ت آزادرگان حزب حياسي. اك ـ سيا ايدئولوژي مجلهي1390 وردين و ارديبهشت فر60 ـ شمارهيPJAK كردستانWilatiazad.2011@Gmail.com PJAK مركز مطبوعات

Welate Azad 60

Embed Size (px)

DESCRIPTION

مجله سياسي-ايدئولوژيک ارگان حزب حيات آزاد کردستان PJAK

Citation preview

Page 1: Welate Azad 60

مجله ي ايدئولوژيك ـ سياسي. ارگان حزب حيات آزادكردستان PJAK ـ شماره ي 60 فروردين و ارديبهشت 1390

[email protected]

PJAK مركز مطبوعات

Page 2: Welate Azad 60

ـ سخن مجله ..................................................................................................4ـ3

ـ ديدگاه امرالي / ديدار رهبرآپو با وكال ......................................................... 11ـ5

ـ سياست دموكراتيك، مكتب .../ چكيده اي از كتاب جامعه شناسي آزادي رهبر آپو

)بخش دوم و پاياني(.......................................................................................19ـ12

ـ قدرت، سلطه بر بدن ها و اراده ها / ريوار آبدانان ..........................................25ـ20

ـ ديالكتيك فراي عقليت مدرنيته ي كاپيتاليستي/ رامتين صبا ............................. 28ـ26

ـ خانواده: مزار سرگشوده ي زنان/ بسه شيمال ................................................. 33ـ29

ـ جنسيت گرايي و لزوم همگرايي زنان براي مبارزه با آن/ زيالن تانيا ............... 37ـ34

ـ عدالت و عدالت محوري/ قاضي آواره ........................................................ 42ـ38

ـ صنعت گرايي؛ مرگ انسان و خدا/ ب.ر.بريتان ..............................................47ـ43

ـ ذهنيت، بستر سلطه پذيري يا آزادي / س.آ.ليالخ ......................................... 55ـ48

ـ دولت، منشأ تمامي مشكالت جوانان / كاوه ساالر ...........................................62ـ56

ـ وێژه ی کوردی، نه عره ته ی به رخۆدانه/ ئەهوەن چیاكۆ .................... 70ـ63

ـ تداوم مقاومت در زندان، تضمين كننده ي پيروزي خلق ُكرد / اوين زيالن .... 75ـ71

فهرست

Page 3: Welate Azad 60

سخن مجله

اجتماعي جامعه و راهكار به مسائل وآلتي ئازاد در شماره ي 60 مجله ي برون رفت از آنها پرداخته شده است. معضالت اجتماعي پس از شكل گيري دولت و قدرت، در جامعه رخ نموده و اوج گرفته اند. به همين دليل نگاهي موجود مشكالت با آن پيوند و قدرت دولت ـ تاريخي شكل گيري سير به از شماره اين محوريت راستا اين در مي نمايد. امروزي، ضروري جامعه ي جنسيت گرايي، معضالت و جامعه اخالقي ذهنيتي ـ مسائل بررسي به مجله تحليلي انجام براي است. يافته اختصاص صنعت گرايي و قدرت دولت ـ ناچار جامعه، بر مشكالت اين مخرب تأثيرات از گذار جهت صحيح ناشي قرن، بحران هاي عديده ي افكنده شود. نظر آنان برآمدگاه به بايستي مسائلي مشكالت، اين مي باشند. جامعه بر ملت دولت ـ لوياتان هجوم از اين مشكالت لذا جهت ريشه يابي از خارج تحميل شده اند. نبوده و طبيعي بايد به زمان و مكان تشكيل آنان و همچنين چگونگي تكوين شان پرداخته معضالت مطرح نمودن كنار در وآلتي ئازاد مجله ي از اين شماره در شود. آنها اصلي مسببان و داليل و برداشته آنها سيماي از را نقاب ها اجتماعي، تا نموده اند همواره سعي ملت ها و دولت ـ قدرت نهادهاي آشكار شده اند. نشان داده و خود را همچون از جامعه اين مسائل را معضالتي نشأت گرفته اعمال تمامي و خويش موجوديت ترتيب بدين دهند. نشان جامعه ناجيان مي بخشند. مشروعيت را خويش جنگ هاي و انحصارگري ها جامعه ستيز، نظام مدرنيته ي سرمايه داري كه بر سه پايه ي كاپيتاليسم، دولت ـ ملت گرايي و اخالقي فروپاشي ساختار جامعه ي بر است، سعي استوار و صنعت گرايي سياسي دارد. اين امر را از طريق بسط ذهنيت قدرت گرايي صورت مي دهد. همچنين ليبراليسم و نسخه هاي آن اعم از علم گرايي، جنسيت گرايي، دين گرايي گرفته به كار بشري جامعه ي عليه مرگ بار اسلحه اي همچون ملي گرايي و شده است. براي مبارزه با چنين وضعيتي بايد از پارادايم)سرمشق( و جهانبيني نويني برخوردار بود. يعني پارادايمي كه قادر باشد ريشه ي آالم بشري را يافته

Page 4: Welate Azad 60

و جهت خشكانيدن آن، شيوه هاي نويني از مبارزه را مطرح سازد. نگرش هاي جامعه اند مشكالت درك جهت مناسبي چشم اندازهاي فاقد كه مبارزاتي هم نهايتا باشند، نداشته كنوني قيدوبندهاي از رسته و نيرومند گفتماني و اما ندارند. نظام حاكم در و هم سرانجامي جز ذوب افتاده از چشم جامعه جسارتمندانه كه آنجا از است، نموده مطرح آپو رهبر كه نويني پارادايم نظام جهاني رهانيده و ريشه ي بسته ي ذهنيت هژمونيك دايره ي از را خود مشكالت اجتماعي را يافته و به شيوه اي همه جانبه آن ها را تحليل نموده است، در به ويژه مي نهد. جامعه اختيار در آزادي به نيل براي عظيمي بس امكان مانيفست تمدن دموكراتيك)كتاب جامعه شناسي آزادي( اثر ارزنده ي رهبر آپو، بخش عمده اي به شناخت و حل مسائل اجتماعي اختصاص يافته است. منطبق جامعه نيازهاي با حد چه تا وي پارادايم كه مي دهد نشان امر اين است و توانمندي شناخت و حل مشكالت را داراست. تنها كساني مي توانند زندگي و بحران گستره ي بر ابتدا كه يابند رهايي سلطه گر نظام قيود از گردند. واقف آورده، ارمغان به انسانيت براي نظام اين كه مرگي از بدتر شناخت، گام نخستين است و از پس آن رهانيدن خود از تمامي بي اخالقي ها فراهم آورده اند. اين وضعيت را نظام جهاني كه موجبات و ضدارزش هاي ملت تكوين و دموكراتيك كنفدراليسم سيستم راستا همين در دموكراتيك مي تواند همچون آلترناتيوي، انسانيت را از چنگ اين معضالت در جاي جاي بنابراين آورد. ارمغان به را آزاد حياتي ديگر بار و رهانيده مقاالتي كه در اين شماره از مجله ي وآلتي ئازاد آمده اند، سعي شده تا مسائل شود. پرداخته آنها حل شيوه هاي به و گرفته قرار پژوهش مورد اجتماعي

وآلتي ئازاد

Page 5: Welate Azad 60

پرجمعيت تر، گسترده تر امسال نوروزي مراسم گويا و با جوش و خروش بيشتري برگزار شد. گويا با مشاركت مراسم اين است. بوده چندجا در و ميليون سه از بيشتر البد در ديگر مناطق يعني در سوريه، ايران، عراق و اروپا نيز برگزار شد. در ايران چگونه بود؟ در آنجا كه ]جشن نوروز[ يك جشن رسمي است. ديگر چه موردي وجود چگونه نوروز جشن ديگر؟ جاهاي يا و ايران در دارد، ايران]مراسم كردنشين مناطق در آيا است شده برگزار نوروز از بعد برگزار شده است؟ گفته مي شود نوروزي[ است. شده شروع بازداشت و دستگيري موج ايران در چند نفر]دستگير شده اند[، آيا تعداد آنها مشخص است؟ ممكن است صدها نفر باشند. ايران خيلي خطرناك است؛ آنجا در كه خلق مان داد. خرج به بسياري دقت بايستي عراق سمت به و برند پناه كوه ها به مي توانند هستند، اين در گيرند. پناه آنجا كوه هاي در مي توانند بروند. مرحله ايران ممكن است نقشه ي پليدي را عملي سازد. در نمايند. اتخاذ امنيتي را اين رابطه مي توانند هر نوع تدابير مداخله نقشه فعاليت هاي مي رسد كه نظر به آنچنان در خاورميانه از طرف امريكا و نيروهاي بين المللي وابسته در نويني شاكله بندي تالش در مي يابد. ادامه آن، به خاورميانه هستند. اين را به عنوان پروژه ي بزرگ خاورميانه نيز نامگذاري مي كنند. تك تك كساني كه مانع از اجراي اين پروژه مي شوند را تصفيه مي كنند. در واقع عملي سازي

اين نقشه پاكسازي را از من شروع كرده و در شخص من نيز جهت تصفيه نمودن جنبش آزادي خواهانه PKK صورت ما به نابودسازي صدام از قبل يعني از عراق قبل گرفت. كردن تسليم 1999با سال در مرحله اين شدند. حمله ور نموده و افغانستان مداخله بعد در به تركيه آغاز شد. من وارد عراق شدند. »اجويد« در مقابل اين مداخالت داراي ايستاري بود، او نيز مانعي در سر راه رسيدن به اهداف شان ديده مي شد. امروز نيز مي بينيد كه]خلق هاي[ خاورميانه در حالت فوران به سر مي برند، ناتو در ليبي مداخله مي كند و در تالش از ميان برداشتن قذافي هستند. بيشتر كشورهاي عربي نيز در تكاپو هستند. در سوريه نيز وضعيت در حال تحول است. در آنجا نيز رويدادهايي آغاز شده است. در ناتو در خاورميانه و نخستين اجراي اولين مداخله ي واقع پنجمين ماده ي پيمان ناتو نيز در سال 1984 بعد از برداشتن گام 15 آگوست با يك سال تاخير در سال 1985، عليه ما انجام شده است. اجراي پنجمين ماده از پيمان ناتو نخست در برابر ما بود. ]اين ماده[ نه به طور صريح و رسمي، بلكه ماده ي مطابق شد. گذاشته به اجرا ما مقابل در مخفيانه پنجم اگر هر حمله اي به هر يك از كشورهاي عضو ناتو صورت گيرد، متفقين ديگر بايستي اين حمله را عليه خود قرار حمله معرض در كه كشوري از و آورده به شمار گرفته، محافظت كنند. در آن زمان بر اساس ماده ي پنجم جنگ اما نشد اعالن رسمي به طور مداخله كه چند هر

اتحاد تركيه ـ سوريه ـ ايران ديگر فرو پاشيده است

ديدگاه رهبر آپو در ديدار با وكالديدگاه امرالي

Page 6: Welate Azad 60

وآلتي ئازاد 6گشت. عملي گالديوگونه طرزي با ناتو ويژه ي مخفي در آن زمان)سال 1985( آلمان مركز گالديوي ناتو بود. در آن سال آلمان ما را همچون سازمان تروريستي اعالن نمود و]حضور و فعاليت هايمان را[ در آلمان ممنوع كرد. ژيتم، ]فُرم[ تركِي اين گالديوي ناتو است. ژيتم نسخه ي ارتش ـ بر متكي ساختاري بيشتر است. تركيه گالديوي نظاميان بود. اين كنسپت از سال 1985 تا 1999 و تا آوردن من به اينجا ادامه يافت. در اين مرحله ژيتم به طور مداوم بدون را نفر هزاران بود. ما بردن بين از براي تالش در محاكمه به قتل رساند. هر نوع روش غيرحقوقي را به اجرا درآوردند. زماني روش حزب الكنترا را نيز به كار گرفتند. نتوانست به موفقيت دست فقط هيچ كدام از اين روش ها

كشت شيوه ي با يابد؛ ما نتوانستند كشتار و نمايند. پاكسازي را كه 1999 سال از بعد شدم، آورده اينجا به خاتمه ديگر ژيتم، كار به رغم ژيتم يافت. براي جنايت، همه اين

اينكه نتوانسته بود ما را تصفيه كند شكست خورده قلمداد غيرحقوقي ]اَعمال[ و جنايت هزاران اينكه ديگر شد. ديگر بود، گشته آشكار فاعالن شان پليد چهره هاي و كاركردشان را از دست داده بودند. در واقع اين وضعيت ديگر آنان مطابق بود. ژيتم از كشيدن دست عالمت بود. رسيده اتمام به كارش و نداشته كاركردي ژيتم به بايستي و است اهميت حائز جديد مرحله ي تاز ه اي دسيسه ي 2002 سال از بعد شود. درك خوبي فرماندهي و برنامه ريزي مركز واشنگتن لندن ـ شد. آغاز مرحله اين در واقع در است. جديد مرحله ي در توطئه عدم فضاي آمدن به وجود به رغم 2002 سال از يعني در وافرمان تالش هاي نتيجه ي در كه نظامي عمليات در PKK دادن قرار گرفت، صورت صلح خصوص اروپا اتحاديه ي كشورهاي تمامي و آمريكا ترور ليست تصادفي نيست. اين امر نشان دهنده ي آن است كه عامالن هستند. اروپايي كشورهاي و آمريكا جديد، توطئه ي سياست هاي است. سودمند گذشته يادآوري اينجا در زمان از كرد مشكل چاره يابي عدم زمينه ي در انگليس نقش به امروز تا آن حادشدگي و جمهوريت تاسيس تعيين كننده اي داشت. سياست هاي انگليس در امر بي تاثير از سال هاي واقع در واقع شد. موثر شدن مصطفي كمال

»مصطفي موضع 1924 سال به تا جمهوريت آغازين همه جانبه خودمختاري يك از سخن بود. مثبت كمال« در اين مي آورد. به ميان خودمديريتي يعني كردها براي مي شود دانسته حتي است. ما خودمديريتي همان واقع در »ازميت« در سخنراني اش در را اين صراحت به كه به با انگليس بعدها فقط داشت. بيان 1924 سال آغاز بر اساس حساب هاي يعني انداختن سياست هايش جريان اخالل گري)پرواكاسيون(، يك طي كركوك موصل ـ آغاز را سعيد شيخ نابه هنگام و غيرسازماني عصيان اخالل گري اين با بدين شكل بردند. به كار آنرا و كرده از طريق ترساندن مصطفي كمال، تدابير بزرگي را اتخاذ يافت. ادامه 1940 سال تا فراگير تدابير اين كردند. يعني امروزه به بعد سال2002 از با AKP حكومت به مراكز اين پشتيباني قدرت رسيده و همراه با به اجراي خود حكومت جديدي كنسپت است. شده گمارده متكي كه ژيتم گالديو ـ جاي به يافته اند. تغيير روش ها پيشاهنگي پليس غيرنظامي و با بود، نظامي ها ارتش و بر داده پرورش پليس آكادمي هاي در كه گروه هايي نيست آموزشگاه يك به عنوان فقط مقصودم مي شوندـ مطبوعات، در نمايندگاني گسترده گروه هايي در بلكه نيز نظاميان از برخي بين در نسبتا و دانشگاه ها سياست، دارند ـ درصددند اين دسيسه ي جديد را به مرحله ي اجرا درآورند. كساني كه اين كنسپت را اداره مي كنند دو روش را به كار مي برند. از طرفي با روشي كه قنديل آن را ژنوسايد سياسي مي نامد و من اصطالح تصفيه ي سياسي را مناسب تر دست آزادي خواهي مبارزه ي از كه را كساني مي بينم، برنمي دارند، كردهاي كه تسليم نشده و به سياست ورزي آزادي براي مبارزه به كه افرادي و مي پردازند قانوني به من كه روشي مي افكنند. زندان به را مي دهند ادامه به عنوان روش دوم را امتيازدهي« مي گويم آن »سياست به اجرا توأمان و هم راستا را شيوه دو هر مي برند. كار به در مي آورند.گفته بودم دومين روشي كه توأم با مرحله ي سياست مي شود، اجرا سياسي پاكسازي توطئه ي جديد امتيازدهي است. از سويي هرگونه خشونتي را جهت اجرا نمودن اين تصفيه به كار مي برند و از ديگرسو با برداشتن زبان ازجمله احداث دوره ي آموزشي گام هاي كوچكي

دارند، راه حل هايي کردها حقوق احقاق جهت اگر بگويند؛ انتقاد نمايند. نقشه راه را ارائه نموديم، اگر در اين مورد انتقاداتي دارند، آنها را بيان كنند. اما نگويند همه كنند. رفتار جدي بايستي مي کند؛ تهديد اوجاالن اين را بدانند که تا زماني من در قيد حيات باشم، هيچ

بگيرد بازي به را کردها شرافت نمي تواند کس

Page 7: Welate Azad 60

7كردي، صدور مجوز پخش ترانه هايي با زبان كردي و از طريق به كارگيري TRT 6)تلويزيون رسمي كردي وابسته به دولت تركيه كه در خدمت منافع كردستيز آنها به كار برده مي شود( مي گويند كه مشكل را حل كرديم! به نظر آنها چاره يابي اين است. هر روز در]روزنامه ي[ »يني شفق« از كرده ايم؛ حل را مشكل كه مي گويند اساس اين بر مسئله ي كرد گذار به عمل آورده ايم. برخي نويسنده ها در ]روزنامه ي[ »طرف« نيز هميشه به شيوه اي كه به آن اشاره نموديم موضوع را بررسي مي كنند. حال آنكه مشكل كرد اين كساني است. مانده باقي مقابل مان در به مانند كوهي كه روشنفكر ناميده مي شوند به ابزاري براي انجام سياست امتيازدهي درآمده و بازيچه ي آنها شده اند. تالش هاي من جهت ممانعت از گرفتار آمدن آنها در اين دام را همچون مسائل اين تمام با خلق مان اما مي كنند. قلمداد تهديد است. تشخيص يك بلكه نيست، تهديد اين است. آشنا برايشان دارد. وجود KCKيي دربند نفر 2000شده درخواست ابد حبس حتي مجازات ها سنگين ترين نيز اسلحه با ارتباطي هيچ و نيستند مسلح اينها است. نداشته اند. اين افراد در حالي دستگير مي شوند كه كامال به انجام سياست دموكراتيك مي پردازند. اين سياست مداران را دستگير مي كني و يك شبه مجازات 35 ساله »بوركاي« را نيز حذف مي كني، و حكم برائت مي دهي. دستگيري ها حقوقي ژنوسايد قرباني كردها دارد. ادامه هم هنوز )2011 مارس 23 ديدار انجام امروز)تاريخ مي گردند. شد. انجام دستگيري هايي »حكاري« در بازهم نيز صبح ما عليه را اشخاص اين درتالشند حكومت و دولت حتي KCK دعوي[ دستگيرشدگان]در به گيرند. به كار اما »كمال بزنند اجازه نمي دهي يك كلمه كردي حرف بوركاي« در تلويزيون رسمي دولت TRT با زبان كردي وجود اثبات دليل بزرگ ترين نيز اين مي زند. حرف روابط او با دولت است. اين روشنفكران مدام ما را مورد انتقاد قرار مي دهند و اين سياست هاي نابودگرانه ي دولت نمي ورزند؟ انتقاد آنان از چرا نمي بينند. را حكومت و در رابطه با رفقايي كه خود را سوزانده اند، يكي دو عمليات هايي رفقا، اين عمليات هاي مي دارم. بيان مطلب فدايي مي باشد. با فداكاري بزرگي اين عمليات ها را انجام داده اند. عمليات هاي مصطفي مالچوك در دياربكر، مسلم ايثارگرانه اي و واال عمليات هايي آديامان، در دوغان هستند. ليكن قبال نيز گفته بودم كه اين روش را نمي پسندم. باز هم مي گويم، نيازي به اين روش ها نيست. در سال هاي 1980ـ 90 عمليات هايي فدايي وجود داشتند. ليكن امروزه

مي توان در مبارزه با پايبندي و يادبود ارزش ها و مبارزات پردازند. مبارزه به متفاوت تري سياق و شكل با عگيد، فالن ترور، مي زنند؛ حرف اين گونه برخي ها چرا ترور مي كند؟ تروري، چه كسي بهمان مي گويند. چه و انجام طلب در اينجا در ما كه است واضح تروري؟ چه امروز، به تا ما انجام شده ي كارهاي هستيم. كاري چه ماست«. شرافت »شوان مي گويند نيز برخي ها آشكارند. را »شوان« مسئله اين اندكي من نيست. درست اينها ندارم. شوان با شوان نمايم. من خصومت ويژه اي روشن بدون اينكه متوجه شود سال هاست كه از طرف نيروهاي بين المللي به كار برده ميشود. فراتر از آن، جاسوس ابژكتيو نميگويم من يعني است. ترك گالديوي و آلمان ناتو ، جاسوسي رسمي و ثبت شده است. اما بدون اينكه متوجه باشد از او استفاده ي ابزاري ميشود. سال هاست عليه ما از با آرنچ« هيچ از نظر من ديدار »شوان او استفاده ميكنند. اشكالي ندارد. با هر كس كه بخواهد مي تواند ديدار كند و نمي گويم ديدار انجام ندهد. اما نبايد بنابر منافع شخصي كرد خلق منافع راستاي در ديدارهايش بايست باشند. و حق متحقق سازي مورد در بايد ديدارهايش در باشد. حقوق كردها و راه حل هاي برون رفت از وضعيت كنوني بحث به ميان آورد. ُخب با »آرنچ« ديدار به عمل مي آوري اما براي چه اين كار را انجام مي دهي؟ آيا براي چاره يابي از آيا مي دهي؟ ارايه پروژه اي يا و برنامه كرد مشكل موردي چنين آيا مي پردازي؟ مذاكره به كردها جانب اگر كه دارد؛ موردي وجود چنين كه اگر دارد؟ وجود داراي پروژه اي هستي و مي تواني با دولت مذاكره نمايي و به نمايندگي از كردها به طور جدي با تو مذاكره مي كنند؛ آنوقت تو نماينده ي ما باش و ما از تو تبعيت مي نماييم. هم فاقد هرگونه پروژه اي براي كردها هستي و به نمايندگي از كردها مذاكره نمي كني و هم در تلويزيون رسمي دولت بر عليه ما گفت وگو صورت مي دهي. ما براي نخستين بار فرصت مذاكره جدي با دولت را به دست آورده ايم و تو انجام با اينجا در ما بزني. برهم نيز را اين كه در تالشي تضمين نمودن فراهم و توافق در تالش يك ديدارهايي نخست بار براي هستيم. اساسي قانوني در حقوق كردها است كه چنين فرصتي تاريخي به دست آورده ايم. دولت اساسي قانوني راه حل ما و مي كند برخورد به طور جدي را تامين خواهيم ساخت. اگر جهت احقاق حقوق كردها راه حل هايي دارند، بگويند؛ انتقاد نمايند. نقشه راه را ارائه بيان را آنها دارند، انتقاداتي مورد اين در اگر نموديم، جدي بايستي مي كند؛ تهديد اوجاالن نگويند اما كنند.

اتحاد تركيه ـ سوريه ـ ايران ديگر ...

Page 8: Welate Azad 60

وآلتي ئازاد 8رفتار كنند. همه اين را بدانند كه تا زماني من در قيد حيات باشم، هيچ كس نمي تواند شرافت كردها را به بازي بگيرد. سياست پاكسازي ژرف تر گشته است. نوعي سياست پاكسازي در ميان است كه مي خواهند با به كارگيري من، بيان كامل وضوح با من اما نمايند. معطل را ما دوباره ناچارم من كرد. نخواهم مشغول را خلقم من مي كنم، بسيار نيز امر اين نشانه هاي بياورم. زبان بر را مسائل اين روز 5 مهمي هدف با ،CIA رئيس مي باشند. مشهود روي دادن حال در مهمي اتفاقات ماند؛ اينجا)تركيه( در مي باشند. آشكاراست كه تركيه و آمريكا به توافقي پشت درهاي بسته دست يافته اند. بر طبق اين توافق نامه: بايستي و ايران سوريه، قبال در آمريكا سياست هاي از تركيه ليبي حمايت نموده و كمك هايي در راستاي اجرا نمودن توافق نامه اين طبق دهد. انجام آمريكا[ آنها]سياست هاي مواضع سياسي تركيه در قبال ايران و سوريه دچار تغييراتي خواهد شد. قبال توافق سه جانبه ميان تركيه ـ ايران ـ سوريه ضد تركيه گويا بودند. نيز تأثيرگذار و داشت وجود امپرياليسم بود. در اين پنج شش سال اخير خود را نيرويي در مقابل آمريكا نشان مي داد؛ به گونه اي جلوه مي نمود كه گويا در مقابل اسرائيل مي جنگد. اما اين ظاهر قضيه بود. امروز با اين اقدامات اتحاد تركيه ـ سوريه ـ ايران فرو پاشيده است. تركيه از سياست هاي آمريكا در برابر ايران و سوريه حمايت به عمل خواهد آورد. تركيه اين همكاري ها را در ازاي قبول خواستش براي هجوم به كردها صورت مي دهد.

به كردها اگر قتل عام دفعات آمريكا شوند، به خم حتي خويش ابروي آورد. نخواهد حاضرند آنان هر و كردها را ديگري چيز و منافع فداي خويش مصالح نمايند و در قبال ي م ها قتل عاعليه گسترده

كردها سكوت اختيار كنند. در اين چارچوب، هم عمليات نظامي خويش را گسترده مي سازند كه اينك نيز شاهد آنيم مورد را كرد سياست مداران و پيشاهنگ نيروهاي هم و

بي تأثيرنمودن راستاي در تالشي و مي دهند قرار هدف آنها در حال انجام است. احتمال دارد اين نقشه با دستگيري آنها]سياست مداران كرد[ يا موارد ديگري به اجرا گذاشته شود. تصميم آمريكا براي ممنوعيت مسافرت تعدادي از رفقا و توقيف دارايي آنان، وابسته و همراستا با اين اعمال هلكوپتر]از چند نيز روز همان در به عالوه است. تركيه هم دارايي مگر شد. واگذار تركيه به آمريكا[ سوي در ندارند؟ دارايي اينها كه نمي داند آمريكا مگر دارند، ظريفي بسيار سياق هاي و سبك از آمريكا[ واقع]دولت با پيام برايشان دربردارنده ي يك امر اين بهره مي جويد؛ اين مضمون مي باشد كه من شما]PKK[ را به حال خود رها نكرده ام و در موردتان تصميماتي اتخاذ كرده ام. قباًل قرار خويش ليست در نيز را كارايالن و كالكان دوران داده بودند. اين سياست ها مدت مديدي است كه از سوي بازيچه ي به تركيه نبايد مي شود. اجرا انگليس و آمريكا آنها مبدل شود. در رابطه با صدام نيز اينگونه عمل نمودند و صدام را تشويق به حمله به كويت كردند. مگر صدام را رهسپار باتالق ايران و سپس كويت نكردند؟ آنان به صدام گفتند: »ما از تو حمايت به عمل مي آوريم« و او را تحريك به جنگ با ايران و كويت نمودند. ما شاهد بوديم كه بعدها چه بر سر صدام آوردند. امروز نيز با رويارو نمودن تركيه با خلق كرد، درپي انجام چنين نقشه اي هستند. اما اين جنگ فنا خواهد به را آنها تمام خواهد شد؛ تركيه گران براي كشيد. من به طالباني و بارزاني را هشدار مي دهم؛ بايستي با آنها در اين باره شود؛ گفتگو اين خطرات به آنها توافق را نماييد. گوشزد نيز را آنها بازي اين وارد آنها نموده اند. است سال سي كه كمك رسان بازي اند. اين بس ديگر، بايد است. باشند آگاه نابود ساعت 24 مدت در نيز آنها نباشد PKK اگر كه خواهند شد؛ بايد بفهمند عمرشان 24 ساعت طول خواهد رسيده آنها به نوبت نمايند تصفيه را PKK اگر كشيد.

آورده ما سرکودکان بر که آنچه شود دانسته خوبي به بايستي جسماني ـ تجاوز فقط تجاوز، نيست. جنسي تجاوز فقط مي شود، تجاوز موارد اين از يکي دارد. گوناگوني انواع تجاوز نيست. جنسي مي دارند. اعمال کردها بر را تجاوز مختلف انحاي به است. سياسي به تجاوز تجاوز، ديگر انواع از است. سياسي تجاوزي ،KCK دعوي روي بر اقتصادي تجاوز است. جغرافيايي و اقتصادي عرصه هاي تجاوز )HES( هيدروالکتريک مراكز طريق از مي شود. اجرا کردها انجام مي گيرد. نيز جغرافيايي شان را عملي مي سازند. تجاوز فرهنگي زبان به كارگيري روي پيش كه محدوديت هايي و موانع تمامي فقط جنسي جسماني ـ تجاوز است. فرهنگي تجاوزي دارند، وجود

مي باشد نيز آنها پست ترين اما است؛ تجاوز شيوه هاي از يکي

Page 9: Welate Azad 60

9به را مسئله اين بايد پاكسازي مي شوند. و در 24 ساعت براي باره اين نامه اي كوتاه]در اعالن كنيد. مي توان آنها آنها[ نوشت. بايستي به طالباني و به ويژه بارزاني نيز گفته منافع به اين تهديدها و در راستاي خدمت شود كه عليه دهند. تشكيل را دموكراتيك جامعه ي كنگره ي كردها، مگر كاري كه آمريكا بر سر سران خاورميانه مي آورد را كاري هر به و ساخته متحد خويش را قذافي نمي بينند؟ وامي داشتند. اما، اينك وضع او را مي بينيم. روش بشار اسد نيز اين چنين است. روابط او با تركيه را برقرار نمودند؛ اسما تمجيد او از و دادند نشان انگليس رسانه هاي در را اسد نمودند؛ اما اكنون دل انسان به حال و وضع اسد مي سوزد كه چگونه تركيه و آمريكا در سياست هاي خويش در قبال سوريه تغيير موضع داده اند. همچنين همه از رويداد حسني بي چون وچراي خادم سال سي او هستند. مطلع مبارك حمايت از ساعت 24 طول در آمريكا اما بود. آمريكا محافظت بيمارستاني در گويا اكنون برداشت. دست او پشت پرده در و است كنترل تحت واقع در اما مي شود. نيز اسرائيل وجود دارد. سرانجام سران خاورميانه اينگونه است. بايستي اردوغان اين را بفهمد. ]تركيه[ اكنون متفق آمريكا شده و خويش را زير سايه ي امپرياليسم مي بيند. در اين اواخر مي گويند ما، دولِت بزرگ، نيرومند، تأثيرگذار نمي گيرند؟ تاريخ عبرت از منطقه هستيم! مگر الگوِي و تاريخ مملو از چنين سياست هايي است كه امروزه آمريكا بدين شيوه انگليس گرفته اند. پيش در را آنها انگليس و سياست هاي چارچوب در و گرفت به كار نيز را يونان تصفيه ي به كه نمود آناتولي رهسپار را آنان خويش آناتولي از رومي ها انجاميد. آنان ابتدا يوناني ها را به سمت خويش كشانده و سپس روانه ي باتالق نمودند؛ يوناني ها را قرباني خويش نمودند. همچنين در مسئله ي شيخ سعيد در سال 1925 اين گونه نشان داد كه گويا از كردها حمايت به عمل مي آورد، اما بعد در ازاي كركوك و موصل مهر تأييد را به قرباني نمودن كردها زد. بعد از آن نسل كشي آن نمونه ي نيز دوم در جنگ جهاني كردها شروع شد. وجود دارد. هنگام جنگ جهاني دوم در قبال جذب تركيه در جبهه ي خويش، هاتاي)شهري كه در مرز سوريه واقع زماني اما نمودند. تأييد را شد( واگذار تركيه به و بود ميان از را او دور گشت، آنها مشي از خط مندرس كه برداشتند. زماني كه اوزال نيز مي خواست به زعم خود مسئله را چاره يابي كند، او را نيز از سر راه برداشتند. اجويت را پيشرفت هايي در حال نمودند. در سال 2002 تارومار نيز انجام بود كه با »قانون ندامت« به شكست انجاميد. از 2002

رويكرد آنها گشت. آغاز آكپ اقتدار مرحله ي به بعد گرفتند. پيش در را PKK انشقاق و تصفيه سازي امحا،

من مي توانم درباره ي سوريه مسائلي را مطرح نمايم. وضع بشار اسد نيز آنگونه است كه من گفتم. آمريكا قباًل او را به خويش نزديك نموده بود، اما اينك در وضعيتي بحراني به سر مي برد. وي يا بايد همچون زين العابدين تسليم شود يا راهي جهت چاره يابي بيابد؛ و يا از راه به كارگيري را همه چيز اين صورت در كه شد خواهد تصفيه زور رفت. خواهند نيز او تبار و خانواده و مي دهد كف از نمايند. عمل همگرا شيوه اي به كردها سوريه در بايستي

قرار فشار تحت كه زناني براي ميتواند شهرداري گرفته و در شرايط سختي به سر ميبرند، خانه ي زنان احداث از محافظت جهت پروژههايي ميتواند شهرداري نمايد. امن خانههاي تاسيس با بايد شهرداري دهد. ارائه آنان دهد آموزش ببرد، آنجا به را آ نها جديد، نهادهاي يا از فرار حاكم، مرد سوي به فرار وگرنه نمايد. آگاه و نيست. به حاكميت ديگري است؛ آزادي يك حاكميت به لحاظ فلسفي وضعيتي نيست كه بتوان از آن دفاع نمود. كمك مانده، جا فالن در جنازه اش كه زني به مي توان كرد؛ آن مسئله اي متفاوت است. ليكن فرار به سوي مرد داراي جنبه اي فلسفي منظر از و لحاظ آزادي از حاكم، نيست كه بتوان از آن دفاع نمود. بدين معنا فرار زن داراي فرار آزادي، كرد. دفاع آن از بتوان كه نيست جنبهاي به موضوع اندكي اكنون نيست. به سوي ديگري از يكي خطاب مردي كه صورتي در مي پردازم. نيز ازدواج است. يافته خاتمه مرد آن شد«، من بگويد»زن زني به نيز زن يك اگر نميرود. چيزي انتظار مرد آن از ديگر بگويد »شوهر من«، آن زن نيز پايان يافته به شمار مي آيد. گفته هايي حاكي از »اين مال من است«، موارد قابل قبولي است. ذهنيت و فكر بيانگر زبان، اين اينجا در نيستند. يابد، گسترش غريزه بر مبتني مرد زن ـ روابط اگر هيچ به را انسان فلسفي حيث از است؛ خطرناك بسيار هراس در رابطه اي از چنين هميشه من نمي رساند. جايي بودم. مي دانيد كه من نيز واقعه ي ازدواج را تجربه نمودم. تسليميت بگيرند. تسليم مرا غرايزم كه ندادم اجازه من مرا كه آنچه مورد، اين در نپذيرفتم. را غريزه مقابل در گفته نيز تو به قبال بود. همين ساخت، تبديل »من« به و گرداند دون مايه را انسان مي تواند هم ازدواج بودم، ضرب المثلي چنين برساند؛ وزيري مقام به مي تواند هم من مي نمايند. بيان اينچنين نيز فيلسوفان دارد. وجود نيز غرايز مغلوب اينكه به خاطر من نگشتم. غرايزم تسليم

اتحاد تركيه ـ سوريه ـ ايران ديگر ...

Page 10: Welate Azad 60

وآلتي ئازاد 10خود نشده ام و ازدواج غريزي نكرده ام، آپو هستم. آنكه مغلوب غرايزش شود و ازدواج غريزي كند، بعد از مدتي ازدواج، از بعد عاشق ترين ها حتي كه مي بيني »ميميرد«! كه است الزم مي كنند. خفقان حالت دچار را همديگر با با زن را آموخت و به خوبي به معرفت زندگي زندگي زن دست يافت. مي دانيد كه واژه ي زن، به زبان كردي از »ژين«)يعني زندگي( مي آيد. ژن)يعني زن(، از ژين ميآيد. به معناي حيات است. الزم است با زن رُزنانس]اصطالحي بيانگر بيشتر به شاخه هاي فيزيك و شيمي است؛ مختص ازدواجي، شكل نيروست[ شد. در چنين مابين دو توازن دارد. وجود رزنانس يك ندارد. اهميتي چنان ظاهر و ارتباط اين است. آن كسب همسران، مابين اصلي مورد چنداني با زيبايي جسماني ندارد. كسب رزنانسي در روح زماني تا نيز زن زيباترين حتي جسماني حيث از است. ننمايد، تجربه را آزادي خواهانه و بامعنا باهم بودني كه در مييابد. خاتمه و داده دست از را زيبايي اش به يكباره توانايي پديدآوردن زيبايي روحي زن و اينجا مورد مهم وجود رفتاري اگر است. زن به نسبت كليت مند رفتاري داشته باشد كه نسبت به زن كليت مند و بامعنا باشد و بتواند زيبايي روحي را نيز پديد آورد، آن وقت رابطه زن و مرد مي كند. معنا كسب »ژين« و رسيده خود اصلي به معناي به خاطر فقدان سطح شناخت كافي، هنوز اينها را به اندازه نيز زنان جنبش مورد اين در نمي كنند. درك كافي نمي تواند پيشاهنگ اينها باشد؛ از درك كامل آن ناتوان را اين بايد نيز مي برند، به سر زندان در كه زناني است. با اين مسائل درگير نكنند. نيز به خوبي درك نمايند؛ مرا بايستي برخوردي بامعنا در سطحي فيلسوفانه از خود نشان شعاري اين چه يافت. معرفت دست و شناخت به و داد كردستان( زنان آزادي PAJK)حزب رفقاي كه است مي دهند؟ » نه براي قتل عام زنان«! آنها نيز مسئله را به طور اين مي توان نيست. مطرح قتل عام فقط مي فهمند. ناقص افزود. مارس 8 با رابطه در من پيام به نيز را گفته هايم بايستي به خوبي دانسته شود آنچه كه بر سركودكان ما آورده مي شود، فقط تجاوز جنسي نيست. تجاوز، فقط گوناگوني انواع تجاوز نيست. جنسي جسماني ـ تجاوز انحاي به است. سياسي تجاوز موارد اين از يكي دارد. دعوي مي دارند. اعمال كردها بر را تجاوز مختلف تجاوز، ديگر انواع از است. سياسي تجاوزي ،KCKتجاوز است. جغرافيايي و اقتصادي عرصه هاي به تجاوز مراكز طريق از مي شود. اجرا كردها روي بر اقتصادي عملي را جغرافيايي شان تجاوز )HES( هيدروالكتريك

تمامي مي گيرد. انجام نيز فرهنگي تجاوز مي سازند. به كارگيري روي پيش كه محدوديت هايي و موانع تجاوز است. فرهنگي تجاوزي دارند، وجود زبان است؛ تجاوز شيوه هاي از يكي فقط جنسي جسماني ـ در را كرد دختربچه هاي مي باشد. نيز آنها پست ترين اما داده قرار تجاوز مورد تركيه( در واقع دنيزلي)شهري مي دهند قرار تجاوز مورد را كرد كودكان هم بودند. مجرم را كردها هم و مي كنند تجاوز حقوق شان به و مي شمارند. يعني هم مورد تجاوز قرار گرفته و هم به عنوان بسيار ذلت باري است. اين وضعيت ميشوند! اعالن مجرم

سالروز )2011 مارس 30 ديدار، انجام امروز)زمان چپ گراي آزادي خواه يارانش]مبارزين و ماهر شهادت به نسبت است. سرخ( دره ي قزل دره)يعني در ترك[ كرده ديدار چايان« »ماهر با قائلم. بسياري ارزش آنها مبارزه ي مبارزه اش، بودم، كه ايشان شنيده از زبان بودم. مشترك خلق هاست. همچنين دنيز گزميش هنگام اعدام، گفته خلق ها مشترك مبارزات به نياز درباره ي سخناني و دنيز اعدام از جلوگيري جهت قزل دره، عمليات بود. رفقايش بود. سوسياليست هاي چپ الزم است كه از اين مسئله درس بگيرند. اين عملياتي در راستاي جبهه ي متحد بود. اين مبارزه چهل سال است كه ادامه مي يابد. نخستين برمي گردد. قزل دره واقعه ي از بعد به نيز من دستگيري به سبب توزيع اعالميه در رابطه با ماهر چايان و رفقايش، اين بر مصمم بودن مان در قزل دره رويداد شدم. دستگير دفاعيه ام، آخرين در من نمود. ايفا مهمي نقش مبارزه، به شرح در مورد آنها پرداخته ام. مبارزه اي كه آنها آغاز مي دهيم، ادامه اش است سال چهل به قريب ما و نموده مي باشد. ترك و كرد خلق هاي همگرايي مبارزه ي اهميتي از كردند، آغاز يارانش و چايان كه مبارزه اي راه مان روشنايي بخش هميشه و بوده برخوردار تاريخي چارهيابي كه شنيدم ايشان زبان از شخصا بود. خواهد مي ديد. ترك كرد ـ دموكراتيك اتحاد در را رهايي و مزوپوتاميا جامعه شناسي تحقيقات آكادمي اروپا در فراواني اهميت از مركز اين احداث است. شده تشكيل بودم. اهميتش را گوشزد نموده بارها برخوردارست؛ من نبايد آموزش هايشان به مسائل ايدئولوژي ـ سياسي محدود فرهنگي اجتماعي، اقتصادي، عرصه هاي بايستي و بماند جهت آكادمي اين بايستي دربرگيرد. هم را تاريخي و پيشگيري از انحراف هويتي جوانان در اروپا، مروج دفاع و كاپيتاليسم مركز كه اروپا در زندگي آنان شود. ذاتي بهترين به جوانان بايد مي باشد. مشكل است، بورژوازي

Page 11: Welate Azad 60

11شيوه از خود صيانت به عمل آورند. در غير اين صورت، به بازگشت بايستي هميشه احساس لغزيد. پايشان خواهد ميهن را در وجود خود زنده نگهدارند. بايستي هيچ وقت را ميهن دوستي شان حس و ننموده فراموش را مهم اين نيرومند سازند. شايد در آنجا زندگي معمولي اي را شروع كنند، ولي ممكن است اين مسئله به موجوديت شان خاتمه دهد؛ اين شيوه ي زندگي از ايده هاي من بدور است. اگر به اين مبارزه معتقديد و اگر مي خواهيد مبارزه ي يك خلق را تداوم بخشيد، بايستي مسائل را اولويت بندي كنيد. اين هر از خلقم براي من مي كند. من صدق مورد در مسئله چيزي دل كندم. براي من اولويت خلقم مي باشد و مسائل تا آخرين ندارند. من اهميتي با آن، هيچ قياس ديگر در برحق مبارزه ي متحقق سازي براي زندگي ام لحظه ي خلقم، ايستادگي خواهم نمود. كساني كه همراه من هستند بايستي به اين امر واقف باشند و بدين گونه با من حركت را ديگري مسير مي توانند اين صورت، غير در نمايند. انتخاب كنند. اما اگر معتقد به اين مبارزه اند و مي خواهند اقداماتي انجام دهند و همراه من باشند، بايستي زندگي شان مبتني بر اين اصول باشد. من قباًل نيز بيان نموده بودم، اگر با زندگي مشترك مبتني بر اصولي صحيح تشكيل شود، بود. مبارزه نخواهد مانعي پيش روي بود؛ مفهوم خواهد با اوقات بيشتر است. مشكل امري چنين مي دانم من اما به همين مي كنند. پيدا تغيير اولويت ها خانواده، تشكيل دليل بسياري از انسان ها مسيري منحرف در پيش مي گيرند. ساختار سيستم كاپيتاليسم بر اين اساس شكل گرفته و مملو اكثر دليل همين به مي باشد. گسترانيده شده دام هاي از و ديدم را معضالت اين من ساختگي اند. نيز ازدواج ها دموكراتيك مدرنيته ي آن، از گذار براي دليل همين به رهانيدن جهت را پيشنهاد اين نمودم. پيشنهاد و ارائه را گرفتار كاپيتاليسم فاسد زندگي دام در كه انسان هايي به دليل آنكه در مركز آن آمده اند، مطرح ساختم. شايد زندگي مي كنند، توانايي ديدن اين مسائل را نداشته باشند. اما اين زندگي زن و جوان و كل زندگي را درهم مي شكند. باشند. دقيق تر و آگاه تر اروپا، جوانان بايد راستا اين در من دوباره درود و عالقه ي خود را به آنها اعالم مي دارم.به كلي و هيدروالكتريك، ساختن سدها مراكز عليه برابر تخريب محيط زيست، در آنكارا راهپيمايي هاي در اهميت حائز بسيار است؛ گرفته صورت اعتراض آميزي فكر مي كنم شعار من مي فرستم. آنها درود به من است. آنها به صورت »نه براي قتل عام محيط زيست«، صحيح تر باشد. بر اين مبنا پشتيباني خويش را از آنها اعالم مي دارم.

تجارب از مي توان طوالني مدت. امريست سياست در نشده اند، داده نشان نامزد مرحله اين در كه كساني چپ گرا نيروهاي بايستي نمود. استفاده بعدي مرحله ي نيز آمادگي خويش را جهت ادامه ي مبارزه ي خويش در درصدد ما دهند. نشان دموكراتيك نيروهاي اتحاديه ي برآمديم. دموكراتيك سياست مبناي بر گام برداشتن مطرح دولت با خويش مذاكرات در را موضوعات اين آكادمي هاي ايجاد بر هميشه داليل اين به نموده ام. سياست نمودن روش بايستي مي ورزم. اصرار سياست، پيشاهنگي طريق از خلق، مبارزه ي كنند. درك را من رسيد. نخواهد انجام به خرده بورژوا شخصيت هاي اين تمامي با همه ي وجود، خويش را علي رغم اينجا در شرايط و وضعيت نامناسب سالمت جسماني ام، هم راستا با شرايط خلقم نموده ام. اگر من تنهاي تنها نيز بمانم، اجازه ي داد. نخواهم كسي به را كردها حقوق نمودن پايمال

نيز جمعه نماز برگزاري درباره ي مي خواهم من كه است نمازجمعه هايي كنم]منظور بيان را مسائلي امامان امامت با در شمال كردستان اواخر خلق كرد اين مخالفت به نشانه ي و خيابان ها در ميهن دوست جمعه ي فعاليت هاي من مي كنند[. برگزار تركيه سياسي اسالم با نافرماني مدني را مورد حمايت قرار مي دهم و به آنها درود مي فرستم. اسالم راستين همان است. اين اسالمي است كه در مدينه وجود داشت. اسالم راستين حضرت محمد كه يادم مي آيد به خوبي با قدرت يكي نگشته، چنين است. ريشه ي مي رفتم. نماز جمعه به ابتدايي دوران از بعد كه كلمات اسالم و سالم يكي است؛ به معناي صلح، آرامش جمعه ي نماز در كه خلقم تمام به من مي آيد. شادي و مدني شركت مي كنند، سالم مي فرستم. اميدوارم صلح و نمازهاي آنها كه دربردارنده ي صلح يعني آنان، سالمتي مورد نيكي هاست، پديد آوردن و است واقعي اسالم و جانب از كوتاه پيامي طي مي خواهم گيرد. قرار قبول آنها با آنهايم؛ از يكي نيز من آنان گفته شود كه به من 15 تا را خويش صلح طلبانه ي فعاليت هاي بايد هستم. را مسئله اين ضرورت راستين اسالم بخشند. ادامه ژوئن دولت مالهاي سرسپرده ي پشت سر بگذار مي دهد. نشان و قدرت نماز نخوانند، بلكه به مالهاي راستين كه خواهان زمانيكه دولت تا اقتدا كنند. پيشبرد چاره يابي اند و صلح نكند، عملي را دموكراتيك چاره يابي و عدالت صلح، ماهيت آنهاست. مسلم حق فعاليت هايي چنين انجام مي شمارد. ضروري را فعاليت هايي چنين واقعي، اسالم

اتحاد تركيه ـ سوريه ـ ايران ديگر ...

Page 12: Welate Azad 60

بحث سياسي و اخالقي جامعه ي درباره ي وقتي مي كنيم، از پيشاتاريخ سخن نمي گوييم. از حالت طبيعِي تا و زيسته هميشه كه مي گوييم سخن اجتماعي طبيعت نيز، موجوديت خويش باشد نيافته پايان زماني كه هستي هراندازه سياسي و اخالقي جامعه ي داد. ادامه خواهد را كه مورد فرسايش واقع گشته، تباهش ساخته و تجزيه اش كرده باشند نيز، هميشه وجود خواهد داشت. تا زماني كه طبيعت اجتماعي وجود داشته باشد، آن نيز وجود خواهد اجازه دادن بدون كه است اين نيز سياست نقش داشت. به فرسوده سازي، تباه گرداني و تجزيه ي اين هستي، جهت توسعه ي هرچه بيشترش، آن را آزاد، برابر و دموكراتيك چنين در كه سياسي و اخالقي جامعه ي هر نمايد. وضعيتي قرار دارد به معناي بهترين جامعه است؛ به معناي است. آن ايجاد هدف، كه است جامعه ا ي متحقق سازي

جهت درك بهتر مضمون اصطالح مذكور، بايد بار ديگر به تاريخ مراجعه كنيم. جهت اين كار، باز هم مفهوم اساسي ما تمدن خواهد بود. تنها نه بدين جهت كه قدرت و دولت را در اندرونه ي خود مي گيرد، بلكه چون هرچه شبكه هاي فرهنگ ايدئولوژيكي و ماّدي ـ كه به طور پيوسته بر روي جامعه گسترده و شهري« بودن »طبقاتي لحاظ از به را سياسي و اخالقي جامعه ي مي يابند ـ تراكم و شده مي گردد. محدودتر سياست نقش درمي آورند، محاصره محدودشدن نقش سياست، »واپس روي و يا نفي آزادي، همراه به خود با را اجتماعي« دموكراتيزاسيون و برابري خواهد آورد. تاريخ تمدن، مملو از رويدادهايي اينچنيني است. به حالت »برده ، سرف و پرولتر« درآورده شدِن هرچه از است، حاكميت تحت كه جامعه اي تدريجِي و بيشتر و گرفتن قرار فشار تحت روند به نيز خارجي جنبه ي

دموكراتيك «تر و برابر »آزاد ، جوامع مستعمره گرديدن متحول مي شود و بدين ترتيب تداوم مي يابد. قانون بيشينه اين مستلزم قدرت، و سرمايه انحصارات به مربوط سود است. در اين وضعيت، سياست به مثابه ي مقاومت واحدهاي تمدن دموكراتيك معنا مي يابد. زيرا همان گونه كه بدون و برابري آزادي، راستاي كسب در گامي هيچ مقاومت از نمي توان بود، نخواهد موفقيت آميز دموكراتيزاسيون و اخالقي سطح در فساد و تجزيه شدن فرسايش يابي، سياسِي موجود نيز ممانعت به عمل آورد، از مستعمره سازي انحصارات استثمارگري از مانع و كرد جلوگيري آن تعريف آزادي هنر به صورت سياست اينكه گرديد. مي شود، به سبب اين نقشي است كه در تاريخ ايفا نموده. هر طبقه، شهر، خلق، قبيله، جماعت ديني و قوم ـ ملتي كه به سياست نپردازد يا مانع از سياست ورزي اش گردند، بدان اراده اش متحمل بزرگ ترين نيروي گفتار و معناست كه ضربه گشته است. در جايي كه گفتمان و اراده ي جمعي]يا كلكتيو[ وجود ندارد، تنها سكوت مرگباري هست و بس.

نيروي از ناشي باستان، عصر روم و آتن شهرت جمهوريت روِم]دوران[ از هنوز اگر بود. سياسي شان محدوديت هايشان تمامي به رغم آتن، دموكراسي و كه است اين اساسي اش دليل مي شود، ياد شيفتگي با سياست شهري را با مهارت عظيمي تداوم بخشيده اند. آتن را پارس امپراطوري غول آساي با سياست شهري اش هم متوقف ساخت و هم تدارك شكست آن را ديد. روم نيز جهان مركز به توانست جمهوري خواهانه اش، سياست با تبديل گردد. مهم تر اينكه، سياست گذارِي هر دو شهر نيز در توسعه ي فرهنگ يونان ـ روم نقشي تعيين كننده ايفا نمود.

را آن بتوان هم شايد است. جالب تر بابل نمونه ي

سياست دموكراتيك، مكتب حقيقي آموختن و زيستن

چكيده اي در باب سياست؛ برگرفته از جامعه شناسي بخش دوم و پايانيآزادي اثر »رهبر آپو«

Page 13: Welate Azad 60

13شهري خودگردانِي و استقالل نمونه ي اولين به عنوان نشان داد. جهت آنكه تحت سلطه ي نيروهاي قدرت مدار »سياست زمينه ي در درنيايد، پيرامونش قوي تر دولتِي و مبتني بر استقالل و خودگرداني«، مهارت و استادي كاملي از خود به نمايش نهاده است. توانست با اين سياست هاي استادانه ي خود در برابر تمامي امپراطوري هاي مشهور زمان خويش از آشوريان گرفته تا هيتيت ها، از كاسي ها گرفته تا ميتاني ها و از پارس ها گرفته تا اسكندر، ايستادگي نمايد. با علم، هنر و صنعتي كه به وجود آورده توانسته است مركز جاذبه ي ديرپاترين تمدن آن دوران گردد)از 2000 ق.م تا پيش در كه سياست شهري اي بي گمان ميالد(. سال هاي آشكار داشت. امر اين در تعيين كننده اي سهم گرفت، اثبات كه مي آيد جالبي نمونه هاي رأس در كه است آفرينندگي. و آزادي از است عبارت سياست مي كنند نوع اين از جزئي مي توانيم نيز را »پالميرا« و »كارتاژ« نمونه ها برشماريم. كارتاژ همان گونه كه از طريق سياست برابر هژموني روم مبتني بر مقاومت، تا مدتي طوالني در ادامه نيز را خويش خالّقانه ي پيشرفت نمود، ايستادگي امپراطوري اي تا افتاد آن سوداي به كه هنگامي بخشيد. رهايي شكست از نتوانست گردد، روم امپراطوري نظير با سياست مبتني امپراطوري درآمدن، يابد. زيرا به حالت بر مقاومت، در تناقض است. حتي به معناي نفي سياست نيز نتيجه ي آن شكستي تراژيك است. پالميرا مي باشد و

را مشابهي مرحله ي پالميراي گذراند. مشهوري كه شايد هم بيشترين بابل از پس منطقه در را ترقي به خود ديد و توانست طوالني ترين طي تا ق.م 300 مدت)از به صورت ب.م( 270مستقل و خودگردان

باقي بماند و بهشتي را در بيابان بيافريند، هنگامي كه سياست مبتني بر توازن و خودگرداني در برابر امپراطوري هاي روم تا برآمد درصدد و نهاد كناري به را ساساني پارس ـ و نامدار ملكه ي امپراطوري گردد)در دوران به تنهايي يك رهايي تراژيك فرجامي از نتوانست ب.م( 270 زنوبيا، است جالبي نمونه هاي از يكي نيز پالميرا تراژدي يابد. كه نشان مي دهد مقاومت در راه آزادي منجر به پيروزي مي گردد. فالكت به منتهي نيز قدرت گرايي و مي شود شهري، خودگردانِي بر مبتني مشابه سياست هاي

اجرايي رايج تري به صورت توانسته اند وسطي قرون در در كه مواجهيم ستاره شهرهايي جهان با انگار گردند. مقابل امپراطوري هاي بزرگ مقاومت مي نمايند. در مقابل امپراطوري هايي از اسالمي گرفته)اموي، عباسي، سلجوقي، از چنگيز، امپراطوري تا عثماني( و بابُري تيموريان، امپراطوري هاي مسيحي)بيزانس، اسپانيا، اتريش، روسيه ي تزاري و بريتانيا( گرفته تا امپراطوري چين، صدها شهر)از قاره ي تا حتي و اطلس اقيانوس تا گرفته كبير اقيانوس نام تا سيبري( توانستند تحت آمريكا، از صحراي بزرگ سياست مبتني بر خودگرداني، هنگام لزوم تا زدوده شدن از صحنه ي تاريخ مقاومت نمايند. نمونه اي كه شبيه به خاك »اوترار« است كه و خون كشانيدن كارتاژ مي باشد، شهر با نيز زد. آن شهر مقاومت به برابر چنگيزخان دست در خاك يكسان گشت. مي توان صدها نمونه از مقاومت طلبي نيروهاي برابر در هم اروپايي شهرهاي كه برشمرد را گرايش به مربوط مركزيت گرايي هم و امپراطوري بسيار به ويژه دادند. ادامه سال صدها تا ملت، دولت ـ نيك آگاهيم كه شهرهاي ايتاليا و آلمان تا اواسط سده ي خودگردان[ اتونوم]يا ساختارهاي حفظ جهت نوزدهم نمايش گذاشتند. به از خود را بزرگي مقاومت خويش، مي باشند. اين ها از مشهوري نمونه هاي آمستردام و ونيز

همه ي در ملت دولت ـ پيروزي نوزدهم، قرن طي خودگرداني هاي پيكر بر را بزرگي ضربه ي اكناف تاريخ در كه شهري ادامه سال هزاران آورد. وارد داشتند، دوران با همزمان تنها است پست مدرنيته خودگرداني هاي كه رو نو از شهري نهاده اند ترويج به سياست گذارِي و ي شهراست. گشته مطرح در شهري سياست گذارِي صرفاً تاريخ، طول در هم شايد است؛ نكرده اندام عرض تمدن نيروهاي برابر افزون تر از آن، قبايل، عشاير، جماعت هاي ديني، مكاتب جهت آن ها مشابه سرآمد اجتماعي گروه هاي و فلسفي بمانند، باقي اتونوم سياسي نيروي حالت به بتوانند آنكه داستان]اتونومي زده اند. بي شماري مقاومت هاي به دست يا[ خودگردانِي سه هزار و پانصد ساله ي) از 1600 ق.م تا روزگار امروز( قبيله ي عبراني، شايد هم مشهورترين نمونه

و بومي خودگردانِي بر مبتني سياست هاي تداوم امر در و داشته اند وجود تاريخ در هميشه منطقه اي ايفا را مهمي نقش سياسي و اخالقي جامعه ي موجوديت كره ي از وسيعي جغرافياي در كه ملت هايي و خلق ها نموده اند. جنگلي حوزه هاي و بيابان ها كوهستان ها، در به ويژه و زمين زندگي شهري و روستايي عشيره اي، قبيله اي، جامعه ي به صورت و خودگرداني بر مبتني سياست هاي طريق از همواره مي كنند،

زده اند. مقاومت به دست تمدن نيروهاي برابر در استقالل ،

سياست دموكراتيك…

Page 14: Welate Azad 60

وآلتي ئازاد 14باشد. سياست اتونومي محور قبيله ي عبراني در امر غني و خالّق گرديدِن فراوان يهوديان در تاريخ و بيشتر از آن در در است. نموده بازي تعيين كننده نقشي كنوني، روزگار برابر متحول سازي دين اسالم به ابزار امپراطوري و قدرت، مذاهب مقاومت طلب بسيار بزرگي پديد آمده اند. مذاهب معطوف سياست هاي منعكس كننده ي خوارج، و علوي به حيات اتونوم قبايل و عشيره ها مي باشند. در برابر سنّت سلطنت و حكمرانِي ُسنّي، ظهور شايع مذاهب مخالفي كه در

ساختار هر قومي ديده مي شود ، ماهيتاً نتيجه ي سياست هاي و عشيره اي خلق هاي آزادي خواهانه ي و مقاومت طلبانه قبيله اي مي باشد. به نوعي همانند اولين جنبش آزادي خواهي اسالم سنّي استعمارگرِي برابر در استقالل طلبي خلق ها و مقاومت طلب مذاهب نيز و موسويت مسيحيت است. در از مملو قرون وسطي دارد. سرتاسر فراواني وجود مشابه جماعت هاي و قبيله اي شهري، بومي، مبارزات نوع اين و خودگرداني بر[ سياست]مبتني راه در كه است ديني آزادي انجام مي دادند. زندگي مقاومت طلبانه و نيمه مخفي صومعه ها، در مسيحي جماعت هاي اولين ساله ي سيصد نموده ايفا معاصر تمدن آماده سازي امر در را اول نقش عصر يونان فلسفي مكاتب اتونوم ِ سياست هاي است. بازي نموده باستان، نقش تدارك دهنده ي اساسي علم را رسيده اند، ما روزگار تا كه ملت هايي و خلق ها است. و قبيله اي اجداد مديون همه از بيشتر را واقعيت اين سال هزاران حتي و صدها كه هستند خويش عشيره اي بيابان ها مقاومت نمودند. بر فراز كوهستان ها و در اعماق

تداوم مدرن، در عصر ملي رهايي بخش جنبش هاي دولت عنوان تحت اگرچه مي باشند. سنّت ها همين تمامي كه هدفي نيز، شدند كشانده انحراف به مستقل استقالل بود. سياسي استقالل بودند، پي اش در آن ها و جعلي استقالل به ليبراليسم توسط هرچند سياسي امر سياست را اين پوشاليِن دولت ـ ملت مبدل گرديده و از نقش ويژه ي اصلي خويش دور ساخته است، اما باز هم است. سياسي مقاومت مهم بسيار سنّت تداوم معناي به منطقه اي و بومي خودگردانِي بر مبتني سياست هاي

هميشه در تاريخ وجود داشته اند و در امر تداوم موجوديت نموده اند. ايفا را مهمي نقش سياسي و اخالقي جامعه ي كره ي از وسيعي جغرافياي در كه ملت هايي و خلق ها حوزه هاي و بيابان ها كوهستان ها، در به ويژه و زمين روستايي عشيره اي، قبيله اي، جامعه ي به صورت جنگلي سياست هاي طريق از همواره مي كنند، زندگي شهري و نيروهاي تمدن برابر مبتني بر خودگرداني و استقالل ، در كه مي گوييم جهت همين به زده اند. مقاومت به دست را سنگين دموكراتيك كفه ي كنفدرال تاريخ، سنت در

مسلط گرايش كه است اين سخن مان مي دهد. تشكيل مقاومت بلكه گردن نهادن نه تمدن، تاريخ طول در مي باشد. اگر آن گونه نمي بود، جهان همانند مصر فرعوني مي گشت. بدون دانستن اينكه حتي يك محل و منطقه ي باشد، سياست و مقاومت فاقد كه نمانده باقي انساني نمي توانيم تاريخ را به درستي تفسير نماييم. اگر خلق هاي تمامي با هم هنوز آسيا و آفريقا جنوبي، آمريكاي پس مي نمايند، مقاومت خويش فرهنگ هاي و تنوعات تاريخ شان نيز همين گونه است. زيرا تاريخ، »اكنون« است.

مقاومت به توسل با تنها تاريخ طول در انسانيّت، از جغرافيايي منطقه ي و جامعه سطح در سياسي موجوديت و حيثيت خويش دفاع ننموده است؛ بلكه شاهد در مقاومت طلبي شان كه است سياسي شخصيت هايي سطح فردي گاه به اندازه ي يك ملت مي باشد. تاريخ مملو از چنين نمونه هايي است. افراد انسانِي شمارش ناپذيري از كنفوسيوس، تا گرفته زرتشت از سقراط، تا گرفته بودا همچنين پيامبراني كه از حضرت آدم آغاز گشته و تا نوح، ايوب، ابراهيم، موسي، عيسي و محمد به صورت حلقه هايي اصلي ادامه داشته و در كتاب مقدس شمارشان بيش از 120 هزار تن ذكر شده؛ از ايناناي ايزدبانو تا حضرت عايشه، از تا حضرت از ساحره ها تا مريم، از كيبَلَه تا هيپاتيا، زنوبيا زينب و ُرزا]لوكزامبورگ[؛ از برونو گرفته تا اراسموس، مقاومتي بمانند باقي بتوانند آزاد و شرافتمند جهت آنكه تا سرحد مرگ نشان داده اند. اگر جامعه امروزه هنوز هم به صورت اخالقي و سياسي تداوم دارد، هرآينه ارزش هاي

ساختاربندي تمامي است. سياسي دموكراتيك، مدرنيته ي زبان مي نهد. بنيان و مي كند طرح ريزي سياست هنر طريق از را خويش نظام مند سياست بلكه قدرت نه بنيادين، واحدهاي سياسي و اخالقي جامعه ي خصوصيت امروزين سياسي و اخالقي جامعه ي كه واقعيت]وضعيتي[ مي نمايد. تداعي را و برابري آزادي، از قبل حتي آن، اولويت دار مسئله ي يعني مي برد، به سر آن در

است. خطر در آن موجوديت زيرا است. هستي شناسانه نيز، دموكراتيزاسيون

Page 15: Welate Azad 60

15اين صورت، افراد مي باشد. در غير اين بسياري را مديون نمي مانْد. باقي برده رمه هاي و جامعه ميان تفاوتي

بدون شك، در روزگار ما تفسيرپردازي در زمينه ي سياست داراي اهميت بسيار بيشتري است. اما بازهم بدون موجوديت غالب به طور نيز امروزه »تاريخ، اينكه ذكر سياست از تفسيري نمي توانيم مي دهد«، ادامه را خويش ارائه دهيم. مصراً، به بيان اين نكته مي پردازيم: مدرنيته ي كاپيتاليستي، اقداماتي هزار بار بيشتر از آنچه را كه تمدن انجام داده است، به عمل جهت محدودگردانيدن سياست مي آورد و تداوم مي بخشد. اگر تحليل مان از دولت ـ ملت را به ياد آوريم، در آنجا تأكيد كرده بودم كه جامعه ي مدرن تنها از باال دچار حاكميت دولت نيست بلكه تا حد كليّه ي منافذ حياتي خود در برابر تأثيرات، استيال و استعمارگرِي دستگاه هاي قدرت به حالت مساعد درآمده است. درك به واقعيتي چنين با گلوبال سطح در جامعه كه امر اين است، گشته مستعمره و گرديده فتح درآمده، محاصره اشاعه ي چگونگي يادآورِي به مي باشد. اهميت داراي شبكه هاي هژمونيك فرهنگ ايدئولوژيكي و ماّدي بسنده خواهم كرد. اين وضعيت نويني است. چه آن را اَبَرهژمون ملل]= سازمان نظم يا و امپراطوري چه و بناميم گلوبال UN[ بخوانيم، در ماهيت خويش تغييري نشان نخواهد داد. همچنين به تأكيد گفته بوديم كه سرمايه ي فينانس مُهر خود را بر هژموني گلوبال زده و در عين حال بحران ساختارين است. يافته توالي و دارد جريان گلوبال سيستمانه ي و در برابر اين واقعيت قدرت)كاپيتاليسم، صنعت گرايي قطب به مثابه ي است ناچار نيز سياست ملت(، دولت ـ و از دوره ا ي هيچ با كه باشد داشته تفاوتي چنان مخالف پيشاتمدن دوران در كه آنجا از نباشد. قياس پذير تاريخ سياست ساختاربندي پس نمي كنيم، زندگي پساتمدن و مختص به مدرنيته نيز بايد متفاوت گردد. با خالصه فرمولي هر در قدرت شبكه هاي آنكه پايه ي بر گفت: مي توان

سياست پس شده اند، مستقر جايي همه جا در كه است ناچار نيز قدرت، اينكه به توجه با باشد. اتكا اجتماعي واحد و فرد هر بر است ناگزير نيز سياست مي نمايد، باشد. متكي واحدي و فرد هر بر

قادر كه سياسي شبكه هاي گسترش و تشكيل لزوم باشند با شبكه هاي قدرت موجود در تمامي سطوح جامعه به تقابل بپردازند، موردي قابل درك است. آشكار است كه با ساختاربندي هاي سازماني اي از نوع گذشته، اين مورد

برآورده نخواهد شد. چه بسا مدل هاي سازماندهي قديمي، كانوني معطوف به دولت بودند. سياست، در مقابل قدرت، با توجه پيش از هرچيز به مثابه ي مقاومت آغاز مي گردد. به اينكه قدرت سعي دارد هر فرد و واحد اجتماعِي مورد هدف خويش را فتح و مستعمره نمايد، سياست نيز تالش مي كند تا هر واحد و فردي كه متكي بر آن است را جذب گردانيده و آزاد سازد. بر پايه ي اينكه هر رابطه اي اعم از واحدي يا فردي، »قدرت محور« است، در معناي ضّد آن اينكه قدرت، »ايدئولوژي به با توجه نيز هست. »سياسي« ليبرال، صنعت گرايي، كاپيتاليسم و دولت ـ ملت« را پديد و توليد به اقدام كه است ناگزير نيز سياست مي آورد، ساخت ايدئولوژي آزادي، اكو ـ صنعت، جامعه ي كمونال در قدرت كه مادامي نمايد. دموكراتيك كنفدراليسم و سطح هر فرد و واحد، شهر و روستا و در هر سطح بومي، است، سازماندهي شده گلوبال و قاّره اي ملي، منطقه اي، سياست نيز ناچار است در سطح فردي، واحدي، شهري، بومي، منطقه اي، ملي، قاّره اي و گلوبال سازماندهي شود. به اقدام سطوح اين تمامي در قدرت اينكه به توجه با را ازجمله جنگ ها( ُكنش ها)و انواع و مي نمايد تبليغات روا مي بيند، سياست نيز ناچار است در تمامي اين سطوح دست به تبليغات بزند و اَشكال فعاليتي را الزامي گرداند.با ـ كه را مدرنيته قدرت واقعيت اين كه زماني تا خطوط كلي سعي بر تعريف آن نموديم ـ به درستي تعريف سياسي اي وظيفه ي هيچ زمينه ي در نمي توانيم ننماييم، حتي و شوروي آزمون بايد كنيم. كار صحيح به طور مراحل پيشتِر سوسياليسم رئال را به ياد بياوريم. سنديكاليسم كاپيتاليسم؛ برابر در دستمزد( كارگري)گدايِي صنعت گرايي پيشرفته تر در مقابل صنعت گرايي؛ و گرايش به برابر گرايش در توسعه يافته تر مركزِي ملت به دولت ـ مقوالتي نتيجه ي در اينكه مركزي. خالصه ملت دولت ـ همچون »قدرت در مقابل قدرت، آتش در مقابل آتش، در دولتي كاپيتاليسم ديكتاتوري، مقابل در ديكتاتوري

مقابل كاپيتاليسم خصوصي«، زير بار تحمل ناپذير دستگاه مذهب آمد. پيش داخلي فروپاشي قدرت، غول آساي اين راه به با توسل سوسياليسم رئال)كاپيتاليسم چپ گرا( و شيوه، تنها در مقابل قدرت به سياست نپرداخت بلكه در

سياست نه تنها در زمينه ي حل مسائل اجتماعي بلكه در خصوص تعيين، حفظ و تداوم تمامي منافع حياتي نيز ابزار چاره يابي بنيادين اجتماعي است. دفاع ذاتي، در امر حفظ جامعه بايسته و الزم است و به مثابه ي نيروي نظامي، در حكم ادامه ي سياست مي باشد

سياست دموكراتيك…

Page 16: Welate Azad 60

وآلتي ئازاد 16برابر سياست نيز اعمال قدرت نمود. جهت مشاهده و درك مذهب است. كافي احزاب شان تاريخ مطالعه ي امر، اين رفُرميزه كردن با ميانه رو( دموكراسي)كاپيتاليسم سوسيال درك و مشاهده جهت نمود؛ ماندگارتر را آن قدرت، كفايت اروپايي احزاب نمونه تاريخ مطالعه ي نيز اين ملي)كاپيتاليسم رهايي بخش جنبش هاي مذهب مي كند. نيز در امر تحول يابي فوري به دولت ـ ملت و راست گرا( شيوع كاپيتاليسم در جهان، بازيگر نقش اول گشت. ساير باقي ماندند را اين سه مذهب از مخالفان نظام كه خارج نيز مورد ارزيابي و تفسير قرار داده بودم. جدي ترين نقص از برابر قدرت بخشي يا در اين است كه ناكفايتي شان و قدرت)دولت ـ ملت( را قبضه كرده اند، يا در برابر قدرت و آنارشيست ها( نموده اند)به ويژه خالي كاماًل را ميدان و ساخته اند سرگرم شان مدني جامعه ي سازمان هاي با يا قابليت دركي از آن ها سر دوانده شده اند. در هيچ كدام نظام مند از قدرت و توليد سياستي آلترناتيو، وجود ندارد سنخ هر به را سياست نمي نمايند. احساس را آن لزوم و نيستند متوجه حتي و سپرده قدرت ُخرده پيمانكاران از است. نشده خوانده كه مي گويند آمين دعايي براي كه در اين صورت چيزي كه باقي مي ماند، دالّلي نمودن براي است آشكار و مي باشد گلوباليسم و كاپيتاليسم بحران بكند. نمي تواند و نكرده دوا را دردي هيچ نيز اين كه تمامي است. سياسي دموكراتيك، مدرنيته ي زبان سياست هنر طريق از را خويش نظام مند ساختاربندي جامعه ي خصوصيت مي نهد. بنيان و مي كند طرح ريزي بلكه قدرت نه بنيادين، واحدهاي سياسي و اخالقي سياست را تداعي مي نمايد. واقعيت]وضعيتي[ كه جامعه ي يعني مي برد، به سر آن در امروزين سياسي و اخالقي و برابري آزادي، از قبل حتي آن، اولويت دار مسئله ي دموكراتيزاسيون نيز، هستي شناسانه است. زيرا موجوديت از قبل مدرنيته، چندجانبه ي حمالت است. خطر در آن هرچيز دفاع از موجوديت آن را اولويت مي بخشد. پاسخ در مقاومتي حمله، اين مقابل در دموكراتيك مدرنيته ي نمي توان جامعه از دفاع بدون است. ذاتي دفاع معناي سياست پردازي نمود. مجدداً بايستي تأكيد نمايم كه جامعه نيز جامعه ي اخالقي و سياسي مي باشد. يگانه است و آن مسئله قبل از هرچيز اين است كه در شرايط توسعه يافته تر مدرنيته، اقدام به برساخت ديگرباره ي جامعه اي نماييم كه تمدن فرسوده اش گردانيده و دچار استيال و استعمارگرِي سياست ورزي جوهره ي است. گشته دولت و قدرت دوران]در حال جريان[، دفاع ذاتي و همگام با آن سياست

دموكراتيك سياست در حالي كه مي باشد. دموكراتيك مي نمايد، سياسي و اخالقي جامعه ي پيشبرد به اقدام به قدرت كه]سامانه ي[ حمالتي برابر در نيز ذاتي دفاع دموكراتيك« ساختار و برابري آزادي، »موجوديت، نوع يك از نه مي پردازد. ايستادگي به مي نمايد، آن يك نه و مي گوييم نوين سخن ملي رهايي بخش جنگ دفاع مي كنيم، بحث آن از كه چيزي اجتماعي. جنگ تفاوت مندي ها بر مبتني برابرِي آزادي، »هويت، از وجود حمله اي اگر مي باشد. آن دموكراتيزاسيون« و ماند. نخواهد باقي نيز دفاع ضرورت باشد، نداشته

كه تمدن مخالف نيروهاي سياسي حيات شكل مي باشد. كنفدرالي است ، تاريخ در اصلي گرايش

تمامي واحدهاي اجتماعي، تنها به شرط احترام گذاري پيوندهاي طريق از همديگر به وابستگي اتونومي شان به نامستحكم را قبول مي نمايند. تنها به اين شرط است كه در مقابل نيروهاي قدرت مدار و دولت گراِي تمدن، رضايت ندارد، نشان مي دهند. شرايطي كه در آن رضايت وجود رضايت كه آنگاه است. برقرار دائمي جنگ وضعيت مي يابد. تحقق كه است صلح اين نيز باشد داشته وجود ساختاربندي با است قادر كه اجتماعي اي مديريت اصل عصر جامعه ي كل كه قدرتي پديده ي و ملت دولت ـ و سياست بپردازد، تقابل به گرفته دربر را مدرن پوليتيك كه حالي در است. دموكراتيك كنفدراليسم به اجرا درمي آيد، تمامي به صورت سياست دموكراتيك واحدهاي اجتماعي به مثابه ي يك نيروي فدره در پروسه ي كنفدرال مشاركت مي ورزند. اين نظام، يك جهان سياسي دستورات طريق از هميشه مدرنيته و تمدن است. نوين مدرنيته ي و تمدن ولي مي نمايند، اداره كردن به اقدام سياست پردازي توافق حقيقتاً و بحث راه از دموكراتيك كرده و بدين ترتيب مديريت مي نمايد. واقعيات تاريخي شده الپوشاني و تحريف دچار اندازه هر امروزين و پيشاهنگِي با اساسي اجتماعِي پيشرفت هاي نيز، باشند كاپيتاليسم كه حالي در آمده اند. دست به سياست هنر پايه ي بر را بحران گلوبال سعي دارد قدرتش در شرايط برساخت مجدد دولت ـ ملت حفظ نمايد، وظيفه ي تمامي نظام كه است اين نيز دموكراتيك مدرنيته ي نيروهاي كنفدرال دموكراتيك را ـ كه در راستاي حفظ و توسعه ي و كنند ايجاد است ـ هدفمند سياسي و اخالقي جامعه ي بپردازند. بحران برابر در پاسخگويي به ترتيب بدين

مربوط كلي اصول مي توان توضيحات اين پرتو در دموكراتيك مدرنيته ي نيروهاي سياسي وظايف به نمود: بيان خالصه وار به صورت زير موارد پيرامون را

Page 17: Welate Azad 60

17و تشكل يك اساساً اجتماعي، طبيعت 1ـ جوامع كه زماني تا است. سياسي و اخالقي هستِي خصوصيت دهند، ادامه را خويش موجوديت كه جوامعي يافت. خواهد ادامه سياسي شان و اخالقي داده دست از را خويش سياسي و اخالقي خصوصيت هستند. نابودي و تباهي واپاشي، به محكوم باشند، اَشكال تحت جوامع اينكه بر دال انگارشي 2ـ سوسياليستي و كاپيتاليستي فئودالي، برده داري، ابتدايي، به جاي مي روند، پيش پيوسته به طور مستقيم خطي در و تحريف به رساند، ياري حقيقت شان درك به اينكه تشريحاتي، و تبيين چنين مي كند. خدمت آن الپوشاني بار تبليغاتي دارند. خصوصيت اخالقي و سياسي، كاراكتر كه است اين كار صحيح ترين و مي باشد جامعه اصلي تعريف اين خصوصيات ميزان وجود پايه ي بر را جوامع سطح هم و دولت و طبقه خصوصيات هم نماييم. موقتي پديده هايي جوامع، زراعي و صنعتي پيشرفت نمي دهند. تشكيل را جوامع اساسي كاراكتر و هستند 3ـ مشكل اجتماعي، در ارتباط با استثمار و حاكميت توسعه استثمار و قدرت كه هرچه مي آيد. پديد قدرت مي يابد، مسائل اجتماعي نيز توسعه پيدا مي كنند. دولت هاي چاره يابي ابزارهاي به عنوان كه طبقاتي خاستگاه داراي براي كه محدودي ظرفيت كنار در مي شوند، تحميل چاره يابي دارند، اساساً به منبع مسائل تازه مبدل مي شوند.

اجتماعي مسائل حل زمينه ي در نه تنها سياست 4ـ منافع تمامي تداوم و حفظ تعيين، خصوص در بلكه دفاع است. اجتماعي بنيادين چاره يابي ابزار نيز حياتي ذاتي، در امر حفظ جامعه بايسته و الزم است و به مثابه ي مي باشد. سياست ادامه ي حكم در نظامي، نيروي

مديريت بر سعي تاريخ طول در تمدن ها تا 5ـ جامعه از راه]حكمراني و[ اداره ي دولتي نمايند، كاركرد زماني تا جوامع مي يابد. محدوديت جامعه در سياست كه موجوديت شان را ادامه دهند، با توسل به مقاومت در داد. خواهند پاسخ كاركردي محدودسازِي اين مقابل تاريخ تحت اين دو فاكتور اصلي نه به طور كامل عبارت

»مديريت سياست تماماً نه و مي باشد تمدني« »اداره ي از از تاريخي درگيري هاي و منازعات است. دموكراتيك« خصيصه هاي متناقض اين دو فاكتور اصلي نشأت مي گيرند.

6ـ در تاريخ، ادوار صلح آميز از طريق به رسميت شناختن رفتار و دموكراتيك نيروهاي و تمدن نيروهاي متقابل برقرار يكديگر منافع و هويت قبال در آنان احترام آميز راه در كه آتش بس هايي و درگيري ها گرديده اند. ندارند. به صلح ربطي انجام مي گيرند، به قدرت رسيدن

قدرت كاپيتاليستي، مدرنيته ي دوره ي در 7ـ به و كرده محاصره خارج و داخل از را جامعه تمامي »قدرت« است. نموده تبديل داخلي مستعمره ي نوعي حال در ملت«، »دولت ـ يعني دولت بنيادين فرم و مقاومت طلبي، سياست مي باشند. جامعه با مستمر جنگ مي نمايد. كسب واقعيت همين از را سرچشمه اش 8ـ اين وضعيت جنگ همه جانبه ي مدرنيته ي كاپيتاليستي در مقابل جامعه، آلترناتيو]بودِن[ مدرنيته ي دموكراتيك را دموكراتيك مدرنيته ي مي گرداند. اجباري تر و فوري تر در دموكراتيك تمدن نيروهاي موجوديت به مثابه ي روزگار ما، نه خاطره ي عصر زّريني است كه در گذشته زيسته شده و نه اتوپيايي است مربوط به آينده. موجوديت و ايستار تمامي واحدها و افراد جامعه است كه موجوديت و منافع شان با نظام كاپيتاليستي در تضاد و چالش مي باشد.مخالف نيروهاي اخير ساله ي دويست مبارزات 9ـ به سبب يا و آن ها قدرت محور رهنمود دليل به يا نظام، و چاره يابي به منجر سياست، حوزه ي وانهادن خالي پيروزي نگرديده است. علي رغم اينكه ميراث ارزشمندي و ذهنيت به واسطه ي نهاده اند، برجاي خويش از مدرنيته خود براي نه نمي توانند كهنه شان، ساختاربندي

و نه در برابر بحران سيستمانه آلترناتيوي را تشكيل دهند.نظام ايجاد رهگذار از تنها آلترناتيوبودن 10ـ دولت ـ و صنعت گرايي »كاپيتاليسم، برابر در خود ميّسر مي دهند، تشكيل را مدرنيته پايه ي سه كه ملت« و صنعت اكوـ دموكراتيك، جامعه گرايي مي باشد. مدرنيته ي نام تحت مي تواند دموكراتيك كنفدراليسم

دفاع ذاتي، سياست امنيتِي جامعه ي اخالقي و سياسي است. به عبارت صحيح تر، از دست را و سياسي اخالقي نباشد، معناي صفت از خويش به محافظت قادر كه جامعه اي مي دهد. جامعه اي كه در چنين وضعيتي به سر برد يا به حالت مستعمره درآمده، استحاله يافته را سياسي و اخالقي صفت مي خواهد و است مقاومت حال در اينكه يا است؛ شده فاسد و است. پروسه[ مرحله]يا اين عنوان ذاتي، دفاع برساند. كارايي به و آورد دست به مجددًا

سياست دموكراتيك…

Page 18: Welate Azad 60

وآلتي ئازاد 18گردد. پيشنهاد مخالف نظام به مثابه ي دموكراتيك در دموكراتيك تمدن ميراث با نظام مخالفان تالقي مي افزايد. پيروزي شانس بر نوين، نظامي چارچوب

سياسي شكل دموكراتيك، كنفدراليسم 11ـ فعاليت هاي در و است دموكراتيك مدرنيته ي بنياديِن مي باشد. حياتي نقشي بيانگر مجدد، برساخت به مربوط بنياديِن سياسي شكل كه دموكراتيك كنفدراليسم آلترناتيوي به مثابه ي است، دموكراتيك مدرنيته ي به جاي ـ كه ملت« »دولت ـ يعني دولت بنيادين فرم براي باشد، كاپيتاليستي مدرنيته ي چاره جويي ابزار اينكه مناسب ترين مي آوردـ پديد را معضالتي پي پي در مي باشد. چاره آفريني براي دموكراتيك سياست ابزار

سياست كه سياسي و اخالقي جوامع در 12ـ دموكراتيك در آن ها برقرار است، آزادي، برابري مبتني بر تفاوت مندي ها و پيشرفت هاي دموكراتيك از سالم ترين تنها دموكراسي و برابري آزادي، مي يابند. تحقق راه و وجداني نيروي از استفاده با جامعه كه مباحثي راه از ذهنيتِي ذاتي خويش انجام داده و همچنين از طريق نيروي اين ها تحقق مي باشد. ميّسر آن به عمل و تصميم گيري نيست. ممكن اجتماعي اي مهندسي نيروي هيچ از طريق

بومي، شهري، ديني، اتنيكي، مسائل برابر در 13ـ منطقه اي و ملي كه از مدل جامعه ي فاشيستِي »مونوليتيك، به دست مدرنيته و گرفته نشأت تك رنگ« و هموژن كنفدراليسم مي بخشد، پيشبرد را آن ملت دولت ـ به منزله ي را دموكراتيك ملت گزينه ي دموكراتيك، نگرش اتنيسيته، هر مي دهد. ارائه اساسي چاره يابي ابزار ملي، و منطقه اي بومي، شهري، واقعيت هاي ديني، فدره ي ساختار و ذاتي هويت با كه دارند را آن حق گيرند. جاي دموكراتيك ملت در خويش دموكراتيك دموكراتيك ملت هاي گلوبال اتحاد آلترناتيو 14ـ در برابر سازمان ملل، عبارت است از كنفدراسيون جهاني بزرگ و حوزه هاي قاره اي بخش هاي دموكراتيك. ملل كنفدراسيون هاي مي توانند پايين تر سطحي در فرهنگي، اتحاديه ي دهند. تشكيل را خويش دموكراتيك ملت پيشه هژمونيكي برخورد و رفتار زمينه اين در اگر اروپا اقدامات گردد. محسوب گام اولين مي تواند ننمايد، و گلوبال هژمونيك قدرت برابر در كه جنبش هايي و منطقه اي قرار دارند، در همين چارچوب تلقي مي گردند.

نيروهاي و كاپيتاليستي مدرنيته ي نيروهاي 15ـ هويت و هستي قبول اساس بر دموكراتيك مدرنيته ي خودگردان مديريت هاي شناختن رسميت به و همديگر يكديگر ـ همان گونه كه طي تاريخ، دفعات بسياري ميان

نيروهاي تمدن و نيروهاي دموكراتيك پيش آمده است ـ مي توانند در فضايي صلح آميز در كنار هم به حيات خود ادامه دهند. در اين گستره و تحت اين شرايط، تشكل هاي ملت دولت ـ تشكل هاي و دموكراتيك كنفدرال سياسي مي توانند در داخل و خارج مرزهاي دولت ـ ملت، به صورت دهند. ادامه خود حيات به هم كنار در صلح آميزي ذاتي: دفاع و دموكراتيك سياست عناصر

در دموكراتيك، تمدن امنيِت« و »سياست عناصر ايفا را بنياديني نقش سياسي و اخالقي جامعه ي هستِي كه جامعه مفهوم[ برداشت]از در است ممكن مي نمايند. خوِد آن پوليتيك]يا سياسي[ است، يك مقوله ي سياست دو اين بين اما نمايد؛ جلوه اضافه ديگر، دموكراتيِك پوليتيك جامعه ي در است ممكن دارد. وجود تفاوت همواره سياست دموكراتيك اجرا نگردد. اين در حاليست كه آنچه تمدن رسمي در طول تاريخ بر جامعه ي سياسي تحميل نموده، به طور عمده حاكميت پادشاهِي استبدادي حاكميت تحت كه پوليتيكي جامعه ي است. بوده را خويش نمي تواند اما نمي رود بين از به تمامي است، براي گوش داشتن هميشه همچنان كه نمايد. دموكراتيزه شنيدن كافي نيست و به غير از آن سالم بودن نيز ضرورت به هميشه نيز سياسي بافت وجود شكل، همان به دارد، عملكرد نيست. آزاد عملكرد از آن برخورداري معناي مي باشد. دموكراتيك محيط وجوِد به بسته تنها سالم

ساختاربندي و دموكراتيك محيط وجود مي توان سياست جامعه ي پوليتيك را عموماً سياست دموكراتيك بلكه نيست، شيوه يك تنها دموكراتيك سياست ناميد. احزاب، گروه ها، اگر مي باشد. نيز نهادي تماميّت بيانگر مشابه نهاد شدگي هاي و ميتينگ ها رسانه ها، مجالس، توسعه دموكراتيك سياست پراكتيك نباشند، بسياري نمي يابد. نقش اصلي نهادها، بحث و تصميم گيري است. بدون بحث و تصميم گيري درباره ي تمامي امور مشترك يا به كائوس منجر نتيجه جامعه، زندگي جريان نمي يابد. كه جامعه اي سرنوشت ديكتاتوري. به يا و مي گردد نوسان دچار است. اين گونه هميشه نيست، دموكراتيك بين منتهي اليه هاي كائوس و ديكتاتوري مي گردند. پياپي ممكن نيست جامعه ي اخالقي و سياسي در چنين محيط هايي سياسي مبارزه ي اول بنابراين هدف درجه ي يابد. توسعه يعني سياست دموكراتيك، تشكيل جامعه ي دموكراتيك در مشترك امور دادن قرار چارچوب همين در و است. تصميم گيري و بحث طريق از حل، مسير بهترين

دموكراسي عنوان كه نهادهايي و محيط ها در نقش ويژه ي از و مي گردد اطالق آنها بر بورژوايي

Page 19: Welate Azad 60

19قبل سياست هدف شده اند، گردانده دور اساسي شان قدرت به[ ]رسيدن است. قدرت به دست يابي هرچيز از سياست كه است آشكار است. انحصار از سهم بردن نيز اگر باشد. داشته اهدافي چنين نمي تواند دموكراتيك چنان چه در نهادهاي قدرت)به عنوان نمونه حكومت( جاي بگيرد، آنگاه نيز كار بنيادين همان است. اين كار سهم بردن از انحصار نيست، بلكه توان اخذ تصميمات صحيح جهت پيگيري اجراي آن هاست. منافع حياتي مشترك جامعه و در بايستي هنجار و قاعده يك »به مثابه ي اينكه اظهار رويكرد نگرفت«، جاي بورژوايي دموكراسي هاي بامعنايي نيست. اما دانستن]چگونگِي[ جاي گيري مشروط جهت هميشه بي مبدأيي، است. ضروري امري آن، در سياست ورزِي متقلبانه ي طبقه ي حاكم مفيد واقع شده است.سياست كه داشت دور نظر از نمي توان به هيچ وجه رسانه ها، مجّرب، كادرهاي مستلزم دموكراتيك مدني، جامعه ي سازمان هاي احزاب، سازماندهي مي باشد. جامعه آموزشي مستمر فعاليت هاي و تبليغات تمامي قبال احترام آميز در برخورد نظير مي توان مواردي بر برابري و سازگاري تفاوت مندي هاي جامعه، ضرورت بحث، محتواي با متناسب اسلوبي تفاوت مندي ها، پايه ي شهامت سياسي، اولويت اخالقي، »اِشراف« بر موضوعات، كليّت مندـ رويكرد و روزآمد، و تاريخي آگاهي سياست الزامي خصوصيات برخي به عنوان را علمي برشمرد. موفقيت و نتيجه گيري جهت در دموكراتيك دفاع ذاتي، سياست امنيتِي جامعه ي اخالقي و سياسي است. به عبارت صحيح تر، جامعه اي كه قادر به محافظت از خويش نباشد، معناي صفت اخالقي و سياسي را از دست به يا برد به سر وضعيتي چنين در كه جامعه اي مي دهد. حالت مستعمره درآمده، استحاله يافته و فاسد شده است؛ يا اينكه در حال مقاومت است و مي خواهد صفت اخالقي برساند. كارايي به و آورد دست به مجدداً را سياسي و جوامعي است. پروسه[ مرحله]يا اين عنوان ذاتي، دفاع كه بر]سامانه ي ذاتي يا[ خوْدهستي شان اصرار مي ورزند و مستعمره شدگي و همه نوع وابستگي هاي تحميل گرايانه ي رهگذر از تنها را موضع اين مي نمايند، رد را يك طرفه بخشند. توسعه مي توانند ذاتي دفاع نهادهاي و امكانات دفاع ذاتي، تنها در برابر تهديدات خارجي صورت تحقق در هميشه تنش و چالش بروز امكان نمي گيرد. به خود كرد فراموش نبايد دارد. وجود جامعه ساختاربندي هاي داراي كه است طوالني مدت زماني تاريخي جوامع كه طبقات گشته و با قدرت عجين شده اند؛ همچنين نيروهايي

هستند كه خواهند خواست تا مدت زمان طوالني تري اين نيروها جهت حفظ اين نمايند. را حفظ خصوصيات شان قوا تمامي با كه كرد خواهند سعي خويش موجوديت مقاومت كنند. بنابراين دفاع ذاتي به منزله ي يك خواست را مهمي جايگاه طوالني مدت زماني تا اجتماعي، رايج داد. خواهد اختصاص خود به جامعه بحث موضوع در از تقويت شدن بدون نمي تواند تصميم گيري، نيروي به اجرا گذاشته شود. به آساني نيروي دفاع ذاتي، جانب

قدرتي رويارو هستيم با امروزه اين در حاليست كه منافذ تمامي به داخل از بلكه جامعه بيرون از نه تنها كه ذاتي دفاع گروه هاي تشكيل است. كرده نفوذ آن حياتي امري جامعه، مناسب منافذ كليّه ي در مشابه هستند جوامعي ذاتي، دفاع فاقد]مكانيسم[ جوامع است. به و گرديده قدرت و سرمايه انحصارات تسليم كه از تاريخ طول سرتاسر در شده اند. تبديل مستعمره شان گرفته ملل و اقوام از عشاير، و قبايل تا گرفته كالن ها واحد هر تا شهرها، از روستاها گرفته ديني، تا جماعات جامعه به طور دائم با مسئله ي دفاع ذاتي مواجه بوده است. شكار، پي در گرِگ همانند قدرت، و سرمايه انحصار را كه محروم آناني است؛ هميشه بوده متجاوز و مهاجم هم از گوسفند رمه هاي همانند بوده اند، ذاتي دفاع از پراكنده و به ميزاني كه مي خواسته تصاحب نموده است.تداوم و دموكراتيك جامعه ي ايجاد امر در دفاع رسانيدن فعليت به و ساختاربندي موجوديتش، ذاتي و نگه داشتن آن در حالت آماده و كارا ـ دست كم استثمارهاي و حمالت محدود گردانيدن سطح در قدرت ـ و سرمايه انحصارات جانب از صورت گيرنده طوالني مدت زماني تا كه مادامي است. اساسي شرطي وجود قدرت و سرمايه دستگاه هاي با درهم تنيده حياتي اهميت حائز اشتباه دو به ارتكاب عدم داشت، خواهد به امنيت ذاتي خويش اشتباه، واگذار كردن اولين است: دست به را گوشت است)همانند انحصارگر نظم دست نمونه هزاران با امر اين مخّرب نتايج سپردن(. گربه اسم با كه است اين اشتباه، دومين است. گشته اثبات دولت حالت به بالفاصله بايستي دولت، برابر »در رمز نماييم. قدرت دستگاه به دست يابي بر سعي درآمد«، آزمون هاي سوسياليسم رئال در اين رابطه به اندازه ي كافي كاربردي، و بامعنا ذاتي دفاع يك بنابراين روشنگرند. بود كه در هميشه يك عنصر تمدن دموكراتيك خواهد نمي كند. چشم پوشي آن از نيز آينده و امروزه تاريخ،

سياست دموكراتيك…

Page 20: Welate Azad 60

قدرت مقوله ي به داريم سعي جستار اين در دامنه دار بسيار مقوله اين بپردازيم. ملت دولت ـ و نكته اين به بيشتر اينجا در ما است. بحث برانگيز و روابط در بدن ها بر سلطه ميان كه مي پردازيم ملت دولت ـ كه سلطه اي با جامعه درون قدرت طلبانه ي دارد. وجود شباهتي چه مي كند اعمال جامعه كل بر هر جا دولت حضور دارد، در آنجا با پديده ي شومي به نام ضعيفه سازي)به حالت زن درآوردن( رويارو مي گرديم. جامعه اي در و نيست طبيعي امري پديده ي ضعيفگي اما اهميت خورد. نخواهد چشم به باشد طبيعي و آزاد كه نقش زن در امر اجتماعي شدن نوع بشر ترديدناپذير است. بنابراين زني كه ضعيفه زن، محور جامعه ي طبيعي است. شده است، اولين تخريب در شخصيت، روابط و ساختار اجتماعي را بازتاب مي دهد. زني كه به سلطه درآمده است، حكايت از جامعه اي دارد كه با آزادي بيگانه شده است. زن ضعيفه، نماد جامعه اي است كه از حالت طبيعي خود تخريب اين است. نهاده تخريب به رو و خارج گرديده در نتيجه ي ظهور نهاد انحصارطلب و غاصب دولت ايجاد شده است. ضعيفگي، هويت زني است كه آزادي از وي هويت همان بسط يافته تر، مفهوم در است. شده سلب بردگان دولت است. ضعيفه، برده اي است كه بردگي اش محرز گشته و اربابش حق هرگونه تصرف بر وي و حتي كشتنش را دارد. لذا حضور، ابراز وجود و اتوريته ي دولت نمايانگر ابژه شدگي جامعه است. اين شيء شدگي تا سطح قدرت، كه اندازه اي به است. گسترده جنسيت و بدن ها صاحبش را به حالت سوژه ي برتر درمي آورد، »ديگري« را با همه ي هستي اش اعم از جسم، روح، اراده و قابليت هايش حتي را بردگانش فرعون، درمي آورد. ابژه اي حالت به باشد. آنان بالمنازع تا صاحب مي برد نيز ديگر به جهان رويكرد، اين در اويند. پيكر از ضميمه اي آنان گويي دارد. وجود طبيعت از بريده و انتزاعي به شدت نگرشي جنسيت گرايي در نهفته قدرت در بدن ها، بر سلطه سازي، خود ازآِن و انحصارطلبي مي يابد. نمود بيشتر

فرهنگ ريشه داربودن مي دهد. رخ همه جانبه شكلي به بر بدن ها تجاوز نشان دهنده ي آن است كه اعمال قدرت و به ويژه ي سلطه ي جنسي، قدمتي ديرين دارد. اين تاريِخ سرتاسر بي رحمي و انحراف، پيوند عميقي با شكل گيري نهاد دولت دارد. خود جنسيت گرايي، نشانگر نظم سياسي جامعه روي بر شبكه اي شكل به را آن كه است دولت و سلطه محور سياسي، نظم اين است. ساخته برقرار انحصارگراست. پيوند ميان دولت با ضعيفگي چنان است كه رهبر آپو در اين زمينه در مانيفست تمدن دموكراتيك از است مشتقي دولت، لغوي »معناي مي آورد: چنين شود«. برده به سر تصاحب گشته زن با كه »شبي معناي رابطه ي دولت با تجاوز و به بردگي كشاندن، حتي از نظر لغوي نيز بسيار جالب است. در زبان عربي، معناي تمامي مي كنند، تداعي را قدرت كه نهادهايي و اصطالحات مي نمايند!« تداعي را آن تداوم و لذت بردن و عريان اند گرفته جنسيت از حيطه ها تمام دولت سياسي نظم حوزه هر ناكاركردي سازي مي گيرد. دربر را اقتصاد تا و مبدل كردن آن به حوزه ي انحصار و قدرت كار اصلي دفورماسيون)بي شكل سازي( يك دولت است. دولت رگ كه است آن مثل است؛ اجتماعي حوزه هاي در بزني! پيوند طفيلي به و قطع ارگان مسير يك از را بدن

دولت، مستحكم ترين و سازمان يافته ترين نهاد قدرت بر مبتني ويژه ي جنگ هدايت كننده ي دولت، است. فرهنگ تجاوز، برده سازي، مزدورسازي و نابودي سالمت رواني است. به همان اندازه اي كه شنيدن كلمه ي »قفس«، مي رساند، ذهن مان به را ممنوع پرواز و پرنده اسارت زندان، كشتار، جنگ، توطئه، تداعي گر نيز دولت است. ممنوعيت و ترس نظارت شدن، بردگي، شكنجه، لذا جستجو ي آزادي در حيطه ي ذهنيت و ساختار دولت كاري بيهوده، بي معنا و بي نتيجه است. چنان كه پرنده حتي در زيباترين و جادارترين قفس ها نيز بازهم يك اسير است. زيبايي قفس تنها اين انتظار را ايجاد مي كند كه پرنده نيز زيباتر چهچه بزند. دولت قدرت مندتر و تقدس يافته تر نيز

قدرت، سلطه بر بدن ها و اراده ها

ريوار آبدانان

Page 21: Welate Azad 60

21انقياد بيشتر شهروندان را مي طلبد. تنها بردگي، اطاعت و در كه جنبش هايي و احزاب براي به ويژه موضوع اين توان دولت است. مهم و حساس مي باشند، آزادي پي سو يك از دارد. آزادي خواهان برابر در بسياري مانور در اما مي شود آنان آماج سركوبگري اش، به واسطه ي عين حال مي تواند خود را بزك نموده و همچون اتوپيايي كند. جلوه گري چشمانشان برابر در هوس انگيز و زيبا اين دولت ها، با سياسي سازمان هاي ميان تبادالت در سازمان هاي سياسي هستند كه در راستاي برنامه ها و منافع سياسي دولت ها حركت مي كنند و مبدل ضعيفه مي شوند. ذهنيت دليل به كه است ُكرد سنتي احزاب آن نمونه ي رهايي شوم سرنوشت اين از نتوانسته اند دولت محورشان يابند. آن ها در برابر دولت، به حالت ضعيفگاني درآمده اند انحصار سركوب، برابر در واكنشي نوع هيچ ياراي كه حيطه ي در نيز اينان خود زيرا ندارند. را نظام ستم و مي زنند. كنشگري به دست انحصار و قدرت پرستي

استثماري مديريت بروكراسي، طريق از دولت سازمان ارتش يك نمونه به عنوان مي دهد. بسط را خود بسط طريق از دولت ايران، در است. بروكراتيك نظامي گري، بروكراسي استثماري خود را پديد مي آورد. به ويژه نهادهاي نظامي خود را در شرق كردستان پيشبرد عمده اي بخش تا مي نمايد سعي وسيله بدين و مي دهد نيروي اين كمك با و ببلعد خود بروكراسي در را بروكراتيك خشونت طلب، جامعه را خلع سالح و بي دفاع نموده و به تسليميت بكشاند. دولت سعي مي نمايد تا جامعه را با خود يكي سازد. شخصيت ها را دولتي، مطيع دولت مي رود. پيش فاشيسم سطح تا امر اين نمايد. سربه راه و نهاد بسيج در ايران، نشانگر نوعي فاشيسم مذهب سياسي است. در اين سياست ها نوعي تمايل شديد دولت به ازآِن مردي همانند دقيقا است. نهفته تملك و سازي خود مي انگارد. تصرف قابل ملكي همچون را زن كه آزمند و نيرومند آزمند، مرد همان جامعه برابر در دولت پايبند خويش هوس به رسيدن براي كه است حقه بازي در مرد اخالقي ناپايبندي نيست. هنجاري و قاعده هيچ سياسي نظم در زن«، بر مالكيت و قدرت جنسي »اعمال جنگ از ويژه )اعم جنگ و نظامي گري با كه دولتي جامعه به دولتي( ترور و رواني ايدئولوژيكي، رسانه اي، و قدرت طلبي تبلور جنگ، مي يابد. بازتاب مي تازد انحصارگرايي است و جنگ ويژه، هيچ اخالق و ارزشي و تسليم گيري تصرف، تنها و نمي شناسد رسميت به را

مي دهد. قرار اهداف خود افق در را ارباب شدگي لذت همراه به را ابژه سازي نوعي همواره قدرت، اعمال قدرت نهاد هاي دولت ، در بدن ها، بر سلطه است. داشته و از سوي سوژه ي برتر، همواره حائز اهميت قلمداد شده است. به عنوان نمونه در نقش برجسته و كتيبه ي داريوش اول در بيستون كرماشان نقش داريوش حك شده است؛ در حالي كه پاي بر بدن گئومات مُغ ماد نهاده و نه اسير ُكرد را به جرم قيام در برابر هخامنشيان، كت بسته در برابر كه شاپورذواالكتاف تصوير همچنين داشته اند. نگه او ريسمان از شانه ي اسراي خود گذرانيده نمونه هايي از ميل قدرت و سلطه بر بدن هاست. همچنين تصاويري كه در آن بدن ها و جنسيت همچون شيء تحت سلطه درآمده است، بسيارند. اسطوره هايي كه در دوران تمدن شكل گرفته اند، به عنوان دارند. بدن ها بر سلطه و قدرت از حكايت مرد دنده ي از زن، كه است آمده اسطوره ها در نمونه مي شود. محسوب خدايان مدفوع انسان، و شده آفريده

حتي شاهان حرمسراهايي جهت سلطه ي هرچه بيشتر خاندان آن حرمسراي نمونه ي ديده اند. تدارك زن ها بر قاجار است كه صدها زن در آن نگه داري مي شده است. توأمان به شكل همواره جنسي سلطه ي و قدرت دولت، و نمانده محدود زنان به بدن بر سلطه يافته اند. نمود چارچوب همين در نيز مردان ميان روابط و غالمبارگي از سوي ذهنيت دولتي و جنسيت گرايي اشاعه يافته است. گذارند سرپوش آن وجود بر دين، نام تحت اگرچه از يكي را جنسي انحرافي روابط پديده ي مي توان اما سلطه دانست. ايران در ازجمله و اجتماعي معضالت نه حجاب پوشش و نمي شناسد مرزي و حد بدن ها بر به و بر زن مالكيت كامل براي بلكه با سلطه مقابله براي كشف، جهت انگيزش و تحريك ايجاد عامل حالت است. درآمده جنسي روابط فرآيند در لذت و تجربه

مدرنيته ي سرمايه داري با دولت ـ ملت هيواليي خود، جامعه را مي بلعد. نظام در تالش است تا فرد را به برده ي مطلق خود مبدل كرده و آنگاه اين تيپ شخصيتي برده را در تمام جامعه بسط دهد. فردگرايي اوج بردگي است. زيرا فردگرايي برعكس آزادي، نوعي درخودبسته بودن است و سيّال نيست. اما تنگ ترين حلقه ي بردگي، جنسيت گرايي بريدگي و مفردبودن اين اوج فردگراست، آن كه است. تنها از جهان را در جنسيت گرايي خود مي بيند. زيرا فرد خويشتن، يعني غريزه ي خود، لذت آن و احساس قدرت ناشي از آن را درك مي كند. مشاركتي در آن نيست. به

قدرت، سلطه بر بدن ها و اراده ها

Page 22: Welate Azad 60

وآلتي ئازاد 22اندازه اي كه عشق، افق ها را در برابر انسان مي گشايد تا با همه ي هستي بياميزد، جنسيت گرايي انسان را در »من«)يعني صرفاً خود( حبس مي كند و به او دستور توقف در اين »من« را مي دهد. لذا جنسيت گرايي هرگز با عشق برابر نيست بلكه ضد آن است. تا آنجا كه مي توان گفت كه عمل جنسي در جامعه ي جنسيت گرا، يك ضدعشق است. جنسيت گرايي، با قدرت عريان و غريزه ي خويش است.در خلوت »من« زندان در آن، با كه است كليدي جنسيت گرايي، واقع جنسيت گرايي، مي كني. قفل خود روي بر را خويشتن اجتماعي حقيقت از فردگرا فرِد انفكاك از نمودي است حقيقتي جانمايه ي آزاد، زندگي و آزادي است. انساني كه از قيد كه جامعه برساخته و همچنان مي سازد. جنسيت گرايي آزاد نشود، هرگز به آزادي نخواهد رسيد.سلطه بر بدن ها در عصر مدرنيته ي سرمايه داري توسط بر مبتني نظام در است. حتي اوج رسيده به ملت دولت ـ شاهديم. را مقوله همين نيز ايران نظير سياسي اسالم دسته جمعي ازدواج هاي خانواده، تنظيم برنامه هاي برگزار دولتي نهادهاي خود توسط كه دانشجويان بسيار مطرح سازي عفاف، خانه هاي و صيغه مي شوند، همگي نظام تبليغات و هنر در ازدواج و جنسي مسئله ي نشان مي دهند كه سلطه بر بدن ها، به نظام قدرت مي بخشد. جنسيت، عمل جنسي، ازدواج و توليد مثل در نظم سياسي كنند. قدرت بازتوليد نظام، براي تا مي شوند جهت دهي هر بچه هاي شمار براي احمدي نژاد و اردوغان اگر همين نشان گر واقع در مي كنند ارائه رهنمود خانواده مسئله است. در اديان، مراسمات و شعاير مقدس همگاني وجود دارد كه در سرتاسر جهان، پيروان آن دين آن ها را

نظام مي آورند. به جاي سرمايه داري مدرنيته ي جنسيت گرايي نيز و مراسمات به را آراسته، ويژه شعايري سعي و نموده مقدس آن گلوبال نمودن در جنسيت گرايي دارد. درآمده دين شكل به است ديني اما است. فروپاشي بر مبتني

آن. اعتالي نه اخالق از آنجا كه خانواده خود يك مدل دولتي و به عبارت

آن در پيوسته به طور قدرت لذا است؛ ميكرودولت بهتر بازتوليد مي گردد. نظم دهي به رفتار كودك طبق خواست والدين)كه بازتابي از خواست قدرت دولت است( صورت مي گيرد و گاه تا سطح تنبيه و كودك آزاري پيش مي رود. كودك ابتدا در خانه براي سلطه پذيري)به طور عام آمادگي براي شهروندي در آينده و منقاد دولت بودن؛ به طور خاص كودك دختر در برابر جنس مذكر( و سلطه سازي)كودك نظام در سپس مي گردد. حاضر مؤنث( جنس بر پسر سازماندهي شده تري قدرت اعمال با مدرسه آموزشي رويارو مي گردد. مدير، ناظم و معلم نقش ابزارهاي دولت را براي سربه راه سازي كودك و عادت دهي وي به اطاعت مي كنند. بازي آن، تكنيك هاي و قدرت دستگاه از گستره اي در را دولت بازنمايي نقش كه خانواده اي چندنفري بازي مي كند و فاقد خصلت دموكراتيك است، بحران است. مشروعيت يافته برده سازي براي مكاني تنها جايي است. همين از ناشي خانواده ها در موجود شديد نيز سربرمي آورد. كه قدرت وجود دارد، بحران و تباهي قدرت جوالن براي مركزي به را خانواده ملت، دولت ـ خود قرار داده است. اين كار را از طريق سياست هايي كه در مورد غريزه ي جنسي تنظيم مي كند صورت مي بخشد. خانواده، مي رسد. اوج به خانواده در قدرت، جنگ خداي برابر در غريزه سالح با كه است انساني قربانگاه ميدان غالب اگرچه مرد درمي آيد. پاي از ملت دولت ـ است. جنگ همين قرباني نيز خود او اما مي كند، جلوه او به ابزار اعمال قدرت تقليل يافته است. زن نيز به حالت تماس نگاه، رفتار، هر در لحظه، هر درآمده كه كااليي نهاد به منظر اين از وقتي درمي آيد. تملك به كالم و تحت كه خانواده اي كنترل و نظارت دولت ـ مي نگريم، است ملت آنگاه معلوم مي شود كه آلوده كه ازدواج هايي تا جنسيت گرايي اند، به آزادي روح با حد چه مسئله اين تضادند. در خارج كه روابطي در ازدواج چارچوب از مي گيرند صورت نمايش محل خيابان هايش، و نحوند. شهرها همين به نيز برخوردها زبان هاست. و چشم ها آني تجاوزات بدن ها،

ختم روم به راه ها همه ي گذشته در گلوبال شركت هاي به راه ها همه ي اينك و مي گشت كنترل بدن ها، سليقه ها، غرايز و كه تبليغاتي و صنعتي ذائقه ها را در انحصار خود دارند. انسان ها ديگر صاحبان عواطف، اذهان و بدن هاي خويش نيستند؛ زيرا همه چيز و بازاري شدن تبليغ شدن، فروش، خريداري، قابل نمايش است. آن كه قدرِت كنترل دارد، صاحب و ارباب اساس بر كه هستند ابژه ها)اشيا(يي همه باقي است.

مي شود. اعطا بدان ها سوژه نقش گاه نظام منافع

Page 23: Welate Azad 60

23بدون كمترين تماس هاي جنس ها، حتي و كوچك ترين معموال همديگر، از پسران و دختران متقابل شناخت ملت دولت ـ مي شوند. آلوده سلطه و جنسيت گرايي به خود قدرت شهروندانش، با خود ارتباط هر در نيز قدرت برابر در كرنش به را آنان و مي كشد رخ به را نهادها و بروكراسي پردبدبه ي خويش بي همتاي خود در مي نمايد. دولت ـ ملت، نقش مرد هوسباز و شوهر اتوريتر مي كند. بازي خويش ضعيفه ي شهروندان براي را تمام سرمايه داري مدرنيته ي عصر در قدرت گرايي، تورهاي و مي گسالند هم از را طبيعي اجتماعي روابط فتح و اشغال متقابل را در ميان تك تك افراد مي گستراند. همه ي افراد جامعه را با اين شبكه ها به هم متصل مي كند. در زنجير شده اي كه به هم برده هاي از مانند ستوني دقيقاً آن ها و درآمده اند اسارت به وحشيانه، يورشي نتيجه ي منطق مي دارند. گسيل برده فروشي بازارهاي به سوي را آن ها ميان سال هزاران اگر حتي است؛ همسان تمدن ها فاصله ي زماني وجود داشته باشد. كاري كه در عصر سومر، نيز تكرار امروزه انجام مي شد باستان بابل و مصر آشور، ديگرگون. با جلوه اي و ديگر زير جاليي منتها مي شود. كاري كه مدرنيته ي سرمايه داري در عصر ما انجام مي دهد نمي خواهد كه مي تازد جامعه به چنان كه است اين بگذارد. بي نصيب خود حمله ي از نيز را فرد يك حتي همگان ميان كه متقابل اشغال و فتح تورهاي فزوني خواهانه ي نبرد هاي تداعي گر شده اند، گسترانيده دولت ـ است. همان منطق، ملت هاست. دولت ـ ميان و مي پردازد اشغال و فتح به جغرافيايي سطح در ملت شبكه هاي قدرت در سطح بدن ها. دولت ـ ملت با انحصار احساس جامعه سلول هاي تمام به نفوذ و سياسي قدرت برتري مي كند و جنسيت گرايي با سمبوليزه سازي شهوت ارضاشدگي و لذت مرزهاي گسترش پي در سكس و قدرت، مي شود. قرباني آزادي هردو، در لذا است. از مي گيرد؛ دربر را عرصه ها همه ي مدرن عصر در مي توان را سياسي و جنسي قدرت تا گرفته بيوقدرت خويش قدرت هژمون سازي پي در كس هر برد. نام برقراري رؤياي خود انديشه ي در مرد چنان كه است؛ امپرياليسم نظير دقيقاً دارد. را جنسي خويش امپراطوري شركت هاي فرادولتِي گلوبال. حتي مي توان از كلونياليسم كهن ترين را زن آپو رهبر آنكه چه كرد. بحث جنسي است. درآمده مرد انقياد تحت كه مي داند مستعمره بر هم را سلطه ي خود سرمايه داري، مدرنيته ي نظام

تمام راه اين در بدن ها. بر هم و مي كند برقرار ذهن ها به كار را صنعتي شده فرهنگ و ايدئولوژيك ابزارهاي مي گيرد تا نظارت و كنترل خويش را بر تك تك اذهان و بدن ها برقرار نمايد. سينماي هاليوودي، موسيقي هاي مدرن با تلويزيوني كه همگي تبليغات تازه و بي محتوا، مدهاي دست آموزكردن براي آميخته اند، برهنگي و بدن نمايي ذهن ها و بدن هاست. حتي درصددند تحريك ميل جنسي هورمون هاي ديگر باشد. آنان هدايت تحت نيز ذائقه و جنسي نيز در شبكه هاي قدرت نظام گير افتاده و با اشاره ي كوكاكوال و مك دونالد مي دهند. نشان واكنش آن ها پاسخ هايي انحصاري به احساس گرسنگي انسان مي شوند راه طبيعي ترين فاحشه خانه ها و كاباره ها بي بندوباري و به راه ها همه ي گذشته در مي شوند. داده نشان آميزش شركت هاي به راه ها همه ي اينك و مي گشت ختم روم سليقه ها، بدن ها، كنترل كه صنعتي و تبليغاتي گلوبال انسان ها ديگر دارند. انحصار خود را در ذائقه ها غرايز و زيرا نيستند؛ بدن هاي خويش و اذهان عواطف، صاحبان همه چيز قابل خريداري، فروش، تبليغ شدن، بازاري شدن و نمايش است. آن كه قدرِت كنترل دارد، صاحب و ارباب منافع اساس بر ابژه ها)اشيا(يي هستند كه باقي همه است. نيز نظام گاه نقش سوژه بدان ها اعطا مي شود. مثاًل مردها برابر زن نقش سوژگي اما در نظام هستند براي ابژه هايي براي ابژه هايي اند كه زنان، اعطا مي گردد. بدان ها جنسي درمي آيند. نمايش به بدن ها و عواطف اذهان، شكار خود قدرت ساحت گسترده نمودن براي ملت، دولت ـ و زن جنسيت مي پردازد. اراده ها و اذهان شكار به رسانه هاي اطالع رساني، همچون سالحي براي اين منظور تبليغات توسط ربوت هايي همچون افراد مي روند. به كار حتي مي شوند. جهت دهي نظام رسانه هاي ايدئولوژيكي متلك گويي است. يافته جنسي مفهومي بار نيز زبان بر مبتني انديشه ي آنند. نمونه ي تحقير ادبيات و جنسيت گرايي، »زبان، واژه و ادبيات جنسي« مي آفريند. بر اين واژگان يا زبان جنسي، قدرت بار شده است. مغازالت مدرنيستي، تالشي است براي ارضاي جنسي از طريق زبان و واژه ي جنسي. هنر مدرنيستي، آكنده از ايماژهايي است براي نظام، آلوده اند. مهارناپذير قدرت و شهوت به كه بسياري هزينه هاي سودآور، و صنعتي شده هنر اين بسط جنسيت گرايي مدرنيته، نظام كه است واضح مي پردازد. بدون و مي كند بازتوليد حيطه ها تمام در را قدرت و اين با رو همين از نيست. پابرجاماندن به قادر آن ها

قدرت، سلطه بر بدن ها و اراده ها

Page 24: Welate Azad 60

وآلتي ئازاد 24مي كند. شليك جامعه سمت به مداوم به طور اسلحه ها

فرهنگ تجاوز كه با اعمال قدرت آميخته است، براي همه ي ارگان هاي بدن زن و مرد، در چارچوب سكس يك كاركرد بخشيده است. بدن، به ابزار قدرت بدل شده است. كرده سرايت كنش ها و رفتارها تمامي به فرهنگ اين است؛ تا جايي كه مي توان گفت حتي نگاه جنسيت گرايانه يا همان چشم چراني خود نوعي تجاوز است. اين فرهنگ تجاوز در چارچوب يك نظم سياسي، مدام از بدن تا سطح ملت و از سطح ملت به بدن نوسان مي كند. مثاًل فرهنگ تجاوز مردساالرانه همان چيزي است كه دولت هاي حاكم زبان، به مي كنند. اعمال ُكرد جامعه ي عليه كردستان بر مي شود. تجاوز خلق هويت و اراده جغرافيا، فرهنگ، تجاوزهاي نظير وحشيانه و غيرانساني رويدادهاي حتي و زنان دختربچه ها، به دولتي مأمورين دسته جمعي كودكان ُكرد و حتي تجاوز به مردها به قصد تسليم گيري و مزدورسازي آنان، بخشي از فرهنگ تجاوزند. خلق ها مانند زن، در مقام ابژه مورد تجاوز قرار داده مي شوند و سعي در شكست اراده و بي كرامت نمودن آنان مي شود. لذا نبرد با ذهنيت مردساالري و فرهنگ تجاوز تنها يك نبرد جنسيتي نيست بلكه همزمان نبرد شرف، انسان بودن و آزادي است.

مي شود. جلوه گر نيز طبقاتي حيطه ي در قدرت گفتمان تا است درصدد بورژوا روشنفكر مثال به عنوان هژموني گرداند. چيره اذهان تمام بر را خود ليبراليستي ايدئولوژيكي اي مي آفريند تا همه را تحت قدرت گفتمان خود اسير سازد. بر جنبش هاي آزادي خواهي خلق ها انگ ترور مي زند و دفاع مشروع را تروريسم مسلحانه مي خواند اقشار، قدرت خودشان از حيطه ي ترتيب خارج بدين تا طبقات و خلق هاي ديگر دم برنياورند و منقاد و مطيع باشند.

»در مي آورد: چنين خود مانيفست در آپو رهبر ]اين مي دهد، رخ جامعه طبقاتي شدن وقتي خاورميانه طبقاتي شدن[ با خانواده ي رسمي، خاندان، تكوين قدرت كار روي بر تنها بردگي، است. مختط دولتي شدن و

و ذهنيت، عواطف بر روي ابتدا نمي گردد. برقرار ماّدي بدن ها برقرار مي گردد. بدون ايجاد بردگي ايدئولوژيك، نيست«. ممكن ماّدي كار روي بر بردگي برقراري

نمود اراده كه نخست در جنس زن و بدن بر سلطه تحت ملت و خلق بر سياسي سلطه ي سطح تا مي يابد، كردستان در دولت سياست هاي مي يابد. گسترش ستم حالت به جامعه يعني است. ضعيفه سازي سياست نوعي مي گيرد. قرار تجاوز مورد و مي شود درآورده زن عادت زن شدگي اين به را ُكرد جامعه ي مي خواهند قابل و عادي امري حالت به را تجاوز فرهنگ دهند. را تجاوز فرهنگ كه جامعه اي درمي آورند. قبول بافت اخالقي و سياسي اش تخريب شده و باشد، پذيرفته تضعيف مي گردد. نهايتا از پاي درآمده و تسليم مي شود.

سربرآورده غرب در كه »برهنگي« بين ضدفرهنگ گسترش مرد و چشم ناپاكِي جنسيت گرايي به واسطه ي و يافته است)تا مرد بر تمام اجزاي بدن زن سلطه برقرار كند كند( تصرف را آن تازه كشف شده سرزميني همچون و با هژمون گرايي مدرنيته ي سرمايه داري شباهت و رابطه ي مستقيمي هست. نظام جهاني كاپيتاليستي مي كوشد تا تمام فرهنگ هاي بومي و جغرافياي خلق ها را برهنه زير ذره بين خود قرار دهد، با علم پوزيتيويستي خويش همه ي اليه هاي آن را كشف كند، بسان ابژه هاي محكوم و جسدهايي آماده جهت تشريح در آن ها دخل و تصرف كند و با گسترانيدن و سازد آسيميله)همگون( را آن ها خود قدرت تورهاي ببلعد. كام جويي مرد در عمل سكس و نمادينه سازي هاي تازه توسط فتح سرزمين هاي همانند مدرنيستي آن، دقيقاً هزاررنگ بازارهاي گشودن خونخوار، امپراطور يك كه است ملتي دولت ـ تشكيل و آزمند تاجران روي بر ازهمين دارد. ابدي بودن داعيه ي روست كه رهبر آپو در مانيفست را زن دموكراتيك، تمدن مي خواند. مستعمره« »كهن ترين

مرد حساب، اين با تاريخ كولونياليست قديمي ترين كهن ترين جنسيت گرايي است. سلطه گرانه ي ايدئولوژي در است. آن سالح ُكشنده ترين سكس و مردساالر، افزونه ي ارزش هاي و ملت »جغرافيا، ملت، دولت ـ خداي تا مي گردند انحصار و اشغال فتح، اجتماعي« قدرت مندترين ها و مقدس ترين ماناترين، ملت دولت ـ

درهم شكستن و ملت دولت ـ ذهنيت از گذار براي تالش ساختارهاي برآمده از آن، نشانگر جستجوي جامعه براي رهايي از انواع قدرت هايي است كه توسط دولت ـ ملت عليه جامعه به كار مي روند. از همين رو مقابله با جنسيت گرايي به عنوان يكي از كُشنده ترين اسلحه هايي بايستي مي كند، شليك جامعه قلب به سوي ملت دولت ـ توسط كه دهد. اختصاص خود به را آزادي خواهانه مبارزات از عمده اي بخش

Page 25: Welate Azad 60

25و شده كشيده انقياد به بدن ها جنسي، سلطه ي در باشد. فتح و اشغال مي گردند تا بيشينه ترين لذت و سرور ناشي از قدرت، به انحصار مرد درآيد. بنابراين مي بينيم كه ذهنيت حاكم در دولت ـ ملت چه شباهتي با سلطه ي جنسي دارد.رسانه ها در عصر كنوني نقش اسلحه هايي جهت ايجاد سلطه را ايفا مي كنند. رسانه ها، با هنر صنعتي شده و استفاده از تكنولوژي هاي ارتباطي به ويژه شبكه هاي اينترنتي، بدن ها نمايش و فروش به معرض نيز دنياي مجازي را حتي در مي گذارند. رسانه ها، همچون بازارهاي فروش بردگان اند. صداي سينما، پرده ي اينترنت، تلويزيون، صفحه هاي راديو و صفحه ي روزنامه ها آكنده از محركه هاي قدرت جنسي اند. رسانه ها، نظم سياسي دولت ـ ملت را نه تنها از راه اخبار و تفاسير خود بلكه از طريق تصاوير، بدن نمايي، به كارگيري مي گردانند. حاكم تفريحات و سرگرمي ها مي كند. ايفا بنياديني نقش موضوع اين در جنسيت تحت سرمايه داري مدرنيته ي عصر در به ويژه فرد البيرنت گرفتار به عبارتي و قدرت ها انواع محاصره ي تودرتويي از قدرت هاست. انواعي از قدرت هاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي، ايدئولوژيكي، نظامي، ملي و گلوبال هيچ ترتيب بدين گرفته اند. شكل فرد و جامعه عليه روزنه اي براي آزادي فرد باقي گذاشته نمي شود. انحراف اساسي در اينجاست كه نظام به تبليغاتي شديدي مي پردازد و هر فردي را كه بيشتر به اين سلطه ها تن بسپارد، آزادتر نشان مي دهد. در مدرنيته ي سرمايه داري آزادي و بردگي نظام هرچه اين منظر از تعريف شده اند. باژگونه به شكل بود. خواهي آزادتر باشي داشته گردن بر بيشتري زنجير نشانه ي به را بيشتري زيورآالت كه زني همانند دقيقاً پايبندي بيشتر به ذهنيت مردساالر و خودـ عرضه نمايي به وي، بر دست و پا و گردن مي آويزد. از منظر نظام مدرنيته ي قدرت معرض در را خود بيشتر آن كه هر سرمايه داري، تقدس يافته ي دولت ـ ملت وانهد، مخالفت نورزد، آرام و به خرده لذت هاي و نهد را گردن تجاوز باشد، راه سربه نظام در ذهن فرد تزريق مي كند از ميل قدرت كه ناشي ازخودبيگانگي، بود! خواهد سعادتمند باشد، دلخوش ساحت به خيانت و تسليميت بي اخالقي، ضعيفه شدگي، ارزشي)و دستاورد كه است چيزي آن تمامي انساني، مي شود. محسوب سرمايه داري نظام ضدارزشي( بلكه

ـــــــــــــــــــ سطح آزادي را بايستي در سطح گذار از شبكه هاي قدرت سنجيد. به ميزاني كه از شبكه هاي قدرت سياسي،

بود. آزاد خواهي كني، گذار دولتي و طبقاتي جنسيتي، زيرا برقراري همين شبكه هاي قدرت است كه باعث سلب اينكه دولت ـ ملت، قدرت به توجه با آزادي شده است. براي لذا نفوذ مي دهد، به درون جامعه و اتميزه كرده را فعاليت ژرف و مبارزه به نياز اين سلطه از رهايي جامعه و جدي هست. مبارزات آزادي خواهانه ي خلق ها در برابر دولت ـ ملت ها را نبايد تنها در چارچوب تالش براي نيل به آزادي سياسي تحليل كرد. تالش براي گذار از ذهنيت آن، از برآمده ساختارهاي درهم شكستن و ملت دولت ـ نشانگر جستجوي جامعه براي رهايي از انواع قدرت هايي به كار مي روند. عليه جامعه ملت توسط دولت ـ است كه از يكي به عنوان جنسيت گرايي با مقابله رو همين از به سوي ملت دولت ـ توسط كه اسلحه هايي ُكشنده ترين از عمده اي بخش بايستي مي كند، شليك جامعه قلب مبارزات آزادي خواهانه را به خود اختصاص دهد. آزادي زيرا است. ناممكن از جنسيت گرايي بدون گذار خلق ها از طريق انسان بر »سلطه داده تاريخ رخ اعماق در آنچه اعمال قدرت جنسي« است. قدرت جنسي، اولين شكست بنابراين بر كل جامعه تحميل نمود. را بر شخصيت زن و بايستي اين شكست، قربانيان اصلي به عنوان بنابراين زنان در مبارزات آزادي خواهانه به شكلي پررنگ حضور يافته با جنسيت گرايي اجتماعي و نقش پيشاهنگ را در مقابله ايفا كنند. اين نوعي انتقام تاريخي است و معناي عظيمي در خود دارد. آزادي ذهن ها، بدن ها و اراده ها تنها وقتي ملت دولت ـ برابر در بتوانند خلق ها كه مي شود ممكن يابند. تازه دست نظم سياسي و اجتماعي به يك ساختار قابل اراده ها و بدن ها ذهن ها، نظم، و ساختار اين در از رهايي به ويژه و قدرت از گذار زيرا نيستند تصرف جنسيت گرايي اجتماعي شالوده ي كار را تشكيل مي دهد.

قدرت، سلطه بر بدن ها و اراده ها

Page 26: Welate Azad 60

مدرنيته كه دارند را اين داعيه ي روشنفكران برخي ايده هاي يا و پديده ها با »نوين« پديده هاي ميان جنگ »كهنه« و »سنتي« است. اين عقليت محض گراي مغالطه آميز سبب گشته كه در تالش كشيدن مرزي بنيادين ميان ادوار قديمي و جديد براي هميشه برآيند؛ آن هم به نام رنسانس. مي شود گفت: اين بزرگترين اشتباه در گام اول رنسانس است. از همان اوان جدال ميان قديم و جديد عقليتي ضد بر را مُهر خود وقتي عقليت اين ديالكتيك شد. فراي و تمامي كه شد سبب زد، پانزدهم و چهاردهم سده هاي پديده هاي كهنه و ارتجاعي به نام متافيزيك، متولوژي و تلقي شوند. مثابه ي هستنده هاي قديمي ضد مدرن به دين حتي تعريف اشتباه ديگري از رنسانس وجود دارد كه مي توان آن را دومين گام اشتباه برشمرد؛ و آن تلقي رنسانس به تعلق ارتجاعي اي امر هر كه است عصري مثابه ي به همچنان اما قديمي فرهنگي معاني لذا و دارد مسيحيت اين مي دانند. رومي يوناني ـ ولي مسيحي غير را كارآمد نگرش مطلق گراي اومانيستي كه بنا به آن تمامي ارتجاعيت از جانب مسيحيت است و پيشامسيحي يونان ـ روم جدا از ترتيبي بر محور نوعي جريان را ديالكتيك مي باشد، آن اين طرز بسا جوهر عقليتي در و خط مستقيم دانست. چه نگرش و منطق قياسي، نشأت گرفته از همان فكر افالطوني و دارد تداوم كنوني روزگار تا كه است ارسطويي و متعلق به دوره ي زماني مدرنيسم است، اما جز اين انديشه، پست مدرنيسم به متعلق كه دارد وجود ديگر انديشه اي است و بيشتر از نيچه شروع شده و اوج آن، در نظرات او پست مدرنيسم انديشه ي است. ديگر متفكران از غالب تر معاني فرهنگي كارآمد مربوط به دوره ي پيشافلسفه يونان ـ انديشه هاي انديشمندان اين برمي شمرد. اصيل تر را روم انساني افالطوني و ارسطويي را مخرب ترين عامل حيات را مدرنيسم تا سقراط افكار نيچه مي نمايند. تعريف بر شورانگيزانه و نموده معرفي حزن آور و بنيان برانداز آن يورش مي برد. او مي گويد كه خدايان سقراط، خداي

بر زمين خفت پيشايونان را انساني شراب و مستي حيات پرستش هاي اولين بنيان بر عقل باوري اينگونه و زده اند حيات شدن حزن انگيز آغاز را ديونيسوس و آپولون انساني مي داند. چراكه به قول او، آنها جهان را واسطه ي دگماها، تعصب و عقل ساختند و خوشي هاي دوران مستي و شراب را پايان بخشيده اند. چه، يكي از اصول بنيادين و قواعد قاطع مدنظر پست مدرن ها، بازگشت به پيشامدرن و به عبارتي دوران باستان است و سادگي و پيش پاافتادگي دگماتيك عقل باوري بر را آن حياتي شورانگيزي اما حتي مي دهند. ترجيح مدرنيسم و يونان فلسفه دوران ـ متافيزيك دوگانه هاي ايجاد سبب كه عواملي از يكي پوزيتيويسم شده همين ترجيح دهي هاي قاطع و مصرانه ي مدرنيسم، دوران در اما و است. آنها فكري سمج دنياي محض عقليت اين بنيان بر نهضتي پروتستانيسم خود خارج كليسا و دين با ضديت است. شانزدهمي سده ي عامل دو مثابه ي به دولت و سرمايه نقش احتساب از نظم و نظام آفرينش هاي ايجاد در تعيين كننده اساسي است. مدرنيته پروسه ي در انحراف بزرگترين ادوار، ديالكتيك در كه است اين اهميت حايز نكته ي جهان جاندار، بازي هاي زباني كهنه و نو با عقليت به دور هستنده ي مثابه ي به نو امر پذيرش و كهنه امر انداختن اين در است. قدرت محور عقليتي مطلق، جايگزين عقليت و منطق، آنتي تز، تز را كامال از ميان مي برد و سنتز آلوده ساخت. را انديشه ها تمامي امر اين ايجاد مي شود. ديالكتيك نوع دو ماركس كه و نمونه ي هگل دو حتي عقليت اين تسليم هستند، هم و عكس نموده تعريف را و نمي پذيرد را تز ميان رفتن از هرچند اولي مي باشند. بازنمود نقش آن را در آنتي تز و سنتز حفظ شده مي داند، اما تفاوت امر كهنه و نو و يا جدال قديم و جديد را در اشتباه محض به است، قدرت پوستين كه دولت تعريف تسليم پذيري ديالكتيك هگل بدين گونه، دچار مي سازد. محض در مقابل دولت ـ قدرت است. در واقع كهنه و نو

ديالكتيك فراي عقليت مدرنيته ي كاپيتاليستي

رامتين صبا

Page 27: Welate Azad 60

27

روبه روي هم قرار مي گيرند نه در كنار هم و لذا بر پيكر از ديدگاه دومي جدال و سنتز ضربه مي زند. آنتي تز تز، قديم و جديد، در قالب نفي قديم و سرآمدي جديد است. سرآمدي ديكتاتوري پرولتاريا در رويارويي با بورژوازي، مي دهد. تشكيل را ماركس منفي ديالكتيك منطق سده ي فيلسوفان منفي« »ديالكتيك نوع از مي توان تنها تئودور كه است اين و نامبرد بيست ويكم تا چهاردهم كه حالي در مي گيرد؛ به كار را اصطالحي چنين آدرنو در كيهان صرفا يك نوع ديالكتيك وجود دارد كه فرايند تز، آنتي تز و سنتز را تشكيل مي دهد و لذا نام گذاري آن به مثابه ي مقوله اي مطلق منفي و مثبت در قالب كيهان و كوسموس امري اشتباه است. اين دسته بندي، نشأت گرفته از واژه سازي ها و بازي هاي زباني جامعه شناسي مدرنيته ي به مثابه ي پديده ها در اضداد وجود است. كاپيتاليستي و نابود گرانه نفي ايجاد معناي به محرك ساز قطب دو مثبت گرايي محض جدا از هم نيست. حتي هيچ ديالكتيك كيهاني اي وجود ندارد كه خارج از زمان و مكان باشد و لذا در قالب زمان و مكان هم نمي توان امر قديمي را مطلقا ارتجاعي و امر جديد و حادث را كامال پيشرفته تلقي كرد.بحران چنين تاكنون هستي، و وجود فلسفه در است. گشته ديالكتيك تعريف دامنگير معنايي اي ديالكتيك هستي هستنده ها و پديدارها، چه در قالب جزء و چه كل، جدالي ميان جزء پيشين و جزء نو، كهنگي را به نو و كهنه به مي توان زبان انتزاع در نمي كند. لحاظ . اما اساساً در ماده و معناي مثابه ي دو خصلت فكر كرد ماده ماده، ندارند؛ اعراب از مكاني نو و كهنه كيهاني، است و انرژي، انرژي. فراتر از آن عقليت انساني بر اساس كاركرد ماده و ساختار مطلوب است كه منطق كهنه و نو را به مثابه ي دو خاصيت كهنه و نو لحاظ مي كند. چه بسا اين، جانب متافيزيكي پديدارها و معناهاست. متافيزيك صرفاً مختص به عرصه ي معنايي جامعه شناختي انساني است. در ماده ي كيهاني و معنايي كوسموس دسته بندي متافيزيكي و فيزيكي جايي ندارد چراكه هوش كيهاني علي رغم تنوع ماده و انرژي، چنين تقسيماتي را در خود ندارد. مغز انسان تمامي و است انسان شده سهم كه است ماده عالي ترين

واژه ها و معناهاي چه انتزاعي و چه عيني، از دو هستنده ي مي شوند. مشتق انرژي« و »ماده يعني كيهاني، بنيادين قرار گرفتند و انسان انرژي وقتي در دسترس مغز ماده و بسيار آن سياليت شدند، وارد انساني جامعه عرصه ي به به راحتي آن را انسان است كه فقط لذا ظريف مي گردد، انتزاع ـ عيني؛ كهنه فيزيك؛ مادي ـ معنوي؛ متافيزيك ـ به زباني ـ اصطالحي دوگانه ي هزاران و قديم جديد ـ نو؛ ـ معنايي تقسيم و تعريف مي نمايد. حال، انسان، ديالكتيك انسان مختص تعبيركردن، صرفاً مي كند. تعبير را چگونه مي باشد. آن نوع خصوصيت دو درست« و »غلط است، معنايي درست« و »غلط كيهاني ديالكتيك فرايند در تقسيم بندي ها اين بدون خود تعابير در انسان اما ندارد؛ مهم پس بپردازد. تفكر به بتواند كه است غيرممكن اين مهم نه، يا است جايز تقسيم بندي امر كه نيست اين باشد. چگونه بايد هستنده ها قرائت پارادايم كه است ديالكتيكي ترتيب چندين به انسان تاريخ ابتداي از برمي خوريم كه هركدام قرائتي متفاوت مي باشند. مي توان آنها را پارادايم ها يا متن هاي)TEXT( استراتژيك ناميد. اين متن ها، صرفاً مختص اعصار فلسفه و يونان تنها مكان محسوب پارادايم يك قرائتي هر نيست. آن جغرافيايي مي شود و از ابتداي حادث شدن وجودي انسان، انواعي به خود ديده است. هر قرائتي، فلسفه اي هستي شناختي است. پيشرفت هوش)فكر( و زبان)هم اشاره اي و هم نمادين( در بوده به مثابه ي يك متن دخيل قرائتي تكوين و ظهور هر پُرسيّال هوشمند و زنده ابزار دو زبان و مغز مي باشد. و عين انتزاع ـ امر دو هيأت در انرژي و ماده مي باشند. امور، انسان در مورد تفكر با دوگانه اي مكمل مي باشند. انواع ديالكتيك هم آفريده مي شوند، اما اين مهم صرفاً در حوزه ي جامعه شناختي انساني شكل مي گيرد. از همان اوان شكل گيري مولكول DNA اين استعداد تفكر و ناطق بودن در وجود انسان نهفته شده است. »استعداد فيزيكي« اولين ديالكتيك خام مفهوم پيشرفت مرحله ي ابتدايي ترين و جامعه شناختي شكوفايي اما است. معرفتي و معنايي اين از اشاره اي شكل گرفت. زبان مرحله ي با ديالكتيك نمادين زبان پيشرفت و نئولتيك دوره ي پايان تا مرحله

جدالي كل، چه و جزء قالب در چه پديدارها، و هستنده ها هستي ديالكتيك به نو و كهنه به مي توان زبان انتزاع در نمي كند. لحاظ را كهنگي نو، جزء و پيشين جزء ميان اعراب از مكاني نو و كهنه كيهاني، معناي و ماده در اساسًا اما . كرد فكر خصلت دو مثابه ي و ماده كاركرد اساس بر انساني عقليت آن از فراتر انرژي. انرژي، و است ماده ماده، ندارند؛

مي كند. لحاظ نو و كهنه خاصيت دو مثابه ي به را نو و كهنه منطق كه است مطلوب ساختار

ديالكتيك فراي عقليت مدرنيته ي كاپيتاليستي

Page 28: Welate Azad 60

وآلتي ئازاد 28كه دارد وجود بنيادين مرحله اي تحليلي، هوش و طوالني ترين متن استراتژيك به لحاظ زماني است. هردو ديالكتيك معنايي خام مفهوم نمادين، و اشاره اي زبان تفسير به و ريختند ميتولوژيكي معرفت هايي قالب در را كيهان پرداختند. سالم ترين متني است كه دور از غوغاي كائوتيك دوران تمدن است. سنگ بناي اين دوران زبان با يك كاراكتر خاص كه اما مي باشند، تحليلي و هوش به انسان تحليلي هوش و زبان است. طبيعت بر متكي طبيعت به مثابه ي هستي مي نگرند و تعابيري أخذ مي نمايند. طبيعي تا حدي دوران فالسفه ي نيز و مادر ـ الهه دوران يونان از چنين ماهيتي عملي برخوردار است. هرچند اديان توحيدي و فلسفه ي طبيعي دوران يونان دو عامل ويژه و داراي ماهيتي مختص و حتي متفاوت از نئولوتيك است، اما تا حد زيادي هم با مرحله ي پيش از خود سنخيت دارد. زيرا بسيار متأثر از آن است و هنوز به طور كامل در مغاك و اصطالح مفهوم، هيچ است. نيافتاده تمدني كائوتيك نمي شود ايجاد نوسنگي دوران در طبيعت برضد تعبيري و اين امر انسان را با طبيعت يكي كرده است. اين، دوراني هنوز است. نشده برده آسمان ها به تعابير هنوز كه است اضداد و انسان ضديت ها است. زمين به رو طالب چشم همه چيز و مي بيند معنا در هم و ماده در هم را موانع و است اين براي تقاليش تمام اما مي شود، پرسش برايش از به مثابه ي پديدارهايي تلقي نكند كه او را كه اين ها را طبيعت دور مي گردانند و طبيعت را وحشي مي كنند. فهم آنها اين است كه اضداد وسيله ي ضروري تداوم هستي و تحرك آن مي باشند. هستي را برخالف دوران دگماتيك يونان، يونيتر و واحد نمي پندارند. معرفت ديالكتيكي، آنها هستي قدرت محورانه ي و قدرت طلبانه درك به سوي را انساني و اجتماعي سوق نمي دهد. بيشترين وحدت گرايي و شد ايجاد يونان دوران در ادراك شده قدرت طلبي و اين، در تضاد جنسيتي ميان زن و مرد به خوبي ديده شد. در دوران تمدن، عقل گرايي بسيار بيشتر از هوش عاطفي ادراك هاي حد اين تا چرا پس بود، نئولتيك دوران ديالكتيكي بسوي ادراك نفي و سلطه يعني نابودي يكي و دين دوران در زيرا يافت؟! سوق ديگري سرآمدي و انتخاب وحدانيت تمام به فلسفه تمامي ادراك را مجبور يگانه مقتدر مرد، مرد، و زن ميان ابتدا كردند. هستي ها بر دموكراسي چيره شد و فّر شاهي فرض شد؛ قدرت و وجودي وحدت جامعه، جهان بيني و فلسفي ادراك در وجود« »وحدت گشت. جامعه آرزوي و دغدغه تنها

در شد. تحميل اذهان بر اصطالح پُرهياهو ترين به مثابه ي به آسمان ها نمونه ها ايده آليستي، تمامي وحدت وجودي مي يابند. نامرئي و روحاني خصوصيتي و مي شوند برده از غيره و ملت كشيش، راهب، شاه، مرد، يگانه بودن مفاهيم خاص ديالكتيكي انحرافي هستند كه در ضديت با طبيعت همه ي پديده ها و هستنده ها مي باشند. از سومريان تا يونانيان، تاريخ ديالكتيك بيشتر لفظي و شفاهي است، ديگر يونان، نوشتاري و خاص فلسفه ي دوران در ولي ديالكتيك به مرحله اي بسيار جداگانه وارد مي شود. تقدس خرد، مرد، شاه، فيلسوف و كشيش تا امروزه همچنان ادامه دارد. فلسفه ي وحدت وجودي قدرت مدار، هسته ي تمام به تا يونان از كه مي توان گفت مي دهد. تشكيل را آنها ديالكتيك مفهوم تشريح به استراتژيك متن امروز، يك ماترياليستي و ايده آليستي شيوه هاي تمامي و مي پردازد آن بر محور نفي و نفي در نفي حركت مي نمايد. اگرچه تنها يك استثناء در اصالح تئوريكي هگل ديده مي شود اما مي نمايد، تعريف صحيح به شيوه اي را ديالكتيك و نفي منطق به مثابه ي يك كل، همان فلسفه ي هگل اساسا مي سازد معيوب را ديالكتيك و دارد خود كنه ي در را و آن هم تداوم همان مفاهيم يونيترخواه و وحدانيت طلب يك بُعدي و يكسويه ي چيرگي مرد، شاه، كشيش و به طور جدي تر دولت و تقدس آن، مي باشد. كل متن استراتژيك هگل سواي تعريف او از ديالكتيك، نفي هستنده هاست. اشاره ي او به پديده ي دولت و ناپلئون به مثابه خداي روي زمين، تفسير او از ديالكتيك نفي است. وقتي كه به تعريف است كوانتومي تعريفي مي پردازد، ديالكتيك مفهومي سياسي و جامعه شناختي فلسفه ي بسط به كه وقتي ولي است. ديالكتيك نفي خودبه خود، پرداختش مي پردازد،

نيست ديالكتيك نفي هرچند پست مدرني نگرش »تشويش جامعه شناختي، و سياسي فلسفه ي در اما ديالكتيك ساختن بغرنج و مشوش است. ديالكتيك« مي باشد. قبلي متن هاي با متن اين ميان فرق تنها

Page 29: Welate Azad 60

كه است نهادهايي از يكي مردساالر، خانواده ي بيش از هر نهاد ديگري نياز به بحث و گفتگو را مي طلبد. از باسابقه تر بسيار تاريخي در ريشه كه نهاد اين اگر شايد شود، واقع دقيق موشكافي مورد دارد دولت نهاد دولت، چون مستحكمي بنيان هاي با الگوهايي بتوانيم و تحليل مورد را اخالق و فرهنگ مرد، زن، جامعه، و مردساالر خانواده ي دهيم. قرار دقيق تري ارزيابي اينجا آنچه پديد آمده اند. در موازات يكديگر به قدرت دو كه است اين نمود مشاهده به راحتي مي توان كه را مردساالر مي نمايند)خانواده ي تغذيه را يكديگر پديده از مي توان شكلي را قدرت اولين بدين جهت قدرت(. و قدرت دانست كه مرد روي زن آن را اجرا نموده است. شكل نهادينه شده و سيتماتيزه ي اين قدرت و سلطه گري، خانواده مي باشد. سيستم هاي حاكم از طريق نهاد خانواده ي مقدس بخشيده اند. مشروعيت را قدرت شان مردساالر، با نهادينه شدن قدرت جلوه دادن خانواده، پيوندي مستقيم داشته و آن را الپوشاني مي كند. استناد به قداست خانواده، برده كار به مردساالرانه قدرت به مشروعيت دهي جهت مي شود. علت دست نكشيدن از مقدس نشان دادن خانواده به محول شده نقش به اعتقاد بسط و عملي ساختن جهت جذاب خانواده انسان ها برخي نگرش در مي باشد. آن مي باشد اما زماني كه آنرا مورد بررسي دقيق و ژرف كاوانه يعني اجرا شده قدرت شكل نخستين مي دهيم، قرار

جنسيت گرايي را در آن مشاهده مي كنيم. طرز تفكري كه ارتباط مابين قدرت و سكسواليته در نهاد خانواده را مطرح جنسي، تفوق راه از است. قبول قابل نگرشي مي نمايد، نخستين حاكميت مرد بر زن صورت پذيرفته است. اولين حاكميت به شكل استيالي جنسي رخ مي نمايد. واقعيتي كه در رابطه ي بين عمل جنسي انجام شده توسط مرد و قدرت وجود دارد نيز ناشي از اين مورد است. چيرگي جنسي مرد بر زن، زن را با شكست مواجه نموده و او را مبدل به برده مي نمايد. مي توان حتي در مورد به وجود آمدن اين سيستم، شيوه ي به قدرت، شكل و نحوه نخستين گفت: چنين و تحكم به واسطه ي است. گرفته صورت جنسي تجاوز عليه خشونت به كارگيري طريق از مرد جنسي استيالي زن، نخستين شكل قدرت و تجاوز در جامعه بروز مي كند. و زراعت امر در زن نوآوري هاي تمام سيستمي چنين ديگر ارزش هاي مادي و معنوي اش را مورد تصاحب قرار به را ارزش افزونه ها و مازاد تمامي محصوالت مي دهد؛ انحصار خويش درمي آورند. اين واقعيت را اگر نخستين شكل قدرت، تجاوز و خشونت بروزيافته در تاريخ بناميم، ميان بود. نخواهد ناصحيح نگرشي و نادرست ادعايي هجوم تجاوز، قدرت، با وضعيتي چنين آمدن به وجود ارتباطي زورمدارانه روش هاي بردن به كار و يورش و مستقيم وجود دارد. زمان ظهور اولين قدرت نهادينه شده و سيستماتيك به تاريخ 5500 سال قبل از ميالد برمي گردد. اين تاريخ، تاريخ ظهور اولين خانواده ي مردساالر و كالن 4000 به دولت ايجاد تاريخ مي باشد. هيرارشي بر مبتني به 1500 سال يعني زمان ظهور آن برمي گردد. سال ق.م پس از تشكيل خانواده ي مبتني بر حاكميت مرد و قدرت خانواده ساختار از را خويش مدل دولت برمي گردد. دولت خانواده ، مي نمايد. الگوبرداري مرد حاكميت با اجتماعي برساخت يك است؛ كوچك تر مقياسي در انجام سومري راهبان كه مي باشد.كاري كوچك دولت از گسترده تر و جهان شمول تر سيستمي ايجاد دادند، زمان آن كالن مردساالر، خانواده ي طبقاتي ساختار

خانواده: مزار سرگشوده ي زنان

بسه شيمالدر آغاز همه چيز رنگ تانيث بر چهره داشت

زن، خويش را در چهره ي خويش آفريدو مرد را نيز در چهره ي مرد

آنگاه روزگار جامه اي ديگر برتن كردو مرد خويش را درچهره ي خدا بازآفريد

و زن را نيز در چهره ي خود)مرد(مردي كه نقاب خدايي بر چهره داشت

با توسل به زني كه خويش آفريده بودفرهنگ جامعه كشي و زن كشي را رقم زد

Page 30: Welate Azad 60

وآلتي ئازاد 30فرهنگ گسترش و جامعه تمامي در آن را خانواده اينكه بود. دولت تشكيل هسته ي مي خوانند با اين واقعيت دارد. تنگاتنگ پيوندي اهميت حائز نكته ي كه است اين اينجا در مردساالر خانواده ي

خانواده است. اخالقي و فرهنگ چگونه از برخوردار در مردساالر جنست گرايانه ي هژموني كه است نهادي بي چون وچراي خانواده رئيس مرد است. يافته استيال آن است. در خانواده هميشه حرف آخر را او مي زند و تصميم اندازه ي گفته ي به او را مي گيرد. تصميم و سخن نهايي خدا مقدس و بُرنده است. مسئول زن و فرزندان نشان داده مي شود. مطابق نگرش حاكم، زنان و فرزندان فاقد نيرو و آگاهي مي باشند. خويش از صيانت و محافظت اراده ي ناتوان جسم شان و ضعيف اراده يشان نارسا، تفهم شان و است. هميشه ناقص مي انديشند، كارشان پر ايراد و ناقص است. بدين دليل براي صيانت از خويش ناچار به پناه بردن به مرد حاكمي هستند. فرزندان اگر پسر باشند پس از طي مدت زماني مي توانند كمبودها و نقص هايشان را پشت سر يعني مرد، ديگر، او شوند. خانواده رئيس و بگذارند حاكم و عاقل مي شود. اگر فرزند دختر باشد متأسفانه او را تا آخر عمرش محكوم به عنوان ناقص العقل مي نمايند؛ بايستي سرنوشت سياه با مسئوليت هاي ازپيش تعيين شده از سوي مرد را قبول كند. با بيشتر شدن سنش، ناقص العقل تر مي شود و او را شيطان خوانده و موجودي خطرناك تر نشان سرش باالي بر چماق هميشه »بگذار اين رو از مي دهند. باشد و شكمش آبستن« را چون ضرورتي جلوه مي دهند. طبق نگرش سنتي مرد، الهه ي زن هر كاري انجام دهد باز ناقص الخلقه مي باشد. سبب آفرينش او، حضور يافتنش در مقابل مرد است. مسئوليت زن در مقابل مرد چنين تعريف فرود تعظيم سر مرد خواست هاي برابر در است: شده آوردن؛ دنيا به بچه بخواهد مرد كه تعدادي به آوردن؛ مواظبت از مرد و پرستاري فرزندان؛ و در طول بيست وچهار در و شكايتي اعتراض هيچ گونه بدون شبانه روز ساعت حال كار كردن باشد. خداي متعال چنين فرمان داده است؟!مرد جهت ايجاد قدرت خويش از طريق برده نمودن عرصه ي به را ناروايش خواسته هاي و اميال تمامي زن، خداي گفته ي چون كه گفته هايش با مي كشاند؛ عمل

او فرموده ي و متعال مي شود داده نشان فرهنگ و سيستم سوي از برساخته مشروعيت را خويش خداناشناس مي بخشد. را خود اما است نشان خدا نماينده ي را گفته هايش و داده آفريده خدايي قدرتش حفظ به خاطر مي خواند. خدايي كه اين خدا به چنان زالويي مبدل مي نمايد كه خون زنان را مي مكد. خداي تمامي جامعه با گذشت زمان خون و آنها برساخته ي ذهنيت مردساالرانه شان است. اين خداي صميمي يار دوست، او مي باشد. جنسيت گرا ايجاد شده، به اندازه اي اين خدا است. مرد پشتيبان و حافظ و خداي بر خويش نماينده ي تنها را او كه است مرد دوست دار نيرومندترين و موجود مبتكرترين و عاقل ترين زمين، را جهان در ديگر موجودات تمامي است. آفريده آنها آفريده مرد سعادت مندي و خشنودي جهت تنهاوتنها كلمه واقعي معناي به مرد، دوست و آشنا خداي است. ناتوان، دشمن زن است. زن را چنان نارسا، ناقص الخلقه، بيچاره، بدبخت، گناهكار، مجرم و هميشه ماتم زده آفريده تمام اگر كه ساخته دچار اسفناكي وضعيت چنان به و بار از باز باشد، مرد فرمان به مدت عمرش خادم گوش گناه ها و جرايمش كاسته نخواهد شد. تنها راه فروكاهيدن فرمانبري بهشت، به راهيابي اش احتمال و زن گناه هاي از مرد، مدام درد و عذاب كشيدن مطلق و بي چون وچرا و هميشه در حال گريه كردن مي باشد. مسئوليت جديدي كه در صورت ورود به خانواده به او اهدا مي شود، خدمت در اوست. رضايت و و جلب خشنودي مرد به كنيزآسا يك كلمه مي توان آفريننده اي كه زن را به چنين سطحي ذهنيت با حاكم مردي و سلطه گر برساند، فرومايگي از جهت سلطه گر و حاكم مرد نمود. تعبير جنسيت گرايي بر خويش قدرت و حاكميت قبوالندن و مشروع نمودن به مانند را از سوي خويش برساخته جامعه، خداي و زن انتزاعي هويت خدا، اين است. گرفته كار به دستاويزي چنين با حاكم مرد مي باشد. مرد قدرت مجرد گشته ي و مستولي فرزندانش و زن بر را خويش حاكميت هويتي سيستم هويت، اين به كارگيري طريق از مي سازد. تأسيس را خويش جهان شمول دولت و قدرت محور نموده و نهادينه مي كند. اين سيستم در روزگاري كه در

طبق نگرش سنتي مرد، الهه ي زن هر كاري انجام دهد باز ناقص الخلقه مي باشد. سبب آفرينش او، حضور يافتنش در مقابل مرد است. مسئوليت زن در مقابل مرد چنين تعريف شده است: در برابر خواست هاي مرد سر تعظيم فرود آوردن؛ به تعدادي كه مرد بخواهد بچه به دنيا آوردن؛ مواظبت از مرد و پرستاري فرزندان؛ و در طول بيست وچهار ساعت شبانه روز باشد. كردن كار حال در شكايتي و اعتراض گونه هيچ بدون

Page 31: Welate Azad 60

31آن به سر مي بريم به شكل سيستمي »زن ستيز و جامعه ُكش« كاربست و خانواده شكل گيري نحوه ي است. آمده در يا و زيركانه و دقيق بسيار به صورت سيستم اين در آن تأملي و غور نامحسوس، و موذيانه بگوييم است بهتر كنوني خانواده ي مي توان خالصه به طور مي طلبد. ژرف را نهادي »انسان ستيز و انسان ُكش« ناميد. اين نهاد مقبره ي به مخمصه اي را زنان روز هر است كه زن سرگشوده ي و مرده »زني ايجاد با مي نمايد. گرفتار مرگ از بدتر فرهنگ نابودي مي كشاند. به ورطه ي را بي جان«، جامعه حاكم جنست گرا و مردساالرانه، زن را در خانواده چون مركزي جهت توليد به كار مي برد. زن چون كااليي جهت با مي شود. نگريسته مرد جانب از به كارگيري و تجاوز زن، عليه تجاوز فرهنگ گسترده نمودن و عمق بخشي دهند. ترويج و بسط جامعه در را فرهنگي چنين برآنند شده پايه گذاري تجاوز مبناي بر مرد و زن روابط تمام فنا به را زن اراده مندي و آزادي خواهي بتوانند تا است طاقت انتظار و زن بر اراده ي يك جانبه تحميل بكشانند. آوردن از سوي او در برابر خشونت،گسترش داده مي شود. است جنسي رابطه ي برقراري خواستار مرد اين چنين؛ كردن وادار او. ميل به نهادن گردن به مجبور نيز زن و است. تجاوز نوعي نيز خواست اين به دادن تن به زن سوي از فرزند آوردن به دنيا و كردن طلب پسر فرزند است. تجاوز فرهنگ گسترش راستاي در تولدي زن، جانب از آن انجام و مرد توسط تقاضاي خدمت گزاري فريادهاي است. تجاوز فرهنگ به نمودن خدمت زن، جهت زن تالش و كاري انجام جهت مرد حقارت آميز برآوردن فرمان مرد، تالشي قبيحانه در راستاي قبول تجاوز است. نحوه ي لباس پوشيدن زن، رفتار و منش او، خوردن و تجاوزگونه ميلي باشد، مرد ميل باب كه نوشيدني و نهفته در پوشش، رفتار، خوردن و نوشيدن است. اينكه زن قبول نمايد كه همچون مرد انديشيده و همانند طرز نگرش مي كند. كور را او حقيقت بين نگاه و انديشه بنگرد، او است. تجاوز نوعي زن، مردگونه ي تفكر و نگرش طرز ميان در مرد سوي از تعيين شده روابط كه نگرشي افراد خانواده را به عنوان يك رويداد معمولي نشان مي دهد، اشتباه است. در روابط اجتماعي، نحوه ي رفتار نمودن، غذا خوردن، نوشيدن، پوشش و قدم برداشتن، جهت دستيابي توجه با هر چيز مرد شكل مي گيرد. و خواست به آرزو به حاكميت و ديدگاهي مردسارانه مي تواند معنا و مفهوم پيدا كند. اين مفاهيم كه بر خانواده تحميل شده است به را خانوادگي ارزش و دستاورد هر سياهچاله اي مثابه ي

همانند سازي پي در مي نهد. سيستم اختيار در و مي بلعد هر چيزي است و تفاوت ها را كم رنگ و بي تأثير مي نمايد. خويش خودويژه ي خصوصيات و شادابي پويايي، زن مي آيدكه گرفتار وضعيتي در زن مي دهد. كف از را مرد تمام ناشدني هوس هاي ارضاي جهت كااليي چون حاكم، به كار گرفته مي شود؛ نقشي اين چنيني به او محول اراده ي نظر گرفتن بدون در اراده ي يك طرفه مي نمايند. ديگري در انجام امور، خواه آشكارا و خواه پنهاني، خواه مستقيم و خواه غير مستقيم و خواه خشن و خواه نرم، خود شكلي از تجاوز مي باشد. با اين تعريف بر ما آشكار مي شود و حاكميت گرا اخالق و فرهنگ سيستم، ذهنيت، كه قدرت طلب، به تمامي دربردارنده ي مفهوم تجاوز مي باشند. تجاوز اگر غصب نمودن، تصاحب كردن، تحميل ساختن، بدين گونه ـ كه باشد نمودن بي كاردكرد و داشتن تفوق و سيستم ذهنيت، نمي توان حال اين در ، هست ـ نيز تعبير كنيم. به چيز ديگري به تجاوز اخالق حاكمان جز انحاي و اشكال با بيافكنيم، نگاهي تاريخ به اگر كه قدرتي اما شد. خواهيم روبه رو قدرت بروز مختلف و پيشرفته تر بسيار شكل گنجانده اند، انسان ها ذهنيت در تهديد آميزتر خشونت مي باشد. ايدئولوژي اي كه با توسل باشد، گرفته شكل جنسيت گرا و مردساالر ذهنيت به بسيار خطرناك تر مي باشد. اين ايدئولوژي بر نهاد خانواده ايدئولوژي مي باشد. دولت ايدئولوژي است. حاكم چنين نهادها اين تمامي در جنسيت گراست. جامعه ي ايدئولوژِي مشابهي به كار گرفته مي شود. برآنند از طريق نهاد خانواده اين ايدئولوژي را در تمامي ارگان هاي جامعه فرادست جنس مرد ايدئولوژي، اين بنابر دهند. اشاعه مي باشد؛ جامعه در دولت درجه ـ يك شهروند مي باشد؛ نماينده ي او در نهاد خانواده است؛ بنده ي دوست داشتني خداست. زن نيز جهت افزايش جمعيت براي مرد و دولت و آداب حافظ و بي دستمزد كارگر مي آورد. به دنيا بچه رسوم واپسگراي سيستم حاكم و برده دار مي شود. به شكل استحكام بخشي جهت ولد و زاد ماشين و مطلق فرمانبر ارزشش درمي آيد. قدرت ساختار و حاكم سنت هاي به فرزنداني تعداد با مستقيمي پيوند خانواده و جامعه در ميزان چه به دارد. فرمانبري اش و سطح است زاييده كه و محترم اندازه همان به باشد، مطيع و آورد دنيا به بچه باشند پسر فرزندانش اگر حال بود. خواهد ارزشمند بسيار فرخنده دانسته مي شود و احترامش دوچندان است.جهت است وسيله اي گويي مرد، براي پسر فرزند بيشتري ذكور فرزندان از مرد هرچه او. بقاي تداوم

خانواده: مزار سرگشوده ي زنان

Page 32: Welate Azad 60

وآلتي ئازاد 32نسل، تداوم به اعتمادش ميزان همان به باشد برخوردار بيشتر خواهد شد. از ديدگاه يك مرد، بقاي نسل به تداوم و پدرش براي پسر فرزند انجاميد. خواهد حاكميتش او به قدرت. سطح افزايش جهت است ضمانتي دولت، چون شكلي از قدرت نگريسته مي شود. پسر، چون سرمايه مي باشد. دولت براي كار نيروي تأمين و پدر شرف و نمودن تازه به ناچار حياتش تداوم جهت هميشه قدرت مي باشد. جديد نيروهاي ايجاد طريق از خويش ساختار در واقع فرزند ذكور براي او به ستوني بسيار حائز اهميت فرزند بيشتر تعداد معناي و اهميت اينكه ضمن مي ماند. از كرديم، نشان خاظظظرررطر پدر ديدگاه از را پسر راستاي در ابزاري معناي به طرفي از نيز دولت نظرگاه ژرفابخشي به فقر و تهي دستي جامعه ي جنسيت گرا مي آيد در كار به اشتغال براي ارزان كار نيروي سو ديگر از و كشور هر توانمندي ميزان است. اقتصادي اش نهادهاي اين گونه تناسبي مستقيم دارد؛ با آمار جمعيت آن كشور مي نمايند. اقدام كشورها توان و قدرت رده بندي به از برخوردار اگر به ويژه ـ فراوان جمعيت با كشورهاي مورد نيرومندتر به عنوان كشورهاي باشد ـ جمعيتي جوان به دست يابي نگرش با رويكرد اين مي شوند. واقع قبول نيروي كار ارزان در پيوندي مستقيم به سر مي برد؛ با نگرش مبتني بر نوسازي سيستم قدرت گرا پيوند تنگاتنگي دارد.مطابق مي بينند، خانواده در فرزندان كه آموزشي جنسيت گرا حاكم ايدئولوژي و فرهنگ خواست هاي مي باشد. الگوي فرزند پسر، پدر و يا يكي از مردان خانواده خواهد بود. اولين درس هايي كه مي گيرد اين چنين است: مرد از زن بلند مرتبه تر است؛ از هوش سرشاري برخوردار مي باشد؛ از جسمي نيرومند سود مي برد؛ متجدد، مبتكر و نوگراست. متعاقب اين ها، ويژگي هاي ديگري چون: مرد احساساتي نمي دهد؛ بروز را عاطفه اش نمي كند؛ گريه نمي شود؛ طرز رفتار و نشست و برخاستش بايد با خشونت نمي سازد؛ مشغول را خود منزل كارهاي با باشد؛ همراه مدير است؛ محافظ است؛ كسي است كه گردنش را كج نمي كند؛ نافرماني مي كند؛ آغازگر است؛ دست ِ بزن دارد و مي تواند بشكند؛ ميدان جنگ مي طلبد؛ مي تواند كتك بزند و بُكشد؛ حق تصاحب و غصب دارد و غيره. در عين حال با انتقال اين آموزش ها به خارج از خانه، اين آموزش به شكلي نظام مند تداوم پيدا مي كند. بازهم مدل فرزندان مسئوليت هاي كه زني يا و بود خواهد مادر يا دختر، درس هاي باشد. داده انجام كوتاهي بدون را خانوادگي اين موارد است: زنان كم عقل او مي گيرد از اوليه اي كه

تحت حفاظت به نياز است؛ مي باشند؛ جسم شان ضعيف فرمانبرند؛ هستند؛ كم حرف و ساكت دارند؛ قرارگرفتن مي باشند. مرد ناموس و خدمتكارند هستند؛ عاطفي هم زمان با بزرگ شدن، درس هايشان نيز بيشتر مي شود: زن با صداي بلند حرف نمي زند؛ داد نمي زند؛ با صداي بلند نمي خندد)قهقهه نمي زند(؛ مخالفت نمي كند؛ طبق ميل و خواسته ي خويش حركت نمي كند؛ مطيع حرف هاي پدر، برادر و شوهرش است و غيره. بدين گونه آموزش هايي كه تا آخر ياد مي گيرد به زن داده مي شود و درس هايي كه عمرش براي زندگي كردني برده وار بسنده خواهد نمود. افكار، عواطف و جسم زن، هميشه خوار شمرده مي شود به كار زن عليه زدن سركوفت جهت نقصي همچون و خودش كه مي رسانند سطحي به را زن مي شود. گرفته حاكم ايدئولوژي بدين گونه باشد. شرمسار وضعيتش از وحشت آور بسيار طرز به جنسيت گرايانه و مردساالر را او و نموده بيگانه واقعي اش ذات با را زن مخوفي و بودن، هميشه گريان مي كنند. بي هويت و بي شخصيت بي چارگي بودن، خجالتي و ترسو اعتمادبه نفس، فقدان و اوامر برابر در تسليميت و نهادن گردن ناتواني، و از آفريده شده شخصيتي تيپ ويژگي هاي از فرمانبري، به همين شكل و سياق، براي زن مي باشد. سوي خانواده احساسات مي شود؛ دور انساني فضيلت هاي تمام از مرد از را قابليت شان و شده بي ارزش او براي عواطف و دست مي دهند؛ جوانمردي و مروتش در فضاي خشن و خودباوري، فقدان مي شود. داده باد بر قدرت با آميخته تيپي توطئه گري و دسيسه چيني جنون، و شدن عقد ه اي مي آورد. پديد را است خشونت تشنه ي كه شخصيتي

پيوندي آزادي، به دست يابي و ادراك مابين واقعيت و خانواده ساختار درك دارد. وجود تنگاتنگ مشكل بسيار نموديم اشاره بدان باال در كه جامعه اي مي نمايد. به چه ميزان درك نمودن و تفهم سخت بنمايد، به همان اندازه نيز رسيدن به آزادي مشكل خواهد بود. در بحبوحه ي دوگانه ي حاكميت ـ بردگي و در حياتي كه معنا به بود. آنچه كه نمي توان شاد باشند، و آزادي گم شده حيات معنا مي بخشد، رابطه ي آزاد و يكسان مابين انسان ها، كه در صورتي تنها فرهنگ هاست. و جنسيت ها، خلق ها برقرار شوند و برابر و مبنايي آزاد بر مناسبات زن و مرد برداشته ميان از به تمامي جنسيت گرايانه رويكردهاي را خويش واقعي مفهوم و معنا ديگر بار زندگي شوند، »عبداهلل كرد خلق رهبر كه همان گونه بازخواهديافت. اوجاالن« اشاره مي كند: »پيش از هر چيزي مي بايست مرد

Page 33: Welate Azad 60

33با زندگي و زندگي نيز با زن صلح و آشتي را برقرار كند.«در اين بين كمپيني را كه جنبش زنان آزاد كردستان با شعار »مبارزه ي آزادي خواهي مان را ارتقا دهيم، فرهنگ از پايان بخشيم«، به زن ُكشي از ميان برداريم و تجاوز را اهميت فوق العاده اي برخوردار مي باشد. گرچه كمپين ها از نظر مقطعي توجه جامعه را بر موضوعي مشخص متمركز مي باشد مشترك واكنش بروز هدف شان و مي كنند از يك كمپين دارد. فراتر معنا و مفهومي اين كمپين اما فرهنگ تجاوز، فرهنگي است 6000 ساله. شش هزار سال تنفس را فرهنگ اين آلوده ي هواي انسانيت كه است مي كند و آب هاي كثيفش را مي نوشد. اين آب و هواي آلوده آن چنان را كودك و كهن سال مرد، زن، آلوده كرده است كه اگر آنان را چهل بار هم غسل دهيم پاك نخواهند شد. پاك شدن از اين فرهنگ، فراتر از شستشو و آتش در سوختن مي باشد. گشتن منزه نيازمند يافتن، بازآفريدن خويش از خاكسترخود! منزه شدني بدين شكل.

قالب هاي ريشه اي مواخذه ي در مي تواند كمپين تاثيري مي تواند باشد. موثر روشي منجمد شده ذهنيتي بر مبتني سرطاني حيات ريشه اي تحليل در بيدارساز دوگانه ي حاكم ـ برده به ميان آورد. مي تواند نقشي راه نما زيست« بايد »چگونه پرسش براي جوابي جستجوي در ايفا نمايد. عين همان نتيجه براي كمپين »پاياني بر توحش كمپين اين پايه هاي از يكي به منزله ي اعدام« و سنگسار در شرق كردستان نيز صدق مي كند. سنگسار و اعدام نيز از موثرترين سالح هاي ايدئولوژيك جامعه ُكش نظام ها و راهي كه تنها بدون شك تجاوزگر مي باشند. ذهنيت هاي مي توان اين سالح هاي ايدئولوژيك را از دستان حاكمان روشنگرانه ي فعاليت و سازماندهي ساخت، خارج و فرهنگ نظام، ذهنيت، زماني كه تا است. نيرومند اخالق حاكم به شكلي ريشه اي مورد مواخذه و واشكافي معرفت و شعور رشد و تحقق از نمي توان نگيرد، قرار آزادي معرفت زماني كه تا آورد. به ميان بحث آزادي جايي در شد. نخواهد برقرار سازماندهي نيابد، توسعه كه سازماندهي نيرومندانه اي وجود نداشته باشد، مقاومتي نيرومندانه در برابر نظام تجاوزگر نيز پديدار نخواهد شد. بار ديگر شاهد آنيم كه مبناي آزادي، كسب معرفت مربوط بدان است. معرفت آزادي، چشمه ي جوشان معنا و مفهوم مي باشد. به ميزاني كه در ميان افراد يك خانواده اين معرفت توسعه مي يابد، مناسباتشان نيز به ترازي آزاد و برابر مي رسد و درون مايه اي دموكراتيك به دست مي آورد. در آن مي يابد، توسعه معرفت اين كه به ميزاني نيز جامعه

دموكراتيك، هرچه بيشتر هويتي و شخصيت از جامعه اكولوژيك و از لحاظ جنسيتي آزاد، برخوردار مي گردد. متحول با جامعه اخالق و فرهنگ وضعيتي چنين در از يكي آزادي، شناخت مي يابد. را حقيقتش شدن ، معيارهاي اساسي تحقق اراده ي آزاد نيز مي باشد. كسي كه داشت. نخواهد نيز اراده اي باشد، شناخت و شعور فاقد شعور اين تحقق در تجاوز، فرهنگ عليه مبارزه كمپين بسيار مهمي اراده اي آزاد نقش و شناخت و پديدآوردن و تمركز راه از است كه پديده اي اراده، ايفا مي كند. را كه مردي و زن مي يابد. تكوين معرفت و شعور غليان سازندگان به مبدل گردند، برخوردار آزادي معرفت از بر مبتني رابطه ي يك شد. خواهند اراده مند مناسباتي اراده ي آزاد متقابل زن و مرد، خانواده را نيز دموكراتيزه خانواده، دموكراتيزه شده ي ساختارهاي كرد. خواهد خواهد ايفا جامعه دموكراتيزاسيون در را بنيادين نقشي كرد. در غير اين صورت، خانواده به غير از فروپاشاندن و فرسوده ساختن جامعه، معناي ديگر را دربرنخواهد داشت. ساختارهاي خانواده كه مبتني بر اراده و شعور ذاتي متقابل هر دو جنس نباشند، نمي توانند معنايي جز سلول هاي سرطاني جامعه داشته باشند. تمامي ازدواج هايي كه آزادي و برابري را مبنا قرار نمي دهند، مرگبار و مصيبت زا مي باشند. كه مي باشند ازدواج هايي همان ازداوج ها اين واقع در اين و مي پردازند تجاوز فرهنگ بازآفريني به روزانه فرهنگ را توانمندتر مي كنند. بر اين باورم كه مي بايست يكي از اهداف اساسي كمپيني كه عليه تجاوز آغاز شده خانواده ي و ازدواج مناسبات ريشه اي مواخذه ي است، و روابط اشكال اين با نيرومندانه مبارزه اي و مردساالر واقعيت اين برجسته ي تفهيم با مي بايست باشد. خانواده فاقد آزادي، ازدواج هاي موجود و به جامعه كه خانواده برابري، اخالق و معنا و مفهوم مي باشند، از ايجاد اين نوع خانواده ها ممانعت به عمل آورد و اين امر بايد به يكي از فعاليت هاي اساسي كمپين مبدل گردد. ارتقاي اين معرفت همين تغذيه مي كند را مردساالر نظام آنچه جامعه ي كه ساختار خانواده مي باشد، به منزله ي رهنمود اساسي ارتقاي اراده و شعور ذاتي مي بايست مبناي كمپين را تشكيل دهد.

خانواده: مزار سرگشوده ي زنان

Page 34: Welate Azad 60

را بشري جامعه ي كه معضالتي نخستين از يكي معضل پيدايش است، داده سوق نابودي و انحراف به دوران در جنسيت گرايي معضل مي باشد. جنسيت گرايي معنوي نيروي و جايگاه به مرد آغاز حسادت با و تمدن اصلي سبب آمد. پديد نوسنگي، دوران مادر زن ـ الهه ي بوده مرد قدرت طلبي و حسادت معضل، اين پيدايش از خواستار معضلي چنين پديدآوردن با مرد زيرا است. به و بوده مادر زن ـ الهه ي معنوي جايگاه ميان برداشتن جايگاه وي چشم دوخته است. پديده ي جنسيت گرايي و قدرت دو مقوله ي مترادف و مكمل همديگر مي باشند. اين دو پديده با پيشرفت هوش تحليلي مرد و علم به چگونگي برانگيخت. او در را قدرت حس توليدمثل، در او نقش دال است پديده اي جنسيت گرايي كه گفت مي توان هرگونه كه معضل اين پيدايش قدرت. به ميل وجود بر بي احترامي را در بين جنس ها]زن و مرد[ و جامعه ي انساني به وجود آورد، بعدها مبدل به خونين ترين جنگ ها گرديد. چنان كه اين امر زمينه ي پيدايش جامعه ي طبقاتي سومري دوران تاريخي اساطير تمامي استوارتر كرد. و ميسرتر را اينانا، مابين ساله ي هزار دو جنگ بيانگر سومر، اوليه ي الهه ي زن و ماردوك، خداي مرد مي باشند. در اينجاست به وضوح آشكار مي گردد كه جنسيت گرايي و ما بر كه هستند. همديگر مكمل پديده ها يي اندازه چه تا قدرت بدين گونه مي بينيم كه براي نخستين بار در تاريخ، جنسيت پايه هاي استوارترنمودن جهت ابزاري به مبدل چگونه قدرت و پيدايش دولت مركزي گرديد. در طول مرحله ي گذار و فرجام جنگ هاي دو هزار ساله اي كه مابين الهه ي نهادينگي مردساالر ذهنيت داد، رخ مرد خداي و زن خويش را بر جامعه ي انساني تحكيم بخشيد و گسترش داد.

ذهنيت مردساالر با موفقيت خويش به گسترش پرداخت سومر كاهني دولت بزرگ نمايي و توسط كاهنان را ايدئولوژي خود و ذهنيت و بسط و گسترش داد. كاهنان كه ترويج دهندگان دولت سومري بودند با سرعت عمل هر چه بيشتر ذهنيت مشروعيت دهي به آگاهانه، كامال و

مردساالر بر جامعه پرداختند. آنان چنان ذهنيت مردساالر را همچون امري طبيعي و الوهي جهت ساير اقشار و طبقات تعريف كردند كه جامعه ي بشري اين واقعيت را همچون يك سرنوشت پذيرفت و داوطلبانه براي اين نظام، بردگي جنسيت گرايي ذهنيت بر مبتني نظام چقدر هر نمودند. مردساالر روزانه استوارتر مي گشت، به همان اندازه جايگاه بيشتر رنگ مي باخت و و حقوق زن در زندگي و جامعه برجسته تر فرودست فرادست ـ طبقات و برتري خطوط بزرگ شكست نخستين با مردساالر ذهنيت مي شد. جنسيتي زن، زن را چنان از عرصه ي زندگي دورگردانيد كه زن بعدها اين پيشامد را براي خود همچو يك سرنوشت با پيدايش اديان تك خدايي و انحراف پنداشت. همچنين زن جنسيتي بزرگي دومين شكست دولت، به سوي آنها صورت گرفت. پس مي توان گفت ذهنيتي كه تنها توسط بردگي و بندگي جامعه تدوام مي يابد، با به كارگيري دين جنسيت گرايي پديده ي ژرفايابي جهت مناسب بستري آفريد. البته كه اديان نيز در چارچوب همين ذهنيت براي پنج به مدت اين ذهنيت، جهت دهي جامعه تالش كردند. هزار سال است گريبانگير جامعه ي بشري گشته، همه روزه تحت نام نظام نويني چهره ي نوين تري به سياست هاي خود مي پردازد. قدرت خويش عمر به طوالني تر شدن و داده امروزه نيز نظام مدرنيته ي كاپيتاليستي بر مبناي ذهنيت جنسيت گرايي و ايدئولوژي مردساالر، زن و جامعه را در كمين هاي نامرئي نظام خويش همچون آزادي فردي قرار از جامعه و فرد معنوي رابطه ي كه به گونه اي است. داده جهت رقابت از مملو دنيايي فرد هر براي و گسسته هم انساني جامعه ي تا آفريده را جنسي قدرت به رسيدن هرگونه ارزش مادي و معنوي خود را در آن ببازد. ذهنيت

جنسيت گرايي و لزوم همگرايي زنان براي مبارزه با آن

به مبدل تنها نه رفته رفته مردساالر ذهنيت نظام جهاني بلكه مبدل به حكمي الهي گرديد. جنسيت گرايي كه مبدل به ايدئولوژي رسمي نظام مردساالر گرديد، مشروعيت خويش را اعالن نمود و چنان در اذهان هر فرد و جامعه نفوذ است. نگشته ميسر آن از رهايي نيز تاكنون كه كرد پيدا

زيالن تانيا

Page 35: Welate Azad 60

35مبدل را زن و جامعه جنسيت گرايي، طريق از مردساالر نظام تغذيه ي به دست آن توسط كه ساخته ابژه اي به خويش مي زند. نظام مردساالر از طريق بازسازي و مدرن عصر در )مسقطين( سومر دوران فاحشه خانه هاي ساختن كنوني، درپي ابدي ساختن ايدئولوژي خويش است. اين درحاليست كه جامعه ي بشري در اوج بن بست قرار گرفته و همه روزه جهت رهايي از آن قربانيان و بديل هاي بسياري همچون خودكشي و خودسوزي زنان و جوانان را متحمل مي گردد. نظام مردساالر بدين گونه زندگي را براي انسانيت به كابوسي مبدل كرده كه انسان ها جهت رهايي از آن در پيش مي گيرند. انتحاري در اوج درماندگي واكنش هايي زنان كه نخستين قربانيان اين ذهنيت پليد و ضدانساني اند، امروزه نه تنها از جايگاهي در جامعه برخوردار نبوده بلكه مبدل به كااليي گشته اند كه نظام مردساالر فقط و فقط از پديده اي جنسيت گرايي مي كند. جنسيتي بهره گيري آنها ا ست كه شخص را در قعر مرداب سلطه گري و سلطه پذيري

فرو برده است. هنگامي كه ابژه اي حالت به جنسيت و درآيد استثمار براي به مبدل جنسيت گرايي حيات كه گردد قانوني انساني بنابه آن بايد ترسيم شكل به مسئله اي گردد، بروز تجاوز فرهنگ

فرصت كوچك ترين در تا برآنست فرد زيرا مي نمايد. زندگي دنيايي در ما بپردازد. خويش غرايز ارضاي به مي كنيم كه قوانين آن با ذهنيت مردساالر و بر سنگ بناهاي روند به مختصر نگاهي با شده اند. استوار جنسيت گرايي است معضلي معضل، اين كه نموديم مشاهده تاريخي به بايد معضل اين كردن ريشه كن جهت ما و تاريخي سازند. حتمي را آزادي كه يابيم دست راهكارهايي ميراث دار همان نيز دستاورد و ايران اسالمي دولت ارتجاعي ترين آن در امروزه است. مردساالر ذهنيت برجسته اي به گونه ي جنسيت گرايي پديده ي اشكال دوره ي گفت مي توان مي گردند. عملي و شده طراحي به قدرت رسيدن هخامنشيان، برپايه ي تغذيه كردن هر چه بيشتر دولت از پديده ي جنسيت گرايي بود. بخشي از دربار نظر به بود كه يافته تشكيل زناني و از دختران خسرواني براي دوره اين در بودند. برخوردار اندام زيبايي از آنها عمومي)فاحشه خانه( خانه هاي دربار، سران خوشگذراني مخفيانه بسيار كه عمل اين شدند. داده ترويج و تشكيل و پيشرفته زنان مشاركت تحت نام مي گرفت، صورت

مي گرفت. صورت قدرت و سياست عرصه ي در الگو و فرد هر دنياي قوانين به مبدل دولت سران ذهنيت براي كه بود مدلي دربار نظام واقع در جامعه اش گشت. بودند. ديده مناسب ايران جامعه ي آينده ي و حال نظام نظام به مبدل تنها نه رفته رفته مردساالر ذهنيت الهي گرديد. جنسيت گرايي به حكمي مبدل بلكه جهاني گرديد، مردساالر نظام رسمي ايدئولوژي به مبدل كه هر اذهان در چنان و نمود اعالن را خويش مشروعيت آن از رهايي نيز تاكنون كه كرد پيدا نفوذ جامعه و فرد به علم و آگاهي از بودن برخوردار است. نگشته ميسر چگونگي پيدايش هر دو پديده ي جنسيت گرايي و قدرت مي باشد. حائزاهميت بسيار موفقيت آميز مبارزه اي جهت در موجود معضالت و مشكالت كه گفت مي توان اين مي باشند. برخوردار ديرين تاريخي از ايران جامعه ي نهاد طريق از خويش عمر سال 2500 طول در ذهنيت جامعه افراد همه ي اذهان فتح به موفق توانسته خانواده زن نخست دولت گردد. شكست عرصه اين در را داد و سپس مبدل به ابزاري تنها جهت و تنها كه كرد و مرد شخصي غرايز رفع مثل توليد نياز برآوردن جمعيت، افزايش براي كند. نقش ايفاي مي تواند اكنون اين سوال پيش مي آيد كه زن بعد از اولين و دومين شكست هاي بزرگ جنسيتي و از خودبيگانه شدن، چگونه مي تواند جامعه را با آزادي و برابري آشنا سازد؟ مي توان به وضوح مشاهده نمود كه نظام مردساالر چگونه در شخص زن همه ي جامعه را به فرمانبري و كرنش در برابر خويش واداشته است؛ جامعه را به اسارت خويش درآورده است. همچنين نظام تئوكراتيك ايران با سازمان دهي نمودن خود از طريق اسالم سياسي، زن را از حق مشاركت در همه ي ارزش هاي بدين گونه مي گرداند. دور زندگي عرصه هاي بازي مي گيرد؛ به نهادينه شده اند را كه توسط زن جامعه اصطالح به كشور مي سازد. بيگانه خود از را جامعه با تجديد سازماندهي خويش، نظامي كامال ايران اسالمي معيارهاي مبناي بر بنيان نهاده شده جامعه اي و زن ستيز مردساالرانه پديد آورده است. پس نمي توان در چنين نظام و جامعه اي از رعايت حقوق بشر، جايگاه و حضور زنان در عرصه هاي اجتماعي، آزاد انديشي، آزادي بيان و... سخن قبل سال 2500 از اخالق ستيز قوانين زيرا آورد. ميان به نظام به اعتراض تعيين گرديده اند. هرگونه و ترسيم شده

به عنوان خانواده نهاد از ايران نظام مي كند. استفاده خويش ذهنيت گسترش كانون اسالم قوانين و دين بكارگيري با نظام اين از را خود ساخته ي تقديرگراي منطق سياسي، و ازلي فردي هر اذهان در ديني اصطالحات طريق

مي بخشد. مشروعيت بدان و مي سازد ابدي

جنسيت گرايي و لزوم همگرايي زنان براي مبارزه با آن

Page 36: Welate Azad 60

وآلتي ئازاد 36مي شود. قلمداد خدا با مخالفت خويش، حقوق طلب و جرميست ايران اسالمي جمهوري قوانين بنابه نيز اين نابخشودني و غير قابل گذشت. بهانه اي محسوب مي گردد تا نظام حاكم با سوءاستفاده از قوانين دين اسالم، احكامي سازد. اجرا و صادر آزادانديشان براي را اعدام همچون تاريخ طول در ايران دولت كه نهادهايي از يكي ذهنيت دروني نمودن جهت آن نقش اهميت بر تاكنون نهاد خانواده مي باشد. تأكيد ورزيده، بر آن نظام خويش خانواده، نظام در خود نهادينه سازي با مردساالر ذهنيت نقش امپراطور را به هر مرد اعطا مي كند. بدين گونه به فتح زن حاكميت يابي جهت مردساالر نظام مي پردازد. جهان و محيط محدودكردن همچنين درآوردنش، تملك به و خارجي، محيط با زن رابطه ي قطع و فعاليتي عرصه هاي براي كه مسئوليتي و خانواده نهاد نهادينه سازي طريق از هر مردي تعيين گرديده به تعريف زندگي پرداخته است. نظام ايران از نهاد خانواده به عنوان كانون گسترش ذهنيت و دين بكارگيري با نظام اين مي كند. استفاده خويش را تقديرگراي ساخته ي خود منطق سياسي، اسالم قوانين از طريق اصطالحات ديني در اذهان هر فردي ازلي و ابدي همه ي بدين گونه مي بخشد. مشروعيت بدان و مي سازد به نسلي از را جنسيت گرايي اين خانواده تشكيل با افراد نسل ديگر نهادينه مي سازند. در واقع انحرافي كه در طول تاريخ انسانيت تا به امروز آمده از راه انتقال نسلي به نسل و پدر نقش مهمترين است. همچنين ميسر گرديده ديگر بهترين شيوه ي ممكن چنين ذهنيتي به اين است كه مادر اينكه به جاي مثال به عنوان را در كودكانشان حك كنند. است فردي نيز او و است انسان كه بگيرد ياد كودك عضو جامعه، به ذهن وي جنسيت دختر يا پسر بودنش را القا مي كنند. سپس بنا به سرنوشت تعيين گرديده، بايستي فرد از قوانين نظام و اخالق جامعه ي دولتي شده ـ كه همان بي اخالقي و نشأت گرفته از ذهنيت جنسيت گراي مردساالر زمان در مي توان را واقعيت اين نكند. مي باشدـ سرپيچي مي شود ديده زيرا نمود. مشاهده فردي هر كودكي پايمال جنسيت تحت نام چگونه آرزوها از بسياري كه لباس نحوه ي تا گرفته زدن صدا نحوه ي از مي شوند. پوشيدن، خريد اسباب بازي و ... مي توان به خطوط بسيار برجسته ي اين واقعيت پي برد. دختربچه ها به بهانه ي تفاوت بيولوژيكي شان بايد در جمع ساير دخترها و يا در اطراف كنند. بازي و شده جمع ديگري بزرگتر هر يا و مادر وسايل و عروسك معموال دختربچه ها اسباب بازي هاي هفت تير، تفنگ، نيز پسربچه ها اسباب بازي و آشپزخانه خانه از بيرون محيط در پسربچه ها است. و... ماشين

كنند. بازي خانه حياط در بايد دخترها و مي كنند بازي رژيم ايران با واداركردن مردم به فرمانبري از قوانين قرآن و احاديت از پيروي از دم دروغ به سياسي، اسالم جنسيت گرايي قبوالندن طريق از آنكه حال مي زند. را زن حقوق لحظه هر جامعه، ازآِن پديده اي عنوان به پايمال مي نمايد. از همان كودكي به فرزندان ياد مي دهند خانواده ي درون زن يك همچون دختربچه يك كه رفتار حاكم مرد يك به مانند پسربچه يك و مردساالر كند. بدين گونه نظام مردساالر جنسيت گرا اصول خويش ـ كه باعث رنگ باختن زندگي طبيعي مي گردد ـ از بدو را مي كند. برجسته انسان ها ذهن در مرگ لحظه ي تا تولد انسان بودن راستين جوهر با قوانين اين گونه شك بدون مختلفي معضالت با را انسان ها زندگي و است تضاد در مواجه مي سازد. زن كه سرچشمه ي زندگي و پاكي هاست، به موجودي كه مايه ي ننگ و پليدي ا ست تعبير مي شود؛ او را مقصر تمام بي اخالقي ها و بي بندوباري مرد مي دانند؛ نابودي اش و مشروع را مرگش بي اخالقي، برچسب با فضاي درآن مي تواند چگونه حال مي سازند. حتمي را امكانات نبود كند؟ زندگي و بكشد نفس خفقان آور هرگونه ديدن روا زنان؛ براي آموزشي و معنوي مادي، لفظي؛ سرزنش هاي آنان؛ عليه سركوب و فشار اعمال ديگر و شوهر پدر، برادر، مرد، توسط آنان زدن كتك نكات همه و همه شدن؛ تلقي دوم جنس خانواده؛ مردان نظام بودن ديكتاور و بودن زن ستيز اثبات جهت بارزي حاكم بر ايران مي باشند. در چنين نظامي، قوانين ناعادالنه ي مصوب شده ي دولت عليه جامعه و تك تك افراد آن اجرا مي شود. بنابراين واكاوي تمام اشكالي كه بردگي را تعميق مي بخشند مهم و امري الزامي ا ست. در غير اين صورت ما نيز به كساني خواهيم ماند كه در برابر اين ذهنيت با گفته ي اينكه »اين سرنوشت ماست« سر تعظيم فرود مي آورند. يا نتيجه بخش كه زد خواهيم واكنش هايي به دست اينكه يا راهكار هرگونه فاقد كه واكنش هايي بود؛ نخواند جز و بوده نظام نفع به نهايتاً كه است ايدئولوژيكي متد استحاله ي هويت مان، چيز ديگري دربر نخواهد داشت. زن با اينكه اولين مستعمره ي اين نظام بوده، ولي در طول تاريخ در مقابل نظام مخالفت كرده و هميشه با رهكارها و آنچه كه در توان داشته، به مبارزه عليه آن پرداخته است. شايد مبارزاتش پراكنده بوده و بسي اوقات بي نتيجه مانده، ولي مي باشد. تسليم ناپذيري اش و مقاومت روح نشان دهنده ي روا حقش در كه ظلم هايي و بي رحمي ها تمام علي رغم زن بنابراين مي كند. پافشاري خويش مبارزه ي بر شده زيادي تجربه هاي و درس ها خويش تاريخ از مي تواند

Page 37: Welate Azad 60

37كسب كند و پيشاهنگ ساختن آينده ي جامعه باشد. زيرا تا زماني كه تاريخ بردگي خويش و سلطه گري دشمنانمان را نشناسيم، هرگز از دام هاي كه روزي صدبار و هر بار به شكلي نامرئي تر برسر راه ما مي گسترانند، در امان نخواهيم بايستي يابد. تغيير بايستي كه است نهادي خانواده ماند. گرايشات مُلكيتي كه زن و مرد را اسير همديگر مي كند و بي اراده مي سازد را از ميان برداشت. زيرا هر اندازه بردگي نظام حاكم بنيان ميزان به همان يابد، تعميق بي ارادگي و نيز آپو رهبر منظر در رو همين از مي گردد. مستحكم تر در بايستي بلكه گذشت آن از كه نيست نهادي خانواده خويش كه خانواده اي روي بدين كند. ايجاد تغيير خود را از تمام اشكال ذهنيت حاكم رهانيده و همه ي قالب هاي فرو پاشيده را ذهن در جاي گرفته جنسيت گرايانه ي سالم فرزنداني مي تواند نگردد، دموكراتيك و باشد نيست بيش برده اي كه مادري از دهد. تحويل جامعه به به برابري و آزادگي درس داشت انتظار مي توان چگونه فرزندانش بياموزد؟ از پدري كه چون ديكتاتوري در خانه حضور پيدا مي كند و هر لحظه براي تربيت فرزندانش از مي توان چگونه مي برد، بهره خويش قدرت و خشونت باشد؟ آموخته عدالت درس فرزندش كه داشت انتظار شناخت جهت آموزش به اهميت دادن با همچنين كه ذهنيتي واكاوي و ريشه يابي به مي توانيم خويش، با و ببريم پي نموده، منفك همديگر از را جامعه و فرد برداشتن ميان از جهت همچنين برخيزيم. مبارزه به آن انقالب ايجاد با كه است الزم جنسيت گرايي ذهنيت جوامع از را جنسيت گرا و مردساالر انديشه ي ذهنيتي، قدرت سنگ بناي مي توان بدين شكل تنها زيرا بزداييم. پيشاهنگ كه جوان زنان به ويژه فروپاشاند. را مردساالر راستاي نقش خويش در ايفاي با مبارزات مي باشند فعال را آزادي توانست خواهند زنان، همه ي آگاه سازي بايستي بنابراين آورند. ارمغان به زنان و جامعه براي از رهايي جهت و آزادي خواه ستم ديده زنان ما همه ي نظام سوي از تعيين شده سرنوشت و شوم وضعيت اين مردساالر، با غورنمودن در پارادايم جامعه ي اكولوژيك ـ همچنين و جنسيتي، آزادي بر مبتني و دموكراتيك سازماندهي گسترش به نيرومند اتحاد و همبستگي با بخشيم. ارتقا را مبارزات مان سطح و پرداخته خويش با بي ارزش نشان دادن زنان و فروكاستن ايران دولت در را خويش مردساالر ذهنيت اجتماعي شان، جايگاه جامعه ي ايران برجسته كرده است. دولت ايران كه مبارزه خدا با دشمني را جامعه حقه ي حقوق به رسيدن راه در انگاشته و حكم مرگ مبارزين آزادي خواه را صادر مي كند.

راهكارهاي ضدانساني خويش، با ايران دولت بدين گونه هرگونه تكاپوي آزادي خواهانه را مستحق مرگ مي داند. به ويژه احكام بسيار ناعادالنه اي را عليه زنان صادر مي كند. مي باشد. ضدانساني و جنسيت گرا كامال عملكردي اين

و ذهنيت ژرف ترنمودن با همه روزه ايران دولت حياتي عرصه هاي تمامي از را زن جنسيت گرايي، قوانين بهره گيري جهت ابزاري به را وي مي گرداند. دور در زنان جذب با ايران دولت مي نمايد. مبدل جنسيتي زنان در فكري انحراف ايجاد درصدد بسيج نيروهاي ذهنيت است. آزادي به آنان دست يابي از ممانعت و مهر ايران اندازه ي به كشوري هيچ در جنسيت گرايي است. نزده جامعه زندگي و دولت ساختار بر را خويش دليل به همين است. آفريده جنسيت گرا كاماًل جامعه اي برون رفت جهت خستگي ناپذير و بي وقفه تالشي به نياز دارد. وجود آمده، گرفتار آن در جامعه كه وضعيتي از مي طلبد. را ايران زنان تمامي همگرايي و اهتمام امر اين شرق زنان اتحاديه ي سوم كنفرانس راستا اين در مبناي خط مشي شهيد شيرين »بر را تحت شعار كردستان نموديم. برگزار دهيم«، ارتقا را مبارزه ي مان علم هولي بايستي سازماندهي مان را پيشبرد دهيم و بر نهادن گام هاي نوين تر و استوارتر اصرار ورزيم. اين كنفرانس گامي ا ست به سوي تغييردهي و دگرگون سازي سرنوشت تحميل شده بر تمام زنان ايراني و شرق كردستان. كنفرانس مان مشكل آزادي را اساسي ترين مشكل زنان در جامعه ي ايران و شرق كردستان ارزيابي نمود. همچنين آزادي زنان ايراني را مبناي آزادي تمام جامعه ي ايران مي داند. زيرا زنان در جامعه ي ايران و شرق كردستان از هرگونه حق و آزادي اي محروم گشته اند. در اين راستا كنفرانس مان جهت جواب گويي به آموزش و آگاه سازي زنان، تمامي آزادي خواهي صداي آنان را از اساسي ترين وظايف خويش براي نيل به آزادي مي داند. زيرا تنها از طريق آگاه سازي و آموزش است كه جنسيت گرا و مردساالرانه ذهنيت ريشه يابي به مي توان و عملي تر آگاهانه تر ، آن، با مبارزه جهت و پرداخته گسترش دهيم. پيشبرد را مبارزات مان سازمان يافته تر آزادي خواهانه ي مبارزات سطح ارتقاي و سازماندهي از را مردساالر نظام ا ست كه جزميت گرايي زنان، گامي اذهان خواهد زدود. ارتقاي مبارزات مان بر مبناي پارادايم آزادي بر مبتني و اكولوژيك دموكراتيك ـ جامعه ي جنسيتي، تضمين گر آزادي تمامي زنان و كل جامعه مي باشد.

جنسيت گرايي و لزوم همگرايي زنان براي مبارزه با آن

Page 38: Welate Azad 60

عدالت، به عنوان يك اصل اخالقي مورد قبول جامعه عدالت جامعه، از حفاظت براي زيرا است. گرفته قرار نتوانند كه جوامعي است. الزم عدالت مدارانه رفتار و عدالت داخلي و دروني خود را درست شكل دهي نمايند، ازهم گسستن و تهديد ضربه خوردن، معرض در هميشه جوامعي چنين زماني كه جهت به همين مي گيرند. قرار مي گيرند، قرار ستم و بي حقوقي تهديد، معرض در هركس و هر طرفي مدام سعي مي كند خود را با عدالت و ظلم گريزي بشناساند و حاكمان و ستمگران نيز خود را مي كنيم نوشته سعي اين در مي آرايند. ويژگي ها اين به عدالت و بي عدالتي را بشناسانيم. اگر در جامعه اي عدالت نباشد، نمي تواند دربرگيرنده ي منافع همه ي اقشار و افراد اجتماعي امكانات از قشرها و افراد برخي باشد. جامعه موجود بهره ي بيشتري برده و ديگران بي نصيب مي مانند. فقير نيز برخي و مي شوند ثروتمند و مرفه بسيار برخي دارند را امكاني هر از بهره گيري امكان برخي ندار؛ و يكي تبعيض؛ و شكست به محكومند ديگر برخي و نيرومند و غني و ديگري فرودست و مستضعف؛ توانمند در ناحق. ضعيف و ناتوان و مي گردد محّق قدرتمند و ساختار چنين جامعه ي ناعادالنه اي، بافت اجتماعي صحيح و سالمي شكل نخواهد گرفت. وقتي كه زندگي و حقوق مي زنند. باز سر هم با ارتباط از نگردد، تضمين انسان ها بلكه نمي دهند، قرار پسند ارتباطي را مورد تنها چنين نه جهت برهم زدن و رهايي از چنين ارتباطي دست به عصيان و نافرماني خواهند زد؛ يا اينكه نيازي نمي بينند كه جامعه را آن نمايند. محافظت بيگانه حمله ي و هجوم از را به مثابه ي ارزشي نمي نگرند كه بايد جان شان را در راهش جامعه را جامعه آنچه كه حاليست در اين نمايند. ايثار است. بودن شان باهم و انسا ن ها مابين ارتباط مي كند، هم جامعه باشد، نداشته وجود انسان ها ميان پيوند اگر جامعه نخواهد شد. يگانه راه متحقق سازي اين امر، ارتباط ازبين را ارتباط اين بي عدالتي است. با همديگر انسان ها

نمي توانند جامعه بدون انسان ها اينكه به نظر با مي برد. بسي حائز انسان ها ميان ارتباط بنابراين نمايند، زندگي اهميت مي باشد. عدالت يكي از فاكتورهاي اساسي است كه مي تواند اين ارتباط را ايجاد كند و از آن صيانت به آمده به وجود عادالنه كه اجتماعي ارتباطي آورد. عمل مي گردد. صداقت و احترام اعتماد، ايجاد باعث باشد، مي شود. اجتماعي پيوندهاي نيرومندي نيز سبب امر اين كه مي كنند جانب داري و صيانت جوامعي از انسان ها قوام و دوام باعث و نموده محافظت آنها از جوامع آن زندگي شان شود و حقوق آنها را درست و استوار سازد.به همين جهت جوامعي كه از طريق تالش و مبارزات فراوان خواست هاي عادالنه ي خويش را بروز و بيان دارند، نمايند. پاسداري از كيان و موجوديت خويش مي توانند حساسيت هاي ديدن با نيز خودرأي و حاكم نيروهاي عدالت به كه مي كنند سعي عدالت، باب در جوامع چنگ زنند تا از آن به نفع خود سود جويند. خدا ـ شاهان، امپراطوران و دولت ـ ملت ها هم سنگ عدالت را به سينه مي زنند. بنگريد: جمهوري اسالمي ايران اين همه كارهاي ناشايست را با تمسك به عدالت انجام مي دهد؛ جوانان را به پاي چوبه ي اعدام مي كشاند؛ انسان هاي بزرگواري كه خواهان آزادي و روشنگري جامعه و افراد آن هستند را به بند مي كشد؛ شالق و تازيانه را مشروع جلوه مي دهد؛ مي دهم. انجام را اين ها عدالت اجراي براي مي گويد و حتي كار به جايي رسيده است كه در صدر قانون اساسي مي گويد: كه حديد سوره ي 25 آيه ي بر تكيه با خود »لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان دليل هاي با را پيامبران مان ما ـ يعني بالقسط« الناس ليقوم مردم تا داديم ميزان و كتاب آنها به و فرستاديم روشن مي اندازد؛ خود اسالم چنگ به فراخوانند ـ عدالت به را را حكومت خدا برمي شمارد و وظيفه ي خويش را برپايي جمهوري مطبوعات و راديو تلويزيون، مي داند. عدالت اسالمي دم از عدالت و عدالت خواهي مي زنند، اما دريغ از

عدالت و عدالت محوري

قاضي آواره

Page 39: Welate Azad 60

39يك ذره عدالت. عدالت تبديل كردن جامعه به جامعه اي پويا، آگاه، آزاد و اراده مند است. اعدام، شكنجه و شالق به با عدالت سازگاري دارد و چه خدمتي زدن كجايش بزرگداشت انسان مي كند؟! چگونه شده كه عدالت تا اين حد از جوهرش دور شده است و تا بدين حد در دستان ظالمان و ستمگران دست آويز قرار گرفته است؟! چرا تا به اين سطح با اصطالح پاك و منزهي چون عدالت بازي مي شود؟! صحيح ترين راه پاسخ به اين سواالت جستجوي واژگونه را حقيقت است. حقيقت كج روي در آن تهي جوهرش از را عدالت بدين گونه و مي نمايانند گردانيده و از آن براي تحكم پايه هاي قدرت و حكومت معنايي به توجه با انسان زيرا مي گيرند. فايده خويش دارد، حقيقت از كه برداشتي و مي دهد زندگي به كه براي جلوه دادن حقيقت مي دهد. ادامه به حيات خويش راستين، بايد مفهوم و ذهنيت اصلي آن را بازسازي نماييم. از انسان، برداشت چگونگي به شكل دهي و جهت دهي سوي ذهنيت مردساالرانه صورت گرفته است؛ سيستمي جايگاه آنان است. نموده انكار را زن دستاوردهاي كه رفيع زنان را بي اهميت جلوه داده و نيروي مرد را نيروي داليل اين ها مي شمارند. زندگي ساز و آفريننده مبتكر، اولين است. حقيقت و عدالت از برداشت در انحراف انحراف حقيقت، دست يازيدن به دستاوردهاي زن مبتكر و آفريننده است. يعني با انحراف حقيقت، عدالت را نيز وارونه ساخته اند. اين در عين حال بزرگ ترين بي عدالتي است. بي عدالتي و انحراف از حقيقت كه بعدها رشد نمود، ريشه در اين امر دارد. پس عدالت عبارتست از: برگزيدن هنجارها و مقررات زندگي بر مبناي سيستم الهه ي مادر؛ تقسيم امكانات با توجه به نيازهاي افراد و ميزان مشاركت توانايي نظر گرفتن با در اجتماعي توليدات هر كس در و سزاواري وي؛ ابراز احترام انسان ها به حقوق همديگر؛

براي كه را آنچه و مي پسندد خود براي مي انديشد، ديگران هم بخواهد دادن بيانديشد؛ و صاحب به حق درك البته و حق؛ به عمل كردن و

و دوست داشتني زيبا، شفاف، حد اين تا عدالت آنها. از: است عبارت بي عدالتي بنابراين است. زندگي آفرين

استيال ديگري؛ از بهره كشي كردن؛ استثمار را ديگري و سالخورده بچه، ضعيف، ناتوان، برابر در ديگري؛ بر ازكارافتاده مسئوليت خويش را انجام ندادن. اين ها مواردي را منحرف فرومي پاشاند و حقيقت را هستند كه عدالت عدالت؛ گفتيم هستند؟! بي عدالتي اين ها چرا مي سازند. احترام، بزرگ منشي و اعتماد به هم، جامعه مداري، زندگي هم كنار در و باهم امكانات كردن فراهم و مشترك زيستن است. حال آنكه عملي غير از اين به عدالت ضربه اين ها حوزه هاي عدالت هستند. هرچند واقع در مي زند. و تشخيص قابل به خوبي ناعادالنه عمل و عادالنه عمل مشكالت بي عدالتي، اين، به رغم ولي است بازشناسي ريشه اي برخورد زيرا دارند. وجود جامعه در مسائل و صورت نمي گيرد و خود را سرگرم مسائل جزيي مي كنند.

مسائل به وجود آورنده ي منابع مي توانيم برشمريم: سرفصل دو در را اجتماعي سيستم با مستقيما جامعه كه است مشكالتي 1ـ به طور كه مشكالتي يعني دارد. حاكم و قدرت گرا است. پديد آورده براي جامعه فرادست مستقيم، سيستم با توجه به اينكه سيستم حاكم و مقتدر خود را بر جامعه و دولتي جامعه اي تا برآنست لذا است نموده تحميل دهد. شكل خويش مقتدرانه ي خصوصيات با مطابق پيداست جامعه با سيستم قدرت گرا همخواني ندارد. روح تناقض در مركزيت محور سيستم خصوصيات با جامعه هيچ قدرت، روح و مي برد. روح جامعه به سر آشكاري با جامعه ديدگاه از ارزش مفهوم ندارند. هم با سنخيتي هستند. بخشيده، ضد همديگر آن به دولت مفهومي كه تاريكي و روشنايي، اهورامزدا و اهريمن، عدالت و ظلم، هم با چه اندازه تا سياهي، و سفيدي ترس، و شجاعت ناهمخوان و ناهمگون هستند، جامعه و سيستم قدرت گرا نيز به همان ميزان در نقطه ي مقابل يكديگر واقع شده اند.

بر فرادست طبقه ي و حاكمان سوي از قدرت تحميل سيستم خصوصيات اساس بر آن شكل دهي و جامعه

بطن از جوشيده عملكرد و رفتار جنبش، با است برابر عدالت، روح چونكه كلمه. واقعي معناي به جامعه ي خواسته هاي برآوردن و جامعه عديده اي مشكالت بروز منبع فردگرايي، است. فردگرايي مخالف اجتماعي، براي را چيز همه دادن؛ قرار مبنا را خود خواست هاي خودمحوري؛ جمله: از ديد افق شهواني؛ و نفساني آرزوهاي برابر در شدن تسليم خواستن؛ خود كوچك؛ و ناچيز خواست هاي به رسيدن با شدن ارضا سطحي نگري؛ محدود؛

مي باشد. و... تك رنگ شخصيتي تيپ نگريستن؛ نظرگاه يك از را چيز همه

عدالت و عدالت محوري

Page 40: Welate Azad 60

وآلتي ئازاد 40قدرت مدار، خود سرچشمه ي بي عدالتي در جوامع است. جامعه پرسش هاي به بايد مقوله اين بهتر درك براي سيستم همچنين و كدامند؟ آن خصوصيات و چيست دهيم. پاسخ دارد؟ خصوصياتي چه و چيست حاكم گفتيم جامعه خميرمايه ي ذهني انسان را تشكيل مي دهد و به عبارت ديگر انسان با جامعه موجوديت و هويت مي يابد. در تعريف انسان، تعريف غالب آن است كه وي حيواني بالذاته اجتماعي مي شود گفته حتي اجتماعي؛ است اجتماعي زندگي به گرايش وجودش، در يعني است. نهفته است. حال آنكه سيستم قدرت مدار و دولت محور اجتماع گرا نيست، بلكه تمام وكمال جامعه ستيز است. در اراده مند انسان هاي و نيرومند و جايي كه جامعه ي سالم باقي دولت حضور براي جايي باشد، داشته وجود نمي ماند. سيستم مي خواهد انسان ها را از جامعه بگسالند و از هويت اجتماعي شان گريزان نمايد. آنچه باعث اين همه كژفهمي، ناهماهنگي و بروز خودكامگي و استثمار شده جامعه فردگرايي، ضد و تنهايي است. فردگرايي است، است. سيستم قدر ت گرا دورگردانيدن فرد از جامعه را از برنامه ها و اهداف اساسي خويش مي داند. انسان هاي تنها و گريزان از جامعه، به ارزش هاي جامعه پايبند نمي مانند؛ ويژگي ارزش گرايي و حالت ارزش محورانه ي خويش را از كف مي دهد. او ديگر از سرزمين و اخالق جامعه اش صيانت به عمل نمي آورد و احترام، ايثار و حقيقت جويي در او برچيده مي شود. چنين انساني تنها خود را مي بيند و بس؛

ديگري را نمي بيند. پس هراندازه سيستم موفق به جداساختن فرد از جامعه در اندازه همان به شود، اهدافش عملي نمودن بود. خواهد موفق تر

وقتي سبب، بدين را جامعه مي خواهد قدر ت گرا و مركزيت محور سيستم و خواستهاي خود شكل دهد، مشكل نظريات اساس بر بي عدالتي هم بروز مي كند؛ زيرا عدالت در بافت جامعه مخالف قدرت محور سيستم است. اجتماعي روح و كشمكش، بدين ترتيب است. روحي چنين وجود اختالف و جنگ بروز مي كند. سيستم خود را بر جامعه برابر آن قدعلم مي كند. تحميل مي كند و جامعه هم در مي كند. بروز وضعيتي چنين در عديده اي مشكالت عدالت، برابر است با جنبش، رفتار و عملكرد جوشيده

از بطن جامعه و برآوردن خواسته هاي جامعه ي به معناي فردگرايي مخالف اجتماعي، روح چونكه كلمه. واقعي است. فردگرايي، منبع بروز مشكالت عديده اي از جمله: همه دادن؛ قرار مبنا را خود خواست هاي خودمحوري؛ چيز را براي خود خواستن؛ تسليم شدن در برابر آرزوهاي نفساني و شهواني؛ افق ديد محدود؛ سطحي نگري؛ ارضا شدن با رسيدن به خواست هاي ناچيز و كوچك؛ همه چيز را از يك نظرگاه نگريستن؛ تيپ شخصيتي تك رنگ و... شكل گيري برابر در اصلي مانع مشكالت اين مي باشد. ساختار با سيستمي چنين هستند. جامعه واقعي ساختار ناهمخواني بروز باعث و ندارد همخواني جامعه طبيعي مي شود؛ خاستگاه مشكالت و مسائل فرواني است. توازن و همخواني از اصول گريزناپذير و انكارناشدني برقراري عدالتند. اصاًل عدالت چيزي جز همخواني و توازن نيست. چونكه است؛ جاري حيات شريانات تمامي در عدالت با بي توازني و نيز برابر است زندگي = توازن. بي عدالتي بي تعادلي. مي توان گفت معنا دادن و ادراك، خود توازن است و بالعكس. فردي به چه ميزان متوازن و متعادل باشد به همان ميزان معنا و مفهوم زندگي را دريافته است. توازن را حفظ جامعه و مي دارد نگه همديگر كنار را انسان ها مي كند؛ باعث بقاي جامعه مي شود و تداومش را ضمانت بدين جهت و است جامعه خدمت در توازن مي كند. مشروع است. مالك عادل بودن و نبودن، كردار و رفتار در راستاي نيازهاي جامعه است. اگر رفتار، گفتار و كرداري كند، خدمت جامعه به جامعه را سرپا نگه دارد، ببخشد توسعه را جامعه را اجتماعي موازين و به كار آنگاه كند، ايجاد عدالت واژه ي بردن صحيح آنها درباره ي نماييم. محسوب عادالنه را آن نمي توانيم وگرنه است

به كه چيزي هر است. جامعه زندگي، گرانيگاه عادالنه مي تواند كند، خدمت گرانيگاه اين استواري دولتي، مقررات و قوانين بدون شك گردد. توصيف نمي توانند چنين كاركردي داشته باشند. دولت و قدرت، عدالت را در خدمت به خود و مشروعيت بخشي به گفتار و كردار ناعادالنه ي خويش به كار مي برند. اين در حالي مي شكند. درهم را جامعه قدرت، و دولت كه است فروپاشي گرو در قدرت مداران، و دولت ها بقاي تداوم

پر عدالت واژه ي با را اساسي قانون .اما مي نامند، الهي عدل حكومت را خود و نموده اند انسان ها كشتن براي جايي مي توان عدالت كدام در دم سو، ديگر از و مي كشند سو يك از آنان ديد. زندگي بخش عدالت آنكه حال مي زنند. عدالت از

است. سرپانگه داشتن و كردن زنده است؛

Page 41: Welate Azad 60

41باقي نيز اخالقي فروپاشد كه جامعه زيرا است. جامعه نمي ماند و ارزش هاي انساني تهي از مفهوم مي شوند. روح جمعي جامعه ازبين مي رود. چنين جامعه اي دچار بيماري درمان ناپذيري مي شود. زيرا راه ضعيفه كردن افراد از راه ضعيفه كردن جامعه مي گذرد. اول به جامعه تجاوز كرده و آنرا بي اراده و سست بنياد مي كنند و سپس به برده سازي بي هويت گشته، فرد مي زنند. دست آن افراد تك تك هرگونه به دست زدن آماده ي شده، تسليم و بي اراده آغاز نقطه همين از بزهكاري مي گردد. ناعادالنه عمل و مي گردد نابود و تباه جامعه، جمعي وجدان مي شود. نمي ماند. در جايي كه باقي نيز فردي بدين گونه وجدان وجدان نباشد اخالق نيز از بين مي رود. در جايي كه اخالق نباشد يا كم رنگ شود، عدالت نيز رنگ خود را مي بازد.

نوزايي شاهد زنده، جامعه ي به نگريستن هنگام از دگرگوني، و نوزايي هستيم. آن در دگرگوني و ويژگي هاي هر جانداري است. تنها جامعه ا ي پويا كه از چنين خصوصيتي برخوردار باشد را مي توان زنده قلمداد در است. مرده جامعه اي بي حركت، جامعه ي نمود. فلسفه ي آپوئيسم هر چيزي زنده است و مرگ ناپنداشتني. زيرا چيزي را مرده انگاشتن، به معناي زير تحكم درآمدن عدالت است. آن نابودي و فنا بگوييم است بهتر يا و جامعه به اين چنيني نگرشي و ديدگاه كه مي كند حكم پنداشتن مرده باشيم. نداشته دارد، آنچه در آن وجود و نبود از بحث جايي كه در انگاشتن. نيست با است برابر آورد؟! به ميان سخن عدالت از مي توان چگونه باشد، زورمداران و جباران تركيه، هويت كردها را قبول ندارند. اكنون تركيه در خلق مان مبارزات سايه ي در هرچند هنوز اما واقعيت ها گشته اند، از برخي پذيرش به مجبور نمونه به عنوان مي ورزند. اصرار خود اشتباهات بر هم تركيه در كه كس »هر مي گويد: تركيه اساسي قانون و زبان ملت، يك تركيه يك است. ترك كند زندگي كه خلقي انگاشتن نيست يعني اين ها دارد.« پرچم يك در مي دهد. تشكيل را تركيه جمعيت يك سوم تقريباً مكاني كه دولت، فرهنگ و هويت خلقي را انكار كند و او را مرده بيانگارد، ديگر نمي توان انتظار رفتاري عادالنه و نمي پندارد پويا و زنده را آنان باشيم. داشته آن از را است. بيهوده عدالت، اجراي انتظار كه است پرواضح حكومت به اصطالح اسالمي ايران نيز چنين رويكردي درپيش گرفته است. بحث از عدالت، مساوات، برابري به ميان مي آورد و شعارهاي پر زرق و برقي سرمي دهد، اما

افسوس از عمل نمودن به يكي از آنها. قانون اساسي را با واژه ي عدالت پر نموده اند و خود را حكومت عدل الهي اما در كدام عدالت مي توان جايي براي كشتن مي نامند، سو، ديگر از و مي كشند سو يك از آنان ديد. انسان ها زندگي بخش عدالت آنكه حال مي زنند. عدالت از دم را انسان ها است. سرپانگه داشتن و كردن زنده است؛ شالق مي زنند، سنگسار مي كنند، به زندان مي افكنند؛ ميان قائل مي شوند؛ فرق فرودست و طبقه ي فرادست طبقه ي پي درپي سپس و مي گذارند تبعيض فقير و غني مابين كجاي مي برند. به كار را اجتماعي عدالت اصطالح مذهبي، و قومي امتيازات طبقاتي، اختالفات با عدالت تبعيض هاي نژادي و جنسيتي سنخيت و هماهنگي دارد؟! مصداق روشن تر و نمايان تر از آفتاب ناعدالتي در ايران، را فقيه واليت كه اصلي است. اساسي قانون 110 اصل به يك ديكتاتور تبديل كرده است. اصلي كه همگان را مانند كاال و آلتي در دست ولي فقيه قرار داده است. اصلي كه مي گويد او مجتهد جامع الشرايط است و بايستي از او پيروي كنند. اصاًل پيروي كردن، خود بي عدالتي است. چرا خليفه اهلل اسالم ديدگاه از انسان مگر كرد؟! پيروي بايد نيست؛ مگر نماينده ي خدا نيست. ولي فقيه هم يك انسان از جامعه افراد بايد چرا انسان(. گفت بتوان است)اگر برتر او را به معناي تقليد كردن نمايند. تقليد پيروي و او ديدن و خود را كوچك نگريستن است و با روح عدالت و عدالت منشي ناهمخوان. اعتقاد به قضا و قدر نيز، چنين نبايد چرا مي باشد. عدالت مباني مخالف هم اين است. بتوان سرنوشت خود را با دستان خويش رقم زد؟! همه ي اين ها كوچك شمردن و حقير انگاشتن انسان است. انسان حقير نيست؛ اشرف مخلوقات است. به گفته ي رهبر آپو ميكروكوسموس است و زبان و ذات خلقت. شناخت انسان مبناي همه ي شناخت هاست و بزرگداشت او، بزرگداشتن كوچك انگاشتن معناي به انسان دانستن مقلد هرچيز. در ظلم داشتن روا با است برابر است؛ جامعه و او حق از عدالت مي آيد. نگه داشتنش به معناي دور انسان. حق

2ـ وجود مشكالتي كه در بطن جامعه قرار دارند. اين پديد را آن سيستم كه است ذهنيتي از ناشي مشكالت آورده است؛ ذهنيت انحصارطلب و سلطه گر موجود در ساختار دولت و قدرت، خاستگاه آنان مي باشد. هرچيزي چون كااليي نگريسته مي شود و بر آن حكمراني مي كنند. هرچيزي ملك نگريسته مي شود و به تبع آن غالم و برده نيز وجود دارد. وجود ملك و مملوك، با عدالت منافات دارد.

عدالت و عدالت محوري

Page 42: Welate Azad 60

وآلتي ئازاد 42ملك و مملوك مثل تقسيماتي مانند: اساسي و غيراساسي، درجه اول و درجه دوم، ذهني و عيني، مادي و معنوي، با كه شكافتن و كردن تقسيم يعني بزرگ، و كوچك عدالت در مغايرت است. نبايد كاالها، پيوندها، رويدادها، پيشامدها و... را سواكرده شده مورد ارزيابي قرار داد. هيچ چيز مجردگشته اي وجود ندارد. همه چيز با همديگر پيوند دارند و »فرِد تنها« وجود ندارد. اين شعر مولوي اين مورد را بهتر از هر نوشته اي بازگو مي كند: مه و خورشيد و فلك دركارند تا تو تكه ناني به دست آري و به غفلت نخوري

حال در و است كار در هرچيزي تو زيستن براي همديگر با بي پايان رابطه اي چيز همه تالش. و فعاليت دارند. عدالت، بدين گونه مي تواند قابل درك باشد. كسي »تافته ي جدابافته« نيست. نبايد فرد را از جامعه، جامعه را نظر من به و دانست. وحدت فرد جدا از را فرد فرد، از همين انگاشت، آن را صحيح بتوان كه وجودي وحدت است. صحيح است كه بدن از دست و سر و پا و چشم و اعضاي ديگر تشكيل مي شود ولي نهايتاً وحدت اعضا بدن را مي آفريند. همه ي بدي ها و مفاسد اجتماعي و كژروي ها مي گيرد سرچشمه كاالپنداري و مُلك نگري ذهنيت از مي شود. ظلم بروز و بي عدالتي به منجر نهايت در كه است سازوكاري ،KCK اجتماعي عدالت سيستم پارادايم و آپو« »رهبر ايدئولوژي و فلسفه از برگرفته آزادي بر مبتني و دموكراتيك اكولوژيك ـ جامعه ي جوامع مي سازد. متحقق را راستين عدالت كه جنسيتي دورند. به عدالت از پارادايم، اين اصول با بيگانه ماند؛ نخواهد هم جامعه اي نباشند، مبادي اين اگر داشت. نخواهد وجود هم عدالتي كه است پرواضح را زيست محيط قدرت گرا، و حاكم سيستم را زن مي دهد؛ وحشي لقب آن به و مي كند ويران به مي گويد؛ دوم« »جنس او به و مي كند استثمار و اوصاف اين همه ي با مي نگرد؛ كااليي چون زن خود مسائل اين مي زند. عدالت از دم بازهم احوال مي باشند. كنوني جهان در بي عدالتي ها بزرگ ترين بايستي: عدالت تحقق براي ذهن از قدرت گرايانه ذهنيت الف ـ شود. زدوده آن افراد تمام و جامعه بازجويد را خود هويت جامعه ب ـ است. آن جمعي وجدان و روح همان كه مبتني خويش دستان با را ساختارش جامعه ج ـ و زندگي آفرين ويژگي هاي و خصوصيات بر

بطن در عدالت زيرا بسازد. خويش عدالت مدارانه ي طبيعت و هستي وجود دارد. جامعه نيز بخشي از اين هستي يابد. دست هستي بخش خصوصياتي به بايد پس است، و نداشته باشيم جامعه با ارگانيكي برخوردي دـ = مكانيك بپرهيزيم. آن به مكانيكي نگرش هاي از و زنده پويا، نيست؛ مرده جامعه مردگي. و بي جاني صفات به مي تواند جامعه با انسان است. زندگي آفرين آن اجراي پي در KCK اصولي كه يابد. انساني دست سياسي ـ جامعه ي هنجارهاي و قاعده ها همان مي باشد، اخالقي است. زيرا معتقد است در چنين جامعه اي مي توان عدالت محوري و عدالت منشي عدالت، وجود ادعاي نمود. لذا معتقد است كه عدالت آن است كه انسان را به فاصله ي برگرداند؛ اجتماعي اش ذات و اصلي جوهر ه ي تلخ ميوه هاي از را ـ كه طبيعت و انسان ميان ايجادشده مي باشد ـ قدرت مدار و دولت محور سيستم زهرآگين و بازگرداند. خويش خويشتن به را انسان بردارد؛ ميان از خويش در و كرد جستجو خويش در را عدالت بايد يا و باشد يافته را خود هويت كه انساني زيرا پروراند. بهتر است بگوييم بازيافته باشد، خود نمود عدالت خواهد با: خويشتن شناسي، خويشتن يابي مساويست عدالت بود. همان نيز، اصل خويش. اصل به بازگشت نهايتاً و بي عدالتي، ظلم، از اثري هيچ كه است طبيعي جامعه ي ندارد. وجود آن در كاالانگاري و كردن متاع تحكم، در نقش آفرين مهم قشر دو جوانان و زنان در زيرا هستند. حياتي و مهم امر اين متحقق سازي به است. نهفته دادخواهي و عدالت آنها جوهره ي به كه مي خواهيم جوانان و زنان از مناسبت همين بپوشانند. عمل جامه ي پيش از بيش خويش وظيفه ي

Page 43: Welate Azad 60

سه از يكي صنعت گرايي)اندوسترياليسم( پديده اي)كاپيتاليسم، دولت ـ ملت گرايي و اندوسترياليسم( به منزله ي ـ كاپيتاليستي مدرنيته ي خصيصه ي كه است ـ آن آغاز سقوط عين حال در و مركزي تمدن ذروه ي درازاي به است عرصه اي صنعت مي كند. مشخص را تاريخ حيات اجتماعي انسان و محصول خرد اجتماعي او. نمي توان براي آن تاريخ دقيقي را متصور گشت چرا كه تمامي ابزارهاي ساخته و پرداخته ي دست انسان جهت رفع سازگاري و انطباق ديگر عبارت به و اجتماعي نيازهاي از نمونه براي مي گيرند. جاي عرصه اين در طبيعت با ساده ترين آنها سنگي جالداده شده بگيريم تا دستگاه هاي نتيجه ي را آن مي بايست ـ كه امروزين تمام اتوماتيك يك تكامل و فرگشت تاريخي و در عين حال پروسه اي به هم پيوسته دانست ـ همگي در گستره و چارچوب صنعت جاي مي گيرند. موضوع اساسي صنعت، ابزارهاي توليدي مي باشد كه مستقيما با حيات اجتماعي رابطه دارند.صنعت پديده اي است مختص به جامعه و نبايستي آن را محصول دولتكه قريب به 5000 سال از عمر آن مي گذرد دانست. از كل درصد دو به نزديك تنها سال 5000 اين چراكه درصد كه98 هنگامي مي گردد؛ شامل را انسان حيات البته كه اين برش مابقي حيات انساني را در نظر بگيريم، فاصله ي اين در اما باشد. زياد چندان نمي تواند زماني زماني با نهادينگي تدريجي و نيرومندشدن دولت، عرصه ي با همزمان و گرفته انحصاري شكلي آرام آرام صنعت بورژوازي شوم سايه ي كاپيتاليستي مدرنيته ي نهادينگي خود به خودي صنعت عرصه ي است. دربرگرفته را آن در كه هنگامي اما دارد خنثي حالتي و نيست خطرناك خدمت انباشت سود و سرمايه و مشتي مفعت طلب كه حتي گيرد قرار نمي دهند، تشكيل هم را جامعه ده درصد كل هنگام آن اجتماعي، نيازهاي برآوردن خدمت نه در و سعي مقال اين مولف مي شود. آغاز فالكت كه است و صنعت پديده ي تكوين چگونگي به جزييات تا ندارد صنعت گرايي بپردازد اما ارائه ي شماي كلي از آن، نتايجي

به فالكت هاي زيست محيطي اشاره و منجر شد بدان كه دليل بود.به همين نخواهد فايده از خالي آن از ناشي مي توان در آغاز پرسش هايي از اين دست را مطرح نمود: صنعتي انقالب با رابطه اي چه و چيست صنعت گرايي انقالب صنعتي يكي دانست؟ با دارد؟ آيا مي توان آن را چه رابطه اي ميان اين پديده و زيست بوم وجود دارد؟ چرا جهاني ابعادي كه را زيست محيطي تخريبات مي بايست به خويش گرفته اند و نه تنها حيات انساني بلكه تمامي سياره را با خطر نابودي روبه رو ساخته اند از نتايج صنعت گرايي دانست؟ و دست آخر اينكه در برابر خطرات ناشي از آن چه بايد كرد، از كجا بايد آغاز نمود و آلترناتيو چيست؟ اندوسترياليسم از فشرده بسيار تعريفي بخواهيم اگر ارائه است صنعت گرايي همان آن فارسي معادل كه باشد: اين تعريف ساده ترين و صحيح ترين شايد دهيم، هنگامي نگريستن. سود منبع يك ديد با را صنعت گري انباشت تجربه ي هزاران بر مبتني كه عرصه ي صنعت كه سرمايه و سود هدف با است، انساني جامعه ي ساله ي مي گردد، انحصاري و غصب سرمايه داران سوي از مبدل با كاپيتاليست ها مي آيد. ميان به صنعت گرايي آن جامعه، بر براي حاكم شدن ابزاري به كردن صنعت را به نيرويي مرگبار مبدل كرده اند. پس از سده ي 17 كه پيشرفت هاي و تجربي علوم خاصه علوم، در تحوالت تكنولوژيكي راه را بر توليد مضاعف و آسان بدون اتكا به نيروي يدي گشود، اين عرصه بالفاصله دقت سرمايه داران را به خويش معطوف ساخت و آنان بدون آنكه زمان را از دست دهند اين عرصه را تحت انحصار خويش درآوردند. مي باشد سرمايه داران اساسي خصلت هاي از يكي اين هركجا كه بوي سود به مشام شان بيايد رد آن را مي گيريد و تا زماني كه آن را در اختيار نگيريد از پاي نمي نشينند. انبوه با هزينه ي بسيار كم، چيزي نيست كه شامه ي توليد كند. درك را آن نتواند سرمايه داران نيرومند بسيار نماييم تاكيد آن روي بر مي بايست كه را نكته اي گويا كه داشت چنين برداشتي نبايستي كه است اين

صنعت گرايي؛ مرگ انسان و خدا

ب. ر. بريتان

Page 44: Welate Azad 60

وآلتي ئازاد 44صنعتي عرصه ي كيفيت به ويژه و صنعت پديده ي خود و مقصر صنعتي انقالب قالب در اخير سده ي دو يكي تخريبات آنها راس در و اجتماعي فجايع تمامي موجد به اجتماعي اكولوژي ديد از است)اگر زيست محيطي مساله بنگريم نمي توانيم به راحتي از كنار آن گذر نماييم؛ بي درنگ زيست محيط در تغيير كوچكترين كه چرا زيست بوم اجتناب ناپذير بخش به منزله ي انسان حيات گستره اي چنان از فجايع مي دهد(. قرار تاثير تحت را برخوردارند كه نه تنها به تدريج عرصه را بر زندگي انساني تنگ كرده اند بلكه خود كره ي زمين را با نابودي مواجه به خودي صنعت نموديم اشاره كه همانگونه ساخته اند. خود پديده اي است خنثي، اما اگر در انحصار يك طبقه ي خرده بورژوا، اجتماعي)بورژوا، اخالق از به دور و شوم يك از همگي كه دست اين از كساني و كاپيتاليست سود صرفاً آن كاربست از هدف و گيرد قرار قماشند( خواند! را همه چيز فاتحه ي مي بايست باشد، سرمايه و

و صنعت براي مي توان كه را مثالي نزديك ترين پديده ي صنعت گرايي زد و بدان تشبيه نمود همانا انرژي هسته اي است؛ اگر اين انرژي در خدمت جامعه قرار گيرد و در تناسب با زيست بوم باشد البته كه مي تواند فوق العاده بمب به مبدل انرژي همين هنگامي كه اما باشد سودمند انساني حيات نه تنها كه دارد را اين پتانسيل شود اتمي بلكه تمامي كره ي خاكي را نيز با تهديد انقراض و نابودي مواجه سازد. صنعت نيز دقيقاً برخوردار از همين خصيصه غيرقابل است و كاركرد مي باشد. خود صنعت عرصه اي تفكيك از حيات اجتماعي و پديده اي است كه با انسانيت گره خورده است. نمي خواهم وارد مباحث فلسفي؛ شايد اين تشبيه من فروكاست دهي بيش از حد انگاشته شود اما آنچه كه سبب شده است كه موجودي به نام انسان را انسان بناميم اين است كه اين موجود با توسل به هوش تحليلي اش اقدام به ساختن و يا همان صنع در راستاي توليد و رفع نيازهايش نموده است. بنابراين صنعت پديده اي است گره خورده با اما اجتماعي، حيات براي توجيهي و انساني موجوديت انحصارگر قرار گيرد اگر همين پديده در خدمتي مشتي ابزاري براي خدمت به جامعه خارج گردد و و از حالت البته كه حتي مبدل گردد به هدف)سود و سرمايه( خود تصور نتايجش مي تواند وحشت زا باشد. متاسفانه آنچه كه كه است كابوسي به حقيقت پيوستن نيز آنيم شاهد امروز انسانيت هميشه از آن هراس داشته است. آيا عصري را كه كتب مقدس هميشه از شومي آن بحث به ميان آورده اند و

انسانيت را از آن برحذر داشته اند، نمي تواند همان عصري مي گوييم؟! صنعت گرايي عصر بدان امروزه كه باشد گويي تمامي پيش گويي هاي كتب مقدس واقعيت يافته اند.

به شكلي آپو رهبر آزادي، جامعه شناسي كتاب در براي ابزاري از صنعت دورگردانيدن موضوع به صريح مي توان آن ذكر كه مي نمايد اشاره جامعه به خدمت اگر خرد و عقل همانند نيز باشد:»صنعت روشنگرانه در نه معضل است. ارزشمند باشد، جامعه خدمت در است. نهفته آن كاربست شيوه ي در بلكه صنعت خوِد هنگامي هسته اي. انرژي همانند امكاني ست صنعت، است ممكن رود، به كار انحصارها منافع راستاي در كه گرفته اكولوژيكي فجايع از كه شود تبديل ابزاري به قرار تهديد مورد نسبتفراوان به را حيات جنگ ها، تا هدف با صنعت كاربست كه حاليست در اين دهد. شده، برجسته بسيار روزگارمان در كه همان گونه سود، تخريب زيست محيطي را نيز تسريع نموده است. در مسير جامعه ي مجازي، به سرعت راه مي پيمايد. ربوت ها جاي اين گونه اگر مي گيرند. سرعت به را انسان ارگان هاي شد.« خواهد نابايست و بي مورد انسان خوِد رود، پيش

نيز خاطرنشان را نكته ي ديگري اينجا مي بايستي در نماييم و در ادامه به ماهيت ايدئولوژيك و اگر بجا باشد ماهيت ديني صنعت گرايي بپردازيم. تصادم انقالب صنعتي بورژوازي انقالب ضد صحيح تر به عبارت يا انقالب و تصور گردد گاها چنين غربي سبب شده كه اروپاي در انقالب اين يا سرمايه داري را موجد و منشا كاپيتاليسم و بدانند و انقالب صنعتي را مخلوق كاپيتاليسم. در حاليكه اين دو پديده دو مقوله ي كاماًل جداگانه مي باشند. انقالب همچون دقيقاً انساني جامعه ي پيشرفت سير در صنعتي تثليث روشنگري، رفرماسيون و رنسانس محصول تجارب چندين و چند هزارساله ي تحول و تكامل جامعه مي باشد. پيشرفت هاي و صنعت نموديم اشاره كه همانگونه وجود هميشه اجتماعي حيات تاريخ طول در صنعتي داشته اند؛ آنچه كه اين انقالب را در مقام دومين انقالب مي سازد برجسته و متمايز كشاورزي، انقالب از پس نكته ي است. داده انجام كه است جهشي و كيفيت در كه است اين مي باشد نيز ما بحث موضوع كه كليدي چه كساني و يا چه اقشاري از اين انقالب سود جسته اند. هرچه عنوانش كاپيتاليست، و بورژوا سرمايه دار، كه مي خواهد باشد اما قشري است كه جامعه نسبت بدان هميشه سوء ظن داشته و چندان نظر خوشايندي در رابطه

صنعت گرايي؛ مرگ انسان و خدا

Page 45: Welate Azad 60

45با آنها نداشته است. آنان در طول هزاران سال هميشه در اليه ها و شكاف هاي اجتماعي خويش را نهان ساخته اند و تا قبل از انقالب هاي مردمي در اروپا به ويژه انقالب كبير بورژوازي انقالب هاي بدان ها اشتباه به گاهاً كه فرانسه نداشته اند. را جامعه در ظهور روي مي گردد، اطالق نيز زيرا نداشته اند، را مستقيم وجود ابراز توان جهت بدين است. شده امري چنين از مانع اجتماعي اخالق كه انقالب هاي سده هاي 17 و 18 در اروپا انقالب هاي مردمي و با محوريت آزادي، برابري و برادري بودند؛ شايد حتي كسي به فكرش هم خطور نمي كرد كه طبقه ي بورژوازي همه ي گويي اما بزند، انقالب ها اين بر را خويش مهر شرايط دست به دست هم دادند تا اين قشر پيروز از ميدان اين آنها پيروزي داليل اساسي ترين از يكي آيد. به در مونارشيك، نظام هاي از اروپا مرحله ي گذار در بود كه نام توانستند به راحتي و بودند قشر سازمان يافته ترين آنان قانون يك اين بزنند. مردمي انقالب هاي بر را خويش و توانايي كه آن هر مي باشد. كائوس و گذار مراحل پتانسيل مداخله و سازماندهي را داشته باشد، پيروز ميدان زنجيرهاي سرمايه دار كه بود اينچنين و بود. خواهد را خداوندگار، خويش و كرد پاره را چندهزارساله صاحب دولت و ملت و حتي گستاخانه خود ملت عنوان نياز شدت به بود، شده ميدان پيروز اكنون كه او كرد. و ذهنيتي جامعه بنيادين در ساختار فكري تغيير ايجاد به انقالب بود را احساس مي كرد. چرا كه مرحله، مرحله ي مي برد. بهره خويش نفع به همه چيز از مي بايست او و از و بود مطرح شده ملت تكوين مساله ي از سويي سوي ديگر نيز اروپا شاهد انقالب صنعتي بود؛ انقالبي كه ماشين هاي به و بود يدي گسسته نيروي از توليد آن در نداشت امكان بود. شده سپرده ... و ذغال سنگ و بخار كه اين عرصه ي به شدت سودزا توجه او را به خود جلب ننمايد. بورژوازي از هر دو مورد يادشده نهايت استفاده را برد. با پيشبرد دين ملي گرايي نهاد سياسي مطلوب خويش سرمايه و سود تمركز ذروه ي )كه ملت ـ دولت يعني است( را بنياد نهاد. دولت ـ ملت يكي از سه پايه ي مدرنيته مي باشد نيز ما بحث موضوع كه ديگرش پايه ي است. همان صنعت گرايي و يا اندوسترياليسم مي باشد. اين مقوله نيز حالتي كاماًل ايدئولوژيك دارد. حتي مي توان آن را نيز نوعي دين دانست. دين طبقه ي بورژوا! جهت آنكه قادر تحوالت اين از منطقي نتيجه گيري و دقيق واشكافي به و جامعه شناسانه كاماًل تحليلي مي بايست باشيم داشته

بريتانيا و هلند فرانسه، در ژاكوبنيسم مساله ي از تاريخي داشته باشيم كه در حوصله ي اين مقال نيست)گاها برخي آنچه را كه بدان ژاكوبنيسم اطالق مي گردد صرفاً محدود به فرانسه مي دانند اين مورد صحيح است اما در اين مبحث منظور همانا روح و انديشه ي ژاكوبنيسم مي باشد كه بسيار براي آنكه اما بود(. بريتانيا روي داده از فرانسه در پيشتر بدانيم كه بورژوازي انقالبي چگونه توانست پيروز ميدان در مي توان و دارد ضرورت مساله اين شناخت گردد بهتر درك براي خواننده پرداخت. بدان جداگانه مقالي اين پديده مي تواند به نقشه ي راه رهبر آپو مراجعه نمايد.هنگامي كه طبقه ي بورژوازي به عنوان طبقه ي انقالبي منجمدشده قالب هاي برداشتن ازميان به آمد، سركار بر حاكميت و فئوداليته كه وسطي قرون دين پوسيده ي و نيز جهت به همين داشت. نياز مي كرد توجيه را اشراف بسط را پوزيتيويسم و ماترياليسم يعني خود جديد دين تفاوتي هيچ دين اين نطقه نظر هدف، از داد. و گسترش با دين گويا خدايي و آسماني قرون وسطي نداشت. چرا كه هردو در راستاي تخدير ذهن، ازخودبيگانگي و توجيه اساسي ترين اگر مي شدند. گرفته به كار موجود وضع هدف دين در قرون وسطي را توجيه اشرافيت و فئوداليته هدفش اساسي ترين نيز ماترياليسم بگيريم، نظر در برداشتن ميان از مادي گرايي، مصرف گرايي، توجيه اخالق اجتماعي و رد متافيزيكي بود كه اخالق و تمامي مي گيرند. جاي عرصه اين در نيز جامعه ارزش هاي هزاران و مدرن بت پرستي را آن مي بايست نيز براستي مرتبه بدتر از بت پرستي هزاران سال پيش در نظر گرفت. به سوي جامعه زمانيكه تا بگويم را اين مي خواهم را اخالقيش محتواي و نشود داده سوق مصرف گرايي نخواهد رشد آنچنان نيز صنعت گرايي ندهد، دست از داشت. نخواهد دربر نظام براي چنداني سود و كرد يكي و خدايش)سود( به نيل جهت كاپيتاليست بنابراين نوين دين و طريق دادن نشان به مجبور او با گشتن بي اخالقي از اقدامي هرنوع كه ديني مي باشد. خويش را زيست محيطي تخريبات نوع فجيع ترين تا گرفته فتح مي كند. توجيه بيشتر سود كسب به خاطر صرفاً بي رحمانه ي جهان از سوي اين قشر تنها زماني امكان پذير مي گردد كه پيش از هر چيز اذهان را فتح و تسخير كند.به ويژه در طول به تخريباتي كه صنعت گرايي اشاره يك سده ي اخير به بار آورده است خود موضوعي است اين ابعاد نمي گنجد. مقاله يك در كه گسترده و ژرف

صنعت گرايي؛ مرگ انسان و خدا

Page 46: Welate Azad 60

وآلتي ئازاد 46اگر كه است وسيع آنچنان تخريبات نابودي به را چيز همه نگردد، متوقف بعدي ديگر مساله ، كشاند. خواهد خويش به انتولوژيك)هستي شناسانه( گرفته است و به هستي و نيستي نه تنها نوع سياره مان و ديگر انواع تمام بلكه انسان تخريبات برخي است. خورده پيوند صورت گرفته از چنان ابعادي برخوردارند كه جبران آنها تقريباً غيرممكن مي نمايد.

مي توان خالصه وار به برخي از آنها اشاره نمود:سوخت هاي فسيلي تمامي پيكره ي كره ي خاكي مان را مسموم نموده اند. را زمين دماي و اقليمي توازنات گل خانه اي گازهاي هر ازن كه داده اندو سوراخ شدن اليه ي افزايش به شدت روز بر دامنه ي آن افزوده مي شود انسان و ديگر موجودات قرار داده را در معرض تشعشعات راديواكتيو خورشيدي مي باشند شدن سرطاني درحال شدت به شهرها است. بر كوچكتر مقياسي در شهرها پيكره ي شدن سرطاني و محيط است. افزوده انسان نوع در سرطان بيماري ميزان به شدت شيميايي و اتمي زباله هاي نتيجه ي در زيست آستانه ي در حيواني انواع از بسياري است. شده آلوده از خودبيگانه دارند. جامعه كامال قرار نابودي و انقراض شده و به صورت جامعه اي مجازي درآمده است؛ جامعه ي مجازي اي كه نمود عيني، حقيقي و ملموس ندارد و كاماًل و واقعيت و حقيقت از به دور و شبيه سازي شده انتزاعي، كاماًل تقلبي است. شايد بتوان عصر حاضر را عصر انفجار هوش تحليلي انساني برشمرد اما گرچه متناقض به نظر رسد اين عصر در عين حال عصر حماقت نوع انسان نيز مي باشد. اگر تنها شمايي از وضعيت زيست بوم و ويراني هايي را كه است مواجه شده آن با طبيعت اين حماقت، نتيجه ي در دست نتيجه اين به بي درنگ سازيم، مجسم نظرمان در به را هم بدتر اين از و شايد حتي صفاتي يافت خواهيم دهيم. نسبت مي شود، مخلوقاتخوانده اشرف كه انسان نتايج برخي مورد در تفصيل به كمي مي خواهم ضربه هاي بزرگترين از يكي نمايم. بحث صنعت گرايي زراعت عرصه ي و پيكره بر صنعت گرايي از ناشي تكوين، نقطه نظر از كه هنگامي است. بوده وكشاورزي تحت را مساله انسان حيات تداوم و شكل گيري واشكافي قرار مي دهيم، اين عرصه، عرصه اي است كه با موجوديت جامعه ي انساني پيوند خورده است. حداقل نوع نهادينه شده ي آن قدمتي پانزده هزار ساله دارد و محصول

چندهزارساله ي و چندين خطاي و آزمون و پيكار كار به را مادرانمان اصطالح آگاهانه است. مادرانمان مي گيرم چرا كه انقالبي كه در كشاورزي صورت گرفته محصول درايت، دورانديشي، تالش بدون چشمداشت و اما به نظر برسد آينده نگري آنان بوده است. شايد عجيب امروزه هر دوي آنها هم عرصه ي كشاورزي و هم كاشفان از سوي با بي شرمانه ترين تجاوزها مادران ـ يعني زن آن حال عين در امر اين شده اند. مواجه خويش فرزندان بيانگر رابطه و ديالكتيكي منحصربه فرد مابين خاك و زن ـ مادر است. تنزل ارزش در هر كدام از آنها مطمئناً تنزل در ديگري را نيز با خود به همراه خواهد آورد.در همين همان دقيقاً نمود: بسنده مثال به ذكر يك مي توان رابطه در آورده اند، زن سر بر مصنوعي لقاح راه از كه باليي مورد خاك كه در تحليل آخر آن نيز همان مادر مي باشد به مرحله اجرا گذاشته مي شود. منظورم همان چيزي است كه بدان كشاورزي صنعتي گفته مي شود. از سويي هزاران هكتار زمين به حال خويش رها مي گردد و از سوي ديگر انبوه در يك باغچه ي گلخانه اي كوچك سعي در توليد دارند اما توليدي كه محصوالتش نتيجه ي دخالت ژنتيكي نه انحاء از نحوي هيچ به هدفش و مي باشند؛ در خاك نيازهاي مصرفي جامعه بلكه كسب سود در كمترين زمان دموكراتيك تمدن مانيفست در آپو مي باشد.رهبر مقرر اشاره كه دارد جالبي فوق العاده تحليل ارتباط همين در بدان فايده مند خواهد بود: »همچنان كه با يك اسپرمبيگانه، تلقيح نيست، ممكن سالم مادري نمودِن و حاملگي يك خاك از راه بذرهايي كه اصالح ژنتيكي در آن ها صورت مادري خوب وضعيت يك توانست نخواهد نيز گرفته اقدام براي را خود صنعتي انحصارات گردد. سبب را مي نمايند. آماده زراعت، خصوص در جنوني چنين به زراعت در را انقالب بزرگ ترين ضّد انسانيت هم شايد شاهد گردد، حتي مواجه شدن با آن آغاز نيز شده است.«يكي از ديگر مواردي كه نياز به توضيح دارد مساله ي

و حاملگي يك بيگانه، اسپرم يك با همچنان كه بذرهايي راه از خاك تلقيح نيست، ممكن سالم مادري نمودِن توانست نخواهد نيز گرفته صورت آن ها در ژنتيكي اصالح كه صنعتي انحصارات گردد. سبب را مادري خوب وضعيت يك آماده زراعت، خصوص در جنوني چنين به اقدام براي را خود در را انقالب ضّد بزرگ ترين انسانيت هم شايد مي نمايند. زراعت شاهد گردد، حتي مواجه شدن با آن آغاز نيز شده است.

صنعت گرايي؛ مرگ انسان و خدا

Page 47: Welate Azad 60

47

انساني حيات از عصري هيچ در مي باشد. سرطاني شدن عصر اندازه ي به سرطان بيماري صعودي رشد شاهد صنعت گرايي نبوده ايم. نمي توان از عدم وجود اين بيماري اگر مي رسد نظر به اما كرد. بحث گذشته عصرهاي در اين بيماري در گذشته اي دور هم بوده باشد مي بايست در اين بهتر براي درك باشد. نتيجه ي برخي مسايل ژنتيكي معضل مي بايست هر چند به اختصار تعريفي از اين بيماري يك بي معناي و نابهنجار رشد همان داد.سرطان ارايه را است سلول اين جانب از سلول ها ديگر بلعيدن و سلول تا جايي كه بيمار را از پاي درمي آورد. سوالي كه مطرح آمار شاهد حاضر عصر در چرا كه است اين مي شود روبه رشد اين بيماري آن هم در انواع مختلف مي باشيم؟ بيماري اي كه ساالنه هزاران انسان را به كام مرگ مي كشد است. نشده يافت قطعي درمان آن براي هم هنوز و بتون ميان در كه جامعه اي و صنعت گرايي اگر مسلماً اما نباشد بيماري اين مستقيم علت آمده گرفتار آهن و بستر اساسي اي است كه اين بيماري از آن تغذيه مي كند. بيماري اين شايد شد، اشاره هم باال در همانگونه اين مولف نظر از اما نباشد صنعت گرايي مستقيم معلول همان يا و مستقيم همبستگي نوعي دو، اين بين مقال وجود مي شود گفته مثبت همبستگي بدان كه موردي دارد. در يك جمله مي توان آن را خالصه نمود؛ افزايش و گسترش در يكي مساوي است با افزايش و گسترش در ديگري. يكي از ديگر مواردي كه در همين رابطه مي توان بيماري يك اساسا بيماري اين كه است اين كرد ذكر مراتب به بيماري سرطان به ابتال نرخ يعني است. شهري از روستاها مي باشد. چرا كه شهرها)البته بيشتر در شهرها است شهري همان و آن كنوني به معناي شهر منظورمان كه در معناي واقعي كلمه مبدل به آغل و جمعيت ميليوني است( شده مبدل بي معنا و رمه آسا توده اي به نيز آن مركز رشد صنعت گرايي، ماشيني شدن انسان و بي معنا و بي مفهوم شدن او مي باشند. زندگي در آنها كامال شكلي به ويژه كنوني شهرهاي گرفته است. خويش به بي معنا

شهرهايي كه بدان ها صنعتي اطالق مي گردد به توده هاي بي روح و عظيمي از يخ شباهت و بزرگ شدن حال در به تدريج كه دارند مانند به درست خويش اند. پيرامون بلعيدن معنا! فاقد و بدخيم سرطاني سلول يك اجازه بدهيد از بعدي فراخ تر اين مساله را تحت واكاوي قرار دهيم. اگر كره ي زمين را به منزله ي يك ارگانيسم زنده در نظر بگيريم اين از بخشي به منزله ي شهرها مي باشدـ نيز اينچنين ـ كه ارگانيسم در صورتي كه با مناطق غير شهري داراي توازن و تعادل در تمامي مناسبات باشند، آن گاه مي توانند مفيد فايده نيز باشند. در طول تاريخ پيش از عصر سرمايه داري براي مكاني شهرها و است بوده چنين صنعت گرايي و بوده اند. حقيقت جستجوي و فلسفه رشد و پي ريزي بهمن آساي رشد و صنعت گرايي نتيجه ي در اكنون اما جمعيت، شهرها نه تنها از ايفاي چنين نقشي عاجزند بلكه برعكس به مكان هايي براي رشد واقعيات منحرف شده اي چون سكس، ورزش و هنر مبدل شده اند و اين سه مقوله به اگر اصلي شان دور گردانيده اند. ماهيت از به تمامي را مي كنند تزريق اكولوژي به شهرها اين روزانه كه سمي توجه نماييم، بي درنگ به وخيم بودن وضعيت پي خواهيم برد.با يك جمله مي توانيم اين مبحثمان را به پايان برسانيم؛ شهرهاي آلوده به توده هاي بدخيم صنعت گرايي نه تنها در هستي شناسي نقطه نظر تدريجي]از خودكشي يك حال خدا و مرگانسان خودكشي، اين با بلكه مي باشند شهر[ كهبخش است متافيزيكي و معنوي نيروهاي )منظورمان انسان ابعاد از يكي و انساني موجوديت اجتناب ناپذير زده اند. رقم نيز را مي دارد( نگه سرپا را او كه است در ادامه ي همين مقال سعي خواهم كرد به تفصيل در به منزله ي آلترناتيوي براي صنعت گرايي مورد اكوصنعت تمدن گفتمان پايه ي سه از يكي صنعت اكو بپردازم. شده ارايه آپو رهبر سوي از كه مي باشد دموكراتيك مسايل از گذار جهت اساسي رهنمودهاي و است مي كند. مطرح را اكولوژيك مسايل به ويژه كنوني

شهرهاي آلوده به توده هاي بدخيم صنعت گرايي نقطه نظر تدريجي]از خودكشي يك حال در نه تنها مرگ خودكشي، اين با بلكه مي باشند شهر[ هستي شناسي انسان و خدا )منظورمان نيروهاي معنوي و متافيزيكي است ابعاد از يكي و انساني موجوديت اجتناب ناپذير بخش كه زده اند. رقم نيز را مي دارد( نگه سرپا را او كه است انسان

صنعت گرايي؛ مرگ انسان و خدا

ادامه دارد…

Page 48: Welate Azad 60

جامعه ادراك نيروي بيانگر ذهنيت، شكل گيري است. جامعه ذهنيت مسائل، كليه ي سرچشمه ي است. اگر ذهنيت با ضعف روبه ور شود، جامعه و فرد تضعيف ذهنيت عليه هجوم پيامد اجتماعي معضالت مي شوند. كه است مسائلي اجتماعي، معضالت مي باشند. جامعه از سوي انسان بر جامعه تحميل شده و نمي توانيم بالياي طبيعي از قبيل سيل، توفان، زلزله و... را معضل اجتماعي طبيعت ذات در و است طبيعت جانب از چون بناميم. مشكالت اين كه ندارد. وجود اجتماعي معضل ايجاد كه نيست بيش تحريفي مي انگارند طبيعي را اجيتماعي بعضي مي گيرد. انجام مشكل برآمدگاه الپوشاني براي به مختلف حوضه هاي در را اجتماعي معضالت ديگر حساب مي آورند و مثاًل مسئله ي اقتصادي، فقر، بيكاري و گرسنگي و يا مسائلي نظير فساد و فحشا و... را معضالت معضالت از اين چنيني تعريفي البته مي نامند. اجتماعي اجتماعي معضالت واقعي شماي نمي تواند اجتماعي فرسودن از ناشي اجتماعي نشان دهد. معضالت ما به را را اجتماعي معضالت اگر مي باشد. جامعه ذاتي پويايي و تاريخي منشأ به مي توانيم كنيم، تعريف بدين گونه متدي پيش گرفتن چنين در با و يابيم مسببان آن دست خواهيم توانست راه گذار از آنها را دريابيم. بدون چنين مي نمايد. مشكل آنها چاره يابي رويكردي، و نگرش اجتماعي معضالت ريشه يابي تحليل درست جهت براي و برگرديم آنان تشكيل اصلي محل و زمان به ناچاريم قرار بررسي و تحليل مورد را آن بروز ذهنيتي داليل اهميت و اجتماعي ذهنيت شكل گيري نحوه ي دهيم. است. اهميت حائز راستا اين در آموزشي مكان هاي باشد نداشته خود به متعلق ذهنيتي كه جامعه اي نمي تواند سياست و اخالقي را بر پايه ي برآوردن نيازهاي

اينكه جامعه به عرصه ي عمل درآورد. بدون شك خود در و اشتباه امري مي پندارند، خرد فاقد را طبيعت يا و خدمت منافع قدرت مي باشد. حاكمان بدين گونه استيالي خود را بر جامعه توجيه مي كنند. ادعا مي كنند بدون وجود و زندگي كنند نمي توانند در كنار هم افراد جامعه آنان امنيت در جامعه از بين مي رود. آنان خويش را برخوردار از هوش و ذهن برتر براي اداره ي جامعه مي دانند. انسان امنيت ايجاد باني را خودشان و ناميده انسان گرگ را خودشان كه امنيتي همان مي كنند؛ قلمداد جامعه در خودشان جامعه در ناامني ايجاد عامالن برچيدند. آنرا مي باشند و نياز به مغز متفكري براي از بين بردن معضالت اين سازوكار و مغز متفكر ناامني ها را توجيه مي كنند. و به دست يابي راه در قدرت و دولت ناميدند. دولت را اهدافش ذهنيت جامعه را مورد استثمار قرار داد. از ابتداي آموزشي مراكز و ايدئولوژيك مبلغان تاكنون تاريخ وابسته به تمدن مركزي چنين نقشي را برعهده گرفته اند. اين مراكز و افراد با هدف از بين بردن خرد جمعي جامعه و به اسارت كشاندن آن، ذهنيتي دور از واقعيات تاريخي در مغز نقش نموده اند. خرد جامعه، تحميل بر جامعه را مركز چگونه مغز مي نمايد. ايفا جامعه براي را انسان فرمان دهي به اعضاي بدن و نقش هماهنگي ميان آنها براي انجام حركتي صحيح را انجام مي دهد، خرد جمعي جامعه نيز همان كاركرد را دارد. يعني تمامي عرصه هاي مختلف به نيل اقشار آن را در حركتي هماهنگ جهت جامعه و آزادي و حقيقت ـ كه در ذات جامعه نهفته است ـ رهنمون ارگانيسم هاي نمي تواند خارجي مغزي چگونه مي سازد. نيز جامعه از سازد، خرد خارج هماهنگ را ديگر بدني داشت. نخواهد را جامعه اصلي اهداف پيشبرد توانايي يعني اساسي اش بافت هاي و كاركرد ذهنيت جامعه اگر

ذهنيت، بستر سلطه پذيري يا آزادي

سيروان آريو ليالخ

Page 49: Welate Azad 60

49بحران جامعه بدون شك وابسته شود و سياست، اخالق را فرا خواهد گرفت. بهتر است بگوييم جامعه اي نمي ماند

آن ميان روابط چون تبديل و رفته بين از از مجزا ارگان هايي به مركزي مي شود. هم كه آن، مديريت جمعي خرد همان

با ذهنيتي از آن سلب مي كنند. جامعه را جامعه مي باشد خدمت به ندارد، هويتش با رابطه اي هيچ كه القاءشده منافع قدرت و دولت درمي آيد. تمدن مركزيت گرا نهاد اداره ي نهاد و جامعه اخالق بافت جايگزين را حقوق دولت را جايگزين بافت سياسي آن مي نمايد. علت دوري كاراكتري دادن آن، به بي عالقگي و سياست از خلق اخالق از زماني كه است. آن به دروغين و فريب كارانه شيوه ي رفتار، چون اصطالحاتي مي آيد، ميان به سخن به اين چنيني مواردي و سخن ورزي نحوه ي برخورد، متشكل فقط اخالق آنكه حال مي كند. خطور ذهن مان ارزش هاي از صيانت به اخالق نيست. مفاهيم اين از تالش هاي و رنج ها حاصل كه جامعه آفريده شده ي اخالقي بافت از جامعه اي هر مي پردازد. است، فراوان بافت دو چون است. برخوردار خود ويژه ي سياسي و در مي شوند، تغذيه جامعه ذهنيت از سياست و اخالق صورت عدم برخورداري جامعه از ذهنيتي متعلق به خود، فاقد جامعه اي مي شوند. كارايي فاقد نيز بافت دو اين بدون شخصيت افرادي خود، به متعلق اجتماعي ذهنيت خودمديريتي استعداد بدين گونه مي دهد. تشكيل را نابود اجتماعي معضالت از برون رفت امكان و جامعه براي دولت و قدرت اين مهم، عرصه را مي شود. فقدان فراخ مي كند. بدين ترتيب براي تحليل صحيح اين مقوله ناچاريم به دوره هاي تاريخي و معضالت پيش آمده در هر بپردازيم. آنها بروز ذهنيتي داليل و دوره ها آن از يك و ذهنيتي هژموني ايجاد نئولتيك زمان در الف ـ نشات گرفته و اجتماعي عمدي معضالت آمدن به وجود مي پيوست به وقوع مشكلي اگر نداشت. وجود انسان از ذاتي دفاع و جمعي خرد مكانيسم هاي بردن به كار با جامعه مانع از گسترش و تأثيرگذاري منفي آن بر جامعه مي شدند. اما بعدها و در زمان تشكيل جوامع سومر و مصر و تصاحب ارزش افزونه و محصول مازاد، ازطريق توسل به روش هاي سازمان دهي شده از سوي تمدن ها و انباشت

بزرگ سرمايه و قدرت، معضالت اجتماعي جامعه پديد آمدند. همزمان نيروي ذاتي آن را فرسوده نمودند. در اين نسبت توليد راندمان عصر بسيار نئولتيك زمان به عصر اين بود. يافته ارتقاء نئولتيك جامعه ي استثمار آفريده شده ارزش هاي و از استفاده با آن سوي از انحصارهاي تجاري و يا روش هاي زورمدارانه بود. در اين برهه در ازاي سيري شكم از بردگان به طرزي طاقت فرسا بزرگي و جالل دادن نشان خود، منافع به خدمت براي خود و به ذلت كشاندن جامعه، كار مي كشيدند. اين عصر است. انحصارطلب و مركزيت گرا سيستم سرچشمه ي سيستمي كه تا زمان حال، البته با تغييرات ظاهري و حفظ درون مايه به درازا كشيده شده است. جامعه ي انساني را به سطح جامعه اي حيواني و حتي پائين تر از آن تنزل دادند. را جنگ هايي انحصارطلبي، و نظامي گري به توسل با ارزش افزونه هاي شان غصب هدف با جوامع ديگر عليه و فزوني تعداد برده ها انجام مي دادند. همزمان با پيشرفت پيشرفت مي نمايد. پيشرفت نيز تحليلي خرد ابزارآالت، گزينه ها چينش و بيشتر تفكر به را انسان آالت و ابزار و انتخاب بهترين و يا بعدها به گزينش بدترين واداشت. به وجود دوره اين در جهنم و بهشت قبيل از كلماتي آمدند. با به فالكت كشاندن جامعه، بزرگ ترين آرزوي انسان ها مرگ براي دست يابي به بهشت يا همان جامعه ي زمين روي بر بهشت گونه حيات ديگر بود. نئولتيك دست نايافتني متصور مي شد. جهان به محلي دردآور براي جامعه و انسانيت مبدل گشته بود. انسان ها هر روز ده ها بار آرزوي مرگ مي كردند تا از اين زندگي فالكت بار رها به انحصارطلب و مركزيت گرا سيستم حمله ي با شوند. مي باشند بنيادين جامعه پايه هاي ـ كه سياست« و »اخالق را جامعه اخالق ساختند. به ضعيفه اي تبديل را جامعه ـ ناهنجاري را هنجار نابود نموده و ضدارزش را ارزش و دانستند امري دولتي و حكومتي را دادند. سياست جلوه درآوردند. خود انحصار به و ربودند جامعه از آنرا و جهت تضعيف جامعه، بنيان هاي اصلي آن يعني اخالق و سياست را مورد هجوم قرار دادند. از طريق حاكم كردن هژموني ذهني، جامعه را از ارزش هايش منفصل نمودند. آسيميالسيون و نهادهاي مستعمره سازي اين كار را انجام دادند. هيچ ارتش و هيچ سيستم زورمدارانه اي نمي تواند

سقوط با و اخالق ذهنيتي، سقوط با دچار را جامعه مي شود. نابود سياست اخالق، را دولت و نمودند خودكم بيني و خودباختگي

دادند. جلوه يافته خدا نيمه حالتي و بزرگ ناجي،

ذهنيت، بستر سلطه پذيري يا آزادي

Page 50: Welate Azad 60

وآلتي ئازاد 50به اندازه ي فتح اذهان جامعه را مستعمره ي خويش نمايد. سياست اخالق، سقوط با و اخالق ذهنيتي، سقوط با نابود مي شود. جامعه را دچار خودباختگي و خودكم بيني نمودند و دولت را ناجي، بزرگ و حالتي نيمه خدا يافته ارزش هاي خالق كه زن بر ديگر جانب از دادند. جلوه جامعه ي نئولتيك بود حمله برده و با تفوق نظام مردساالر ـ با توجه به امكانات انحصاري اي كه و نيست نمودن زن در دست داشتندـ سير پيشرفت جامعه را منحرف نمودند. در اين دوره بروز قحطي و بالياي طبيعي و البته حرص و ولع سيري ناپذير سرمايه اندوزي، راه را بر مستعمره كردن مناطق پيرامون و يا حتي دوردست گشود. قتل عام انسان ها به بيشتر قتل عام و مي شد پنداشته بزرگ افتخاري مانند مقطع اين در بود. دولت بودن بزرگ و ابهت معناي مي باشيم اقوامي سوي از همه جانبه مقاومتي بروز شاهد ارزش هاي بر با تكيه و نرفته كه زير يوغ تمدن مركزي بودند. حتي نگه داشته پويا را جامعه شان اجتماعي خود، از طريق از سوي تمدن مركزي نظامي در زمان حمله ي به كارگيري حق دفاع مشروع، از موجوديت خود صيانت شده، مرگ به حاضر حتي آنان مي آوردند. عمل به مرگي دچار و نداده سلطه گران خواسته هاي به تن اما نظر در آنان براي سيستم كه نمي شدند ذهنيتي معنوي ـ گرفته بود. هرچند ضررهاي جاني فراواني متحمل شدند، نمودند. حفظ را خود جامعه ي ذهنيتي موجوديت اما فقدان و بود جامعه يشان موجوديت در آنها موجوديت جامعه امري تصورناشدني. تاريخ اين مقاومت ها همزمان نبودن جوابگو از بعد حماسه هاست. و اساطير عصر با استثمار براي گذار از مسائل به وجود آمده از سوي بابل و آشور در كنار به كار گرفتن آن روش ها، توسعه ي علم و صنعت و انحصاري نمودن آن آزموده شد. در اين زمان امپراطوري بزرگ تجاري تشكيل مي شود كه از اروپا تا شرق را دربر مي گيرد. البته فلسفه نيز هر چند كه خواست گام هايي براي رفع اين مشكالت اجتماعي بردارد اما قادر به گذار نشد. انحصاري سازمان يافته تر در همه ي زمينه ها با رنگ و لعابي ديگر و با پيشرفت هاي علمي به شيوه اي ديگر انجام مي گرفت. زن به برده اي كامل كه شيطان ناميده

نگه داشته دور اجتماعي عرصه هاي تمامي از و مي شد ماشين مانند و مرد خادم زن، بود. شده مبدل مي شد، بچه زايي نگريسته مي شد. معضالت اجتماعي نه تنها بهبود با شد. بيشتر انساني جامعه ي فاجعه ي عمق بلكه نيافتند، گسترش شهرها در راستاي منافع تمدن مركزي، ارتشي از برده ها مهيا شد. در اين زمان برده ي بيكار نيز به وجود آمد و نظام با ايجاد بيكاري سعي در كسب سود بيشتر داشت. مر گبار گونه اي به كه را برده بهترين بها، نازل ترين به تحكم و فشار گرفت. اختيار در مي كشيدند كار او از و... صنعت گران برده ها، كارگران، دهقانان، زنان، بر بيشتر مي شد. مجال زندگي كردن را از آنان مي ستاندند.

مسائل بروز اوج روم امپراتوري زمامداري دوره ي نظام بود. خلق ها بودن ناراضي و جامعه در بحراني برده داري و ساختاري كه پديد آورده بود با فروپاشي شهر روم كه سمبل آن بود فروپاشيد. كساني كه روميان آنها را بربر مي ناميدند بر روم هجوم برده و امپراطوري را در هم شكستند. آنان نه تنها بربر نبودند بلكه گروه هاي مستقلي بودند كه در پي آزادي و دموكراسي بودند و مي خواستند امپراطوري خونخوار و وحشيانه ي روم را از ميان بردارند. بود مركزي تمدن نظام و روميان واقعي بربران واقع در تأثيرات دوره اين بود. كشانده انحطاط به را جامعه كه امپراتوري هاي است. گذاشته نيز ما جوامع بر را خود ايدئولوژي و از باشد نيز هر جا كه الزم امروز درنده ي هر جا كه امكان آن وجود ندارد با توسل به زور، جامعه را تسليم خواسته هاي خويش مي نمايند. چيزي كه در حال امپراتوري هاي با كاماًل مي بينيم ايران دولت در حاضر مختلف طرق از مي كند. برابري آشور و روم خونخوار مي كنند. فرمانبري به مجبور از او برده يورش جامعه بر توسط جامعه سياسي و اخالقي بافت هاي عليه حمالت به حد قانوني نهادهاي و سياسي شده دين ابزار با دولت كه همان گونه بي گمان است. رسيده مشمئزكننده اي دست روي دست جوامع بوديم آن شاهد نيز تاريخ در نمي گذارند و ناظر وحشي گريهاي آنها نخواهند بود بلكه با اتكا بر نيروي ذاتي شان با آن به مقابله برخواهند خاست. حاكم زمان روم امپراطوري فروپاشي از بعد ب ـ

بايستي هدف دست يابي به دموكراسي و كسب آزادي باشد، نه رسيدن به قدرت و دولت. اين دو مفاهيمي متناقض مي باشند. نبايستي براي رسيدن به دموكراسي و آزادي ابزاري كه با آن هم خواني ندارد را به كار آورد. گاهي اوقات خود ابزار به هدف نهايي مبدل شده و هدف مانند ابزاري نگريسته مي شود. يعني هدف، ابزار رسيدن به آن را مشروعيت نمي بخشد. بايد ابزار نكويي را براي رسيدن به هدف انتخاب نمود.

Page 51: Welate Azad 60

51توحيدي اديان جستجوي است. توحيدي اديان گشتن براي خدا را مي توان جهت از بين بردن خداياني دانست كه را مشروعيت مي بخشيدند. فرعون ها و نمرودها مديريت مديريتي كه هيچ حق و حقوقي براي جامعه قائل نمي شد خود در را جامعه مادي، معضالت آنان سيستم در و تغيير در ساخت چنين اديان در پي اين غرق نموده بود. مديري آنها، جديد خداي تا بودند اجتماعي مديريت دموكراتيك تر باشد؛ خدايي كه اراده ي انسان ها را مدنظر قرار دهد و برده داري را مشروعيت نبخشد. خداي اديان و بود تجاوز و برده داري، ظلم، گرسنگي توحيدي ضد برخاست. مبارزه به بودند، انسان ستيز كه بت هايي عليه آنان در پي آن بودند كه سرمايه و دانش انحصاري را كه به قدرتي مهارنكردني تبديل شده بود، از تمدن مركزي گرفته و به جامعه برگردانند. اما خود نيز گرفتار وسوسه ي قدرت شده و بعدها سرمايه و دانش اندوختند و بدين گونه با ابتدا كه توحيدي اديان نمودند. تضعيف را جامعه هدف چاره يابي معضالت اجتماعي كه در عهد برده داري بعدها اما كردند. ظهور بود، شده گرفتار بدان ها جامعه راستاي همان به وجود آمد در انحرافاتي كه در آن با و سيستم قبلي خود را سازماندهي نموده و نه تنها معضالت با را جامعه دادند. فزوني بلكه فرونكاستند، را اجتماعي دولت و قدرت منافع خدمت به و نموده بيگانه دانش فرقه فرقه شدن درآوردند. جنگ و درگيري، اختالف و بيشتر سهم تصاحب براي تالش هايشان از حاكي اديان، از ارزش افزونه ي جامعه مي باشد. جنگ قدرت طلبي اي را شروع نمودند كه خود عليه آن و براي ايجاد صلح و از بين بردن فقر و بيكاري به وجود آمده بودند. مشكالت را تجديد نمودند و حتي مي توان گفت روند تخريب جامعه خواهان كه توحيدي اديان جنبش بخشيدند. سرعت را مركزي تمدن از ناشي محروميت و بيكاري برچيدن ننهادند. فراتر پا رفرميستي تالش هاي برخي از بود،

محدود را قدرت نتوانستند تنها نه ابراهيمي اديان كنند، بلكه بر آن افزودند. آنان چهره اي الوهي به دولت نيروي بخشيدند و اخالق و سياست جامعه كه و قدرت را است دموكراتيك جامعه اي به رسيدن براي پويايي اوج به قبيله اي و قومي ملي گرايي نمودند. بي كاركرد رسيد كه منجر به نسل كشي هاي بسياري شد. غناي ذهنيتي و آفريقا در چه و خاورميانه در چه جامعه فرهنگي و فراواني محدوديت هاي بردند. بين از را اروپا در چه و آوردند. به وجود فرهنگ و انديشه نگرش، تكثر راه در

جامعه اي تك تيپي كه مجال پيشرفت در آن از بين مي رود را به وجود آوردند. قرابت با جامعه ي فرادست را ارزشي فرودست جوامع سوي از تالشي و مي پنداشتند اخالقي براي هم رنگ شدن با جامعه ي فرادست آغازيدن گرفت. جامعه در اتوآسميالسيون رواج بر را راه پنداشت اين برگزيده ي خداوند اقوام و بندگان مانند را گشود. خود و خلق ها شد. ديگر جوامع اتوپياي به تبديل نمودن، فرهنگ هاي اصيل با ظهور قبيله گرايي و قوم گرايي مورد دين براي جوالنگاهي به جهان گرفتند. قرار سركوب عجين گشته با قدرت مبدل گشت. محروم ماندن جامعه ي از برخورداري با كه اصيل فرهنگ هاي اين از انساني قدرت با مقابله به هميشه سياسي و اخالقي ذهنيت هاي و دولت و انحراف تمدن پرداخته بودند، نيروي چاره يابي پيشاهنگان آنان گرفت. جامعه از را اجتماعي معضالت از نو بنا نمودن جامعه ي طبيعي و كمونال بودند كه دين بر بدين گونه كشاند. انحطاط به آنرا قدرت به آميخته ضربه اي جامعه آفرينندگي و سازندگي پويايي، نيروي بي دريغ منكر تالش هاي نمي توان البته وارد شد. مهلك و راديكال آنها شد، اما در نهايت در تله اي كه براي آنها به قدرت بودند، گرفتار آمدند. دين معطوف گسترانيده هيچ تفاوتي با تمدن برده داري نداشت و تنها شمايي ديگر از بدتر زن به نسبت جامعه ديدگاه بود. گرفته خود به قبل شده و قوانين مردساالر با آيه هايي كه از سوي خدا نازل شدند در جامعه حاكم گرديدند. شكست دوم بر زن كه پايه ي اصلي جوامع مي باشد، وارد شد. به جاي برده، سرف)رعيت( به وجود آمد. خشونت مرد عليه زن از سوي اديان مشروعيت بخشيده شد و زن را از زنده به گور شدن به نجات داده و در چهار ديواري خانه محبوس نمودند. گونه اي كه روزانه ده ها بار آرزوي مرگ مي نمود. تمامي فرامين به روايت ها و احاديث با را زن رفتار و حركت كشاندند. اسارت بند به را او و مي دادند پيوند آسماني پيچيده ي مسائل از گذار براي تالش هاي شان تمام ابزار قدرت به تشكيل انقالب ذهنيتي، انجام اجتماعي و تنها نه مسئله اين انجاميد. خودشان به متعلق دولت و گره گشاي مسائل اجتماعي نبود بلكه بر ژرفاي آن افزود. باعث كه اجتماعي ذهنيتي مسائل سرچشمه ي و قدرت مي شود، جامعه در عديده اي معضالت بروز پيدا راه چاره اي دموكراتيك زمانيكه تا دولت مي باشد. بايستي به عمل آورد. برون رفت آنها از نمي توان نشود، باشد، آزادي كسب و دموكراسي به دست يابي هدف

ذهنيت، بستر سلطه پذيري يا آزادي

Page 52: Welate Azad 60

وآلتي ئازاد 52متناقض مفاهيمي دو اين دولت. و قدرت به رسيدن نه آزادي و دموكراسي به رسيدن براي نبايستي مي باشند. گاهي آورد. به كار را ندارد هم خواني آن با كه ابزاري هدف و شده مبدل نهايي هدف به ابزار خود اوقات ابزار رسيدن يعني هدف، ابزاري نگريسته مي شود. مانند ابزار نكويي را براي بايد به آن را مشروعيت نمي بخشد. طبقاتي شدن، شهرنشيني نمود. انتخاب به هدف رسيدن و يكي گشتن با قدرت و دولت، ضربات جبران ناپذيري كه كساني آورد. وارد كمونال جامعه ي پيكره ي بر را و اجتماعي معضالت گشايش و انسان رهايش ادعاي وحشيانه ي سركوب به خود داشتند، را ذهنيت انقالب و وحشت و رعب ايجاد با مي زنند. دست مخالفان شان خالق ذهنيت خويش، ايدئولوژيك مراكز طريق از مخالفان ايده هاي و فكر نمودند. جمود دچار را جامعه مي ناميدند. جادوگر را آنان يا و داده جلوه شيطاني را اعدام، آتش، در سوزاندن چون اعمالي با را آنان مي نمودند. مجازات و... سرشان پوست كندن سنگسار، دين سياسي شده يكي از سيهكارترين دزدان سعادت ما تا روزگار بر جامعه تأثيرات سوء آن آدمي است كه بسيار در نيز هم اكنون كه است چيزي اين دارد؛ وجود انجام از كشورهاي كه نظام ديني در آن حاكم مي باشد مي گيرد. آنان مخالفان را ملحد و مشرك ناميده و آنها را به دار اعدام مي آويزند. كشور به اصطالح اسالمي ايران نيز يكي از اين حكومت هايي مي باشد كه دين دولتي شده

و اسالم سياسي شده را در راستاي ممانعت به كار مي گيرد. ايده هاي جديد بروز از تحميل جامعه به را خود واپس گرايي آن ذهني شكوفايي از مانع و مي نمايند ذهنيتي با جامعه اي بدين گونه مي شوند. سياسي شده اسالمي در گرفتار و دولتي ميان دروني جنگ هاي مي آورد. پديد ارزش هاي بر را عرصه مختلف مذاهب

پر فضايي مي نمايد. تنگ تر جامعه اخالقي و سياسي شكوفايي از مانع كه نموده ايجاد را ناامني و جنگ از مي شود. جامعه معنوي و مادي اخالقي، دستاوردهاي حتي جنگ ميان اديان مختلف كه هزاران قرباني به همراه داشته ضربه اي ديگر است بر جامعه ي اخالقي و سياسي. با ابزار دين و ايجاد اختالف ميان معتقدان به آن، جامعه را تكه تكه مي نمايند. جامعه ي ضعيفه گشته ديگر توان ديدن مسائل اجتماعي و تخريبات ذهنيتي آن را نخواهد داشت و

نمي تواند با آنها به مبارزه برخيزد. فاناتيسم ديني و مذهبي را جامعه و وجدان جمعي مي نمايد را كور چشمان شان حيطه ي در دين كاربست طريق از مي كند. ناكارآمد قدرت و دولت، آنها را از مفهوم هاي اخالقي و سياسي اش تهي گردانيده و تعريفي غيراخالقي از آن ارائه مي دهند. اين تعريف جديد را متعلق به دين اصلي كه نشأت گرفته مي دهند. جلوه بود، بيداد برابر در مقاوم جامعه ي از جامعه كه با تمسك به دين خود را از گرداب فرعون ها و نمرودهاي زمانه رها ساخته، پايبندي بي حدوحصري به آن دارد. مركز آمال و آرزوهاي آنان براي دست يابي به بهشت است و نمي توانند در آن اصالحي به وجود آورند، را است آمده به وجود آن در بعدها كه تحريفاتي يا و در اديان كرديم اشاره آن به كه همان گونه كنند. رد گذشته پيروز گشتند اما به بهاي بيگانه گشتن با جوهره ي خودشان. اين داستان هم چنان ادامه دارد و شيعه كه زماني اصالح طلب و آزادي خواه بود را با ذاتش بيگانه ساخته و به خدمت منافع واليت فقيه در مي آورند. ظفر پيروزي بر شاه آنان را از تشخيص نيكي از بدي، حق از ناحق و جنگ به را ملي گرايي وامي داشت. تدافعي جنگ از هجومي دين گرايي افزوده و به تمامي آنرا از ذاتش دور ساخته اند. التيام را جامعه دردهاي تنها نه اديان كه همان گونه نبخشيدند بلكه جراحات وارده بر تمدن مركزي و قدرت و دولت را بهبود بخشيدند، شيعه ي دولتي نيز همين نقش را براي آمدن شاهي با نقاب روحاني بازي نمود. مذهب

گشت. پاكسازي دولت و قدرت نهاد توسط رفرم گرا ج ـ سومين مرحله ي بروز معضالت اجتماعي همزمان با قدرت هژمونيك تمدن اروپامحور تحت نام كاپيتاليسم با شد. آغاز 1500 .م سال از بعد مرحله اين مي باشد. روندي اطالعاتي و فناوري انقالب صنعت، پيشرفت روبه رشد به خود گرفت و ايده هاي خويش را از طريق آن را ساخته ي دست اخالق آنان نمودند. تحميل بر جامعه ضعفا براي محدود نمودن و ممانعت از انجام پيشرفت خود

معرفي جامعه هوش را خود كه نويني نهادهاي قدرت و دولت جامعه ستيز پديده ي به وابسته مي كنند، جامعه آموزش نقش نمي توانند آنها شك بدون مي باشند. نخست، درجه ي در مراكز اين اصلي اهداف كنند. بازي را دوم درجه ي در و جامعه بر خود ذهني حاكميت پي ريزي مي باشد. ذاتي اش ذهني دستاوردهاي از جامعه انفكاك

Page 53: Welate Azad 60

53انگاشته و بر آن مي تاختند. حقوقي را به وجود آوردند كه نمايد. حركت ملت دولت ـ منافع راستاي در تمامي به حقوق ايجادشده از سوي آنها تنها هدفش تسلط بر ضعفا بود. اخالق را با ذاتش بيگانه ساخته و حقوق خويش را به خورد جامعه مي دادند. بدين گونه بر يكي از پايه هاي اصلي تشكيل جوامع يعني اخالق، هجوم بردند. جامعه اي ضعيفه فاقد هرگونه اراده و معيار اخالقي كه مي توانستند آنرا به هر شكل و شمايليـ بدون اينكه مقاومتي از جانب آنان سر بزندـ درآورند را به وجود آوردند تا خادم منافع شان باشد. علم نيز به جاي تحليل، ريشه يابي و ارائه ي برون رفت از مي كرد. الپوشاني را آنها اقدامات اجتماعي، مشكالت استوار جامعه در بحران ايجاد پايه ي بر كه سيستمي خويش قدرت به علم، ويژگي اين بردن به كار با است و قوم گرايي پايه ي بر ملت دولت ـ زمان اين در افزود. نهادينه را اديان توحيدي شكل گرفت. خود قبيله گرايي نمود و در تمام روزنه هاي جامعه نفوذ كرد. با استفاده از هيواليي به مبدل تكنولوژيك، و صنعتي پيشرفت هاي بي رقيب گشت. ادعاي پايان دادن به جنگ را داشت اما از زمان حاكم گشتنش به اندازه ي كل تاريخ تمدن جنگ درگرفته است. تلفات انساني اين جنگ ها ركورددار بوده و امپراطوري آشور خونخوار را درنورديد. اين پيشرفت ها به جاي اينكه مشكالت ذهني جامعه را حل نمايد، بر ژرفا تغيير جهت قدرت نهاد آموزه هاي افزود. حجم شان و ذهنيت جامعه كه از ابتدا تاكنون با مكاتب ايدئولوژيك و مدارس دولت ادامه داشت، بسيار نهادينه شده و مدارس و اماكن آموزش عالي تحصيلي و نهادهاي اصالع رساني در تمامي جامعه برپا شدند. آنان سعي در تغيير ذهنيت جامعه و وابسته نمودنش به علم در خدمت دولت ـ ملت را داشتند. نهادهاي اين كمك با آنرا فراورده هاي و علم تمامي ذهنيت بدين شكل مي بخشيدند. مشروعيت آموزشي جامعه را براي قبول علم و دانش ارائه شده از سوي خود آماده مي ساختند. دانش و آگاهي را از جامعه ربوده و به انحصار خويش درآوردند. دانش و علمي كه در جامعه گذار جهت راهكار ارائه ي و مشكالت شناخت نقش از آنها را داشت، اكنون نقشي بحران زا به خود گرفته. با از قبيل دين گرايي، ملي گرايي، جنسيت گرايي ابزارهايي مرز آميختند. درهم را جامعه و دولت علم گرايي، و واضح ميان قدرت و جامعه را كاهش دادند. دشمن اصلي جامعه يعني دولت و قدرت را نشأت گرفته از بطن جامعه قبوالندن راستاي در آموزشي مراكز مي دادند. نشان

بدين گونه نمودند. بسيج را خود جامعه به كژفهمي اين ذهنيت جامعه گرا و ذهنيت دولت را يكي انگاشتند و در راستاي تزريق آن به جامعه كل امكانات خويش را به كار در فاشيسم ترويج در سعي ملت دولت ـ ساختار بردند. جامعه داشت. تا حدي توانستند به هدف خود نائل آيند به مانند آنها، زائيده ي افرادي چون هيتلر، موسيليني و و همين ذهنيت مي باشند. دفاع از ميهن و جامعه ي دولتي در آنها ابزار مشروعيت بخشي جنگ مقابل هجوم مخالفان، بود. در دوران هاي قبلي نسل كشي وجود داشت اما اكنون كل جامعه در خطر نابودي قرار داشت. جامعه را پاره پاره نمودند. در چنين وضعيتي مفهومي به نام جامعه ي واقعي ناكاركردي اند جامعه بافت هاي داشت. نخواهد وجود مي دهند. دست از را هژمونيك نظام با مقابله توانايي و توسط تاريخ تحريف ابتداي از شيوه اي چنين ما روزگار در كه شد آغاز زيگورات در كاهن ها ارتباط وسايل و عالي آموزش مراكز و دانشگاه ها البته در برعهده گرفته اند. را اين نقش جمعي و رسانه ها دولت شدن بزرگ و استعمار تعيمق يافتن با ما روزگار بدين گونه يافته اند. گسترش نيز نهادها اين قدرت، و نهادهاي از جامعه سلب مي كنند. را انديشه ورزي امكان نويني كه خود را هوش جامعه معرفي مي كنند، وابسته به پديده ي جامعه ستيز دولت و قدرت مي باشند. بدون شك آنها نمي توانند نقش آموزش جامعه را بازي كنند. اهداف اصلي اين مراكز در درجه ي نخست، پي ريزي حاكميت ذهني خود بر جامعه و در درجه ي دوم انفكاك جامعه از سال ها طي جامعه مي باشد. ذاتي اش ذهني دستاوردهاي تجربه اندوزي، اين ذهنيت را به دست آورده و بايستي از آن صيانت به عمل آورد. جناح روحاني وابسته به قدرت قتل عام كه نظامي جناح با پارالل جامعه، ذهن تسخير با انجام مي داد، جامعه را به انحطاط مي كشد. يكي با ايجاد حالتي به آنرا جامعه، اقناع با ديگري و هراس و رعب به منافع حاكمان درمي آورد. آماده جهت خدمت رساني الگوهاي ذهنيتي هنر، ورزش و رسانه ها از طريق سينما، هميشه آن مقابل در البته مي دهند. ترويج را خويش مراكز آموزش با مقابله مراكز آموزشي جهت از جامعه اين مكان ها، مقدس بوده و دولتي برخوردار بوده است. خالصه به طور و اخالق ها سنت ها، تمامي دربردارنده ي هويت جامعه مي باشند. محلي است كه در آن تجربيات نياكان نسل به نسل تا روزگار ما رسيده است. اين مراكز اكثراً به علت هجوم هاي دولت و قدرت يا به صورت مخفي

ذهنيت، بستر سلطه پذيري يا آزادي

Page 54: Welate Azad 60

وآلتي ئازاد 54و يا در مناطق كوهستاني واقع مي شوند و افراد جامعه در آن آموزش هاي الزم جهت صيانت از ارزش هاي شان را مي بينند. چون در غير اين صورت يا با رسوخ افراد دولتي نابود از زور استفاده با يا از اهداف خود دور مي شود و مي شوند. اين مكان ها نه تنها مكان آموزش سنت ها، آداب و رسوم و فرهنگ ها و به طور كلي تاريخ موجوديت يك جامعه بوده بلكه حتي در مواقعي نقش مركز دفاع مشروع مي نمايند. بازي نيز را جامعه ذاتي دفاع سازماندهي و خانواده جامعه، به ذهنيت انتقال براي مكان بهترين آريايي اقوام ميان در سنتي خانواده ي ساختار مي باشد. است. نموده ايفا را نقشي چنين هميشه كردها به ويژه و هميشه ذهنيت اجتماعي اش را به نسل آينده منتقل نموده و بدين گونه خود را از هجوم ذهنيتي سيستم تا حدودي هر كه خانواده ها كنوني ساختار با البته نموده اند. حفظ كدام شان به ارگاني از دولت مبدل شده اند، اين موقعيت به خصوص در خانواده هاي شهري با تهديد روبه رو شده نقش سنتي اجتماعي ساختارهاي و عشاير اقوام، است. صيانت از ذهنيت اساسي و واقعي جامعه را ايفا نموده اند. قدرتي و آموزشي دولت مراكز از به علت دوري چون كه ذهنيتي ساختگي به آنها مي دهد، سالم تر از ديگر اقشار كه جامعه اي عنوان به مي توانند آنان مانده اند. اجتماعي قرار قدرت و دولت آموزشي مراكز هجوم مورد كمتر از نمونه هايي مي توان نمايند. ايفا را نقش شان گرفته اند، كردستان روستاهاي از بسياري در نمود. مشاهده را آن فرهنگي كه در جامعه مشكالت را مطرح و حل مي كنند، بدون را مشكالت شان آنان دارد. وجود هم هنوز مي كنند. چاره يابي دولت حقوقي نهادهاي به مراجعه

بايد در تمامي نقاطي كه دولت سازماندهي آموزشي تشكيل است آكادمي هايي در جامعه را گسترانيده خود مشغول عرصه ها كليه ي در بايد آكادمي ها اين شود. فعاليت شوند. عرصه هاي اقتصادي، اجتماعي، بهداشت و سالمت، امنيت، حقوق و غيره بايد برمبناي نيازهاي جامعه كه سازمان ها اين كليه ي شوند. تشكيل و داده آموزش

به زندگي اجتماعي سر و سامان مي بخشند، كنفدراليسم از هر لحاظ دموكراتيك را پي ريزي مي نمايند. آموزش اصلي موانع از يكي و مي باشد اهميت حائز مبحثي پيش روي اجرايي شدن سيستم كنفدراليسم دموكراتيك، تحوالتي و تغيير اگر مي باشد. آموزشي مشكالت داده كالسيك آموزش به مربوط ذهنيت در ريشه اي قديمي سيستم از نتوانند آموزشي فعاليت هاي و نشود دموكراتيك كنفدراليسم سيستم نمي توان نمايند، گذار درهاي به نهايت در آموزشي شيوه ي اين نهاد. بنياد را را مشكالت از گذار نيروي و مي شود منتهي بسته از شكل گرفته ذهنيتي با زماني كه دليل همين به ندارد. چنين سيستم آموزشي اي، سعي در سازماندهي كمونال ـ دموكراتيك مي نمائيم، مي بينيم هر سازماني در اين مورد و گشته دور خود واقعي مسير از مي شود، پيشاهنگ تبديل به نيرويي براي پيشبرد اقتدار مركزي، ابزاري براي منافع هم چنين و دولت ساختار و ايدئولوژي به خدمت دوري و نوين دانش به رسيدن مي شود. آنان اقتصادي براي عامل حياتي ترين اقتدارگرا، ذهنيت از گزيدن گذار از بحراني است كه جامعه با آن مواجه شده است.آن در كه عصري در دانش و علم فرآورده هاي قرار داريم، ارزش هايي براي خدمت به انسانيت محسوب نگشته و دولت با انحصاري نمودن شان، آنها را به ابزاري مي برد. به كار خود قدرت تعميق و گسترش براي آگاهي، علم، آموزش و فرآورده هاي آن در صورت در پيش گرفتن رويكردي صحيح مي توانند به جامعه ي انساني واقعيات از دور آموزشي سيستم نمايند. شاياني خدمت فرد مي باشد و مسير حركت رو به آينده را براي وي روشن ساختار گرفتن نظر در با سيستمي اين چنين نمي نمايد. اجتماعي علوم درون مايه ي دولتي، و اقتدارگرا فكر و تحت عالي آموزش مراكز امروزه است. نموده تهي را كنترل هيئت هاي آموزشي دولت هاي منطقه، اين واقعيت را به خوبي نشان مي دهند. در ديگر دولت هاي قدرت گرا نيز وضعيت بدين منوال است، يعني از ويژگي هاي صحيح

مشكالت حل براي عملي گام هايي نمي توان نشوند حل جامعه ذهنيتي مشكالت تا داشت. خواهد درپي عكس نتيجه اي شود، برداشته هم گامي اگر برداشت. اجتماعي اسير نبايد نيايند؛ گرفتار قدرت و دولت سوي از گسترانيده شده دام در بايستي خلق ها بيان آنرا تاريخي نمونه ي چند كه شوند اشتباهاتي مرتكب و شوند قدرت وسوسه هاي برآيند. آن حل درصدد و شناخته را ذهنيتي مشكل برآمدگاه و عمق بايستي نموديم. برخاست. مقابله به استيالگر نيروهاي با نمي توان نشوند چاره يابي مشكالت اين تا

Page 55: Welate Azad 60

55رسيدن راه در فراواني موانع و گشته اند دور آموزشي دارد. سيستم آموزشي راستين وجود دانش و به آگاهي سدي گشته، دچار بدان كه انحرافاتي به دليل تاكنون اين زمانيكه تا و بوده مادري زبان به پيش روي آموزش استثمار پايان نيابد نمي توان بحث از دموكراسي نمود. تا پذيرش فرهنگ خلق كرد مورد زبان و زمانيكه هويت، واقع نگردد؛ با در نظر گرفتن هويت خود سياست ننمايد؛ آموزشي واقعي را در راستاي رسيدن به دانش و آگاهي آزاد زندگي به رسيدن راه در بگوئيم نمي توانيم نبيند؛ ذهنيت اينكه براي دولت برمي دارد. گام دموكراسي و اجتماعي خود را در جامعه اجرايي نمايد، با توجه به اينكه خواهان تشكيل ملت فرادست است با استفاده از تناقضات طبقاتي و ازهم گسيختگي هاي جامعه، آموزش خود را در امكان مي نمايد. طرح ريزي سيستم بقاي تداوم راستاي را آگاهي و دانش ضعيف، را اقتدار كه را آموزشي

گسترش داده و همگاني نمايد، از ميان برمي دارد. فعاليت هاي خود جامعه بايد مشكالت حل براي نداشته دولت از انتظاري و گرفته برعهده را آموزشي نگرش جاي به است، الزم اقدامي هر از پيش باشد. دموكراتيك كمونال ـ جامعه گرايي ذهنيت دولت گرا، با تنها آرماني چنين نماييم. حك انسان ها ذهن در را دموكراتيك، و آزادي خواهانه مبارزات سطح ارتقاي در برابر سيستم دولتي معنا مي يابد. در اين راستا مي توان ترويج براي مراكزي تأسيس يا و كتاب خانه احداث با سيستم پيشرفت به مادري، زباِن اصطالحات و زبان جامعه افراد جذب براي دولت نمود. كمك آموزشي و مي كند فراواني تالش خود اجتماعي عرصه هاي در آموزشي سيستم تا مي نمايد بسيج را امكاناتش همه ي خود را در خدمت رساني هر چه بهتر و بيشتر به منافعش بدين ببرد. مناطق دورافتاده ترين به حتي و ببخشد ارتقا جايي هر به را خود آموزشي سيستم بايد نيز ما خاطر محلي انجمن هاي و برسانيم دارد وجود جامعه كه و سازمان بايد شود. آموزش براي مكاني به تبديل ايجاد را موقت آموزش دوره ي دموكراتيك، نهادهاي و گروه هاي اجتماعات كه است هم چنين الزم و نموده كادرهاي آموزش براي شود. تأسيس علمي آموزش دموكراتيك، سياسي ـ احزاب بايد ديپلماتيك و سياسي آكادمي سياست تشكيل دهند. اگر خواهان دست يابي به به صورتي بايد مي باشند، دموكراتيك كمونال ـ زندگي نمايند. احداث را آموزشي اماكن دامنه دار و فشرده

از سوي ديگر سيستم آموزشي نيازمند تعيين برنامه اي فعاليت و منابع مناسب و همچنين مستلزم مباني و داراي حرفه اي كادرهاي آفريدن به نياز مي باشد؛ ويژه تالشي براي انجام امور تخصصي و براي پيشاهنگي خلق و جامعه و استعداد سطح به توجه با بايد آموزشي سيستم دارد. باشد همگاني و فراگير به شكلي البته و انسان ها هوش اين را شامل شود. آنان نيازهاي و افراد جامعه تمامي و مباحث اندازه ي به آموزشي سيستم كه معناست بدين فلسفي، اجتماعي، سياسي، آموزش بايد ايدئولوژيك فرهنگي، حرفه اي و ديگر جنبه هاي تخصصي را دربر گيرد. اساسي ترين و حائزاهميت ترين موضوع، آزادي خواه بودن آن مي باشد و سؤال كردن، كنجكاوي و كنكاش مسائل را بايستي مرزهاي نمايد. تبديل امري حياتي و ضروري به پست مدرنيسم، پوچ گرايي، يادگيري)ازبرنمودن(، پراگماتيسم، منطق سياه يا سفيد و مطلق گرايي را بشكند روشن گرانه ي فعاليت و تالش باشد. منعطف و پويا و تأسيس لذا، مستلزم فراگير دارد به طرحي نياز اجتماعي اماكن آموزشي براي خلق به مثابه ي امري بنيادين و اساسي است و مجبوريم در راستاي عملي نمودن آن گام برداريم.

تنها با انجام اين امور مي توانيم خويش را از ذهنيتي متعلق ذهنيتي و برهانيم آفريده جامعه براي سيستم كه حل جامعه ذهنيتي مشكالت تا باشيم. داشته خويش به مشكالت حل براي عملي گام هايي نمي توان نشوند نتيجه اي برداشته شود، اجتماعي برداشت. اگر گامي هم دام در بايستي خلق ها داشت. خواهد درپي عكس نيايند؛ گرفتار قدرت و دولت سوي از گسترانيده شده نبايد اسير وسوسه هاي قدرت شوند و مرتكب اشتباهاتي نموديم. بيان آنرا تاريخي نمونه ي چند كه شوند و شناخته را ذهنيتي مشكل برآمدگاه و عمق بايستي چاره يابي مشكالت اين تا برآيند. آن حل درصدد برخاست. مقابله به استيالگر نيروهاي با نمي توان نشوند

ذهنيت، بستر سلطه پذيري يا آزادي

Page 56: Welate Azad 60

سير در اهميت حائز قشري كه جوانان از تاكنون نگرفته صورت صحيحي تعريف بوده اند، جامعه تكامل تحت جهت باشد گرفته صورت تعريفي هم اگر است. و اصالت مبناي بر نه و است بوده آنان درآوردن كنترل سرشت حقيقي شان. آنان در چنگ لوياتان دولت و قدرت هميشه دست و پا زده اند. جوانان كه بخش عظيمي از جامعه اقشار ديگر با پيچيده اي روابط داراي مي دهند تشكيل را اقتصادي فرهنگي ، سياسي، نهادهاي همچنين و جامعه مي توان صورت اين در مي باشند. جامعه ايدئولوژيكي و در جوان قشر معضالت و مشكل كه رسيد نتيجه اين به عين حال مشكل و معضالت اجتماعي نيز مي باشند. جامعه با روزانه جوان قشر كه است مواجه مشكالتي همان با مطرح بايد كه پرسشي اولين پس مي شود. رودررو آن مشكل ريشه اي ترين و اساسي ترين كه است اين گردد مقطع كدام در اجتماعي مشكالت اين چيست؟ جامعه تاريخي پديد آمده و چگونه به تمامي اقشار جامعه سرايت تشكيل دهنده ي اساسي عنصر عنوان به جوانان نموده اند؟ جامعه، از چه جايگاه و نقشي برخوردارند؟ جوانان چگونه گرفته اند؟ قرار اجتماعي عديده ي مشكالت تاثير تحت حركت مشكالت چاره يابي راستاي در سطح چه تا نموده اند و يا عكس آن در پديد آمدنشان سهيم بوده اند؟ بازنگري مستلزم پرسش ها اين جواب يافتن حقيقت در است. فلسفي و جامعه شناختي ديدگاه از تاريخ دقيق صحيح درك طريق از تنها مذكور مطالب درك تاريخ امكان پذير است. يگانه راه دريافت حقيقت، شناخت عرصه هاي ديگر همچون نيز عرصه اين در است. تاريخ تحريف هاي و تخريبات علم و فلسفه سياست، اخالق ، بر جامعه، صورت گرفته نيروهاي حاكم از سوي بسياري است. به ويژه از سوي نهادهاي قدرت جهت واژگون نمايي شده گرفته به كار بسياري روش هاي تاريخي، حقايق مانده ناشناخته هنوز تاريخ حقيقت روي اين از است.

تاريخي آموزشي، نهادهاي تاسيس طريق از آنان است. نگاشته اند را رياكاري و فريب دروغ، از پر و ساختگِي به دانش امكان دستيابي آنان قبوالنده اند. به جامعه آنرا و انديشه ورزي جامعه را واقعي را از جامعه گرفته اند. قوه ي بر كامال جامعه بر حاكم نيروهاي نموده اند. جمود دچار و موجوديت حقيقت ، به آگاه جوامع كه واقفند امر اين منافع آنها را به خطر خواهند انداخت. بدين منظور با هدف پژوهش مان مبناي را تاريخ جوانان، مشكالت شناختن دريابيم. آينده و حال آن اعماق در تا مي دهيم قرار آن، از اشتباه آميز برداشت هاي يا و تاريخ درك عدم و شعور اين با شد. خواهد فراواني اشتباهات بروز سبب درون در تاريخ و تاريخ اعماق در »ما كه فلسفي درك . زد خواهيم ورق را تاريخ صفحه هاي است«، نهفته ما از ديدگاه جامعه شناسي كالن اولين فرماسيون اجتماعي به جانداران ديگر و انسان ميان تفاوت آن در كه است صورت آشكارا ديده مي شود. انسان در آن هويتي اجتماعي شكل گيري آغاز را سومر كه استدالل هايي است. يافته تاريخ حقيقت بر پرده پوشي جهت مي كنند، تلقي جامعه اقتدار طلب و دولت گرا نظام پليد منافع از مملو و بوده است. تغيير فرم هاي عشيره اي و قبيله اي در نتيجه ي تكوين و تكامل كيفيتي دروني جامعه صورت گرفته كه با طبيعت جامعه هيچ تناقضي ندارد. پژوهش هاي باستان شناسي اثبات دولت طبقه، پديده هاي كمونال جوامع در كه كرده اند نيامده پديد شخصي مالكيت نداشته اند؛ وجود قدرت و اشتراكي منافع بر مبتني افراد اجتماعي روابط است؛كل جامعه شكل گرفته است. در اينگونه جوامع، اخالق، حيات اجتماعي را سر و سامان مي بخشد و سياست امري همگاني است. هنوز اين دو فاكتور اصلي تشكيل جوامع، منحصر به مكان ويژه و يا طبقه ي خاصي نشده است. ارزش هاي مادي و معنوي جامعه متعلق به خودشان است. انسجام اجتماعي، شرط اساسي حيات است. بدون آن و يا در صورت گسست

دولت، منشأ تمامي مشكالت جوانان

كاوه ساالر

دولت، منشأ تمامي مشكالت جوانان

حاشيه اي بر دفاعيات رهبر آپو

Page 57: Welate Azad 60

57از آن، موجوديت افراد به خطر مي افتد. كل افراد جامعه در مراحل گفتگو، تصميم گيري و اجراي امور جامعه به صورت انحصاري ارگان هاي هنوز مي نمايند. شركت مشاركتي حيات نيامده اند. وجود به انديشه و سياست اقتصاد، جريان هم با هم آهنگي در تفاوت هايش با كل اجتماعي حيات نوع اين تحقيقات صورت گرفته طبق مي كند. پيدا حول محور نيروي اخالقي ـ وجداني جامعه و استعدادهاي ويژگي ها اين كه است آمده پديد زن زيباشناسانه ي 3000 حدود از مي يابند. بازتاب نيز جوامع مديريت در مشاهده اجتماعي حيات در عميقي تحوالت و تغيير ق.م مي كنيم كه روند تاريخ اجتماعي را دگرگون نموده است. اكنون بايد به چگونگي اين تحوالت و نتايج آنها بپردازيم.جامعه شناسي لحاظ از هم و منطقي لحاظ از هم توسط نخستين بار هيرارشي، پديده ي كه مي شود مشاهده جامعه ارزش افزونه ي ربودن با افراد از كوچكي گروه به وادار را جامعه اقشار ديگر آنان است. گرفته صورت فرمانبري از خويش نمودند؛ اولين نوع قدرت طلبي به اين تاريخي اين واقعيت نمود پيرساالري نهادينه شد. صورت مي باشد؛ شايد هم سرآغاز پديد آمدن مشكالت اجتماعي باشد. در هر صورت تخم قدرت طلبي از اين پس در جامعه كاشته شد كه بعدها به هيواليي به نام دولت مبدل گشت. احترامي از ژرنتوكراس ها)پيرساالران( گفت مي توان بوده اند، قائل آنها به نسبت كودكان و جوانان زنان، كه سوءاستفاده كرده اند. با گذشت زمان اين هيوالي كوچك را كيفي تحوالتي خويش سازماني متدهاي و ماهيت در ايجاد نمود. چيزي كه پروتوتيپ دولت گفته مي شود يعني دومين فرمانده، كاهن+ نيرومند+ و حيله گر مرد اتفاق مرحله ي پيرساالري است. كسب تجربه از سوي اين نيروها در كه شده باعث يافته اند، دست هم پيماني يك به كه

مرحله ي در كه جوانان برابر به سر زندگي تجربه ي كسب راهي طوالني هنوز و مي برند برتري احساس دارند، درپي براي سه گانه اين نمايند. و خود به جوانان جذب راستاي در آنان به كارگيري برابر در هرچه بيشتر نفوذيابي اقدامات به دست مادر زن ـ

عليه اعمال شده كنوني سياست هاي زد. فريبكارانه اي هم هنوز وابسته سازي شان، و آنان جذب جهت جوانان و نيرومند مرد سه گانه ي فريبكاري همان از نسخه اي اين مرحله فرمانبري حيله گر + كاهن + فرمانده است. در تحميل جامعه بر فرادستان اوامر برابر در فرودستان مطلق

نمود اظهار ترديدي مي توان بدون كوچك ترين مي شود. به عنوان جوانان و زنان بارعليه اولين قدرت طلبي كه هسته هاي حيات اجتماعي، ظهور مي كند. در زمان سومريان پروتوتيپ به ارگانيزاسيوني به نام دولت تبديل مي شود كه در است. برده دار برده ـ نظام پيشبرد هدفش اساسي ترين ابتدا ساختار قدرت داراي سازمان يافتگي وسيعي نيست. در ميان قشر محدودي بوده كه جهت تحكم بخشي به موقعيت خويش، هويت فرهنگي، اجتماعي و سياسي زنان و جوانان را مورد هدف قرار داده و به صورتي مستمر در اين راستا تخريب جهت منفي تبليغات و شايعه پراكني به دست براي را رويكردي چنين مي زند. جوانان و زنان وجهه ي رسيدن جهت جوانان و مادر زن ـ هويت بردن سوال زير مي كند. اتخاذ خود ايدئولوژيكي سياسي ـ انگيزه هاي به از گروه كوچكي كهنسال آغاز شد برده داري نظام آري تبديل گرديد؛ مي توان به سيستم پدرساالري مطلق بعد و است. تكاملي گذار كرده مرحله ي از چنين گفت دولت عناويني تحت دولت از صورت گرفته گوناگون تعاريف مونارشيك، دموكراتيك، جمهوري، شاهنشاهي، چون ،فئودالي برده داري استبدادي، ديكتاتوري، اوليگارشيك، در نمي تواند وجه هيچ به و... فدرال ملي، ،كاپيتاليست، دولت چون دهد. صورت تغيير دولت كيفيت و ماهيت و خون خواري ظلم، بهره كشي، استبداد، با است برابر جنگ هاي مداوم و بي پايان. شايد اين پرسش مطرح گردد كه مشكالت جوانان چه ربطي به دولت دارد؟ اما مشكالتي با آن رودررو به ويژه جوانان و در حال حاضر جامعه كه هستند، ناشي از موجوديت نهادي سازمان يافته به نام دولت بدون آيا كه داد پاسخ نيز پرسش اين به مي توان است. امكان پذير اجتماعي حيات تداوم دولت، نام به پديده اي اثبات شده كه است. چون مثبت پاسخ نه؟ يا بود خواهد

98درصد از طول حيات اجتماعي انسان، بدون وجود دولت سپري شده و افراد جامعه در نهايت رفاه، امنيت و آرامش نهادهاي و دولت مي شود گفته اينكه نموده اند. زندگي وابسته به آن بزرگ ترين مشكل جامعه و جوانان در طول هر تحت است. تاريخ از برداشتي صحيح بوده اند، تاريخ

استعمارگرانه جنگ هاي در جوانان از بي حدوحصر استفاده ي است. پير ساالري ذهنيت از ديگري شكل مقدس، جنگ نام تحت بهانه ي بخشيده اند. جنگ هايي چنين به ملي و مذهبي مشروعيتي است. بوده ميهن يا و مذهب از دفاع صورت گرفته، بيشمار جنگ هاي جنگ، بدون است. بوده دولت حيا ت بخش امر جنگ حقيقت، در هدف با دليل همين به است. ناميسر مستعمرات و فتوحات گسترش

است. شده گرفته به كار غنيمت آوردن به دست و جوامع ديگر چپاول

دولت، منشأ تمامي مشكالت جوانان

Page 58: Welate Azad 60

وآلتي ئازاد 58ليبرال، از دولت هاي سرمايه داري، اعم باشد ـ كه عنواني نهاد جامعه ستيز است. سوسياليست و اسالمي ـ دولت يك اين سازمان داراي ساختاري پيچيده و منسجم بوده كه، از آموزش ارتش، سياست، اقتصاد، تا گرفته جامعه ذهنيت درست مي دهد. قرار خويش كامل انحصار در را و... همچون يك زالو دسترنج جامعه را مي مكد. هيچگونه فكر در كند، اطاعت او از بايد هركس برنمي تابد. را مخالفي غير اين صورت بربر، وحشي، كافر و تروريست ناميده شده سازمانند، همان از شعبه هايي خود كه دادگاه هايي در و سركوب وحشيانه اعمال و شكنجه ها انواع با و محاكمه مي گردند. دولتمردان، شاهان و امپراطوران در طول تاريخ نموده اند. تلقي زمين بر حاكم خداي را خود هميشه زنان مي نمودند. اعالن شاه خدا ـ را خود سومري كاهنان و جوانان را در معابد)زيگورات( آموزش مي دادند. به دليل برخورداري جوانان از نيروي جسماني، آنان را در ساختن به انجام كارهاي سنگين وامي داشتند. معابد به عنوان برده

جنگ هاي در جوانان از بي حدوحصر استفاده ي از ديگري شكل مقدس، جنگ نام تحت استعمارگرانه به ملي و مذهبي مشروعيتي است. پير ساالري ذهنيت بيشمار جنگ هاي بهانه ي بخشيده اند. جنگ هايي چنين در است. بوده ميهن يا و مذهب از دفاع صورت گرفته، بدون است. بوده دولت حيا ت بخش امر جنگ حقيقت، جنگ، گسترش فتوحات و مستعمرات ناميسر است. به همين دليل با هدف چپاول ديگر جوامع و به دست آوردن غنيمت از را خويش ميليوني ارتش هاي است. شده گرفته به كار اقتصادي تامين مصالح سياسي و براي جوانان ساخته اند و خويش، آنان را استعمار نموده اند. جوانان را مطيع خويش و بي اراده نموده اند. هرگونه تحقير و تنبيه جوانان در ارتش، ميليتاريسم)نظامي گري( كه معضلي مي شود. شمرده روا كه شده پايه ريزي سومريان دوران در مي شود، ناميده كتاب در آپو رهبر است. يافته تداوم نيز حال زمان تا جامعه شناسي آزادي چنين تعريفي از نظامي گري مي كند: »اگر گلگاميش را به منزله ي اولين فرمانده ي تاريخ سمبليزه گردانيم، بهتر مي توانيم فرماسيون سنت نظاميـ ميليتاريستي ـ را واشكافي و تحليل كنيم. كارشان اين است: قشون كشي جهت شكار انسان ها تا نياز شهر به برده را برطرف سازند؛ مي نامند. بربر وحشي ـ را آنها كه قبايلي شكار همچنين و بربريت در سرچشمه ي كه مي شود ديده آشكارا بسيار وحشي گرِي اصلي، زورگويي شهري نهفته است. همچنين موجود مالكيت دولت، بنيان در كه است واضح بسيار است؛ در بنيان مالكيت نيز، فتح نظامي، مصادره و دستيازي وجود دارد. فاتح، ارباِب بالمنازع و صاحِب همه چيز است.«

يكي از ديگر نهادهايي كه كاركردي حياتي در رشد

و تكوين افراد هر جامعه دارد، نهادهاي آموزشي است كه تعريف آپو چنين دارد. رهبر قرار انحصار دولت ها تحت آنكه جهت جامعه »تالش : دارد آموزش از تفسيري و تجارب و آزمون هايش را به شكل معارف نظري و عملي سازد«. مبدل جوانانش به ويژه و منسوبان ذهن ملكه ي به اجتماعي شدن كودكان، از طريق فعاليت آموزشي جامعه مهمترين وظيفه ي جامعه مي يابد. آموزش كودكان تحقق است و نه وظيفه ي قدرت و دولت؛ زيرا كودكان و جوانان مطابق جوانان و كودكان آموزش مي باشند. جامعه ازآن جامعه حق و وظيفه خويش، اجتماعي سنن و ويژگي ها مي باشد. مسئله ي تداوم موجوديت خويشتن در ميان است. امر اين نمي تواند حق خود و جهت اجتماعي هيچ هستي وظيفه ي آموزش جوانانش را با نيرويي ديگر تقسيم كند و يا به نيروي ديگر محول نمايد. اگر نيروي مذكور حتي دولت و دستگاه هاي گوناگون قدرت باشد نيز، اجازه ندارند اين حق و وظيفه را به آنان محول نمايند. اگر عملي غير از اين توسط جامعه صورت گيرد، تسليم شدن در برابر انحصارات حاكمان محسوب خواهد شد. هيچ نيرويي به اندازه ي جامعه و در راس آن پدر و مادر، نمي تواند با كودكان و جوانانش تمدن ها جنايات بزرگ ترين از ديگر يكي گردد. يكي در طول تاريخ، محروم سازي جامعه از كودكان و جوانان با كه است اين جنگ ها اهداف مهم ترين از يكي است. توسل به اين دو طريق ، كودكان، زنان و مردان جوان را در درون سيستم خويش ذوب نمايد. جهت نيل به اين هدف آنان، زير سلطه ي خويش درآوردن به كانون هايي جهت بدين گونه بروكراسي)ديوان ساالري( مي دهند. تشكيل گرايشي نقطه نظر، يك از نيز تمدن تاريخ و گشته آغاز دستگاه هاي تشكيل و جامعه تضعيف جهت در است در جامعه تشكيل روش؛ اين به توسل با بروكراتيك دولتي و قدرت مدار جامعه ي تشكيل نيز و جامعه برابر و به كودكان تشكلي، در چنين طبيعي. برابر جامعه ي در جواناني كه از جامعه ي خود منفك شده اند، زبان ، تاريخ اساسي، متفاوتي آموخته مي شود. هدف فرهنگ كامال و بيگانه نمودن آنها از هويت خويشتن است. زندگي عاري از حيث ناممكن گردانيده مي شود. هم برايشان قدرت از ايدئولوژيكي و هم مادي، دولتي ترين هويت به آنان اعطا يكي اجتماعي طبيعت با را دولتي جامعه ي مي شود.گاه مي انگارند. اين امر اشتباه و پرتناقض است. به ويژه دولت ـ ملت ها، قبل از هر چيزي با توسل به آموزش، انحصارشان را بر روي تمامي كودكان و جوانان جامعه برقرار مي سازند؛ ديني ذهنيت و هنر تاريخ، رهگذار از كه شخصيت هايي پيشين خانواده ي فرزندان ديگر سرشته اند، فلسفي شان و قدرت مندان دارايي هاي شخصي و كودكان بلكه نيستند؛

دولت، منشأ تمامي مشكالت جوانان

Page 59: Welate Azad 60

59

مي باشند. ازخودبيگانگي، اينگونه نهادينه مي گردد. بورژوا، انحصار شديدترين آموزشي نقطه نظر از كه طبقه ايست آموزش است. نموده برقرار خلق ها و جامعه كل بر را ابتدايي را اجباري نموده؛ هنگامي كه لزوم برخورداري از بدان يادآوري مي گردد، به كارجويان دانشگاهي مدرك و قفس در جامعه جوانان قراردادن مرحله ي كه معناست اجباري حالت وابسته شدگي و ازخودبيگانگي منگنه ي مي گويد رهبري كه همان گونه بدين ترتيب است. يافته مسئله ي آموزش، به لحاظ ماهوي نياز به بافت هاي اخالقي وظيفه ي اساسا مي گرداند. اجباري را جامعه سياسي و است. اجتماعي آموزش به اقدام نيز سياست و اخالق جامعه اي كه خويش را آموزش ندهد، همانگونه كه امكان پيشبرد و پابرجا نگه داشتن نهاد اخالق و سياست ذاتي آن ازميان برداشته مي شود، هستي آن نيز پيوسته با خطر مواجه . برهد واپاشي و شدن فاسد از نمي تواند و بود خواهد نبايد انحصارگري نهادهاي دولتي بر ديگر عرصه هاي اجتماعي فراموش شود . به عنوان مثال انحصار در عرصه ي اقتصاد )كه نقشي بنيادين در حيات اجتماعي دارد(، يكي از اين انحصارها مي باشد. اگر ژرف بينانه به ساختار و ماهيت خصايص اقتصادي امور در كه مي بينيم بنگريم، دولت مصرف كننده ماهيتا دولت چون ندارد. توليدكنندگي بازرگاني، كشاورزي، توليد منابع چپاول مبناي بر است. معادن و همچنين غصب نتيجه ي كار و رنج اقشار مختلف در مي كند. پايه ريزي را اقتصادي خويش ساختار جامعه، مسير در دولت با سرمايه دار سرمايه ـ روابط بابت همين بدون درآمد را نمي توان دولتي تاريخ جالب توجه است. قشون كشي هاي هزينه ي نمود. تصور اقتصادي منبع و ديوان داخلي امور اداره ي و تسليحاتي مخارج بزرگ، و تجارت راه از كه سودي با دولتي ماموران دستمزد و تأمين مي آيد، به دست جامعه كاالهاي نمودن ردوبدل مي شود. در اين صورت نيز همگام با به وجود آمدن و رشد پديد جامعه در بيكاري و اقتصادي فقر معضالت دولت، مي آيند. با اين سياست افراد جامعه آسان تر به ايدئولوژي ها

نامتعادل رشد مي شوند. محتاج دولت سياست هاي و سياسي اقتصادي، سياست هاي با جهان كل در جمعيتي كه جامعه اي در دارد. تنگاتنگ ارتباطي دولت نظامي و مي كنند زندگي فقر خط زير كه بيكار انسان ميليون ها نخواهد كار نيروي مشكل دولت باشد، داشته وجود امور در را افراد بخواهد، كه دستمزدي هر با داشت. جوانان نيز اينجا در مي دهد. قرار استفاده مورد توليدي مي گيرند. دولت سوءاستفاده ي مورد قشري هر از بيش مشاغل دشوارترين به دادن تن به مجبور بيكار جوانان شده و در نهايت با دستمزدي ناچيز كه حتي كفايت حيات يا دانسته را دولت« »كارگر هويت نمي دهد، را روزانه سرباز كارگر، واژه هاي بنيان در مي شوند. پذيرا ندانسته و دانشجو هويتي طبقاتي ـ دولتي نهفته است كه با تبليغات مي شود. دادنشان جلوه مشروع بر سعي ايدئولوژيكي آزادي، چون عناويني تحت كنوني، حاكمان پاك تكاپوي در پست مدرنيسم و مدرنيسم دموكراسي، استعمار قدرت، دولت، پليد تاريخ از خود دادن جلوه تنها نه اجتماعي مشكالت آنكه حال دارند. انحصار و غربي اروپاي در سرمايه داري نظام رشد بلكه نشده، حل سيزدهم، و دوازدهم قرون در تدريجي صورتي به سياسي، ايدئولوژيكي، نهادهاي بر حاكميت همچنين از و...،كوهي صنعتي آموزشي، فرهنگي، اقتصادي، جنبش هاي چند هر آورد. پديد را اجتماعي مشكالت گزينه هاي داراي رفرماسيون و روشنگري رنسانس، نيز دموكراتيك تر و مساوت طلبانه تر عدالت خواهانه تر، نظام فرانسه، و هلند انگلستان، انقالب از بعد اما بودند، سرمايه داري يكه تازي خويش را در كل نهادهاي زيربنايي آنان نمود. اعالن هژمون گرايي تا سطح روبنايي جامعه و جنسيت گرايي و ملي گرايي ايدئولوژي هاي به توسل با تحميل مخالف گروه هاي ديگر بر را خود مشروعيت گردانيدند. ظهور مكتب ماركسيسم در اواخر قرن 18، اميد اما انسانيت بود. براي حياتي آزادانه تر و عدالت خواهانه تر آزمون شوروي سابق اثبات نمود كه سوسياليسمي كه آنها

آن راس در و جامعه اقشار تمامي اين مشكل طبيعتا با مشكلي دست به گريبان است جامعه اگر جوانان را نيز دربر مي گيرد. پس مي توان چنين نتيجه گيري كرد كه بزرگ ترين مشكل جامعه در دولت آگاهي، كه جامعه اي در اجتماعي. آزادي انكار يعني دولت است. نهفته پدرساالري ذهنيت و آزاد جواني و فرد مي شود. تضعيف دولت موقعيت كند، رشد سياسي اراده ي و سازمان يافتگي نيروي آزادي و دموكراسي نمايد، سلطه ناپذير بوده و مي توان به كه افكار و شخصيت خود را مجهز كه اينجاست در جامعه حكم مي رانند، خطرآفرين است. بر رانت خواري با كه گروه هايي براي گفت سركوب و استبداد دولت در مقابل جوانان به اوج مي رسد. زيرا در روحيه ي جواني سرشتي انقالبي موجود است؛ جواني يعني قيام در مقابل ظلم، استعمار و انحصار؛ نوعي نمايندگي وجدان و عدالت نموده اند. پيشاهنگي جوان اقشار را انقالبي جنبش هاي كل كه نيست بي سبب است. اجتماعي

دولت، منشأ تمامي مشكالت جوانان

Page 60: Welate Azad 60

وآلتي ئازاد 60در اذهان خويش ايده آليزه كرده بودند به ديكتاتوري مطلق و سرمايه داري ناب ختم مي شود. بدين ترتيب نظام دولت ـ ملت ابتدا در اروپاي غربي در اليه هاي انقالب فرانسه 1789 با ظهور و بعد در كل جامعه گسترش يافت. دولت ـ ملت استفاده از آزمون 5000 ساله ي ذهنيت پدرساالري با انواع و اقسام مدل ها، از خانداني گرفته تا دولت ـ شهر، امپراطوري، نظام منسجم ترين به و... مونارشي اوليگارشي، جمهوري، قدرت مبدل گشت. انباشت سرمايه تنها محدود به عرصه ي نيزهمچون سياسي ايدئولوژيكي ـ قدرت نيست؛ اقتصاد كه ارگانيزاسيوني مي شود. انباشته ) مادي)پول سرمايه ي سازماندهي هاي برداشتن ميان از با ماست، بحث مورد طبيعي و ذاتي ويژگي هاي دربردارنده ي كه اجتماعي جامعه است، به خود هستي و موجوديت مي بخشد. از اين نظر يكي دانستن دولت و جامعه اشتباه مي باشد. جامعه اي بدون دولت ممكن است اما دولتي بدون جامعه غيرممكن كوچك ترين در دولت كه است دليل همين به است. سازماندهي را خود خانواده( جامعه)يعني سلول هاي مي سازد. سازماندهي فاقد را جامعه مقابل، در و نموده اين است دست به گريبان مشكلي با جامعه اگر جوانان آن راس در و جامعه اقشار تمامي طبيعتا مشكل نتيجه گيري چنين مي توان پس مي گيرد. دربر نيز را ذهنيت و دولت در جامعه مشكل بزرگ ترين كه كرد پدرساالري نهفته است. دولت يعني انكار آزادي اجتماعي. اراده ي سياسي در جامعه اي كه آگاهي، سازمان يافتگي و رشد كند، موقعيت دولت تضعيف مي شود. فرد و جواني نيروي به مجهز را خود شخصيت و افكار كه آزاد مي توان و بوده سلطه ناپذير نمايد، دموكراسي و آزادي بر جامعه حكم با رانت خواري براي گروه هايي كه گفت و سركوب كه اينجاست در است. خطرآفرين مي رانند، در زيرا مي رسد. اوج به جوانان مقابل در دولت استبداد روحيه ي جواني سرشتي انقالبي موجود است؛ جواني يعني نمايندگي نوعي انحصار؛ و استعمار ظلم، مقابل در قيام كل كه نيست بي سبب است. اجتماعي عدالت و وجدان نموده اند. پيشاهنگي جوان اقشار را انقالبي جنبش هاي در دولت دانستن مسئول اجتماعي علوم ديد از بجاست. تشخيصي اجتماعي، مشكالت پديدآمدن روزانه مي كنيم، زندگي آن در ما كه جهاني در اگر دهند، مي از دست را جان خود در جنگ جوان هزاران ميليون ها اگر دانست؟ مسئول بايد را نهادي و كسي چه بيكاري پديده ي از تحصيل نكرده و تحصيل كرده جوان فرد ميليون ها اگر است؟ مسئول كسي چه مي برند، رنج به شكل اعتياد يعني دولتي سياست هاي پليدترين با جوان را دولت چه كسي از به غير در مي آيند، متحرك مرده اي

بايد مسئول دانست؟ بدون شك هيچ پديده ي اجتماعي اي نتايج معضالت اين نمي آيد. وجود به ،خودبه خود جوانان است. دولت شوم منفعت طلبي هاي و سياست ها كه جهان جغرافياي و فرهنگ مليت، قوميت، هر از فرهنگي سياسي، ايدئولوژي، شديد بمباران تحت باشند، هويتي بحران را آن ما مسئله اي كه دارند. قرار ذهنيتي و به با آن اشاره نموديم، نتيجه ي اعمالي كه مي خوانيم، در نمي توان است. شده جوانان دامن گير شكل عميق ترين داشت. بيمار جامعه اي از را سالم جواني پرورش انتظار ما جوانان حقيقت اجتماعي مان را در اعماق تاريخ گم ديگر مكاني و زمان در نمي تواند نيز آن يافتن كرده ايم. باشد. چيزي كه رئاليته ي اجتماعي تلقي مي شود، در واقع چيزي آيا است. شده تبديل جوانان اجتماعي مرگ به تراژيك تر از اين هست كه دو جوان از يك هويت مشترك قومي، زباني، فرهنگي و جغرافيايي در ارتش هاي متفاوتي بجنگند؟ يكديگر عليه ديگران)دولت ها( منافع براي

كل نهادهاي اجتماعي از دولت گرفته تا ارتش، مذاهب و اديان به دست انسان ساخته شده اند. در اين صورت تغيير و از ميان برداشتن آنها نيز به دست انسان امكان پذير است. زيباتر، صحيح تر و آزادانه تر معناست كه حياتي بدان اين پليد، حياتي به را خود كه شرطي به است. ممكن نيز تك بُعدي برداشتي نگردانيم. محكوم برده وار و ناصحيح از تاريخ اجتماعي به ميزاني اشتباه است كه ما تاريخ را در تاسيس و فروپاشي امپراطورها و دولت ها خالصه كنيم. اين موضوع صحت دارد كه تاريخ جوامع نانوشته مانده است و تاريخ عبارت از دولت انگاشته شده، اما بدين معني نيست كه جوامع فاقد تاريخ هستند و يا جوامع و گروه هاي آزاد نداشته اند. وجود زيسته اند، دولت حيطه ي از خارج كه هرگز شهر، محيط در متولدشده سازماني به عنوان دولت در كه نداشته را عشايري و قبايل طوايف، توان و نيرو برگزيده اند. را آزادانه حياتي صعب العبور كوهستان هاي زيسته اند روستانشيني شيوه ي به اكثراً مذكور گروه هاي شهري زندگي از عادالنه تر و آزادتر حياتي داراي و بوده اند. اينچنين جوامعي، اخالقي ـ سياسي اند. بدون دولت را اجتماعي نوع حيات زيباترين و صحيح ترين اما بودند، عشاير كنفدراسيون آنها سياسي اجتماعي ـ نظام زيسته اند. هم گفته مي شود كه داراي ساختاري انعطاف پذير مي باشد. بزرگ ترين ويژگي اين جوامع خودمديريتي جامعه است. فاقد ساختاري طبقاتي اند، هر عضو جامعه در تعيين سياست و پروژه هاي اقتصادي، امنيتي، آموزشي و مديريتي داراي مختص كه كرد درك مي توان آساني به مي باشد. نقش نهادهاي سازمان يافته ي تبليغات به دولت، دانستن سياست چه فرد يك است. سياسي موجودي انسان است. دولت

دولت، منشأ تمامي مشكالت جوانان

Page 61: Welate Azad 60

61روستايي چه شهري و يا غيره، جهت تداوم و حفظ موجوديت امنيتي داراي اقتصادي، مديريتي و امور بايد در كل خود سياست و برنامه باشد. خانواده خود نهادي داراي سياست بدون اجتماعي حيات اينكه ادعاي پس است. برنامه و دولت ممكن نيست، فريب بزرگ است از سوي دولت ها.متشكل محتوايي داراي دموكراتيك كنفدراليسم تصور آنچه برخالف است. سياسي اخالقي ـ جامعه ي از مي شود، هيچ كدام از اشكال مديريتي، مختص به روزگار ما نيست. كنفدراليسم شهري و مناطق به شكل چشم گيري در تاريخ جاي گرفته است. تاريخ از اين نقطه نظر، دولتي ـ سبب به دولتي فرم است. كنفدرال بلكه نيست؛ مركزي اما حيات است. بسيار رسمي گرديده، شناخته شده اينكه ملت دولت ـ مي باشد. نزديك تر كنفدراليسم به اجتماعي بنيادين دولت مدرنيته ي رسمي است و نظام به مثابه ي فرم كنفدراليستي دموكراتيك مورد مقابل آن را در مدرنيته ي شكل به صورت اين تعريف مي آورد. پديد دموكراتيك هرگز مي باشد. ممكن نيز غيردولتي سياسي مديريت اداري مديريت با را دموكراتيك مديريت هاي نبايد اما مي كنند، حكمفرمايي دولت ها گرفت. اشتباه دولت قدرت بر متكي دولت ها مي كنند. مديريت دموكراسي ها رضايت بر متكي دموكراسي ها درحالي كه مي باشند، است، امور سرلوحه ي انتصاب دولت ها در جمعي اند. مجبوريت دولت ها در انتخاب. دموكراسي ها در ولي در اما مي دهد؛ تشكيل را امور بنيان الزامي بودن و دموكراسي ها داوطلب بودن سرلوحه است. اصوال دولت ـ اسالمي، جمهوري خواه باشد كه عنواني هر تحت ملت و يكنواخت ملي، دولت يا و سكوالر جمهوري خواه ديگر به عبارت يا و يكنواختي هستند. رويه يك داراي فاشيسم در سرشت طبيعت جوامع نمي گنجد. زيرا جوامع ماهيتي تكثرگرا و متنوع از اقوام، مذاهب و اقشار مختلف دليل اين به دموكراتيك كنفدراليسم مي باشد. متفاوت و تفاوت عين در ندارد، يكنواختي كاراكتر هيچ گونه كه قرار خود مديريتي و سياسي فلسفي، مبناي را اتحاد بر اتكا با دموكراتيك فرهنگ كه اينجاست در مي دهد. ارزش هايي تاريخي ـ اجتماعي، احترام متقابل ملتي به ملتي به جنس مخالف و به مذهبي ديگر، جنس ديگر، مذهبي برقرار اجتماعي« »تعادل به عنوان را ديگر قشر به قشري دولتي روش هاي به نه اختالفات و مشكالت مي سازد. يعني با روش هاي دموكراتيك بلكه ـ يعني جنگ و ستيزـ گفتگو و مذاكرات سياسي ـ اجتماعي حل وفصل مي شوند. غناي لحاظ به كردستان به ويژه و خاورميانه همه ي فرهنگي، اجتماعي و تاريخي داراي يك دسته ويژگيست مي باشد. هم سرشت دموكراتيك كنفدراليسم مدل با كه

كردستان و خاورميانه خلق هاي كه نمود تاكيد بايد البته علي رغم تنوعات قومي، قبيله اي، عشيره اي و مذهبي به مدت طوالني به صورت كنفدرال زيسته اند. اگر امروزه كائوسي عربستان يمن، تونس، مصر، ليبي، عربي دول سياسي را خاورميانه كل و تركيه ايران، مانند دولت ها ديگر و فراگرفته، به سبب ناسازگاري فرهنگ خلق اين سرزمين ها با دولت ـ ملت هايي است كه از غرب به صورت وارداتي به آنها ديكته شده است. دولت ـ ملت و مذهب آن ملي گرايي با ترسيم مرزهايي جغرافيايي، سياسي و اجتماعي كه ملل و اساسا موجب از هم گسسته، را پرتنوع خاورميانه مذاهب قيام به اگر ديدگاه اين از است. شده داخلي جنگ اين تاريخي محتوايي پيام شان بنگريم، خاورميانه اي جوانان اين مي شود منعكس نيز رسانه ها در همچنان كه دارد. قيام ها با مشاركت و پيشاهنگي فعال و فداكارانه ي جوانان سازماندهي مي شود. رژيم ديكتاتوري واليت فقيه به عنوان تركيبي از اسالم سياسي و دولت ـ ملت نقش نمايندگي و دفاع از استبداد جهان شرقي را برعهده گرفته و در تالش در به سالم جان اجتماعي سياسي ـ طوفان اين از تا است برد. اما اين نظام ها مشروعيت ايدئولوژيكي خود را از دست داده اند. ديناميسم هاي داخلي موجب ريزش و فروپاشي شان اولين گزينه به عنوان را موجود نظام هاي اگر خواهد شد. همچون فدرالي دولت هاي دوم گزينه ي كنيم، قلمداد تمام و غرب و آمريكا نمايندگي به كه مي باشند عراق خاورميانه در حال رشدند. بدون شك در پشت اين گزينه نهفته است. آمريكا و به غرب نمودن ملل سياست وابسته غرب نه به دليل آنكه آزادي خواه و يا دموكراتيك باشند در امور خاورميانه مداخله مي كند، بلكه اساسا چشم به منابع هنگفت اقتصادي، سياسي و نظامي در خاورميانه دوخته اند. چيزي كه آزادي غربي و دموكراسي تلقي مي كنند بردگي و ازخودبيگانگي عظيمي است كه نبايد فريب خورده ي آن كه است دموكراتيك كنفدراليسم سوم، گزينه ي شويم. متكي بر سازماندهي و اراده ي ذاتي خلق ها مي باشد. بدون به عنوان اين كه در جبهه ي اول و دوم موضوع گيري كنند را راديكال دموكراسي خط مشي خلق ها مستقل جبهه ي مشاركت با آن اجراي و سياست تعيين مي دهند. پيشبرد داراي نيز نقطه نظر اين از مي گيرد. صورت خلق مستقيم را خود منافع خلق زيرا واقعيت گرايانه ترند. سياست هايي مدل، اين پيشاهنگ نيروهاي مي دهد. تشخيص صحيح تر جوانان هستند. جوانان به عنوان اقشاري كه در طول تاريخ مقاومتي عظيم در مقابل نظام هاي ستيزه جو، جنگ طلب و مشاهده كه همچنان نيز امروزه داده اند، نشان قدرت گرا برقراري عدالت در ذاتي انرژي و پتانسيل مي شود حاوي از هر قشر ديگر جامعه، بيشتر زيرا اجتماعي اند. و آزادي

دولت، منشأ تمامي مشكالت جوانان

Page 62: Welate Azad 60

وآلتي ئازاد 62تحت سياست هاي استعمار، استثمار و انحصارگري دولت سياسي ـ امور حل در نيز فلسفي لحاظ از گرفته اند. قرار اجتماعي، ديدگاهي متفاوت تر از ديگر اقشار جامعه دارند. عدالت خواهانه تر، اجتماعي، حيات به جوانان ديدگاه رهنمود اين با است. دموكراتيك تر و آزادي خواهانه تر تشكيل جامعه شناختي، و فلسفي اجتماعي، تاريخي، مشكالت حل در حياتي امري جوانان ذاتي سازماندهي كنفدراليسم گفتمان مي توان خاطر اين به است. موجود دموكراتيك كنفدراليسم از جزئي همچون را جوانان ـ دولت گرا نظام هاي كه راه حل هايي نبايد نمود. قلمداد گزينه ي به عنوان مي كنند، مطرح شرقي ـ چه و غربي چه جنبه ي آنها تحوالت و تغيير صحيح درك گردند. چون ظاهري دارند. در راه حل هاي مدنظر نظام، دولتي منحل و صدام دولت مثال به عنوان مي شود. تاسيس ديگر دولتي فروپاشيد ، دولت ديگري شكل گرفت اما مشكالت خلق ها همچنان پابرجايند؛ حتي عمق بيشتري نيز پيدا كرده اند. اين منطق چاره يابي نيست، بلكه الپوشاني مشكالت است. در اينجا مي توان به تماميت نظري ـ عملي كنفدراليسم جوانان يا و نگردد عملي اگر افكار و نظريات زيرا نمود. اشاره عملي خارج از محتواي نظري انجام شود، ارزش و جايگاه حقيقي خود را از دست مي دهند. خودسازماندهي جوانان با استفاده از نيروي فكري و عمل ذاتي در كل عرصه هاي سياسي، فرهنگي، اقتصادي، ادبي و هنري، به امري اجتناب به مختص بحث مورد سازمان است. گشته مبدل ناپذير جوانان خواهد بود. آلترناتيوي است در مقابل سازمان هايي تاسيس كردن كنترل و وابسته سازي جهت دولت كه نموده. به عنوان مثال دولت در تشكيل بسيج دانش آموزي، دانشجويي و انواع و اقسام ديگر بسيج ها، از ضعف و خال سازماندهي هاي اگر مي گيرد. بهره جوانان سازماندهي و... كارگر دانشجو، دانش آموز، جوانان دموكراتيك پيشرفت پيدا كند، در اين صورت خاليي نمي ماند تا دولت ضعف، نقطه ي بزرگ ترين كند. استفاده آن از بخواهد سياست هاي مقابل در ذاتي نيروي سازماندهي عدم خطر سركوب گر و استبدادي دولت است. بسيج يك نوع تحميل بي هويتي و ازخودبيگانگي است. دولت به عنوان ابزاري از جوانان بسيجي برعليه ديگر جوانان در خيابان ها و كوچه ها استفاده مي كند. اگر توجه كنيم دولت از طريق سازماندهي بلوچ، عرب و ميان جوانان فارس ، آذري، كرد، بسيج در ديگر خلق هاي ايران در تالش است تا هويتي ساختگي و كنترل تحت را ايران ملل صورت اين به و بسازد وابسته خود قرار دهد. در عين حال اين تخريب هويت فرهنگي، اجتماعي، ملي و تاريخي جوانان است. راه آزادي جوانان از سازماندهي ذاتي و تشكيل نيروي دفاع ذاتي مي گذرد. از

مدارس راهنمايي گرفته تا دانشگاه ها، محالت، روستاها و شهرها، ميدان مبارزاتي جوانان محسوب مي شوند. تشكيل واحدهاي دفاع ذاتي جوانان)واحدهاي 5 نفره تا 10 نفره( در محالت و مدارس و دانشگاه ها در راستاي خنثي سازي امري جوانان، اجتماعي مشكالت حل و دولت استعمار نيروي برابر در دولت مانع سازي بدين نحو است. حياتي سازماندهي، است. پس غيرممكن وسيع جوانان و بزرگ سالح بزرگي است كه رمز آن اتحاد جوانان مي باشد. دولت سياست به شدت و نمي دهد اهميتي جوانان خواست به سركوب و اعدام را عمق مي بخشد. پس جوانان بايستي از طريق تشكيل واحدهاي دفاع ذاتي هم از موجوديت خود دفاع كرده و هم در تمامي عرصه هاي سياسي ، اجتماعي و فرهنگي، سازماندهي شان را گسترش دهند. نبايستي فريب و جوانان عليه آنها چون بخورند را دولتي سازمان هاي بايد نيز جوانان شك بدون مي شوند. گرفته به كار جامعه داراي سازماندهي ، استراتژي، تاكتيك و رهبران پراكتيكي پويايي بخش و جامعه دموكراتيزاسيون نيروي به تا باشند واليت اين صورت غير در شوند. تبديل آن اقشار ديگر فقيه به خاطر حفظ منافع و موقعيت خود، دست به هرگونه وحشي گري و قتل عامي خواهد زد. كنترل جواناني كه مسير قشري جوانان است. دشوار گرفته اند، پيش در را آزادي مقاوم در برابر نظام هاي واپسگراي ژرنتوكرات و دولت گرا هميشه آموزش، لواي زير كه نيست بي سبب هستند. از حقيقت و بدهند مغزي را شستشوي سعي شده جوانان تحت سياست ها اين امروزه سازند. دور اجتماعي شان عناويني همچون بسيج، اعتياد، فحشا و بي اخالقي هاي ديگر پيشرفت كه است دليل اين به مي شود. تحميل بر جوانان سازماندهي جوانان جهت دفاع از هويت جامعه و كاركرد از دفاع زيرا مي شود. محسوب تاريخي امري انقالبي شان يا ملت گروه، فرد، هر طبيعي حق اجتماعي، موجوديت قشري از جامعه است. اين نوع سازماندهي ها، ويژگي هاي تهاجمي ندارند؛ كامال متكي بر دفاع مشروعند. به هيچ كس ايدئولوژيكي، حمله صورت در اما نمي كنند تهاجم سياسي، فرهنگي، اجتماعي و اخالقي، شكوه مندترين نوع دولت ها اين مي دهند. نشان خود از را دفاع و مقاومت هستند كه به صورت مداوم در حال تهاجمند نه جوامع. زيرا فرهنگ، اقتصاد، سياست، عرصه ي در مي توانند جوانان با توجه به سياست هاي نيز از خود دفاع كنند. ادب و هنر از خروج ممكن، گزينه ي تنها دولت، سركوب گرانه ي جوانان مي كند. تعيين دولت كه است مرزهايي و قوانين ُكرد به دليل مليتاريزه كردن فضاي كردستان از سوي سپاه، كوهستان ها را به عنوان مكان و كانون آزادي برمي گزينند و اين گامي جدي و پيروزمندانه در راستاي نيل به آزادي است.

Page 63: Welate Azad 60

ئاسه وارناسانه و لێتوێژينه وه ئه و هه مووی به پێی ده که وێته که هه رێمه ی ئه و کراون که ژينگه ناسانه ی میزوپتامیا به و فورات دجله و رووباری دوو ناوبه ينی ناوی لێ ده کرێت و به هۆی سه رسه وزی و هه بوونی هه موو يه که مین لێنراوه، زێڕينی هیاللی ناوی ژيان هێماکانی ئه و هه ڵقواڵوه. له وێدا چاندی جوتکاری و شۆڕشی مرۆڤ و کۆمه ڵبوونی چڕبوونه وه ی بووبه هۆی شۆڕشه خۆی به دوای مرۆڤايه تی، دوابه دوايه که کانی شۆڕشه هانی. شۆڕشی زمان يه کێک له گرينگترين شۆڕشه کانی هاته دۆخه ئه م دوابه دوای که مرۆڤايه تییه کۆمه ڵگای ئاراوه . واته هه رچه ند که مرۆڤ به مه به ستی پاراستنی برسیه تی و... گه رماو و سه رما و هێرشه کان له خۆی ناوی ده خو ڵقاندو مانه وه بۆ پێويستی که ره سه ی هتد، ئه مڕۆ که هه رێمه ی له م چه شنه ش به و هه ر لێده نان. کوردستانی پێ ده گوترێ، زمان په ڕوپۆی به خۆوه گرت.تا ئاستێک رازاوه و پێگه ی گرت، په ڕوپۆ گرتنی زمان که که ره سانه ی ئامرازو له و ناوکردن وێڕای ئیدی که مرۆڤ بۆ ژيان کردن به رهه می هێنابوون، توانی خولیاو ئامرازی به بیکات بهوونێته وه و بۆچوونی خۆی هزرو ژيان، به واتادان وێژه ی توانی بیرکردنه وه . درکاندنی به سروشت و...هتد، به کۆمه ڵبوون، به مه رۆڤبوون، به رينتر بکات. مه به ستیش ئه وه بوو که وزه ی به رخۆدان هه ردوو سرووشتی له الدان دێوه زمه ی به رانبه ر له سروشتی و که يهانی سروشتی واته يه که م، کۆمه ڵگای دووه م، واته سروشتی مرۆڤ بوون و کۆمه ڵبوون، به ره و لووتکه ببات. ده قه میتۆلۆژيه کانی سوومه ری راشکاوانه ئافرودێتو ئیناناو به رخۆدانی گێڕانه وه ی وێژه ی ئاشتارو...هتد، وه ک خۆڕاگرانی نرخ و به های کۆمه ڵگای به ر که وته دواتر که دايکن، پێشنگايه تی به سروشتی ئه نکیه کان پاوانخوازی چینايه تیو بیرۆکه ی ته وژمی به ره و سروشتی کۆمه ڵگای داڵده ی که مه ردۆکه کان و میتۆلۆژيه ی وێژه ئه و ده دات. چینايه تی يان کۆمه ڵگای پێنج له زياتر مێژوويه کی ئیستا، تابگاته له وکاته وه که دوو به ربه ره کانێ له گێڕانه وه يه که هه يه ، هه زارساڵی هه زاران بواره وه له م چه وساوه . چه وسێنه رو توێژی چیرۆک، رازو رسته و هونراوه ی خوڕاگرانه سه باره ت به سه رده مه جیاجیاکان له رێڕه وه ی مێژوودا تێپه ڕيون و

گه يه شتوونه ته ئه مڕۆ. تا چه وسانه وه ش به رده وام بێت، ئه و ره وته به گوێره ی پێويستی سه رده م خۆی نوێ ده کاته وه .

سوومه رو شاره کانی ده وڵه ت ــ دروستبوونی دوابه دوای پێشکه وتنی ره هه نده دزێوه کانی کۆمه ڵگای چینايه تی، که داگیرکاری، ده سه اڵتداری، پاوانخوازی، بنه مای له سه ر داکوتا دزێو ريشه ی هه رچه شنه چه مکی قه اڵچۆکردن و بوو و هه ر رۆژ هێرشه کانی له سه ر نرخه کانی کۆمه ڵگای بۆ به رخۆدانوان گروپێکی ده کرده وه ، چڕ سروشتی ته وژمی له سروشتی کۆمه ڵگای نرخه کانی پاراستنی مادی و شاره ستانیه تی بونیادنه رانی بێ به زه يانه ی ناوه ندی، پشتی خۆيان دا زه نجیره چیاکانی زاگرۆس که هه موو که ره سه کانی خۆپاراستنی تێدا بوو. ئه م گرووپانه يان کورد پرۆتۆ وه کوو له سه ره ، هووريان ناوی که کوردايه تی نه ريتی و داب بونیادنه رانی يه که مین وه رگیراو که ژيانی خۆيان به شێوازی ده کرێن. پێناسه کۆمه ڵگای و بوو سروشتی کۆمه ڵگای چاندی له به رانبه ر له خۆڕاگری پێکهاته ی خۆی بۆ سروشتیش مادی نرخه پاراستنی مه به ستی به قۆرخکردنه ، چاندی و مه عنه ويه کانی خۆيان له به رانبه ر پاوانخوازی کاهێنه کرد. شل به رخۆدان بۆ شانیان سوومه ر خوێنمژه کانی هووريه کان ژيانی شێوازی زمان و نه ريت و داب و هه رێمه له به تايبه ت کوردستان واڵتی له هه نووکه ش ساکار خۆله خۆی و ئه وه ش پارێزراوه . شاخاويه کان دوابه دوای يه که کانی به رخۆدانه ئاکامی له نه پارێزراوه و نايريیه کان، گوتیه کان، لۆلۆوه کان، کاسیه کان، ماده کان، ئورارتوره کان، کاردۆشیه کان، سووبارۆکان، له له سه ربێ ئه مڕۆژشی و هه ره دوايی مانايه کان و پارێزراوه . هوريه کان نه وه ی وه ک کوردانه وه ، اليه ن ئه و به رخۆدانه ی که له درێژه ی ئه م پێنج هه زار ساڵه دا سوومر، پاشاکانی و کاهنه کان هێرشی به رانبه ر له وه ک شاکانی بابول و ئاشوور، هه روه ها هه خامنشیه کان، هلینیه کان، بیزانسه کان، ساسانیه کان، ئه شکانیه کان، موغولیه کان، خه ز ه ريه کان، تورکه عه ره به کان، ئه فشاريه کان، سه فه ويه کان، عوسمانیه کان، تاتاره کان، نه ته وه ی ــ ده وڵه ت چوار هه ره دوايی و قاجاره کان وێژه يه کی کراوه ، په يره و فارس و عه ره ب و تورک به هێزی به رخۆدانی له کوردستاندا به دوای خۆی هێناوه .

وێژه ی کوردی، نه عره ته ی به رخۆدانه

ئەهوەن چیاكۆ

Page 64: Welate Azad 60

وآلتي ئازاد 64وێژه ی ئاسته يش به و پێشکه وتووه به رخۆدان هه رچه ند به رخۆدانی وزه ی و بووه پاراوتر کورد به رخۆدانی به رز دواتر هێرشه کانی به ره نگاربوونه وه ی بۆ ئه مڕۆ تا سه ره تاوه له کوردی وێژه ی کردووه ته وه . ئاينی نووسراوه کانی زاره کی و ده قه چوارچێوه ی له له دواتريش ئیزه دی، و ياری مه زدائیسم، میترائیسم، هونیاره کانی هونراوه ی و کوردی شاهنامه ی به رگی ئه مڕۆ خۆی بگاته تا به دواوه زايه نی په نجه می سه ده ی رازو به شێوه ی و زاره کی زۆری به شێکی نواندووه . ئێمه . گه يه شتووه ته پێشینیان و...هتد، په ندی چیرۆک و به شێکی زۆريشی خۆی خزاندووه ته ناو مێلودی هه وره و به شێکیشی الوک و...هتد. حه يران و به ندو سیاچه مانه و وه ک ئايینیه کاندا په رتۆکه ناو له نووسراوه شێوازی به يارسانه کان، سه رئه نجامی يا گه وره ديوانه ئاوێستا، که هونیارانه ی ئه و ديوانی و ئیزه ديه کان ره شی کتێبه ماوه ته وه . پارێزراون، تااڵن گه زه ندی له ديوانه کانیان

ديوان و هونراوه ی ئه و هونیاره کوردانه ی که ديوانه کانیان هێزی به رهه مه کانیان به رله وه ی دايه ، له به رده ستمان وێژه يیو پاراوی و شیرينی که المیان نیشان بده ن، خولیاو چیرۆکی و گه له که يان شیرينه کانی تاڵو به سه رهاته له ده گێڕێنه وه . خۆيان سه رده می کۆمه ڵگای خۆڕاگری بابه تی وێژه ی گه له که مان که له سه ر بنه مای به رخۆدانی رێڕه وه ی له به شێکی بڵێین: ده توانین که وتووه ، پێش ئه م بۆ ئیدی فه وتاوه . فه ڵکدا سه رسه ختی له و مێژوو نیه . که ڵکی به سه رداماڵینو...هتد، ئاهووناڵه و به شه کۆسکه وتوويی قه اڵچۆو له گه ڵ فه وتانه ئه و له ڕاستیدا کڵۆڵی له به ر به شێکیتری بووه . هاوته ريب گه له که مان دوای بێبه زه ئی داگیرکه ری دزراوه و لێمان گه له که مان ماڵی به کردوويه تی و ڕفاندووه لێمانی واڵتمان تااڵنی به شێتری بده ين. ئه ستاندنه وه ی هه وڵی پێويسته خۆی. له ژێر وێرانه ی واڵتو سینه ی پڕله ئۆخی پیره کانمان له پێويسته شاردراوه ته وه . واڵته که مان شاراوه کانی شوێنه هه وڵی راشکاوی بده ين. ئه و به شه يش که له به رده ستدايه وێژه ی و به سه رهاتووه چیی گه له ئه م ده ڵێ: پێمان له سه ر چ بناخه يه که و تا چه نده له قوواڵيی به رخۆداندايه . به رخۆدانی پاڵپشتی گه له ئه م وێژه ی چه نده تا يا بووه . چه وساوه گه له ئه م نیشتمانی کۆمه اڵيه تیو مژاره يه . ئه م له سه ر راوه سته يه ک، وتاره ئه م ئه رکی پێکهاته ی رێکخستنی، ئايینی میترائیسم بۆخۆی مکانیزمی ئیمپراتووره له به رانبه ر زاگرۆس گه النی پاراستنی خوێنمژه کانی ئاکدو بابول بووه . ئه رکی، وێژه ی ئه م ئايینه ئه وه بووه تا هێزی به رپرسیاره تی بۆ په يره وانی بخولقێنێ،

چۆک هێرشانه وه ئه و له به رانبه ر و بکه ن به رخۆدانی ده قه کانی ئامۆژگاريانه ی په يامو ئه و له ڕاستی دانه ده ن. میترائیسم بوون، که بوون به هێزی داڵده ی گوتیه کان و ئاکديو ئیمپروته ره کانی توانیان گه وره ترين تا کاسیه کان بابولی، بڕوخێننو بیانخه نه زبڵدانی مێژوو. میترا بۆ خۆی له ناو گونداندا ده گه ڕا و بۆ مندااڵن سروودی ده خوێنده وه و مندااڵنه له و ده يويست ده کرده وه . باڵو به سه ريان شتی ئه م بخولقێنێ. داهاتوو بۆ به رخۆدانوان جه وانێکی ناو له و بابانوئێل رۆژئاوادا له ئه مڕۆ میترا نه ريته ی گه النی ئاريايیدا بابانه ورۆز ده يگێڕێ. هه رچه ند به هۆی نه ورۆز، فه لسه فه ی له داگیرکه ر ده سه اڵتدارانی ترسی نه ريتی بابانه ورۆز تا ئاستێک که مڕه نگ بووه ته وه و وه ک جاران رۆڵ ناگێڕێ. گه يه شتنی ئه م نه ريته بۆ رۆژئاوا، به و کاريگه ريه وه گرێدراوه که ئايه نی میترائیسم له سه ر مه سیحیه ت، دايناوه . ده قه ئايینیه کانی میترائیسم که به شێک له وێژه ی گه له که مانن و هه نووکه ش کاريگه ريان له سه ر گۆرانیو وێژه مان، هه يه و ته نانه ت ئیستاکه يش په يره وانی هه بوونیان کرماشان سه حه نه ی شاری له میترائیسم کاسیه کان، گوتیه کان، لۆلوه کان، سه رده می له هه يه ، کۆمه اڵيه تی وێژه ی نايريه کان، میتانیه کان، سوبارۆکانو گه النی زاگرۆسو هه روه ها گه لی کورد بوون. ئه م ده قانه هۆره هه نووکه ش و خوێندراونه ته و هۆره به زۆرتر چه رمه سه ريه کان جار هه ندێ ماوه . کورداندا له ناو هه ندێ جاريش سروودی خۆڕاگريو و خوێندراونه ته وه ئیستاکه هۆره چڕيوه . هێرشکه رانیان له به رانبه ر شه ڕ زۆرتر له باشووری رۆژهه اڵتی کوردستان ده گوترێته وه . خوێندراوه ته وه پێ به رخۆدانی وێژه ی زۆرتر پێشتر کۆمه ڵگاو ناو قاره مانانی بۆ مه رسیه به شێوازی و شه هیدانی هێڵی به رخۆدانی گه لی کورد گوتراوه . بۆ وێنه مووره يه کێک له مقامه کانی هه ووره يه که له ناويدا ده قی پێوتراوه . تێکۆشانی، رۆحیه ی و بوێری و به رخۆدان چه مه ريش به شێک له هه وره يه که يه کم جار بۆ شیوه ن و زاريکردن له سه ر قاره مانێک به ناوی سیاوش گوتراوه . له ئه م سیاوشناوه ، سیاوشی کوڕی که يکاوس که ده بێت شه ڕی توراندا ده کوژرێت، يا سیاوه شی مه زده کی بێ که ئه نه وشیروان به ده ستی مه زده کیه کان سه رکوتی دوای کوردانی اليه ن له ئه مڕۆژه چه مه ری ده کوژرێت. ئیمام شیوه نی بۆ کوردستان رۆژهه اڵتی باشووری حوسه ين له تاسۆعاو عاشوورادا ده خوێندرێته وه . هه روه ها به يتانه ئه م ده يچڕن. خۆيانیش که سه کانی له ده ستانی بۆ وێنه ی ئه و به يتانه ن که هه وره چڕه کانی ئه مڕۆ ده يانچڕن.

Page 65: Welate Azad 60

65

وێژه ی ده قه کانی له يه کێکیتر که زه رده شتی وێژه ی ناوه ڕۆکێکی به ته واوه تی گه له که مانه ، بنه ڕه تی به زه رده شت بانگه يه شتی هه يه . به رخۆدانوانانه ی و زاگرۆسدا پێده شته کانی له زه راعه ت و جوتکاری پێوه ره رچاوکردنی بۆ گه الن بانگه يه شتی هه روها کۆمه اڵيه تی په يوه ندی پته وکردنه وه ی و ئه خالقیه کان مه به ستی به سه ربه خۆ، ئابووری ــ رێکخستنی و رێخستنی به هێزی کۆمه اڵيه تی بۆ به ره نگاربوونه وه ی بوو. ئاشووريه کان هێرشی وه ک هێرشگه لێک، به رزه کانی لووتکه له زه رده شت کردنی هه را هه را که ئاشوور، پاشاکانی رووبه زاگرۆسه وه ، ده که ن؟ هێرش من واڵتی سه ر له کێن ئێوه داکات: هه يه و به ته واوی خۆڕاگرانه ی ناوه ڕۆکێکی بۆ خۆی له که زاگرۆسه، کۆمه ڵگای گه وره ی عوسیانێکی پێکهاته ی کۆمه اڵيه تی ئه م هه رێمه ره گی داکوتاوه . ئه م وێژه يه بوو که داڵده ی ماده کانی بۆ به رانبه ربوونه وه ی ئه مپراتووری خوێنمێژترين داو ئاشووريه کانی کات له و که بوو وێژه يه ئه م روخاند. ئه وکاته يان گه ڵ له به ره نگاربوونه وه ئیمکانی زه مه نه دا، و و بچووک مادی و کاردوشیه کان بۆ هه لنی، سوپای وێژه ئه و هه روها ره خساند. به گشتی، کوردستانیان خۆڕاگرانه بوو که حه ماسه ی نه ورۆزی لێکه وته وه و کۆڵ له خوێنخوار زه حاکی تا کرد په روه رده کاوه ی ئه م گه له بکاته وه . وه کووتر ئه و وێژه يه بوو که مانی و مه زده کی له به رنبه ر چه وساندنه وه ی ساسانیه کان خسته شاری خه ڵیفه کانی تووشی کرده بابه کی و سه رپێ به شه وێکیش بۆ تا عه باسی، يه کشه وی« »هه زارو راحه تی له گه ڵ ماستاوه کانی ئه بوونه واس و چريکه ی

نه خه ون دڵه ڕاوکێ بێ به يکدانن. چاو قه ره نفه ل ئه و بن. بابه کدا شمشێری ترسی له به رده وام و و به ده ستی دايبوو دايکی بروومه ندی که شمشێره ی گووتووبووی: کوڕم، له ناو بازنه ی ده سه اڵتی عباسیدا نابێت. شمشێر بێ به اڵم ده بێت. ژيانکردن چاو، بێ وێژه ی ئورژيناڵی به شی وه ک ئه وه ستا گاته کانی گه لی به رخۆدانی وێژه ی له به شێکیتر زه رده شت، کوردن که له سه ره تاوه به میلودی سیاچه مانه گوتراون. سپای کاتێک ده ڵێت: يونانی مێژووناسی گزنفون ئه سکه نده ر هێرشی کرده سه ر رۆژهه اڵتی ناوه ڕاست، له پێده شته کانی زاگرۆس به گۆرانیو ئستران هێرشیان کرده سه ر سپای ئه سکه نده رو زه ربه يه کی زۆريان وه به ر کرد. شپڕزيان به ته واوه تی خستو ئه سکه نده ر سوپای

که کورديیه ، به هێزی میلوديه کی سیاچه مانه کوردی گه لی به رخۆدانی وێژه ی زۆری به شێکی له چه پڵه و ده ره يی به زمی هه روه ها گوتراوه. پێ مه له وانانی به هێزترين له میلوديه ن. ئه م بنه ماڵه ی که نه کیسايه يه کێکیان گۆڕه پانه ئه م رابردووی و گوتووه سیاچه مانه ی ساسانیه کان له سه رده می له به رانبه ر که که سێکیتره يۆسۆئاسکا هه روه ها هێرشه کانی هه ردوو داگیرکاری عوسمانی و سه فه وی سیاچه مانه وه قوڕکی به به رخۆدانی وێژه ی هه رای له يه کێک کێمنه يیش عوسمان مامۆستا کردووه . به رخۆدانی هێزی که سه رده مه بێژانی سیاچه مانه هێرشی به رانبه ر له گه له که مانی وێژه ی له به شیک به يتانه ئه م کردووه . مسۆگه ر سڕينه وه و تواندنه وه نموونه يه ک له و به يتانه ن که له سیاچه مانه دا ده گوترێن.

هاوه ناو ئـاگر ده سه يل، وه ئاو هه ی ئاو هه ی ئاگر هه ی ئاگر، هه ی ئاو، هه ی …………

شێرانم نه ڕه سه ربه رزی فـــه دای يــارانم فه دای جه نگ له کوشیام ئه ر …………

سه ن گیانم، خه م من چووزانێ بێخـه م به ن کرديه ريه کان وه فره لوول کزه ی …………

مه وارۆ من وه خه مه ته مه ئـــه و دارۆ ته مێ چ سه رکووان سه يرکـــــه …………

نیه جام لــــــه که س دارابه گ له غه ير نیه په روام هووچ جه نگ له کوشیام ئه ر …………

زشته دونیای له ی ناڵه م که يـــه سه گشته ده رداره يل ده ردێ مــن ده ردێ …………

چه مان قامه تم خــــــــه ڵقه که م ده ردێ خه مان ساحێب گشت خه مێ وه قه سه م

وێژه ی کوردی، نه عره ته ی به رخۆدانه

Page 66: Welate Azad 60

وآلتي ئازاد 66

لێده کرێ. ناوی کوردی شانامه ی وه ک که کورديه موقاومه تنامه ی کوردی، به رخۆدانی وێژه ی له به شیکتر ماوه ته وه گه له که مان میژوويی بیری له کانگای درێژ بۆماوه يکی حماسین. به هێزی وێژه يه کی که ده قانه ئه م پیره پیاوان سینگی له نه نووسراوه و هێشتا زۆريشی به شێکی و کرا تۆمار الپه ره له سه ر هه ندێکی دواتر و چاوه روانی و خواردووه ته و په نگی ئاخدا و زۆخ گه ڵ له کوردستان، رۆژهه اڵتی باشووری پیره ژنانی و قه ڵه م به ده سێکی دڵسۆزی وه اڵته که به رله وه ی بچیته ژێر گڵ، له فه وتان رزگاری بکات و بییێنێ ناو بازنه ی ئه و خۆڕاگريانه ی و سه رگوزه شته ی ده کات کۆمه ڵگا قاره مانانی وه سفی وێژه يه زۆرتر ئه م مانه وه . گۆڕپانی به ڵگه هه ندێک له سه ر باس جار هه ندێک ده گێڕێته وه . په يره وکراون، تورانیه کان هێرشی له به رانبه ر که بووه که کورد هاوژينه که ی، له اليه ن فێردوسیه و گوايا شاهنامه ی کوردی سه رچاوه ی شاهنامه ی که ده کرێت بۆ فێردوسی گوتراوه و ئه ويش کردوويه تی به هه ڵبه ست. شايانی ئاماژه يه که هه مووی ئه و شوێنو ناوانه ی که له شاهنامه دا ناوبراون، هه نووکه ش له هه رێمی گۆران له باشووری رۆژهه اڵتی کوردستان هه بوونیان هه يه .کرا. په يره و کوردستاند له چڕ به رخۆدانێکی کوردستان له سه ر عه ره ب هێرشی دوابه دوای وه کووتر، بۆ هه م ئاراوه ، هاته خۆی سه رده می له به ر به رخۆدانی، وێژه ی له گرتن ئیلهام به هه م به رخۆدانه ئه م کۆمه ڵگای دواتری جیله کانی به رخۆدانی پاڵپشتی به ببێت تا خولقاند، به رخۆدانی به هێزی وێژه يه کی خۆی سه ربه ست، ژيانێکی به گه يه شتن تا کاڵیان و باو به رخۆدانی له ئه مه کناسی وه فاداريو به و کوردی هه ڵیده سه نگێنین. و ده وروژێنین به شێکی وتاره دا ئه م له درێژه ی نه ده ن. به ر به رخۆدان مه ته ريزی شتی گه لێک هاتووه ، تووشی که ره نجانه ی ده ردو له و گه له که مان عه ربه وه، هێرشی سه ره تای له بێگومان ئه و وه سفی بۆ هه ڵبه ست، و چیرۆک که ئه وکاته يه هه بێت، به رخۆدان شوێنێک له چوون هوونیوه ته وه . ماڵوێرانیه ی که به سه ردا دێت و بۆ الواندنه وه ی ئه و قاره مانانه ی که له پرۆسه ی به رخۆداندا شه هید ده که ون، کاته يه . له و کورد گه لی به رخۆدانی دۆخی هونانه وه ی هه ڵبه سته پارچه ئه م ده ربڕين. ريزی ده که ونه کوشتنو روخاندنو باسی له اڵيه که وه کۆچی، 137ی ساڵی سه رده می بۆ ده گه ڕێته وه که هه ڵبه سته دا له م به خوێن و به رخۆدان باسی تريشه وه له اليه کی ده کرێت، په يره و هێرشکه ره وه له اليه ن که ده کات، ديلکه وتن، ده درکێنێ. گه له که مانه وه ، اليه ن له چۆکنه دان، بۆ شاخه کان ناو له خۆحه شاردان و نه بوون ته سلیم و تالن

خه ياڵ که وتی تۆم ته قه گه رمه ی به ياڵ ياڵه و که وتا بڕنه و ته قه ی بـــه .....................

باره ن جه الم خـــــه م کۆيه ئا عننه و ديـــاره ن کۆيه ش وێما وه اڵتو ...................

ساکن مه بۆ زوو خه می چه نی خه م من الو بارۆ خه م خه مباره ن هه رکه س

گۆره کـان گۆره شارده وه وێشان کــــوژان ئاتران رمان هورمزگان شاره زوور هه تا پاڵه يی گـــــه ناو خاپوور کردنه ئه ره ب کـاری زۆر هونیا وه ڕووی تلی ئازا مـــــه رد بشینا ديل وه کنیکا و شـــــن که س وه هیچ هۆرمۆز نیکا به زيکا بێکه س مانۆوه زه رده شت ره وشت

کتێبێک ناو له که ئیزه ده کیه کان ئايینیه کانی ده قه بۆ توانیويانه کۆکراونه ته وه ، ره ش« »کتێبی به ناوی دابو پاراستنی بۆ گه له ئه و زۆر، سااڵنێکی ماوه ی نه ريتی خۆيان و تووشنه بوون به سیاسه تی تواندنه وه ی ئیزه دی ئايینی بهێڵێت. پیان له سه ر سه رده ست اليه نی مه زدائیسم. و میترائیسم بۆ ده گه ڕێته وه ريشه ی سه رئه نجامدا کتێبی له که يارسانیش تکسته کانی

واڵتپارێزی هه ستی زه مه نه، له و ده بنه وه کۆ داگیرکاری به ره نگاربوونه وه ی بۆ کورديان گه لی تاتاره کانو... موغوله کان، عباسیه کان، ئه مه ويه کان، په يره وانی به که قه ڵخانی ناوی بزواندووه . هتد، گێڕانه وه ی بۆخۆی چه سپێندراوه ، ياريه وه ئايه نی گه ڵێک، نرخه کانی پێنا له به قه ڵخانبوونه و به رخۆدان که له هه راليه که وه که وتووه ته به ر ته وژمی بێبه زئیانه ی

Page 67: Welate Azad 60

67وێژه ی گه وره ی به شێکی تکستانه ئه م داگیرکاری. گه ل بانگه يه شتی ناوه ڕۆکیان گه له که مانن. به رخۆدانی سه ره کی ئامرازی مانه وه و رازی که کۆمه ڵبوونه ، بۆ گه لێک گۆڕه پانه دا له م گه لێکه . هه ر به رخۆدانی هووناوه ته وه . گه لیان خولیای داخوازيو مه زن زاتی بکه ين. ئاماژه زاتانه ئه م به ده توونین له وانه لوڕستانی، لوڕه ی باوا دانا(، )باڵووڵی ماهی بالوولی لوڕستانی، حاته می باواو لوڕستانی، ره جه بی باوا ده ودانی، سه رهه نگی باوا لوڕستانی، نجومی باوا که التێ، سرنجی باوا هه ورامی، قه يسه ری باوا هه ورامی، ته وێزی دايه هه ورامی، گه رچکی باوا خانمی جه الله لوڕستانی، شاخۆشینی ــ شا موباره ک لوڕستانی، بابا تايری هه مه دانی، فاتمه لوڕه ی گۆران، سولتان لوڕوستانی، ره دائی کاکه جاف، خانمی لزا هندووی باوا لوڕوستانی، بزورگی باوا چه له بی، هه ورامی، باوا ناوسی جاف، دايه خه زانی سه رگه تی، به رزه نجی، سه هاکی سان سه رگه تی، نه بی قازی باوا ئێوه ت، شائیبراهیمی ره زبار، دايراکی خاتوو شاره زووری، خانمی نه رگس جاف، عابدينی يادگار، کاکه ده رزيانی، ره زبانووی خاتوون شاوه يسقوولی، کاکه ده رزيانی، ره حمانی کاکه هه ورامی، عه ره بی ئه میر، خه ڵیفه قه له نده ر، عالی ده رزيانی، پیره ی شه هابه دين، خه ڵیفه موحه مه د، خه ڵیفه جه بار، خه ڵیفه خه ڵیفه عه زيزی سلێمانی، خه ڵیفه باپیرو خه ڵیفه شاشا.ئه م زاتانه که هونراووه کانیان له کتێبی سه رئه نجام و کتێبو پێشه نگه کانی له هاتوون، ياری ئاينی نامیلکه کانیتری ئه م ئايینه خۆماڵیه ن که بۆ ماوای سااڵنی درێژ به زمانی کوردی وێژه ی کۆمه اڵيه تی گه له که مانیان هووناوه ته وه و نه يانهێشتووه به ده ستی داگیرکه ران بسڕێته وه . گه لێک کردووه ، يارسانیان ئايینی په يره وی که که سانه ی له و ئايینی هونراوه ی دا پێشه نگايه تی ئاستی له تايبه تی به ئه وه ی سه رباری هوناوه ته وه ، کۆمه اڵيه تییان ــ تووشی هه ڕه شه و راودوونان و بگره ، شه هیدبوونیش بوونه ته وه ، به اڵم ديسان ده ستیان له م کاره هه ڵنه گرتووه . پێکردن، گه لێک ئاماژه مان پێشتر ناوانه ی ئه و وێڕای به اڵم هوونێوه ته وه هه ڵبه ستیان گۆڕيپانه دا له م زاتیتر نه يانتووانییوه داگیرکاری زه بری بوونی چڕ له به ر ناوی خۆيان ئاشکرا بکه ن و به نازناو به رهه مه کانیان باڵو کردۆته وه . بۆ وێنه ده توانین به ئه مانه ئاماژه بکه ين.گه وهه ر، قامووس، ئه نوه ر، ئه ژده ر، شه مام، ده مام، ناری، که بیر، سه فیر، مۆمن، مسکین، نگین، ئه وڕه نگ، پێشه نگ، المی، قانوون، سه ياد، وردی، ئیدراک، عه زرائیل، خوونچی، خه زاوی، ته وار، بیا، مه رزی، جه رگا، سه قا، نیشان،

قه نديل، شه میل، زه ڕتاو، سه ڕاف، سروور، تۆفێق. و حه رير غازی، مه ستی، سه يقال، شمشاڵ، به کوردستان حماسیه کانی چیرۆکه هوونانه وه ی ملوودی له گه ڵ تێکه اڵوی و به يتخوانی شێوازی نه ريیتی باوه کانی له يه کێکیتر الوکدا، و حه يران وێژه وانی گه له که مان بووه . گه لێک داستانی به رخۆدانی به سینه سینه و هونراونه ته وه شێوازه به م گه له که مان به جیلی دوای جیلیتر گه يشتووه . به م شێوازه ده ربڕينه به رانبه ر له پارزگاری پێشه نگانی و قاره مانه کان هێرشی داگیرکاران، الوێندراونه ته وه و ئه و قاره مانانه به م شێوازه به نه وه کانی دواتر ناسراون، تا ببن به وێنه و سه رمه شقی الوانی سه رده مو داهاتوو و هه تاهه تايه ئه و به يتی به ده توانین وێنه بۆ نه چنه وه . له بیر سه مبوالنه قه اڵی دمدم ئاماژه بکه ين. ئه و کاره ساته ی که هاتووه ته دانیشتوانی له اليه ن که قاره مانیه ته ی ئه و و ئاراوه قه اڵکه له به رانبه ر هێرشی سه فه ويه ی داگیرکه ر په يره و ده توانێت وێژدان خاوه ن که سێکی مه گه ر کراوه . که ناو قومری کوردی کچه چیرۆکی به يته دا له و تا ده کات شه هید خۆی هه ڵده واسێو خۆی بسکه وه به و ببیسێت بپارێزرێ، داگیرکه ر ده ستدرێژی به ر له به رخۆدان په يمانی نه بزوێو نیشتمانپه روه ری ويژدانی رۆحی له ئیلهامگرتن به نه دات. واڵت رزگاری تا به رخۆدانی قه اڵی دمدمو قاره مانیه تی قومريه ، که ساڵی چیرۆکه ئه و ده رسیمیدا نووری شۆڕشی له 1919دووپات ده بێته وه و سه دان کچی جه وان له سه ر شاخه وه داگیرکه ر. ده ستدرێژی به ر نه که ونه تا داوێژن خۆيان وه رنه گرن ئیلهام له يه کتر به رخۆدانه کان ئه گه ر خۆ ده ماری گه له دا ئه م راستی له به رخۆدانی رۆحی و دانه کوتابێ، نووری ده رسیمی له کاتی شۆڕشی خۆيدا لبه ر ئه مێ ددن، خوه لبه ر ئه م دا، لبه رخوه مه ناڵێ: خوه بدن. شايانی ئاماژه يه که به يتی به رخۆدانی نووری يه کێک ژوورين، کورمانجی زاراوه ی به ده رسیمی گه له که مانه . به رخۆدانی وێژه ی حماسیه کانی به يته له که عه بدوو ده روێش و عه بدول چیرۆکی به يتکانی نه هاتووی له بن وزه يه کی رسته يه کیدا وشه و هه ر له به رخۆدان ئاخێندراوه . گێڕانه وه ی چیرۆکی قاره مانیه تی الوێکی کورد، به ناوی ده روێش عه بدووه که له به رانبه ر داگیرکاری شه ڕ ده کات و ئه م قاره مانیه تیه ش ده بێت به له الی خۆڕاگره ، الوه ئه م بوونی خوشه وێست هۆی کچه کوردێکه وه به ناوی عه دول. واته خۆشه ويستیه ک ئه م وه اڵتپارێزی. و به رخۆدان بنه مای له سه ر که خۆشه ويستیه ن له و وێنه يه ک به يته چه ند گوتوويه تی. عه بدوودا ده روێش وه سفی له عه دول

وێژه ی کوردی، نه عره ته ی به رخۆدانه

Page 68: Welate Azad 60

وآلتي ئازاد 68

نیوه ی دووه می ئه م هه زاره دا له به تايبه ت له ناو هه زاره ی دووه می زايه نی له ده ريای بێ په ی وێژه ی کورديدا، سه ر ده خه نه تیشک به رهه مه کانیان ناوه ڕۆکی له که هوونیوه ته وه . هه ڵبه ستیان کورد هونیاری سه دان به واڵتیانی که هێزه ی ئه و له به رانبه ر ده الوێنه وه و واڵت سروشتی خۆيان. سه رده می کۆمه اڵيه تییه کانی، برينه جه رگه ی له بتوێنێته وه ، که سايه تییان کلتوورو زمانو و بکات پێشێل نرخه کانیان ده يه وێ و کردووه داگیر کردووه تۆمار گه له که مانیان مێژووی هه ڵبه ست، به له وانه گه لێک ده که ن. به رخۆدانی و ده که ن شه ڕ وێژه دا چۆن واڵتمان که ، ده زانین گوزه راوه . چی واڵته له م که ده زانین ئێمه ئیستاکه ئه وانه، ره نجی به رهه می و ئه حمه دی قه جه ری. و ئه فشاری و سه فه وی عوسمانیو ئه سپه کانی جه وله ی و به ربه ره کانێ مه يدانی بووه ته چه رمه سه ريه ئه م هه مووی و کوردان برينی سه ر ده نێته ده ست راستاخۆ که زاتانه يه له و يه کێک خانی ده گه ڕێنێته وه بۆ نه بوونی ڕێبه رايه تیه کی به هێزو نه بوونی يه کیه تیه کی پێويست، له ناو کوردانداو له ئاکامدا ده ڵێ:

رووداوی تێروته سولی به درێژدا، هه ڵبه ستێکی له و زاتانه يه له و يه کێکیتر پاوه يی عه بدولقادری میرزا يه کێک له هێرشه کانی عوسمانی که له نیوه ی دووه می سه ده ی 19 دا قۆماوه و بووه ته هۆی تااڵنێکی گه وره ، په رێشانی داگیرکه رو بێبه زئیی به يتانه ئه م له ڕاستی له و گێڕانه وه يه . به شێک به يته ئه م چه ن ده گێڕێنێته وه . که ده کات. به رجه سته ديمه نه ئه م سه يرکه ری وه ک هونیار، سووتاوی جه رگ گه لو چه وساوه يی هه رێمه که و

له يالنێ مـووسو ده شتا بـه ردا خوه من زێڕينه نیکی مووشێو ته شیا عه ردێ، ئاڤێته من ببرينه ده اللی دايـــــێ خوه باال مــــن شه شێ دوزا ل سوارا، ترادێ مــــه يدانو که واندينه پێردا و دووه ژ ده لێل برينێ شه ش ببرينه جیا حه فت ب ده اللی دايێ خوه باال من خستی ده لێل ل ســواری زانیبوو من حه فتێ بــــــــــرينا هاڤێته خوه ده ستێ من

ژ جگه رێ خوه دا ل هه مبه ر سواری مه ی کوردا ب کینه .....

ئینقیاده ک مه بـــــــــــکرا ڤێکرا ئیتفاقه ک مه هـــــــه بوا گه ردێ حیکمه ت عیلمو مه دکر ته حسیل ده ولــه ت دينو مه دکر ته کمیل

ئاورده ن که رکووک ده روون جه ئاير که رده ن به رباد گرد مووسڵ هه ولێرو داچه پــــــاو يه کسه ر به سره مه نده لیو زه هــــــــاو خانه قیو هه تا ره واندز خــاپوور که رده ن گرد سلێمانی چه نی شاره زوور تاوه قه ره داغ پـــارچه ی سانان سه ڵته نه ی زۆر جـــه نه ته رس هه ورامان مڵک لــــــهۆن وێرانکه ر ته خت هه ورامانێ مه حاڵ وێـرانکه رد سه خت سه خناخانی نه پای وست سه نگه ر ژه نــد ژاوه رۆ جه تااڵن هه ی ته پڵی که ند بێخ جه کاشتر مه حاڵ مـــــه زرعه ی سه رته رزان گه اڵی زۆرش جه رێزا سه ربه رزان قولـــــه ی سامش جه له رزا وه نـااڵ گه ردوون سه قف جه زوڵمش نااڵ مه ريوان شێونا ســــــه قز وێرانه کــــه رده ن ساوجه باڵخش بــانه خاک وه نمانا مه حشه ر قه رار دا مه نزڵ لـــــه يالخ بنار شار سنه مڵک ته خت وه دا شـــارت ره ی ده شتێ وه تا که رد وێران که نووله په ی کــــه ردش قوشه ن بێڵه وار ئه لکه و جـــــوانڕۆ خاکێ بلوک خسووسه ن نــــه يکۆ خاک وه که رد کوردستانش کرمانشا شارێ نه ده ور کرت غه زه ب ته رمشا ته خته ی چۆی چوون مايده شت نــــه هاوه ند شارێ قه اڵی تا مااڵش راوه نــــــد تا قه سر قه مسه ر، سه رپێڵو کــــه ر وێران ته مام ئیالمش پشتکۆ به ر تۆره که وه لوڕستان خــــاک يــــــاوا هه مه دان شار وه ياساوڵش وه رمـــاوا هه تا هه رسێن که رد خه راب شێرانـــه ن پێشه ته سه ڕۆف قه سدش ئێرانـــه ن مڵک ته سخیر ئیراده ش

Page 69: Welate Azad 60

69سه ره تای سه ده ی بیست دۆخێکی نوێ له هه رێمه که هاته ئاراوه، رێگه له به ر تزاری رووس و ئه رته شی

ئینگلیس کرايه وه ، ئیمپراتووری عوسمانی روخاو ده سه اڵتی قاجاريه کان هه ڵوه شايه وه . کوردستان له ناوبه ينی چوار ده وڵه ت ــ نه ته وه ی چه وسێنه ر و بێ به زئی دابه شکرا. ئیدی شێوازی داگیرکاری چڕتربووه و ره هه ندی جیاوازو به رينی چه وسانه وه هاته ئاراوه . زمانو که لتوورو شوناس که وته به ر هێرشو هه ڕه شه . له به رانبه ر ئه و

هێرشانه که به درێژايی سه ده ی بیست له ئارادا بووه و ئه مڕۆژيشی له سه ر بێ، هاوته ريب به رخۆدانی گه لی کورديش به رده وام بووه و رۆژبه ڕۆژ چڕتر ده بێته و. گه لی کورد له درێژه ی ئه م پرۆسه به رخۆدانه سه رده میانه ، هه موو ئێشو ئازارو خۆڕاگری خۆی هونیوه ته وه و بووه ته خاوه ن وێژه يه کی سه رده میانه ی به رخۆدان. گه لێک

هونیاری دڵسووتاو، به رخۆدان و بوێری و نه ترسی و مافخوازی گه له که مانیان هونیوه ته وه . له سه دان هه ڵبه ستی کالسیک و نوێدا به داگیرکه ر گوتوويانه بمانکوژی بمانبڕی، ئێمه ده ست له به رخۆدان به رناده ين تا مافی

خۆمان مسۆگه ر بکه ين. به داگیرکه ر گوتوويانه ئێمه کوردين و پشت له راستی خۆمان ناکه ين و نابین به تۆو هه ر خۆمانین. گوتوويانه له کوشتنت ئه شکه نجه ت، زيندانت، سێداره ت. چه کت، په تت، دارت، تۆپت، تانکت

و...هتد، ناترسین و گه لێکی ئازاديخوازين و به ئازادی ده ژين. هه رچۆن مامۆستا قانیع ده ڵێ:

ئـــــــاخرين ماڵی ژيانم کونجی به نديخانه يه ئـــه م که له بچه مه ڵهه می زامی دڵی دێوانه يه بووکی ئازاديم ده وێ خوێنم خه نه س بۆ ده ستو پێ ئه ڵقه ئه ڵقه په يوه نم وه ک پڵپڵه و لــــه رزانه يه

گه رچێ دوژمن وا ده زانێ من به ديلی الڵ ده بم بــاش بزانێ کونجی زيندانم قوتابخانه يه گرتنو لێدانو کوشتن عاملی ئــــــازاديیه تۆپو شه ستیرو که له پچه الم وه کوو ئه فسانه يه

بیری ئازاديم لــــــه زيندانا فه راوانتر ده بێ قوڕ به سه ر ئـه و دوژمنه هیوای به به نديخانه يه گـــه ر به ئازادی نه ژيم مردن خه اڵته بۆ له شم نۆکـــه ريو سه ردانه واندن کاری نامه ردانه يه

چاوه ڕوانی شۆڕشێکم عاله مێ رزگار بکــات میله تم بۆ ئــه و مه به سته کرده وه ی شێرانه يه چـه کی شۆڕشگه ری من نووسین و بیرو باوه ڕه راپه ڕينه ، هه ڵمه ته ، پڕنه عره ته ی کــــوردانه يه قانعم ئه مڕۆ لـــــه زيندانا به ئازادی ده ژيم سه د هه زار له عنه ت له وه ی وا نۆکه ری بێگانه يه

يا چۆن سه يدای جگه رخوێن ده ڵێ:وه اڵتێ من، تۆی بووکــا جیهانی هــه موو باغو به هه شتو مێرگو کانی

شــــه پاڵو شۆخو نازو گه وری گــه لێک، شیرينو رندو پڕ جوانیسه رێ تاجا، سه الحه دينێ کــوردی ئه نییا رۆژێ، د بورجا ئــــاسمانیدوو برويێن، ته که ڤانێ روسته مێ زاڵ دوو زلفێن، تـــه تیرێن قه هره مانی

روويێ ته، ئاگرێ زه رده شتو مه زده ک ژته ، هستر)فێرمێسک( شه رابا کامه رانی

له به دواوه حه فتاد ده هه ی دووه می نیوه ی له ئاپۆئیسم، رامانی هێڵو له سه ر کوردستان باکووری پێنج هه زار ساڵه ی به رخۆدانی له ئیلهام وه رگرتن به گه له که مان، به رخۆدانێک که وته رايه ڵکه ی تێکۆشانی سه ره تايه وه هه رله داگیرکه ر کۆشکی کورد. گه لی لێکه وت. به رخۆدانه هه ژاو قاڵشی ئه م له به ر زه بری گرت، پێگه ی هێڵه ئه م له سه ر که به رخۆدانه ی ئه و وێژه يه کی بۆ سووته مه نی ئاگری به رخۆدان خولقاند، که ئیدی هه تاهه تايه کوژانه وه ی نه بێت. بووبه سه رچاوه ی شه پۆلی ته وژمی له به ر ده وێ هێزم به رخۆدانێک، خۆی راگرێ. به دوو وشه ده ستی پێکرد »کوردستان

به اڵم پێکرد، ده ستی هه ستانه وه يه ک به داگیرکراوه« که لێکه وته وه رسته يان وشه و ملیۆنان وشه دوو ئه و هه ريه کیان مانیفستۆی به رخۆدانی نه بڕاوه يه . هه رچۆن وێژه ی ته ڤگه ره ئه م ڕاوه ستانه . بێ هه ستانه وه که ی يه ک تێکچڕژاوی به رخۆدانی کرده وه ی به رخۆدانو کرد. واته ئه وه ی ده درکا، پێکیش ده هات. هه رای »به ر خودان ژيانه ی« مه زڵووم دۆغان و تینی کڵپه ی ئاگری جه سته ی له هه مان چرکه دا، جارێکیتر حماسه ی کاوه ی له م واڵته کۆسکه وتووه ، بووژانده وه . گوته ی موحه مه د خه يری دورموش يه کێک له پێشه نگه کانی ئه م هێڵه که مانگرتن رۆژ ده يان تۆقێنه رو ئه شکه نجه يه کی دوای

وێژه ی کوردی، نه عره ته ی به رخۆدانه

Page 70: Welate Azad 60

وآلتي ئازاد 70قه رزداری بنوسن گۆڕم »له سه ر ده ڵێ: خواردن له دۆخه ی له م که ده دات په يامه ئه و کوردستانم.« کوردستانداو هه موو کاتدا به رخۆدان پێويستیه و ئه رکه . شۆڕشگه ره . واڵتپاێزو ئه وه ی بۆ ناوێ منه تیشی مه عسووم هێڵه، ئه م سه ربازی باڵی پێشه نگی گوتنی به ره و فیشه کم »يه که مین ده ڵێ: که )عه گید( قورقماز که سايه تی کوردێک ته قاند، که ئاسته نگه له به ر رێگه ی هه ر البه رانبه ر عوسیانه گوتنه ئه و به رخۆداندا.« چه شنه کۆله تیه ک که داگیرکه ر که ڵکی لێوه رده گرێت. پڕناوه ڕۆکانه رسته ئه م هه موو سه رچاوه ی بێگومان و تێکۆشان راستی سه ر له ئاپۆ رێبه ر که راڤه يه که تا رۆژه وه له و کردوويه تی. به رخۆدان پێويستی ئیمڕۆ ئه م هێڵه که بناخه ی له سه ر به رخۆدانه ، وێژه ی زيندوو گه له که مانی هه زارساڵه ی پێنج به رخۆدانی کردو خستیه به رينتری و کرده وه رۆژانه ی کرده وه ، بوونه ته ئاپۆ رێبه ر شرۆڤه کانی کرده وه . بوواری سه دان کتێب. پارێزنامه کانی رێبه ر ئاپۆ که له دورگه ی له ژيانن بونیادنه ری وێژه ی نووسراون ئیمرالی به سه دانو ئه مه وێڕای به رده وامدا. به رخۆدانی پاڵ نووسراوه و زاره کیو چیرۆکی گۆرانیو هه زاران رۆمانی به رخۆدانی تۆمار کراون. ئه م رچکه شکاندنه به رانبه ر له ياخۆد له کوردستان پارچه يه ک له ته نیا داگیرکارێک په يره و نه کرا. به ڵکوو له هه رپارچه يه کدا به اڵوبووه و به رۆکی هه ر داگیرکارێکی گرت. چوون هه مووی کورد، گه لی به رخۆدانی هێڵی به ڕاستی کوردستانیش رۆژهه اڵتی له بوو. وێژه ئه و تینووی دا حوسه ينو...هتد، شیرينو فه رزادو که سايه تی له مامۆستا نووسراوی نامه و ده يان کرا. به رجه سته فه رزاد و نامه کانی شه هید شیرين عه له مهوولی و شه هید حوسه ين خزری گێڕانه وه ی راستاوخۆی ئه م راستیه ن.مه خابن به رده وام له ته ريبی هێڵی به رخۆدانی کوردان، ناو له هاتووه . هه رچۆن ته سلیمیه تیش هێڵی خه يانه تو پاوانخوازی ده سه اڵتدارانی به رانبه ر له هووريه کاندا پێکرد، ده ستی کوردان به رخۆدانی هێڵی سوومه ری ئانکیدۆ که خه يانه تێک يه که مین به له وێشه وه هه ر ته سلیمی خۆی ته سکی به رژه وه ندی له پێناو و کردی له پشتی و بوو ئوروک شاری ــ ده وڵه ت پاداشای خه يانه ت خه تی ئیدی به دواش له وکاته کرد، گه له کی هێڵه ئه و به رده وام داکوتاو ريشه ی له ناوکورداندا تێکۆشانی رێگه ی له به ر کۆسپی داگیرکه ر له زياتر هێڵی به رخۆدان ناوه ته وه . ئه و هێڵه يش خاوه نی وێژه ی

ته سلیمیه تن، که زۆرتر له ناو مه ته ڵه کاندا ده ريانبڕيوه . بیشکێنی ناتوانی ده ستێک ده ڵێن: که ئه وه ی وه ک نايه و...هتد. دوايی رووباره و ده وڵه ت بکه ، ماچی له ڕۆژی ئه مڕۆيشدا گه لێک که س هه ن که نوێنه رايه تی ته سکی خۆيان به رژه وه ندی پێناو له ده که نو ئه و هێڵه گه له که ياننو دوژمنی گه ڵ له ناڕاستاخۆ، راستاخۆو جێگه ی له بێحه يان، ئه وه نده جاريش هه ندێ وێژه ی به رخۆدانو و راده کێشن الق پتر خۆيان پرسیاره وه . ژێر ده خه نه فه رزاده کان به رخۆدانی مه ترسیدارترنو داگیرکه ر له زۆر ئه وانه له ڕاستیدا ئه وه نده ش بکه ين الواز هێڵه ئه و بتوانین هه رچه ند هاوێشتوو. گاومان نه ته وه يی رزگاری بۆ

Page 71: Welate Azad 60

گرفت. شكل تمدن ظهور با كه پديده اي زندان مستقيم پيوندي آزادي سلب و بردگي سازي با زندان زينده+ دو بخش از زندان باورند كه اين بر برخي دارد. و مي باشد زنده كلمه ي همان زينده يافته، تشكيل دان زنده جاي يعني پس است. مكان پسوند نوعي كه دان نگه داشتن اسرا. هدف از زنداني كردن برده سازي، بي اراده است. كردن پشيمان و درآوردن تسليميت به نمودن، پرداخت كه چرا اساسي نكته ي اين به بايد واقع در تمدن ساخت زندان را الزم و ضروري دانست؟ براي جواب اين سوال مسلما بايد به تاريخ بازگشت كه ريشه ي تمامي براي جايي نئولتيك زمان در است. نهفته آن در حقايق اسيرنمودن و اعمال شكنجه عليه افراد وجود نداشت. در آن زمان اگر فردي دچار خطا مي شد و خارج از باورداشت ها و اخالق آن جامعه عمل مي نمود، به شيوه اي كه از لحاظ وجداني بتواند خود را مورد بازخواست قرار دهد و همچنين به اقناع برسد، از جامعه دور گردانيده مي شد. بدون اينكه تمامي گيرد. قرار شكنجه اي و آزار كوچك ترين مورد هر بدين طريق بود. اخالقي موضع يك داراي جامعه فردي خود را موظف مي ديد كه پايبند به قوانين و اخالق جامعه بماند. اين چنين بود كه پايه هاي جامعه سست نشد. دولت، شكل گيري و تحليلي ذهنيت پيشرفت با قدرت طلب ذهنيت شد. چيره اجتماعي روابط بر قدرت مردساالر براي حفظ و پايداري قدرت خويش، مي بايستي قبل از هر چيز جامعه و افرادش را مبدل به برده مي ساخت. يابد. تداوم امروز به تا نمي توانست اين صورت غير در در مرحله ي نخست، خالق جامعه ي كمون يعني زن را از انديشه اش و فكر به بايد به ويژه برداشت. راه خويش سر كه جنسيتي شكست اولين طي مي نمود. تضعيف را گرفت، انجام تيامات يعني مادر زن ـ به زدن ضربه با زن ذهن و فكر توانست هميشه براي مردساالر ذهنيت نتوانست ديگر به بعد زمان آن از زن سازد. چون اسير را پشت زن، اراده ي و فكر پس آن از بيانديشد. آزادانه ذهنيت با مردساالر نظام شد. پژمرده مرد زندان ميله هاي زن، شخص در نخست بار براي خويش، دولت گرايي

اسير ديو را نمود. فكر زن اسارت را طرح ريزي زندان و سياه قدرت نمود و جسم او را در قفس خانه محبوس نمود. پايه هاي نهادينه سازي جهت مركزيت محور سيستم قدرتش نياز به وابسته نمودن نيروي انساني به خويش براي به كار گماشتن شان داشت. اگر نيروي انساني داوطلب در خدمت دولت قرار نمي گرفت، امكان ايجاد دولتي گسترده با شهرهاي وسيع از بين مي رفت. به همين دليل با استفاده از با ابزارهاي متد اقناع نمودن و در صورت عدم جوابگويي به وادار و كشيده اسارت به را جامعه افراد زورمدارانه، غارت براي در جنگ هايي كه مي نمود. همچنين بردگي و تصرف انجام مي گرفت، هر بار تعداد بي شماري اسير به غنيمت مي گرفتند. مسلما مي بايستي جايي براي نگهداشتن آنها درست مي كردند. از طريق ايجاد سياه چاله ها و انواع شكنجه هاي فيزيكي و روحي، سعي مي كردند كه يا جانش شكنجه و زندان كنند. تسليميت به وادار يا و بستانند را همواره به عنوان مهمترين »ابزار قدرت « در اختيار حكام و فرمانروايان جهت ارعاب مردم و نيز سركوب مخالفان مورد استفاده قرار گرفته است. نظام قدرت گرا انديشه ي خارج از خويش را نمي پذيرفت. بدين شيوه سياست برده سازي را در كل جامعه بسط مي داد. با استفاده از متدهايي همچون برمي آمد. آنها نمودن پشيمان درپي شكنجه، و زندان برعليه متمادي ساليان طي روم مشهور زندان هاي با جنگ به يارانش و اسپارتاكوس مانند انقالبيوني آزادي پرداختند. در برخي از كشورهاي اروپايي همچون تا حتي است. ديرينه بس سابقه اي داراي زندان فرانسه جسماني شكنجه ي و تنبيه ميالدي هيجدهم قرن اوايل سركوب راهكارهاي و وسايل از يكي كشور اين در به عنوان بيشتر زندان، كاربرد بود. مجرمين ارعاب و اصلي مجازات اجراي جهت مجرمين نگهداري مكان بود. كشيدن ميخ چهار به يا و شقه كردن اعدام، يعني وحشيانه مجازات هاي اخير سده هاي تا غربي جوامع در كشتي ها در پاروزني نهادن، داغ چون طاقت فرسايي و سوراخ زبان، و دست بريدن نامعلوم، مدت زمان براي بريدن زدن، شالق كشيدن، زنجير و غل به زبان، كردن

تداوم مقاومت در زندان، تضمين كننده ي پيروزي خلق ُكرد

اوين زيالن

Page 72: Welate Azad 60

وآلتي ئازاد 72فرانسه، زندان هاي كه نماند ناگفته داشت. رواج و... سر بوده اند. زندان ها معروف ترين جمله از تركيه و آمريكا نگرشي وسطي قرون طول در مسيحي روحانيون متفاوت به زندان داشتند. كليسا بر اين اعتقاد بود كه بايستي فرصتي مناسب به مجرم و مقصر جهت توبه و ندامت داد. خون از »كليسا شعار با امر ابتداي در مسيحي روحانيون دادند. انجام اقداماتي زندانيان اصالح براي دارد« نفرت در مسيحي روحانيون مجمع در ميالدي 817 سال در به اداره ي زندان ها تصويب شد. آنها رم، مقررات مربوط مي ورزيدند. تأكيد زندان ها تربيتي و اصالحي جنبه ي بر بدين منظور زندانيان به روش انفرادي نگهداري مي شدند و به آنان كار دستي آموخته مي شد. زندانيان اجازه ي خواندن آنها ديدارهايشان در روحانيون و داشته را مذهبي كتب تغيير با اما مي كردند. هدايت راست راه خود زعم به را با سياست و دين درآميختن و كليسا روحانيون نقش عليه طاقت فرسا و خشن مجازات هاي اعمال قدرت، مجرمين و مخالفان روزبه روز فزوني مي گرفت. شكنجه به تشكيل از پس بود. عادي كامال امري اقرار، اخذ منظور كه بود باري نخستين عقايد)انگيزاسيون( تفتيش دادگاه روحانيون مسيحي در امر قضاوت به شكنجه متوسل شدند.استفاده از زندان در معناي امروزين آن، يعني به عنوان مجازات اصلي با شرايط و مدت معين و گويا به منظور اصالح و تربيت تبهكاران و مخالفان نظام، تنها از اوايل قرن نوزدهم به اين طرف معمول گرديده است. در صدر اسالم به دليل نبود تشكيالت منسجم حكومتي، نيازي به ايجاد تشكيالتي به نام زندان نديدند. مكاني ويژه براي زنداني كردن وجود نداشت. كسي كه جرمي مرتكب مي شد يا در مسجد و يا در خانه ها زنداني مي كردند. آنچنان كه هويداست پس از دوران حضرت محمد، در زمان حضرت علي، زندان هايي به منظور اصالح مجرمين ايجاد شده است. نخستين زندان را آنجا و ساخت كوفه در علي حضرت را اسالم در »نافع« ناميد. سپس زندان ديگري به نام »مخيس« بنا نمود. قدرت گرا، ذهنيت و حكومت ها قلمرو گسترش با استفاده ي گسترده از زندان متداول گرديد. زندان توانست مردساالر حكومت هاي و قدرت حفظ در مهمي نقش دست اندركاران زمان مرور با نمايد. ايفا فرادست و حقوق اصول مخالفان شان، بردن بين از براي حكومتي و شكنجه كشتن، به و انگاشته ناديده را اسالمي جزاي زنداني نمودن مخالفين روي آوردند. تا قبل از ورود اسالم به كردستان به دليل تاثير دين زرتشتي، مكاني به نام زندان شيوه اي به مي نمودند، اشتباه كه كساني نداشت. وجود در كه گناهي و اشتباه بودن سنگين نسبت به و طبيعي

از سوي جامعه مجازات مي شدند. قبال جامعه مي كردند، زندان بعدها مبدل به مكاني براي به سلطه درآوردن و تاديب نام به زانو درآوردن جامعه شد. آن چنان كه تحت با مي شد. سلب فرد از آزادي هرگونه حق آموزش، و شكنجه آنچنان فضايي ايجاد شد كه با به زبان آوردن اسم مكان به زندان مي شد. سيخ فردي هر بدن بر مو زندان، مجبور را زنداني بود. شده مبدل وحشت و رعب ايجاد خويش خواست هاي به تن دادن و نظام با يكي گشتن به آنجا از شدن خارج زنده اين صورت غير در مي نمودند گرفتن براي جالدان توسط شكنجه انواع نبود. ممكن اعتراف و اظهار پشيماني به كار گرفته مي شد. صدها زندان به روزانه كه زندانياني براي شهري و كشوري هر در بهانه هاي مختلف دستگير مي شدند برپا نموده بودند. آنان را حتي از نور خورشيد هم محروم مي ساختند. بسياري از نامناسب شرايط و وحشيانه شكنجه هاي بار زير زندانيان مي بردند در به سالم جان اگر و مي باختند جان زندان ها دچار مشكالت روحي و رواني مي گشتند. در واقع ديگر نه مكان اصالح بلكه بالعكس مكان ُخرد كردن شخصيت بود.شدن خارج كنترل از و شهرها شدن هيواليي با شد. گذاشته باز گناه و جرايم هرگونه زمينه ي جمعيت، ساخت حاكم جامعه در فضايي آنچنان كاپيتاليسم نظام اجتماعي، و شخصيتي معضالت اخالقي، بي جز كه زندگي براي ديگري شيوه ي و... فحشاء اعتياد، فساد، افزايش جمعيت، با همراه است. نگذاشته باقي جامعه در افزايش سير هم بيكاري افزايش يافت. رشد هم بيكاري است. آورده به همراه خود با را و... قتل دزدي، جنايت، مي نمود ايجاد را جرم به ارتكاب زمينه هاي سويي از تنبيه راهكارهاي بردن به كار با دولت ديگر طرف از و دارد. جرايم از پيشگيري بر سعي زندان، همچون جزا و

نظرات هيچ گونه تحمل چون قدرت و دولت انحصاري حقي را سياست و ندارد را مخالفي سياسي هرگونه يا و مخالف سياسي نظر هرگونه بيان مي بيند، مي انگارد. خويش نظام براي خطري معناي به را انتقاد انتقاد، و نقد آزاد، بيان حق، طلب ازجمله: مواردي اين از خروج است. ممنوع و... فكر استقالل و آزادي مي شود. قلمداد جرم ارتكاب با معناي به محدوده ها محكوم جزا به حكومتي قوانين مطابق آزادي خواه افراد مي گردند تا تأديب گردند. حفظ كرسي قدرت خويش را منوط به سركوب اراده ي آزاد انسان هاي جامعه مي دانند. براي است. اراده شكستن زنداني كردن، از هدف فردي كه از اراده اي قوي برخوردار نيست هر روز زندان برابر است با ضعيف شدن باورداشت، اعتقاد و افكارش. به

Page 73: Welate Azad 60

73مرحله اي خواهد رسيد كه براي اينكه از وضعيت عذاب آور مي شود. ارادي و فكري تزلزل دچار يابد رهايي زندان دولت تدريجي. مرگي براي است مكاني همزمان زندان براي اينكه موضع و واكنش جامعه و يا خانواده ي زندانيان مرور به بلكه نمي كند آنها كشتن به اقدام برنيانگيزد را زمان از نظر فكري، ارادي و شخصيتي آنها را دچار مرگ تدريجي مي نمايد. در اين صورت انسان ها روزانه با مرگ و هدف خويش اراده بر اگر نرم مي كنند. پنجه و دست واقف نباشند، مسلما در چنين شرايطي تسليم خواهند شد. اهرمي گشته بي اراده و معترف زنداني صورت اين در جامعه سركوب جهت دولت سياست هاي راستاي در درمي آيد. دولت معموال از سه طريق سعي بر به تسليميت واداشتن افراد در زندان دارد: 1ـ افراد فاقد ايدئولوژي و با سطح آگاهي كم، بسيار آسان و بدون مقاومت به تسليميت همچون خشونت آميز راهكارهاي توسط درمي آيند.2ـ شكنجه هاي جسمي و آزار و اذيت، زنداني را در دوراهي يا تسليم شدن بي امان انتخاب جان سپردن زير شكنجه هاي منعطف و نرم متد شكنجه ي از استفاده 3ـ قرار مي دهند. كه با سخنان فريبنده، وعده و وعيد و كاربست شيوه هاي روحي ـ رواني در تالش پشيمان نمودن فرد برمي آيند. اگر فرد موردنظر سياسي باشد، از طريق خانواده و تاثيرگذاري بر شخص، همچنين تالش براي خدشه وارد كردن بر چهره ي سازمان يا ايدئولوژي وي و دسيسه چيني هاي مختلف سعي قوي اعتقاد داراي فرد اگر دارند. او اراده ي شكستن بر و اراده اي راسخ باشد، تالش هاي دشمن بي نتيجه مي ماند.

متداول به تدريج شكنجه اعمال و زندان بدين گونه هر مي پيمايد. را خويش روال هم امروز به تا و گشت خدمت به جهت را خاص و مختلف متدهاي دولتي درآوردن جامعه در راستاي منافع نظام مستبد و قدرت طلب تاريخ به هم نظري اگر حال مي گيرد. به كار خويش بياندازيم شكنجه و اعمال وحشيانه اي مبارزات خلق كرد خواهيم را شده داشته روا آن بر زندان طريق از كه حاكماِن ددمنشانه ي اعمال دردآور. بس تاريخي ديد؛ وسطي قرون سياه چاله هاي با تنها زندان ها، در كردستان ميان به كردستان در زندان بحث وقتي است. قياس قابل خيانتي و مقاومت تاريخ همان قصد واقع در مي آيد، خواهد بود كه سال هاي سال به موازات هم پيش آمده اند. سال هاي متمادي و مستمر مبارزات خلق كرد داراي ويژگي وصف ناشدني مقاومت بوده است مقاومت زندانيان »آمد«)دياربكر( در برابر خط مشي تسليميت، برگي زرين در تاريخ مبارزاتي خلق كرد گشود. اما قبل از آن، درك مبارزات رهبران و پيشاهنگان بردن بين از چگونگي و

و مقاومت ها شكستن درهم جهت است. الزم كرد خلق روبرو ترور و تبعيد اعدام، با را كرد مبارزين مبارزات، نموده اند. تصفيه جنبش رهبران با را مبارزه و كرده

در تاريخ تركيه زندان عثماني مشهور مي باشد. در قرن اخير نيز حكومت هاي تركيه اين نقش زندان البته به شيوه اي بارزتر و چشمگيرتر حفظ نموده اند. زندان »آمد« يكي از پاكسازي تمركز دشمن جهت تمامي كه بود زندان هايي مقاومت بود. شده معطوف بدان جنبش و خلق مقاومت زندان هاي در كرد خلق آزادي خواهي جنبش زندانيان سير در تعيين كننده نقشي داراي »آمد« به ويژه تركيه 12 كودتاي از بعد داشت. كرد خلق مبارزات روبه رشد ايلول 1982تركيه، دولت تركيه قصد تصفيه سازي جنبش آزادي خواهي خلق كرد را داشت و بسياري از پيشاهنگان جنبش آپوئيستي را روانه ي زندان ها نمود. اگر در آن زمان چنين به آزادي خواهي جنبش نبود، رفقا اين مقاومت سطحي از مبارزه نمي رسيد و به تمام نقاط كردنشين گسترش نمي يافت. اولين مقاومت را رفيق »كمال پير« )از پيشاهنگان پكك( و اولين عمليات خودسوزي زندگي آفرين را رفيق انكار و امحاي خلق برابر سياست هاي »مظلوم دوغان« در انجام از جانب دولت تركيه صورت مي گرفتند، كرد كه زمينه ي كه بود رفقا اين فداكارانه ي مقاومت هاي دادند. گشايش و گسترش مقاومت هرچه بيشتر را در زندان »آمد« فراهم ساخت. اين مقاومت همزمان با اوج گيري خيانت در ميان زندان ها بروز نمود. در نتيجه ي اين مقاومت ها سياست دولت تركيه در زندان با شكست مواجه شد. اين مبارزان توانستند از رنج و زحمات جنبش آزادي خواهي خلق كرد و رهبر آپو صيانت به عمل آوردند. تعداد زندانيان كرد در نفر رسيد. هزار يازده به تركيه زندان 44 در سال 1992،

زندان، ،1984 آگوست تا 1982 سپتامبر 12 از بعد نقشي اساسي و مهم در مبارزات آزادي خواهي ايفا نمود. است مبارزاتي عرصه هاي از يكي زندان عرصه ي چون با دشمن رودر رو مي سازد. در را فرد كرد كه روزانه هر را زندان كنفرانس تا دانست الزم رهبرآپو 1991 سال بيشتر هم دشمن مبارزات و فعاليت بدين شيوه سازد. برپا به سياست هايش، عملي سازي براي دشمن گرفت. اوج به خود وابسته زنان به كارگيري پليدي همچون ترفند هر پروسه ي اين اما مي زد. دست بالعكس و مردان برابر در سرلوحه با و آپو رهبر مشي خط پيشبرد با تسليم گيري قراردادن »مقاومت زندگي است« به شكست انجاميد. اين رهبر دستگيري با انجاميد. طول به 1999 سال تا مرحله سوم مرحله ي امرالي، زندان در وي شدن زنداني و آپو زندان در مبارزه و مقاومت خط آپو رهبر گشت. آغاز

تداوم مقاومت در زندان …

Page 74: Welate Azad 60

وآلتي ئازاد 74به ترفندهاي مختلف خواستار با اوج رساند. دشمن به را وي وادشتن سازش به يا و رهبري درآوردن تسليميت بود. نخواهد مثمرثمر كه مي داند نيك چه اگر مي نمود، كه است سياست هايي از يكي امروزه ويژه جنگ دولت به ويژه در زندان ها با راه و روش هاي ناانساني خويش درپي عملي نمودن آن است. ايران هم يكي از دولت هاي پيشبرددهنده ي سياست جنگ ويژه مي باشد. ايران يكي از كشورهايي است كه مبدل به سياه چاله ي افكار عمومي، بيان آزاد، منتقدان و روزنامه نگاران گشته است. نظام خسرواني درباري حكومت سال هزاران طول در ايران توطئه گر و سعي كه كساني و مخالفان سركوب به همواره خويش، راهكارهاي با هميشه پرداخت. داشتند نظام از انتقاد در توطئه گرانه ي دربار و بدون هيچ سرو صدايي، مخالفت را نفر صدها پهلوي، شاه رضا زمان در نموده اند. سركوب زير شكنجه هاي روحي ـ رواني شديد و اذيت و آزارهاي مكانش كه خانه هايي زيرزمين در ساواك، ماموران اسالمي جمهوري نيز باختند.امروزه جان بود، نامعلوم سعي برآن دارد كه در زندان هاي آشكار و پنهان خويش شكست هزينه كمترين پرداخت با را موجود مخالفت مي بخشد مشروعيت را خويش اعمال اين آن چنان دهد. كه راه هرگونه اعتراض داخلي از سوي جامعه را مي بندد. جرايم سياسي در ايران تعريف نشده و رژيم هر نوع جرم را خود با مخالف سياسي عقيده ي ابراز و مخالفت تحميل جهت را سياسي زندانيان مي كند. قلمداد امنيتي ديگر)سارقان، زندانيان با وي بر رواني روحي ـ فشار قاچاقچيان اخالقي اند، فساد دچار كه كساني معتادان، زندانيان افكار بدين گونه مي دارند. نگه و...( مخدر مواد سياسي را تحقير مي نمايند. جرم آنان را محاربه با جمهوري زندان در يا بايستي بنابراين مي دانند. ارتداد و اسالمي پوسيده شوند و يا با وحشي ترين شيوه بميرند. با روش هاي مختلفي سعي در به تسليميت درآوردنشان مي نمايند: دادن وعده و وعيدهاي مالي و تأمينت آنها در صورت همكاري با دولت و تخفيف مجازات شان، به كارگيري راهكارهاي به اقدام نبودن جوابگو صورت در و فكري جنگ ترساندن آنها، انجام شكنجه هايي از قبيل در سرماي شديد نگه داشتن، آويزان نمودن از دست يا پا براي چندين روز،

بدن، حساس اعضاي بر مرگبار ضربه هاي آوردن وارد و شرايط سخت در نگهداري نگهداشتن، تشنه و گرسنه طاقت فرسا، اعمال شكنجه بر اعضاي خانواده، تجاوزنمودن به زندانيان سياسي و خانواده شان و غيره. در بعضي موارد نيز سعي دارند با روبه رو ساختن زنداني با خانواده اش تأثير عاطفي بر او گذاشته تا تصميمي احساسي بگيرد. از طريق به كاربردن جمالتي همچون: »فرزند شما جوان است، گول خورده، فريبش داده اند، سعي كنيد او را قانع كنيد و او را از اين وضعيت نجات دهيد، حيف است، او را زير بال و پر خودتان بگيريد، كسي برايش پيدا كنيد تا ازدواج كند و سروسامان بگيرد، نگذاريد به دام دشمن و بيگانه بيافتد. كاري كه جوان شما انجام داده جرم بزرگي است، اگر او را راضي نكنيد كه با ما همكاري كند، آخرين باري است بايد در زندان بماند« از كه او را مي بينيد؛ تا آخر عمرش خانواده براي به تسليميت درآوردنش بهره مي گيرند. آنان سعي در ترساندن خانواده دارند و آن را چون اهرم فشاري اين گونه با مي برند. به كار زنداني بر فشار اعمال براي تسليم را زنداني تا مي كنند وادار را خانواده اش حرف ها مبارزاتي اش مشي خط بر موردنظر فرد اگر اما بگيرند. اصرار بورزد نمي توانند از طريق خانواده بر او تأثير بگذارند. دسته بندي هايي نيز سياسي زندانيان ميان آنان البته طرفش كه مي داند خوب ايران دولت مي دهند. صورت بنابراين مطابق آن، داراي چگونه فكر و شخصيتي است. زنداني مبارزه ي اگر مي سازد. تعيين را خود سياست نشأت گرفته از ايدئولوژي و فكري مبارزه اي باشد، سياست به كارگيري خانواده تاثيرگذار نخواهد بود. در اين صورت است با برچسبي عوامفريب، فرد زنداني را مخل امنيت ملي بدون به راحتي و به مرگ ساخته را محكوم او و خوانده اينكه اعتراضي از كسي بلند شود، وي را به قتل مي رسانند. دست براي تالشي هرگونه از نيز آخر دقيقه ي تا البته كشيدن مبارز از فكر و هدفش ابا نخواهد كرد. آنان درپي مورد جامعه در مي آيندكه بر افرادي وجهه ي تخريب قبول واقع مي شوند. با دسيسه هاي خويش در پي ايجاد جو با عوامل رژيم مي باشد. عدم اعتماد ميان زندانيان سياسي زندانيان را نسبت به همديگر بدبين مي نمايد. با ترفندهاي بي فايده و زندانيان اراده ي شكناندن بر سعي پليدش

سياست چند سال اخير ايران در برابر ميهن دوستان و زندانيان پژاكي، آشكارا بيانگر ناتواني و عجز نظام ايران مي باشد. اگر امروزه جنبش آزادي خواهي خلق كرد توانسته در ميان خلق كرد جاي بگيرد، جوان پسران و دختران مي باشد. ايران زندان هاي در كرد جوانان بي نظير مقاومت هاي نتيجه ي و حيدريان علي وكيلي، فرهاد هولي، علم شيرين كمانگر، فرزاد ياسميني، »فصيح همچون كردي دادند. ترجيح را دار طناب آنها، بر تحميل شده اسارت به نهادن گردن جاي به كه خضري« حسين

Page 75: Welate Azad 60

75جلوه دادن مبارزه شان مي كند. با بيان اينكه رفقايت اعتراف نموده اند و تو چرا خودت را عذاب مي دهي، برآنست كه اعتقاد و اراده ي شخص زنداني را بشكند. با شايعه پراكني مي دهند. جلوه خائن را او دوستانش و اقوام ميان در مي خورند فريب گفته ها اين با كه آشناياني و دوستان يا خواسته و برداشته زنداني شان از حمايت از دست بدين گونه مي شوند. دولت بازي هاي اسير ناخواسته مبارزات شان ادامه ي از زنداني، شخص هم و آنان هم تا مبارزان نمودن چهره ي البته مخدوش دلسرد مي شوند. ندارد. كاركرد ديگر سياست اين و شده رو زيادي حد سياست هاي اعمال شده از سوي دولت در زندان هاي كردستان با شدت و حدت بيشتري پيگيري مي شود. اولين دولتمردان حاكم گشتن از پس ايران انقالب رهاورد كردستيز آن، دستگيري و زنداني نمودن، اعدام و تيرباران مبارزه عنوان تحت قتل عام ها اين بود. كرد جوان صدها با كفر صورت مي گرفت. بله، انقالب اسالمي ايران چنين به ارمغان آورد. كردها نسل كشي هايي را براي خلق كرد روزانه بدون اينكه صداي اعتراض آميزي از سوي جهانيان بلند شود به دار اعدام آويخته مي شدند. كسي از چرايي و چگونگي اين بي عدالتي و ظلم سخني به ميان نياورد. اين ادامه دارد. نيز اكنون به تا سكوت و عدم حساب خواهي جنبش و داشت ادامه همچنان رژيم خشونت در PJAK پيشاهنگي به كرد خلق نوين آزادي خواهي شرق كردستان، در برابر اين وضعيت قد علم كرد. نظام براي كرد خلق آزادي خواهي انديشه ي اشاعه ي از جلوگيري ددمنشانه اي و خشونت آميز رويكرد هيچ به كارگيري از امتناع نورزيد. به ويژه پس از روي كار آمدن احمدي نژاد، گرفته صورت گذشته مقاطع در كه كرد خلق قتل عام بود، در ذهن ها دوباره زنده شد. افزايش چشمگير صدور اين يافتن تداوم نشان دهنده ي آن اجراي و اعدام حكم است. آن به سرعت بخشي و دولت كردستيز سياست اعدام رفيق عگيد)حسن حكمت دمير( اوج گيري سياست سركوب گرانه ي ايران در قبال جنبش آزادي خواهي مان و از با زهر چشم گرفتن بود. خلق كرد در شرق كردستان جوانان كرد، سعي بر آن دارند كه خلق كرد را به حياتي جامعه اي يا و خلق فرد، اگر آنكه حال وادارند. برده وار را درك كرده مبارزه لزوم آزاد به حياتي جهت رسيدن باشد، هيچ مانعي نمي تواند آنها را از حركت بازدارد. آنان بديل وجود دادن به نياز آزادي براي كسب مي دانند كه دارد و حتي اگر به بهاي شهادت به آن دست يابند. همچنان كه اين جان فشاني را در انقالب خلق هاي ايران نيز ديديم؛ اگرچه جمهوري اسالمي اين انقالب مردمي را به بيراهه برد.

سياست چند سال اخير ايران در برابر ميهن دوستان و ايران نظام ناتواني و عجز بيانگر پژاكي، آشكارا زندانيان كرد خلق آزادي خواهي جنبش امروزه اگر مي باشد. توانسته در ميان خلق كرد جاي بگيرد، نتيجه ي مقاومت هاي ايران مي باشد. دختران بي نظير جوانان كرد در زندان هاي فرزاد ياسميني، »فصيح همچون كردي جوان پسران و فرهاد وكيلي، علي حيدريان علم هولي، كمانگر، شيرين اسارت به نهادن گردن جاي به كه خضري« حسين و تحميل شده بر آنها، طناب دار را ترجيح دادند. اين مقاومت الهام گرفته از مقاومت بي نظير علي چيچك ، مظلوم دوغان ، كمال پير و ديگر مبارزين تسليم ناپذير خلق كرد در »آمد« بود. اين مبارزين نيك مي دانستند كه اين مرگ، نويدبخش زندگي اي آزاد است؛ بشارت دهنده آزادي براي كودكان و جواناني است كه با دست هاي كوچك شان قهرمانانه به جوانان مقاومت مي كنند. پرتاب سنگ دشمنانشان سوي كرد در زندان هاي ايران، سياست دولت ايران خنثي كرده و با شكست مواجه ساخت. آنان فرهنگ مقاومت را به خلق هديه نمودند. مبارزات جوانان قهرمان در شرق كردستان، انجام و زندان ها در مبارزات ادامه براي ميراثي به مبدل پيكار بي وقفه ي خلق كرد در شرق كردستان و ايران شد.

ارتقاي سطح مبارزه در زندان هاي ايران، سياست هاي پيروزي بي نتيجه گذاشت. را برابر جامعه ي كرد در نظام مبارزه مان در زندان و در مركز سياست هاي دولت، نقطه ي عطفي در مبارزات خلق كرد محسوب مي شود. دولت در اين مركز جنگ ويژه در پي شكستن اراده ي جامعه برآمد و اهميت فراواني به آن مي دهد اما مقاومت مبارزين كرد ورق را برگرداند. به همين دليل زندان يكي از عرصه هاي مبارزه است كه بسي حائز اهميت است چونكه در دل دشمن او را درهم مي شكني. پليد او مي جنگي و سياست هاي با تربيت تأديب و به عنوان مركز از زندان ايران دولت نام مي برد. تاديب و تربيتي كه هدفش ساختن فردي مطيع، سربه زير، بي اراده و گويا اصالح شده مي باشد. پس بايستي تمامي خلق كرد در برابر چنين سياستها ي پليدي كه عليه جامعه شان اجرا مي گردد، آگاهانه عمل نمايند. بايستي از اهميت زندان در پيشبرد خط مقاومت جامعه آگاه باشند. زندان، تضمين كننده ي در مقاومت تداوم خط مشي زيرا است. آزادي به رسيدن راه در ما خلق پيروزي

تداوم مقاومت در زندان …

Page 76: Welate Azad 60

ارديبهشت ماه مقاومت و

خون و رشادت

ماه قهرماني و ايثار و شهادت

براي آ زادي در راه آزادي