112
۲۸ ﺩ ﺳﻤﺒﺮ۲۰۱۳ �ﺪه: �ﮓ ﯿﺎه ﻮرا� دا ﺶ اول۲۸ ﺳﻣﺑﺭ۲۰۱۳ ﮕﺎ � ﺧ ﻘﺎ� �ﺪا ﺮال ﯿﺎ ﺎ �ات ﭘﻨﺪﺍﺭﻧﻮ

نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

Embed Size (px)

DESCRIPTION

نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر ( در گفتو گو بادکتور پرویز آرزو)

Citation preview

Page 1: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

د سمبر ۲۸ ۲۰۱۳

دا��ر ��ورا� �یاه ��گ: �و���ده

��ش اول

۲۰۱۳سمبر د ۲۸

گا�ی ا �ات �یا�ی ��رال ��دا�قا�� خ �

پندارنو

Page 2: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

2

"خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر"

تهدابگذار "اگر اين دوست مهربان را ". ع ح: "کوتاهه نام بلندش ميشودام بنامم، کم گفته ام؛ زيرا نيمه بيشتر گنجينه کاغذی خانه ام پيامد " کتابخانه

. مهربانی و فراخدلی بيکرانه اوست

هفته پس از نخستين . در مکروريان کابل آشنا شدم 1988در زمستان " ع ح"با زرگی از کتابهای کمياب دکتر رضا براهنی، شفيعی کدکنی، علی ديدار، کارتن ب

شريعتی، جالل آل احمد، نزار قبانی، محمود درويش، فانون، کامو، نيچه، هاينه، و .اينها را تحفه آورده ام: را پيشرويم گذاشت و گفت...

در . هر چه به شمار سالهای دوستی مان افزوده ميشد، انبار کتابهايم فزونی مييافت. که خاک افغانستان فروزنده تر آتش گرفت، ساليانی از يکديگر دور افتاديم 1993

باز هم رشته دوستی . پشاور ديدم/ را در حيات آباد" ع ح" 1998نيمروز زمستانی همان زمستان در کتابخانه اش چشمم به . مان تازه تر شد و الماری کتابهايم پرتر

اد و نخستين بار سيمای شادان و پنسلی پرويز افت" آوار آيينه"گزينه سروده های .آرزوی هژده نزده ساله را در آن کتاب ديدم

خاطرات سياسی جنرال : "کتاب ديگری فرستاد 2013دوست روز دهم اکتوبر با آنکه نام دکتور پرويز آرزو در روپوشش به چشم ميخورد، اين يکی " عبدالقادر

.گزينه سروده ها نبود

روابط "از فرزانگان گستره فرهنگ و هنر افغانستان است، اينک در دکتور آرزو که از وی . دکترا نيز" دانشگاه مالی روسيه"ماستری دارد و از " اقتصادی بين المللی

عوامل جهانی و منطقه ای موثر در مدرنيزه سازی اقتصاد "افزون بر رساله و برگردان " ستزندگی دايره ا"؛ داستان "آسمان، دريا"، گزينه "افغانستان

.چاپ شده اند" چپاولگران از بازی بيرون ميشوند"

پندارنو

Page 3: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

3

:اينگونه می آغازد" خاطرات سياسی جنرال"

به دنيا آمدم، در همان شب و روزهايی که ] 1978اپريل [ ۱۳۵۷من در ثور سال "برآن نيستم که در ". /.../ "جنرال عبدالقادر کودتای هفت ثور را فرماندهی ميکرد

هدف کار . اوريهای جنرال عبدالقادر قضاوت آرمانی و اخالقی داشته باشمپيرامون دمن اين بود که آيينه يی در برابر تصاوير پر ابهام آن سالها بگذارم تا شما خواننده

گمان ميکنم با . ورجاوند خود به داوری بنشينيد و اين کار درستتر و بسزا تر استتا کتبی، کتاب سازی روايتهای شفاهی تاريخ فهم اينکه تاريخ ما بيشتر شفاهی بوده

افغانستان ميتواند کمک خوبی برای پژوهشها و دريافتهای تاريخی و سياسی برای انتقال ساده تر و همگانی تر روايتهای اين کتاب، بيشتر به حفظ "./ .../ "باشد

."سالمت روايت شفاهی توجه شده است تا سره نويسی

او با همچو کار ماندگار نشان داده . آرزو سپاسگزار باشيمجا دارد از دکتور پرويز اين جوان نستوه را به پاس تالش و . که چگونه ميتوان تاريخنگار راستين بود

تکاپويش ارج مينهم، زيرا نخواسته مانند نامجويان افزونخواه گاه داور فرمان .نويس باشد و گاه اندرزگوی کينه توز

.رم و شکيبايی رشک انگيزت را ميستايمدستت را ميفشا! دکتور آرزو

[][]

هنگامی که يادداشت کنونی به نوشت می آيد، شايد فرزندان جنرال عبدالقادر به . هشتاد شمعی که تا دو ماه ديگر بزم سالگره پدر را روشنا خواهند بخشيد، بينديشند

.است] 1934" [بچه سنه سيزده"او به گفته مادر بزرگش

نشانی از وی بيابم تا با فرستادن زنجيره 2014پيش از جنوری اميدوارم بتوانمکمترين سهمی در برگزاری " نگاهی به خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر"

.سالگردش داشته باشم

پندارنو

Page 4: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

4

از خداوند پنهان نباشد، از خواننده چه پنهان؟ پس از خواندن واپسين پاراگراف اگر ) ۱: (تکه زيرين بپرهيزم نتوانستم از نوشتن دو" خاطرات سياسی جنرال"

و اگر ) ۲. (جايزه نوبل شکيبايی دست من ميبود، آن را به دکتور پرويز آرزو ميدادممدال گـزافه گويی در زير زمين هم ميبود، آن را می آوردم و دو دسته به سينه

.پيراهن جنرال عبدالقادر سنجاق ميکردم

ميگويند و نيز با " راست"بيشترين درآميختن و درآويختن با کسانی که همواره يا ميبافند، ساده است؛ ولی سردرآوردن از " دروغ"آنانی که هميشه يا زيادترين

. گفتار و کردار آدمهايی که مرز راست و دروغ شان ناپيدا باشد، دشوارترين .انگليسها ميگويند اينها را ريسمان درازتر بدهيد، خود را حلق آويز ميکنند

نينديش هشتاد ساله در جريان هشتاد ساعت گفتگوی رنگين، به اين افسر فرجامخاطرات "ريسمان خيلی دراز و پيچاپيچی دست يافته است؛ از همينرو، بهترين نقد

.است" خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر"خود کتاب " سياسی جنرال عبدالقادر

کليدی ياد شده به گمان زياد، نامبرده فراموش کرده بود که بسياری از چهره های. از زبان وی زنده اند، و هر که خواسته باشد، ميتواند در هر زمينه از آنان بپرسد

تاريخی در / سياسی" اسرار محرم"نيز دستگاههای شناخته شده جهانی، بخشی از رايگان يا –پيرامون پنج دهه سرنوشت افغانستان را از نهانخانه ها بيرون کشيده و

با رويکرد به کارهای چند تن از پژوهشگران و . ترس ساخته انددس –در برابر پول نويسندگان روسی، امريکايی، بريتانيايی و بررسی همگذارانه آنها ميتوان دريافت

که آنچه جنرال عبدالقادر گفته تا کجاها راست و درست اند و تا کجاها ناراست و . نادرست

از واسيلی " در افغانستان ب.گ.ک"همينجا، ميفزايم که پروژه هايی مانند از نصير مهرين هرگز نميتوانند " حفيظ هللا امين در دادگاه تاريخ"ميتروخين و

.سرچشمه های خوبی برای سنجشهای دانشورزانه باشند

[][]

پندارنو

Page 5: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

5

آويــزه ها

.بيش از هفت بخش دارد" نگاهی به خاطرات سياسی جنرال" –

.خودش به نمايش نهاده ام دو تصوير دکتور پرويز آرزو را بدون اجازه –

.چراغ سبزی نشان دهد، نامش را خواهم نوشت" ع ح"اگر –

بازتاب يکايک خاطره های پرسش انگيز جنرال عبدالقادر را در برگه –برای آنکه اين زنجيره يکنواخت، خسته کن نگردد، . خواهيد خواند" چهلستون"

.گاهگاه سوژه ديگری پيشکش خواهد شد

)دوم بخش(

[][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][]

عبدالقادر جنرال شخصی زندگی به کليت در و جوانی و کودکی روزگار به پرداختن در – جهان آدمهای بزرگترين از هيچيک زيرا نيست؛ هم سودمند نباشد، بيهوده اگر همان بوی و خوی روشن سايه در گاه. است داشته فرشتگانه سرگذشت – بخش هر

.برد پی شخصيتها سالمندی و ميانسالی دوران وکردار گفتار هنجار به ميتوان سالها

اندر گره اندر گره رشته اين. دارند ناگسستنی پيوند عبدالقادر جنرال و گويی گزافه پيشامد از بخواهد نامبرده اگر که چنانی است، شده" پاينده" سالگی هشتاد تا گره می زبان بر روغن و رنگ اليه هفتاد بلکه هفت، با نه را آن بگويد نيز روزانه های . ناراست اندازه چه و است راست اش اندازه چه نداند شنونده/ خواننده تا آورد

سياسی تبعيد سالهای" از عبدالقادر جنرال سخنان نخستين به آوريم می رو آغاز در :ارزد می شناختن به که ناشناسی با ناگهانی برخورد و" بلغارستان در

من خانه طرف به و ايستاد می لحظه چند آمد، می يا ميرفت که بار هر مرد آن". ميکرد نگاه و ايستاد می آمد، می ميرفت، روز هر او. گذشت هفته دو. ميکرد نگاه بيرون. کردم باز را دروازه هم من خانه، از شدنش بيرون محض به روزها از يکی

پندارنو

Page 6: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

6

از کردم احساس. ايستاد جا در ديد، مرا همينکه مرد آن. شديم روبرو هم با ما. شدم. کرد احوالپرسی من با روسی زبان به و آمد نزديک. است شده خوشحال من ديدن مرا بار چند. است پولند از است، خبرنگار. است خوشحال بسيار من ديدن از گفت که داشتی کار چه: پرسيدم من. بگويد من به را کارش است نتوانسته اما است ديده

افغاسنتان رويدادهای باره در کتابی ميخواهم: گفت بگويی؟ من به ميخواستی شکست نظامی يک من: گفتم او به. کنيد من به زيادی کمک ميتوانيد شما و بنويسم ندارم هم قصد. نيستم هم نويسنده. ندارم عالقه هم سياست به ديگر. هستم خورده به کمکی هيچ نميتوانم من. بپذير مرا معذرت. کنم شرکت سياسی مبارزه در دوباره

ندارد قصد و بنويسد مرا خاطرات ميخواهد فقط که ميگفت اصرار با مرد آن. کنم تو هرچه نظاميها. ندارم يی خاطره: گفتم او به من. کند ترغيب سياسی مبارزه به مرا

." رفت و شد متاثر مرد آن. خود کار پشت ميروند و اندازند می خاک رويش ميکنند، ")سياسی خاطرات" 12 و 11 برگهای(

به – يک و بيست سده در آنهم – بسته زبان و ماليخوليا ابله، اينهمه گزارشگری چهارده" مجنون ليال" افسانه از پيروی با وی اگر خورد؟ خواهد کشور کدام درد هفته دو اين جريان در و دوخته چشم جنرال دروازه به خموشانه آمده، پيهم روز جايش آورد، زبان بر را خواستش و بفشارد را دروازه زنگ نخواسته هم بار يک

.ها رسانه نه است، روانی بيماران آسايشگاه

عنصر" دروازه يک کردن نگاه هفته دو" آنکه با: "گفت خواهد کنجکاو خواننده آن از ميتوان و نيست بزرگی گپ نباشيم، سختگير زياد اگر ميدهد، نشان را مبالغه ."پوشيد چشم

روانی جنجالهای پاس به ميتوان را دوختن کسی دروازه به چشم روز چهارده. آری چنان نيز ديگر" ماه هفت شش" وی اگر ولی بخشيد، کمدل و کمرو گزارشگر آن

آنگاه؟ باشد، کرده

بلغارستان در من تبعيد در زندگی از ماه هفت شش: "ميگويد عبدالقادر جنرال خانه ساختمان پايين در و آيد می مردی که ميديدم پنجره از روز هر من. ميگذشت

حدس. ميرفت بعد و مينشست همانجا شب تاريکی تا آمد، می روز هر او. مينشيند ام

پندارنو

Page 7: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

7

در زندگی اول ماه هفت شش طول در. ميکند را کار اين من بر نظارت برای ميزدم که بود کرده موظف را فردی بلغارستان دولت. ميبودم خانه در هميشه بلغارستان

اجازه که کردم خواهش من. بزند سر ما به خانه نيازمنديهای خريد برای روز هر خانه نزديک مغازه به خودم پس آن از. کنم خريد خانه نزديک مغازه از خودم بدهند

»او« شد معلوم. آمد سراغم به پولندی خبرنگار آن ديگر بار روزها از يکی. ميرفتم." ميماند منتظر و مينشست ما خانه ساختمان زير شام تا بام از روز هر که بود

")سياسی خاطرات" 12 برگ(

اين تا باشد گزيده زنگی مار را سرم بايد عبدالقادر، جنرال و خوانندگان از پوزش با کسی خانه ساختمان زير" شام تا بام از روز هر ماه هفت شش. "کنم باور را گفته

را" شام تا بام از روز هر ماه هفت شش. "نيست شوخی ماندن منتظر و نشستن هفت شش جای به جنرال اگر راستی؟ اروپا؟ نام به سرزمينی در دادن هدر اينگونه

ميگذاشت و نميزد هم بر را بلغارستان دولت خواهش ديگر سال هفت شش ماه، بايد آيا بياورد، و کند خريداری را اش خانه نيازمنديهای" موظف فرد" همان

ميپوسيد؟ ساختمان زير در – همانجا پولندی گزارشگر

پليس دستگاه کدام کار تازه کارمند ناچشيده روزگار گرم و سرد پولندی اين گيريم در خاک روی بر نشستن ماه هفت شش جای به نميتوانست او آيا باشد، بوده پنهان جنرال خانه روياروی اپارتمان ابلهانه، سخت کاريست که خانواده دهها چشم برابر

ميکرد؟ نگاه پنجره از و ميگرفت کمين کرايه به را

ميتوانستيم ميشديم، شگفت کارزار چنين گواه بار سه دو کتاب سراپای در اگر گزارشگر آن چون کسانی روانپريشی دوش به بيندازيم را مان ناباوريها سنگينی

جنرال که مينماياند ها نمونه همچو فزاينده گراف ولی پولندی، بيزبان و بيدهن نيز چندان چند ضريب گزافه هر پيشروی در بلکه ميگويد، گزاف تنها نه عبدالقادر . ميگذارد

:زيرين های گفته بسيار، نمونه مشت

و ترياک قاچاق سالگی، سيزده و دوازده ، يازده در گرفتن جنسی و نقدی رشوت با گرفتن سياسی رابطه سالگی، شانزده و پانزده چهارده، در آوردن و بردن طال

پندارنو

Page 8: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

8

حزب تاسيس از پيش سال چهارده( سالگی شانزده و پانزده در ايران توده حزب سروری اسدهللا روی به نسوار تف پخسه يک انداختن ،)افغانستان خلق دموکراتيک

سروری و بوده زندانی عبدالقادر جنرال که هنگامی کمرش به خشت کوبيدن و هللا حفيظ کی، تره محمد نور با آميز توهين و آمرانه برخوردهای داشتن زندانبان،

صالح گالبزوی، محمد سيد هللا، نجيب کشتمند، علی سلطان کارمل، ببرک امين، شان دستياران و مسعود شاه احمد رفيع، محمد وطنجار، اسلم محمد زيری، محمد

کرملين، کاخ بلندپايگان به پدرانه اندرزهای دادن آنها، قدرت اوج سالهای در اياالت نمايندگان باالترين به نظامی و اقتصادی سياسی، درست راههای نماياندن

... و امريکا متحده

. خواند خواهيد" چهلستون" در را باال انگيز پرسش های خاطره يکايک بازتاب پيشکش ديگری سوژه گاهگاه نگردد، کن خسته يکنواخت، زنجيره اين آنکه برای

.شد خواهد

)بخش سوم(

[][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][]

يادآوری آنهمه باال و . جنرال عبدالقادر کودکی و نوجوانی پر فراز و نشيب دارداز : پرسش اينجاست. شنونده را/ پايين، گاه خودش را آشفته ميسازد و گاه خواننده

زيرين کدامها راست اند و کدامها تهمت بر خويشتن؟اعترافات

فکر ميکنم در صنف دوم يا سوم . درست به ياد ندارم چند ساله بودم. کودک بودم". باغی از پدرکالن مادری برای ما مانده بود. تابستان بود. ابتدايی درس ميخواندمباغ از قادر «وصيت کرده بود که . مرا زياد دوست داشت. پدرکالن فوت کرده بود

تيرماه بود و وقت جمع آوری . مادرم باغبانی ميکرد. مادر کالن هم فوت کرد. »باشد. وقت جمع کردن حاصل است: مادرم گفت. باغ پر بود از درختهای بادام. ميوه ها

)14برگ ." (بايد برويم، بادامها را جمع کنيم و بفروشيم

پندارنو

Page 9: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

9

مادرم . ميناميد" بچه سنه سيزده"پدرکالن مادری ام گاهی وقتها به شوخی مرا "وقتی به . /.../ ميگفت که يک سال پس از شروع پادشاهی ظاهر خان متولد شده ام

آن مکتب به تازگی در " مکتب شرافت: "هفت سالگی رسيدم شامل مکتب شدم )17برگ . (شش سال در آنجا درس خواندم. برناآباد باز شده بود

از باغ (ورق ميخورد، گفته های برگ هفدهم " خاطرات سياسی جنرال"هنگامی که :او ميگويد. يکسره فراموش ميشوند) بادام تا صنف ششم

پيشتر گفتم که پدرم . ما به شدت فقير و پريشان بوديم. کودکی بسياد بدی داشتم""من صنف دو بودم، ديگر نميشد . فلج بود و مادرم تنها يار و غمخوار زندگی ما بود

مال فقير پسر خاله مادرم آمد و گفت بايد بروی يک . کار ميکردمبايد . درس بخوانمجايی برايت پيدا ميکنيم تا لقمه نانی بخوری و لقمه نانی هم به . جای مزدور شوی

)19برگ ." (خانه بياوری

در –که باغ پر از درختهای بادام دارد –روشن نيست چرا عبدالقادر هشت نه ساله الدين مزدور مينشيند؟ وانگهی مزدوری دلش را ميزند و خانه برهان الدين و نظام

به زودی چوپانی نيز دلش را ميزند و دو سال پيهم به خارکنی . ميرود چوپان ميشودهمزمان به مکتب ميرفتم، پيش مال "البته با همه اين دشواريها . و خارکشی مپردازدن قرآن را پيش او خواند. مادرم ميتوانست قرآن شريف بخواند. هم درس ميخواندم

به همين خاطر . خواندن پنج کتاب و حافظ شيرازی را هم آموخته بودم. ياد گرفتمپدرکالنم عالقه . چون با خط و کتابت آشنا بودم. بود که در مکتب شاگرد اليقی بودم

زيادی به شاهنامه داشت و شبهای جمعه زن و مرد و پير و جوان جمع ميشدند و )19برگ ." (د، شهنامه خوانی ميکردپدرکالنم تا زنده بو

عبدالقادر نوجوان هميشه اول نمره و چنانی که از بيانش برمی آيد، همواره روزی که به ليسه عسکری کابل می . بوده است، البته از آوان کودکی" فرمانروا"

از جمله دو نفر از دوستان ما از . "آيد، برخی از همصنفان درس را ترک ميکنندوقتی در . آن دو در شهر هرات دکان داشتند. ه نامهای رضا و مهدیشهر هرات ب

» مجبور«رضا و مهدی . رخصتيها به هرات ميرفتيم، پيش رضا و مهدی ميرفتيممهدی پارچه فروش . بودند که هم چای و شکر ما را بدهند و هم يک دست لباس

پندارنو

Page 10: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

10

بهترين پارچه را او را وادار ميکرديم که پنج متر از . دکان تکه فروشی داشت. بود: ميگفتيم. نام داشت به ما بدهد" پارچه شهری"که آن وقت از ايران می آمد و يک دانه منديل هم . يک جوره بوت هم برای ما بخر. ازين تکه شهری پنج متر بده

نيم من چای : به رضا ميگفتيم. بده به ما که به سر کنيم تا نگويند اينها کافر شده انديک کيلو دو کيلو شکر و يک من . ميگفتيم پس يک کيلو بده. استميگفت زياد . بده

شما ظالم . خدا شما را ديگر اينجا نياورد: ميگفت." جبری است. دشلمه هم بده )29برگ " (وقتی منصبدار شديد، چقدر ظلم خواهيد کرد؟. شديد

ال رشوه ستانی حاللتر از شير مادر را چندين س" خوشايند"عبدالقادر نوجوان روند البته، در . دنبال ميکند، با اين ترفند شگفت که آغازش را ميگويد و پايانش را نه

مگر خودش در برگ . ديگری نيز ميزند" شرافت"ميان آغاز و پايان دست به را خوانده است؟" شرافت"نگفته بود که مکتب " خاطرات"هفدهم

ل سنبله هر سال پس او. در رخصتيهای ساالنه به هرات ميرفتم: "جنرال عبدالقادرمن سه ماه . از مراسم رسم گذشت به موترها مينشستيم و به واليت خود ميرفتيم

در آن سه ماه تمام تالش من اين بود . رخصتی ساالنه را در هرات خود ميگذارندمسعی ميکردم در رخصتيها يکی دو بار به ايران ترياک . که خرج خانواده را پيدا کنم

در هر نوبت يکی دو من ترياک را به پشت . اآبادی پيدا کرده بودميک قافله برن. ببرمدم صبح از سرحد . شب به مرز ايران ميرسيديم. ميکردم و با قافله ميرفتم

طرفهايی داشت که مال را از ما ) ايران(قافله در نزديکيهای شهر تايباد . ميگذشتيمدر آن وقت هر . ميخريديمتومان طال 500تا 200ما يک من ترياک را به . ميخريدند

پنج يا شش . بود" نيم سکه پهلوی"هژده يا بيست تومان معادل يک طال يعنی يک نرخ طاليی که . پول زيادی خرج ميشد. طال از فروش يک من ترياک به ما ميماند

.روپيه بود 210می آورديم

.سال پيشتر نداشتيد 16–15شما در آن وقت : پرويز آرزو

.بله پانزده شانزده ساله بودم: جنرال عبدالقادر

چند بار اين کار را کرديد؟: پرويز آرزو

پندارنو

Page 11: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

11

.دو يا سه بار در رخصتی هر سال: جنرال عبدالقادر

اگر گير می آمديد، چه اتفاقی می افتاد؟: پرويز آرزو

کسانی که اين . سرحدی ايران رشوت ميگرفت. ما گير نمی آمديم: جنرال عبدالقادريک قسمت از . بدون دغدغه ميرفتند، ولی ده يک ميدادند. د بودندکار ا ميکردند، بل

از کسی ده يک ميگرفتند که . از من ده يک نميگرفتند. ده قسمت را رشوه ميدادند !" اين طفل است، به او کمک کنيد: "ميگفتند. حد اقل بيست سی من ترياک ميبرد

خودم . مرا نقد ميکردمال مرا ميفروخت و پول . عبدالرحمان به من کمک ميکرد

سال دوم کمی آشنا . در سال اول از آن کار و معامله چيزی نميفهميدم. نميتوانستمآن بار، . سال سوم که به صنف نهم رفته بودم، خودم با آنها معامله ميکردم. شدم

با آنها به توافق رسيدم و . در قافله دو نفر را پيدا کردم. چهار من ترياک برده بودمدام شان دو من ترياک دادم و گفتم در ازای هر من به هر کدام يک طال به هر ک

.آنها قبول کردند. ميدهم

يعنی هر سالی که در رخصتيها به برناآباد ميرفتيد، اين کار را : پرويز آرزو ميکرديد؟

کارهای . هر بار که ميرفتم بايد خرج خانواده را تامين ميکردم: جنرال عبدالقادراز آن درک . مثالً مال مالدارهای آشنا را به قصابها ميفروختم. ميکردمديگری هم

)31و 30برگهای ." (هم چيزی عايد ما ميشد

پندارنو

Page 12: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

12

[][]

گمان نميرود، جنرال عبدالقادر با آن پيشينه پرافتخار، دست به قاچاق : بازتابو از راه او با –ترياک و طال زده باشد؛ شايد خواسته با دکتور پرويز آرزو

و اگر خدا نخواسته کرده باشد، گناهش . شوخی کند –"خاطرات سياسی"وانندگان خ ميدانيد گنهکاران راستين اين ماجرای تلخ چه کسانی هستند؟ . نيست

خانه پدر رضا و مهدی خراب شود با رشوه دادنهای ناچيز : پاسخ تان درست است ! شان

)بخش چهارم(

[][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][]

:ديشب تا اينجا خوانده بوديد

گمان نميرود، جنرال عبدالقادر با آن پيشينه پرافتخار، دست به قاچاق ترياک و طال خاطرات "و از راه او با خوانندگان –زده باشد؛ شايد خواسته با دکتور پرويز آرزو

ميدانيد . و اگر خدا نخواسته کرده باشد، گناهش نيست. شوخی کند –"سياسی گنهکاران راستين اين ماجرای تلخ چه کسانی هستند؟

خانه پدر رضا و مهدی خراب شود با رشوه دادنهای ناچيز : پاسخ تان درست استچند کيلو چای، شکر، دشلمه، پنج متر پارچه شهری، يک جوره بوت و يک ! شان

.يدادند، بايد زيادتر ميدادندبسته دستار چيست؟ اگر م

و اينگونه بود نقش رسوای دو دوست خسيس روزگار نوجوانی که رشوت خوار .باوقاری را قاچاقبر افزونخواه و کودتاگر گزافه گو بار آوردند

[][]

پندارنو

Page 13: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

13

کم کم درک سياسی پيدا کرده ] چهارده پانزده سالگی[در آن زمان : جنرال عبدالقادرکه کسی از حزب توده ايران، نميدانم چطور مرا ] 1948[م من صنف نهم بود. بوديم

اعضای حزب توده در ناروی يا . به ما چيزهايی برای خواندن ميداد. پيدا کردآنها مهاجرين ايرانی بودند که در آنجا نشرات حزب توده را . سويدن زندگی ميکردند

.پرداختمحق االشتراک مي. صنف نه بودم و پول هم داشتم. سازمان ميدادند

.به نشريه های حزب توده؟ بسيار جالب است: پرويز آروز

به شما . اولين بار است که اين را افشا ميکنم. به حزب توده. بله: جنرال عبدالقادر )33برگ . (ماه يک دفعه نشرات خود را برای من می آوردند. ميگويم

ايران از ناروی و عبدالقادر پانزده ساله که نمايندگان حزب توده ): 1(بازتاب و هم " فضل تقدم"هم 1948سويدن چشم درد به دنبالش ميگشتند، ميخواهد در

را از سی چهل سالگانی چون عبدالرووف بينوا، قيام الدين خادم، گل " تقدم فضل"پاچا الفت، صديق هللا رشتين، فيض محمد انگار، محمد ارسالن سليمی، عبدالکريم

يک سال پيش از پيريزی : بگيرد و به آنها بگويد... نزيهی، عبدالهادی خوژمن و .شما، حزب توده مرا يافته بود" ويش زلميان"

او با اين کارش به بزرگانی چون محمودی، غبار، کهزاد، شعاع، خروش، جويا، از نگاه ! پيرمردها: چنين هشدار ميدهد... فرهنگ، اعتمادی، خسته، شايان و

مرا در سر نداشته باشند؛ زيرا هفده هژده سال پيشنيه سياسی هوای همچشمی با !پيش از تاسيس خلق و پرچم و شعله جاويد با حزب توده رابطه داشتم

صنف نهم را به پايان ] 1950يا 1949[ ۱۳۲۹يا ۱۳۲۸شما در سال : پرويز آرزو پس از آن چه شد؟. رسانديد

دوره . رشديه رفتيمپس از صنف نهم از بخش اعداديه به بخش : جنرال عبدالقادر ]1953و 1952، 1951[صنفهای ده و يازده و دوازده . رشديه هم سه سال بود

با حزب ] 1949يا 1948/ پانزده شانزده سالگی[در صنف نهم يا دهم : پرويز آرزويعنی شما از يکسو برداشتهای سياسی خود را داشتيد . توده ايران رابطه پيدا کرديد

فضای . شت، برای شما جالب بود ر پيرامون شما ميگذو از سوی ديگر، آنچه د

پندارنو

Page 14: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

14

آنچه در . سياسی هم متاثر از اولين سالهای پس از پايان جنگ جهانی دوم بود فضای سياسی کابل ميگذشت چه دريافتها و پرسشهايی را در شما به همراه داشت؟

ه در قشر ما احساس ميکرديم که در ذهنيت همه مردم کابل نه، بلک: جنرال عبدالقادربا ذهنيت آن قشر خاص و روشنفکر . معينی از روشنفکرها دگرگونيهايی آمده است

از طريق هراتيهای فاکولته خوان از جمله جيالنی دل که اهل سياست بود، آشنا )36برگ . (در بين آن قشر وطندار هزاره يی بود به نام بهرام علی. ميشديم

نشرات 1949و 1948ی، در سالهای به گفته استاد واصف باختر): 2( بازتاب. در کابل آشکارا به فروش ميرسيد" کتابفروشی يزدان پرست"حزب توده ايران در

البته، پس از آن نيز فروش و پخش پنهانی آثار حزب توده از همان مجرا جاری ميگويند اين نشريه ها را محمد تقی مقتدری رايزن : استاد باختری افزود. بود

.در افغانستان به آقای يزدان پرست ميداد فرهنگی ايران

وقتی که در 1956و 1955من به خاطر دارم که در سالهای : جنرال عبدالقادرصنفهای ده و يازده ليسه عسکری درس ميخواندم، نشريه های دو ورقه حزب توده

مرکز حزب توده ايران در سويدن بود و نشريه هايش در . ايران به دست ما می آمد .ل توزيع ميشدکاب

و شما آن نشريه ها را ميخوانديد و حتا پيش ازين گفتيد که حق : پرويز آرزو .العضويت هم ميپرداختيد؟ اين رابطه تا کدام زمان ادامه پيدا کرد

۱۳۵۷تقريباً تا موفقيت ما در هفت ثور . بله: جنرال عبدالقادر

حزب دموکراتيک خلق به اين معناست که حتا بعد از عضويت در : پرويز آرزو افغانستان نيز با حزب توده ايران ارتباط داشتيد؟

پندارنو

Page 15: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

15

من نشريه های حزب توده را در چاک ديوار خانه ام در پل سوخته : جنرال عبدالقادراگر چارچوب دروازه را برداريد، نشريه های حزب توده را پيدا . پنهان کرده بودم

)208و 207برگهای . (ميکنيد

صنف نهم است و پرويز آرزو دوباره به 1948القادر جوان در عبد): 3( بازتابصنف نهم را به ] 1950يا 1949[ ۱۳۲۹يا ۱۳۲۸شما در سال "يادش ميدهد و 1955من به خاطر دارم که در سالهای «: اينک او چرا ميگويد". پايان رسانديد

؟»در صنفهای ده و يازده ليسه عسکری درس ميخواندم 1956

بدالقادر راست ميگويد، شش سال پس از صنف نهم و پيش از صنف اگر جنرال عدهم در کجا بود؟ و اگر راست نميگويد، چه ميخواهد؟ سخن از گم شدن يک سال دو

سال نيست، با ناپديد گشتن شش سال چه بايد کرد؟

، هنگامی که به گفته خودش 1949شايد عبدالقادر جوان در : پاسخهای پيشنهادیبه ايران ميبرد، بازداشت شده و شش سال را در زندان سپری کرده چند من ترياک

اين طفل "شايد رهبری حزب توده به خواهش قاچاقچيان ايرانی که ميگفتند . باشد، قادر کوچولو را مهمان نگهداشته باشند تا همانجا هژده "است، به او کمک کنيد

کاوی سياسی او را شايد کنج. حزب تود ه گردد" عضو"ساله شود و سپس بتواند واداشته تا به نمايندگان حزب توده در ناروی و سويدن ترياک پيشکش کند و سپس

...شايد . شش سال ديدبان شان باشد

)بخش پنجم(

[][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][]

گرچه . است" گفتن بدون انديشيدن"يکی از آشوبهای روانی جنرال عبدالقادر يرهای از کمان رسته را نميتوان واپس از هـوا قاپيد و باز در ميانگاه زه نشاند، او ت

خوی رندانه ديگری دارد؛ همانی که جلوه هايش را در آغاز کتاب به گزارشگر نظاميها هـر چه ميکنند، رويش خـاک مـی اندازند و ميروند : "پولندی نمايانده بود

نانی که بر کردارهـا شان خاک مـی اندازند و البته، هدف وی از آ". پشت کار خود

پندارنو

Page 16: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

16

" نظاميها"ميروند، تنها و تنها خودش است؛ ورنه چه کسی نميداند که همه نميکنند؟" خاک بر سر"کارهای

به ميله نهال شانی ] 1949و 1948[اول حمل يکی از آن سالها : "جنرال عبدالقادرکوه "شايد هدفش (ی آباد ناگهان يک قطعه عسکری سوار آمد و کوی عل. رفتيم

احساس کردم که نيرويی . و مقابل پوهنتون کابل را محاصره کرد) باشد" علی آبادولی شاه . ما نميفهميديم چه اتفاقی افتاده است. بين تماشاچيها داخل و جابجا شد

قصد " گاوسوار"محمود خان آن روز نيامد و شايعه شد که ابراهيم مشهور به بعدها خبر شديم کسانی که . عظم را در مراسم جشن داشته استکودتا و کشتن صدرا

در آن کودتا سهم داشتند از جمله ابراهيم گاوسوار و سيد اسماعيل بلخی دستگير .مير غالم غبار هم دستگير شد. شدند

يعنی مير غالم محمد غبار هم در آن کودتا نقشی داشت؟: پرويز آرزو

در کودتا نميدانم، اما به عنوان شخصيت مطرح از سهم مستقيمش : جنرال عبدالقادر .بود، زير نظر بود] خلق افغانستان[که از بنيانگذاران حزب دموکراتيک

.اما حزب دموکراتيک در آن زمان هنوز ايجاد نشده بود: پرويز آرزو

)37برگ . (نه نشده بود: جنرال عبدالقادر

پرويز آرزو، خم به ابرو هزار آفرين به اين جنرال فسرده که پس از گپ فشردهغالم محمد غبار از : البته، خانه اش آباد که نگفت. نياورد و از شرم زير زمين نرفت

بنيانگذاران حزب دموکراتيک بود و اين راز را هفده سال پيش از تاسيس حزب در ! سينه پنهان کرده بود

تگير کردند کسی که بر ضد شاه شعار داد و عسکرها او را دس: جنرال عبدالقادر. بهرام علی در رشته طب درس ميخواند. چند سال زندانی بود. بود" بهرام علی"

بعد از کودتای بيست و شش سرطان، ما چپيها بهرام علی را پيدا کرديم و او را . ديپلوم هم به دست چپيها بود. تشويق کرديم که برود امتحان بدهد و ديپلوم بگيرد

)37برگ ..." (اخانه چهارصد بستر داکتر شد به او ديپلوم دادند و در شف

پندارنو

Page 17: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

17

از آنچه نميتوان . از شمردن سالهای زندان و آزادی بهرام علی ميتوان چشم پوشيدديپلوم دانشکده های طب، حقوق، . چشم پوشيد ناآگاهی جنرال عبدالقادر است

فارمسی، اقتصاد، زراعت، شرعيات، ادبيات، وترنری و چند نهاد آموزشی ديگر، به هميشه از سوی با صالحيت ترين مراجع اکادميک 1992تا 1932گواهی تاريخ، از

اين روند . دانشگاه کابل و زير نظارت نمايندگان چند وزارت به مستحقين داده ميشدعلمی کوچکترين پيوندی با سياست چپيها، راستيها، ميانه روان، بيطرفها و /اداری

.نداشت و نميتوانست داشته باشد...

نرال عبدالقادر بايد بداند که نه تنها در روزگار فرمانروايی محمد داوود، بلکه در جبه " ديپلوم دادن"سراسر سالهای فرمانروايی حزب دموکراتيک خلق افغانستان

. نبود" دست چپيها"به ويژه به –دست کسی

ل را که بيشتر از هفت سا) سياه سنگ(گرچه از خود گفتن، نازيبنده ترين است، من به فرمان حزب دموکراتيک خلق افغانستان در زندانهای دهمزنگ و پلچرخی سپری کرده ام، ميديدم که چگونه استادان دانشگاه کابل با شاگردان خلقی و پرچمی که از

جبهات جنگ برميگشتند، يا روزانه سرگرم کارو بار سياسی و سازمانی و پهره د، برخورد خشن و سختگيرانه داشتند و داری در پوسته های سپاه انقالب ميبودن

تا در صنف حاضر نباشيد و در امتحان پارچه درست ننويسيد، : "آشکارا ميگفتند ".کاميابی را به چشم نميبينيد

حزب دموکراتيکی که شما عضو بلند پايه اش بوديد، در اوج ! جنرال صاحبست و شش بدهد، شما چپيهای بي" ديپلوم"فرمانروايی نميتوانست به کسی

سرطانی چگونه توانستيد به بهرام علی ديپلوم بدهيد؟ اگر باور داريد که درست ميگوييد، بپذيريد که بايد نيم بيشتر اعضای حزب دموکراتيک خلق افغانستان در

ديپلوم طب و حقوق و ساينس ميداشتند و نيم کمتر شان 1992تا 1978سالهای .ديپلوم اقتصاد، فارمسی و زراعت

بهترين نقد خاطرات سياسی جنرال "همانگونه که در بخش نخست آمده بود است، بسياری از خاطره " خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر"خود کتاب " عبدالقادر

بسنده است دو دو گفته اش را در کنار هم . های وی نيازی به بررسی ندارند

پندارنو

Page 18: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

18

مرفته نقش چليپاهای بگذاريم و تماشا کينم که چگونه يکديگر را بريده و رويه :دنباله دار را به نمايش مينهند

۱۳۲۰فکر ميکنم سال . من صنف دهم بودم. بايد حساب کنم: جنرال عبدالقادردر 1956و 1955من به خاطر دارم که در سالهای ) 40برگ . (بود] 1951[

من درس ليسه را ) 207برگ . (صنفهای ده و يازده ليسه عسکری درس ميخواندم )40برگ . (بود] 1955[ ۱۳۳۴فکر ميکنم سال . کرده بودمتمام

با همچو ديدگاه پريشان و جايگاه آشفته چگونه ميتوان باور کرد که عبدالقادر ساخته باشد تا » وادار«نزده يا بيست ساله، قوماندان زندان دهمزنگ را / هژده

نت محمد زندانيان سياسی دوران سلط" خطرناکترين"زمينه ديدار او و يکی از ظاهر شاه را در ميان سلول انفرادی آماده کند؟

مردی بر روی يک . با قومندان محبس به اتاقی داخل شديم: "جنرال عبدالقادرقومندان محبس با احترام مقابل او . چهارپايه چوبی در گوشه اتاق نشسته بود

رخاست او هم از جا ب! خوب هستيد؟ عيد شما مبارک! داکتر صاحب: ايستاد و گفتبديهی است که من خاموش بودم و قومندان محبس صحبت . و عيد را مبارک گفت

بعد از احوالپرسی و تبريکی عيد، قومندان . نظم عسکری ايجاب ميکرد. ميکردهنوز چند قدمی دور نشده بوديم که از او . محبس پيش ديگر زندانيها ميرفت

خانه ! اووووووووووو: گفتم .داکتر محمودی بود: اين آدم کی بود؟ گفت: پرسيدمقومندان محبس به طرف . کردم برگردد» وادار«او را . برميگرديم! ات زير بام شود

نفهميده بود . اين عسکرک عالقمند شماست! داکتر صاحب: محمودی رو کرد و گفتاما مرا از راه برگرداند و گفت تا با . نميدانم شما را از کجا ميشاسد. که شما هستيد

."صاحب احوالپرسی نکنم، نميرومداکتر

و همچنان عضو کهنه پيخ حزب توده " (عسکرک"خواندن سخنانی که به گفته اين ، او و دکتور عبدالرحمان محمودی به يکديگر گفته اند !)ايران در افغانستان

، اينجا من خواننده را در کوره شرمساری ميسوزاند، و آنجا )41و 40برگهای ( .ديگری بر گراف گزافها بيش نيستبرای خودش گزاف

!چه روياهای رنگين دارد اين جنرال سراپا جنجال

پندارنو

Page 19: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

19

)بخش شـشم(

[][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][]

پرداختن به دوران کودکی و جوانی عبدالقادر با آنکه ارزش سياسی ندارد، سود .خصيت اوستناچيزش آشنايی با ريشه های روانی و تهداب ش

فکر . درست به ياد ندارم چند ساله بودم. کودک بودم: "نامبرده که يکبار گفته بودباغی از پدرکالن . تابستان بود. ميکنم در صنف دوم يا سوم ابتدايی درس ميخواندم

وصيت . مرا زياد دوست داشت. پدرکالن فوت کرده بود. مادری برای ما مانده بود. مادرم باغبانی ميکرد. مادر کالن هم فوت کرد. »در باشدباغ از قا«کرده بود که

: مادرم گفت. باغ پر بود از درختهای بادام. تيرماه بود و وقت جمع آوری ميوه هابرگ ." (بايد برويم، بادامها را جمع کنيم و بفروشيم. وقت جمع کردن حاصل است

انواده را ندانسته ؛ درمييابد که با اين اعتراف ناخوشايند، پيشينه خود و خ)14او . چاره چيست؟ باز هم پيکان از کمان جسته است. زده است" فيودالی"برچسپ

.همخوانی چندانی ندارند" چپ شدن"و " باغ داشتن"ميپندارد که

اگر بخواهی يک دروغ را راست جلوه دهی، بايد هفت دروغ ديگر "ميگويند او . ، پريشان نيست، پشيمان استاز آنجا که جنرال عبدالقادر دروغ نگفته". بگويی

را دروغ جلوه دهد و داغ فيودال بودن –همان راست نخست –ميخواهد تنها راست را هرچه زودتر از پيشانی بزدايد؛ از همانرو، با زبانی که دل سنگ را آب ميسازد،

:ميگويد

بود و پدرم فلج . /.../ ما به شدت فقير و پريشان بوديم. کودکی بسياد بدی داشتم"من صنف دو بودم، ديگر نميشد درس . مادرم تنها يار و غمخوار زندگی ما بود

مال فقير پسر خاله مادرم آمد و گفت بايد بروی يک جای . بايد کار ميکردم. بخوانمجايی برايت پيدا ميکنيم تا لقمه نانی بخوری و لقمه نانی هم به خانه . مزدور شوی

مرا . برنا آباد کسی مشهور به برهان الدين کل بودناظر امالک حضرت ./.../ بياوری

پندارنو

Page 20: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

20

نام برادر بزرگ برهان الدين، نظام الدين ./.../ برای مزدوری به خانه او فرستادندتمام کار و تجارت حضرت برناآباد در هرات و شهر تايباد ايران در دست او . بودميهن . ه نام ميهننظام الدين زن باسواد داشت، به نام حميرا و دختر کوچکی ب. بود

او هميشه می آمد و از روی . نام داشت" فيضو خان"حکيم جی قريه ما . بيمار بود )19برگ " (کتابی که داشت به ميهن دوا ميداد

پسند چه کم دارد؟ کودکی ناگزير ميشود در –پاراگراف باال از داستانهای پرولتارياکارگر کوچک شيره . آوردهشت سالگی دامان آموزش را رها کند و به مزدوری رو

. ميدهد) دو اسم با مسمای تاريخی" (برهان الدين و نظام الدين"جان خود را به نماد (و دختری به نام ميهن ) نماد مبارزه(نظام الدين خواهری به نام حميرا

از روی کتاب ) نماد ارتجاع(حکيم جی فيضو . ميهن بيمار است. دارد) افغانستان !يهوده درمان ميکندرا ب" بيمار" ميهن"

: اگر ميگوييد هنوز هنری نشده است، دنباله اش را ميخوانيم

ما آب را از فاصله هفتصد . يکی دو روز به عيد مانده بود. من مزدور بودم"من در روزهای . هشتصد متری از حوضی که مربوط حضرتها بود، می آورديم

. بسيار سخت بود. می آوردماز صبح تا شب آب . رختشويی بايد دو سطل را ميگرفتمآنقدر به من فشار آمده بود که فکر ميکردم دستهايم دراز شده اند و دو دست و دو

)19برگ ." (پايم يکی شده اند

وظيفه ام . بايد به مکتب نميرفتم. به من گفته بودند که مرا از مکتب بيرون ميکنند"ردن آن برای پذيرايی از آب آوردن بود و پاک و جارو کردن مهمانخانه و آماده ک

هنگام جاروب کردن زير يکی از توشکها يک . من مشغول اين کارها بودم. مهمانانآنقدر بر سرم . با ديدن آن دو روپيه احساس حقارت کردم. کاعذ دو رويپه يی ديدم

با خود فکر ميکردم که چه . در جا نشستم. بسيار ناراحت بودم. فشار آمد که نپرستا کی اينجا مزدور خواهی . از مکتب هم بيرون ميشوی: ه خود گفتمب. به سرم آمد

در همان لحظه تصميم . ماند؟ حاال هم ترا امتحان ميکنند که چقدر صادق هستیبه من کرباس داده بودند که به مادرم ببرند تا برايم . گرفتم که ديگر مزدوری نکنم

. که سر تنور ايستاده است وقتی به خانه رسيدم، مادرم را ديدم./.../ رخت بدوزد

پندارنو

Page 21: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

21

: همين که مرا با لباسهای تر و پاره ديد، واخ کشيد و فغان سر داد و گفت. ديگر مزدوری نميکنم: به مادرم گفتم].... با گريه[نميخواستم ترا به اين روز ببينم

کرباسها . اگر مزدوری کردم تنها مزدوری ترا ميکنم ولی از مکتب بيرون نميشوممن : گفتم. کرباس را به حميرا پس دادم. گرفتم و به خانه ناظرها رفتم را از مادرم

. بمان الاقل نان بخور، باز برو! خير است: حميرا به من گفت. ديگر مزدوری نميکنم )20برگ ." (هرچه مادرم به من داد ميخورم. به خانه ام ميروم. نه نميخورم: گفتم

ودکی که در چوپانی، خار کنی و هيزم ک! آنچه خوانديد گفتار کودک هشت ساله استآيا آدميزاده ديگری در . آوری سرگذشت هفتاد بار دردناکتر از مزدوری دارد

افغانستان به اندازه جنرال عبدالقادر پيشينه شايسته پرولتاريايی خواهد داشت؟ .هرگز

چهل سال ديگر را به زندگی اين انديشمند عضو حزب توده ايران، آشنا با نظامی / م، آموزش ديده در اتحاد شوروی و دارنده بهترين جايگاه سياسیمارکسيز

در دولت و حزب دموکراتيک خلق افغانستان می افزاييم و او را در آستانه پنجاه :سالگی نگاه ميکنيم

جنرال عبدالقادر هنوز هم در پست وزير دفاع قرار داشت و اکنون دگرجنرال شده ". عبدالقادر پيلوت بود و مسايل سوق واداره صنوف مختلفه قوتها را نميدانست. بود

يگانه خصوصيت وی که خوش روسها آمده بود، مشت کوبيدن و با تحکم سخن همانا سهم عمده وی در پيروزی گفتن وی بود و يگانه کرامتی که نشان داده بود،

عصبانی بود و . از لحاظ حزبی موضعگيری مشخص نداشت. کودتای هفت ثور بوداز لحاظ عقيدتی . گاهی خوش و زمانی غمگين ميشد. مزاج سرکش داشتگرا بود و مرض وطنداری کردن داشت؛ اما خود را _ناسيوناليست و ملی

يهای پرخرج که هزينه اش از بودجه شب نشينيها و مهمان. ميخواند " سويتيست"شخص . وزارت دفاع پرداخته ميشد، به مشاورين و روسها تهيه و ترتيب ميداد

هر روز صبح به دفتر لوی . بددهنی بود و هنگامی که قهر ميشد، دشنام ميدادميرفت و از ) سترجنرال سروکين و بعد ها سترجنرال سلمانوف(مستشار شوروی

بعد از آمدن به دفترش جلسه اوپراتيفی تشکيل ميداد و و . آنها هدايت ميگرفترا بدون حذف حتی يک حرف ديکته -از سوی لوی مستشار -ظايف داده شده

پندارنو

Page 22: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

22

، 282برگ ." (ميکرد و پس از دادن اين وظايف کارش را ختم شده تلقی ميکرد/ سترجنرال محمد نبی عظيمی –" اردو و سياست در سه دهه اخير افغانستان"

)1998/ پشاور، پاکستان/ نشراتی ميوند مرکز

)بخش هفتم(

[][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][]

غبار و محمودی را سالها پيش از نزديک . عبدالقادر بيست سال دارد 1954در بهار دوره آزمايشی رابطه با حزب توده ايران را سپری کرده و اينک بايد . ميشناخت

از بس سرگرم و دلگرم مارکسيزم است، گرچه شامل . آن حزب باشد" عضو اصلی"ميدهد و –اندان مکاتب عسکری قوم –فاکولته طب شده، درخواستی به فاروق خان

سربازان به فرمان قوماندان ". نميخواهم طب بخوانم"با پافشاری پيهم ميگويد اگر : به فاروق خان گفتم. با مشت و لگد مرا ميزدند. مرا شکم سير لت کردند"

بعد از آن به بخش ) "43برگ ." (به خدا اگر سرم طب بخوانی. بکشی، هم نميرومما بايد . پوهنتون نظامی دوره سه ساله ما بود. تون نظامی رفتممسلک نقليه پوهن

صنف . همصنفيهايم در آن سال فارغ شدند. صاحبمنصب ميشديم] 1958[ ۱۳۳۷در )46برگ ." (من اول نمره صنف خود بودم. اول و دوم به پايان رسيد

زشهای شانزده شاگردی که عبدالقادر در ميان شان بود، برگزيده شدند تا برای آموبرای -آنها تا پايگاه نظامی امريکا در بيروت . برتر به اياالت متحده فرستاده شوند

هنگامی که نور محمد ارسال رييس روابط . رفتند و برگشتند -تکميل معاينات صحی خارجه وزرات دفاع افغانستان نامهای نهايی را خواند، از عبدالقادر و سه تن ديگر

)47برگ . (ياد نکرد

اين بار هيات از شوروی . هفته بعد هيات ديگری برای انتخاب محصلين آمد يک"من . نفر برای تحصيل در رشته هوايی در شوروی انتخاب شدند 60. /.../ آمده بود

۱۳۳۶سال . حاال ديگر بيکار بوديم و منتظر رفتن. /.../ هم يکی از آنها بودم

پندارنو

Page 23: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

23

و در نتيجه، نظم پوهنتون از بيکاری اينطرف و آنطرف ميگشتيم. بود] 1957[ )48برگ ." (حربی در باال حصار مختل ميشد

در آن سه سال تحصيل، همچنان با حزب توده ايران رابطه داشتيد؟: پرويز آرزو"

بله: جنرال عبدالقادر

يعنی حق االشتراک ميپرداختيد و نشريه های حزب توده به دست شما : پرويز آرزو ميرسيد؟

)49برگ ." (زيرا ما بيشتر زير نظر بوديم. اما کم شده بود. هبل: جنرال عبدالقادر

خار "شده بود و " اتحاد جماهير شوروی" نور چشم"عبدالقادر بيست و سه ساله راديوگرافی در بيروت به / ری_شايد از راه ايکس. (اياالت متحده امريکا" چشم

!) انديشه هايش پی برده بودند

رشک دوست و دشمن، آشنا و بيگانه و حتا او هر سو گام ميگذاشت، مايه عبدالقادر "نيز در زير دل، آرزوی " خ.الف.م"ناشناسها ميشد، تا آنجا که آقای

!"هی! هی! هی: "ميکرد و با افسوس ميگفت" شدن

. يکی از روزها گفتند جمال گورسل رييس جمهور ترکيه می آيد: "جنرال عبدالقادررفتيم و پيشروی هوتل کابل . يم چطور آدمی استبيا برويم و ببين: فضل احمد گفت

عسکرها، متعلمين مکتب و مردم عادی پيش روی هوتل به استقامت . ايستاديم. گفته بودند جمال گرسل با سگش می آيد. چهارراهی پشتونستان صف کشيده بودند

فضل : من گفتم. فردای آن روز به طرف شوروی پرواز داشتيم. برای ما جالب بودمعلوم هم نيست . بال به پسش هر کس که هست. بيا برويم. فردا پرواز داريم! احمد

. در همين گفتگو بوديم که کسی دستش را سر شانه من گذاشت. چی وقت می آيد: از ما پرسيد. به سر داشت و يخن باالپوشش باال بود) شــپو؟(» شپ پو«کاله

! هی: "گفت". ميرويم برای تحصيل به شوروی: "؟ من گفتم"شما کجا ميرويد"اما ... چقدر آرزو داشتم. خوش به حال شما. چقدر مردم خوشبختی هستيد! هی! هی

برگ ." (کر ميرويد، شنوا بياييد. کور ميرويد، بينا بياييد! برويد. برای ما ميسر نشد49(

پندارنو

Page 24: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

24

خدا ميداند . بيا برويم: فضل احمد به من گفت. او کی بود؟ ظاهراً يک آدم عادی بود"آن آدم را چند سال بعد وقتی ! بکن. برويم! کااليش را ببين. اسوس است، چی استج

برای بار دوم برای ادامه تحصيل در رشته پيلوتی به شوروی ميرفتم، در طياره بسيار : گفتم. همينکه چشمم به چشمش افتاد، چهره اش را آشنا يافتم./.../ ديدم

من خيبر : "گفت! اما نميدانم کجا .فکر ميکنم شما را جايی ديده ام! ميبخشيدخيبر : گفتم. من نام مير اکبر خيبر را شنيده بودم. مير اکبر خيبر بود". هستم

و 49برگهای ." (به گمانم قبل ازين هم شما را ديده ام! چشم ما روشن! صاحب50 .(

از خوانندگانی که ميدانند، خواهشمندم در . درست بودن هر دو ديدار غبارآلود است .زمينه روشنی اندازند

عبدالقادر در قرغزستان آموزش ميبيند و پيلوت . بوده باشد 1959و 1958بايد هر ده بيست . آدم بسيار مهربان و ماليمی بود. نام آن استاد کليموف بود. "ميشود

: به او ميگفت. خواهری به نام انجيال داشت. روز مرا به خانه اش دعوت ميکردخانمش هم می آمد و با ما . ايی آماده ميکرد و می آوردغذ"! چيزی تيار کن"

) 52برگ ." (مينشست

استاد کليموف افزون بر آموزاندن پيلوتی با عبدالقادر چه کار داشت؟ چرا از ميان تنها و تنها ) 51برگ " (افغانستان، اندونيزيا، عراق، سوريه و مصر"دهها محصل

واست؟ او را ماهانه دو سه بار به خانه اش ميخ

خانه پدر . (ده بيست روز مانده به امتحانات زخم معده پيدا کردم: "جنرال عبدالقادرمرا برای معاينه و ) س س! انجيال خراب شود با پياز بريانهای سياه سوخته اش

وقتی از معاينه برگشتم امتحانها به پايان رسيده بود و . درمان به تاشکند فرستادندبه من . من نتوانسته بودم در امتحان حاضر شوم. ه بودندهمه همصنفيهايم فارغ شد

آنجا . گفتند کابل برو. گفتند که نميتوانند پرواز اختصاصی برای امتحان من بدهنددر ./.../ هدايت ميدهيم تا امتحان پرواز را همانجا از تو بگيرند. مشاورين ما هستند

)53 و 52برگهای ". (شدم 17کابل پرواز کردم و پيلوت ميگ

پندارنو

Page 25: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

25

خاطراتش ميگويد که به دستور عبدالرزاق 556و 55در برگهای : جنرال عبدالقادربه سوی خوست " کوچيها و سبريها"خان قوماندان مدافعه هوايی برای سرکوب

.پرواز کرد

اين اولين اجرای وظيفه عملی شما بود؟: پرويز آرزو"

.اولين وظيفه عملی هوايی! بله: جنرال عبدالقادر

فير کرديد؟: پرويز آرزو

. قومندان قوای تانک زرهدار از جر خشک ميگذشت. زديـم! بله: جنرال عبدالقادر). ست"سبريها"هدفش (در يک طرف جر کوچيها بودند و در طرف ديگر صبريها

به ما دستور داده شده بود که در . به کوچيها اجازه عبور نميدادند) سبريها(صبريها سيگنال فشنگ سرخی بود که . را بزنيم) سبريها(ل صبريها صورت دريافت سيگنا

. من در طياره اول بودم. بايد آتش ميکرديم. فشنگ سرخ فير شد. از زمين فير ميشدبرای انداخت «: در مخابره گفتم. دو طياره هم در چپ و راست من پرواز ميکردند

از هـر توپ پنجاه .هر دو توپ را پيهـم فير کردم. پيکی کردم. جدا شـدم. »ميروم ".زمين به يک باره آتش گرفت. مرمی فير شد

زياد بودند؟) سبريها(صبريها : پرويز آرزو

.در حدود هشتاد تا صد نفر: جنرال عبدالقادر

آيا نيازی به چنان اقدام و سرکوبی بود؟: پرويز آرزو

ائب اصالً ما بعداً فهميديم که دست همين فيض محمد خان ن: جنرال عبدالقادرجنگ را بهانه ميکرد و پول . الحکومه که پيشتر در موردش گفتم، دخيل بوده است

)57و 56برگهای ." (ميگرفت

پندارنو

Page 26: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

26

و آنگونه که در تصوير ديده ميشود، دست سپيد جنرال عبدالقادر هرگز به خون !کسی آغشته نيست

)بخش هشتم(

[][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][]

. است و نيم دهـه پيش از تاسيس حزب دموکراتيک خلق افغانستان 1959بستان تاکشتن هشتاد تا صد نفر "عبدالقادر بيست و پنج ساله که به اعتراف خودش از

برگشته " سبری با دو توپ هر يک داری پنجاه مرمی و آتش گرفتن زمين خوستيک سازمان نو ياد ، از نقش ديگرش در کارزار سياسی و پيريزی) 57برگ (است :ميکند

فعاليتهای سياسی خود را ] 1960يا 1959[من در آن زمان : "جنرال عبدالقادرمن در آن . /.../ کار سياسی با قوای زرهدار در همانجا شروع شد. شروع کرده بودم

چهار پنج نفر در قوای هوايی بوديم که . زمان فعاليت عملی جدی سياسی نداشتمآن صحبتها بعداً . با هم مينشستيم و صحبت ميکرديم. بهم نزديک بودديدگاههای ما

انجاميد » سازمان جوانان انقالبی اردو«به ايجاد هسته يی در قوای هوايی و تشکيل گاهی هم با صاحبمنصبهايی از قوای چهار زرهدار در . که من در راس آن بودم

.مورد باورهای خود صحبت ميکرديم

ی شما چه بود؟باورها: پرويز آرزو

نجات وطن: جنرال عبدالقادر

چگونه؟ در چه قالب و مفاهيمی؟: پرويز آرزو

همانطور که گفتم، ابتدا هدف از نشستهای ما صحبت عمومی : جنرال عبدالقادراکبر از پنجشير، اکرم از فراه، خان محمد از جنوبی . پيرامون مسايل افغانستان بود

ن کسانی بودند که با هم ميشنستيم و صحبت و يعقوب از جبل السراج از اوليما در بگرام تبديل به يک . کم کم تعداد ما به هفتاد هشتاد نفر رسيد. /.../ ميکرديم

پندارنو

Page 27: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

27

. مسلکهای خود کار کنيم_هر کدام ما وظيفه داشتيم در بين هم. نيرو شده بوديمنام » وسازمان جوانان انقالبی ارد«سازمان خود را . فعاليتهای ما جدی شده بود

بعداً به شما . /.../ بر آن شديم که رهبر سياسی و شناخته شده پيدا کنيم. نهاديمآن دو . خواهم گفت که چطور با عبدالحميد محتاط و پاچا گل وفادار ارتباط پيدا کرديم

)58و 56برگهای . (ما را عمالً به داوود خان فروختند] محتاط و وفادار[

.شما چپی بودتمايالت سياسی : پرويز آرزو

.بله درست است: جنرال عبدالقادر

؟ چپگرايی در ادبيات سياسی و برداشت معمول از آن »چپ«اما کدام : پرويز آرزو .در افغانستان يکی نيست

اما دو جريان شناخته شده چپ در افغانستان . بله درست است: جنرال عبدالقادر .شوروی گراجريان چپ ماويزم چين گرا و جريان چپ . وجود داشت

و البته تمايالت شاخه ای شما با حزب توده ايران هم بود؟: پرويز آرزو

اکبر . بله در آن وقت نشريه های حزب توده علنی به ما ميرسيد: جنرال عبدالقادرمدتی پيش از هفت ثور عبدالحميد محتاط . هم شامل شد و حق العضويت ميپرداخت

اکبر . رهبری گروه بگرام را به دست بگيرداو ميخواست . در بين ما درز انداختپس از هفت ثور اکبر پيش . پنجشيری و يعقوب که از جبل السراج بود، با او رفتند

: حاال چه کنم؟ گفتم: گفت. تو به خود خيانت کردی! اکبر: من به او گفتم. من آمداو با . تا وقتی به تو خبر ندادم از خانه بيرون نشو. فعالً برو در خانه ات بمان

برادر حفيظ هللا امين والی . يعقوب و پنج نفر ديگر به طرف قندز و بدخشان رفتديگر نه . او آن هفت نفر را گرفت و کشت. قندز و نماينده امين در آن سمت شده بود

برگ . (کسان ديگری را که با آن دو بودند، نميشناختم. اکبر را ديدم و نه يعقوب را59(

ين گفتيد که در راس گروه نظامی بگرام بوديد و به دنبال رهبر پيش از: پرويز آرزو .سياسی ميگشتيد

پندارنو

Page 28: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

28

سازمان جوانان انقالبی «. ما در جستجوی رهبر سياسی بوديم: جنرال عبدالقادربرنامه . راز مابين خود ما بود. هنوز تعداد ما کم بود. را من رهبری ميکردم» اردو

مثالً . ميکنيم بايد بين هم مسلکهای خود کار کندما اين بود که هر کسی را که جذب اگر انجنيری به ما ميپوست انتظار ما اين بود که با انجنيرهايی که از شوروی

شصت نفر انجنير از شوروی باز . برميگشتند کار کند و ببيند چه عقيده يی دارندی از کسانی که يک. ميگشتند و ما به اين باور بوديم که همه آنها بايد به ما بپوندند

محتاط و پاچا گل وفادار . گاهی رازهای خود را به او ميگفتيم عبدالحميد محتاط بودمحتاط از طريق پاچاگل وفادار با داوود خان ارتباط . از افسران قوای هوايی بودند

)66برگ ." (داشت

پنج سال پيش از پديدار آمدن حزب دموکراتيک خلق افغانستان و شش سال ! شگفتا، افغانستان نيروی بزرگ )شعله جاويد(ش از ريشه گرفتن سازمان جوانان مترقی پي

به رهبری عبدالقادر » سازمان جوانان انقالبی اردو«چپ سياسی ديگری به نام .داشت و تا امروز کسی از آن آگاه نبود

هم دارای رهبر و : وانگهی، اين چگونه سازمان سرگردان و بيسر و سامان استداشته " ســـازمان"ميخواهد " رهبر"جوی رهبر؟ فراوان شنيده ايم که هم در جست

داشته باشد " رهبر"سياسی ميخواهند " سـازمان"باشد، نخستين بار ميشنويم که مگر عبدالقادر در ! داشته باشد" رهبر سياسی"و رهبر سازمانيافته ميخواهد

سازمان جوانان «: بودسراسر کتاب خاطراتش هفت بار به داکتر پرويز آرزو نگفته را من خودم رهبری ميکردم؟» انقالبی اردو

آيا ارتش افغانستان چنين سازمانی داشت؟ اگر آری، آيا تهدابگذار و رهبرش اگر بپذيريم که همين نام –» سازمان جوانان انقالبی اردو«عبدالقادر بود؟ آيا

آيا عبدالقادر در افغانستان نيست؟ GRUنخستين جوانه دستگاه –درست است چگونه او را در نقش مهره کوچکی پيوسته ميخريد و GRUميدانست که

ميفروخت؟

پژوهشگرانی چون : خواهيد خواند" چهلستون"فردا شام و شامهای آينده در سليگ هريسون، انتونی آرنولد، بريفلی ميل، فرد هاليدی، دگالس مک ايکين،

پندارنو

Page 29: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

29

ليری سامونين، محمد نبی عظيمی، ايگور ايسوکوف، والديمير سينيگيريوف، وادر افغانستان و جايگاه عبدالقادر در آن چه GRUظاهر طنين و ديگران از

ميگويند؟

سرزمين ما چرا اينهمه آب و هوای آشــوبزده دارد؟ در : و يک پرسش کوچککه نشرات حزب توده ايران در کابل آشکارا به فروش 1949و 1948سالهای

ر چهارده ساله آنها را پنهانی از ناروی و سويدن به دست می ميرسيدند، عبدالقادکه پخش آثار حزب پيشگفته ممنوع گرديد، او همه اش را 1960و 1959در . آورد

.رايگان و علنی به دست می آورد

)بخش نهـم(

[][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][]

هرگز به رسانه های مائويستی و " لقادرخاطرات جنرال عبدا"هنگام پرداختن به اين انديشه ها : "نشرات جهادی رو نخواهم آورد؛ زيرا هواخوانش خواهند گفت

البته، دوستداران جنرال قادر ". ريشه در کين کهن سياسی و سازمانی دارندميتوانند گفتار پژوهشگران روس، امريکا، اروپا و حزب دموکراتيک خلق

.ذيرندافغانستان را نيز نپ

مجموعه برنامه " (افغانستان در قرن بيستم"، 207دکتور ظاهر طنين در برگ ـ 1 :مينويسد) 2005/ سی.بی.های بی

در ارتش عالوه بر افسران وابسته به پرچم و خلق، گروههايی از افسران "تحصيلکرده شوروی وجود داشتند که در کودتای محمد داوود مستقالً شرکت کرده و

رهبر يک گروه . بعد از آن آهسته آهسته به يکی از دو گروه خلق و پرچم پيوستندوايی ارتش بود که بعداً به نظامی مستقل ژنرال عبدالقادر رييس ستاد نيروی ه

پندارنو

Page 30: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

30

نقش اساسی بازی 1978سازمان نظامی جناح خلق پيوست و در کودتای اپريل ."کرد

در چارچوب قوای هوايی و : "دکتور طنين از زبان جنرال عبدالقادر چنين می آوردمدافعه هوايی گروپهای مستقلی بودند که وابستگی به هيچ کدام از جناحهای حزب

سمپاتيزرهايی بوديم که ما آرمان خود را ابتدا در وجود کودتای داوود ولی . نداشتندخان ميديديم و بعد تحت تاثير تبليغات دو جناح حزب دموکراتيک خلق افغانستان

بايد به صراحت بگويم که ما از طرف جناح خلق دعوت شده بوديم که به . گرفتيموکراتيک خلق افغانستان را حزب بپيونديم و اين مساله يک واقعيت بود که حزب دم

به عنوان يک ارگان سياسی قبول کرده بوديم، به خاطر اينکه در خط مشی هر دو ."جناح حزب تفاوتی موجود نبود

سازمان «نام ) BBCراديو (جنرال عبدالقادر هنگام گفت و شنود با ظاهر طنين ا ساختم و را بر زبان نمی آورد و نميگويد که من آن ر» جوانان انقالبی اردو

.رهبری ميکردم

از –بدون ذکر سند –پاراگراف بلند " افغانستان در قرن بيستم" 207در برگ ـ 2روشن نيست که اين افغانستانشناس . زبان سليگ هريسون به چشم ميخورد

" برون از افغانستان"امريکايی در کجا چنين گفته است، زيرا آنچه در کتاب .دارد" افغانستان در قرن بيستم"ش در نوشته، دگرگونيهايی با گفتار

:نقل قول سليگ هريسن از سوی دکتور طنين

در کابل انجاميد و کمتر کسی از آن 1978مهمترين موضوعی که به کودتای " GRUو) سازمان مرکزی جاسوسی شوروی( KGBاطالع داشت، رقابت بين

بسيار مهمی اين موضوع . در افغانستان بود) سازمان اطالعات ارتش شوروی(بود، به خصوص وقتی که معلوم شد سازمان ارتش شوروی با ارتش افغانستان در

بيشتر با غيرنظاميان حزبی و در حکومت KGBارتباط بوده است، در حالی که اين وضع باعث به وجود آمدن رقابتی شد . افغانستان ارتباط داشت، نه با ارتشيانيکی خود کودتا و ديگر شرايطی که با : کردکه در دو واقعه مهم نقش اساسی ايفا

در آن زمان، سازمان اطالعات . مداخله ارتش شوروی و اشغال افغانستان انجاميد

پندارنو

Page 31: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

31

ارتش شوروی از يکی از جناحها در ارتش افغانستان حمايت ميکرد، يعنی جناح مهمتر در ارتش که جناح خلقی به رهبری حفيظ هللا امين بود و به طور محرمانه و

در واقع، در ارتش سه گروه از . در حال سازمان يافتن بود KGBون کنترول بدبزرگترين آنها، گروه خلقی به رهبری حفيظ هللا . افسران کمونيست به وجود آمد

يا سازمان GRUامين و بعد گروه پرچميها به رهبری مير اکبر خيبر که با با گروه ديگری از به طور جداگانه GRU. اطالعات ارتش شوروی ارتباط داشت

جنرال عبدالقادر رييس ستاد نيروی هوايی ارتش . افسران ارتش هم در ارتباط بود .که در کودتا نقش اساسی ايفا کرد، يکی از آنها بود

"برون از افغانستان"و اينک پاراگراف پنجم، برگ هژدهم کتاب

)1995 -نيويارک / ديگوکوردويز و سليگ هريسون: نويسندگان(

درين کميته . زمينه ساز يگانگی کميته مرکزی حزب گرديد] 1977ماه می [وحدت "خلق و پرچم پانزده پانزده عضو داشتند؛ ولی حفيظ هللا امين کارگيری از کميسيون

کميسار نظامی –مير اکبر خيبر . نظامی جناح خلق خود را مستقالنه دنبال ميکردپرداخت و توجهش را متمرکز ساخته بود به تالشهای سازمانی خود مي –جناح پرچم

سازمان انقالبی "ديده در شوروی که در ساختار زيرزمينی _بر افسران آموزشهمين گروه محمد داوود را در رسيدن به . بسيج گرديده بودند" نيروهای مسلحکه گويا هنگام " در پيرامون سازمان انقالبی نيروهای مسلح. قدرت کمک کرد

اتيک خلق افغانستان منحل ساخته شده بود، منابع آگاه شوروی پيريزی حزب دموکربا ناديده ) دستگاه استخبارات نظامی شوروی( GRU: گفتند] هريسون[به من

، خيبر و رابطه ]حزب دموکراتيک خلق افغانستان[گرفتن رهنمودهای کميته مرکزی برخی . رندنگهدا" دست نخورده"های ديگر را تشويق ميکردند تا اين سازمان را

پشتون بودند، مانند دگروال عبدالقادر نيروهای _از اعضای بلندپايه آن افسران غيرو GRUدرين دوران . همانی که از پذيرفتن دسپلين امين روی برميتافت –هوايی KGB بر سر کنترول فعاليتهای کمونيستی افغان رقابت داشتند، بدون آنکه بدانند

اگر شنيده ها و گفته های سليگ هريسون راست باشند، جنرال .امين چه ميکرد» سازمان انقالبی اردو «را از » سازمان جوانان انقالبی اردو«عبدالقادر نه تنها نام

پندارنو

Page 32: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

32

مير اکبر خيبر کش رفته، بلکه خودش زير » سازمان انقالبی نيروهای مسلح«همانا .دست مير اکبر خيبر بوده است

يگويد و مير اکبر خيبر به پيروی از او، نام گروهش را اگر جنرال قادر درست مگذاشته باشد، در برابر سخن زيرين چه خواهد » سازمان انقالبی نيروهای مسلح«

گفت؟

دوشادوش حزب دموکراتيک خلق افغانستان، سازمان زيرزمينی مستقلی به نام "اين . د گرديدايجا –به رهبری سرهنگ عبدالقادر –" جبهه کمونيستهای افغانستان"

جبهه کمونيستهای "اعضای . سازمان در کار با افسران ارتش نقش سازنده داشت." در سرنگونی پادشاه افغانستان نيز نقش مهمی بازی کرده بودند" افغانستان

، الکساندر لياخفسکی، ترجمه عزيز "طوفان در افغانستان"، جلد نخست، 44برگ ( )آريانفر

وغ نميگويد، بايد پذيرفت که عبدالقادر در فاصله پنج اگر الکساندر لياخسفکی درسال دو گروه نظامی پنهان از يکديگر ساخته و هر دو را آزادانه رهبری ميکرده

جبهه "و ديگری 1960در » سازمان جوانان انقالبی اردو«يکی : است .1965در " کمونيستهای افغانستان

بها افتاده اند، جنرال عبدالقادر امروز که آبهای فراوان از آسيا: يک پرسش کوچکرا از دکتور پرويز آرزو و " جبهه کمونيستهای افغانستان"چرا پيريزی و رهبری

خوانندگان خاطراتش پنهان ميکند؟

)بخش دهـم(

[][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][]

»حقيقت پوشيده مانده يک واقـعـيت«

)05.11.2008"/ پيام وطن("ر عبدالصمد ازه: نويسنده

پندارنو

Page 33: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

33

نامهای سازمانها، ] از سليگ هريسون و الکساندر لياخفسکی[در مطالب گفته شده جبهه ["تاريخهای تأسيس و ماهيت اّنها درهم اّميخته شده و هر دو سازمان

بر اساس معلوما ت "] سازمان انقالبی قوای مسلح"و " کمونيستهای افغانستانر عادالنه مولود اداره استخبارات نظامی اتحاد شوروی نادرست و صدور حکم غي

.قلمداد گرديده اند

سپتامبر 17[خورشيدی ۱۳۴۳روز بيست و ششم سنبله : حقيقت قضيه اينستاز ) سادا" (سازمان دموکراتيک انقالبی اردو"يک سازمان مخفی به نام ] 1964

طرف حلقه تحول طلب انقالبی که از مدتها پيش در تدارک راه برونرفت از وضع .کابل اساسگذاری شد/ ناهنجارو ذلتبار مردم و کشور بودند، در داراالمان

، سه افسر قوای )محمد عالم وصال(وای هوايی اين حلقه متشکل از يک افسر قو دو افسر پوليس ) ذبيح هللا زيارمل، عبداللطيف انصا ف و عزيزالرحمان(زمينی

در همين نشست تاريخی بر اهداف . بودند) مهرالحق قطره و عبدالصمد ازهر(عمومی و اصول تشکيالتی توافق به عمل آمد و به اتفاق آرا عبدالصمد ازهر و ذبيح هللا زيارمل بحيث رييس و معاون سازما ن انتخاب گرديدند و مسئوليت خطير رهبری

.روزمره کارها به دوش شان گذاشته شد

هيچ کدام از افراد فوق در اتحاد شوروی تحصيل نکرده و از نفوذ و اثرگذاريهای GRU وKGB عبداللطيف انصا ف و عزيزالرحمان . و امثال آنها مبری بودندسه سال بعد بنا به ترک اشتغال در ساحه نظامی و پيوستن به حيات ملکی با تقريباً

محمد عالم وصال درحالی که کارهای . حفظ اسرار سازمان، از آن فاصله گرفتندبزرگ و پرثمری را در قوای هوايی و مدافعه هوايی انجام داده بود، با تأسف در

لحق قطره که يک عمر به به رتبه جگرنی، و مهرا] 1978[خورشيدی ۱۳۵۷سال ۱۳۷۲خاطر مردم خود شرافتمندانه رزميده بود، در اثر مريضی قلبی در سال

سرهنگ عبدالقادر نه در سطح . به رتبه سمونوال به ابديت پيوستند] 1993[ –يا ارتباطی با آن –رهبری و نه در حلقه های پايين هرگز عضويت اين سازمان

.نداشته است

پندارنو

Page 34: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

34

به دليل بيمورد بودن در سازمان نظامی مخفی و " دموکراتيک"مه بعد از مدتی، کل هم به خاطر اجتنا ب از سوء تفاهمات تشابه اسمی با نام سازمانهای

.برگزيده شد" سازمان انقالبی اردو"سياسی ديگر، حذ ف شد و نام

و تجهيز آنها با افکا ر انقالبی مترقی به خاطر ) قوای مسلح(تنوير افسران اردو مبارزه در جهت ايجاد جامعه آزاد، مترقی، مرفه و دموکراتيک، مبتنی بر عدالت

بنا بر خصلت مخفی سازما . اجتماعی از اهداف عمده اين سازمان به شمار ميرفتن، نه صفوف همدگر را می شناختند و نه جامعه از وجود و مبارزه آن آگاهی

ت به قيمت جان اعضا يا هرگونه سوء ظن ادارات استخباراتی ميتوانس. داشتبسا ممکن بود نابودی فردی قسمی يا کامل، . نابودی کامل تمام سازمان منجر شود

طوری صورت گيرد که نابود شدگان، گمنام و حتی بدون کمايی افتخار فردی يا آنها نه در مظاهرات ميتوانستند تبارز . جمعی در جامعه و تاريخ، سر به نيست شوند

به همين جهت شعار . ابات و نه در وسايل و امکانات ارتباط جمعیکنند، نه در انتخسمبول کار !" به پيش در راه مبارزه گمنام و قهرمانانه: "برجسته و معروف

.انقالبی و افتخار فرد فرد اعضای سازمان گرديده بود

پسانها حيثيت يک سازمان جنبی حزب دموکراتيک خلق " سازمان انقالبی اردو"بنا بر جديت سری ماندن آن، تماس با همه رهبری حزب . ا قبول کردافغانستان ر

نامعقول و خطير بود؛ لذا ازهر که در راس هيات رهبری سازمان بود، بر اساس ) ببرک کارمل و ميراکبر خيبر(شناختها و اعتمادهای قوی سابقه، صرفا با دو رفيق

روفيتهای رفيق کارمل در سالهای بعدی که مسئوليتها و مص. در تماس قرار داشتزياد شده بود، صرفا در نشستهای مهم اشتراک ميکرد و در بقيه موارد رفيق خيبر

تماسهای رفيق خيبر معموالً با هر . رابطه رفيق کارمل و سازمان را تامين ميداشت .دو نفر اول رهبری سازمان برگزار ميشد

داشته، تاريخ تاسيس آن وجود" جبهه کمونيستهای افغانستان"اگر سازمانی به نام .برنميگردد و احتماالً چندين سال پسانتر اساسگذاری شده باشد 1964به سپتامبر

داوود خا ن، با تاکيد ميگويم با وجود آنکه 1973در مورد سهمگيری در کودتای از جلب و جذب و تدارکات " سازمان انقالبی اردو"حتا تقريباً از يک سال پيش،

پندارنو

Page 35: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

35

ع داشت و عده زيادی از اعضای آن برای کمک در کودتا دعوت برای کودتا اطال. شده بودند، نه کودتا را لو داد و نه به اعضای خود اجازه سهمگيری در آن را داد

:به دو دليل

لذا نبايد در مقابلش . داوود خان انسان وطندوست، تحول طلب و ترقيخواه بود) يک .مانع ايجاد ميگرديد يا لو داده ميشد

با در نظرداشت اين تلقی که داوود خان عضو خاندان سلطنتی بود و منافع او با ) دوسازمان انقالبی "در حاليکه : منافع سلطنت آميخته بود، اين پرسش به ميان می آمد

بدون داشتن امکانات و وسايل استخباراتی، به صورت مسلسل از تدارک " اردورياست ضبط احواالت، استخبارات –ت کودتا مطلع ميشد، آيا ادارات اسخباراتی دول

وزارت داخله، استخبارات نظامی وزارت دفاع، استخبارات خاص سردار عبدالولی و ميتوانستند از اين فعاليتها بيخبر باشند؟ اين تصورات در مورد اهداف –امثال آن

.اصلی اين حرکت، شک و ترديد ايجاد ميکرد

کودتا دعوت ميشدند، با حرمت گذاشتن اعضای اين سازمان وقتی برای اشتراک دربه شخصيت داوود خان و وطنپرستی او، و با اظهار عدم مخالفت با اين عمل، به

صرفاً يک عضو اين سازمان به نام . بهانه معاذير شخصی، خود را کنار ميکشيدندفيض محمد تحت تاثير يک دوست انقالبی شباروزی خود نتوانسته بود خود را کنار

نامبرده بعداً مورد مواخذه قرار گرفت . مجبور به سهمگيری فعال شده بود بکشد و .و مجبور به اعتراف و معذرت خواهی گرديد

بعد از پيروزی کودتای داوود خان، اعضای اين سازمان وظيفه داشتند با او شمار زيادی از افسران فعال در کودتا، بنا به خصلت انقالبی شان، به . همکاری کنند

همکاری بعدی با داوود (شايد همين دو فکتور . به صفوف سازمان راه يافتند زودیسازمان "مايه تصور اينکه گويا ) خان و جذب افسران فعال کودتا در سازمان

.در کودتا سهم فعال داشت، شده باشد" انقالبی اردو

.پس از خواندن نوشته عبدالصمد ازهر بايد به جنرال عبدالقادر کمک کرد

پندارنو

Page 36: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

36

)بخش يازدهـم(

[][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][]

بازتاب برخی از سخنان جنرال عبدالقادر

=======================

يادداشت نخست

محمد نبی عظيمی: نويسنده

ارتشهای بسياری از کشورهای جهان که به بحر راه دارند، ازسه نيرو تشکيل شده کشور . مدافعه هوايی و نيروهای بحری/ نی، نيروهای هوايینيروهای زمي: اند

محاط به خشکه ما که به نيروی بحری نياز نداشت، متشکل بود و هست از قوای نيروهای زمينی بخش عمده و اساسی اردو، . زمينی و قوای هوايی ومدافعه هوايی

ابرين اگر بن. و قوای هوايی و مدافعه هوايی بخش کوچک ولی تأمين کننده اردوستدر قطعات و جزوتامهای " سازمان جوانان انقالبی اردو"کدام سازمانی به نام

نيروهای زمينی کشور پيش از تاسيس حزب دموکراتيک خلق افغانستان و سازمان وجود ميداشت، بايد افسران جوانی مانند من را که ) شعله جاويد(جوانان مترقی

فارغ شده بوديم، از وجودش ) ربی پوهنتونح(درآن هنگام تازه از دانشگاه نظامی آگاه ميساخت و به جلب وجذب ما همت ميگماشت، اما چنين سازمانی درنيروی

.زمينی به صورت قطع وجود نداشت

اگر جنرال صاحب دستکم بيست تن را که عضو اين سازمان بوده و اکنون حيات جوديت همچو سازمان در مو. داشته باشند، نام ببرد؛ به حرفهايش باور خواهيم کرد

نامبرده در پيامی .نيروی هوايی را جناب عبدالحميد محتاط با قاطعيت کامل رد ميکند حقيقت اين است که عبدالقادر کدام سازمان انقالبی : "نوشته است] عظيمی[به من

."نه داشته و نه رهبری کرده است ۱۳۵۲نظامی قبل از بيست و شش سرطان

پندارنو

Page 37: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

37

محمد داوود اشتراک داشتند، هيچيک با کدام سازمان زير افسرانی که درکودتایآنان افسران جوان خسته از نظام شاهی و خواهان تغيير و . خاکی ارتباط نداشتند

پيوند يا تعلق شخصيتهای کليدی کودتا مانند حسن . اجتماعی بودند/ تحول سياسیو ديگران به شرق، حيدر رسولی، عبدالحميد محتاط، پاچا گل وفادار، فيض محمد

سازمانی که قادر خان رهبر آن بوده باشد، يا به رياست کشف شوروی وقت ارتباط .داشته باشند، وجود نداشت

، قادر خان در ۱۳۵۲در حدود يک سال پيش پيش از کودتای بيست و شش سرطان ميدان هوايی شيندند به حيث مدير حرکات کار ميکرد، تا اين که کودتا شد و فردای

آقای محتاط او را با حسن خان ذريعه طياره به کابل ) بيست و هفت سرطان(آن کتاب خاطراتش ميگويد که با موتر 83و 82اما قادر خان دربرگهای . انتقال داد

!کرايی آمده و تا کابل خودش رانندگی کرده است

–جز چند رفيق هواباز در بگرام –به فکر من جنرال صاحب نه کدام نيرويی تيار داشت و نه سازمان کشف اردوی شوروی چنين نيرويی را تشکيل کرده دراخ

.بود که بتواند به صورت بالقوه در تحوالت افغاانستان اشتراک داشته باشد

يادداشت دوم

عظيم بابک: نويسنده

بود و عمدتاً KGBکه چيزی باالتر از ) اداره دولتی استخبارات( GRUدستگاه فعاليتهای استخباراتی خارجی داشت، در دهه های پنجاه و شصت خورشيدی

بربنياد فيصله زعامت حزب کمونيست اتحاد شوروی رسالت راه ] 1980و 1970[اندازی کودتاهای انقالبی و کار در ارتشهای کشورهای آسيا، افريقا و امريکای

.التين را داشت

سالها پيش از حزب دموکراتيک خلق افغانستان به " لحسازمان انقالبی قوای مس"وسيله افسر ظاهراً لوگری اما در حقيقت قبايلی پشتونستانی به نام مير اکبر خيبر

.تاسيس شده بود

پندارنو

Page 38: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

38

جناب نبی عظيمی که هم نويسنده نامدار و هم پژوهشگر زبردست مسايل نظامی ی قوای مسلح زمانی به جناح است شايد بهتر از من بداند که کادرهای سازمان انقال

پرچم حزب پيوستند که زعامت شوروی از راه اندازی کودتا در افغانستان انصراف کرد و بيشتر بر همکاری نظامی با اردوی شاهی افغانستان و دولت اعليحضرت

عبدالصمد ازهر، ذبيح هللا زيارمل، نبی جان رييس اکادمی . محمد ظاهر تاکيد نمودنت و جمهوريت که بوسيله اسدهللا سروری کورشد، از همان پوليس دوران سلط

.سازمان به حزب آمدند و از عبدالقادر در آن وقت اصال خبر و اثری نبود

يادداشت سوم

انجنير خليل هللا رووفی: نويسنده

قادر خان با کرکتر چند بعدی درجمله افسران کودتای سرطان، اين توانايی را داشت او به . ن را به هر قيمتی که باشد، قوياً به سوی خود جلب نمايدکه اعتماد داوود خا

وزيردفاع که بحيث (خاطراين کار از طريق انجنير نجيب هللا داماد حيدر رسولی . داوود خان شد" ملی غورزنگ"شامل حزب ) رييس آريانا وظيفه اجرا ميکرد

دولت از اعتماد انجنير نجيب که ازافسران قوای هوايی بود، به مثابه بازوی مهمرا در " ملی غورزنگ"قوی رژيم برخوردار بود و در عين زمان امور سازماندهی

.قوای هوايی پيش ميبرد

قادر خان با شطارت توانست از همين طريق خود را به داوود خان نزديک سازد، به در پيشگاه داوود سوگند وفاداری –در ظاهر وفادار و سرسپرده –حيث يک افسر

.کند و پست حساس رياست ارکان مدافعه هوايی را به دست آردياد

قادر خان در مخالفت عليه نورستانيها که در دولت داوود خان قدرت قابل مالحظه را از آن خود ساخته بودند، راپورهای ضد و نقيضی را به وزير دفاع ارايه ميکرد تا

نضبط و سختگير گارنيزيون به وسيله او بتواند دگروال رحيم نورستانی قوماندان مبگرام را از سرراه خود بردارد ، زيرا درموجوديت او در بگرام هيچ پيلوتی

. نميتوانست به نفع کودتای ثور به پرواز برخيزد

پندارنو

Page 39: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

39

سرانجام، قادر در تطبيق پالن خود موفق گرديد و چند ماه قبل از کودتای داوود خان ايش دگروال غالم سخی را که رحيم نورستانی را ازين وظيفه برطرف و به ج

اين تغيير اشتباه بزرگ ديگری بود، چه در حقيقت . افسرحليمی بود، توظيف کردداوود سند مرگ خود را به دست خود امضا کرد؛ زيرا اين قوتهای هوايی بگرام

.وشيندند بودند که سرنوشت دولت و کشوررا به نفع کودتای حزب خلق، قلم ميزدند

دن به هدف ازهيچگونه تنزل دربرابرباالدستان و استبداد عمل قادرخان برای رسيدر سپيده دم پيروزی کودتا، دگرجنرال موسی خان . عليه فرودستان دريغ نکرد

قوماندان هوايی و مدافعه هوايی را که يکتن ازافسران شريف و تحصيلکرده اردو . ف به قتل رساندبود با معاونش تورنجنرال ستارخان، در دفتر کار شان با کالشنکو

بعد عاجل به بگرام پروازکرد، دگروال سخی قوماندان گارنيزيون را دستگير وزندانی ساخت، محل قومانده را خود به دست گرفت و رفقای پيلوت متعهد به کودتا

ساعاتی بعد کشتار ديگری را در قرارگاه ميدان هوايی خواجه . را آماده پرواز ساختمسلک و دوستان همکار _او نزديکترين رفقای هم. دادرواش در دستوراجرا قرار

خود مانند دگروال قاسم خان مديراستخبارات ، دگروال عنايت آمرتعليم وتربيه، دگروال مرتضی قل سرانجنير قوای هوايی، دگروال سلطان پيلوت مدير حرکات و

امر يک تعداد ديگر از افسران شايسته ومجرب هوايی را بی هيچ دليل و گناه به .خود در پليگونهای ميدان هوايی دست بسته زيرخاک کرد

)بخش دوازدهم(

[][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][]

عبدالقادر در آستانه سی سالگی، بار دوم برای آموزشهای برتر قرغزستان آمده يدان هوايی ما در م: "از زبان خودش ميشنويم. باشد 1964يا 1963بايد . استآن قومندان از هواخواهان . قومندان کندک غند هوايی هم در ميدان بود. بوديم

پندارنو

Page 40: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

40

. بروتهايش هم مثل بروتهای ستالين بود. مثل ستالين لباس ميپوشيد. ستالين بود )63برگ ." (روس نبود، ريشه روسی نداشت. بسيار مغرور و خود خواه هم بود

بدالقادر نميداند که چرا سيمای اين افسر ستالين خواننده ناآگاه از قهر قهرمانانه عانگار کسی را يارای يکی دو . مآب با چنين آب و تاب ترسناک بزرگنمايی ميشود

آری، نيست . نيست" کندک غند هوايی"گفتن در برابر اين قومندان خشک و خشن "به شدت و غضب"ولی عبدالقادر ما بر اين قوماندان ستالين چاپ در خاک خودش

.تاخته و دستپاچه اش ساخته است

اردوی شاهی افغانستان به صف : "قومندان کندک صدا کرد: جنرال عبدالقادرمن به قومندان . قومندان برای معاينه نظامی آمد. ما رفتيم و ايستاديم!" بايستيد

نميگويی؟" اردوی مردمی افغانستان"تو چرا : کندک گفتم

شما چنين گفتيد؟: پرويز آرزو

.به شدت و غضب گفتم. بله: ال عبدالقادرجنر

چطور شد که چنين گفتيد؟: پرويز آرزو

. پيشتر گفتم که اندک اندک در ما انديشه سياسی پيدا شده بود: جنرال عبدالقادر. قومندان قطعه نزديک من آمد. همدوره های افغانم به طرف طياره های خود رفتند

. به طرف زمينها رفتيم. ميان طياره ها گذشتيماز . با هم راه افتاديم. دستم را گرفت. تو جوان هستی: شروع کرد به نصيحت کردن من و گفت. بهار بود و زمينها سبز

افغانستان مثل شاخه باريک . بايد احساساتی نشوی. بايد خاموش باشی. آينده داری شما به کار. يک درخت است، از هر طرف که بادی بوزد، به طرف ديگر خم ميشود

. بايد پرواز کنی. نبايد احساساتی شوی. آگاهی سياسی الزم داريد. بيشتر نياز داريد. گپش پر معنا بود." پيلوت شوی و بفهمی برای چی کار ميکنی و پرواز ميکنی

)63برگ . (بسيار عميق بود

ريشه و شيره بازگويی رويداد قرغزستان نماياندن دليری بيکرانه عبدالقادر در آيا پارچه های اين نمايش درست چيده شده اند؟. دان ستالينيست استبرابر قومان

پندارنو

Page 41: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

41

اگر آن فرمانده به راستی مغرور و خودخواه و هواخواه ستالين ميبود، پس از " وردار"شنيدن همچو پرسش ناسنجيده، نخست شاگرد گستاخش را به اصطالح

مردمی اردوی "را " اردوی شاهی افغانستان"ميکرد که ديگر تا زنده بود :نگويد؛ سپس او را از خاک بلند ميکرد و ميپرسيد" افغانستان

آيا دم و دستگاه سلطنت مطلقه همايونی و شخص المتوکل علی هللا اعليحضرت همگانی برگزيده اند که ساز " انتخابات"محمد ظاهر شاه را مردم افغانستان از راه

بگويم؟ " مردمی"دروغ نگويم و به " اردوی شاهی"و برگ ارتش ملوکانه اش را اردويی که از پکتيا سربازگيری نميکند و به باشندگان آواره اش فورم و نشان جنرالی ميبخشد، و اردويی که مردم هزاره را رتبه بلند نظامی نميدهد، چگونه

باشد؟ دور نه نزديک، اگر اردوی شاهی افغانستان اردوی مردمی " مردمی"ميتواند را چرا و برای چه ساخته ای؟ برای خيانت " نقالبی اردوسازمان جوانان ا"است،

در برابر ارتش مردمی؟

کسی که از پانزده سالگی عضو حزب توده ايران باشد و در سی سالگی الفبای اندک اندک در ما : "مبارزه را نداند، بايد با زبان دراز و گردن افراشته بگويد

"!انديشه سياسی پيدا شده بود

هوا برای پروازها مساعد . ابرها کم ميشدند. تابستان نزديک بود: رجنرال عبدالقاددر کراسنادار تقريباً هر دو ماه . روسيه بردند" کراسنادار"ما را به شهر . ميشد

.پروازها بايد طبق برنامه از پيش تعيين شده به پايان ميرسيد. پرواز ميکرديم

شما و گفتگويی که به دنبال آن با حادثه يی که اتفاق افتاد، گفته های: پرويز آرزو قومندان کندک داشتيد، باعث ايجاد رابطه خاص بين شما و کسانی در شوروی نشد؟

.هيچ نوع رابطه يی نبود: جنرال عبدالقادر

يعنی هيچکسی با شما تماس نگرفت؟ عالقمنديهای شما را تشويق : پرويز آرزو نکرد؟

پندارنو

Page 42: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

42

)64برگ ... ( آنجا نه... قطعاً نه : جنرال عبدالقادر

[][]

آيا ميتوان اين گزافه های ناهمخوان را باور کرد؟ نمايندگان حزب توده ايران در ، هی ميدان و طی ميدان، از ناروی و سويدن به ديدار عبدالقادر پانزده ساله 1949

هنگامی که 1964در . در پل سوخته کابل می آمدند و او را آموزش سياسی ميدادندساله برای آموزش بار دوم به کانون مارکسيزم لينينزم در اين ارتشمرد سی

سرزمين اتحاد جماهير سوسياليستی شوروی ميرود، اعضای حزب کمونيست کشور يا : چرا؟ شايد يکی از دو سريال باال درست باشد. ميزبان با او تماس نميگيرند

.و شايد هيچکدام. بخش ايرانی اين افسانه يا بخش روسی آن

را در افغانستان " سازمان جوانان انقالبی اردو" 1960لقادر به راستی در اگر عبدا 1964و 1963پيريزی و رهبری ميکرد، مگر نبايد با اين دستاورد بيمانندش در

روشنای چشم و چراغ حزب کمونيست اتحاد شوروی در روسيه ميشد؟

د را از خو" خط شوروی"آيا جنرال عبدالقادر سازمان سياسی زيرزمينی پيرو ، يادآور همان ضرب المثل "آری"حزب کمونيست شوروی پنهان ميکرد؟ اگر

!پنهان داشتن ران برهنه از ديدگان دايه: معروف شده است

)بخش سيزدهم(

[][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][]

پيشگويی فسونگرانه در آستانه کودتای محمد داوود

مهترين مساله يی که به آن فکر ميکرديم اين بود که اگر فرض : "عبدالقادرجنرال کنيم در آينده قدرت را به وسيله نظاميها به دست بگيريم، به يک رهبر شناخته شده

نظر ما اين بود که کسی ما را قبول نخواهد . سياسی در سطح بين المللی نياز داريمسی که شناخت عميق از سياست جهانی ما نظامی بوديم و به يک رهبر سيا. کرد

پندارنو

Page 43: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

43

رهبری که در جامعه اعتبار ميداشت، قابل قبول ميبود و قبول . ميداشت، نياز داشتيمخودت کی : "دوستانم روزی از من پرسيدند. ها درين مورد بحث کرديم ماه. ميشد

کسی مثل : من گفتم. هنوز داوود خان ما را جذب نکرده بود" را انتخاب ميکنی؟ .صدراعظم بود و تجربه دارد. هاشم ميوندوال به درد ما ميخوردمحمد

.ميوندوال در آن زمان خانه نشين بود و کار سياسی ميکرد: پرويز آرزو

اما بايد او را . کار سياسی ميکرد و ما اين را ميدانستيم. بله: جنرال عبدالقادرنور احمد اعتمادی دومين پيشنهاد من . مطالعه ميکرديم و گرايش او را ميفهميديم

در آن زمان هنوز سفير افغانستان در . او هم تجربه نخست وزيری را داشت. بودتو که اينقدر الف ميزنی و ! خب: "دوستانم به شوخی ميگفتند. پاکستان نشده بود

)72و 71برگهای ." (خود را گاندی ما جور کردی، برو و اين دو نفر را ببين

خودش می . ميناميدند" گاندی"و " الفــزن"او را روشن نيست که چرا دوستانش : وقتی از هندوستان به کابل برگشتم، پاچا گل وفادار به سراغم آمد و گفت: "افزايد

به من : به دوستانم گفتم./.../ ميخواهد شما را ببيند] محمد داوود[سردار صاحب ما : ان گفتندنظر شما چيست؟ بيشتر ش. خبر دادند که سردار ميخواهد مرا ميبيند

. هيچوقت اين کار را نميکنيم که از يک سردار بگيريم و به سردار ديگر تسليم کنيم )72برگ (

سردار صاحب : "گرچه باور کردنش دشوار است، گيريم پاچا گل وفا دار گفته باشد، عبدالقادر و دوستانش با کدام علم غيب پيشگويی کردند که "ميخواهد شما را ببيند

سردار صاحب هوای کودتا در سر "کودتا ميکند؟ وفادار نگفته بود که محمد داووددارد و از آنجا که خودش نميداند چه کند و چه نکند، ميخواهد شما را ببيند تا در

"!نقشه اش را به پيروزی رسانيد" فرشته نجات"نقش

فراموش : "نظر من به دوستانم در آن نشست خصوصی اين بود: "جنرال عبدالقادرهميشه گفته ام و باز . نکنيد که حرکت ما يک حرکت محدود در چوکات نظامی است

خدمات و جزای عسکری نوشته شده است 108و 92هم ميگويم که در ماده های جزای . جزای اظهار نظر عليه شاه اعدام است. که جزای خيانت به شاه اعدام است

کمترين جزا حبس ابد . د استجزای فالن کار حبس اب. رد خاندان سلطت اعدام است

پندارنو

Page 44: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

44

. تا زمانی که يک رهبر سياسی نداشته باشيم، نميتوانيم هيچ کاری بکنيم. استاگر چنين . موضوع دوم اينکه خاندان سلطنتی را بايد کسی از درون خاندان بزند

دوستان خاموش شدند . کسی پيدا نشد، ما نميتواينم خاندان سلطنتی را سرنگون کنيمرفتند و به اين نتيجه رسيدند که اين طرح معقول است که سلطنت را و به فکر فرو

پس . به وسيله يکی از خاندان سلطنتی از بين ببريم، بعداً زدن يک نفر آسان استاز گفتگوهای زياد فيصله کرديم که داوود خان را بالفاصله پس از کودتا از ميان

يد محتاط و پاچا گل وفادار گپ و فيصله ما در آن نشست به عبدالحم. برميداريممعلوم شد که کسی از ميان ما به آن دو . نميدانم چطور و از طريق چه کسی. رسيد

.فکر ميکنم حتا آن گپ به شخص داوود خان هم رسيده بود. گزارش داده بود

عبدالقادر و دوستانش از کجا دانستند که محمد داوود ميخواهد کودتا کند؟ : بار ديگرودتای نخست را پيروز نساخته، کودتای دوم را رويدست گرفتند؟ آنها چگونه ک

ساخته بود که نزديکترين " سازمان انقالبی جوانان اردو"عبدالقادر چگونه دوستان رازدارش جاسوس محتاط و وفادار بودند و نهانترين نقشه نابودی محمد

فته بود، فردای داوود را به گوش خودش رساندند؟ آيا محمد داوود با آنکه آگاهی ياپيروزی کودتا به دست کودتاچيان تيرباران ميشود، باز هم دست به دامان عبدالقادر

ماجراجو شده بود؟

. به هر حال تصميم بر اين شد که من به ديدار داوود خان بروم: "جنرال عبدالقادرما ميخواستيم از داوود خان گپ . قرار شد از او در مورد چند موضوع سوال کنم

آخر او حکومتداری . اما نميفهميديم که داوود خان بسيار هشيارتر از ماست. شيمبک )74و 73برگهای . (کرده بود

جنرال عبدالقادر پيش از آنکه محمد داوود را در نخستين شب پيروزی ! آری !جمهوريت بکشد، نخست ميخواهد از او گپ بکشد

ی داوود خان مانده بود، پاچا چيزی بيشتر از يک سال به کودتا: "جنرال عبدالقادر: به من گفت رستوان هوتل باغ باال را ديده ای؟ گفتم. گل وفادار با من تماس گرفت

. روز پنجشنبه ساعت چهار عصر پيشروی ديوار منتظر باشيد، می آيد: گفت! بلیبه رستوران می آيد؟ مرا آنجا . به ترس و لرز بودم به فکر ديدار با داوود خان بودم

پندارنو

Page 45: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

45

ند؟ با من قدم خواهد زد؟ چطور خواهد شد؟ چگونه با هم ديدار خواهيم کرد؟ ميبياگر ) 1: (دوستانم از من خواسته بودند که سه موضوع را از داوود خان بپرسم

پس از پيروزی کدام ) 2(پيروز شديم، چه نوع نظامی در افغانستان خواهيم داشت؟ ر صورت عدم پيروزی کسی که د) 3(يک از همسايه ها از ما حمايت خواهد کرد؟

کشته ميشود که هيچ، کسی که زنده ميماند بايد به کجا فرار کند؟ ما با طرح اين کی او را تاييد ميکند و . پرسشها ميخواستيم بفهميم که داوود خان با کی ارتباط دارد

)74و 73برگهای ." (کی از از او پشتيبانی ميکند

داوود آگاهند و ميدانند که او با بدخواهانش آيا کسانی که از کردار سياسی محمدچگونه برخورد ميکرد، به همچو افسانه های رنگين جنرال عبدالقادر باور خواهند

داشت؟

)بخش چهاردهم(

[][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][]

روبروی . ، سِر وقت به محل موعود رفتم]1972[آن روز عصر : "جنرال عبدالقادر. هوتل باغ باال محل رفت و آمد متشخصين و ثروتمندان بود. هوتل باغ باال ايستادم

ساعت حدود چهارونيم . همانجا ايستاده بودم و منتظر. هر کس به آن هوتل نميرفت. موتر سفيدی به طرف هوتل می آمد. آفتاب در حال غروب بود. پنج عصر بود

من به . فهميدم که مرا جستجو ميکنند. نزديک هوتل که رسيد، سرعتش کم شدموتر در فاصله هشت ده متری من توقف . قد راست ايستادم. ديوار تکيه کرده بودم

داوود خان از موتر . دروازه عقبی موتر را باز کرد. اول حيدر رسولی پياده شد. کرد: گفتم" صحتت خوب است؟: "گفت. با من دست داد و احوالپرسی کرد. پياده شد

داوود خان در . زير تاثير رفته بودم. نميتوانستم گپ بزنم!" خوب است صاحب"رو به !" اين شهر شماست! ببين: "حاليکه به طرف شهر اشاره ميکرد، گفت

درست :رسولی گفت" بهتر نيست؟. پنجشنبه بيايند خانه: "رسولی کرد و گفت

پندارنو

Page 46: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

46

. گفتم بسيار خوب. پس بچيم، پنجشنبه به خانه بيا! خوب: رسولی به من گفت. است )75برگ ." (موتر حرکت و رفت

پاچا گل وفادار : بايد سرم را کفچه مار گزيده باشد تا اين داستان کوتاه را باور کنممحل "او به !" سردار صاحب ميخواهد شما را ببيند: "به عبدالقادر گفته بود

فهميدم که مرا : "با خود ميگويد. موتر سفيد به سوی هوتل می آيد. ميرود" وعودمپس از آن؟ محمد داوود که . تا اينجا را ميتوان نيک در بد پذيرفت"! جستجو ميکنند

خواهش ديدن عبدالقادر را داشت، از موتر سفيد پياده ميشود و سه جمله فشرده بر پنجشنبه ) 3! (اين شهر شماست! ببين) 2(صحتت خوب است؟ ) 1: (زبان می آورد

بهتر نيست؟. بيايند خانه

اگر گفته های باال با خموشيها و درنگهای کشدار نيز گفته شده باشند، بيشتر از به اينگونه، محمد داوود و . گيريم، سی ثانيه. پانزده ثانيه را در بر نخواهند گرفت

ديده به جلوه " نيم دقيقه"د تا آمده بودن" کوه طور"حيدر رسولی از ناکجاها به ."موتر حرکت کرد و رفت"سپس ! والسالم. ديدار قادر خان روشن سازند

پنجشنبه عبدالقادر به خانه محمد داوود ميرود تا با سه پرسش بنيادی، سر کالوه را ."ميخواستيم از داوود خان گپ بکشيم"به گفته خودش . بيابد

-بعد از پيروزی، نظام سياسی: پرسيدم] از محمد داوود: [جنرال عبدالقادرهيچ نظامی غير از سوسياليزم : اجتماعی افغانستان چه خواهد بود؟ گفت -اقتصادی

سوسياليزمی منطبق با شرايط افغانستان با ./.../ نميتواند افغانستان را نجات بدهدهد کرد؟ با اگر ما پيروز شويم، کی ما را تاييد خوا: گفتم. /.../ شرايط جامعه اسالمی

به اجازه : گفتم. /.../ دل کس که ميخواهد ما را تاييد کند يا نميخواهد: قاطعيت گفت! نه: گفت. دست و پای ما ميلزرد. ما کمی خرد هستيم. شما يک سوال ديگر هم دارم

. شما بايد جرات داشته باشيد. شما بايد شهامت داشته باشيد. نبايد بلرزد! نلرزد! نهام شديم و کشته نشديم و زنده مانديم، کی به ما پناه خواهد داد؟ با اگر ناک: گفتم

. /.../ ما پيروز ميشويم. ما چرا ناکام شويم؟ ما قطعاً ناکام نميشويم: قاطعيت گفتيک چيز يادم رفت که بگويم و آن اينکه وقتی ميخواستم به خانه داوود خان داخل

پندارنو

Page 47: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

47

رفيع همانی بود که بعدها در زمان .را ديدم که از آن جا بيرون شد" رفيع"شوم، )78برگ . (ببرک کارمل وزير دفاع شد

تا : شگفت اينکه چرا محمد داوود از عبدالقادری که دست و پايش ميلرزيد، نپرسيدکنون پاچا گل وفادار به تو نگفته که ميخواهيم کودتا کنيم، عبدالحميد محتاط نگفته،

نگفته ام، تو از کجا ميدانی که ما حيدر رسولی نگفته، خودم هم هنوز چيزی ميکنيم؟" کودتا"

کسی که راست و دروغش مرز نداشته باشند، اينگونه سر . جای نگرانی نيستحيدر . دو سه ماه از ديدار ما با داوود خان گذشته بود: "رشته را به دست ميدهد

را چ: "گفتم." بايد شيندند بروی: "به من گفت. پيشش رفتم. رسولی مرا خواسترسولی با حساس خواندن ." من به تو ميگويم که برو: "گفت" شيندند بروم؟

ممکن . ايران از ظاهر شاه حمايت ميکند. شايد ما اقدام کنيم: "موقعيت شيندند گفتتو بايد به . ما نسبت به آنها مشکوکيم. است ايرانيها با داوود خان مخالفت کنند

محتمل است که ظاهر شاه برای . کار کنیبايد در بين صاحبمنصبها . شيندند برویاگر در آن زمان، ما کار را شروع کرديم او نبايد بتواند از راه . تداوی به اروپا برود

بايد گروه فعالی در بين صاحبمنصبان شيندند تشکيل . ايران وارد افغانستان شودقبت شديد کابل بايد زير مرا –هرات –ميدان هوايی شيندند و سرک اسالم قلعه. بدهی

."گرفته شود

اگر اين گپ راست باشد، بايد بپذيريم که نقشه کودتا دو سه ماه پس از ديدار با و . محمد داوود از سوی حيدر رسولی به عبدالقادر گفته شده است، نه پيش از آن

اگر چنين نباشد، چرا نميگويد که چگونه از نقشه کودتا آگاهی يافته بود؟

کودتای "گذشته ازينها، جنرال عبدالقادر که گشته و برگشته در همه جا ميگويد ، در آن رويداد چه نقش داشت؟ نامبرده روز "داوود خان را من به پيروزی رساندم

کجا بود و چه ميکرد؟ خودش ] 1973جوالی 17[ ۱۳۵۲بيست و ششم سرطان درين زمينه چه ميگويد و ديگران چه ميگويند؟

پندارنو

Page 48: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

48

)بخش پانزدهم(

[][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][]

امشب سخنان بيشتری از جنرال عبدالقادر آورده خواهند شد تا از زبان خودش .وی در کودتای محمد داوود چه بوده است" نقش کليدی"بشنويم و دريابيم که

سازمان «در قوای هوايی 1960يا 1959در ) 1: (در بخشهای پيشتر خوانديمفيصله کرديم که داوود ) 2. (را ساختم و من در راس آن بودم» جوانان انقالبی اردو

گپ و فيصله ما در آن نشست به . خان را بالفاصله پس از کودتا از ميان برميداريمفکر ميکنم حتا آن گپ به شخص داوود . عبدالحميد محتاط و پاچا گل وفادار رسيد

. داوود خان در هوتل باغ باال آمد تا مرا ببيند 1972در ) 3. (ه بودخان هم رسيد )برای کمتر از سی ثانيه؟(

با داوود خان قرار مالقات بعدی گذاشتيد؟: "پرويز آرزو

پندارنو

Page 49: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

49

: من پرسيدم چگونه از هدايتهای بعدی شما مطلع شوم؟ گفت: جنرال عبدالقادر .رسولی يا کسی ديگر به شما خبر ميدهد

داوود خان نپرسيد تعداد دوستان شما چند نفر است؟: پرويز آرزو

)79برگ . (اصالً ! نه: جنرال عبدالقادر

:چند پرسش از خواننده

محمد داوود با آنکه نقشه کشته شدنش را صددرصد از وفادار و محتاط شنيده بود، چرا شيفته ديدار عبدالقادر بود؟ آيا او ميدانست که نامبرده بنيانگذار و رهبر يک

» سازمان جوانان انقالبی اردو«گروه دارای پيشينه دوازده ساله زيرزمينی به نام شمار دوستان شما "نپرسيد –به گفته دکتور پرويز آرزو –است؟ اگر آری، چرا

؟ و اگر نه، چه افسونی محمد داوود را گرويده همچو آدم بدون پشتوانه "چند استان تنها همين يک افسر کاردان نظامی ميساخت؟ آيا سراسر اردوی شاهی افغانست

داشت و بس؟ اگر، آری، چرا هفت ماه پيش از کودتا او را از کابل به شيندند فرستاد؟ آيا جنرال صاحب با گذشت چهل سال از کودتا، تازه ميداند چرا به شيندند

.فرستاده شده بود؟ به گمان زياد، نه

طبق وظيفه يی که به من گفته شده . چند ماه در شيندند بودم: "جنرال عبدالقادربود که ] 1973جوالی 16[سرطان ۲۵روز . /.../ بود، اوضاع را زير نظر داشتم

با شتاب آمد و به من ] انجنير مخابره[عبدالرحمان . سيگنال آمد، سيگنال آماده باش: گفت. عبدالحميد محتاط بود. خواسته است] در لين مخابره[بيا که کابل ترا : گفت

.منتظر سيگنال دوم باش. آماده باش

وفاداران به داوود خان در مورد محل . داوود خان دستور عمليات را صادر کرده بودبه داوود خان گفته بودند که سردار ولی . سردار ولی در آن شب اطميمنان نداشتند

داوود خان کسانی را وظيفه داده بود تا . اما نميدانيم کجاست. در خانه اش نيستبه او اطالع داده بودند که سردار ولی در سفارت . معلوم کند سردار ولی کجاست

. همه در انتظار بودند. اما شفر شروع عمليات به ديگران نرسيده بود. يتانياستبر .دستور آماده باش برای فردا داده شده بود

پندارنو

Page 50: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

50

در شفر آمده بود که وظيفه ات را دنبال . سرطان دوباره به من سيگنال آمد ۲۶روز ه بودند پش از آن، به من گفت. به محض دريافت شفر دوم ميتوانی به کابل بيايی. کن

من ده دوازده ساعت . ساعت پيش از شروع عمليات به من ميرسد ۲۴که سيگنال سيگنال آمد . سرطان بود ۲۶روز . پيش از شروع عمليات سگنال را دريافت کردم .که وظايفت را دنبال کردی، ميتوانی کابل بيايی

نه پس از دريافت فرمان شروع عمليات در ساعت هشت ] نيروی هوايی[هواييها به چند نفر وظيفه داده شده بود که قومندان مدافعه . صبح کار را شروع کرده بودند

آنها تا ساعت ده شب وظيفه خود را . و وزير دفاع و چند تن ديگر را دستگير کنند] 1973جوالی 17/ سرطان ۲۶[من پس از دريافت سيگنال دوم . اجرا کرده بودند

وظيفه را به تو . من کابل ميروم: لرحمان گفتمبه عبدا. قصد حرکت به کابل را کردمعبدالرحمان مسئول رسيدگی به . اگر توانستم از کابل با تو تماس ميگيرم. ميسپارم

گروه کاری ما بايد ميدان هوايی . کار گروهی شد که ما در شيندند ايجاد کرديم .کابل را کنترول ميکرد –هرات –شيندند و راه اسالم قلعه

شب . لب سرک دکانهايی بود. لب سرک ايستادم. يی شيندند بيرون شدماز ميدان هواايستاده بودم و منتظر تا موتری بيايد و به . در آن دکانها برای موتروانها جا ميدادند

فقط يک نفر در . موتر ايستاد. دست دادم. موتر والگايی از هرات آمد. کابل برومگفت ميتوانی . چه زودتر بايد کابل برومهر. من در کابل مريض دارم: گفتم. موتر بود

)83و 82برگهای . (چقدر خوشبخت هستم: گفت. بله: موتروانی کنی؟ گفتم

در چهارراهی پشتونستان ] 1973جوالی 17/ سرطان ۲۶[تقريباً ساعت ده شب بخش هوايی از صبح آماده . عسکرها هر جا ايستاده بودند. هياهو بود. پياده شديم

تعداد زيادی از صاحبمنصبهای هوايی در چهارراهی . شده بوداجرای عمليات : از من ميپرسيدند. به من با هيجان خوش آمديد ميگفتند. پشتونستان ايستاده بودند

خودم به . شما صبر کنيد: کجا بايد برويم؟ به قومندانی مدافعه يا جای ديگر؟ من گفتم. جاست؟ هيچکس جواب نميدادک. داوود خان خانه نبود. طرف خانه داوود خان رفتم

)84برگ (

پندارنو

Page 51: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

51

داوود . تا ساعت هشت صبح منتظر ماندم. من نتوانستم بفهمم داوود خان کجاستخودش، حسن شرق و چند . خان کجا بود؟ معلوم شد در شهرآرا بوده، در شفاخانه

: گفتم. وقتی داوود خان آمد از من پرسيد کی آمده ام./.../ تن معدود ديگر آنجا بودند: من گفتم. خوب شد که توانستی خود را برسانی: گفت. بجه شب از شيندند آمدم ده

. تو فعالً برو: داوود خان گفت" به شيندند برميگردم؟. من به قوای هوايی ميروممحتاط به قومندانی مدافعه آمد و وظيه داد يک طياره . /.../ پس بر ميگردی! برو

./../ با همين طياره به شيندند برو: من گفتمحتاط به . ترانسپورتی آماده پرواز شود )85برگ . (در شيندند از طياره پياده شدم. طياره به سمت شيندند پرواز کرد

تنها به طياره . فردای آن روز طياره اختصاصی به شيندند آمد تا مرا به کابل ببردخبر شدم داوود خان فرمانی صادر کرده و من قومندان هوايی نيروهای . نشستم

! به وظيفه ات برو: به من گفت. پيش داوود خان رفتم. مسلح افغانستان شده ام )87برگ . (وظيفه ات تعيين شده است

چند پرسش ديگر از خواننده

سرطان در شيندند است، به گفته خودش، ۲۶و نيمروز ۲۵جنرال عبدالقادر روز شب به کابل 10:00رانندگی از راه قندهار و غزنی، ساعت ] کيلومتر 650[پس از

از سر شب تا گل بامداد . ميرسد و پايان جشن پيروزی محمد داوود را تماشا ميکندسرطان که کارزار کودتا يکسره شده و گزارشش به گوش جهانيان رسيده، به ۲۷

] سرطان ۲۷[ساعت هشت صبح . ی رييس جمهور ميپردازد و او را نمييابدجستجوعبدالقادر با !" برو. تو فعالً برو: "رهبر را در شهرآرا ميبيند و چنين ميشنود

طياره ] "سرطان باشد ۲۹يا ۲۸بايد [فردای آن روز . هواپيما واپس شيندند ميرودخبر شدم . تنها به طياره نشستم" .به شيندند می آيد تا او را کابل ببرد" اختصاصی

داوود خان فرمانی صادر کرده و من قومندان هوايی نيروهای مسلح افغانستان شده فرد کليدی در "اگر عبدالقادر اينها را راست ميگويد، با چه سنجشی خود را ." ام

مينامد؟ دقيقاً او چه نقش بزرگ يا کوچک در کدامين پرده اين " کودتای محمد داوود -شيندند و شيندند -دتا داشت؟ آيا همين پينگ پانگ شدن چند باره اش ميان کابل کو

پندارنو

Page 52: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

52

در عمليات کودتا می آيد؟ آيا تماشاچی بودن هم " سهمگيری فعال"کابل در نگاه او به رهبری » سازمان جوانان انقالبی اردو«است؟ " نقش داشتن"در نگاه او –چنين سازمانی داشت 1973تا 1960گيريم او در جريان سيزده سال –عبدالقادر چه شد؟

آيا اين بنيانگذار و رهبر يک سازمان ناپيدای سياسی هرگز از عبدالحميد محتاط يا :پاچا گل وفادار يا در فرجام از خود پرسيد

وز رفتن من جاه و جاللش نفزود را سود " داوود "از آمدنم نبود

و رفتنم از بهر چه بود؟ اين آمدن وز هيچکسی نيز دو گوشم نشنود

.خواهيد خواند" چهلستون"به زودی شماری از پاسخها را در

به ياد دو دوست

[][][][][][][][]

» "خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر"نگاهی به «دو هفته پيش که نخستين بخش دکتور پرويز آرزو که : را آغازيدم، با پاس و سپاس از دوست بزرگ ياد کردم

کتاب ) 2013(که روز دهم اکتوبر " ح.ع"جنرال صاحب را کتاب ساخته و خاطراتگمان ميکنم، اين اثر ! سياه سنگ: "پيشگفته را از کابل فرستاد و در کنارش نوشت

."بيشتر به کار خودت خواهد آمد تا به کار من

را با ) ی دکتور ناشده(پرويز آرزو. است" عوض حصارنايی"نام دوست دومی .به من، همو شناسانده بود 1998در " آوار آيينه"نه سپردن گزي

باری، در ديباچه گفته بودم، برای آنکه خواندن پيهم اين زنجيره برای خواننده .يکنواخت و خسته کن نگردد، گاه به سوژه ديگری خواهم پرداخت

پندارنو

Page 53: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

53

فردا شب، با بخش . امشب با به ياد و سپاس از همين دو دوست، درنگ ميکنمبار ديگر در » "خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر"نگاهی به «"پانزدهم

.ميزبان شما خواهم بود" چهلستون"

...پدرود تا درود ديگر

)بخش هفدهم(

[][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][]

هرگز نگفته ام و نخواهم گفت که هر چه جنرال عبدالقادر ميگويد، دروغ است؛ چه آزاردهنده است . ميگويم دانستن درستی و نادرستی يادداشتهای وی دشوار است

:هنگامی که ندانيم آنچه ميشنويم يا ميخوانيم، باورکردنی هستند يا نه

قوماندان [يک روز متوجه شدم سيد امير . سه ماهی گذشت: جنرال عبدالقادردر . نيامده؟ فردايش هم نيامد برايم سوال پيدا شد چرا. به وظيفه نيامده است] مدافعه

ما در استخبارات . از کانالهای مختلف شايعاتی پخش ميشد. بين هواييها آوازه افتاداما . او به خود من چيزی نگفته بود. وزارت دفاع نماينده يی از بخش هوايی داشتيم

خان محمد خان از . به نقل از او گفته ميشد که سيد امير قصد کودتا داشته استآنها ميخواستند بر ضد داوود خان کودتا کند، اما گير . تکرين کودتا بوده استمب

نماينده ما در استخبارات را پيدا کنيد و به او بگوييد که : گفتم. آمدند و بر مال شدند

پندارنو

Page 54: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

54

اتفاقاً از شاگردهای من . نماينده ما در استخبارات عبدالحق نام داشت. پيشم بيايدتو بايد مسايل قوای هوايی را پيگيرانه : به او گفتم. رم آمدعبدالحق به دفت. /.../ بود

ما بايد . شادگرد من هستی. تو خو هواباز هستی. به من گزارش بدهی تا من بفهمم )93و 92برگهای . (از جريان سياسی افغانستان آگاه باشيم

عبدالحق که گويی نه نماينده بخش هوايی در استخبارات وزارت دفاع بلکه يکی ازکودتاگران گرفتار شده و زير شکنجه بوده باشد، در برابر هر پرسش استاد، جسته

:و گريخته يک يک نام را بر زبان می آورد

حاال بگو چی گپ است؟: ... جنرال عبدالقادر

گزارشهايی به استخبارات رسيده بود که خان محمد خان کودتا : گفت] عبدالحق[ .حاال گرفتار شد. ميکرد

ی با او بود؟ک: پرسيدم

.ميگويند قومندان مدافعه هم با او بود: لبخند زد و گفت

ديگر کيست؟: پرسيدم

.ميگويند که غروال هم دستگير شده است: گفت

ديگر کيست؟: پرسيدم

.ميگويند رييس هوتل سپين زر نيز با آنها بوده است: گفت

.ان بوده استميگويند عارف رکشا هم با خان محمد خ: ديگر کيست؟ گفت: پرسيدم

از شينوار . کس ديگری را هم گفت که همراه شان بوده، اما نامش يادم رفته است .تعداد شان زياد بود. مشرقی بود

افتاد؟ ۱۳۵۲سرطان ۲۶اين اتفاق چند ماه پس از : پرويز آرزو

)93برگ . (سرطان ۲۶حدود شش ماه پس از : جنرال عبدالقادر

پندارنو

Page 55: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

55

" باخبری"خواننده نيز مانند دل من، از يکسو به سخن اينجا رسيد و باور دارم دل .جنرال عبدالقادر" بيخبری"عبدالحق خواهد سوخت و از سوی ديگر به

، و اگر عبدالحق استخباراتی ۱۳۵۲جدی ۲۶: سرطان ميشود ۲۶شش ماه پس از از پخش نامهای کودتاچيان در راديو ! استاد بزرگوار: خشره نميبود، بايد ميگفت

، جريان ]۱۳۵۲ميزان ۱۰[و روزنامه انيس ] ۱۳۵۲سنبله ۳۱شام [ان افغانستتحقيق، مرگ محمد هاشم ميوندوال و زندانی شدن چندين تن ديگر آنان ماهها

آيا شما تا کنون آگاهی نداريد؟. ميگذرد

)بخش هژدهم(

[][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][]

پيش از پرداختن به سرنوشت پنج ساله عبدالقادر در سايه نخستين جمهوريت نامبرده : افغانستان به رهبری محمد داوود، نگاهی به پرسش زيرين بد نخواهـد بود

هيچکدام؟) 4(هر دو؟ ) 3(پرچمی؟ ) 2(خلقی؟ ) 1: (از نگاه سياسی چه بود

هوادار "، "پرچمی"او را شماری از پژوهشگران روسی، امريکايی و بريتانيايی در . (خوانده اند" دارای پيوندهای گاه سست و گاه استوار با پرچميها"و " پرچم

بخشهای آينده ريشه و سرچشمه يکايک نمونه ها با نامهای نويسندگان آورده .)خواهند شد

پندارنو

Page 56: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

56

آگاهی درست را از کجا ميتوان به دست آورد؟ با آنکه خودش در اين زمينه : و و سرباال ميدهد، سه خوی برجسته اش را نميتواند پنهان کندپاسخهای دوپهل

ارجگذاری سرپوشيده به نور محمد تره کی، مهربانی سردرگم در برابر حفيظ هللا از همينرو، آسانترين راه شناخت وی .امين و کين ويرانگرانه در برابر ببرک کارمل

برخی از رازها است؛ زيرا گاه" خاطرات سياسی"بررسی روانکاوانه کتاب عالقمندی من حزب دموکراتيک : "ناخواسته و ندانسته از دهانش بيرون ميپرند

خلقيها ميگفتند که من پرچمی هستم؛ در حالی ./.../ بود، نه تره کی و نه کس ديگر ).144برگ " (.که موضعگيری من هيچ ارتباطی با کارمل نداشت

چرا ، "تباطی با کارمل نداشتهيچ ار"اگر موضعگيری جنرال عبدالقادر : پرسش بارها در پيشروی مردم دستهايش را ميبوسيد؟

:همگذاری دو يادواره همسان و چگونگی بازتاب شان به آزمايش می ارزد

. نورمحمده تره کی با يکی از کارمندان مجيد زابلی رابطه داشت: "جنرال عبدالقادرسفارت افغانستان در امريکا در بخش فرهنگی . بعدها به کمک زابلی به امريکا رفت

باری عبدالرحيم زی . وزير ماليه در آن وقت عبدالرحيم زی از لوگر بود. کار ميکردهمزمان با سفر او در يکی از نشريه های . برای جلب کمک به امريکا سفر کرده بود

امريکايی مطلبی نوشته شده بود با اين محتوا که خاندان شاه افغانستان آنقدر در گفته ميشد که آن مطلب را . ا پول دارد که نيازی به کمک مالی امريکا نيستبانکه

)42برگ ." (تره کی فوری به کابل فراخوانده شد. تره کی منتشر کرده بود

با = نور محمد تره کی با کارمندان مجيد زابلی رابطه داشت ) 1(به گفته او به فرمان شاه يا با = فت به کمک زابلی به امريکا ر) 2. (بيگانگان پيوند نداشت

در بخش فرهنگی کار ) 3. (زدوبندهای نهان و آشکار از افغانستان برون نرفته بوددر امريکا بر ضد شاه نوشته بود ) 4. (نهاد و نيات پاکيزه فرهنگی داشت= ميکرد

فوری به کابل ) 5. (مبارزه انقالبی را در جهان سرمايه نيز متعهدانه پيش ميبرد= .از سوی دستگاه شاهی سرزنش شد و کيفر ديد= ه شد فراخواند

پندارنو

Page 57: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

57

ببرک کارمل پيش از زندانی شدن، از چپگرايان فعال و از سران : جنرال عبدالقادرفکر ميکنم بر همان اساس با کسانی از شوروی که . جوانان در پوهنتون کابل بود

)42برگ ." (اوضاع افغانستان را مطالعه ميکردند، روابطی داشت

. والسالم" ببرک کارمل با کسانی از شوروی روابطی داشت"بار به گفته او، و ايندر پندارهای جنرال عبدالقادر، کارمل از . نيازی به تبصره و تحشيه ديگر نيست

.جوانی با شوروی نه پيوند، بلکه پيوندها داشت

اگر گمان ميبريد که همچو برداشت از خاستگاه انديشگی دو رهبر تصادفی بوده :اشد، رو می آوريم به يادواره های همگون سوم و چهارمب

:نخستين ديدار با ببرک کارمل

در همان اولين نشست، پيش ازينکه برای ما نان بياورند و : "جنرال عبدالقادر! آقای کارمل«: شروع کردم به پرسيدن. دسترخوان بيندازند، من گپ را شروع کردم

تا جايی که ما خوانده ايم، شما در بدو . نميفهميم. ما نظاميها به سياست وارد نيستيمميگوييد، " خلق"تاسيس حزب با جناح ديگری که حاال در سخنرانيهای خود آن را

ولی طوری که معلوم ميشود . حاال شما خود را جدا ميدانيد و آنها را جدا. متحد بوديداريد و آنها هم شما هم به شوروی و نظام سوسياليستی باور د. آرمان شما يکی است

علتی که شما را جدا کرده چيست؟ ما نظاميها . شوروی را الگوی خود ميدانندپوست کنده و صريح بايد با شما . نميدانيم که شما خوب هستيد يا آنها خوب هستند

بين ما اصالً يک اختالف ! آقای افسر«: کارمل گفت» .گپ بزنيم و از شما بشنويمو » ما همعقيده و همجهت هستيم. يل تخنيکی استجزئی موجود است که روی مسا

)135برگ . (گری خود را ميکرد_کارمل به اصطالح مداری. اين هستيم و آن هستيم

:نخستين ديدار با نور محمد تره کی

در اولين مالقاتم با کارمل که پيش از ديدار با تره کی صورت : جنرال عبدالقادرچه چيز شما را از هم «: به تره کی هم گفتم. دمگرفته بود، هم بر اين نکته تاکيد کر

جدا ميکند؟ مسکو رهبر هر دوی شماست و هر دو معتقد به مارکسيزم لنينيزم کارمل » ؟.در آغاز هم يک حزب واحد بوديد، ولی حاال چرا از هم جدا هستيد. هستيد

پندارنو

Page 58: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

58

هم تره کی . اختالفها جزئی هستند: ميگفت. مرا چپ و راست اينطرف و آنطرف بردما همعقيده بوديم و هستيم و بعضی مسايل جزئی ما «: به من گفت. عين گپ را زد

)143برگ (» .را از هم جدا کرده است

آيا جنرال عبدالقادر در يک تابلو و از يک زاويه ببرک کارمل و : پرسش از خوانندهه نورمحمد تره کی را با دو برس ناهمگون نازک و درشت آگاهانه رنگ آميزی نکرد

است؟

)بخش نـزدهم(

[][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][]

جنرال عبدالقادر هر چه ميکوشد، سه پديده را : شب گذشته تا اينجا رسيده بوديمارجگذاری سرپوشيده به نور محمد تره کی، مهربانی سردرگم : نميتواند پنهان کند

.کين فورانی در برابر ببرک کارملدر برابر حفيظ هللا امين و

رهبر "نامبرده هر باری که به حفيظ هللا امين ميپردازد همه برازندگيهای يک را ارزانی نام و –از آگاهی تا نيرومندی و از کارشناسی تا هدفمندی –" راستين

نشانش ميدارد، و هر باری که نام ببرک کارمل را بر زبان می آورد، دگرگون .ميگردد

پندارنو

Page 59: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

59

رويکردهای زيرين خواهيم ديد که او چگونه بيست ويژگی ارزنده و سه خوی نه دربدون يادآوری –چندان زيبنده را به امين ميبخشد، ولی بيست و پنج ويژگی زشت

:را به کارمل –نيم حرف شايسته

با هم » .بيا با هم پيش تره کی برويم«: گالبزوی دوباره پيش من آمد و گفت" ـ1تره » .امين به حزب خاين است«: مان ديدار، گالبزوی به تره کی گفتدر ه. رفتيم

خود را با امپراتور مواجه ! بچه جان«: کی در حاليکه دستهايش ميلرزيد، گفتايستاده بود و اشکهايش را با پرده سفيد . گالبزوی گريه کرد) 276برگ (» .نکن

)277برگ (» .نکنيدخود را با امپراتور روبه رور «: تره کی گفت. پاک ميکرد

اگر امريکا بخواهد «: امين در پرسش به خبرنگار در مورد روابط با امريکا گفتـ 2ما دو مليارد دالر به شوروی بدهکار . ما حاضر هستيم مناسبات نيک داشته باشيم

اگر امريکا اين پول را بپردازد، قطعات شوروی را کامالً از افغانستان بيرون . هستيم )321برگ (» .ميکنيم

جنرال عبدالقادر سرگرم قهرمان ساختن و نترس بودن حفيظ هللا امين است و پس از مرگ وی به افغانستان آمدند، نه در " قطعات شوروی"فراموش ميکند که

او چگونه ميتوانست ارتش نيامده را واپس ! جريان فرمانروايی صد روزه اش شش بيايد؟ بفرستد و دو مليارد دالر را نيز سه توس و دو

توانايی کار شبانه روزی . امين از لحاظ فعاليت جسمی و فکری آدم پرتحرکی بودـ 3فهم اينکه در عمق و نهاد خود چگونه . از لحاظ سياسی آدم مرموزی بود. را داشت

از آنجا که تره کی چپی بود، . اما به حزب دموکراتيک وابسته بود. بود، مشکل بودرا نشان ميداد، اما اينکه واقعاً چپی بود يا نه واقعاً خدا او هم گرايشهای چپی خود

بر منافع خود بسيار . گرای سرسخت بود –پشتون. سازمانده بسيار قوی بود. ميداندتره کی او را به حيث شاگرد وفادار خود تا . خودخواه و جاه طلب بود. پابند بود

قدر از خود قدرت و در بيروی سياسی آن. مقامهای باال در چوکات حزب رساندمهارت نشان داد که نه خلقيها، نه پرچميها و هيچکس نتوانست جلو کار و هدفش

آنقدر قدرتمند بود که همه مخالفانش از جمله من را به سادگی توانست از . را بگيرد )332و 331برگهای . (بين ببرد و از ميدان بدر کند

پندارنو

Page 60: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

60

. مورد ببرک کارمل تغييری نکرد برداشت من از همان روز اول تا روز آخر در ـ4وقتی هم که منشی عمومی و صدر هيات رييسه شد و اين دو پست را به تنهايی کار

کارمل . »عقيده ات در باره او درست بود. راست ميگفتی«: ميکرد، به خود ميگفتمشوروی را هم با شعار بازی داده بود، اما در عمل کاری . آدمی بود اهل شعار

ی کسی به گپی معتقد است و شعار ميدهد، برای عملی کردن ديدگاهها و وقت. نميکردکارمل آدمی بود که . اما کارمل اين توانايی را نداشت. شعارهايش بايد بکوشدجامعه افغانستان را در . آدمی بود کامالً از جامعه بيخبر. /.../ نقشش را تمثيل ميکردزمينه شناخت تاريخی جامعه داشت، اگر هم مطالعه يی در . محدوده کابل ميشناخت

. خودخواه و جاه طلب بود. قابليت تطبيق عملی را نداشت. فقط در سطح تيوری بودکسانی که به کارمل سمپاتی . سمپاتيهايی که نسبت به او موجود بود، تصنعی بود

سياستی که . خط سياسی نداشت. داشتند يا او را نميشناختند يا مثل خود او بودندمن باز تکرار . اگر از دل هم بود در عمل نبود. جامعه را رهبری کند نداشت بتواند

اين چيز در وجود کارمل . ميکنم که آدم بايد برای عملی کردن انديشه خود بکوشد. کارمل ميخواست تيوری او توسط ديگران پياده شود و افتخارش به او برسد. نبود

ارد توسط ديگران در عمل پياده کوشش ميکرد چيزی که ميگويد يا آرزويی که د )139و 137برگهای . (شود، ولی در عمل به نام او ختم شود

شنيدن نام حفيظ هللا امين لرزه بر )1(اين چگونه بررسی يک بام و دو هوايی است؟ اندام رهبر حزب می انداخت و وادارش ميساخت که او را نه هيوال، دژخيم، آدمخوار

ببرک کارمل را .بخواند) برترين نماد نيرومندی(" امپراتور"بلکه ... و ) 2( !بود" ساختگی"هواخواهانش نيز خوش نداشتند و اگر داشتند، نمايشی و

ببرک کارمل شوروی را با . حفيظ هللا امين تک و تنها با دستگاه شوروی ميرزميدد به حفيظ هللا امين مبارز پويا، پايا، توانمند و باورمن )3( !شعار بازی ميداد

ببرک کارمل توانايی نداشت، از آگاهی اجتماعی بهره ور نبود، . آرمانهای حزب بودخداوند ميداند که حفيظ هللا )4( !مطالعه نميکرد، اگر کتاب ميخواند، سطحی ميخواند

جنرال عبدالقادر ميداند که ببرک کارمل ديدگاه . امين دارای انديشه چپ بود يا نبودحفيظ هللا امين سازمانگر و پراگماتيست )5( !سياسی نداشتچپ که هيچ، اصالً خط

ببرک کارمل . برخوردار بود" مليت گرايی"با پشتونگـرايی نيز از پشتوانه سنگين

پندارنو

Page 61: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

61

در نبود هر سه ويژگی، کابل را افغانستان ميپنداشت و صرف نقش خود را تمثيل خلقيها، نه پرچميها حفيظ هللا امين قدرت و مهارت داشت، چنانی که نه )6(! ميکرد

ببرک کارمل انديشه نداشت، . و نه کسان ديگر توانستند جلو پيشرفتش را بگيرندحفيظ هللا امين )7( !اگر داشت، کوشش و گرايش نداشت تا آن را در زندگی پياده کند

از (استوارانه و بيدرنگ دست به کار ميشد و به سادگی ميتوانست همه بدخواهانش ببرک کارمل کار نميکرد، ميخواست تيوری و آرزويش از . بين ببردرا از !) جمه من

!سوی يگران پياده شود و افتخارش به او برسد

که سراسر روزگار فرمانروايی حفيظ هللا امين، ببرک کارمل و ) سياه سنگ(من بخشی از اورنگ نشينی نجيب هللا را در زندانهای دهمزنگ و پلچرخی در ستيز با

ب دموکراتيک خلق افغانستان سپری کرده ام، از جنرال عبدالقادر انديشه های حز: يکی و کوتاه بگويد" خاطرات سياسی"سپاسگزارم، زيرا او ميتوانست در پايان

حفيظ هللا امين به تنهايی خويش هفتاد فرشته بيگناه آسمانی بود؛ ولی افغانستان از " ببرک کارمل"آشنايی به نام سپيده دم تاريخ تا کنون باشنده، مهمان، بيگانه يا

.هرگز نداشته است

با همه آنچه خوانديم و فردا تلختر و تندترش را خواهيم : پرسشهايی از خوانندهخواند، چرا جنرال عبدالقادر در گفت و شنود با گزارشگران روسی و امريکايی،

حفيظ ميخواند، نه خلقی؟ کدامين نيروی نهان روان او را با روح" پرچمی"خود را هللا امين گره ميزند؛ زيرا پس از تباه و برباد شدن به دست امين، و دگرباره آبادان و شگوفان شدن به دست کارمل، نه از ستايش آن يکی خسته ميشود و نه از نکوهش

اين يکی؟

پندارنو

Page 62: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

62

)بخش بيستم(

[][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][]

دکتور رنگين دادفر سپنتا و رکوع رفتن مومنانه اش در پيشگاه پيش از دستبوسی شماری از پژوهشگران روسی، امريکايی : صبغت هللا مجددی، تا اينجا رسيده بوديم

دارای پيوندهای "و " هوادار پرچم"، "پرچمی"و بريتانيايی جنرال عبدالقادر را .خوانده اند" گاه سست و گاه استوار با پرچميها

ست را از کجا ميتوان به دست آورد؟ با آنکه خودش در اين زمينه آگاهی درارجگذاری : پاسخهای دوپهلو و سرباال ميدهد، سه پديده را نميتواند پنهان کند

کين در برابر حفيظ هللا امين و مهربانی سردرگمبه نور محمد تره کی، سرپوشيدهراه شناخت وی بررسی از همينرو، آسانترين. در برابر ببرک کارمل ويرانگرانه

.است" خاطرات سياسی"روانکاوانه کتاب

بودنش را بپوشاند؛ ولی " خلقی"نامبرده چندين بار زيرکانه خواسته است تالشهايش با پرسشهای غافلگيرانه دکتور پروير آرزو نقش بر آب شده اند؛ زيرا

.برخی از رازها ناگهانی از دهانش بيرون ميپرند

چرا اينقدر به حضور پر رنگتر پرچميها در . شما خلقی بوديداما : پرويز آرزو شورای انقالبی عالقمندی داشتيد؟

عالقمندی من حزب دموکراتيک بود، نه تره کی و نه کس : جنرال عبدالقادرخلقيها ميگفتند که من پرچمی هستم؛ در حالی که موضعگيری من هيچ ./.../ ديگر

)144و 143برگهای . (ارتباطی با کارمل نداشت

شما "چرا ميگوييد . هرگز خلقی نبوده ام: "او نميگويد. پاسخ خيلی هنرمندانه استخلقيها ميگفتند که من "؛ و با زرنگی وانمود ميکند که از يکسو "خلقی بوديد؟

پندارنو

Page 63: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

63

موضعگيری من هيچ "و از سوی ديگر، گرچه پرچمی نبودم، " پرچمی هستم ."ارتباطی با کارمل نداشت

نگفته بود 139و 137آيا جنرال عبدالقادر در برگهای )1(: خوانندهپرسشهايی از ببرک کارمل خط سياسی نداشت و سياستی که بتواند جامعه را رهبری کند "

اگر کارمل خط سياسی نداشت، آيا سخن گفتن از موضعگيری او )2(؟ "نداشتپرچمی، جنرال عبدالقادر باشد به جای خودش، آيا خلقی، )3(بيهوده نميشود؟

ندارد، ارتباط " خط سياسی"مائويست، ميانه رو، و حتا بيطرف ميتواند با کسی که خلقی "آيا همينکه جنرال عبدالقادر به پرويز آرزو نميگويد )4(برقرار کند؟

بودنش با ببرک کارمل را نشان نميدهد؟ " بی ارتباط"، به رسواترين شيوه "نبودمچگونه ميتواند از ا روشن نميسازد، خود ر" موضع"جنرال صاحب که )5(خويش سخن بزند؟ کدام موضعگيری؟ به اين ميماند که کسی از " موضعگيری"

آنکه در ميدان فوتبال با توپ سوی : ميان تماشاچيان برخيزد و به ديگران بگويد !گول ميدود، من هستم

در . مميخواهم در مورد ديدار شما با خانم نورمحمد تره کی بپرس: پرويز آرزوو سرنگونی حفيظ هللا [گفتگوهای قبلی اشاره کرديد که پس از آزادی از زندان

.به ديدار خانم تره کی رفتيد] امين

چی بود؟ ] پس از کشته شدنش[هدفم از رفتن به خانه تره کی : جنرال عبدالقادرمرا به . اين هم نتيجه اش. ميخواستم نشان دهم که ظلم و استبداد را بقايی نيست

ما به وحدانيت خدا باور . اما من زنده ماندم. مرا تا پای مرگ برد. زندان انداخت. از طرف ديگر در نظر داشته باشيد که شوهِر زنی پيش چشمش برده ميشود. داريم

ديدن کسانی که تا چندی پيش دور و بر او . فرزندی هم ندارد. او را ميکشند مکن است آگاهی چندانی هم از عملکرداين زن م. ميگشتند، برايش التيام آور است

.های شوهرش نداشته باشد

شايد اين هم دليلی بود که به ديدار خانم . به هر حال شما خلقی بوديد: پرويز آرزو تره کی برويد؟

پندارنو

Page 64: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

64

اينهم برايم انگيزه داد که در مورد . خلقی هم بودم! بلی ديگر: جنرال عبدالقادربه خانه يی که . کشته شدن تره کی بيشتر بدانمرويدادهای دوره زندانم و چگونگی

. به خانم تره کی خبر دادند که من آمده ام. خانم تره کی در آن زندگی ميکرد، رفتمبه استقبالم ) س س. باشد" ادی"شايد هدفش . (ميگفتند" اده"خانم تره کی را

» .نميشد اگر تو ميبودی، تره کی کشته! قادر«: مرا به بغل گرفت و گفت. بيرون شد )336و 335برگهای (

] دموکراتيک خلق افغانستان[من به اين نتيجه رسيدم که حزب : جنرال عبدالقادراگر حزب مبتنی بر سنتراليزم . سنتراليزم دموکراتيک هم نيست. چندان حزبی نيست

اين فکر هم به ذهنم . دموکراتيک ميبود، بايد از يک مرجع هدايت و رهبری ميشدنور محمد تره کی، حفيظ هللا امين و ببرک [اينها را يعنی رهبری رسيد که اگر

پيش خود فکر کردم که حاال اگر تو اينها . را بکشم، چه ميشود؟ ترديد داشتم] کارملرا از بين ببری، هر قدر هم که زحمت بکشی و هر قدر هم که خوب و شايسته کار

ده ميماند بسيار بهتر و اگر رهبری زن«: کنی، مردم و اعضای حزب خواهند گفتاين . در آنصورت تاريخ و مردم مرا محاکمه خواهند کرد» .بيشتر ميتوانست کار کند

خود را در برابر محاکمه تاريخ قرار دادن کار . من متردد بودم. خصلت انسانهاست. من اين کار را ميکردم اگر مطمين ميبودم که تاريخ مرا برائت ميدهد. ساده نيست

مردم اعمال آنها را نديده . زمان اينها هنوز پيش مردم رسوا نشده بودند اما در آنچون مبارزه کردم و . اما حاال مردم مرا برائت ميدهند. بودند و من محکوم ميشدم

زندان هم هوتل . من که بيدليل به زندان نيفتادم. زندانی شدم و به اعدام محکوم شدمبه همين خاطر من در . در آنجا پلو بخورم و رستورانی نبود که مرا برده باشند تا

جوابم اين است که اگر من مبارزه نميکردم، ايستادگی . برابر تاريخ جواب دارمنميکردم، پس چرا حکم اعدام مرا امضا کردند؟ و چرا نتوانستند اعدامم کنند؟

)228و 227برگهای (

گارنده مطمين باشد که ن 1000%، بايد 100%جنرال عبدالقادر به جای يافتن در برابر " برائت"به يکايک گفته هايش از ) سياه سنگ(يادداشتهای کنونی

کردنش خواهد پرداخت و پرسشهايش را با رويکرد به پرونده " مبارزه"تاريخ و های نگاشته شده از سوی پژوهشگران روسی پاسخ خواهد داد، به ويژه اينکه

پندارنو

Page 65: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

65

آنچه بهتر است او پاسخ دهد، اين . کندحفيظ هللا امين چرا نتوانست او را اعدام هی : چرا پس از شنيدن سخنان بيوه نور محمد تره کی نگفت: پرسش ساده است

در نخستين شب پيروزی کودتای هفت ثور ميخواستم پيش ! ادی جان خوشباور! هیاز حفيظ هللا امين و ببرک کارمل، شوهر خودت، همان نور محمد تره کی را

اگر تو ! قادر«ز هم مرا مادرانه در آغوش ميکشی و ميگويی هنو. تيرباران کنم ؟»ميبودی، تره کی کشته نميشد

قتلهای زيادی در زمان نور محمد تره کی و حفيظ هللا امين صورت : پرويز آرزو. بعدها گورهای دسته جمعی زيادی در جاهای مختلف افغانستان پيدا شدند. گرفت

آيا آماری از آن قتلهای . هللا امين بوده است گفته ميشود همه آن قتلها کار حفيظ دسته جمعی در دست است؟

يک چيز را بايد بگويم که خود امين در زمان خود چنين آماری را : جنرال عبدالقادريک فهرست دوازده هزار نفری را در زمان خود به ديوارهای وزارت . ارائه داد

يعنی گويا همه آن قتلها به . قتل همه آنها را به تره کی نسبت داد. داخله نصب کردنفر کجا و چگونه کشته اما آن دوازده هزار . دستور تره کی صورت گرفته بود

اگر هم کسی در اين مورد چيزی ميداند . شدند؟ اين را نه کارمل ميدانست و نه من )332برگ . (بود" اگسا"چون اسدل سروری رييس . اسدل سروری است

آنها به دستور حفيظ هللا امين کشته ميشدند؟: پرويز آرزو

از دوازده هزار نفری که اعالن . دهمه به دستور امين کشته ميشدن: جنرال عبدالقادربرگ . (شد، کشته شده اند، يک نفر هم شايد به دستور تره کی کشته نشده باشد

229(

)بخش بيست و يکم(

[][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][]

ف مارشال سوکولو. ببرک کارمل رييس دولت بود و من وزير دفاع: جنرال عبدالقادر. در آن زمان معاون وزير دفاع شوروی و قوماندان قوای شوروی در افغانستان بود

امروز روز : روزی سوکولوف به من تلفون کرد و گفت. روابط نزديکی با من داشت

پندارنو

Page 66: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

66

: گفت. شما که برويد، من هم با شما ميروم. بله: تولد کارمل است، برويم؟ گفتم: سوکولوف گفت. آمد به موتر نشستيم .شما پايين شويد. من می آيم! بسيار خوب

اما . تفنگ يک فيره است. تفنگ مخصوصی دارم که تنها يک عدد مرمی ميخوردآن را به کارمل تحفه . مرمی آن از مرمی تفنگهای ديگر درازتر و قويتر است

سوکولوف رو به . خير است: گفت. اما من چيزی ندارم که ببرم: من گفتم. ميدهميک کارتن ودکا در : ی در الماری اش را به او نشانی داد و گفتياورش کرد و جاي

ما به ارگ . ودکاها را آورد. کارمل ودکا را دوست دارد، همانها را بياور. آنجاست .به منزل دوم گلخانه. رفتيم

جشن گرفته بودند؟: پرويز آرزو

.خصوصی بود. محفل کالنی نبود: جنرال عبدالقادر

وت نکرده بود؟شما را دع: پرويز آرزو

مارشال سوکولوف تفنگ و بوتلهای ودکا را به . دعوت نکرده بود: جنرال عبدالقادراين تحفه ها از طرف ما دو نفر به مناسبت سالگرد تولد شماست : کارمل داد و گفت

که به من گفت امروز روز تولد » قهرمان انقالب افغانستان«و تشکر از رفيق قادر د کرد که گويا من به او خبر داده ام که سالگره کارمل است او طوری وانمو. شماست

من هم «: کارمل منفعل شد و با لحن جدی گفت. و به ابتکار من پيش کارمل رفته ايم ».من هم در مقابل دشمنان افغانستان ايستادم. قهرمان هستم

قهرمان«يعنی ببرک کارمل به دليل اينکه مارشال سوکولوف شما را : پرويز آرزو گفت، حساسيت نشان داد؟» انقالب

وقتی با کسی همکار ميشوی، او را عميق . حسودی کرد. بله: جنرال عبدالقادرشما . شما هم قهرمان هستيد«. بله. بله: سوکولوف گفت. کامالً منفعل شد. ميشناسی

.»در برابر نظام شاهی ايستاديد

؟»شما هم«گفت : پرويز آرزو

پندارنو

Page 67: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

67

کارمل ). ؟(بوتلهای ودکا گذاشته بود. در جايم نشستممن . بله: جنرال عبدالقادرآنقدر منفعل شد که بوتلی را برداشت، تقريباً نصفش را برای ما ريخت و نصفش را

مارشال سوکولوف به من . محفل به پايان رسيد و ما از آنجا بيرون شديم. برای خود )139و 138برگهای . (»او مست بود. ناراحت نشو«: گفت

نستن درستی يا نادرستی اين يادواره آسان نيست، زيرا خيلی رنگ و يکسو، دافوران : روغن شده است؛ سوی ديگر، ديدن آنچه در زير اليه نهفته، دشوار نيست

يگانه ] جنرال عبدالقادر[کينه در برابر ببرک کارمل و خودنمايی اينکه تنها من !هستم» قهرمان انقالب«

جنرال عبدالقادر راست ميگويد، سوکولوف چرا به اگر )1(: پرسشهايی از خوانندهاو . ناراحت نشو: "سوکولوف چه نيازداشت بگويد )2(کارمل دروغ گفته بود؟

آيا ببرک کارمل در رسانه ها يا )3(پيش از نوشيدن ودکا؟ » مست«؟ "مست بودبرای " قهرمان"اگر واژه )4(خوانده است؟ " قهرمان"جاهای ديگر نيز خود را

ميخواند و فرمان " قهرمان"مل رشک انگيز ميبود، چرا دهها افسر ارتش را کارميداد نگاره های بزرگ شان را در هر گوشه و کنار پايتخت بر ديوارها بياويزند؟

بر ديوار فاکولته » قهرمان عبدالرشيد دوستم«نمايه برجسته اش بزرگترين نگاره .1983تا 1979دانشگاه کابل از / طب

های برخورد دشمنانه جنرال عبدالقادر با ببرک کارمل و رگبار کنايه هايش به نشانه او پيوسته وانمود ميسازد که رهبر حزب و دولت مرا . نشانی وی، پنهان ناشدنی اند

:از هر نگاه برتر از خود ميپنداشت

بود که امين و به دنبالش ] 1978می 9[فکر ميکنم روز دوازدهم : جنرال عبدالقادربيروی سياسی، شما، من و وطنجار را دعوت : امين گفت. نجار به دفترم آمدندوط

امين به من . من حيران شدم که چه گپ شده است. بايد به گلخانه برويم. کرده استامين و من . برويم ببينيم چی گپ است: گفت. است» تسليم قدرت«نگفت که موضوع

تره کی در طبقه باال در . ی شده بودکارمل معاون تره ک. و وطنجار به راه افتاديموقتی داخل شدم، هنوز در طبقه . دفتر داوود خان مينشست و کارمل در طبقه پايين

پندارنو

Page 68: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

68

کله . ديدم خود را به دروازه تکيه داد. اول بودم که ديدم کارمل از اتاقش بيرون شد »ای؟ تو چرا اينجا ايستاده«: من گفتم. اش پايين افتاده بود و افسرده معلوم ميشد

امين هم با شما ايستاد؟: پرويز آرزو

چرا «: من از کارمل پرسيدم. امين پيش رفت و به قصه کارمل نشد: جنرال عبدالقادرهر تصميمی که گرفتی، از طرف «: با همان حالت افسرده گفت» اينجا ايستاده ای؟

ميرفتم، اين گفتگو بين من و کارمل در همان حالتی که به طرف باال» .من تاييد استميخواستم خود را به آنها . امين و وطنجار از من پيش شده بودند. صورت گرفت

يعنی وانمود ميکردند که منتظر . آن دو هم سرعت خود را کم کردده بودند. برسانمتره کی بود، امين همراه ما رفته بود، دستگير . به منزل دوم باال شديم. من هستند

خالصه . ديگر کی بود؟ کارمل نيامد. کشتمند بود پنجشيری، ميثاق، صالح زيری وفکر ميکنم قدوس . اينکه کشتمند و يک نفر ديگر از پرچميها نشسته بودند

.نشستيم. خب. غوربندی بود

خلقيها و پرچميها يک جا نشسته بودند؟: پرويز آرزو

خلقيها معلوم ميشد که آن رديف که بيشتر است، . نه جدا از هم: جنرال عبدالقادر .فکر ميکنم که خلقيها هفت نفر بودند. هستند

و شما؟: پرويز آرزو

تره کی بدون . به حساب خلقيها می آمدم. من هم خلقی بودم. بله: جنرال عبدالقادرمن لبخند زدم و )" قدرت را ميدهی؟! بچه جان(قدرت راکيی؟ ! بچيه: "مقدمه گفت

کار کردم . وظيفه من اين بود که کار خود را بکنم. رهبری وظيفه من نيست: "گفتمليکن . افعه هوايی هستممن قومندان ارکان مد. وظيفه من معلوم است. و خالص شد

من پيشنهاد کردم که شش ماه حکومت ." بگـو: "تره کی گفت". يک پيشنهاد دارمچون نظاميها توان امر و قومنده را دارند و امر و قومنده را ميپذيرند . نظامی باشد

به خاطری که نامت از راديو برامده : "تره کی گفت. و به کار دولتی هم وارد هستندبلند شدم و !" خدا حافظ! تسليم. وظيفه من ختم شد: "من گفتم" ده اند؟و مردم شني

قدرت . وظيفه من ختم شد: "گفتم" کجا ميروی؟: "تره کی گفت. طرف دروازه رفتم

پندارنو

Page 69: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

69

يک بار . پس بنشين! خودت پس بيا! نه: "تره کی گفت." را به شما ميسپارم ."بنشين

ديگران همه خاموش بودند؟: پرويز آرزو

درينجا در حقيقت هم خلقيها و هم پرچميها . همه خاموش بودند: القادرجنرال عبد: بعدها خود کارمل بارها گفت. بعداً فهميدند و جيغ زدند و واويال گفتند. خيانت کردند

برگهای (» .اگر ما پيشنهاد قادر را قبول ميکرديم، سرنوشت حزب چنين نميشد«238 .239(

ته نشان داده که ببرک کارمل نه تنها حسادت اگر جنرال راست ميگويد، ندانسنداشته، بلکه همواره او را در نقش افسر آگاه ميشناخته است، تا آنجا که روز

به جای آنکه به سلطانعلی کشتمند پرچمی بگويد، به جنرال " تسليمی قدرت"و ." هر تصميمی که گرفتی، از طرف من تاييد است: "عبدالقادر خلقی گفته است

».گر ما پيشنهاد قادر را قبول ميکرديم، سرنوشت حزب چنين نميشدا«نيز

)بخش بيست و دوم(

[][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][]

] 1978می 14يا 13[روز شانزدهم يا هفدهم پس از هفت ثور : جنرال عبدالقادربرای خدا : "من گفتم. گفت برای خدا حافظی آمده است. بود که کارمل به دفترم آمد

پندارنو

Page 70: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

70

يکی از اشتباهات بزرگ من همين بود که ." حافظی به تو، به ميدان هوايی می آيمدر . با مـوتر نزديک طياره رفتم. ايی رفتمبرای خدا حافظی و بدرقه او به ميدان هوکارمل با » خاينها او را بيرون کرديد؟«: لحظه خدا حافظی، بچه بزرگ کارمل گفت

با . پسرش حيران مانده بود» !چپ! پدر لعنت«: سيلی به دهن بچه اش زد و گفتبرو «کارمل اين » !برو ديگر«: کارمل بغل کشی و خداحافظی کردم و از جمله گفتم

کشتمند هست اگر باز «: را به گونه ديگری تعبير کرد و با حال نزاری گفت» !ديگر: من پيش خود گفتم. منظورش اين بود که اگر کاری کرديد مرا فراموش نکنيد» ...يک !] ديوانه بگريز که مست آمد! [ديوانه بّجه که مست آمد! اين مست را ببين«

!ديگری بکنيم کار کرديم، خوب پيروز شديم که حاال کار

اگر جنرال راست ميگويد، بار ديگر )1(: اين يادواره را از دو روزنه ميتوان ديدناخواسته نشان داده که ببرک کارمل نه تنها حسادت نداشت، بلکه هميشه او را

بازو و پشتيبان خود ميشمرد، زيرا در آستانه رفتن سوی چکوسلواکيا تنها به او اگر کودتای تازه راه می «: گفته بود) جنرال عبدالقادر به تعبير(باورمند بود و

بايد بپذيرد اگر جنرال عبدالقادر راست نميگويد، )2(» !اندازی، مرا فراموش مکنکه هواپيمای روياهايش را وارونه پرواز ميدهد؛ زيرا در ميان سران حزب

، ببرک کارمل دموکراتيک خلق افغانستان، يگانه کسی که انديشه کودتا را نميپذيرفت :دکتور محمد حسن شرق نزديکترين يار و ياور محمد داوود مينويسد. بود

] 1973اپريل [ ۱۳۵۱در اثر خواهش ببرک کارمل توسط اينجانب، به ماه ثور "بعد از تعارفات معمول، نظر ببرک کارمل . محمد داوود وی را در خانه خود ميپذيرد

فعاليت حزب دموکراتيک خلق افغانستان و را در باره جريانات افغانستان خصوصاً کارمل پس از توضيح و خوشبينی کامل به آينده حزب خلق . اشخاص ديگر ميپرسدچون شما مطابق قانون اساسی حق فعاليت سياسی نداريد، : به محمد داوود ميگويد

يک روزنامه يا جريده به )اول(: اگر بخواهيد، ميتوانيد از سه طريق استفاده نماييدنام شخص ديگر امتياز بگيريد و نظريات خود را به نشر برسانيد تا زمينه فعاليت

اگر امکان داشته باشد با اعليحضرت )دوم(. سياسی به شما ميسر و مساعد گردد. مفاهمه نماييد تا شما را جهت خدمت بيشتر به مردم، نايب السلطنته مقرر نمايد

و هر کس در اين راه ودتا متضاد بودهبه ک روش مبارزه و ايديالوژی ما )سوم(

پندارنو

Page 71: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

71

تاسيس و " 159برگ . (اقدام کند به مخالفت و ضديت با او قرار خواهيم گرفت )2010/ کليفورنيا"/ تخريب اولين جمهوری افغانستان

کار «: به کارمل گفتم] 1979دسمبر 28/ ۱۳۵۸روز هفتم جدی : [جنرال عبدالقادرما «: من گفتم» .شما را ميکشتند. شما کردم به خاطر«: کارمل گفت» !خوبی نکردیمرگ ما سه نفر ارزشی نداشت؛ اما تو قمار ]. قادر، کشتمند، رفيع[سه نفر بوديم

تو يک حزب پشت . امير عبدالرحمان خان با يک اسپ از بدخشان آمد. بدی زدی ».کسی هم به تو چيزی نميگفت. می آمدی، با حزبت می آمدی. سرت داشتی

و » .ببرک شاه شجاع است«وقت پدر کارمل را ميديدم، تاکيد ميکرد که بعدها هر اين را حسين خان پدر » چرا اين شاه شجاع همينجا خود را نميکشد؟«: ميگفت

وقتی شش جدی شد و کارمل به افغانستان آمد و من از زندان بيرون . کارمل ميگفترزايی که قومندان فرقه شدم، کارمل از من و يک همشهری هراتی ام به نام باقی نو

پدر کارمل با هر دوی ما با مهربانی برخورد . مزار بود، خواست پيش پدرش برويمکارمل از ما خواست که پدرش را متقاعد کنيم در . ميکرد و ما به او احترام داشتيم

پدر کارمل . پدرش در خانه اش در وزير اکبر خان بود. يکی از کشورها سفير شود] کارمل[به او . سفير حکومت شاه شجاع هم نميشوم. ا هم نميمانممن اينج«: گفت

چطور شما از من ميخواهيد . اين ننگ من است«: ميگفت» .بگوييد خود را بکشد ».که بروم؟ من در خانه ام ميمانم تا بميرم

با همين صراحت ميگفت؟: پرويز آرزو

.با همين صراحت: جنرال عبدالقادر

اش با پسرش خراب بود؟پس رابطه : پرويز آرزو

هرچه فحش و . اما کارمل هميشه به ديدنش ميرفت. خراب بود: جنرال عبدالقادر )327برگ . (ناسزا ميگفت، باز هم به ديدنش ميرفت

آيا جنرال عبدالقادر که اينچنين پيگيرانه و بيباکانه از سه نسل خانواده کارمل ن کارکردهای نور محمد تره ياد ميکند، هرگز در پيرامو] پسرش، خودش، پدرش[

کی و حفيظ هللا امين که او را در جوشاجوش فرمانروايی حزب دموکراتيک خلق

پندارنو

Page 72: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

72

افغانستان به گناه کودتای ناکرده شکنجه کردند و زندانی ساختند، زبان باز کرده است؟ اگر آری، در کجا؟ اگر نه، چرا؟

خوانده ايم، درست باشند، گيريم هر آنچه در اين زمينه از زبان جنرال عبدالقادر ببرک کارمل و : درونمايه اش از آغاز تا فرجام نمايانگر راست تلخ دردناک است

. هوادارانش عبدالقادر را افسر آگاه، کاردان، رازدار و قابل اعتماد پنداشته انديک جا نتوانسته نشان دهد که پرچميها به " خاطرات سياسی"نامبرده در سراسر

اينکه برترين پيروزيها، . باشند يا در پی آزارش بوده باشند او آسيب رساندهبلندترين جايگاهها، و بيشترين بهره ها را در پرتو مهربانی همين جناح به دست

!ناسپاسی و نمکدان شکنی هم اندازه دارد آورده، بر چه کسی پوشيده خواهد بود؟

که با / هرگز ننالم] پرچمی[من از بيگانگان ": جنرال عبدالقادر به جای آنکه بگويد، سبکدوش شدنش از پست قوماندانی "آشنا کرد] خلقيهای[من هر چه کرد آن

:ميداند" توطئه پرچمهيا"مدافعه هوايی در جمهوريت محمد داوود را نيز

باالخره پرچميها نيرنگ . اما مقاومت ميکرديم و پيش ميرفتيم: جنرال عبدالقادرفيض محمد . اداره حکومت نقش نسبتاً پررنگی داشتندچون آنها در . بازی کردند

وزير داخله پرچمی بود، وزير زراعت پرچمی بود، قومندان گارد داوود خان پرچمی :توطئه يی که کردند، اين بود. خود ببرک کارمل هم به داوود خان نزديک بود. بود

بمب، دو بالک طياره ميتواند به جای دو . وجود دارد" 5اس کا "راکتهايی به نام اين نوع راکت برای زدن اهداف زمينی به کار . شانزده تايی از اين راکت را حمل کند

برای . ميروند و برای زدن وسايط زرهدار، برای تخريب پلها و جاهای مستحکمدر وقت اصابت پارچه پارچه ميشود و به همين . انهدام قطارها نيز کاربرد دارد .ردخاطر قدرت تخريبی زيادی دا

نميدانم راکتها را درست نبسته . راکتها را به آن بسته بودند. طياره بر زمين بودراکت بيست . بر اثر ضربه، راکت بيرون جهيده بود. بودند يا کار ديگری کرده بودند

به . انفجار نکرده بود، مثل چوب سوخته بود. متر دورتر به زمين اصابت کرده بود

پندارنو

Page 73: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

73

از آن واقعه گزارشی تهيه کرده بودند . ير نشده بودکسی آسيب نرسيده بود، چون فبه او گفته بودند که که در نتيجه ضعف قومندانی . و به داوود خان رسانده بودند

ضيا قومندان ارگ . مدافعه و قومندانی هوايی، راکتی به استقامت ارگ فير شده استده بودند تا از اين راپور را به دست پسر خاله ضيا دا. بود و پسر خاله يی داشت

از چند منبع به داوود خان رسانده بودند که من در . طريق او به داوود خان برسدبلکه توطئه سازماندهی شده . در حالی که ضعف اداره نبود. مديريت ضعيف هستم

همزمان به او گفته ميشد . داوود خان هم زير تاثير آن گپها رفته بود. عليه من بودگفته بودند که من با . ی چپی هيچ عکس العمل نشان نميدهدکه در مقابل فعاليتهاداوود خان بر آن بود که محتاط و پاچا گل وفادار را که زن . محتاط نزديک هستم

از مقام قومندانی ] 1976فبروری 28[ ۱۳۵۴نهم حوت . روسی داشت، کنار بزند )104و 103برگهای . (مدافعه هوايی برکنار شدم

توطئه و نيرنگبازی "د که قوماندان عبدالقادر نه از بهر آنچه به زودی خواهيم ديمينامد، بلکه به کيفر کار ديگری از چشم محمد داوود افتاد و چندی " پرچمهيا

.پايگاه و جايگاهش را باخت

)بخش بيست و سوم(

[][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][]

، "2000/ رازی را که فايق افشا نکرد"نويسنده کتابهای دگروال خان آقا سعيدجمهوريت در بوته "، "2003]/ محمد داوود[سيما و کردار رييس جمهور شهيد "

و چندين اثر گرانبهای ديگر، با " 2006/ گذشته ننگين کی؟"، "2003/ اتهام ،"خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر"فرستادن يک نامه روشنگرانه در پيرامون

، پيشکش "چهلستون"شماری از چشمديدها و يادداشتهای خويش به خوانندگان .کرده است

پندارنو

Page 74: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

74

بازتاب يابد، " فـــردا"پيش از آنکه متن کامل اين نامه بلند و مهربانانه در سايت برشپاره هايی از آن که ميتوانند پاسخگوی چند پرسش گذشته باشند، اينجا گذاشته

.ميشوند

البته، دوستانی که خواسته . بزرگواری دگروال خان آقا سعيد با سپاس فراوان از باشند، ميتوانند رو آورند به برگه فيسبوک خودش با نشانی زيرين

Khan Aqa Saeed

https://www.facebook.com/khanaqa.saeed

!جناب محترم دوکتور سياه سنگ

از يک جانب اين حق را داريد که از شما تشکر نمايم و از جانبی اين سوال پيش می آيد که چرا به دنبال کتابی رفته ايد و در فکر نقد آن شده ايد که مردم ارزش به

مطالعه آن ندهند واگر هم بدهند، صرف وصرف به جنبه هايی باشد که ببينند اين با دريغ . هم توانسته است راست بگويد يا نه در ايام پيری] جنرال عبدالقادر[شخص

و افسوس، او با داشتن به اصطالح سن لب گور به اراجيف پنا برده وخواسته عده چناچه با . يی را بفريبد، به گمان اينکه شايد بعد از اين نيز خريداری داشته باشد

ا دوکتور در گفت و گو ب/ خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر"نوشتن کتابچه يی بنام دوکتور مذکور را فريفته و شايد هم قسمت های ناچيز از پول فروش " پرويز آرزو

خانه وزير اکبر خان خود را که به چه ترتيب آن پول ها را به دست آورده بود و بايد عالوه کرد که در . خانه خريداری نموده بود، به چنين کتابی صرف نموده باشد

پندارنو

Page 75: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

75

ا موجود است که چندين جلد و چنين کتاب هم به آن نقد اين کتاب، آن قدر سوال ه .کفايت نخواهد کرد

بنده وقت خود را بی مورد و در منزل به خاطرهيچ صرف نکرده، صرف چشمديد اختيار داريد که نشر می . خود را با مدارک و ذکر نامهای اشخاص زنده می نويسم

فرماييد يا خير؟

مقيم شيندند واليت فراه از طرف محترم در آغاز عبدالقادر جگړن قوای هوايی عبدالحميد محتاط در لست کودتا به خاطری شامل ساخته شد تا از نامبرده که قدرت

جهت ) استفاده ابزاری" (سـوته چوب"تحليل وبررسی مطالب را نداشت، منحيث .برآورده شدن اهداف خود استعمال نمايد

موم کسانی که از خود شايستگی فکری و به يقين با بنده هم نظر خواهيد بود که بالععملی يا وظيفوی نداشته باشند و مورد قبول مردم نباشند، ناگزير به مسايل منطقه

و لسان و ساير بهانه جويی ها پناه ميبرند تا مگر از آن طريق بتوانند خود را به بود و خودش " خريد وفروش"جايی برسانند؛ چنانچه جگړن مذکور به آسانی قابل

.آن را با جرات بيان نموده است

يک روز متوجه . سه ماهی گذشت«: جنرال عبدالقادر در کتاب خاطراتش می نويسدبرايم سوال پيدا شد چرا نيامده؟ فردايش هم . شدم سيد امير به وظيفه نيامده است

ما در . از کانالهای مختلف شايعاتی پخش ميشد. در بين هواييها آوازه افتاد. نيامداو به خود من چيزی . خبارات وزارت دفاع نماينده يی از بخش هوايی داشتيماست

خان . اما به نقل از او گفته ميشد که سيد امير قصد کودتا داشته است. نگفته بودآنها ميخواستند بر ضد داوود خان کودتا . محمد خان از مبتکرين کودتا بوده است

)93و 92 صفحات. (کند، اما گير آمدند و بر مال شدند

پس از دستگير شدن سيد امير که قوماندان مدافعه بود، عبدالقادر بدون هيچگونه سنجش و دورانديشی، طبق رسوم کميته های حزب کمونيست اتحاد شوروی به

پندارنو

Page 76: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

76

انتخابات خود سر در قوای هوايی کشور پرداخت و بيست و چهار نفر افراد هم قبيل .ع کردخود را که در کودتا عضويت داشتند، جم

شما خود را در : "از طرف عده يی از آنها به جگړن دوا جان خان گفته شده بودبرابر عبدالقادر کانديد کنيد، برای آنکه شما می دانيد به او کسی رای نمی دهد، لذا

."عموم ما بشما رای خواهيم داد

را در دواجان بيچاره که انسان خوشباور بود، فريب گفته های آنها را خورد و خود طبق تفاهم قبلی و –نفر 24در نتيجه از جمله . برابر عبدالقادر کانديد کرده بود

صرف دوا جان خودش به خود . نفر به عبدالقادر رای دادند 23 –برنامه تعيين شده .رای داده بود که همان يک نفر بود

ا به بعداً همه اين اشخاص به آمرين گروپ های خود گفته بودند که عبدالقادر رسر گروپ ها پيشنهاد را به وزارت دفاع . صفت قوماندان مدافعه هوايی مقرر نماييد

بردند و ستردرستيز در آن زمان نتوانسته بود که دقت الزم را به خرج دهد، لذا به اين . منظوری وی را که از طرف کودتاييان صحه داشت، پيشنهاد نموده بودند

در حاليکه بعد از عبدالحميد . عه مقرر گرديدترتيب موصوف به صفت قوماندان مداف .محتاط و پادشاه گل وفادار ديگرانی بودند که بايد در آن مقام توظيف می شدند

بايد پيلوت باشد که قوماندان «: شرط اساسی در راس قوای هوايی کشور اين بودلقادر اگر با اين معيار سنجيده ميشد، اسدهللا سروری نسبت به عبدا» .مدافعه شود

شايد عدم تقررش، موصوف را به طرف حزب دموکراتيک خلق . مستحق تر بودالبته، بعد ها نامبرده فعاليت ضد دولتی می نمود که بنده هم . افغانستان کشانيده باشد

.خبر داشتم

وقتی که دولت از چنين انتخابات وآن هم در قوای هوايی ومدافعه هوايی کشور لقادر را سبکدوش ساخت وهم به آقای محتاط به خاطر اطالع حاصل نمود، هم عبدا

معرفی وی يک سواليه بزرگ پيدا شد که بعد ها با بسا مسايل ديگر يکجا سبب شد .تا از کميته مرکزی و نيز از وزارت مخابرات دولت عزل شود

پندارنو

Page 77: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

77

اين که چرا بعدها عبدالقادر به صفت رييس مسلخ مقرر شد، بر ميگردد به جنرال رسولی قوماندان قوای مرکز که در استخدام شخص مذکور به همکاری غالم حيدر

قاسم خان مدير استخبارات آن زمان قوای هوايی عالقه داشته و اين عالقه مندی را .مرحوم موالداد فراهی توجه نموده باشد

[][]

تا جايی که از نبشته دگروال خان آقا سعيد برمی آيد، در برکناری عبدالقادر از پست " پرچمهيا"قوماندانی مدافعه هوايی در جمهوريت محمد داوود، اندکترين نشانی از

–يا به گفته خودش –آنچه ديده ميشود نقشه پنهانی عبدالقادر . به چشم نميخوردهمه "آشکار در برابر جگړن دوا جان است و راه اندازی " توطئه و نيرنگبازی"

.همين". خلق"ناح فريبکارانه به همدستی چند تن از ج" پرسی

)بخش بيست و چهارم(

[][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][]

پيشتر گفتيد که در نتيجه يک توطئه از کار برکنار شديد؟: پرويز آرزو

داوود خان متاثر و . پيش داوود خان رفته بودم. روز پنجشنبه بود: جنرال عبدالقادرتصميم گرفته شده که موسی خان به قوای «: به من گفت. پشيمان به نظر ميرسيد

پندارنو

Page 78: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

78

جنرال بود و . موسی خان کابلی بود و از صاحبمنصبان قديمی هوايی» .هوايی بيايده يا قومندان هوايی حدس زدم ک. وقتی گپ داوود خان را شنيدم. مريض و عليل

به اين ترتيب از برکناری ام خبر . چون تورنجنرال بود. ميشود يا قومندان مدافعهموسی خان اينجا «: ستار خان به من تلفون کرد و گفت. آن روز در خانه بودم. شدم

» .از طرف من به او تبريک بگو«: گفتم» .آمده، ميگويد که قومندان مدافعه شده

موتر و لوازمت را «: به او گفتم. را صدا کردم) صديق(موتروانم . گوشی را گذاشتم من ديگر قومندان مدافعه «: گفتم» چـــرا؟«: گفت» .بگير و به قومندانی مدافعه برو

من در . او رفت» !به تو ميگويم برو، يعنی برو! بچم«: گفتم. کنجکاوی کرد» .نيستم .خانه ماندم و خانه نشين شدم

نه نشينی شما چند ماه طول کشيد؟خا: پرويز آرزو

)121برگ . (پنج ماه در خانه بودم: جنرال عبدالقادر

. گفتار غبارآلود جنرال عبدالقادر آشفته ولی دلچسپ است

پس ] 1972[ ۱۳۵۱در سال : "[ميگويد" خاطرات سياسی" 37يک بار در برگ کودتا از ميان از گفتگوهای زياد فيصله کرديم که داوود خان را بالفاصله پس از

گپ و فيصله ما در آن نشست به عبدالحميد محتاط و پاچا گل وفادار . برميداريممعلوم شد که کسی از ميان ما به آن دو . نميدانم چطور و از طريق چه کسی. رسيد

. فکر ميکنم حتا آن گپ به شخص داوود خان هم رسيده بود. گزارش داده بود

. باالخره پرچميها نيرنگ بازی کردند: "ميگويد 104و 103بار ديگر در برگهای فيض محمد وزير داخله . چون آنها در اداره حکومت نقش نسبتاً پررنگی داشتند

خود . پرچمی بود، وزير زراعت پرچمی بود، قومندان گارد داوود خان پرچمی بودطياره : /.../توطئه يی که کردند، اين بود. ببرک کارمل هم به داوود خان نزديک بود

نميدانم راکتها را درست نبسته بودند يا . راکتها را به آن بسته بودند. بر زمين بودراکت بيست متر . بر اثر ضربه، راکت بيرون جهيده بود. کار ديگری کرده بودند

به کسی . انفجار نکرده بود، مثل چوب سوخته بود. دورتر به زمين اصابت کرده بوداز آن واقعه گزارشی تهيه کرده بودند و به . نشده بودآسيب نرسيده بود، چون فير

پندارنو

Page 79: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

79

به او گفته بودند که که در نتيجه ضعف قومندانی مدافعه و . داوود خان رسانده بودندضيا قومندان ارگ بود و . قومندانی هوايی، راکتی به استقامت ارگ فير شده است

بودند تا از طريق او اين راپور را به دست پسر خاله ضيا داده . پسر خاله يی داشتاز چند منبع به داوود خان رسانده بودند که من در مديريت . به داوود خان برسد

بلکه توطئه سازماندهی شده عليه من . در حالی که ضعف اداره نبود. ضعيف هستمهمزمان به او گفته ميشد که در . داوود خان هم زير تاثير آن گپها رفته بود. بود

گفته بودند که من با محتاط . پی هيچ عکس العمل نشان نميدهدمقابل فعاليتهای چ ."نزديک هستم

به اينگونه، محمد داوود با آنکه ميدانست عبدالقادر پيش از پيروزی کودتای بيست و شش سرطان نقشه مرگ او را رويدست دارد، زيرا اين راز خونالود را از

فير راکت به "سوی دگر راپور عبدالحميد محتاط و پاچا گل وفادار شنيده بود، ازرا نيز از پسر خاله ضيا به دست آورده بود؛ هنگامی که عبدالقادر " استقامت ارگ

متاثر و پشيمان به "را از نزديک ميبيند، به جای آنکه خشمگين و آتشين ميشد، "!نظر ميرسيد

و است، زيرا عبدالقادر در پياده ساختن د" متاثر و پشيمان"محمد داوود ! آریجاها شان را به " رهــــرو"و " رهبر"گويی ! نقشه خونين خويش ناکام مانده است

اين يکی پالن از ميان برداشتن آن يکی را در سر داشت و چون : يکديگر داده باشند "!متاثر و پشيمان به نظر ميرسيد"رسوا شده بودند، از ترس زياد

يکند و ميخواهد خيلی هنرمندانه به جنرال عبدالقادر به اين پرده پردازيها بسنده نمترا از کار «: محمد داوود هرگز جرات نداشت آشکارا به من بگويد: خواننده بگويدتصميم گرفته شده که «: ، بلکه با ترس و لرز و در پوشش گفت»برکنار ساختم

!»موسی خان به قوای هوايی بيايد

عبدالقادر راست نميگويد، يا يا جنرال: تنها يکی ازين دو گزينه ميتواند درست باشددر پايان محمد داوود از : البته، خانه اش آباد که نگفته بود. محمد داوود را نميشاسد

.من پوزش خواست

پندارنو

Page 80: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

80

کينه و بغض جنرال صاحب را من که مدتها «: سترجنرال محمد نبی عظيمی مينويسدرمل و به حيث معاون اول وی در وزارت دفاع همکارش بودم، نسبت به ببرک کا

قوماندان (او برای ضيا مجيد . پرچميها در خط خط وبرگه برگه اين کتاب ميتوان ديد! ميکند" متولد" –ميتوانيم بگوييم –" پسر خاله) "گارد جمهوری محمد داوود

ضيا که رفيق شفيق من است و من با خانواده ونزديکانش آشنا هستم، هرگز پسر اگر دارد، نامش چيست؟ وظيفه اش چه . اردخاله نداشته است، زيرا اصال خاله ند

بود؟ اين پسر خاله خيالی چگونه وبا کدام جرأت و صالحيت ميرود به نزد محمد داوود و درباره يکی از مقامات بلند پايه دولتش بد گويی و سخن چينی ميکند؟ آيا محمد داوود هم آنقدر ساده ميشود که به حرف پسر خاله خيالی ضيا مجيد، جنرال

)2013دوم دسمبر "/ چهلستون"برگه (وفادارش را ازچشم بيندازد؟

)بخش بيست و پنجم(

[][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][]

چنين فضا و روابطی ناشی از تضادها بين داوود خان خانه نشين و : ... پرويز آرزو نظام شاهی بود؟

پندارنو

Page 81: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

81

اينکه فضا بيشتر روشن بشود، بگذاريد قصه يکی از برای: جنرال عبدالقادرکريمزاده در زمان شاه رييس اتاقهای تجارت . دوستانم به نام کريمزاده را بگويم

کريمزاده قصه دلچسبی . داشت) وزير تجارت(رابطه بسيار نزديکی با شيرزاد . بودوزير يکی از روزها به خانه شيرزاد،: "کريمزاده تعريف ميکرد. به من گفت

يک . بيا به خانه سردار صاحب داوود خان برويم: شيرزاد گفت. تجارت، رفته بودمبا او بلند . هم قصه ميکنيم و هم ميشنويم چی گپهاست. ساعتی در باغش مينشينيم

در : کجا مينشينيد؟ شيرزاد گفت: داوود خان پرسيد. شديم و به خانه داوودخان رفتيمسه نفری نشسته . و راه مستقيمی به طرف ارگ داشت باغ بزرگی بود. باغ مينشينيم

در کابل . داوود خان چيزهايی ميپرسيد و ما جواب ميداديم. بوديم و صحبت ميکرديممن و » کيها هستند؟ از کجا هستند؟«: داوود خان ميپرسيد. تظاهرات جريان داشت

ر هم در بين از يله گردهای شه. شيرزاد ميگفتيم که بيشتر از پوهنتون کابل هستند .آنها هستند

ناگهان محمد ظاهر شاه از راهی که باغ داوود خان را به ارگ . گرم قصه بوديمظاهر شاه نزديک شد و ما از جا . متصل ميکرد، آهسته آهسته و قدم زنان داخل شد

.از جايش تکان نخورد. برخاستيم، اما داوود خان برنخاست

داوود خان با » !سالم عليکم! گل آقا«: فتگ. صدا ميکرد" گل آقا"شاه، داوود را او با همان بی تفاوتی » چطور هستی؟«: شاه گفت. »وعلکيم«: لحن بی پروا گفت

» چی گپ است؟«: ان پرسيدخظاهر . سرش هم پايين بود» !خوب هستم«: گفتشاه » به من چی؟ من چی خبر دارم؟ از من چرا ميپرسی؟«: داوود خان جواب داد

» اين به من چه پروايی دارد؟«: داوود خان گفت» .تظاهرات است ميگويند«: گفتگپش به اين معنا بود که (» .ميگويند شما در اين زمينه معلوماتی داريد«: شاه گفت

مرداری را شما ميکنيد، «: داوود خان با خشونت گفت) ».شما در آن دست داريد«بدون آنکه . التزده شدشاه خج» سر من می اندازيد؟ اين به من چه ارتباط دارد؟

هنوز چند قدمی دور نشده بود که داوود . چيزی بگويد، سرش را دور داد و رفت 119برگهای (» .تا چوب را به کون اين نزنم، نميگذارم«: خان با قهر و خشم گفت

)120و

پندارنو

Page 82: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

82

اگر خواب . جنرال عبدالقادر از همچو خوابهای آشفته نيمروزی کم نديده استشاه، محمد داوود : اد، شنيدگيهايش در بيداری درهم برهم شده اندنيست، به گمان زي

گذشته از آن، چگونه ميتوان باور کرد . ميگفت" اغه الله"نميگفت، " گل آقا"را که محمد داوود خان عضو خانواده خود و فرمانروای کشور را در پيشروی بيگانه

با گفتن چنين سخنانی اهانت کند؟

سگرت کشيدن با مرده "نيدگی فروپاشان ديگرش افسانه خواب پريشان ديگر يا ش، در ميدان ۱۳۵۲او که يک سال پيش از کودتای بيست و شش سرطان . ست" ها

:هوايی شيندند کار ميکرد، خاطره دلچسپی را اينگونه می آغاز

پس از . پدر رفيع قومندان شيندند بود. من در مهمانخانه شيندند زندگی ميکردم"زير امر مستقيم قومندان . ند وظيفه گرفتم و مدير اپراتيفی شيندند شدممدتی در شنيد

. را از جيب بيرون ميکردم» ال ام«هر وقت او را ميديدم، قطی سگرت . ميدان بودماگر پر . قطی را ميگرفت. يکی را خودم روشن ميکردم و به او تعارف ميکردم

برگ ." (يديم و گپ ميزديمبا هم سگرت ميکش. ميبود، به جيب ميکرد و پس نميداد82(

۱۳۵۱اين گفته دردآلود و دودآلود شايد باورکردنی ميشد، اگر پدر رفيع در سالهای با دريغ نامش را (ميگويند پدر جنرال رفيع . زنده ميبود] 1973و 1972[ ۱۳۵۲و

آيا . به زندگی خويش پايان داده بود] 1966[ ۱۳۴۵در ) س س. فراموش کرده ام ميتواند شش سال پس از خفتن در زير خاک، سگرت زندگان را به جيب کند؟مرده

) محمد نبی عظيمی، سيد حسن رشاد و خان آقا سعيد(از سه دوست گرامی خواهشمندم نام و چگونگی مرگ افسر ياد شده را تا آنجا که ميدانند، به دسترس

.بگذارند" چهلستون"خوانندگان

از زبان جنرال عبدالقادر، اين يکی نيز به " طریخ"به دنبال همچو خاطره های : خواندن و خنديدن خواهد ارزيد

پندارنو

Page 83: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

83

واکنش سردار داوود چه بود بعد از آنکه فهميد شما قصد : گزارشگر جامعه باز نابودی او را بعد از پيروزی داريد؟

شما اينگونه سؤال کنيد که داوود خان چقدر فهميد که شما ! ببين: جنرال عبدالقادردر فکر نابودی او هستيد؟ اما داوود خان در حلقه محاصره ما بود و با ما بازی

اول من را از قماندانی مدافعه کشيد، بعد از آن … اين را بزن، او را بکش و: ميکرديی ه داوود خان روی هرانگيزهبعد از شش ما. برای شش ماه من را خانه نشين کرد

آزاد «: به من گفت. که بود، من را دوباره خواست و من را رييس مسلخ ساختاما ما معتقد به يک روشی بوديم که » .استيد، هرچه ميخواهی رشوه بخور

: گفت و شنود با گزارشگر روزنامه برای زندگی. (نميتوانستيم رشوت بخوريم –) 2012دسمبر 21"/ جامعه باز"

http://dailyopensociety.com/1392/05/05/9055/

محمد داوود ميداند که عبدالقادر نقشه )1(آيا اين پاسخ سراپا شگفتی آور نيست؟ " حلقه محاصره"او گرفتار مانده است در )2(. نابودی وی را در سر دارد

در (ادر و خلقيهای همدستش که برخی از آنها به اعتراف خود جنرال صاحب عبدالقبا " حلقه محاصره"از درون )3(. بودند" جاسوسهای آستان ارگ) "66برگ

است، " حلقه محاصره"در حاليکه اسير )4(. عبدالقادر و همدستانش بازی ميکند، عبدالقادر را پس از شش ماه )5(. عبدالقادر را شش ماه خانه نشين ميسازد

آزاد هستيد، هر چه ميخواهی «: ميخواهد، رييس مسلخ ميسازد و به او ميگويد )6(» !رشوه بخور

يا هر رييس جمهور ديگر، حتا حامد (چگونه ميتوان باور کرد که محمد داوود : بگويد –آنهم نه افسر دوستداشتنی، بلکه به دشمن جانی –به افسری !) کرزی

؟» !چه ميخواهی رشوه بخور آزاد هستيد، هر«

اما ما معتقد به يک روشی بوديم که : "هنگامی که جنرال عبدالقادر ميگويد! جنرال صاحب پاکنهاد: ، خواننده خواهد گفت."نميتوانستيم رشوت بخوريم

پندارنو

Page 84: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

84

" خاطرات سياسی" 29تان را بپذيرم اگر در برگ " رشوت نخوردن"ميتوانستم :اينگونه اعتراف نميکرديد

نفر از دوستان ما از شهر هرات به نامهای رضا و مهدی در شهر هرات دکان دو "رضا و . وقتی در رخصتيها به هرات ميرفتيم، پيش رضا و مهدی ميرفتيم. داشتندمهدی . بودند که هم چای و شکر ما را بدهند و هم يک دست لباس» مجبور«مهدی

ميکرديم که پنج متر از او را وادار. دکان تکه فروشی داشت. پارچه فروش بودنام داشت به ما " پارچه شهری"بهترين پارچه را که آن وقت از ايران می آمد و

يک . يک جوره بوت هم برای ما بخر. ازين تکه شهری پنج متر بده: ميگفتيم. بدهدبه رضا . دانه منديل هم بده به ما که به سر کنيم تا نگويند اينها کافر شده اند

يک کيلو . ميگفتيم پس يک کيلو بده. ميگفت زياد است. من چای بدهنيم : ميگفتيمخدا شما را ديگر : ميگفت." جبری است. دو کيلو شکر و يک من دشلمه هم بده

برگ " (وقتی منصبدار شديد، چقدر ظلم خواهيد کرد؟. شما ظالم شديد. اينجا نياورد29(

)بخش بيست و ششم(

[][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][]

محمد نبی عظيمی، سيد (اين بخش پيامد کمکهای روشنگرانه سه دوست گرامی :و نيز پيامهای مهربانانه چند دوست ديگر است) حسن رشاد و خان آقا سعيد

پدر جنرال رفيع

========

وزارت پس از تفتيش و بررسی به امر ] 1965[ 1344جنرال محمد شيرين در سال دفاع ملی به اتهام اختالس تيل و بعضی مسايل ديگر از قوماندان هوايی شيندند به

.احتياط پيژنتون وزارت دفاع ملی سوق داده شد و سپس تحت محاکمه قرار گرفت

پندارنو

Page 85: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

85

افسری که مسأله فروش بيست تانکر تيل از سوی شيرين خان در هرات را افشا جر و . و در شيندند ايفای وظيفه ميکرد کرده بود، عبدالواسع کوهستانی نام داشت

ميگويند سردار ولی از . بحث فراوانی روی اين قضيه در پارلمان صورت گرفتدر پايان کسی وی را محکمه ننمود و درعوض عبدالواسع . شيرين خان دفاع کرد

متعاقب آن، شيرين خان . پيلوت به سه سال حبس محکوم و از وظيفه طرد گرديددست به خودکشی " دوای مرگ موش"خوردن زهری معروف به با 1966درسال

.زد

خبر وفات و مراسم خاکسپاری موصوف با ذکر خدماتش به طور خيلی مختصر در .انعکاس يافت" اردو"مجله

هر ] 1972در سال "[به اين ترتيب، ادعای جنرال صاحب عبدالقادر که ميگويد يکی را خودم . جيب بيرون ميکردمرا از » ال ام«وقت او را ميديدم، قطی سگرت

اگر پر ميبود، به جيب . قطی را ميگرفت. روشن ميکردم و به او تعارف ميکردمقطعاً نميتواند صحت ." با هم سگرت ميکشيديم و گپ ميزديم. ميکرد و پس نميداد

داشته باشد؛ زيرا حد اقل شش سال پيش از مقرر شدن عبدالقادر در شيندند، .ان در کابل به خاک سپرده شده بودقوماندان شيرين خ

قضيه پنجاه لک و پنجاه مليون افغانی پول نقد

========================

رهبر در مورد تو ! بچم«: روزی حيدر رسولی مرا ديد و گفت: جنرال عبدالقادرميدانی که مسلخ کابل مربوط وزارت دفاع و موسسه غيرانتفاعی . هدايتی داده است

داوود خان ! بردند و خوردند! خورده شده! اين مسلخ خالص شدهسرمايه . استرهبر نام ترا ". آدم صادقی مثل قادر ميتواند آن را دوباره سر پا بياورد"گفته است

با شنيدن اين گپ رسولی فوراً کله » .برو ريس مسلخ شو. من هم تاييد کردم. گرفت )125برگ . (بخرد فهميدم که داوود خان حاال ميخواهد مرا. من صدا کرد

اين را : داوود خان در حلقه محاصره ما بود و با ما بازی ميکرد: جنرال عبدالقادراول من را از قوماندانی مدافعه کشيد، بعد از آن برای شش … بزن، او را بکش و

پندارنو

Page 86: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

86

يی که بود، بعد از شش ماه داوود خان روی هرانگيزه. ماه من را خانه نشين کردآزاد استيد، «: به من گفت. ت و من را رييس مسلخ ساختمن را دوباره خواس

اما ما معتقد به يک روشی بوديم که نميتوانستيم » .هرچه ميخواهی رشوه بخوررفتم از بدخشان، از پامير ده هزار بز . پنجاه لک افغانی به دستم داد. رشوت بخوريم

داوود . عی دادمو گوسفند آوردم و بيست و يک مليون افغانی به اين مؤسسه انتفاخان من را خواست، رييس لوجستيک را هم که در زير سرک بود، برطرف کرد و

گفت در سال گذشته شما دو ميليون داده بوديد، اين بيست و يک ميليون از کجا دسمبر 21"/ جامعه باز: "گفت و شنود با گزارشگر روزنامه برای زندگی(شده؟ 2012 (- http://dailyopensociety.com/1392/05/05/9055/

وقتی همه مال به کابل . يکی از خاطره های شيرينم همين است: جنرال عبدالقادررسيد، با سرمايه پنجاه ميلون افغانی، بيست مليون افغانی در ختم سال فايده به

انبارهای ما از گوشت پر . ستان خريداری ميشدگاو و گاوميش هم از پاک. دست آمددستور داد که دو درصد از فايده به کارگران مسلخ . خبر به داوود خان رسيد. شد

برگ . (داده شود و مبلغ نسبتاً هنگفتی هم به دستور داوود خان به من داده شد130(

نگاهی می پيش از آنکه به بررسی گفته های ديگر جنرال عبدالقادر پرداخته شود، :اندازيم به يادداشت دگروال خان آقا سعيد

رفتم از . داوود پنجاه لک داوود به دستم داد«در مورد اينکه جنرال صاحب ميگويد ، با مسوليت عرض ميدارم که به ».بدخشان ، از پامير ده هزار بز و گوسفند آوردم

ز خود هر قدمه ا. هيچ وجه پول نقد به دست رييس يک موسسه داده نميشدصالحيت داشت و اندازه پول مسلخ آن زمان که يک تصدی انتفاعی و بست آمر آن

دگروال مثل ساير آمريتهای رياست لوژستيک چون اعاشه، البسه، روغنيات بود؛ به هيچصورت، هيچ مقام به شمول رييس جمهور اين صالحيت را " ممر"

.نداشت که پول نقد به دست کسی بدهد

وزارتها صالحيت تا . درج ميگرديد" ۳ -ميم"اوالً در فورم ضرورتهای خريداریچهار صد هزار افغانی را داشتند که وزارت ماليه آن را ميپرداخت؛ البته، آنهم در

پندارنو

Page 87: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

87

آمريت تصدی مسلخ که مدير عامل آن وزير دفاع ملی بود، تحت اداره . وجه معتمددر خريداريهايی . درياست لوژستيک کار ميکرد و هيچ کدام چنين صالحيت نداشتن

که صورت ميگرفت، در کابل و از طرف هيات خريداری، در آن نه مدير عامل نقش .اين به همه معلوم است. داشت و نه آمر مسلخ

داوود «: جنرال عبدالقادر گفته است. بخش ديگر، موضوع رييس لوژستيک استف کرد و خان من را خواست، رييس لوجستيک را هم که در زير سرک بود، برطر

گفت در سال گذشته شما دو ميليون داده بوديد، اين بيست و يک ميليون از کجا »شده؟

خلص . با صراحت عرض ميدارم که رييس لوژستيک برطرف نشد، بلکه استعفا دادمدير پالن آمريت اکمال اعاشه نمونه های کشمش را غرض : جريان ازين قرار بود

مالحظه شد گرديده و سرهای بوتلهای نمونه امضا به رييس لوژستيک برده بود تا: گفت] خان آقا سعيد[مدير پالن اعاشه در آن زمان به اينجانب . محکم بسته شوند

رييس صاحب هدايت داد که نمونه ها را به لوی درستيز صاحب ببرم تا ايشان از «» .نظر بگذرانند و خاطر نشان سازند که کدام يک از نمونه ها را خوش ميکنند

کار خود را به : "وقتی که آنها را به لوی درستيز بردم، گفت«: نامبرده عالوه کردمن آن هدايت لوی درستيز را عيناً به رييس صاحب لوژستيک " دوش من می اندازد

بعد به . به من هدايت داد، شما بفرماييد به کار خود برويد: "موصوف گفت. گفتمن هدايت داد که چند نفر از مديرهای دگرمن محمد يوسف خان معاون مديريت پال

مدت چهل سال در : آنها که آمدند به ايشان گفته بود. مرکز رياست را احضار نمايدو پيش از اين که از ! خدا حافظ . اينجا مصروف کار بودم، وظيفه ام ختم شده است

فردا نامه ام را به لوی : شعبه برآيد، عين موضوع را نوشت و به مدير پالن گفتتا رييس : سپس دريور خود را خواست و به او گفت. درستيز صاحب تقديم کنيد

خودش به شعبه قوماندان . لوژستيک تعيين ميشود، موتر را به بلوک تيزرفتار ببرعمومی طوپچی دگرجنرال ارکانحرب محمد نسيم رفت و با نامبرده يکجا روانه خانه

. ميبيند که کار از کار گذشته است فردای آن لوی درستيز خبر ميشود و. خود گرديد .به اين ترتيب خود موصوف از کار کناره گيری کرد

پندارنو

Page 88: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

88

قرار افواهات، رييس دولت از ديدن نامه رييس لوژستيک، شديداً خفه شده و گفته ».آخرين نفر ورزيده اردو هم کناره گيری کرد«: بود

)بخش بيست و هفتم(

[][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][]

نشستيم و . با ضياءالدين پيش محمد هاشم ميوندوال رفتيم: "جنرال عبدالقادرشـما که وظايف مهمی را در اين وطن : "فقط از او پرسيدم. گپ نميزدم. شنيدم

بيرون شدن از بن بست داشتيد و کارهای زيادی انجام داده ايد، چه راهی را برای "اين جامعه پيش رو گرفته ايد؟

چنين وانمود ميکرد که دموکراسی بايد در . ميوندوال بسيار نرم و آرام بودنسل جوان بايد به دموکراسی باورمند شود و قدرت . افغانستان گسترش پيدا کند

دوال را از زبان ميون» شايسته ساالری«اولين بار اصطالح . سياسی تشکيل دهنددر انجام وظايف . کسانی که شايسته کار هستند بايد به ميدان بيايند"ميگفت . شنيدم

" به نفع وطن و مردم کار کند تا وطن از اين بن بست بيرون شود. خود صادق باشند .خوش ما نيامد....

گپهای ميوندوال خوش شما نيامد؟: پرويز آرزو

برادر به اين چيزهايی که ما در اين کشور گفتيم . خوش ما نيامد: جنرال عبدالقادر .داريم، برابر نمی آيد

و همين بود که به داوود خان گرويديد؟: پرويز آرزو

پيش از آنکه به داوود خان بپيونديم، با نور احمد اعتمادی هم : جنرال عبدالقادران هم. زمری از همان گروهی بود که برای تحصيل به امريکا رفته بود. ديدار کرديم

. گروهی که به شما تعريف کردم قرار بود من هم با آن بروم، اما از رفتن باز ماندماز . يی کار ميکردزمری پس از بازگشت از امريکا در پست سرانجنيری قوای هوا

اعتمادی آدمی بود دانشمند و وارد به مسايل . مادی ديدار کردمطريق او با اعتمن . يديم که ميفهمد، اما احتياط هم ميکندوقتی گپش را ميشينديم، ميفهم. سياسی

پندارنو

Page 89: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

89

در همان زمان . حدس زدم که رابطه يی با فعاليتهای سياسی داوود خان هم داشتتا آن زمان هيچ شناختی نه با کارمل . يک نفر ديگر را هم ديدم و او کارمل بود

.به خانه ام آمده بود ۱۳۵۴داشتم و نه هم با تره کی که نهم حوت

يعنی ديدار و آشنايی شما با ببرک کارمل پيش از ديدار با نورمحمد تره :پرويز آرزو کی بود؟

.با کارمل بحث بسيار داغی را شروع کردم. کارمل را پيشتر ديدم: جنرال عبدالقادر

کجا و چگونه او را ديديد؟: پرويز آرزو

به گمانم . در خانه يی در عقب سينمای بهارستان. در کارته پروان: جنرال عبدالقادر .همانجا او را ديدم. خانه بارق شفيعی بود

چه طور آنجا رفتيد؟: پرويز آرزو

بعضی از . همه اين گروههای سياسی، ما را زير نظر داشتند: جنرال عبدالقادردو دفعه از من پرسيدند که کارمل چه طور آدمی . پرچميها َدور َدور ما ميگشتند

: به يکی از آن پرچميها گفتم. ما را دارند است؟ ما ميفهميديم که قصد جذب کردنبرای من افتخار است اگر شما با من پيش : گفت. ميخواهم يک بار کارمل را ببينم

)135و 134برگهای ." (کارمل برويد

آيا کاربرد : پس از خواندن يا شنيدن گفته های باال چندين پرسش به ميان می آيندو چند ساله دارد؟ اگر آری؛ چنانی که پيشينه چهل " شايسته ساالری"ساختار

اين اصطالح را از زبان ميوندوال ] 1970شايد در [خودش ميگويد نخستين بار مينامد؟" تعيبر رايج امروز"شنيده است، چرا جای ديگری آن را

کارمندان دستگاه ظاهر خان به تعبير رايج امروز بر اساس : جنرال عبدالقادرشده بودند و افغانستان از لحاظ اداره حکومتی به قهقرا انتخاب ن" شايسته ساالری"

هيچ . با مردم رابطه يی نداشتند. آنها بيشتر انسانهای بی بند و بار بودند. ميرفتوقتی . داوود خان اين موضوع را درک کرده بود. کاری هم به نفع مردم نميکردند

ا شهزاده احمد شاه که تنه. هم که کودتا کرد، ديديم که با هيچ مانعی برخورد نکرد

پندارنو

Page 90: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

90

به همين . گارد بسيار زود به داوود خان تسليم شد. در ارگ بود، چند فير کرد و بسخااطر بود که تنها يک نفر در در جريان کودتا کشته شد و کودتای داوود خان

اما متاسفانه داوود خان هم در انتخابها و انتصابهايش . نام گرفت» کودتای سفيد«بيشتر عناصری بودند بی تجربه که به داوود . را در نظر نگرفتشايسته ساالری

يا هم بر اساس شناختی که داوود خان از ديدگاههای سياسی . خان پيوسته بودندشان داشت، آنها را انتخاب ميکرد و يا هم بر اساس سگنالی از مرجعی، تعيين شده

)97برگ . (بودند

از زبان ميوندوال پرسش » شايسته ساالری«و اگر پاراگراف باال را بپذيريم، شنيدن .انگيز ميشود

گذشته از پيچيدن بر واژه ها، جنرال عبدالقادر گويی هنگام يادآوری و بازگويی است؛ زيرا همه آدمها، باورها، پديده ها و روندهای زمينی " پيلوت"خاطره ها نيز

:ميبيند" آسمان"را از

مثالً . هم با پيشوايان برخورد سليقوی داردهم سرگردان به دنبال پيشوا ميگردد و به جای آنکه مانند آدمهای سياسی بپردازد به بررسی درستيها و نادرستيهای

.»خوش ما نيامد«: انديشه محمد هاشم ميوندوال، يکی و کوتاه ميگويد

اگر آنچه از زبان ميوندوال آورده شده، راست و امانتدارانه باشد، کجايش نسل جوان . دموکراسی بايد در افغانستان گسترش پيدا کند«؟ است" ناخوشايند"

ميگفت کسانی که . بايد به دموکراسی باورمند شود و قدرت سياسی تشکيل دهندبه نفع . در انجام وظايف خود صادق باشند. شايسته کار هستند بايد به ميدان بيايند

».وطن و مردم کار کند تا وطن از اين بن بست بيرون شود

جنرال صاحب ديوار بلندی از سيم خاردار، آدميزاده بايد بدتر از هيوالی لگام سویگسيخته باشد يا بيمارتر از ديوانه زنجيزی که از گسترش دموکراسی، باورمندی به

آيين مردمساالری، تالش جوانان جستجوگر در راه نيروی سياسی شدن، اميد پاسداری گام به گام منافع عليای شايسته ساالری، راستگويی و يکرويی در کارها و

.ميهن خوشش نيايد

پندارنو

Page 91: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

91

آدمی بود دانشمند و وارد به : "همينگونه است نگاه از باال سوی نور احمد اعتمادیوقتی گپش را ميشينديم، ميفهميديم که ميفهمد، اما احتياط هم . مسايل سياسی

."ميکند

ترازو ميدانست که اعتمادی جنرال عبدالقادر نميگويد که خودش از کجا و با چه آب سياست؟ اقتصاد؟ فلسفه؟ : ، تازه پيدا هم نيست که وی چه را ميفهميد"ميفهميد"

جامعه شناسی؟ چه و چگونه؟

سازمان "او يک بار وانمود ميکند که رهبری يک ارتش پنهانی و زيرزمينی به نام ؛ سپس را به دوش داشت و کسی از اسرارش آگاه نبود" جوانان انقالبی ارود

ميگويد محتاط و وفادار راز درونی ما را به محمد داوود رسانده بود؛ در پايان هر همه اين گروههای سياسی، ما را زير نظر "دو گفته را فراموش ميکند و می افزايد

."بعضی از پرچميها َدور َدور ما ميگشتند. داشتند

پرسش همچنان . اور کنمو من خواننده درميمانم که کداميک از سه گزينه باال را بجنرال عبدالقادر چه توان يا پشتوانه مردمی، ارتشی، سازمانی، مالی يا : برجاست

افغانستان چهارچشمی او را ميپاييدند؟" همه گروههای سياسی"معمايی داشت که

پندارنو

Page 92: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

92

)بخش بيست و هشتم(

[][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][]

يادآوری

پس از پرداختن به جمهوريت محمد " خطرات سياسی جنرال عبدالقادر"نگاهی به ) 1978اپريل 28( ۱۳۵۷، به رويداد هفت ثور )30، 29، 28در سـه بخش (داوود .ميرسد

[][]

ما احساس ميکرديم که عبدالحميد محتاط در حال افتادن از چشم : جنرال عبدالقادراينکه پای نعيم خان برادر داوود خان به مسايل سياسی به خاطر . داوود خان است

.کشيده شده بود و او کامالً ضد چپ و چپيها بود

.داوود خان نعيم خان را به امريکا هم فرستاد: پرويز آرزو

. به اروپا رفت. داوود خان او را نماينده خاص خود تعيين کرد. بله: جنرال عبدالقادرما ميخواستيم به خانه . اشتيم بر اوضاع واقف باشيمولی ما سعی د. به امريکا رفت

.نعيم خان نفوذ کنيم

از چه طريق؟: پرويز آرزو

.از طريق شبکه استخباراتی که ما ساختيم: جنرال عبدالقادر

شبکه استخباراتی که شما ساختيد؟ منظور تان گروه شماست؟: پرويز آرزو

چپيها با هم نزديک شده . ه شده بودحاال ديگر به تعداد ما افزود: جنرال عبدالقادر .بودند

پندارنو

Page 93: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

93

به اين معناست که شما در آن زمان به يکی از شاخه های حزب : پرويز آرزو دموکراتيک خلق افغانستان نزديک شده بوديد؟

.نه هنوز نشده بودم: جنرال عبدالقادر

پس اين استخباراتی که شما ميگويد، استخبارات کجا بود؟: پرويز آرزو

.خود قومندانی مدافعه در چوکات وزارت دفاع استخبارات داشت: دالقادرجنرال عب

از طريق استخبارات وزارت دفاع ميخواستيد به خانه نعيم خان نفوذ : پرويز آرزو کنيد؟

ما به اين فکر بوديم که در مسير حرکت با داوود خان از خود : جنرال عبدالقادربايد واقف ميبوديم که چه . واقف باشيم تضاد و مخالفتی نشان ندهيم، اما بر اوضاع

راستگرا هستند؟ چپگرا هستند؟ متوجه شديد؟ . کسانی به نفع داوود خان کار ميکندبرای نعيم خان هم . کار ميکرد و به ما خبر می آورد. ما برای رسولی هم نفر داشتيم

حکومت برای کسب اطالع از کسانی که از دوران شاه مانده بودند و در. نفر داشتيمآنها را مطالعه ميکردند و از اقدامات آنها . پستهايی گرفته بودند، نيز نفر داشتيم

رفيق خودم که . مثالً وزير ماليه را هم زير نظر داشتيم. اطالعات کسب ميکردندرييس گمرکها بود و به شما تعريف کردم در زمانی که خانه نشين شده بودم، داوود

مر کرد که برای لوامشر صاحب يک موتر بدهيد، هم زير خان به وزير ماليه و او ا )105و 104برگهای . (نظر بود

با خواندن سخنان باال گمان برده ميشود که عبدالقادر فراتر از رياست جمهوری نيرومند ديگری با دستگاه آبديده و کارکشته داشت؛ زيرا " حکومت"محمد داوود،

ک وزارت پنهان پليسی را پيش ميبرد؛ شخصی وی کار ي" شبکه استخبارات"تنها چنانی که از محمد داوود و محمد نعيم تا حيدر رسولی و وزير ماليه و حتا رييس

گمرکها را چيده چيده زير مايکروسکوپ گرفته و از گفتار و کردار يکايک آنها آگاه ولی پس از خواندن پرسش و پاسخ دلچسپ زيرين، شايد بهترين کاری که . بود

:به ساده دليهای او باشد" دل سوزاندن"در حق جنرال عبدالقادر کرد بتوان

منبع اطالعاتی شما در مورد نعيم خان کی بود؟: پرويز آرزو

پندارنو

Page 94: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

94

او آتشه نظامی ما در . داماد نعيم خان، پسر شاه محمود خان: جنرال عبدالقادردر مسکو او . هياتهای شوروی را که به کابل می آمدند، همراهی ميکرد. مسکو بود

در مراسم فاتحه اش به نمايندگی از قوای . جنازه اش را از مسکو آوردند. فوت کردخود اين بايد به شما مفکوره بدهد که ما مورد اعتماد خاندان . هوايی نشسته بودم

.داوود خان و نعيم خان بوديم

کسی که در پانزده سالگی عضو حزب توده ايران بود و پنج سال ! شوخی نيستپنهانی " سازمان"از پديدار آمدن حزب دموکراتيک خلق افغانستان، رهبری پيش

منبع : "ديگری را در دل ارتش به دوش داشت، در آستانه هشتاد سالگی ميگويدنعيم خان کجا بود؟ در . استخباراتی من در مورد نعيم خان دامادش بود/ اطالعاتی

ارات چگونه کار ميکرد؟ داماد با داماد نعيم خان کجا بود؟ در مسکو؟ استخب! امريکامحمد نعيم به ما گزارش ] خالی[هيات شوروی به کابل می آمد و آنگاه؟ از خانه

! ميداد

خود اين بايد به شما «: هنگامی که در پايان می افزايد! تا اينجا هم فدای سرشگر به بار دي» .مفکوره بدهد که ما مورد اعتماد خاندان داوود خان و نعيم خان بوديم

:ياد نخستين آرزوی خودم در اين زمينه می افتم

و اگر . دست من ميبود، آن را به دکتور پرويز آرزو ميدادم جايزه نوبل شکيبايیاگر در زير زمين هم ميبود، آن را می آوردم و دو دسته به سينه مدال گزافه گويی

.پيراهن جنرال عبدالقادر سنجاق ميکردم

پندارنو

Page 95: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

95

)بخش بيست و نهم(

[][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][]

من پيش داوود ! خب] پس از خانه نشينی به فرمان محمد داوود: [جنرال عبدالقادرعصبانی شد و . خان رفتم و موضوع نظارت از طرف وزير داخله را به او گفتمبعد ازين . هم شد دستور داد به وزير داخله بگويند ازين کار دست بکشد و چنان

ازين پس هر پنجشنبه «: داوود خان به من گفت. واکنش داوود خان خاطر جمع شدم )122برگ (» .ديدارهای کوتاهی با هم خواهيم داشت

به شما گفتم که بعد از اينکه مرا از قوای هوايی برکنار کردند، : جنرال عبدالقادربعد از مدتی داوود خان . م آمدندشش ماه خانه نشين شدم، تره کی و امين به خانه ا

. قومندان گارد خود را فرستاد و قرار شد که روزهای پنجشنبه پيش داوود خان برومبرگ . (از لحاظ مسلکی به کار من باور داشت. خود تعيين کرد» مشاور نظامی«مرا 160(

هم گفته بود ) 2012دسمبر 21" (جامعه باز"نامبرده که به گزارشگر روزنامه ، ناگهان گفته های گذشته را فراموش ميکند و »ن مشاور نظامی داوود خان بودمم«

:بوده است" مشاور داوود خان"وانمود ميسازد که در جريان سبکدوشی نيز

من . من شش ماه خانه نشين بودم، ولی مشاور داوود خان بودم: جنرال عبدالقادربه شما گفتم که يک روز با هم پيش ازين هم . به داوود خان مشوره های زيادی دادم

من وضع نيروهای هوايی را به داوود خان تشريح کردم و داوود . به بگرام رفتيمبر اساس همان فرمان، به . ساخته شود» صد فاميلی«خان در همانجا فرمان داد که

بر اساس همان اعتماد بود که مرا دوباره به قوای هوايی . زودی آن پروژه اجرا شد )162و 161گهای بر. (برد

پندارنو

Page 96: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

96

خواننده "شايد جنرال عبدالقادر پس از دريافتن دوگونگی در گفتارش با خود بگويد ؛ ولی ميخواهم آرامش روانش را بازگردانم تا بپذيرد که "را سرگردان ساخته ام

همه ميدانند که او نه در جريان شش ماه خانه . کسی را سرگردان نساخته است .بود" اور محمد داوودمش"نشينی و نه پس از آن

" خاطرات سياسی" 66و آشکاراتر در برگ 59، 58، 56مگر خود در برگهای پالن نابود ساختن ۱۳۵۲پيش از کودتای بيست و شش سرطان : "نگفته است

محمد داوود را داشتم ولی اين راز از سوی عبدالحميد محتاط به شخص داوود خان ؟"رسيده بود

–در هر رژيم و هر کشور –شدن رييس جمهور " نظامیمشاور "گذشته از اينکه نيازمند سويه بلند آگاهی، تجربه، ديد کارشناسانه و به گفته سترجنرال محمد نبی

تسلط بر رمز و ) "سياست و اردو در سه دهه اخير افغانستان"نويسنده (عظيمی ست؛ محمد داوود چگونه ميتوانست "راز سوق واداره صنوف مختلفه قوتها

زديکترين بلندپايگان ارتش و وفادارترين دوستان کودتايی را به فراموشی سپارد و نازين پس هر «باال کشد و بگويد " مشاور نظامی"دشمن خونی خود را تا جايگاه

؟»پنجشنبه ديدارهای کوتاهی با هم خواهيم داشت

گاه و شايد محمد داوود در پرتو شناخت ژرف از روان و کردار نوسانی عبدالقادر،بيگاه دستی بر او کشيده باشد تا اندازه وابستگی او به دستگاه جمهوريت را چند

ورنه، او که خود از خاستگاه ارتشی بهره ور بود، چه نيازی داشت . چندان گرداند آدمی از نگاه انديشه لرزان و لغزانی چون عبدالقادر را به مشاوريت گمارد؟

آنجا که از مهر و –ديگر جنرال عبدالقادر همچو روياهای رنگين را در سخنان نيز –مهربانی ويژه محمد داوود در برابر خويشتن خويش با آب و تاب ياد ميکند

:ميتوان ديد

روزی داوود خان . پنج ماهی از سوق شدنم به احتياط ميگذشت: جنرال عبدالقادرکشنبه بود، روز شنبه با ي» !يک دفعه پيش مستغنی برو«: مرا احضار کرد و گفت

رهبر هدايت داده که مصروفيت موقتی برای تو ترتيب : گفت. پيش مستغنی رفتمتو به . عظيم خان وزير سابق فوايد عامه رييس تفتيش تعليم و تربيه است. بدهيم

پندارنو

Page 97: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

97

بخش تعليم و تربيه نيروهای هوايی و زمينی بر عهده . عنوان معاونش کار کنيکی از آنها . وای زمينی کار ميکردنددو نفر ديگر هم در بخش تفتيش ق. تست

او را اضافه ] عبدالقادر[جنرالی بود که اول در قومندانی مدافعه هوايی بود و من جنراِل دزدی بود که حتا نان خشک . او را از کار برکنار کرده بودم. بست کرده بودم

.عسکرها را هم دزدی ميکرد

کار در تفتيش چگونه بود؟: پرويز آرزو

/ کتابی در چهل و پنج. .بيشتر به قوای هوايی ميرفتم. کار ميکرديم: عبدالقادرجنرال آن را به عظيم خان . پنجاه صفحه، در مورد تعليم و تربيه هوايی و تفتيش آن نوشتم

بسيار «عظيم خان آن را مطالعه کرد و گفت . که رييس عمومی تفتيش بود، دادمداوود خان دستور داد، فوری آن را . دکتاب را پيش داوود خان بر. »عالی نوشتی

همين کار را هم . چاپ کنند و به هر شعبه بخش هوايی يک جلد از آن داده شودداوود خان با . به هدايت داوود خان صدهزار افغانی جايزه نقدی دريافت کردم. کردند

.اين کار ميخواست مرا تشويق کند

: نامش پوشيده ماند، مينگارد يک تن از افسران بازنشسته که خواهش کرده است،. اوالً دريافت مبلغ صدهزار افغانی جايزه نقدی از سوی محمد داوود ناممکن است"

اگر آن مرحوم صد سال ديگر هم زنده ميماند، چنين مبلغی را به نور چشم خود هم او . ناممکنتر از ناممکن اول، نوشتن چهل صفحه توسط جنرال قادر است. نميداد

سطح و سويه الزم برای نوشتن يک مقاله مختصر را ندارد چه رسد به حتا امروز چهل سال پيش و تاليف اثر بکری که مستحق جايزه نقدی يکصد هزار افغانی

شايد قادر خان پس از خواندن يا . اين دو موضوع هيچ امکان ندارند. گرديده باشدالد حسينی، به فکر خ" کاغذپران باز"شنيدن اخبار مربوط به بازار پرفروش کتاب

"! اين ادعای صد هزار افغانيگی افتاده باشد

يک صد هزارافغانی که جنرال عبدالقادر ميگويد : "دگروال خان آقا سعيد مينويسدداوود خان به من مکافات نقدی داده بود، شايد همان پولی بوده که به دستگاه

استخبارات قلمداد نموده و احتماالً قادر خان خود را همکار. استخبارات داده ميشد

پندارنو

Page 98: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

98

در دولت . اين فريبکاری را به قسم بخشش شخصی به خود حساب کرده استبسيار کم بود و اگر اجرا ميگرديد به تمام کسانی منظور " بخشش نقدی"جمهوری

معلوم ميشود که جنرال عبدالقادر پولهای . ميشد که در آن موسسه کار کرده بودندنامه به ." (را بخشش به خود دانسته و فخر فروشی ميکنداجرای امور استخباراتی

) سايت فردا/ سياه سنگwww.farda.org/farda_new/Articles_new/13_updates/131100/ar

ticles_Khan%20Aqa_Said.htm.

ديپوهای هر جزوتام : "سترجنرال محمد نبی عظيمی در همان زمينه نگاشته استخرد و بزرگ اردو انباری بود از آن گونه تعليم نامه ها که کسی نه حوصله ديدنش

)2013نوامبر 23/ چهلستون" (.را داشت ونه فرصت خواندنش را

البته، جنرال عبدالقادر برای آنکه زمينه های نگارش نخستين کتابش را پذيرفتنی ساخته باشد، اينجا و آنجا از شور و گرايش بيکرانش به مثنوی معنوی موالنا جالل الدين، شهنامه فرودوسی، طال در مس دکتر رضا براهنی، افغانستان در مسير تاريخ

محمد غبار و پژوهشهای چند نويسنده روسی و امريکايی فراوان ياد کرده عالم .)در آينده به اين بخش بيشتر پرداخته خواهد شد. (است

دمی با دوستان يکرو

[][][][][][][][][][]

محمد نبی عظيمی، سيد حسن رشاد، نسيم سحر و خان آقا : درود به چهار يار گرامی سعيد گران ارج

با داشتن دوستانی . برای همه پيامهای مهربانانه تان از آغاز تا امروزسپاسگزارم چون شما به خود ميبالم و يادداشتهای خوب و روشنگرانه تان را بهترين پاداش

.ميدانم

پندارنو

Page 99: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

99

هرگز از " خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر"چنانی که بارها گفته ام، برای نقد کار نخواهم گرفت، زيرا هواخواهان رويکردها و سرچشمه های جهادی و مائويستی

اين : شرمگين و نازک نارنجی وی در الی استعاره و نيش و کنايه خواهند گفت .ديدگاه از کين کهن سياسی و سازمانی برميخيزد

را آگاهانه برای هواداران و " نازک نارنجی"و " شرمگين"شناسه های ه توان دفاع از او را دارند تا دوستداران جنرال عبدالقادر آوردم؛ زيرا ميبينم که ن

هرآنچه جنرال صاحب گفته، خوب کرده و به اصطالح «بيايند و به آواز بلند بگويند و نه شهامت ايستادن در »گفته است" شيرواری"گفته و " نرواری"عاميانه

رخ مينمايند و اندوهگينانه " چهلستون"از همانرو، آزرمگينانه در . کنارش را .واپس ميروند

زيرا نامبرده نه خلقی خلقی : چرا جنرال عبدالقادر مدافع ندارد؟ پاسخ ساده استپس از دو بار خواندن . بود، نه پرچمی پرچمی و نه کدام کاره ديگر

او را آدمی دارای سويه بسيار پايين آگاهی، سودجو، " خاطرات سياسی"يشگاه بدزبان، گزافه گو، مطلب آشنا، ستمگر بر فرودستان، فروتن در پ

.فرادستان و پله بين ترحم برانگيز يافته ام

هنگامی که منافعش از نوک قيف خلقيها تامين ميشد، دست به سينه در بارگاه نور محمد تره کی و حفيظ هللا امين خميد؛ هنگامی که

رويای رسيدن به شکوه و دبدبه کرسی وزارت دفاع چشمانش را امين زد و وانمود ساخت که خيره ميساخت، لگدی به مرده تره کی و

پس از رفتارهای ! از ريشه پرچمی و هوادار ببرک کارمل بوده استنوسانی و دو پهلو در دامان بخشايشگر جناح پرچم، همينکه دريافت

کفه داکتر نجيب هللا در ترازوی حزب سنگينی ميکند، دست به نجيب سه چهار مرتبه دهانم را: "شهکارهايی زد که خودش ميگويد

البته، گلها به روی خوانندگان، جنرال ). 403برگ " (بوسيد

پندارنو

Page 100: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

100

با طول و تفصيل نوشته " خاطرات سياسی" 308عبدالقادر در برگ اش نسوار نيز " بوسيده شده"است که چگونه با همان دهان

!ميکشيد

پس از آنکه روزگار فرمانروايی حزب دموکراتيک خلق افغانستان پايان يافت، او در من ميخواستم که : "فندهای تازه تر گرديد و خود را بيشتر به زمين زدجستجوی تر

" !مرا نه به عنوان خلقی، نه به عنوان پرچمی بلکه به عنوان ميانه رو بشناسندبازار ندارد، سر از روزن ديگر " ميانه روی"وقتی دريافت که فيشن ). 361برگ (

ميکردم، دو جناح خلق و پرچم بعضی وقتها که کمی احساساتی برخورد : "برآوردبرای ايکه مرا بدنام کنند و مارکی هم به من بزنند، ميگفتند که من مائويست

)/ 391برگ (بعضيها ميگفتند که من مائويست هستم )/ "209برگ " (.هستممن يک مليگرا بودم، )/ "410برگ ." (خلقيها ميگويند که من مائويست هستم"

هفت بار به دکتور پرويز و در فرجام، سراپا ) 419برگ ." (هستم و خواهم بود !من مسلمان هستم و به وحدانيت خداوند عقيده دارم: آرزو گفت

! اگر مانند خودش باشد! آيا چنين آدمی ميتواند مدافع داشته باشد؟ شايد آری

از تيرکش همه سنگرهای پيشگفته، بيانی که جنرال عبدالقادر به کمک آن به به ويژه ببرک کارمل –ندپايگان حزب دموکراتيک خلق افغانستان سيمای رهبران بل

ميپردازد، نه تنها ادبی و سياسی نيست، بلکه با هر سنجشی، دور از تهذيب – .است

در نقش کسی که نزديک به چهل سال خواننده ادبيات سياسی و شبنامه ه ام های دو جنبش چپ و راست در افغانستان بوده ام، هرگز نديده و نشنيد

از گروههای مائويستی تا (که سرسختترين دشمنان ايديولوژيک و سازمانی با چنين –آنهم پس از مرگش –، ببرک کارمل را )تنظيمهای جهادی

.برچسپهای نازيبنده و بی ادبانه کوبيده باشند

پندارنو

Page 101: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

101

و شيوه برخورد با دگرانديشان و حتا " تهذيب مخالفت"کسی که ته باشد، بايد از فراگرفتن الفبای آداب دشمنان سياسی خود را نياموخ

چنين آدمی مجاهد باشد يا مائويست، خلقی باشد يا . معاشرت بياغازدپرچمی، در خدمت ارتش سرخ شوروی پيشين بوده باشد يا

پيشخدمت نيروهای ناتو و ايساف، در گام نخست لکه ننگ تشکيالت . و همباوران سياسی خود است

خويش گاه دست به " خاطرات سياسی"جنرال عبدالقادر در همين : بايد بيفزايمبهترين تحليلها و بررسيها نيز زده است؛ مانند دست داشتن در قاچاق ترياک، رشوه

که ... ستاندن از زيردستان و مردم، بم افگندن بر باشندگان سرزمين خودش و ه کارنامه دنبال. شماری از آنها در بخشهای چهارم تا چهاردهم بررسی شده اند

.تکاندهنده وی از زبان خودش را در آينده نزديک خواهيد خواند

...يار زنده، صحبت باقی

)بخش سيوم(

[][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][]

هر باری که جنرال عبدالقادر زبان ميگشايد، به شيوه های گوناگون از خاطره يی که انگار گژدم اين يادواره تلخ در جريان . آه و شيون ياد ميکندهرگز يادش نميرود، با

از دست دادن بورس : "شش دهه پسين هر شب و هر روز روانش را نيش ميزندبيشـتر از ده بار " خاطرات سـياسی"نامبرده در "! 1950آموزشی امريکا در دهه

تحصيل در من از امکان ادامه. ديگران همه برای تحصيل امريکا رفتند: "ميگويد ."امريکا باز ماندم

پندارنو

Page 102: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

102

گفتار –اگر از گراف گزافه هايش بکاهيم –يکی از برازندگيهای جنرال عبدالقادر از همانرو، نميتواند رشک . هرچه در دل دارد، بر زبان می آورد. فورانی اوست

. يافته در امريکا را فراموش کند_ورزی ديرينه اش در برابر همرهان آموزشدر بخشهای آينده . (ميخواند" امريکايی"فسران افغانستان را به کنايه نامبرده آن ا

.)از زبان خودش خواهيم خواند که با آنها چه برخوردهای خونباری داشته است

کسانی که شايستگی نداشته باشند و از نگاه انديشه و "به گفته خان آقا سعيد، قوم، لسان وغيره پناه شخصيت مورد قبول مردم نباشند، به عواملی چون منطقه،

اين گفته نغز، در پيرامون ". ميبرند تا از آن طريق بتوانند مطرح شونداو که تازه از رونق واويالها . سنگرگيريهای کنونی جنرال عبدالقادر درستتر می آيد

و ستيزه های زبانی و زادگاهی آگاه شده است، برگزيده نشدنش برای بورس امريکا ميدهد تا مگر اينگونه از " قومی"رنگ و روغن – پس از شصت سال –را

:پشتيبانی گروهی برخوردار گردد

قرار بود . برج ثور هياتی از امريکا آمد. بود] 1957[بهار . به صنف سوم رسيديم"معانيات صحی را . کسانی از بين ما برای ادامه تحصيل در امريکا انتخاب شوند

در بين آن شانزده نفر، دو نفر از . سالم بوديمشانزده نفر از شصت نفر . انجام دادندما شانزده نفر را برای . يک نفر هم از فراه بود. من و فضل احمد: هرات بودند

گفتند برای يک معاينه ديگر بايد به بيروت . معاينات صحی به عربستان بردندوز به ما را برای يک هفته ده ر. امريکاييها در آنجا پايگاه نظامی داشتند. برويم

شما سالم و : "به ما گفتند. معاينات چشم خود را آنجا انجام داديم. بيروت بردند ".آماده هستيد

: من به دفتر نورمحمد ارسال رفتم و گفتم. به کابل برگشتيم و به وزارت دفاع رفتيمخان محمد خان برآمد و ." يا شما يا مرستيال صاحب ما را ببيند. ما آماده هستيم"

" در معاينات صحی کامياب شدی؟! خوب بچيم: "گفت. سراغ من آمد مستقيم بهدستش را دراز کرد و از دريشی !" موافقت است. کامياب شدم! بله صاحب: "گفتم

به قوم چی : "گفت." از هرات: "گفتم" از کجا هستی؟: "من گرفت و گفتول : "مگفت. دريشی ام را رها کرد." افغان هستم. من قوم ندارم: "گفتم" هستی؟

: بعد از آن نور محمد ارسال نتيجه راخواند. خان محمد خان همه را ديد!" زده شدم

پندارنو

Page 103: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

103

نام من و . نام دوازده نفر را خواند." فالنی فالنی فالنی اين طرف بيايند و بايستند"آن سه نفر فضل احمد از هرات، قيوم از فراه و يک نفر هم . سه نفر ديگر را نخواند

) 47و 46برگهای ." (از پغمان بود

شصت نفر را انتخاب . ما را انتخاب کردند که آمريکا برويم. هيئتی از آمريکا آمد"ما را روان کردند عربستان سعودی، يک . شانزده نفر ما صحتمند برآمديم. کردند

برای معاينات آخری ما . ، فعالً هم هست"دهرام"ميدان هوايی آمريکاييهاست به نام برای ما . رفتيم، معاينه شديم، پس آمديم که برويم آمريکا. ن کردندرا در اينجا روا

اين خاطرات يک تاريخ ديگر دارد که . هر کدام يکدست دريشی داده بودند که بپوشيماز آنجا که آمديم، ما را محکم گرفتند که چهار نفر ما که . کوتاه برای تان ميگويم

انمحمد که معاون وزير دفاع ما را ، خ)تضاد قبيلوی شدت داشت(غير پشتون بوديم از مشرقی انتخاب کردند، چهار نفر ) از بين ما پشتونها بودند(سيال بود، دوازده نفر

. کشيدند و گفتند شما برويد) دو تا از هرات يکی از فراه و يکی هم از پغمان(ما را : تيمما گف". دريشی را بدهيد: "گفتند. ما را کشيدند و ما رفتيم پشت کار خود

وهللا : "هرچه زدند، ما گفتيم. ما را زدند ما دريشی را نداديم". دريشی را نميدهيم"دسمبر 21"/ جامعه باز"گفت و شنود با گزارشگر روزنامه . (نداديم!" که بدهيم

2012(

مريکا بهشت برين نبود و نيست که نرفتن به آن داغ ناسور و اينهمه اپشتون و "آنهم، دو قاش ساختن ماجرا به با . سوزان بر دل و جگر گذارد

، هفت روز "غيرپشتون"درست می آمد، اگر عبدالقادر جوان " غيرپشتون .نخست، شانس رفتن به روسيه را نيز از دست ميداد" محروميت"پس از

اين بار . يک هفته بعد هيات ديگری برای انتخاب محصلين آمد: "جنرال عبدالقادرنفر برای تحصيل در رشته هوايی در شوروی 60. /.../ هيات از شوروی آمده بود

)48برگ . (من هم يکی از آنها بودم. انتخاب شدند

پندارنو

Page 104: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

104

در برج سنبله، هيئتی از شوروی آمد باز ما را انتخاب کردند، : جنرال عبدالقادرهمين پغمانی که حبيب الرحمن . باز گفتند که برای هوايی ميگيريم. نگفتند که شوری

آن چهار نفر : "گفت." دفعه پيش هم ما را گرفتيد، ولی نبرديد: "فتنام داشت گفردايش ما . شصت نفر انتخاب شديم. باز ما چهار نفر به چنگک بند مانديم" براييد

پاسپورتهای ما را به دست مان دادند که سرشان نوشته . را بردند به ميدان هوايیر ما چهارده نفر پيلوت از ميان همين شصت نف. رفتيم". سی سی سی پی"است

)2012دسمبر 21"/ جامعه باز"گفت و شنود در روزنامه . (شکاری شديم

چه دردناک است هنگامی که ميبينيم عبدالقادر در بيست و دو سالگی با خردمندی من «): اگر راستی چنان گفته باشد(ستايش انگيزی به خان محمد مرستيال ميگويد

ر آستانه هشتاد سالگی با چليپا کشيدن بر شش دهه و و د» .افغان هستم. قوم ندارممی " قومی"اندی پيشينه آگاهی مارکسيستی واپس خود را به گرداب وابستگيهای

.اندازد

هويت "و حتا " هويت قومی"آيا او نميداند که باورمندان انديشه چپ در قفسهای رکسيزم نميگنجند؟ فراموش نشود که همچو دغدغه ننگين در قاموس ما" ملی

.ناميده ميشود" گرايش فرتوت ارتجاعی"

گذشته ازينها، تب خاوری جنرال عبدالقادر هميشه باالست، چنانی که ديدار با هر ميگردد و با گرسنگی ويژه " رويداد فراموش نشدنی"شهروند امريکا برايش

:ميگويد

هوايی من قومندان هوايی بودم و هنوز قومندان مدافعه. بود] 1973[ ۱۳۵۲سال "اولين باری . رفتيم. دعوت در خانه اتشه امريکايی ترتيب داده شده بود. نشده بودم

. امريکاييها مرا کامل مطالعه کرده بودند. بود که با امريکاييها تماس برقرار ميکردمبعد از هفت ثور هم اولين سفيری که به ديدن . ميدانستند که کی هستم و چه ميکنم

سفير امريکا با من مالقات کرد نه با تره . بود] ادولف دبس[ من آمد، سفير امريکامعلوم شد . در خانه اتشه امريکايی کسی به زبان روسی به من خوش آمد گفت. کی

)108برگ . (که نايب سفير امريکا در کابل است

پندارنو

Page 105: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

105

سپس آن را در مخلوط زردی و سفيدی تخم . امريکاييها گلپی را کمی جوش ميدهندآرد و زرده تخم مرغ پخته ميشود و . نند و در روغن سرخ ميکنندمرغ و آرد ميز

کمی ديرتر ماهی و کچالو . گلپی تقريباً نيمه خام ميماند. حرات به گلپی هم ميرسد .غذا آوردند و صحبت کرديم. آوردند

پيرامون چه مسايلی صحبت شد؟: پرويز آرزو

از اين . به دعوتهای ما نمی آيیميگفتند . ابراز عالقمندی ميکردند: جنرال عبدالقادرمهمانی شب رخصتی هفته آينده را .. آن دعوت از اتشه نظامی مدافعه بود. پس بيا

.آنجا هم رفتم. اتشه هوايی امريکا ترتيب داده بود

شما را هم . پيش از اين از رابطه نزديک ستار خان با امريکاييها گفتيد: پرويز آرزوميخواستند شما را . سفير هم در آنجا حضورداشت معاون. تنها دعوت کرده بودند

حذب کنند؟

)109و 108برگهای . (مرا مطالعه ميکردند! طبعاً نه: جنرال عبدالقادر

پندارنو

Page 106: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

106

)بخش سی ويکم(

[][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][]

.دعوت بوديمشب ديگر به خانه اتشه نظامی زمينی امريکا : جنرال عبدالقادر

آنجاهم رفتيد؟: پرويز آرزو

ما ميخواستيم وانمود کنيم که با هيچکس ارتباط . آنجا هم رفتم: جنرال عبدالقادردر اين مورد بين . چپ هم نيستيم، راست هم نيستيم و برای وطن کار ميکنيم. نداريم

)110برگ . (خود به توافق رسيده بوديم

. اولين سفيری که به ديدنم آمد، سفير امريکا بود بعد از هفت ثور: جنرال عبدالقادرهمين اتشه هوايی که پيشتر در مورد ديدار و صحبتهايم با او گفتم، سفير را

)110برگ . (همراهی ميکرد

عالوه بر اين سه ديدار با اتشه های نظامی امريکا در کابل، آيا تماس : پرويز آرزو و ديدار ديگری هم با امريکاييها داشتيد؟

زمانی که قومندان مدافعه هوايی بودم، قومندان قوای بحرالکاهل : جنرال عبدالقادرسفارت افغانستان به مناسبت آمدن او ضيافتی . امريکا به افغانستان دعوت شد

قومندان عمومی قوای بحرالکاهل . ترتيب داده بود و مرا هم دعوت کرده بودندری که نوار سر شانه اش آن را مشخص امريکا مردی قد کوتاه بود با يونيفورم بح

طبق رسم دپلوماتيک برای استقبال از مهمانان در . تيودور ايليوت سفير بود. ميکردقومندان قوای بحرالکاهل در جای اول ايستاده . تاالر سفارت امريکا ايستاده بودند

. بود خانم تيودور ايليوت در کنار ش ايستاده بود و سفير کنار خانمش ايستاده. بوددر تاالر مهمانخانه با قومندان بحرالکاهل امريکا . با کمی تاخير به ضيافت رسيدم

گپهای من و . سفير امريکا فارسی ميدانست. من انگليسی نميدانستم. دست دادمآن روز برای اولين بار فشار سياسی . قومندان عمومی بحرالکاهل را ترجمه ميکرد

پندارنو

Page 107: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

107

شدم، از دور فهميدم سفير امريکا نام مرا به همينکه داخل تاالر. را حس ميکردمبرخورد . فهميدم در مورد من به او معلومات ميدهد. قومندان بحرالکاهل ميگويد

)111برگ . (چيزهايی پرسيد و من جواب دادم. بسيار صميمی با من کرد

.طبيعی است که چنين مالقاتهايی با شورويها هم داشتيد: پرويز آرزو

به خاطر اينکه . ما نيازی برای مالقات با شورويها نداشتيم! نه: جنرال عبدالقادرما آنچه را مطابق منافع خود ميپنداشتيم، عمالً به . مشاورين شان پهلوی ما بود

.شورويها ميگفتيم

.در عين حال، شما نسبت به آنها عمالً گرايش و عالقمندی داشتيد: پرويز آرزو

شتيم و عمالً هم به آنها ميگفتيم که کدام کار عمالً سمپاتی دا: جنرال عبدالقادر .کدام برخورد درست نيست. درست نيست

آنها را در جريان گپها و مسايل قرار ميداديد؟: پرويز آرزو

.من جاسوسی نميکردم. به هيچوجه: جنرال عبدالقادر

.منظور من بيشتر همکاری و ابراز عالقمنديهاست: پرويز آرزو

را برای خود محفوظ داشتيم که هر ما اين استقالل . به هيچوجه: جنرال عبدالقادر )112برگ . (چه بخواهيم ميکنيم

برای نشان دادن تب سوزان و پنهان نشدنی امريکاخواهی جنرال عبدالقادر همين نيازی نيست پرداخته شود به اينکه نامبرده در نگاه . گفتاوردها بسنده خواهند بود

می آمد، نه در ديدگاه فالن قوماندان يا اتشه يا سفير امريکا در " بزرگ"خودش ] شورويها[آنها (ساده دکتور پرويز آرزو افغانستان؛ ولی او چرا در برابر پرسش من . به هيچوجه: "با دستپاچگی ميگويد) را در جريان گپها و مسايل قرار ميداديد؟

مگر او از جاسوس بودن يا نبودن پرسيده بود؟." جاسوسی نميکردم

او را پذيرفت؛ ولی پس از خواندن " من جاسوسی نميکردم"تا اينجا ميتوان ادعای زيرين چه بايد گفت؟ اعتراف ضمنی

پندارنو

Page 108: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

108

تفاوت ما با تره کی و امين و کارمل وسعت نظر ما در شرايط : "جنرال عبدالقادربه همين خاطر . عقربک روشنفکری ما گاهی به شرق ميزد و گاهی به غرب. بود

اما بيشتر با وزارت . هم بود که ما احتماالً مورد توجه همه نيروهای شوروی بوديمهمانطور که چند بار . چون مشاورين ما از آن وزارت بودند. دفاع ارتباط داشتيم

. يادآوری کردم دو شاخه قدرت در شوروی با مسايل افغانستان سر و کار داشتکميته مرکزی حزب کمونيست شوروی و سازمان کی جی بی با پرچميها ارتباط

وزارت کی جی بی صالحيت مداخله در کار. داشت و وزارت داخله و دفاع با خلقيها. و من اگر مساله يی بوده، زير کنترول وزرات دفاع بودم. دفاع و داخله را نداشت

)208برگ (

خواهيد گفت از اين گفته جنرال جنرال عبدالقادر تنها برمی آيد که خود را بزرگتر از انديشه " عقربک"تره کی، امين و کارمل نمايانده و در بدترين گزينه با اعتراف به

وانمود کرده است که در بيگناهی و ) گاه به شرق ميزد و گاه به غرب(تی اپورتونيساگر مساله يی بوده، من زير کنترول وزرات "يی نبوده، و " مساله"نا آگاهی اوالً

.ناميدن باشند" جاسوس"و اينها نميتوانند نشانه های خوبی برای "! دفاع بودم

ناميدن باشند؛ از همينرو، " جاسوس"ميدانم اينها نميتوانند نشانه های خوبی برای در بخشهای آينده با آوردن امانتدارانه اعترافات صريح جنرال عبدالقادر در برگهای

نشان خواهم داد که او چگونه " خاطرات سياسی" 401و 400، 399، 371گزارشهای نهانی در پيرامون شخصيت و کارکردهای سياسی ببرک کارمل را به سه

ديميتری اوستينوف، اندری گروميکو و بوريس (ان کاخ کرملين تن از باالنشينميداد و چگونه با قلم و کاغذی که پوليکوف به او داده و گفته بود ) پناماريوف

آنگاه، . ، مينوشت و ميگفت و ميسپرد"نظرت را در باره سليمان اليق بنويس": خواهم پرسيدفروتنانه از هواخواهان شرمگين و نازک نارنجی جنرال عبدالقادر

جاسوسی شاخ دارد يا دم؟

پندارنو

Page 109: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

109

)بخش سی و دوم(

[][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][]

هر چه جنرال عبدالقادر : "نوشته است" چهلستون"يک تن از خوانندگان گرامی در خاطرات سياسی خويش ميگويد، سياه سنگ آن را رد ميکند، زيرا در موضع

."سياسی قرار دارد مخالفت

به پاس گاليه آن خواننده، امشب بر سخنان زيرين جنرال عبدالقادر چليپا نخواهم از افسران پاکنهاد و آزاده ارتش افغانستان خواهش ميکنم، پس از خواندن . کشيد

.بخش کنونی، آنچه شايسته ميبيند، بنويسند و روشنی اندازند

خل ميشدی، ميفهميدی که همه از باال تا پايين وقتی که در کار دا: جنرال عبدالقادربعد . چور بود، مثل حاال. به استثنای شخص داوود خان مشغول خورد و برد هستند

اما . تره کی آدمی بود که کمتر به اين چيزها عالقه داشت. از هفت ثور هم چنين بودم خان به دست حفيظ هللا امين پنجاه مليون دالر و ديگر داراييهايی که از خانه نعي

. آمده بود، به شمول سی و پنج خشت طال و شصت و چند دانه پوند طاليی را خوردبعد از هفت ثور وقتی اين دارايی از خانه نعيم خان به دست آمد، من آن را به جمع

. اما از آنجا که ميثاق به امين فروخته شده بود، مطيعش بود. کريم ميثاق قيد کردمو 128برگهای . (در هوا زدند. آن را بردند. دولت قيد نشدآن دارايی به حساب

129(

بگير به باغت، ببند "ميگوييم . ما هراتيها يک ضرب المثل داريم: جنرال عبدالقادراما کشتن مردم بيموجب و بی محاکمه چه معنا دارد؟ ما برای از بين ". به تاکت

ا بر ما تحميل کرد، چه بوده اما عاملی که اين تالش ر. بردن يک سيستم تالش کرديمتاريخ از من . مليونها دالر پيشم بود. است؟ برای من منافع شخصی مطرح نبود

بپرسد که آيا يک پول را به نفع شخصی خود مصرف کرده ام؟ اين حق مردم و حق اگر من در برابر نارساييهای حزب مبارزه . تاريخ است که مرا محاکمه کنند

پندارنو

Page 110: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

110

من ثابت ميکنم که با نظام مخالفت . ند مرا محاکمه کنندنميکردم، مردم حق داشتمن موافق آمدن قوای شوروی به . به اعدام محکوم شدم. به زندان افتادم. کردم

با وزير دفاع شوروی، با وزير . من ثابت ميکنم که مخالفت کردم. افغانستان نبودمشوروی با خارجه شوروی و با پناماريوف رييس بخش بين المللی حزب کمونيست

به همين خاطر من خود » .اشتباه کرده ايد«: گفتم. صراحت نظر خود را مطرح کردمجوان . تجربه سياسی ما کم بود. وجدانم مرا برائت ميدهد. را در تاريخ برائت ميدهم

اما عامل چه بود؟ ما هر روز بدبختيهای مردم . احساسات بر ما غلبه داشت. بوديمتاريخ بود که ! هو برادر. و گدايی گری و فحشا را ميديديم گرسنگی. خود را ميديديم

)223و 222برگهای . (آن بدبختيها افغانستان را برای ما به ميراث گذاشته بود

شما را کارمل صاحب ميخواهد«: شاه محمد دوست آمد و گفت: جنرال عبدالقادرمادر و خانواده ام . حوصله و توان بيشتر نداشتم» چه ميخواهد؟«: من گفتم» .ببيند

در . خانه يی داريم. هرچه ديدی بس است. هم اصرار ميکردند که ديگر بس استقالين بافی «: به من گفت. خانم من ميتوانست قالين ببافد. همينجا زندگی ميکنيم

خودم هم ميتوانم رنگ . تار را خودم ميرسيم. فمسالی دو تخته قالين ميبا. ميکنممن هم ترازويی ميگيرم و کچالو ! بابا«: به من گفت. پسرم قدير خردسال بود» .بدهم

» .ميفروشم

پس از . حفيظ هللا امين به يادم آمد. خيلی متاثر شدم. آن صحنه هرگز از يادم نميرودکيلويی و يک بکس پوند هفت ثور در خانه نعيم خان، سی و پنج خشت طالی يک

. هياتی را مقرر کردم که آن دارايی را حساب کند. طالی هاشم خان به دست آمدهياتی از . بانک مرکزی افغانستان در آن زمان در چارچوب وزارت ماليه کار ميکرد

پس از «من به هيات هدايت دادم که . بانک مرکزی بايد آن دارايی را تحويل ميگرفتيی به هيات بانک مرکزی، يک نقل از سند تسليم دهی را پيش خود تسليم دهی دارا

يک کاپی را به وزير ماليه که ميثاق بود، بدهيد و يک کاپی تسليم گيری . بگذاريد... تو برو «: امين ميگفت» .وزارت ماليه را به من بياوريد تا من خاطر جمع شوم

من و تو و وطنجار بين .. .برو «منظورش اين بود که » ...باز من و تو و وطنجار » .هم تقسيم ميکنيم

پندارنو

Page 111: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

111

: به پسرم گفتم. همان صحنه به يادم آمد» ميروم کچالو ميفروشم«: وقتی پسرم گفت ».به آن روز هم نميرسيم! بچم«

و سرنوشت طالها چی شد؟: پرويز آرزو

.احتماالً ميثاق هم. امين زد: جنرال عبدالقادر

و وطنجار؟: پرويز آرزو

آن . وطنجا را که ميديدم، يک جوره دريشی داشت. مطمين نيستم: عبدالقادرجنرال مثل آيينه که نور را انعکاس . را آنقدر اتو کرده بودند که روی آن برق افتاده بود

.ميدهد، برق ميزد

يک دريشی داشت؟: پرويز آرزو

اما . ميکردمعموالً لباس نظامی به تن . يک جوره دريشی ميپوشيد: جنرال عبدالقادرآنقدر اتو شده بود که . گاهی در دعوتها و ضيافتها همان دريشی را به تنش ميديدم

تا جايی که شنيدم در . پارچه دريشی اش زير اتو خاصيتش را از دست داده بود )339و 338برگهای . (اواخر زندگی هم وضع اقتصادی بدی داشت

پرسشهايی از خواننده

ليون دالر و داراييهای ديگری که از خانه نعيم خان به پنجاه م"آيا درست است که دست آمده بود، به شمول سی و پنج خشت طالی يک کيلويی و يک بکس پوند

به کيسه حفيظ هللا امين رفتند؟ آيا کريم ميثاق در آن خورد و برد " طالی محمد هاشمبه آقای ميثاق آيا کسی ميتواند اين پيام را هنگفت مليون دالری با وی همدست بود؟

برساند؟ اگر رساندنش دشوار باشد، آيا کسی خواهد توانست شماره تلفون نامبرده بفرستد؟) سياه سنگ(را به من

مطرح نبوده " منافع شخصی"آيا درست است که برای جنرال عبدالقادر هرگز ) 29برگ (است؟ اگر اعترافات آشکارش به رشوه ستانيهای سيستماتيک در هرات

نزدش بوده " مليونها دالر"ره به فراموشی بسپاريم، آيا ميتوان باور کرد که را يکس است؟" يک پول را به نفع شخصی خود مصرف نکرده"و به گفته خودش

پندارنو

Page 112: نگاهی به خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر

/http://pendar.forums1.net خاطرات سياسی جنرال عبدالقادر صبور هللا سياه سنگ داکتر )درگفت و گو با دکتور پرويزآرزو(

112

من موافق آمدن قوای شوروی به "آيا هنگامی که جنرال عبدالقادر ميفرمايد حزب کمونيست اتحاد راست ميگويد؟ آيا او ميتوانست به رهبران ." افغانستان نبودم ؟»شما اشتباه کرده ايد«شوروی بگويد

آيا کسی که به گفته خودش از پانزده شانزده سالگی عضو حزب توده ايران بوده، با لنينيزم آشنايی ژرف داشته و سالها پيش از تاسيس حزب دموکراتيک -مارکسيزم

را به دوش » دوسازمان جوانان انقالبی ار«خلق افغانستان رهبری شبکه زيرزمينی : داشته، ميتواند در آستانه پنجاه سالگی ژست ابريشمين نوجوانانه بگيرد و بگويد

؟"احساسات بر ما غلبه داشت. جوان بوديم. تجربه سياسی ما کم بود"

اگر همچو گپی از زبان سپاه انقالب، عضو آزمايشی سازمان دموکراتيک جوانان يا يا هر سازمان چپ و راست سياسی (فغانستان عضو تازه دم حزب دموکراتيک خلق ا

شنيده ميشد، شايد يک خرده پذيرفتنی مينمود؛ هنگامی وزير دفاع و مقام ) ديگر: ، مويه کنان می افزايد1980بلند رتبه حزبی و دولتی در آشفته ترين سالهای دهه

چندان حزبی ] دموکراتيک خلق افغانستان[من به اين نتيجه رسيدم که حزب "چنين آدمی نياز به تيمار و برخورد دلسوزانه دارد، نه به کينه ) 27برگ " (تنيس

.سياسی

ادامه دارد

پندارنو