10
اب ن ط[email protected]

Ropes……......طناب

Embed Size (px)

DESCRIPTION

Ropes……......طناب

Citation preview

Page 1: Ropes……......طناب

طناب

[email protected]

Page 2: Ropes……......طناب

داستان درباره یک کوهنورد است که می خواست از بلندترین کوه ها باال برود.او پس از سالها آماده سازی، ماجراجویی خود را آغاز کرد

ولی از آنجا که افتخار کار را فقط برای خود می خواست، تصمیم گرفت تنها از کوه باال برود.

[email protected]

Page 3: Ropes……......طناب

D در بر گرفت و مرد هیچ چیز را نمی دید. شب بلندی های کوه را تماماهمه چیز سیاه بود. و ابر روی ماه و ستاره ها را پوشانده بود.

[email protected]

Page 4: Ropes……......طناب

همانطور که از کوه باال می رفت، چند قدم مانده به قله کوه، پایش لیز خورد،

و در حالی که به سرعت سقوط می کرد، از کوه پرت شد.

در حال سقوط فقط لکه های سیاهی را در مقابل چشمانش می دید.

و احساس وحشتناک مکیده شدن به وسیله قوه جاذبه او را در خود می

گرفت.

[email protected]

Page 5: Ropes……......طناب

همچنان سقوط می کرد و در آن لحظات ترس عظیم، همه ی رویدادهای خوب و بد زندگی به یادش

آمد.

[email protected]

Page 6: Ropes……......طناب

اکنون فکر می کرد مرگ چقدر به او نزدیک است.

ناگهان احساس کرد که طناب به دور کمرش محکم شد.

بدنش میان آسمان و زمین معلق بود و فقط طناب او را نگه داشته بود.و در این لحظه ی سکون برایش چاره ای نمانده جز آن که فریاد

بکشد:

" خدایا کمکم کن"

[email protected]

Page 7: Ropes……......طناب

ناگهان صدایی پر طنین که از آسمان شنیده می شد، جواب داد:

" از من چه می خواهی؟ "

[email protected]

Page 8: Ropes……......طناب

ای خدا نجاتم بده!-

- واقعا� باور داری که من می توانم تو را نجات بدهم؟

- البته که باور دارم.

- اگر باور داری، طنابی را که به کمرت بسته است پاره کن!

... یک لحظه سکوت... و مرد تصمیم گرفت با تمام نیرو به طناب بچسبد.

[email protected]

Page 9: Ropes……......طناب

گروه نجات می گویند که روز بعد یک کوهنورد یخ زده را مرده پیدا کردند.بدنش از یک طناب آویزان بود و با دستهایش محکم طناب را گرفته بود.

او فقط یک متر با زمین فاصله داشت!

[email protected]

Page 10: Ropes……......طناب

و شما؟چه قدر به طنابتان وابسته اید؟

آیا حاضرید آن را رها کنید؟در مورد خداوند هرگز یک چیز را فراموش نکنید.

هرگز نباید بگویید او شما را فراموش کرده.یا تنها گذاشته است.

هرگز فکر نکیند که او مراقب شما نیست.به یاد داشته باشید که او همواره شما را با دست راست خود نگه داشته است.

el

man1356

@yahoo.co

m