145

پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

  • Upload
    others

  • View
    28

  • Download
    0

Embed Size (px)

Citation preview

Page 1: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن
Page 2: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

گپدیل علی عبدالرضایی

Page 3: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

نشر کالج شعر

www.kalejsher.com

گردآورندگان: آمنه باجور ـ مهیار صابری

ح جلد: امیرحسین جاویدمهرطر

صفحه آرا: فاطمه قهرمانی

5931سال انتشار:

چاپ اول

Page 4: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

4گپ / دیل

تمهید اول

.دادمـی نسبت او به را چیزهایی که کلمات از ایدنباله .بودم هخواند دنباله با همیشه را عبدالرضایی علی نام

.بـود انگیـز هیجـان و جالـ،، مرمـوز برایم همیشه آخری این .فکرپرداز و ادبی پردازشاعر، نویسنده، نظریه

آشـنا عبدالرضایی علی با کهاین بود، تا پُر کن دهان عنوان یک تنها برایم پیش وقت چند همین فکرپرداز، تا

جدیـد چیزهـای بلنـد چنـدان نـه زمانی بازه همین در .شدم کالمهم او با و نشستم هایشبحث پای و شدم

باشد؛ فکرپردازی. چیز یک حاصل توانستمی تنها شدم که آشنا متفاوتی نگاه نوع با و شنیدم او از زیادی

آزادانه که جایی .است زیعبدالرضایی در فضای مجا علی هاییادداشت منتخبی از شماست مقابل که کتابی

را هـایش و فکرپـردازی تفکـرات حاصـل واقعی، معنای به و پرداخته نظراتش نقطه بیان به سانسور بدون و

کرده، تعریف ایخاطره یا کرده دلی و درد جایی اگر داده است. حتی قرار همه اختیار داشتی در چشم بدون

بوده است. اشفکرپردازانه کارکرد دنبال به

بـر "گپ دیله" .شود آوری گرد عبدالرضایی علی پُر مغزتر و ترجذاب هاینوشته کتاب، تالش شده این در

اسـت. خالص نیست؛ تفکر نیست، داستان شعر ایدهای دیگری که از علی عبدالرضایی خواندهخالف کتاب

اندیشـه نهفتـه هـا السـ و اجتمـاعی درد هاتجربه، سال هاسال اشکلمه هر دل در که ایشده پرداخت تفکر

خواهد تغییر مختلف مسائل به را تاننگاه نوع هازمینه از بسیاری رو، در کتاب پیش مطالعه دارم یقین .است

کرد. چـرا خواهد شایانی گوناگون، به شما کمک رویدادهای پنهان زوایای بهتر شناخت آینده برای در و داد

بـه را فکـر کـردن چگونـه کنـد مـی تـالش ندارد، بلکه انیسخنر قصد هاآن بیان با تفکرات این صاح، که

بشر زندگی پیرامون رخدادهای بررسی برای ایتازه یزاویه همیشه دهد، نشان هاآن به و بیاموزد مخاطبانش

.دارد وجود

شود. گشوده عزیزان شما به روی آوانگارد یاندیشه در ایتازه درهای کتاب این یمطالعه با است امید

صابری یارمه

Page 5: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

5گپ / دیل

تمهید دوم

سـند ره در جایى حرف دل و عقل به هم مىگویند کدهد. مىست و معناى حرف دل مىگیلکى "دیلِ گپ"

افتند. غل، در همین نقطه تقاطع اتفاق مىهاى على عبدالرضایى افکرپردازى .اندو به این تقاطع نام خرد داده

ی هـای اى خواند، نظرم را یادداشـت هر جایی شنید و یا در هر صفحه درشود مطالبی که این روزها نمیمیان

گونه که چندین علی عبدالرضـایی وری شده است. در این کتاب، همانآجل، کرد که در کتاب پیش رو گرد

هست، چند و چندین منش گفتاری و نوشتاری را خواهید خواند.

ها را در مطالبی که قبلن مهیار صابری نیمـی از آن و من آن، ست؛ به طرز فجیعی خواندنیشان خواندنىهمه

را گرد آورده بود جا دادم که چیزی حیف نشود.

شوید به فکر، به شور، به شـعور و از همـه د؛ نخواند و نشنید. مدام دعوت میحیف است این همه را نخوان

بیشتر حتی به شعر.

اندیشید.شعورید و بیپس بخوانید، بشورید، ب

آمنه باجور

Page 6: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

6گپ / دیل

1

بقیـه شوند،می شاد کنندمی خلق را آن که قلیلی یعده تنها اما شود شاد شانزندگی که اندمعجزه منتظر همه

-توانـایی که شرطی به! اندنابغه همه اما. کنند خلق تا نیستند نابغه که باورند این بر کرده و تنیآب اندوه، در

هسـتند هاییآدم. بزند عر خر مثل داشت انتظار کبوتر یک از شودنمی ؛شود لحاظ کنندمی که کاری در شان

-آن از یکـی کنند؛ منمی چین دست را هابدترین کرده و پشت آن به اما دارند رو پیش را چیزها بهترین که

مه تو. روندمی پیش فقط گردند،برنمی هرگز اندکرده خراب را سرشان پشت هایپل تمام که هاییآن! هایم

کنـی، عوض را جهان که بزن لبخند. ستنخورده دست من مثل اتآینده اما داری، خرابی یگذشته من مثل

بگویـد اتزنـدگی کـه آیـد می پیش خواهی،می چهآن به پاسخ در. کند عوض اتچهره جهان که نده اجازه

"بهتـرین " برای بمانی منتظر ستا بهتر کنی، قبول را آن نباید هرگز تو بدهد؛ بهتری چیز نهایت در اما "!نه"

کـه روزی و آمـد دنیـا بـه کـه روزی دارد، بزرگ روز دو کسی هر زندگی! نیست بهتر معنای جز چیزی که

در همـه ما. نیست زندگی به دادن معنا جز چیزی زندگی معنای است، کشک گفتند چه هر پس! چرا فهمید

! نبـاش نگـران پـس کرد، خرابش توانمی بهتری اشتباه با اتنه و رفته باال اشتباهن که کنیممی زندگی ایخانه

بایـد کـه داری رو پـیشِ هـایی پـل ! باش زود ای،کرده خراب را سرت پشت هایپل یاگر همه نیست مهم

شود. خراب

Page 7: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

7گپ / دیل

2

مـرد بـا هـا زن! باشند مرد نهایت در و نباشند خاشاک و خس باشند، قوی باشند، بزرگ خواهندمی هاخیلی

زنـدگی . چیسـت زنـدگی داننـد مـی قماربازها تنها چون بازندمی کنندمی که قماری در تنها بازند،نمی عشق

راهـش سـر تواننـد مـی کـه اسـت خطـر طی در فقط. رودمی را خودش راه دهد،نمی شانخواسته به گوش

-ایـن بـا زندگی. کنندمی پیدا دوباره را آزادی که است مکث همین طی تنها و کند مکث ایلحظه بایستندکه

زنـدگی . انـدازد نمـی خطر به ما خاطر به را خودش ست،هستی اسمش که عظمت این دارد، که هست همه

فقـط ! هـا خـراش آسمان و تنومند درختان افتند؛می هاترینقوی اول بیاید که سونامی! ستخطرناکی سونامیِ

تـائو در طرزی خاشاک و خس. مانندمی همیشه هاعلف و اهگل ها،بوته! مانندمی باقی که خاشاکند و خس

-مـی باقی هاترینقوی فقط گفتمی که داروینند چارلز مرید ولی هادرخت. روندمی الئوتسه راه به و دارند

درخـت هیتلرهـا تمـام .کنـد می نماییقدرت اول هم شانتنومندترین کنند،می مقاومت اول هااین البته! مانند

خالی جای نرمی به خورند؛نمی شکست ولی خاشاک و خس. خوردند شکست همین برای! تنومند و بودند

سر خاشاک و خس که کندمی فکر سونامی و شوندمی خم ناگهان هاآن. برندمی در به سالم جان و دهندمی

خاشاک و خس! کندشنمی را هاآن پس کند،می پیروی طبیعت از سونامی اند؟شده تسلیم آیا اند؛آورده فرود

موافق کنندمی فکر که افتندمی بادی دام در متاسفانه گاهی فقط کنند،می حرکت ابر مثل نیستند؛ کسی یبرده

است.

باال رفت مشت یک

شد گود هوا

مشت دو

مشت سه

تهران هوای توی چاله ملیون سه

طوفان شد

رودمی پیش هنوز دارد که

رودمی پیش هی

Page 8: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

8گپ / دیل

باد نای بداند اگر حاال

رودمی کجا

خاشاک اگر باشیم خس اگر حتی

رسیممی

Page 9: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

9گپ / دیل

3

اعتیـادت. شـه مـى زیـادش تکـرارِ کـه کارى مث خودت؛ حقیقت شهمى کنى تکرار زیاد رو دروغى یه اگه

حـاال که نیست یخودب شده، باور زود که کوچکند دروغِ یه قربانىِ همه داده، قورت عادت رو همه زندگىِ

هـا ایرانى ما سوزه.مى شده بدنام همهاین که ایران واسه دلم گاهى نمونده. کسى براى دروغ جز حقیقتى هیچ

خـودش کسى دیگرى، رویاى در شده غرق مونزندگى هم همه! معتاد بخواهى تا جانبیم، به حق بخواهى تا

دیگـه کـه جـایى از دقـیقن تواقعـى زندگىِ بلرزى، دنبای بترسى، نباید! مغروریم حتى لحاظ این از نیست.

شه.مى آغاز نیست تخمت به هیشکى

Page 10: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

11گپ / دیل

4

تنهـایى ! نیسـت تنها عمدن کسى اما نیست سخت تنهایى تحمل! صع، اما شاعرى است، آسان نوشتن شعر

هیچکس حالِ کندمى ناب را حالم هک بختیارى ىفرشته این جز! آیدنمى دست به باشى، باید ستآزادى مثل

بـه امـا من بکشند، بیرونم خانه از که زنندمی زنگ مدام دارند؛برنمى دست ولى دوستان! روزها این ندارم را

درکـار کـاببی شخصـیت هـیچ جـا این! لق، بی و تنها باشم، خودم فقط توانممی خانه در ام.کرده خو خانه

به راحتـی است، فرصت تنهایی. شوممی ترنزدیک خودم به گیرممی خو سرطان این به بیشتر چه هر. نیست

فقـط حالـت ایـن در چـون انـد فـرارى آن از دائـم اما کنندمی تقدیسش گرچه هاخیلی آید؛نمی بدست هم

آخـرِ از همه اما کنند استراحت هفته آخرِ که کنندمی کار بکوب را هفته روزِ پنج! مطلق هیچِ یک خودشانند؛

دوسـت کـس هـیچ همـه با این شوند، لخت جمعیت توى که دریا به زنندمی همین برای دارند، انزجار هفته

کسی. بود نخواهد درکار کرده پا و دست که کاببی منِ آن کهاین برای بگیرد، آفتاب خلوت ساحلی در ندارد

دارند کار خودشان با فقط ند،کاربی هاآدم هفته آخرِ. گیردمی سرسام چون کند خانگی هفته آخرِ نیست قادر

. اسـت بسـیار هفتـه آخـرِ جنایت و قتل آمار که نیست بیخود شوند؛می دیوانه نیست درکار خودی چون اما

پیـدا گوشـی کـه بـاری در روندمی پس است، غیرممکن گفتگو هم خالی درونِ با اندشده تهی کاملن هاآدم

نشینممی گوش هم معمولن! است شلوغ اغل، که آپارتمانم زیرِ البی در روممی گاهی. ستبهانه نوش کنند،

کنـد می کمک فقط هم اداره و کار داده، قورت را هااین روزمرگی کرده، پر چرند را مغزشان بشنوم، کس که

اما است لق، است، مط، در دکتری است، مهندس آقای نیست، خودش کسی بشوند؛ دیگری یک هااین که

کـه نیسـت درکـار خـودی چـون باشـد خودش با خانه در ایلحظه تواندنمی حتی .نیست هم گوز هفته تهِ

در. شـود کـار به دست خودش خدا که کلیسا رودمی یکشنبه که است همین برای دهد، انجام را اشتنهایى

نم،تـوا نمـی فـردا تـوانم، نمی امش،! مشغولم! عزیزم درود! الو... است نایاب آدم لولندمی القاب فقط کلیسا

داند.نمی کسی دواست تنهایی. دهد انجام را خودش امتنهایی مانده خیلی هنوز توانم؛نمی دیگر

Page 11: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

11گپ / دیل

5

یعنى ظاهریم؛ ىشیفته همه ما بپوشد. شیک ندارد مگر راهى دروغ اما لخت، رودمى راه ندارد؛ لباس حقیقت

انـد، رسـیده ته به اغل، آیندمى من سراغ که یىهادروغ! امهمه این از یکى هم من پسندیم.مى را دروغ فقط

-مى وانمود دارند بندىخالى به عادت چون اما کنند خالى را شانسنگین بار تا کنندمى چت من با غمگینند،

مشغول جنگى به که هر نیست، شاد کسى! نکن قضاوت گفتم شادى به پیش دقیقه چند خوشحالند. که کنند

جاسـت؛ آن اما اندکرده اشپیاده کنندمى فکر هم همه گیرد،مى کولى همه از ت؛سماهرى سوارکار غم، است.

وارد معمولى چت از ویدیوکال با فیسبوک ىصفحه همین در بالفاصله و نیست گفت! شانآستین زیر دقیقن

تُنکى جنگلِ که جاآن جز دنیا ىبقیه و درشت هاىپستان هم بعد داد، نشانم را هاشدست شد، اشتصویرى

مثـل شـادى دارد. انگیـزى غـم پـاییز نـدارد غم کنیممى فکر که جنگل حتى دانستمى شادى کاش! داشت

شوند،نمى تمام زود که کسانى معدودند دارند؛ دادن دست از قدرت معدودى ىعده فقط ندارد. غم هاخیلى

یـا نبودنـد یـا هـا این شدند، محو ربدجو اما آمدند خوب که دیدم را هاخیلى هاسال این طى کنند.نمى تمام

رادیکال لق،ِ هاآدم کارترینمحافظه که معاصریم اىدوره نداشتند. با حقیقت یا نبودند حقیقى یا بودند بازى

خودش کسى اما بنویسند تازه باشند، تازه خواهندمى همه. دارند آوانگارد ظاهرى شانترینسنّتى و گیرندمى

خـورد. مـى آب سـکس فرهنگـىِ بحـرانِ از دو هـر که ریاکارى و برده تاراج به دروغ را ما! کندنمى تازه را

میل رغمعلى که است همین براى نیست. حقیقى کسى ایمداده رواج را ارتباطات عصر دروغِ تنها ما متأسفانه

بـراى اىجـاده تـا مین روى برود کند خطر مدام باید یکى الاقل نویسم.مى ریسکى و سکسى هنوز امباطنى

مهـم ! منجـى لق،ِ هامترسک و بگیرند پیش دستِ هااُپورتونیست بعدها که نیست مهم باشد. کرده باز بعدى

بنویسى. خطر در توانىمى تا باشى، درست هستى وقتى تا که است این مهم! نیست

2115دسامبر

Page 12: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

12گپ / دیل

6

نبایـد باشـى داشـته دوسـت دیگر جور کی توانىنمى وقتى! باش خالق نکن، حسودى نباش، فرصت دنبالِ

فکر هستى من با کهآن به کنى، فکر امچگونه من کهاین به است. نباید دیگر جور یک که بشوى کسى عاشق

یا کنندمى سکوت دائم که هایىشد. آدم خواهد گاهتشکنجه ابدى خاموشىِ یک و شوىمى تنها کن وگرنه

نیسـت، آسـان آدمـى هیچ! کن دورى خودت از! باش زود صاف، آبِ زیر باتالقى یا صاف آبِ زیر باتالقند

کـه زننـد مـى زنـگ مـن به وقتى هاآن باشد. کرده قناعت هست چهآن به یکى امندیده تاکنون نیست. انسان

ایـن بیایند کنم کمک خواهندمى همه نیست؛ راضى شده خراب آن در کسنباشند؛ هیچ راضى باشند، خسته

داننـد نمـى و انـد داده اعتقاد به را اعتمادشان هاآن! بود نخواهند هم جااین نیستند جاآن اگر دانندنمى طرف،

تمـامش پـس سـت، کـرده آغاز را خیانت کنى، خیانت او به فردا است نگران اما دهدمى دوستى دستِ کهآن

کن! تمامش نشود آغاز دیگر که طورى! کن

2116مارس

Page 13: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

13گپ / دیل

7

شیشـه نگهـدارى.احتمالن آب از کنـد مـى چگونـه شکسته، لیوان این اممانده آسمان، از باردمى شیشه خرده

هـر همـین بـراى رسد؛نمى آن به هرگز که آبى آسمانِ به یعنى خودش، به است عاشق دریا. دریا دارد خرده

جورهـایى یـک عشـق لبتها نیست، نیازمند است؛ عاشق دریا کند.مى جمع خودش در آیدمى او از که را چه

اگـر حتـى دهنـد مـى حال او به باشند عاشق یکى به اگر هازن! دارد هافرق نیاز با اما ستدیگرى آن به نیاز

-طورى این اغل، هم مردها نیازمندند؛ نیستند، عاشق که یعنى بودند شاکى و دادند حال اگر نبرند، را حالش

حسـاب صـورت کـه آن بدون دهدمى نیست؛ دیل اهلِ دل نیست، ربردا قاعده عشق! تررقیق مرات، به اما اند

نیسـتند؛ عاشـق هاخیلى این روزها برد.مى هم لذت خودآزارى این از برعکس، بلکه کندنمى بدهد؛ شکایت

چى. به دانندنمى اما دارند نیازمندند؛ نیاز

2116جوالی

Page 14: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

14گپ / دیل

8

-تازه فجیعی طرز به هنوز ام؛نکرده عادت آن به هنوز اما آید،می باران همیشه جااین دارد. باران همیشه لندن

قرار،بی آیدمی است؛ باران مثل بختیارى زن بارد.می دیگری طور دارد؛ دیگری بوی آید،می که بار هر ست،

شـکارم طـورى بچکانـد، او را ماشـه بوده قرار انگار دارم. دوستش آیدمی که وقت هر آید،می که بار هر و

بعیـد بود که سالم بیست! شبم و روز است، من روزِ و ش، ام.نبوده عاشق گونهاین هرگز که دل تا دل کرده

زنـدگی رحـم بـی و وحشـی چقـدر . کنم شاعری دیوانه چنین یعنى کنم؛ عاشقى سالگی سی بعدِ دانستممی

بـاز که نگرانم و نشینممی عبدالرضایی هایعلی ىهمه گور بر ناچار کنممی نگاه باال این از که ام؛ حاالکرده

در هـا میکروفـون باشـی صـدا نباشـد، صـحنه باشـی صدا است بد. داشتم کم وقت همیشه انگار. نشود دیر

را خودشـان معمـولن هاآدم صدای امضا؛ جور یک ست،شناسنامه جور یک هاآدم صدای! گورستان انحصار

هـاى درخت ىهمه طوفان چون که بختیارى بلندِ باال اوى تیرانداز، تک اوى است، من خودِ او زند؛می صدا

انداخته. را امزندگى

2116فوریه

Page 15: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

15گپ / دیل

3

کنـد؛ خـرابش نیسـت کسـى است، عزیزتر ش، کند؛مى سلطنت گله فقط روز بر ست،بیدارى اقامتگاهِ ش،

چوپـان، و رهبـر مـراد، و پیـر به ست.کاره هیچ ش، در گله چون ندارد رییس تنهاست، و صاح، بى ش،

شـبیخون روز بـه آزادى و بـود نخواهـد بـین در نیز اىگِله نباشد، کار در اىگله دهد؛ اگرمى آب گله فقط

عـادى کـه هـا آن و دارنـد روانـى اخـتالل همه هاواقعى ست؛واقعى چون است آنارشیست ش، زد. خواهد

انـد داده گرفته، یادشـان آرام گله در رام اسبى چون هاآن شده؛ مهار نشاروان و روح نیستند؛ واقعى هستند،

بـه هسـت، چهآن به قانع جماعتى. اندکرده انبار خالى پوست و گوشت با را دنیا فقط هاآن نباشند؛ خودشان

را مـا تنهـائىِ .تنها جمعیتِ این ما، خودِ خودتانید، هاآن. نیستند که دانندنمى اما هستند کنندمى وانمود کهآن

مانند.مى و ترند،واقعى چون نیستند، شما هاآن دورند؛ ما از که هاآن نه کنندمى تولید ما نزدیکانِ تنها

کند.مى تنهاترشان فقط مرگ که واقفند این بر چون کشندنمى را خودشان هرگز ترندواقعى که هاآن

که خر نبندید؛ دخیل بالهت اجتماع به دارید، طل، آزادى که اگر بمیرید، کهآن از پیش منتظرید! که شما هى

اسـت، عـوام ىطویله من بى دنیاى کنند،مى ماما همین براى زیرند، به سر گاوها کند، باال سر نیست ممکن

کننـد، مـى ببح را فردیت که ستجایى است، اخالق منحط دستاوردِ فروتنى بچرند. فقط ناچارند گوسفندها

-بـى هاخیلى باش، داشته غرور توانىمى تا نباش، هم مغرور کنى، فرار من از نباید دیگر! تو هى همین براى

باشـد، غرورشـان تـا شوندمى هاخیلى خیالِبى معدودى فقط باشند، هاخیلى با که شوندمى غرورشان خیالِ

اند!داده قرار هدف را غرورت که هایندآن هاآدم ترینِپست! باشد باید غرور

نده! امان

کن! شانله

Page 16: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

16گپ / دیل

11

مـا امـا "!نه" گویندمى فقر به دو هر انقالبى یک هم دزد هم ؟!است منفور چرا دزد پس نیست، جرم دزدى

؟!چرا کنیم.مى حمایت دومى از فقط

-خورده قسم دشمن همه و همه اصلن مدارها،سیاست البته ها وفلسفه همه ادیان، تمام کشورها، تمام قوانین

شـک بـى بـرود بـین از اگر دزدى قبح اند.دارىسرمایه خدمت در هنوز حتى همه چون اند،دزدى و دزد ى

در اسـت متنفـر دزدى و دزد از فرودسـت ىطبقه حتى وسطى، و باالئى دهد.مى دست از جان دارىسرمایه

-نمـى افتخار کسهیچ چرا. دشو شمرده مقدس عملى و انقالبى اکتى باید موارد بسیارى در دزدى که حالى

بگوینـد بلدند هاآن ؟!کندنمى باور را ناباوران کسى چرا ؟!کنندمى دزدى همه که حالى در است دزد که کند

"شر استتیک" از کسى اما شده تشکیل "نه" انواع از جهان ؟!خواندنمى نماز شانپشت کسى چرا پس "!نه"

دیگـر هستیم؛ بازخوانى از ناگزیر ما نخورد شکست باز دنیا کهاین براى. داندنمى ندارد، "نه" جز بکرى که

از همه چرا پس داشتند دیوانه ژنى هانابغه تمام بیاید! بدش دیوانگى از باید دنیا چرا نیست. بدیهى چیز هیچ

ترىبسـ را هـا دیوانه پزشکى صنعت باز آیا خواستنمى گوسفند را همه دنیا ىطویله اگر ؟!بیزارند دیوانگى

؟!است مقدس محمد و موسى و مسیح هنوز که حالى در ترسندمى دیوانگى از مردم چرا ؟!کردمى

Page 17: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

17گپ / دیل

11

کـه هـر گفـت مـى ترسید،مى ازم. کشتنمى را خودش هرگز کندمى تنهاترش فقط مرگ که دانستمى اگر

گفـتم . بسوزد خواستنمى اما کند انمامتح داشت دوست. باقى مانده خاکسترش فقط حاال شده نزدیک بهت

کـاش . نیسـتم سرد کنندمى فکر که هم قدرآن من! کن بغلم سفت بچسبان، بِهم را هاتسینه! جلو بیا! نترس

بـودم، بهار مثل نبودم؛ بداخالق و عصبى قدراین کاش. دادمى نشان بیرونم سوختممى درون در که قدرهمان

در شـوى مـى دفـن اسـت؛ گور مثل تبعید. عشق مثل شدممى پخش هوا در و منّت بى دلیل، بى دادممى گل

یکـى بـه هـم بـاز کـنم، مهربـانى یکى به بعد کنم، مهربانى یکى به بگیرم یاد باید. کنىمى زندگى که حالى

ارزد.نمى این جز زندگى، این چیزِ هیچ کنم. مهربانى

در هفتـه سـه جلو؛ آمد ولى ترسیدمى ازم. شدنمى عاشقم هرگز کنممى تنهاترش فقط من که دانستمى اگر

بیشتر رفته که وقتى از دادم؛مى پرش نباید باقى. بود نمانده او از چیزى دیگر که داغ قدرآن شد، داغ آغوشم

چرمى کیف آن خریدم، براش پریروز را شرتتى این نیست، دیگر که رودمى یادم هنوز خرم.مى کادو براش

در خانـه ایـن و من جاى همه ندارم، خالى وقت دیگر. کنممى هزینه بیشتر رفته که وقتى از کى؛ دانمنمى را

لقمه برام هى و بود نشسته روبرو آن باز رفتیم،مى هم با که رستورانى همان به رفتم باز امش،. اوست اشغالِ

گذاشتم پوند بیست شد، الىخ که بشقابم. کردمى گیر هامدندان بینِ باریکش هاىانگشت بار هر و گرفتمى

... دادممى پوند ده باید که آمد یادم تازه و زد، صدام باز تنهایى خانه، رسیدم وقتى. بیرون زدم و میز سرِ

Page 18: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

18گپ / دیل

12

-دردشناسى دانشگاه تبعید! خوردمى دهد،مى قورت هم بعد کندمى قطعه قطعه! نه کشد،مى را شاعرها تبعید

سـیاوش حتـى ! وطنـت جـز بـروى جـا همه گذاردمى آزادت باشى، دیگرى آن چگونه دهدمى یادت ست؛

تـن دیگـر کـه نوشـت وطـن ىدرباره قدرآن شد، وطنى تبعید در بود وطن با ناتنى حزبى عضو که کسرایى

بـى یّلتخ با ایماژیستى ست،مثالى بى شاعرِ هنوز همهاین با اند،کرده فراموش حاال همه را پور نادر! نداشت

کردند یکى به دست هم با همه اخیر ىدهه چند طىٍ! هوا رفت و شد بوب کرد، آبش برّه برّه تبعید که همتا

را او دیگـر شـدند موفـق وطنى هاىچپ هم حکومت هم شود، فراموش وطنى غول این که داشتند عمد و

بخـاطر بـاز را خـودش ملـىِ شاعرِ فردا کشت؟ را شعر شودمى مگر اما کندنمى یاد او از کسى دیگر نبینند،

شاشورها این اسمِ هى هم من پیشِ! شاشید خواهد اند،شده اسمى که شعرى دروغ همهاین به و آورد خواهد

مـدیاهاى میـرد. مى کاره یک شاناسم شوند، جدا اسالمى جمهورى پستانِ از که همین هااین! نکن ردیف را

و تلویزیـون و رادیـو بـراى دیـروز تـا کـه هـا همان! اندکرده پانزورچ را هااین خارج و داخل در حکومتى

-مـى هم خوبى پول کارند، به مشغول سى بى بى و امریکا صداى در هم حاال نوشتند،مى ایران هاىروزنامه

مـدام انـد، توخالى دم از هااین نیست، مالک که جماعت زارى پنج حدیثِ و حرف! شانلق کونِ پس گیرند،

اسـم بـه و بگیرنـد قـابش جـور هـزار تـا بزنـد اىتازه حرف عبدالرضایى هاىعلى از یکى ندزنگ به گوش

ارمنى عابد سگ را هااین بدهند؛ مخاط، خوردِ به ممکن شکل ترینکیرى به هم بعد و بزنند سند خودشان

لطفن...! بعدى سوال سرِ برو گایدنمى دیگر هم

Page 19: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

19گپ / دیل

13

و زننـد مى سرش توى کنند،مى انکار را آن همه اما! یونیک و خودویژه بدوى، ستاىحیوانکده آدمى هر در

نفسـى بى هاىلحظه در اثراتش همهبا این. شودمى دفن خودشان در نهایت در که قدرآن کنند،مى سرکوبش

هست. شوندمى دچارش شهوت وقت معمولن که

کارهایى! مرسوم قدراین slam poetry نه بود شده مُد وانىخرپ نه آن روزها بیرون، بودم زده ایران از تازه

و نکرد عایدم بدنامى جز که شعرهایى شوند؛ شنیده تا بگذرد هاسال باید که کردم اجرا یوتیوب در و نوشتم

ادبیـات . نزدیکند انسان به چقدر بینممى شانخوانممى که وقتى هنوز اما نوشتند شعلیه هاتریننزدیک حتى

بخواهـد دلـت تـا عوض در نداشتیم، شاعر نداشتیم، واقعى معناى به شعر هرگز ما است؛ شاعرکش سىفار

آغـاز کشـى مـى خودت در کامل به طور را سانسور که وقتى از تازه شعر، که کنممى فکر هنوز داشتیم. بزک

جاآن باشند، داشته ستشدو بقیه یا کنند تایید بقیه نیست مهم دیگر رسىمى egolessness به وقتى شود.مى

صـداى شـوى مـى موفـق که اىلحظه افتد؛مى اتفاق شعرى اشراقِ در تنها این و هستى بخواهى کهآن بدون

دربیاورى. را درونت حیوانات

Page 20: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

21گپ / دیل

14

ماسـ بـه شـاعرى ما نزنید، سینه به را حافظ شاعرىِ سنگ هى ست.اندرزنامه و پند فارسى کالسیک ادبیات

ادیـتش تا دادند جر را خودشان بسیارى شاعران که داریم حافظ اسم به غزلى دیوان عوض در نداریم حافظ

. نیسـت غیرشـعرى و ریاکارانـه اىاندرزنامه جز ماحصل همه،با این بدهند. دست به خواندنى کتابى و کنند

را مولـوى مـثلن ! شـود علم یکىف تا کرده فدا را اصلى و اصل همیشه بوده، شاعرکُش همیشه فارسى ادبیات

ادبیات. داندنمى شاعر است کوالک منثورش شعرهاى که را تبریزى شمس یعنى مولوى خداى اما کرده خدا

در مـن . دانـد مى دیگرى آن و غریبه را او چون گیردنمى جدى را دهلوى بیدل بزرگ شعر فارسى کالسیک

-مـى نیمـا علیـه انگلیس رفته که وقتى از بدالرضایىع ننویسید هى پس امکرده سکوت هاستسال باره این

شـاعر و شـعر نـدارد. انگلـیس ادبى محافل در حضورم به ربطى این و نبودم نیمایى نوجوانى از من نویسد.

دارد،برمى بلند هاىگام دارد لهستان و امریکا در شعر که قدرهمان است؛ کار محافظه و فقیر انگلیسى معاصر

شاملو شعرهاى از بسیارى اساسن داشتم. مشکل شاملو شعر با نیما، شعر با همیشه من. تایستاس انگلیس در

بیسـت فقـط کـه وقتـى پیش سال چند و بیست را این و نیستند شعر اصلن کنندمى شانزمزمه بسیارانى که

اسـت، شـک ک رسمن فارسى امروز شعر! دارم را نظر همان هم هنوز زدم. فریاد استدالل و با دلیل بود سالم

بتکانید. را خودتان باید اول کنید کارى خواهیدمى اگر

Page 21: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

21گپ / دیل

51

را قـدغنى شـود تـابلو خواستمى که هر و شد مُد تابوشکنى بعدها شناختند،مى تابوشکنى به مرا وقتى یک

تـر سـنتى تنها نه شانبهنى زیرساخت هاتابوشکن دیگر حاال پس! زدمى رفتار را روال هم بعد و شکستمى

معیارشـکنى بـه کـم کـم و پریـدم جلوتر گام چند و فهمیدم زود خیلى را این من بود. بقیه از ترکثیف بلکه

خـوب نبـود مهـم برایم دیگر کردم، حمله کردندمى گذارىارزش آن با که مستمسکى هر به یعنى پرداختم؛

-ارزش جهـانى در که یکى که ستکارى رینتخطرناک این و شدممى خودم فجیعى طرز به باید بد، یا باشم

مادر، مهربانِ دیکتاتورىِ ضد بودم، پدر ضد کودکى از من. بکند خود زندگىِ با تواندمى کندمى زندگى مدار

اگـر حتـى آدمـى چنین بودند، نوشته نمازخانه در را قانونش که مدرسه مدیر ضد محله، ابلهِ سفیدِریش ضد

آدمـى چنـین از باشد. دولتى هر ضد که ستطبیعى باشد نخوانده اشدرباره و شدبا نبرده آنارشیسم از بویى

! نگیرید اندازه را هاآدم معیارها با و باشید داشته اخالق از متعالى درکى که شرطى به کنیدنمى پیدا تراخالقى

اطـوار کنـد. مـى اشمخفـى تنهـا لباس که دارند دیگرى واقعیتِ هاآدم نیست؛ آدم آن خودِ آدم ظاهرِ همیشه

هر ترینند؛واقعى هاآدم ترینِبدنام همیشه! نیک نام مثل شویم؛مى پنهان آن پشت که ستگاردى ست،اکتسابى

دید! باید را خودشان! دید نباید را هاآدم واکسِ خودشانند، هستند که هر است، خودشان مالِ دارند چه

نشسـت کـه همـین آمـد. امخانـه به بار اولین براى امچشیده گرم و سرد البته و دور دوستانِ از یکى دیروز

کسى با چرا پس دارى دشمن همهاین تو باشد، داشته مخالف تو مثل که امندیده را کسى تاکنون على پرسید

سـالن بـود. آمـده دوستى براى پس پرسیدمى لخت چنین نباید و نبود لختى آدم مطلقن او ؟!ندارى دشمنى

دشـمن هـم من! چرا" دادم: جواب و ایستادم هااز آن یکى جلوى دارد، قدى ىآینه تا دو مانمآپارت پذیرایىِ

"کن! نیگاش هست، هم خطرناکى دشمن دارم،

الـدنگ ىجامعـه بلکه نیست خودت مال که خودى خود؛ ىاحمقانه هاىخواست با بجنگى، خودت با باید

چـرا پـس ! اىگونـه آن تو اما باشى گونهاین که خواهدمى هجامع گذاشته. کار تو در بفهمى که بى بمبى، مثل

-طلبـى فرصـت جور یک هم تابوشکنى روزها این نیستند! خودشان مثل که باشى بقیه مثل یا بقیه براى باید

در تنهـایى انجامِ جز نوشتن نوشت؛ و کرد کار کرد، کار اما ماند، تنها شد، تنها فجیعى طرز به باید پس ست

Page 22: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

22گپ / دیل

-مى تند همهاین که اوست علیه و او، براى نیستم، جنگ در هستم آینه در که همان با جز من نیست. صفحه

نیستند. وگرنه! تابوشکنند فقط هنوز منند دشمن که هاخیلى وگرنه نویسم،

Page 23: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

23گپ / دیل

16

از را پرسـتى وطن اطوار بخواهى تا گرچه نیستند، هاایرانى پرستند، خاک و محور وطن هااروپایى که قدرآن

اسـتالین، و لنین دیکتاتورى حکومت آغاز سپس و انترناسیونالیسم طرح و مارکس پردازىنظریه از بعد! برند

حزب سران بود. ایران شعارى روشنفکران پُزهاى تریناصلى از یکى ستیزىوطن توده، حزب تأسیس البته و

درکِ دلیل به نداشت، ایرانیت از خوشى لد که بودند یافته پرورش کانونى در و بودند مالزاده اغل، که توده

را وطنـى جهـان کـه ایـن جاى و بودند افتاده بام طرفِ آن از دیگر حاال مارکسى، انترناسیونالیسمِ از شانکج

بـه ملکـى خلیـل مثـل باهوشـى روشنفکر وقتی و دادند قرار خود کار ىسرلوحه را ستیزىوطن کنند، تبلیغ

روشـنفکر هنـوز متاسـفانه شد. گور و گم سپس و اخراج حزب از کارهیک پرداخت، توطئه این با مخالفت

بـه رسـیده؛ نیز تازه نسل به میراثى چون ستیزىوطن و ندارد انترناسیونالیسم از درستى درک ایرانى شعارى

ىسـناریو گونـه ایـن و کننـد مى دورى هاایرانى از شوندمى خارج ایران از که همین هاایرانى حاال که طورى

کنشِ این با دهه سه قری، که نیز ایران حکومت. ستخورده کلید که هاستسال ستیزىایرانى و ایران ىتازه

بـراى نـژاد، احمـدى جمهورىِ ریاست دوم دوره اواخر و سپاه در قدرت تمرکز از بعد بود، همراه هااىتوده

بـه را تـاریخش و ایران سنگ کم کم که اندداده مأموریت خود مزدوران از برخى به شده که هم رأى جذب

اند.دسته همین از مشایى مثل کسانى بزنند؛ سینه

Page 24: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

24گپ / دیل

51

نه دارد، را درکش نه کند؛نمى خرد تره هنرى، اصالت و شعور و شعر براى خالق، کار براى کسى روزها این

ناگهـان و شودمى کور کارهیک افتدمى مهمى اتفاق دارد جایى که بفهمد و ببیند هم اگر را، شعورش و حال

غلـط آدرس بخـواهى تـا عـوض در برسد، دید به تازه بکر و فکر آن کند کمک یا بزند دم است محال! الل

-مـى نویسند،مى برایم هاخیلى تلگرام و اینستاگرام طریق از روزها این شود. مُد مصنوعى و فیک تا دهدمى

و نفرند یک انگار! تکرارى نویسندمى سپاسگزارند؛ جمالتى و برندمى لذت کارها از که دهند نشان خواهند

بـا کـنم مـى حال چقدر واى! هستى عالى على! العالمین على الحمدهلل" خوانند،مى نماز برایم دارند روزه هر

کنـد. ىمـ فکـر کـه دهـد نشـان یا باشد پرداخته کار به کسی تاکنون امندیده اند،گونهاین هاپیام ىهمه "!تو

مخاطـ، از کامـل به طـور یکى من چرد.نمى آن در چرا بى اىگله جز و است بیابان سرتاسر که اینستاگرام

و شعرها در را کلمات این کاش اى على" کند؛نمى سانسور به تشویقم جز شانترینجدى که امبریده ایرانى

هسـت که طورىهمان یعنى لخت، را حقیقت آمدم وقت هر "!شودمى چندشم من آوردى،نمى هاتداستان

جـز مخـاطبى امروز شعورى ىنویسنده و شاعر یعنى همه هااین و شد کم گله جمعیت از نفر هاده بنویسم

-مـى زندگى وسطى قرون در خوانندممى که هاآن اما نویسممى یکم و بیست قرن در من ندارد. سانسورچى

کنند.

Page 25: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

25گپ / دیل

18

آقاجـان اما زدمى صدا فامیل را پدرم بود. خوانده بهتر و بیشتر را فلسفه اما بود ریاضى دبیر خدا بنده مهدى

بـه را او هرگـز شـد مـى برگـزار تلنبارمـان بزرگتـرین زیر ماه اردیبهشت اواخر که چینى کچ مراسم در جز

که احمد عمو مینه براى زد،مى حرف خودش با رفتمى راه که گاهى مهدى کرد.نمى دعوت هامانمهمانى

لـوت و الت جماعـت این مردم خالصه و هاحمال ها،بقال! خل زدمى صداش داشت بُرىچوب ىکارخانه

شـده دبیرسـتان وارد تـازه شکستم.مى ثانیه مهدى با صحبتىهم براى اما من گذاشتند.مى سرش سر به همه

درندشـتِ جنگـلِ هم مانباغ تهِ بخوانم. رسد زنان قدم توت هاىدرخت بین که مانباغ سرِ رفتممى و بودم

جـا آن رفـتم مى و داشتمبرمى را پدربزرگ کمرشکنِ تفنگ شدمى تمام که درسم داشت. قرار رضایى آقا گل

و دسـت در قطور کتابى با بود پدرم سال و سن هم تقریبن که هم را مهدى کنم. شکار "رابیشکن" و "گبر"

-مـى زدهغـم صدایى با هم همیشه کردم،مى پیدا جاآن همیشه تمشک، ىهابوته الى شده سرخ هاىانگشت

یـک وقتى که بود خدا بنده هادى برادرش دیگر اسم کامران! کامرانند همه! پسر نکن شکار را هاپرنده گفت

بـود شـده باعـث بـرادرش جوان مرگ اما نبود شاعر مهدى بود. شده تیرباران چیتگر تیر میدانِ در بود سالم

اغلـ، همین براى شدنمى جا اهالى گردوئىِ مغز در کلماتش متاسفانه باشد. داشته سینه در محزون تىحکم

تکنیـک پلى دانشگاه از وقتى که بود سیاهکل جنبش طاغىِ چریک شش از یکى هادى زدند.مى صداش خُل

جزنـى گـروهِ جـذبِ کرد، تمام کرمانشاه دهات در دانش سپاهىِ عنوان به را اشسربازى و کردند اخراجش

سـیاهکل چریکىِ داستان از متفاوتى هاىورژن اما ندیدم هرگز را کامران همان یا هادى من! کوه به زد و شد

کیـوان، بـا هاسال از بعد نداشت. امش، بود هادى قهرمانش که مهدى ىقصه به ربطى کدامهیچ که خواندم

مدیونم، گمنام خُلِ آن به چقدر نیست. دیگر مهدى زدم که ناگهان گفت:داشتم حرف می نزدیکانش، از یکى

کاپیتـال کتاب که حالى در آقا گل جنگل همان در بار یک داد. یادم که همهآن قبال در امکرده سکوت چقدر

بـه بلنـد صداى با کرده بغل بخوانم را اسکندرى ایرج یعنى مترجمش نام توانستممى فقط من که را مارکس

مـادرش بـه دارد کـردم مـى فکـر که بودم حقیر چقدر من و "مارکس مى مارکس مى" بود گفته هى گیلکى

در امشـده خُلى هم من حاال! لنگرود تهِ هاىباغ بزرگِ ىدیوانه! خدا بنده مهدىِ! مهدى واى! دهدمى فحش

.لندن درندشتِ بیابانِ

Page 26: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

26گپ / دیل

19

مـا است خوب ؟!خوانىمى خراسان را تانافغانس چرا" که گرفت ایراد فیسبوکم هاىپست از یکى پاى یکى

: کسـى نـه فهمدمى او نه مطمئنم که کردم پاسخ چنین کامنتى طى هم من"؟!بخوانیم عجم عراق را ایران هم

و رودان، میـان هـم پـاک، خاک از نوشتم هم ترپیش ندارد. امروزین اراق یا رودان میان با فرقى هیچ ایران"

و کرد خبطى خان رضا که پرشیا هم ؟!چرا دانمنمى من که افغانستان حاال و شد خراسان بعد که پارساوا هم

کـه اىشنگه الم نبوده؛ سب، بى که اراق و ایران بین جنگ. پاکند خاک از قطعاتى سه هر داد، بدان ایران نام

یـا اراق یکـى تـر پـیش شدمى مگر آمد.برنمى تخیل عهده از حتى پیش قرن چند برپاست کشور سه این در

نـدارد. اعـراب بـه ربطـى هـا اراقى فرهنگ و رفتارزنى هم حاال ؟!بخواند زبان سامى و عرب را رودان میان

کـه گیـرم حـاال هاسـت. گماشته دست که هاستسال دهندمى پاک خاک تشکیل که کشور سه این متاسفانه

حکومـت تشکیل و راسانخ به باشد آورده یورش پیش سال ٠1٢ حدود درانى شاه احمد چون اىزاده قبیله

خراسـان بـدنِ و تن از مرو ربع و بلخ ربع چون را هرات عزیز ربع حاال که گیرم ؟!چى که باشد، داده افغان

همیشـه بـراى شودنمى که را حقیقت ؟!کنندمى چه مردمانش جان و رگ در پاشیده خونِ با ولى باشند کنده

و قزاقسـتان از هـایى بخـش است، خراسان اکنونى منستانترک یا تانافغانستان از اىعمده بخش! کرد حبسى

دانـد، مـى بهتر همه از خود مردمى هر صالح البته! نه گاهى بوده خراسان گاهى هم ازبکستان! هم قرقیزستان

-مى ساپورت هاسلفى و هاوهابى حاال چرا ؟!نه عربستان و شودمى فیکون کن اراق چرا بدانند باید همه ولى

شـکل فقیـه ولى دیکتاتورى پسِ از داعش و طالبان چون بدویتى و کُشىشیعه براى کنندمى نتیرشا و شوند

فقـط واقعـى مسـلمانِ انگار حاال! ستبرهوتى اىبهانه است؛ کشک دیگر وهابیت و شیعه بین گیرد. نزاعمى

است دیگر دلیل را انهخاورمی ىشنگه الم که دریغا! بسته کمر به سفید کاخ در حاال عمر را قداره! امریکاست

مثـل هـم اراق امـا نرسد ایران به دستم دیگر شاید نیستم پردازدین و مذه، اهل من! نیست خبر را کسى و

جهـان تمدن مهد هم رودان میان ست،فارسى یا درى زبان مهد خراسان که قدرهمان است، من دل خراسان

بکارنـد، امیـد کـه بایـد مـن امثال! نه چه واهندبخ مردم چه حکمتم، نویسِحقیقت من کهاین خالصه. است

نویسد. مى حکمت تنها را حکمت

Page 27: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

27گپ / دیل

2116فوریه

21

باره این در پراکنده به طور برخى البته نداریم، شناسىریشه جامع فرهنگ فارسى، شناسىِزبان در ما متاسفانه

هـورن برسـد. پـاول انجـام به بزرگ کارى ات اندنگرفته قرار حمایت مورد قدرآن هرگز اما اندکرده کارهایى

را "نـوین فارسـى در شناسـى ریشه زیربنایى ىنقشه"نام با زمینه این در کتابى که ستکسى نخستین آلمانى

بـه "فارسى اشتقاق اساس" عنوان با 1٥ سال خالقى جالل دکتر توسط کتاب همین و کرد منتشر 5839 سال

منتشر باره این در دیگرى کتاب هاینرش هویشمان نیز به نام دیگرى ىِآلمان بعد سال دو. شد ترجمه فارسى

دربـاره فراگیـرى شناسـى ریشـه فرهنگ خواستمى بیلى هارولد انگلیسى معروف شناسایران بعدها و کرد

! نرسـید انجـام به هرگز ایده این و رفت همیشه براى پیش سال بیست که کند منتشر ایرانى هاىزبان ىهمه

کوششی سـتودنى چهل یدهه در فرهیخته شمالىِ این معین محمد دکتر هاایرانى بین از شناسى،ریشه درباره

هردمبیـل و قاراشمیش تقریبن مدرن شناسىزبان یدرباره هاایرانى دانش چهل یدهه در که چند هر داشت.

بـه بیشـتر و نیامـد در بآ از کارسـتان امـا کرد کارها که کسروى احمد مثل یکى او از پیش بود وگرنه بود

پرداخت! مناطق و شهرها اسامى شناسىریشه

خورشـیدى قـرن اوایـل پـورداوود ابـراهیم یا پنجاه، دهه در سلطانى ادی، دکتر اسم که نیست خوب خ،

حتـى نیایـد. جـا این بودند پرتالش شناسىریشه ىزمینه در که شناسآسمان مالیرىِ حیدرى دکتر یا حاضر

آن اول جلد که "فارسى زبان شناسىریشه فرهنگ" کتاب ىگردآورنده دوست،حسن دکتر زا اگر است ظلم

دکتر یعنى "قفقاز و ایران" ىمجله سردبیر امشنیده نکنم. یادى نداشت تداوم دیگر و شد منتشر پیش سال ده

دانشـگاه بریـل نشر توسط کتابش است قرار و کندمى کار دارد زمینه این در هاستسال هم ارمنى آساتریانِ

عنـوان تحـت کتـابى پـیش سال هشت ناشر همین البته نشده. آن از خبرى هنوز که شود منتشر هلند الیدن

واقعـن هـاش فصـل برخـى کـه کـرده چـاپ چونـگ جانى دکتر از "ایرانى هاىفعل شناسىریشه فرهنگ"

ست.خواندنى

از برخـى از بسـنده درکـى یـا بنویسـید خالق دخواهیمى اگر کنم پیشنهاد خواستم بیشتر مقدمه این طرح با

بخوانید. کنید سعى آمده شاننام که را هایىکتاب باشید داشته امبعدى هاىیادداشت

Page 28: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

28گپ / دیل

2116مارس

21

بیسـت همیشه او ندارد. بستگىدل زیبایى به جز شاعر و است جوان زیبایى ست.تازه دارد، نو منشى زیبایى

ضـد زیباسـت، ضـد چون تابدبرنمى هرگز جامعه را این و باشد کرده عمر سال دویست اگر حتى ستساله

کـافىِ و الزم شرط دو هر این جامعه؛ را اخالق آورده پدید اخالق را جامعه ندارد. دلیل زیبایى جز که خلق

توانـد ىنمـ نباشـد وحشـى اگر که بوده شاعر علیه مدام و کردن رام فنونِ از ستآرشیوى اخالق! یکدیگرند

-مـى ایـراد کهآن ندارد. سن به ربطى جوانى داندمى چون ماندمى جوان همیشه واقعى شاعر یک باشد. زیبا

اسـت محـال او امثـال کنـى؛ دکش که بهتر نبرده، شعر از بویى است، کوچکتر تو از سال بیست فالنى گیرد

زدمى جار را آن و داشت ساله هیجده معشوقى سالگى چند و هفتاد در که را گریه رب آلن چون اىنویسنده

کنند! درک

کتـاب دیـدم. رشـت زولبیائىِ هاىکوچه از یکى انتهای اىخانه قهوه در را رحمانى نصرت بار نخستین من

پـروین پـس پرسـید نینداخته جلدش روى به نگاهى نیم دادم. دستش بودم کرده منتشر خانمى با که را اولم

باشـد هـم میـل بـاب کـه جـوان دختـرى اگر اما بود زمین روى ىجنبنده ینترآرام جاللى بیژن ؟!کجاست

زن جـز اصـلن کـه منـزوى حسین! گذشتمى اشسینه سپیدِ ساحل از نعل چهار اسبى نشستمى روبروش

-مـى صـندلى همـان سرِ درست رفتیممى اىکافه به هم با وقت هر که الهى بیژن جهان، یا در دیدنمى جوان

ادبیـاتى تـرین بیـژن از یـادى چرا اصلن بود. عرفانش اروتیسم و داشت زیبا دختر از پر اىمنظره که نشست

در کـه دخالتى بخاطر را آخرش سال سه که هنوز خورممى حسرت چقدر ؟!نکنم نداشت تا که نجدى یعنى

کـه صـدیق سعید یا بود فالح دانمنمى روزى ناگهان در دادم. دست از بود کرده یکى با امخصوصى ىرابطه

کـاره یـک هـم من کند. تمام فرداست امروز و ستبسترى تهران بیمارستان فالن در نجدى گفت و زد زنگ

شـدم. بیمارسـتان ىروانـه بـود او با دنیا جوانىِ نصف که ارکیده دخترم دوست با و گرفتم قدى گلى دسته

داشـت نزارى حال که بیژن شدیم قاتا وارد بود. تا نشسته تخت سمتِ آن بیجارى بیژن و سمت این پروانه

رفت! فرداش و گرفت آغوش در را ارکیده کند روبوسى من با کهاین جاى و نشست تخت بر و آمد حال

زیباپرسـتى که ندیدم ژنى اىنویسنده و شاعر تاکنون جهان هاىوادبیات هافرهنگ تمام در یکى من خالصه

چهـل از! امسـاله چهارده هنوز من! ایراد بى ایراد پس نباشد جوان سالگى هفتاد در و نخواهد جوان یا نکند،

Page 29: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

29گپ / دیل

ادا خـود جامعه بگذار هم را اخالق داشت، نخواهى بیشتر سال چند و بیست از تو بگذرم که هم دیگر سال

موهـاى و کمنـد گیسـوانِ بـا جز... با باشم داشته نسبتى اگر و نیست نسبت هیچ هاریاکارى این با مرا کند،

نیست. دبلن نسبتن

2116مارس

Page 30: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

31گپ / دیل

22

هاآن نیستند؛ خودشان خوبند خیلى که هاخیلى باشى. داشته خودت به ربطى تا باش بد توانىمى تا! باش بد

خودشان دیگر که روندمى ور شانصورت خطوط و هاگونه ها،چشم ىاندازه با قدرآن اند،سلفى عکس مثل

-مـى گم را خودشان! نکن بزرگ الکى را هاآن نبر، دست هاآدم ىاندازه در قدراین شناسند؛نمى را خود هم

کنند.

Page 31: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

31گپ / دیل

23

! بـاالترم کـه ندارد برم خیال تا دادم پاسخ درود با را آن همیشه نگذاشتم، پاسخ بى را سالمى هیچ هرگز من

تـر قـوى بـراى زمـان هم و کندمى سرسپردگى اعالم که ستدعایى است؛ تقدر برابر در تسلیم اعالم سالم

کـه مخاطـ، بـه کننـد اعالم بخواهند که بردندمى به کار را آن وقتى صحرانشین اعراب خواهد.مى سالمت

در دارد باسـتانى عمـرى نـدارد؛ مخاطـ، نـوع بـه کارى باال، و پایین به ربطى اما درود! او با ندارند جنگى

حرف دو باالى استعداد هاىعلت به و شد دروت به بدل میانه فارسى در بعدها و آیدمى دروته از و فارسى

یـا ناصر خسرو و نظامى فردوسى، شعر در تا گذشتمى باید هاسال کنندمى عوض جا دائم که "ت" و "د"

-مـى خـوب حـال تـو بـراى است؛ عشق کند؛نمى مهر اعالمِ جز درود. شود درود به بدل سعدى و خاقانى

آن اعـالمِ با شناسد؛نمى رییس ندارد؛ طبقاتى کارکردى درود! شادباشى پتانسیلِ از پر و است آفرین خواهد؛

-این دارى، پیامى اگر پس کنى.نمى مخاط، براى باش و بود آرزوى جز و شوىنمى فراتر روى،نمى فروتر

رقابت ... نه کنیم رفاقت که کن آغازش ىدرود به سالم جاى نیستم، دیکتاتور من! نکن خرابم قدر

2116مارس

Page 32: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

32گپ / دیل

24

دارد حجاب کشورى هر رسمىِ زبان بزند؛ واکس را شخود باید مدام بماند رسمى کهاین براى رسمى زبان

رضـایت و رأى نیازمنـد مدام رسمى زبان کند؛مى حفظ بازارى کوچه و لوگو زبان با را اشفاصله همیشه و

سـکونت لنـدن مرکـز در کـه هـا آن مثلن کند؛نمى ریسک پس بماند مقبول مدام است ناچار و ستهمگانى

-رسـیده آسمان از تازه کنىمى فکر گاهى که ستپاستوریزه قدرآن شانکلمات و زنندمى حرف شیک دارند

به و گذارندمى اکران به را زمینى زندگى زنندمى حرف وقتى لندن هکنىِ ىمحله ساکنانِ ها،این برعکس اند،

. رسىمى شانروزه هر زیست و دردها درکِ

رود.مـى کـار بـه هـا قومیّـت توسط ایران مختلف نقاط در که امبوده هایىگویش شنیدنِ ىشیفته همیشه من

ترسـو هـا گـویش رسـیده؛ شـعرم دادِ بـه بسیار تاکنون که امکرده کشف هاگویش این در مستترى هاىلحن

-رسـمى زبان ماهیّت این کنند.مى رو دارند، یا هستند که را چهآن تنها و زنندنمى واکس را خودشان تند،نیس

کند.مى دورى است، دور زندگى از ادبى زبان مثل که ست

Page 33: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

33گپ / دیل

25

را نازشان کند.مى زنا را مردم تازد،مى حکومت به که قدرهمان! بندتنبانى نوع از اما است رادیکال بخواهى تا

-ساخته را حکومت آن که گوسفندهایند و گاو ىتوده یعنى مردم همین فهمدنمى و است گاو چون کشدمى

او! بیشـتر الیـک و طرفـدار و رأى یعنـى مـردم چـون رودمـى مردم قربان اما است رادیکال بخواهى تا اند.

او امثـال و اسـت اپورتونیسـت سـت، بندتنبانى نهمی براى کندنمى فکر بیشتر سود به جز اما است رادیکال

سـودِ فکـر بـه همـه هـا ایرانـى نـدارد، تقصیر او البته! کَنندمى را شانپوست فقط خورندنمى را گله گوشت

! نکنیـد اشتباه! کند فرو خودشان در نهایت در تا کندمى اکوسیستمى وارد را هاآن بیشتر سودِ غافلند بیشترند؛

نـدارد، میانـه راه اما است خوب رادیکالیسم بود. رادیکال فجیعى طرز به باید نیستم؛ لیسمرادیکا مخالف من

فجیع. طرزى به فقط ولى بود رادیکال باید

2116مارس

Page 34: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

34گپ / دیل

26

کـاش اى کند،مى امدیوانه دارد روزها این شما هاىنوشته نوشت! غلط ولى خواندمى خوب که است معلوم

دائـم کـه نـدارم قبول دادم جواب. کردیدمى رعایت هم را اخالق نویسیدمى فکرپر و عمیق همهاین هک شما

یـک اگـر شـک بى باشد. نکرده رعایت را اخالقى موازین که ندارم متن یک حتى اما امنوشته متفکر و عمیق

که هست کسى شما بین ىراست. ستعبدالرضایى على بنویسد اخالقى که باشید داشته معاصر ادبیات در نفر

؟!است مخالف من پاسخ این با چرا بگوید

2116مارس

Page 35: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

35گپ / دیل

27

ست،تنهایى حسِ از پر! بازداشتگاه! گیر انداخته بود را با دوربین ایصحنه بوده، گیر افتاده که بدحجاب یک

ایـن مـن کنـد. مى زندگى سرت توى عمرى اما کشدنمى طول ش، دو یکى از بیش که حبسى! حبس از پر

-نمى بودم؛ تبعیدى یک هم ایران در بود؛ بزرگى زندان ایران کنم.مى زندگى دارم هنوز را خاطرات از دست

این ایران. جز کنم سفر توانممى جا همه شده، ترفجیع زندان ولى حاال کنم. سفر دیگر کشورهاى به توانستم

در افتـادن گیـر کنـد نمـى زبـان در جز زندگى که شاعرى براى اما ستنی بزرگى غبن معلولى هاىآدم براى

قول به خواستندمى باز اخیرن روى.مى فرو فقط بزنى پا و دست توانىنمى حتى که جایى است؛ ویل گودال

"نه" جز بودم بلد کاش کرد. خیانت شودنمى شعور به است، من تقدیر شعر اما کنند خورم چیشته هاگیلک

تنها که یکى بفهمد؛ که کندمى ظهور یکى باالخره آیا داشتم. اىهمسایه سایه جز کاش کنم، قرائت اى کلمه

توانسـتند مـى کـه هـا آن بـه همیشه باشد. نداشته فردا جز و باشد خودش تنها که یکى نرود، راه حرف روى

دارد، بزرگـى تـاوانِ "نـه " شـد. ىم امحسودى کنندمى ایفا خر رُلِ و فهمندمى یا نفهمند توانندمى یا نفهمند

مسـئولیت انجـام ىشـیوه تـرین راحت این اما! خالص و گذارندمى برایش را شانجان دارند، شانس برخى

! سخت بسیار اما است آسان این و کرد زندگى باید فقط "نه" براى است؛

2116مارس

Page 36: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

36گپ / دیل

28

سـر را اسـمش هـم بعد آمد، خوشم اشبازى از بهداد؛ دحام از بودم دیده فیلمى پیش سال هشت هفت ـ

-ایـن اگر کردممى خیال داشت. آنارشیست جانى شنیدم. را اشگنده دهان ىمصاحبه و "یوتیوب" در کردم

-نمى بودم مطمئن چند هر! قد بلند داشت خواهد بازیگرى ایرانى سینماى کم کم نزند جا و دهد ادامه گونه

کـه این تا کند. بلند سر بخواهد اگر را یکى تابدداشته؛ برنمى کوتاهى قد اسر از ایران در هنرپیشگى گذارند؛

دیـدم، جیرانـى اسـم بـه سـینمایى ىافتـاده عق، یک با را بهداد ىتازه گفتگوى یوتیوب، در اتفاقى دیش،

و فرهنـگ مه و حکومت هم! آمددرمى ماتحت از صدایش که بودند کشیده چنان را هایشبیضه بود، فاجعه

دم از را همـه نـدارد، کـارگردان و سناریست و بازیگر کنی است.ماشین اخته ایرانى سینماى الخصوصعلى

دوزى سـرى دهـاتىِ خوشـگل بخـواهى تا عوض در نداریم، بازیگر نداریم، سینما ایران در کند. مامى اخته

در سـینما ! شعور جز روشنگرى، جز گ،فرهن جز آیندمى چه هر به که سوادبی پاپتىِ مشت یک داریم؛ شده

آوانگـارد سـینماى روزهـا ایـن کنـد. نمى خیانت ژانر از پیروى جز ایران در اما است پیشتاز هافرهنگ تمام

! ایـران بـرعکس دهـد؛ مـى نشان بخواهى تا اما زندنمى حرف تواندمى تا ندارد، داستان به ربطى دیگر جهان

تصویرهاش که سینمایى کند؛ جدید فضاى تولید نیست بلد که سینمایى د؛آیمى بدم ایرانى سینماى از چقدر

و ببند را هاتچشم ندارد، تماشا ایرانى کنند. سینماىمى وراجى پرسوناژهاش بخواهى تا عوض در اند؛مرده

ایرانـى سـینماى ! حرکـت بـى و اسـتاتیک رفت؛ سینماى نخواهد دست از چیزى بسپار، بهش را هاتگوش

برگـزارىِ جـز کـه سـت ژانرى ایرانى سینماى ست.اودوتورى فقط و فقط نیست، ویژوآل نیست، یککینِستِت

پـا تیپ یک ىدایره از ایرانى هاىفیلم پرسوناژهاى امندیده تاکنون ندارد. هدفى هیچ نفله جماعت کارناوالِ

هـیچ بـى زن.همبه حال همه هاکات مچ نیستند. باورپذیر یا انددستى دمِ یا اغل، تروکاژهاش بگذارند؛ فراتر

بـه دارد عمـد فیلمبـردار و سازفیلم کنىمى فکر گاهى که طورى شوندمى عوض تصویرها اینزرتى و تمهید

هـم بـازى کوس ببینید، بخوانید، بگوید هافوفول بچه این خیل به نیست هم یکى کند، توهین مخاط، شعور

یعنى ؟!خدابازى زنِهمبه حال هاىشیوه ریاکاری با و ترس جتروی کى تا ؟!پرورى بالهت کى تا دارد، حدّى

ایرانـى سـینماى امـا نـدارد خـوبى وضـع فارسى ادبیات اند؟نیاورده باال را خودشان هنوز که گاوند قدراین

Page 37: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

37گپ / دیل

خـدا گویـد مـى دهـد، مى کون و کوس بخواهد، خدا اگر گویدمى خوردمى پیچ یارو ست.گاییدنى فقطافقط

نوشتند. شانمعصوم چهارده و بیت اهل هم را سناریوهاشان انگار خواسته

Page 38: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

38گپ / دیل

29

هانامهروزى یا هاکتاب از بسیارى ست.الیتناهى شعرى خود کلمه، عامِ معناى به زبان دانندنمى هنوز هاخیلى

اندوردهخ غلت و ماهور توی اندپریده اصفهان یگوشه از سطرکى تک طى بینىمى کارهیک کنىمى وا که را

آب مـانى مى و کنندمی قمرِ گرفتار را آدم که اندآورده در را شورش چنان ابوعطا یگوشه در و دشتی وسطِ

الـویس اصـفهان بیـاتِ در قورباغـه گشـادى دهـن نفسِ به اعتماد چنین با که رفته سرباال همهاین چه طور

درشت! تیترِ با هم آن خوانده، پریسلی

در کـه وانفساسـت چنان وضع اند،کشیده را همه تخمِ معاصریم؛ حکومتى بد با ت،نیس هم خودشان تقصیرِ

و انـد مالیـده شـان کـون به زیادی پیه ست،زیادی زین، انگار! شدمی خالو داشت خایه اگر خاله بکَر، قحطِ

کـه نویسـند ىم غلط قدرآن است، شاندست مدیاها تمام دارند، قدرت هالعنتى! کنندمى قسطنطنیهِ فتح دارند

عمـومى هـا نویسىغلط این که هم بعد. شودمى مصطلح و معمول شده عادت به بدل شانکارىگُه رفته رفته

مصـطلح غلطِ به بدل هااین دیگر اما شماست با حق گویندمى غبغ، در هنگفتى بادِ با کنى شانیقه اگر شد

رفتن بگوید گوزو جماعتِ این به نیست هم یکى! است درست نجفى خانِ ابوالحسن فتواى به بنا پس شده

و گه طرف هر از شماها اما کرد آلودگل را آبش شودمى دریاست؛ زبان. ندارد انزلنا انا همهاین که مستراح به

بریدمى فرو و خشکى سرِ از قاپیدمى چیل و چرب ىطعمه تمساح چون و زبان بى این به ایدبسته فاضالب

بـه رونـد مـى خودکشـى بـراى حتى که بگیرید یاد هادلفین از الاقل کارید،مى ستخوانا آب دلِ در و قعر به

نرود. فاک به فارس دریاى تا ساحلى

هـا غلـط بعضـى امـا دارم مشـکل هم نوشتارى هاىسنت از بسیارى با نیستم، مالنقطى من که دانندمى همه

نثـر وسـطِ گوز عین لعنتى است، بدهیبت اند،خومى را هااین وقتى گیردمى عنش آدم ست،کارىغلط واقعن

جلو! رودمى فارت فارت و دهدمى صدا فارسى عزیزِ

دنیا جهان! بازفرهنگ و بازکن فرهنگ ندانِزبان نابلدِ فارسى مترجمِ هى! نویسنده و منتقد آقاى! شاعر جناب

-نمـى درسـت واقعن! نیست انجه که دنیا هاست،آدم ىمجموعه دنیا و هستى ىهمه یعنى جهان باشد،نمى

ى"را" ایـن یـا "است" جاى را "هست" یا "نیست" جاى را باشدنمى یا "است" جاى را "باشدمى" باشد

Page 39: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

39گپ / دیل

باشـد مـى اسـم بـه چیـزى اصلن ما فارسى زبان در ندانى که باشدنمى درست بیاوریم؛ فعل از بعد را لعنتى

نداریم!

از"خـوانى مـى هـاش داسـتان از یکـى هـاى دیالوگ از یکى رد اما ستایرانى هاىنویسنده ىسرحلقه طرف

کـه شـان کوچـه سـرِ بقـال بـا شانزبانى درک هم ایشان یعنى! الخالقجل ،"شدم بختخوش شما با آشنایى

داننـد نمـى هنوز که مطرحى نویسندگان هستند ؟!ندارد تفاوتى دهدمى صدا بختخوش برایش وقت خوش

سـبیل و ریـش شاعر ؟!ستاىصیغه چه دیگر "ناچارا" کندمى قید به بدل را عربى کلمات تنها تنوین اعمال

کلمـه بلکـه ندارد، دو به ربطى هیچ دوقلو در دو بداند که بى آوردمى شعرش در را "قلو سه" ىکلمه دارى

هسـ را دو حـاال اگـر کـه نیسـت طوراین و دهدمى همزادها معناى که لو و دوق از ستترکیبى دوقلو ترکىِ

بـه هـم خیلـى و دهـد مى نصراهلل بوى براش چسش که اىنویسنده همین. شود تولید مرتبى تائىِ سه بکنیم

که مظنون خدایى ،"هستم مظنون او به من"نوشته جایى در دارم شک او به بگوید کهاین براى نازدمى نثرش

کـار ازش شـود نمـى فـاعلى صفت جاى و ستمفعولى صفتى که زندمى داد شده نوشته هم مفعول وزن بر

بـر کـه هسـتم ظنین او به من نوشتمى باید بزند حرف مشنگ و عربیک چنین خواستمى اگر مثلن کشید؛

اگـر امـا نـدارم فارسـى زبـان در عربـى کلمـات کاربرد با مشکلى من ست.فاعلى صفتى و است فعیل وزن

اشـراف عربـى زبـان گرامرِ یا نحو و صرف بر است بهتر دهد گسترش را واژگانش دارد دوست اىنویسنده

ریسک از پر طناب، بر رفتن راه مثل اروپایى و هندی زبان در سامى زبانى کلمات آوردن بداند و باشد داشته

است. خطر و

کـه انـد نگرفتـه یـاد اصلن یعنى کنند؛نمى فکر نویسندمى چهآن به ایرانى هاىنویسنده اغل، کهاین خالصه

،"است" جاى هى مادرتان جان اما ستاشتباهاتى چنین از مملو معاصر نویسندگان از سیارىب نثر کنند. فکر

بالهـت و سوادىبی بوى فجیعى طرز به که شوید "باشدمى" این خیالِبى الخصوصعلى ننویسید؛ "هست"

دهد.مى

Page 40: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

41گپ / دیل

31

کـه آنارشیسـت ! باش ؟!آنارشیستى ست!درآوردى من هاتپوشیدن حتى رفتارهات، کارهات، تمام گویدمى

مُـد هـم دنیـا سرتاسرِ که هاریش این از الاقل ؟!چیست رفته در بناگوش از هاىسبیل این! نیست طورىاین

براش، دادى پول همهاین که تو تابوتى؛ در مرده مثل سوفیستى هاىپیرهن این توى! گذاشتىمى زیرش شده

ایـن ! کـردى مى تن شده مُد هم تازه که چَنِل یا والنتینو و گوچى هاىتشرتى این از روش گذاشتىمى کمى

ملیّـت شـده، دمُده دوستىوطن دیگر! نیست مُد نزن! را هاحرف این ندارند، دوست مردم! على ننویس طور

نبـاش شـرّ قـدر ایـن ! است زن دمکراسى! نباش هاخانم خالفِ اىجمله در حتى! باش جهانى ؟!چند سیخى

نیست ... مُد دیگر جورىاین روشنفکرِ! باش بشرى حقوقِ برداشته برابرى را نیاد! پسر

نیسـت، مُدیسـت آنارشیست! ندارد "نیست طورى این" که آنارشیست فهمدنمى ست،بیهوده بگویم چه هر

یـک خواهـد. مـى را همـه نهایـت در و بیشـتر چـه هـر بازار است، بازار ىحقّه مُد کند؛نمى رفتار مُد طبق

تمام آسانند، مُدها تمام کنند،نمى دنبال آسان جز همه! کیچ یعنى! هیچ یعنى همه! نیست همه مثل آنارشیست

خودشـان و کردنـد مـى بـاور را خودشان معدودى الاقل کاش شد،مى مُد کردن فکر کمى کاش! کیچ مُدها

؟!شودنمى مُد خوانىکتاب هرگز چرا! صع، خودآیى است، سخت تفکّر بودند،

Page 41: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

41گپ / دیل

31

وضع به بوده راضى بوده، رومیانه مدام متوسط ىطبقه آید.برنمى هیچ برنیامده، هیچ هرگز متوسط ىطبقه از

و "هـا کـالس هـاى " بـراى فقـط تـر پـیش ! امنـداده قـرار مخاطـ، را هاآن هرگز که نیست بیخود موجود.

از امبریده هم اول ىدسته از که است سال چند ولى حاال .نوشتممى فرودستان و فرادستان یعنى"هالوکالس"

درون از را آن شده ایرانى فرادست ىطبقه قاطىِ هاندیده فرهنگ و مذهبى هاىرسیده دوران به تازه که بس

بـه دارم؛ چشـم فقـرا به فقط هایممتن در ندارم فقر از ملموسى ىتجربه هیچ کهبا این اند. حاالکرده خواجه

جوانـان از نسلى به اند؛ربوده شاندهان از را لقمه که هاآن به اند؛گذاشته کار آتشفشان شاندهان در که هاآن

هـزار بـا شـده جمـع پولى هاشانجی، در تا کنندمى بیگارى ش، هاىنیمه تا الطلوععلى صبح از که ایرانى

بـه برونـد ! شوند پناهنده دهدمى شانس شانآینده به که کشورهایى از یکى در و بیرون بزنند ایران از مشقت

مسـتر کند.مى زنبیل در را رسوایى جاآن دارد روزها این متوسط طبقه محبوب وزیر که استرالیا مثل کشورى

دارد حق ایرانى هر و رسیده استخوان به کارد دیگر که داندمى خوب مالیى دارىِسرمایه کارگزار این ظریف

-با این کند.مى زیاد پناهندگى وقت را آش کشکِ گاهى اگر دارد حق کند،نمى تحمل را ایران در زندگى اگر

و جـا این اندآمده که ایرانى پناهجویانی زندمى جار استرالیا مدیاهاى در رود،نمى رو از ظریف آقاى باز همه

کـه خاورمیانه شورک آزادترین ایران گویدمى دروغگویند؛ دم از همه کنندمى شکایت بشر حقوق وضعیت از

همـین در مردمـانش درصـد هفتـاد کـه زیرا است، تردمکرات نیز غربى کشورهاى از بسیارى از بلکه هیچ،

اند!کرده شرکت اخیرش انتخابات

منتظـر و استرالیاسـت در پنـاهجویى کـه فیسـبوکم ىصفحه مخاطبان از یکى پیش روز پنج و بیست دقیقن

چـه کـار کنـى مى را دنیا عشقِ دارى لندن در که تو بود نوشته من به طابخ شاکى لحنى با پناهندگى، پاسخِ

وطنهم همان پیش نیم و ساعت یک دقیقن یعنى امش، ؟!ندهند رأى نویسىمى هى که ایران مردم به دارى

بـا گویـد مـى وکـیلم برگشـته، ورق جـا این آمده ظریف که وقتى از بود، تو با حق" نوشته زدهغم کلماتى با

ادعـا این با و شده مسیحى گفتممى کاش" نوشت هم بعد و "باخت خواهى را دادگاه دارى تو که اىندهپرو

ترکیـه در کـه پنـاهجویى هموطنـانِ اتفـاق به قری، روزها این! نیست شوخى "کردم.مى پناهندگى به اقدام

-دادگـاه در ایرانـى جویانپناه مترجم منچستر، در که دارم آنارشیستى دوست اند.شده مسیحى مثلن منتظرند

Page 42: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

42گپ / دیل

مستر آید.مى خوشم مسیح از دارد کم کم کردم ترجمه مسیحى تازه هاىایرانى براى بس از گویدمى هاست؛

رهبـر بـا اسـفند ششـم انتخابـات در مسلمان هاىایرانى درصد هفتاد که کرده پر مدیاها در مسلمان ظریف

بدهد پا اگر جمعیت این اتفاق به قری، داندمى همه از هترب خود که حالى در اند،کرده بیعت ایران مسلمانان

جـا آن کـه زیـرا نـدارد، حقـى هـیچ ایران در بشر که زیرا زنند،مى جا مسیحى را خود کنند فرار ایران از که

همـین براى بدهد تاوان ندارد دوست کسهیچ اما مقصرّند همه جاآن که زیرا بقاست، اول شرط دروغگویى

دهندىم دارند همه

2116مارس

Page 43: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

43گپ / دیل

32

فاقـد وطنـان هـم ایـن از بـاالیى درصـد . دهندمى تشکیل را دنیا پناهجوى جمعیت از بزرگى بخش ایرانیان

کـه ترکیـه و اروپـا اتحادیـه توافـق از بعـد . کنند ترک را کشور قادرند ترکیه طریق از تنها و اندمالى توانائى

که را بلندى دیوار هاىروزنه تمام شد مأمور وزیر نخست اوغلوى داوود آن در و افتاد اتفاق هگذشت ىجمعه

اخیر روز چهار طى همه هااین و کرد دیدار اردوغان با ظریف مستر هم پریروز ببندد. کشیده پناهجویان دور

و چـپ مـدیاهاى تمـام اما دهخور کلید گانآمده ستوه به و فرودست طبقه علیه کثیفى سناریوى. افتاد اتفاق

بـراى دارد کـه ىافاجعـه از هنـوز آیـا اند.گرفته اللمانى بشرى حقوق هاىسازمان حتى زبان فارسى راست

؟!خبرندبى افتدمى اتفاق فردا و امروز پناهجویان

2116مارس

Page 44: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

44گپ / دیل

33

-با این! سرگردان گل اى چرخدمى آسمان در وت براى آفتاب گرچه گردباد، رسدنمى هم پات گردِ به گرچه

مردِ من! کسى با زندنمى حرف بعدن بدن، با زندمى حرف آفتابگردان تنها که بده سینه حکمت به کمى همه

کـنم نمـى تلف را وقتم که نیست بیخود. نیست من مال باشد، همه با باشد، همه مثل که زنى دیگرم، هاىزن

هـم مـن پیش، روز چند همین تا نیستند. نفر یک شانکدامهیچ اما نفرم چند با چرا که اندشاکى همه! رُم در

باشـم. او مثل خواستم همین براى نبود، ممکن این و بود، نفر دو مال چون کشتم را او بودم، نفر یک عاشق

کـه دیشـ، نهمـی تا بودم نفر یک اما من! نفر سه با رقصیدمى سالسا او یکى، به بدهم را او نصف که رفتم

اما! نفر چهار شدمى لندن آمدمى و شدمى رُم خیالِبى اگر و داشت، اىعارفانه تانگوى دخترک نفر. دو شدم

نزدیـک کـه مـن بـا ماندن براى فقط هم آن لندن، در رقصندمى تانگو که نفرم چند آن دنبال فقط حاال! نشد

بگیرم یاد کم کم باید همه. بودند دور دور، ور،د بس از شدم تلف من و است دور فقط عشق متاسفانه است.

بـرو کنـى، فـرار آن از خـواهى مـی اگـر حاالست، براى است، حال براى فقط عشق باشم، او نزدیک فامیل

نشو! پناهنده آینده به گذشته،

Page 45: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

45گپ / دیل

34

ندارد رسم عشق

گذارد ...مى جا بر اما بسیار هاىرسم

بهشـتى نـاب شـراب و حورى دنیا آن تا دنیا از کنندمى پرهیز و خوانندمى نماز کشند،مى ریاضت عده یک

شـوند، دنیـا این خیالبى توانندنمى عمرن! عجولند من مثل ندارند انتظار حال هم عده یک شود؛ شاننصی،

زندگى! به بودنند، زنده به مومن

بهشت دست پراگ داشت، معمولى حورى و شراب تردامآمس چه هر اند،گذاشته کار دنیا این در را ما بهشت

اعال! سوپر حورى هم دارد ناب شراب هم! بسته پشت از را

حاالت! اهلِ به دهدمى دیگرى خیالِ شهر در سیر اما دارد دیگرى حالِ خانه در سفر چند هر

بعـد و هـا "سـلتى " ىخانـه اول کـه "ولتاوا" ىدره در ریختن و رفتن، "آمستل" ىرودخانه از همین براى

الخصوصعلى است، عبادت واقعن زیبایى عیادت است؛ عبادت شد اسالوها مال بعدها و ژرمن "مارکومانِ"

مثل و ظریف خدایى! کوچک خداهاى با ما کنندمى حال بزرگ خداى با هاآن پرستند. بت که من امثال براى

تـو بـا بیـنم، مى تو را که هر جااین من نیست هک بیخود ست،یکى فقط خدا البته! شکننده گنجشک استخوانِ

کـار امسـینه در کـه را سـنگ ایـن خواستممى چندم شاهِ آن زنانِ از و کردممى تنىآب "کارل" پلِ زیرِ باید

که! نیستى برات، بسابند اندگذاشته

جـا ایـن آب کـه تـنم به اىداده جوش چنان را هادکمه این اما بینابین، کرده باز را خود "ویتاوا" ىرودخانه

کـه آنارشیست "سایفرتِ یاروسالو" محبوبم شاعر ىخانه روممى دارم. است آفتاب درندشتِ آرامگاهِ همان

عظمـت یاروسـالو و شـد نمـى سـب، کمونیسـت کوسـى کـاش . شـد کمونیستى هاىصف تسلیمِ کارهیک

خـاموش را هـا چراغ" کتاب در فرتسای هاىروزنگارى هنوز فروخت.نمى کمونیسم بالهت به را آنارشیسم

که! نیستى گذرد،مى توست خاطرات مخزن با جوارهم که بهنم جنوبىِ ضلع از دارد کلمه به کلمه "کن

برود! رو از آب حتى که نوشتممى چنان رمانتیک "ماخاى کارل" مثل تنت ىنقطه نقطه بر بودى اگر

و شـوم مـى مسخ نجنبم اگر کنم؛ دنبال را دارخنده هاىعشق دهممى ترجیح! نه اما کافکا، ىکافه به امرسیده

؟!هستى شود،مى نیست گذشت، کنارم از تازه که تراشىخوش ى"کوندرا" حتى

نیست! هست که هر تو جز هم پراگ در

Page 46: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

46گپ / دیل

35

از سال ده همیشه جااین است. آمستردام دائم آمده حال پستانِ جفت یک مثل! لخت حمام یک مثل آمستردام

لوندى هم که بود همراهم کابلى دخترى آمستردام، آمدم که بارى آخرین! جوانتر سال ده الاقل جلوترى، دنیا

مـادرزاد لخـتِ که "آمستِل" ىرودخانه ل،ِ از نشد نخورم، کامل را او کهاین براى و روشنفکرى هم کردمى

بخورم. بود افتاده شهر وسط

را حـال ! نکنـد غـروب دیگر اری، آفتابِ این تا بکش دراز فقط شرقى رِشاع این کنار! بکِش دراز آمستردام

! آیـد مى بدم کنندمى یادداشت دائم و گیرندمى عکس که هااین از آید؛نمى خوشم ثبات و ثبت از که بچس،

از امـا بگـذرد فروشـى حـال هاىویترین جلوى از که شاعرى بود، شاعر باید فقط نوشت شعر نباید سفر در

یـورو که پوندى همه آن از بگیرد گیجهگه "صراف" که طورى شود، تر"رامبراند" هى نگذرد، شانکدامهیچ

کشیده لختى جا همه عاشق "ورمیرِ" یا "آورکامپ" چرا فهمىمى که جاستاین تازه! بدن به زنىو مى کرده

همـین از یکى در ش، یک الاقل حشرى "مولیشِ هرى"همین یا "اوبرسکى" دوشیزه ندارم شک! جاکش

چـه اممانـده ! المشـتک نکـرده تـابلو را خـود نکـرده فـروغ، مثـل بیخـود و کـرده شـاعرى هـا خانـه جنده

دکـارتِ دوآلیسـم علیـه را اخالقیـاتش بـود خلجـان و جآااان حالِ در دایم که آمستردامى ى"اسپینوزا"طور

تو بگوید فیلسوفى به خطاب مادرمرده لِهگ یا بخواندش فکر شاهِ بیچاره "دلوزِ" طفلى تا کرده علم مفلوک

پیاده! فلسفه در یا اسپینوزایى مقلد یا

تـا آوردمنمـى هرمافرودیـت بـردم، نمـى رنو در را پاریس شرمگاه، گویندمى کوس به که مردمى براى کاش

من ضدِ گویدمى اىرجاله است، زن ضد فالنى زندمى جار اىلکاته! ندهند ترجیح شاعر به را مافنگى مشتى

-مى فصل یک الاقل و گذاشتندمى یا! دادگاهم به بردندممى بعد و آمدممى اول کاش باشد! کرده مٌد نامى که

-مـى ها عاشقاین که طوراین بشکنم. تخت که نیستم داغ قدرآن همیشه دانستندمى کاش. آغوشم از گذشت

نریـزد بـاز کـه فرار، دیگر کشورِ به کشورى از نم،ک بهانه را اروپا چقدر شوم. تنها دوباره دانممى بعید شوند

! فامیلم هاوفایى بى این با که ستعمرى کارند،مى خودشان زمین در بگذارند، تخم هرچه البته ؟!کرم قانون،

کـه هـر بـا شـوم، مـى نزدیک که هر به هاستسال ندارد، جوان و پیر زن، و مرد. رومنمى در بیخود کوره از

خورد!مى کلید نتىخیا دهم،مى دست

Page 47: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

47گپ / دیل

36

مادام تو از که است همین برای نفری، یک همیشه اما تو! دو یعنی عشق! ساز عشق نه قماربازی تو گویدمی

عنکبوتى دنبال تو پس تند،می تار هنوز دارد و نشسته اتزندگی روی که سیاه ایبیوه ماند؛می باقی بیوه یک

اسـت، تـاجر عقـل ! نیسـتم تـاجر کـه من اما! ندارى عقل قماربازى، تو هک گویدمی! عشق نه گردیمی تازه

کـه چـون رودنمـی کازینو به هرگزاهرگز دارد؛می برش ترس که شماردمی شمارد؛می مدام داند،می حساب

زدن، فردا به. است بیرون حساب از دیل، از که چون داندنمی اشدرباره ست،آینده دل ندارد؛ را دلش عمرن

و سـت انگلیسـی فقـط او. اسـت courage یکلمـه التـین ریشـه همـان ایـن و cor یعنی که خواهدمی دل

! عمـق یعنی شعور یعنی جااین قل، و ندارند قل، عقل اما فهمندمی خوب گرچه نیستند، شجاع هاانگلیسی

+ under فهمیـدن؛ عنىی که ایستندمی زیر آن دائم بزنند زیرآب کهاین برای و زیرایند اهل اغل، هابریتیش

stand. امـا نیسـت کـار در ایآینـده ولی حاال حاالیند. اهلِ که چون روندمی کازینو به هاچینی ها،بریتیش برعکس

گذشـته سـرِ شودمی ریخته و حال به شودمی بدل قطره قطره دارد. بیاید که حاالست چون دارد وجود هنوز

برد.می را حالش الاقل قمارباز یک اما بازندمی همه. شد باخته حالی هیچ بی که

Page 48: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

48گپ / دیل

37

همـه ایـن عبدالرضـایى که پوئترى گلوبال الخصوصعلى و نویسىگلوبال گفته اشمصاحبه در فالنى نوشت

از نبایـد سوادى، و دارد سطحى که هر نوشتم ندارد. ارزش پشیزى برام زندمى سینه به را سنگش است سال

باشد. داشته گلوبال درکى داشت توقع ندیده شعرى فستیوال هیچ رنگ و بیرون پا نگذاشته یرانا از که کسى

همهاین از بعد حاال و دانستمى ضدشعرى اقدامى را آن بود شده منتشر که هم شینما سیرت بخیل این البته

ایـران در پارسال که تابىک سه و کردندنمى سمپاشى هااین اگر باش مطمئن! کندمى بازى خط دارد تازه سال

شـاعرى هم زادهحالل این حاال گرفتمى مجوز دیگرم گلوبالِ کتاب هفت و شدنمى نخاع قطعِ کردم منتشر

مگر پرسیدم باشد؟ خوانده دیگرى جاى پوئترى گلوبال درباره شاید دانید!مى کجا از نوشت! بود گلوبالیست

متـرجم ایشـان داد جـواب ؟!شده ترجمه باشد داشته پوئترى الگلوب به ربطى که شعرى یا اىمقاله ایران در

ترجمه فارسى به را انگلیسى شعر نیماى آثار از بسیارى و بیت نسل شاعرانِ مهم شعر چند تاکنون و شعرند

کـه شارالتانیسـم ! عج، بنویسم خواستم اند!خوانده انگلیسى به هم پوئترى گلوبال درباره احتمالن اند،کرده

فارسـى زبان به پوئترى گلوبال درباره متنى هیچ تاکنون دارم خبر من که جاآن تا نوشتم فقط اما! ردندا شاخ

پرسـید و فرسـتاد عکـس چنـد امـا نگفت چیزى باشد. برده ازش اسمى حتى کسى امندیده و نشده ترجمه

کتاب در ندارند، ابیتىجذ برام دیگر کارها جوراین نوشتم بعد کردم، نگاه ؟!چیست شعرها این درباره نظرت

الاقل نوشت و فرستاد دیگر عکس چند! نرفت رو از اما درآوردیم، شاهرودى افشین با را کارها این تهِ شینما

حـرف حـرف دبـو قاراشـمیش حسـابى شـان اوضـاع کردم، نگاه باز بنویس، را نظرت شعرها این ىدرباره

را حـالش راستش درنیاوردم، سر که من بود، فتهر اُری، شده کوله و کج بود، کرده چپ صفحه در کلماتش

آن بـدون را کلمـات آدمیـزادىِ متنِ و کرد لطف بخوانم، توانمنمى نوشتم بیاورم. در را هامچشم نداشتم هم

نـه تخیلـى، نـه تصـویرى، نـه نیـافتم، بیشتر شدم دقیق درش بیشتر چه هر فرستاد، برام کذایى شارالتانیسمِ

خوانـدنى که دندانگیرى چیز که من نوشتم همین براى! حسابى حرف حتى نه اى،طفهعا و شهود نه موتیفى،

پرسـیدم انـد. خواندیـدنى هـا ایـن ببینى، بیشتر باید بخوانى، فقط نباید داد پاسخ کارهیک نیافتم، درش باشد

!خندیدنى

Page 49: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

49گپ / دیل

38

سـاقه عشـقى عج، با دهد،مى اهمیت زندگى به تنها پرنده این که حالى در ندارد، وجود پرستو از ترعاشق

رود،مـى و گـذارد مـى را اشخانـه نگذشته اىهفته هنوز اما کندمى بنا را اشالنه و داردبرمى هابوته از ساقه

بیـرونش نگـرانِ همـین براى اوست در فقط عشق که داندمى پرستو! ترتازه عشقى! دیگر بنایى براى رودمى

بزرگى شاعر هر. سازدمى تخیلش در را چیزش همه او باشد، دیگرى پرستوى باشد، النه نیست مهم نیست،

و گـذارد مـى کَند،مى راحت که است همین براى ندارد، هیچ تخیل در جز که داندمى و است سرخودپرستو

بهتـر قفـس در همیشـه امـا متنفـرم زندان از کهاین با من. است آزاد کنند زندانى اگر حتى را شاعر رود؛مى

کـه درک این به رسید، پرستو درک به تا کرد سفر مدام باید است. فعال مدام زندان در تخیل چون ام،وشتهن

بگذرى. و بگذارى که باشى بلد باید نیست؛ تو مالکیت در نیست، تو مال چیز هیچ

داشـته ماخانـه دمِ اسـتارباکسِ در هـم بـا اىصبحانه کرد دعوتم و زد زنگ صبحى اول ویلیام دوستم امروز

جـز چیـز هـیچ بـه چون نیست شاعر او واقع در گفت،مى هاشفن از مدام دیدیم را هم که وقتى از باشیم.

خـورد. مـى اشصبحانه از لذیذتر را هاشل، که بود نشسته روبرومان دخترى دهد.نمى اهمیت طرفدارهاش

؟!بدهد ترجیح دختر این بوسیدن به را تو که دارى طرفدارى کنى،مى فن فن همهاین که تو پرسیدم ویلیام از

شـد دور کـه کمى رفت، و کرد اششانه سوار را کیفش آرام و کرد نگاهم فقط باز هم بعد کرد، نگاهم فقط

روى درشـت ىقطـره یـک امـا باریـد نمى باران! باى یعنى که کرد بلند را چپش دست و برگرداند را سرش

بود. نشسته راستش ىگونه

Page 50: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

51گپ / دیل

39

کارگاه یخچال سازی پدرم در انزلیمحله بود، جایی که تا هفده سـالگی یخچـال آدمهـا را درش تعمیـر مـی

گـزینش مـأموران کـه ایـن بـراى شدم. تهرانى دانشجویى من و شهربانى جلوى رفت بعدها که حیف ،کردم

شهر دخترهاى خوانىهنوح وقت زمانى یک زنجیرزنى همین محله، هیئتِ توى من کنند تائیدم عالى آموزش

که مدیحه و صدیقه به دادممى را مدینه جاى البته هم گاهى ."!مدینه کن نیا مه وگرد وگرد"زدم: مى صدا را

هرگز شود ترمعروف همه از شیوا بود شده باعث "خوته اکبر بیه شیوا" مرثیه کهاین براى فقط شانکدامهیچ

-سـال ولـى خیلـى هـم را لنگرود بیشتر، را گیالن دارم، دوست را نایرا هنوز همهاین با! نشدند نزدیک بهم

-وقت آن بزنم. "انزیلمحله" خودمختار ایالت به سرى دیگر بار یک نمردم تا است این آرزوم تنها که هاست

شـان چان لین هایىوقت یک بود، شاخش روى جان جکى و راکى نشد داشت، بروسلى یک اشخانه هر ها

چـه هـر بیستم قرن طى نگویم دروغ نخورد، کتک و بگذرد مانمحله از یکى بود محال هاوقت آن بودم. من

-مـى جـا آن از وقتـى پاسـدارها حتـى ! اىانزیلمحله یا بود اىانزیلمحله یا کرده ظهور ایران در دارخایه آدمِ

طلـ، صلح و بانمهر که گیالن ىهمه یعنى. رفتندمى در و شانکون روى گذاشتندمى را شاندست گذشتند

گیلـک جـا آن اصـلن مـا ! طـرف یـک نداشـت همتا شرارت در که هم انزیلمحله طرف، یک است گیلک و

بودند. "مارد" دم از همه نداشتیم،

بـرو گفـتم بیـاورم. بگـو خواهىمى چه هر على گفت ایران؛ برود خواستمى همشهرى رفیقى پیش چندى

بیـار بگیـر فـیلم هاشکشىقمه از شود،مى دعوا تا سه دو ساعت نیم هر جاآن پسرعموهام، پاتوق انزیلمحله

-گرفته آرام که هاشکوچهپس کوچه و هاخانه از اند،کرده بلندش که دیوارهاش از رفته! شده تنگ دلم ببینم

انزیلمحلـه گرفتـه. انگـار عکس اندداده تکیه دیوار به چمباتمه چارتایى سه هاىدسته در که هاشآدم از اند،

خـوبى و پسـندیده بـدى جاآن داشت؛ دیگرى حکمت اىانزیلمحله اخالق! بخیر یادش! هوا رفته شده دود

.کردند نابودش که حیف! بود سه واقعن

2116مارس

Page 51: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

51گپ / دیل

41

جـور این در معمولن شدم. دعوت ترکیه و بالکان کشورهاى در شعر فستیوال چندین به اخیر سال چند طى

داشـته هـا آن از بهترى درک شده باعث همین و دارند حضور منطقه شاعران اغل، ها،نىایرا جز ها،فستیوال

یـک دارنـد، گرچـه بیشترى هنرىِ هوش خاورمیانه عربى کشورهاى شاعرهاى بقیه از عراقى شاعران. باشم

باعث نزدیکتر دوستى به شانعالقه رغمعلى که هست شانهمه رفتارزنىِ و کار توى نهفته کالسیسیسم جور

بالکـان کشـورهاى و یونـانى و ارمنـى شـاعران کـنم. لحـاظ هـا آن و خود بین را مرزى و حد همیشه شده

کـوزوو فسـتیوال در اسرائیلى اُرِ امیر با مثلن اند؛نخوانده خوب ترک و اسرائیلى همگنان مثل اما اندخواندنى

ترکیـه روشـنفکران همـه بـا ایـن شـد. گـو گفت واردِ او بـا درى هر از شدمى که بود شاعرى تنها شدم؛ رفیق

یک ترکیه قلم انجمن سابق رییس گونرسل تاریک با آشنایى مثلن دیگرند؛ چیز یک مردانش دولت برخالف

نشـه یـا زدم، قـدم او بـا را استانبول و ارتباطیم در هم با مدام که مدرن پست و تجربى شاعرى بود؛ شانس

فمنیسـتى و بوده قبرس قلم انجمن رئیس خود اما ستترکیه لىم و پرستوطن شاعر پدرش که زنى یاشین؛

. است آنارشیست

-انسـانى تفکر و منش براى و ارتباطم در ترکیه کرد و ترک شاعران بهترین با بگویم که آوردم را مقدمه این

هاترک با کنند خیال هاخیلى نباید نویسممى ترکیه حکومت هاىسیاست علیه اگر و قائلم ویژه احترامى شان

دارم. گارد

ترکیه حکومت و اروپا اتحادیه سران اخیر توافق یدرباره بخوانم، شعر کهآن از پیش ادبى، نشستى در دیروز

خـوش جهـت اروپـا اتحادیـه . بدهنـد بیانیـه پناهجویـان از دفاع در حاضران که کردم پیشنهاد و زدم حرف

هـم نشست در را هااین داده. اروپا اتحادیه به وستنپی و مالى کمک وعده وزیرشان نخست به ترکیه خدمتى

بـه اروپا اتحادیه که کرد عنوان من ادعاى به اعتراض ضمن حاضر، ترکِ روشنفکران از یکى که کردم تکرار

کـه ندادنـد قـول و کننـد زندگى ترکیه همان در بهترى شرایط با پناهجویان تا کندمى مالى کمک شاندولت

بـه ویـزا بـدون بتواننـد تـرک شهروندان تا دهندمى ترتیبى به زودى بلکه شودمى اروپا اتحادیه عضو ترکیه

معاملـه پناهجویان سر باالخره است. ترفجیع کردممى فکر چهآن از وضع حاال! کنند سفر اروپایى کشورهاى

-ترک خودِ براى یینپا دستمزد و باال بیکارى نرخ با ترکیه در زندگى. شد ظلم هاآن به تنها وسط این و شده

Page 52: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

52گپ / دیل

کننـد سفر اروپا به خواهندمى که پناهجویانى از! داندنمى زبان که پناهجویى به رسد چه است، صع، هم ها

کنند! سفر اروپا به ویزا بدون ترکیه مردم تا شد خواهد نگهدارى ترکیه بزرگ زندان در

2116مارس

Page 53: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

53گپ / دیل

41

حتـى دارم؛ گریـه حـس اما! شاد فجیعى طرز به! شادم ؟!شودمى آغاز تازه شودمى تمام چیز ههم وقتى چرا

تمـام بـودم کرده آغازش که جااین دقیقن بودم آمده کند. ترمخالى خودم از حاال تواندمى گریه گرم صدسی

پاریس بودم و رفته کرده تمام را جااین پیش سال پانزده ندارد. تاریخ که ستمدلولى ندارد، دال دُبى اما کنم

نـدارد وجـود هنوز نکردنى زنى مثل که ننوشتنى شعر آن دنبال کردم. تمامش روزى نه شد آغاز هرگز نه که

از داشتم بیشتر پا سه از کاش کنم. پا آن و پا این و کشور آن کشور این و راه کنم، بگردانم پاره کفش چقدر

است. بیشتر نوشتن براى دست یک که باید بیاورم ایمان! کمتر دست دو

Page 54: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

54گپ / دیل

42

کـم کـم کـه مرگى! دارد ادامه مرگ تنها و ستکوتاهى خط پاره زندگى هنوز نیست. ما دست هیچى خیلى

کـار به دست هاتروریست پناهجویان، علیه ننگین توافق از بعد روز دو دقیقن. دهدمى دست از تعریف دارد

هوا! روى برود اروپا ىاتحادیه پایتخت لبروکس تا شدند

ى طبقـه علیه مدام هاتروریست هاسال این طى داشت. چاراسبه سرطان نتربوق مال که زمان آن گذشت دیگر

؟!کنم چه نکنم شک اند؛کرده عمل فرودست

2116مارس

Page 55: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

55گپ / دیل

43

-مـى که هاآن و کندمى کوالک دارد زدگىعوام! نیستند یگرد هاآن و اندشده لیدر همه هاعن است، بازار فن

عروسـک انتخـابِ در هـا لعنتـى انـد، شـده بر از عالى را دعا سوراخ هاگردانعروسک! کنار اندکشیده فهمند

فرصت شانطلبى شهرت سرطانِ و شوندمى گردانده دارند دانندنمى خود که هایىعروسک ندارند؛ رودست

محبوبش نوعِ از هم آن شوند مشهور خواهندمى همه روزها این متاسفانه! کنند وا چشم تىلخ حتى دهدنمى

-زمینه تمام در استعدادها خرده! داشت نخواهد و نداشته اىنتیجه فرهنگى و سیاسى مایگىِمیان رواجِ جز که

!دهدمى شانخوراک و آب نیز ایران ىزده سیاست کرده، جو مثل تولید قار مثل ها

از فروشند،نمى بالهت جز دیگر فروشىروزنامه هاىدکه کنم؛ متاسفانهمى دنبال را ایران مطبوعاتِ ستمدتى

سـکانس بـه سکانس که هایىسریال الخصوصعلى! بینممى سان مدام هم اسالمى جمهورى سیماى و صدا

در پـیش سـال چنـد تـا . الاقـل اندکرده سفید هم را بالهت روى و خرافاتند تیزِ استریپ شده، چسبانى تف

بـه نیز اینترنتى هاىگوشه این حاال اما خواند درست مطل، یک و گرفت اىگوشه شدمى فارسى نتِ فضاى

صـورت کـه بیـابى آبـى جوى و بگردى دشت صد است محال که طورى درآمده، هاعن هاىفن ىمحاصره

مدیاهاى کرده، خارج دور از را فارسى اینترنت قهرمان هاىپشکل و هاعجوزه ها،عن ها،فن یورشِ! بشورى

واشورشـان و آشـور گرچـه کـه اندکرده آماده قهرمان دست چند هازمینه تمام در نیز خارج و داخل مزدورِ

دیگر که زیاد قدرآن شود،مى اجرا بالماسکه پشت بالماسکه! پُرهیچ دارند باطنى و درون اما گوناگون، ظاهرن

هـم خـودش اگـر حتى حاال که رسیده انبوه تولیدِ به چنان چگوارا نیست. ممکن صلا و فیک بین تشخیص

گیرد!نمى اشجدى کسى بیاید

و مردمـى نـوعِ از هـم آن محبوبیـت امـا اسـت خوب هم خیلى شهرت نیستم، شهرت مخالفِ من راستش

! باشـى آزادتر کنى، زادىآ که دهدمى بال شهرت! کندمى بواسیر دچارِ را شعور و شعر و فکر اشزدهسیاست

روى مثبـت تـاثیر و دارد جذابیت شهرت که چقدر هر! نیست محدودیت به نهادن گردن جز ولى محبوبیت

کنـى مـى کار ترراحت هم است؛ خوب شهرت دهد.مى عُظما فاکِ به را او محبوبیت گذارد،مى آدم پیشرفتِ

سیاسـتمدارهاى کـه اسـت همین براى... کردن مه کندمى سخت را کارها هم محبوبیت اما... ترراحت هم

Page 56: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

56گپ / دیل

تـرین خـالق کـه حـالى در رسـند مى محبوبیت به مشکلى هیچ بى چون اند،خواجه و سردمزاج اغل، موفق

مشهورند! بدنامى به هانویسنده

کـه شـرطى به توست، پیشرفت کاتالیزورِ شهرت که باش داشته من از را این کنىمى خالق کار اگر خالصه

اش.سیاسى ـ ادبیاتى نوعِ از هم آن نباشى محبوبیت پىِ نهاحمقا

Page 57: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

57گپ / دیل

44

و لرنینـگ ویـژوآل طریـق از تنهـا ایرانـى جدیـد نسـل شود.مى جوانتر دارد هى و ستجوانى کشور ایران

در چـه و داخـل در چـه مـدیاهایى چنـین کنـد. مى اطالعات کس، شنیدارى نهایت در و دیدارى مدیاهاى

نیز پیش سال ده چهآن از جدید نسل که رسدمى نظر به گاهى. است حکومت نظارت و کنترل تحت خارج،

صـفحات انبوه به نگاهى نیم بداند. که خواهدنمى اصلن خواند؛نمى جدید نسل اطالعند. بى آمده سرشان بر

-کوتـاه آن؛ و کنندمى پیروى رویه یک از شانهمه اندازید!بی تلگرام هاىکانال یا اینستاگرام فیسبوک، شلوغ

ایرانـى جدید نسل افتد؛نمى اتفاق جمله چند در تنها فکرى و تحلیل هیچ که غافلند همه هااین ست.نویسى

در مـدام را اصولگراها و هاطل، اصالح چرا پرسید ازم هاشانبهترین از یکى امروز داند.نمى فجیعى طرز به

در خبرگـان مجلـس کاندیداهاى اسامى لیست به نگاهى گفتم دهى؟مى قرار ترازو ىکفه یک در هاتنوشته

خفّتـى چـه بـه تـن برگردند قدرت به باز هاطل، اصالح کهاین براى بفهمى تا اندازبی اخیر انتخابات همین

و شـهرى رى چـون بالفطره کشآدم چند به مردم شدند باعث که بس همین هاشانخیانت اثبات در اند،داده

دهند! رأى آبادى نجف

حکومـت کـه نیسـت بیخـود دانست.نمى هیچ پیش سال ده از همگنانش دیگر مثل هم او بود؛ فایده بى اما

کند.نمى مسلمین امر ولى از اطاعت جز پستو در که بسازد اپوزیسیونى هاسال این طى شده موفق

2116مارس

Page 58: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

58گپ / دیل

51

چـون نویسم.می کنممی کار تراکتور مثل امزنده ام،نمرده هنوز چون آید،نمی خوشش غول از کسهیچ چون

فقـط سـلول بـه سـلول سـر فـرق تا پا نوک از کنم.نمی تعارف کسی با ندارم، وابستگی احدی به کلمه جز

هان،قـدکوتا سرزمین در! ستنابخشودنی گناهی ایرانی شعاریِ روشنفکری قاموس در همه هاو این! خودمم

! نیستم من شوند. برابر هم با همه تا کوه جای اندنشانده سنگریزه تبعید؛ را هازرافه کردند؛ تکه تکه را سروها

حاال به فردا از من! نیست باکی کنند سنگسارم همه هاست. بگذارمایه میان و هامتوسط دور دور، روزها این

ام.شده تبعید

2116مارس

Page 59: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

59گپ / دیل

46

یـک بدهـد پـا اگـر است مظلوم کهآن شود، ظلم او به گذاردمى کهآن ام.نکرده دفاع مستضعف از هرگز من

به از من! شعور نه بردمى پیش شعار را شانزندگى و اندسکه یک روى دو مظلوم و ظالم. شودمى ظالم کاره

هسـتند توانـا هاخیلى البته! کنممى دفاع شود،مىن و توانندمى نشد، و توانستندمى که هاآن از گان،آمده ستوه

کارهـا خیلی خیالبی نیستند قادر اما دهند انجام کاری هر قادرند هااین! مقاومت نه دارند حمله توان تنها اما

پـروژه هنوز بگذارد.گرچه حد هاشانتوانایی و هاآدم بین شده موفق ایران در قدرت که نیست بیهوده. شوند

کنند کاری که دارند آن توان هاآدم هنوز و نیامده در کامل اجرای به روزی شبانه تالش رغمعلی ازیسناتوان

شعورى روشنفکرىِ از بویى اند.روشنفکرانه شعارهاى بلدِ تنها عده نباید.یک که کنندمى کار همان دقیقن اما

چغندرند! مال عمل، ىحیطه در وگرنه اندشده بر از را تیترها فقط هااند؛ ایننبرده

و سطح امپراطورى که هاستسال کنند.مى دارىمیدان ایران در دارند هامتوسط و هامایه میان که هاستسال

سـازی اختـه حـال در قـدرت خاتمی، صوری ریاست دوره در کند.اگرمى سلطنت دارد همه بر لوحی ساده

کند؛ دستیک کامل به طور را شعاری و ریشعو روشنفکری توانست نژاداحمدی دوره در بود، روشنفکری

زبان فارسى جهان در کرد.دیگر شناسایى شعارى هاىآدم خیل بین را شعورى یک شودنمى دیگر که طورى

تـا انـد شـده نشـین خانه ناگزیر که اندداده قرار فشار تحت چنان را همه نیست، فرهنگى هاىنخبه از خبرى

خـارج، و داخـل ىوابسته مدیاهاى فقط پیش ماه چند تا اگر. بیایند شمچ به بیشتر سازهادست و هامتوسط

کـابب شـهرت از و خـورد تـوقى بـه تقـى کـه هـا آن و هاسلبریتى حاال کردندمى بوق توى را سازهادست

و سیاسـى شـعور از برخـوردارى عـدم دلیـل بـه شـان، رادیکالیسـتى شعارهاى رغمعلى اند،شده برخوردار

اند.کرده عوض جلد اواخر این که اندشده اىتوده مافنگىِ چند رهنمودهاى تابعِ فرهنگى،

مـن ! کنـد مـى تبلیغ را سازدست آن یا این دوستت بیسار و رفیق فالن چرا نپرسید من از ساعت به دم لطفن

شـود نمـى دلیل این اما باشم کرده حمایت یکى، کارهاى از یکى، از دلیلى به هم آن اىبرهه در است ممکن

باشم. داشته رفاقت او با یا کنم تأیید همیشه براى را هاشرفتارزنى که

2116مارس

Page 60: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

61گپ / دیل

47

و کننـد مـى پیـدا سر و کلـه باز امروز مثل گاهى گرچه کردم، بالک را همه بود، زیاد تعدادشان اىدوره یک

نویسـى؛ مـى چـه دارى کـه بفهمى باید کنى؛ معاشرت چطور آغاز، چگونه بدانى باید! زنندمى همبه را حالم

هر ادبیات این ىاماله ؟!کرد خطاب حاجى و استاد همزمان را یکى شود مى چطور نویسى.مى که به خطاب

افتـادم مى گیر کمیته در و شدممى دستگیر که وقتى جز نیست. ایرانى ادبیات این کند؛مى خواجه را اعتراضى

و سـردار نباشم؛ سردار اما برود دار باالى سرم دهممى ترجیح من. ندارم کثیف ادبیات این از اىخاطره هیچ

بایـد نیسـت. شـان تبلیـغ جـز طنز به حتى تکرارشان دهند،مى بسیجى گهِ بوى تبارند؛هم حضرت و حاجى

از نویسـید مى من به وقتى نشوید، بالک خواهیدمى اگر! است آورچندش درآوردن بسیجى اداى حتى بدانید

کنید. دورى بوگندو ادبیاتِ این

2116مارس

Page 61: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

61گپ / دیل

48

باشى رسیده تا بدهى هلش هى بدهى، هُلش و باشد شده تمام بنزینش که طویل، صفى در لکنته ماشینى مثل

باشى، مکیده دیگرى ماشین از بنزین لیترکى نروى، رو از اما سوخت، باشد نداشته دیگر که فکسنى پمپى به

خـراب ماشینت که باشى فهمیده تازه و باشى، زده استارت هى باشى، زده استارت ات،لکنته رد باشى ریخته

است!

خرابم!

خراب! خرابِ

هابعدى بعدى، بعد، به کنممى فکر دارم ام،گذشته کناره راهِ از تو کنار بى پیاده

کـار در زنـى نه دیگر اما ودت،خ به بزنى را زنى بزنى، یکى به را خودت گاهى، دارى نیاز دارى؛ نیاز چقدر

باشى. مانده جا تو و رفته او اما اتوبوس، در باشند نشسته هم با دو هر! خودت نه باشد،

-گذاشـته جا یکى در باز را خودت خودت، از اىمانده تو اما خودش با رفته او! مرد اىمانده جا همیشه مثل

هم فردا! کنندمى دفن جا همه را تو دارند هاآن! ببند رىدیگ دلِ به را چمدانت برو حاال اى،گذاشته تنها اى،

اىترانـه بـراى بـرو نیست، غیرممکن مرگ دیگر سیلویا از بعد! برو کَند،مى قبرس در را تو قبر تارا احتمالن

شـور، آبِ در گاییـدن گاییـدن، و ، سـوراخ در همگـانى شناى آموزش دریا، در تظاهرات مدیترانه، در تازه

سخت. است، سخت است، سخت چقدر

بودن. عبدالرضایى على مصای، به کردمى فکر هم کمى رفتن، از پیش سیلویا کاش

Page 62: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

62گپ / دیل

49

از گفتند، تبریک را تولدم روز بسیارانى تاکنون شد، آغاز فروردین[ یکم و بیست ]یعنى امروز که اىلحظه از

و بـود همتـا بـى شجاعتى از مملو که خواندم اىنامه لر، اىملّ از پیش ساعتى سپاسگزارم.اما واقعن شانهمه

و مال چه هر از کودکى اوان از که دارد ژنى دلیلى کرد.شاید سرشارم خوشباشى و تولد از ناب کادوى همین

بخوانـد مالیـى درس که قم رفت امکودکى دورانِ همبازىِ عزیزترین وقتى از مثلن. آمدمى بدم سر به عمامه

ندیدم! و ببینمش، ستمنخوا دیگر

به تربیش و ترپیش دور، انداختمى و کردمى تف هم را اشعمامه 88 سال ىفاجعه از بعد کروبى اگر شاید

بیـنشِ و سـواد چندان کروبى. شدمنمى سکوت شکست به مجبور اشنامه این از بعد حاال و پرداختممى او

مـالى هـیچ نـزد کـه سـت متـاعى دو هـر ایـن و دارد صداقت و شجاعت بخواهد دلت تا اما ندارد سیاسى

خـود جاى بوفالوها شد سب، که علنى دزدىِ رأى اولین از بعد یعنى 85 سال از او. شودنمى یافت معاصرى

88 ىفاجعه از بعد. نیامد کنار دروغ با نزد، دم و بلعید دسته تا که رفسنجانى بدهند، برخالف هاماموت به را

رفـت جوانـان بـر زنـدان و خیابان در که ظلمى جور همه افشاى به و کرد حرکت مردم ىشانه به شانه هم

سـکوى سـکوت، از آمـد برمـى ازش بیشـتر هم و بهتر هم که سبزپوشش همتاى دیگر برخالف و پرداخت

نساخت. محبوبیت

و اسـت شـجاعت ىبیانیـه پسندش، امام اطوارِ رغمکرد، على منتشر نت هواى در امروز لر مالى که اىنامه

دهـه در کروبى تاریک ىپرونده از شودنمى که چند هر. باشد کرده دل چنین که را مالیى ندارد سراغ تاریخ

و بـردارد را اشعمامه عمرى آخر این پیرمرد کاش. دارد آفرین واقعن اشنسخه این اما پوشید چشم شصت

نبود! مال کروبى کاش کند، خالص را خود

2116آوریل

Page 63: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

63گپ / دیل

51

خـودِ نـو کسـى؛ بـا نـدارد بـازى امـا تازه. دهدمی اتبازى ابد تا نیاوری باالش اگر نکنى، تف را کهنه اگر

نیستی بلد نو. شعر مثل دهی؛می دستش از وگرنه بروی سمتش به کله با باید. است خطرناک نو ست؛زندگی

! نکـن اسـتخاره فردا، میز سر ایقهوه به کندمی دعوتت. خواندمی را تو دست همهبا این بخوانی، رو از حتی

یـا اسـت دوسـت زنـد؛ مـی صـدا را تو ترس مدام خورد.نمی نو درد به افتاده اتفاق گذشته در تصمیم! برو

پیش چهآن شده؛ عوض آدرس! نکن انبار را اتکله. کنیمی پیداش شود، وارد تو در بگذار! کن ول دشمن؟

! را فالـت نـه گرفتـه را حالت مدام غزل! حافظ دیوان در نه است االن حقیقت مرده. حاال دادی حافظه به تر

نـو شعر کند،می پیشنهاد زندگی تازه با. جدید زندگی است، قدیم مرگ. ستتازه ، ستزنده همیشه حقیقت

چـون بیایـد؛ مـرگ تـا کرده حبست کرده، اتزندانی حافظه توی ولی حافظ. کندمی خطر درخواست تو از

باش! مواظ، که دهدمی پند هی اما کشته را تو پیشاپیش است، قدیم

قـدیمی سـارا بـا اشرابطه نبود؛ قدیمی داوود البته بود. قدیمی داوود چون نبود، ولی بود داوود عاشق سارا

بغـل را او هـم سـارا کـه دیـد دید، داوود بوسید، را سارا و شد مست علی پارتی در که ش، یک. بود شده

داوود چون نبود، زنده دیگر اما بود سارا نیست. او عاشق دیگر سارا که کرد خیال پس نزده، پس او را کرده،

هـم بـا هفتـه یـک . شـود وارد کـه کـرد بـاز را در پس شناخت،نمی را او بود. نو ولى علی بود، مرده دیگر

بـود، بسـته را درهـا تمام داوود اما! رفت رفت،می داوود سراغ طرف باید حاال شد برطرف خطر. خوابیدند

مثـل زیباسـت امـا است خطرناک نو ؟!رفته نرفته، هاجر سراغ بیخود که ابراهیم بود، شده قدیمی دیگر سارا

فقط آوردن دست به! نیست آسان بدهی، دست از باید. ندارند را دلش اما شوند تازه خواهندمی همه زندگی،

بعـد کننـد، مـی نشـینی عقـ، کـن، صدا را هاترست. نیست آسان اما دادن دست از خواهد؛می تالش کمی

-نمـی نـو هرگز گیرندمی تصمیم که هاآن کنند،می پالن که هاآن. شودمی آغاز خطر و ، آیدمی پیش زندگی

ام،همسـایه نـوزاد حتـی . کـن عمل لحظه در نوزاد یک مثل ست؛آینده نو و آیدمی گذشته از تصمیم. شوند

بـرای ! نیسـتی کمتـر کـه نوزاد این از کند؛می گریه فوری کشدنمی خجالت هدخوامی شیر که وقتی آلبرت،

تـوی را لحظـه این آن، این! بپر شده باز در کردی حس که همین یعنی باشی آینده در باید شوی تازه کهاین

آید.می بدست وقتآن بدهی دست از بتوانی باید فقط نیست سخت اصلن! کن پرت آینده

Page 64: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

64گپ / دیل

51

اما ستمعروفى خبرنگار ام؛شنیده را اسمش گفتم قبلى بار دو پرسند.مى ازم اشدرباره که است سوم ارب این

اشدربـاره را امواقعـى نظرِ زودتر چه هر کردند تأکید هم و خواهش هم ولى دیروز. ندارم اشدرباره نظرى

-نمـى خوشـم هرگز او از! اندزده را زیرآبش و اندشاکى ازش عده یک که دیدم کردم پیگیرى بنویسم. وقتى

و سن شنیدم.مى گندى بوى دیدمشمى که جا هر نبود خودم دست بودم، متنفر او از همیشه آمده؛ حقیقتش

الاقـل بـودم متوهم اگر خوردم، رک، او از هم خیلى ست.اینترنتى مافیاى ترینکثیف صاح، اما ندارد سالى

و افتـد بـی اتفاقى که جا هر خالصه... تا اندداده برونمرزى موریتمأ او به کردممى فکر باید پیش سال چند

و سـرا ترانه از شانبین اند،عده یک هااین نیست؛ تنها او شود.مى پیدا اشکله و سر کنند پخش شهرت کوپن

بـه که کرده در اسم بدجور ىلکاته و رجاله مشت یک. هست زادهآقا و سیاسى الکى زندانىِ تا بگیر خواننده

سـرِ شـان کـردن مـردم مردم هم ندارند؛ حقیقتى هیچ دارند که ادعایى رغمعلى و طلبند فرصت فجیعى طرز

هـم مـدیاها تمـام کـه سـواد بی و نخوانده هایىآدم! کارانهکاس، شدیدن هاشانکارى سیاسى هم ستکارى

بـود، مواظـ، باید. بیاورم را انشنام حتى دارم اکراه بردم پى شانماهیت به که هم وقتى از است. شاندست

پـیش سـاعت نـیم کهاین تا ندادم پاسخ ایمیل آن به همین کند. براىمى گُهى را آدم عده، این به حمله حتى

فالنـى بـرِ و دور شناسـم، مـى شـجاع و منصف و رُک را تو على گفت. زد زنگ بهم فرهیخته انگلیسىِ این

دارد نـد. ا خودش عینهو هم اندکرده حمله به او که هاآن فتمگ ؟!دارد حقیقت آیا زیاد است حدیث و حرف

بزنم. قدم موبر باید باردمى باران

2116آوریل

Page 65: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

65گپ / دیل

52

هم! کانادایى یا آمریکایى یک ست،انگلیسى لندن، آیدمى که وقتى استرالیایى یک

کشـورها ایـن شـهروندان اما ندارند نگلیسا به ربطى جغرافیایى لحاظ از کانادا یا آمریکا استرالیا، کشور سه

. اوسـت زبانِ آدمى هر اصلىِ وطن زیرا اند،بوده دلهم و اندداشته اتحاد همیشه اند،بوده هم وطنِهم همیشه

و زبان ىگهواره چون ست،ایرانى منِ وطن نیست برایش اىبرازنده نام خیلى که کنونى افغانستانِ یا خراسان

از ایـران حکومت اگر. هاایرانى با که زنممى رفتار هاخراسانى با گونههمان تبعید در من ست،فارسى ادبیات

در بـرادر و دوسـت دنبـال باید داشت شناخت زبان فامیلىِ قدرتِ از و بود برخوردار سیاسى شعور حداقل

-همـان زبان سىفار شاعر یک عنوان به من! سوریه و لبنان و فلسطین در نه گشتمى تاجیکستان و خراسان

خراسانى! و تاجیک که امایرانى قدر

شـش دختـرک قاتـل علیه تاکنون چرا اندکرده انتقاد خراسانى نویسندگانِ از بسیارى گذشته روزِ سه دو طى

اگـر شـعر، هم نوشتى مقاله هم فرخنده براى هاخراسانى از زودتر تو گویندمى! ننوشتم قریشى ستایش ساله

سـت؛ مـذهبى فرهنگ یک ستایش قاتل که غافلند خراسانى دوستان ؟!نوشتىمى نیز شدىم کشته ایران در او

بـه خراسـان، در ایران، در دارد روزه هر! کشتند همه را ستایش شده؛ غلط تعلیماتِ و تربیت قربانىِ ستایش

-سـته ب جوامـع ىخصیصـه تریناصلى آزارى کودک آید.درنمى صدایش اما شودمى تجاوز خردسالى ىبچه

اىمدرسـه هـیچ در تـاکنون آیـا کـرد شکنجه را ستایش جنسى جنونى طى که ساله هفده نوجوان آن ست.

یـک از دریـغ امـا دارنـد دینـى تعلیمـات مربى و معلم خراسان و ایران مدارس تمام ؟!دیده جنسى آموزش

وزارت سـتایش اتـل ق پـس ! کنـد درمـان کـرده شناسـایى را رفتارى معضلِ که تربیتى روانشناسِ یا روانکاو

مهار را اشجنسى ىغریزه غول چگونه اندنداده یادش که مفلوکى نوجوانِ نه است ایران پرورشِ و آموزش

مسـئوالن از صـدا هم و اندشده بسیج مجازى فضاى در هاخراسانى و هاایرانى تمام اخیر روز چند طى! کند

اخـالق از پاسدارى براى تا بزنند گردن زودتر چه هر را نگونبخت ىساله هفده آن خواهندمى ایران قضایىِ

نمـاز فرزندشـان تـا گذاشـتند وقت که قدرآن ساله هفده این والدین آیا. شود قربانى دیگر یکى شانمذهبى

جنسـى ىغریـزه از درکـى خودشـان اصـلن اند؟زده حرف او با اشجنسى میل یدرباره بخواند، و بیاموزد

را انسـانى هـاى حقیقت تمام که دارانند حجاب و نمازگزاران همین یعنى اخالقى تسنّ ستایش قاتل ؟!دارند

Page 66: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

66گپ / دیل

از شانساله شش دخترک دهند اجازه توانستند چطور پرسدنمى ستایش والدینِ از یکى چرا! اندبرده پستو به

؟!بخرد بستنی که شود خارج خانه

است. ککود حقوق از شناخت عدم پذیرى و مسئولیت فقدانِ ستایش قاتل

چـون نوشـتم، سـوزاندند و کردند اشتکه تکه کهاین از بعد ساعت چند فرخنده یدرباره من است، درست

مـن و بودنـد مـردم فرخنده قاتلِ مردمى! بالهتِ و بود کشته جهل را او بود؛ مذهبى اخالقِ خودِ قاتل جاآن

پیدا او یک و اندشده مخفى ستایش ىفاجعه پشت همه ولى حاال کردم. خودزنى نوشتم؛ یعنى خودمان علیه

شود! اعدام زودتر چه هر باید و است ابلیس ىزاده که اندکرده

کـافى قدر به اخیر ىدهه چند طى هاشانحکومت ىابلهانه گذارىسیاست دلیل به ایران و خراسان خلق دو

نوجـوان آن را، سـتایش ! راسـى هزبـان هـم این به بزند دامن هم ستایش قتل که نخواهید اند،شده دور هم از

کشتیم ... ما ىهمه شد، خواهد قربانى به زودى که را ساله هفده

2116آوریل

Page 67: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

67گپ / دیل

53

خوردنـد عسـل اول. شـود مـی چیده گُه میز روی شد که تمام است، عسل از پر سفره سرِ است؛ خوب اول

خورند!مى گُه دارند و اندکرده دلیل را دل دیلرند، دو ره ولی حاال نشستند سفره سرِ شرط بدون چون

. شـود مـی خـراب کار که است طوراین همیشه کنی؟می دلیل را دل چرا پس بدهی دست از که ترسیمی تو

بگیری! مرا باید خواهیمی مرا اگر گویدمی

دل بـه ربطی ست وقتصادیا( deal) دیل یک ازدواج. ستآزادی عشق که زیرا ندارد، عشق به ربطی "باید"

اول کـه سـت گرسـنه غولی ازدواج. شودمی آغاز طوراین جهانی جنگ گذاردنمی باقی عسل از اثری ندارد،

در اسـت، کـش آدم عمومی سکسِ این! اورجی در شرکت یعنی خانواده و خانواده؛ هم بعد خواهد،می خانه

بکشـی رنج که نیست مهم بماند؛ پایدار باید بگیرد پا اگر خانواده. خواهدمی خصوصی را تو عشق که حالى

از بایـد که چه هر و بچه، و پدربزرگ عمه، عمو، از پر گنجی است؛ گنج یک خانواده شود؛ تخری، عشق و

شـد، خـواهرت همسـرت اگـر حتـی . خواهـد مـی تو از جامعه که ستچیزی همان این و کنی حفاظت آن

اشساله ده شوهر به زنی اگر. کندمی تأیید را آن جامعه! بزن را لقتج برو! افتدمی است، اتفاق شد، برادرت

خیانت این و زندمی جلق دارد که نکن شک مانده، وفادار اشساله پنجاه همسر به مردی اگر نکرده، خیانت

شود.می خرج خانواده حفظ برای که ستحماقتی نیست،

Page 68: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

68گپ / دیل

54

ورامـین ى محلـه تـرین بدبخت در که بدبخت نوجوانى ست؛کُشىضعیف دمتخ در تنها هم تانبیان آزادى

چـرا چـرا، پرسـد نمـى یکـى دَرد،مى را او کندمى تجاوز بدبختش همسایه بدبخت ىدختربچه به دارد، النه

تـا خواندمى ساله بیست حتى ساله هفده را ساله پانزده ىپسربچه اسالمى بیانِ آزادىِ عوض در! شده چنین

-مـى قـانون رحمانـه بى چنین که وقتى. کند اعدام را او باشد مجاز اسالمى مجازات قانون زودتر چه هر که

! داریـد دروغ آزادىِ بخواهید تا عوض در ندارید، بیان آزادىِ شما ؟!و نکشد نگیرد یاد فرهنگىبى چرا کُشد،

-نمـى ربـط شـهید ىخانواده به را الهس پانزده وگرنه ایدنبرده بدبخت ىکوچه از فقر، ىکوچه از بویى شما

کنید! منفور را محروم که دادید

. شـوند مى پولدارتر و زنندمى حرف پولدارها فقط که وقتى متنفرم گیرد،مى تصمیم پول فقط که وقتى متنفرم

کـارگرى ویـال، هـر در کـه شـما شـده، بنـا خراسـان و لُر کارگران ىپوکیده استخوانِ بر هاتانبرج که شما

علیـه حـاال کـه بودیـد کجـا حـاال تـا ریاکارهـا، رباخوارهـا، عبادارها، شما دارید، بندگى حالِ در راسانىخ

خراسـانى بـا واقعـن پـس است برادرتان کشور خراسان اگر ؟!ایددرآمده فرودستى خونخواهىِ به فرودستى

نبود. نابرابرى دقیقش معناى زنیدمى دم آن از شما که برابرى آن کاش! کنید برادرى

2116آوریل

Page 69: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

69گپ / دیل

55

معمـول زنـدگی و نـدارد وجود خطر نترسد اصلن که کسی برای. نیستند شجاع اما دارند، نترسی سرِ برخی

. کنـد نمـی خطـر نـدارد، دشمن دارد نترس سرِ که کسی. است دشمن ىمحاصره در ارتشی شجاعت. است

-مـی دعوا همه با ریخت،می به هم را هاکوزه کاسه و خانه هوهق به رفتمی داشت، نترسی سرِ کاردی هادی

زنـدان کـه نبود هم تخمش به. کردمی تفریح جوریاین سرش، به زدمی کاریبی سرِ از نبود، شجاع او. کرد

-مـی دست از شوی؛نمی نباشی اگر است، بودن آزادی؛. بود زندانی همیشه نبود، آزاد او بکشد، حبس برود،

آزادی، نباشد اگر دهی؛می دست از زودی بیاوری به دستش اگر چون باشی باید آید،نمی دست هب ولی رود

خطـر وگرنـه باشی داشته دلت آن را در باشی، داشته را دلش باید شود؛می خالی دلت تمام و مغز جای یک

اشخـالی فـردا تراحِمس که دانندنمی و کنند پُرش خواهندمی جنگند،می خالی ىمعده برای برخی. کنینمی

شجاع اما دارد نترسی سرِ گرسنگی! کن نگاه خوب ایران هایخیابان به بیرون، زدی خانه از که فردا. کندمی

نیست.

Page 70: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

71گپ / دیل

56

پوسـتت و خون و جان و رگ با باید را این! خودت فقط خودتى، فقط زندگى در روى.مى تنها آیى،مى تنها

تکـرار باز و گفتم بار هزار! بیشتر هانوچه از متنفرم، بازهانوچه از! معطلى ول جااین وگرنه باشى کرده درک

هـیچ زیر کن سعى بمانى دارى عمد اگر یا نیست، تو جاى جااین هستى کسى بسیجىِ و هوادار اگر کنم،مى

ازت استاتوسـى ایـ جملـه جاآن و اتصفحه به بکشاندم کنجکاوى است ممکن چون نگذارى کامنت پستى

ایـن . کـنم بالکت کارهیک و باشى کرده توست از حقیرتر که یکى به نسبت حقارت اظهار آن در که بخوانم

هرّى! طرفدارها حتى هوادارها مریدها، ها،نوچه خواهد،مى مستقل پارتیزان صفحه

2116آوریل

Page 71: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

71گپ / دیل

57

-مـى کنـد، مـى روانى محرومیت و بالهت جمود، را امیرحسین یک ایرانى، نانِنوجوا جان به حاال افتاده وبا

بعد و قرص با اول شودمى تحقیر آلمان هاىکمپ در که بس از هم یکى مهاجر، اىپرستوبچه جانِ به اندازد

کـه هسـال پانزده امیرحسین دو! دار از آویزدمى را خودش شودنمى موفق وقتى و دست رگِ به زندمى تیغ با

پیـدا شـعرى هـیچ به راه هرگز که امروزند یاستعاره شدند، گور به زنده کارهیک که آینده دو نداشتند، فردا

آمـده سـتوه بـه دو هـر ایـن کـه حالى در خوانند،مى بیمار را دو هر این احتمالن روانشناسان. کرد نخواهند

از انـد اسـتعاره دو هااین که حالى در ند،خوامى مازوخیست را دیگرى و سادیست را یکى روانشناس بودند؛

. کننـد مـى فکر خودکشى به هاساله پانزده آن در که جهانى است وحشتناک چه! ایرانى فرودستِ نسل فرداى

هـر از پنـاهجوى هـا ده کنـار آزگـار ماه شش که ساله، پانزده رحیمىِ حسین عکس این به کنممى فکر دارم

-چشـم و دارد غم لبخندش که کندمى فکر چه به او دارد جااین خوابید؛ىم بستکبال سالن در محروم، لحاظ

تجاوز دیگر ىپرستوبچه یک به کشت،نمى را خودش اگر آیا ؟!کرده تجاوز زمان آیا هم او به ؟!بغض هاش

تلـخ همهاین چرا نپرس هى پس! هاایرانى ما شدیدِ فرداى ىاستعاره اند،استعاره فقط هاحدس این کرد؟نمى

نویسی.می

2116آوریل

Page 72: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

72گپ / دیل

58

ایـن بـده. انجـام محدودیتى و حصر هیچ بدون رو دلخواهش بازى باشه آزاد که هر یعنى آزادى از نظر من

متاسـفانه کوتاهـه. شانس یه فقط که یهزندگى عاشق کنهمى بازى که کسى نداره! مرگ به ربطى هیچ تعریف

و شـعر هـا ده هفتـه هر بشن؛ خارج ایران از چطور پرسن مى و خوان مى کمک من از رنف ده الاقل هفته هر

ظاهرى هم اغل، ست،مرثیه شنوىمى که اىترانه هر مرگه، و ضجه و مویه از پر که رسهمى دستم به داستان

جنگیـدن حـال بمیره، تونهمى فقط مرگ حال در جمعیت نیست؛ مبارزه خوانىمرگ که حالى در دارن مبارز

چـون بـود مـدرن سـى و بیست دهه در خودکشى ن،افتاده مُد از نوى یک عاشق هاجوان روزااین نداره، که

رو کافکـا وضـع همـه االن نداشـت؛ زندگى از تازه درکى چون بود مهم کافکا! همه دلِ زیر بود زده خوشى

بـرعکس بلکـه شـه نمـى محسـوب آوانگارد اکتى دیگه اندیشىمرگ و خودکشى پس اندافسرده همه دارند،

عاشـق همـه روزاایـن کـن، تولیـد زندگى و شادى براى تازه اىبهانه مردشى فناتیکه. اگه و کالسیک کاملن

کـه ایـن نیسـت. نامـه خودکشى متنه، در زندگى خودِ کور بوف کرده. خودکشى صادق شنیدند چون هدایتند

اغلـ، کـه دارم جـوانى مخاطبـان اینستاگرام درست. مبارزه ست، ضدتوطئه یک ستگریه و مرگ جا همه

بـا تونستیمنمى بودیم دانشجو که ما بیشتره. هفتاد دهه از شاناجتماعى هاىآزادى الاقل دانندنمى و ناامیدند

-یک زدیممى قدم دخترى با اگر خیابان در باشیم. درسى ارتباط در حتى و بزنیم حرف دخترمون همکالسى

جوامـع در بشـه. معمـولى مقـدس تـا کـردیم فجـور و فسـق دادیم، ادامه خ، میته.ک شدیممى برده راست

مـا داریـن شـماها حـاال که میکروسکوپیکى هاىآزادى همین واسه بشکنى، رو مرزها باید مدام دیکتاتورى

شـعف، بـدون افتـه، مى کار از مغز شعف و شادى بدون کردیم. زندگى و بمیریم نخواستیم اما دادیم تلفات

هابسیجى با شما فرق واقعن جنگید. طناز و شادانه باید داشت، نخواهد مبارزه حال کسى و شهمى آغاز مرگ

در مرگیـد. از دیگـه ورژنِ یـه هـم شـماها بشـن، شـهید خوانمى کنند،مى گریه دارن دائم هم هااون ؟!چیه

-مى لندن در رو اىافسرده رانىای وقتى شهمى ریش دلم چون نگرانم، چون نویسممى شاد و طناز اینستاگرام

نـه برگردند، هم من امثال که بکنید کارى باید اومدین، دنیا به جااون شماها کرده. خودکشى به اقدام که بینم

شماست. سهم ماست، همه حق جااون بشین. جدا خودتون از کنند کمک کهاین

Page 73: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

73گپ / دیل

59

! بیـاور داستانى الاقل ؟!تازه شعر کو پس پرسدمى تساع به دم است، من بهار و دست و دل است، من نگار

على! را هاحرف این کن ول

دم هـر کـرده فـراهم که باتالقى توى ایران در انسان بینممى که وقتى بنویسم توانمنمى که داندنمى! داندنمى

همـه کـم کـم و نداشت واگیر هارى کاش نیست! هاشتازى نازی و و حکومت بحث اصلن رود.مى فروتر

شدند.نمى تازى

به را هاعرب فقط بعد و گفتندمى تازى و تاژیک آوردندمى اسالم که هاایرانى از دسته آن به تنها ترپیش اگر

نیست. ممکن صاح، از سگ تشخیص دیگر که شده اپیدمى چنان هارى حاال خواندندمى نام این

افتاده کالغى فاطى دو یکى و خر نرّه ریشوى چند که وقتى تماشاچى، و بودید ناظر شماها تکِ تک شکبى

در انداختنـد مـى لگد با را او داشتند که وقتى بود؛ باریکش کمرِ و زیبایى جرمش که دخترکى جان به بودند

بـراى نفـر هزار یازده پریروز گویدمى است، خبرنگار خیکش ارواحِ ؟!تماشا جز کردید چه کار شما پاترول

انتشـار اسـت ممکـن مگـر ؟!شـدى گفت: دیوانه ؟!خبرش کو پس پرسیدم بودند، آمده متین اعدامِ تماشاى

رفتى! که خوردى گُه پس گفتم ؟!اخبارى چنین

انگـار و نیست خودپرستى جز شاندوستى نوع و اندکرده فراموش را خود انواع مردم نیست، حکومت بحثِ

برند!مى جنسى لذت دیگران عذاب و مرگ تماشاى از

بـود، سـالم هفده فقط برنداشته؛ سرم از دست هنوز کابوس آن و کنم، تماشا که بودم مجبور بار کی هم من

چمخالـه پل دماى دم که گشتیمبرمى لنگرود به چاف از داشتیم برادرم با و بودیم کرده تعمیر را اىسردخانه

-مـى کردنـد. مـى پـرت گسـن شـهر، دخترِ زیباترین مدینه، سوى داشتند که جمعیتى ىسیاهه به برخوردیم

مـن از سـالى چنـد بودم؛ شده اشمشترى بودم رفته کش پدر دخل از که پولى با قبلش ماه چند! شناختمش

بـر عـالوه آورد،درمـى چـه هـر از و بـود عرفانش بزرگ مهربانىِ یک اما نداشت چندانى سوادِ بود، بزرگتر

تا اىدایره مرکز در را مدینه حاال. بردندمى صی،ن هم غوز کاظم و زهرا تور و محمودتور فقیرش، ىخانواده

Page 74: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

74گپ / دیل

دارنـد دانسـتند نمـى کـه بـود چادرپوشى هاىجنده تصرفِ در دایره، محیط از نیمى بودند، کرده فرو گردن

بودند. برده هالذت مدینه از شکبى که پراندندمى سنگ هایىالت مانده ىنیم دایره از و کنند،مى خودزنى

بود مانده سنگ چند بدهم. هنوز نشانش را هاماشک فقط که اول صف به بودم رسانده را خود زحمتى چه با

مانـده وا هـاى چشـم همان با و زنممى زار دارم که دید دید، مرا عسلى درشتِ هاىچشم آن که کند تمام تا

مُرد! و کشید آهى و کرد کج گردن

داشـت وا هاىچشم آن با که گردممى مدینه دنبال هاشفاحشه خانه در کنم،مى سفر که کشورى هر به هنوز

ها ...لعنتى نکنید تماشا الاقل! على نکن نگاهم گفتمى

2116آوریل

Page 75: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

75گپ / دیل

61

و الیـک با است محال خورند،مى وول سایه در مدام مار مثل البته! دزدى براى فقط جمعند جااین عده یک

رو چه تازه چیز ببینند اندبسته سگ و پلکندمى جااین دائم اما، بدهند؛ لو را خودشان ستىپ زیر کامنت درج

کننـد. لـوس و لـو را چـى همه استادند که معنابى و جلف آدم مشت یک. بزنند قاب هوا روى تا کنممى

و برداشته را هاشاعر از خیلى موجت کردى علنى را داستانگایى و نویسىمى رمان که وقتى از گفتمى یکى

کرده! نویسنده شبه یک

مـن از عـده یـک که هاستسال! نیاورید در را شورش دیگر شما کورى، به کرى، به زدم را خودم من حاال

دختربـازى ما مال با که رسیده حدى به وقاحت روزها این افتند.بی کمر از که بزنند قدرآن! به درک! زنندمى

بـى گذارنـد مـى را مـان مطل، یک شعر، یک! لوریم دوریم، چون انگار حاال ،بود کم کور و کر کنند.مى هم

مـال بنویسـند بیاینـد کـه ایـن جـاى امـا رود،مى شانصدقه قربان هاپست زیر صدانازک، کلى هم بعد اسم،

قاقیم! ما انگار مولف، جاى زنندمى هم خشکه الس هاعالقه ابرازِ با نیست، خودشان

دو یکـى تنهـا برداشـته عینهـو را تو اخیر مطال، از یکى فالنى داد خبر و گرفت ماست رفقا از یکى دیش،

باور اول کرده است؛ منتشر اینستاگرامش در و فیسبوک در کرده و حذف را تندش جاى چند و آبدار فحش

گندى چه به، دیدم و صفحاتش در رفتم کهاین تا آمد،مى دارىرسم و اسم و نام خوش شاعر نظر به نکردم؛

تتـه بـه گرفتم تماس چه براى فهمید وقتى زدم، زنگ و گرفتم رفیق همان از را اششماره بالفاصله! زده هم

و اسـت مـن مـال مطل، دانستهنمى که کرد البه و خورد قسم مادرش و زن تا گرفته پسر جان از و افتاد پته

مـرا کـه سـال همهاین از بعد تو شودمى رمگ گفتم بود، رفته کش جاآن از را متن که داد را اىصفحه آدرس

لینکـى به هم سرى شدممى تند داشتم که زمانهم اما نشناسى؟ مرا تابلوى فکرهاى و زبان و لحن خوانىمى

زیـر را متـنم آمـده بـاز شـود، نمى سرش حساب حرف که شماها از یکى! واویال که دیدم زدم، بود داده که

آمـده خوشـش مطل، از که هم راهزن این بعد کرده، تگ نفر چهارده کنار هم مرا گذاشته؛ مزخرف عکسى

کرده! مالخورش دوکوچى کارهیک و پاست خرده نویسنده دیده بوده،

Page 76: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

76گپ / دیل

کنیـد منتشـر را مطـالبم از کـدام هر خواستید اگر کنم،مى تکرارش بار آخرین براى حاال و دادم اخطار بارها

خیـال بـى اساسن بیاورید اسم نداشتید جرات هم اگر! نکنید تگ فقط و ستکی کار بنویسید قطعن و حتمن

نکنید. درست مفت خوراک جماعت دزد براى هم نشوید کمرى خود هم تا شوید مطل،

Page 77: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

77گپ / دیل

61

؟!چـى کـه خُـ، گفـتم ! اىکرده آن و این! اىکرده آن اى،کرده این که انددرآورده حرف اتدرباره گویدمى

اخفش! بزِ مثل دهان به انگشت ماندمى هم بعد ؟!چیست اشکالش زنم!مى داد تسعمرى خودم که را هااین

خیار شاعر که کنندمى خیال همین براى خبرند،بى پستوهاش از بَرَند، از را شاملو آشکارِ فقط هااین متأسفانه

االغ! شدنمى شاعر که نداشت اگر ندارد،

. نویسـد مـى رمان و داستان چون ستنویسنده یکى سازد؛مى فیلم که کسى یعنى این و است کارگردان یکى

نقاش است، فوتبالیست طرف! بخواند خوب و باشد خودویژه صداش که خواننده گویندمى کسى به معمولن

دارد! سر و کار خر نرینگی و نقاشى و فوتبال با چون است خر نره است،

بـه شـاعر بایـد نیستند. شاعر اما نویسندمى وبخ شعر که بسیارند! جداست همه هااین از اما شاعر حکایت

مثـل هـم شانهمه زنند!مى رفتار را دیگران نیستند؛ خودشان شاعران از بسیارى! معطلى ول وگرنه بیایى دنیا

خـودش کـس هـیچ برداشـته اطـوار را همـه ! روشنفکر شاملو مثل یا خیال دنیایند،بی هدایت چون یا همند،

نقـابش بـه چسـبیده سفت نیاورند. در حرف مردم تا کندنمى خطا پا از دست! بُز مثل کندمى زندگى! نیست

شـاملو از خـودت ! االغ کنـار بـزنش ! افتـد بـی لک کرده پا و دست که شهرتى بر و افتدبی کارهیک که مبادا

ترى!حال اهلِ هدایت از! ترىجذاب

مثـل چـون بزند رفتار فروغ مثل یکى است لمحا اما باشد نکرده تقلید فروغ شعر از که ستزنى شاعر کمتر

تـرین غنـى از یکـى "کـور بـوف " اوسـت! زنـدگىِ فـروغ شعر بزرگترین است. خطرناک دارد هزینه فروغ

مدام که هاآن از آیدمى بدم آى! است هدایت صادق نامش که ستمتنى آن از ترمهم اما ستفارسى شعرهاى

خـودت باش، خودت اصلى، اگر بدهد یادشان و شانگوش در بخواباند سیلى یک نیست هم یکى اطوارند،

فجیعـى طـرز بـه اگـر شاعر! باشى افزوده درِپیتى روشنفکرىِ آن به رفتارى مدل یک الاقل که بزن، رفتار را

تر!درِپیتى هاىفیلم از یکى در درِپیتى نقشى بازیگرِ شودمى نهایت در نباشد واقعى

ندارد. انگار که اردد تن به پیراهنى واقعى شاعر یک

2116آوریل

Page 78: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

78گپ / دیل

62

ىنقطـه نقطـه در هفتاد دهه طى ننوشتم. شاندرباره هرمافرودیت در جز من اما اندحسابى آدم همه ها،بلو

. شودنمى پیدا ایران در هاآن از ترغری، اما ترندایرانى همه از هابلو بلوچستان؛ جز داشتم شعرخوانى ایران

-نخـل کنـار داشتم انزجار عربى فرهنگىِ استعمار از کهاین با و خواندم شعر خوزستان ىهویزه در حتى من

ندارد! نژاد که فرودستى نوشتم. شعر کردم، مویه عرب هاىپیرزن با سربریده هاى

روزان ىِط کرمانشاه، تا گرفته مریوان از خوابیدم. ش، سه آرمرده روستاى در آخر بارِ و بانه رفتم بار سه دو

کشورشـان مثل فقط اما داشتند حق همیشه کردها ندارد؛ دشمن که حساب حرف اما کردم هازندگى شبان و

سـرِ از هـى مـن و چمـوش اسـ،ِ دو با رفتیممى نشدم؛ پدر فقط توران با صحرا ترکمن در! شدند پاره تکه

که بودند فقر ىپسرخاله مردم هم اجآن! خندیدمى فقط مینیاتورى جولِ سرخه آن و زمین خوردممى یورتمه

شـدیدن امـا اىتوده گرچه که بودم بیابانى محمد ىخانه مهمان بار دو بوشهر در! مادر نه دارد پدر نه لعنتى

-مى داشت. انزجار دارکاف کلمات از پیرمرد نکنیم. دعوا آخرش و کنیم شروع بحثى ما شدنمى و بود شاعر

-مى ماهى قلیه چاشنىِ با سگى عرق تنداتند من و! بودى آدم کمى اشک! شعرهات حیفِ هوش، حیفِ گفت

چـه هر! نسوخت براش دلم هرگز من و نبود فقیر اصلن بود، شعر مثل بوشهر! نشنوم بیشتر تا رگ توى زدم

را شانزبان اما داشتم باهوشى مخاطبانِ تبریز در! بودند لنگرودى هابوشهرى بودند، جورى یک هابندرى که

را فارسـى که قدیم بازار به بودیم رفته گروهى طى روز یک بود. امتنى برادرِ شهر فیزیک گرچه فهمیدمنمى

را شـمس بعـدها کـه هفـتم قـرن بـه بودم رفته بودم شده گم جاآن ولى بودم رفقا کنار زد.مى حرف سلیس

کـه بلوچسـتان جـز داشتم هادگىزن ایران جاى همه ندارد؛ باال و پایین خالصه. کنم تبریزى تبعید در بیاورم

از بلو دوست اما نرفتم بلوچستان به هرگز متاسفانه اند.کرده گیر تاریخ باتالق در که تنها دارد مردمى هنوز

اند.حسابى آدم شانگه حتى ها بلو داشتم. نوعى همه

2116آوریل

Page 79: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

79گپ / دیل

63

گـذرانم مـى دارم کـه کورسـى در لکچـرم وسـط یروزد شده. پر امحافظه انبار که شودمى سالى ششـ پنج

! کنـى فرامـوش ناگهان را پدرت نام که ماندمى این به این و بود رفته یادم اسمش اما دلوز از آوردم اىجمله

رمـان و سطر سرِ برگردم هى مجبورم همین براى کنم،مى قاتى را پرسوناژهام اسم ناگهان نویسممى که رمان

سـت! اوضـاعى خالصـه ! بیسـار یکـى آن و اسـت فالن این اسم بنویسم اىکاغذ پاره بر و بخوانم اول از را

ظرفیـت، از بـیش گویـد: مـى یکـى نشـنیدم. اراجیـف جـز و متخصص چند پیشِ رفتم هم بار چند تاکنون

بارهـا شـده . بینممى روممى که هم راه من اما نخوانم مدتى داده دستور هم یکى کردى، مغزت بارِ اطالعات

نیاورم جا به من و بزنند زنگ هم بعد بگیریم، را هم ىشماره و شویم رفیق کنم، مالقات را مهمى آدم جایى

! شـد شـاکى نشناختم، را لعبتى پیش دقیقه چند. گذارممى کالس دارم که دارد برشان خیال و شوند شاکى و

لى!طف کرد، بالکم هم بعد ؟!کنىمى چت نفر چند با مگر تو لعنتى زد داد

2116می

Page 80: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

81گپ / دیل

64

بـه زده بریـده تـون یکـى حـاال خـ، ؟!نـه مگه بود جورىهمون روزتون هر اما بودین وفادار هم به هاسال

! خوبـه خیلـى کـه ایـن نیسـت، دیروز مثل امروزش و کرده تغییر چیزى الاقل بشه تنوّعى تا کربال صحراى

-نمـى امـا کرده خیانت بهت دونىمى دونم،مى ندارى معصاب اعصاب تو !باش زود زنى!مى بُر آروم چقدر

درکـت ! االغ نیسـتى نـاموس بى تو! نکن سرزنش خودتو اینقده متنفرى، ازش کهبا این بشى خیالشبى تونى

داره کنـى مـى حـس کـه شـى مى زنده چنان توش بارىمى وقتى کنه،مى خراب آدمو خوب سکسِ کنم،مى

-مى بهتر جورىاین حالت! بکن حالتو خریّت، به بزن رو خودت باز خره، نیست بد که نای شاشه،مى روش

خراب حالشو دارى جورىاین که اینه مهم کنه،مى حال داره کى با که نیست این مهم! نده گیر بهش هى شه،

بازى کنى،ىنم بازى اصلن دارى که حالى در باختى رو زنت که کنىمى فکر حاال بردى عمر یک تو کنى.مى

هـا آدم همـه ! بـاش زود! بکش رو بعدى کارتِ اومده، دل بىِ بى برام ببین ببرى. تونىنمى من از وگرنه! کن

بمیره؟ حتمن خواىمى شده، مرگ از قبل زنت شن،مى فاسد مرگ از بعد

Page 81: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

81گپ / دیل

65

بیشترى هاىاس، روستا، به شانکدام هر رودِو آمد،مى بدم همیشه وانت نیسان از الخصوصعلى کامیون، از

اشگوشه یک به دزدکى دویدند،مى تندتر که هایىآن کردند،مى شاندنبال هابچه اول. کردمى منها محله از را

-نمـى اىراننـده هیچ که خاکى جاده در! چى از نفهمیدم هرگز گرچه بردند،مى را کیفش و شدندمى آویزان

کسـى بـود، غریبه ترس آنجا اما بود، خودکشى جور یک کار این کند بینى پیش را اشاندازهدست توانست

تـوت بـاغ سـرِ بودم رفته روز آن سوارى، براى نه البته دویدم، نیسان پىِ بار یک هم من. شناختنمى را آن

تـا دو وقتـى از کـه دختـرش سـودابه ! ممدحسن به بود داده اجاره پدر سال آن که باغى خوانى؛شیمى براى

کـرد اشاره سراغم، آمد که خواندممى درس داشتم بود. جاآن هم دادنمى پا بهم و دیگر بود هرسید اشطالبى

هم را هامرغ این از یکى کاش گفت و باال بود رفته آن از مرغ سبدهاى ستونِ که مرغدارى روبروى نیسان به

زدم بلد از کارهیک هم من! جوره همه براش شد کباب دلم که گفت جورى یک را کباب کردیم.مى کباب ما

شـد باعـث نامردى اندازِدست و شدم آویزانش بگذرد آمد که نیسان کردم. کمین داراللیگ پیچِ سرِ و بیرون

هنـوز تا و وانت درِ به بخورد رقصدمى هاپ هیپ دارد هنوز قلبم که جا همین درست یعنى امسینه جاىاین

در انـداختم را مرغه سه سبدى و زدم جستى پس ست،غریبه داد و درد با ستشرىح وقتى آدم. بماند کبود

و بـاغ تـهِ آتـشِ کنارِ سودابه با غروب تا روز آن و سراغش رفتم نیسان، از شدم جدا وقتى و جاده کنار نهرِ

کردیم. زناشویى کباب، جوجه ىسینه پر سینىِ

-مـى کـرد، مى توقف نیسان که وقتى و زدندمى دو سگ بالشدن! هاسگ بعدها کردند،مى دنبالش هابچه اول

نقـاب جعلى دى آى کند.مى سگ را هاآدم ترس! تماشا فقط کردند،مى نگاهش فقط و اىگوشه در نشستند

از بیشـتر چیـز هـیچ برند.نمى که هالذت چه تابلوسازى همهاین از هاآن و است هراس تابلوى است، ترس

؟!بـروى لـو ترسـى زنى؟ مـى مى چت در خشکه الس کنى؟مى شیطنت. دهدنمى الح ارتجاع به شما ترس

سیاسـى کانالـت و صـفحه در. کنندمى خالف دارند همه ندارند، بهترى وضع خودشان هاآن راحت، خیالت

اگر مثلن بساز؛ دى آى دیگرى عادى اسم با خودت اسم جاى الاقل خ، ؟!نیفتى گیر خواهىمى نویسى؟مى

را دلبـرى افسر یا رسا مازیار زندمى جار را خود بودن فیک که haxxx٠9 دى آى جاى هستى مدىاح حمید

؟!کنیدمى اینترنتى را ترس وجق اجق دىِ آى انبوهِ انتخابِ با چرا! کن انتخاب

2116می

Page 82: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

82گپ / دیل

66

یـک فقـط دیگر ست،انگلیسى نامش فقط حاال انگلیسى دانستند.نمى انگلیسى که دیدم زیادى هاىانگلیسى

ایـن بـا بیشتر چه هر. باشد داشته اشگوشه هر به سفر فرصتِ کسى است محال که ستجهانى نیست زبان

و کنـد مى جذب را همه ندارد، فرانسوى ىافه کند،نمى ممنوع که زبانى شوى؛مى ترغری، کنى زندگى زبان

بـین در یکـى آیـا داریم. انگلیسى در را بانىز هر کلمات از بخشى دیگر حاال. شودمى تربزرگ و بزرگ هى

بحـران از مـدام که اویى آخر ندهد؟ پیتوک سخیف همهاین بگوید آقا به تا نیست رهبرى بیت خوارانجیره

فقط که هندى اُپراتورهاى را هالیوود حتى انگلیس ادارات بیشتر که بداند نباید چرا نالدمى ایران در کارىبی

-مـى غر جهان زیرزمین در هنوز پیرمرد چرا کنند؟مى اداره هندوستان در اینترنت طریق زا دانندمى انگلیسى

شده؟ مسطح دیگر جهان که بفهمد خواهدنمى و زند

از برونـد عـوض در و نخواننـد سـت اروپایى و هند زبانى فارسى مثل را که انگلیسى ها،ایرانى که چه یعنى

اىمحاوره حتى نتوانند مالها اتفاق به قری، مثل عاقبت و بخوانند ستسامى زبانى که عربى گور، تا گهواره

باشند؟ داشته زبان این به ساده

مرتجع فرهنگ یعنى کند!مى فرو را خود انگلیسى زبان طریق از غرب فرهنگى تهاجم که ستحرفى چه این

امسـال آگوسـت براى که دمبو ترکیه در شعرى فستیوال مهمان پارسال ؟!کندنمى تهاجم زبان طریق از عربى

از کـه شـد چـه دانـم نمـى کـردیم، مـى بحث ترک چپِ شدیدن شاعر چند با که ش، یک کرده. دعوتم هم

از همـه هـا تـرک مـا نـدارد راسـت و چپ گفت شانیکى و شدند اخمو شانهمه ناگهان گفتم، بد آتاتورک

هـاى سیاسـت شـرّ از شـان همـه هـم حاال !کنیم نگاه غرب به فقط و برنگردیم دیگر که گرفتیم یاد آتاتورک

افتاده! کشورشان جان به که هستند وبایى نگران و اندآمده تنگ به اردوغان

هاچینى هم و هازبان اسپانیش هم اما اسپانیش، به هم بعد زنندمى حرف چینى به زمین ساکنان بیشتر امروزه

انگلیسى شده، دارند شانشوونیستى حس خیالبى هافرانسوى حتى دیگر ست.انگلیسى شانالمللى بین زبان

هـاى خـانواده از معدودى چرا که نالدمى ایران رهبر وقت آن نمانند. عق، مسطح جهان از تا زنندمى حرف

-بـی جهـانى و بخواننـد انگلیسـى کودکى اوانِ از که کنندمى تشویق را شانفرزندان ایرانى، فرهنگىِ و فهیم

اندیشند!

Page 83: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

83گپ / دیل

-مـى زبـان هنوز پرسیدم شده. قبول شریف مهندسىِ که زد زنگ خانه جوان هاىنخبه از یکى پیش ماه چند

کـارى، اول هنوز شود،نمى تمام که زبان! سرت بر خاک گفتم گرفتم، تافل شده تمام دیگر نه گفت خوانى؟

بخوان. درس بعد و زبان اول برو

2116می

Page 84: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

84گپ / دیل

67

اطوارند، فقط برخى! کنندنمى که خورندمى را کارى نانِ نیستند، که دهندمى را کسى پزِ اطوارند؛ فقط برخى

که زنندمى سینه به را مردمى سنگ مدام ندارند، حقیقتى هیچ! کنید شاننگاه خوب بسیارند، هم برتان و دور

-مى شانتوجیبى اندکِ پولِ از است، مچش جذب دارند عالقه که هم چیزى تنها به ندارند، بدان باورى هیچ

نیسـت. سـازى کـیچ و بـازى فیـک از پردرآمـدتر بیزینسى هیچ روزهااین شود. شلوغ شاناینستاگرام تا زنند

مثـل بیشـتر، الیـکِ حـرص متاسـفانه شوند،مى دارند یا اندشده تلف یا گونهاین که شناسممى استعدادهایى

ادبیـات و هنـر روزگـارِ اینترنتى بهِ به ىهجمه اند،شده گوسفند بعِ بع ىتهشیف همه افتاده. شانجان به خوره

دنبـال دائـم کـه اىگله کنند،مى کوک گله ىسلیقه و خواست با را سازشان دارند همه کرده. سیاه را فارسى

کنـد؛ نمى بانتخا ندارد، انتخاب رمه که غافلند! باشد داشته پس در گله بیشتر همه از که شبانى است، شبان

ت!اس بهتر دارد بیشترى مخاط، که هر است مطمئن دارد، چشم تنها رمه

بـه دائـم کـه برخى اند،کرده زنبیل در رسوایى نویسى،ساده فرط از برخى برایش که بیشتر مخاط، به لعنت

هرگـز انـد، دهنفهمیـ هرگـز تـاریخ طول در مردم که غافلند بفهمند. مردم تا پردازندمى افتاده پا پیش و ساده

ست!رمه بارزِ خصلت این فهمید، نخواهند

معـروف تـا کـرد هاخودکشى که ستشاعرى شود. اسمى بود زود ولى بود، خوب که داشتم جوانى دوست

دقیقـه چند گیرد.مى الیک هزار ثانیه ده در و نویسدمى جمله ده رسیده، دادش به اینستاگرام ولى حاال شود،

! واویـال بـود، کـرده راه بـه سر را کوچک طاغىِ این به الیک عشق! بود فاجعه ندم،خوا را پستش چند پیش

کنـد مـى خـود تماشـاى خـود تنها که اىبالماسکه در هم آن رُل اجراى همهاین ادا، همهاین فیگور، همهاین

شهرت ىبرخ نهایتِ که حسرتا ؟!نیستى که کسى جاى مدام بازىِ دهدمى حال چقدر ارزد؟مى چقدر واقعن

متفکـر هرگـز آرى کـه دریغا کند،نمى خرد هم تره "نه" براى دیگر کسى گردند،مى "بله" دنبال همه است،

کند. فکر که کسى امندیده نه جز نبوده،

اسـتاد استاد بعِ بع را پستش هر دانىِکامنت اما باشد داشته شعر یک حتى که نکرده منتشر کتابى هنوز طرف

شـاعر جاى و سازدمى فیک کیچ، حکومتى طرف آن از اغماست. در به شدت فارسى اتادبی و هنر برداشته.

و خـورد تـوقى بـه تقـى کـه رسـیده نام و نان به تازه سوادِبی مشت یک طرف این از کند؛مى حقنه شعر به

Page 85: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

85گپ / دیل

-مـى کـاش بـود، کار در طرفدارى الاقل کاش! کنندمى سازىفیک شده که هم یارگیرى براى دارند طرفدار

چشـم در که هایىسایه نیست، خبرى هیچ اطراف در سایه اجتماعِ جز است؛ هیچ فقط طرف هر در دانستند

رفت. خواهند باد با زدنى هم به

Page 86: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

86گپ / دیل

68

اول ددهـ مـى شاننشان خوب که اندکرده پیدا را یکى کهاین کنند؛مى نگاه را خودشان فقط اول من در هاآن

دارم، تنبلـى سـرطان کـه بـس از هم من شوند.مى خسته خودشان از بعد ولى است، انگیز هیجان شانبراى

کـه وقتى از ندارد، وجود یعنى من قاموس در کسى اصلن بدهم. تکان کسى براى را خودم ندارم حال هرگز

قـدر آن آدمـى هـیچ متأسفانه بودم. عوضى همین همیشه بود، کجا عوض بودم، خودم خودِ مدام آیدمى یادم

بعـدها بـودیم، خوب هم با اوایل بود، خوب اول گویندمى عده یک کهاین بشناسد. مرا زود که نیست عمیق

ببرد؛ دست تواندنمى خودش حتى آدمى هیچ باتِ در! است چرت شدم جدا ازش همین براى و شد عوض

هماننـد مدام همه کند،نمى تغییر شود،نمى عوض زهرگ آدمى هیچ شود،مى مربوط دیگرى آن به که جاآن تا

شناسىمى ولى حاال شناختى.نمى مرا خوب چون بودى خوب من با بودى، دوستم اوایل آن هم بودند.تو که

دیگر دوستم نیستی؛ به همین سادگی ... و

2116می

Page 87: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

87گپ / دیل

69

کـه فهمـی می بفهمانی، توانینمی دیگر که فهمییم مثلن فهمی؛می را چیزها خیلی سالگی هفت و چهل در

آشـنا من فکرهای با تازه دوستان، از بعضی انگار. ستتنهایی یدوباره آغازِ این و فهمندنمی هرگز عده یک

خودشـان پیشِ شکبی و کنینمی رفتار ما میل طبق دیگر که یعنی این شدی و عوض تو پرسندمى اند؛شده

هـا سـگ . نـدارد رهایی جز معنایی خیانت گاهی چون دارند حق احتمالن دهند.می انتخی نام رهایی این به

بـه گفـت مـی شکسـپیر . انـد خـانگی نیسـتند؛ رها گرگ مثل همین برای کنند، خیانت است محال وفادارند،

ناننـد خائ تنهـا آیند.می در آب از قاتل که دانستنمی و بیایند بار وفادار تا بدهید سگ گوشتِ خود کودکان

نمـی کنـد؛ مـی دیانت تنها نکند خیانت که شاعری یابد.نمی دوام خیانت با جز عشق و وفادارند خود به که

برای است، کاغذ مال فقط قرارداد و است قرارداد جور یک وفاداری. نوشت تازه شعری و نکرد خیانت شود

خیانـت توانیمی تا پس شکست، بایدن را آدمی را، دلی هیچ گذاشت، قرار قل، با نباید. ستشکستنی همین

-نمى ایرانى شاعران را این است؛ ترمهم شاعر از همیشه شعر نکُشد! را شعر! نکُشد را عشق وفاداری که کن

تـاریخ بـه نگـاهی ست.طبقاتی ما شعاری روشنفکری دارد، طبقاتی نگاهی ایرانی روشنفکری جامعه. فهمند

نیز ما ادبیات دارند، تعلق فرادست طبقه به چپ سیاسیِ احزاب تمام لیدرهای اندازید؛بی ایرانی چپ احزاب

و آخونـدها ! ایرانـی شـرفِ بـی اشـرافِ همـان ! زادهاشـراف هـدایت سـت، زادهخـان نیمـا است. این چنین

بـر تنهـا بلکـه باشند تازه کهاین نه اند؛بوده تازه هایحرکت کارگردانِ مدام هافئودال و اشراف ها،آخوندزاده

کـه بنویسـم بنویسـم، بسیار باید بگذارم، وقت زیاد باید من باره این در اند.نشانده شانتبلیغاتی هایصندلی

غیرقابـل هاحرکت گونهاین فقط چرا کهاین پسندم،می ایران در را آنارشیستی هایجنبش و را آنارشیسم چرا

را او بُنجـل و دهـاتی پـردازی نظریـه و انیمـ دارنـد سـعی هـا خیلی روزها این. ستنوشتنی واقعن مهارند،

اسـتعداد بـی یزادهخـان از مـن . است آورچندش فجیعی طرز به این و کنند قلمداد هفتاد شعر یسرچشمه

تنبـانیِ بنـد نطریـات یکـی چـرا است. بارحقارت اشبودلری و منقلی پشت آوانگاردیسمِ آید.می بدم یوش

مـادری هفتـاد بـرای باشد قرار اگر داریم؟ مادری پدر بی ادبیات چه ندبفهم همه تا کندنمی ترجمه را بودلر

از سـنخی هـیچ نبایـد دهـم. می ترجیح نداشت[ بزک الاقل ]که را فروغ چون ایسرباززاده من کنند انتخاب

نشـینم، نمى کاربی باشم که وقتی تا هم من باشند. خودشان فقط فجیعی طرز به باید همه شود، مانع سانسور

Page 88: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

88گپ / دیل

تعمیـر دسـت در جـاده فقـط هسـت، هنوز راه گیرد.نمى کارت اما کن حذف توانىمى تا هم تو نویسم.مى

است.

2116می

Page 89: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

89گپ / دیل

71

بـالک را شـان تـرین نزدیـک حتـى ! رودمى دست از پاسخ شودمى تمام وقتى که فهمندنمى ؟!چرا پرسندمى

ترهـا پـیش کنـد. مـى اتخسته کم کم بکنند ازت اىتازه چیزِ تا مالندمى بهت را نخودشا هى کهاین ام.کرده

کـه بـى مـرا ولـى مجـازى فضاى باشم، داشته گفت و گپ جماعت آرتیست و نویسنده با جز توانستمنمى

یستندن شاعر که هایىآدم است؛ اسم کنندنمى فکر که چیزى تنها به که رساند اىچهره بى هاىآدم به بخواهم

هـا این گاهى است؛ آدمکش شانمهربانى اما نیستند زن! هوا این دارند خایه ولى نیستند مرد شعرند، خودِ اما

شـان عـذاب هـام بـداخالقى کـه کنممى سعى خیلى زنند.مى رقم مجازى هاىکنفرانس در را لحظاتم بهترین

بـازى، این ىنتیجه کنم. ترفجیع را رناکخط مجبورم گاهى بیرون، بزنند مرگ صف از کهاین براى اما ندهد

دهندنمى اهمیت که چیزى تنها به اما نویسندمى خالق دارند واقعن که داده بدست را نویسندگانى و شاعران

کشـى آدم ایـن از البتـه من اند.گرفته سبقت مرگ از حتى که گرفته باال قدرآن کارشان روزها این است. اسم

شـان بـین از و رونـد مـى قصاب سمت شوندمى خالص گله شرِّ از که معدودى یشههم نیستم. پشیمان هنوز

اشزندگى یکى امندیده تاکنون راستش! داده عذابم همیشه این و آیندبرنمى قصاب پسِ از شمارانى انگشت

چرا انمدنمى همهبااین نکرده، خطور سرم از خودکشى فکر بار یک حتى اما باشد داشته پایین و باال من مثل

ازم بـاره این در نفر پنج گذشته روز سه طى کنند.مى مشورت من با بکشند را خودشان خواهندمى که وقتى

تنهاترشـان فقـط مـرگ دانسـتند نمى و بگذارند نقطه شانتنهایى تهِ داشتند قصد واقعن که نفر پنج پرسیدند،

کشىمى نفس و ته، آن اندازىمى را خودت کهنای ندارد؛ وجود زندگى از ترلذتناک من نیهیلیسم در. کندمى

خفـه دارم گفتمى است. دیش، بخشزندگى فجیعى طرز به رودمى رو از مازوخیسم حتى که سخت چنان

شد. اما! لعنتى شممى خفه شم،مى

2116می

Page 90: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

91گپ / دیل

71

بذار. رو تشماره لطفا لندنم آینده شنبه بینیم،مى رو هم باالخره هاسال از بعد که خوشحالم: اولى

سفرى؟ داره.برنمى کسى زنممى زنگ چه هر ولى گرفتم فالنى از رو تشماره: دومى

گـن مـى اند؟شاکى ازت همه چرا نداره، خبر ازت جااین هیشکى بیسارى، پیش رفتیم فالنى با امروز: سومى

برات. تنگه دلم ربگی تماس على جان لندنى اگه منه، تماس شماره این شدى، نشین عاج برج

کـه بدون رو این فقط اومده؟ پیش مشکلى شاعر؟ دىنمى جواب چرا پس لندنى گنمى همه على: چهارمى

کردم. دفاع ازت همیشه من

-مى لندن از پنجشنبه بزن، زنگ بهم پسر! توهمى دچار بخوره: دردت به که بگم بهت چیزى یه بذار: پنجمى

رم.

فکر تو دیدمش. رفتم و کرد دعوتم زدم زنگ بهش تا نذاشت کالس تو مثل هم گلستان ابراهیم حتى: آخرى

جدیـد نسل گذشته دیگه هفتاد دهه! متوهم بندازى لنگ باید من مقابل در شهرته به اگه هستى؟ کى کنىمى

کن. قیاس خودت با رو فالوئرام بزن اینستاگرامم به سرى شنیده. رو اسمت زور به

باشد، شلوغ سرم کهاین نه ندارم، اتالف وقت دیگر اما ببینمش، سال پانزده از بعد آمدنمى بدم هم من! طفلى

او مثـل مـن از همـه کـه دیـدم مـى را دیگرانـى و دیگـر یکـى باز باید دیدمشمى اگر اما هستم هم عالف

"سکـو " تنهـا همه ندارد، خریدار مردانگی روزها این دارد؟ اهمیت شهرت و شهیر و شهره آیا! مشهورترند

که نالیده و داده هوا ناموسش را هم بینوا آن کرده، ول را دخترش دوست بندتنبانى اىخوانندهکنند.مى فالو را

فقـط روزها این! کرده تیتر را او هم سى بى بى است، مشهور حاال کردند، فالو را او نفر ملیون دو و شده ول

اثـا و احسـاس هستند مرد ظاهرن که رهامشهو از دسته آن حتى است، مُد کوسلیسى و کوسشعر و کوس

و کوسباز هازن حتى افتاده! مد از روزها این دارند. مردانگی تشریف زن کردنى طرزى به کرده جراحى خود

بدانند. اوها یا او مثل تا کنم یادآورى را این اند. گفتمشده کوسلیس

فقـط مردانگـی ! اسـت زن ضـد فالنـى دیدید که بزنند جار و نکنند علم را نوشته این معدودى حاال: ن. پ

هوا! این دارند کوس وردار خوش آقایانِ از برخى روزها این کهکمااین نیست، آقایان مختص

2116می

Page 91: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

91گپ / دیل

72

کـه وقتـى یعنـى دیـدم، شش و هفتاد سال اواخر را (lost highway, david lynch) لینج ىبزرگراه گمشده

آن در حتـى زدم، حـرف جاهـا خیلـى فـیلم این درباره شناختند.نمى را لینچ ددیوی ایران هاىسینمایى حتى

دادیم. اختصاص فیلم این به مستقیم غیر اشاراتى با را شینما کتاب از اىصفحه! بزرگ ممنوعِ

-سـکانس از پر فیلمى نداشت، داستانى که فیلمى کرد، تغییر فیلم این دیدن از بعد سینما به من نگاه اساسن

فضـاى چه فهمیدم تازه کرد، تغییر فیلم این از بعد هم من شعر! ناسکسى و متفکرانه به شدت اما ورنپ هاى

و آن را ببینـى اسـت محـال امـا است پورن گمشده بزرگراه شده، دریغ فارسى ادبیات از هاقرن طى بزرگى

کردم اشاره کارهام، از دفاع براى نه نوشتم را این دارد. هم من لخت شعرهاى را خصیصه شوى؛ این هورنى

اروتیک نویسم،نمى سکسى من شود. توجه آن به ادبیاتم خوانش وقت باید که نکاتى ترینکلیدى از یکى به

نویسم.مى پورن نویسم،نمى

Page 92: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

92گپ / دیل

73

او شـک بـى باشـد داشته "کر لینه گرى"یک اگر ایران فوتبال تاریخ جهانى، غفور و کریمى على از گذشته

اویـى چـون است محال که باهوش به شدت و طراح باکالس، فوتبالیستى قایقران؛ سیروس جز نیست کسى

کند. باال سر ایران ابلهِ فوتبال در باز

تـیم واردِ تبریـز خیزِ ورزش شهر یعنى فوتبال مهد از سه هر قایقران، سیروس هم و کریمى هم و غفور هم

یکـى تعدادشـان بـه هـم سـاله هر داشت، خواهد تیم سه تبریز برتر، لیگ رد امسال خوشبختانه شدند. ملى

سـال در رهبـرى، معظم مقام تاریخىِ دستور به بنا و بودجه و برنامه سازمان برآوردِ طبق شد. خواهد افزوده

تـیم دو بـین هـا، دربى تریندیدنى وقتآن بود، خواهد تبریزى ایران، فوتبال برتر لیگ تیم شانزده هر ،55٢8

امسـال دانیـد مى که طورهمان شد. خواهد برگزار امام یادگار ورزشگاهِ در تبریز استقالل و تبریز پرسپولیس

برخـوردار حکـومتى رانت ترینکوچک از و نداشت بومى غیر بازیکنِ یک حتى که تبریز تراکتورسازىِ تیم

هاسـت سـال که را ایران ىرفته آبروى که رودىم و داد ارائه آسیا هاىباشگاه جام در را هابازی بهترین نبود،

بازیکنـان از برخـى با خوزستان، استقالل ثروتمند تیم دیش، گرچه برگرداند، نکرده، دریافت آسیا در جامى

بزننـد، تـوپ آن در سربازى جاى کرد مجبورشان پاسداران سپاه که اشنخبه جوانانِ از اىدسته و میلیاردى

سـازِ بـازیکن تـیم بـرخالف که داریم هم را انزلى سپید قوى طرف، آن از اما برد سر باالى را برتر لیگ جام

عدالت برقرارى براى و بوده کاره هیچ ایران فوتبال در تاکنون و ستبومى غیر بازیکنانش تمام تراکتورسازى

بماند باقى برتر لیگ در گیالنى تیم این تا کردند کار همه پاسداران سپاه و حکومت سران اسالمى ـ ورزشى،

بـاز امـا زدنـد سوت سودش به داوران تمام و کرد آغاز مورینیو گرىِمربى با ملوان را گذشته فصل نشد. اما

دادنـد پاداش و پول ملوان بازیکنان به توانستندمى تا و آوردند را گوآردیوال پپ مورینیو، جاى هم بعد نشد.

خالص شرّش از همیشه براى ایران فوتبال تا کرد سقوط یالنىگ منفورِ تیم این سرآخر پس نشد، که نشد اما

! خوشحالم ایران فوتبال در بزرگ سازىِپاک این براى بسیار کهاین خالصه شود.

-مفت تراکتورسازىِ هم خور،آماده پرسپولیس هم یعنى! پشم یعنى ملوان بدون ایران فوتبال برتر لیگ: ن. پ

ملـوان بایـد بـدون اصـلن اسـت؛ فوتبال ندارند ربط که چیزى تنها به بُر،جلن اساس در استقاللِ هم و خور

خالص! بهش تجاوز کرد! و گرفت را ایران فوتبال

2116می

Page 93: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

93گپ / دیل

74

اینترناسیونالیسـم ىایـده معاصـرى، درکِ هـیچ بـى و نویسدمى ناسیونالیسم علیه قدیمى مستعارِ چپِ وقتى

راهـه بـی بـه را سوسیالیسم شانمنحط گرائىعمل با که افتممى لنین و یناستال یاد کند،مى بوق در را مارکس

بهانـه ایـن بـا و باشد اشرسمى زبانِ باید نژادى و قوم هر مادرىِ زبان که بودند مدعى دو هر این کشاندند؛

؛بـود روسـى سـابق شوروى ایاالت تمام رسمى زبان اما افتدبی راه جنبشى آبربایجان در کردند کمک حتى

بود! شده شوروى از بخشى دیگر حاال که آبربایجان از اىپاره حتى

و نـژادى برابـرىِ تحقـق بـا جـز آزادى معتقدم کنند،مى جستجو را آزادى که کسانى از بسیارى مثل هم من

-ملـت انسـانىِ حقوق از دفاع در مدام شودنمى! مخالفم ملى انفعال با به شدت اما شودنمى حاصل جنسیتى

اسـتعمار علیـه دائم نباید ماند؛ خاموش رودمى ایران ملت بر که غبنى همهاین به نسبت و نوشت گردی هاى

کـرد؛ سـکوت اندکرده شیشه در را مانخون گذشته دهه چند طى که شرق استعمار برابر در و نوشت غرب

بنویسد. ایران در چین و روسیه چپاول علیه قدیمى چپ امندیده تاکنون

منـافع بـه نسـبت ایرانـى، قدیمىِ هاىچپ مثل هرگز اما گویدمى نژادها برابرى از مدام نیز ىغرب روشنفکر

هاسـت سال سازى،جهانى ىپروژه! ندارد دم و شاخ که خیانت! کنید باز چشم آقایان نیست. منفعل کشورش

جهـان، زیـرزمینِ رد را ایرانى و ایران خواهیدمى کى تا طرفیم. مسطح جهان با ما ست؛ حاالخورده شکست

؟!دارید نگه حبسى

Page 94: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

94گپ / دیل

75

کـل اداره همکـاری بـا خوانیکتاب یسرانه بهبود برای که است خالق و تازه طرحی نام "فرهنگی تاکسی"

هر در را کوچکی کتابخانه دارند بنا انگار. شودمی اجرا رشت رانیِتاکسی سازمان توسط گیالن، هایکتابخانه

از بایـد است، بکر فکر بخوانند. کتاب ترافیک پشت وقت اتالف جای عالقمند مسافران تا دهند ارقر تاکسی

را ایـده ایـن شـود تشـویق هـم آهـن راه شـرکت و رانیاتوبوس سازمان تا کرد استقبال گسترده به طور آن

قرار قطار هایکوپه و شهری بین هایاتوبوس در را هاییکتابخانه چنین اگر شودمی بهتر چقدر. کند اجرایی

ایـده این یگسترده اجرای شک بی. شوند خوانیکتاب یعرصه در فرهنگی انقالبی موج،ِ گونهاین و دهند

این کنار از تفاوت بی و کنند همّت همه اگر البته شد خواهد ایران در کتاب تیراژ افزایش و نشر رونق باعث

"فرهنگـی تاکسـی " طـرح اجـرای استقبال به خبر این انتشار با خواهممی دوستان همه از. نگذرند بکر فکر

محبوبیـت برای و شوند تشویق دارند شعوری مسائل و فرهنگ به ربط درصدی که مسئوالنی شاید تا بروند

شوند. قدمپیش طرح این اجرای در شده که هم خود

2116می

Page 95: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

95گپ / دیل

76

و مولـف مشـکل دیکتـاتور، حکومـتِ آن و سانسـور از بـیش سـت. فارسى ادبیات و هنر سرطانِ حسادت

روزنامـه و نویسـنده اسـم بدبختانـه که ستمافنگى و علفى و عالف آدمِ مشت یک امروزى خالقِ آرتیستِ

انـد، ننوشـته باشد خواندن قابل که سطر یک حتى هم عمرشان تمام در و کشندمى یدک روشنفکر را و نگار

بـدهى شانجواب و بزنى قات عاقبت تا دهندمى گیر بهت هم قدرآن. زنندمى زیرآب و نق مدام همه،با این

خم دیدمى که رشت مترىِ دوصد از مرا بودم که ایران شانیکى مثلن! دیده را ما فالنى بزنند جار جا همه تا

همـین امـا ترسـید مى ازم ارمنى عابد سگ مثل خدایى شد[،مى خم نویسممى که نیست الکى ]واقعن شدمى

آیـا نویسد.مى من علیه مطلبى فصله هر باشد داشته مأموریت که انگار بیرون زدم که وقتى از اىساوه رشتىِ

ارشاد بفرستى و کنى جمع امضا تومارى که ارزدمى قدراین هنرى، حوزه مال هم شعرى، آن جلسه مسئولیتِ

؟!کونپاره گرفته! مجوز چرا فالنى کتاب که

-مى وول جا همه کدو کرمِ مثل که معتاد و حسود مشت یک ندارد؛ کم معاصر ادبیات مفلوک، جنس این از

گیرى عج،! حسادت باشد داشته درمانى باید باالخره! روانشناس پیشِ روندنمى چرا هااین اممانده خورند.

-مـى لـت د طـور هـر گویدنمى کسى. نباشى اصلن نکنى، نگردى، نخوانى، ننویسى، خواهندمى همه! افتادم

مـدعىِ هـم اغل،! بکن خواهىمى کار هر! ببخشید... را که هر بنویس، کشید عشقت جور هر باش، خواهد

داسـتان، یـک شـعر، یـک ! زندانند هاىمیله مثل ایستندمى روبرو آن هم کنار وقتى اما اندآزادى براى مبارزه

-این! کندمى پاره را عالم کونِ شانسیاسى ادعاى اما باشد داشته سیاسى تأویلى که ندارند هم مقاله یک حتى

فعـال انـد، نویسـنده شاعرند، اصطالح به زنند،مى نق مدام و ببینم را هاآن دارند دوست که هستند کسانى ها

هـاى پیـرزن مثـل کـنم کـارى آمـدم وقت هر هاسال این طىِ کنند.نمى ایفا مزاحم رُلِ جز اما بشرند حقوقِ

ملى از ش، یک پیش، سال چند قماشند. همین از هم هاشسیاسى متاسفانه زدند؛ نق محله انزیل هاىکوچه

من کردند،مى بحث جورى همه و بودند جمع جا یک شانهمه! پیکر غول چپ و پیکارى تا گرفته مجاهد و

ش، آن! میکروفن عشقِ دم از همه! مفت ضرِ فقط! هااین عینهو مردمى! ایران مردم به کردممى فکر داشتم اما

امـا ! پرسـید ازم معروف کمونیست و گذشت نیمه از ش، کهاین تا بودم نوشیده هم کشیده هم بینى نوکِ تا

بـردار دست اما چریدممى هاشاننشینىش، توى همچنان و گفتمنمى هرگز کاش پرسید، باز ولى نگفتم هیچ

؟!دارى قبـول رو کـى مـا بـین از نگفتى هیچ امش، تو پرسید هم آخرش و پرسید هى و پرسید باز نبود که

رو. کیر گفتم

Page 96: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

96گپ / دیل

77

چـراغ آقایـان کـه نسبت همان به یعنى! صع، خیانت شده، سخت چیتینگ آفرید، را وایبر خدا که وقتى از

دو هـر برخوردنـد هـم بـه باز اگر تا روندمى زیرآبى وایبرخاموش هاخانم زنند،مى خاکى جاده به خاموش

... نکرده رعایت را عشق دیگرى آن که باشند شاکى بیشتر

-وقت بعضى! شنوا گوشِ کو اما است کج عشقت که دهدمى عالمت خدا شودمى خاموش که وایبر خالصه

بگویـد بینوا خیل این به نیست هم یکى! عشق گذارندمى را اسمش و دهندمى کولى شوند،مى کور آدمها ها

اسـت زجر برادر شک هنوز است؟ تانهمه نزدیک فامیل نتخیا وقتى دهیدمى گیر هم به چه براى! خرپیش

کـاوش بـه نیـازى کنـد مى امضا ماهیت روز دو در لجن! برندنمى که هالذت چه خودآزارى این از هاآدم و

! نیسـت بـین نزدیـک و دوراندیش کسى دیگر که دریغا اما! ببینى نزدیک از که شو دور! شو دور فقط نیست؛

وفادار (deal) دیل به هرگز من دلِ ندارم؛ فامیلیت لذت با جز اما من مظلومند، عده یک ظلمند،مى عده یک

بـار دو را کتابى هیچ من گذرند؛ محلِ هاآدم ندارد، مرد و زن! نه فردا و هستم امروزه همه با نیست؛ نبوده و

هـایى آن فقـط ام،و نبوده منیست بد هم چیز هیچ و کسهیچ با خوانم،نمى دوباره هم را آدمى هیچ ام،نخوانده

لغـاتِ فرهنـگِ در گویندمى کهاین. گویدنمى "آرى" بار دو کسهیچ چون بینمنمى دیگر امکرده تمام که را

رابطـه هـر در که هر به تاکنون من! است کشک شکندشمى باال رفت ازش وقتى و نردبان یعنى رفیق فالنى

چـه آن اسـت، پنهان امکرده هاآن با من چهآن نیاوردم. در را داشص فقط بخشیدم، داده چهآن از بیشتر بسیار

میدان. در من براى هاآن

Page 97: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

97گپ / دیل

78

در سـال دو یکی طی هزاره هزار دو به قری، فقط اند،کرده شانعام قتل پاکستان، بلوچستانِ مرکز کویته، در

بـزرگ خراسان هایهزاره با تنها بلکه هاافغانی با نه است رسم چهآن برخالف هم ایران در. شد کشته کویته

نیز افغانستان در حتی داده شان دست کار هاهزاره زیبای ظاهر متاسفانه. شودمی بدرفتاری( فعلی افغانستان)

هاآن افغانی، هایحکومت تمام طیِ یعنی بودند؛ نژادی تبعیض قربانیِ مدام و ندیده آسایش رنگ هرگز هاآن

مردمـانی و دارنـد سرشـاری هـوش هـا هـزاره . اندبوده داریبرده و اجباری مهاجرت کشی،نسل سوژه مدام

پتانسـیل بـه بیشـتر ایـن و اندهزاره بزرگ خراسانِ نویسندگان و شاعران بهترین هم حاضر حال در. شریفند

بـا هزاره یک که قتیو. است مستتر هزارگی گویش در تنها که است مربوط دری یخودویژه زبانِ موسیفاییِ

و زبـانم فارسـی کـه کـنم مـی کیـف یکی من کندمی تلفظ را "ت" یا "د" حرف دو غزنی هزارگی یلهجه

نداننـد هاخیلی شاید ببرم. آسمانی اصیل حالِ افتد،می اتفاق شانگویش در که زبانی تسکین این از توانممی

شـان نژادی ـ زبـانی اصالتِ بیانگر همین و دارد اوستایی ریشه غزنی هزارگی گویش کلمات از بسیاری که

دیگرشان نام که هاپشتون. شودمی حمله آن به هاپشتون از بسیاری توسط شود، ستایش کهاین جای که است

بلـو و آیماق و ازبک تا گرفته تاجیک از بزرگ خراسان ساکن مردمان تمام چرا دانمنمی من و است افغان

طـی امـا باشـند برخـوردار تاریخی ـ فرهنگـی پشتوانه کمترین از شاید زنندمی صدا نام این به را ترکمن و

. اندداشته عهده به را بزرگ خراسان سیاسیِ کارگردانیِ بوده، شاندست مرکزی حکومت اخیر مدام هایسده

به اندکرده نیکی نافغانستا نژادی هایتیره سایر به تاکنون که چقدر هر ایران مردم بگویم که نوشتم را هااین

بـه مـن . بدهکارند هاآن به و کرده ظلم بزرگ[ خراسان مستعد و کوشسخت و صبور مردمان ]این هاهزاره

فرصـت ایـن امـا داشـتم مالقات بسیاری ازبک و تاجیک و قزلباش دانشجویان با بودم تهران وقتی شخصه

بـه هـا، ایرانـی مـا حتـی بزرگ، خراسان تمام. تاداف اتفاق ندرت به یا نشد داده هاهزاره به هرگز یا تحصیلی

کنیم. جبران کاش بدهکاریم. زندگی هاهزاره

2116می

Page 98: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

98گپ / دیل

79

اسـت آدم چقـدر گفتنـد مـى کـاش ! زن سرِ روى زنندمى محکم گونهاین و است مرد خیلى فالنى گویندمى

برابـرى راهِ از مگـر ندارى راهى برسى زادىآ به کهاین براى! خوردبرمى حوّا به فقط الاقل جورىاین! فالنى

!است قدرت پختِ دست که قانون نه کندمى ممکن برابرى تنها را عدالت بگذرى؛

قدرت نیست. انسان حقوقِ از انحراف کاتالوگِ جز قدرت و است قدرت از تبعیت راهنماى ىدفترچه قانون

را ایـن البتـه بشرند، حقوقِ فعاالنِ ترینواقعى هاآنارشیست همین براى ندارد وجود هاآنارشیست از ستیزتر

شـد کـه هـم جانـت از باید نیست؛ آسان اندیشیدن بکند. نیست بلد یا کند،نمى فکر چون ندارد قبول کسى

در! جاسـوس گوینـد مـى دهـد مـى پیتوک که معروفى هر به هاایرانى برخى ترسى.مى وگرنه بگذرى، براش

از انجـامش کـه کننـد مـى قـدرت بـه خدمتى ترسوها گاهى! ترسندمى فقط د،نیستن جاسوس هاآن که حالى

وگرنـه بگـذرى، بـراش شد که هم جانت از باید نیست، آسان اندیشیدن! است خارج جاسوسى هر ىعهده

-مـى آب آن از قـدرت گـاوِ تنها که ستدرندشتى مردابِ بالهت و بالهتند مروّجانِ تنها هانفهم! فهمىنمى

از بایـد باشـى آنارشیسـت کهاین براى باشى؛ آنارشیست باید اول نباشى، غیرانسانى کهاین براى پس خورد،

ترند.واقعى هاآنارشیست فقط فیک، و کیچ جهانِ در نترسى. اندیشیدن

Page 99: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

99گپ / دیل

81

کهآن ىب جورهایى یک نفهمى بفهمى همچین همه ندارى، اخالق ندارى، معصاب اعصاب که اندشاکى همه

گُهى! گویندمى بگویند،

! نشـد نیسـتم، کـه باشم یا بزنم رفتار طورى دادم قول عزیزى به جایى در وقت هر اما نیستم ناتوانى آدمِ من

مجلس! ىکوزه کاسه به شد زده ریدمان بدتر یعنى

سـاعت نـیم و خانـه در سـاعت دو کنم. شرکت نشستى در چى چى رئیسِ عنوان به بودم مجبور هم امروز

اىشناسـنامه بـا سـت اىنویسـنده کـه همکـارم حتى تأیید، از پر و باشم لبخند تنها که کردم تمرین راه توى

یعنـى نشد؛ باز اما سرم بپاشد آب شدم آتشى اگر تا دستم بغل بود کرده فرو را خودش بود آمده چندزبانى،

نشـد باز و کنار کشید خواستند را نظرم وقتى و زد جا بازیگرم که شد چیره مجلس بر چنان باکالس بالهتِ

مطمـئن اگـر اما ندارم اخالق ندارم، معصاب اعصاب است، درست شد. خراب باز چى همه و نباشم خودم

بـا اسـت بـد کـرد، جلـو عقـ، ساعت کوکِ مثل را دنیا این شدمى باشم. کاش گونهاین است محال نباشم

هندى سُماق آزگار ماه شش باید دوباره باشى. دالرضایىعب على است بد واقعن نباشى، وقت هم معاصرانت

من از خالصه دارند. میدان جا همه هاوالیس خاش ندارد، انگلیس و ایران نباشم. خودم برسد وقتش تا بمکم

خوشـحالى الکـى کردیـد پیـداش و گشـتید اگر نگردید، واقعى شاعر یک در خوبه آدم دنبال! گفتن شما به

کند.مى نقش ایفاى دارد که بوده آرتیستى نبوده شاعر طرف و خوردید رک، که باشید مطمئن نکنید،

2116می

Page 100: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

111گپ / دیل

81

-آن حسادت برود؛ لو باید که هست فارسى ادبیات در الخصوصعلى فرهنگ، سیاست، در مخفى جاى یک

جا!آن بالهت و جابی غرورِ زیرآبزنى، ریا، دروغ، شود،مى سازماندهى جا

یـک پشـتِ همه ندارد؛ هم جوان و پیر خارج، و داخل. ستفارسى ادبیات در غای، عنصرِ تنها "من" زهنو

دارند هم همه! دو هر این از ترگُه تاجیک افغانستانى، از بدتر ایرانى اند.شده مخفى ست"ما"اسمش که نقاب

استادند و خوانندنمى دو هر ست؛نی مخاط، و نویسنده بین گَپى دیگر کند.نمى کارى کسى زنند،مى نِق فقط

شانفیسبوک در افزوده دیگر مترادفِ ىگزاره چند نفله ىجمله این به! جمله یک در کنند نظر اعالمِ نخوانده

امـروزى مخاطـ، که است این هم شانبهانه! روشنفکرى مسئولیت گذارندمى هم را اسمش کرده استاتوس

و گـدا مشـتى ! کننـد سـرخ مغزشـان در سوسـیس تکـه یک ارندند حال حتى همهبا این! شده فودى فست

اجـاره دربسـت را شعور... و شعر از ترآبکى داستان داستان، از بدتر فیلم. اندشده الغرو دم از که اندگرسنه

دادم بـه انـد، گاییـده مـرا بلندِ آوازِ یعنى زنجموره ارکستراسیونِ یعنى کشک یعنى ایرانى معاصرِ هنرِ. اندداده

ضـد مدرنِ سانسورچیانِ خودشانند، که اسالمى جمهورىِ اسم به اندکرده درست هم خبیث دیوِ یک! برسید

بسیجى! ضد عاصىِ بسیجیانِ! سانسور

شـوند، مى رد کوچه از دارند که وقتى دور، از را خودشان توانستندمى شده، که هم اىلحظه براى حتى کاش

و گرفتنـد مـى اللمـانى برده خود فالکتِ به پى گونهاین شک بى کنند، تماشا شانخانه ىپنجره پسِ از الاقل

از یکـى هـم اگر! نازى عمومردک بازى،زنک خاله یعنى سازىفرهنگ این روزها! زدندنمى مجانى نقِ دیگر

ـ شـود! قـدّتان هـم تـا کنیـد اشقیچـى ! بزنیدش! تیراندازى سیبلِ تابلو، شودمى نکند تبعیت رویّه این ازارِب

ىآیینه او! بزنیدش یابد،مى تحقق گونهاین فقط کمونیستى تانخیال به و دستیک ىجامعه! پکن هاىکوتوله

فاش را مخفى آن جاى کلماتش تکِ تک با دارد که ستدهه سه قری،ِ است، نقاب پشتِ کریهِ هاىصورتک

باشید! کرده یادآورى را خود دقیقِ نامِ تا! کثافت! گُه! بد بزنید صدایش باز! نکشید خجالت کند،مى

! هسـتم شما آورِچندش چهره من کنم، عیان کندمى پنهان ایرانى نویسنده که را چه هر است این من رسالت

هیچ! دیگر و

Page 101: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

111گپ / دیل

82

بزرگى عده است، آشکارتر سکس وقت هابیمارى این عالئم و اندروانى بیمار همه هاآدم روانشناسى منظر از

وقت فقط اما شان،سکسى اندام از بگوید، دیگر هاىزن از بازىعشق موعد شانمعشوق دارند عالقه دانمر از

نیـز هـا زن باشند، داشته کنار در مقدسى مریم مواقع بقیه در دارند توقع و خواهندمى خانهجنده را او سکس

خیـالى، سکسى رقی، داشتن از رفته رفته و دهندمى تن خواست این به مرور به شاناولیه مخالفت رغمعلى

تختخـواب بـر مازوخیسـم و سادیسـم ىسـیطره بـا مـدام مـا زیـاد یا کم خالصه برند.مى نیز جنسى لذت

بزرگـى ىنویسـنده هر و ستناگزیرى یک نویسدمى کهآن براى هاآدم روان شناخت بابت این از روبروییم.

بهـن سـیال جریان طریق از روایت مثلن ست؛روانى ایىجوره یک دیگر بیان به یا ستتجربى شناسىروان

مـا )گرامر کاربرد در اختالل گذارى،نشانه در نظمى بى نیست، ممکن هنرى شیزوفرنىِ از برخوردارى بدون

فارسـى بهنـى دیکتـاتورى محصـول ستاىنامیده زبان، دستور لحاظ، این از و نداریم دستور ادبى زبان در

شـیزوفرنیک روان بیانگر همه هااین داستان؛ در زمانى پىِ در پى فورواردهاى فالش و هابک فالش ،(زبانان

آن فکرهـاى بـه الاقـل که اىنویسنده نداریم و ستسادیستى رویکردى خالق نوشتن اساسن ست.نویسنده

اقسام و نواعا به کارگیرى با هاآن مازوخیستند. دردمند، نویسندگان و شاعران از بسیارى! نکند تجاوز دیگرى

یـا خودآزاری به مازوخیسم. دهندمى آزار را خود گونهاین و دردند جستجوى در مدام جانشینى هاىتکنیک

ساشـه کـه شده گرفته اتریشی نویسنده مازوخ، زاخر فون لئوپولد نام از و شودمى اطالق جنسی آزارخواهی

جـایى آن از و شده ترجمه فارسى به مازوخ اىهداستان کدام دانمنمى دقیقن زنند. منمى صداش هم مازوخ

هـاى داسـتان هـای شخصـیت برونـد. سراغش زبان فارسى هاىمترجم دانممى بعید نویسدمى تنانه بسیار که

جنسـی لـذت شـوند چیـره شـان زنـدگى بر نهایت در و کنند بدرفتاری هاآن با هازن کهاین از اغل، مازوخ

هـم کـه سِـوِرین نـام به دانشجویى پسر آن در که است مازوخ از اثرى نام "خزپوش ونوس" مثلن. برندمی

شـود. مـی آشـنا وانـدا نـام بـه اىزاده اشراف دختر با دارد، خوبى زندگی هم ست،قیافهخوش و تیپخوش

تواندمی زن این با که یابددرمى بود، کرده کشف را خودآزارى و بردگی به تمایل خود در ترپیش که سورین

برسد. اشجنسى رزوهایآ به

Page 102: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

112گپ / دیل

83

فقـط دارم، نیز باور آن از هایىبخش به آنارشیست سوسیال یک عنوان به اتفاقن نیستم! کمونیسم دشمن من

اند!ایرانى هاىکمونیست ندارند، کمونیسم به ربطى که هایىکمونیست تنها! امایرانى طبقاتىِ کمونیسمِ مخالف

ىنـواده که دهدمى پز شودمى نزدیک بهت وقتى اما ستکمونیستى معروفِ هاىشاخه از یکى مسئول طرف

-مى سینه به را مستقل نقاشِ سنگِ وقتى اما نویسمنمى آقازاده نامِ به را آقا حسابِ من است! قاجار شاهِ فالن

-مـى عقّـم بوده شاه زمانِ فرهنگىِ سازمانِ فالن رئیسِ پدرت چون خردمى فرح را اتنقاشى تابلوى و زنى

مسـتقل هنـرِ کنـد. تابلو را اشجسمى ناتوانىِ آثارش در و باشد اپورتونیست تواندنمى مستقل هنرمند گیرد!

بـراى تنهـا ابـد تا توانىنمى! کن فکر کمى اول اما! باش خ، ؟!باشى سیاسى خواهىمى! نیست اعتراف هنرِ

بـاالخره ! نـدارى هیچـى هنوز تو بگیرى! تبلیغاتى باجِ بردى سر باالى را اتهمکالسى خونىِ پیراهنِ کهاین

دارى! چنته در چه دهى نشان جایى یک باید

. اسـت شـان طبقـاتى رویکردِ ایرانى، جنس از کمونیستى حتى و شاهى آخوندى، ادبیاتِ و هنر مشترکِ نقطه

شِگشـای آغـازِ همـان در بـوده تـوده حـزب فرهنگـىِ لیـدرِ پـدرش چـون امـا است قرشمال نقاشى طرف

برند!مى قیمت بهترین با را تابلوهاش نمایشگاهش،

-مى وقتى همین براى امگذاشته طبقاتى ادبیاتِ و هنر فرهنگىِ رویکرد با مبارزه سرِ را امادبى هستىِ همه من

را اشادبـى و هنـرى اسـتقالل دارد و کـرده شـروع صـفر نقطه از یعنى اجتماعى پایینِ طبقاتِ از یکى بینم

-مـى طبقـاتى سنت و رسم همین مقلدِ دارد هم او ببینم اگر اما ایستممى او پشتِ چهارشانه ند،کمى تعریف

شود،نمى موم و مهر دهان این ولى بزنید جار من علیه هاتانتریبون ىهمه با شما کرد! نخواهم سکوت شود،

عبدالرضـایى على امشتهنو پیش هاسال کنید. عشوه حکومت علیه شعارهایى با چه باشید، حکومتى چه حاال

را خـود و زادهرعیـت را بقیه که وقتى تا پس ام،نیاورده بدستش آسان که ستلقبى بدنامى و است من شغل

جداست. هامانصف نامیدمى آقازاده

Page 103: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

113گپ / دیل

84

کِالمشـت اما دهد انتشارش تا شد داده تحویل مرزیبرون ناشران از یکی به و بود "ماتور کوس" نامش اول

ابتدا که ستکتابی عنوان "فحاشی فرهنگ"حاال و شد عوض اسمش کرد دست آن دست این بس از ترسو

و آمـد میان به هم فارسی هایفحش پای ولی بعد دهم، اختصاص گیلکی هایفحش به تنها را آن داشتم بنا

شـامل را ایـران در رایـج هایگویش تمام هایفحش وجودی فلسفه و مفاهیم که بشود فرهنگی مایلم حاال

منـابع دنبـال حـاال و رساندم پایان به را مازنی و فارسی گیلکی، هایفحش بخش گذشته سال دو طی. شود

نشود.می یافت که هستم اشبختیاری یزیرمجموعه الخصوصعلی لری گویش فحاشیِ

2116می

Page 104: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

114گپ / دیل

85

کوچـه بهارِ شهرهاست، یآیینه پاییز اند.زاده مرا دیش، همین انگار کند.می جوانم شهرها تنِ روی زدن قدم

آسـان چـه فـردا آدمِ را ایـن کند؛می میسّر کندن دل فقط را دنیا این از ست. کندندیدنی پاییز در فقط هاباغ

در کـرد؛ خواهنـد پیشه را بدن اخالقِ همه فردا اما! مواجهیم عدم اخالقِ با تنها ما امروزه! کرد خواهد درک

نخواهـد را زنـدگی پرسـتی نـاموس بـا کسی دیگر و شد خواهد شوخی به بدل جنسیت بدنی، یجامعه آن

-عشـق جـز سفر! جاستآن همیشه عشق! بیرون بزنم هم کافه این از و بردارم را مسافرم بجنبم، باید کشت.

هـم هـایی زن و زن یـک فقـط برخی زنند، چند شانبرخی دارند، زنانه هویتی شهرها نیست؛ شهرها با بازی

کند.می مرگم را مَردم سفر در که زنی به عاشقم هنوز همه،با این! شهرند چند تنه یک که هستند

Page 105: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

115گپ / دیل

86

دهـه چهـار افتـد. بی جا حسابى حسین تا سیاوش علیه شودمى خرج بیلیون بیلیون که ستدهه چهار قری،ِ

کـرده، آغاز را منفى جدالى ایرانیان جمعىِ ناخودآگاهِ شده موج، ایرانى هنگفر و اسطوره و تاریخ تخری،

کمـان و خرمـدین بابـک بـاز اند،کاوه دوباره مردم. بدارد بزرگ را خود گذشته نوروزِ در کورش مزارِ پیشِ

رجخـا حاضـر حقـارتِ همهاین و عربى فرهنگى استعمار ىسیطره زیر از را خود که تا اندداده آرش دست

چـرا افتـاده هراس در و کرده وحشت انسانى عظیمِ میل و عالقه این از حاکمیت که شرایطى چنین در کنند.

بـه تیشه با اش،ایرانى ضد هاىسیاست و حکومت با همگام نمایانندمى روشنفکر و شاعر را خود که اىعده

بـه را ملتـى عشـق شـود مـى ورچطـ واقعن کنند؟مى تخری، را سیاوش و کاوه و کورش افتاده، ریشه جان

در کـه گیـرم حـاال انـد؟ شـده فاشیسم به مایل مردم که زد جار و کرد تعریف راسیسم تاریخش، و اسطوره

همگـامى جـز ملت تاریخى سالح خلع و هویت تخلیه باشد؛ افتاده اتفاق غُلوى هااسطوره از برخى تعریف

کند؟مى دنبال را اهدافى چه حاکمیت با

-شاخه ساله هر و داردنمى عزیز را خود تاریخ اروپایى متفکر و نویسنده و شاعر آیا ندارد؟ طورهاس غرب آیا

هـم امـروز باشـد نداشـته دیـروز کـه ملتـى داندمى ابلهى هر دیگر را این افزاید؟نمى خود میتولوژىِ به اى

خـدایان از یکى از تىفاک فرصتى هر در ایرانى ىخواجه و شعارى روشنفکر که است چطور. داشت نخواهد

آیـد مـى میـان بـه ایرانى اىاسطوره اسم که بار هر اما است بر از را آتنى هاىاسطوره تمام و آوردمى یونانى

بـاره یـک چـرا گیرد؟مى نشأت کجا از فرهنگى خواجگىِ و خودباختگى این شود؟مى فرهنگى بواسیرِ دچارِ

زنند؟مى سیاوش و آرش و کورش سرِ توى دارند و اندشده بسیج خارجى و داخلى مدیاهاى تمام

-بـی هاآن مثل چون شناسد؛مى را تاریخش را، خودش چون نژادپرست، گویندمى نویسنده و شاعر فالن به

قالـ، او بـه سیاووشـان جاى نتوانستند را حسینى عاشوراى و دارد خایه هنوز چون نیست، خواجه و سواد

از حـرف کـه همـین امـا پرسـتند مى را او و شناسندمى ایرانى مدرنیسم پدر را هدایت صادق شانهمهکنند.

عشـق هـدایت ! نامنـد مـى نژادپرسـت و ارتجـاعى را صـادق شودمى اشدوستى ایران و باستانى هاىعالقه

مدام تا نفروخت را تاریخش را، خودش هدایت کند، معروفش امریکا صداى تا دادنمى کون نبود، تلویزیون

د.باش چشم در

Page 106: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

116گپ / دیل

الاقـل کنید، حلواش حلوا نادانسته که گویمنمى من دانید:نمى هم گاو قدر باستان ایران تاریخ از که شما هى

حملـه دانیـد، نمـى شناسید،نمى که چیزى به گوسفندوار خارجى، و داخلى مدیاهاى مشترک سناریوى طبق

نکنید.

2116می

Page 107: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

117گپ / دیل

87

دقـیقن یعنى بود؛ اومده خوشم ازش ش، اون تازه من اما بودند شاکى دخترم دوست رفتار از ش، اون همه

بـودیم، هم عاشق روز ـ چهار سه پیش سال ـ شش پنج که سایه باشم. تونستمنمى من که بود جورىهمون

چـرا تو ؟!شىباها آدمه هم این آخه بود؟ قحط دختر گفت گوشم توى یواش بود. شاکى بیشتر همه از انگار

کنى؟مى انتخاب رو گزینه بدترین همیشه

یکـى دنبـال همیشه من گفت!مى راست واقعن کنم؛ فکر سوالش به کردم وقت امش، تازه سال همهاین بعدِ

سـخته، خـ، کـردم. انتخـاب رو گزینـه بدترین همیشه واقعن بود، پاتى قاطى جورایى یه سیماش که رفتم

وقتى جااون تا،چهل الاقل ولى جااین کنى،مى انتخاب گزینه چهار بین فقط جااون نیست! که ریاضى کنکورِ

بیشتر شهمى باعث کتاب و حساب ولى جااین رسى،مى جواب بهترین به کنىمى محاسبه و کتاب و حساب

گفت.مى راست سایه بزنى. گند

Page 108: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

118گپ / دیل

88

کـردم! استقبال گیرم.مى ایده خیلى کارهاتون از گفتمى تبعید. رد هنرمندى درباره بسازه فیلمى خواستمى

پـس باشـم خـودم قراره اگه نیست؛ بازى اسمش کهاین گفتم خودتون؟ جاى کنیدمى بازى خودتون پرسید

-لوکیشن حتى طفلى خوندمش. بخونم، که دستم داد رو اىدفترچه و نوشتم هم رو سناریو گفت! نه که چرا

واسـه اونجـا رممـى گاهى کردمى فکر م،خونه پشت هست کوچکى پارک مثلن بود؛ کرده انتخاب رو هاش

کافى توى رو مخاطبام و دوستان یا نوشتم،مى شعر زدن قدم حال در هم پالنش چند توى مطالعه. یا نوشتن

دم.بـو حسـابى آدم ىنویسـنده یـه تیپیک فیلمش توى خالصه دیدم.مى مخونه روبروى سنتر شاپینگ شاپ

مـن گفـتم اومـد. تنهـا بار این قبل دفعه برخالف جا.این بیاد خواستم بگم رو امنهایى نظر که زد زنگ وقتى

کـه بـه شـرطى البتـه هسـتم هـم شهرت عاشق کنم، بازى رو خودم فیلمت توى تونممى فقط نیستم بازیگر

تهـران در و لنـدن آوردمـش عـد ب و پاریس بردمش ایران از که رو مخصوصم اتاق بعد افته.بی اتفاق درست

چشماش نویسم.مى جااین فقط بینم،مى جااین رو همه من گفتم دادم. نشانش ترسیدندمى اسمش از هاخیلى

از هـم بعـد تـا، هشـت بـود شده حاال کردم، تعریف براش رو مروزمره زندگى هم بعدش! چهارتا بود شده

دیگـه حـاال ! مُـردم مـن و شکست و افتاد زدممى قدم رشد وقتى بار یه که کردم تعریف اىشکسته تابلوى

با بده اجازه گفت و کرد جور و جمع رو خودش پوشید رو لباسش که وقتى ولى! نداشت چشم اصلن انگار

ازش خبـرى و گـذره مـى سـالى سه حاال! مکه حاجى حاجى و رفت بعدش کنم. خبرت بزنم حرف رئیسم

ىدربـاره مسـتندى فـیلم خواسـت مـى جـا. این اومد دیش، و گرفت تماس دیگه یکى پریروز که تا ندارم،

کرده شمعرفى قبلى همون انگار پیشم، سال چند رفتارزنىِ عینهو کرد، تعریف رو سناریوش بسازه. مزندگى

حاال نداره. دیگه ولى داشت، شدن فیلم ارزش که بود پیشم سال سه مال چون نکردم، قبول من بار این بود.

کنم!مى فیلم دمخو رو همه

2116می

Page 109: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

119گپ / دیل

89

هـم بعـد آورده، زیـرش هم رو شفارسى ترجمه فرستاده، برام عربى شعر یه شماها از یکى پیش ساعت دو

برام! مهمه خیلى شعرم این درباره نظرت اما متنفرى هاعرب همه و من از که دونممى نوشته زیرش

بشه. بهتر تا کنه کار روش تونهمى چطور نوشتم براش ،داشت اىخودویژه تخیل اومد؛ خوشم شعرش از

ازش مـن کنـه مى فکر عربه چون که شاعرى بود؛ شعرش پشت شاعر یه بینممى کنممى فکر بهش که حاال

تـا سـه دو ؟!متنفـرم خودم از آیا نباشم؟ عرب خودم معلوم کجا از اصلن ؟!متنفرم هاعرب از من آیا متنفرم.

فقـط حماسـى شـعرهاى این از یکى توى! ایران در عربى فرهنگىِ استعمار علیه مقاله تا سه دو نوشتم، شعر

دوسـتش شـعرى لحـاظ از هنوز جنگید.مى عربیسم پان علیه که بدوى جوىجنگ یک بودم، جوجنگ یک

عـرب عرشا فالن کهاین براى فعالیتم همهآن اما شهمى دیده شعر این چرا ؟!شعرم همان فقط من آیا اما دارم

چـاریتىِ یـک مسـئول عنـوان بـه کـه سـاله یک از بیشتر شه؟نمى دیده نشه اعدام سعودى حکومت توسط

؟!نیست عرب سوریه مگر کنم،مى فعالیت سورى پناهندگان حقوق از دفاع براى دارم فرهنگى

درش خاورمیانـه که هتبال همهآن از داعشیسم، از متنفرم؛ کرده قربانى رو ادبیاتم که دینى بنیادگرایىِ از من

شـون. همه نه داره نقش عبدالرضایى هاىعلى از یکى تنها آن در باشم اگه و نیستم عرب ضد اما شده؛ غرق

نـه ایـن و بـود گاییـده یکى لحظه اون در چون گاییدم، رو مادرت نوشتم داد. توضیح مدام شهنمى شعر در

شـد، زنـدگى نویسـش ىلحظـه همـون در تنهـا کـه ىدیونیزوس شورى بلکه اعتقادم، نه داره مادر به ربطى

فقط لحظه آن در پس دارم، اعتماد شعر به تنها ندارم اعتقاد چیزى به شعر نوشتن وقت من بوده. کارگردانش

همین! یعنى مؤلف مرگ اوست، با حق

؟!ترکم ضد آیا اردوغان، به دادم گیر رهمى سورى هاىعرب بر که غبنى از حمایت در که ماهه چند

نوشتن موعدِ من کنید. بیرونم قاعده از خوانشم وقت پس تونم،نمى بخوام اگه حتى نویسم،نمى سوسول من

بیرونـه. حتـى هااىحرفه از خیلى درکِ از فعلن متاسفانه این و! امحشرى باشم، بشرى حقوق کهآن از بیش

نیست. بیانیه شعر که دونستندمى همه کاش

2116ژوئن

Page 110: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

111گپ / دیل

نقـد به اىچسبیده فقط چرا میرد؟مى دارد فالنى که نویسىنمى دیگر چرا ننویسند نفر چند که نیست وزىر

؟!درد بى جماعتِ و شاعرسازى و شعر

آزادىِ بـراى تواننـد مى هاخیلى شعور. به امداده را وقتم تمام ولى حاال حضور، هم داشتم وقت هم تر، پیش

نسلى به کند تقدیم دودستى را هاشاندوخته همه تواندنمى اساسن و خواهدنمى کسى اما بنویسند زادهعظیم

است، خفقان در شعور جاآن که است این براى است زندان در امروز زادهعظیم اگر است. منتظرشان فردا که

شد. دآزا حاال که دربند قبلن لنگرودىِ معلم آن هم نوشتم زادهعظیم براى هم پیش، هفته چند همین اگرچه

آزادىِ بـراى یکـى من بگذار افتند،مى گیر ترىفجیع زندان در اما آزاد، و شوندمى زندانى هاآدم! من دوست

کنم. کارى تانهمه بهنِ زندان از فرهنگ

2116ژوئن

Page 111: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

111گپ / دیل

35

هـزاران حاضـر الحـ در شـده. زن هـم به حال فجیعى طرز به نصرتی یافه و هدایتی اطوار شاملویی، رفتار

یـا طلبـد مـی نفسـکش کـه کسی تنها و لولندمی دارند ایران دل توى نصرت هاده و هدایت صدها و شاملو

سطح اپیدمی و ایران در کندمی کوالک دارد این روزها مرگ صنعت! تریاک یا و است تریاک یا است تریاک

دیگـر ایـم؛ رسیده خط انتهای به انگار ه.کرد مُدش اسالمی سوسیالیسم که مسلط ستگفتمانی سازیساده و

کـو پـس ! بنگی یا و ستبنگی یا ستبنگی یا بینیمی که هم را که صورتی، هر هیچ در نمانده رویی و رنگ

زنیم؟می سینه به را سنگش همهاین که کرداری آوانگاردیسم آن

-می ترجیح من تریاکی، یتهخس صدای و ایشیشه یبسته شکسته خیال و ل، یگوشه به سیگار یافه جای

زندگی توانممی تا و اندیشمرگ ریغماسیِ روشنفکری چه هر به بدهم بیآلخ بگیرم. عکس و بزنم ملق دهم

بـه زنـم، مـی مشت فقط هم ساعت یک باشم؛ کرده فکری تا دوممی ساعت دو روزی که نیست کنم. بیخود

؟!کی

Page 112: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

112گپ / دیل

92

همه سمت، کدام نیست مهم بروى؛ راه فقط باید کنى، فکر بهش نباید دارد؛ معینى مقصد است؛ سفر زندگى

تنهـا ببـازى؛ کـن سعى ست،بازى چیز همه ببرى؛ لذت کوتاه شانس این از تا بروى راه باید است؛ هیچ جا

کند.مى نزدیک خواهىمى چهآن به را تو شکست

2116جوالی

Page 113: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

113گپ / دیل

93

کـه باشـند زن زیبـاترین عاشـق تواننـد مى فقط چون هستند؛ اىنفله موجودات فهمند،مى زیاد که مردهایى

آیـد نمى چشم به دیگر مدتى، از بعد خانه قدیمى اشیاى مثل همین براى بداند، یا بخواند ندارد نیاز معمولن

ندارنـد نیـاز معمـولن که رودمى زنان زیباترینِ سراغ باز گرچه کند، نو را آن است ناگزیر هم بیچاره مرد و

... تنهاترینند فهمندمى زیاد که مردهایى بفهمند.

Page 114: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

114گپ / دیل

94

-مـى مـدرن میمون بیمارى ترینمهلک را تنهایى ترسوها ترسند؛مى تنهایى از که چون گویندمى دروغ هاآدم

شـوند. محبـوب و بگوینـد دروغ بگویند، دروغ ناچارند اهآن نیست. تنها ترسویى هیچ همین براى شناسند،

را کسـى کـه نیست برندى دیگر تنهایى شوند.مى قهرمان هاترسوترین یعنى هادروغگوترین فقط روزها این

-جامعـه هنوز اما تنهایند همه ظاهرن ندارد. تنهایى دکتراى هیچکس است. مُد بالهت روزها این کند. جذب

درندشـت خانقـاهى شود. تنهـایى نمى تدریس شناسىتنهایى دانشگاهى هیچ در و است بورس توى شناسى

جـز که است انسان عظمت تنهایى دهد؛نمى دستت مدرک اما دهدمى یادت بخواهى تا که دانشگاهى است،

محدودیت جز که محبوبیتند دنبال همه اند،کرده خراب را کار مدیاها شود.نمى حاصل همگانى تنفرِ جل، با

و کـرد باز را هاپنجره باید آن با مقابله در که ستگریه دالیل دائمی نمایش مدیا، اصلی کار! کندنمى صی،ن

بـاز تابسـتان، در کارها فرساترینطاقت از یکی نیست، آسان اصلن این البته .درآورد اکران به را لبخند دالیل

را نفـر یـک کـه نهـارخورى میـز یـک ارند،د خانه در تلویزیون یک همه است. شانبستن و هاپنجره کردن

وقـت آن نمانـد؛ بـاقى دیـدن بـراى چیـزى دیگر که کنند نگاهش قدرآن تلویزیون مثل و بنشانند روبروشان

برخی رود،مى دست از عادت شده، ریزتر هاتفاوت دهند،مى شیوه تغییر هاچشم و شوندمى عوض هابرنامه

حرکـت نـوع بخورنـد، هـم شـبیه امندیـده نفری دو هیچ همهاین با ی؛خال برخی خورندمی غذا پُر قاشق با

میـز دور آداب خالصـه و قاشق به شانسرسپردگی و بشقاب در شانگشتن ها،ل، با شانتماس و هاچنگال

آب در اردک مثـل هاشـان لـ، کاش ای اما ترندجال، شک بی خورندمی غذا تند که هاییآدم... شاننشینی

کند.ن شلوپ شلپ

2116جوالی

Page 115: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

115گپ / دیل

95

عـن ایرانـى معاصـرِ نقاشـىِ تلویزیونى؛ سریالِ شورت شده سینما دادند؛ عظما فاکِ به ایران در را چیز همه

نـه هـا تنبانى؛ خواننـده بندِ اغل، هاترانه! اه اه اه! هاسُماقى سیتى حجابِ مدِ سالنِ شده تئاتر پیداست؛ درش

آلبـوم یک که ملیون ده اىعده و دهندمى دست ده اىعده دارند. رو بخواهد دلت تا اما! سواد نه دارند صدا

در شعر، از بودیم داده فرارى که را کوسشعر چه هر! المصّ، کندمى کوالک دارد سطح اپیدمىِ بدهند. بیرون

کـرده پـالتو تـنش کـه کیـرى مثل و کنندمى پالن نالهچُس پشتِ نالهچُس گرفته؛ پناه فارسى رمان و داستان

نامنـد. مـى بـزرگ قاضـىِ را هـا آن همـه و فهمندنمى بیشتر روز هر که مردمى شود؛مى قال، مردم به باشند

بـه نـداده پـا هنوز که فارسى پیشروى شعر شعر. جز کرده خواجه را همه ادبى سوسولیسم هنرى، پوپولیسم

ساده که دهندمى جر را خود چه هر یعنى! ناطق فندانِگوس به عبا، به باال، تیراژ به بالهت، به سطح، به مردم،

الکردار! رودمى در باز کنند اشبدیهى و

ىبـادخورده مشـت یک بفهمند؛ را تو شعر تا خوانندنمى اصلن هااین! نخور را هانالهچس این فری، هم تو

بنویس را شعرت تو بتمرگند، دهستن که جا همان بگذار را عوام آیند.مى حساب به آمار در تنها که ریده کف

کـه هـم هایىآن نیست، کارى گاوبازار این با را رود؛ شاعرمى فرو بهتر دهی،مى پیچ بیشتر آن را چه هر که

مـن نیسـت، نسبت جماعت مخنّث با ابلهان، با ضعفا، با را شعرآزارند. شاعر نیستند، شاعر کنندمى گاوبازى

خودتى! بدهد. فحش خواندمى که ره یا نخواند، کسى تا نویسممى یکى

Page 116: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

116گپ / دیل

96

هـوا سـرت بگـذار ! کـن پهن آزاد هواى در روز چند براى هم بعد و بشور را فکرهات! محترم نسبتن خانم

یکـى تا باشى نجی، مجبورى که ؟!کنى شوهر خواهىمى که کنم چه کار! ننویس برام هوابى قدراین بخورد،

لخـت کنىنمى جرأت مستعار دىِ آى با حتى که مفلوکى قدرآن تو ؟!اتخواستگارى ایدبی خودت از تراالغ

تـنِ کاتبـان شـهال اسم به بار یک المص،. آیدمى در آب از مصنوع بنویسم؛ شما جاى خواهمنمى بنویسى.

از تـو امثال ترید؟خواجه تانوطنى مردانِ از حتى شماها که کنم چه اما بگیرند، یاد تو امثال که دریدم را مرد

ژولیـا از نوشـت؛ دُسـاد مـارکى سـتایش در که بگیر یاد سیکسو هلن از برو فهمند؛نمى هم گاو قد فمنیسم

تـرین معـروف زمـره از انگلـیس در مـن دوسـتانِ تـرین نزدیـک سـت. تنـانگى ستایشگرِ که بیاموز کریستوا

نویسـى. مى من و زن ضد تو کند انتقاد شانیکى حتى نشد هم بار یک جهانند؛ هاىفمنیست و هاآنارشیست

باید الاقل شماها اند.شده آدم برام ستروسرى برداشتنِ شانآوانگاردیسم نهایت که کماندو فاطى مشت یک

هـام مـتن در دارکاف ىواژه چهارتا تا بخوانید، رو از را شعرهام بتوانید تا بخوانید گاز تخت هم آن نسل سه

ایـن اگـر را شماها دارند.برمى چوب برام فمنیسم اسم به اندریده که مذهبى اُشکولِ مشت یک شودمى سبز

! بـادم معاصـرِ نـازنین قـول به من گایید.نمى هم ارمنى عابد سگِ نبود داخلى از بدتر خارجىِ هاىتلویزیون

مانند،مى من نام یرز ولى شعرها این گذرد.مى گوز مثل روزتان فردا، امروز همین تانمعروف و گمنام شماها

-نمى هیچ چه هر! نگویید کوس قدراین من سرِ خندند. پشتِمى قاه قاه تانبالهت براى فردا اهل و مانندمى

است. تاندیانت عینِ هم تانسیاست دارید.برمى دور بیشتر گویم

2116جوالی

Page 117: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

117گپ / دیل

97

نتونسـتم هرگـز باخـت بـدون ببـازم؛ و بشـه جـور باخت شرایط که بدم دست از کردم تالش کلى همیشه

بـه تکـه تکـه رو دلت باید باشم. نداشته بُرد جز کاغذ توى تا خوردم شکست صفحه بیرونِ بنویسم؛ همیشه

کـه ایـن واسـه باشـى؛ نداشـته اصـلن که باشى داشته رو دلش باید دادن دست از اجراى براى ببخشى؛ بقیه

مازوخیسـم، بـه سـپردن دل بـدونِ ! فجیع طرزى به هم اون ،بخورى شکست مدام باید باشى موفق شاعرى

نیست. ممکن شاعرى

Page 118: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

118گپ / دیل

98

کهاین برای فقط هم بعدی بازیِ در تازه ،کردمنمی شوت بود وقتش که وقتی چون ،باختممی مدام ترهاپیش

-می همیشه ؛دویدنم عاشقِ من ،کردمیم که نبود بازی برای واقع کردم. درنمی شوت ،کردممی بازی ببازم

نکن خیال پس! دنیاست پزشک ماهرترین دویدن! تختخواب توی بیشتر و جیم در گاهی ،مغز در گاهی ؛دوم

-می گیرشان بخواهی جــا هــر که نیستند مهم اوها ،نیست مهم او! بدو هم نداد پا اگر! برو دنبالش! دارد افت

از چـه طـور باشـی بلـد باید اضافی، چربی مثل نیست زایده یک جز عشق وگرنه !بچس، را دویدن ،آوری

نیست. کامل به طور تو با که کسی داشتن دوست نیست، دل اتالف جز وگرنه بدهی، دستش

Page 119: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

119گپ / دیل

99

امـا جمعنـد جـا آن همـه عرب، و قشقائى ترک و کرد تا گرفته بختیارى اکثریت است. از اقوام مجتمع اهواز

مسئوالنِ کل کرده. شهردار را الموسوىخلف سید نباشد کار در تبعیضی کهاین براى اسالمى، عزیز جمهورى

ىنماینده دو هر این الباجى و سارى خوشبختانه. بهشت عینهو شده هم شهر و عربند بیخ از اهواز شهردارى

ضمنن. نیست بلد فارسى اصلن ىالهویزاو امشنیده و است عرب هم اهواز پرورش و آموزش و عربند اهواز

یکـى مبادا بزنند، حرف فارسى کنندنمى جرأت جاآن دیگر هم هااهوازى خودِ حتى ها،دزفولى که گویندمى

ایـن و اسـت عرب هم هاشاستادیوم خود حتى عربى، فوتبال بازى حین در شعارها بخواند. شاننژادپرست

کـرده. برقـرار هـا اسـتان تمام در را عدالت اسالمى عزیز ورىجمه. ستالعادهفوق اصلن که یعنى ست؛عالى

نیسـت، عـرب شـهردار نیسـت، عـرب استاندار چرا کنندمى زندگى هاگیلک فقط گیالن در که حاال اممانده

در کـه هاسـت سـال سـیٌدیت ؟!زنندمى صداشان سیّد فقط و نیستند عرب شانهمه گیالن در چرا هانماینده

از کـاش جهـان، در کند تازى یکّه بیش این از کشورمان کهاین براى اما ستسرورى و صدارت شرط ایران

برگزینند. دارىچى همه و استاندارى و شهردارى به را هاعرب تنها هااستان همه در پس این

2116آگوست

Page 120: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

121گپ / دیل

111

برده و دست شعر صورت در همه ویایىر تا گرفته نیما از اند؛سکه یک روى دو رادیکالیسم و آوانگاردیسم

نیز شاملو. نئوکالسیکند دم از ایرانى آوانگاردهاى واقع در نیست. کالسیک شعر جز شعرشان درونِ آبشخورِ

بـا کـرده سـیر آسـمان در شـعرهاش بیشـتر مقدس، مریمِ آیدایش کربالست، صحراى حسینِ وارطانش که

این شعر بیرونِ که چقدر هر کند.نمى تبلیغ شیعى خواهىِرمانآ جز بداند که بى و ستبیگانه زمین و زندگى

-درون هـاى حـوزه و در بوده کارمحافظه به شدّت شعرشان درونِ است، رادیکال معاصر معروف شاعر سه

بیمـارىِ تمیزنمـایى و تظـاهر سـرطانِ داده؛ فارسى شعر دست کار ادبیات و ادب! کندنمى خطر اکیدن متنى

کولـه و کج را کلماتش و افعال گیرد،مى کشتى زبان جسدِ با طرف ست،فارسى پیشروى عرش ىشده اپیدمى

تغزل در کندمى گیر یکى این. رودنمى سهیلى مهدى منحطِ مانتالیسمِسانتى از فراتر شعرش درونِ اما کندمى

یـک حتـى فارسـى معاصـرِ شـعر چـرا ! شـود مى دفن خواهانهآرمان سرائىِحماسه نبشِ دیگرى و بندتنبانى

از اگـر نداشـت هراسى چرا پس ننوشته، را شعرها ترینسیاسى حکمت ناظم مگر ؟!ندارد حکمت پیشاناظم

علیـه اگر نیست القمرشق نیست، کنىرنگ خر رادیکالیسم،! شمام با هى ؟!نبود حکمت ناظم پایین به گردن

نیـز پاسـدارها و هـا بسیجى از برخى حتى ازارب و کوچه مردمِ دیگر حاال نویسید.مى دیکتاتورى و دیکتاتور

تـنِ تکنیـک و فـرم و قافیـه و وزن لباس کهتابند. اینبرنمى را هاشسیاست و کنندمى فکر دیکتاتور خالف

نـه دیگـر بدهیـد، خوردشـان بـه بـاز داننـد مى هم بازار و کوچه مردمِ که را چهآن و کنید مخالفتى همگانى

شده عام باور به بدل که خرافاتى علیه و کنید ریسکى! کنید خطر دارید اگر را دلش! رادیکال نه ستسیاسى

از اگـر دارد. شـرف مـال مـردم یخایـه هـاى اپورتونیسـت شما به میرزا ایرج سگِ حتى که دریغا! بنویسید

شباورهـا تـوى و بگذاریـد تـر پیش پا تانکوچه سرِ بقّالِ از قدم یک برخوردارید هنرى شجاعت اپسیلونى

شـهرت گـداى اگـر کننـد. مى تولید هابقّال همین یعنى مردم، خودِ را دیکتاتورها و هاحکومت! ببرید دست

گـاهى و حرکـت مـردم از جلـوتر گامى الاقل که آرتیستى و نویسنده! بایستید مردمى بالهتِ جلوى نیستید

نیست. بیش اُپورتونیستى نکند عمل مردم خواست خالف

Page 121: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

121گپ / دیل

111

هـا، خیلـى مثل ندارد، دوست را امتازه کارهاى! دونالدى مک شعرهاى عاشق است؛ شعر عاشق است؛ شاعر

بیشـتر کـه چـه هـر و خواندمى هى خواند،مى را امتازه شعرهاى گنجشکى، الغر مغز آن با! همه مثل اصلن

جلـو، آیدمى و دهدىم لمبر دست، در موبایل هم بعد فهمد،نمى اصلن دیگر که رسدمى جایى به خواند،مى

بـاز پرسـد مـى بعـد خوانـد، مـى و صدا اداى به دهدمى نازى راستم، زانوى روى گذاردمى را اشگنده کونِ

عینهو دارم دوستش نیست. احمق کنندمى تعریف و خوانندمى گاو مثل که هااین مثل است، صادق! نفهمیدم

شـعر با جز همین براى چاق![، همبرگرِ دو ین]ا هاشپستان حتى ستفودى فست چیزش همه! نمکى پفک

این که وطنى شاعران از کنممى پیدا ناله چُس تا دو اینترنت، توى براش گردممى کند،نمى حال فودى فست

از کنممى برشته براش سوسیس تکه دو بخواهد که خیلى! بردمى حالى چه اند،کرده گل خرزهره عین روزها

روش! هم من خوابد،مى زند،مى الهخرن دیگر حاال بوکوفسکى،

2116سپتامبر

Page 122: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

122گپ / دیل

112

دارى؟ مشـکل کالسـیک شـعر با چرا پس نویسى،مى و نوشتى ترانه و مثنوى و غزل کلى خودت تو گفت:

نیست! تصنعى سپید، شعرهاى از خیلى مثل کالسیک شعر الاقل

در کـه بگـویم بایـد باشـم مؤدب اگر یا نیستند، شعر اصلن معروف سپید شعرهاى درصد چند و نود گفتم:

! مصـنوع یعنـى عروضـى؛ ضـرب جدول اى؛ یعنىکارخانه یعنى فارسى کالسیک شعر اما کسشعرند، نهایت

نباشد. تصنعى که ندارد وجود غزلى اما دارد خوب و بد غزل مثلن

2116سپتامبر

Page 123: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

123گپ / دیل

113

تـوى ریختمى پلو و پول بسته بسته دیروز تا السد؛مى بماسد بیشتر ازش که رفط هر با دیگر! است غرب

-مـى هاکوزه کاسه داشت، نخواهد بشر و شرّ به کارى دیگر ولى امروز از! حَشر حقوق فعاالن دهان و جی،

لحمسـ تلویزیـون پشـت تلویزیـون ! نکرده پروار هاسال این طىِ که هاقهرمان چه شود. جمع کم کم که رود

داخـل در کـه حاالسـت ست!سکندرى وقت! است بزرگ پول هنگامِ! مذاکره میز زیرِ ببرد تپل کون تا کرده

-مى پخش شهرت نه دیگر شود.مى مشخص روزها این مایه هم خایه عیار هم! ملخ خارج از و بگیرند نسق

دل ( کـه dealer) یلرهـا د سـت، معامله وقت کنند، غالف چوبى هاىقمه هافیک که است وقت! پول نه کنند

ندارند.

Page 124: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

124گپ / دیل

114

ندادنـد یاد او به یعنى نیست؛ دلبر اما است دکتر خوانده درس لندن دانشگاه بهترین در بلند! زندمى زار دارد

عین دیگر که شود یکى خیالبى چه طور ندادند یاد کند؛ تازه را خود چگونه ندادند یادش ببرد؛ دل چه طور

بـازى عشـق چـه طـور ندادند یادش هالعنتى ببوسد؛ نیست بلد حتى اما است دکتر هست. که نیست خیالش

داشت. یادگیرى ارزش که را چههرآن ندادند یادش کند؛

داشـت. دوسـت بسـیار کـه گذاشـتم بـراش موزیکى پیشم، آمد وقتى گذشته یهفته هنوز. زندمى زار دارد

آمـد کـه شـد مى بلند داشت موزیک همان صداى پیش، دقیقه چند بشنود. ساعت این شبه هر را آن گذاشتم

کرد حلقه را دستش هم بعد "؟!بذارى ندارى آهنگى دیگه موزیک، این زده بهم حالمو" تختم، روى نشست

دختـرى دیگه زدى، بهم حالمو" سردش، صورتِ برِ و دور از برداشتم زود را هامل، ببوسیم. که گردنم دور

"؟!بیارى که ندارى

2116سپتامبر

Page 125: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

125گپ / دیل

115

بیشـتر دلـش امـا بـود مست آلن ببخشى. واقعن باشى قادر که شرطى به بخشدمى فراوان ست؛بخشنده خدا

افتاد چشمش که "رُز ویت" اىِزنجیره فروشگاهِ رفتمى داشت بود، کرده گران مشروبى هوسِ خواست.مى

شصت جیبش، در کرد دست بود. گرفته پهلو هاشسگ بینِ رُز، ویت درِ روبروى که خوابىبانخیا کولىِ به

کشیشـى چـون هـم بعـد ببرد. لذت اششادى از که تا کولى دستِ کفِ گذاشت را همه داشت، پوند پنج و

شـد ىمـ تمـام داشـت کم کم شانمصرف تاریخ اش،غذایى مواد که اىمحوطه از شد، فروشگاه واردِ مفلس

بـه پونـدى صـد برچسـبى که افتاد مشروبى بطرىِ به چشمش رسید، الکلى هاىنوشیدنی بخش به گذشت،

نشسـته بیرون. زد فروشگاه از مغرور لُردى مثل و پالتوش، زیر گذاشت و داشت برش بودند. چسبانده تنش

.کند بیشتر را سخاوتش دخواهمى خدا از سرباال، رودمى که پیکى هر با و اش،خانه ىپنجره پشتِ حاال

Page 126: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

126گپ / دیل

5٢٥

بـا هسـت چهآن قیاس دیگر. بکشد دست خود تاریخی بستگی از باید بکشد نفس کهاین برای فارسی شعر

راهـی دیگـر شـعری استقالل جز فارسی ست. شعرغیرشعری کاملن اقدامی نیست دست در دیگر که چهآن

را امـروز شـعر چـه آن. بکشـد دسـت سیاسی وابستگی گونه هر از باید بکشد نفس ازب کهاین برای و ندارد

و اصالت تابلوی که بوده ناسازگاری شاعران حذف بلکه سیاسی هایایدئولوژی غیاب نه کرده اخته و خنثی

و شـاعران خـودِ بلکـه وابسـتگانش، و حکومت فقط نه سانسورچیان که نیست شکی و اندشعری خالقیت

بوده! هاحذف همین گروِ در مدام شانبقای رمز که هستند دگانینویسن

را خالقـش و آوانگـارد نویسـنده ابتدا که است اخیر سال هفتاد طی ایرانی ادبی سیاست اصلی خصیصه این

را آثارش زده صدا را مرگش کرد، دق انزوا در قدیمی آوانگارد و افتاد آسیاب از آب که بعد و کندمی حذف

. باشـد کـرده فـراهم را آمـده میدان به تازه آوانگاردهای حذف مقدمات عرصه، کردن تنگ با تا ندزمی جار

قرار هم برابر در را قدیمی و تازه آوانگاردهای شده موفق پلید، گارد این اتخاب با همیشه ایرانی ادبی سیاست

همیشه ادبی، ارزیابی در ودهب تبعید در و کشیده حبس که اویی یا شده حذف که او اگر نیست بیخود و دهد

چـه هـر کـه این. شود توجه اشزمانیهم برتری و اثر ادبی ارزش به که بی شده، برخوردار بیشتری امتیاز از

خواسـت در ریشـه بلکه نیست سنتی ـایرانی واکنشی صرفن کندمی عزیزتر را هاآدم مرگ گذرد،می بیشتر

اشفکـری یـا هنـری برتـری رغـم علی مرده، کهآن داندیم خوب و ستزندگی ضد قدرت. دارد نیز قدرت

از بایـد شـعر . نیسـت آن تبلیـغ و مـرگ به ویژه توجه جز چیزی او، به حداکثری توجه و نیست زنده دیگر

یا نجدی بیژن دو و باشد نداشته مرگ از بعد و پیش الهی بیژن دو دیگر تا بکشد دست خود تاریخی بستگی

.نکنند قال، او به را اسمی هیئت کی در نویسنده و شاعر دو

نیست. ساخته کاری هامرده از دیگر که داندمی چون ست،زندگی گرستایش شعر

Page 127: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

127گپ / دیل

117

شـان مطفـاوط نیستند، آوانگارد هاآن دارند؛ تفاوت بقیه با ،"ط" بنویسند "ت" جاى که قدرآن فقط هاخیلى

نبایـد بزننـد، شـعر سرِ توى خارج و داخل در کسانى که کرد حملت تواننمى دیگر است! متفاوت همان نیز

دور را سانسـور توانیدنمى اگر داد. سازدست شاعران دستِ را میدان خودخواسته نباید کرد، خالى را صحنه

-نمى رو کارى ندارند، کار که هایىآن نیست. نالهچُس ىعرصه عدبیات! بزنید سانسور سرِ توى الاقل بزنید

هرگـز عـدبى فضـاى انباشـتِ جـز هاآن کنند.مى دفن گلو در فریاد گورکنند؛ نالندمى بیشتر همه از اما کنند

شـعر اما بنویسندش که کنندمى سعى هاخیلى باشى. باید نیست؛ شدنى "شاعر" که غافلند و اندنکرده کارى

نباشـد اگر حتى جا همه و همیشه اهدبخو اگر او کرد، سانسور تواننمى فنى هیچ با را نابغه. است نوابغ هنر

شـعر نویسـد مـى مـدام امـا ننوشته شعرى است سال ده که گویدمى خودش است؛ شاعر طرف بود. خواهد

چنپلى! شو الل ترى،خراب خود تو! کن کارى شده! خراب داخل

فقـط بنویسـد، کتابى، شعرى، ىدرباره که نشد اما کرده واجر و جر عالم کونِ هم ادعاش است، منتقد طرف

در هـم روزه هـر ؟!نقـد کـو پس! یکى آن براى هم گاهى و گیردمى دست در نامى این براى دستمال گاهى

نـداریم، شـعر که نالدمى انزیلمحله در امکودکى هاىکوچه از یکى پوشِ دمپایى هاىپیرزن مثل جمله چهار

بمالد! تنها که بهتر همان هم او امثال نداریم. شعور

بزند. باال آستین بلکه نزند، جق نزند، نق فقط که کسى خواهد،مى پارتیزان و جوان نیروى وز،امر شعر

Page 128: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

128گپ / دیل

118

هـیچ هنوزاهنـوز کـه هایىآدم. مشکوکم مردمند قهرمان حاال که حقیقى هاىآدم از خیلى به نسبت حتى من

-اسـم . شده اسـت تمام قدرت نفع به یا بوده لتىدو یا که سناریویى در بازیگرى مگر نکردند هزینه شعورى

اغل، که قهرمانانى کنند؛مى کاسبى آن با هم حاال و کرده شانبوق در ناگهان طرف دو هر مدیاهاى که هایى

فقط دیوارشان که هایىزندان از یا اندگذشته شد تشکیل مدیاها در تنها که هایىدادگاه و اتهام هاىپروسه از

یـا جـا آن از و رفتنـد ترکیـه به زندان جاى دادگاه، از بعد که مبارزانى اند؛کرده فرار رفت باال هاوبسایت در

ایران سنتى دارىِسرمایه زادِخانه نوکرِ اندکرده کمک خوشحالند حاال که فعاالنى! امریکایى یا شدند انگلیسى

ریختـه ایـران حسـاب به اخیر لسا دو طى که پولى همهاین از بعد که جمهورى رییس شود، جمهور رییس

سـرِ روى توانسـته تا اعدام و ترس نرخ افزایش با اما کند اضافه ریال قیمتِ به پنسى حتى نشده حاضر شد

ریـیس ایـن . کنـد افـزوده کـارگران دسـتمزد بـه ریالى تازه سال در نیست مایل حتى زده، فرودست ىطبقه

موجـ، نداشـت شکست در جز اکرانى که خمینى حسن ىِرونمائ با اخیرن بود کم مجازى قهرمانانِ جمهور

عـادت تـازه عبـاى به هاچشم تا بیاید ویترین روى به بیت پشت از کم کم کند تعجیل جوان مجتباى شدند

نیسـت پادشـاهى جـز کـه امامت مثل رهبرى تا بگذارند اکران به بیشتر را مجتبا دارند بهانه هاآن حاال کنند.

کـه مستعار و فیک اسم چه هر از من ستسرسپردگى گام اولین ترسیدن که شرایطى چنین در! شود موروثى

تحریـک دیگـر حجـاب و عبـا و چادر زیر حرکت خورد.مى همبه حالم ریزدنمى ترس آسیابِ در جز آب

دارد. هزینه روشنگرى! کنى جفت کارهیک شودمى باعث برعکس بلکه کندنمى

2116مارس

Page 129: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

129گپ / دیل

119

آزادى بـراى میـرد مى که شانترینمدعى حتى هاایرانى است. سانسور هاایرانى تاریخىِ بختىِنگون دلیلِ تنها

دم و اسـت سانسـور شـاهد که کسى. کندنمى عمل او فرمانِ به جز که دارد بهن در میکروسانسورچى یک

آدمـى انـدامِ و اسـت فکـر قتـلِ رسانسـو است. ترفجیع سنگسار از که ستقتلى اندرکاردست بندد،مى فرو

در سـت اىهمهمـه ! ندارند خواهند،نمى مغز هاایرانى اما ستآدمى خانقاهِ مغز! ندارد عضوى فکر از عزیزتر

آخر ؟!چرا بپرسد نیست یکى و مشغولند سانسور کثیف شغل به دم از همه فکر، علیه همگانى بسیجى ایران،

-روزنامـه ]ببخشـید هاسانسورنامه به کارى ندارم، ایران وسطایىِ نِپیشاقرو حکومت به کارى من ؟!چه براى

مـردم، ایـن با فقط من ؟!ایران سیماى و صدا چون اىمالخانه به باشم داشته باید چه کار ندارم. ایران[ هاى

از وقتـى حتـى کـه دارم کار مردمى با کند؛نمى ستایش بالهت جز که دارم کار سانسورچى و توخالى حجم

-مـى پـول سانسور با مبارزه براى هااین اند.سانسورچى شوندمى که هم مسیحى شوند،مى خارج شانکشور

و وى تـى زنند،مى رادیو هم بعد کامرون دیوید ىخارجه امورِ وزیر از هلند دولت از اروپا اتحادیه از گیرند

-آدمکشـى هاىشیوه ترینجیعف از یکى سانسور! کشدنمى نفس سانسور هواى در جز که کنندمى هوا سایتى

قاتل ... دم از همه هاایرانى و ست

2116فوریه

Page 130: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

131گپ / دیل

111

کـه دارم انگلیسـی رفیقـی شده است. زیاد ایران ادارات در هاخانم به شرمانهبی پیشنهاد غلظت انگار اخیرن

منتشر که بنویسم چیزی خواست و فرستاد برایم لینک دو ـ سه باره کند؛ در اینمی کار ایروزنامه در جااین

شـروع و کیبـورد روی بـردم دست شدم، عصبانی واقعن باال. رفت خونم فمنیسمِ دیدم را هافیلم کند. وقتی

کـرد مـی التمـاس شـیرانی شـینا بـه تلفنی که مردی آن صدای که بودم دوم پاراگراف وسط نوشتن. به کردم

خیلـی کـردم، تکـرار بـاز کردم، تکرام را کلماتش خودم صدای اب زد. غلت مغزم توی کند خوب را حالش

یک بعد بزن خودت به سوزن یک اول گفتمی همیشه مادرم ننوشتم. دیگر کردم، ول بعدش بود. آشنا برایم

دیگران! به دوز جواله

2116فوریه

Page 131: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

131گپ / دیل

111

-طوالنى هفته چند از که هستم زندانى ىشیفته ىیعن! سگ از بیشتر زندان از ترسم،مى سگ مثل مرگ از من

گیـر کمتر داشتم. دینامیکى زنگىِ به گوش همیشه همین براى گیرم؛مى گاز هم را دیوار آن از بعد نشود، تر

برام اگر بیاورم دوام هاشکنجه شدیدترین زیرِ توانممى است؛ ملس خورم کتک البته ام،رفته در مدام ام،افتاده

کـار داشـت کـم کم چون کردم فرار ستدرندشتى زندانِ که ایران از همین براى اصلن نبرّند. النىطو زندانِ

و کردنـد بیـرونم مالصـدرا بـاغ از هم بعد شد، آغاز اماسقاطى رنوى کردنِ اوراق از راستش گرفت.مى باال

-مکالمـه و شنیدندمى را هامتلفن نبودند، که برداردست اما کنم اتراق تهران وسط آپارتمانى در شدم مجبور

ىبهانـه بـه شـد مـى شـلوغ بـرم و دور تا که نبود بیخود کرد.مى شانحَشرى گاهى احتمالن امعاشقانه هاى

در کـرد، شـکایت معلیـه بود افتاده اشخانه ىپرده که رویىپرى اواخر آن! امخانه به ریختندمى کمرباریکى

تـا بگیـر امخانـه ىنقطـه نقطه از لعنتى بودمش، ندیده هرگز آن زا پیش کردم، کف دیدمش که وقتى دادگاه

هنـوز ! شـدم نمـى خالص شرّش از راحت روشنفکر، وکیلى نبود مشاوره و کمک اگر و داشت، آدرس بدنم

نـدارد، سـر جریـان ایـن گفتم ؟!جریانى فالن رهبر تو پرسیدند ازم بار یک کردند.مى دنبالم چرا اممانده هم

یک و بیست راستش! مراد نه بودم کسى مرید نه هرگز من! گفتممى راست! هواییم اهل همه ما ،ندارد سرور

کـه منى! خندان سیّد جلفاى خیابانِ توى داشتیم اىخانه شدم؛ خانههم پزشکى دانشجوى دو با که بود سالم

بـه بـودم شـده معروف گاهدانش در سیاه، ادبیاتِ به بودم آورده رو ناگهان نوشتممى دخترکش هاىغزل تنها

دمپایىِ جفتى روى و بود تنم کوردى شلوارى رفتممى که هم وقتى رفتم،نمى دیگر هاکالس سرِ! آزاد مستمعِ

از شدند، بارى دو هر درس خوانم هاىخانههم بودم کرده وراجى بس از خانه در خوردم؛مى وول پالستیکى

ایـن کـاره یـک بودند خرخوان بسیار که جایىآن از و یهیلیسمن وسطِ بودند پریده راستیک فیزیوپاتولوژى

از ترسـیدم آن از بعـد کردند، خودکشى مختلف شهر دو توى اما زمان یک در دو هر و کردند پاس را واحد

من راهِ از تا کنندمى کج را سرشان روزها این که هایىآن براى سوزدمى دلم و مرگ از مراد از ترسیدم استاد،

آویـزان همـه این خودم بود کار در آدرسى اگر! گویممى راست دهم،نمى اشتباه آدرسِ جز دانندنمى و بروند

کجا ... دانست نخواهند هرگز اما بدوند تند خواهندمى که هاآن براى هستم خوبى مربىِ من البته! نبودم

Page 132: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

132گپ / دیل

112

-مى مولفى بى مقاالت کنند.مى خرج من مال از اندآورده کم جرأت زنند،مى کلک دارند دوستان از عده یک

-این و خرجندمى درش قلم این به نزدیک نثرى تحت قلم، این از تابلو ىجمله چند هم بعد... علیهِ نویسند

خـودم پـاى فقط اگر شاید و نباشد هم خیالم عینِ دیگر که امباخته قدرآن من راستش. کنندمى گم رد گونه

آدرسـمان بـه آدم کـه انـد کـرده زنبیل در چنان را رسوایى رفقا، اواخر این اما، نبود. خیالى عمرن دبو وسط

فرستاده شده است.

لطفـن باشـم. نوشـته نـام بـى که ندارم یاد به هرگز اما نوشتممى نام هزار تحت زمانى یک که است درست

ارند بیش از این عاق والدین شوم ...نگذ و بگذارند است من مال که حسابى در مرا مال فقط برادران

2116فوریه

Page 133: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

133گپ / دیل

113

کـه گفـت یکـی آخـر بار را این! نیستی عبدالرضایى على دیگر شد سیاسی شعرت که وقتی از تو گویند:می

چـه فهمنـد نمـی ! انـد گونـه ایـن همـه انگار نیست؛ "معطل ول یگله"اعضای زمره از کردممی فکر ترپیش

بـود؟ آمـده "رنو در پاریس" کتاب جلد روی که "زلزله" مثل شعری کجاست گفت مثلن! کنندمی شخوارن

از من نشده. سروده دیکتاتورى علیه "زلزله" از شعرتر کارى فارسى شعر در الاقل که فهمدنمى است، احمق

کارکردى پرسیدن ایران ثلم جایى در و پرسشگر یعنى شاعر اما آیدمى بدم کارسیاسى و زده سیاست شاعر

قالبى چند شعر آیا نبوده؟ سیاسى شناختند آن با مرا که "رنو در پاریس" ىمنظومه آیا دارد. سیاسى به شدت

جنـگ بـا چـالش بـه و نشده نوشته دیکتاتورى و مذهبی بالهت علیه "جامعه" یا "پیروزى تا جنگ جنگ"

و شـاعر سـت، نویسـنده کرد. مـثلن شودنمى هم رىشکا و است قاق ایرانى اىحرفه حتى مخاط، ؟!نرفته

شعرى ش، در دیروز بفهمد. که خواهدنمى و فهمدنمى اساسن او است؛ لق، تنها همه هااین اما است منتقد

نشسـتم، و شـد تمام کارم که وقتى بود، عاشقانه مثلن خواندم که شعرهایى از یکى داشتم، شرکت انگلیسى

امندیـده گفـت: بالفاصله بود، زده هیجان نویسدمى انگلیسى به و قبرسى اصالتن ستشاعرى که "ادیل الو"

کـه "چانـدان آمارجیـت " یـا باشـد رفتـه معاصـر سیاسى وقایع چالش به عاشقانه شعرى در گونهاین کسى

خـانم " شـعر در ترپیش اىکرده عاشقانه شعرى در توصیف خرج که را خشونتى گفت: ستپنجابى شاعرى

اىحرفـه مخاط، برسد. ایرانى مخاط، رؤیت به است محال که ستنکاتى هااین بودم. دیده هم ت"زیارى

زیبـایى اهل او ندارد؛ دیگرى هدف جاسوسى جز کندمى تجسسّ درش رود؛ اگرنمى شعر کشف پى ایرانى

آمـده، کجا از شعر این بداند خواهدمى اول همه از پیش برد؛نمى لذت زیبایى از تازه، شعر و فکر از نیست؛

همیشـه بـراى را اشپرونـده و سـت سیاسى که گویدمى نبیند را هااین اگر و دارد شباهت شاعر کدام کار به

این اما آیدنمى خوشم کندمى ایدئولوژى یک تبلیغ و حزب منافع صرف را قلمش که شاعرى از من بندد.مى

است. غیرممکن غیرسیاسى شاعر که دانممى هم را

Page 134: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

134گپ / دیل

114

آونگاردیسـم بـه تبریـزى کمال اسم به سر و پاییبی اهانت و شهریار سریال از قسمت چند تماشاى از بعد

رفقـا بس از هم نوشته آن از بعد تجاوز کرد. دم از باید ایرانى گرسریال و به سریال بودم نوشته میرزا؛ ایرج

کـه تـا ایـن شـدم. خیـال بـى ایرانى سوادبی سینماگر و تلویزیونى گاوبازىِ به چه را ما که دادند پیچ سه گیر

پخـتِ دست که را شهرزاد سریال کرد اصرار و فرستاد لینک چند ایرانى آنارشیست بازیگران از یکى پریروز

ایفـاى سـریال این در که بازیگرانى آیا اما مزدور فتحى کثیف، فتحى گیرم ببینم. ستفتحى اسم به غضنفرى

مـال خصـومت حـذف بماند، کودتا داستان تحریف حاال ؟!کردندمى سناریوخوانى تریشپ نباید کردند نقش

تقـى ؟!باشند شنیده ترپیش را رفعت تقى نام سریال این ابلهِ بازیگرانِ خیل نباید آیا بماند، مصدق با کاشانى

ـ اولین براى فمنیسم یدرباره بود، آنارشیست و ادی، و روشنفکر او ؟!لمپنیسم و رفعت در رفعـت تقـى ارب

مختارى! محمد پیش سال هفده که شد کشته گونههمان و بود نوشته فارسى زبان

کثیـف را آدم هم فکر کردن بهشان حتى شده. کثافت تپه چند به بدل که هاستسال ایرانى سینماگر و سینما

بـه بـزنم اسـت وقـت یـرى بگ فرسخى اىفاصله الکل از باید دیگر گفته دکترم کهبا این! باک چه اما کندمى

بدهم. را کیچ چى همه ىگله این ترتی، بزودى شده که هم صوتى فایلى در و خمره

2116فوریه

Page 135: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

135گپ / دیل

115

منتشـر یوتیـوب در صوتى ىمقاله چندین شد روحانى آقاى جمهورى ریاست به منجر که انتخاباتى از پیش

چرا دادم نشان تئوریک استداللى و دلیل بکر با و زدم حرف یاسىس کیچیسم یدرباره مفصل به طور و کردم

دیگـرش نـام انتخابـات در شرکت که کنممى تأکید هم حاال کرد. شرکت ایران در انتخاباتى هیچ توى نباید

کـرد. آنارشیسـتى نافرمانىِ به تشویق را همه باید نیست، کافى انتخابات تحریم تنها دیگر است. حاال خیانت

و اینسـتاگرام شلوغ صفحات در تکرارشان و ترخوشگل فیلسوف چند از خوشگل ىجمله چند نتشارا جاى

بـه را خـود دارنـد روشنگرى ىدغدغه که جماعتى است وقت تلگرام، هاىکانال الخصوصعلى و فیسبوک

حـاال انتخابـات در شـرکت . بگیرنـد افتدمى ایران در امروز دارد که را مهیبى اتفاق جلوى شاید تا کنند روز

زیباکالم امثال نگذارید است. ارباب ىسیطره زیر نوکرى پذیرشِ بلکه نیست، رئیس به گویىآرى تنها دیگر

در نداننـد است بعید او دهند. امثال انجام موفقیت با را شانتازه مأموریتِ کیچند جمعیت با مکالمه استاد که

هست که هر پس نکرده، عبور نگهبان شوراى فیلترِ از تقلمس کاندید یک حتى رو پیش انتخابات ىبالماسکه

در بزرگـى جمعیـت و کنـد پیدا تحقق آنارشیستى نافرمانى و کنند سعى همه اگر نیست. ارباب کارگزارِ جز

-این دیگر ىنکته. کرد خواهد نشینىعق، شکبى و آیدمى ارباب دست کار حساب نکنند شرکت انتخابات

و حتى اند نوشته انتخابات تحریم علیه خورندمى حکومت مردآب از آب که ارشیستنوآن تعدادى اخیرن که

دانند.مى همراه خود با نیز ها راآنارشیست دیگر

شـاعرىِ مثل بودنم آنارشیست راستش! کنندمى یاد هم من از هاشاننوشته در گاهى قبابى جمع این متاسفانه

-درباره اىحرفه به طور که ستدهه سه حدودِ آمدم. دنیا به مه آنارشیست بودم، نشدم، شاعر من است؛ من

مُـد آنارشیسـم ندارم. شده شانافه آنارشیسم اخیرن که فوجى با هم نسبتى و کار نویسم.مى و خوانممى اش

تـا نیسـت حـزب ست؛واقعى آنارشیستِ یک هستىِ آنارشیسم! نه فردا و باشى امروز که نیست برَند نیست،

بـودنِ جـور یـک آنارشیسـم کنـى؛ مجاورت خورى روز نرخ به نان هر یا ناکسى و کس هر با کند وادارت

. کنى تعریف جامعه در را فردیت این کندمى تشویقت گرچه ست،انفرادى

Page 136: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

136گپ / دیل

اسـت. آنارشیسـم نـدارد ربط که چیزى تنها به شده مُد زبان فارسى مجازىِ فضاى در چهآن کهاین خالصه

همیشـه مـن ! نچسبانید است کیچ اشو اندیشه منش و اطوار که مسلک بیسار و گروه فالن به مرا هى لطفن

ترند!واقعى هاآنارشیست ام.داده ترجیح کیچ شهرت و فیک شهر به را واقعى برهوتِ

2116فوریه

Page 137: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

137گپ / دیل

116

هنـوز فیسـبوک کـه وقتـى را برابرش چندین! نکن خوش دل هاالیک این به! وارد تازه بکش را تریاکت تو

هم تو پیرى سرِ! کردى هنر باشى محبوب هنوز و بنویسى جارى بالهتِ علیه بتوانى اگر. داشتم نبود فارسى

یعقـ، مانـده تـا چهار کهاین. غالبى خودت از سوادتربی جانورِ تا چهار با مناظره در که خوش است دلت

کـه نیسـت این معنایش ببرى را جدل هم بعد و شانحرف توى بپرى اممد بحث وقت و بیاورى گیر مظلوم

با هاآنارشیست سوسیال ىعمده اختالف تنها دانىنمى حتى که سوادىبی قدرآن! شارالتانى فقط تو! سرترى

همـه قدرت تخت به زدن تکیه داند.مى قمرى ننه هر دیگر را این! پرولتاریاست دیکتاتورىِ سرِ هاکمونیست

هـم هـا آنارشیسـت سوسـیال از ترسوسیالیست مگر شناسد.نمى باال و پایین که دیکتاتورى کند؛مى کثیف ار

در فردا ش، و سى بى بى امش، در وقاحت نهایت در وگرنه! کمونیست نه ژورنالیستى فقط البته تو ؟!داریم

جهـان هسـت در کمونیسـت چـه هر آبروى ایرانى شعارىِ هاىکمونیست شما! دادىنمى قرِ امریکا صداى

چرنـد آنارشیسـم درباره این از بیش اگر اما ندارم تو مثل هایىژورنالیست به معرکه کارى یکى من! ایدبرده

بعـدی ىدفعه سهل است، که شاملو باشد حواست خالصه. سوادىبی چقدر کنممى علنى بنویسى بگویی و

کنم.مى راخسو را اسمت دقیقن بدهى لم مارکس پشتىِ به اگر حتى

2116مارس

Page 138: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

138گپ / دیل

117

آیـا نیست، جااین جاست،آن انقالب که گویدمى آزادى! آینده ىمحاصره در اما لحظه همین در جاییماین ما

کـه دانـم مـى هم را این البته خریدم،مى کتاب جاآن رفتممى فقط ندارم، انقالب از تعریفى من ندارد؟ وجود

گفتمى همیشه مادرم حتى! تبعید به فرستدمى را نفر هاملیون و آوردمى تبعید از را یکى ست؛معجزه کارش

بینـد، نمى خواب بیدارى که نگفتند نگفتند، ما به ارزد.نمى اصلن دارد که زحمتى به بیدارى که پسرم بخواب

سـکوت دقیقـه یک آزادى اماحتر به گفت چگورا اما نگفت، را این هرگز کمونیسم مراتبىِ سلسله نظم حتى

دانست.مى را این کاش بود، آنارشیست او! برد خوابمان و کردیم

2116مارس

Page 139: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

139گپ / دیل

118

درد کنـد. خوشـبختى احساس که است آن از تربدبخت همین براى نیست، حماقت ىمحاصره در جز آدمى

شـان حماقت حسابِ که دوندمى توانندمى تا و کنندمى جمع آشغال همه چون ستهمه یدکىِ لوازمِ زمره از

برنجـى کمتـر کـه این براى! کن دورى بالهت این از دهند.مى پز بالهت این به هم بعد برود، باال هابانک در

پـىِ نخواسـتم، پول هرگز من! ببخش باشى خوش کهاین براى کنى، خوش دلى کهاین براى نه! ببخش بیشتر

بـا . بترسـم کـه نداشـتم تکبٌر قدرآن هرگز اما بودم مغرور ندارد. وجود حماقت جز فقرى چون نبودم ثروت

از همیشـه . کننـد مـى دریـغ خواهى،مى که وقتى فقط مطمئنم هنوز چون نکردم رفاقت هم جماعت خسیس

نـد توانمـى هـا ایـن فقـط بودم مطمئن و کردم دورى احمق یعنى که طرفدار از و احمق عشق احمق، دوست

کنند ... نابودم

2115دسامبر

Page 140: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

141گپ / دیل

119

مدل باال نبود امـا .ها را داد پایینعینهو کادیالک داخل شد، از راهرو گذشت و نشست وسط کاناپه و شیشه

ش همه سرحال! حیف که ده دقیقه قبلش رفته بودم کربال و برگشته بودم بى حال، بـراى همـین الوازم یدکى

حاال باید .طفلى خراب بود، ولى من مردش نبودم .ل، نبودم و هر چه چراغ زد کاپوتش ندادم باالهمچین طا

متأسفانه نرفت! در عوض شروع کرد بـه !گفترفت یا مثل همه روشنفکرهاى شعارى ایرانى کوس مىیا مى

و بعد هـم گـاز را از سر شاملو استارت زد و پشت فروغ نیش ترمزى کرد .آن هم بى ترمز و پریودى ،گفتن

یـک .تـر خواند یکى از یکـى تخمـى آوردم، هر چه مىى هفتاد! کم کم داشتم باال مىگرفت و آمد توى دهه

کردم، فروغ واقعن دروغ نبود، حـاال ولـى حتـى انـدکى بـا روزى با پاریس در رنو، با کتاب جامعه حال مى

ش تـا چیـزى انهو سمسارى، باید قشنگ بگردىشود عیرسد مىکادیالک موافق نبودم. شاعر که به پنجاه مى

هر چند دوزارى اما به درد بخور دستت را بگیرد.

طرف بیست سال پـیش کتـابکى .بد است سى تا کتاب بنویسى، از همه شاعرتر باشى و شعرى نداشته باشى

ان خوش است ششود، دلم مىاها واقعن حسودىبه این النتورى .زنداش سگ دو مىمنتشر کرده و هنوز پى

.حسابى! چقدر خوب است آدم گاو باشد، اصلن عمد داشته باشد که گاو بماند

Page 141: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

141گپ / دیل

121

حاضـر .خوب نگاهش کن! همه چى دارد این هیچى ندار! ش، و روزش ادعاست در حالى که هیچ نیسـت

لش نگـرد! همـه جـا هسـت، دنبـا !غریبه نیسـت .نویسدنیست یک دقیقه حتى بخواند اما هر دقیقه دارد مى

نویسد اما شاعر نیست! خوب نگاهش شعرهاى خوبى مى .زند خوب! اما فارسى بلد نیستفارسى حرف مى

اند از هر طرف! خوب نگاهش کـن، امـا سـعى کـن او را گاییده ؛رودکن! نا ندارد طفلى! دارد باز باز راه مى

انـد در زند که مالش را بـرده مدام نق مى ؛داند،دلت نسوزد، از هر جهت فقیر است اما خودش را مقصر نمى

کند، چـون چیـزى بـراى کـردن نـدارد، در خوب نگاهش کن! او هیچ کار نمى !حالى که خودش دزد است

دهد براى حسادت، خوب نگاهش کن! حقارت از تن و بدنش دارد جان مى ؛دهدعوض تا دلت بخواهد مى

.جلوى آینه، و خوب نگاهش کنریزد، غریبه نیست، دنبالش نگرد! برو مى

Page 142: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

142گپ / دیل

121

عصبانى بود، به طرز فجیعى شاکى! توى دلم گفـتم .وقتى که در را باز کردم، بغلم نکرد، مثل همیشه نبوسید

.کونِ لقت، اصلن به تخمم! بعد هم رفتم نشستم پشت میز تحریر و سرم را مثل کیر فرو کردم توى کامپیوتر

جورى که دخترهـاى ایرانـى کردم، زیرزیرکى، یک جورهایى چریکى یعنى همانکه داشتم تایپ مىزمان هم

انگار .ى سفید که دمر افتاده بود روى کاناپهزنند، چشم چپم را دربست داده بودم به یک تپهپسرها را دید مى

م بـه دَرک! و رفـتم آرام و شد به چیزى شـبیهِ درکـه! گفـت دلش درد گرفته باشد تپه آرام آرام داشت بدل مى

کاره انگار گودزیال از کـوره در رفتـه باشـد داد زد لیـو مـى اِلـون! حـاال تخت دراز کشیدم روى تپه اما یک

یواش بغلش کردم گفتم چته نازم!؟ خطایی سـر زده از شدید! اما سوسه هم نیامدم براش! سوسک شده بودم

اى که کرده بودم بهش، چیزى ى پیشنهاد بى شرمانهدربارهمن؟ و احتمال دادم که نانسى همکار کمرباریکش

ش داد و تپـه را ااما پیچى به کمر زنبـورى ،گونه مثل برج زهرمار سرم هوار شدهگفته باشد به سیلویا که این

طورى برد به آشپزخانه که کاناپه دیگر زیبا نبود پدرسگ! دو گیالس کمر باریک و بطرى شراب برداشـت و

چنان جفت کـرده .آوردذاشت روى میز تحریر و گفت که همکارش دیگر دارد شورش را درمىهر سه را گ

ست، امروز گفته اما بالفاصله گفت مایکل آدم بى ظرفیتى ،کردبودم که انگار هرگز یکى زیر نافم زندگى نمى

-نیست، حتمن مىکه چیزى گفتم خ، این .اشدعوتم کرد به خانه ،پارتنرش قهر کرده و خانه را ترک کرده

اما گفت نه احمق جان! رسمن از من خواسته با او بخوابم، گفتم که چى؟ واقعـن بـراى ،خواسته تنها نباشد

همین ناراحتى؟ خ، تو اندامى دارى عزیز، جآااان، هر که نخواهد با تو بخوابد مغز خر خـورده! پیشـنهادى

... و صـداش نان خوابانـدم تـوى صـورتش گفتى نه و خالص! گفت چکرده مجبورت که نکرده عزیزم! مى

انـد، مـدرن ها گاهى این طـورى عینهو همان سیلى که خورده بودم از نانسى، توى گوشم صدا داد. برخى زن

.نیستند، ظرفیت ندارند، باید مواظ، بود

Page 143: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

143گپ / دیل

122

هنوز سرِ کارم

یکى هم نگفت پاشو

اى زیرِ کارتو هم مانده

دم دم صبح تازه چاى تازه

هاى گلویم دستبرد در پیچِ و مهرهمى

ام دیش، پس مست بوده

که هق هق بلند کردم از این خانه

همه سالو این

شعرهایم را

کنم هنوزام که حق حق مىدر آسیاب سپید کرده

کند صدا در سرمچقدر تق تق مى

امو میخى که در سنگ کرده

رود که نمىفرو نمى

چقدر حق باست

استچقدر با م

چقدر حق با ما داریم است

کنم بین آدم راهروم بین مردم و هى باز مىکه هى مى

حیفِ آن کون که روى تو کار گذاشتند

دیگر کسى نیست

حق با کسى نیست

یکى بیاید صدایم کند

Page 144: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

144گپ / دیل

اىباز خواب مانده

پاشو!

یى درسـت بشـو نیسـت، کند، بیدار شو! هـیچ دروغگـو پاشو از این خواب لعنتى که جز دروغ بیدارش نمى

گوید. تقریبن به تمام کسـانى کـه هر چه که از عمرش بگذرد، با مهارت بیشترى دروغ مى ؛گویدراست نمى

شان را پیدا کنم، بگویم ببخشید! باید تک تک .ها را گفته امترین دروغکثیف ،شناسندمرا راست و درست مى

ندادند که بگویم ببخشید! براى جبران باید اول بگـردم یعنى یادم ،من هرگز یاد نگرفتم !و این ممکن نیست

توى شانزده سالگى وسطِ شالیزار شهدى آباد، حمیده را پیدا کنم، پیـدا کـنم مدیحـه و شـیوا را کـه هـر دو

واى .تـر شـدم کرد و مـن هـى عوضـى چقدر دنبال او گشتم ولى همیشه اسم عوض مى .زخمى شده بودند

شان چند نفرنـد، مـن اگـر باید امش، دنبال کلى اسم بگردم که هر کدام !ر نبودىلیالیى که هرگز از الله بهت

از وقتـى کـه .اممردم! چندین دست دوست، واى چقدر دوست از دسـت داده کردم، براى همیشه مىپیدا مى

آید تنها بودمیادم مى

تنها

آوردبه خاطر نمى

زندگى با خاطره تنهایى نیست

همه سال، هنوز تمام تـنم را بلـد وردم، فقط فراموش کردم، او ولى برعکس، بعد از اینمن هرگز به خاطر نیا

-آمد، مرا نمـى ها خواب نمىگفت بعد از تو ش،زد و مىشناخت، هى لیسم مىهاش همه جا را مىل، ؛بود

طـورى کـه نکردند، دلم برات تنگ شده دیوانـه! و همـا هام آواره بودند توى خانه اما پیدات نمىبرد، دست

کشـید، دیدم که خم شده بود بر کاناپه دستمال مىهاش خواهرش را مىخورد، در چشمهام را مىداشت ل،

.ها نبودمدلتنگ کسانى بودم که با آن ام را شکسته بود دلم، درد داشتم، دارم، همیشهانگار استخوانِ سینه

Page 145: پگ لید - kalej.net · .دروـخىـم بآ سکـس ِىـگنهرف ِنارـحب زا ود رـه هک ىراکایر و هدرب جارات هب غورد ار ام !دنکىمن

145گپ / دیل