطان كنند. پاره خون وطواط درگذشت» (سمرقندى، 1382: 91).

ناصرالدين امر به را خود كتاب منتجب الدين بين توسى، نظام الملك خواجه فرزند طاهر، سال هاى 528 تا 548 تدوين كرد؛ اما دو مكتوب در اين اثر ديده مى شود كه راجع است به ركن الدين او وفات از پس كه سنجر، خواهرزادة محمدخان، سنجر درگذشت كرد. حكومت خراسان در مدتى گفت مى توان بنابراين است؛ بوده 552 سال به منتجب الدين بديع كتاب خود را پس از سال 548 بازبينى و تكميل كرده است (نك: كاتب، 1384:ه). دو كتاب ديگر به نام هاى رقية القلم و عبرات الكتبة نيز منسوب بدوست؛ اما اين دو اثر به دست ما نرسيده است (صفا،

1378: ج 2، ص 971). نام و اهميت كتاب

نويسنده در مقدمه دربارة نام كتاب مى گويد: «و اين مجموعه را عتبة الكتبة نام نهاده شد؛ به اميد آنكه دانندگان آن صناعت و شناسندگان اين بضاعت، تأمل در آن به نظر عنايت و شفقت

فرمايند» (كاتب، 1384: 5).مرزبان نامه در كتاب اين اهميت دربارة وراوينى سعدالدين مى نويسد: «مجموعه اى از مكاتبات منتجب بديعى، كه به بدايع و روايع كلمات و نكت مشحون است؛ لطف از متانت درآويخته و جزالت با سالست آميخته و آن را عتبة كتبه نام كرده. كتاب محقق آن عتبه را بسى بوسيده اند و به مراقى غاياتش نرسيده و گروهى آن را خود غنيه خوانده اند، كه مغنى شيوه اى است از

طلب غوانى افكار دبيرانه» (وراوينى، 1375: 10).در مدت ها مذكور، «منشآت مى گويد: هم قزوينى عالمه تعبير حسن و فصاحت و انشا سرمشق فارسى زبان ممالك

محسوب مى شده است» (قزوينى، 1362: ج 2، ص 527). اين كتاب از ديد تاريخى نيز ارجمند است؛ زيرا كه به گفتة و حكام و امرا از بسيارى به راجع كثيره اى عالمه: «معلومات رجال دولت و علما و فقها و قضات عهد سنجرى بالعرض از آن

استنباط مى شود» (همان: 529). سبك كتاب

عتبه از منشآت دورة سلجوقى است و مى توان آن را نثرى بينابين دانست؛ كتابى كه هم از ويژگى هاى نثر مصنوع در آن اثر هست و هم از خصايص نثر مرسل. به طور كلى، ويژگى هاى

سبكى آن را مى توان در موارد زير خالصه نمود: 1. اطناب و اسهاب، كه در موارى سبب ماللت مى شود.

2. بهره گيرى از مترادفات گوناگون در سطح واژگان و عبارات

طبرستان،گشسب، پادشاه در پاسخ به موبدان اردشير، تنسر، موبد اين رساله را ساسانى است. دوران اردشير بازمانده از مهم ترين متن نامة تنسر

نامة تنسر مهم ترين متن بازمانده از دوران اردشير ساسانى است. اين رساله را تنسر، موبد موبدان اردشير، در پاسخ به گشسب، پادشاه طبرستان، نوشت. ابن مقفع (106–142ق) اين متن را به زبان عربى ترجمه نمود و سپس ابن اسفنديار آن را به فارسى بازگرداند و در تاريخ طبرستان گنجاند

پخ

ط

د

5613

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

و جمالت. مقايسه در كتاب، اين در عربى؛ عبارات و واژگان وفور .3با التوسل إلى الترسل و ديگر منشآت مشهور، ميزان واژگان و تازى كلمات روى، هر است؛ اما به كمتر عربى غريب عبارات بسيارى در آن به كار رفته است كه برخى را مى توان از شواهد

غرابت استعمال دانست.4. درج آيات قرآنى و احاديث و اقوال و ابيات عربى به ميزانى

اندك در متن. 5. تكرار مطالب؛ عتبه مجموعه اى است از نامه هاى گوناگون كه واژگان، عبارت، جمالت، آيات و اقوال و حتى محتواى بيشتر

آنها يكسان و يكنواخت است.در موازنه، و سجع قبيل از ادبى، صنايع از برخى گه گاه .6

آن ديده مى شود.7. جمالت اين كتاب، بلند و طوالنى است و در خالل متن

جمله هاى معترضة فراوانى به چشم مى خورد.و سامانى دوران فارسى مرسل نثر ويژگى هاى از برخى .8افعال بردن كار به همانند مي شود؛ ديده متن در نيز غزنوى

پيشوندى،« را»هاى زائد و....اين «شيوة مى گويد: عتبه سبك دربارة بهار ملك الشعرا مراسالت بر پايه و اساس نثر ابوالمعالى غزنوى است، جز اينكه اسجاع در اين زيادتر است و اطناب هايى هم كه الزم و ملزوم مكاتبات ديوانى مى باشد، در آن منشآت ديده مى شود و اين هر

دو در كليله و دمنه نيست» (بهار، 1376: ج 3، ص 869). گويا ملك الشعرا در متن اين كتاب دقت نكرده اند؛ زيرا همان عتبه در سجع، همچون ادبى، صنايع كاربرد گفتيم، كه گونه فراوان نيست؛ افزون بر اين، خود على بن احمد در مقدمة كتاب، در نقد سجع سازى و قرينه پردازى مى گويد: «و مفلقان و بلغاى روزگار، سخن نثر از تكلف سجع و ايراد قراين مصون داشته اند، اال كه قرينه و سجعى بى تكلف ايراد، متعاقب و متواتر گردد، كه

آن پسنديده دارند» (كاتب، 1384: 1). سبك كه مى دهد نشان خوبى به بررسى اين عتبة الكتبة تا چه حد به اسلوب عبدالحميد كاتب فارسى نويس دبير نخستين گويا است؛ نزديك تبعيت از اولين كاتب عرب را همواره مدنظر داشته

است. نوع كتاب

رزمجو، دكتر همچون صاحب نظران، از برخى نامه نگارى را از انواع ادبى به شمار مى آورند. او در رساله بدان كه رقعه، يا مى گويد: «نامه باب اين كسي كه است نوشته اى گفته اند، نيز مكتوب و است گفت وگويي يا و نويسد ديگري به خطاب مكتوب ميان دو يا چند تن، كه ضمن آن، غير از مبادلة پيام و يا اظهار دوستي و محبت، گاه مسائل

مختلف مذهبي، سياسي، ادبي، علمي و غيره نيز طرح و بحث شود» (رزمجو، 1374: 191).

هر نامه از لحاظ صوري به سه بخشي تقسيم مي شود:1. عنوان نامه يا مطلع آن، كه شامل نام و القاب گيرندة نامه

و ستايش اوست.2. تنه يا متن اصلي.

3. بخش پاياني كه شامل عبارات تكريم آميز و دعاگونه است (همان: 192).

مراسالت عربى به سه دستة ديوانى، اخوانى و توقيعى تقسيم سالطين، و خلفاء نامه هاى هاى شامل ديوانى رسائل مى شود. است. ادارى و رسمى مكاتبات كلى، طور به و امراء و وزراء عهود، و مبايعات فرمان ها، و مناشير فتحنامه ها، جهاد، رسائل زيرمجموعه هاى رسائل ديوانى را تشكيل مى دهند

(نك: سعد عيسي، 1991: 17 - 29). ديوانى را «سلطانيات» فارسى رسائل در زبان 33 است؛ نامه 64 شامل الكتبة عتبة مى نامند. مكتوب آغازين آن از نوع سلطانيات است و مابقى بيشتر كتاب اين ديوانى رسائل اخوانيات. گونة از فرمان ها، و مناشير فرمان هاست. و مناشير حاوى نامه هايى بود كه بيشتر از جانب سلطان يا خليفه در تفويض مناصب و مشاغل مهمى همچون وزارت، امارت، سپهساالرى و ... نوشته مى شد و به توقيع حاكم مى رسيد. منشور داراى اركان و ساختارى بود

بدين قرار: 1. خطبه، كه مقدمه اى بود در ستايش مخاطب نامه و شايستگى او براى احراز مقام مورد نظر. در

كه مى توان دارد؛ تا حدى عبدالحميد كاتب به اسلوب شباهت بسيارى نگارش اين كتاب است. شيوة زبان فارسى ديوانى و اخوانى از نامه هاى مجموعة مستقل نخستين عتبة الكتبة نخستين مجموعة مستقل

از نامه هاى ديوانى و اخوانى زبان فارسى است. شيوة نگارش اين كتاب شباهت

بسيارى به اسلوب عبدالحميد كاتب دارد؛ تا حدى كه مى توان منتجب الدين بديع را

پيرو عبدالحميد به شمار آورد

ر ر و

ح

ت

ح

57

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

اين بخش، از آيات و احاديث قرآنى نيز استفاده مى شد.2. بيان اهميت و عظمت شغل مفوض.

3. نام و القاب مخاطب و ستايش او. 4. وصايا، كه شامل دستورهايى به مخاطب بود.

5. وظايف، بيانگر وظايف ديگر صاحب منصبان و آحاد مردم نسبت به مخاطب بود.

6.خاتمه (نك: خطيبى، 1375: 365- 369).اخوانيات است. اخوانيات شامل الكتبة عتبة دوم بخش احساسات و احوال بيانگر و دوستانه و رسمى غير نامه هايى موضوعاتى فارسى و عربى اخوانيات در است. نويسنده درونى شاعرانه، همچون شرح اشتياق و دوستى، مدح، تهنيت، استعطاف نيز هجو عربى، اخوانيات از برخى در مى شود. مطرح اعتذار و آمده است. عنوان يكى از رسائل اخوانى جاحظ بصرى «تربيع و تدوير» است . او در اين رساله يكى از معاصرانش را نكوهش اين .(44 - 35 همان: عيسى، سعد (نك: مى كند ريشخند و ديوانى اند رسائل به نسبت بيشتري ادبى جنبة داراى مكتوبات و كاربرد صنايع ادبى، معانى تغزلى، توصيفات اغراق آميز و صور خيال در آنها رواج بيشترى دارد. اخوانيات حاوى چنين اركانى

است:1. ركن صدر مكتوب؛ متنى است مسجع و ادبى، شامل سالم و تحيات، عبارات دعايى، توصيفات گوناگون و القاب و عناوين درج نيز فارسى و عربى ابيات گه گاه بخش، اين در مخاطب.

مى شده است.2. ركن شرح اشتياق.

3. خاتمه؛ كه حاوى ادعية عربى و فارسى و بيان تاريخ صدور نامه به زبان عربى بوده است (خطيبي، 1375: 414- 415) .

كه مى شود اطالق بليغ و موجز نامه هايى به توقيعات اما خود كارگزاران درخواست هاى يا شكايات جواب در حاكمان

مى نويسند (الفاخورى، بي تا: 371). عتبة الكتبة از داشتن چنين متونى بى نصيب مانده است.

نسخ كتاب از اين اثر نسخه اي منحصربه فرد در كتابخانة ملى مصر به شمارة 6292 موجود است. اين دست نويس شده كتابت نسخ خط به و هجرى سال 671 در اين عكس 1310 سال در قزوينى عالمه است. همو آورد. ايران به خود با و كرد تهيه را نسخه مجموعه اى پترزبورگ شرقية السنة مؤسسة در به را خوارزمشاهيان و سلجوقيان عهد منشآت از وطواط، رشيد از مراسالتى حاوى كه آورد دست بخشى و جوينى عطاملك جوينى، صاحب ديوان اندك از عتبة الكتبة بود. عالمه از اين مجموعه نيز عكس گرفت و سرانجام استاد عباس اقبال در و مصر نسخة دادن قرار اساس با و 1328 سال

استفاده از دست نويس پترزبورگ، اين كتاب را تصحيح و چاپ نمود. كتاب حاضر به گونة افست تجديد چاپ شده است.

پي نوشت* دانشجوي دكتري زبان و ادبيات فارسي.

كتابنامهتهران: نهم، چاپ سبك شناسي. ،1376 محمدتقى، بهار، -

بديهه. 3 ج. ج 3.- تفضلى، احمد، 1376، تاريخ ادبيات ايران پيش از اسالم. چاپ

اول، تهران: سخن. ،1382 آسانا، جاماسب جى منوچهر دستور جى جاماسب -تهران: اول، چاپ عريان. سعيد پژوهش پهلوى. متن هاى

سازمان ميراث فرهنگى.دوم، چاپ پارسي. ادب در نثر فن ،1375 حسين، خطيبى، -

تهران: زوار.- رزمجو، حسين، 1374، انواع ادبي. چاپ سوم، مشهد: آستان

قدس.دولتشاه، 1382، تذكرة الشعرا. به تصحيح ادوارد سمرقندى، -

براون. چاپ اول، تهران: اساطير.- صفا، ذبيح اهللا، 1378، تاريخ ادبيات در ايران. چاپ چهاردهم،

تهران: فردوس. 5 ج. جلد 2.- عبدالجليل، ج. م، 1376، تاريخ ادبيات عرب. ترجمة آ. آذرنوش.

تهران: چاپ سوم، اميركبير.- الفاخورى، حنا، بى تا، الجامع فى تاريخ االدب العربى. بيروت:

دارالجليل. - فوزي، سعد عيسي، 1991م، الترسل في القرن الثالث الهجري.

اسكندريه: دارالمعرفة الجامعية.- قزوينى، محمد، 1362، مقاالت عالمه قزوينى. به كوشش عبدالكريم جربزه دار. چاپ اول، تهران:

اساطير. ج 2.- كاتب، على ابن احمد، 1384، عتبة الكتبة. به تهران: اول، چاپ آشتيانى. اقبال عباس تصحيح

اساطير. زمان در ايران ،1384 آرتور، كريستن سن، -چهارم، چاپ ياسمى. رشيد ترجمة ساسانيان.

تهران: صداى معاصر.- وراوينى، سعدالدين، 1375، مرزبان نامه. به اهتمام خليل خطيب رهبر. چاپ ششم، تهران: صفيعلى شاه.- هاشمى، احمد بن ابراهيم، 1419، جواهر االدب،

چاپ اول، بيروت: دار احياء التراث العربى.

ت

ست

خ

چ

5813

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت58

1388

تير

8(14

ى1پياپ

)27ره

شما7

اتدبي

ه ا مااب

كت

چكيدهاست. عربي ادبيات و زبان حوزة در اينترنتي پايگاه هاي مهم ترين از برخي معرفي حاضر، مقالة اين پايگاه ها، برخي متعلق به نشريات پژوهشي است و برخي وابسته به مراكز آموزشي. برخي از اين پايگاه ها نيز متعلق به انجمن ها و جمعيت هاي ادبي يا اتحاديه ها و نهادهاي رسمي است. در اين مقاله،

در حد امكان، به طور خالصه محتواي هر پايگاه اينترنتي توصيف شده است. واژه هاى كليدى: اينترنت، ادبيات عربي، نشريات الكترونيكي.

59

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

1. الموسوعة العالمية للشعر العربى http://www.adab.com همراه به عرب، دنياى در نو و كالسيك شعر بزرگ پايگاه به عربى- به ترجمه شده جهان - نام آور شعراى اشعار مجموعة

مديريت دكتر يوسف عليان است. در پيوند (Link) الشعر الفصيح (عربى) تا كنون 1216175 بيت در قالب 54835 قصيده، از 549 شاعر به ثبت رسيده و در قسمت شعر عاميانه (عربى) 176979 بيت در 7637 قصيده، از 346 شاعر، و در ديوان شعر جهانى 89854 بيت در 2892 قصيده، از 527 شاعر به ثبت رسيده است. از ديگر خدمات اين پايگاه اينترنتي، ترجمة اشعار عربى به زبان انگليسى است. بخش شعر فصيح شاعران، به شيوة معهود، به جاهلى، اسالمى، عباسى و اندلسى تقسيم بندى شده است

و شاعران جديد نيز بر اساس مكان جغرافيايى مرتب شده اند.در بخشى از اين پايگاه اينترنتي، با عنوان «ديوان ادب الصوتى»، گزيده اى از اشعار عربى كالسيك و نو به صورت متن و صوت ارائه

شده است.

2. جهة الشعرhttp://www.jehat.com

پايگاه اينترنتي «جهت» در سال 1996 به عنوان مرجعى اساسى و تحول گرا در شعر نو عربى و جهانى، توسط قاسم حداد (شاعر) در بحرين تأسيس شد. در پيوند «الشاعر»، در قالب اين سرفصل ها به معرفى شاعران پرداخته مى شود: گفت وگوها، نشان هاى شاعر، قصائد، زندگينامه، آرشيو مطالب، كتاب شناسى شاعر و صداى شاعر.

در پيوند «البحرين» هر بار متن يك كتاب ادبى/ زبانى ارائه دكتر اثر العربى، الخليج فى القصيرة القصة كتاب اخيرا مى شود.

ابراهيم عبداهللا غلوم آمده است.در پيوند «الشعراء بأصواتهم» صداى شاعران مشهور عرب پس

از دانلود قابل استماع است.در قسمت «عجائب المخلوقات» تصوير شاعران و نويسندگان

عربى و غربى قابل جست وجو و مشاهده است.در بخش «كتاب الجهة» مقاالت متعدد ادبى و نقدى بر اساس

جست وجوى نام نويسندگان ارائه شده است.در قسمت «ايام فى حياتهم» خاطرات و يادداشت هاى جالب

نويسندگان بزرگ عربى و ... آمده است.مجالت برگرفته از ادبى مقاالت گلچينى از پيوند «نقد»، در معتبر عربى، از جمله شعر، الحركة الشعرية، الشعراء، الف، المهاجر،

الكلمة و ... ارائه مى شود.مراجعه به اين پايگاه اينترنتي را به عموم دانشيان زبان عربى و

فارسى توصيه مى كنيم.

3. المسيرة االلكترونىhttp://www.almasira.net

اين پايگاه در حقيقت موسوعه اى جهانى است كه به ادبيات و به ويژه شعر جهان مى پردازد. معرفى شاعران بر اساس چهار قارة آسيا، آفريقا، اروپا و آمريكا انجام گرفته و گزينش اشعار با ترجمة عربى ارائه شده است. از سهراب سپهرى، شعر «مسافر» او انتخاب

شده است.در بخشى از پايگاه با عنوان «الدليل األدبى»، نشاني پايگاه هاى معتبر در زمينة شعر و ادبيات، مجالت عربى پايگاه هاى فرهنگى

ارائه شده است.در بخش «المكتبة التفاعلية»، گلچيني از آثار ادبى و شعرى نويسندگان مطرح دنيا و به ويژه ادباى عرب، در هيئت pdf گنجانده شده كه قابل ذخيره است. از جملة آثار ارائه شده مى توان به آثار ادونيس، شاعر پرآوازة عرب، يوميات محمود درويش، آثار جبران

خليل جبران و ... اشاره نمود.

4. موسوعة الشعر العربى http://www.arabicpoems.comپايگاه شعر نو و كالسيك عرب است كه داراي چندين مدخل/ شاخه، شامل: شعر عاميانه، شعر غنائى، شعر جاهلى، شعر اسالمى، شعر عباسى، شعر اندلسى، شعر نبطى، و نيز معرفى شاعران شعر كودك، شاعرات، و مطالب ادبى ديگر و همچنين آموزش عروض

عربى است.از ديگر ويژگى هاى اين پايگاه، وجود تاالرهاى ادب و نقد است كه حاوى صدها مطلب كوتاه و بلند در موضوعات ادبيات، نقد، دستور زبان و ... است. هر هفته شاعر هفته، شاعرة هفته و قصيدة هفته

گزينش و شناسانده مى شود.

5. اتحاد الكتاب العربhttp://www.awu-dam.org

پايگاه اتحادية نويسندگان عرب در سوريه است. اين اتحاديه با نظارت و اساسنامة دولتى سوريه، در سال 1966م شكل گرفته كه بيشترين اعضاى آن از سوريه و مابقى از كشورهاى ديگر عربى

6013

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

است.مطالب اين پايگاه معتبر و بزرگ علمى در ذيل مدخل هايى با

اين عناوين ارائه شده اند:بر مشتمل كه اتحاديه، هفته نامة األدبى: االسلوب جريدة .1مباحثى در زمينة ادبيات، شعر، داستان و نقد ادبى است و تا كنون 1137 شماره از آن منتشر شده است. متن تمامى مقاالت، به همراه

آرشيو مطالب قابل دستيابى و ذخيره است. 2. الكتب: در اين قسمت متن بيشترين كتب منتشرشدة اتحاديه (تا كنون 858 عنوان) در زمينه هاى مختلف ادبى اسالمى و تاريخى بر روى پايگاه اينترنتي قرار گرفته كه قابل رؤيت و ذخيره (دانلود)

است.كتاب ها در قالب 6 قسمت - به ترتيب: تحقيقات، داستان، شعر،

قصه، نمايشنامه و ادبيات كودكان – دسته بندى شده اند.3. الدوريات: در اين قسمت متن ديگر مجالت اتحاديه، به همراه آرشيو كامل آنها قابل رؤيت و ذخيره است. عناوين اين مجالت

بدين قرارند:- الموقف األدبى (ماهنامة اتحاديه)؛ تا كنون 452 شماره از آن معاصر ادب به ويژه عربى، ادبيات آن، موضوع است. شده منتشر

است.- التراث العربى (فصلنامة اتحاديه)، كه تا كنون 110 شماره از آن

در زمينة زبان و ادبيات عربى منتشر شده است.وقايع و علوم زمينة در اتحاديه) (فصلنامة السياسى الفكر -

سياسى، كه تاكنون 31 شماره از آن انتشار يافته است.- اآلداب العالميه (فصلنامة اتحاديه)، كه تاكنون 137 شماره عربى ادب و زبان زمينة در مطالبى و است شده منتشر آن از ارائه تطبيقى ادبيات زمينة در مباحثى و ملل ديگر ادبيات و

مى نمايد.اعضاى حال) (شرح ترجمة بخش اين در األعضاء: دليل .4عربى، كشورهاى ديگر و سوريه در عرب نويسندگان و اتحاديه ديگر و بخش اين خصوصيات از است. آمده الفبائى ترتيب به بخش هاى پايگاه، به روز بودن مطالب و وقايع و مندرجات آن است.

مراجعه به اين پايگاه را به عموم دانشيان ادب عربى و فارسى توصيه مى نمايم.

6. القصة العربيةhttp://www.arabicstory.net

است عربى داستانى ادبيات پايگاه معتبرترين و بزرگ ترين صدها دربردارندة و گرديده تأسيس مليحان جبير توسط كه

مطلب، مقاله و كتاب در اين زمينه است. به عالوه، داراى چندين ادبى، نقد امالء، بالغت، عربى، نحو و صرف زمينة در باشگاه اخبار داستانى و متون ادبى مترجم مى باشد. كتابخانة الكترونيكى اختيار در را رمان و كوتاه داستان زمينة در كتاب ده ها پايگاه، كتابشناسى تهية آن، خدمات از نيز مى دهد. قرار عالقه مندان پايگاه اين مطالب است. عربى كشورهاى در عربى داستان قوانين اساس بر آن اعضاى از هريك و ندارد خاصى ترتيب

پايگاه مى توانند مطالب خود را ارائه دهند.

7. كيكاhttp://www.kikah.com

نشرية الكترونيكى فرهنگى مستقل، كه توسط نويسندة عراقى، صموئيل شمعون، در سال 2003 م با هدف انتشار ادبيات جديد در ميان جهان عرب و ترغيب افراد به اين موضوع و ترجمة ادبيات جهانى، تأسيس و راه اندازى شده است. مطالب اين پايگاه در قالب عناوين: شعر، نثر، مقابالت، كتب و مراجع، فنون، مقاالت و صور

تنظيم و ارائه شده است.

8. رابطة ادباء الشامhttp://www.odabasham.net

و ادبيات زمينة در سوريه نويسندگان هم انديشى پايگاه اصيل ادبيات بارز ويژگى هاى ارائة هدف با كه است فرهنگ هويت حفظ در مشاركت آزادى، ارزش هاى از دفاع سورى، فردى و جمعى تمدن عربى و معرفى ادبيات و ادبا و نويسندگان سورى، به مديريت عبداهللا طنطاوى راه اندازى شده است. مطالب قصه، شعر، است: شده ارائه عناوين اين قالب در پايگاه اين ادب عالمى، ادب قضايا، خطبه، خاطره، مقاله ، مسرحيه، روايه، رحالت، حديث الروح، نقد ادبى، عرض كتاب، تراجم، مقابالت،

فنون، قطوف، برقيات ادبيه.ثبت تارخ اساس بر معاصر شاعران اشعار مدخل «شعر»، در در پايگاه ارائه شده است. از جملة شاعرانى كه اشعارشان به تازگى چاپ شده است، على محمد سليم، عزه راجح، على بسامى، محمد ابراهيم حريرى و... هستند. در مدخل هاى بعدى نيز آثار نويسندگان شرح حال مدخل «تراجم»، شده است. در مرتب همان اساس بر شاعران و نويسندگان عربى، بدون رعايت شيوه اى واحد ارائه شده به عربى تازه انتشاريافتة كتب كتاب»، «عرض مدخل در است.

تفصيل معرفى مى شوند.به روز رسانى اين پايگاه، هر شنبه به انجام مى رسد.

61

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

9. رابطة الواحة الثقافيةhttp://www.rabitat-alwaha.net

م سال 2002 در كه عربى ادبيات و زبان زمينة در پايگاهى تأسيس شد و در سال 2007 م به عنوان پايگاه ادبى – فرهنگى، در شهر ابساالى سوئد به ثبت رسيد. اين پايگاه داراى چندين مدخل بزرگ و عمده است كه ذيل هريك ده ها موضوع فرعى، همراه با چندين باشگاه ادبى و شعرى و صدها مطلب ارزشمند ادبى و فكرى آمده است. باشگاه هاى: شعر فصيح، فنون نثر، ادبيات داستانى، نقد تطبيقى، فنون ديگر ادبى، ادبيات كودك، و علوم زبان شناختى در اين پايگاه فعالند. و معرفى مجلة الواحه - بدون متن مقاالت آن - از

ديگر بخش هاى اين پايگاه است.

10. المدرسة العربيةhttp://www.schoolarabia.net

پايگاه آموزش مدرسه اى، كه به ادعاى مؤسسين آن، با هدف با عرب، ادبيات و زبان به ويژه آموزشى، مختلف دروس آموزش استفاده از تكنولوژى مدرن آموزشى، در ژوالى 2000 م در عمان، پايتخت اردن، براى دانش افروزان داير گرديده است. در اين پايگاه، آموزش زبان و ادبيات عربى در مراحل مختلف سنى، به ويژه با تصاوير زيبا و انيميشن هاى جذاب و گرافيك مناسب جهت مبتديان، عرضه مى شود. عالوه بر اين، سلسله مقاالت عربى با رويكرد آموزشى،

براى مدرسين زبان عربى ارائه شده است؛ از جمله: - النظريات العلمية و التطبيقات العملية.

- الطريق المفضلة فى تعليم القرائة للمبتديين. - مزايا اللغة العربية.

11. رابطة األدب اإلسالمى العالمية http://www.adabislami.orgپايگاه انجمن جهانى ادبيات اسالمى، كه با طراحى مرحوم استاد ابوالحسن ندوى در سال 1981م در هند تأسيس و در سال 1982 در مدينة منوره، نشست ادبا و فرهيختگان دنياى عرب دربارة آن انجمن جهانى تشكيل شد و اعالم وجود رسمى آن در سال 1984

صورت گرفت. و عربى ادبيات و زبان انتشار و تحقيق هدف با انجمن اين اسالمى در سراسر دنياى اسالم، داراى چندين دفتر در رياض، اردن، مغرب، سودان، يمن، كويت، شبه قارة هند، پاكستان، بنگالدش و

تركيه است.پايگاه مزبور داراى چندين باشگاه ادبى است كه نويسندگان آثار

مجالت معرفى به پايگاه از بخشى مى دهند. ارائه آن را در خود انجمن مى پردازد، بدين قرار:

- المشكاة، كه توسط دفتر مغرب و به زبان عربى انتشار مى يابد.- األدب اإلسالمى، كه توسط دفتر تركيه به زبان تركى انتشار

مى يابد.- قافلة األدب، كه توسط دفتر شبه قارة هند به زبان اردو انتشار

مى يابد.- منار الشرق، كه توسط دفتر بنگالدش به زبان عربى انتشار

مى يابد.زبان به پاكستان دفتر توسط كه اإلسالمى، األدب قافلة -

عربى، انگليسى و تركى انتشار مى يابد.پيوندهاى مختلف پايگاه شامل مرامنامة پايگاه، معرفى مجالت

انجمن و معرفى آثار اعضاي آن است. گفتنى است كه رويكرد غالب اين آثار به مقولة شعر است.

در قسمت «المكاتب اإلقليمية» نشاني و مشخصات دفترهاي انجمن در كشورهاى مختلف به دست داده شده و اخبار و رويدادهاى مجلة الكترونيكى انجمن به هركدام به روز ارائه شده است. اخيرا صورت آنالين در سه موضوع شعر، قصه و مقاالت ادبى به راه افتاده

است كه موضوعات شعرى وجه غالب دارد.

12. رابطة ادبيات اإلماراتhttp://www.alrabetta.ae

ايجاد هدف با سال 2003 در الرابطة فرهنگى و ادبى پايگاه همدلى و پيوند ميان ادبا و شاعران با ادبيات وطن عربى ايجاد گرديد داراى پايگاه اين است. داده جاى خود در عضو كنون 512 تا و چندين باشگاه ادبى – فرهنگى، به انضمام موسوعة ادبا و ادبيات به صورت الفبايى است كه اين موسوعه به تفكيك كشورهاى عربى

تنظيم شده است.موضوعات اصلى پايگاه شامل: اخبار پايگاه، اخبار فرهنگى عربى، شعر نو، شعر كالسيك، ترجمه ها، ديدارهاى فرهنگى و نشريه اى،

قصة كوتاه، شعر عاميانه و تحقيقات ادبى است.

13. شظايا ادبية http://www.shathaaya.comو نويسندگان از جمعى توسط كه فرهنگى - ادبى پايگاهى فرهيختگان قطرى راه اندازى شده است. در اين پايگاه چندين تاالر با بخش هايي مختلف مانند: شعر فولكلوريك، شعر فصيح، انديشه و ادب، نقد، مقاالت ادبى، گفتمان ها و ديدارها به چشم مى خورد.

6213

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

از بخش هاى ديگر مى توان به «شعراء الخليج» اشاره نمود كه در آن، مجموعة اشعار شاعران حوزة خليج را با امكاناتي مختلف، چون در ... و اشعار پرخواننده ترين آثار، جديدترين ابيات، جست وجوى اختيار خواننده قرار مى دهد.مچنين در قسمت اجمل األبيات، بهترين

ابيات كالسيك و نو از منظر نويسندگان پايگاه ارائه مى شود.گزارش توصيف و نقد اين پايگاه در جرايد و نشريات عربى، در

بخش «قالوا عنا» آمده است. در بخش «قصائد صوتيه» نيز گزيده اى از اشعار برتر، با صداى

خود شاعر و اساليد او دريافت مى شود.

14. شبكة الصوت العربيةhttp://www.voiceofarabic.com

پايگاه مباحث زبان و ادبيات عرب، با رويكرد زبان شناسى و داراى ده ها مدخل و موضوع، از جمله:

قرآنى، تحقيقات قرآنى، واژگان در جست وجو كريم: قرآن -قرآن و تكنولوژى.

- باشگاه زبانى: ويژگى هاى زبان عربى، فن اعراب، تحقيقات زبانى، مطالعات نحوى، پژوهش هاى آواشناختى و ...

- زبان عربى و تكنولوژى: مباحث زبانى – رايانه اى، پروژ ه هاى زبانى و ...

- باشگاه ادبى: مباحث ادبى، ابداعات شعرى، ادبيات كودكان و ...نگارى، فرهنگ تحقيقات عربى، معاجم معجم نگارى: -

پايگاه هاى معجمى و... - تعريب و ترجمه: مراكز تعريب و ترجمه، طرح هاى تحقيقاتى،

مجالت تعريب و ترجمه، پايگاه هاى ترجمه و...- آموزش زبان عربى براى عرب ها و غيرعرب ها.

- كتاب هاى تازه. - باشگاه معلم: مهارت هاى علم آموزى و... .

15. شبكة الفصيح لعلوم اللغة العربية http:www.alfaseeh.netپايگاه فرهنگى - ادبى الفصيح داراى باشگاه هاى متعدد در زبان آموزش نشريات، عربى، ادبيات كريم، قرآن موضوعات اصول ادبى، نقد و بالغت صرفى، و نحوى باشگاه هاى عربى، زبان شناختى، ادبيات تطبيقى، پژوهش هاى زبان شناختى، و متون نثرى و شعرى است. هريك از اين باشگاه ها داراى چندصد مقاله و مطلب مفيد و كاربردى بوده و براى دانش پژوهان بس سودمند

است.

در مراجعه به اين پايگاه اينترنتي در مورخ 88/3/11، به طور هم زمان 141 نفر در حال بازديد از آن بودند.

16. القصة السوريةhttp://www.syrianstory.com

پايگاه ادبيات داستانى كشور سوريه كه به رياست يحيى صوفى در 2004/10/14 به صورت آزمايشى و از 2005/1/1 م در شهر ژنو

سوئيس رسما آغاز به كار نمود.در اين پايگاه آثار قصه نويسان سوريه در سه بخش معاصران، درگذشتگان و قصه نويسان سورى ساكن در غرب/ مهجر معرفى

مى شود.اين پايگاه داراى مجلة الكترنيكى القصة السورية نيز هست كه

آرشيو ساالنة آن از سال 2005 به بعد با متن كامل موجود است.كتابخانة پايگاه شامل كتب ارزشمند ادبى، فلسفى، تاريخى،

رمان، مجموعه داستان، نمايشنامه، خاطره، شعر، نامه و زندگينامه است كه متن آنها به صورت فايل pdf و رايگان قابل دسترسى

است.متعدد پايگاه هاى و وبالگ ها معرفى به «مواقع» بخش در

ادبيات داستانى سوريه پرداخته مى شود. در متنوعى و پرمايه مطالب نيز ادبيه» قسمت «منوعات در موضوعات يادشده، با رويكرد به ادبيات داستانى گنجانده شده است.

در شاخة «دراسات ادبيه» ذيل موضوعاتى چون ادبيات زنان، نامه نگارى، ادبيات مهجر، ادب كودك، ادبيات فلسطين، ادبيات

صدها مطلب و مقالة سودمند درج شده است.دعوت پايگاه اين مرور به را داستانى ادبيات به عالقه مندان

مى نماييم. مسلما خرسنديشان را به همراه خواهد داشت.

17. مجموعة النداوى الشعبيةhttp://www.alnadawi.com

تأسيس تاريخ 2008/8/3 در النداوى فرهنگى ادبى - پايگاه گرديد. اين پايگاه دربردارندة محافل مختلف، از جمله شعر، مقاالت و رسايل ادبى، نقد جديد ادبى، تاالرهاى گفت وگو، مجالت فرهنگى، عرضة دواوين شعر كالسيك و جديد عربى، و معرفى پايگاه هاى

مطرح اسالمى است.برخى از عناوين جديد مقاالت از اين قرارند: مملكة الشعراء قمة من قمم الشعر الحقيقى، تعلم العروض الرقمى فى درس واحد؛ شاعر المعنى ماذا بعد، كيف تكتب القصيده، اوزان الشعر من كتاب

علم العروض.

63

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

18. الجاحظيةhttp://www.aljahidhiya.ass.dz

هدف با 1989م سال در جاحظيه فرهنگى انجمن پايگاه از بهره مندى با عرب، دنياى هنرى و ادبى امور در مشاركت و همايش ها انعقاد همچنين و فكرى توليدات و نشر وسايل مختلف، آثار و نشريات چاپ ادبى، فرهنگى- نشست هاى مرحوم پيشنهاد به نمايشى، گروه هاى راه اندازى و تشكيل وطار طاهر توسط و الجزايرى، معروف شاعر سبتى، يوسف

تأسيس گرديد. اين پايگاه در بردارندة: انتشارات الجزاير، شعراى ديوان مؤسسان، انجمن، اساسنامة القصيده، القصه، التبيين، شامل انجمن، مجالت معرفى انجمن،

االشعاع، و همچنين اخبار به روز انجمن است.

19. الوراقwww.alwaraq.net

از مهم ترين پايگاه هاى تخصصى در زمينة تراث اسالمى و عربى است. مطالب پايگاه شامل ادبيات عربى، زبان شناسى، صرف و نحو و بالغت كالسيك عربى، علوم قرآن، علوم حديث، فقه، تاريخ و جغرافيا، فلسفه و ديگر مباحثى كه مجال بسط و عرض آن نيست. از خدمات ديگر پايگاه، ارائة متن شمار قابل توجهى از متون قديم عربى است. تبديل تاريخ هجرى قمرى به ميالدى و بالعكس، ارائة پايگاه هاي مرتبط، تصاوير ديدنى از شهرهاى عربى، خواندنى هاى صوتى از شعراى مشهور عربى و ... از ديگر بخش هاى پايگاه الوراق است. از مهم ترين خدماتى كه اين پايگاه را از ديگر پايگاه هاى مشابه متمايز ساخته، وجود تاالر گفت وگوست، كه در آن، گفتمان هاى مثمر و هدفمند و پرشور و داغى ميان اعضا در موضوعات زبانى، ادبى، فلسفى، سياسى، تربيتى، جامعه شناسى و .. شكل مى گيرد. صاحب اين قلم پايگاه

مزبور را صفحة خانگى رايانة خود قرار داده است.

20. نزوىhttp://www.nizwa.com

فصلنامة فرهنگى - ادبى الكترونيكى مؤسسه چاپ، انتشارات و اطالع رسانى عمان است. اولين شمارة آن در نوامبر 1994 م به چاپ رسيد و تا كنون 56 شماره از اين مجله انتشار يافته است. عناوين

پاره اى از مقاالت آخرين شماره (اكتبر 2008) چنين است:أدب الرحالت و اإلستشراق، الشكل الحكائى للخطاب التنويرى، و الندماء معايير و الملوكيه األدبيات النسويه، النثر قصيدة إنبثاق

المونسين، تاريخ الحمامات الشعبيه فى البالد العربيه.

21. عجيب صخرhttp://ajeeb.sakhr.com

پايگاهى است كه با هدف ارائة خدماتى چون ترجمه از انگليسى به عربى و بالعكس، جست وجوى لغوى در معجم ها و قاموس هاى با آشنائى و انگليسى و عربى امالئى خطاهاى تصحيح مختلف، ديگر كاربردى موارد و ضرب المثل ها داستان ها، عربى، هنرهاى

تأسيس شده است.فرهنگ هاى دوزبانة موجود در اين پايگاه شامل: عربى - انگليسى،

عربى - فرانسه، عربى- تركى، عربى - آلمانى مى شود. فرهنگ هاى عربى موجود براى جست وجوى لغات نيز: المحيط، محيط المحيط، القاموس المحيط، لسان العرب، نجعة الرائد، الغنى و تاج العروس از كاربران استفادة جهت مشبعى راهنماى بخش، اين در است.

فرهنگ ها ارائه شده است. از بخش هاى ديگر اين پايگاه متنبى پژوهى است كه مقاالت ادبيات پرآوازة شاعر متنبى، آثار و افكار حيات، دربارة متعددى كالسيك عرب، در ذيل آن ارائه شده و شروح عمدة ديوان وى، معرى، شرح و عكبرى، شرح يازجى، شرح برقوقى، شرح شامل امكان نيز است. شده گنجانده مربوطه قسمت در كامل متن با

جست وجوى واژگان در اشعار وى فراهم آمده است.از خدمات ديگر اين پايگاه، ارائة متن كتب كالسيك زبان و ادبيات عربى، به تفكيك موضوعى، شامل: كتب تاريخى، انساب، جغرافيا و رحالت، فلسفه و منطق، و علوم مختلف است. از ميان اين آثار مى توان به اغانى، البخالء، البيان و التبيين، رسالة الغفران معرى

و ده ها اثر مورد نياز دانش پژوهان اشاره نمود.

22. مجلة الكرملhttp://www.alkarmel.org

فصلنامة الكترونيكى ادبى، كه به مسئوليت محمود درويش و سردبيرى محسن خضر، توسط مؤسسه فرهنگى كرمل در فلسطين انتشار مى يابد. شروع به كار مجله در زمستان 1981 بوده و به دنبال يك ساله وقفه اى با سال 1982، در اسراييل توسط لبنان اشغال مجددا شروع به كار كرد. آرشيو مجله با متن كامل تا شمارة 89-88 (2006) در فرمت pdf قابل دستيابى است. شمارة آخر آن، بهار 2009 (ويژه نامة محمود درويش) است كه با اين عناوين نشر يافته

است:- الأريد لهذى القصيدة أن تنتهى (محمود درويش).

- حكاية الديوان األخير لمحمود درويش (الياس خورى).

6413

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

- إستراتيجيات التعبير و تمثيالت المعنى (صبحى حديدى).- ثالثة مداخل لقرائة محمود درويش (فيصل دراج).

- غزلة الشاهد (كاظم جهاد).- فعل القرائة و تازم التمثيل (استيفن هيث).

- الوطن فى المنفى.- محمود درويش و قصيدة النثر (امجد ناصر).

- فى شرفة محمود درويش (قاسم حداد)و...

23. مجلة المهاجرhttp://www.almouhajer.com

مهجر ادبيات با ارتباط در فرهنگى - ادبى مستقل ماهنامة (ادبيات عربى مكتوب در مهجر) و ادبيات غربى با اصول عربى است. اين ماهنامة الكترونيكى همچنين براى خوانندة عربى دريچه اى به دنياى ادبيات غرب مى گشايد و ادبيات عربى را با منظرى نو و ويژه

مى كاود.آرشيو شماره هاى مجله با متن كامل در پايگاه ارائه شده است.

24. مطر مطر http:// matarmatar.netپايگاه عظيم ادبى و فرهنگي، با موضوعاتى چون: قصة كوتاه، رمان، شعر كالسيك، شعر نو، گفتمان هاى شعرى، نثر فنى، فلسفه متون و موسيقى فرهنگى، اخبار ادبى، مقاالت انسانى، علوم و

ترجمه اى با صدها مطلب كوتاه و بلند جالب است.

25. األوزان الشعر العربيhttp://www.awzan.com

در اين پايگاه، اشعارى با گرافيك جذاب و رنگى در هريك از بحور عربى ارائه شده است؛ البته بحور از لحاظ آموزشى بررسى نشده است. بخش هايى از سايت جنبة سرگرمى دارد و براى مناسبت هاي نيز مى شود. ارائه زيبا بسيار كارت پستال هاى ... و مذهبى ملى،

لطايف و فوايد ادبى و عمومى در اين سايت ارائه مى شود.

26. اتحاد كتاب و ادباء االماراتhttp://www.emirateswriters.com

پايگاه اتحادية نويسندگان امارات در زمينة مباحث ادبى و نقدى، به ويژه قصه و شعر معاصر عربى، است كه در 1984/5/28 در شهر الشارقة امارات تأسيس شد و از طرف مجلس مجوز تأسيس دفتر

مقاالت نمود. در بخش «اصدارات»، اخذ مناطق را هم ديگر در ادبى اعضا ارائه مى شود و به نقد و معرفى آثار ديگر اعضا، شامل آثار داستانى و ادبى آنها، مى پردازد. در اين بخش همچنين مجالت چاپى اتحاديه، شامل شؤون ادبيه و دراسات گزارش مى شود؛ ولى

مقاالت بدون متن است. از كتب نويسندگان اتحاديه به معجم القوافى و األلحان (دكتر فالح حنظل)، إبحاث الملتقى األول لكتابات القصصيه (عبدالحميد احمد)، تحوالت اللغة الدارجة ( عبدالعزيز شرهان)، القصة القصيرة و الصوت النسائى فى اإلمارات (بدر عبدالملك) مى توان اشاره نمود.

27. رابطة رواء لألدب و الفنون العربيةhttp://www.ruowaa.com

شبكة رواء األدبيه پايگاهي است ادبى كه با محوريت تاالرهاى ادبى، موضوعاتى چون شعر، وحى القلم، قصه، آفاق ادب، ادبيات كودك مسلمان، اعراب قران كريم، اعالم زبان و ادب عربى، بالغت،

مدرسة عروض و قافيه و ... را در بر دارد. مطالب اخير بخش زبان و ادب از اين قرارند:

- تدريس النحو فى الكليات المتخصصة. - لمة من نقد الشعر إلبن حجر العسقالنى.

- االحابيش و دورهم فى الجاهلية و صدر االسالم.- الرسول ( ص) و قول الشعر.

- نجيب محفوظ من الحارة إلى الخمارة. به را پايگاه تاالرها، اين در مطالب جذابيت و دقت و كثرت محفلى دوست داشتنى براى ادبا و شاعران بسيارى كشورهاى عربى

مبدل ساخته است.

28. الجمعية الدولية للمترجمين العربhttp://www.wataonline.net

world) عرب مترجمين بين المللى و قانونى انجمن پايگاه قانون اساس بر كه (arab translators association

داراى پايگاه اين است. گرديده تأسيس 2004 سال در بلژيكى پيوندهاى «اخبار»، «تاالرها» و «كتابخانه» است. در بخش اخبار، وقايع مربوط به عالم ترجمه و مترجمان در كشورهاى عربى و غربى با مختلف باشگاه هاى پايگاه، بخش مهم ترين مى يابد. انعكاس سرشاخه هاى متنوع و گسترده و پرمايه است؛ مانند: زبان شناسى عمومى و تطبيقى، زبان شناسى و كامپيوتر، شعر، شعر عاميانه و زجل، قصة كوتاه عربى، مقامه نويسى، عروض عربى، مقاالت تخصصى ترجمه، قراردادها و معاهدات در مجال ترجمه، قوانين ترجمه، متون

65

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

يونسكو، فعاليت هاى و اخبار عرب، لهجات ترجمه شده، عمومى باشگاه زبان هاى حامى- سامى، يونانى – التينى، باشگاه عبرى، عربى – هلندى، آلمانى، ژاپنى، فرانسه، فارسى، چينى، انگليسى، روسى، مقاالت تخصصى زبان شناسى، ترجمة آنى، ترجمة تحقيقى، براى كتبى حقوقى، ترجمة علمى، ترجمة دينى، متون ترجمة دانلود، قاموس ها و معاجم عمومى و تخصصى، باشگاه ضرب المثل،

زبان شناسى تطبيقى، ادبيات تطبيقى و ...هر پژوهشگر و دانش افروز ادبيات كالسيك و نوين از مزايا و مطالب سودمند وگران سنگ اين پايگاه بى بهره نخواهد بود. حتما

سرى به آن بزنيد.

29. معابر http://maaber.50megs.comپايگاه مجلة الكترونيكى در زمينة هنر، شعر، ادبيات و فلسفة شيوة به كه اسطوره شناسى، و روان شناسى اپيستمولوژى، مدرن، اين اعضاي كه مى شود، اداره كشور چندين از مشورتى هيئت هيئت عبارتند از: نادره يازجى (سوريه)، بسراب نيكولسكو (فرانسه )، ادونيس ( فرانسه)، هنريك اسكولسموفسكى ( بولونى )، فراس سواح

(سوريه)، مصطفى مرابط (مغرب).در پيوند «منقوالت روحيه»، تحقيقات مربوط به روان شناسى

جديد و نقد و ترجمة آثار مربوط ارائه مى شود.در پيوند «قيم خالده»، اخالق انسانى (حكمة خالدة به تعبير روان شناسى، زيباشناسى، فلسفى، متافيزيكى، ابعاد در مسكويه)

سياسى (به مفهوم ارسطويى آن) عرضه مى شود.در بخش «اسطوره»، مفاهيم درونى اخالقى و روانى اسطوره/ اساطير، بدين اعتبار كه منبعى براى تجربه هاى نفسانى گذشتگان بوده و فراخوانى

براى كشف اسطورة شخصى خواننده كنونى است، ارائه مى گردد.و اينك نمونه اى از مطالب ارائه شده در بخش ادب در شمارة

ژوئن 2009م:- مقاطع من مياه الكائنات المضطربة (اسعد جبورى).

- مختارات من 50 عاما من الشعر البريطانى (گروه نويسندگان).- مقاربة نقدية: األبعاد النفسية و الجمالية و التعبيرية لإليقاع

(عبداهللا قاسمى). - السلبية و االدب (ريچارد كلن).

30. رشف المعانىhttp://www.rashf-alm3any.com

پايگاه ادبى فرهنگي كه تاالرهاى مختلف ادبى همچون: شعر

فصيح، نثر فصيح/ كالسيك، مقاالت و شعر عاميانه، مدرسة شعر، مدرسة نحو، آراء و ديدگاه ها دارد. حجم مطالب اين پايگاه قابل توجه

است و عالقه مندان ادب عربى از آن بى نياز نخواهند بود.

31. منتدى اللسانيات http://Lissaniat.net پايگاهى در زمينة زبان و ادبيات عربى، با رويكردى زبان شناختى كه توسط دكتر عبدالرحمن بودرع، استاد زبان شناسى دانشگاه مغرب،

راه اندازى شده است. اين پايگاه داراى اين بخش هاست:زبان شناسى، زبانى، اصطالحات عموم، باشگاه اصلى: بخش

علوم قرآن و ادب، زبان شناسى و نظرية ادبى.معجم، تركيب، و صرف آواشناسى، زبان شناسى: بخش

زبان شناسى متن، آرا و قضاياى فكرى و فلسفة زبان.بخش گفت وگوى آزاد: كه مباحثى در زمينه نقد ادبى، صرف و

نحو، زبان شناسى، عروض، دانلود كتاب و ... را در بر دارد.و اينك نمونه اى از مطالب ارائه شده در بخش زبان شناسى:

- برنامج ندوة شرح كتاب سيبويه الجديد.- ترجمه كتاب اندره رومان.

- معجم اللسانيين و اللغويين المغاربة. - سيبويه وكتابه.

- احكام اماليية فى رسم الهمزة. - تعريف ببعض اللسانيين العرب

- عن مصادر فى اسس المنهج التحويلى.

32. مركز ودود للمخطوطات http://wadod.comنسخه شناسى/ مباحث موضوع در (رض) مرى خانم پايگاه پژوهى (كوديكولوژى) است. اين پايگاه داراى دو بخش عمدة دانلود و تاالر است. در بخش اول، مراجع اساسى در زمينة مخطوطات و نسخه شناسى و منابع اساسى و مهم تاريخى اسالمى ادبى و... به صورت رايگان قابل دانلود است. حجم اطالعات قابل دريافت در پايگاه تا كنون: 36 گيگابايت (كتاب) و 35 گيگابايت (نسخ خطى) است. در بخش دوم يا همان باشگاه تخصصى نسخه شناسى، صدها مقاله و مطلب ارزشمند و علمى درج گرديده و نيز در خالل همين در كه ديگرى نسخه هاى و كتب دانلود براى ارجاعاتى باشگاه،

سايت نيامده، شده است.پى نوشت:

* كارشناس ارشد زبان و ادبيات عرب

6613

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

مقدمه كه زمانى داشتم قصد است. مجمعى معجمى - مقاله، اين در را معجم اول چاپ قاهره، عربى زبان (فرهنگستان) مجمع سال 1960 ارائه داد، منتشر كنم و اين فكر تا چاپ دوم آن در سال 1972 ادامه داشت و در نهايت پس از چاپ سوم در سال

1985، با اين سؤاالت مجال عرضه يافت:و تالش قرن ربع از پس الوسيط المعجم فرهنگ -توسط ميالدى بيستم سدة دوم نيمة در علمى، برنامه ريزى آيا يافت. انتشار نوگرا و سنتى آكادميك و زبان شناس گروهى اين معجم در ميان معجم هاى جديد و قديم عربى جايى خالى

براى استقرار خود يافته بود؟- جايگاه اين معجم ميان معجم هاى قديم سنت گرا، همچون صحاح، لسان العرب، القاموس المحيط، اساس البالغه و مختار الصحاح، و يا ميان معاجم جديد سنتى و نوگرا، همچون محيط البستان، فاكهة البستان، الموارد، اقرب المحيط، قطر المحيط،

المنجد، منجد اآلداب و العلوم چيست؟علمى، گروهى دست به كه جهت آن از معجم اين آيا -قرارگرفته ممتاز درجايگاهى شده، تهيه زبان شناس و پيشرفته

است؟در مقدمة معجم، از زبان دكتر ابراهيم مدكور آمده است: اين زمان و است خورده پيوند گذشته به محكم شيوه اى به معجم

چكيدهفرهنگ سنتى – مدرن المعجم الوسيط در سال 1960 م توسط فرهنگستان زبان عربى قاهره با مشاركت انجمنى تخصصى و به شيوة ريشه اى/ جذرى در قالب دو مجلد انتشار يافت. مؤلف در اين مقاله مى كوشد اين فرهنگ نام آشنا و دم دستى دانشيان، استادان و دانشجويان را معرفى و نقد كند و جايگاه فنى آن را در قياس با ديگر فرهنگ هاى مشابه قبل و بعد آن گزارش كرده و سرانجام، ميزان تفوق و مقبوليت

آن را نسبت به اين دست معاجم به دست دهد.مدرن، – سنتي فرهنگ الوسيط، المعجم كليدى: واژه هاى

سنت گرايي، نوگرايي.

67

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

حاضر را با صادق ترين تعبير بيان مى كند.با اندازه چه تا معجم دارد: پى در را سؤال دو عبارت، اين سنتى حدى چه تا عبارتى، به دارد؟ پيوند قديمى معجم هاى (محافظه كار) به شمار مى آيد؟ ديگر آنكه تا چه حدى بيانگر حال

است؟ يعنى تا چه اندازه معجمى نوگراست؟از (1961 (بيروت، المرجع معجم، كتاب اول چاپ از پس شيخ عبداهللا عاليلى و الرائد (بيروت، 1965) از جبران مسعود، و الروس - المعجم العربى الحديث (پاريس، 1978) از دكتر خليل جر منتشر شد. پس از انتشار چاپ دوم المعجم الوسيط، فرهنگ القاموس الجديد (تونس، 1979) توسط على بن هاديه و جيالنى

بن حاج يحيى و بوالحسن بليش انتشار يافت.در آغاز مقاله ام سؤاالت ديگرى رخ نمود:

ميزان نوآورى در معجم هاى پس از الوسيط چه بوده است؟ تحولى ترتيب، و واژه لحاظ از معجم ها اين نوآورى هاى آيا الوسيط به نسبت را آنها كه گونه اى به است، آورده وجود به پيشرفته تر قلمداد كنيم؟ اختالف اين معاجم با الوسيط و مصوبات

فرهنگستان زبان عربى به چه ميزان بوده است؟...***

المعجم الوسيط سنتى يا مدرن؟توسط كه است معاصر و لغوى فرهنگى الوسيط المعجم كميته اى از اعضاى فرهنگستان زبان عربى قاهره و كارشناسان اساس بر كميته اين است. يافته انتشار و نگارش معجم نگارى مقررات و شيوه هاى مصوب فرهنگستان زبان عربى، چاپ اول اين كتاب را با نظارت خود ارائه داد. سپس گروهى ديگر اقدام به چاپ دوم آن نمود و بازنگرى چاپ دوم نيز توسط گروه اول و

چاپ سوم هم توسط گروه سوم به سامان رسيد.اهداف فرهنگستان از انتشار اين معجم

و واژگان معانى به فرهيختگان نياز به پاسخگويى الف. اصطالحات شايع.

ب. پاسخ به نياز پژوهشيان و دانشوران در فهم متون نثرى و شعرى قديم (مقدمة چاپ دوم الوسيط، ص 7).

اين معجم در قالب دو جلد بزرگ منتشر شد. تعداد صفحات ستون سه شامل صفحه هر و 1111صفحه دوم چاپ در آن است. تعداد واژگان حدود 30000 واژه و تعداد تصاوير آن 600

عدد است.وجه تسمية المعجم الوسيط

جست وجو معاجم در الوسيط واژه دربارة كه نمى بينم دليلى كنم و فى المثل همچون صاحب الصحاح بگويم: «فالن وسيط فى قومه، إذا كان أوسطهم و أرفعهم محال» (الصحاح ماده: وسط)؛ بلكه منظور از وسيط اين است كه اين معجم، متوسط است؛ زيرا از لحاظ حجمى، ميان معجمى بزرگ و معجمى مختصر، كه اولى قبل و دومى بعد از الوسيط توسط فرهنگستان منتشر شده است، قرار دارد. تأييد اين مطلب را دكتر ابراهيم مدكور در مقدمة چاپ

اول به دست داده است (الوسيط، ط 1، 191/3).حدود سنت گرايى و خصوصيات نوگرايىيك معجم نگار سنتى به اين مبانى پايبند است:

1. محافظت از ميراث واژگانى و اصيل، كه از قبايل مشخص عربى2 شنيده شده و يا لغت شناسان قديم آنها را براساس

شنيده ها به دست آورده اند.2. تعيين افرادى كه سخنشان مورد استناد قرار مى گيرد؛ اينان در و هجرى، دوم قرن پايان تا شهرها در كه هستند كسانى باديه ها تا نيمة قرن چهارم زندگى كرده اند و لذا معجم نگار سنتى، از شعر شعراى متأخر، همچون بشار، متنبى، ابوتمام، ابونواس و

ابوالعالء را استشهاد و استناد نمى كند.3. كنار گذاشتن كالم مولدون و كالم افرادى كه پس از دورة احتجاج زندگى مى كرده اند؛ خواه كالم آنها بر اساس اصول زبان عرب بوده باشد و يا نباشد؛ زيرا كالم آنها يا مخالف قياس كالم عرب بوده و يا لحن (كژواژه) به شمار مى رود، كه دورى جستن

از آن ضرورى است.غير كالم از (عربى شده) معرب واژه هاى پذيرش عدم .4عربى كه در عصر احتجاج وارد زبان عربى نشده اند؛ عدم پذيرش از آنها وام گيرى اقتضاى جديد، زندگانى كه دخيلى واژه هاى زبان هاى خارجى را داشته است، و عدم پذيرش واژه هاى جديدى كه نويسندگان به كار برده اند و در جوامع عربى شايع گشته است.و ريشه اى، ترتيب همان يا سنتى آرايش به پاى بندى .5محافظت از شيوة قاموس هاى قديمى در شرح واژگان، و التزام به ميراث واژگانى، اعم از لغات غريب، نادر، خشن، مترادف و متضاد.دكتر ابراهيم انيس، سنتيان محافظه كار را خشك و متعصب خوانده است: «گروهى از متعصبين هستند كه معتقدند در برابر متون اجداد عربشان بايد توقف كرده، از حدود آنها تجاوز ننمايند»

(ر.ك: من اسرار اللغة، ص 27).جديد فرهنگ هاى سنتى نويسندگان ضيف، شوقى دكتر مى گيرد: انتقاد باد به گونه اين را الوسيط از قبل نگارش يافته «معجم هاى جديدى در لبنان و جاهاى ديگر نگارش يافته اند؛ اما اينها ديوارى از مكان و زمان به دور خودكشيده اند و از واژگان احصاشدة قبل تجاوز نمى كنند. ديوار مكان، محدودة شبه جزيرة عربستان و مثل شهرى، اعراب براى ديوار زمان دارد و بيشتر را در بر كمى بصريان و كوفيان، تا سدة دوم هجرى و براى اعراب باديه تا سدة چهارم فراتر نمى رود» (ر.ك: مجمع اللغة العربية فى خمسين عاما، ص 160.ق). اين سخن با گفتة كميتة المعجم الوسيط در مقدمة چاپ اول

مطابقت دارد (المعجم الوسيط: 12. ش).خصوصيات نوگرايى

ويژگى هاى فرهنگ نگارى نوگرا، كه به وسيلة آن، نوگرايى در المعجم الوسيط را سنجيده ايم، بدين قرار است:

1. بازنگرى و نوآورى در واژگانتالش نتيجة در كه گونه هايى و واژه ها پذيرش الف.

6813

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

زبان شناسان جديد به دست آمده اند؛ همچنين مقايسة واژه هاى واژه هاى پذيرش و شنيده شده واژه هاى با عرب از نانشنيده

مصوب و اصول زبان شناختى فرهنگستان هاى زبان.ب. عدم رعايت قيد مكان و زمان دربارة اشخاصى كه از لغت به آنها استشهاد مى شود. همچنين استشهاد به شعر شعراى جديد، چه شاعرانى كه پس از عصر قديم احتجاج زندگى كرده اند و چه

شاعران معاصر. ج. پذيرش واژه هايي تازه كه عرب ها پس از دورة احتجاج آن را به كار مى برده اند؛ و فرقى ندارد كه تازگى اين واژه ها از جنبة

لفظى باشد يا معنايى.اعراب از گرفتن الگو (با معاصرين كه واژه هايى پذيرش د.

عصر احتجاج) از كالم غيرعرب، عربى سازى كرده اند. و نويسندگان زبان بر اصطالحاتى كه و واژه ها پذيرش هـ. شاعران معاصر جارى بوده و همواره دليلى زبان شناختى بر صحت

آنها توسط انجمنى زبانى ارائه شده باشد.و. پذيرش اصطالحات علمى و فنى و واژه هاى معاصرى كه شاخه هاى در آنها تمامى دربردارندة عربى زبان مى كند اقتضا گونه گون علوم و فنون بوده و در راه پيشرفت و ترقى آنها، مؤثر

و متناسب با نيازهاى زندگي در برهة كنونى باشد.دكتر ابراهيم مدكور در اين مقوله مى گويد: «لغت، گذشته و بايسته و گويا، و پويا حاضرى و گذشته اى ميراثى دارد؛ حاضر است كه در نگارش معجم جديد زبان عربى بدان توجه داشت و در نظم و نثر و در هر زمانى كه به وجود آمده بدان استناد جست و علمى حيات زاييده ضروريات كه را تولديافته اى تازه لغات و تمدن پيشرفته است، ثبت نمود» (همان: 10. نيز ر. ك: مقدمة

المعجم الكبير، ج 1، و).2. نوآورى در نگارش الوسيط

نياز كه طورى به ساده، شيوة به واژگان معانى شرح الف. خواننده را در فهم الفاظ، اصطالحات و عبارات برطرف مى سازد.

ب. تعريف علمى واژه ها و عباراتى كه بايستة شرح هستند.

ج. اختصارگويى و پرهيز از تكرار و شاخه به شاخه شدن.ز. اعراب گذارى درست براى كلماتى كه نياز به اعراب دارد.

س. پايبندى به ارجاع خواننده از يك واژه به واژة جست وجوشونده.و. رعايت شيوة واحد در رسم الخط و عاليم اختصارى.

جمع ، يا مفرد مشتق، يا جامد لحاظ از واژه نوع تعيين هـ . مذكر يا مؤنث.

ي. ارائة عكس ها و تصاوير توضيحي براي واژه هاي مربوط به گياهان و حيوانات غيرمشهور و وسايل و ادوات تمدن جديد.

3. نوآوري در ترتيبالف. ترتيب مدخل هاى معجم و مواد و كلمات آن به شيوه اي دقيق

و با هدف آسان يابي واژه ها و تسريع در رسيدن به واژة مورد نظر. داخلي چينش و ترتيب در واحد شيوه اي به پايبندي ب. مدخل ها؛ مانند آوردن فعل ها قبل از اسم ها، مجرد قبل از مزيد، الزم قبل از متعدي، ثالثي قبل از رباعي، معناي حسي قبل از

عقلي و حقيقي قبل از مجازي.3به زودي در اين مقاله رويكردي جديد در پاره اي از معجم هاي معاصر عربي، يعني ترتيب بر اساس تمام حروف كلمه - اصلي و مزيد- بدون توجه به حروف اصلي، مورد مناقشه قرار مي گيرد.

4. نوآوري در صفحه آرايي و چاپكلمات مربوطه ، ستون هاي و صفحات شكل منظورمان هر پاياني و آغازين كلمات بيانگر كه صفحات باالي راهنماي صورت به مدخل ها تايپ ستاره، درج پرانتزگذاري، صفحه اند، صورت به حتي االمكان تصاوير ترسيم (بولد)، پررنگ مشكي كيفيت كاغذ، تصحيح دقيق معجم توسط رنگي و چاپ فني و دانشمندان متخصص و جلوگيري از وقوع خطاهاي چاپى است.

معجم هاي جديد عربي، قبل از المعجم الوسيط به نگاهي كه مي كند اقتضا مقاله اين موضوع و روش مهم ترين معجم هاي عربي انتشاريافته در قرن نوزدهم و بيستم، قبل از المعجم الوسيط، بيندازيم؛ يعني از سال 1869م، كه جلد بستاني بطرس معلم توسط المحيط قطر و المحيط محيط دوم

69

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

انتشار يافت، تا سال 1958م، دو سال قبل از انتشار الوسيط، كه معجم متن اللغة، اثر شيخ احمد رضا مجال چاپ يافت.

1. محيط المحيط: معجمى كه شيوة كالسيك و نوگرايي را جمع كرده و در آوردن مدخل ها، بر كتاب القاموس المحيط، اثر

فيروزآبادي (ف. 817 ه . ق) تكيه كرده است. كرده معاجمي ياد جزء معجم را عمر اين مختار احمد دكتر اللغوي (البحث بازگردانيده اند را قديمي معاجم ترتيب كه است عند العرب: 218). نوآوري محيط المحيط، در ترتيب آن بر اساس داخلي ترتيب زايد، حروف از پاكسازي از پس كلمات، آغاز و جديد نثر لغات و فنون و علوم اصطالحات آوردن مدخل ها، كلمات عاميانه است (دكتر حسين نصار: المعجم العربي 711/2 - 712). نوآوري در چاپ آن نيز بدين قرار است كه هر صفحه كلمه، ستون، دو تقسيم بندي شده و در باالي هر ستون به دو يكي در سمت راست صفحه و ديگري در سمت چپ نوشته شده است كه اولي اشاره به كلمة آخر در ستون راست و دومي به كلمه

آخر در ستون چپ اشاره دارد (همان). اين فرهنگ را ابراهيم يازجي در كتاب تنبيهات اليازجي علي المعجم در كرملي، ماري انستاس پدر نيز و البستاني، محيط

المساعد، نقد و بررسي كرده اند.42. قطر المحيط: فشردة محيط المحيط و به صورت يك جلدي است كه توسط بطرس بستاني نوشته شده است. اين فرهنگ در شيوه اختالفي با محيط المحيط ندارد و پايان تأليف آن به سال 1869م بوده است. حذفيات مواد محيط المحيط در قطر المحيط شواهد، اصطالحات، صفات، صيغه ها، از برخي حذف شامل معرب ها و اصول آن است و پاره اي از الفاظ دروني مدخل ها را

نيز تغيير داده است. 3. تكملة المعاجم العربية: از رينهارت دوزي (ف. 1883 ه .ق) به عربي و فرانسه.5 مؤلف در اين قاموس بر مدخل هايي تكيه كرده كه در معاجم عربي كمتر تكرار شده است. وي لغات مغربى معاجم از پاره اي و جهانگردي تأليفات لغت نامه ها، از را

و هدف جهت از فرهنگ اين است. كرده جمع آوري اندلسي و محتوا، با دو معجم يادشده از بستاني تفاوت دارد.

سعيد اثر الشوارد: و العربية فصح في الموارد اقرب .4و 1889 سال در جلد دو قالب در معجم اين شرتونى. خوري معجم دو همانند و يافت انتشار سال 1894م در آن سوم جلد است. شده تأليف دانشجويان جهت بستاني، بطرس از يادشده تكية مؤلف در آن، به مانند دو معجم بستاني، بر القاموس المحيط بوده است؛ اما اضافاتي برگرفته از تاج العروس زبيدي و معجم ژوليوس (چاپ 1653 م ليدن) و فرهنگ فرايتاگ (چاپ 1830، 1837 آلمان) دارد. از اين روي، از طريق دو فرهنگ ژوليوس و فرايتاگ، واژگان مولد و عاميانه، به مانند محيط المحيط در اقرب الموارد راه يافته است. اقرب الموارد، هم نوآور و هم محافظه كار است. از نوآوري هاي آن، تنظيم و تبويب علمي، آوردن واژه هاي كلمات ترتيب و آن، از قبل و تأليف زمان در متداول و جديد تقديم مانند است؛ مشخص ترتيبي اساس بر مدخل ها دروني افعال بر اسماء و تقديم ماضى مجرد ثالثي بر رباعي. ديگر، قرار دادن خط افقي به جاي تكرار لفظ و به كارگيري عاليمي براي

نشان دادن باب افعال است. القاموس لغات بر تكيه قاموس، اين محافظه كارى هاى از كالم از نكردن عدول و قدما عبارات به پايبندى المحيط، نخبگان- چنانچه خود گفته است - و ضبط كلمات با متن و نه با قلم مي باشد؛ گرچه مؤلف، نام مكان ها، اشخاص و داروها را از

المحيط حذف كرده است. و العربية اللغة متن من المأنوس في الطالب معجم .5شويري، همام جرجس اثر العصرية: و العلمية اإلصطالحات انتشاريافته به سال 1907م. چنان كه از نام اين معجم پيداست، ويژة دانشجويان تأليف يافته و همان گونه كه در مقدمه اش آمده لغاتي همراه به المحيط، محيط لغات از است خالصه اي است،

مأخوذ از صحاح جوهرى و تاج العروس زبيدي. اول چاپ 1946م). (ف. معلوف لويس پدر اثر المنجد: .6

7013

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

در بازنگري، با آن پنجم چاپ و 1908م سال در معجم اين و تصوير داراي 1000 معجم اين رسيد. انجام به سال 1927م همراه با فرائد األدب در آخر كتاب است. در چاپ 1956م، پدر فردينان توتل بخشي جديد با عنوان المنجد في اآلداب و العلوم را به آن اضافه نمود. دربارة نوآوري المنجد، دكتر عدنان خطيب مي گويد : «اين معجم تا امروز از لحاظ تنظيم و چاپ، بهترين معجم كالسيك به شمار مي آيد؛ زيرا همسان معجم هاي حرفه اى

اروپايي است» (المعجم العربي بين الماضى و الحاضر: 52).با تزيين اختصارگويي، در را المنجد مزاياي كنون عبداهللا يعني - كلمات تنظيم آسان روش بر تكيه اشكال، و تصاوير حرف اول و دوم آنها - ، همان روش فيومى در المصباح، خالصه

كرده است (نظرة في منجد اآلداب و العلوم: مقدمه). دكتر حسين نصار دربارة المنجد مي گويد: «از بهترين معاجم از لحاظ تنظيم و شرح واژگان است» (المعجم العربي: 725/2).

گفتني است كه مقاالت و كتاب هايي به نقد و ارزيابي المنجد پرداخته و خطاها و اشكاالت آن را متعرض شده اند و لغزش هايي فردينان توسط العلوم) و اآلداب في (المنجد آن پيوست در كه

توتل راه يافته است را متذكر شده اند.6 من المنشئون و المتأدبون إليه يحتاج فيما المعتمد .7متن اللغة العربية: اثر جرجي شاهين عطيه، چاپ شده در سال و پذيرفته تأثير المنجد از خود روش در معجم اين 1927م. تصاويري براي روشن سازي واژه ها اضافه نموده است. همچنين پرانتزهاي مربوط به مدخل هاي اصلي و فرعي را از هم متمايز كرده است؛ بدين صورت كه پرانتزهاي اصلي، به شكل معروف آن و با مشكي پررنگ، و پرانتزهاي فرعي به شكل قالب آمده اند

(حسين نصار: المعجم العربي 742/2).8. البستان: از عبداهللا بستاني. اين فرهنگ در سال 1930 در دو جلد بزرگ و به شيوة محيط المحيط به چاپ رسيده است. پدر انستاس كرملي بر اساس اين دو فرهنگ، معجم سومي را تهيه

نمود (مجلة المجمع العلمي العربي بدمشق، 1931)9. فاكهة البستان: فشردة فرهنگ البستان است كه در يك

با البستان، ترتيب و شيوه همان به و م 1930 سال در جلد حذفياتي در معاني و تعابير و صيغه ها به چاپ رسيده است.

سال 1958 در رضا، احمد شيخ اثر اللغة: متن 10.معجم چاپ به بزرگ جلد 5 قالب در بيروت الحياة مكتبة توسط م هم و دارد نوآوري هم قبلي، معاجم شيوة به معجم اين رسيد.

سنت گرايي ... تمامي معجم هاي يادشده، در پاره اي از پديده هاى معجمي با هم اشتراك دارند، كه مهم ترين آنها تكيه بر القاموس المحيط و خالصه نويسي آن، تنظيم و ترتيب زيبا، توجه به اصطالحات، حذف الفاظ مستهجن و جنسي، اضافه كردن واژگان نوظهور (= مولد)آنها مخاطب همچنين است. مسيحي اصطالحات و عاميانه و

دانشجويان و افراد همسطح آنها بوده اند.... نشانه ها و نمونه هاي نوگرايي در المعجم الوسيط

1. المعجم بر اساس مصوبات مجمع زبان عربي، باب توليد واژگان براي نوگرايان را با استفاده از روش هاي شايع - اشتقاق، تجويز و بديهه نگاري – گشود (الوسيط، مقدمة چاپ اول، ص

.(12بازتاب اين مصوبات را در موارد ذيل مى توان يافت:

الف. اصطالحات علمي و فني وضع شده توسط كارگروه هاى علمي و نشست ها و كنفرانس هاي مجمع. نمونه ها را بنگريد:

و شيمي در «اثير» و فيزيك علم در «اثير» اصطالح *«ايثاريه» در حوزة اخالقيون و روان شناسان و «تأثريه» به معناي

امپرسيونيسم در حوزة نقد ادبي. * «بؤرة» و «بورة العدسه» به معناي نقطة احتراق در فيزيك، و «بورة القطع المخروطي» در رياضيات، به معناي رأس هرم، و «بورة عدسة العين» به معناي «كانون نور كه از عدسى گذشته»

در پزشكي. * «بديل» به معناي دوبلر در حوزة سينما و «بديلة» براي و مصنوعي، الياف و صنعتي الستيك مانند مصنوعي، مواد معناي به و «تبدل» اقتصاد در يدكي لوازم مفهوم به «بديلة» دگرديسي طبيعي و مصنوعي در حوزة زيست شناسي و پزشكي.

71

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

* «مدرعه» به مفهوم رزم ناو. باقيمانده، «رسم» قديمي يا همان اثر * «رسم» به مفهوم بياني» نقاشي، «رسم مفهوم به آن، «رسم» منطقي مفهوم به به معناي عكس يا تصوير توضيحي، «رسم تقريبي» به معناي نقشة تقريبي، «رسمي» در مواردي چون «عمل رسمي»، «رجل

رسمي» و «ورقه رسميه» و «عقود رسميه». * «منظار»: آينه.

«هندسة و نظرية» «هندسة و «هندسه» و «مهندس» *تطبيقيه» و «هندسة علميه». * «هوية» در حوزة فلسفه.

اين مثال ها جزو هزاران اصطالحي است كه فرهنگستان آنها را وضع نموده و المعجم الوسيط بخش زيادي از آنها را جمع آورده

كرده است.7 ب. المعجم مصوبة قبلي مجمع در زمينة اشتقاق ، حتي دربارة

اشتقاق وام واژه ها، را اجرا كرده است؛ مانند :* اشتقاق فعل: «مغطس» و اسم فاعل: «ممغطس» و اسم لفظ از «مغناطيسيه» صناعي مصدر و «ممغطس» مفعول: كلمات اشتقاق و است وام واژه خودش مغناطيس مغناطيس. يادشده، از اسم «عين» است و مجمع، بدون قيد و شرط آن را

تجويز نموده است (في اصول اللغة 69/1). - فعل «بستر» مشتق از «بستور» به معناي پاستوريزه كردن.

- فعل «تلفن» مشتق از كلمة فارسي «تلفن».- فعل «كهرب» مشتق از «كهربا»، كه وام واژه است.

- فعل «فبرك» مشتق از «مفابريكه»، كه معرب (وام واژه) است، به معناي همان «فابريك كردن» فارسي.

2. مجمع، اطالق قياس الگوگيري بر واژه هاي قياسي قبلي و واژه هاي جديد را مصوب نموده (الوسيط، مقدمة چ اول، ص 12) و المعجم الوسيط نيز آن را رعايت كرده است. نمونه ها را بنگريد:

7 به صيغه 3 از افزايش و آلت اسم صيغه هاي تطبيق *و صيغة فعال و مفعال، صيغه هاي مفعل بر عالوه يعني صيغه؛ فاعلة و فاعول و فعاله را هم اضافه نموده است؛ مثل اراث، ساقيه،

ساطور، سماعة و ثالجة (في اصول اللغة: 19/1). مفهوم بر «فعيل» صيغة قياس بر مبني مجمع مصوبة *معجم در كلماتي زمينه، اين در .(38/1 (همان: مشاركت آمده اندكه قبال قياس نشده بودند. در كنار كلماتي چون خصيم، نديم و جليس، كلماتي در قياس با آنها، همچون شريب و زريع

آمده است. * مصوبة مجمع مبني بر قياس صيغة «فعيل» از مصدر فعل از پذيرفته شده كلمات دايرة توسيع و متعدي، و الزم بر ثالثي اين صيغه ها؛ همچون «سكير» (از الزم) و «شريب» (از متعدي)

(همان: 34/1). المعجم نيز بر اين مصوبه اصرار ورزيده است. * مصوبة مجمع مبني بر قياس همزه، سين و تاء براي اخذ و توليد صيغه ها. در المعجم كلماتي بر صيغة «استفعل» به همان مفهوم آمده، ولي قياسي نيستند؛ مثل «استهدف الشيء»؛ يعني آن را هدف خود قرار داد (همان203/1). همچنين مصوبة مجمع مبني بر قياس صيغة «استفعل» بر معناي طلب؛ مانند «إستجمع

قواه و إستعرض قوته». صيغة به تأنيث تاء الحاق جواز بر مبني مجمع مصوبة *«فعول» در جايي كه صفت در معناي فاعل بيايد، و جواز جمع حصار از كلمات اين لذا (همان 74/1). سالم جمع شيوة كردن غيورين، حقودين، طموحة، غيوره، حقوده، آمده اند: بيرون لحن

طموحين، حقودات، غيورات، طموحات و .... وسيلة به «فعالن» صيغة تأنيث بر مبني مجمع مصوبة *تاء؛ مثل غضبانة و عطشانة، و جمع آن به وسيلة جمع سالم؛ مثل

غضبانون و غضبانين و غضبانات و عطشانات.8 * مصوبة مجمع مبني بر قياس تضعيف (مضاعف كردن) فعل بر تكثير و مبالغه. در المعجم كلمات بسياري آمده كه تضعيف آنها

سماعي صورت گرفته است (همان 224/1). وزن بر كه كلماتي كاربرد تجويز بر مبني مجمع مصوبة *صيغة «فعاله»، به مفهوم از بين رفتن شيء و مابقي و پراكنده هاي يك چيز مي آيد. در المعجم كلماتي آمده كه همانندهاي آنها در معجم ها قياس شده است؛ مثل اكالة، حراشة، جزارة و خياطة؛ به

7213

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

خراشيده شده، چيز خورده شده، غذاي باقيماندة معني به ترتيب چيز خياطي شده.

* از مصوبه هاي ديگر صيغه هاي قياسي كه در مادة المعجم و نوآوري آن مؤثر بوده است، قياس تعدي فعل ثالثي الزم به ياي نمودن اضافه وسيلة مصدر به ساختن قياس همزه، وسيلة از مصدر ساختن قياس صناعي، مصدر همان يا تاء، و مشدد ثالثي الزم مفتوح العين بر وزن «فعال»، به مفهوم مرض و بر وزن «فعالن» به مفهوم آشفتگي و اضطراب، و بر وزن «فعاله» به مفهوم شغل، قياس ساخت «مفعلة» از اسماء ثالثي االصل در جايي كه اعيان - اعم از حيوان يا نبات يا جماد – زيادند؛ مانند «مركب و «نحت» قياس مصوبة همچنين و ماسدة و مطبحة المعجم مقدمة و 52 ، 49/1 اللغة: اصول (في است مزجي»

الوسيط: 14).3. پذيرش وام واژه ها و واژگان نوظهور توسط مجمع، بدون قيد زمان احتجاج، و پذيرش واژگاني كه عرب ها در عصر جديد از اسلوب و واژه هزاران نيز الوسيط المعجم مي كنند.9 استعمال

اين دست را داراست. (با دخيل كلمات (1985م)، المعجم سوم چاپ براساس ما رمز د) و كلمات مولد (با رمز مو) و كلمات محدث (محدثه) و نيز واژه ها و مصطلحات علمي (با رمز مج) كه در آن آمده است را بر

شمرديم و تعداد آنها به اين شرح بالغ گرديد:دخيل: 237

مولد: 535محدث: 651

1283 واژه هاي مصوب فرهنگستان: جمع واژه ها:2706

اين تعداد معادل 9٪ از كل لغات معجم (30/000) است. در اين شمارش، وام واژه هاي زمان احتجاج (كه با رمز مع مشخص شده) به حساب نيامده است؛ زيرا در معاجم قديمي وارد شده اند. از نمونه هاي وام واژه ها، قنصل، بترول، يوبيل، فولكلور، شاي، مولد واژه هاي از برد. نام مي توان را كيلومتر و سندوتش سكر،

عميد، كليه، جامعه، مجله، لجنه، مسرح، فرجه، نيز (نوظهور) معيد، اقطاع، اللون الكحلي و البرسيمي را مي توان مثال زد.

شده داخل بسياري اجنبي كلمات همچنين المعجم در تكنولوجيا. الكترون و تلفزيون، 10كردينال، فونغراف، است؛ مثل كه كلماتي از بسياري شده اند. مشخص د رمز با كلمات اين از پس برده اند، كار به كنوني روزنامه نگاران و نويسندگان تصويب فرهنگستان در المعجم آمده اند؛ از جمله: القمر الصناعي (ماهواره)، قصف المدافع (بمباران توپخانه اي)، الشجب و االدانه بعيد من اإلستشعار العلمي، اإلنتاج فحص الموسوعه، (نابودي)، (سر دادن شعار از دور)، مضبطه المجلس (صورت جلسه)، الرقم رتل (آسمانخراش)، السحاب ناطحة تقريبي)، (شمارة القياسي حشاش قنبلة، راهنمايي)، (فلش اإلشاره عمود (خوش تيپ)،

(بنگي)، مدخن (سيگاري)، استقبال، اقصوصة (داستان كوتاه). 4. در نتيجة اتخاذ مقياسي مناسب و آسان براي نويسندگان و گويندگان عربي، فرهنگستان واژگان و اصطالحاتى كه برخي از زبان شناسان آنها را لحن (كژواژه) قلمداد كرده و اجتناب از آنها را الزم شمرده اند، تصويب نمود و لذا المعجم نيز اين واژگان را

در خود جاي داد؛ از جمله:(في ارزش گذاري معناي به «تقويم» كنار در «تقييم» *

أصول اللغة: 228/1). است افصح دومي كه «وحدي»، كنار در «وحدوي» *

(همان: 97/3).مقابل در اصلي معناي به «رئيس»، كنار در «رئيسي» *

فرعي (األلفاظ و االساليب: 16).بيان و عمل تزكية معناي به «توسع» كنار در «تبرير» *

داليل عمل (في أصول اللغة: 224/1).* متحف در كنار «متحف» به معناي موزه (همان: 222/1).

ه» (األلفاظ: 175). * منتزه در كنار «متنز* منطقه در كنار «منطقه» (في اصول اللغة 204/1).

و حوادث معناي به الحرب»، في كنار «الوقائع در وقائع *دگرگوني ها (األلفاظ: 162).

73

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

علي رغم أنفه كه در المعجم آمده است. زبان شناسان كه ،(47 (همان: كذا» اثناء «حدث تجويز *

جديد آن را خطا دانسته اند. * «العيد الخمسيني»، منسوب به خمسين، و «العشرينيات» به جمع منسوب از ملحق به جمع مذكر سالم (األلفاظ و األساليب:

79 و 84).هبني است: آمده الوسيط المجعم در فعلت». اني «هب *

فعلت أي أحسبني و أعددني (همان: 50).* تأرجح، به معناي دودل بودن و مردد بودن (همان: 51). در

المعجم «ترجح» و «ارتجاح» آمده است. 85)؛ (همان: «عاش» فعل تعدي به االحداث»، «عاش *

حال آنكه تعدي اين فعل با حرف جر شايع است. * قبل باألمر (همان: 129)، در المعجم «قبل العمل رضيه و

قبل الشيء قبوال أخذه عن طيب خاطر» آمده است. * «عبر البحار»، «عبر التاريخ»، بر اين پايه كه «عبر» ظرفي

باشد كه مصدر جايگزين آن شده باشد (همان: 204).ين أي قضاؤه (پرداخت قرض) (همان: 222). در * سداد الد

المعجم «سداد» به اين معنا نيامده است.* جواز الحاق كاف در مثل: محمد كعالم خير منه كأديب.

و «فعيل» «فعيله»، «فعيله»، ساختن منسوب مجمع، *(في شمرده جايز آن حذف يا و ياء ماندن باقي به را «فعيل»

أصول اللغه: 85/2) و در المعجم اين موضوع نيامده است. (مجمع قياس بدون «نيه» جمع «نوايا»، آوردن تجويز *

اللغة العربية في خمسين عاما: 101).از پيشرفته و عصري قاموس هاي از الوسيط المعجم .5نو آوري مي رود. شمار به توليد و واژگان آرايش نگارش، لحاظ و آسان شرح آن، عبارات و لغات دقيق ترتيب در معجم، اين مأنوس الفاظ، شرح واضح و دقيق واژگان، ترتيب علمي و محكم توضيحي، اشكال و تصاوير چاپ آنها، ذيل كلمات و مدخل ها هر آوردن و زيبا چاپ و تصحيح در دقت و اختصاري عاليم باب (مدخل) در اول صفحات آن است (اين مورد آخر در چاپ

كنار در كار، انجام به قادر يعني «كفء»، جمع الكفاء، *«كفاء» و «أكفياء»، جمع «كفيء». فرهنگستان همچنين كاربرد جايز را كنار «كفايه» در و «كفاءة» كنار «كافي» در «كفء»

دانسته است (همان: 219).* فشل، به معناي عدم تحقق هدف (مجمع اللغة العربية في

خمسين عاما: 96).* انجبة والداة، به تعدي انجب، در كنار «نجبة» (همان: 99).

* هروب، مصدر هرب، در كنار «هرب» (االلفاظ: 34).* صمود، به معناي ثبات (همان: 35).

جمع بؤساء، و «بحوث»، كنار در «بحث» جمع ابحاث، *مجمع ؛ اللغة 72/2 اصول (في جمع «زهر» زهور، و «بائس»

اللغة العربية في خمسين عاما: 97). * صوب الخطأ، يعني اصالحش كرد و معناي معروف : عدة

صوابا است (مجمع اللغة العربية في خمسين عاما: 105).* تصويب كاربرد «إجتمع معه و التقي به» (في اصول اللغة:

.(192/2تا الوسيط المعجم در كه فرهنگستان ديگر مصوبات از *چاپ سوم آن (در سال 1985) وارد نگرديده است، به اين موارد

مي توان اشاره نمود:مانند دادن؛ پوشش يعني استيعاب؛ معناي به تغطيه، *عاما: خمسين في العربية اللغة (مجمع اعالميا» الندوة «تغطية

107)؛ يعني: پوشش تبليغاتي مجمع.* اليفيه حقه (همان: 102).

* انضباط، مصدر انضبط؛ به مفهوم «مطاوعه ضبط» (همان: .(105

به «تعبئة» و «تنمية» «تربية»، ساختن منسوب تجويز *االساليب: و (االلفاظ و «تعبوي» صورت: «تربوي»، «تنموي»

.(226* مليء، به معناي مملوء (همان: 172).

* «رغم كذا» و «رغما عن كذا» (همان: 45) در كنار علي منه، بالرغم منه، رغم علي منه، بالرغم منه، الرغم علي رغمه،

7413

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

مطلب دو توضيح اينجا به شده است). در رعايت سوم 1985م مي پردازيم:

اول: ترتيب آرايش واژگان در المعجم بر اساس حرف اصلي ترتيب كه وام واژه ها، جز به واژه، هر سوم و دوم سپس و اول ترتيب، اين كه نيست اين بر كسي اما مي باشد؛ دارند، هجايي جديد است؛ مثال ابوعمرو شيباني (ف. 213 ه .ق) در كتاب الجيم11 بر المعجم تقدم دارد؛ گرچه او به حرف اول كلمات آغازين باب ها اكتفا نموده و كلمات داخل با ب ها را بدون ترتيب آورده است.12 زمخشري (م 538 ) نيز اساس البالغة خود را بر اساس حرف اول كلمات تنظيم نموده است. همچنين ابن جوزي (ف. 597 ه .ق) در تقويم اللسان، در قسمت لحن عامه، ترتيبي را رعايت نموده حروف ننموده و بسنده واژگان ريشة صرفا به آن، در است كه اصلي و اضافي كلمه را مالك قرار داده است؛ براي نمونه، واژة «استهتر» نه در ذيل «هتر»، بلكه در باب «الف» بايد جست وجو شود. اما كلمات در داخل باب ها (مداخل)، به مانند روش معجمي مرتب نشده اند.13 فيومي (ف. 770 ه .ق) نيز در المصباح المنير قواميس اصحاب است. كرده رعايت را ريشه اول حرف ترتيب جديد و نيز مدعيان نوآوري، با به كارگيري همين شيوه، نسبت به

المعجم تقدم داشته اند. نبايد الوسيط، المعجم از قبل روش اين سابقة وجود با اما اين كه هرچند نماييم؛ سلب معجم اين از را نوآوري ويژگي نوآوري به آن حد نرسيده است كه به مانند معجم هاي افراطي، الجديد، القاموس و الروس الرائد، االبجدي، المنجد همچون ترتيب الفبايي را به كار گيرد و روش ريشه اي را رعايت ننمايد.

اين معجم ها را افراطي مي خوانيم؛ زيرا از مهم ترين ويژگي زبان عربي، كه همان اشتقاقي (ريشه اي) بودن است، غافل شده اند.

ديگر آنكه در صورت شيوع روش الفبايي، ارتباط نوآموزان با امكان ريشه اي روش و شد خواهد گسسته عربي قديم معاجم براي را اصل) يك (از هم خانواده كلمات ميان ارتباطات فهم دانشجو ميسر مي سازد (ر.ك المعجم الوسيط، مقدمة چاپ دوم؛ اسهام ندوة وقائع 59؛ الحاضر: و الماضي بين العربي المعجم

التونسيين في اثراء المعجم العربي: 223).

دوم: آرايش بي نقص كلمات در ذيل مداخل المعجم بر اين منوال است:

1. مقدم شدن فعل ها بر اسم ها. 2. مقدم شدن افعال مجرد بر مزيد.

3. مقدم شدن معناي حسي بر معناي عقلي، و معناي حقيقي بر مجازي.

4. مقدم شدن الزم بر متعدي. با ماضي باب هاي اساس بر مجرد ثالثي افعال ترتيب .5باب علم، باب فتح، باب ضرب، باب نصر، باب است: مضارع كرم، باب حسب. همچنين فعل هاي معلوم بر مجهول مقدم شده و ترتيب فعل ثالثي مزيد بر اساس هجاست: افعل، فاعل، افتعل، انفعل، تفاعل، تفعل، افعل. ترتيب فعل رباعي مزيد (به يك حرف)

نيز پس از ثالثي مزيد است: تفعلل. آن مضاعف، رباعي فعل چينش در المعجم نوآوري هاي از است كه اين فعل، بر خالف معاجم قديمي، از مادة ثالثي جدا شده است؛ مثال «زلزل» در ترتيب حرفي آمده و نه در «زل»؛ مانند رباعي، ملحق اما است. آمده در «زلل» كه «زل» چنان در ديگر و ذيل «كثر» در يكي است: آمده جا دو در «كوثر»،

ترتيب الفبايي «كوثر». اين آمده اند. الفبايي ترتيب به اسم ها اما افعال؛ دربارة اين شيوة آرايش كلمات در داخل مدخل ها، قبل از نگارش المعجم، توسط نوآوراني چون بطرس بستاني و سعيد شرتوني و عبداهللا بستاني به كار رفته است (ر.ك : حسين نصار، المعجم العربي: ج

.(730 -711/2نشانه هاي سنت گرايي در المعجم

* پاية اين معجم، لغت است و اساس شرح و تفسير واژگان، زبان فصيح عربي و رعايت گزينش واژه هاي آسان و مأنوس.

* معجم شيوة ريشه اي (اشتقاقي) را اساس كار قرار داده و به ترتيب الفبايي مطلق نگرويده است.

* هر لغتي پس از بحث و كنكاش توسط كميته اى متخصص وارد معجم شده است. اين كميته معموال متشكل از اعضاي فرهنگستان

بوده كه چندين كارشناس و متخصص به آنها كمك مي كرده اند.

75

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

كنفرانس سپس و فرهنگستان شوراى به كميته اين كار و درستي بر غالبا مجمع اعضاي و است مي شده ارائه مجمع صحت لغات در تمامي مصوبات خود تأكيد و اصرار مي ورزيده اند. در المعجم الجغرافي و المعجم الفلسفي نيز به رعايت اصطالحات معناي بيانگر الفاظ، اينكه اال است؛ شده تأكيد عربي قديمي جديد و علمي مورد نظر نبوده يا استعمال جديد بر آنها غلبه كرده باشد (ر.ك : شوقي ضيف، مجمع اللغة العربية في خمسين عاما:

.(166 -165* اشتقاق از وام واژه هاى جامد، صرفا براي نياز علمي صورت را نوع اين از كلمه 7 فرهنگستان كه طوري به است. گرفته تجويز كرده است (في اصول اللغة: 251/1). اما اشتقاق از واژة

جامد عربي تأييد شده است. وام واژه ها و محدث و مولد الفاظ مجمع، علمي انجمن *(المعجم است پذيرفته «ضرورت» قيد با صرفا را دخيل ها و

الوسيط، مقدمة چاپ اول: 13). و نبوي احاديث و قرآن آيات به معجم مؤلفان *از برجاى مانده بالغي اصطالحات و عربي ضرب المثل هاي

نويسندگان و شاعران فصيح استناد كرده اند (همان: 13). * تأليف اين معجم توسط گروهي زبان شناس سنتي و مدرن،

دليلي بر وجود سنت گرايي در مجمع و المعجم به شمار مي آيد.

پى نوشت* كارشناس ارشد زبان و ادبيات عرب.

1. اين مقاله ترجمه اى است از «المعجم الوسيط بين المحافظة و التجديد ، 69 العدد بالقاهرة، العربية اللغة مجمع مجلة مطر»، عبدالعزيز للدكتور

ربيع اآلخر 1412/ نوفبر 1991م.2. اين قبايل شامل قيس، تميم، اسد، هذيل، بخشى از كنانه و طائيون است. ر.ك: المزهر للسيوطى، 104/1؛ لحن العامة فى ضوء الدراسات اللغوية الحديثة،

از نگارنده، فصل «المقياس الصابى».3. احمد فارس شدياق از خالل معاجم عربي قائل به تقديم مجاز بر حقيقت شده است (نك: الجاسوس:11 )؛ اما فرهنگ اساس البالغة حقيقت را بر

مجاز مقدم داشته است.

منتشر و تصحيح علوجي عبدالحميد و عواد كوركيس را كتاب اين .4كرده اند. نيز بنگريد به: مالحظات دكتر ابراهيم سامرايي بر معجم (المساعد)

در كتابش، مع المصادر في اللغة و األدب: ا/ 265 و 135/2. Reinhart DOZUY : Supplementaux .5

Dictionnaires Arabes6. از جملة ناقدان المنجد و پيوست آن، ابراهيم قطان، منير عمادي، عبداهللا

كنون و سعيد افغاني مي باشند. و النورية الفيزيقا معجم الجيولوجي، المعجم كنون تا مجمع اين .7اإللكترونية و المعجم الجغرافي و المعجم الفلسفي و معجم األلفاظ الحضارة الحديثة را انتشار داده است و اين معاجم را در دست چاپ دارد: المجعم الفيزيقي، معجم الكيمياء و الصيدلة، معجم علوم االحياء و الزراعة و بخش

اول المعجم الطبي. 8. اين مصوبه بر اساس لهجة بني اسد مقرر شده است (نك: معجم : في

اصول اللغة ا/80). 9. لجنة المعجم الوسيط دربارة معرب و مولد و دخيل و محدث چنين گفته است: معرب واژه اي است خارجي كه عرب آن را با كم و زياد كردن و در هم ريختن تغيير مي دهد. مولد، آن لفظي است كه مردم در قديم پس از زمان روايت لغت، آن را به كار مي برده اند. دخيل واژه اي است اجنبي كه بدون تغيير وارد عربي شده است؛ مانند اكسيجن. محدث نيز واژه اي است كه در عصر جديد آن را به كار مي برند و در زبان عامه متداول گشته است

(مقدمة المعجم: 16)10. دكتر احمد زكي در مجلة العربي آن را «تلفاز» معرب كرده است. در

تونس «تلفزة» به كار مي برند و «متلفز» نيز از آن گرفته شده است. 11. اين كتاب را مجمع اللغة العربية در قالب 4 جلد، كه جلد چهارم آن

فهرست است، به چاپ رسانيده است (1983-1974).12. به عنوان مثال، كلمات ذيل كه با الم آغاز شده ، چنين مرتب شده اند:

اللقيت – لحم ظبي – االق – لماسه – ملهد- لكي – لكع- لحيجاء- لوع – لفأت – االبل- لبد – لجن – لكث – التحى.

13. مثال در باب الف، واژگان اين گونه مرتب شده اند: استهتر- أهل اعرابي – اسكف- اشتكي عينه – أولج – اشلت الشيء – أعلمت – اضج القوم – أكلت ... اين كلمات جزء واژه هاي درست و نه كژواژه به حساب آمده اند.

7613

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

خود خاص مخاطبان دليل به دانشگاهى درسى كتاب هاى اهميتي ويژه دارند و نگارش اين كتاب ها دقت فراواني را مى طلبد چشم پوشى قابل كتاب ها چنين تأليف در بى دقتى و كوتاهى و نيست. اين نوشتار به نقد و بررسى كتاب جواهر البالغة: تصحيح، ترجمه، با متن اعراب گذارى شده، تأليف دكتر محمود خرسندى، عضو مسجدسرايى، حميد و تهران، دانشگاه هيئت علمى عضو هيئت علمى دانشگاه سمنان، مى پردازد. با وجود اينكه چاپ سوم لغزش هاى هنوز است، گرفته قرار مخاطبان دسترس در كتاب نگرشى و نگارشى فراوانى دارد. از آنجا كه نگارش مطالب علمى، زمانى رو به كمال مى رود كه اين مطالب نقد و بررسى شوند و نقاط قوت و ضعف آنها روشن گردد، نگارنده با اين هدف به نقد

اين كتاب پرداخته است.نگاهى به كتاب هاى چاپ شده در زمينة بالغت عربى در بازار بر هنوز علم، اين آموزش شيوة كه مى دهد نشان ايران، كتاب پاية بالغت سنتى و حتي مثال هاى قديم است و از بالغت جديد اين نيست. «در خبرى آنها در امروزى و ملموس مثال هاى و كتاب ها از صناعاتى همچون حس آميزى، تشخيص، پارادوكس، نماد، معادله، اسلوب تايپ، آركى آيرونى، پارادوكسى، تصوير نمى شود. ديده (غرابت) آشنايى زدايى تصويرى، خوشة موتيف، بالغى تحليل هاى وارد اخير سال هاى در كه اصطالحات اين مدرسى بالغت هنوز اما داشته، وجود شعر در ديرباز از و شده ادبى نقد قلمرو به متعلق را آنها و ندارد عنايتى آن به چندان

مى داند» (فتوحى، 1386: 10). البالغة الهاشمى، احمد تأليف البالغة، جواهر كتاب هاى البالغية، العلوم الجارم، على و امين مصطفى تأليف الواضحة، مصطفى احمد تأليف البالغة، علوم غاليينى، مصطفى تأليف المراغى و بداية البالغة، تأليف ابراهيم ديباجى (انتشارات سمت) دورة در تدريس براى دانشگاهيان توجه مورد بيشتر ايران در كارشناسى قرار گرفته است و از ميان اين كتاب ها، جواهر البالغة

چكيدهبررسى وضعيت فعلى شيوه هاى سازماندهى مواد و محتواى درسى رشته هاى علوم انسانى در نظام آموزشى، نشان دهندة اين است كه اين شيوه از جايگاه علمى مناسبى برخوردار نيست. نقد و بررسى كتاب هاى تخصصى علوم انسانى و بيان ويژگى ها و كاستى هاى آن، مى تواند نقشي مؤثر در سازماندهى اين كتاب ها داشته باشد. در اين مقاله، بعد از مقدمه اى كوتاه در ضرورت توجه به نقد كتاب هاى درسى علوم انسانى و اهميت درس بالغت عربى، به ويژه كتاب جواهر البالغة در رشتة زبان و ادبيات عربى، كتاب جواهر البالغة، تصحيح، ترجمه، با متن

اعراب گذاري شده نقد و بررسي شده است. بالغت عربى، ادبيات و زبان انسانى، علوم كليدواژگان:

عرب، جواهر البالغة.

* جواهر البالغة: تصحيح، ترجمه، با متن اعراب گذارى شده.حميد و خرسندى محمود دكتر ترجمه: و تصحيح *

مسجدسرايى.* چاپ اول، انتشارات حقوق اسالمى، 1384.

جواهر البالغةتصحيح، ترجمه

با متن اعراب گذارى شده

دكتر محمود خرسندى حميد مسجدسرايى

77

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

به دليل روشمند بودن، در آموزش بيشتر مورد توجه قرار گرفته است.

بالغت آموزش در كه مثبتى ويژگى هاى همة با كتاب اين عربى دارد، خالى از اشكال نيست؛ لغزش هاى نگرشى و نگارشى و بى نظمى در بيان بعضى از مطالب و تكرار آنها، از برجسته ترين عيب هاى كتاب است، كه نقد و بررسى آن از حوصلة اين نوشتار خارج است و خود مجالى ديگر مى طلبد. اما با وجود كاستى ها و است؛ برخوردار چشمگيرى اقبال از هنوز كتاب اين لغزش ها، ناشرين سوي از آراسته ظاهرى با گاهى از هر كه طورى به گوناگون به بازار عرضه مى شود؛ ولى دريغ از يك بازنگرى جزئى! به گونه اى كه تجارى بودن كتاب بر علمى بودن كتاب برترى

يافته است.چند با نگارنده و نيست كشورمان ويژة مشكل اين البته تن از استادان بالغت در كشورهاى عربى در اين زمينه مكاتبه داشته است و آنان نيز به تجارى بودن كتاب جواهر البالغه در وضعيت اين بايد كى تا ولى داشتند؛ اشاره عربى كشورهاى گريبان گير درس بالغت عربى باشد؟! شايد كتاب جواهر البالغه يا بهتر بگوييم، بالغت عربى، منتظر جرجانى اى ديگر است تا بار ديگر يك ايرانى، به فرياد بالغت عربى برسد؛ ولى اين امر دور از انتظار است؛ چون ترجمه و شرح هايى از اين كتاب وارد بازار ساله هر حال، هر در مى كند. بى اثر را ادعا اين كه است شده كتاب هايى زير عنوان شرح و ترجمه جواهر البالغة چاپ و منتشر

مى شود كه هركدام به نوبة خود هدفى را دنبال مى كنند.زير كتابى كتاب فروشى ها ويترين روى تاكنون 84 سال از عنوان جواهر البالغة: تصحيح، ترجمه با متن اعراب گذارى شده، با جلدى رنگارنگ و همراه با نشان انتشارات حقوق اسالمى در باالى صفحه و نام مصححان و مترجمان (دكتر محمود خرسندى و حميد مسجدسرايى) خود را نشان مى دهد. اين كتاب در بردارندة فهرست و مقدمة مترجمان، سخن مؤلف، سه بخش معانى، بيان و بديع، و دو فهرست نام شاعران است. اين كتاب ترجمة موازى دو به كتاب از صفحه هر كه معني بدين است؛ البالغة جواهر بخش تقسيم شده است؛ بخش اول، متن اصلى كتاب به زبان عربى است و بخش دوم كه با يك خط از متن اصلى جدا شده، ترجمة متن است. در هر صفحه، تالش شده است تا ترجمه با

متن عربى از نظر اندازه هماهنگ باشد. كلمة «تصحيح» در عنوان كتاب، توجه مخاطب را بيشتر به خود جلب مى كند و كتاب را محققانه و علمى جلوه مى دهد؛ ولى خواننده هرچه پيش مي رود و صفحه ها را ورق مي زند، نشاني از «تصحيح» نمي بيند؛ به گونه ا ي كه با خواندن بخش اول كتاب كتاب عنوان در «تصحيح» كلمة اصلى، متن با آن مقايسة و بى ارزش جلوه مى نمايد و خواننده خودبه خود اين سؤال را در ذهن تكرار مى كند كه به راستي آيا اين كتاب تصحيح و ترجمه است، يا ترجمه و تلخيص؟! ولى در پايان، عنوان «ترجمه، حذف» را

براى كتاب انتخاب مى كند، چون بين حذف و تلخيص، تفاوت از زمين تا آسمان است.

اين تصحيح و ترجمه، بر پاية سخن مصححان و مترجمان در مقدمة كوتاهشان بر كتاب، براى نخستين بار در سال 1378و براى دومين بار در سال 1380 روانة بازار شده است؛ اما به دليل بدقولى ناشر اولي، در سال 1384 با تجديدنظر توسط انتشارات به نسخه شمارگان 4000 با و صفحه در 432 اسالمى، حقوق

زيور طبع آراسته شده است.تصحيح عنوان زير كه كتاب هايى مى كند حكم منطق ترجمه متن همراه آنها اصلى متن و مى شود نوشته ترجمه و چاپ مى گردد، ويراسته تر و دقيق تر از اصل كتاب باشد. در اين گونه ترجمه ها وظيفة مصححان و مترجمان، حساس تر از ديگر ترجمه هاست. خوانندة آگاه به هر دو زبان، خواه ناخواه به مقابلة دو متن وسوسه مى شود و مي كوشد ميزان انطباق و صحت اين دو را بيابد. دربارة كتاب حاضر، اگر خواننده به تطبيق اصل آن وجود با كتاب كه رسيد خواهد نتيجه اين به بپردازد، ترجمه با سه دوره چاپ، توفيق چنداني نيافته و هنوز لغزش هاى نگارشى و نگرشى گريبانگير كتاب است كه بيان همة آنها، از حوصلة اين نوشتار خارج است. بنابراين براى پرهيز از طوالنى شدن سخن، كتاب معانى بخش كاستى هاى و آشفتگى ها از بخشى به تنها

اشاره مى شود. عنوان با كتاب عنوان ،(4 (ص كتاب شناسنامة صفحة در گونه اين كتاب نام، قسمت در نيست! هماهنگ جلد روى معرفى شده است: «جواهر البالغة: تصحيح، ترجمه با متن كامل نيامده «كامل» كلمة جلد روى عنوان در اعراب گذارى شده». مي شد: «با نوشته شكل اين به جمله بود بهتر همچنين است. بامفهوم تر و سليس تر و روان تر تا متن»، كامل اعراب گذارى حميد و خرسندى محمود دكتر اينكه ديگر و شود؛ داده جلوه

بر و علمى جلوه كتاب را محققانه جلب مى كند و بيشتر به خود وجكلمة «تصحيح» در عنوان كتاب، توجه مخاطب

را بيشتر به خود جلب مى كند و كتاب را محققانه و علمى جلوه مى دهد؛ ولى خواننده هرچه

پيش مي رود و صفحه ها را ورق مي زند، نشاني از «تصحيح» نمي بيند؛ به گونه ا ي كه با خواندن

بخش اول كتاب و مقايسة آن با متن اصلى، كلمة «تصحيح» در عنوان كتاب بى ارزش جلوه مى نمايد

و خواننده خودبه خود اين سؤال را در ذهن تكرار مى كند كه به راستي آيا اين كتاب تصحيح و ترجمه

است، يا ترجمه و تلخيص؟! ولى در پايان، عنوان «ترجمه، حذف» رابراى كتاب انتخاب مى كند

7813

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

مسجدسرايى به عنوان مؤلف معرفى شده اند و اين در حالى است كه مؤلف كتاب، احمد الهاشمى است و مى بايست نام مصححان

و مترجمان بعد از«نام» مى آمد.در همين صفحه، در قسمت كتاب شناسى، با توجه به اينكه شده حذف «تصحيح» كلمة است، ترجمه و تصحيح كتاب است؛ همچنان كه اين صفحه خالى از لغزش نگارشى در كلمة

«فيالمعانى» نيست.فهرست كتاب بر اساس عنوان هاى ترجمه تنظيم شده است. دربارة اين فهرست بيان چند نكته ضرورى است: اول اينكه بعضى از عنوان هاى ترجمه در فهرست وجود ندارد. با نگاهى به فهرست روشنى به بى نظمى و پريشانى و آشفتگى اين ترجمه، متن و ديده مي شود. براى نمونه، در بحث فصاحت كلمه، فقط «غرابت عيب هاى ديگر به اشاره اى و شده بيان فهرست در استعمال» و خبر به كالم تقسيم در همچنين است. نشده كلمه فصاحت و… ال به مسنداليه ساختن معرفه و استفهام مبحث و انشاء اين اشكال يافت مى شود. ديگر اينكه كتاب جواهر البالغة هر سه بخش كتاب را با نام «علم المعانى» و «علم البيان و «علم البديع»معرفى مى كند؛ ولى مصححان و مترجمان فقط «علم بديع» را با

قيد كلمه «علم» آورده اند، در حالي كه بهتر بود براى پايبندى به متن اصلى، اين تغيير انجام نمى شد.

پس از فهرست، در مقدمة مصححان و مترجمان نيز اصول اولية مقدمه نويسى رعايت نشده است. خواننده در مقدمه انتظار دارد به هدف، روش كار و پيشينة ترجمة اين كتاب اشاره شده باشد و كمترين چيزى كه انتظار مى رفت، اين بود كه با توجه به چاپ هاى فراوان جواهر البالغة، به مشخصات كتابى كه ترجمه يك جز چيزى ترجمه اين مقدمة ولى مى شد؛ اشاره كرده اند، اين بهتر نيست. پيشين ناشر از شكايت و ساده اطالع رسانى بود كه مصححان و مترجمان روش كار خود، به ويژه دليل حذف اصل تطبيق هنگام خواننده تا مى كردند بيان را كتاب مطالب

كتاب با ترجمه، دچار سردرگمى نشود.در جايى از مقدمه، مترجمان دربارة چاپ پيشين مي نويسند: «حاوى اغالط چاپى فراوان بود كه در طول مدت تدريس، به نواقص كار پى برديم و تصميم بر اين شد كه با حوصلة بيشترى، بار ديگر كتاب حاضر توسط مترجمان مورد بازخوانى قرار گيرد كه به حمد اهللا اين كار در فرصت مقتضى انجام شد». با وجود چنين لغزش هاى نگرشى و نگارشى، بعيد به نظر مى رسد كه اين

بازخوانى انجام شده باشد.البالغة، جواهر كتاب مؤلف سخن ترجمة به مقدمه، از بعد احمد الهاشمي، مى رسيم. مترجمان در اين ترجمه از كلمات سرة دقائق (خواسته ها)، مطلب ها مانند جسته اند؛ بهره كمتر فارسى ايجاز)؛ نشانه هاى دادن (نشان ايجاز معالم رفع (ريزه كارى ها)، محكم» «اسلوب به را الحكيم» «االسلوب عبارت همچنين ترجمه كرده اند كه «شيوة حكيمانه» معادل درست ترى براى اين عبارت است. افزون بر اين، زيرنويس مقدمه، كه داللت معنايى برخى از كلمات داخل گيومه را نشان مى دهد، حذف شده است. زيرنويس به اين نكته اشاره دارد كه كلمات «األسلوب الحكيم»، « السعادة األبدية»، «جواهر البالغة»، «ميزان الذهب»، «جواهر األدب» و «المفرد العلم» كه در متن به معناى لغوى آنها توجه شده، در اصل، نام كتاب هاى مؤلف، احمد الهاشمى، است، بنابراين مى بايست در ترجمه، اين عبارت ها با خط درشت تر و در داخل گيومه قرار مى گرفت. مترجمان به جز كلمة «األسلوب الحكيم»،

بقيه را در گيومه قرار داده اند؛ ولى اندازة خط متفاوت نيست.كنيم بررسى را كتاب صفحه هاى تك تك بخواهيم اگر

داليلىرابراىآنكه در مقدمه نكرده اند و بي اين امر را رعايت ولى مترجمان ترجمه است؛ امانتدارى در مترجم، رعايت وظيفه هاى يكى از

يكى از وظيفه هاى مترجم، امانتدارى در ترجمه است؛ ولى مترجمان اين امر را رعايت نكرده اند و بي آنكه در مقدمه داليلى را براى حذف مطالب ارائه دهند، برخي مطالب را به دلخواه حذف كرده اند، كه وجود تعداد فراواني از آنها، براى فهم كتاب ضرورى به نظر مى رسد

79

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

مى شود. كشيده درازا به سخن برشمريم، را آن اشكال هاى و بنابراين براى پرهيز از طوالنى شدن كالم، به اشكال هاى كلى

كتاب اشاره و به بيان چند نمونه از هر مورد بسنده مى شود.ولى است؛ ترجمه در امانتدارى مترجم، وظيفه هاى از يكى مترجمان اين امر را رعايت نكرده اند و بي آنكه در مقدمه داليلى را براى حذف مطالب ارائه دهند، برخي مطالب را به دلخواه حذف كرده اند، كه وجود تعداد فراواني از آنها، براى فهم كتاب ضرورى

به نظر مى رسد: در ابتداى بخش معانى، دو صفحه به عنوان «تمهيد» در اصل

كتاب وجود دارد كه مترجمان آن را حذف كرده اند.قسمت «تنبيهات» و «زيرنويس»هاى كتاب حذف شده است. كتاب جواهر البالغة، كتابى آموزشى است و قسمت «تنبيهات» نكته هاى به اشاره و مطالب يادآورى و جمع آورى هدف به ٪ 90 به نزديك مترجمان ولى است؛ شده آورده درس مهم اين از بعضى كه است درست كرده اند. حذف را تنبيهات اين تنبيهات، به ويژه در قسمت بيان، تكرارى است؛ ولى مصححان مى توانستند موارد تكرارى را حذف و مطالب سودمند آن قسمت

را باقى گذارند.از زيرنويس هاى كتاب هيچ اثرى در ترجمه نيست و تمام آنها

حذف شده است، كه اين حذف مشكالتى را براى فهم مطالب يافت فراوان كتاب در حذف ها گونه اين مى كند. ايجاد كتاب مى شود. براى نمونه، كافى است به زيرنويس بحث توريه و طباق، كه اقسام توريه و طباق را توضيح مى دهد، مراجعه شود تا خلل به

وجود آمده در كتاب روشن شود. مشكل ديگر اين است كه روش واحدى بر حذف موضوعات شده حذف كتاب تطبيق هاى ٪80 حدود نيست. حاكم كتاب است (صص 21/19 / 51/ 53 / 57 / 67/ 79 / و...) و 20٪ باقى مانده است كه آنها را يا بدون جواب آورده اند يا در موارد اندكى جواب تطبيق ها را بيان كرده اند (صص 93/ 109/ 170/ 172). اين در حالى است كه هدف از آوردن تطبيق اين است كه دانشجو بعد از فراگرفتن مطلب، به سؤال ها جواب دهد، سپس جواب خود را با جواب كتاب تطبيق دهد. نشانى بعضى از موارد حذفى كتاب عبارت است از: صص 13، 18، 19، 28، 33، 50، 51، 54، 57،

67، 75، 108، 114، 115، 117، 151 و .... كافى مطلب اين ذكر كتاب فراوان حذف هاى بيان براى است كه اصل كتاب به زبان عربى 428 صفحه است، ولى كتاب تصحيح و ترجمه كه با متن اصلى همراه است، 432 صفحه است.

«تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل».اشكال ديگر در موارد حذفى كتاب اين است كه گاهى مواقع متن عربى در كتاب حذف شده، ولى آن قسمت ترجمه شده است است افتاده قلم از كلماتى ترجمه متن در اينكه يا و (ص 13)

(صص 15-14، اعراف /17). كتاب عنوان در «تصحيح» كلمة شد، اشاره كه همچنان مناسب نيست و به يقين مى توان گفت كه مصححان و مترجمان به تصحيح كتاب جواهر البالغة نپرداخته اند. گويا مترجمان اصل كتاب را در اختيار ماشين نويس قرار داده اند تا متن عربى را ماشين كند، بدون اينكه متن را تصحيح كنند. دليل اين ادعا اين است لغزش هاى همان كتاب، در نگرشى و نگارشى لغزش هاى كه «أ» تمرين 20 صفحة در نمونه، عنوان به است؛ كتاب اصل عنوان كالم فصاحت تمرين هاى در مى بايست كتاب اصل در مى شد، كه به اشتباه در مبحث فصاحت كلمه مطرح شده است، غيرفصيح از فصيح كالم دربارة كه «ب» تمرين همچنين و اين به مصححان ولى مى گرفت؛ قرار بعد درس در بايد است، نكته توجه نكرده اند. همچنين تمرين صفحة 184 «تمرين آخر»

كتاو مترجمان به كه مصححان مى توان گفت و به يقين مناسب نيست در عنوان كتاب كلمة «تصحيح» ت

كلمة «تصحيح» در عنوان كتاب مناسب نيست و به يقين مى توان گفت كه مصححان و مترجمان به تصحيح كتاب جواهر البالغة نپرداخته اند. گويا مترجمان اصل كتاب را در اختيار ماشين نويس قرار داده اند تا متن عربى را ماشين كند، بدون اينكه متن را تصحيح كنند. دليل اين ادعا اين است كه لغزش هاى نگارشى و نگرشى در كتاب، همان لغزش هاى اصل كتاب است

8013

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

آن در تصحيحى كه است فصل) (مبحث بعد درس به مربوط صورت نگرفته است.

اشتباه هاى اصل كتاب در جاهاى زيادى در متن ترجمه تكرار شده است؛ مثال در ص 36 ترجمه آمده است: «واضع علم معانى، «عبدالقاهر آن، درست كه حالي در است»؛ جرجانى عبدالقادر جرجانى» است. اين اشتباه دقيقا در اصل كتاب (ص 47) آمده چنين زير بيت در «لوط» كلمة ترجمه، 20 صفحة در است.

اعراب گذارى شده است:رمتنى مى بالهوى رمى ممضع

من الوحش لوط لم تعفه االوالسو همين بيت در صفحة 21 چنين اعراب گذارى شده است:

رمتنى مى بالهوى رمى ممضع من الوحش لوط لم تعفه االوالس

همين اشكال در اصل كتاب صص 15و 17 وجود دارد.كوكب بأنه فيجاب الشمس؟ «ما جملة در ،72 صفحة در اصل در اشكال همين است، «بأنها» آن صحيح كه نهارى» به زير در شدن، طوالنى از پرهيز براى مى شود. ديده كتاب

نمونه هاى اندكى از موارد تصحيح نشده اشاره مى شود:ص 132، س 9 متن كتاب: قراءة «يسبح» مورد نظر است.

ص 133، س9 متن كتاب: رمية من غير رام أى هذه رمية، مربوط به بحث مسنداليه است.

اشتباه الوطنية» عبارت «الكامل كتاب: متن س7 ص136، است و درست آن «الكامل في الوطنية» است. در همين صفحه، سطر 10 متن كتاب، «لقصد ارادة العهد» با توجه به توضيح كتاب

اشتباه است و «لعدم ارادة العهد» درست است.ص 144، س 4 متن كتاب: مثال «تلك عشرة كاملة» شاهد

مثال نيست.ص146، س10 متن كتاب: «... لكن منصور» ناقص است و

درست آن «ما جاء نصر لكن منصور» است.اإلبهام است؛ غلط «اإليهام» كتاب: متن 1 س ص147،

درست است.«البالغة است: آمده جمله اين كتاب متن س3 ص199، ايجاز»؛ ولى مصححان جمله را چنين تصحيح كرده اند: «البالغة هو اإليجاز». جمله در اصل كتاب اشكالى ندارد؛ ولى مترجمان

اشكال ايجاد كرده اند.

ص113، س8 متن كتاب: بيت زير شاهد مثال نيست:و أخذت ما جاء األمير به

و قضيت حاجاتى كما أهوى الحال حقيقة يدر لم جملة «من كتاب: متن س7 ص114،

قال ما قال» شاهد مثال نيست.ص 125، س1 متن كتاب: بيت زير شاهد مثال نيست:

أبعد المشيب المنقضي في الذوائب تحاول وصل الغانيات الكواعب

يافت فراوان البالغة جواهر كتاب در اشتباه ها اين نمونة دقتى، گونه هيچ بدون محترم مصححان متأسفانه كه مى شود

همين لغزش ها را تكرار كرده اند.مشهود كامال كتاب سجاوندى عالمت هاى نكردن تصحيح است. چون نمونة اين مورد زياد است، خواننده را به مقايسة چند

صفحه از اصل كتاب با ترجمه ارجاع مى دهيم.مصححان و مترجمان اسلوب واحدى را در استفاده از عالمت ها براى آيه هاى قرآنى و شاهد مثال ها برنگزيده اند و كار را به سليقة ماشين نويس واگذاشته اند. كتاب از اين جهت بسيار پريشان است؛ با عربى متن در مثال ها شاهد و قرآنى آيه هاي از بعضى مثال آن اعراب گذارى و شده نوشته اصلى متن از درشت تر حروف و است يكسان متن با خط اندازة ترجمه، در ولى است؛ كامل

ادستيابىبهخواننده براى اشعار ندارد و آيه ها و نام ها و كتاب فهرست چون متن اصلى ض

چون متن اصلى كتاب فهرست آيه ها و نام ها و اشعار ندارد و خواننده براى

دست يابى به هر موضوع بايد تمامى كتاب را جست وجو كند تا به مطلوب خود دست

يابد، به مصححان و مترجمان پيشنهاد مى شود ضمن رعايت شيوة مناسب بر

موارد حذفى كتاب و بازنگرى دقيق در متن و ترجمة كتاب، فهرستى از آيه ها، نام ها و اشعار در آخر كتاب اضافه كنند.

81

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

اعراب گذارى نشده است؛ و يا بر عكس، در متن آيه يا شاهد مثال است. شده اعراب گذارى زيرنويس در ولى نشده، اعراب گذارى موارد چنين اشتباه هايي فراوان است؛ براى نمونه، به صص 16، 17، 27، 42، 76، 77، ... مراجعه شود. اين مورد در همة شاهد

مثال ها و آيه هاى بخش بديع ديده مى شود. گاهى در متن اصلى شماره گذارى ها با حروف ابجدى است؛

ولى در زيرنويس با عدد نوشته شده است (ص 68).«الف و نقطه دار» «ي گرد»، «ة «همزه»، نگارش در خود اين كه نيست، حاكم كتاب بر واحدى اسلوب مقصور»،

مشكل زيادى در خواندن متن عربى ايجاد كرده است.مصححان و مترجمان در پايان بخش معانى و بديع «فهرست اعالم شعراء» را آورده اند، كه اين فهرست نيز جاى اشكال است،

كه در زير به مهم ترين آن اشاره مى شود:- فهرست بر اساس سال وفات يا الفبا تنظيم نشده است.

- موارد تكرارى در هر دو فهرست وجود دارد.- اين فهرست فقط مخصوص شاعران نيست؛ بلكه نام اكثم قيروانى، ابن رشيق جعفر، بن قدامة األبرش، جذيمة صيفى، بن ابن سيدة ابن دريد، جرجانى، عبدالقاهر حريرى، قزوينى، خطيب

و... نيز در آن يافت مى شود.در شده اند، ذكر آن در شاعران اين كه صفحه اي شمارة -

جلوي نام آنها نيامده و اين گمان حاصل مى شود كه شايد نام اين شاعران و نويسندگان در كتاب نباشد.

- چرا اين فهرست بعد از بخش معانى و بديع آمده است؟ آيا در بخش بيان، نام شاعري نيست؟ با يك توضيح در مقدمه، اين

ابهام از بين مي رفت.- بهتر بود به جاى «فهرست اعالم شعراء» عبارت «فهرست

نام شاعران» نوشته مي شد تا به فارسى نزديك تر باشد.ديده نويسندگان و شاعران نام نگارش در يكساني شيوة -مانند: است؛ فارسى گاهى و عربى گاهى شيوه اين نمي شود. جرجانى، عبدالقاهر شيخ ص428، الخنساء، و ص230 خنساء، ص227 و الشيخ عبدالقاهر، ص429، زهير، ص 429 و زهير بن ابى سلمى، ص 229، ابوالعالء معرى، ص227 و ابوالعالء المعرى،

ص426، شوقى بك، ص228 و شوقى احمد، ص432 و....و نمي شود ديده كتاب عربى متن در فهرست اين -مصححان و مترجمان محترم مى بايست در مقدمه به اين نكته

اشاره مى كردند.متن از نظر لغزش هاى نگارشى بسيار پريشان است و همچنين ترجمة تحت اللفظى بر بيشتر زندگينامه هاي شاعران حاكم است.

قواعد اساس بر نباشد، مشخص وفات و تولد سال اگر -روش تحقيق عالمت «؟» گذاشته مى شود؛ ولى در اين فهرست

عالمت «....» گذاشته شده است.- سال وفات ابوهالل عسكرى فقط به ميالدى نوشته شده است (1005م) و اين در حالى است كه اين گونه نويسندگان به

سال قمرى شناخته مى شوند. است؛ آمده كتاب در نويسندگان و شاعران از بعضى نام -ص48، القيسى، نصلة بن حجل مانند نيست؛ فهرست در ولى ابوالهميسع، ص16، جميل، ص17، ابن جحدر، ص21، الشريف الرضى، ص43، حصر بن جؤبة، ص55، ابن اب السمط، ص120

و...به كه مى شود يافت فهرست اين در فراوانى اشكال هاى نقدي جداگانه نياز دارد. باشد كه مصححان و مترجمان محترم

در چاپ هاى بعدى دقت بيشترى كنند. اين مى رود، اشاره آن به نوشتار اين پايان در كه نكته اى است كه چون متن اصلى كتاب فهرست آيه ها و نام ها و اشعار ندارد و خواننده براى دست يابى به هر موضوع بايد تمامى كتاب

الغتاين علم، هنوز شيوة آموزش نشان مى دهد كه كتاب ايران، عربى در بازار زمينة بالغت چاپ شده در كتاب هاى نگاهى به ة ا

نگاهى به كتاب هاى چاپ شده در زمينة بالغت عربى در بازار كتاب ايران، نشان مى دهد كه شيوة آموزش اين علم، هنوز بر پاية بالغت سنتى و حتي مثال هاى قديم است و از بالغت جديد و مثال هاى ملموس و امروزى در آنها خبرى نيست

8213

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

را جست وجو كند تا به مطلوب خود دست يابد، به مصححان و موارد بر مناسب شيوة رعايت ضمن مى شود پيشنهاد مترجمان حذفى كتاب و بازنگرى دقيق در متن و ترجمة كتاب، فهرستى همچنين و كنند. اضافه كتاب آخر در اشعار و نام ها آيه ها، از از بخشي تا شود سپرده ويراستار به كتاب مى شود پيشنهاد

اشكال ها برطرف گردد. در زير به نمونه هاى اندكى از لغزش هاى نگرشى و نگارشى كتاب اشاره مى شود؛ باشد كه مصححان و مترجمان محترم در

چاپ هاى بعدى دقت بيشترى به كار برند:ص13، سطر1: فصح اللحان = فصح اللسان.

ص13: نبودن زيرنويس در مورد تنافر حروف، مطلب را اشتباه به خواننده مى رساند.

ص14 سطر 9: جملة «ألن المعول عليه في ذلك إستعمالهم» ترجمه نشده است.

ص14: بجرد = بچرد.ص15: بدون هيچ دليلى جملة «و ذلك في األلفاظ المشتركة» درشت نوشته شده است (نيز ر. ك: سطر 3، و ص17 سطر4، 6 12 سطر ص123 همچنين و اصلى متن سطر6 ص32 و و7،

متن اصلى).براى خوبى راهنماى زيرنويس مطالب حذف :19 ص 18و

فهم مطلب است، كه حذف شده است.ص31: «بالغت، در لغت يعنى رسيدن و وصول و رسا بودن». رسا لغوى، معناى االنتهاء» و الوصول لغة: ترجمة «البالغة در

بودن، مطرح نيست.ص35: «من حيث إفادته المعانى الثوانى». در اين قسمت دو نكته قابل تصحيح است؛ اول اينكه اعراب «إفادته» غلط است مى پردازد، ثانويه و اوليه معانى توضيح به پاورقى اينكه دوم و

ولى مصححان و مترجمان زيرنويس را حذف كرده اند. همچنين است ص36 زيرنويس به بررسى جمله هاى رئيسيه غير رئيسيه

مى پردازد، كه حذف شده است.«مع عبارت پاورقى، در البالغة جواهر كتاب در : ص54 اخالل باعث آن حذف كه است، شده داده توضيح االختصار»

در معنى شده است.التى الكلمات ترجمه «بين در الجوار» عبارت«الزم ص25: يجب أن تتجاور و تتصل بعضها ببعض» آمده است، كه بهتر بود

از عبارت فارسى استفاده مى شد.ص73: در سطر 7 شمارة آيه نوشته نشده، در صورتى كه در ترجمه شمارة آيه آمده است. همچنين است صفحة 111، سطر4.ص75: پاورقى آن دربارة استفهام انكارى و توبيخى است، كه

حذف شده است.الثاني» الباب على عام در «تطبيق تصحيحى هيچ ص95: آنكه بدون است، اصلى متن از كپى مطلب و نگرفته صورت نمونه، براى شود؛ تصحيح آن نگرشى و نگارشى لغزش هاى ص96، سطر2: «ضالم» = ظالم، سطر6: «المسنداليه محذوفان» كه درست آن چنين است «المسند و المسنداليه محذوفان»، ص در همچنين و شده حذف سطر آخر جملة چند سطر14 ،97تطبيق عام صص 153، 174 و 175 هيچ گونه تصحيحى صورت

نگرفته است.ص 107، سطر 10: عبارت «اين روايت» در ترجمة «كقوله در اعراب گذارى همچنين و است آمده السالم» و الصاله عليه

زيرنويس وجود ندارد.كتاب ترجمة در را بزرگوار استادان تالش سخن، پايان در كتاب اشكال هاي به توجه با ايشان ستود. بايد البالغة جواهر جواهر البالغة قدم به اين عرصه گذاشتند و راه را براي ترجمه و تصحيح بهتر كتاب هموار كردند. بيان برخي از كاستي ها كه در مقاله به آن اشاره شد، دليل بر نبود نكات مثبت و ارزشمند، به

ويژه در ترجمة اشعار، نيست.

پي نوشت* عضو هيئت علمى دانشگاه شيراز.

كتابنامه- خرسندى، محمود و مسجدسرايى، حميد، 1384، جواهر البالغة:قم: اول، چاپ شده. اعراب گذارى متن با ترجمه تصحيح،

انتشارات حقوق اسالمى.و نظرى مبانى به انتقادى محمود، 1386، «نگاهى فتوحى، -روش هاى بالغت سنتى». ادب پژوهى، فصلنامة تخصصى زبان و

ادبيات فارسى دانشگاه گيالن، سال اول، شمارة سوم.- الهاشمى، احمد، 1410هـ.ق، جواهر البالغة. چاپ دوم، مكتب

األعالم اإلسالمي.

ب غاليينى، علوم تأليف مصطفى العلوم البالغية، و على الجارم، مصطفى امين الواضحة، تأليف ىكتاب هاى جواهر البالغة، تأليف احمد الهاشمى، البالغة الواضحة، تأليف مصطفى امين و على الجارم، العلوم البالغية، تأليف مصطفى غاليينى، علوم البالغة، تأليف احمد مصطفى المراغى و بداية البالغة، تأليف ابراهيم ديباجى در ايران بيشتر مورد توجه دانشگاهيان براى تدريس در دورة كارشناسى قرار گرفته است و از ميان اين كتاب ها، جواهر البالغة به دليل روشمند بودن، در آموزش بيشتر مورد توجه قرار گرفته است

83

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

حصر و محدودسازي انديشة بشرى درون يك ملت، سواى ملت هاى ديگر، امكان پذير نيست. فرهنگ بشرى نيز هيچ گاه تسليم معيارها و و زبان امروزه است. نبوده سياسى نظام هاى تحميل شدة مالك هاى انديشه، فراتر از مرزها و ملتي خاص، در ملت ها و جوامع مختلف، كه در ساية جهانى شدن، در حال تبديل به دهكدة جهانى هستند، رخنه و نفوذ مى كند. كسى كه با تاريخ ادبيات هاي برجستة جهان آشنا باشد، به خوبي مي داند كه اين تاريخ ادبيات ها در حركتى مستمر، فراتر از مرزها و محدوده هاي جغرافياي سياسي حركت كرده و به ادبيات هاى ديگر مي پيوندد تا بر آنها اثر گذارد يا از نتايج و ثمرات آنها خوشه چيني كند و با نقد و بازنگري در خود، آنچه را كه از ديگران وام گرفته است، هضم

نمايد و گونه هاى ادبى خود را اصالح كند.عصر نهضت در هر ادبياتى صاحب اين ويژگى است؛ به گونه اى ادبيات ميراث با و يافته گسترش و امتداد ديگر ادبيات هاى در كه جهانى پيوند مى خورد و نخبگان و روشنفكران از ثمرات و دستاوردهاى آن بهره مى گيرند تا ميراث كهن اين ادبيات را با اين ثمرات جاودانه

كامل سازند. از ديرباز، اعراب و ايرانيان، به دليل همجواري، با هم در تعامل و ارتباط بوده اند؛ به ويژه بعد از گسترش اسالم، كه اين تعامل در بسيارى از زمينه هاى فكرى و ادبى توسعه يافت و دو ملت را به هم نزديك تر كرد و به دستاوردهاى بسيارى منتهي شد؛ به طورى كه در دوره هاى فارسى ادبيات همچون اثرگذارى ادبيات عرب، ادبيات تاريخ طاليى نمي توان سراغ گرفت؛ همچنان كه در تاريخ ادبيات فارسى نيز ادبياتي

اثرگذارتر از ادبيات عرب نمى توان يافت.اين پيوند و تعامل ادبي ميان دو طرف، خود زمينه و عرصة پژوهش و تحقيق ادب پژوهان ايراني و عرب بوده است؛ به گونه اي كه به مقايسة

* الحكمة بين المتنبى و سعدى: دراسة مقارنة.* صادق عسكرى.

* چاپ اول، سمنان: انتشارات دانشگاه سمنان، 1387.

8413

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

آثار و رويكردهاي اديبان و شاعران دو ملت پرداخته اند تا اثرگذاري و اثرپذيري آنان را تشريح و بررسي كنند. مقايسة ملك الشعرا محمدتقي بهار و اميرالشعرا احمد شوقي، پروين اعتصامي با نازك المالئكه، معرفي ايوان مدائن از ديدگاه بحتري و خاقاني، مقايسة ارداويرافنامه و رسالة

الغفران ابوالعالء معري، نمونه هايي از اين دست هستند.موضوع اين كتاب نيز كه بر همين روش و رويكرد شكل گرفته، بررسى تطبيقى مضامين حكمى در آثار متنبى و سعدى است. ابوالطيب قمرى/ متنبى، در نيمة اول قرن چهارم معروف به احمد بن حسين، دهم ميالدى مى زيسته است. او به بغداد، حلب، مصر و شيراز سفر كرد و يكى از برجسته ترين شاعران عصر خود در ادبيات عرب شد. مصلح قمرى/ هفتم قرن اوايل در شيرازى، سعدى به معروف عبداهللا، بن سيزدهم ميالدى در شيراز به دنيا آمد. در جواني به عراق رفت و در آنجا درس خواند؛ سپس به شام و سرزمين هاى اسالمى ديگر سفر كرد به ادبى و علمى اندوخته هاى و تجربه ها از كوله بارى با سرانجام و شيراز بازگشت و پرآوازه ترين شاعر عصر خود و بلكه تمام اعصار ادبيات فارسى شد. اقامت اين دو شاعر در سرزمين هاي يكديگر، نشان مي دهد كه تعامل دوسوية ادبيات عربي و فارسي مجال آشنايي و دانش اندوزي را براي شاعران و اديبان دو ملت فراهم ساخته بود تا از فرهنگ و تاريخ

يكديگر بهره گيرند.قابل كتاب سه حاضر، كتاب موضوع در پژوهش پيشينة دربارة اشاره است، كه از اين سه، دو اثر در ايران منتشر شده است و يكي در مصر؛ متنبي و سعدي و مآخذ مضامين سعدي در ادبيات عربي، تأليف اثر اين در مؤلف آنهاست. از يكي (روزنه، 1377) محفوظ حسينعلي ضمن شرح حال متنبي و سعدي و وضع ديوان متنبي در ايران تا اواسط قرن هشتم، اثرپذيري سعدي از اشعار متنبي را بازگو مي كند. اثر ديگر كه در ايران منتشر شده، كتاب سير شعر و ادب از دوران قبل از اسالم عرب تا پايان دورة عباسي و مقايسة افكار سعدي و متنبي، تأليف سيد اميرمحمود انوار (انوار دانش، 1380)، كه طي آن، نگارنده ضمن بررسي وضع شعر عرب در دورة جاهليت و دوران اسالمي، كوشيده است به

كتاب حسينعلي محفوظ با ذكر شواهدي پاسخ دهد. وي معتقد است كه مضاميني كه در شعر سعدي وجود دارد، در شعر شاعران پيش از متنبي نيز به كار گرفته شده است. كتاب ديگر، االثر العربي في ادب سعدي سعدي معتقد است: «اگرچه وي ابراهيم است. تأليف امل الشيرازي، از برخي از اشعار متنبي متأثر بوده است، اما اين عيبي بر او محسوب نمي شود؛ زيرا با جان تازه بخشيدن به صورت هاي شعري، به نوآوري در آنها پرداخته است. ديگر اينكه اثرپذيري سعدي، به شخصيت متنبي اسالمي و عربي ادبيات عظيم ميراث از توأمان بلكه نبوده؛ محدود متأثر بوده است؛ همچنان كه اين مفاهيم قبل از متنبي نيز متداول و رايج بوده است» (عسكري، به نقل از امل ابراهيم، ص 2). در آثار ديگر نيز، از جمله در كتاب چكامه هاي متنبي (هرمس، 1384)، موسي اسوار ضمن ذكر نمونه هايي از اثرپذيري سعدي از متنبي، مي نويسد: «سعدي چه در نظم، چه در نثر، بسياري از مضامين متنبي را اقتباس كرده يا از او ملهم شده و كليات او شاهد صدقي بر اين پردازش شيرين است»

(متنبي، ص 24). رشتة در دكتري دانشنامة صاحب كتاب، مؤلف عسكري، صادق عضو و لبنان سنت ژوزف فرانسوي دانشگاه از عرب ادبيات و زبان وي است. عرب ادبيات رشتة زبان و سمنان در دانشگاه هيئت علمي مديرمسئول مجلة دراسات في اللغة العربية و آدابها - مجلة مشترك با دانشگاه تشرين سوريه - و مدير گروه زبان و ادبيات عرب دانشگاه

سمنان نيز هست.مؤلف براى مشخص كردن موضوع مورد بحث خود، ابتدا مفهوم موردنظر خود از حكمت را تبيين كرده است. وى مى نويسد: حكمتى است؛ عملى حكمت همان گرفته ايم، نظر در پژوهش اين براى كه يعنى عبارت موجزى كه بيانگر تجربه اى از تجارب زندگى، يا اندوخته معموال هدف آن، موعظه و پند است. آموخته اى از زندگى باشد و و حكمت، عصاره و جوهرة انديشة متفكران و نتيجة تجارب آنان است، كه در تهذيب و اصالح جوانان، با آراسته شدن به نمونه هاى آرمانى و مكارم اخالقى، اثرگذار مي شود. چه بسا اين گونه حكمت واقعى به صورت سحرآميزى عمل كند و چيزى را محقق سازد كه ده ها كتاب اخالقى و اجتماعى از آن عاجز باشند. اينجاست كه جايگاه حكمت در

شعر مشخص مى شود (بنگريد به: عسكري، ص 2).عسكرى علت انتخاب متنبى و سعدى، از ميان مشاهير ادب و شعر عربى و فارسى، براى پژوهش خود را جايگاه واالى اين دو در طرح شهرت امثال و حكم شاعر مقام در متنبي مى داند. حكمى مضامين رثايش، و مدح اشعار در وي پربسامد حكيمانة مضامين است. يافته مؤيد اين ادعاست و بسيارى از بزرگان ادب، نظير حاتمى و صاحب بن اين حقيقت، در گماشته اند. همت وى اشعار شرح و تحقيق به عباد، مضامين حكيمانه در سروده هاى متنبى، يكى از مهم ترين عوامل نشر و گسترش شعر او و شهرت و آوازه اش در ميان مردم و تمايل آنان به

شاهد گرفتن اشعار وى در اعصار مختلف بوده است.كه طورى به مى كند؛ صدق نيز سعدى دربارة ويژگى ها همين اشعار حكمى و امثال در آثار وى، به ويژه گلستان و بوستان، در ميان چنان حكم و امثال اين مى گردد. دهان به دهان و شده نقل مردم است يافته انتظام دلپسند و زيبا نثر، قالب هاى و شعر رشته هاى در سعدى حكميانة اشعار از يكي مي كند. خود مجذوب را خواننده كه

از زمينه هاى در بسيارى كه اين تعامل گسترش اسالم، به ويژه بعد از ارتباط بوده اند؛ ماز ديرباز، اعراب و ايرانيان، به دليل همجواري، با هم در تعامل و ارتباط بوده اند؛ به ويژه بعد از گسترش اسالم، كه اين تعامل در بسيارى از زمينه هاى فكرى و ادبى توسعه يافت و دو ملت را به هم نزديك تر كرد و به دستاوردهاى بسيارى منتهي شد؛ به طورى كه در دوره هاى طاليى تاريخ ادبيات عرب، ادبيات اثرگذارى همچون ادبيات فارسى نمي توان سراغ گرفت؛ همچنان كه در تاريخ ادبيات فارسى نيز ادبياتي اثرگذارتر از ادبيات عرب نمى توان يافت

85

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

كه بشريت را به برادرى، همكارى و نيكوكارى دعوت مى كند، چنان آوازه اى يافته كه بر سردر سازمان ملل متحد نقش بسته است:

بنى آدم اعضاى يك پيكرند كه در آفرينش ز يك گوهرند

چو عضوى به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار

تو كز محنت ديگران بى غمى نشايد كه نامت نهند آدمى

در حكيمانه مضامين بازشناسي و رصد در مؤلف پژوهش گسترة در كه است، بوده سعدي آثار و متنبى ديوان شامل شاعر، دو آثار ديوان متنبي، چنان كه خود متذكر مى شود، با مشكلى روبه رو نبوده؛ اما در بررسى و تفحص آثار سعدى با مشكل مواجه بوده است؛ زيرا سعدى، برخالف متنبى، صاحب آثار متعدد نظم و نثر به فارسى و عربى يادآور پژوهش اين براى سعدى آثار گزينش نحوة دربارة وى است. مى شود كه از سويى نمى خواسته است متون نثر حكمى سعدى را از اين پژوهش خارج كند؛ زيرا اين امر اقتضا مى كرد كه تقريبا گلستان از چارچوب پژوهش خارج شود، كه اين مسئله مانع دست يابى به هدف موردنظر در اين كتاب بود؛ چرا كه گلستان از مشهورترين مجموعه هاى حكمى سعدى به شمار مى رود؛ از سوى ديگر، مؤلف براي اينكه عمق و دقت نظر را در كار فداي سطحي نگري نكند، كار خود را به بوستان،

گلستان و اشعار محدود كرده است.مهم ترين پرسش هاى بنيادى كه مؤلف بر آن بوده است در اين اثر بدانها پاسخ دهد، عبارتند از: علل بنيادى كه موجب شد متنبى و سعدى باشند، داشته اهتمام و توجه موضوع اين به ديگر، شاعران از بيش چيست؟ آيا محيط و عصر دو شاعر در گرايش آنان به حكمت و موعظه نقش داشته است؟ اثرگذارى زندگى و شخصيت دو شاعر در اين امر چقدر است؟ منابع و آبشخورهاى حكمى در حكمت اين دو چيست؟ اثرپذيريشان از آبشخورهاى يونانى، فارسى و عربى تا چه حد ميزان است؟ اهتمام دو شاعر به حكمت در اشعارشان از سويى و در زندگيشان

از سوى ديگر چقدر بوده است؟ هدف متنبى و سعدى از سرودن ابيات شاعر دو حكيمانه اى كه مضامين مهم ترين است؟ بوده چه حكيمانه بدانها پرداخته اند، كدام است؟ اسلوب حكمت و قالب ادبى آن از نظر دو شاعر چگونه است؟ ويژگى هاى هنرى (موسيقايي و زبانى) و جنبه هاى بالغى ابيات حكمى چيست؟ اسلوب حكمت و اسلوب كلى دو شاعر چه تفاوت هايي با هم دارد؟ و سرانجام اينكه مهم ترين وجوه همانندى و اختالف متنبى و سعدى در زمينة عوامل اثرگذار، مضامين، اهداف و اسلوب ها چيست؟ پاسخ به اين پرسش هاى محورى و نيز پرسش هاى

ثانوى ديگر، اساس اين پژوهش را تشكيل مى دهد.كتاب از مقدمه، بخشي با عنوان «ارزيابى منابع و مراجع»، درآمد: نگاهى تاريخى به حكمت نزد اعراب و ايرانيان پيش از متنبى و سعدى، 5 باب، كتابنامه و نمايه سامان يافته است. هر باب نيز خود از مقدمه،

2 فصل و خاتمه تشكيل شده است.را سعدى عصر و متنبى عصر به اختصار نخست باب در مؤلف حكمت به شاعر دو گرايش بر اثرگذار عوامل تا است كرده مقايسه و نقش ويژگى هاى روحى و فكرى آنان در اين امر را بازشناسد. وى در فصل اول عوامل اثرگذار زمانى و مكانى دو شاعر، از جمله شرايط سياسى، اجتماعى، اقتصادى، ادبى و فكرى را بررسى كرده است. به اوضاع همانند زيادى حد تا سعدى عصر اجتماعى اوضاع مؤلف باور اجتماعى عصر متنبى بوده است. اين امر دربارة شرايط سياسى دو شاعر نيز صدق مى كند؛ اما به باور مؤلف، عاملى را كه موجب شده بود روح و اخالق متنبى و سعدى تا حد زيادى با هم متفاوت باشد، بايد در روح حاكم بر زمانه جست. روح حاكم در عصر متنبى، روح حماسه، و روح حاكم در عصر سعدى، روح تسليم بود. مؤلف براي اثبات اثرگذارى روح

حماسي در اشعار متنبى، به اين شعر او استناد مي جويد:فاطلب العز فى لظى و ذر الذلـ

ل و لو كان فى جنان الخلود (عسكري، ص 89)«پس در آتش دوزخ نيز عزت بجوى و از خوارى روى بتاب؛ حتى

اگر در بهشت جاودان باشد».اين به نيز سعدى اشعار در تسليم روحية اثرگذارى اثبات براي

ابيات اشاره مى كند:گر از فتنه آيد كسى در پناه

ندارد جز اين كشور آرامگاهتو در سيرت پادشاهى خويش

سبق بردى از پادشاهان پيشسكندر به ديوار رويين و سنگ

بكرد از جهان راه يأجوج تنگتو را سد يأجوج كفر از زر است

نه رويين چو ديوار اسكندر است (عسكري، ص 91).در فصل دوم اين باب، «عوامل اثرگذار شخصيتى متنبى و سعدى»، ابتدا استادان دو شاعر و مسير فرهنگى اين دو و چگونگى اثرگذارى اين عوامل بر حكمتشان تشريح شده است. مؤلف در مبحث «سعدى و ديوان متنبى»، اثرپذيرى سعدى از متنبى را با ذكر داليلى بازگو كرده (بنگريد به: ص 132 ـ 135) و به نمونه اى از اثرپذيرى شاعر ايرانى از

شاعر عرب اشاره مى كند:به سمع خواجه رسيد گويى اين معنى

كند؛مرحلةدو مرحله تقسيم متنبى، آن را به فارسى بر حكمت تأثير منابع مؤلف دربارة م

مؤلف دربارة تأثير منابع فارسى بر حكمت متنبى، آن را به دو مرحله تقسيم مى كند؛ مرحلة اول، دوره اى است كه ميراث حكمى ايرانيان در فضاى ادبى عربى از زمان عصر عباسى اول رواج يافت؛ مرحلة دوم، سفر متنبى به سرزمين فارس و زندگى در ساية حكومت آل بويه است كه موجب شد وى خود را با شرايط آن وفق دهد و با منابع فرهنگى و ادبى ايرانيان انس گيرد و آنها را به خاطر بسپارد

8613

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

كه خير صالت الكريم أعودها (عسكري، ص 135)سعدى مصرع دوم اين بيت را از يكى از ابيات شعر متنبى كه در

جوانى در مدح محمد بن عبيداهللا سروده بود، اخذ كرده است: فعد به العدمتها ابدا

و خير صالت الكريم أعودها (عسكري، ص 135)در ادامة فصل دوم باب نخست، سفرها و تجارب و اخالق دو شاعر

و تأثير آنها بر مضامين حكمى دو شاعر بررسى شده است.موضوع باب دوم، بررسى منابع حكمت متنبى و سعدى است. در و فارسى يونانى، منابع جمله از فرهنگى، منابع تأثير نخست، فصل عربى، بر دو شاعر تحليل شده است. مؤلف دربارة تأثير منابع فارسى بر حكمت متنبى، آن را به دو مرحله تقسيم مى كند؛ مرحلة اول، دوره اى عصر زمان از عربى ادبى فضاى در ايرانيان حكمى ميراث كه است فارس سرزمين به متنبى سفر دوم، مرحلة يافت؛ رواج اول عباسى و زندگى در ساية حكومت آل بويه است كه موجب شد وى خود را با شرايط آن وفق دهد و با منابع فرهنگى و ادبى ايرانيان انس گيرد و آنها را به خاطر بسپارد. مؤلف در اين باره ديدگاه هاى برخي از اديبان و پژوهشگران، از جمله طه حسين، اديب و منتقد مصرى، را نيز ذكر كرده است. طه حسين معتقد است: «بى ترديد اگر متنبى اقامت طوالنى ترى در سرزمين ايران داشت و از شرايطى كه در آنجا برايش فراهم بود، مثل آسايش، امنيت و نعمت، بيشتر استفاده مى كرد، مكتب شعرى اش شعر در كه داشت امكان و مى شد دگرگون قوى و جدى صورت به ص (عسكري، باشد» نداشته سابقه كه كند خلق جديد هنر عربى

.(202فصل دوم باب دوم به بررسى تأثير منابع دينى بر حكمت متنبى و سعدى اختصاص دارد. اين منابع شامل مضامين قرآنى، سنت نبوى و

علوى، مضامين يهودى و مسيحى است.در باب سوم جايگاه حكمت و كاربرد آن در اشعار متنبى و سعدى بررسى شده است. مؤلف در فصل نخست اين باب، اشعار و مضامين حكمى دو شاعر را بازشمارى كرده و طبق تعريفى كه خود از مفهوم حكمت عرضه نموده است، اشعار حكيمانة متنبى را 350 بيت مى داند كه كمتر از 10درصد از كل ابيات ديوان وى را، كه 5578 بيت است،

در بر مى گيرد.عسكرى در تحليل آمارى مضامين حكمى در آثار سعدى (گلستان، بوستان، غزليات، مواعظ و رسائل نثر) (بنگريد به: عسكري، صص 287 ـ 291) به اين نتيجه مى رسد كه بيش از 60 درصد از حجم كل آثار سعدى، شامل مضامين حكمى است كه در مقايسه با مضامين حكمى متنبى، بسيار باالست. وى همچنين از جنبة ديگرى نيز اهتمام دو شاعر به حكمت را بررسى كرده و آن، معرفى و بررسى تعداد منظومه هاى با مقايسه در سعدى مؤلف، باور به كه است شاعر دو حكمى كامال

متنبى، صاحب منظومه هاى حكمى بيشترى است. دارد اختصاص مسئله اين بررسى به فصل اين از ديگرى بخش كه اصوال حكمت نزد متنبى و سعدى وسيله است يا هدف؟ مؤلف در بررسى رويكرد متنبى، به اين نتيجه مى رسد كه حكمت از نگاه او بيشتر وسيله بوده است تا به ثروت و مقام برسد. وى بيشتر از هر چيزى، به شاعر مدح شهرت داشته و چنان كه طه حسين معتقد است: «متنبى فرد فرصت طلبى بوده كه تالش مى كرده از هر وسيله اى براى رسيدن

به ثروت و قدرت بهره ببرد» (ص 300).به است؛ كرده عمل متنبى برخالف سعدى مؤلف، باور به اما طورى كه خوانندة آثار او، خود را در برابر شيخي واعظ مى بيند كه از عموم او گاهى مى كند. استفاده ارشاد و اندرزگويي براى فرصتى هر مردم را در حكايت هاى بوستان و گلستان پند مى دهد؛ گاهى نيز در نامه هايش به اميران و وزيران، آنان را نصيحت مى كند. همچنان كه در مسجد دمشق و بعلبك باالى منبر رفته و با مردم در مقام يك خطيب

و واعظ سخن مى گويد.موضوع فصل دوم باب سوم، كاربرد حكمت در اشعار و آثار متنبي و سعدي است. مؤلف در اين فصل طي چهار بخش نصيحت و ارشاد، عتاب و هجا، مدح و رثاء، و فخر و مباهات كوشيده است اهداف اصلي دو شاعر از كاربرد حكمت در اشعارشان را تبيين سازد. به اعتقاد وي، متنبي و سعدي در اهدافشان با هم تفاوت بسياري دارند؛ هدف اصلي متنبي، همان مدح و در درجة دوم، فخر و رثا براي مال اندوزي و كسب جاه و مقام است و زماني كه در اين راه با مانعي روبه رو مي شود، به اهدافي چنين از سعدي اما مي آورد؛ روي شكوي و ذم هجا، عتاب، بسيار فاصله دارد. با اينكه او حكمت را در برخي از اهداف ثانوية خود، مثل عتاب و هجا به كار برده، هدف اصلي اش از حكمت، همان پند و موعظه است و در بوستان و گلستان اثري از به كارگيري حكمت با

هدف مدح، فخر، هجا و رثا وجود ندارد.دارد. اختصاص سعدي و متنبي حكمي مضامين به چهارم باب مؤلف در فصل نخست اين باب كوشيده است فضايلي را كه دو شاعر و جود كند. بازشناسي داده اند، قرار توجه مورد خود حكمي ابيات در بزرگ منشي، و آزادي وفاداري، و صداقت جسارت، و شجاعت كرم، جملة از انصاف، و عدالت و قناعت رأي، نيكويي و تدبير فروتني، فضايلي هستند كه پژوهشگر بر آن بوده است تا به مقايسة رويكرد دو

شاعر نسبت به آنها بپردازد.انذار به نسبت شاعر دو رويكرد به نيز چهارم باب دوم فصل بخل دارد. اختصاص شاعر دو حكمي اشعار در رذايل به هشدار و و غرور و ريا و تظاهر سخن چيني، و غيبت دنياپرستي، آزمندي، و خودبيني، از جمله رذايلي هستند كه مؤلف در اشعار حكمي متنبي و

سعدي بدانها پرداخته است.

ن به: عسكري، نثر) (بنگريد و رسائل غزليات، مواعظ بونويسنده در تحليل آمارى مضامين حكمى در

آثار سعدى (گلستان، بوستان، غزليات، مواعظ و رسائل نثر) به اين نتيجه مى رسد كه بيش از 60 درصد از حجم كل آثار سعدى، شامل مضامين حكمى است كه در مقايسه با مضامين حكمى

متنبى، بسيار باالست. وى همچنين از جنبة ديگرى نيز اهتمام دو شاعر به حكمت را بررسى كرده و آن، معرفى و بررسى تعداد منظومه هاى

كامال حكمى دو شاعر است كه به باور مؤلف، سعدى در مقايسه با متنبى، صاحب منظومه هاى

حكمى بيشترى است

87

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

باب پنجم به سبك شناسي و بررسي جنبه هاي هنري و قالب هاي ادبي، نظير وزن، موسيقي، جنبه هاي بالغي در اشعار حكمي اختصاص حكيمانة ابيات شعري بحور و اوزان كه است معتقد عسكري دارد. متنبي با ساير اشعارش تفاوتي نمي كند. بحر طويل كه از فراواني انتشار ابيات در است، داده اختصاص خود به را اشعار بيشترين ديوان در تحليل نتيجة وي قراردارد. نخست جاي در بحر همين نيز حكمي حكمي بيت چند بحور از هريك در متنبي اينكه دربارة خود آماري

سروده را در جدول زير مشخص ساخته است:ابيات حكميشعرابياتبحور15366780طويل9435532كامل8375645بسيط7905328وافر5092628خفيف3762110منسرح315249متقارب15992رجز60820سريعـ391مجتثـ143رمل5578323254جمع

اين ارقام نشان مي دهد كه حجم ابيات حكمي در هر بحر، تابع حجم ساير ابيات ديوان در اين بحور است و ارتباطي استوار ميان حكمت و اوزان شعري وجود ندارد. اما برخي از داده ها نشان مي دهد كه ميان حكمت و موسيقي، برخي پيوستگي ها وجود دارد؛ به طوري كه بيشتر ابيات حكمي متنبي، در اوزان و بحوري سروده شده است كه با اغراض جدي و سنگين

سازگاري دارد؛ مثل طويل، بسيط، كامل و خفيف.اوزان و بحور شعري در حكمت سعدي و متنبي، با توجه به تفاوت هاي وزني و سبك هاي شعر عربي و فارسي، متفاوت است. بوستان، كه شامل حكايت هاي اخالقي است، بيش از 4000 بيت دارد كه همة آنها در قالب شعري واحدي به نام مثنوي سروده شده است. سعدي يكي از مشهورترين بحرهاي فارسي، يعني بحر متقارب مثمن محذوف، را در اين اشعارش

انتخاب كرده و از آغاز تا پايان بدان متعهد بوده است.است رسيده نتيجه اين به فارسي اشعار آماري بررسي در مؤلف كه اگر بوستان را كنار بگذاريم، همانندي هايي ميان اوزان شعري دو شاعر ديده مي شود و اين مسئله در اشعار عربي سعدي بيشتر است؛ به طوري كه چهار بحر نخست اشعار عربي سعدي، از نظر فراواني، همان بحرهاي به كارگرفته شده در اشعار متنبي و حكمت او و بلكه در شعر عرب است؛ اما تعداد اشعار عربي سعدي بسيار اندك است؛ به طوري كه از بيست شعر در كليات سعدي فراتر نمي رود. از سوي ديگر، ابيات

حكمي در اين اشعار نيز محدود است؛ زيرا بيشترشان غزل است.اما اشعار فارسي سعدي، چنان كه گذشت، از حيث وزن و بحر با همتاي عربي خود متفاوتند، كه اين مسئله به علم عروض، نظام وزني و ويژگي هاي زباني دو زبان بازمي گردد. برخالف همانندي چهار بحر نخست اشعار عربي سعدي با چهار بحر نخست اشعار متنبي از حيث

با فراواني، حيث از سعدي فارسي اشعار نخست بحر چهار فراواني، اشعار خودش كامال متفاوت است. چهار بحر نخست در اشعار فارسي ابيات فراواني زير جدول هزج. و رمل مضارع، مجتث، از: عبارتند

حكمي در اشعار سعدي را نشان مي دهد: ابيات حكميشعرابياتبحور76228160مجتث3269130مضارع245982رمل133640هزج78347خفيف31126سريع2124متقاربـ192منسرح161560489جمع

اشعار بديع) و (بيان بالغي جنبه هاي پنجم، باب دوم فصل در حكمي دو شاعر بررسي و تحليل قرار شده است. مؤلف در اين فصل ابتدا بالغت ايجاز، سپس صورت هاي بياني نظير تشبيه، استعاره، كنايه، اشعار اين در را جناس، و طباق همانند بديع، صنايع آن از پس و باور به است. پرداخته يكديگر با آنها تطبيقي بررسي به و بازجسته وي، متنبي و سعدي چندان به كاربرد صنايع لفظي در اشعار حكميشان اهتمامي نشان نداده اند؛ همچنان كه استعاره و كنايه نيز در اين اشعار، به دليل عدم پيوند مستقيم اين جنبه هاي بالغي با حكمت، چندان به كار گرفته نشده است؛ اما ايجاز و تشبيه، به دليل سازگاري و تناسبشان

با حكمت و مضمون آن، در اين اشعار بيشتر به كار رفته است.مؤلف در پيوستي، جنبه هاي هنري و بالغي گلستان را نيز بررسي

كرده است.فهرست منابع و مآخذ، نماية اعالم و گروه ها، آيات، احاديث، امثال،

ابيات عربي و ابيات فارسي پايان بخش كتاب است.كتاب حاضر نخستين پژوهشي است كه مضامين حكمي دو شاعر پرآوازة ايران و عرب، يعني متنبي و سعدي، را مقايسه و تحليل مي كند. واقع بيني و موضوع مختلف جنبه هاي بررسي اثر، اين ويژگي هاي از مؤلف است كه طي آن كوشيده است به عمق و ژرفاي موضوع بپردازد به نسبت تنگ نظري حتي يا ايراني شاعر به نسبت تعصب بدون و شاعر عرب، واقع بينانه ديدگاه هاي خويش را مطرح سازد، كه كار وي از اين جنبه ارزشمند و نمونه است؛ زيرا اغلب آثاري كه در زمينة ادبيات موضوع عمق به كمتر درآمده، نگارش به فارسي و عربي تطبيقي

پرداخته و بيشتر در سطح باقي مانده اند.

پي نوشت* كارشناس خانة كتاب.

كتابنامهدراسة سعدي: و المتنبي بين الحكمة ،1387 صادق، عسكري، .1

مقارنة. سمنان: انتشارات دانشگاه سمنان.2. متنبي، احمد بن حسين، 1384، چكامه هاي متنبي: ديوان چندزبانه. به ترجمه اسوار. موسي فارسي: به ترجمه و يادداشت ها مقدمه،

انگليسي: اي. جي. آربري. تهران: هرمس.

8813

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت88

1388

تير

8(14

ى1پياپ

)27ره

شما7

اتدبي

ه ا مااب

كت

ضرورت ارتباط متقابل زبان ها و فرهنگ هاى زنده و پويا در زبان مى كند. ايجاب را دوزبانه واژه نامه هاى تهية امروز، جهان فارسى و عربى از جملة زبان هايى هستند كه تبادل فرهنگى آنها اگرچه به سبب همجوارى، به پيش از ظهور اسالم نيز مى رسد، اما روشن است كه اين ارتباط، به ويژه پس از ظهور اسالم و فتح حكومتگران حكمرانى آغاز و اعراب توسط ايران سرزمين هاى در علمى مجامع و محافل شكل گيرى و سرزمين اين در عرب به گذرا نگاهى با گرفت. خود به گسترده تر شكلي بعد، قرون ايرانيان كه مى شود آشكار عربى، زبان در زبانى مطالعات تاريخ از نخستين كسانى بودند كه در اين مطالعات پيشقدم بوده اند؛ چه در حوزة علوم بالغى و چه در حوزة دستور زبان (صرف و نحو) و

آواشناسى و تدوين واژه نامه براى زبان عربى.موضوع صحبت ما در اين گفتار مختصر، فرهنگ فارسى – عربى،

تأليف جناب آقاى عنايت اهللا فاتحى نژاد است. اين فرهنگ لغت شامل حدود 15هزار مدخل اصلى و فرعى است كه معادل عربى خاص تعبيرات و اصطالحات اضافى، و وصفى تركيبات واژه ها، و ضرب المثل هاى فارسى را به خواننده عرضه كرده است. با اين توضيح، آشكار است كه از كتابى در اين حجم و با اين تعداد واژه

* فرهنگ فارسى – عربى.* عنايت اهللا فاتحى نژاد.

* فرهنگ معاصر، چاپ اول، تهران: 1387.

فرهنگ فارسى - عربى

مراجعه كنندگان نيازهاى انتظار داشت كه همة نمى توان و نبايد به اين فرهنگ را برآورد و او را از مراجعه به فرهنگ هاى ديگر (يك زبانه و دوزبانه) بى نياز نمايد؛ چنان كه فرهنگ هاى فارسى – عربى تأليف شدة پيش از اين فرهنگ توسط استادان ايرانى نيز در چنين مقامى ايستاده اند؛ مثال از معروف ترين اين واژه نامه هاى آيت اهللا زادة دكتر روز اصطالحات فرهنگ عربى، – فارسى شيرازى، يا فرهنگ فرزان دكتر طبيبيان را مي توان نام برد. روشن فرهنگ هاى جاى هيچ گاه عربى – فارسى فرهنگ كه است يك زبانه عربى به عربى را نخواهد گرفت و معادل يابى بسيارى از واژه ها عمدتا بر عهدة خود استفاده كننده، بر اساس تسلط او به زبان عربى و از آن مهم تر، زبان فارسى خواهد بود كه با توجه به متن و جايگاه واژه در يك متن خاص، اليه هاى متفاوت معنايى يك واژه بروز مى كند و مسائلي تعيين كننده ، از جمله «لحن»، در

انتخاب معادل مؤثر مى افتد.وجود مى طلبد، ديگرى مجال كه مسائل، اين از فارغ اما مترجمان به ويژه مترجمان، براى عربى – فارسى واژه نامه هاى

متون فارسى به عربى، بسيار راهگشاست.مؤلف محترم، چنان كه خود در مقدمة كتاب اشاره كرده است،

89

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

89

1388

تير

8(14

ى1پياپ

)27ره

شما7

اتدبي

ه ا مااب

كت

آنها از و كرده استفاده متعددى منابع از فرهنگ اين تدوين در سود جسته است: «1. فرهنگ هاى عربى – عربى: كه در رأس در راستى به كه است، المعاصرة العربية اللغة فى المنجد همه، سود بسيار آن از مثال ها استخراج در و است بى نظير خود نوع رائد معلوف، لويس تأليف اللغة، فى المنجد همچنين جسته ام. انطوان الياس تأليف العصرى، القاموس مسعود، جبران الطالب

الياس، از منابع ارزشمند در تأليف اين فرهنگ بوده اند. – عربى معاصر فرهنگ فارسى: – عربى فرهنگ هاى .2فارسى، – عربى معاصر فرهنگ قيم، عبدالنبى تأليف فارسى، اهتمام به نوين، فرهنگ آذرنوش، آذرتاش دكتر تأليف سيدمصطفى طباطبايى، فرهنگ الروس، ترجمة حميد طبيبيان، فرهنگ اصطالحات معاصر، تأليف نجفعلى ميرزايى و نيز فرهنگ انتشارات فرزان، تأليف پرويز اتابكى در بسيارى موارد راهگشاى

حقير بوده اند.3. فرهنگ هاى فارسى – عربى: به ويژه از فرهنگ اصطالحات غفرانى، دكتر و شيرازى آيت اهللا زادة دكتر مرحوم تأليف روز، همچنين از الواعد، تأليف عبدالوهاب علوب و نيز فرهنگ فرزان، تأليف دكتر حميد طبيبيان بهرة وافر برده ام. ضمنا از قاموس المورد عربى – انگيسى و نيز انگليسى – عربى استفادة فراوان كرده ام.

4. عالوه بر كتاب هاى لغت، از آثار نويسندگان معاصر عرب، و ... جبران خليل جبران محفوظ، نجيب حسين، طه قبيل از استفاده بيشترين اينترنت سايت هاى و عربى روز نشريات نيز در بسيارى اصطالحات و واژگان كه است واضح پر برده ام. را سال هاى در فنى و علمى سياسى، از اعم گوناگون، زمينه هاى اخير وارد زبان عربى شده كه در فرهنگ هاى لغت نيامده است. اين گونه واژه ها و اصطالحات، به مدد نشريات عربى و سايت هاى است» شده معادل گزينى فارسى در سپس و استخراج اينترنت

(مقدمه: شانزده).در مرورى اجمالى بر كتاب، چند نكته براى نگارنده جلب توجه

كرد كه يادآورى آنها خالى از فايده نيست:يافتن در كه شماره، با واژه يك مختلف معانى تفكيك .1و مفيد بسيار زمان، كمترين در كاربر نياز مورد و كاربرد حوزة

ضرورى است.2. وجود برخى از واژه هاى جديد اروپايى كه در فرهنگ هاى معمول عربى به عربى به ندرت يافت مى شوند؛ از جمله: دانلود،

اينچ و ...3. اعراب گذارى معادل هاى ارائه شده و حتى جمالت شاهد و مثال، كه به ويژه مؤلف را از آوردن تلفظ واژه هاى اصلى با حروف

آوانگار التين بى نياز كرده است.4. آوردن مثال براى بسيارى از لغات و ترجمة كامل جمالت بسيار شده ارائه توضيح شدن روشن و بهتر درك براى كه

راهگشاست.كردن روشن در كه كاربردى» «نكته هاى برخى آوردن .5موارد مبهم و دشوار در ترجمه بسيار مفيد است. از جمله مواردى

كه مؤلف محترم در مقدمه نيز بدان اشاره كرد:«نكتة كاربردى: براى ساختن مضارع ملموس در عربى گاهي مى توان از اسم فاعل به جاى فعل مضارع استفاده كرد و يا يكى از فعل هاى شروع عربى، مانند: أخذ، جعل، أنشأ و ... و نيز فعل هايى چون أصبح، صار، عاد را قبل از فعل مضارع قرار داد، مانند: استاد أخذ / المكتبة إلى ذاهب األستاذ إن مى رود: كتابخانه به دارد

األستاذ يذهب إلى المكتبة» (مقدمه: پانزده)6. آوردن معانى ثانوى برخى لغات.

7. آوردن نام هاى جغرافيايى در انتهاى فرهنگ.و موارد ديگر كه از محاسن كتاب به شمار مى روند و كتاب

را در زمرة كتاب هاى مفيد و سودمند و قابل اعتماد قرار داده اند.اما در همان نظر اول، نكته اى به نظر نگارنده رسيد كه شايد يادآورى آن براى مؤلف محترم، ضرورت تجديدنظر و بازبينى در

بخش هايى از فرهنگ حاضر را ايجاب نمايد:«آب»، «زير مدخل»هاى ذيل اول، صفحة همان در .1انار آب مانند: شده است؛ ذكر فرعى عنوان عنوان به مواردى مان)، آب انگور (شراب العنب، عصير العنب)، آب پرتقال (عصير الر(عصير ميوه آب الحصرم)، (عصير غوره آب البرتقال)، (عصير الفواكه)، آب هويج (عصير الجزر). در اين باب، دو نكته وجود دارد:الف. ضرورت تكرار همة ميوه ها پس از «آب»، به نظر مى رسد زائد باشد؛ چون ساخت همة آنها يكى است و با ذكر عنوان كلى مى شود. نياز رفع ديگر موارد تكرار از الفواكه)، (عصير آب ميوه جاى در نيز ... و هويج و غوره و پرتقال و انگور و انار ترجمة خودشان در همين فرهنگ آمده است و نيازى به تكرار يك يك

موارد ذيل كلمة «آب» نيست.ب. همين ساخت در سه صفحة بعد، به صورت مدخلى مستقل

دربارة ميوه اى ديگر آمده است: «آب ليمو: عصيرالليمون».در مستقل مدخلى عنوان به «آب ليمو» گرفتن قرار مالك صفحة 4 و قرار گرفتن «آب هويج» و ... به عنوان عنواني فرعى و «زير مدخل» در ذيل كلمة «آب» در صفحة 1، بر بنده پوشيده

است.***

به طور كلى، فرهنگ حاضر مرجعى مفيد براى پژوهشگران و مترجمان متون فارسى به عربى به شمار مى رود و نگارنده آن را از گام هاى نخست تدوين يك فرهنگ تقريبا جامع فارسى – عربى كتاب مقدمة در نيز محترم مؤلف كه همچنان و مى كند تلقى اشاره كرده است، اين كار از عهدة يك نفر ساخته نيست و تالشى

گروهى با امكانات و شرايط الزم را طلب مى كند.

9013

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت90

1388

تير

8(14

ى1پياپ

)27ره

شما7

اتدبي

ه ا مااب

كت

كرده تشريح اختصار به را مربوط مسائل ساير و ادبى اثر ادبى، سياسى شعر شيعى، شعر كه نكته اين به اشاره با سپس است. است، نخست سياست را در لغت و اصطالح تعريف و آنگاه ادب سياسى، آميختگى ادب سياسى و مذهبى، و ادب شيعى را تبيين مذهبى – سياسى ادب شيعى، ادب وى، تصريح به است. كرده است و با ساير ادب ها، مانند ادب خوارج، ادب اموى، ادب زبيرى،

ادب عباسى و امثال اينها، تفاوت هاى فاحش دارد.نويسنده خاطرنشان مى سازد: شيعه براى اثبات عقيدة خويش، ادلة محكم و استوارى در دست داشت كه احاديث منقول از رسول اكرم (ص)، آيات قرآنى، واقعة غدير، صفات كمالية حضرت على (ع) و نيز قرابت و اخوت ايشان با رسول خدا، از آن جمله است. از اين رو، شاعران شيعه با عشق و حرارتي خاص شعر مى سرودند و در شعر آنان عاطفة غضب، عاطفة حزن، و عاطفة حب آشكار غضب و رفته (ع) اهل بيت بر كه ستمى خاطر به خشم است؛ حقى كه از ايشان گرفته شده است؛ غم به دليل دلسوزى و تأثر نسبت به آالم و مصائب اهل بيت (ع) پس از رحلت پيامبر (ص) و در عهد خلفاى اموى و عباسى، و سرانجام، عشق و دوستى نسبت نيز و ايشان بى شمار مناقب و فضايل خاطر به (ع) اهل بيت به

سفارش هاى پيامبر (ص).اين سه احساس در شاعران شيعه سرچشمة انواع شعر شيعى

* شعر شيعى و شعراى شيعه در عصر اول عباسى.* دكتر محمد شيخ الرئيس كرمانى.

* انتشارات اطالعات، چاپ اول، 1388.

ابن عباس به منسوب و بنى هاشم خاندان از عباسى خاندان عبدالمطلب، عموى پيامبر (ص)، بودند. نيل آنها به قدرت، نتيجة سياسى مذهبى، نهضت هاى همة از استفاده و متمادى تبليغات پس عباسيان، بود. بنى اميه حكومت ضد بر موجود، اجتماعى و اعظم قسمت بر قرن 5 مدت از متجاوز خالفت، به رسيدن از دنياى اسالمى، در آغاز فرمانروايى و سپس اسما سلطنت داشتند و اعتالى تمدن اسالمى، مقارن زمان آنها صورت گرفت. خالفت عباسيان از سال 132 هـ.ق آغاز گرديد و تا سال 656 هـ.ق ادامه يافت. آنان خود را وارثان شرعى خالفت شمردند و از علماى فقه بر استقرار از پس عباسى ها گرفتند. سند خود ادعاى بر كالم و عرش خالفت، سلطنتى استبدادى و موروثى، تحت عنوان خالفت رسول اهللا (ص) پى ريختند كه در اين حكومت، مردم به حساب و محتسبان شرطه، قاضيان، وزيران، نصب و عزل و نمى آمدند لشكريان در دست خليفه بود كه به ميل خود و معموال از فاميل و اطرافيانش و يا فارسيان منصوب مى كرد و نيز هرگاه اراده مى نمود،

آنان را عزل مى كرد.شعراى و شيعى باب «شعر در پژوهشى حاصل حاضر كتاب نگارش به بخش پنج در و است عباسى» اول عصر در شيعه درآمده است. نويسنده در بخش اول به منظور تمهيد شناخت شعر شيعى، نخست «ادب» به معناى عام را بررسى و مفهوم ادب، علوم

شعر شيعى و شعراى شيعه در عصر اول عباسى

91

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

91

1388

تير

8(14

ى1پياپ

)27ره

شما7

اتدبي

ه ا مااب

كت

است. از آثار غضب و شورش بر معاندان، سرودن شعر هجايى و نقايض و احتجاج است؛ از آثار غم و اندوه و تحسر، مرثيه سرايى و اظهار عشق به ظهور حضرت مهدى (عج) و رفع موجبات اندوه و تحسر است، و سرانجام از آثار عشق و عالقه مندى به اهل بيت

(ع)، مديحه گويى، قصه سرايى و شعر سياسى است.بر در را قبيل اين از موضوعاتى شيعى شعر تفاصيل، اين با قضية و شورا سقيفه، آن، دربارة دليل اقامة و خالفت مى گيرد: عثمان، داستان فدك، جنگ هاي جمل، صفين و نهروان، جايگاه و فضايل امام على (ع) در عهد پيامبر (ص) و در جنگ هاى آن زمان، شهادت امام على و حسن و حسين و ديگر امامان (ع) و ستمى كه بر آنان رفته است، مدايح و مناقب اهل بيت (ع)، داستان مهدى

موعود (عج) و انتظار فرج، و هجو عباسيان و امويان.عضو شعر كه ادب، تاريخ نخست دوم، بخش در نويسنده تبيين را ديگر تاريخ هاى با آن فرق سپس و است، آن برجستة و آنگاه دوره هاى ادب عربى را به منظور روشن ساختن موقعيت عصر اول عباسى در ادب، بررسى مي كند. وى اظهار مى دارد كه قرن اول خالفت عباسى - از سقوط بنى اميه در سال 132 هـ.ق تا آغاز خالفت متوكل در سال 232 هـ.ق- به عنوان عصر اول عباسى در ادب، مورد تأييد نويسندگان تاريخ ادب عربى و بزرگان فن است. اين قرن دورة اقتدار و نفوذ حكومت عباسى بوده و در عين حال، از دوران هاى مصيبت بار تاريخ شيعه است. در اين زمان، لب به مدح و ثناى اهل بيت (ع) گشودن و دفاع از حريم آنان و

تاختن بر غاصبان و ظالمان، كار آسانى نبوده است.ادبى و اجتماعى علمى، سياسى، وضعيت ادامه در نويسنده است. كرده بررسى را دوره اين شعر سپس و عباسى اول عصر وى خاطر نشان مى سازد كه در اين دوره، شعر از وضع آرام باديه و بيابان هاى خشك و سوزان، پا به غوغاى تمدن گذاشته و ميان كاخ هاى مجلل و آراسته به گل و سبزه و زيبايى ها وارد شده، از مجالس ادب و سياست به محافل ساز و آواز قدم گذاشته و به ناچار در اغراض و فنونش، در معانى و افكارش و در اساليب و اوزانش

تغييراتى پديدار گشته است. تأثير وضعيت اجتماعى جديد، در شاعران بيشتر از نويسندگان به و بودند تماس در خلفا با نويسندگان از بيشتر آنان زيرا بود؛ مجالس عيش و نوش در تفريح شبانة آنان راه داشتند. طبعا شعر معانى، اسلوب، در محيط و گرفت قرار محيط اين تأثير تحت اغراض و اوزان شعر اثر گذاشت. به اعتقاد نويسنده، در اين دوره شعر – جز بخشى از آن – در خدمت فسق و فجور قرار گرفت. ارزيابى ديوان شاعران اين عصر نشان مى دهد كه شعر اين دوره در خدمت هوسرانى، بى بند و بارى، شهوت رانى، توصيف عشق بازى با كنيزكان و نيز ستايش هاى مبالغه آميز و باطل به منظور كسب مال، و يا هجوهايى در همين زمينه قرار گرفته است. از پديده هاى زشت اين دوره، «غزل مذكر» و عشق بازى با پسربچگان است كه

عموم تاريخ ادب نويسان بدان اشاره كرده اند.در و لغت در را كلمة «شعر» معنى سوم، بخش در نويسنده

اصطالح ادبا و علماى عروض و منطق بيان، و فرق شعر و خطابه و جدل را به اختصار بازگو نموده است. همچنين قدرت تأثير و مزاياى شعر بر نثر را برشمرده و سپس شعر را از ديدگاه قرآن و پيامبر (ص) و ائمة معصومين (ع) بررسى كرده است. وى تصريح مى كند كه شعر و شاعرى اگر در مجراى خير و صالح جامعه، خدمت به اخالق فاضل و تشويق به ايمان و تقوا باشد، بدون ترديد مورد تأييد اسالم است و قرآن و پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) از چنين شعرى حمايت مى كنند.

در بخش چهارم در باب كلمة «شيعه» در لغت و اصطالح، آغاز ظهور شيعه، وضعيت شيعه در دوره هاى مختلف، ادلة شيعه، شعر و شده بحث اجمال به شيعه به مربوط مطالب ساير و شيعى، شاعر است. نويسنده شاعرانى را كه در دفاع از حريم تشيع و مدايح و مراثى اهل بيت (ع) شعر سروده اند، بر دو دسته مى داند: دستة اول، شاعرانى هستند كه به اصول و مبانى شيعه، به ويژه «امامت منصوص» اعتقاد داشته و به عبارت ديگر، شيعه بوده اند، و دستة دوم شاعرانى هستند كه مجذوب فضل، كماالت، معنويت و مظلوميت اهل بيت (ع) شده و اصول به ولى كرده اند، منعكس اشعارشان در را خود عواطف و مبانى شيعه، به خصوص عقيدة شيعه در مسئلة امامت، اعتقاد نداشته و بنابراين شيعه نبوده اند. با اين تفاصيل، منظور وى از شعر شيعى، شعرى است كه در مدايح و مراثى اهل بيت (ع)، تأييد مواضع شيعه، و باشد، شده سروده ايشان از منحرفان و حق غاصبان از بدگويى شيعه مذهب به اعتقاد با كه هستند شاعرانى تنها شيعى، شاعران ارادت و محبت مقام در كه شاعرانى بنابراين باشند؛ سروده شعر به اهل بيت (ع) اشعارى سروده اند ولى اصول و مبانى شيعه را پذيرا نشده و مذهب ديگر داشته اند، از ديدگاه نويسنده، شاعر شيعى ناميده نمى شوند؛ اگرچه شعر ايشان شعر شيعى بوده باشد. بر اين اساس، نويسنده، اشعار سيد حميرى، دعبل خزاعى، شافعى، ابونواس و ... را بدون توجه به گويندة آنها و تنها به اين دليل كه دربارة اهل بيت (ع)

سروده شده، شعر شيعى ناميده است.بخش پايانى كتاب نيز به شرح زندگى شعراى شيعه و شيعه گرا در عصر اول عباسى و برگزيده اى از اشعار آنان اختصاص دارد. در انتخاب شاعران، دو معيار مورد نظر بوده است: شهرت شاعر به تشيع، و مقدار اشعارى كه دربارة اهل بيت (ع) سروده است. در گزينش اشعار نيز دو مالك مورد توجه قرار گرفته است: قرار داشتن مضامين اشعار در چارچوب اهداف شيعى، و برخوردارى از محسنات لفظى و معنوى. در پاره اى موارد نيز به يكى از اين دو امتياز، در صورت برجستگى و

اهميت آن اكتفا شده است.با توجه به معيارهاى يادشده، شرح زندگى و گزيدة اشعار 8 شاعر آنان شعرهاى از گزيده اى با همراه شيعه گرا، شاعر يك و شيعى حميرى، سيداسماعيل از: عبارتند شاعران اين است. شده بررسى الجن ديك خزاعى، على بن دعبل كوفى، عبدى نمرى، منصور حمصى، ابوتمام الطائى، ابن الرومى، ابوالعتاهيه، و محمد بن ادريس

شافعى.پى نوشت:

معرفى كتاب ايستگاه آخر نجيب محفوظ: ليال كشانى

9213

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت92

1388

تير

8(14

ى1پياپ

)27ره

شما7

اتدبي

ه ا مااب

كت

اين كتاب، نگاهي است اجمالي به زندگي طوالني و پربار نجيب محفوظ (1911- 2006م)، نويسندة برجستة مصري، از خالل خاطرات آخرين روزهاي حيات وي؛ يعني از لحظة ورودش به بيمارستان در روز يكشنبه، 16 جوالي 2006، تا روز پنجشنبه، 31 آگوست 2006، كه چهره در نقاب خاك كشيد. نجيب محفوظ در 11 دسامبر سال 1911 در محلة جمالية مصر ديده به جهان گشود؛ محله اي قديمي كه وي بعدها پايه هاي اصلي رمان هايش را بر اساس خاطرات و انسان ها و اتفاقات آنجا بنا كرد. در دوران نوجواني و جواني، نهال ذوق و قريحه اش را با مطالعة آثار نام آوران ادبيات عربي، از ابوالعالء معري گرفته تا طه حسين و منفلوطي و عقاد و ديگران، سيراب نمود و روح كنجكاو و سيري ناپذيرش با مفاهيمي جديد آشنا شد. در سال 1934 موفق به اخذ مدرك كارشناسي در رشتة فلسفه شد. از همان زمان يا كمي پيش از آن، شروع به نگارش مقاالت فلسفي و داستان هاي كوتاه و دنباله دار نمود كه در روزنامه ها و مجالت آن زمان به چاپ مي رسيد. سپس وارد دورة كارشناسي ارشد شد و موضوع پايان نامه اش را «مفهوم زيبايي در فلسفة اسالمي» قرار داد؛ اما در حين تحقيق و پژوهش در اين زمينه، بر سر دوراهي ميان ادامة تحصيل در رشتة فلسفه و ادبيات قرار گرفت، كه در نهايت، عالقة او به ادبيات و به ويژه داستان نويسي، بر عالقه اش به فلسفه چيره گشت و بنابراين، تحصيالتش را نيمه كاره رها و از آن پس تمام همتش را صرف نگارش نمود. مترجم در بخش آغازين كتاب، پس از مقايسة نجيب محفوظ با محمدعلي جمال زاده، بنيان گذار داستان نويسي نوين در زبان فارسي، چنان عنواني را به نجيب محفوظ در زبان عربي مي دهد؛ البته در سطحي باالتر، با اين توضيح كه: «جمال زاده در عمر كوتاه داستان نويسي خويش، از چهارچوب داستان نويسي اجتماعي پا فراتر نگذاشت؛ اما نجيب محفوظ به لطف نزديك به يك قرن زندگي و فعاليت ادبي، انواع مختلفي از داستان كوتاه و رمان را تجربه نمود و تقريبا تمام سبك هاي رايج زمان خود را آزمود و در هر مورد شاهكاري آفريد و سرانجام پس از بيش از هفتاد سال نويسندگي و در 94 سالگي، خود نيز مبتكر سبكي جديد و منحصربه فرد و بي نظير در داستان نويسي شد». وي سپس سير داستان نويسي نجيب محفوظ را شرح مي دهد؛ بدين ترتيب كه او نخست به نوشتن رمان هاي تاريخي روي آورد؛ زيرا در آن زمان انديشة ميهن پرستي در مصر باال گرفته بود و نجيب محفوظ با توجه به حساسيت اوضاع، اهتمام به مظاهر فرعوني مصر، به منزلة مظاهري واال از تاريخ آن كشور، را در برابر هجوم انگليسي ها امري واجب ديد و چون كتاب هاي بسياري در زمينة تاريخ مصر و آثار باستاني آن مطالعه كرده بود، تصميم گرفت از مطالعاتش در راه ژرف نمودن احساسات ميهن دوستانه بهره گيرد. مترجم سه داستان تاريخي نجيب محفوظ، يعني عبث األقدار، رادوبيس و كفاح طيبه، را كه نخستين داستان هاي او هستند، سنگ بناي اولية داستان نويسي عربي مي داند و معتقد است كه رمان هاي تاريخي

* ايستگاه آخر: نجيب محفوظ. * نوشتة محمد سلماوي.

* ترجمه: اعظم السادات ميرقادري.* چاپ اول، تهران: نشر و پژوهش دادار، 1388.

محفوظ با تاريخ نگاري هاي جرجي زيدان، كه تنها قصد آموزش تاريخ را دارد، داراي تفاوت هاي اساسي است. پس از آن، نجيب محفوظ به نگارش رمان هاي اجتماعي روي آورد و در اين زمينه يكي از بهترين آثارش، يعني رمان سه گانه را تأليف كرد. وي در اين رمان در خالل سرگذشت سه نسل از يك خانوادة مسلمان، افكار و تمايالت و عقايد مردمان مصر را در قبال موضوعات خانوادگي، اجتماعي و ملي، با بيان تمام مشكالت و كاستي ها به تصوير كشيده است. محفوظ پس از آن شروع به ذوق آزمايي در سبك هايي چون سمبوليسم، امپرسيونيسم، رئالسيم فلسفي، رئاليسم نوين و شيوه هايي مانند جريان سيال ذهن نمود كه در آن زمان براي خوانندة عرب زبان ناآشنا بود. او در اين مرحله با استفاده از زباني نمادين، به نقد اوضاع سياسي و اجتماعي كشورش پس از انقالب 1919 پرداخت. مترجم، بن ماية داستان هاي نجيب محفوظ را هويت و روح مصري مي داند و ضمن اعتقاد به همانندي وي با سه داستان نويس برجستة جهان، داستايفسكي، ديكنز و بالزاك، خاطرنشان مي سازد: آن سه به ترتيب نماينده و نشانة ابدي روح روسي و انگليسي و فرانسوي بودند و نجيب محفوظ نمايندة هويت و تاريخ و فرهنگ مصر است. وي در ادامه، از زبان آثار محفوظ سخن مي راند و معتقد است كه وي توانست از زبان عربي قديمي آكنده از بالغت، زبان داستاني جديدي بسازد كه نه بسيار فني و مصنوع باشد و نه سطحي و پيش پاافتاده. او در نگارش متون سهل و ممتنع، بسيار چيره دست بود. با وجود اينكه زبانش به معيار نزديك بود، اما همة مردم با تفاوت هاي فرهنگي و سنتي و گرايش هاي مختلف فكري، مخاطب و خوانندة آثار او بودند. مترجم آنگاه به ديگر فعاليت نجيب محفوظ، يعني نويسندگي براي سينما اشاره كرده و خاطرنشان مي سازد: او اولين اديب مصري بود كه از اواسط قرن بيستم، براي سينما مي نوشت. جايگاه نجيب محفوظ در سينما، پايين تر از جايگاه او در ادبيات معاصر نيست. او شالودة مكتب رئاليسم را در سينماي مصر نهاد و در مدت همكاري اش با كارگردانان بزرگ سينما، 25 فيلمنامه نوشت و بر اساس رمان هاي مشهورش نيز 40 فيلم ساخته شد. نجيب محفوظ در سال 1988 جايزة ادبي نوبل را به خود اختصاص داد. گفتني است محمد سلماوي، نويسندة اين كتاب، خود از روزنامه نگاران و نويسندگان برجستة مصر است و در حال حاضر نيز در هيئت تحريرية چند روزنامة پرتيراژ قاهره فعاليت دارد و تا كنون چندين كتاب و شمار زيادي مقاله به چاپ رسانده است. وي كمي پيش از درگذشت نجيب محفوظ، به رياست «اتحاد الكتاب مصر» (انجمن نويسندگان مصر) انتخاب شد و تا كنون اين منصب را دارد. او بيش از سي سال با نجيب محفوظ آشنايي نسبتا نزديك داشت و در اين مدت، تأثيرات بسياري، چه در زمينة فنون نويسندگي و چه در باب اخالق و سلوك اجتماعي، از او پذيرفته است. گفت وگوهاي پربار آن دو، به مدت 12 سال،

هر هفته در ستوني در روزنامة األهرام به چاپ مي رسيد.

ايستگاه آخر نجيب محفوظ

93

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

93

1388

تير

8(14

ى1پياپ

)27ره

شما7

اتدبي

ه ا مااب

كت

جلد دوم ترجمه و تحليل ديوان متنبى، شاعر نامدار تازى، به همراه چاپ دوم جلد نخست آن به تازگي عرضه شده است.1 دكتر عليرضا منوچهريان، عضو هيئت علمى دانشگاه عالمه طباطبايى، اين كتاب را بر اساس جزء دوم شرح عبدالرحمن البرقوقى و با تطبيق گفته هاى او با شروح واحدى، عكبرى و يازجى، كه از مشهورترين شارحان ديوان متنبى هستند، ترجمه و تأليف كرده است. ايشان افزون بر ابيات ديوان،2 شواهد بسيارى هم از ادب تازى3 و پارسى4 آورده است و كار را از يك ترجمة صرف، به يك اثر تأليفى و تحقيقى كه شامل جنبه هايى از ادبيات تطبيقى نيز هست، تبديل كرده است. شيوة كار در بخش ترجمه چنين است كه نخست، بيت متنبى، ترجمة لغات دشوار و برجستة بيت و ترجمة منثور آن مى آيد؛ سپس شرح آن در چند شماره كه حاوى مطالبى در علم صرف و نحو، بالغت و ...

است، از نظر خوانندگان مى گذرد.جلد دوم در مقايسه با جلد نخست، مزايايى چند دارد كه ذيال به آنها اشاره مى شود:1. در ترجمة ابيات، اهتمام مترجم در سجع پردازى، به زيبايى و ارزش هنرى آن افزوده است. ترجمة اكثر ابيات، مسجع است و سجع ها در مجموع، روان و گوش نواز هستند. با اين همه، بايد گفت كه در برخى نمونه ها نيز - كه اندكند - تكلفى در كار

ديده مى شود و گاهي حتى اصرار بر سجع پردازى، مخل ترجمة شيوا شده است.2. حجم تحقيقات مولف، در جلد دوم چند برابر شده است. اين نكته با مقايسة تعداد منابع دو جلد، كامال آشكار خواهد شد. در جلد نخست، از 70 منبع و در جلد دوم، از 245 منبع عربى و فارسى استفاده شده است. مولف ضمن افزودن منابعي كهن، چون قشر الفسر، الموضح و معجز احمد، از منبعي مهم و كمياب چون شرح ابن جنى

بر ديوان متنبى نيز بهره برده است.3 . دربارة اشعار عربى، رعايت شكل و اعراب صحيح، از اهميتي ويژه برخوردار است. در جلد دوم، بر خالف جلد نخست، چه در ابيات و چه در متن، اغالط مطبعى به حد اقل رسيده و نزديك به صفر است. از اين رو، خوانندگان مى توانند با خاطرى

مجموع، به شكل و اعراب ثبت شده اعتماد كنند.4 . دو مقالة علمى «نگاهى به سبك متنبى» و «متنبى و شاعران پارسى» از مولف در آغاز كتاب آمده است كه راه شناخت اين شاعر را هموارتر مى سازد. گفتنى است

* ترجمه و تحليل ديوان متنبى، از شرح برقوقي (تطبيق با شرح واحدي، عكبري و يازجي)

* دكتر عليرضا منوچهريان.* جلد دوم، چاپ اول، تهران: زوار، 1388.

ترجمه و تحليل ديوان متنبى

كه مقالة دوم، از ديد ادبيات تطبيقى نيز حائز اهميت است.5 . فهرست هاى كتاب، كامل و مفصل هستند و روشن است كه اين امر تا چه حد پژوهشگران را در تحقيق و بررسى به كار مى آيد. در اين جلد، عالوه بر چهار فهرست «اشعار فارسى»، «اصطالحات بالغى»، «اعالم» و «منابع» كه در جلد نخست نيز موجود است، شاهد پنج فهرست «آيات»، «عنوان اشعار»، «ابيات ديوان»، «ابيات شاهد عربى» و «اشخاص و قبايل» نيز هستيم. در اين ميان، جاى خالى فهرست مصاريع بسيارى كه در كتاب آمده است، احساس مى شود و افزودن

چنين فهرستى در جلدهاى بعدى اين اثر ارزشمند، پيشنهاد مى گردد.درخور يادآورى است كه اين نخستين ديوان شعر تازى است كه به پارسى برگردانده مى شود. اهميت و همچنين دشوارى و رنج چنين كارى بر هيچ يك از سخن سنجان پوشيده نيست. مولف نيز با آگاهى از اين اهميت و ظرافت كار، همان گونه كه در مقدمة كتاب آمده است، پنج سال زمان صرف آن كرده و در اين راه از مشورت استادان نامدار و بزرگى چون دكتر مهدى محقق و دكتر محمدرضا شفيعى كدكنى نيز بهره مند شده است. حاصل كار ايشان، فراهم آمدن جنگى ارزشمند از علوم مختلف ادبى، همچون صرف، نحو، معانى، بيان و بديع شده است كه مطالعة آن به همة دوستداران و دانشجويان ادبيات عرب و نيز دانشجويان ادبيات فارسى، به ويژه

آنان كه قصد ادامة تحصيل تا مقطع دكترى را دارند، پيشنهاد مى شود.

پي نوشت1. چاپ نخست جلد اول در سال 1382 توسط انتشارات نور علم همدان عرضه

شده بود.2. در جلد دوم، 64 شعر كه در مجموع شامل 1027 بيت از متنبى است، ترجمه

شده است.3. در جلد دوم، 243 بيت عربى به عنوان شاهد آمده و اين ابيات نيز به فارسى

ترجمه شده است.4. 221 بيت پارسى نيز به عنوان شاهد در جلد دوم آمده است.

9413

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت94

1388

تير

8(14

ى1پياپ

)27ره

شما7

اتدبي

ه ا مااب

كتاين كتاب، مجموعه اي از مهم ترين اشعار، متون و ضرب المثل هاي زبان و ادبيات عربي است كه شامل بخش هاي مهم 5 جلد

كتاب المجاني الحديثة و ديگر كتاب هاي مهم از دورة ماقبل اسالم - يا همان دورة جاهلي - تا دورة معاصر است.مؤلفان اين كتاب تالش نموده اند تا با مشورت استادان و نخبگان اين رشته، متوني را برگزينند كه معموال سؤاالت آزمون هاي دورة كارشناسي ارشد و دكتري رشته هاي زبان و ادبيات عربي و فارسي از آنها طرح مي گردد و جزء مهم ترين متون زبان و ادبيات عربي هستند. شيوة كار مؤلفين اين كتاب بدين صورت است كه كلمات دشوار هر متن - چه منظوم و چه منثور - را به عربي شرح و به فارسي ترجمه كرده اند و شرح عربي هر بيت نيز بعد از آن بيت آورده شده است و چنان كه هر بيت يا متني داراي نكته اي بالغي، عروضي و يا صرفي و نحوي بوده، آن نكته نيز بعد از هر بيت يا متن آمده است. مؤلفين، بحرهاي عروضي تمام قصايد اين كتاب را مشخص كرده اند تا عالقه مندان به مسائل عروضي بتوانند به راحتي به تقطيع ابيات بپردازند. در پايان هر قصيده يا نثر نيز، چنانچه در سال هاي قبل پرسشى از آن طرح شده باشد، آن پرسش به همراه پاسخ كامال تشريحي ذكر شده است. در پايان كتاب، 4 دوره از سؤاالت كنكور كارشناسي ارشد اخير به همراه پاسخنامه آمده است تا خوانندگان بتوانند اطالعات خود را بيازمايند. اين كتاب منبعي مفيد براي كلية دانشجويان رشته هاي زبان و ادبيات عربي، زبان و ادبيات فارسي، حقوق، فلسفه، تاريخ و الهيات (كلية گرايش ها) در كلية مقاطع مي باشد. دكتر عبدالحسين فقهي، مدير گروه رشتة زبان و ادبيات عربي دانشگاه تهران،

نيز مقدمه اي ارزشمند بر اين كتاب نوشته است.

* ترجمه و شرح گزيده اي از المجاني الحديثة.* علي اكبر نورسيده، علي ضيغمي.* مقدمه: دكتر عبدالحسين فقهي.* چاپ اول، مشهد: فقهي، 1388.

ترجمه و شرح گزيده اي از المجاني الحديثة

95

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

95

1388

تير

8(14

ى1پياپ

)27ره

شما7

اتدبي

ه ا مااب

كت

كتاب گزيدة متون نظم از مجانى الحديثه ترجمة بخش هايى از جلد سوم كتاب مجانى الحديثه فؤاد البستانى و كرم البستانى است. كتاب مجانى الحديثه مجموعه اى از گزيدة ادبيات عرب است و به سبب جامعيت اين مجموعه، در جامعة دانشگاهى ايران بسيار از آن استفاده مى شود؛ اما استقبال دانشگاهيان از اين مجموعه، ضرورت ارائة ترجمه اى از متن كتاب را ايجاب مى كند و اين مهم تا كنون مغفول مانده است. آقاى دكتر طبيبيان گزيده اى از جلد سوم اين كتاب را كه به شعر دورة عباسى مى پردازد، ترجمه كرده و بخشي از خأل مذكور را مرتفع نموده است. در باب علت اين گزينش، مترجم محترم در مقدمه چنين اشاره نموده است: «نگارنده با توجه به اينكه اكثر شاعران روزگار عباسى مديحه پردازان خلفا بوده اند، و با اين تجربه كه كمتر از اين گونه مديحه ها در دانشگاه ها تدريس مى شود، كوشيده است آن گونه چكامه هايى را برگزيند كه جنبه هاى حكمت آميز آنها بيشتر است و به مانند شاهكارى براى هريك از شاعران اين دوره شناخته مى شود و غالبا محور تدريس و آزمون در دوره هاى كارشناسى

ارشد و دكترى مى باشد» (مقدمه: 2 و 3).شيوة مترجم در تدوين كتاب به اين صورت است كه نخست متن عربى توضيحات فؤاد البستانى و كرم البستانى راجع به زندگى و شعر

* گزيدة متون نظم از مجانى الحديثه (دورة عباسى) (عنوان عربى: المجانى من المجانى الحديثة).

* دكتر سيدحميد طبيبيان.مطالعات و انسانى علوم پژوهشگاه تهران: اول، چاپ *

فرهنگى، 1387.

هر شاعر را نقل كرده و سپس به ترجمة همان بخش پرداخته است. آنگاه شعرى از شاعر مذكور را با شماره گذارى ابيات نقل كرده و به ترتيب به توضيح لغات و تعبيرات هر بيت پرداخته و سپس ترجمه اى روان از بيت ارائه كرده است. در اين مجموعه زندگى و شعر 20 شاعر

دورة عباسى بررسى شده است:دعبل ابونواس، ابوالعتاهية، برد، بن بشار عراق: شاعران از رضى، شريف ابن المعتز، ابن الرومى، بحترى، ابوتمام، خزاعى،

مهيار ديلمى؛ از شاعران شام: الصنوبرى، متنبى، ابوفراس، السرى الرفاء، ابوالعالء

معرى؛ األنبارى، ابن زريق، زهير، البهاء فارض، ابن مصر: شاعران از

مؤيدالدين طغرائى.مترجم محترم عالوه بر ترجمه و توضيح لغات و اصطالحات، تمام متن عربى را اعراب گذارى كرده و در آخر كتاب فهرستى از لغات

ترجمه شده تنظيم نموده است.پى نوشت:

* كارشناس ارشد زبان و ادبيات فارسى؛ معرفى دو كتاب بعدى: بهمن فاطمى

گزيدة متون نظم از مجانى الحديثه(دورة عباسى)

9613

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت96

1388

تير

8(14

ى1پياپ

)27ره

شما7

اتدبي

ه ا مااب

كت

مصنوع و متكلف نثر از نمونه اى همدانى بديع الزمان مقامات 398-358) همدانى بديع الزمان است. هجرى چهارم قرن عربى هـ .ق) از ايرانيان عربى دان و اديبى زبردست بود. غالبا او را مبتكر قالب مقامه نويسى مى دانند و پس از نگارش كتاب او، اديبان بسيارى حريرى، جمله، از پرداخته اند؛ نگارش به او نثر و قالب از تقليد به جالل الوردى، ابن الظريف، الشاب بلخى، حميدالدين زمخشرى، الدين سيوطى، ناصيف يازيجى، احمد فارس الشدياق و... (ر.ك به:

مقدمة دكتر طبيبيان، ص10) «برخى مقامه را به معنى سخنرانى هايى دانسته اند كه ايستاده اجرا مى شده و مجلس نيز به معنى سخنرانى هايى بوده كه نشسته يا داستان معناى به مقامه اصطالحى معنى .... مى گرديده برگزار قصه يا قطعه اى مسجع و مصنوع و متكلف، نخستين بار از سوى بديع الزمان همدانى به كار برده شده است. وى كتاب خود را مشتمل بر پنجاه و يك مقامه تأليف كرده كه آنها را از زبان مردى خيالى به نام عيسى بن هشام قمى روايت نموده است. راوى اين مقامات بسيار سفر مى كند و از طبعى ظريف و بيانى دلنشين و تمولى كافى قهرمان دارد. آگاهى لغت و شعر و ادب انواع از و است برخوردار كه اسكندرى ابوالفتح نام به ساختگى است دريوزه اى نيز مقامات ديگرى چهرة خود از و مى كند كوچ شهرى به شهرى از پيوسته مى سازد و خود را به مردم ناشناس نشان مى دهد. اين قهرمان در خالل قصه هايى كه مى پردازد و به تعليم و موعظه سخن مى راند، خطابه و انشاء از نثر، فنون آوردن در را خود ادبى هنرمندى هاى

* مقامات بديع الزمان همدانى.* تأليف ابوالفضل احمد بن حسين همدانى.

* ترجمة دكتر سيدحميد طبيبيان.* چاپ اول، تهران: اميركبير 1387.

و واژه ها و معنوي و لفظى صنايع با همراه نظم، انواع و قصه و روزى كسب راه اين از و مي گذارد نمايش به فصيح تركيب هاي است مستقل و كوتاه داستانى هريك بديع الزمان مقامات مى كند. كه برخى خاورشناسان، آن را با «نوول» در اصطالح اديبان غربي همانند دانسته اند. تنها وجه اشتراك ميان قصه هاى مقامات، راوى و قهرمان آنها مى باشد. بديع الزمان مقامات خود را با نام شهرها و جاها يا افراد يا موضوعاتى كه محور اصلي داستان اوست، نام گذاري كرده است و هدف اصلي خود را عالوه بر جنبه هاى تعليمى، نشان دادن قدرت سخنورى خويش و ايراد صنايع بالغى قرار داده است؛ چنان كه در سراسر مقامات او اين گونه صنعت ها را به وفور مى توان يافت: استعاره تلميح، ايهام، كنايه، مجاز، تشبيه، موازنه، جناس، سجع،

مصرحه و مكنيه و ضرب المثل» (مقدمه، صص 11 و 12).دكتر طبيبيان نخست متن اعراب گذارى شدة هر مقامه را نقل به را عربى متن مشكل لغات صفحه، همان حواشى در و كرده فارسى شرح نموده است. اين حواشى شامل توضيح اشارات و كنايات دشوار متن نيز هست كه مصححان متن عربى، شيخ محمد عبده و

محمد محيى الدين عبدالحميد بر كتاب افزوده اند.عالوه بر اين، برخى از نكات مهم نحوى متن عربى در پايان هر

مقامه آمده است كه به ويژه براى دانشجويان بسيار سودمند خواهد بود.شده، در فارسى آن نقل ترجمة مقامه، عربى هر پس از متن ابهامات برخى رافع كه توضيحات برخى نيز فارسى متن حواشى

بوده، آمده است.

مقامات بديع الزمان همدانى

97

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

97

1388

تير

8(14

ى1پياپ

)27ره

شما7

اتدبي

ه ا مااب

كت

امثال از فرهنگنامه اي المجلس، روضة و األنفس نزهة كتاب عبداهللا بن علي بن محمد ابوسعيد تأليفات از است، عربي زبان مانده ناشناخته كنون تا اثر اين ششم. قرن دانشمندان از العراقي، اشاره آن به مقدمه در نيز مصحح كه چنان بود. نشده منتشر و كرده است، پس از گسترش حوزة حكمراني حكومتگران اسالمي و توسعة جغرافيايي نفوذ زبان عربي، ضرورت تدوين واژه نامه ها و به نوعي، استانداردسازي زبان احساس شد. اين ضرورت از آنجا ناشي عربي آنان بومي زبان كه ممالكي در عربي زبان رواج با كه شد الفاظ كلمات و معاني انحرافاتي در بيان اعراب آشفتگي ها و نبود، بروز كرد. كوشش هايي نيز در زمينة تأليف كتاب هايي در اين زمينه عرب زبانان محاورة زبان در گرچه كوشش ها گرفت. «اين صورت كتابت و شعر زبان در كه كرد ادعا مي توان ولي نداشته، تأثيري تأثير بسزايي داشته است. شماري از اين مؤلفان عبارتند از: كسايي، ابوحنيفة دينوري ، ابوهالل عسكري، هاشم بن احمد حلبي، ابن باني محمد بن علي سبتي و ابوبكر محمد بن حسن زبيدي اشبيلي، كه معروف خاصه لحن يا عامه لحن به كه – زمينه اين در هركدام أوهام في الغواص درة كتاب كه چنان نگاشته اند؛ تأليفي است- است...محمد زمينه همين در نيز بصري، حريري تأليف الخواص، تركان كه زماني است؛ مي زيسته هجري ششم قرن در علي بن خالفت و داشتند سلطه عباسي ممالك غرب و شرق بر سلجوقي

عباسي بر فروپاشي و سقوط خود نزديك مي شد» (مقدمه)

* نزهة األنفس و روضة المجلس.(متوفي: العراقي عبداهللا بن علي بن محمد ابوسعيد *

561 هـ .ق)* تحقيق و تصحيح: رمضان بهداد.

* چاپ اول، تهران: مركز پژوهشي ميراث مكتوب، 1387.

كتاب شامل 28 باب، به تعداد حروف الفباي عربي است و در هر باب، امثال يك حرف ذكر شده است.

شيوة مؤلف در ذكر امثال، اين گونه است كه در هر باب، مثلي را آن كاربرد حوزة و مي دهد شرح را آن مفهوم و مي كند بيان را دقيقا تعيين مي كند. اگر شرح مثلي، مستلزم بيان حكايتي يا روايت شود، روشن كامال مثل مفهوم كه نحوي به بوده، قطعه شعري حكايت يا قطعه شعر مذكور نقل شده است. تمركز نويسنده در امثال نيز، امثالي بوده كه در بين عموم به نوعي تحريف شده يا سوءتعبيري نسبت به آنها وجود داشته است و مؤلف سعي نموده با توضيح و شرح مفهوم آن امثال، رفع ابهام نمايد. البته «محتويات اين كتاب، تنها امثال تحريف شدة عربي نيست؛ بلكه در آن پاره اي واژه هاي عربي نيز شرح شده است و عبارات و مضامين حكمت آميزي را نيز شامل است و به نظر مي رسد كه عوام در لفظ يا معني يا كاربرد اين واژه ها

و عبارات نيز خطاهايي داشته اند» (مقدمه)حواشي كتاب كه از مصحح كتاب است، شامل برخي يادآوري ها و روشنگري هاست. كتاب داراي چند فهرست بسيار مفيد است كه براي پژوهشگران راهگشاست: 1. فهرست آيات قرآني، 2. فهرست احاديث نبوي، 3. نام هاي خاص و شاعران، 4. نام هاي ديگر، مانند نام هاي حيوانات و ...، 5. نام قبايل، 6 . مكان ها، 7. ايام العرب، 8. ابيات، 9. امثال واقوال اصلي و فرعي كه در ضمن شرح امثال به آنها

اشاره شده است، 10. فهرست منابع و مآخذ مورد استفادة مصحح.

نزهة األنفس و روضة المجلس

9813

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

حقيقت و سراب: قرائتى در جنبة عرفانى ادونيس

* الحقيقة و السراب: قرائة فى البعد الصوفى عند ادونيس.* سفيان زدادقة.

* چاپ اول، الجزيرة: منشورات االختالف، 2008.

ادونيس در فرهنگ و ادبيات معاصر عرب به دليل فراوانى سروده ها و آثار انتقادى و كيفيت و تداوم آن، از ديگران ممتاز است؛ چنان كه بخش بزرگى از نوشتارهاى انتقادى وى به نقد شرايط فرهنگى و معرفتى عرب در سه گانة الثابت و المتحول اختصاص دارد.

كتاب حاضر از مدخل «تصوف و نص مدرنيسم: جدايى پرسش و ديدار شعر» و سه فصل و يك خاتمه تشكيل شده است. فصل نخست به بررسى «خط سيرهاى تصوف و شعر در فرهنگ عربى و اسالمى» اختصاص دارد. موضوع فصل دوم «ادونيس و خاستگاه تصوف» است. در فصل سوم و پايانى دربارة «متنيت ادونيسى: ديالكتيك مقدس و ناپاك» بحث شده است. مؤلف كتاب بر اين باور است كه ادونيس دوست ندارد كه همانند يك ناقد، يعنى فردي آكادميك و روشمند و مستند، محاكمه شود؛ بلكه دوست دارد كه به او به مثابة يك هنرمند و مشخصا يك هنرمند انقالبى نگريسته شود. انقالبيان به حرارت و چاالكى، آنارشيسم، عدم پذيرش، شور و شوق و همچنين به تنومندى خطاهايشان شهره اند. برخى از پژوهشگران معتقدند كه ادونيس از روحية پيشگام و پيشتاز بودن بيشتر متأثر بوده است تا جريان مدرنيسم به منزلة يك كل، و اين به دليل حمله و هجمة او به تراث و تراث گرايان بوده و او كوشيده است تا مفهوم دگرديسى را در متون شعرى نيز پياده سازد. از نخستين شاعران عرب كه كوشيد وجوه تشابه تصوف و مدرنيسم را جست وجو كند، ادونيس بود. وى در كتاب الثابت و المتحول، براى نگرش صوفيانه جنبش انقالبى افراطى اى قائل است كه آن را تاريخى در موضع معارضه/ مدرنيسم قرار مى دهد؛ زيرا تصوف در نگاه او يكى از بال هاى نزاع فكرى ميان حكومت هاى موجود (امويان و عباسيان) است كه تالش مى كردند به سوى ثبات و تداوم پيش روند؛ اما نيروهاى تغيير و انقالب در جامعه بودند. از نمونه هاى ديگر آن، گروه هاى ديگرى مثل معتزله، عقل گرايان، باطنيان و ملحدان و نظاير آنها بودند. مؤلف به تلفيق شعر و تصوف به صورت معرفت شناسانه معتقد است؛ از اين رو، شعر نزد او نوعى از وحدتى است كه در آن به دنبال حل تناقضات وجود از طريق گريز از بند كهنگى و روزمرگى به سوى آزادى و نامحدوديت است. ادونيس ـ و پيش از او تصوف ـ به كشف باور داشت و به تدريج مواضعش از حمايت و پشتيبانى عقالنيت و شك و دكارتيسم، به رويكردي كامال متفاوت متحول شد، كه اشراق، عدم پذيرش منطق و براندازى سلطة عقل و واقع مشخصه هاى آن است. در شعر ادونيس بسيارى از نمونه هاى تصوف، كه نمادهاى تمرد بر عرف و انديشة حاكم مى باشند، يافت مي شود؛ همانند حالج، نفرى و سهروردى. ادونيس پافشارى

و اصراري روشن بر پيوند تاريخى ميان پيدايى تصوف و موضوع تشيع دارد، بدون اينكه خود را براى اثبات اين پيوند به دشوارى بيندازد.

99

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

ادونيس، پيشگوي شعر عربي

* ادونيس، عراف القصيدة العربية.* عابد اسماعيل.

* چاپ اول، دمشق: األمانة العامة الحتفالية، 2008.

كتاب حاضر پژوهشي دربارة زندگى ادونيس، شاعر برجستة سوري است كه جنبه هاي گوناگون هنرى اين شاعر را بررسي كرده است. مؤلف، ادونيس را از سويي به يك پيشگو يا اوديسه و از سوي ديگر به يك

ايدئولوگ تنگ نظر يا يك جهان شهر گشاده رو تشبيه مى كند.ادونيس سرآمد شاعران معاصر عرب است؛ اما چرا سروده هاى نخستين او، مانند «أغاني مهيار الدمشقي»، را با عشق و عالقه تكرار مى كنيم، ولى به اشعار تاريخى اخير او چندان توجهي نمي كنيم؟ آيا سبك ادونيس سبكى است كه دروازه هاى خود را به روى همه بسته است؟ آيا صاحب كتاب مفرد بصيغة الجمع، قبل از هركس ديگرى مى دانست كه شعر نويى كه در اواخر دهة پنجاه به همراه همكاران

خود در مجلة شعر بشارت آن را مى داد، سبك نبود، بلكه موجى بود كه در جا و زمانى غيرمناسب دريا را به تالطم واداشته بود؟عابد اسماعيل هرگونه نقد و اعتراض به سبك و شعر ادونيس را رد مى كند و در مدح و تمجيد وى به اوج قله مى رود: «ادونيس يك شاعر دريانورد است؛ يك ماوراى فرهنگ پيماست؛ او يك ماجراجوست؛ يك نوگراست؛ او اوديسة شعر عربى است كه هيچ گاه از سفر خسته نمى شود؛ هيچ گاه از اميد داشتن خسته نمى شود و نمى خواهد كه شعر درهايش را ببندد». اين تعريف و تمجيد وى، از كتاب هاي اول الجسد آخر البحر و تنبأ ايها العمى و تاريخ يتمزق في جسد امرأة شروع مى شود و در ديوان في لعبة مرايا متقابلة بعد افسانه اى مى يابد؛ در ديوان ازمة الرائى األعمى جنبة صوفيانه مى يابد؛ كسى كه مخالف رؤياهاست؛ در كتاب تاريخ يتمزق في جسد امرأة جنبة انشائى هم پيدا مى كند. مؤلف، ادونيس را هم سطح شاعران جهانى، همانند اوكتاويو پاز، الن گينسبرگ و نظاير آنان مطرح مى كند. وى در نقد كتاب الهجرة و التحوالت في اقاليم الليل و النهار به سخنان و گفته هاى ساير اديبان و شاعران جهانى نيز استناد مى كند. ولى بايد افزود كه اين كتاب سؤال نقدى در بر ندارد؛ سؤال هايى كه با مشخص شدن آنها بتوان اين تجربة شعرى را مشخص نمود. همان تجربه اى كه محمد بنيس

دربارة آن گفته است: وى همانند آتشى است كه هيزم مسلمات را مى سازند و همانند خالكوبى اي است كه بدن شعر عربى را تزيين كرده است.

هستى شناسى شعر منثور سوريه

* نوارس سوداء: انطولوجيا الشعر السورى.* صالح دياب.

* چاپ اول، الجزيره: منشورات البيت، 2008.

پرداخته بررسى شعر 33 شاعر مؤلف در آن به منثور سورى است كه هستى شناسى شعر حاضر كتاب است. صالح دياب ابتدا تجربة شعرى محمد ماغوط را بررسى كرده و تجربة او را پلكان اصلى پيشرفت اغلب تجربه هاى بعدى در شعر منثور دانسته است. اين تجربه كه «از طبقه بندى زمانى گريزان است، با توجه به

اينكه حامل زيبايى شناسى هاى بيانى است، تا به امروز تاب آورده است». مؤلف بر اين باور است كه دستاوردها و پيروزى هاى ماغوط، كليدى براى شاعران نسل دهة هفتاد، نظير منذر مصرى، رياض صالح حسين، عادل محمود و بندر عبدالحميد بود. از نظر اين گروه، شعر به فضايي زيبايى شناسانه رفت كه اين فضا مبتنى بر ستايش روزانه و جشن گرفتن آن بود. همچنين از نظر آنان اين شعر بر «اهميت كالم شفاهى عادى و عقب نشينى كلى از بالغت، فصاحت و شيوايى» تكيه داشت. اما انشعاب ديگر در مسير شعر منثور سوريه، در تجربة نسل دهة هشتاد پديد آمد. اين نسل با بى رغبتى و گريز از آنچه عقالنى و ديدگاه مدار بود، به شعريتي متفاوت روى آورد كه «از مبانى زيبايى شناسانه و بيانى رها بود، از شعر شفاهى دهة هفتاد به سوى نگارشي متفاوت حركت مى كرد كه در درجة اول، تجربه گرا بود تا بازنگرى و تجديدنظرى دربارة ابزار و ساختمان بيانى و سبكى دهة گذشته داشته باشد. بدين روى، به تمام آنچه منبرى، خطابى و تهييجى است، پشت كرد و به آنچه درونى، صميمانه و خاص بود، روى آورد». شعر نسل دهة هشتاد، طبق تقسيم بندى مؤلف، به دو جريان منتسب است؛ نخست جريانى كه «به زيبايى شناسى هاى شعر دهة هفتاد توجهي خاص داشتند، بدون اينكه اين زيبايى شناسى ها را به صورت ريشه اى و عميق بسط و توسعه دهند. از نمايندگان اين جريان، لقمان ديركى، محمد فؤاد و حكم بابا هستند. اما جريان دوم به كار صورت سازى و شگفتى روزافزون از صورت شعرى اهميت داد. نمايندگان اين جريان، عمر قدور، حسين بن حمزه و صالح دياب

هستند». مؤلف در قرائت تجربه هاى شاعران زن سورى، به شاعرانى چون سنيه صالح، دعد حداد، مرام المصرى و هنادى زرقه پرداخته است.

10013

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

قرائت هايي در رمان ايراني

* قراءات فى الرواية االيرانية.* سليم عبداألمير حمدان.

* چاپ اول، الهيئة العامة السورية للكتاب 2008.

مؤلف اين كتاب بر آن نيست كه تاريخچه اى از رمان هاى فارسى ايران ارائه دهد؛ بلكه تنها مي كوشد تا برخى از رمان هاى مهم فارسي را شرح دهد. وى داستان ها و رمان هاى ايرانى را مطالعه كرده و از متن آنها توصيفي تاريخى به دست مى دهد؛ هنرى كه به داليل مختلف خوانندة عرب بدان دسترسي نداشته و شايد هم به علت آشنا نبودن با حال و هواى آن، برايش جذاب نبوده است و در اين ميان، بيش از همه، عوامل سياسى اثرگذار بوده است. به باور مؤلف، رمان هاى نوين ايرانى را مى توان به سه گروه تقسيم كرد: گروه مؤسسان، گروه نسل دوم، و گروه نسل سوم. وي از ميان گروه مؤسسان، به آثار صادق هدايت و بزرگ علوى توجه نموده و از نسل دوم، به دليل محدوديت، فقط به آثار هفت تن از نويسندگان اين نسل پرداخته است و از نسل سومى ها، كه راضى نمى شوند همة آنها را در يك گروه جمع كنيم، به نوشته هاى اميرحسن چهل تن اشاره مى كند. عبداالمير حمدان معتقد است كه صادق هدايت نخستين كسى است كه به شيوة نوين رمان نوشته است. البته شهرت وى فقط به دليل نوشته هايش نيست؛ بلكه سبك زندگى و مرگ ناگهانى وى نيز در اين امر دخيل بوده است. وى در 48سالگى در پاريس خودكشى كرد. صادق هدايت همواره و حتى از اولين نوشته هايش سعى كرده است كه آثار خود را بدون هيچ نقص و كم و كاستى ارائه بدهد و آنها را از هرچه غيرفارسى است، دور سازد. سادگى و روانى نوشته هاى وى و جذابيت آنها موجب شده است كه از نوشته هاى نثر آن زمان، كه مسجع و موزون بودند، بسيار متمايز باشند. مؤلف دربارة بزرگ علوى مي نويسد: با وجود اينكه او در خانواده اى مذهبى به دنيا آمد و رشد كرد، غرق در انديشه هاى سوسيالستى بود. وى همچنين با ادبيات اروپاى جديد نيز آشنا بود. از آنجا كه در نوشته هايش متأثر از انديشه هاى ماركسيستى كالسيك بود، در دهة چهل، كه حزب توده در ايران تشكيل شد، پنج سال در زندان به سر برد. وى عضو كميتة مركزى حزب توده بود؛ ولى در اوايل دهة پنجاه از ايران فرار كرد و بقية عمرش را در خارج از ايران به سر برد و حتى يكى از نوشته هايش كه عليه حزب توده بود، بعد از مرگش منتشر شد. وى در اين كتاب نه تنها از اين حزب كمونيستى انتقاد مى كند، بلكه آن را به شدت محكوم مى نمايد. حمدان از نويسندگان نسل دوم به احمد محمود اشاره كرده و او را بهترين نويسندة رمان مي داند. رمان همسايه وى در 1966 نوشته شد؛ ولى چاپ آن

بعد از نه سال ممكن شد و حتى تجديد چاپ آن نيز در چهار سال پاياني دوران رژيم شاهنشاهى ممكن نشد.مؤلف كتاب در ادامه، هوشنگ گلشيرى و آثارش، نظير رمان جن نامه، شازده احتجاب و آينه هاى دردار را معرفي كرده و معتقد است كه بيشتر نگاه ها حول كتاب شازده احتجاب وي متمركز شد؛ به نحوى كه وجود گلشيري را در اين كتاب خالصه كردند و به ساير نوشته هاى وى اهميت

چندانى داده نشد.

ادبيات تشيع در سرزمين شام، در قرن چهارم قمري

* أدب التشيع في بالد الشام خالل القرن الرابع الهجري.* محمد كاظم مكي.

* چاپ اول، بيروت: دار المنتدي، 2008.

كتاب ادبيات تشيع در سرزمين شام در قرن چهارم قمري، در اصل رسالة دكتري مؤلف است كه چاپ آن به داليلي نامعلوم، بعد از وفات او صورت گرفته است. اين كتاب افقي گسترده از شعر و ادب و معاني ديني و مذهبي را بررسي نموده و مؤلف با توجه به دو عامل اساسي، به موضوع ادبيات تشيع پرداخته است؛ عامل نخست، اهميت سياسي اين نوع ادبيات در قرن چهارم هجري است؛ زيرا اين قرن شاهد اوضاعي بي نهايت دشوار براي تشيع بود. عامل دوم، اهميت ادبي رويكرد بياني واليت اهل بيت (ع) است؛ چرا كه اين نوع ادبيات ابزاري بود كه به واسطة آن، پايبندي به خط اهل بيت پيامبر (ص) بيان مي شد. اين كتاب از 4 باب تشكيل شده است. هريك از اين باب ها شامل چند فصل است كه در آنها مراحل ادبيات تشيع و شرايطي كه بر اين نوع ادبيات عارض شده، به لحاظ تاريخي به تفصيل تبيين و تشريح شده است. مؤلف در باب نخست شرايط تاريخي، اجتماعي و سياسي سرزمين شام در قرن چهارم قمري را بررسي و تبيين كرده است. در باب دوم شرايط مذهب تشيع و شيعيان در اين سرزمين بررسي و سپس ادبيات عقيدتي تشريح شده است. كاظم مكي در باب سوم وضع ادبيات ديني و عقيدتي و به طور مشخص، ادبيات تشيع در سرزمين شام را طي قرن چهارم قمري بررسي كرده است. باب چهارم و پاياني كتاب به بررسي ارزش ادبيات عقيدتي و ديني در سرزمين شام در قرن چهارم قمري اختصاص دارد.

101

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

مقاومت و جلوه هاي آن در شعر زياد ذبيان

* المقاومة و تجلياتها فى شعر زياد ذبيان.* محمد توفيق صادق.

* چاپ اول، بيروت: 2008. كتاب حاضر، تحقيق، نقد و بررسي شعر عالمه دكتر زياد نجيب ذبيان، شاعر لبناني، و رويكرد وي به مقاومت است. كتاب شامل 5 فصل است؛ در فصل اول، جلوه هاي مقاومت در اشعار زياد ذبيان بررسي شده است. مؤلف در اين فصل ابتدا به زندگي شاعر و مواضع فكري و سياسي وي پرداخته، سپس ماهيت شعر انقالبى شاعر را تشريح كرده است. در فصل دوم، گزيده هايى از مجموعه هاي اشعار نجيب ذبيان در حوزة شعر مقاومت ذكر و بررسي شده است كه برخي از اين مجموعه ها عبارتند از: لكم أضيء الشموع (1968)، الشوق و الرصاص (1969)، لتحترق الحدود (1970) الجرح عند خاصرة البحر (1972)، الخالد، عن سيرة الرئيس عبدالناصر (1972) و مذكرات مقاوم (1979). پژوهشگر در فصل سوم ريشه هاي شعر مقاومت را بررسي نموده است. اين فصل پژوهشى است تاريخى دربارة زيربناي اولية شعر مقاومت در لبنان و دنياي عرب و جهان اسالم. فصل چهارم به بررسي موضوع تحول شعر مقاومت اختصاص دارد كه نجيب ذبيان در آن نماي تاريخى تحوالت شعر مقاومت طي دوره هاي سه گانة اسالمى، يعنى اموي، عباسى و عثمانى، را تشريح كرده است. در فصل پنجم ساختار كنوني شعر مقاومت بررسي شده و مؤلف به تحوالت معاصر و جديد شكل و مضمون شعر مقاومت پرداخته است.

رمان عربى، از واقعيت تا خيال پردازى

* الرواية العربية بين الواقع و التخييل.* رفيف رضا صيداوى.

* چاپ اول، بيروت: دار الفارابى، 2009.

كتاب حاضر، پژوهش جديد رفيف رضا صيداوى، منتقد و پژوهشگر لبنانى، است كه در آن به رصد و خورى، الياس چون نويسندگانى آثار بررسى با خالقانه، و نوآورانه كار در ذاتى» «خيال پردازى شناسايى

رضوى عاشور على بدر، احالم مستغانمى، علويه صبح، احمد على الزين و ... پرداخته است. كتاب صيداوى كه در رمان تاريخ و سپس خيال پردازى ذاتى غور مى كند، در عين حال خواننده را به اين تفكر وامى دارد كه منتقد در همان حال ديدگاه زيبايى شناسانه و تحليلى ارائه مى كند. وى كه در ارتباطي روشن با رمان جهان عرب - به طور عام - است، ناگزير بايد در آينده به ضرورت گسترش دادن افق اين گونة ادبى و نيز نوشته هاى جديدى كه با اين سبك تناسب و انسجام دارد، بپردازد. اين گونة ادبى، كه زندگينامه نويسى را با خيال در هم آميخته است، مانع يا تنگنايى براى نويسندة خالق نيست؛ بلكه به عكس، افق و چشم اندازي جديد را پيش روى او مى گشايد. اما آن نسبت به منتقد يك مشكل محسوب مى شود؛ زيرا اين نوشته نه يك زندگينامة خودنوشت به شمار مى آيد و نه صرفا يك رمان. در اين نوع نوشته، زندگينامة خودنوشت، چنان كه روشن و حاضر است، وجود دارد و نيز خيال كه روشن تر و حاضر است. مؤلف در اين كتاب به اين گونه آثار داستانى پرداخته است؛ به طورى كه رمان نويس، به اعتبار يك نوآور و يك فرد حاضر مى شود؛ بدين معنا كه وى جزئى از آن عمل است كه از شخصيت ها جدا و متفاوت است و اغلب خود داستان نوشتن رمان را روايت مى كند. خانم صيداوى براى پژوهش موضوع اثر، از لبنان آثار الياس خورى، علوية صبح و احمد على الزين، از كويت رمان سمر كلمات طالب رفاعى، از اردن داستان كوتاه اسرار ساعة الرمل الياس فركوح، از الجزاير سه گانة احالم مستغانمى - ذاكرة الجسد، فوضى الحواس و عابر سرير - از عراق رمان زجاج الوقت هدية حسين و مصابيح اورشليم على بدر را انتخاب كرده است. وى در اين كتاب دربارة ديالكتيك رابطة ميان خيال پردازى و واقع گرايى، پرسش رمان از تقدم يكى از اين عناصر بر ديگر، تجسم عملگرايانه كه متن خيال پردازانه آن را ارائه مى دهد، نسبيت حقايق، خيال پردازى درون خيال پردازى، نوشتن به مثابة عمل استمرار در زمان، و خيال پردازى بارورسازندة حقيقت خود بحث مى كند. صيداوى در آغاز اين كتاب نظريات مختلف را در زمينة نقد معرفى كرده، سپس به جامعه شناسى ادبيات كه به دگرگون شدن مفهوم «فهم» كمك مى كند، پرداخته است. آنگاه دربارة نظريات دريافت بحث مى كند. وى در مبحث «نقد در جهان عرب» به ذكر منتقد يا رمان نويسى نپرداخته و بهتر بود كه براى اين بخش از كتاب خود عنوان «نقد در لبنان و فرانسه» را برمى گزيد؛ زيرا جنبش نقد و نامداران اين حوزه از مصر، سوريه، عراق و كشورهاى غرب جهان عرب را ناديده گرفته است. مؤلف در ادامه، دربارة رابطة ميان تحوالت رمان عربى و تحوالت واقع و چالش هاى پيش روى آن بحث نموده و بخشى از اين مبحث را به سه گانة غرناطه رضوى عاشور اختصاص داده است. سپس دربارة «رمان عربى و شهر» بحث

كرده است؛ موضوعى كه مى توان آن را در فرآيند تحوالت رمان و واقع برشمرد.

10213

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

حافظة قومى در رمان عربى

* الذاكرة القومية فى الرواية العربية.* فيصل دراج.

* چاپ اول، مركز دراسات الوحدة العربية، 2007.چنان كه فيصل دراج در كتاب حاضر باور دارد، بدون در نظر گرفتن سرچشمه ها و آبشخورهاى اصلى، نمى توان به پژوهش دربارة رمان عربى دست زد. به عبارت ديگر، بررسى رمان عربى، صرف نظر از تاريخ فرهنگى جديد عربى امكان پذير نيست؛ چنان كه بدون آگاهى از شيفتگى شديد محمد حسين هيكل نسبت به فلسفة روسو، نمى توان قرائت درستى از رمان زينب او به دست داد. نيز نمى توان در رمان المدن الثالث فرح انطون بدون توجه به ظهور انديشه هاى كمونيستى تأملي درست داشت، يا از ديدگاه و منظور نجيب محفوظ در سه گانة مشهورش، بدون توجه به ليبراليسم مصرى تحليلي صحيح عرضه كرد؛ امرى كه گفت وگوى مستمر ميان نقد ادبى و جامعه شناسى

فرهنگ را ضرورى مى سازد.مؤلف در اين كتاب تحوالت رمان عربى را در سه مرحله بررسى مى كند: مرحلة پيشرفت، مرحلة آزادى ملى و استقالل، و مرحلة رمان روشنفكر

عربى و شكست ملى گرايى بعد از شكست ژوئن و جنگ لبنان.رمان عربى در مرحلة اول، پيشرفتى كه جهان عرب در سر داشت، يعنى رهايى از عقب ماندگى و حركت به سوى مدرنيسم را روايت كرده است. از آثارى كه در اين مرحله بررسى شده اند، مى توان به رمان هاى زينب محمد حسين هيكل، عودة الروح توفيق حكيم، الرغيف توفيق يوسف عواد و آثار عبدالرحمن شرقاوى، غسان كنفانى و عبدالكريم غالب اشاره كرد. رمان عربى در مرحلة دوم، روايتگر آزادى ملى و استقالل و نقد سركوبگرى و سلطة سياسى است. از آثارى كه در اين مرحله بررسى شده اند، به اينها مى توان اشاره كرد: المعلم على عبدالكريم غالب، الشراع و العاصفة حنا مينه، اوالد حارتنا، العائش فى الحقيقة و اللص و الكالب نجيب محفوظ و شرق المتوسط عبدالرحمن منيف. رمان عربى در مرحلة سوم روايتگر روشنفكري عربى و دوران پس از فروپاشى ملى گرايى و شكست ژوئن و جنگ ژوئن است. رمان هاى مثل صيف لن يتكرر محمد برادة، رالف رزق

اهللا فى المرآة ربيع جابر، التجليات جمال الغيطانى آثارى است كه در اين مرحله بررسى و تحليل شده اند.مؤلف در نگرش پايانى و كامل خود به تحول جنبش رمان نويسى در جهان عرب، به اين نتيجه مى رسد كه اين رمان به اوليات مدرنيسم عربى اشاره كرده است؛ همچنان كه از سه دهة پيش، حكايتگر محو اين اوليات و ناكامى در زمينه هاى فكرى و سياسى آن بوده است. رمان عربى بدين

معنا، ته نشستى است از ته نشست هاى مدرنيسم شكست خورده و شاهدى بر جامعة مدنى اى كه تحقق نيافت و پروژة ملى اى سست و بى ثبات.

متن مرتبط و آيندة فرهنگ عربى

* النص المترابط و مستقبل الثقافة العربية.* سعيد يقطين.

*چاپ اول، عمان (اردن): المركز الثقافى العربى؛ اتحاد كتاب اإلنترنت العرب، 2008.

پژوهش و تأليف آثار ارزشمند در زمينة نگارش ديجيتالى عربى و جنبه هاى مختلف آن، بسيار كم است و كتاب حاضر از جملة اين پژوهش هاى ارزشمند است. سعيد يقطين، متفكر و منتقد مغربى، در اين كتاب كوشيده است نظرية فكرى و انتقادى عربى جديدى را پايه ريزى كند كه با روح انقالب ديجيتالى كه جهان را در بر خواهد گرفت، همسو و همراه باشد. وى با بازنگرى در فرهنگ عربى - به طور عام - و نوشتن خالقانه و انتقادى عربى - به طور خاص

- خواهان قطع ارتباط با نوشتن به مفهوم سنتى و سابق آن است. يقطين معتقد است كه «زمان آن فرا رسيده است كه رابطة خود را با دن كيشوت عربى خاتمه دهيم» و اين به معناى آغاز تاريخ جديد نگارش و جديد خط مشى هاى گشودن و نقد و نوآورى متن، در به «بازبينى دعوت خالل از را كار اين وى است. عربى نقد و نوآورى جديد تاريخ و چشم اندازهايى كه بايد با نوآورى جديد مبتنى بر ارتباط و تعامل در آن پاى گذارد» عملى مى داند. هدف كتاب حاضر تأكيد بر ورود به عصر ديجيتالى از طريق خلق «متن مرتبط» و در پيش گرفتن ارتباط متنى به منزلة محورى اساسى در تفكر و عمل است. مؤلف تأكيد مى كند كه تمرين ارتباط، جز با تجديدنظر و بازنگرى در نگارش عربى، از مقاالت مطبوعاتى گرفته تا پايان نامه هاى دانشگاهى و انواع گفتمان هايى كه در ادبيات، هنر، علوم

103

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

شعر خليل حاوى: بررسى هنرى

* شعر خليل حاوى: دراسة فنية.* عابدى على جمعة.

* چاپ اول، قاهره: هيئة قصور الثقافة، 2007.خليل حاوى در سال 1925 در لبنان زاده شد. در دانشگاه امريكايى بيروت در رشتة فلسفه تحصيل كرد و براى ادامة تحصيل به كمبريج رفت. مقدارى از شعرهاى او حاصل تأمالتش در كمبريج است. وى از اين دانشگاه درجة دكترى در رشتة فلسفه اخذ كرد و استاد دانشگاه امريكايى بيروت شد. از وى پنج مجموعة شعر به نام هاى نهر الرماد (1957)، الناى و الريح (1961)، بيادر الجوع (1965)، الرعد الجريح (1979) و من جحيم الكوميديا (1979) به جاى مانده است

كه اين مجموعه ها موضوع پژوهش دانشگاهى عابدى على جمعه قرار گرفته است.مؤلف كتاب معتقد است كه شعر خليل حاوى به متمركز شدن خواننده نياز دارد تا قفل هايش باز شود؛ زيرا به خوانندة عادى به راحتى اجازة چنين كارى را نمى دهد؛ بلكه به خوانندة ماهرى نياز دارد كه صاحب توان غور در شعر و كشف رمزهاى عمق آن و ريشه هاى درهم تنيدة ژرفاي ميراث متنوع باشد؛ همچنان كه شاعر نيز به رمز و اشاره تكيه دارد و صاحب قدرتي بزرگ در نوآورى رابطه هايى است كه متصف به ويژگى هايى

چون تازگى و بداعت هستند.به باور مؤلف، از نظر خليل حاوى، شعر نبايد ابهام آميز باشد؛ بلكه شعر ساختماني بزرگ است كه زير قامت بيرونى آن طبقات و دهليزهايي پنهان است و شاعر در به جا گذاشتن بسيارى از اشاراتى كه خواننده را در كشف اعماق آن كمك مى كند، بخل نمى ورزد. شاعر اين موازنه را به كامل ترين شكل ايجاد مي كند، به گونه اى كه شعر او به سوى پيچيدگى و ابهام سخت و دشوار ـ همانند اشعار ادونيس ـ حركت نمى كند؛ اما در عين حال،

به سوى وضوح و روشني بى پرده و عريان، نظير اشعار فيتورى، به ويژه در ابتداى تجربة شعرى اش، يا برخى از اشعار سياسى البياتى، پا نمى گذارد.از مهم ترين ويژگى هاى شعر خليل حاوى كه على جمعه بدان اشاره مى كند، انبوهى رمز ها و نمادها و ارتباط هم زمان آن با ساختار عمل ادبى است؛ به طورى كه در يك شعر او انبوهي شگفت آورى از رمزها را مى بينيم كه با يكديگر پيوسته هستند و در جريان كلى شعر حركت مى كنند و به منزلة سلول هاى زنده در ساختار رمز كلى شعر هستند و چه بسا اين ويژگى به اعتماد جوهرى و ماهيتى شاعر در اشعارش به اسطوره بازمى گردد. شايد خليل حاوى از بزرگ ترين شاعران عرب در گردآورى رمز در اشعارش باشد؛ به طورى كه هيچ كدام از اشعار او خالى از شبكه اى از رمزها و نمادها نيست. اين رمزها برگرفته از ميراث، طبيعت، واقعيت، و رمزهاى ناخودآگاه است. هر كلمه اى در شعر خليل حاوى حامل پرتوهاى رمزگونه است و قدرت شاعر در خلق رمزها بسيار است و او در اين زمينه داراي شهرتي بسيار در شعر معاصر عربى است؛ براى مثال، نمادهاى باد، ناى،

طاووس، بدويت گندمگون و زاهد، همگى در يك شعر او به نام «نفير و ناى در صومعة كمبريج» گرد آمده است.اين كتاب در 6 فصل سامان يافته است كه طى آن، مؤلف آثار شاعر را تحليل و بررسى كرده و ويژگى هاى آنها را از زبان، موسيقى، رمز، اسطوره

و ساختار دراماتيك و جز آن بررسى مى كند.

اجتماعى، اقتصاد، فرهنگ و بحث علمى خلق مى كنيم، امكان پذير نيست. از ديدگاه سعيد يقطين، رايانه و اينترنت صرفا يك ابزار نيست؛ بلكه روش انديشيدن و روش زندگى و عمل است. وى دربارة اين معنا تأكيد مى كند كه «نمى توانيم از مرحلة ديجيتالى در توليد و دريافت، بدون حضور بينش ديجيتال، تفكر ديجيتال و ديدگاه و فلسفة ديجيتال اشيا سخن بگوييم». وى در همين سياق، برخى از پرسش هاى مهم را مطرح مى كند؛ از جمله در عصر خودمان چگونه زندگى مى كنيم؟ چگونه مى توان ديجيتال

انديشيد؟ چگونه مى توان ديجيتال نوشت؟ چگونه مى توان ديجيتال خواند و مطالعه كرد؟اين كتاب از سه باب و يك خاتمه تشكيل شده است كه هر باب شامل سه فصل است. يقطين در باب نخست دربارة «پرسش متن در عصر

ديجيتال»، «متن مرتبط و نوسازى نقد ادبى» و «ارتباط متنى و گفتمان داستانى» بحث مى كند.در باب دوم اين موضوعات بررسى شده است: «هنر نگارش ديجيتال: ضرورت هاى نوسازى نگارش عربى»، «مبانى و اصول نگارش ديجيتال»

و «ديجيتال سازى متن عربى».جديد» و «نقد در عصر گونه هاى ديجيتال و ديجيتال»، «ادبيات ادبيات مباحث است: «ديجيتال هاى ادبى و پايانى شامل اين باب سوم و

ديجيتال».

10413

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

دربارة كتابنوشتار زنانة عرب در دوران معاصر، با نويسندگانى چون عايشه التيموريه، ورده اليزيجى، زينب فواز و ديگر طاليه داران مصرى مشرقى قرن نوزدهم شكل گرفت. اين كتاب كه اول بار به زبان عربى در سال 2004م منتشر شد، محصول مطالعه اى بسيط در اين زمينه است و به بررسى آثار اين پيشگامان و تأثير آنان در ادبيات زنان عرب تا پايان قرن بيستم مى پردازد. از نقاط قوت اين مجموعه، كتابنامة مفصل و جامعى است كه تمامى آثار زنان عرب را در بر گرفته است. در بخش نخست، 9 مقاله در نقد و بررسى آثار زنان عرب خاورميانه، از مراكش تا عراق و از سوريه تا يمن، آمده است كه تطور نوشتار زنانه در هر ناحيه را در ژانرهاى داستان، شعر، نمايش و اتوبيوگرافى رصد و تحليل مى كنند. بخش دوم كتاب، شامل مدخل بيش از 1200 زن نويسندة عرب از سى سال آخر قرن نوزدهم تا 1999 است. هر مدخل شامل خالصة بيوگرافى نويسنده و فهرست آثار اوست و به عالوه، فهرست آثار زنان عرب را كه به انگليسى و فرانسوى نوشته شده اند و همچنين آثار ترجمه شدة ايشان را ارائه مى كند. وجوه پژوهشى و گستردگى دامنة مطالعات اين كتاب باعث شده است تا به منبعى غنى براى عالقه مندان به ادبيات عرب، مطالعات زنان و ادبيات تطبيقى تبديل شود و براى دانشجويان زبان و ادبيات عرب و پژوهشگران فرهنگ خاورميانة عربى قابل استفاده باشد. از ميان نويسندگان و منتقدان شركت كننده در اين كتاب مى توان به عماد ابوقاضى، محمد برادا،

صبحى حديدى، حيدر ابراهيم، يمنى العيد، سعد المنيع، ايمان الغدى، و امينه رشيد اشاره كرد. دربارة ويراستاران

ردوا آشور، نويسنده و محقق مصرى، چندين رمان و سه مجموعة داستان كوتاه و چهار مجموعة نقد ادبى از خود به جاى گذاشته است. وى ويراستار و سرپرست ترجمة مجموعة9 جلدى تاريخ نقد ادبى كمبريج (2006) به عربى نيز هست و در حال حاضر در سمت استاد ادبيات انگليسى و تطبيقى در دانشگاه عين الشمس قاهره تدريس مى كند. فريال غزول، محقق، منتقد و مترجم عراقى است. وى در دانشگاه امريكايي قاهره در سمت استاد ادبيات انگليسى و تطبيقى تدريس مى كند و سردبير مجلة الف:

بوطيقاى تطبيقى است. غزول كتاب بوطيقاى شبانه: شب هاى عربى در بستر تطبيقى را هم در سال 1996 به نگارش درآورده است.هسنا ردا مكداشى، ناشر لبنانى، مدير سابق انتشارات خانة ترجمة ادبيات كودك، و عضو مؤسس و مدير اجرايي «نور» (مؤسسة مطالعات و تحقيقات زنان عرب) در قاهره

است. وى از ويراستاران فصلنامة نور بوده و اولين نمايشگاه كتاب زنان عرب در قاهره را در سال 1995 بنا نهاده است.

Price: $59.50 Hardcover: 512 pagesPublisher: American University in Cairo Press (December 30, 2008)Language: EnglishISBN-10: 9774161467ISBN-13: 978-9774161469

مرجع انتقادى زنان نويسندة عرب (1873-1999)

* مرجع انتقادى زنان نويسندة عرب (1873-1999).* ويراستاران: ردوا آشور، فريال غزول و هسنا مكداشى.

* انتشارات دانشگاه امريكايى قاهره (2008)* Arab Women Writers:A Critical Reference Guide (1873-1999).* By Radwa Ashour, Ferial Ghazoul and Hasna Reda-Mekdashi.

105

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

دربارة كتاببعد از سال ها، زن مسلمان عرب به بازنمايي هويت خود در هنر، ادبيات و سينماي بعد از استعمار پرداخته ؛ اين تصوير چگونه است؟

كتاب اخير ليندسي مور به شرح تمهيدات گوناگون زن مسلمان معاصر عرب در بازآفريني تصوير و صداي خود به شيوه هاي تازه در ادبيات و هنر مي پردازد؛ صدايي كه مي كوشد پارادايم هاي چندفرهنگي و تصاوير جعلي استعمارگران و خاور شناسان و كلى سازى ناسيوناليسم را به چالش بكشد. مور در اين كتاب به تحليل نظري و عملي مفاهيمي چون استعارة تصوير، ديده شدن و صدا، افسردگي حاصل از ناسيوناليسم و روايت هاي دختري/ مادري، استحالة «خانه و حرم»، و امتزاج مرزهاي زمان، فضا، و رسانه مي پردازد. اين كتاب گسترة فرهنگي- ادبي وسيعي را از الجزيره تا مصر، اردن، لبنان، مراكش، فلسطين، تونس و حتي اروپاي پسااستعماري مي پيمايد. در اين كتاب كه براي عالقه مندان به مطالعات زنان، تاريخ، ادبيات، و رسانه هاي تصويري قابل استفاده است، آثار نويسندگان و هنرمنداني چون آسيه جبار، مونا حتوم، فاطيما مرنسي، احالم مستغانمي، نوال السعداوي، ليال صبار، زينب صديرا، اهداف سويف، مفيده طلعتي، فدوه طوقان

و بسياري ديگر بررسي و تحليل شده است.فهرست مطالب

در فصل هاي اين كتاب مي خوانيد: مقدمه، 1. بسترهاي تاريخي، 2. پيدايي، تصوير، و صدا: پرسشي (دوباره) دربارة زنان الجزيره، 3. ماليخوليا در مغرب: طرحواره هاي مادري- دختري، 4. بازآفريني تصوير خانه، 5. ترجمه و عبور از مرزها. ليندسي مور استاد دانشگاه لنكستر است و به تدريس ادبيات پسااستعماري،

نوشتار زنانه، و نظرية ادبي مي پردازد. وي تا كنون مقاالت متعددي دربارة تصوير زنان عرب و مسلمان در ادبيات و در خودنوشت هاي زنان نوشته است.

صدا و تصوير زن مسلمان عرب در ادبيات و سينماي پسااستعماري

* صدا و تصوير زن مسلمان عرب در ادبيات و سينماي پسااستعماري.* ليندسي مور.

* انتشارات راتلج، 2008.

* Arab Muslim Woman Voice and Vision in Postcolonial Literature and Film.* Lindsey Moore.

* ISBN: 978-0-415-40416-7. Binding: Hardback. Published by: Routledge. Publication Date: 9th May 2008. Pages: 208.

فرهنگ عرب، هويت و رمان: مروري بر ژانر، هويت و عامليت در ادبيات داستاني مصر (از سري كتاب هاي مطالعات ادبيات خاورميانه )

Product DetailsHardcover: 272 pages Publisher: Routledge; 1 edition (July 18, 2007) Language: English ISBN-10: 0415772605 ISBN-13: 978-0415772600

10613

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

دربارة كتابكتاب فرهنگ، هويت و رمان عرب به بررسي رابطة پيچيدة رمان و هويت در فرهنگ مدرن عربي و به خصوص مصر امروز مي پردازد. نويسنده در اين كتاب، بحران هويت در رمان معاصر مصر را بستر مطالعات انتقادي خود قرار مي دهد تا دربارة ريشه هاي مذهبي، اجتماعي، سياسي و رواني

اين پديده و بازتاب آن در ادبيات معاصر مصر تفحص كند. تجربة تاريخي مصر امروز، به نوعي بازتاب وضعيت عمومي جهان عرب مسلمان و ديگر ملت هاي پسااستعماري است كه حاال مي كوشند به بازتعريفي فردي و جمعي از هويت و مدرنيت برسند. بنا به يكي از نظريه هاي اصلي اين كتاب، ويژگى هاى بخصوص ژانر رمان، مانند توجه گستردة آن به فرد به مثابة فاعل خودايستا در بروز اميال و تصميم گيري هاي اخالقي، سياسي، و جنسي، اغلب با هنجارها و باورهاي محكم جامعه و فرهنگ سنتي عرب تعارض دارد؛ لذا هدف اين كتاب بررسي نحوة مواجهه و مطابقت هنجارهاى ادبي و زيباشناختي رمان با براهين و هنجارهاي جامعة عربي است. كتاب فرهنگ، هويت و رمان عرب، در كنار مطالعه و بررسي نمونه اي رمان هاي مصري سعي مي كند با قرار دادن متن ادبي در بستر

فرهنگي آن، پاسخ سؤاالتي از اين دست را هم بيابد. سرانجام آنكه ميل رمان عربي به پرداختن به موضوعات ممنوعه و ورود به خطوط قرمز تفكر جامعة عرب و جلب توجه خوانندگان به مباحثي

چون بدن، جنسيت، تفاوت هاي مذهبي و اختالف نظرهاي سياسي، شايد حاكي از نبود جامعة مداراپذير و تنگناي اجتناب ناپذير فرهنگي است. اين كتاب مناسب دانشجويان و محققاني است كه به مطالعات خاورميانه، ادبيات و تاريخ عالقه مندند.

محمد صديق دانشيار دپارتمان مطالعات خاور نزديك در دانشگاه كاليفرنياست.

* Arab Culture, Identity and the Novel: Genre, Identity and Agency in Egyptian Fiction (Routledge Studies in Middle Eastern Literatures). * Muhammad Siddiq (Author).

* فرهنگ، هويت و رمان عرب: مروري بر ژانر، هويت و عامليت در ادبيات داستاني مصر(از مجموعه كتاب هاي مطالعات ادبيات خاورميانه )

* محمد صديق.* انتشارات راتلج، 2007.

داستان معاصر عرب، بدعت از راما تا يالو

* داستان معاصر عرب، بدعت از راما تا يالو.* فابيو كايانى.

* انتشارات راتلج، 2007.

Price: $160.00ISBN: 978-0-415-41456-2 Binding: Hardback Published by: Routledge Publication Date: 22nd August 2007 Pages: 192

* Contemporary Arab، Fiction Innovation from Rama to Yalu.* Fabio Caiani.

107

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

دربارة كتاباين كتاب خوانندگان را با مهم ترين رمان هاى نوشته شده به عربى از سال 1979 به اين سو آشنا مى كند. نويسندگان اين رمان ها به رغم آنكه

سهمى بزرگ در رشد و پيشرفت داستان بلند معاصر عربى دارند، براى اكثر خوانندگان غيرعرب ناشناخته اند. در اين كتاب فابيو كايانى به معرفى و بررسى آثار نويسندگانى چون محمد براداى مغربى، ادوار الخراط مصرى، الياس خورى لبنانى و فؤاد التكرلى عراقى مى پردازد. مهم ترين رمان هاى اين نويسندگان بين سال هاى 1979 و 2002 منتشر شده اند و در طى اين دوران، هريك در آثار خود به پختگى رسيده و به نوبة خود طاليه دار جريانى مبدع در ژانر رمان بوده اند كه پيش تر در آثار نجيب محفوظ ديده شده بود. بسيارى از آثار مهم اين نويسندگان تا به امروز نقد و بررسى نشده اند و اين كتاب مى كوشد بخشى از اين كمبود انتقادى را جبران كند. اين مطالعه، ضمن تكيه بر نظرية ادبى و ارجاعات تطبيقى به آثار ادبى ديگر، مى كوشد دريافته هاى خود را در چارچوبي بسيط تر قرار دهد و پيش از همه، تعريفى ملموس از مفهوم

«بدعت» و بستر اجتماعى - سياسى شكل دهندة آن در داستان عرب ارائه دهد. فهرست مطالب

در فصل هاى اين كتاب به ترتيب مى خوانيد: مقدمه: دربارة بدعت ادبى (بخش نخست)، 1. چندتكگى، 2. چندصدايي، 3. بينامتنيت، 4. متافيكشن، نتيجه گيرى: دربارة بدعت ادبى (بخش دوم).

فابيو كايانى در دپارتمان مطالعات عربى و خاورميانة دانشگاه سنت اندروز انگلستان به تدريس عربى مشغول است.

«دنياي غرب در بازنمايي عرب راهنمايي مفيد و ارزشمند به مجموعة آثاري تأمل برانگيز است و محققان را به پژوهش هاي بيشتر فرامي خواند» (ياسين نوراني، دانشگاه آريزونا، مجلة بين المللي مطالعات خاورميانه، 2008).

دربارة كتابدنياي غرب در بازنمايي عرب از جملة نخستين كتاب هايي است كه به تحليل پاسخ دنياي عرب به نمودهاي فرهنگ و ارزش هاي غرب در ادبيات مدرن عرب مي پردازد. العناني در اين كتاب با بررسي ديدگاه هاي داستان نويسان عربي در قرن نوزدهم و به خصوص قرن بيستم، بابي تازه در بحث قديمي برخورد شرق و غرب مي گشايد كه مي تواند مورد توجه به خصوص عالقه مندان به مقولة برخورد شرق و غرب قرار گيرد. وي در كنار پرداختن به مسائلي چون نحوة نمايش كليشه اي اعراب و مسلمانان در ادبيات، مي كوشد به بازنمايي چهرة غرب در ذهن و ادبيات روشنفكران و نويسندگان عرب طي دو قرن گذشته دست

پيدا كند و از اين رو، اثر وي گامي تازه در مسير مطالعات ادبي جهان اسالم، خاورميانه و مقولة «برخورد تمدن ها» است.فهرست مطالب

در فصل هاي اين كتاب مي خوانيد: 1. مقدمه، 2. دوران پيش از استعمار: برخوردهاي فريبنده، 3. دوران استعمار: برخورد به اجبار، 4. دوران بعد از استعمار (1): برخورد متكبرانه، 5. دوران بعد از استعمار (2): برخورد زبونانه، 6. برخورد با امريكا، 7. برخورد از نگاه زنانه، 8. نتيجه گيري.

دنياي غرب در بازنمايي عرب (مواجهة شرق و غرب در داستان هاي عربي)

* ISBN: 978-0-415-33217-0. * Binding: Hardback * Published by: Routledge * Publication Date: 15th March 2006. * Pages: 272.

* دنياي غرب در بازنمايي عرب (مواجهة شرق و غرب در داستان هاي عربي).* رشيد العناني.

* انتشارات راتلج (2006).* Arab Representations of the Occident (East-West Encounters in Arabic Fiction).* By Rasheed El-Enany.

10813

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

دربارة كتابتحولى كه الف ليلة و ليله، كه به هزار و يك شب، يا شب هاى عربى هم معروف است، در جهان به وجود آورد، با هيچ ابرمتن ديگرى قابل قياس نيست. مجموعه اى كه آنتوان گاالن در 12 جلد تحت عنوان Mille et Une Nuits بر اساس نسخه اى سورى به اروپا معرفى كرد، در سال هاى 1704م تا 1717م به انگليسى ترجمه شد و به اين ترتيب، داستان هاى هزار و يك شب به محافل اروپايي راه پيدا كرد. سه قرن پس از آن، نسخه ها، ويراست ها، ترجمه ها و تأليفات متعدد و متنوعى بر اساس آن مجموعه پديد آمدند و هزار و يك شب در ادبيات انگليسى، اروپايي و جهاني خوش نشست. جالب تر آنكه نسخة دگرگون و تغييريافتة آن دوباره به ادبيات معاصر عرب بازگشت و در متون عربى به شيوه اى تازه بازتوليد گرديد. اين كتاب ضمن ارائة شرحى جامع بر تطور و تحول هزار و يك شب در گذر تاريخ و فرهنگ، به بررسى چندگونگى اين ابرمتن از ديدگاه شرقى و غربى و شرق شناسى امروزى مى پردازد و در عين حال،

ارزيابى دوباره اى است از تأثير هزار و يك شب در جريان روشنگرى و ادبيات رمانتيك غرب و ادامة حيات پرقدرت آن در رمان معاصر عرب.در اين كتاب مى خوانيد:

ديباچه: سرى مكديسى، فليسيتى نوسباوم، 1. مادلن دوبوا: «ترجمه در ناحية تماس: هزار و يك شب آنتوان گاالن: داستان هاى عربى»، 2. رابرت ال مك: «زراعت در باغ: هزار و يك شب آنتوان گاالن در سنت ادبيات انگليسى»، 3. راس باالستر، «سازيدن سيم دوم: نقش دينارزاد در داستان هاى انگليسى قرن هيجدهم»، 4. بريجيت اور: «گاالن، تئاتر جورجي، و ظهور شرق گرايي عام پسند»، 5. نبيل مطر: «مسيحيان در هزار و يك شب»، 6. خالد بكاوى: «زنان سفيد و تخيل آفريقايي در ادبيات قرن هيجدهم»، 7. دونا الندرى: «واثق ويليام بكفورد و استفاده از بازنمايش شرقى»، 8. جيمز وات: «خصوصيت غريب داستان عربى: ويليام بكفورد و هزار و يك شب»، 9. تيم فولفورد: «كالريج و داستان شرقى»، 10. سرينيواس آراوامودان: «كرونوتوپ ماجراجويي و زنوتروپ شرقى: بومى سازى هزار و يك شب در گاالن، شريدان، و جويس»، 11. ناصرالتايي: «تحت تأثير جادو: داستان

شرقى در شهرزاد ريمسكى كورساكوف»، 12. ماهر جرار: «تأثير هزار و يك شب در رمان هاى معاصر عربى».دربارة ويراستاران

سرى مكديسى، استاد ادبيات انگليسى و تطبيقى در دانشگاه كاليفرنيا در شهر لس آنجلس است. او نويسندة كتاب هايى چون امپرياليسم رمانتيك: امپراطورى جهانى و فرهنگ مدرنيته (1998)، و ويليام بليك و تاريخ ناممكن دهة 1790 (2003) است.

و جنسيت نژاد، قصة انسان: حدود چون كتاب هايي و است لس آنجلس شهر كاليفرنياى دانشگاه در انگليسى استاد نيز نوسباوم فليسيتى نامتعارف بودگى در قرن هجدهم (2003) و قرن هيجدهم جهانى (2003) را تحرير كرده است. از ديگر آثار او مى توان به سوژة خودنويسا: جنسيت

و ايدئولوژى در انگلستان قرن هيجدهم (1989)، و نواحى حاره: مادرى، جنسيت و امپراطورى (1995) اشاره كرد.

شب هاى عربى در بستر تاريخ، ميان شرق و غرب

Product Details.Hardcover: 300 pages.Publisher: Oxford University Press, USA (January 15, 2009).Language: English.ISBN - 10: 0199554153.ISBN - 13: 978-0199554157.

* شب هاى عربى در بستر تاريخ، ميان شرق و غرب.* ويراستاران: سرى مكديسى، فليسيتى نوسباوم.

* انتشارات دانشگاه آكسفورد، 2009.

* The Arabian Nights in Historical Context: Between East and West.

* by Saree Makdisi (Editor), Felicity Nussbaum (Editor).

109

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

هشتمين دورة جايزة كتاب فصل

هشتمين دورة جايزة كتاب فصل برگزار شد.برگزيدگان بخش زبان و ادبيات اين دوره، بدين شرح است:

1. زبانزبان هاي باستاني

،(The. و Fort.متن هاي) ـ گل نبشته هاي باروي تخت جمشيدتأليف: عبدالمجيد ارفعي. تهران: مركز دايرة المعارف بزرگ اسالمي،

.1387معرفي مؤلف

سال در ارفعي عبدالمجيد شد. متولد بندرعباس در 1318گذراند. تهران متوسطه را در دورة در را خود كارشناسي دانشنامة رشتة ادبيات فارسي در سال 1343 در كرد. دريافت تهران دانشگاه از دكتري پايان نامة از 1353 سال خود با عنوان زمينه هاي جغرافيايي

باروي گل نبشته هاي كرد. دفاع تخت جمشيد گل نبشته هاي جملة از بزرگ، كورش فرمان و بين النهرين قوانين تخت جمشيد، مختلف به چاپ مجالت مقاله در كنون 11 وي تا اوست. از آثار رسيده است. تدريس متن هاي تاريخي و زبان هاي مختلف باستاني، از جمله پهلوي، اكدي، ايالمي، در دانشگاه تهران، انجمن فرهنگي و پژوهش ديگر، مراكز و شيرازي آسيايي مؤسسة باستان، ايران تحقيق دربارة آجرنبشته هاي تل برد كارگر شوشتر و آجرنبشته هاي جملة از ... و شهركرد سولقان در اين شوشينك شيلهك مينايي

سوابق پژوهشي و آموزشي اوست. معرفي كتاب

ــن مجلد از ــاب حاضر دومي كتتخت جمشيد باروي گل نبشته هاي ــت كه در كاوش هاي سال هاي اســاق ات دو در 1313 و 1312ــرقي ش ــمال ش ــتحكامات اس در ــن ــد. اي ــت ش ــيد ياف تخت جمشــندهاي امور مالي ــته ها س گل نبشايالت فارس در سال هاي سيزدهم (509 پ. م) تا بيست وهشتم (494

ــاهي داريوش بزرگ را در بر مي گيرند و آگاهي بسياري پ. م) پادشاز آنچه در زمان داريوش بزرگ در ايالت فارس مي گذشته است، به ــمار مي آيد كه كم وبيش ما مي دهند. ايالت فارس محدوده اي به شــت. در اين ــانيان را در بر مي گرفته اس همانند فارس در زمان ساسكتاب، گل نبشته هاي تخت جمشيد به شكل جابه جايي كاال، همانند ــو، آرد و برخي از ميوه ها، چون توت و امرود، و چهارپاياني گندم، ج

چون بز، گوسفند و گاو، دريافت، ذخيره سازي براي مصرف انسان و ــت، پرداخت دستمزد به كارگزاران دولتي، از دام و نيز بذر براي كاشــاه گرفته تا خدمتكاران، كارگران و نيز چهارپايان مستقر در محل شيا در حال سفر، پرداخت هزينه هاي سفر و نيز نامه و گزارش ساالنة

عملكرد يك مكان به صورت روزانه و ساالنه به چشم مي خورد. متن ها كه است گونه اي به كتاب اين در تقسيم بندي ها شيوة به 21 گروه و 11 زير گروه تقسيم بندي شده اند. متن ها نخست بر كارپرداز، كاال، فراهم كنندة اشاره شده، كاالي سپس گروه، اساس نام شهر، سال و ماه مرتب شده اند. زبان متن ها، ايالمي، ولي آميخته كتاب باستان است. در اين پارسي بسياري از زبان وام واژه هاي با جامع شرح كوتاهي از تاريخچة زبان ايالمي، منابع و دستور آن و

نيز موضوع گل نبشته ها آورده شده است. هخامنشي، ايالمي زبان دستور زبان، نقشه ها، نشانه ها، متن ها، گروه و تخت جمشيد باروي گل نبشته هاي ويژگي هاي موضوع گل نبشته ها، شكل و اندازة گل نبشته ها، كاال، وزن، تقويم، گروه متن ها، شمارة متن ها، حمل و نقل كاال، تحويل كاال، ترازهاي حسابداري، دريافت هاي كلي، ساختن و به كار بردن، ذخيره كردن غله براي بذر و علوفه، فراهم آوري كاال براي آذوقه، دريافتي هاي كتاب اين مختلف بخش هاي جمله از شاهي، آذوقة و مسئوالن

است كه در قالب گل نوشته به تصوير كشيده شده اند.

2. ادبياتالف. شعر معاصر

ـ سنگچين، سرودة سعيد بيابانكي، تهران: نشر علم، 1387.معرفي شاعر

ــد 1347 متول بيابانكى ــعيد ســنامة ــب دانش ــان و صاح در اصفهــگاه دانش از ــر كامپيوت ــى مهندسوي منتشرشدة آثار است. اصفهان عبارتند از: ردپايى بر برف، نيمى از ــيد، نه ترنجى نه انارى، باغ خورشدوردست (گزيدة اشعار)، سنگچين، ــهد، غزل 86 ــانـ مش ــرواز اصفه پــور) و چند ــدة غزل جوان كش (گزي

ــعر ــنوارة ش ــعر كودك. وي تا كنون برگزيدة اولين جش مجموعة شــعر فجر، اولين جشنوارة طنز طهران و ــومين جشنوارة ش رضوى، ســنواره ها ــت. همچنين در جش ــنوارة طنز اينترنتى بوده اس اولين جشــب هاى شهريور، ــعر دفاع مقدس، ش و همايش هايي چون كنگرة شــال دفاع مقدس، جايزة قيصر امين پور، كنگرة شعر و قصة كتاب س

جوان بندرعباس شركت داشته است.معرفي مجموعة شعر

اشعار مجموعة حاضر عموما در قالب هاي كالسيك سروده شده و از ساختمان محكم و وحدت دروني و تشكل ذهني شاعر بهره مندند. نگاه انساني و ايماني شاعر در بيشتر شعرها با ژرفاي انديشه گره

11013

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

و فنون از شاعر است. خورده صناعات ادبي بهترين بهره را برده و به تناسب محتوا و مضمون از اين عناصر بهره برده است. زباني ساده و زالل و آميخته به طنز از امتيازات و تخيل قدرت است. شعر خاص وي تسلط و شاعر تصويرسازي الزم حد در فارسي ادب زبان به و ضرورت استفاده در شعرها خوب

است و معارف ايراني و اسالمي در شعرهايش وجود دارد و به موقع هم از هنجارشكني هاي زباني و شگردهاي بياني بدون اغراق بهره

برده است. نمونه اي از اشعار اين مجموعه:عمري خطاب كردند ناخورده مست ما را/ آويختند چون تاك از داربست ما را/ آيينه وار بوديم همراز سينه صافان/ آن آهنين دل آمد، درهم شكست ما را/ دل بستة شرار آن آتشين نگاهيم/ بگذار تا بنامند آتش پرست ما را/ دزدانه تا كي و چند اين پرده را برانداز/ بگذار تا بوديم/ گذشته حد از را، ما زدند بي حد را/ ما ساغربه دست ببينند

شاديم از آنكه ديدند هشيار و مست ما را.

ب. ادبيات عربـ الحكمة بين المتنبي و سعدي: دراسة مقارنة. تأليف: صادق

عسكري، سمنان: انتشارات دانشگاه سمنان، 1387.معرفي مؤلف

عرب ادبيات و زبان رشته در 1365 مهر در عسكري صادق پذيرفته طباطبائي عالمه دانشگاه دانشنامة اخذ به موفق و شد در شد. رشته اين در كارشناسي از دفاع با هم زمان 1378 سال سراسري آزمون در پايان نامه، به و شد پذيرفته خارج به اعزام دكتري بورسية دانشجوي عنوان سنت ژوزف فرانسوي دانشگاه در از پس پرداخت. تحصيل به لبنان دانشگاه در دكتري، دانشنامة اخذ

سمنان به تدريس مشغول شد. كتاب تأليف به مي توان وي پژوهشي فعاليت هاي جملة از الحكمة بين المتنبي و سعدي: دراسة مقارنة و طرح پژوهشي و نقد و بررسي مقاالت علمي ـ پژوهشي زبان و ادبيات عرب و نقش آن در نوآوري و توليد علم اشاره كرد. مديرمسئولي مجلة دراسات في سوريه) و تشرين دانشگاه مشترك با آدابها (مجلة العربية و اللغة مديريت گروه زبان و ادبيات عرب دانشگاه سمنان، از جملة سوابق

آموزشي و اجرايي اوست.

معرفي كتابموضوع اين كتاب بررسي تطبيقي اشعار حكيمانة دو شاعر بزرگ ايران و عرب، سعدي شيرازي و متنبي است. معروف حسين، بن احمد ابوالطيب به متنبي، در نيمة اول قرن چهارم قمري/ دهم ميالدي در كوفه زندگي مي كرده، سپس به بغداد، حلب، مصر و شيراز سفر كرد و پرآوازه ترين شاعر عصر خود در ادبيات عرب شد. شيخ شيرازي، سعدي عبداهللا مصلح بن

شاعر برجستة ايراني، در اوايل قرن هفتم قمري/ سيزدهم ميالدي در شيراز به دنيا آمد. براي كسب علم و دانش به عراق رفت، سپس به شام و سرزمين هاي اسالمي ديگر سفر كرد. پس از آن با كوله باري از علم و ادب به شيراز بازگشت و بزرگ ترين شاعر عصر خود و يكي از ناموران ادب ايران زمين گشت. هدف از اين پژوهش، چنان كه مؤلف متذكر مي شود، غبارزدايي و پرده برداشتن از موضوع تعامل فرهنگي و تبادل ادبي ميان دو فرهنگ و ادبيات فارسي و عربي است، كه مؤلف كوشيده است از اين رهگذر به بررسي تطبيقي ميان دو شاعر به طور عام و اشعار حكيمانة آن دو به طور خاص بپردازد، تا عوامل اثرگذار محيطي و فردي و منابع فرهنگي و ديني و مضامين ايجابي و سلبي و جايگاه و شيوه ها را در اين اشعار بازنمايانده و وجوه اشتراك و اختالف و اثرگذاري و اثرپذيري ميان دو شاعر را بازشناساند. كتاب در 5 باب سامان يافته كه هر باب شامل چند فصل است. باب اول به بررسي عوامل اثرگذار محيطي و فردي در حكمت متنبي و سعدي اختصاص دارد. در باب دوم دربارة منابع حكمت متنبي و سعدي بحث شده است. باب سوم، جايگاه حكمت و كاربرد آن را در اشعار متنبي و سعدي بررسي مي كند. باب چهارم به بازشناسي مضامين حكمت نزد متنبي و سعدي اختصاص يافته است. در باب پنجم و پاياني، شيوه هاي سرايش اشعار حكيمانه نزد متنبي

و سعدي بررسي شده است.

شايستگان تقدير1. زبان

زبان شناسي و طاووسي محمود تأليف: فردوسي، شاهنامة در تركيب ـ

عبدالرسول صادق پور و ياسين راشدي، شيراز: نويد، 1387.

2. ادبياتالف. نثر معاصر

ـ هجوم آفتاب، نوشتة: قباد آذرآيين، تهران: هيال، 1387.ب. تاريخ و نقد ادبي

بارت، روالن آراء به انتقادي نگرشي مؤلف: مرگ و زندگي ـ گردآوري و تأليف: محمدمهدي لبيبي، تهران: نشر افكار، 1387.

111

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

111

1388

تير

8(14

ى1پياپ

)27ره

شما7

اتدبي

ه ا مااب

كت

حتى اگر اين حوادث خيلى تلخ و بحرانى باشد؛ و اين تسليم به رويدادهاى فرهنگى و ادبىحدى مى رسد كه احيانا منجر به ذلت و شكست فرد، كه جزء يك امت است، مى گردد و توجيهش اين است كه اين واقعيت ماست و كارى نمى توان انجام داد. در اين سمينار، قصد ما بر اين است كه در دايرة فرهنگ حركت كنيم. سپس عمر فاضل، رئيس باشگاه تجرية از بهره گيري خواستار خود سخنان در عربى، فرهنگى كارشناسان در زمينة كتاب گرديد و آرزو نمود كه نظرى جدى به وضعيت اسف بار كتاب و كتاب خوانى در جهان عرب شود كه اين مسئله به پديده اى نگران كننده و خطرناك تبديل شده است و بايد

حتما سبب آن را يافت و در حل آن سعى نمود.اظهار لبنان، ناشرين سنديكاى رئيس عاصى، سميره خانم به خصوص هستند؛ روبه رو زيادى سختى هاى با ناشرين داشت: هيچ و مى كنند دورى ناشرين پشتيبانى از عربى دولت هاى كه گونه كمك مالى به ناشرين داده نمى شود. از سوى ديگر، تبليغات سوء، كه بازار كتاب عربى با آن روبه روست، و نظام رقابت در زمينة تنظيم كنندة سياست هاى نبودن و اموال تحويل موانع و كتاب موجود مشكالت ديگر از توزيع كنندگان، و ناشرين بين رابطة است. وى مسئوليت اين وضعيت بحرانى و اسف بار را متوجه دولت دانست و خواستار تدوين برنامه اي مثبت در جهت بهبود وضعيت عرب، اتحاد ناشرين دبير كل شبقلو، گرديد. بشار فعلى ناشرين وقت سوم، هزارة چالش هاى در كه كرد اشاره خود سخنان در توزيع، زمينة تأليف، نشر و آن شده است كه كتاب عربى را در به سوى جهانى شدن ببريم. در نمايشگاه هاى كتاب بين المللى، كلية كه حالى در است؛ محسوس عربى كتاب حضور ضعف دولت هاى جهان با فخر و اعتزاز منشورات خود را ارائه مى كنند. همه كه گفت نيز لبنان، فرهنگ وزارت كل مدير حلبلب، عمر موظفند چهرة قشنگ و زيباى كتاب عربى را دوباره احيا كنند و به همگان ارائه نمايند و در نمايشگاه بين المللى كتاب سال 2009 نمونة كتاب هايى ارائه شود كه سطح كتاب را از تجارى به ابداعى باال ببرد تا در ساخت فرهنگ هاى بين المللى نقشي سازنده داشته و فرهنگ راه از مختلف، تمدن هاى بين حقيقى درگيرى باشد. توانايى هاى ادبى و ابداعى بايد صورت پذيرد كه باعث آزادى فكر

و هماهنگى هاى هرچه بيشتر انسانى گردد.

همايش ادبي مشترك ايران و امارات با موضوع ادبيات تطبيقي فارسي و عربي

ادبيات موضوع با امارات، و ايران مشترك ادبي همايش تطبيقي فارسي و عربي، با حضور بيش از يكصد شخصيت علمي،

انتشار جلد اول «دانشنامة جهان اسالم» به زبان عربيجلد نخست دانشنامة جهان اسالم به زبان عربي، با عنوان دائر ة المعارف العالم اإلسالمي در 758 صفحه در بيروت منتشر اين اسالمي، دايرة المعارف بنياد عمومي روابط گزارش به شد. دايرة المعارف كه حوزة وسيعي از علوم و معارف را در بر مي گيرد، عرفاني، كالمي، فقهي، حديثي، قرآني، علوم به مربوط مقاالت فلسفي، ادبيات و هنر، سيرة انبيا و اوليا، تاريخ سياسي، اجتماعي و جغرافياي سرزمين هاي اسالمي و نيز مقاالتي دربارة موضوعاتي كه ماهيت اسالمي ندارند، ولي در جهان اسالم رشد و نمو يافته اند،

مثل رياضيات، نجوم، جغرافيا و مانند آن، را شامل مي شود.جلد نخست دايرة المعارف العالم اإلسالمي با همكاري بيش از 20 نفر از مترجمان داخلي و خارجي و با 330 مقاله ترجمه و

منتشر شده است.اسالمي، ناشر اين اثر، در سال 1362 با بنياد دايرة المعارف رياست مقام معظم رهبري تأسيس گرديد و تا كنون 12 جلد از دانشنامة جهان اسالم را منتشر نموده است. پيش بيني مي شود كه

اين مجموعه به 45 جلد بالغ گردد.مجلدات دانشنامة جهان اسالم و جلد نخست دايرةالمعارف العالم تهران كتاب بين المللي نمايشگاه دومين و بيست در اإلسالمي

عرضه شد.

افتتاح همايش «بيروت و جهانى بودن كتاب عربى» با حضور ايران در لبنان

همايش «ناشر عرب»، با عنوان «بيروت و جهانى بودن كتاب عربى» به مناسبت اعالن شهر بيروت به عنوان پايتخت بين المللى عرب، ناشرين اتحادية لبنان، تبليغات وزارت همكارى با كتاب، باشگاه فرهنگى عربى و سنديكاى ناشران اين كشور، در پنجاه و

دومين نمايشگاه بين المللى كتاب بيروت افتتاح شد.به گزارش خبرگزارى مهر، اين همايش با تنظيم و زير نظر دارالهادى للطباعة و النشر و التوزيع و مركز الكتاب للثقافة و النشر، و با حضور سيدمحمدحسين رئيس زاده، رايزن فرهنگى ايران در بيروت، و برخى از سفراى مقيم بيروت، در سالن كنفرانس ها در

مركز بيال برگزار شد.در ما متأسفانه گفت: ر مخد فضل شيخ مراسم، اين در مى شويم؛ حوادث تسليم همواره كه مى كنيم زندگى جامعه اى

11213

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت112

1388

تير

8(14

ى1پياپ

)27ره

شما7

اتدبي

ه ا مااب

كت

باشگاه شقايق سالن 1387در ماه اسفند 10 ادبي، و فرهنگي ايرانيان دبي برگزار شد.

ابتداي در اسالمي، ارتباطات و فرهنگ سازمان گزارش به اين مراسم، سيدحسين مقامس زاده، مدير بخش فرهنگي باشگاه جمهوري فرهنگي رايزني همت با همايش اين گفت: ايرانيان، اتحادية همكاري با و ايرانيان باشگاه و دبي در ايران اسالمي نويسندگان و اديبان امارات و انجمن ادبي حافظ و انجمن سراي

هنر ايرانيان برگزار شد.اسالمي جمهوري فرهنگي رايزن حاتمي، همايش، اين در ايران در دبي، شهاب غانم، شاعر و مؤلف اماراتي، سيلوانا سلمانپور، شاعر و مؤلف ايراني، محمد صالح الكرك، اديب ونويسندة اماراتي،

به ايراد سخنراني و قرائت شعر پرداختند.سيلوانا سلمانپور مطالبي را دربارة مصاديق تأثير و تأثر ادبيات فارسي و عربي بيان كرد و گفت: تعامالت ادبي از مهم ترين عوامل بالندگي ادبيات بوده است؛ بنابراين اميدواريم با برگزاري جلسات مشترك مجامع و مؤسسات ادبي و فرهنگي ايران و امارات، شاهد

توسعة ارتباطات بين شخصيت هاي ادبي دو كشور باشيم.دوره هاي بررسي با اماراتي، مؤلف و شاعر غانم، شهاب و پرداخت اعراب فرهنگي ويژگي هاي به عرب، ادبيات مختلف گفت: عزت نفس، مناعت طبع و پايداري در مقابل سختي ها و دشمنان، از جملة مهم ترين امتيازات فرهنگ ما محسوب مي شود كه در اشعار شاعراني نظير متنبي به چشم مي خورد و اگر بيگانگان اين موضوع را مي دانستند، ما را در فلسطين و لبنان مورد هجوم

قرار نمي دادند.گفت: نيز ايران، فرهنگي رايزن و دانشگاه استاد حاتمي، ادبيات را آينه اي مي دانيم كه انديشه ها را با عنصر خيال در هم مي آميزد و در قالب نظم و نثر به نمايش مي گذارد. درطول تاريخ، هويت بنابراين است؛ بوده انديشه ها سرچشمة هويت ها همواره پس عربي و فارسي ادبيات تا شد موجب ما اسالمي و شرقي از ظهور اسالم، انديشه هاي واحد را در قالب دو زبان به نمايش

بگذارد.انديشمندان بنيادي نقش به اشاره با ايران فرهنگي رايزن ايراني در عرصه هاي مختلف علوم، ادبيات و زبان عربي و نزديكي شعر از را عربي الفاظ اگر گفت: گذشته قرن هاي در ادبيات دو قديم ايران بگيريم، كليات آن دچار اضمحالل مي شود و بالعكس، اگر انديشمندان ايراني را هم از ادبيات قديم عربي بگيريم، كليات

آن دچار نقصان و ضعف شديد مي شود.متأسفانه به دليل ضعف برنامه ريزي هاي دانشگاه ها در هر دو كشور، امروزه ادباي ايراني و اماراتي از تحوالت ادبي معاصر در

كشور همسايه بي خبر هستند. در حال حاضر در اغلب كشورهاي عربي، آموزش فارسي به عهدة استادان مصري است و در ايران نيز استادان عراقي بخش زيادي از آموزش زبان عربي معاصر را به عهده دارند؛ ولي عدم توانايي اكثر استادان عراقي در آموزش زبان عربي به ايرانيان و ضعف اغلب استادان مصري در آموزش زبان فارسي به مردم جهان عرب، از جملة موانع مهم ارتباطات ادبي ايران و اعراب است و بايد براي اصالح نظام آموزش زبان هاي

فارسي و عربي اقدام كنيم.ابراهيم پور، امارات، شعراي از الصايغ، محمد ادامه، در خدادادي و روحاني، اشعاري از آثار خود را قرائت كردند. همچنين ترجمة اشعار خيام به عربي، كه اخيرا توسط محمد صالح الكرك انجام شده است و چند شعر از سلمانپور، كه به عربي ترجمه شده، و اشعاري از شهاب غانم، كه به فارسي ترجمه شده است، قرائت شد و مورد استقبال عموم قرار گرفت و در پايان، از آثار نقاشي مينياتور ايراني كه در حاشية همايش برپا بود، بازديد به عمل آمد.

دومين گردهمايى بين المللى شعر عربى در مصر مجلس اعالى فرهنگى مصر، دومين گردهمايى بين المللى عرب، بزرگ شاعر «خليل مطران»، نام به كه را عربى شعر نام گذارى شده بود، از تاريخ 15 تا 18 مارس 2009 م برگزار كرد.

به گزارش ايبنا به نقل از روزنامة مصرى اليوم السابع، اين از كه شد، برگزار مختلفى فرهنگى مؤسسه هاى در گردهمايى جملة آنها مى توان به مركز ابداع هنرى اسكندريه، كاخ فرهنگى اسماعيليه، آمفى تئاتر اتحادية نويسندگان در محكى القلعه، كرمة ابن هانى، موزة سعد زغلول، آمفى تئاتر «كوچك» در اپراى مصر و مقر مجلس اعالي فرهنگى مصر اشاره كرد. در اين گردهمايى بيش از يكصد شاعر زن و مرد از مصر و ديگر كشورهاى عربى شركت كردند كه از مهم ترين آنها مى توان به عزالدين المناصره، متوكل طه و يوسف الخطيب از فلسطين، امجد ناصر، حيدر محمود و حبيب الزويدى از اردن، روض الحاج و حسن دورياتانا از سودان، المهدى اخريف از مغرب، علوى الهاشمى از بحرين، محمد على شمس الدين، ژوزف حرب و جودت فخرالدين از لبنان، سيفى رحبى از عمان، ميسون صقر از امارات متحد عربى، محى الدين الالذكانى از سوريه، المنصف الوهابى از تونس، سامى مهدى و امجد سعيد و على جعفر العالق از عراق اشاره كرد. در اين گردهمايى، بدالسالم المسدى، وجدان الصائغ و منصور الحازمى، منتقدان مشهور ادبيات عربى، كشورهاى شاعران عالوه بر و داشتند شركت نيز عرب، شعرايى از كشورهاى تركيه، اسپانيا، چين، لهستان، يونان، آمريكا،

113

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

113

1388

تير

8(14

ى1پياپ

)27ره

شما7

اتدبي

ه ا مااب

كت

داشتن از توطئه هاى مسلمانان را به آگاهى و بيدارى و بر حذر استكبار جهانى در زمينة تعميق اختالفات بين مسلمانان دعوت

كرده اند.او در ادامة سخنانش به گفته هاى تعدادى از رهبران مذهبى تأكيد و اسالمى وحدت دربارة اسالمى كشورهاى در مسلمانان بر اسالم معتدل و به دور از هر نوع تعصب مذهبى و نژادى اشاره كرد و گفت: رهبران جهان اسالم، مانند حضرت امام خمينى (ره) و حضرت آيت اهللا خامنه اى، هميشه براى وحدت مسلمانان تالش كرده اند و در اين زمينه گام هاى زيادى، مانند تأسيس مجمع جهانى تقريب مذاهب اسالمى و برگزارى كنفرانس هاى وحدت و چاپ

كتاب هاى هدفمند و مؤثر در زمينة اتحاد مسلمانان برداشته اند.دكتر الخير در پايان به تعداد زيادى از انديشمندان مسلمان كه در زمينة وحدت مسلمانان تالش هاى عملى داشته اند، همچون عالمه شرف الدين، آيت اهللا بروجردى، استاد حسن بنا، المودودى، و كاشف الغطاء امام بشرى، سليم شيخ شلتوت، محمود شيخ باالخره حضرت امام خمينى (ره)، و برخى از اقدامات اين بزرگواران در زمينة تحقق وحدت اسالمى اشاره كرد و گفت: مسلمانان بايد در الگو عنوان به را آنان عملكرد و كنند پيروى بزرگان اين از

زندگيشان تلقى كنند. در ادامه، دكتر محمدرضا صلح جو، استاد دانشگاه بين المللى اسالمى قزوين، بحث خود را دربارة موضوع «وحدت اسالمى در با ايرانيان آشنايى نحوة به ابتدا در و كرد آغاز فارسى» ادبيات مكتب انسان ساز اسالم و پذيرفتن اين دين آسمانى و نقش صحابة پيامبر، سلمان فارسى، اشاره نمود و ورود زبان عربى در ايران را موجب تقويت زبان و ادبيات فارسى دانست و در ادامه، به نقش ايرانيان در پايه ريزى تمدن اسالمى به كمك عرب ها و ساير ملل مسلمان اشاره نمود و آن را بسيار بارز دانست و خدمات متقابل

ايران و اسالم در زمينه هاى مختلف را ستود.او با تقسيم ادبيات فارسى به دينى، حماسى، عرفانى، پند و اندرز، غزليات عاشقانة معنوى و حكايات و داستان هاى آموزنده، روح حاكم بر ادبيات فارسى را ملهم از آموزه هاى دينى، آيات قرآن كريم و سخنان پيشوايان راستين اسالم دانست و ضمن معرفى تعدادى از بزرگان ادب فارسى كه از مشاهير ادبيات جهان به شمار مى آيند، از هريك نمونه هايى از اشعار، در موضوعات فوق الذكر به زبان فارسى قرائت نمود و سپس ترجمة عربى آنها را نيز ارائه كرد. مولوى، ناصرخسرو، سعدى، فردوسى، از آثارى نمونه ها اين در

صائب تبريزى، ملك الشعرا بهار و اقبال الهورى ديده مى شد. جمهورى نظام موضع گيرى هاى به پايان در صلح جو دكتر و كرد اشاره (ره) خمينى امام ارزشمند سخنان و ايران اسالمى

عربى بين المللى شعر گردهمايى دومين نيز در فرانسه و ژاپن حضور داشتند. از كشور ميزبان، يعنى مصر، نيز احمد عبدالمعطى حلمى سليمان، محمد شوشه، فاروق جويده، فاروق حجازى، عبدالرحمن سليم، عبدالستار ابودومه، محمد طلب، حسن سالم، األبنودى و نصار عبداهللا و منتقدان ادبى، دكتر محمد عبدالمطلب، محمود الربيعى، محمد فكرى الجزار و عبدالغفار مكاوى در اين

گردهمايى حضور يافتند.

فارسى و عربى» ادبيات نشست «وحدت اسالمى در برگزار شد

هم زمان با سالروز خجستة ميالد پيامبر گرامى اسالم حضرت عنوان با ادبى – فرهنگى نشست وحدت، هفتة و (ص) محمد فرهنگى مركز در عربى» و فارسى ادبيات در اسالمى «وحدت غزال، شيخ نشست، اين در شد. برگزار سوريه الذقية در ايران على، صقر فيصل الذقيه، استان علوى مسلمانان اعظم مفتى دانشگاه عرب ادبيات استادان الذقيه، فرهنگ كل مدير معاون تشرين و تعداد زيادى از روشنفكران و مديران رسانه هاى گروهى

استان الذقيه حضور داشتند.الذقيه، در ايران فرهنگى مركز مدير سلمانى، عبدالكريم ضمن تبريك و تهنيت سالروز فرخندة ميالد پيامبر اعظم (ص)، در خصوص فلسفة اعالم هفتة وحدت اسالمى از سوى بنيان گذار مركز هدف گفت: (ره)، خمينى امام ايران، اسالمى جمهورى بتوانيم كه است اين نشست هايى، چنين برگزارى از فرهنگى و اسالمى وحدت زمينة در اسالمى ناب انديشه هاى دربارة

آرمان هاى انقالبى و انسانى اين آيين بحث و تبادل نظر كنيم. «وحدت دربارة سورى، پژوهشگر الخير، على دكتر سپس اسالمى در ادبيات عربى» گفت: رهبران جمهورى اسالمى ايران و در رأس آنان، حضرت امام خمينى (ره) تالش هاى زيادى در جهت مسلمانان وحدت و اسالمى مذاهب پيروان بين تقريب تحقق جهان نمودند و براى تحقق اين امر مهم كنفرانس هاى زيادى در

تهران و شهرهاى ايران و در كشورهاى جهان برپا كردند.وى در قسمت ديگرى از سخنان خود به نمونه هاى زيادى از متن هاى ادبى يا ابيات شعرى دربارة وحدت اسالمى و در مدح و ستايش حضرت محمد (ص)، از جمله اشعارى از شعراى معروف فرطوسى، شوقى، احمد جمال الدين، مصطفى دكتر مانند عرب، دكتر وائلى و مرحوم جواهرى اشاره كرد و گفت: اين شاعران در مسلمانان همبستگى و اتحاد وحدت، لزوم بر شعريشان قصايد و داشته اند تأكيد آنان مشترك دشمنان برابر در ايستادگى و

11413

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت114

1388

تير

8(14

ى1پياپ

)27ره

شما7

اتدبي

ه ا مااب

كت

استفاده استفاده از كلمات زبان هاي ديگر قابل ديگر دنيا، بدون است و اگر هم كلماتي از عربي به فارسي يا بالعكس وام گرفته شده، به خاطر همجواري و اعتقادات صحبت كنندگان اين دو زبان است. دكتر دادبه در پايان گفت: هويت، از يك مثلث با اضالع زبان، ادب و تاريخ به مفهوم عام، و فلسفه تشكيل شده و زبان

فارسي همة اين اضالع را دارد و يك هويت كامل را داراست. در زبان تأثير به اشاره ضمن كيواني نشست، اين ادامة در پس باشد، هويت ساز زبان اگر گفت: كشورها و ملت ها هويت فرهنگ انگلستان بايد يك ايرلند و استراليا، نيوزلند، كشورهاي مشترك داشته باشند؛ ولي مي بينيم كه اين طور نيست. پس زبان جنوب از دهد. تغيير را كشور يك فرهنگ و هويت نمي تواند اسپانيا تا شمال عربستان، همه عرب زبانند و فقط كشور ما از اين جمع جداست و فرهنگ و زبانمان با اعراب متفاوت است؛ بنابراين مطمئن باشيد اگر زبانمان را از دست بدهيم، بزرگ ترين سالح و

در واقع همه چيزمان را از دست مي دهيم.

نشست «ادبيات حماسى در ادب فارسى و عربى» در دانشگاه تشرين

هم زمان با برگزارى هفتة فرهنگى جمهورى اسالمى ايران در الذقيه، كه در دانشگاه تشرين برگزار گرديد، نشست ادبى - فرهنگى با عنوان «ادبيات حماسى در ادب فارسى و عربى» در محل سالن اجتماعات كتابخانة مركزى دانشگاه تشرين و با حضور استادان ايرانى و سورى و تعدادى از دانشجويان و دوستداران ادب فارسى و فرهيختگان برگزار شد. در اين نشست، دكتر صابر امامى، استاد ايرانى اعزامى به دانشگاه دمشق و مدرس زبان فارسى در دانشگاه حمص، و آقاى دكتر عبداهللا ابوهيف، مشاور وزير فرهنگ سوريه و از استادان دانشگاه تشرين، حضور داشتند و در خصوص

ادبيات حماسى در ادب فارسى و عربى گفت وگو كردند. در ابتدا، آقاى دكتر صابر امامى در خصوص ادبيات حماسى و فارسى ادبيات در حماسه سرايى تاريخ و فردوسى شاهنامة در ماجراى رستم و سهراب و زال و رودابه و نحوة شكل گيرى آن در ادبيات فارسى مطالبى را بيان نمود. وى در ادامه، به مقصود اخالقى و بيان شجاعت و مردانگى و فتوت در شاهنامه، به عنوان

يك اثر ادبى حماسى مطالبى را عرضه نمود. استاد ابوهيف، عبداهللا دكتر آقاى نشست، اين ادامة در دانشگاه تشرين، در خصوص ادب حماسى در زبان عربى، به ذكر داستان هاى هزار و يك شب در ادبيات عرب پرداخت و نمونة اين

اقدامات جمهورى اسالمى را در دفاع از فلسطين و تعيين آخرين جمعه از ماه مبارك رمضان به عنوان (روز قدس) از حركت هاى اساسى به منظور حفظ وحدت مسلمانان و احقاق حقوق غصب شدة فلسطينيان قلمداد نمود و نتيجه گرفت كه مسلمانان براى حفظ خويش، فرهنگ و دين از دفاع و خود سرزمين هاى و حقوق راهى جز وحدت و احياى ارزش هاى دينى خود و التزام به احكام حيات بخش اسالم ندارند و دشمنان اسالم را تنها با تمسك به

اصول مى توان سر جايشان نشاند.

بررسي چالش ميان فارسي و عربي در سراي اهل قلم نمايشگاه كتاب تهران

چهارشنبه، 18 روز عربي» و فارسي ميان نشست «چالش يكمين و بيست اهل قلم سراي اصلي سالن در ارديبهشت ماه، نمايشگاه بين المللي كتاب تهران برگزار شد. به گزارش ايبنا، در اين نشست، دكتر آذرتاش آذرنوش، دكتر اصغر دادبه، مجدالدين كيواني و كامران فانى به بررسي و نقد كتاب چالش ميان فارسي

و عربي: سده هاي نخست پرداختند. ضمن كتاب، مؤلف آذرنوش، دكتر نشست، اين ابتداي در نشان صدد در گفت: كتاب اين تأليف دربارة اهدافش به اشاره دادن چيرگي زبان عربي بر زبان فارسي نبودم. اين كتاب را به اين خاطر تأليف كردم كه بگويم پويايي زبان فارسي بي نظير است؛ ولي كسي تا كنون دربارة آن صحبت نكرده بود. براي اين كار به منابع جديد و همين طور مستندي نياز داشتم كه توانستم اين

كتاب را اين گونه تأليف كنم. دكتر آذرنوش در ادامه به حملة اعراب به ايران و نفوذ زبان حمله ايران به اعراب وقتي گفت: و كرد اشاره ايران در عربي كردند، نيامده بودند كه به ايراني ها زبان عربي بياموزند و آنها را شدند. ايران وارد كشورگشايي و غلبه براي آنها كنند؛ مسلمان قرار اگر داشتند و متنوعي اعراب لهجه هاي خاص و در ضمن، بود ايراني ها زبان عربي را در آن دوران بياموزند، بايد 50 لهجة متفاوت عربي را ياد مي گرفتند. هنر من در اين كتاب اين بوده كه

تاريخ اين دو زبان را آن طور كه بوده است، نشان دهم. در ادامة اين نشست، دكتر دادبه ضمن اشاره به هويت زبان فارسي. يعني ايران و ماست هويت فارسي زبان گفت: فارسي اگر شاهان صفوي در خلوتشان به زبان تركي صحبت مي كردند، شاهان ساساني در خلوتشان به زبان فارسي حرف مي زدند، اين نشانة هويت و جايگاه زبان فارسي در آن دوران است. بر خالف تصور همگان كه فكر مي كنند در گذشته فقط زبان عربي و فارسي بوده است، به اعتقاد من، زبان عربي و فارسي هم مثل زبان هاي

115

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

115

1388

تير

8(14

ى1پياپ

)27ره

شما7

اتدبي

ه ا مااب

كت

تمدن ايران زمين است، شخصيتي جهاني شد. او با اشاره به اينكه حكيم خيام هرگز در پي قدرت نبود، از وي به عنوان شخصيتي وجود با كه كرد ياد متعالي روحية با و آزادمنش پاك سرشت، گذشت قرن هاي متوالي از درگذشتش، هنوز هم رونق و آوازة خود

را در ايران و ساير كشورهاي جهان داراست. صفوان، دانشجوي رشتة موسيقي دانشگاه دمشق، هم در اين نشست گفت: خيام شخصيتي است كه نمي توان او را از ادبيات عرب جدا كرد. او اديب و شاعري است كه بزرگ ترين نويسندگان عرب و غيرعرب را شيفتة خود كرده و حتي اشعارش عالوه بر زبان

عربي، به چند زبان دنيا ترجمه شده است.

انجمن در فارسي عربي- فرهنگي روابط بررسي اديبان كويت

خالد حضور با را خود پاياني مراسم كويت ادباي انجمن كياني، محمدعلي و انجمن، اين رئيس رمضان، عبداللطيف كارشناس فرهنگي ايران، و تعدادي از نويسندگان و اديبان عرب و

استادان دانشگاه كويت در30 ارديبهشت ماه برگزار كرد.اين در اسالمي، ارتباطات و فرهنگ سازمان گزارش به مشترك فاجعة فرهنگي، «تعدد جهاني روز مناسبت به مراسم نويسندگان عرب، انسان»، همايشي توسط جمعي از محققان و جهت بررسي فرهنگ هاي مختلف جهان، از جمله فرهنگ چيني، روسي و همچنين روابط فرهنگي عربي ـ ايراني و فارسي، توسط عبدالمحسن مظفر، نويسنده و ايران شناس كويتي، برگزار شد. در عمر حكيم جهاني روز مناسبت مظفر عبدالمحسن مراسم، اين خيام را غنيمت شمرده و دربارة روابط فرهنگي فارسي - عربي گفت: اين ارتباطات متعدد و گوناگون است و شعراي فارسي زبان در اشعارشان بر ابداعات شعر و افسانه و داستان عرب بسيار تكيه شعراي از و رياضيدان و منجم و فيلسوف خيام، عمر داشته اند. فارسي گوي ايران است كه شهرت جهاني دارد و داراي رباعيات و شعرا از تن ده ها توسط اشعارش و است لطيفي و زيبا بسيار به مي توان نمونه، عنوان به كه است شده ترجمه عرب ادباي السباعي محمد رامي، احمد النجفي، الصافي احمد ترجمه هاي، طالب سباعيات)، (ترجمة البستاني وديع خماسيات)، (ترجمة حيدري، ابراهيم العريض (شاعر مشهور بحريني)، مصطفي وهبي

التل (شاعر معروف اردن) در اين زمينه اشاره كرد.وي داستان ليلى و مجنون را نمونه اي از داستان هاي فارسي نيز ديگر نمونة صدها گفت: و كرد ذكر عرب ادبيات از مأخوذ در زمينة شعر و تئاتر و داستان وجود دارد كه بر ارتباط گستردة

حماسه را از جملة موارد قابل ذكر در تاريخ ادبيات برشمرد و در مقام مقايسه، ادبيات حماسى در زبان فارسى را در جايگاهى بسيار كشورها ساير در حتى و عرب ادبيات در حماسى ادب از واالتر

دانست. دكتر سخنرانى يافتن پايان از پس و نشست اين ادامة در عبداهللا ابوهيف، تعدادى از حاضرين در خصوص نحوة ارتباط ميان ادبيات و هنر در ادبيات معاصر سؤاالتى را مطرح نمودند و آقاى دكتر صابر امامى نيز به بيان پاسخ در خصوص سؤاالت مطرح شده ادبى نشست است، ذكر شايان پذيرفت. پايان جلسه و پرداخت «ادبيات حماسى در زبان فارسى و عربى» اولين نشست ادبى و علمى و فرهنگى است كه توسط مركز فرهنگى جمهورى اسالمى

ايران در الذقيه، در دانشگاه تشرين برگزار شد.

جايگاه خيام نيشابوري در ادبيات عربحكيم اين جايگاه نيشابوري، خيام جهاني روز مناسبت به فيلسوف و شاعر بلندآوازة ايراني در ادبيات عرب، در نشستي در رايزني جمهوري اسالمي ايران در دمشق بررسي شد. به گزارش واحد مركزي خبر از دمشق، در اين نشست، استادان، دانشجويان و دوستداران ادبيات فارسي سوري، ابعاد شخصيتي اين حكيم فرزانه

را تشريح و برخي از اشعار وي را قرائت كردند. حكيمي را نيشابوري خيام نشست، اين در شركت كنندگان از عرب دانشمندان و انديشمندان استفادة كه دانستند برجسته

آثارش، بيانگر جايگاه بلند اين دانشمند ايراني است. ادبيات و زبان گروه رئيس حلبوني، خالد نشست، اين در فارسي در دانشگاه دمشق، به تبيين جايگاه واقعي خيام پرداخت و او را از جملة فيلسوفان و علماي برجستة دورة سلجوقيان در ايران زمين برشمرد. او با اشاره به اينكه در ميان عموم مردم برداشت اشتباه و سطحي از اشعار و رباعيات اين شاعر نام آور ايراني وجود در همچنين و دانشگاه در كه مي كنيم تالش ما گفت: دارد، را خيام واقعي جايگاه نشست، اين همچون علمي نشست هاي براي عالقه مندان بيان كنيم. اين استاد دانشگاه دمشق، خيام را فيلسوفي جامع دانست و گفت: اما اين بزرگمرد، هم در زمان حيات و هم بعد از وفاتش مظلوم واقع شده است و شايد به اين علت بود

كه وي در پي جاه و مقام نبود. در سوريه، دانشگاه هاي استادان از ديگر يكي ربيع، سعد بيانگر حكيم اين گفت: نيشابوري خيام شخصيت ابعاد تبيين خالقيت نخبگان است. او در اوج اقتدار دولت اسالمي آن زمان مي زيست و در پرتو تمدن پربار اسالمي، كه متكي به فرهنگ و

11613

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت116

1388

تير

8(14

ى1پياپ

)27ره

شما7

اتدبي

ه ا مااب

كت

حاضرين براي امارات، در شيخ زائد ادبي جايزة دست اندركاران پخش شد و پس از آن، دكتر علي النئامي، دبير جايزة شيخ زائد، دربارة تأثيرات ترجمة آثار عربي و تأثير آن در آشنايي مخاطبان كشورهاي اروپايي و آمريكايي با زبان، ادبيات و فرهنگ كشورهاي

عربي، به ويژه امارات متحدة عربي سخنراني كرد.عربي آثار ترجمة چگونگي دربارة نيز كوال اليوت پروفسور به انگليسي و ارائة ترجمه اي درست و دقيق به لحاظ مفهومي و زباني، آن طور كه گويا و معرف فرهنگ و ادبيات جهان عرب باشد، مقاله اي را براي حاضرين قرائت كرد و از تجربيات شخصي اش دربارة تجربة چندين رمان از زبان عربي به انگليسي مطالبي را به صحبت هايش در نيز استون كريستوفر پروفسور كرد. طرح ضرورت توجه نويسندگان عربي به فرهنگ و سنت حاكم بر اين كشورها اشاره كرد و گفت: وقت آن رسيده است تا نويسندگان عرب در آثارشان توجه بيشتري به مباحث و موضوعاتي فراتر از سرزمين خود داشته باشند تا اين مسئله موجب تسريع جهاني شدن

ادبيات عرب شود.

نخستين نشست «جريان تعامل و تبادل بين فرهنگ عربي و فارسي» در تونس برگزار شد

نشست علمي با عنوان«جريان تعامل و تبادل بين فرهنگ عربي و فارسي»، براي نخستين بار و با هدف آشنايي دانشجويان زبان فارسي و شخصيت هاي علمي - فرهنگي تونس با پيشينة تعامل فرهنگي ادبي ايران و عرب و شناسايي جايگاه زبان فارسي در تونس، 15 خردادماه در محل نمايندگي فرهنگي ج. ا. ايران در تونس برگزار شد. در اين نشست، بيش از 40 نفر از نخبگان غاية خانم جمله از دانشگاه، استادان و تونس فرهنگي علمي بزرگ مورخ كعاك، عثمان مرحوم دختر كعاك، عثمان المني معاصر تونس، دكتر عربي الجالصي، مدير بخش زبان دانشگاه 7 نوامبر قرطاج، دكتر احمد الطويلي، نويسندة معروف تونس، دكتر خالد كشير، استاد دانشگاه و از فالسفة تونس، دانشجويان زبان حضور فارسي ادب و زبان به عالقه مند تونسي هاي و فارسي

داشتند.اسالمي عربي تمدن و ادبيات استاد العبيدي، مختار دكتر دانشگاه مندوبه، در سخنراني خويش با عنوان «ارتباط ادب عرب و فارس» گفت: شعرا و ادباي زمان جاهليت تا زمان حاضر از شعر

و ادب فارسي متأثر بوده اند.اشاره ضمن خويش سخنراني در نيز ادريسي فرحات دكتر به ضرورت توجه به مفهوم مكان، نقش ايرانيان در تاريخ علوم

فرهنگي ايران و عرب داللت مي كند.مظفر جذابيت كتاب هاي خيام را حاكي از فرهنگ وسيع و متنوع

او دانست كه باعث جذب خوانندگان مي شود.بيش به اعراب و پارسيان ميان فرهنگي روابط گفت: وي در و شده آغاز اسالم از قبل قرن 3 از و مي رسد قرن 17 از نيمة قرن هفتم ميالدي، بعد از فتوحات اسالمي در سرزمين هاي فارس، به ويژه قيام حكومت عباسي در نيمة قرن هشتم، اين روابط

گسترش يافته است.مظفر با اشاره به مختصري از تاريخ گذشته، زمينه را جهت دوران فارسي و عربي فرهنگي روابط دربارة گفت وگو و بحث معاصر مهيا نمود و ادامه داد: زبان فارسي نزديك ترين زبان ها به زبان عربي است كه داراي تمام حروف بيست و هشت گانة عربي، عالوه بر 4 حرف فارسي است و ايرانيان حروف عربي را به شكل ٪50 داراي متوسط طور به فارسي زبان نمي كنند. ادا صحيح ازكلمات و اصطالحات عربي است. شايد از بارزترين نمونه هاي روابط فرهنگي عربي - فارسي، ترجمة بزرگ شاهنامة فردوسي توسط فتح بن علي البنداري در قرن هفتم در دمشق باشد كه در سال 1932 توسط دكتر عبدالوهاب عزام به چاپ رسيد. همچنين جزئي از اشعار سعدي را قصايد عربي تشكيل داده است. همين امر

در اشعار حافظ شيرازي نيز مشهود است.

برگزارى كنفرانس «ضرورت ترجمة آثار ادبي عرب» در نيويورك

كنفرانس «ضرورت ترجمة آثار ادبي عرب به زبان انگليسي»، هم زمان با برگزاري جايزة ادبي شيخ زائد در امارات، در نيويورك

برگزار شد.به گزارش خبرگزاري فارس، اين مراسم با حضور نويسندگان، كارشناسان و منتقدان ادبي از كشورهاي عربي و آمريكايي، در سالن كتابخانة ملي در مركز تحقيقات ملي نيويورك برگزار شد و با مديريت ويليام راگ، سفير فرهنگي اسبق امريكا در اياالت متحدة عربي و با همكاري و مشاورة افرادي چون پروفسور اليوت كوال، مدرس ادبيات خاورميانه در دانشگاه بروان، سعيد مصلوح، كرسي استاد و ترجمه بخش در زائد شيخ ادبي جايزة برندة زبان شناسي دانشگاه كويت، و پروفسور كريستوفر استون، استاد زبان و ادبيات عربي در دانشگاه نيويورك اجرا گرديد و مباحث مختلفي دربارة اهميت و ضرورت ترجمة آثار فاخر ادبي، به ويژه

در حوزة ادبيات به زبان هاي انگليسي بحث و بررسي شد.فعاليت سال ها از كوتاهي فيلم مراسم، اين ابتداي در

117

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

117

1388

تير

8(14

ى1پياپ

)27ره

شما7

اتدبي

ه ا مااب

كت

شده است، به بيش از 100 جلد كتاب و رسالة ترجمه شده از فارسى به عربى اشاره كرده است.

او گفت: رباعيات عمر خيام نيشابورى را بيش از 50 مترجم رامى ، احمد آنان، مهم ترين كه برگردانده اند زبان اين به عربى ابراهيم و زهاوى مازندرانى، عبدالقادر النجفى، الصافى احمد

العريض هستند.ادبيات به فارس خليج حاشية كشورهاي تازة رويكرد او سال اسالمي انقالب شكل گيري با بي ارتباط را فارسي معاصر يوشيج، نيما از بسياري اشعار گفت: و ندانست ايران در 1357سهراب سپهرى، احمد شاملو، مهدي اخوان ثالث و فروغ فرخزاد در اين كشورها ترجمه و منتشر شده است. همچنين سروده هاى منوچهر سپانلو، محمدعلى ابتهاج، هوشنگ صفارزاده، طاهره توجه مورد عربي زبان به ترجمه براي كدكنى شفيعى و آتشى مترجمان است. مترجمان كشورهاي عربي، از شاعران نسل بعد از انقالب اسالمي، اشعار قيصر امين پور، فاطمه راكعى، يوسف على بيشتر را ترنج تيمور و قزوه عليرضا هراتى، سلمان ميرشكاك،

برمي گزينند.

جايزة برندة عرب، و سورى بزرگ شاعر آدونيس، جهانى «سبيروس ويرگوس»

به گزارش خبرگزارى كتاب ايران به نقل از پايگاه اينترنتي ميدل تالش هاى دليل به عرب مشهور نويسندة آنالين، اين ايست بسيارش در نوآورى ادبيات و ارتقاء جايگاه ادبيات عرب در جهان، شايستة دريافت اين جايزه شناخته شده است. جشنوارة سيبروس ويرگوس در پراگ، پايتخت جمهورى چك برگزار شد و در آن، 13 نويسنده از 9 كشور جهان حضور داشتند. واتسالو كوفارگ، سخنگوى رسانه اى اين جشنواره در اين باره گفت: «آدونيس به دليل ارائة حرف هاى تازه در راستاى ارتقاء ادبيات عرب در جهان

شايسته دريافت اين جايزه شناخته شد.ــت در ــان عربى فراتر برد و توانس ــطح زب ــه اش را از س وى حرفــنواره كه به ــرب نوآورى ايجاد كند. اين جش ــرفت ادبيات ع پيشــبيروس ويرگوس، نامگذاري شده است، ــندة يوناني، س نام نويسبراى نخستين بار در سال 1991 م، با هدف ترويج و رشد ادبيات ــا عنوان «رابطة ادبيات ــى آغاز به كار كرد و در اين دوره ب جهانــود دربارة ــاى مورد نظر خ ــت در برنامه ه ــالش داش و تاريخ» تــپتامبر به بحث و ــاط آن با وقايع 11 س ــب و ارتب هزار و يك ش

تبادل نظر بپردازد.

عربي اسالمي را بسيار بارز دانست و گفت: تفاوت فرهنگ عربي و فارسي، تنها در نگارش است.

سيدحسن عصمتي، نمايندة فرهنگي كشورمان نيز در سخنان كوتاهي، با اشاره به روابط تاريخي ايران و عرب و بيان اهميت زبان دومين عربي زبان گفت: مسلمانان بين فرهنگي تبادل رسمي جمهوري اسالمي ايران است و امام خميني (ره) هميشه همة به اسالم و است اسالم زبان عربي، زبان كه مي فرمودند

مسلمانان تعلق دارد.دكتر فريد قطاط در سخنراني خويش با اشاره به اين مطلب است، تونس از بيش الجزاير در فارسي زبان استادان تعداد كه نخبگان به ويژه تونس، مردم فراوان اشتياق به توجه با گفت: اين كشور، به فراگيري زبان فارسي، ضرورت دارد كه روند فعلي آموزش زبان فارسي در مركز فرهنگي ج. ا. ايران در تونس ادامه العبيدي، دكتر يافته و تقويت شود. در اين نشست، دكتر مختار الكمنجي، حبيب دكتر مندوبه، دانشگاه استاد ادريسي، فرحات استاد بازنشستة دانشگاه، و دكتر فريد قطاط، استاد دانشگاه زيتونه،

مقاالت خود را ارائه نمودند.نشست اين در حاضرين و سخنرانان كه است ذكر شايان دانشگاه هاي تونس و آموزش زبان فارسي در خواستار گسترش ادامة برنامه هاي آموزشي زبان فارسي در مركز فرهنگي ايران در

تونس شدند.

نگاه تازة اعراب به ادبيات معاصر فارسي سمير ارشدي، استاد ادبيات فارسي دانشگاه كويت، در ششمين مجمع بين المللي استادان زبان و ادبيات كه در تاالر عالمه اميني «رويكرد عنوان با خود مقالة در شد، برگزار تهران دانشگاه چشمگير كشورهاى حاشية خليج فارس به ادبيات معاصر فارسى» نوشته بود: كشورهاي حاشية خليج فارس رويكردي تازه نسبت به ادبيات معاصر فارسي پيدا كرده اند. داد و ستد ادبى زبان هاى عربى و فارسى، ريشه هايي كهن در تاريخ دارد و به دوران قبل از اسالم از 50 بيش داشتن بر در با كريم، قرآن آيات نزول بازمى گردد. كلمة فارسى، بيانگر حضور زبان فارسى در بين مردم عرب زبان

دورة جاهليت بوده است.ارشدي در مقالة خود به توجه مسئوالن فرهنگي و دانشجويان كشورهاي حاشية خليج فارس به ادبيات معاصر فارسي در سال هاي اخير اشاره كرده و نوشته بود كه با اين حال، تعداد مترجمان معاصر آثار فارسى به عربى، در مقايسه با 10 قرن پيش بسيار اندك است. ابن النديم در كتاب الفهرست خود كه در قرن چهارم هجري نوشته

11813

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

Qabbāni, held in 80s, and analyzes the phenomenon of the contemporary poetry in that era and before that. This interview contains some issues such as the problems of the contemporary poetry, the literary criticism, Modernism, poetic prose, rhyme and meter, and some points about the recent works of Qabbāni.Key words: Nazār Qabbāni, the Arabian contemporary poetry, criticism, rhyme and meter, Modernism.

A Review on Letter Writing in the Arabic Literature and Its Influence on the Persian Style of CorrespondenceSeyyed Mohammad Sāhebi

AbstractThis article considers the quality and the history of correspondence in Arabic language. It

discusses the brief and simple style of correspondence in the early ages of Islam, the lengthy and the coherent style of Umavi era, and the ornate, pedantic prose in Abbāsi era. This article discusses the history of Iranian correspondence and the influence of Arabic letters in Persian letters and especially the effect of Abd-ul Hamid Kātib’s style on the style of “Atabat-ul Katabah”. This article; also, explains the life of Montajabuddin Badi’ the writer of “Atabat-ul Katabah” and his relations with the contemporary nobles and scholars. The article explains the importance, the style, and the genre of “Atabat-ul Katabah”, the formal and the informal letters of this book, and finally the manuscripts and the method used to edit the book.Key words: Atabat-ul Katabah, Montajabuddin Badi’, correspondence, Abdul Hamid Kātib.

A Collection of the Arabic Internet Sites on the Arabic Language and LiteratureHossein Alinaqiān

AbstractThe article aims to introduce some of the most important internet sites on the Arabic language

and literature. Some of these sites belong to the research journals and some other are associated to the educational centers. Also some of them belong to the literary communities and assemblies or the official institutions and unions. This article describes briefly the content of each site as much as possible.Key words: internet, Arabic literature, E-journals.

The Dictionary of Almu’ajamul VasitDr. Abdul Aziz MatarTranslated by Hossein Alinaqiān

AbstractThe traditional-modern dictionary of Almu’ajamul Vasit was published by cooperation of

the Arabic Language Academy of Cairo and a specialized committee in 1960; base on the etymological-radical method in two volumes. This article tries to describe this dictionary as a well-known dictionary for the benefit of researchers, teachers, and students of Arabic language and provide an account of the technical position of this dictionary compared with the dictionaries before and after it. The article also aims to report the extent of the popularity of this dictionary in comparison to the other ones. Key words: Almu’ajamul Vasit, traditional-modern dictionary, traditionalism, modernism, lexicography.

The critiqu of the translation of «javāhir-ul Bilāghah»Dr. Hossein Kiāni

AbstractAn investigation of the current methods of organization of the syllabus and the educational

content of the field of Humanities indicates that these methods are not scientific. Reviewing and analyzing the textbooks of Humanities and presenting their pros and cons can be a great help in improving the quality of these textbooks. After providing a brief introduction to the necessity of reviewing the textbooks of Humanities and the significance of the course of Arabic Esthetics especially the book javāhir-ul Bilāghah on Arabic Language and Literature, this article reviews the book javāhir-ul Bilāghah: Correction, Translation, with the Orthographically Edited Text by Dr. M. Khorsandi and Dr. M. Masjed Sarāyi.Key words: Humanities, Arabic Language and Literature, Arabic Esthetics, javāhir-ul Bilāghah.

119

1388

تير (1

41پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

language. There are plenty of symbolic and metaphoric expressions in his poetry. This article is the analysis of the poetry of Ebn-i-Arabi and gives some explanation for the symbolization in Tarjiman-ul Ashvāq.Key words: Tarjimanol Ashvaq, Ebn-e- Arabi, Arabian poetry, symbolization, symbol.

Layli Al-Akhyaliyyah; the Elegist Woman Poet of Umayyah EraEdris Abdollāhzādeh

AbstractLayli Al-Akhyaliyyah, one of the greatest woman poets during the Umayyah era, spent some of

her life during Orthodox Caliphs (Al-Khulafa Al-Rashedun) era and the rest of her life in Umayyah era; however, most of her writings and poems are about Umayyah era. She is a (Mokhazram) virtuous poet that most of the poems of her Divan are composed in elegy and panegyric. Her poems are mostly about her beloved Tawbat ibn Al-Homayyir, to whom she remained loyal all her life, without leaving Islam’s framework. Layli is a strong poet with deep feeling and unique style. She has tried her talent in many poetic genres; her main style is paganism (Jaheli) but she occasionally has used Islamic concepts and words in her poems. Key words: elegy, Layli Al-Akhyaliyyah, Tawbat ibn Al-Homayyir, Umayyah era.

The Comparative analyses of sayings of abul ghāsim nasrābādi, the theosophist of the 4thcentury Hijri withe theire translation in persian sourcesDr. Qazāl Mohājerizādeh Abstract

In this article a method is introduced that accordingly we can find out the style of the past translators. Here, the Arabic and Persian sayings of Abulqāssim Nasr Ābādi (the mystic of 4th c. Hijri) are selected as the samples of the comparative translation. Two points are made here: first, the fact that Nasr Ābādi has used Arabic language as his own mystical language; second, Tazkirat-ul Awliyā’ is the translation of the mystical sayings which Att ā r has gathered and translated. Key words: Nasr Ābādi, Arabic language.

The Impediments of Learning Arabic Language in High School Period; Regarding the Students and the Teachers’ viewpoints.Seyyedeh Zahra Haqdust Rād

AbstractThis article tends to analyze “The impediments of learning the Arabic language in high schools

from the viewpoint of students and teachers”. 12000 high school girls in the 4th district of Tehran are the statistics sample of this research. The numbers of the students and the teachers estimated by means of the Morgan Table are respectfully 380 and 88.

The info gathering process was done through the questionnaires made by the researcher, consisting of 39 5-choice questions and after analyzing the data the following conclusions were made:

The progress of the students in learning the Arabic language as dependent variable is related to the independent variables such as: the interest of the students, the family condition of the students, the teachers field, the emotional relations of the teachers and the students, the teachers’ function in teaching Arabic language, the teachers’ use of the teaching facilities, the geographical location of the school, and the school’s programming and the contents of the Arabic textbooks.Key words: impediments, Arabic language, students, teachers, variables, high school.

Nazār Qabbāni and the Contemporary Arabian PoetryJihād FāzilTranclated by: Elhām Hamid

AbstractThe following text is a translation of some section of Qazaya Alshi’r Alhadith by the Arabian author

and critic Jihād Fāzil which includes 28 interviews with great poets and critics of the world of Arab such as Ehsān Abbās, Abdulvahāb Bayāti, Amal Danqal. Regarding different critical methods and approaches, this book provides an important source for the study and the analysis of the Arabian poetry. This text presents the interview of the writer with the contemporary Syrian poet Nazār

12013

88 تير

(141پى(پيا

27ره

شمات بيا

ه اد مااب

كت

Iranian Loanwords in ArabicDr. A.tafazzoliTranslated by: M.H. Sāket

Abstractthis article aims to cosider the imergence of some Iranian words in Arabic language.The writer takes into account the relations of the Arabic language and the persian language since

the anciant times.The writer also analyzes the imergence of iranian words in Arabic language-wiche has occurred

eather directly or in directly-pointing to some samples and presenting variose forms of a word in Old persian Midle persian, New persian, Aramaic, and Arabic languages. The writer compares this languages lexically.Key words: Loanwords, persian language, Arabic language

The Criticism and the Analysis of the Historical-Islamic Stories of Jorji Zaydān, the Contemporary Arabian Novelist Ziba Akbarzadeh

AbstractNowadays, scholars and theoreticians attempt to publicize their thoughts in different ways.One of

them is Jorji Zaydān (1861-1914) the famous Lebanese-Christian historian, writer, and journalist. His importance is in introducing the science of history and linguistics in a modern, scientific method and making the common people familiar with the history of Islam and the Arab. His novels written to teach people history have been very popular.Key words: fictional literature, historical novel, Jorji Zaydān.

Pessimism and Its Reflection in Mustafā Lutfi Al-Manfaluti’s WorksMozaffar Akbari Mafākher

AbstractRomanticism and Realism have had the greatest impact on the fictional literature in Egypt. These

two schools have led to pessimism, hopelessness, and feeling of absurdity, in Egyptian fictional literature. Manfaluti, the contemporary novelist has been greatly influenced by Romantic literature and this has resulted in the emergence of pessimism, despair, and absurdity in his works.

Misery, poverty, starvation, and hardship of life along with his imprisonment pushed Manfaluti to Romanticism; the literature that is abundant of grief, pain and cry. Under the influence of Romantic literature, Manfaluti entered pessimism, grief and cry literature into his novels; hence, pessimism became the underlying theme of his novels. Due to composing an abusive ode against Khadivi Abbas, Manfaluti was imprisoned for six months. The prison period had a negative impact on his life and caused his disgust and hatred against politics and politicians. His tendency to sentimentality led him to accept the most pessimistic views and insights toward humanity. For him, life was a weeping house and to escape from it he took shelter in his imagination. Key words: Romanticism, pessimism, social criticism, emotions, hardships and misfortunes,Mustafā Lutfi Al-Manfoluti.

The Analyzes of The Thouthes And The Opinions of Abul-alā’Alma’arri, The Arabian PoetAli Reza Zakavati Qaragozlu

AbstractAbul Ala’e Ma’ārri (449-363, Hijri) the Arabian poet and thinker is an eminent figure in Iran. In

some sources he has been accused of atheism and some blasphemy of though. This article is a neutral discussion on some of the thoughts of Abul Alā’ AlMa’arri. In this article Abul Alā’ is assumed as a theistic and pious person and some features of his thoughts are studied.Key words: the Arabian poetry, Abul Alā’ AlMa’rri, Atheist.

Tarjimān-ul Ashvāq: Ebn-i- Arabi’s Symbolization of the Perfect ManDr. Mohammad Khazā’ee

AbstractEbn-i- Arabi is the most significant theoretician of the Islamic theosophy. The collection of his

poems, “Tarjiman-ul Ashvāq” is one of the greatest examples of the theosophical poetry in Arabic

Abstracts