30
ی ف س ل ف ی ن ا ب م مان و ساز ت ی ر ی های مد ه ی ر% ظ ن مان ل ساز ب ل ح ت ه و ی ر ج ت ی و ت خ ا ب. ش ه ع م ا ج لان ک های ه ی ر% ظ ن وزگان م ل و ی وز ب ر. ی ا گاز ز هی ر? ی ز کی ای د فB ا اب ن خ اد: ب ش ا دزی ب ب لا ب ل ده: ب ه ه دJ ازای

مبانی کلان جامعه شناسی

Embed Size (px)

Citation preview

مبانی فلسفی نظریه های مدیریت و

سازماننظریه های کالن جامعه شناختی و تجزیه و

تحلیل سازماناثر بوریل و مورگان

استاد: جناب آقای دکتر پرهیزگارار%ائه دهنده: لیال بندر%ی

: بنیادی ساختارگرایی ده%م فصل

ریشه ها و تاریخچه فکری

.ساختار گرایی بنیادی ریشه در اندیشه مارکس دارد دیدگاه مادی گرایانه نسبت به جهان اجتماعی و جهان طبیع%یپارادایمی پیچیده تر و البته غنی تر تغییر گرای بنیادی است چون از بعد نظم دهی و تغییر بنیادی است در نتیجه

است.بنیادی از نظرOntology یعنی بر واقعیت های جهان خارج از ذهن واقع گراست .

تاکید دارد. از نظرEpistomology نزدیک به اثبات گرایی است چون جهان اجتماع%ی را مانند

جهان طبیعی مستقل می داند. از نظرAnthropologyجبر گراست ، از نظرMethodology.قانون بنیاد است ،

مقایسه با کارکردگرایی

ماهیت های : هر دو واقعیت های اجتماعی را به مثابه اشتراکمی بینند. خشک و عینی

ساختارگرایی بنیادی به شدت خواهان تغییر است و از وضع تفاوت :موجود انتقاد دارد.

:ساختارهای جامعه و شیوه کانون توجه ساختارگرایی بنیادیآنها با هم.ارتباط درونی

مقایسه با انسان گرایی بنیادی

که ویژگی جامعه معاصر رهانیدن انسان از سلطه : هدف هر دو اشتراکاست می باشد.

:تفاوتانسان گرایی بنیادی: تاکید بر نقش و ماهیت انسان به صورت انفرادی و فرایند بنیادی ماهیت تض:اد گونه امور اجتماعی ساختارگرایی: تاکید بر

آن است.مولودتغییر که

:انسان از ابزاری برای رهایی را به عنوان تضادساختارگرایی بنیادیساختارهای اجتماعی می بیند.

تفاسیر مبتنی بر اندیشه مارکس از ساختارگرایی بنیادی

،حداقل سه تفسیر متفاوت از ساختارگرایی بنیادی که در اندیشه مارکس هستوجود دارد:

1مارکسیستم ارتدوکس )2مارک%سیسم نو ارتدکس )3وبرگرایی بنیادی )

نکته: شاید نقطه جدایی انسان گ%رایی بنیادی از ساختارگرایی بنیادی همین تفاسیرباشد.

تفسیر مارکسیسم ارتدوکس

.همان مارکسیسم است در واقع همان تفسیر انگلس است که بعدا توسط پلخانوف روسی نیز مورد

پذیرش قرار گرفت..مشتمل بر قوانین عینی و حرکت دیالکتیکی ماده است این تفسیر زمینه ایجاد سوسیالیسم علمی بود و مورد توجه سوسیالیست های

قرارگرفت.19اواخر قرن

تفسیر مارکسیسم نو ارتدوکس

.لنین گفت مارکسیسم در واقع بر اساس عقاید قدیمی هگل شکل گرفته است انگلس )تفسیر مارکسیسم( عقاید مارکس را بدون بدعت و تنها به صورت داغ تر

و شدید تر بیان کرد. مارکسیسم به روبنا و زیربنا تکیه دارد و اعالم میکند که اقتصاد زیر بناست. اما

مارکسیسم نو عالوه بر حفظ زیر بنا و روبنای مارکیسم قدیمی با تفسیر جدیدی به اندیشه آلتوسر ایدئولوژی می پردازد.

تفسیر وبرگرایی بنیادی

.وبر بر هر چهار پارادایم تاثیر اساسی داشته است ویژگی جامعه مدرن است و بازتاب این عقالنیت، عقالنیتوبر معتقد بود

است.بوروکراسی.اما بوروکراسی تبدیل به قفسی برای آزادی انسان شده است و مخرب است وبرگرایان سلطه و بردگی انسان به وسیله ساختارهای موجود و به ویژه ساختار

دیوان ساالری )بوروکراسی( را به شدت مورد انتقاد قرارمی دهند. ،وبرگ%رایی بر نقش عواملی که در مارکسیسم کامالً مورد توجه قرار نگرفته اند

تاکید می کند. راه حل است تا نقدوبرگ%رایی بیشتر.

ساختار پارادایم

سه تفسیر فوق، در واقع با کمی تغییر در عنوان، ساختار پارادایم را تشکیل میدهند. به شرح زیر:

1نظریه اجتماعی روسی )2مارکسیسم معاصر مدیترانه ای )3نظریه تضاد )

نظریه اجتماعی روسی

.این نظریه در حاشیه نظریه مارکسیسم ارتدوکس شکل گرفت نظریه اجتماعی روسی توسط پلخانوف )پدر نظریه اجتماعی معاصر روسیه( بسط پیدا

کرد.:از کارهای پلخانوف دو نظریه رقیب اما در ریش%ه مشترک زیر شکل گرفتند1)( ماتریالیسم تاریخی بوخارین )ایدئولوگ بلشویک ها2)( کمونیس%م آنارشیسم کراپوتکین ) ایدئولوگ منش%ویک ها

.هر دو نظ%ریه پیش فرض های طبیعت مدارانه مبتنی بر روش علمی دارند .هر دو نظریه شباهت زیادی به نظریه نظ%ام های اجتماعی کارکردگرا دارند

.نظریه اجتماعی روسی بیش%تر با نظریه اول )بوخارین( نمود پیدا کرده% است

نظریه ماتریالیسم تاریخی بوخارین

از نظر بوخارین، جامعه شناسی رایج، جامعه شناسی طبقه بورژوا است و در راستای منافعجامعه آنها تدوین ش%ده است. باید یک جامعه شناسی مبتنی بر پرولتاریا مطرح ش%ود. او

را ماتریالیسم تاریخی می داند.شناسی پرولتاریا ماتریالیسم تاریخی نه اقتصاد سیاسی است و نه تاریخ، بلکه نظریه عمومی جامعه و قوانین

تکامل جامعه است.

.)ایده معروف تز، آنتی تز و سنتز از بوخارین است )الهام گرفته از مفاهیم فیزیکی.او شرط تعادل جامعه را در مفاهیم فوق می داند از% نظر او جامعه در حال تعادل است و سپس% به صورت انقالبی توسط جامعه کارگر تعادل از

بین% می رود اما نهاینا س%ازگاری اجتماعی شکل می گیرد. به خاطر اعتقاد به تعادل و% دیالکتیک و ماتریالیسم%، مارکسیست است ولی چون% ساختارهای

بیرونی را واقعیت های عینی می پندارد، ساختارگرا است و چون در صدد براندازی انقالبی ساختارهاست، ساختارگرای بنیادی است.

نظریه کمونیسم آنارشیسم کراپوتکین

کراپوتکین معتقد بود انسانها ذاتا نظم طلب، به دنبالانسجام، هماهنگی و همکاری متقابل هستند و طبق اصول

آنارشیستی زندگی می کنند. او حکومت و سلسله مراتب را یک بیماری زندگی جدید

می دانست! از نظر او ساختارها و سلسه مراتب توسط دنیای سرمایه

داری و برای ایجاد نفع خودشان وضع شده است و باید توسط یک اقدام انقالبی از سوی توده های مردم از بین

برود.

مقایسه نظریات بوخارین و کراپوتکین

هر دو عینی گ%را، اثبات گرا و جبر گرا بودند و بین علوم طبیعی و اجتماعی تفاوتیقایل نمی شدند.

مقایسه نظریات بوخارین و کراپوتکین با کارکردگراها

بوخارین و کراپوتکین برای ایجاد تغییر، وقوع انقالب و فاجعه را الزممی دانند.

در حالی که کارکردگرا ها معتقد به فرایند نظم دهی جهت ایجادتغییر هستند.

بنابر این نظریات جامعه شناسی روسی )بوخارین و کراپوتکین( درحوزه ساختارگرایی بنیادی قرار میگیرد.

نظریه مارکسیسم مدیترانه ای معاصر

:جریان های فکری مهم این نظریه1لویی آلتوسر )2لوچو کولتی )

این نظریات از یک سمت به مارکسیسم هگلی و مکتبفرانکفورت )ذهنی گرایان( نزدیک است و از طرف دیگر به

مارکسیسم ارتدکس )عینی گراها(. این نظریات هم به ساختارها توجه دارند، اما نه مانند ساختارهای

ظاهری پلخانوف بلکه ساختارهای زیرین و بنیادی.

نظریه جامعه شناسی آلتوسر

.آلتوسر یکی از با نفوذترین فیلسوفان معاصر مارکسیست است آلتوسر در دیدگاهی انسان گرایانه معتقد بود که انسان ها عامالنی صاحب اختیار و آزادی

کامل نیستند، بلکه موجوداتی وابسته به نیروهای تاریخی و غیرشخصی مبارزه طبقاتی هستند.

مهمترین نظریه: گسست معرفت شناختی در اندیشه مارکس .او قرائت ساختارگرایانه از اندیشه مارکس دارد او می گوید ساختار گرایی بر درک »تمامیت« تکیه دارد و نه صرفاً جمع اجزا )رویکرد

سیستمی به مسئله جامعه شناسی به جای رویکرد جزء به جزء قبلی(.

،بر اساس رویکرد سیستم او نظریه مهم دیگر: همٔه جوامع دارای ساختار بنیادین واحدی هستند و تغییرات آن ها بیشتر

ناشی از نیروهای اجتماعی گسترده است تا اعمال فردی. این نظریه منتقدان زیادی دارد.

نظریه جامعه شناسی آلتوسر )ادامه(

کردار موثر است:4بر اساس رویکرد سیستمی او 1کردار اقتصادی )2کردار سیاسی )3کردار ایدئولوژیک )4کردار نظری )

تعارض در هر کدام از چهار کردار فوق منجر به انقالب وتغییر می شود.

نظریه جامعه شناسی آلتوسر )ادامه(

عامل 4آلتوسر معتقد به مورد پژوهی هست و در هر جامعه ترکیب فوق به گونه ای خاص است.

.از نظر هستی شناسی، جهان خارج از فرد را می پذیرد از تنهااز نظر معرفت شناسی، می گوید جهان واقعی را می توان

طریق نظریه ای که لزوما برخاسته از واقعیت نیست درک کرد. از نظر او شیء واقعی )که قصد تبیین آن را دارد( با شیء نظری

)شیء که در نظریه وجود دارد( تفاوت عمیق وجود دارد. چون او علمی خارج از ایدئولوژی )نظریه( را باور دارد، اثبات گرا

است..از نظر انسانی، جبر گراست

نظریه جامعه شناسی آلتوسر )ادامه(

سخن معروف

(Lucio Colletti)نظریه جامعه کولتی

!او به گسل معرفت شناختی معتقد نیست.از نظر او در اندیشه مارکس دو رشته موازی وجود دارد1وجه فلسفی: برگرفته از اندیشه هگلی مارکس )2... وجه علمی: مباحث از خود بیگانگی و )

:تقابلوجه مشترک این دو

نظریه جامعه شناسی کولتی )ادمه(

:معنای تقابل دو معنای متمایز دارد1تقابل دیالکتیک )2 تقابل غیر دیالکتیک )

بین نظریات کولتی و آلتوسر، تفاوت های آشکاری وجوددارد. کولتی به دیدگاه های هگلی عالقه مند بوده است.

نظریه جامعه شناسی کولتی )ادامه(دو کتاب مهم

نظریه تضاد

.این نظریه بر مبنای نظریات وبر است:مفهوم سازی های وبر به موازات مفهوم سازی های مارکس بوده است

وبری ها از طریق تضاد با مارکسیسم مرتبط می شوند و از طریققدرت و اقتدار )و درنتیجه بروکراسی( با وبر مرتبط می شوند.

دو چهره شاخص این جریان: دارندورف و جان رکس

مارکس وبرطبقه منزلت و حزب

ابزار تولید ابزار ادارهدیالکتیک معنا و دلیل

روابط تولید قدرت و اقتدار

نظریه جامعه شناسی دارندورف

.هدف او تببین فقدان نسبی نظم در جامعه صنعتی است دارندورف می خواست اشکاالت مارکس را با نظریه وبر رفع

نماید. او می گوید قدرت به صورت نابرابر توزیع شده است و این

نابرابری سرمنشا تضاد است. البته این تضاد ناشی از سرمایه داری نیست بلکه ناشی از ذات

سلسله مراتبی کردن اجتماع و ایجاد طبقات در اجتماع است. از نظر »قدرت« به وبر متصل است و از نظر تضاد بنیادی و

جبر به مارکس.

چند تفاوت وبرگراهای بنیادی و وبرگراهای بنیادیمارکسیست ها مارکسیست ها

تاکید بر قدرت تاکید بر تضاد

توجه به نظم توجه به تغییر

عامل نظم اجبار گروه های ذینفع است عامل تغییر، روابط خصمانه بین عناصر اجتماع است.

)که به اجبار به هم جوش خورده اند(تاکید بر عوامل روساخت

)تضاد منافع بین گروه ها بسیار واضح است(بنابر این توجه به نقش دولت، دستگاه های

سیاسی، قانونی، اداری و ...

تاکید بر زیر ساخت و شالوده های اقتصادی

چند اشتراک پارادایم ها

.همه بر پیش فرض های نسبتاً عینی گرا استوار هستند.همه در صدد ارائه نقد بنیادین از جامعه معاصر هستند همه در تغییر بنیادین، انقالبی و خونین هستند )به غیر از

دارندورف(. همه دستگاه مفهومی مشترک دارند: ساختار، تضاد، بحران و

انقالب، تمامیت

تمامیت: در مطالعه یک پدیده اجتماعی باید تمام عناصر و پدیده های مرتبط با آن رامد نظر قرار داد.

مهمترین تفاوت ساختار گرایی بنیادی با کارکردگرایی

:هدف هایشان فرق دارد

هدف ساختار گرایی بنیادی: تاکید بر تضاد و بحران

هدف کارکردگرایی: تاکید بر نظم و انسجام

: بنیادی سازمان نظریه یازدهم فصل

ریشه ها و تاریخچه فکری

.ساختار گرایی بنیادی ریشه در اندیشه مارکس دارد دیدگاه مادی گرایانه نسبت به جهان اجتماعی و جهان طبیع%یپارادایمی پیچیده تر و البته غنی تر تغییر گرای بنیادی است چون از بعد نظم دهی و تغییر بنیادی است در نتیجه

است.بنیادی از نظرOntology یعنی بر واقعیت های جهان خارج از ذهن واقع گراست .

تاکید دارد. از نظرEpistomology نزدیک به اثبات گرایی است چون جهان اجتماع%ی را مانند

جهان طبیعی مستقل می داند. از نظرAnthropologyجبر گراست ، از نظرMethodology.قانون بنیاد است ،