108
ﺐ ازن� ﺒﺎ ﯿ�� ا آوری: ﯿﺪ ﺮ ا د ﻮر ﺶ ا ش وﯾﮋه آزﻣﻮن ورودي ﮐﺎرآﻣﻮزي وﮐﺎﻟﺖ ﻣﺮﮐﺰ وﮐﻼي ﻗﻮه ﻗﻀﺎﯾﯿﻪ ﻢ و آ ﻗ� ﻨﺪ � ﻨﺪ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ در آزﻣﻮن ﻫﺎی ﺣﻘﻮﻗﯽ آرزوی ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ اﺳﺖ؛ اﯾﻦ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﻫﯿﭻ ی ﻧﺪارد! اﯾﻦ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺑﺎر اﺳﺖ ﮐﻪ ﮐﺎﻣﻞّ ﺳﺮِ ﺟﺎدوﯾﯽ ﯾﺎ ﻓﺮﻣﻮلِ ﻣﻌﺠﻮن ﺗﺮﯾﻦ و ﺳﺎده ﺗﺮﯾﻦ» ﺟﺰو ه/ﮐﺘﺎب« ﺗﺤﺮﯾﺮاﻟﻮﺳﯿﻠﻪ ﺑﻪ ﺻﻮرت راﯾﮕﺎن ﻗﺎﺑﻞ درﯾﺎﻓﺖ اﺳﺖ. اﯾﻦ ﺟﺰوه ﺑﻪ روﺷﯽ ﺳﺎده- اﻣﺎ ﺷﮕﻔﺖ اﻧﮕﯿﺰ- ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﺷﻤﺎ را د ر ﻣﺎدۀ اﻣﺘﺤﺎﻧﯽ ﻣﺘﻮن ﻓﻘﻪ ﯾﺎ ﻫﻤﺎن ﺗﺤﺮﯾﺮاﻟﻮﺳﯿﻠﻪ ﺗﻀﻤ ﯿﻦ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. ﯾﻪ ﻋﺒﺎرت از ﮐﺘﺎب» ﮐﯿﻤﯿﺎﮔﺮ« ﻧﻮﺷﺘﮥ ﭘﺎﺋﻮﻟﻮ ﮐﻮﺋﯿﻠﻮ رو ﺑﺮاﺗﻮن ﻣﯽ مَ آر» : وﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﺗﻤﺎم وﺟﻮد و از درون، ﭼﯿﺰی را ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﯿﺪ ﺗﻤﺎم ﮐﺎﺋﻨﺎت دﺳﺖ در دﺳﺖ ﻫﻢ ﻣﯽ دﻫﻨﺪ ﺗﺎ ﺧﻮاﺳﺘﮥ ﺷﻤﺎ را اﺟﺎﺑﺖ ﮐﻨﻨﺪ. آرزوﻫﺎِ زﺑﺎن ﺧﺪاوﻧﺪ ﻫﺴﺘﻨﺪ، در اﯾﻦ ﺟﻬﺎن، ﺣﻘﯿﻘﺘﯽ ﺑﺰرگ وﺟﻮد دارد، ﻫﺮ ﮐﺲ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﯾﺎ ﻫﺮ ﻋﻤﻠﯽ ﮐﻪ از ﺗﻮ ﻣﯽ زﻧﺪ و وﻗﺘﯽ ﭼﯿﺰی را از ﺗﻪ ﻗﻠﺒﺖ ﺑﺨﻮاﻫﯽ آﻧﮕﺎه اﯾﻦ ﺧﻮاﺳﺘﮥ ﺗﻮ از وﺟ ﻮد اﯾﻦ ﺟﻬﺎن ﺳﺮﭼﺸﻤﻪ ﻣﯽ ﮔﯿﺮد و ﺗﻮِ ﻣﺄﻣﻮرِ اﻧﺠﺎم آن ﻣﯽ ﺷﻮی« ﺧﻮاﺳﺘﻢ ﺑﮕﻢ اﮔﺮ اﯾﻦ ﺟﺰوه ﺑﻪ دﺳﺖ ﺷﻤﺎ رﺳﯿﺪه، ﺣﮑﻤﺘﯽ در آن اﺳﺖ! ﻣﻬﻢ: آﺧﺮ ﻧﺴﺨ ﺑﺮوزرﺳﺎﻧ ﺷﺪه را از وب ﺳﺎ دﮐﺘﺮ ﻣﻼﮐﺮﯾﻤﯽ ﺑﮕ ﯿ! ﯽ: ﻦ �وزرﺳﺎ آ١٣٩٩

صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

  • Upload
    others

  • View
    2

  • Download
    0

Embed Size (px)

Citation preview

Page 1: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

�با�ث �ن��ب از

���� ا�و�ی�ه:��ع د��ر ا�ید ملا����یآوری

� �وشش ا�ور �و��ی مرکز وکلاي قوه قضاییه آزمون ورودي کارآموزي وکالتویژه

�و��ند�و�ند � ق�م و آ��ه �ی این موفقیت هیچ های حقوقی آرزوی شیرینی است؛موفقیت در آزمون

ترین و معجون جادویی یا فرمول سری ندارد! این نخستین بار است که کاملبه صورت رایگان قابل دریافت تحریرالوسیله »ه/کتابجزو«ترین ساده

ر مادۀ دموفقیت شما را -انگیز اما شگفت -است. این جزوه به روشی ساده کند.ین میتضمامتحانی متون فقه یا همان تحریرالوسیله

با وقتی: «آرممی براتون رو کوئیلو پائولو نوشتۀ »کیمیاگر« کتابیه عبارت از هم دست در دست کائنات تمام خواهیدمی را چیزی درون، از و وجود تمام

این در هستند، خداوند زبان آرزوها. کنند اجابت را شما خواستۀ تا دهندمی رس تو از که عملی هر یا باشی که کس هر دارد، وجود بزرگ حقیقتی ،جهان

این ودوج از تو خواستۀ این آنگاه بخواهی قلبت ته از را چیزی وقتی و زندمی اگر هک بگم خواستم »شویمی آن انجام مأمور تو و گیردمی سرچشمه جهان

!است آن در حکمتی رسیده، شما دست به جزوه این

!دیر یبگدکتر ملاکریمی تیسارا از وب شدهیبروزرسان ۀنسخ نیمهم: آخر

١٣٩٩ ا��زپ آ���ن �وزرسا�ی:

Page 2: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۲

خوام یه یم .های حقوقیکنندۀ جزوات آزمونعضو هیأت علمی و وکیل پایه یک دادگستری و همینطور تدوین ،امید ملاکریمی هستم مدرس دانشگاههای صوتی یا خب اوون موقع مثل الان اینجوری در فضای مجازی فایل داستان جالب براتون تعریف کنم، یادمه زمانی که مدرک کارشناسیم رو گرفتم

واتی را که زکلاس ج جزوات در دسترس نبود؛ یه دوستی داشتم که توی کلاسای یکی از مؤسسات آموزشی که توی تهران بود شرکت کرده بود و سر ی نداشتم ازش خواهش کردم که کپ ها در اون زمان شرکت در اوون کلاس خلاصه من هم که توان ؛گفتن رو با یه خط خیلی بدی نوشته بوداساتید می

خونم و دسترسی و امکان تهیۀ کپیبرای آزمون وکالت می وای که در شهرستان دارم اونها رو در اختیارم بگذاره، بهم گفت که من اوومدم توی یه خونهر! خوشحال شدم و رفتم اونجا، خ انتشاراتش و جزوات رو ب ندارم؛ گفت که برو فلان آدرس توی تهران (که آدرس همون مؤسسۀ آموزشی بود) برو واحد

جوی مؤسسه خوام بهم گفت دانشود و تا گفتم جزوۀ فلان اساتید رو میتکثیر یا همون واحد انتشارات اون مؤسسه نشسته ب ی توی قسمت یه آقای مسن ای میده صفحه ٢٠٠ده اینجوری که مثلا استاد یه جزوۀ تجاری انجام می اینجا یه مؤسسه است که داره کار !هستی؟ گفتم که نه! گفت ببین پسر جون

رو شرکت کردن؛ حرفش رو قطع کردم بهش خاص درس استاد در اوون اوونی هاکلاسم به دانشجوهای همین مؤسسه که د به من که تکثیر کنم و ب ادامه داد که !»ببخشید، بفرمایید« :گفتم ؛»وایسا هنوز حرفم تموم نشده!« :؛ گفت»؟ها رو به من بدینتونم خواهش کنم که همین جزوهمی« :گفتم

ده به دست قبولی رو ب کلید یا فرمول یا دستورالعمل داده اینجوری نیست که کل وها قرارتایپی را در اختیار دانشج ای صفحه ٢٠٠که جزوۀ هاون استاد«گفت شه مکمل این جزوۀ تایپی ونویس میجزوه هم میگه که بنویسن و جزوۀ دستسر کلاس ها همون استاد به بچه« :که ادمه داد »من که تکثیر شه!

؛ خیلی »!بعله اینجوریاس: «ادامه داد »ها میگه که اصلاحش کنن!ایراداتی وجود داره که سرکلاس به بچهشده هم تر اینکه در همین جزوۀ تایپجالبحتم شدم که اناراحت شدم از اینکه چرا باید اوونهایی که به این کلاسا دسترسی دارن یا توان مالی دارن قبول بشن، از طرف دیگه هم از اون دوستم نار

کاری که باهام انجام داده بود شد، خواست جبران کنه، بهم گفت پاشو بیا اینجا و از ه بهش گفتم ماجرا از این قراره؛ متوج چرا منو پیچوند! زنگ زدم ه خواست یه رقیب اضافه بشه! منم کشاید حق داشت چون هزینه کرده بود و نمی !دمها رو میبرداری کن، البته بازم نگفت که بهت کپیجزوات نت

ساعت توی راه بودم و خلاصه بهم محبت کرد و سه شبانه روز ازم پذیرایی کرد و یک ا؛ پنجن تو ذاتمه کوبیدم رفتم اونجص ا »پیگیر بودن«و »مصر بودن«بودم در حالی که گشتبر م تموم شد و با اتوبوس در مسیر برداری کنم؛ بعد از اینکه کار بهم داد که بنشینم و یادداشت دارن لاهام که هاییدونه از این میز

ه من داشتم رو کردم توی این فکر بودم که اگه یکی این رفیقی کنگاه می (اینقدر که نوشته بودم!) راستم که کبود شده بود داشتم به انگشت بزرگۀ دست که فقر و شدو البته نتیجه، این می دمونها رو هم به جهت عدم توانایی مالی نداشت مسلما از پیشرفت باز مینداشت و امکان حضور در این کلاس

البته بگذریم که معدود اساتیدی هم هستند که همه چیز رو در مادیات ،شههای مستعد میکردن توی نقاط دورافتاده و محروم باعث باز موندن آدمزندگیته بود هام یادم اومد، گفه یهو یه جمله از یکی از معلمهای مستعد مسؤولند؛ تو همین فکر بودم کدونن و اونها هم در خصوص عدم پیشرفت این آدممی، خلاصه به اون »گیریعا خیر کنی جواب خوبی میر ب اگر با خدا وعده کنی که یه بخشی از کارت رو در آینده به اونهایی که نیاز به خدمت تو دارن ت « :که

زوات ج رو به تدوین مانمدهم از زیکو همینطور حاصله از وکالت یا قضاوت ه پول یک به د گم) قول دادم که اگه قبول بشم رو می »خدا«بابا (بزرگاجرای ،از فردا« :که دادم و گفتم بهش (یعنی خدا) بعد از مادرم، به خودش روقبولیم شیرین خبر ،بعدش اختصاص بدم؛ اینجوری شد که سال رایگان

من ه کالبته بگم ؛رو کامل کردم ی حقوقیهانیاز برای قبولی در آزمون مورد جزوات گذره و من تمام ن روز میسال از او نهکنم الان م رو شروع میهعدو ن راهم گذاشت که بهم کمک کرد هایی رو سر ها آدمدر تمام این سالخدا م و وقتم رو به این مهم اختصاص دادم و البته ه مال لکه نه به د به؛ نه یک به د

که وزر های او را در کلیۀ امورم دیدم؛ امو من دست» !رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است«وجودشون مایۀ رحمت بود؛ خلاصه اینکه به گفته قرآن و بودن نقصیبودن و باز کامل خدا را شاکرم که داوطلبانشود و رسندم از اینکه جزواتم روزانه صدها مرتبه دانلود میخ نیدخورا برای اولین بار می این متن

رایگان این جزوات کاملا ها (البته در کنار خواندن قانون) کافی است.کنن؛ من تردید ندارم که مطالعۀ جزواتم برای موفقیت در آزمونها صحبت میاونتون به دوستان رو های بردین اونها پ زۀ اونرو دانلود کنید و اگه به معج از جزواتفقط یکی که دارم و یه خواهش از شما شه)(و دائما بروز می است

لبته بدونید این ا حاله که به این منابع کنکوری دست پیدا کنند.بدون وجود شما م ؛خیر به کمک شما نیاز دارم این کار معرفی کنین، من برای گسترش گرده!کار خیر شما هم بهتون برمی

!؛ �قد�م � ��نامان� �قد�م �شده ا�ت حال � � آن�قد�م � �مام �سا�ی � ��

Page 3: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۳

کتاب وکالت

هی عقد یحتاج إلی إیجاب بکل ما دل علی هذا و الامور إلیه له حالها. إرجاع تمشیۀ أمر من أو و هی تفویض أمر إلی الغیر لیعمل له حال حیاته،

به التفویض المذکور فیه، قاصدا» بع داري« کفایۀ قوله:الظاهر بل ،ونحوها» فوضته إلیک«أو » أنت وکیلی فی کذا«أو » وکلتک« کقوله: المقصود،

متاعا لیبیعه فتسلمه بأن سلم إلیه وقوعها بالمعاطاة؛ الأقوي بل الظاهر أنه یکفی فیه فعل ما وکل فیه بعد الإیجاب، بل الرضا به، بکل ما دل علی وقبول

یعتبر فیها الموالاة بین إیجابها فلا إلیه مدة، إن تأخر وصولها و بما فیها من طرف الوکیل؛ والرضا بالکتابۀ من طرف الموکل؛ لا یبعد تحققها بل لذلک،

إن لم و وتم؛ صح» نعم« :فقال مستفهما، »أنا وکیلک فی بیع دارك؟« أنه لو قال الوکیل: یحت بما لا یتسع فی غیرها؛ الأمر فیها تسعی :وبالجملۀ وقبولها.

نکتف بمثله فی سائر العقود.

دهد؛ یا ارجاع دادن تمشیت (راه وکالت، تفویض (سپردن) کاري به دیگري است تا آن را در حال حیاتش، برایش انجام تعریف وکالت: باشد.دیگري می امور براي او در حال حیاتش بهانداختن) امري از

این مقصود نماید مانند قول او: وکالت عقدي است که به ایجاب احتیاج دارد به هر لفظی که دلالت برایجاب و قبول در وکالت: . بلکه ظاهر آن است که قول او: هااینو مانند » تفویض کردم آن را به تو«یا » تو وکیل منی در فلان کار«یا » تو را وکیل نمودم«قبول احتیاج دارد با هر به ؛ وکندحالی که قصدش این باشد که امر فروش خانه به او تفویض شود، کفایت می در» ام را بفروشخانه«

، بعد از ایجاب، در شدهدادهوکالت انجام دادن آنچه که در آن به او چیزي که دلالت بر رضایت به آن بنماید، بلکه ظاهر آن است که کند.قبول کفایت می

به او بدهد و او به کالایی را به جهت فروش نکهیا، به شودیمبلکه اقوي آن است که وکالت با معاطات واقع معاطات در وکالت: جهت فروش، آن را تحویل بگیرد.

طرف موکل و رضایت به آنچه در آن هست از طرف وکیل تحقق پیدا کند بلکه بعید نیست که به نوشتن از ایجاب و قبول کتبی: آن نوشته مدتی تأخیر بیفتد، پس موالات بین ایجاب و قبول آن معتبر نیست. اگرچه وصول

یا من وکیل آ«وید: استفهام بگ اي هست که در غیر وکالت نیست، حتی این که اگر وکیل به طوردر امر وکالت توسعه و خلاصه،نتیجه: صحیح است اگرچه مثل آن را در سایر عقود کافی ندانیم. »بلی«پس جواب بگوید: » ات؟تو هستم در فروش خانه

کذا. فی وکلتک أهل هلال الشهر، أو قدم زید، إذا :مثلا-کقوله الوکالۀ علی شیء، عدم تعلیق أصل یبمعن ): یشترط فیها علی الأحوط التنجیز؛1(مسألۀ

وکلتک فی شراء کذا فی وقت کذا. أو زید، أنت وکیلی فی أن تبیع داري إذا قدم :کقوله بأس بتعلیق متعلقها، لا ،نعم

اشاره دارد: امکان تعلیق در متعلق وکالتو اصل وکالت منجز بودنمسأله به این ـ 1 مسأله

وکالت بر چیزي، مانند قول او احتیاط (واجب) تنجیز شرط است؛ یعنی معلق نکردن اصل بنا بردر وکالت ت:منجز بودن اصل وکال ».نمایمده شد تو را در فلان کار وکیل میاگر زید آمد یا اگر هلال اول ماه دی«مثلا:

ام را در خانه نکهیاوکیل منی در تو«ولی معلق کردن متعلق وکالت اشکالی ندارد، مانند قول او: امکان تعلیق در متعلق وکالت: ».خریدن فلان چیز در فلان موقع وکالت دادم به تو در«یا » صورتی که زید بیاید بفروشی

Page 4: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

٤

یصح التوکیل ولا التوکل من الصبی و المجنون و المکره. فلا والاختیار، و العقل و القصد البلوغ ): یشترط فی کل من الموکل و الوکیل،2(مسألۀ

فی الموکل کونه جائز شترطیو فیه إذا کان ممیزا مراعیا للشرائط. فیصح توکیله لا یشترط البلوغ فی الوکیل فی مجرد إجراء العقد علی الأقرب، ،نعم

یکون إیقاعه جائزا له ولو بالتسبیب، وأن دون غیره کالطلاق، یصح توکیل المحجور علیه لسفه أو فلس فیما حجر علیهما فیه، فلا وکل فیه، التصرف فیما

تصح وکالۀ فلا ،عقلا وشرعا من مباشرة ما توکل فیه الوکیل کونه متمکنا یوف التوکیل فی عقد النکاح أو ابتیاع الصید إن کان محرما. یصح منه فلا

کابتیاع الصید وإمساکه وإیقاع عقد النکاح. المحرم فیما لا یجوز له،

شرایط وکیل و موکل: ـ 2 مسأله

،شرط است اختیارو قصدو عقلو بلوغدر هر یک از موکل و وکیل. کره (مجبور) پسنیست. صحیحوکیل نمودن و وکیل شدن بچه و دیوانه و م

صحیح اقرب، بلوغ شرط نیست، پس وکیل نمودن بچه در اجراي عقد، بنا بر، مجرد اجراي عقد درالبته در وکیل وکیل نمودن صغیر: کند. شرایط را مراعاتبوده و ممیزاست در صورتی که

پس؛ تصرفش در آن جایز باشددهد، آنچه را که وکالت در آن می شرط است موکلو در التصرف بودن موکل در امر وکالت: زجای ونچ دیگري کارهاي در اما بگیرد وکیل شده آن محجور از که مالی آن در تواندنمی شده افلاس محجور یا سفاهت خاطر به که کسی

جایز باشد، پس ،واسطهشرط است که واقع ساختن آن چیز برایش ولو به وندارد اشکال تواند دیگري را در آن وکیل کند)(که میطلاق رم باشد صحیح نیست.در عقد نکاح یا خریدن شکار در صورتی که مح وکیل گرفتن او

نجام ا مباشرتاداشته باشد که آنچه وکالت پیدا کرده شرعیو عقلیاست که تمکن و در وکیل شرط امر وکالت: قادر بودن وکیل بهشکار و نگاهداري آن و واقع ساختن باشد، مانند خریدنرم جایز نیست صحیح نمیحبراي مم در آنچه که حرپس وکیل شدن م دهد،

عقد نکاح.

لا یصح وقوعه من مایإلاف و إن کان عن فطرة عن المسلم و الکافر، وکالۀ الکافر بل و المرتد فتصح ): لا یشترط فی الوکیل الإسلام،3(مسألۀ

ذلک لمسلم. مخاصمۀ معه و إن کان أو وکاستیفاء حق من المسلم، کابتیاع المصحف لکافر، الکافر،

کافر بودن وکیل: ـ 3 مسأله

فطري باشد ـ از طرف مسلمان و کافر صحیح است که وکیل مسلمان باشد، پس وکیل شدن کافر، بلکه مرتد ـ اگرچه شرط نیست. اي مخاصمه صحیح نیست، مانند خریدن قرآن کریم براي کافر و مانند استیفاي حقی از مسلمان یا کافرمگر در موردي که وقوع آن از

براي مسلمان باشد. اگرچهبا او

لا حجر علیه. ): تصح وکالۀ المحجور علیه لسفه أو فلس عن غیرهما ممن4(مسألۀ

اشدب سفاهت به خاطر وکیل حجر اینکه چه است صحیح نیست محجور خودش که وکیل شدن شخص محجور براي موکلی ـ 4 مسأله .افلاس خاطر به یا

Page 5: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

٥

جاز له التوکیل فیما جاز له.-لمن بلغ عشر سنین کالوصیۀ بالمعروف-): لو جوزنا للصبی بعض التصرفات فی ماله5(مسألۀ

کردن براي بچه بعضی از تصرفات را در مالش جایز بدانیم ـ مانند وصیت اگروکیل گرفتن صغیر براي تصرفات جایز: ـ 5 مسأله برایش جایز است، کسی را وکیل نماید. به کارهاي معروف و خوب براي کسی که ده ساله است ـ جایز است در آن چیزي که

فلو جنا أو اغمی علیهما أو حجر علی الموکل فیما وکل فیه بطلت الوکالۀ ل و الوکیل ابتداء شرط فیهما استدامۀ،): ما کان شرطا فی الموک6(مسألۀ

ولو زال المانع احتاج عودها إلی توکیل جدید. الأحوط، علی

شرایط وکیل و موکل در ابتدا و ادامۀ وکالت: ـ 6 مسأله

د.باشهم شرط می اشادامهدر موکل و وکیل شرط است در ئاابتداآنچه که باطلشود، بنابر احتیاط (واجب) وکالت محجوردر آنچه که وکالت داده موکلشوند یا بیهوشیا دیوانه موکلیا وکیلپس اگر

احتیاج دارد. ،به وکیل نمودن مجدد اگر مانع برطرف شود برگشتن وکالت ؛ وشودمی

توکیل فی المعاصی کالغصب و فلا للموکل سلطنۀ شرعا علی إیقاعه، یکون وأن ): یشترط فیما وکل فیه أن یکون سائغا فی نفسه،7(مسألۀ

فیجوز لمن لم وقوعه منه شرعا،علیه خارجا مع کونه مما یصح تعتبر القدرة ولا علی بیع مال الغیر من دون ولایۀ علیه. ولا والقمار ونحوها، السرقۀ

ماله من غاصب أن یوکل فیه من یقدر علیه. یقدر علی أخذ

بودن امر وکالت: جایز ـ 7 مسأله

داشته باشد قدرت شرعابر واقع ساختن آن موکلباشد و جایزشود شرط است که ذاتا داده می در آنچه که در آن وکالت. قمار و مثل آنها و فروش مال دیگري بدون آن که ولایتی بر آن داشته باشد، وکیل مانند غصب و دزدي و هامعصیتبر بنابراین

.صحیح نیست گرفتن است ـ معتبر نیست او شرعا صحیح سوي بر آن در خارج ـ با این که وقوع آن از قدرت داشتن. که کسی را که بر آن قدرت دارد، وکیل نماید. براي کسی که قدرت گرفتن مالش را از غاصب ندارد، جایز است بنابراین

من جیوتزو کتطلیق امرأة لم تکن فی حبالته،-غیر حاصل حین التوکیل حصول أمر إلابعد مر،): لو لم یتمکن شرعا أو عقلا من إیقاع أ8(مسألۀ

أنب یوکله فی إیقاع المرتب علیه ثم إیقاع ما رتب علیه، بأن منه؛ فلا إشکال فی جواز التوکیل فیه تبعا لما تمکن-ذلک ونحو مزوجۀ أو معتدة، کانت

الوکالۀ علی کلی یکون هو من مصادیقه، جوازه لو وقعت أن الظاهر کما فی تزویج امرأة له ثم طلاقها أو شراء مال ثم بیعه ونحو ذلک. -مثلا-یوکله

و أما التوکیل استقلالا فی خصوصه من دون وغیرهما. فیکون وکیلا فی المتجدد فی ملکه بهبۀ أو إرث بیعا ورهنا جمیع اموره، لو وکله علی کما

فلا أو قابلا،-کانقضاء العدة-قابل للتوکیل فرق بین ما کان المرتب علیه غیرغیر من بل الظاهر عدم الصحۀ؛ ففیه إشکال، التوکیل فی المرتب علیه،

متاع سیشتریه ونحو ذلک. بیع أو فی طلاق زوجۀ سینکحها، وکذا بعد انقضاء عدتها و المزوجۀ بعد طلاقها، یجوز أن یوکل فی تزویج المعتدة

حسب شرع و یا به حسب عقل امکان ندارد:اعطاي وکالت در اموري که به ـ 8 مسأله

Page 6: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

٦

در که ريام شدنواقع از بعد مگر ندارد امکان عقل حسب به یا و شرع حسب به که کاري انجام براي وکیل بگیرد اگر فرض مسئله: نیست. گرفتن واقع وکالت حال

در که زنی کهنیا براي بگیرد وکیل یا و بدهد طلاق نشده همسرش فعلا که را زنی اینکه براي بگیرد وکیل اینکه مثل مثال فرض: کند. تزویج او براي است دیگري عده در یا و دیگري عقد

.است جایز زوال مانع، تبع به و مانع زوال از بعد براي وکالتیچنین اینکه در نیست اشکالی حکم مسئله:

و مانع زوال از ندارد بعد امکان عقل حسب به یا و شرع حسب به عبارت دیگر اعطاي وکالت در امري که به مانع همراه با اعطاي وکالت در مقدمه آن امر جایز است. زوال تبع به

خستن کند در اینکه وکیل را او یا و دهد طلاق سپس و درآورد او عقد به را زن آن اول اینکه در کند وکیل را او نکهیا مثلمثال حکم: .هااین امثال و بفروشد را آن سپس و بخرد او براي را مالی

را او نکهای مثل باشد کلی آن مصادیق از یکی بالا هايمثال که کند وکیل کلی امري انجام بر را کسی باشد جایز ظاهرا همچنان که شودمی آن صاحب هااین غیر یا رهن یا بیع یا یا هبه ارث طریق از بعدها که اموالی هم در وکیل قهرا که کند خود امور تمامی در وکیل

بود. خواهد نیست او ملک فعلا و

لکهب است اشکال محل مقدمه آن حصول یا و آن مقدمۀ انجام بدون کارها گونه آن خصوص انجام در وکیل گرفتن اما حکم مسئله: .باشد یل)قابل (توک یا و عده رسیدن به سر مثل نباشد توکیل قابل اشمقدمه کهآن بین فرق بدون نباشد جایزکه است این ظاهرا

و مانع زوال از ندارد بعد امکان عقل حسب به یا و شرع حسب به عبارت دیگر اعطاي وکالت در امري که به مانع بدون اعطاي وکالت در مقدمه آن امر جایز نیست. زوال تبع به

طلاق از بعد دارد شوهر که را و زنی اشعده از بعد است عده در که را زنی اینکه در وکیل کند را کسی نیست جایز پس مثال حکم: روشدبف برایش خرید خواهد بعدا که را ییکالا یا و دهد طلاق نکرده نکاح خود براي هنوز که زنیهمچنین و درآورد وي عقد به شوهرش

.هااینامثال و

التوکیل تقبل عملا بقید المباشرة لا یصح فلو بأن لم یعتبر فیه المباشرة من الموکل، ): یشترط فی الموکل فیه أن یکون قابلا للتفویض إلی الغیر؛9(مسألۀ

عن عن العاجز أو کالحج إن فرض صحۀ النیابۀ فیها عن الحی، و فیها التوکیل؛ فلا یصح-کالصلاة و الصیام و الحج وغیرها-أما العبادات البدنیۀ ؛ وفیه

إلی إخراجا وإیصالا - کالزکاة و الخمس و الکفارات-الوکالۀ فی العبادات المالیۀ تصح نعم، النیابۀ غیر الوکالۀ اعتبارا. فإن وغیرها، المیت کالصلاة

المستحق.

خود تمباشر نکهیاشرط است که مورد وکالت قابل تفویض به دیگري باشد؛ به عدم مباشرت موکل در امر وکالت: ـ 9 مسأله باشد توکیل در آن صحیح نیست. ، پس اگر عملی را قبول کند که مقید به مباشرت خودشموکل در آن معتبر نباشد

ها از زنده در آن نیابتصحیح نیست اگرچه فرضا هااینو غیر هاي بدنی مانند نماز و روزه و حجاما توکیل در عبادت توکیل در عبادات:هاي عبادتولی وکالت در ؛ زیرا نیابت اعتبارا غیر از وکالت است،هااینیا از میت مانند نماز و غیر شخص عاجز، باشد مانند حج ازصحیح

.صحیح استدر رساندن به مستحق مانند زکات و خمس و کفارات چه در خارج نمودن و چه مالی

Page 7: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۷

والرهن، والقرض، والمساقاة، والمزارعۀ، والمضاربۀ، والودیعۀ، والعاریۀ، والهبۀ، العقود، کالبیع، والصلح، والإجارة،): یصح التوکیل فی جمیع 10(مسألۀ

والأخذ فی الوصیۀ و الوقف و الطلاق و الإبراء، وکذا وقبولا فی الجمیع، والنکاح إیجابا والوکالۀ، والکفالۀ، والحوالۀ، والضمان، والشرکۀ،

الرجوع إلی المطلقۀ الرجعیۀ إذا أوقعه علی وجه لم یکن صرف والظاهر صحته فی العقد فی موارد ثبوت الخیار وإسقاطه. وفسخ وإسقاطها، بالشفعۀ

یصح فی الیمین و اللعان و الإیلاء و الشهادة و ولا والظهار. یبعد صحته فی النذر و العهد ولا بالزوجیۀ حتی یرتفع به متعلق الوکالۀ. التوکیل تمسکا

فی الأخیر. علی إشکال الإقرار؛

امور قابل توکیل و امور غیرقابل توکیل: ـ 10 مسأله

مضاربه و مزارعه و مساقات و قرض و رهن و شرکت و توکیل در تمام عقدها مانند بیع و صلح و اجاره و هبه و عاریه و ودیعه وتوکیل در ؛ و همچنینهااینو نکاح، صحیح است چه از جهت ایجاب و چه از جهت قبول در همه و حواله و کفالت و وکالت ضمان

ثبوت خیار و اسقاط خیار، صحیح است. وصیت و وقف و طلاق و ابراء و اخذ به شفعه و اسقاط آن و فسخ عقد در موارد صرف هک دهد انجام به نحوي را که توکیل است صورتی در این البته است، صحیح رجعیه مطلقه به رجوع در وکیل گرفتن ظاهرا

باقی وکالت انجام براي دیگر موردي و شودمی شمرده رجوع گرفتن وکیل همین گرنه و نباشد زوجیت به تمسک گرفتن وکیل گذارد.نمی نذر و عهد و ظهار صحیح باشد. بعید نیست که توکیل در (وکالت) اشکال هست. محل در آخري صحیح نبودن آن اگرچه نیست و لعان و ایلاء و شهادت و اقرار صحیح سوگنددر اما

،بالنسبۀ إلی الثمن والسلم الرهن و القرض و الصرف بالنسبۀ إلی العوضین، فی کما ): یصح التوکیل فی القبض و الإقباض فی موارد لزومهما،11(مسألۀ

إیفاء الدیون واستیفائها وغیرها. وفی

رهن و قرض و باشند صحیح است، همانندبض و اقباض در مواردي که لازم میتوکیل در قوکالت در قبض و اقباض: ـ 11 مسأله .هااینتیفاي آنها و غیر اس نسبت به ثمن و اداي دیون و بیع سلفعوض و معوض و صرف نسبت به

بأن توکل الغیر عن الزوج أو یجوز توکیل الزوجۀ فی أن تطلق نفسها بنفسها، بل غائبا کان الزوج أم حاضرا، ی الطلاق،): یجوز التوکیل ف12(مسألۀ

عن نفسها. أو

نمودن زوجه در طلاق به این توکیل در طلاق جایز است؛ چه شوهر حاضر باشد یا غائب، بلکه وکیلوکالت در طلاق: ـ 12 مسأله باشد.طرف خودش وکالت دهد، جایز می که او خودش را طلاق دهد یا دیگري را از طرف شوهر یا از

وکل شخصا فیها و قد حاز بعنوان الوکالۀ عنه صار ملکا له. فإذا وغیرهما، ): تجوز الوکالۀ فی حیازة المباح کالاستقاء والاحتطاب13(مسألۀ

، پس هااین هیزم و غیر کردنجمعوکالت در حیازت مباح جایز است مانند طلب و تهیه آب و وکالت در حیازت مباحات: ـ 13 مسأله شود.یموکل م ملک حیازت کند، اگر در آنها شخص را وکالت دهد و او به عنوان وکالت از طرف او

Page 8: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۸

لا بأس بالتعمیم و نعم، لم یصح. »وکلتک علی أمر من الامور« فلو قال: ): یشترط فی الموکل فیه التعیین؛ بأن لا یکون مجهولا أو مبهما،14(مسألۀ

کما یأتی. الإطلاق

به تو «مبهم نباشد؛ پس اگر بگوید: تعیین شود، به این که مجهول یا مورد وکالتشرط است که تعیین مورد وکالت: ـ 14 مسأله آید ـ اشکالی ندارد.ت دادن و اطلاق آن ـ چنان که میعمومی صحیح نیست ولی (وکالت) »در یکی از کارها وکالت دادم

إما مطلقۀ. و إما عامۀ، و إما خاصۀ ): الوکالۀ:15(مسألۀ

هذا مما لا إشکال فی صحته. ؛ ومعین کما إذا وکله فی شراء بیت ما تعلقت بتصرف معین فی شیء معین، فالأولی:

إما بالعکس کما إذا وکله و فی جمیع التصرفات الممکنۀ فی داره المعینۀ، إذا وکله کما إما عامۀ من جهۀ التصرف وخاصۀ من جهۀ المتعلق، والثانیۀ:

فی إیقاع جمیع ما کان له فیما یتعلق أو الممکنۀ فی جمیع ما یملکه، إذا وکله فی جمیع التصرفات کما إما عامۀ من الجهتین، و جمیع ما یملکه، فی بیع

بحیث یشمل التزویج له وطلاق زوجته. أنواعه؛ به بجمیع

أنت وکیلی فی بیع « لو قال: وکذا ،»أنت وکیلی فی أمر داري« لو قال: کما تکون مطلقۀ من جهۀ التصرف خاصۀ من جهۀ متعلقه، قد وکذا الثالثۀ:

قد تکون و ،»فی بیع ملکی«أو » وکیلی فی بیع أحد أملاکی أنت« لو قال: کما و قد یکون بالعکس، مقابل المقید بثمن معین أو شخص معین، ،»داري

لو کما إما فی التصرف دون المتعلق، التخییر بین امور: یکون التوکیل بنحو وربما ».أنت وکیلی فی التصرف فی مالی« کما لو قال: مطلقۀ من الجهتین،

لو قال: کما إما فی المتعلق فقط، و ،»بیع داري أو صلحها أو هبتها أو إجارتها أنت وکیلی فی« قال:

صحۀ الجمیع. والظاهر ،مثلا» هذه الفرش أو هذه الدابۀ، أو أنت وکیلی فی بیع هذه الدار،«

.است و یا مطلق وکالت یا خاص است و یا عاموکالت خاص، عام و مطلق: ـ 15 مسأله

به او در خریدن خانۀ معینی نکهیامعینی در چیز معینی تعلق یابد، مانند آن است که به تصرف(وکالت خاص) اولی وکالت خاص: وکالت اشکالی نیست. گونهنیاصحت وکالت دهد و در

وکالت عام:

به او در تمام تصرفات ممکن در خانۀ نکهیا، مانند است از جهت متعلق عام است از جهت تصرف و خاصیا (وکالت عام) دومی .معینی وکالت دهد

به او در فروش تمام آنچه را که ملک او نکهیامانند )متعلق جهت از است عام و تصرف جهت از است خاص( باشدیا به عکس می .دهد است وکالت

ملک او است او را در تمام تصرفات ممکن در تمام آنچه نکهیامانند عام است) از جهت تصرف و از جهت متعلق(یا از هر دو جهتبه او تعلق دارد به طوري که (علاوه بر تصرفات یا در ایقاع تمام آنچه که براي او است در امري که جمیع انواع آن .وکالت دهد

اش بشود، به او وکالت دهد.زوجه مالی) شامل تزویج براي او و طلاق

طلق:وکالت م

Page 9: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۹

ام تو در امر خانه«د این که بگوید: مانن باشدمطلق است و از جهت متعلق خاص می جهت تصرفکه گاهی از (وکالت مطلق) سومی .شخص معینی مقید شود به ثمن معینی یا نکهیادر مقابل » امتو وکیل منی در فروش خانه«گوید: و همچنین ب» منی وکیل

فروش تو وکیل منی در«مانند این که بگوید: )باشدمی مطلق متعلق جهت از و است خاص تصرف جهت از( و گاهی برعکس است »هایم یا در فروش ملکمیکی از ملک

تو وکیل منی در تصرف در مالم: «بگوید نکهیامانند مطلق است (از جهت تصرف و از جهت متعلق)گاهی از دو جهت« تو وکیل منی در «مانند این که بگوید: ؛است، نه در متعلق تصرفاست که یا در در بین چند امرتوکیل به نحو تخییر گاهی

»ر صلح آن یا در هبه یا اجارة آنام یا دخانه فروش این چهارپا تو وکیل منی در فروش این خانه یا« بگوید: نکهیامانند ؛ است متعلقفقط در )توکیل به نحو تخییر در بین چند امر( یا

باشند.صحیح می هااینو ظاهرا تمام » ین فرش مثلایا ا

شمله عقد الوکالۀ صریحا أو ظاهرا ولو بمعونۀ قرائن حالیۀ أو مقالیۀ ولو ): لا بد أن یقتصر الوکیل فی التصرف فی الموکل فیه علی ما16(مسألۀ

سلم إلیه الثمن ووکله فی أو سلم إلیه المبیع ووکله فی بیعه، لو کما التوکیل فی أمر لازمه التوکیل فی أمر آخر،هی العادة الجاریۀ علی أن کانت

:وبالجملۀ الشراء.

لا بد فی صحۀ التصرف من شمول الوکالۀ له.

و یا با طور صریحبه چیزي اکتفا کند که عقد وکالت یاوکیل، در تصرف در مورد وکالت باید به تصرف در مورد وکالت: ـ 16 مسألهاش که توکیل در امري، لازمهباشد عادت رایجیاین که این قرینه، ، ولوقرائن حال یا گفتارشود، ولو به کمک شامل آن می ظهورش

تسلیم کند و در خریدن فروش آن وکیل کند یا ثمن را به او؛ مانند این که مبیع را به او تسلیم نماید و او را در است توکیل در امر دیگري شامل آن شود. خلاصه در صحت تصرف باید وکالت ؛ وچیزي او را وکیل نماید

صحته علی إجازة توقفت فإن کان مما یجري فیه الفضولیۀ کالعقود، ): لو خالف الوکیل وأتی بالعمل علی نحو لم یشمله عقد الوکالۀ،17(مسألۀ

الموکل.

بخیار وأ إذا وکله فی بیعها نقدا فباع نسیئۀ، کما أو ببعض الخصوصیات، إذا وکله فی بیع داره فآجرها، کما ولا فرق فی التخالف بین أن یکون بالمباینۀ،

فإن الظاهر بل المعلوم فی أن یبیع السلعۀ بدینار فباع بدینارین، إذا وکله کما لو علم شموله لفاقد الخصوصیۀ أیضا صح فی الظاهر، ،نعم بدونه. فباع

فی غیره بذلک الثمن، فباعها فی سوق معین بثمن معین، ومن هذا القبیل ما إذا وکله فی البیع أن تحدیده من طرف النقیصۀ لا الزیادة. من حال الموکل

فرض احتمال وجود غرض عقلائی فی التحدید لم یجز ولو أما الصحۀ الواقعیۀ فتابعۀ للواقع. ؛ وبحسب الظاهر هذا تحصیل الثمن. الظاهر أن مراده فإن

والواقع تابع للواقع. فی الظاهر، فضولی ومعه التعدي،

آن نباشد، پس انجام دهد که عقد وکالت شاملاگر وکیل مخالفت کند و کار را به صورتی موکل: مخالفت وکیل از امر ـ 17 مسألهر مخالفت وکیل فرقی نیست بین د ؛ واجازة موکل توقف دارد اگر چیزي باشد که فضولی در آن جاري است مانند عقدها، صحت آن بر

که در بعضی بین این وکیل آن را اجاره دهد واش وکیل نموده ولی وکالت باشد مثل اینکه او را در فروش خانه نافی موردباین و مکه مایناش را نقدي یا با خیار فسخ بفروشد، ولی او به طور داده که خانه از خصوصیات در مورد وکالت، مخالفت کند مثل این که او را وکالت

فروش برساند. نسیه یا بدون خیار به

Page 10: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۱۰

ظاهرا صحیح است؛ مانند این که او را وکیل نماید که کالا را به یک دینار شود،می فاقد خصوصیت وکالت شاملالبته اگر معلوم باشد که ؛ نقیصه است نه از طرف زیادي دینار به فروش برساند؛ زیرا ظاهر بلکه از حال موکل معلوم است که تحدیدش از طرف بفروشد و او به دو

معینی به قیمت معینی بفروشد، ولی وکیل آن را در بازار دیگري به همان قیمت بازار از این قبیل است موردي که وکالت بدهد تا در واگر ؛ وباشدصحت واقعی تابع واقع می زیرا ظاهر آن است که منظورش، تحصیل ثمن است. این به حسب ظاهر است و اما بفروشد؛

احتمالا غرض عقلایی وجود دارد، تعدي از آن جایز نیست و در صورت تعدي معینی) فرض شود که در تحدید موکل (مثلا به بازار ظاهر فضولی است و در واقع، تابع واقع است. در

علیه مما له الولایۀ علیه.بالمولی ): یجوز للولی کالأب و الجد للصغیر أن یوکل غیره فیما یتعلق18(مسألۀ

براي ولی مانند پدر و جد صغیر جایز است که دیگري را در ولایت پدر و جدپدري در وکیل گرفتن براي صغیر: ـ 18 مسأله تعلق دارد ـ از آن چیزهایی که ولی بر آنها ولایت دارد ـ وکیل نماید.» علیهمولی« آنچه که به

عین أحدهما فإن ومعه یجوز بکلا النحوین، نفسه ولا عن الموکل إلابإذنه، عن لا توکل فیه؛): لا یجوز للوکیل أن یوکل غیره فی إیقاع ما 19(مسألۀ

وکل « أنه کذلک لو قال: والظاهر إذن فی توکیل الغیر عن الموکل. فهو» وکلتک فی أن توکل غیرك« ولو قال مثلا: یجوز التعدي عنه، ولا المتبع، فهو

لا یخلو من تأمل. إن و» غیرك

از طرف نه (دارد براي وکیل جایز نیست که دیگري را در واقع ساختن آنچه که در آن وکالتوکالت: در توکیل إذن ـ 19 مسأله(توکیل از طرف خودش و توکیل از طرف موکل) دو قسم آن و با اذن او هر وکیل نماید مگر با اذن موکل) خودش و نه از طرف موکل

.باشدجایز می

وکالت دادم به تو که دیگري «اگر مثلا بگوید: ؛ وتعدي از آن جایز نیست ها را معین کند باید همان را متابعت نمود وپس اگر یکی از آناگرچه » دیگري را وکیل نما« است در صورتی که بگوید: و ظاهرا چنیناذن است در توکیل دیگري از طرف موکل این »را وکیل نمایی

خالی از تأمل نیست.

لو مات یبقی الثانی علی وکالته، بل ینعزل بانعزاله، ولا فلیس له أن یعزله، ): لو کان الوکیل الثانی وکیلا عن الموکل کان فی عرض الأول،20(مسألۀ

ولا یبعد أن یکون للموکل عزله من دون عزل الوکیل الأول. بانعزاله أو موته، نعزلیف وکالته تبعا لوکالته، وکانت عزله،کان وکیلا عنه کان له ولو

(وکیل وکیل اول خواهد بود عرضدر اگر وکیل دوم، وکیل از طرف موکل باشد وکالت به وکیل دوم از طرف موکل: ـ 20 مسألهعزل نماید و با عزل شدن اولی، دومی عزل را (وکیل دوم) پس وکیل اول حق ندارد او شود)با وکیل اول یکسان میدوم از حیث وکالت

ماند.دومی به حالش باقی می بلکه اگر وکیل اول بمیرد وکالت. شودنمی

او را عزل کند و وکالت او حق دارد، وکیل اول اگر وکیل دوم از طرف اولی وکیل باشد وکیل اول: وکالت به وکیل دوم از طرفبعید نیست که موکل حق داشته باشد که بدون ؛ وشوددومی نیز عزل می تابع وکالت اولی است، پس با عزل شدن اولی یا با مرگ او،

کند، دومی را عزل نماید. آن که اولی را عزل

Page 11: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۱۱

لکل جاز کان لکلامه ظاهر متبع فی ذلک، أو صرح الموکل بانفرادهما، فإن واحد فی أمر واحد،): یجوز أن یتوکل اثنان فصاعدا عن 21(مسألۀ

أو صرح بالانضمام والاجتماع، سواء ولو مع غیبۀ صاحبه أو عجزه؛ لم یجز الانفراد لأحدهما وإلا الاستقلال فی التصرف من دون مراجعۀ الآخر، منهما

الوکالۀ رأسا مع شرط الاجتماع أو الإطلاق المنزل منزلته، ولو مات أحدهما بطلت ذلک، ونحو» أنتما وکیلاي«أو » وکلتکما« قال مثلا: بأن أطلق؛

لو وکل بالانفراد. وبقیت وکالۀ الباقی

.شوندیک کار از طرف یک نفر وکیل جایز است دو نفر و بیشتر در تعدد وکیل: ـ 21 مسأله

براي ،داشته باشد انفرادکلام موکل ظهور عرفی در یا وکیل نماید منفرداصریحا آنها را موکل اگردر امر وکالت: (انفراد) استقلال .نمایند هر کدام از آنها جایز است که در تصرف مستقلا و بدون مراجعه به دیگري عمل

دیگري غایب یا عاجز انفراد در عمل مورد وکالت جایز نیست ولو این که(وکلا) براي هیچ یک از آنها اصل اجتماع در امر وکالت: شما دو«یا » وکالت دادم به شما«گذاشته باشد به این که مثلا بگوید: باشد؛ چه موکل به انضمام و اجتماع تصریح کرده باشد یا مطلق

.هاینامانند و» نفر وکیل من هستید

که در حکم اگر یکی از آنها بمیرد، در صورتی که اجتماع را شرط کرده یا اطلاقی باشددر فوت یکی از وکلا در حالت تعدد وکیل:(وکیل مانده ص باقیمنفردا وکیل شده باشد، وکالت شخ و در صورتی که شودوکالت به طور کلی باطل میشرط نمودن اجتماع باشد،

ماند.حال خود باقی می بهدیگر)

ببلوغه لکن انعزاله بعزله مشروط وکذا للموکل أن یعزله، حضور الموکل وغیبته، فللوکیل أن یعزل نفسه مع من الطرفین، جایز): الوکالۀ عقد 22(مسألۀ

یبلغه ولو بإخبار ثقۀ کان نافذا.أن فلو أمضی أمرا قبل فلو أنشأ عزله ولم یطلع علیه الوکیل لم ینعزل، إیاه،

موکل یا در غیاب او عقد وکالت از دو طرف جایز است، پس وکیل حق دارد خود را در حضورجایز بودن عقد وکالت: ـ 22 مسأله .(عقد وکالت را فسخ نماید) عزل نماید

شدن او با عزل کردن موکل، مشروط است که به را عزل نماید، لیکن عزل (وکیل) موکل حق دارد اولزوم اطلاع وکیل از عزل: که شود. بنا بر این، اگر وکیل امري راانشا کند ولی وکیل اطلاعی از آن نداشته باشد عزل نمی وکیل برسد، پس اگر موکل، عزل وکیل را

باشد.دهد، نافذ می انجام )دادن شخص موثقیولو به واسطۀ خبر (مورد وکالت بوده قبل از رسیدن خبر

الجنون علی کل منهما علی الأقوي فی وبعروض الوکیل بموته، وکذا بموت الموکل و إن لم یعلم ): تبطل الوکالۀ بموت الوکیل،23(مسألۀ

لو اکم ما تعلقت به، -ولو بالتسبیب -الموکل وبفعل الوکالۀ، ما تعلقت به وبتلف وبإغماء کل منهما علی الأحوط، وعلی الأحوط فی غیره، الإطباقی،

وکله فی بیع شیء ثم أوقفه. کما فعل ما ینافیه، أو ثم باعها، وکله فی بیع سلعۀ

موارد بطلان وکالت: ـ 23 مسأله

نداند. مرگ او راشود؛ اگرچه وکیل موکل باطل می(مرگ) مرگ وکیل و همچنین وکالت با و در غیرمستمر بنابر احتیاط (واجب)با پیدا شدن دیوانگی مستمر بنابر اقوي. بنابر احتیاط (واجب) (وکیل یا موکل) هااینبیهوشی هر یک از با.

Page 12: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۱۲

گرفته است با تلف شدن آنچه وکالت به آن تعلق. شود؛ مانند این که به او وکالت بدهد که کالایی می هر چند با تسبیب ـ باطلبا انجام دادن موکل آنچه را که مورد وکالت است ـ

فروش فروش برساند، یا کاري انجام دهد که با وکالت منافات داشته باشد، مثل این که او را در را بفروشد، سپس خودش آن را به چیزي وکیل نماید سپس خودش آن را وقف نماید.

أن بل یکره لذوي المروءات من أهل الشرف و المناصب الجلیلۀ والمدعی علیه، یجوز التوکیل فی الخصومۀ و المرافعۀ لکل من المدعی ):24(مسألۀ

الوکیل.فلیس له الامتناع عن خصومۀ ولا یعتبر رضا صاحبه، خصوصا إذا کان الطرف بذيء اللسان، یتولوا المنازعۀ و المرافعۀ بأنفسهم،

است، بلکه ، توکیل در خصومت و مرافعه جایز»علیهمدعی«و » مدعی«براي هر یک از توکیل در خصومت و مرافعه: ـ 24 مسأله است که خودشان متولی منازعه و مرافعه شوند، خصوصا در هاي بزرگ، مکروهبراي صاحبان مروت و شخصیت از اهل شرف و منصب

رضایت طرف معتبر نیست، پس حق ندارد از خصومت وکیل خودداري کند. ؛ وباشد طرف، بد زبان صورتی که

الحکم علی الخصم. وطلب المنکر، فیوتحل البینۀ وتعدیلها، وإقامۀ الحاکم، عوي علی المدعی علیه عندالد بث ): وکیل المدعی وظیفته:25(مسألۀ

ما هو وسیلۀ إلی الإثبات. کل وبالجملۀ:

الحاکم بسماعها و الحکم بها. ومطالبۀ بینۀ الجرح، وإقامۀ والطعن علی الشهود، ،الإنکار ووکیل المدعی علیه وظیفته:

السعی فی الدفع ما أمکن. هیعل وبالجملۀ:

نموده و اقامۀ بینه بر اثبات علیه تشریح دعويمدعیوظیفه وکیل مدعی این است که نزد حاکم بر وظایف وکیل مدعی: ـ 25 مسألهخلاصه هر چیزي که وسیلۀ ر را قسم دهد و طلب حکم بر خصم نماید و نکم دعوي نماید و تعدیل بینه کند (عدالت بینه را ثابت نماید) و

است انجام دهد. اثبات دعوي

مورد طعن و خدشه قرار دهد و اقامۀ این است که دعوي را انکار نموده و شهود راعلیه وظیفۀ وکیل مدعیعلیه: وظایف وکیل مدعی خلاصه باید تا جایی که ممکن است در دفع دعوي کوشش کند.نماید و بینۀ جرح و مطالبۀ حاکم به شنیدن بینه و حکم به آن

وصارت وظیفۀ وکیله إقامۀ البینۀ علی هذه مدعیا، انقلب أو الإبراء، وکیله عنه الأداءفی أثناء مدافعۀ -مثلا-): لو ادعی منکر الدین26(مسألۀ

وظائف المدعی علیه. وصارت وظیفۀ خصمه الإنکار وغیره من وغیرها مما هو وظیفۀ المدعی، الدعوي

اثناي دفاعیات وکیل از طرف او، ادعا کند که اگر مثلا منکر دین، در وظیفۀ وکیل منکر در صورت انقلاب دعوي: ـ 26 مسألهبر این شود که وظیفه وکیلش این می شود وادا کرده و یا طلبکار او را ابراء نموده است، منکر در این مرافعه قلب به مدعی می دین را

منکر وظائف هم او خصم وظیفه مقابل در دهد، انجام کردیم بیان مدعى وکیل درباره قبلا که را فىوظای و سایرادعا اقامۀ بینه نماید .شودمى علیهمدعى یعنى

بأن الحق مؤجل، أو قبول الحوالۀ أو المصالحۀ، أو أو الإبراء، المدعی القبض، أقر وکیل فلو ): لا یقبل إقرار الوکیل فی الخصومۀ علی موکله،27(مسألۀ

Page 13: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۱۳

وینعزل بذلک سواء أقر فی مجلس الحکم أو غیره، الخصومۀ علی حالها؛ تیوبق أقر وکیل المدعی علیه بالحق للمدعی لم یقبل، أو أن البینۀ فسقۀ، أو

بعد الإقرار ظالم فی الخصومۀ بزعمه. لأنه وکالته؛ وتبطل

مدعی شود؛ پس اگر وکیلعلیه موکلش قبول نمیدر خصومت، اقرار وکیل بر عدم پذیرش اقرار وکیل بر علیه موکل: ـ 27 مسألهعلیه اقرار به بینه فاسق است، یا اگر وکیل مدعی داراي مدت است یا ،اقرار کند به قبض یا ابراء یا قبول حواله یا مصالحه یا این که حق

اقرار مجلس حکم اقرار کند یا در غیر آن و با اینخصومت به حال خودش باقی است؛ چه در شود وحق براي مدعی بنماید، قبول نمی خصومت ظالم است. شود؛ زیرا به گمان وکیل بعد از این اقرار، او درشود و وکالتش باطل میعزل می

بالخصوص.أن یکون وکیلا فی ذلک أیضا إلا ): الوکیل بالخصومۀ لا یملک الصلح عن الحق أو الإبراء منه،28(مسألۀ

کسی که وکیل در خصومت است، اختیار صلح از وکیل خصومت: توسط اختیار صلح از حق یا ابراء حقعدم ـ 28 مسأله مگر این که در این مورد هم به خصوص وکیل باشد. حق یا ابراء حق را ندارد،

أحدهما، لم یصرح باستقلال کل منهما ولم یکن لکلامه ظهور فیه لم یستقل بها فإن ): یجوز أن یوکل اثنین فصاعدا بالخصومۀ کسائر الامور،29(مسألۀ

فوض إلیهما. بل یتشاوران ویتباصران ویعضد کل منهما صاحبه ویعینه علی ما

.رسایر اموجایز است که دو نفر و بیشتر را در خصومت، وکیل نماید مانند تعدد وکیل در خصومت: ـ 29 مسأله

نباشد هیچ پس اگر به استقلال هر یک از آنها تصریح نکرده باشد و در کلام او ظهوري براي آن اصل اجتماع وکالت در خصومت:همدیگر نمایند و در آنچه که به آنها سپرده شده و آگاه می در عمل مستقل نیستند، بلکه با هم مشاوره کرده و همدیگر را روشن آنهاکدام

نمایند.را تقویت و کمک می

قدم الوکیل خصما لموکله ثم أو فی خصومۀ شخصیۀ، حقوقه مطلقا، ): لو وکل رجل وکیلا بحضور الحاکم فی خصوماته واستیفاء30(مسألۀ

فإن أما إذا ادعاها من دون بینۀ، ؛ والدعوي وأقام البینۀ عنده علیها إذا ادعی عند الحاکم وکالته فی وکذا الحاکم دعواه علیه. سمعی الدعوي علیه، وأقام

لم تثبت بذلک وکالته عن لکن فالظاهر أنه یسمع دعواه، صدقه فیها ولو یسمع دعواه. لم أحضر ولم یصدقه فی وکالته، أو خصما عنده، لم یحضر

ولو قضت بحقیۀ المدعی علیه فالمدعی علی حجته، موازین القضاء بحقیۀ المدعی یلزم المدعی علیه بالحق،فإذا قضت حجۀ علیه، موکله بحیث تکون

فی ثبوتها بها تثبت حقیۀ المدعی علیه ومع الوکالۀ، علیه أو وکیل المدعی إقامۀ البینۀ علی ثبوت یوللمدع دعواه علی حالها، أنکر الوکالۀ تبقی فإذا

ماهیۀ الدعوي.

:اثبات وکالت وکیل نزد حاکم ـ 30 مسأله

طور کلی یا در یک خصومت مشخصی وکیل نماید، سپس اگر مردي در حضور حاکم، کسی را در خصومات و استیفاي حقوقش به .بشنود ید، حاکم باید دعواي او رانزد حاکم ببرد و علیه او اقامه دعوي نما وکیل خصمی را براي موکلش

نه کند بنماید و(موکل) نزد حاکم ادعاي وکالت در دعوي از او (وکیل) اگر همچنینحاکم باید دعواي او را ، بر آن نزد حاکم اقامۀ بی .بشنود

Page 14: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۱٤

نه آن را ادع اما اگرتصدیق نکند، او را خصم را نزد او حاضر نکند یا حاضر نماید ولی وکالت در صورتی کها نماید، پس بدون بی شود.دعواي او شنیده نمی

شود به طوري ت لیکن وکالتش از موکل ثابت نمینماید ظاهرا دعوایش مسموع اس و اگر خصم او را در دعواي وکالت تصدیق .حجت بر موکل باشد که ت مدعی حکم نماید، حق برت مدعی شود وعلیه لازم میمدعی پس اگر موازین قضاوت، بر حقانیعلیه حکم کند پس اگر بر حقانی

علیه یا وکیل مدعی مدعی ماند و برايکر شود دعواي او به حالش باقی میاست، بنا بر این اگر وکالت را من مدعی بر حجتش باقی شود.ماهیت دعوي ثابت میعلیه در بینه، حقانیت مدعی است که بر ثبوت وکالت، اقامۀ بینه نماید و با ثبوت وکالت با

إلی فللمحکوم علیه أن یمتنع عن تسلیم ما ثبت علیه بعد الإثبات قبض الحق، عوي وتثبیت حقه علی خصمه لم یکن له): لو وکله فی الد31(مسألۀ

الوکیل.

عدم وکالت وکیل در قبض حق، در صورت اطلاق وکالت به اقامۀ دعوي: ـ 31 مسأله

اثبات دعوي، وکیل حق قبض حق را ندارد وکیل نماید، بعد از ،او را (فقط) در دعوي و ثابت کردن حقش بر خصماگر. او حکم شده، به وکیل خودداري کند. بر هعلیه حق دارد از تسلیم آنچه کپس محکوم

فی لم یکن للوکیل مخاصمته ومرافعته وتثبیت الحق علیه ما لم یکن وکیلا الحق، ): لو وکله فی استیفاء حق له علی غیره فجحده من علیه32(مسألۀ

الخصومۀ.

وکیل موکل را انکار کند و وکیل حق اقامۀ دعوا ،عدم وکالت وکیل در اقامۀ دعوا، در صورتی که مدیون ـ 32 مسألهاش است او را انکار کند، وکیل حق بر عهده دارد وکیل نماید، پس کسی کهاگر او را در استیفاي حقی که او بر دیگري نداشته باشد:

که با او مخاصمه و مرافعه کند و اثبات حق بر علیه او بنماید. مادامی که وکیل در خصومت نباشد حق ندارد

فلو وکله فی البیع أو الشراء وجعل له جعلا، العمل الموکل فیه،بتسلیم و إنما یستحق الجعل فی الأول ): یجوز التوکیل بجعل وبغیره33(مسألۀ

بمجرد إثباته و إن لم استحقه وکله فی المرافعۀ وتثبیت الحق، لو وکذا المطالبۀ به بمجرد إتمام المعاملۀ و إن لم یتسلم الموکل الثمن أو المثمن، فله

یتسلمه الموکل.

عل جایز است.الوکاله) و بدون جعل (حقتوکیل با ج الوکالۀ وکیل:حق ـ 33 مسأله

،در صورت اول )هالوکالحق«عل توکیل با ج(« شود که عمل مورد وکالت را تحویل دهد، پس اگر او را در عل میوقتی مستحق جآن را طلب نماید؛ اگرچه موکل، تمام کردن معامله، علی قرار دهد، وکیل حق دارد به مجردیا خرید وکیل نماید و برایش ج فروش

ن یا مثمن را تحویل نگرفته باشد.ثم همچنین اگر او را آن حق را نگرفته شود؛ اگرچه موکلعل میدر مرافعه و تثبیت حق وکیل نماید، به مجرد اثبات آن، مستحق ج

باشد.

Page 15: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۱٥

مطالبۀ وارثه إلاأن تشملها الوکالۀ. یکن له لم شخص فمات قبل الأداء،): لو وکله فی قبض دینه من 34(مسألۀ

عدم مطالبۀ دین از وراث متوفاي مدیون، مگر در صورت تصریح: ـ 34 مسأله

مگر این که اداي آن بمیرد حق ندارد از ورثۀ او مطالبه نماید، اگر او را در گرفتن طلبش از شخصی وکیل نماید، پس آن شخص قبل از وکالت شامل آن باشد.

زید وکیل صار فأخذها، -موکلهأي -هذه الدراهم واقض بها دین فلان خذ زید: فقال ): لو وکله فی استیفاء دینه من زید فجاء إلیه للمطالبۀ،35(مسألۀ

أن یقبض نفسه بعد أخذه من المدیون بعنوان الوکالۀ لیوللوک الدین، الدراهم باقیۀ علی ملک زید ما لم یقبضها صاحب وکانت فی قضاء دینه،

یتحقق القبض من ولم فلزید استردادها ما دامت فی ید الوکیل؛ یکون توکیل المدیون بنحو لا یشمل قبض الوکیل، إلاأن الدائن فی الاستیفاء، عن

فأخذها کان قابضا للموکل وبرئت ذمۀ زید، تطالبنی به لفلان، عن الدین الذي خذها قال: ولو تلفت عنده بقی الدین بحاله، ولو مما ذکر، الدائن بنحو

الاسترداد. له سیول

و زید به او زید برود اگر او را وکالت دهد که طلبش را از زید بگیرد، پس جهت مطالبۀ آن نزدوکالت در قبض طلب: ـ 35 مسألهشود ها را بگیرد، وکیل زید در اداي دین او میپس او هم درهم »ها را بگیر و دین فلانی را ـ یعنی موکل او را ـ بدهاین درهم«بگوید:

یفاي حق از طرف است ها را قبض نکرده باشد در ملک زید باقی است و وکیل حق دارد به عنوان وکالت دردرهم و مادامی که طلبکار این طلبکار، آنها را بعد از گرفتن از مدیون (زید)، خودش قبض نماید،

دست وکیل است مگر این که وکالت مدیون شامل قبض وکیل نباشد، پس زید حق دارد مادامی که آنها در عدم وکالت قبض طلب:اگر نزد وکیل تلف شدند دین به حال خودش باقی ؛ واسترداد نماید و قبض از طلبکار به نحوي که ذکر شد، تحقق پیدا نکرده آنها را

موکل گرفته است و ذمۀ ، او هم آنها را بگیرد براي»کنی بگیررا عوض از دینی که براي فلانی مطالبه می هااین« اگر بگوید: ؛ واست شود و زید حق استرداد را ندارد.زید بريء می

لا لکن إذا لبس ثوبا أو حمل علی دابۀ کان وکیلا فی بیعهما، کما التعدي، یضمنه إلامع التفریط أو لا الوکیل أمین بالنسبۀ إلی ما فی یده؛): 36(مسألۀ

لا یبعد بل إلی المشتري یبرأ عن ضمانه، مهیوبتسل أن یبیعه، إن کان ضامنا له لو تلف قبل و باع الثوب بعد لبسه صح بیعه؛ فلو بذلک وکالته، تبطل

بنفس البیع. ارتفاع ضمانه

مگر این که تفریط یا باشد و ضامن آن نیست،وکیل نسبت به آنچه که در دستش است، امین می امانی بودن ید وکیل: ـ 36 مسألهشود، پس فروش آنها وکیل بوده ـ لیکن وکالتش با آن باطل نمی درتعدي کند ـ مانند این که لباسی را بپوشد یا چهارپایی را بار کند که

باشد و با ضامن آن می بفروشد، فروش آن صحیح است، اگرچه در صورتی که قبل از فروش آن تلف شود، اگر بعد از پوشیدن، آن را د بیع بعید نیست.ضمان آن با خو شود؛ بلکه برطرف شدنتسلیم آن به مشتري از ضمان بريء می

الحال وکذا إذا وکله فی أن یودعه مع الإشهاد فخالف. لم یضمنه الوکیل إلا ): لو وکله فی إیداع مال فأودعه بلا إشهاد فجحد الودعی،37(مسألۀ

وکله فی قضاء دینه فأداه بلا إشهاد وأنکر الدائن. لو

Page 16: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۱٦

:در برابر وکالت داد موکل مسؤولیت وکیل ـ 37 مسأله

آن را انکار نماید، مستودعآن را ودیعه بگذارد، سپس اگر به او وکالت دهد که مالی را ودیعه بگذارد و او هم بدون گرفتن شاهد عمل نماید.او را وکالت داده باشد که با گرفتن شاهد ودیعه بگذارد و وکیل مخالف آن باشد، مگر این کهوکیل ضامن آن نمی

ادا کند و طلبکار آن را انکار کند. همچنین است حال اگر او را در قضاي دینش وکیل نماید و او هم آن را بدون گرفتن شاهد

وکیلی أنت إن أطلق وقال: و الشراء من غیره أو بما یعم نفسه فلا إشکال، صرح بکون البیع أو فإن ): لو وکله فی بیع سلعۀ أو شراء متاع،38(مسألۀ

هانوج لا؟ أم یشتري له المتاع من نفسه، أو أن یبیع السلعۀ من نفسه، جوزیف فهل یعم نفس الوکیل، تشتري لی المتاع الفلانی، أو أن تبیع هذه السلعۀ، فی

الثانی. وأحوطهما أقواهما الأول، بل قولان،

اگر او را در فروش کالا یا خریدن متاعی وکالت دهد پس اگر تصریح جواز یا عدم جواز وکیل براي معامله با خود: ـ 38 مسألهاگر مطلق بگذارد و بگوید: ؛ واشکالی ندارد فروش یا خرید از دیگري باشد یا به چیزي تصریح نماید که خود او را شامل شود، کند که

شود تا جایز باشد که کالا را آیا خود وکیل را شامل می» فلان متاع را براي من بخري کالا را بفروشی یا تو وکیل من هستی که این« :یا نه؟ دو وجه، بلکه دو قول استخودش بفروشد یا متاع را از خودش براي او بخرد به

است. (جواز وکیل براي معامله با خود) اقواي آنها اول .1

است. (عدم جواز وکیل براي معامله با خود) احوط آنها دوم .2

اختلفا فی دفع المال إلی ولو أو فی تفریط الوکیل فالقول قول الوکیل، اختلفا فی التلف ولو ): لو اختلفا فی التوکیل فالقول قول منکره،39(مسألۀ

إذا اختلف الوصی و الموصی له فی دفع المال الموصی به الحال فیما وکذا بجعل.خصوصا إذا کانت الوکالۀ فالظاهر أن القول قول الموکل، الموکل

لو ،نعم القول قول المنکر فی جمیع ذلک. فإن إلیه، إذا اختلفوا مع المولی علیه بعد زوال الولایۀ علیه فی دفع ماله-الأب و الجد حتی-اءیوالأول إلیه،

القول قول الأولیاء بیمینهم. فالظاهر أن علی ما یتعلق بهم فی زمان ولایتهم، أو علیهم فی الإنفاق علیهم،اختلف الأولیاء مع المولی

آن است. اگر در توکیل اختلاف نمایند قول، قول منکر اختلاف در توکیل: ـ 39 مسأله

قول، قول وکیل است. ختلاف کنندتفریط وکیل ا اگر در تلف یا در اختلاف در تلف یا تفریط:

نمایند ظاهرا قول، قول موکل است؛ خصوصا اگر وکالت در اگر در تحویل مال به موکل اختلاف اختلاف در تحویل مال به موکل:عل باشدمقابل ج.

به » هبموصی«در موردي که در تحویل مال علیه: له یا اختلاف در تحویل مال به مولیاختلاف در تحویل مال به موصیتحویل مال به بعد از زوال ولایت بر او در» علیهمولی«حتی پدر و جد با باشد و در موردي که اولیاء بین او و وصی اختلاف» لهموصی«

علیهم اولیاء با مولی باشد. البته اگرر مینکزیرا در همۀ این موارد، قول، قول م علیه است؛له و مولیظاهرا قول، قول موصی او اختلاف کنند؛اولیاء، اختلاف نمایند، ظاهرا قول، قول اولیاء است؛ البته باید قسم ها است در زمان ولایتدر انفاق بر آنها یا در چیزي که متعلق به آن

بخورند.

Page 17: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۱۷

کتاب قضا

و آله وه تعالی للنبی صلی االله علیه الثابتۀ من قبل الل من المناصب الجلیلۀ، القضاء ومنصب و هو الحکم بین الناس لرفع التنازع بینهم بالشرائط الآتیۀ.

أن القاضی علی شفیر « قد ورد: و عظیم یخفی أن خطره ولا ومن قبلهم للفقیه الجامع للشرائط الآتیۀ. المعصومین علیهم السلام، قبله للأئمۀ ومن سلم،

اتقوا « علیه السلام:وعن أبی عبداالله ،»یا شریح قد جلست مجلسا لا یجلسه إلانبی أو وصی نبی أو شقی« قال: أمیر المؤمنین علیه السلام أنه وعن ،»جهنم

-هدرهمین بغیر ما أنزل الل من حکم فی« روایۀ: یوف ،»أو وصی نبی یلنب بالقضاء العادل فی المسلمین؛ الحکومۀ إنما هی للإمام العالم فإن الحکومۀ،

ه علیه السلام أبی عبدالل وعن ،»إما فی النار و فی الجنۀ، فإما یقضی بین الناس؛ جمرتین من نار حتی لسان القاضی بین« اخري: یوف ،»فقد کفر-عزوجل

ورجل بجور و هو لا یعلم فهو فی النار، قضی ورجل بجور و هو یعلم فهو فی النار، قضی رجل فی النار وواحد فی الجنۀ، ثلاثۀ القضاة أربعۀ:« قال:

کان موقوفا علی الفتوي یلحقه خطر الفتوي أیضا، ولو ».فهو فی الجنۀ بالحق و هو یعلم قضی ورجل و لا یعلم فهو فی النار،بالحق و ه قضی

».وزر من عمل بفتیاه ولحقه ملائکۀ الرحمۀ وملائکۀ العذاب، لعنه ه،من أفتی الناس بغیر علم ولا هدي من الل« السلام:الصحیح قال أبو جعفر علیه ففی

منصب قضاوت از مناصب ؛ وو آن حکم نمودن بین مردم است جهت رفع تنازع بین آنان، با شرایطی که می آیدتعریف قضاوت: و از علیهم السلام طرف او براي ائمۀ معصومین و از صلی االله علیه و آله وسلم خداي متعال، براي پیغمبراي است که از طرف جلیله

آید ثابت است.می طرف آنان براي فقیه جامع شرایطی که شرایطش

قاضی به درستی در پرتگاه جهنم «که: مخفی نماند که قضاوت شأن بزرگی دارد و تحقیقا وارد شده است روایات در باب قضاوت: ».قرار دارد

اي که فقط پیغمبر یا وصی پیغمبر یا شقی در آن اي شریح در جایگاهی نشسته« است که فرمود:علیه السلام از امیرالمؤمنین ».نشیندمی جا امامی است که عالم به قضاوت و در میان مسلمین ياز حکومت بترسید زیرا حکومت فقط برا«است که: علیه السلام از امام صادق

»وصی پیغمبر است عدالت گستر است، براي پیغمبر یا :تحقیقا کافر شده استعزوجل نازل فرموده حکم نماید کسی که در دو درهم به غیر آنچه که خداي«در روایتی است که« :است و یا در دو شعله از آتش است تا این که بین مردم قضاوت کند پس یا در بهشتزبان قاضی بین « در روایت دیگري است که

قسم آنها در آتش و یک قسم در بهشت باشند سهها چهار قسم میقاضی«است که فرمود: علیه السلام از امام صادق». آتش باشد:می

.ش استاین مرد در آتداند، آن که می کند و حالمردي که به ظلم قضاوت می .1 می داند پس این مرد در آتش استن کند و حال آن کهمردي که به ظلم قضاوت می .2 تش استداند پس این مرد در آنمی مردي که به حق قضاوت می کند و حال آن که .3 »داند پس این مرد در بهشت استمی کند و حال آن کهمردي که به حق قضاوت می .4

باشد، پس در حدیث صحیح است که امام هم به آن ملحق می اگر قضاوت بر فتوا توقف داشته باشد، خطر فتوافتوا در قضاوت: می کنند براي مردم به غیر علم و هدایت الهی فتوا دهد، ملائکۀ رحمت و ملائکۀ عذاب او را لعنت کسی که«فرموده: علیه السلام باقر

».کسی که به فتواي او عمل کرده، به او ملحق استو گناه

Page 18: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۱۸

حرم لم یر نفسه مجتهدا عادلا جامعا لشرائط الفتیا و الحکم، فلو أهله، ): یحرم القضاء بین الناس ولو فی الأشیاء الحقیرة إذا لم یکن من1(مسألۀ

فی البلد أو ما یقرب منه مما لا یتعسر الرفع إلیه من به الکفایۀ. قد یتعین إذا لم یکن و أهلهویجب کفایۀ علی تصدیه و إن اعتقد الناس أهلیته، علیه

قضاوت بین مردم ـ ولو در چیزهاي کوچک ـ در صورتی حرام بودن قضاوت براي افرادي که شرایط آن را ندارند: ـ 1مسأله تصدي آن بر او حرام است؛ بیند،مجتهد عادل و جامع شرایط فتوا و حکم نمودن نمیحرام است؛ پس اگر خود را که اهل آن نباشد،

اگرچه مردم اعتقاد به اهلیت او داشته باشند.

طور کفایی واجب است؛ و گاهی وجوب آن بر اهل آن بهواجب کفایی بودن قضاوت براي افرادي که شرایط آن را دارند: .باشد، به اندازة کافی کسی نباشدآن شهر یا در نزدیک آن که بردن مرافعه به آن جا مشکل ن ی است که درشود و آن در صورتمتعین می

المترافعان أو الناس. القضاء علی الفقیه إذا کان من به الکفایۀ ولو اختاره ): لا یتعین2(مسألۀ

اوتقض شرایط همه داراى که کسى انتخاب مترافعین: عدم وجوب قضاوت بر فقیه در صورت وجود دیگران یا ـ 2مسأله عینى واجب او بر اند کرده انتخاب را او مترافعین این که به صرف کنند کفایت را قضا مسئله تا هستند نیز دیگران که جائى در هست

.شودنمى

فیه من الخطر و التهمۀ. لما ترکه مع وجود من به الکفایۀ؛ یوالأول ): یستحب تصدي القضاء لمن یثق بنفسه القیام بوظائفه،3(مسألۀ

در که است جمع خاطر خودش از که کسى براى د:مستحب بودن قضاوت براي فردي که به خود اطمینان دار ـ 3مسأله با که آن است بهتر لکن دهد، قرار معرض در را خود و نماید قیام آن وظایف به است متسحب شودنمى آخرت گرفتارى دچار قضا کار

است. تهمت موضع هم و است خطرناکى کار هم زیرا نکند، اقدام کنندمى کفایت را وظیفه این که کسانى وجود

أخذ بحکمهم حرام إذا کان دینا، وما فلو ترافع إلیهم کان عاصیا، -القضاء من لم یجتمع فیهم شرائطأي-قضاة الجور ): یحرم الترافع إلی4(مسألۀ

لو توقف ذلک علی الحلف وکذا إذا کان فی ترکه حرج علیه، مایس یبعد جوازه، فلا العین إشکال إلاإذا توقف استیفاء حقه علی الترافع إلیهم، یوف

کاذبا جاز.

نیستند ـ قضات جور ـ یعنی کسانی که داراي شرایط قضاوتبردن مرافعه نزد اقامۀ دعوا نزد قاضیان فاقد شرایط: ـ 4مسأله حکم آنان گرفته در صورتی که دین باشد حرام است کار است و آنچه را که بهرد معصیتباگر مرافعه را نزد آنها ب هرکس حرام است؛ پس

مخصوصا اگر در که در این صورت، جواز آن داشته باشد، توقف آنهااستیفاي حقش بر مرافعه نزد و در عین، اشکال است، مگر این که م دروغ باشد جایز است.ساین صورت ـ متوقف بر ق همچنین اگر استیفاي آن ـ در ؛ وترك آن برایش حرج باشد بعید نیست

مع تعینه علیه إذا جوزیو إن کان الأولی الترك مع الغنی، و کان غنیا، ): یجوز لمن لم یتعین علیه القضاء الارتزاق من بیت المال ولو5(مسألۀ

الترك حتی مع فالأحوط الجعل من المتخاصمین أو أحدهما، أما أخذ و و إن کان الأقوي جوازه. کونه غنیا لا یخلو من إشکال؛ ومع محتاجا، کان

الأجر علی بعض المقدمات.ولو کان محتاجا یأخذ الجعل أو عدم التعین علیه،

Page 19: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۱۹

چند هر ندک ارتزاق المالبیت از است جایز شودمى قضا امر متصدى کفایى به طور که کسىالمال: ارتزاق قاضی از بیت ـ 5مسأله در است ینىع واجب او بر قضا امر در تصدى که کسى اما است، بهتر المالبیت از ارتزاق ترك نیازيبی صورت در البته باشد، نیازبی که

نیست شکالا از خالى المالبیت از ارتزاق جواز بودن غنى و احتیاج نداشتن با و باشد محتاج که کند ارتزاق المالبیت از تواندمی صورتى آن است، جواز اقوى چند هر

بر او، احوط (وجوبی) ترك آن آنها، در صورت عدم تعین یا یکی از دعوا طرف دو گرفتن جعل ازگرفتن جعل از دو طرف دعوا: )قضاوت اصل برابر در نه( عل یا مزد را براي بعضی از مقدمات قضاوت بگیردباید ج اگر محتاج باشد، ؛ واست

الآخذ. توقف التوصل إلی حقه علیها جاز للدافع و إن حرم علی لو ،نعم بالباطل. ): أخذ الرشوة وإعطاؤها حرام إن توصل بها إلی الحکم له6(مسألۀ

علی المرتشی إعادتها جبیو لا یخلو من قوة. بل والأحوط الترك، ،نعم :لیق یجوز الدفع إذا کان محقا ولم یتوقف التوصل إلیه علیها؟ وهل

الهبۀ أو الهدیۀ أو البیع المحاباتی ونحو ذلک. بین أن یکون الرشی بعنوانه أو بعنوان-فی جمیع ذلک-غیر فرق من صاحبها؛ إلی

باطل دهنده بهاگر براي این باشد که به خاطر آن براي رشوه آن گرفتن و قاضى به رشوه دادنپرداخت رشوه به قاضی: ـ 6مسأله باشد.دهنده جایز است، اما براي گیرندة آن حرام می اگر رسیدن به حقش، متوقف بر آن باشد، براي رشوهحکم نماید حرام است، ولی

این در آیا ندهد چه و بدهد رشوه چه کندمى حکم او نفع به هم قاضى که داندمى و باشد بوده دهنده محقرشوه صورتی که در موردي در و نیست قوت از خالى بلکه آن است ترك در احتیاط لکن نیست حرام اندگفته بعضى نه؟ یا است حرام رشوه دادن صورت

گفته نجاای تا که مطالبى همه در و برگرداند صاحبش به را آن است واجب) گیرندهرشوه یعنى( مرتشى بر است حرام آن گرفتن که کند.، فرقی نمیهااینرشوه باشد یا به عنوان هبه یا هدیه یا بیع محاباتی و مانند دادن به عنوانرشوهبین این که شد

نفوذه و إن قلنا يوالأقو کشهادة الولد علی و الده و الخصم علی خصمه. لا یقبل شهادته لشخص أو علیه لا ینفذ حکمه کذلک، من ): قیل:7(مسألۀ

قبول شهادته. بعدم

که خصم نظیر و سرپ نفع به شهادتش که پدر نظیر نیست پذیرفته کسى علیه یا له به شهادتش که کسى اندگفته بعضى ـ 7مسأله فرزندش ربارهد حکمش بود قاضى اگر پدر بنابراین( نیست نافذ وى درباره نیز او قضاوت و حکم نیست پذیرفته خصمش علیه شهادتش

.نیست قبول شهادتش بگوئیم که چند هر است نافذ که آن است اقوى لکن )نیست نافذ

یجوز لهما الرفع إلی حاکم آخر، لا الواقعۀ وحکم علی موازین القضاء، فی فنظر ): لو رفع المتداعیان اختصامهما إلی فقیه جامع للشرائط،8(مسألۀ

بأن الحاکم الأول لم ادعی أحد الخصمین: لو ،نعم الجواز. فالمتجه عدمبل لو تراضی الخصمان علی ذلک للحاکم الثانی النظر فیه ونقضه، سیول

ثبت عدم صلوحه للقضاء فإذا الثانی النظر فیها، کانت مسموعۀ یجوز للحاکم-کأن ادعی عدم اجتهاده أو عدالته حال القضاء- یکن جامعا للشرائط

لو تنبه الأول یرجع بمجرده لظهور غفلته. ثیبح لضروري الفقه؛ لو کان مخالفا یجوز النقض کما نقض حکمه،

ادعی خطأه فی اجتهاده. تسمع دعوي المدعی ولو ولا و أما النقض فیما یکون نظریا اجتهادیا فلا یجوز،

ندک نظر نزاع، مورد واقعه در او و ببرند الشرایطجامع فقیهى نزد را خود مخاصمه دعوا طرف نفر دو اگر اصل وحدت قاضی: ـ 8مسأله

Page 20: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۲۰

براى شرعا ندببر که هم فرضى به و ببرند دیگر حاکمى نزد را واقعه آن توانندنمى نفر دو آن دیگر کند صادر حکمى قضا موارین طبق و جایز باز دباشن راضى کار این به طرف دو هر اگر حتى بلکه نماید، نقض را اول حاکم حکم و کند نظر واقعه آن در نیست جایز دوم قاضى نیست.

مجتهد مثلا نبوده، حکم شرائط جامع اول حاکم که کند ادعا دعوا طرف دو از یکى اگر بله نقض حکم در صورت مخالفت با فقه: ظرن واقعه این در است جایز دوم حاکم براى وقت آن و است مسموع ادعایش این نبود، عادل کردمى را حکم این روزي که در یا نیست

دوم اکمح براى همچنان که کند، نقض را او حکم است جایز نبود؛ عادل یا مجتهد اولى حاکم که شد ثابت برایش صورتی که در و کند بشود ودخ اشتباه متوجه اول حاکم خود اگر به طوري که باشد بوده فقه ضرورت مخالف صورتی که در است جایز قبلى حاکم حکم نقض

.کندمى نقض را خود حکم خودش

اب او فتواى اختلاف به خاطر دوم حاکم نظر با مخالفتش اول کماح موردي که در اما عدم نقض حکم در صورت اختلاف فتوا: دعوایش رفته خطا اجتهادش در اول حاکم که کند ادعا مدعى اگر و نیست، جایز اول حاکم حکم نقض دومى براى باشد این فتواى

.نیست مسموع

یعتبر أن یکون شاهدین عدلین. علیه أو الشهادة، إلی مترجم لسماع الدعوي أو جواب المدعی ): لو افتقر الحاکم9(مسألۀ

و،ا به علیهمدعی جواب یا مدعى دعواى استماع براى حاکم اگر عادل در صورت احتیاج به مترجم: اعتبار دو شاهد ـ 9مسأله .باشد عادل شاهد دو مترجم باید کند، پیدا احتیاج مترجمشهادت به استماع براى یا

صفات القاضی وما یناسب ذلک یف القول:

یقربه ممن فی البلد أو ما ۀیوالأعلم المولد، وطهارة والذکورة، والاجتهاد المطلق، ،والعدالۀ ،مانیوالإ ،والعقل ،البلوغ ): یشترط فی القاضی:1(مسألۀ

الکتابۀ أما و لوکان نسیانه بحیث سلب منه الاطمئنان فالأقوي عدم جواز قضائه. بل والأحوط أن یکون ضابطا غیر غالب علیه النسیان، علی الأحوط.

من وجه. إن کان عدمه لا یخلو و اعتبار البصر؛ والأحوط ففی اعتبارها نظر.

صفات قاضی و آنچه که مناسب آن است

بودن و طهارت شرایط قاضی عبارتند از: بلوغ و عقل و ایمان و عدالت و اجتهاد مطلق و مردصفات و شرایط قاضی: ـ 1مسأله مت نسبت به کسانی که در شهر یا نزدیکد (حلالولاحوط (وجوبی) آن است که ؛ وآن هستند بنابر احوط (وجوبی) زاده بودن) و اعلمی

اقوي جایز نبودن قضاوت فراموشی غالبا او را نگیرد، بلکه اگر فراموشی او طوري باشد که سلب اطمینان از او بشود، داراي حافظه باشد که اگرچه عدم آن خالی از وجه نیست. نباشد، این است که قاضی نابینا احوط (استحبابی) ؛ واما در اعتبار کتابت نظر است ؛ واو است

علی الاجتهاد أو الأعلمیۀ لا بد والشاهد والبینۀ العادلۀ. للعلم أو الاطمئنان، المفید اعیوالش الصفات المعتبرة فی القاضی بالوجدان،): تثبت 2(مسألۀ

یکون من أهل الخبرة. وأن

:شودمى ثابت طریق چند معتبر است به قاضى صفاتی که درصفات قاضی: طرق ثابت شدن ـ 2مسأله

انسان، خود اطلاع و علم و وجدانبا .1

Page 21: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۲۱

بیاورد، اطمینان حداقل و علم حدي که به شیوع البته شیوع، طریق از .2

شخیصت بتوانند یعنى( باشند خبره اهل باید عادل شاهد دو اعلمیت و اجتهاد صفت دو مورد در البته عادل، شاهد دو شهادت به .3 ).نه یا هست شهر علماى اعلم آیا و نه یا هست مجتهد قاضى که دهند

یکفی الثبوت عند أحدهما. ولا المترافعین، ): لا بد من ثبوت شرائط القضاء فی القاضی عند کل من3(مسألۀ

شرایط قضاوت، در قاضی باید نزد هر یک از دو طرف مرافعه ثابت باشد لزوم ثبوت شرایط قاضی براي طرفین: ـ 3مسأله کند.در نزد یکی از آن دو، کفایت نمی آنهاثبوت و

لارأي غیره ولو کان أعلم. الحکم علی طبق رأیه، بد له من فلا د الآخر،): یشکل للقاضی القضاء بفتوي المجته4(مسألۀ

جز نیست اىچاره دارد، اشکال دیگر مجتهد به فتواى قاضى کردن حکمعدم صدور حکم طبق فتواي مجتهد دیگر: ـ 4مسأله .باشند اعلم او از دیگران که چند هر دیگران راى نه حکم نماید، خود راى طبق این که

وإلا یبعد تقدیم اختیار المدعی لو کان القاضیان متساویین فی العلم، فلا ): لو اختار کل من المدعی و المنکر حاکما لرفع الخصومۀ،5(مسألۀ

فالظاهر فی صورة التساوي الرجوع إلی القرعۀ. ولو کان کل منهما مدعیا من جهۀ ومنکرا من جهۀ اخري، اختیار الأعلم، فالأحوط

انتخاب دیگرى که فردى آن غیر کند انتخاب جهت رفع خصومت را حاکمی منکر و مدعى از یک هر اگر انتخاب قاضی: ـ 5مسأله علم در نکرم موردنظر قاضى با مدعى موردنظر قاضى که است فرضى در این البته است مقدم مدعى انتخاب بگوئیم نیست بعید کرد،

هم ود هر اگر و منکر موردنظر چه و باشد مدعى موردنظر چه کنند انتخاب باید را او است اعلم دیگرى از یکى اگر الا و باشند مساوى اختلاف حل براى قاضى قرعه، به وسیلۀ و کنند مراجعه قرعه به باید باشند منکر و جهتى از باشند مدعى یعنى منکر هم و باشند مدعى

.کنند معین را

معه الحاکم عملیو ویجب علی القاضی إجابته، دعواه وأحضره، تسمع آخر، ): إذا کان لأحد من الرعیۀ دعوي علی القاضی فرفع إلی قاض6(مسألۀ

الآداب الآتیۀ.القضیۀ معاملته مع مدعیه من التساوي فی فی

دعوى و باشد داشته ادعائى قاضى خود علیه آنهاست بر حاکم قاضى که ملت افراد از یکى اگر اقامۀ دعوا علیه قاضی: ـ 6مسأله دعوت است واجب نامبرده قاضى بر و نمایدمى احضار را علیهمدعی قاضى و شنودمى را وى دعوى قاضى آن ببرد دیگر قاضى نزد را خود

مساوي عمل نماید. آید به طورباید در آدابی که می اول حاکم با دوم حاکم و شود حاضر وى محکمه در و نموده اجابت را او

الإحراز، شک فی اجتهاده أو عدالته أو سائر شرائطه لا یجوز إلابعد لو ،نعم یجب. قد بل ): یجوز للحاکم الآخر تنفیذ الحکم الصادر من القاضی،7(مسألۀ

ومع علمه بعدم أهلیته ینقض حکمه. لا یجوز نقض حکمه مع الشک واحتمال صدور حکمه صحیحا، کما

Page 22: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۲۲

البته. شودمى واجب آن تنفیذ اوقات از گاهى بلکه کند تنفیذ را اول حاکم حکم تواندمى دوم حاکمنقض حکم: تنفیذ و ـ 7مسأله از بعد گرم کند، تنفیذ را او از صادره حکم نیست جایز باشد داشته شک او شرایط سایر وجود در یا و اول قاضى عدالت یا اجتهاد در اگر

او حکم است ممکن این که احتمال وجود و شک صورت در همچنان که نموده باشد، طرف بر بررسى و تحقیق با را خود شک آنکه .کندمى نقض را حکمش نداشته حکم براى اهلیت او که کرد پیدا یقین اگر بلکه نماید، نقض را آن نیست جایز باشد بوده صحیح

ابل لا یجوز له الحکم بالبینۀ إذ ه تعالی،وکذا فی حقوق الل حقوق الناس، ): یجوز للقاضی أن یحکم بعلمه من دون بینۀ أو إقرار أو حلف فی8(مسألۀ

للقضاء فی هذه الصورة مع عدم التعین علیه. له عدم التصدي جوزی ،نعم إحلاف من یکون کاذبا فی نظره. أو مخالفۀ لعلمه، کانت

فطر از( سوگند یا اقرار بدون و) مدعى طرف از( بینه بدون است جایز قاضى براىصدور حکم به استناد علم خود: ـ 8مسأله ستناد بینه بود صدور حکم به ا او علم خلاف بر بینه جایی که در بلکه کند، حکم خود به علم نیز االلهحقوق در بلکه الناسحقوق در) منکر مواردى نچنی در است جایز هکبل. دهد سوگند را او نیست زجای است درغگو سوگند صاحب داندمى که جایى در همچنان که نیست، جایز .کند خوددارى مرافعه این قبول از نیست او به منحصر قضاوت اگر

إن لم یتذکر و علی طبقه فعلا إذا تذکر حکمه و إن لم یتذکر مستنده أن یحکم بها جوزی ): لو ترافعا إلیه فی واقعۀ قد حکم فیها سابقا،9(مسألۀ

تبدل رأیه فعلا مع رأي سابقه الذي حکم ولو القطع أو الاطمئنان به. وکذا لو رأي خطه وخاتمه وحصل منهما فقامت البینۀ علیه جاز له الحکم، الحکم

علیه نقضه. جبیف إجماع قطعی، یکون حکمه مخالفا لحکم ضروري أو بأن تنفیذ حکمه إلامع العلم بخلافه؛ جاز به،

حکم واقعه آن درباره او و بودند آورده او (قاضی) نزد قبلا و نفر دو بین که را اىواقعه اگرصدور حکم طبق حکم قبلی: ـ 9مسأله دلیل هک چند هر کند حکم آن مثل دوباره باشد مانده یادش به اشقبلى حکم صورتی که در است جایز آورند او نزد دوباره بود کرده هم

باشد. نمانده یادش به اشقبلى حکم مستند و

طبق است جایز دوش بینه اقامه دوباره و بود کرده حکمى چه اول بار که نیاید یادش به اگر اما صدور حکم به استناد بینۀ جدید: نماید. حکم آن

و مهر و خطدست اگر تجدیدنظر قاضی نسبت به رأي صادره در صورت مخالفت با حکم ضروري یا اجماع قطعی: رأى اگر و دکن حکم آن مطابق تواندمى اشقبلى حکم به کند پیدا اطمینان حداقل یا و یقین مهر و خطدست آن از و ببیند را خود امضاء

یقین آنکه رمگ کند تنفیذ را خود قبلى حکم همان مجددا است جایز باشد شده قبلى غیر نظر نظرى داراى و باشد برگشته باره این در او اجبو این صورت در که بوده قطعى اجماعى یا و ضرورى حکمى با مخالف زیرا ،بوده خطا اشقبلى حکم اینکه به باشد کرده حاصل

.نماید نقض را قبلى حکم است

ولا یجوز له الحکم فی الواقعۀ مع عدم العلم بموافقته لرأیه، عن مستنده، ): یجوز للحاکم تنفیذ حکم من له أهلیۀ القضاء من غیر الفحص10(مسألۀ

إن کان قد یؤثر فی إجراء الحکم کالتنفیذ فإنه أیضا و الواقعۀ. أنه لا أثر لحکمه بعد حکم القاضی الأول بحسب الظاهر الحکم مع العلم به؟ له وهل

أن لا بشرط بین کونه باقیا علی الأهلیۀ أم لا؛ ولا میتا، فرق فی جواز التنفیذ بین کونه حیا أو ولا الواقعۀ و إن یؤثر فی الإجراء أحیانا. غیر مؤثر فی

الغیر بأ نه أهل فعلا. لإغراء یکون إمضاؤه موجبا

Page 23: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۲۳

لیتاه او و کرده صادر دیگرى که را حکمى است جایز حاکم براى تنفیذ حکم صادره از جانب قاضی داراي اهلیت: ـ 10مسأله کند. نماید، تنفیذ جستجو را او حکم دلیل اینکه بدون داشته را قضاوت براى

موافق وا حکم آیا داندنمى این که با او حکم به کند حکم خودش تواندنمىعدم تأثیر حکم حاکم دوم بعد از حکم قاضی اول: اضیق حکم از بعد که است آن ظاهر خیر؟ یا کند حکم تواندمى آیا چطور؟ است موافق که آورد دسته ب اگر حال نه، یا هست وى ىرأ با

اکمح حکم حاکمى که این مثل( موثر موارد مانند است موثر گاهى اجراء نظر از که چند هرنباشد واقعه حسب به او حکم براي اثري اول، ).است یافته ترىمحکم پشتوانه چون شودمى اجراء در موثر موارد بسیارى در کند تنفیذ را دیگر

زنده لاو حاکم که این بین تنفیذ جواز در :پس از صدور حکمتنفیذ حکم حاکم در صورت فوت یا از دست دادن اهلیت شرطىه ب باشد، شده دیوانه یا فاسق اینکه مثل نیست؛ فرقى ،باشد داده دست از را آن یا و باشد باقیمانده حکم اهلیت بر و باشد مرده یا و

بشود یزىچ چنین باعث اگر که داراست را حکم اهلیت هنوز قبلى حاکم کنند خیال مردم نشود باعث دوم حاکم تنفیذ اخیر فرض در که .نیست زجای او حکم تنفیذ

یجب بل و إن علم بکونه موافقا للقواعد، مجتهد أو غیر عادل ونحو ذلک؛ کان غیر سواء ): لا یجوز إمضاء الحکم الصادر من غیر الأهل؛11(مسألۀ

مع الرفع إلیه أو مطلقا. نقضه

شامضائ و تنفیذ شده صادر اهلش غیر از که حکمى نقض حکم صادره از جانب شخص فاقد شرایط قضاوت: ـ 11مسأله انفاذش هاتن نه بلکه باشد، بوده قواعد با موافق کرده صادر او که حکمى چند هر عادل، غیر یا باشد مجتهد غیر که این چه نیست جایز ادرص حکمى اهل غیر که شود مطلع دور از بلکه( نیاورند چه و بیاورند وى نزد را مرافعه اینکه چه است واجب هم آن نقض نیست جایز ).کند نقض را آن باید کرده

جوازه یوف ذلک. ونحو التواتر، أو إما بنحو المشافهۀ، الحکم منه؛ ): إنما یجوز إمضاء حکم القاضی الأول للثانی إذا علم بصدور12(مسألۀ

لو قامت علی أنه حکم بذلک فالظاهر جوازه. ،نعم ذلک. قیام البینۀ علی ولا یکفی مشاهدة خطه وإمضائه، ولا المحکوم علیه إشکال. بإقرار

که کند امضاء را اول حاکم حکم است جایز دوم حاکم براى زمانى تنهاامضاء حکم حاکم اول توسط حاکم دوم: ـ 12مسأله امثال و باشد آورده یقین او براى متواتر خیر یا و باشد شنیده حاکم خود از شفاها اینکه مثل بوده او خود ناحیه از حکم باشد داشته یقین اینها.

موارد عدم جواز امضاء حکم:

.است اشکال محل نه؟ یا است زجای علیهمحکوم اقرار به (حکم) آن امضاء آیا .1 .کندنمی مشاهدة خط و امضاي او و قیام بینه بر آن کفایت .2 نیست زجای آن امضاء موارد این این در.

.است زجای امضائش الظاهرعلى کرده حکم معنا این به اول حاکم اینکه بر شود قائم بینه اگر بله •

Page 24: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۲٤

وظائف القاضی یف القول:

و هی امور:

وسائر السلام و الرد و الإجلاس و النظر و الکلام و الإنصات وطلاقۀ الوجه فی-و إن تفاوتا فی الشرف و الضعۀ-یجب التسویۀ بین الخصوم الأول:

أما إذا کان أحدهما غیر مسلم یجوز و إذا کانا مسلمین. هذا أما التسویۀ فی المیل بالقلب فلا یجب. ؛ وفی الحکم والعدل وأنواع الإکرام، الآداب

أما العدل فی الحکم فیجب علی أي حال. و خصمه. تکریم المسلم زائدا علی

فیلقنه أن یدعی جزما حتی تسمع دعواه، یدعی بنحو الاحتمال، کأن خصمه؛ یجوز للقاضی أن یلقن أحد الخصمین شیئا یستظهر به علی لا الثانی:

جاز کما إذا لم یعلم أن الحق معه وإلا جاز، هذا الاحتجاج وطریق الغلبۀ. وکذا لا یجوز أن یعلمه کیفیۀ یدعی أداء الأمانۀ أو الدین فیلقنه الإنکار. أو

جهله فالأحوط الترك. ومع مع علمه بعدمها، یجوز ولا أما غیر القاضی فیجوز له ذلک مع علمه بصحۀ دعواه، و الحکم بعلمه. له

من غیر فرق بین الشریف و الوضیع و رضی المتقدم تأخیره؛ إلاإذا فالأول، لو ورد الخصوم مترتبین بدأ الحاکم فی سماع الدعوي بالأول الثالث:

یقرع بینهم مع التشاح. یکن طریق لإثباته، ولم أو لم یعلم کیفیۀ ورودهم، و إن وردوا معا، والانثی، الذکر

رضا إلامع ثم یستأنف هو دعواه، دعوي صاحبه وتنتهی الحکومۀ،عن یسمعها حتی یجیب لم لو قطع المدعی علیه دعوي المدعی بدعوي، الرابع:

الأول بالتقدیم. المدعی

ولو اتفق مسافر وحاضر فهما سواء ما لم الذي علی یمین صاحبه. ابتدرا معا یسمع من ولو إذا بدر أحد الخصمین بالدعوي فهو أولی، الخامس:

وفیه تردد. دفعا للضرر. قدمیف أحدهما بالتأخیر، یستضر

وظایف قاضی

وظایف قاضی چند امر است:

برخود مساوي میان طرفین دعوي: اول:

باشند: مختلف جاه و آبرو حیث از که چند هر نماید برخورد مساوى به طور خصومت اطراف بین است بر قاضی واجب

بگوید سلام جواب یا و کند سلام جور یک به آنها همه به • کند نظر آنها همه به یکسان بطور و بنشاند ردیف یک در را همه • نماید، برخورد چهره یک با و بگوید سخن اندازه یک به همه با • بکند را عدالت رعایت کردن حکم در و آورد بجا یکسان را احترامات و آداب سایر همچنین • نیست واجب باشد داشته تمایل یکسان به طور هم دل در اینکه اما. بیشتر ار مسلمان است جایز مسلمان است غیر آنها از یکى اگر اما و باشند مسلمان دو هر نزاع طرفین که است زمانى در این البته

رکاف دیگرى و مسلمان یکى یا و کافر چه و باشند مسلمان چه است واجب حال هر در حکم در عدالت اما و کند احترام خصمش از .باشد

عدم کمک یا تلقین به یکی از طرفین دعوي: دوم:

مدعى اینکه مثل؛ به وسیلۀ آن بر خصمش کمک بگیرد به نحوي که نکند کمک گفتنش سخن در را نزاع طرف دو از یکى قاضى ادعا او یا و شود مسموع دعوایت که کنى ادعا جزم طوره ب باید که بفهماند وى به او کرده بیان احتمال صورته ب را خود ادعاى

Page 25: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۲٥

بدهى و امانت منکر کلىه ب باید تو) است بدهکارى به اقرار این( بگوید قاضى امداده را طلبش یا و مرد این امانت من که کندمى .باشى

است جائى در این البته آید، غالب خود خصم بر که بزند حرف چگونه کند تلقین دعوا طرف دو از یکى به نیست زجای قاضى براى ودخ علمه ب است زجای که طور همان است، زجایاست) او با حق بداند قاضى که جایی (در گرنه و است او با حق نداند قاضى که

.است قاضى مخصوص حکم این البته کند، حکم نیست ایزج گویدمى باطل که دارد علم اگر اما و کند تلقین را او تواندمى است صحیح مدعى دعواى بداند که صورتی در قاضى غیر

احوط (وجوبی) ترك آن است. او دعواى بطلان از نه و صحت از نه ندارد اطلاعى هیچ که صورتی در و کند تلقین را او

ترتیب استماع دعوي: سوم:

به ىراض او آنکه مگر شده وارد اول که شنودمى را کس آن سخن ابتدا حاکم شد وارد دیگرى از بعد یکى نزاع اطراف یا طرفین اگر .بدهد دیگرىه ب را نوبتش و شود تاخر قاضى ىول بوده دیگرى از پس کسى اگر یا و آمدند هم با همه اگر و نیست مرد و زن و وضیع و شریف بین فرقى نوبت رعایت در

اندازد.بین آنان قرعه میقاضی )در صورت اختلاف آنها( ندارد قدمم اثبات براى هم طریقى و بوده جلوتر کدام داندنمى

از پاسخ به مدعی و طرح دعوي: علیه قبلعدم استماع دعواي مدعی چهارم:

نخست هعلیمدعى آنکه تا به او گوش دهد نباید قاضى کند، قطع را او سخن علیهمدعى کندمى بیان را خود دعواى مدعى که حالى در اگر ضایتر کرد قطع را مدعى سخن منکر وقتى آنکه مگر کند مطرح را خود دعواى علیهمدعى آنگاه شود، تمام حکم و بگوید را مدعى جواب .باشد دعوى طرح آغازگر او اینکه به بدهد

تقدم و تأخر استماع دعوي: پنجم:

است استماع به سزاوارتر او نمود دعوى طرح به مبادرت نزاع طرف از یکى و) قاضى دستور بدون( شوند وارد هم با دو هر اگر است گرفته قرارطرفش راست دست در که ودشن مى را کسى آن سخن کردند آغاز سخن هم با دو هر اگر از ود هر ندارد او حاله ب ضررى او تاخیر و ندارد عجله دو آن از یکى اگر درآیند محکمه به حاضرى و مسافر که بیافتد اتفاق اگر

.است دیردت و در آن شودمى او متوجه ضرر نکندشروع به دعوي اگر که کندمى ابتدا کسى گرنه و مساویند زدن حرف استحقاق نظر

فی شروط سماع الدعوي القول:

و قد عرف بتعاریف ولیس للشارع الأقدس اصطلاح خاص فیهما. ولیعلم أن تشخیص المدعی و المنکر عرفی کسائر الموضوعات العرفیۀ،

من یکون فی مقام إثبات أمر علی أو یدعی خلاف الأصل، أو إنه من لو ترك ترك، :کقولهم بتشخیص المورد،والتعاریف جلها مربوطۀ متقاربۀ،

و قد یکون من قبیل التداعی بحسب المصب. ومصبها، قد یختلف المدعی و المنکر عرفا بحسب طرح الدعوي و الإیکال إلی العرف. یوالأول غیره.

دعوي: شرایط استماع

باشد و شارع اقدس، اصطلاح خاصی در آن دو ندارد می مانند سایر موضوعات عرفیه، عرفی» منکر«و » مدعی«باید دانست که تشخیص مدعی کسی است که « شده و تمام این تعاریف مربوط به تشخیص مورد است، مانند قول فقها که:تعریف هاي نزدیک به هم،و با تعریف

Page 26: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۲٦

؛ »کسی است که در مقام اثبات امري بر علیه دیگري است«یا » کندمی کسی است که خلاف اصل را ادعا«یا ». شودرها کند رها میاگر نظر از گاهى و شودمى مختلف آن مورد و دعوى طرح نظر از منکر و مدعى شودمى گاه چونکه موکول به عرف شود. بهتر آن است و

.گیردمى خوده ب) منکرند هم و مدعى هم طرف دو هر( طرفین ىادعو صورت دعوى، مورد

بالمدعی به: وبعضها وبعضها بالمدعی علیه، بالدعوي، وبعضها بالمدعی، مربوط بعضها ): یشترط فی سماع دعوي المدعی امور:1(مسألۀ

عضىب و علیهمدعى به بعضى و دعوى به بعضى و مدعى به آنها از بعضى که است شرط چیز چند مدعى دعوى شنیدن در ـ 1مسأله است: دعوى مربوط مورد به

فأحضر وإلا ظلامته إلی القاضی فإن کان له ولی أحضره لطرح الدعوي، لو رفع الطفل الممیز نعم، تسمع من الطفل ولو کان مراهقا. فلا البلوغ، الأول:

رد الحلف فلا أثر لحلف الصغیر. ولو المنکر لو لم تکن بینۀ. تکفل بنفسه وأحلف أو وکل وکیلا فی الدعوي، أو نصب قیما له، أو علیه ولایۀ، المدعی

الولی صحۀ دعواه جاز لهما الحلف. ولو علم الوکیل أو

:البته اگر بچۀ ممیز تظلمش را نزد قاضی ببرددعوي مسموع نیست، ،بلوغ است؛ پس از بچه ولو این که نزدیک بلوغش باشد اول:

طفل صورتی که در کند.مى احضار دعوى طرح براى را او ولى حاکم دارد ولی (ولی) کند.مى احضار دارد صغار امور بر قاضى خود که ولایتى با را علیهمدعى ندارد اگر کند.مى نصب طفل آن براى قیمى یا گیرد.مى دعوى طرح در وکیلى خود براى یا به را آن و دنش سوگند اداء به حاضر منکر اگر و دهدمى سوگند را منکر ندارد اىبینه طفل اگر و شده طفل امر متکفل قاضى خود یا

گویدمى درست فلط که دانندمى ولى یا و وکیل اگر و نیست معتبر صغیر سوگند زیرا ندارد خاصیتى دیگر سوگند آن برگردانید مدعى .کنند اداء را ردشده سوگند طفل جاى به توانندمى

تسمع من المجنون ولو کان أدواریا إذا رفع حال جنونه. فلا العقل، الثانی:

باشد.مرافعه را نزد قاضی ببرد، مسموع نمی عقل است؛ پس از دیوانه ولو این که ادواري باشد در صورتی که در حال دیوانگی دوم:

الحجر فتسمع دعواه مطلقا. و أما السفیه قبل عدم الحجر لسفه إذا استلزم منها التصرف المالی. الثالث:

هب مربوط ادعایش که شودن مسموع او ادعاى اینکه از شودمى مانع زمانى حجر این البتهمحجور نبودن به جهت سفاهت است، سوم: در چه و مالى امور در چه است دعوایش مسموع شود صادر حاکم توسط او حجر حکم آنکه از قبل سفیه همین اما و باشد مالى امور

غیرمالى.

کان أو بد فیه من نحو تعلق به کالولایۀ و الوکالۀ، فلا الآخر لم تسمع. ادعی بدین شخص أجنبی علی فلو أن لا یکون أجنبیا عن الدعوي، الرابع:

Page 27: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۲۷

متعلق حق له. المورد

دیگرى کنند اادع یکى نفع به ثالثى شخص ،نفر دو بیندعواي در اگر پس؛ نباشد اجنبى کند مى که دعوائى به نسبت مدعى چهارم: خودش یا و کندب ادعائى او نفع به تا باشد داشه شخص آن به نسبت وکالت یا ولایت نظیر ارتباطى باید مدعى نیست؛ بنابراین مسموع

).باشد او اجاره در اینکه مانند( باشد او حق متعلق دعوى مورد مال اینکه مثل باشد نفعذى

ومن هذا الباب ما لو ادعی الوقف علیه متحرکۀ وأنکرها الآخر لم تسمع. ادعی أن الأرض فلو أن یکون للدعوي أثر لو حکم علی طبقها، الخامس:

ادعی أنه باع ربویا وأنکر الآخر کمن بطلانه علی فرض الوقوع، الاختلاف فی البیع وعدمه مع التسالم علی أو عدم القبض،الهبۀ مع التسالم علی أو

أصل الوقوع.

بعد ثبوته بالبینۀ لا لأنه لم تسمع؛ لی إلاهذه الدعوي، سیول بستانی، ادعی أن هذا العنب الذي عند فلان من أو ومن ذلک ما لو ادعی أمرا محالا،

بعد الثبوت لا یحکم فإنه ادعی أن هذا الخنزیر أو الخمر لی، لو کما هذا الباب لو ادعی ما لا یصح تملکه، ومن من الغیر لعدم ثبوت کونه له. یؤخذ

علی واحد من أهل هذا البلد دینا. ادعی أن لی کمن ،علی غیر محصور يالدعو ذلک، ومن یکون له الأولویۀ فیه. برده إلیه إلافیما

آن منکر رىدیگ و است حرکت در زمین که کند ادعا شخصى اگر اینکه اگر بر طبق دعوا حکم شود اثري داشته باشد؛ بنابراین پنجم:ه کرده هب من به را آن مالک یا و شده وقف من بر ملک فلان کند ادعا کسى اینکه قسم همین از و نیست مسموع دعوائى چنین شود دهش واقع اى هبه یا وقف که هم به فرض نتیجه در( نشده، واقع اقباضى و قبض باشد بوده چه هر که دارد قبول حال عین در و است بگوید کىی بیع در کنند اختلاف هم با نفر دو یا ؛ و)ندارد اثرى آن مدعى در عاىاد و است باطل نگرفته صورت قبض این که بخاطر باشد

من به را آن ربائى بیع به بگوید مدعى مثلا شده، واقع باطل بیع که باشد داشته قبول مدعى ام ونفروخته بگوید دیگرى اىفروخته )ندارد اثرى دعوى نیز اینجا در که( امنفروخته اصلا بگوید دیگرى و اىفروخته

من و است من باغ از است فلانى دکان جلو انگوري که سبد کند ادعا یا و کند محال امرى ادعاى مدعى که مواردى است قبیل همین از او به و گیرندنمى دکان صاحب از را انگور بیاورد شاهد دو که فرض به زیرا شود،نمى شنیده دعوائى چنین. ندارم ادعائى این از غیر لکیتم ادعاى مدعى که مواردى است باب همین از نیز ؛ واست من باغ از گفت بلکه است من ملک انگور که نکرد ادعا او زیرا دهندنمى

شرعى قطری با که هم به فرضی زیرا است، من ملک خمر فلان یا خوك فلان بگوید اینکه مثل آیدنمى در ملک تحت که کند چیزى مدعى مواردي که در مگر برگردان مدعى به را آن بگوید دارد دست در را خوك که کسى به تواندنمى حاکم کند اثبات را خود دعواى

نفر یک زا من کند ادعا مثلا باشد داشته غیرمحصور علاج به است ممکن و شود) خمر انگورش آب اینکه مثل( باشد داشته اولویتى حق دارم. طلبى شهر این اهل از

للتردد بین کونه مما تسمع فیه الدعوي ادعی أن لی عنده شیئا؛ کأن المطلق، تسمع دعوي المجهول فلا أن یکون المدعی به معلوما بوجه، السادس:

مدعی فسر ولم یصدقه ال فإن الحکم بثبوتها یطالب المدعی علیه بالتفسیر، فبعد فالظاهر أنه تسمع، »إن لی عنده فرسا أو دابۀ أو ثوبا« أما لو قال: و لا. أم

إن أقر بالتلف ولم ینازعه الطرف فإن و محدودة یقرع علی الأقوي. فإن کان المدعی به بین أشیاء - مثلا – إن لم یفسر لجهالته و يدعوي اخر فهو

ففی الزیادة دعوي اخري مسموعۀ. وإلا القیمۀ، اتفقا فی

Page 28: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۲۸

کسى کهاین مثل نیست، مسموع مطلق مجهول چیز مورد در ادعاء پس باشد، معلوم به نحوي که باشد چیزى ادعا باید مورد باید ششم:از چیزهایی است که ادعا در آن مسموع است یا زیرا بین این که آن چیز دارم چیزى یک شخص این نزد من که کند ادعا قاضى نزد

.نیست، مردد است

هب حکم آنکه از بعد و است مسموع دعوایش ظاهرا دارم اىجامه یا و حیوانى یا اسبى یا شخص این نزد من که کند ادعا مدعى اگر اما :)دیگر چیز یا حیوان یا بوده جامه بگوید یعنى( کند تفسیر را مدعى ادعاى که خواهد مى علیهمدعى از حاکم شد آن ثبوت

شودمى دیگر دعوائى دعوى نکرد تصدیقش مدعى ولى بوده چیز فلان: گفت مثلا اگر کنند.مى معلوم را آن قرعه با اقوى بنابر باشد محدودچیز چند بین ادعا مورد صورتی که در دانمنمى گفت و نکرد تفسیر اگر نکرد: رد را او تلف ادعا هم مدعى شد تلف اما داشت را چیز فلان من نزد او آرى که کرد اقرار علیهمدعى اگر

پردازد.مى مدعى به را مبلغ همان که دارند اتفاق آن قیمت در اگر .1 است. مسموع نیز آن که شودمى طرح دیگر دعوائى زاید مقدار به نسبت باشند داشته اختلاف اگر .2

یکون لو أراد إصدار حکم من فقیه کما تکون علی شخص ینازعه فعلا لم تسمع، ادعی أمرا من دون أن فلو أن یکون للمدعی طرف یدعی علیه، السابع:

کأن حکم بصحۀ -کان حکمه من قبیل الفتوي فإن الحاکم بعد سماعها؛ حکم ولو هذه الدعوي غیر مسموعۀ. فإن المحتملۀ،قاطعا للدعوي

ذافه هما،کان من قبیل أن لفلان علی فلان دینا بعد عدم النزاع بین إن و فلا أثر له فی قطع المنازعۀ لو فرض وقوعها.-البیع الکذائی أو الکذائی، الوقف

ذلک الحاکم من قبیل أحد کونیو قاض آخر یسمع دعواه، رفع الأمر إلی فإن بل من قبیل الشهادة، یترتب علیه الفصل وحرمۀ النقض، لیس حکما

الحکم علی طبق علمه. له الأمر إلیه وبقی علی علمه بالواقعۀ، رفع ولو الشهود،

طرح اشدب او ادعاى منکر فعلا کسى و باشد کسى علیه آنکه بدون کند چیزى ادعاى اگر پس باشد داشته طرف دعوى اینکه هفتم: شنیدن از بعد را حکمى اینکه به کند وادار را حاکم بخواهد شخصى که دارد فرض جائى در این و نیست مسموع دعوائى چنین دعوي کند

.نیست استماع قابل دعوائى چنین بیاید پیش بعدها است ممکن که باشد نزاعى قاطع حکم این تا کند صادر او دعواى

باشد: است ممکن جور دو حکمش کند حکم مدعى دعواى شنیدن از بعد حاکم اگر • چیزى چنین است حصحی بگیرد صورت بیع نوع فلان یا و وقف قسم فلان اگر بگوید اینکه مثل باشد فتوا به صورت اینکه یکى .1

ندارد. است آن وقوع صورت در منازعه رفع همانا که را حکم خاصیت قبیل از حقیقت در این است طلبکار را مبلغ فلان کس فلان از فلانى بگوید باشد خواسته و باشد تایید قبیل از اگر اینکه دیگر .2

.باشد نمى است حرام آن نقض و است خصومت فصل اثرش که حکمى و است شهادت بدهد: فایده جا دو در است ممکن شهادت این •

سیدگىر شدعوای به او تا نموده مراجعه دیگر حاکمى به مدعى و شود نزاع دیگر شخصى و مدعى همین بین روزى اینکه یکى .1 شود.مى مدعى براى شاهد یک منزله به اولى حاکم حکم روز آن در کند

تا ندک مراجعه اولى حاکم به همین خودش خصم با مدعى و بیافتند اتفاق بود محتمل که نزاعى همان روزى اینکه دیگر یکى .۲ چندى هک باشد بیادش یعنى باشد داشته نگه به خاطر را مدعى واقعه لحظه آن تا حاکم این و نماید خصومت فصل دو آن بین .کند صادر حکم علمش مطابق تواندمى صورت این در که شنید وى از را اىواقعه او و کرد مراجعه وىه ب مدعى همین قبل

Page 29: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۲۹

سماعها مطلقا، یفف و أما لو ادعی ظنا أو احتمالا، الدعوي إذا أوردها جزما لا إشکال فی سماع أنه :لیوالتفص الجزم فی الدعوي فی الجملۀ. الثامن:

ل،فی الأو فتسمع علیه کالسرقۀ وغیره،التفصیل بین ما یتعسر الاطلاع أو فی الأول، بالسماع التفصیل بین موارد التهمۀ وعدمها؛ أو عدمه مطلقا، أو

الأول، فی فتسمع وبین غیره،-شهد به من لا یوثق به أو دفترا فیه ذلک، کما لو وجد الوصی أو الوارث سندا أو-التفصیل بین ما یتعارف الخصومۀ به أو

لو أقر المدعی علیه أو قامت البینۀ فهو نئذیفح الأخیر. الأوجه وجوه، فیهما، فتسمع التفصیل بین موارد التهمۀ وما یتعارف الخصومۀ به وبین غیرهما، أو

ادعی بعده جزما أو عثر علی بینۀ ورجع إلی فلو فتتوقف الدعوي، رد الیمین لا یجوز للمدعی الحلف، ولو حلف المدعی علیه سقطت الدعوي، إن و

تسمع منه. الدعوي

اگر کهاین در نیست اشکالى که است این شرط این تفضیل طرح کند، جزمى و به صورت قطعى را خود ادعاى مدعى اینکه هشتم: است. مسموع دعویش کند مطرح جزم به طور را خود دعوى مدعى

بوده هک نحوي هر به نیست مسموع یا و باشد که نحو هر به است مسموع دعویش هم باز آیا کند مطرح احتمالى یا و مظنه طوره ب اگر باشد؟

بگوئیم: و شویم قائل تفصیل موارد بین اینکه • است مسموع تهمت مورد در. نیست. مسموع موارد اینگونه غیر در

:که دهیم تفصیل این یا • است. مسموع هم احتمالى دعواى غیره و سرقت نظیر است دشوار آن بر اطلاع که است مواردى اگر نیست مسموع موارد گونه این غیر در.

:که تفصیل این یا • میت از دفترى یا سندى او وارث یا و میت وصى اینکه مثل باشد مسموع احتمالى دعواى است متعارف آن در خصومت آنچه در

کس لانف از مبلغ فلان میت که دهد شهادت موثقى غیر شخص یا و دارم طلب فلانى از مبلغ فلان نوشته آن در که کند پیدا است. داشته طلب

نباشد مسموع نیست متعارف آن در خصومت که آنچه در. :که تفصیل این یا •

باشد مسموع متعارف هاىخصومت و تهمت موارد در. نباشد. آن غیر در

:آن بنابر و است اخیر وجه همین تروجیه همه از که است وجوهى

است روشن حکم کند بینه اقامه مدعى یا و کند اقرار علیهمدعى اگر. شود.مى ساقط دعوى نیستم بدهکار من که خورد سوگند علیهمدعى و نبود بینه و اقرار از یک هیچ اگر نتیجه در تاس احتمالى و نیست جزمى ادعایش که این براى بخورد سوگند یشادعو طبق تواندنمى او رد کند مدعى به را سوگند اگر

ماند.مى متوقف یشادعو است مسموع یشادعو و کندمى دعوى طرح مجددا نمود برخورد شاهدى به یا و کند ادعا جزم طوره ب توانست بعدها اگر.

Page 30: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۳۰

خلوها عن لعدم والظاهر سماعها؛ المحصورین لم تسمع علی قول، ادعی علی أحد الشخصین أو الأشخاص فلو تعیین المدعی علیه، التاسع:

بعد فثبت فحکم الحاکم بأن الدین علی أحدهما،-مثلا-مدیونا لو اقیمت البینۀ علی کون أحدهما بل المخاصمۀ،لإمکان إقرار أحدهما لدي الفائدة؛

علما أو علم أحدهما باشتغال ذمۀ أحدهما فلا تأثیر بین ما فرقیف لا یبعد بعد الحکم الرجوع إلی القرعۀ، بل یحکم بمدیونیۀ الآخر، براءة أحدهما،

فیقال بالاقتراع. لفصل الخصومۀ، وبین حکم الحاکم فیه،

نیست سموعم قولی بنابر یشادعو ،دارم طلب) محصور( نفر چند یا و دو این از یکى از من بگوید اگر تعیین مدعی علیه است؛ پس نهم: اقرار رنف چند یا و دو آن از یکى مخاصمه هنگام است ممکن زیرا نیست، فایده از خالى این دعوي چون .است مسموع الظاهرعلی لکن و

.)پرداختم لکن بودم بدهکار من مثلا( کند

پس و هستید مدیون نفر دو شما از یکى اینکه به کند حکم هم کماح و است مدیون آنها از یکى مثلا اینکه بر شود بینه اقامه اگر بلکه دیونم دیگرى آن اینکه به شودمى حکم قهرا نیست بدهکار و است الذمهبرى شخص فلان نفر دو آن از که این شود ثابت چندى از

،است

این بین ستا فرق پس کنند، رجوع قرعه به او تعیین براى است مدیون دو آن از یکى که این به شد حکم که همین نیست بعید بلکه :که

.است الذمهمشغول رفیقش یا و او خود یا اینکه به باشد داشته علم دو آن از یکى یا و دو آن .1 .است الذمهمشغول دو آن از یکى اینکه به کند حکم حاکم که جائی بین و .2 ندارد خود بودن الذمهمشغول به علم کدام هیچ اول صورت در. شود مى رجوع قرعه به حاکم حکم خاطره ب دوم صورت در.

کان المدعی به عینا أو دینا سواء الدعوي بنحو الإطلاق من غیر ذکر السبب؛ فتکفی ): لا یشترط فی سماع الدعوي ذکر سبب استحقاقه،2(مسألۀ

هو قاتلا أو مع الشرکۀ. کان أو تسبیب، بمباشرة خطأ، دعوي القتل اشترط بعض لزوم بیان أنه عن عمد أو یف ،نعم عقدا من العقود. أو

در شنیدن دعوي ذکر سبب استحقاق مدعی، شرط نیست؛ پس ادعا به عدم شرط ذکر سبب استحقاق مدعی: ـ 2مسأله البته در دعواي قتل بعضی شرط ، عین باشد یا دین یا عقدي از عقود.مورد دعويکند؛ خواه مطلق بدون ذکر سبب کفایت می طور

تهداش جرم شریک یا بوده تنها قاتلروي خطا، به مباشرت بوده یا به تسبیب، بوده یا ازاند که لازم است بیان شود که از روي عمد کرده است.

ولا یجوز إبرازها بنحو الجزم لیقبل بنحو ما یکون من الظن أو الاحتمال، بد أن یبرزها لا ): لو لم یکن جازما فأراد الدعوي علی الغیر،3(مسألۀ

عدم السماع من غیر الجازم. بناء علی دعواه؛

خود ادعاى به که کسى نیست مسموع غیرقطعى و غیرجزمى دعواىعدم استماع دعواي غیرجزمی و غیرقطعی: ـ 3مسأله بر من گویدب یعنى بگوید را حقیقت باید بلکه کند بیان جزمى شکل به آن را دعوایش شدن مسموع براى نیست جایز ندارد قطع و جزم .دهممى احتمال یا و دارم مظنه خودم ادعاى این

Page 31: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۳۱

الإثبات علی وجه التردید یقرع بینهما. وبعد بأن لأحدهما علی أحد کذا تسمع،-مثلا-): لو ادعی اثنان4(مسألۀ

ما از نفر کی اینکه به کنند ادعا بیشتر یا نفر دو اگرادعاي دو نفر نسبت به طلب از یک نفر و توسل به قرعه: ـ 4مسأله در کرد مردد به طور آن ثبوت به حکم حاکم آن که از بعد و است مسموع دعوى این دارد طلب شخص فلان از مبلغ فلان نفر چند

.اندازندمى قرعه طلبکار شخص تعیین

- کان من بلد آخر أو سواء کان مسافرا، ادعی علی الغائب من البلد؛ فلو الدعوي، ): لا یشترط فی سماع الدعوي حضور المدعی علیه فی بلد5(مسألۀ

من مال الغائب ویؤدي دینه إذا کان دینا. باعیو علیه ما ادعی إذا کان عینا، ردیو أقام البینۀ حکم القاضی علی الغائب، فإذا تسمع،-قریبا کان أو بعیدا

یجوز الحکم لو کان غائبا وأمکن وهل المدعی ملیا أو کان له کفیل. بأن یکون من تضرر المدعی علیه لو حضر وقضی له؛یدفع إلیه إلامع الأمن ولا

المدعی سماع الدعوي علی الغائب بین أن یدعی المدعی جحود فرق فی ولا تأمل. هیف أو کان فی البلد وتعذر حضوره بدون إعلامه؟ بسهولۀ، إحضاره

علیه وعدمه.

إن الغائب ثم عدم الحکم علی الغائب إلابضم الیمین. والأحوط الحکم. وعدم عدم سماع دعواه، فالظاهر» إنه مقر ولا مخاصمۀ بیننا« لو قال: نعم،

بسماع بینته. منه لو قلنا قبلی حضر وأراد جرح الشهود أو إقامۀ بینۀ معارضۀ، فإذا حجته، علی

.باشدعلیه در شهر دعوي شرط نمیدر شنیدن دعوي، حضور مدعیعلیه: حضور مدعی عدم شرط ـ 5مسأله

مسموع باشد) یا دور شهر نزدیک خواه مسافر باشد یا از شهر دیگر و خواه آن(اگر بر شخص غائب از آن شهر، ادعا کند پس .است نه نمایدشودکند و آنچه که ادعا کرده در صورتی که عین باشد بر او رد میمی قاضی بر غائب حکمپس اگر اقامۀ بی. او به صورتى در البتهگردد، پرداخت می به مدعی شود و دین اوباشد، از مال شخص غائب فروخته می در صورتی که دین

از فیلىک هست دست تهى اگر یا و باشد ثروتمندى شخص مدعى که به این صورت باشد ایمن علیهمدعى تضرر از که دهدمى بگیرد. او

باشد؟ آسان طرف احضار صورتی که در حتى ؟است جایز غیابى حکم صدور آیا • باشد؟ متحذر وى به اعلام بدون او حضور لکن باشد حاضر شهر در و نرفته سفر به اصلا یا و •

حق رمنک من طرف که کند ادعا مدعى اینکه بین نیست فرقى غائب علیه دعوى بودن مسموع در ؛ واست تامل محل مسئله اىمخاصمه او و من بین اصلا و دارد اعتراف من حق این به نیز خودش من طرف بگوید مدعى اگر بله نکند، ادعا یا و است من

کند.نمى حکم حاکم و نیست مسموع دعوایش الظاهرعلى نیست آن ردک یاد هم سوگند اگر بگیرد هم سوگند مدعى از بینه بر علاوه غیابى حکم موارد در که آن است احتیاط به ترنزدیک و

.کند صادر حکم غائب علیه وقت شده رصاد حکمى او علیه که فهمید و شد حاضر زمانی که هر او یعنى است باقى خود حجت بر غائب موارد اینکه دیگر مطلب

ورتىص در این البته کند، اقامه بینه او بینه علیه خودش یا و سازد مخدوش را مدعى شهود مثلا و کند دفاع خود از تواند مى دیگر کند یاد ندسوگ تواندمى تنها منکر و است مدعى مخصوص بینه اقامه بگوئیم اگر اما و( شود پذیرفته منکر از بینه که است .)بود خواهد بسته غائب براى راه این

Page 32: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۳۲

حقوق کان فی جنایۀ ولو ه تعالی مثل الزنا،فلا یجوز الحکم علیه فی حقوق الل جواز الحکم علی الغائب بحقوق الناس،): الظاهر اختصاص 6(مسألۀ

جاز الحکم فی وأخذ المال ورده إلی صاحبه و هو من حقوق الناس، ه،فإن فیها القطع و هو من حقوق الل فی السرقۀ، کما ه،الناس وحقوق الل

ما تقدم. ویؤخذ المال علی أقام المدعی البینۀ حکم الحاکم، فلو ه،الناس دون حقوق الل قحقو

اام و اختصاص دارد الناسحقوق به غائب علیه کردن حکم جواز الظاهرعلىالناس: صدور حکم غیابی در دعاوي حق ـ 6مسأله گرفتن هک سرقت نظیر االله حق هم و باشد الناسحق هم جرمى در اگر و نیست جایز غائب علیه حکم کردن صادر زنا نظیر االله حقوق در

ست،ا زجای کردن حکم آن الناسحق به نسبت تنها است االله حق دزد دست بریدن و الناسحق صاحبش به آن کردن رد و سارق از مال برگرداند او هب را خانه صاحب مال اینکه به کندمى حکم تنها حاکم زده برددست او خانه به متهم که این به کرده بینه اقامه مدعى اگر پس

.کند حکم نیز او دست قطع به تواندنمى و گذشت که بیانی به

عدم التماسه ومع ولا یجوز التأخیر غیر المتعارف. المدعی علیه أحضره، التمس من الحاکم إحضار فإن ): لو تمت الدعوي من المدعی،7(مسألۀ

قرینۀ علی إرادته فالظاهر توقفها إلی أن یطلبه. وعدم

حاضر نماید، حاکم باید او را علیه رااگر دعوي از مدعی تمام شود، پس اگر از حاکم بخواهد که مدعیعلیه: حضور مدعی ـ 7مسأله اي که بر خواست او دلالت کند، ظاهر آن نخواستن مدعی و نبودن قرینهصورت در ؛ واحضار کند و تأخیر غیرمتعارف آن جایز نیست

شود تا مدعی، احضار او را مطالبه نماید.دعوي متوقف می است که

فی جواب المدعی علیه فصل:

یقول: أو ینکر، أو یقر، أو أن یسکت عن الجواب، إما المدعی علیه:

ذلک مما هو تکذیب للمدعی. ونحو ،»أدیت« أو یقول: ،»لا أدري«

فی الجواب بالإقرار القول:

علیهجواب مدعی

یا: مدعى ادعاى مقابل در علیهمدعى

دهد،نمى جوابى هیچ و کندمى سکوت گویدمى درست مدعى که کندمى اقرار یا دانمنمى من: (گویدمى یا و کندمى انکار اینکه یا( است. مدعى تکذیب حاصلش که اینها امثال و )امپرداخته من: (گویدمى یا

علیه لوازم ترتبیو وانفصلت الخصومۀ، الإقرار وحکم الحاکم ألزمه به، وکان جامعا لشرائط-عینا أو دینا-): إذا أقر المدعی علیه بالحق1(مسألۀ

أقر ولم یحکم فهو مأخوذ بإقراره، ولو وغیر ذلک. دعواه، وعدم جواز سماع الحاکم إلی حاکم آخر،وعدم جواز رفعه کعدم جواز نقضه، الحکم،

Page 33: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۳۳

الحال لو قامت البینۀ علی وکذا باب الأمر بالمعروف. بل وجب من وجاز لغیره إلزامه، التصرف فیما عنده إذا أقر به إلابإذن المقر له، فلا یجوز لأحد

جواز إلزامه أو وجوبه مع قیام البینۀ من باب الأمر یف ،نعم وعدم جواز التصرف إلابإذن من قامت علی حقه. الأثر علی البینۀ، حقه من جواز ترتیب

الثبوت بالإقرار. بخلاف ونهیه، لا یجوز أمره ومعه عادلۀ،أن لا یکون الحق عنده ثابتا ولم تکن البینۀ عنده لاحتمال بالمعروف إشکال؛

جواب آن به اقرار

ـ 1 مسأله

کند قبول و باشد مدعى حق به اقرار دین، یا است عین یا که مدعى ادعاى از علیهمدعى پاسخ اگرعلیه و صدور حکم: اقرار مدعی و بدهد را مدعى حق اینکه بر کندمى ملزم را و او نموده حق به حکم حاکم باشد، دارا را اقرار شرایط همه او و گویدمى درست مدعى که

.رودمى بین از خصومت

این تنیس زجای دیگر و است حرام آن نقض اینکه قبیل از شود،مى مترتب حاکم حکم این بر حکم لوازم همه نتیجۀ صدور حکم: .دیگر لوازم و کند استماع را او دعواى نیست زجای نیز دیگر حاکم براى و شود مطرح دیگر حاکمى نزد خصومت

ىیعن است ماخوذ خودش اقرار به او نکند، حکم حاکم لکن کند اقرارعلیه) (مدعی او اگر اما علیه و عدم صدور حکم:اقرار مدعیرا ملزم علیه(بر دیگري که مدعی است واجب بلکه له؛اجازة مقر مگر با سازد فتصر است او نزد مدعى از که مال آن در تواندنمى دیگرى

.است معروف به امر مصداق چون کند)

رب مدعى لکن نکرده اقرار علیهمدعى که هم جائى دراقامه بینه توسط مدعی و عدم صدور حکم: علیه و عدم اقرار مدعی را منکر و دهدب بینه بر اثر ترتیب است زجای نیز حاکم غیر بر یعنى آیدمى مطلب همین نکرد حکم حاکم ولى نموده بینه اقامه خود حق

له قراجازة م با تنها دیگر شخص هر و منکر و است دیگرى مال که این بر است شده قائم بینه چون بداند، مال آن تصرف در غیرمجاز کند. تصرف مال آن در تواندمى

روفمع به امر عنوانه ب کار این آیا و کند مدعى مال بدان(به عدم تصرف) الزام را منکر تواندمى هم (اشخاص دیگر) حاکم غیر آیا دنباش عادل او نظر از مدعى بینه یا و بداند خودش مال واقعا را مال آن منکر است ممکن چون است اشکال محل نه؟ یا است واجب

با این و شود ثابت منکر اقرار با مدعى حق اینکه خلافه ب نیست صادق منکر از نهى و معروف به امر دیگر احتمال این وجود با و باشد، به خلاف آن که با اقرار ثابت شده باشد.او جایز نمی احتمال، امر و نهی

استیفاء حقه فإذا طلب منه یجب علیه الحکم فیما یتوقف طلب المدعی، ): بعد إقرار المدعی علیه لیس للحاکم علی الظاهر الحکم إلابعد2(مسألۀ

ففی فصل الخصومۀ یطلب منه الحکم أو طلب عدمه فحکم الحاکم، و إذا لم بل لا یخلو من وجه. ومع عدم التوقف علی الأحوط، علی الأقوي، علیه

به تردد.

حاکم کرد اقرار علیهمدعى آنکه از بعد :و وجوب صدور حکم براي قاضی درخواست مدعی براي صدور حکم ـ 2مسأله محک است واجب حاکم بر که است وقت آن کرد حکم تقاضاى مدعى اگر مدعى، درخواست از بعد مگر کند حکم ندارد حق الظاهرعلى .کند استیفاء را خود حق تواندنمى آن بدون مدعى که است جائى در حکم وجوب این اقوى بنابر و کند

Page 34: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۳٤

مدعى اگر اما و نیست هم وجه از خالى بلکه است احتیاطى حکم وجوب است ممکن او براى حق استیفاء هم حکم بدون که جائى در .تاس دیترد حکم آن کردن خصومت فصل در کند حکم حاکم حال عین در و نکن حکم بگوید یا و نکند حکم صدور تقاضاى

اللازم الإنشاء بکل بل یعتبر فیه لفظ خاص، ولا ذلک.ونحو الإلزام بشیء، أو ثبوت شیء علی ذمۀ شخص، أو ثبوت شیء، إنشاء ): الحکم:3(مسألۀ

من کل لغۀ کان إذا -ذلک وأمثال ،»هذا الشیء لفلان«أو » دین فلان علیک«أو » ألزمت«أو » حکمت«أو » قضیت« کأن یقول:-دل علی المقصود ما

اللفظ بظاهره علیه ولو مع القرینۀ. ودل الإنشاء، ارید

و چیزى به الزام از عبارت است یا و کسى ذمۀ بر چیزى ثبوت یا و امرى وقوع انشاء از: عبارت است حکمتعریف حکم: ـ 3مسأله نیست. معتبر خاصى لفظ آن صحت در و آن امثال

کردم اوتقض: بگوید حاکم این که مثل شود،مى محقق کند افاده را انشاء که لفظى به هر است انشاء است لازم که آنچه انشاء حکم: ه هرب عبارات این امثال و است فلانى ملک مال این یا و هستى بدهکار فلانى به تو یا و کنممى الزام را تو من یا و کردم حکم یا و

است. کافى ندک حکم بر دلالت قرینه با ولو به ظاهرش که بگوید را لفظ آن و باشد حکم مقام در حاکم همین که باشد که زبانى و لفظى

مطالبۀ هل یجوز له نئذیوح فالظاهر عدم وجوبه إلاإذا توقف علیه استنقاذ حقه. ): لو التمس المدعی أن یکتب له صورة الحکم أو إقرار المقر،4(مسألۀ

أما مع عدم التوقف فلا شبهۀ فی شیء منها. و المداد.مطالبۀ قیمۀ القرطاس و لا إشکال فی جواز کما ذلک و إن لا یبعد الجواز. الأحوط الأجر أم لا؟

لم یعلم لم یکتب إلامع قیام شهادة عدلین بذلک، ولو الاشتراك و الإبهام. إنه لم یکتب حتی یعلم اسم المحکوم علیه ونسبه علی وجه یخرج عن ثم

ذکر مشخصاته اکتفی به. لم یحتج إلی ذکر النسب وکفی ولو مع المشخصات النافیۀ للإیهام و التدلیس، کتبیو

یا و حکم جلسهصورت که کند تقاضا حاکم از مدعى اگرجلسه و اقرار مقر: درخواست مدعی براي نوشتن صورت ـ 4مسأله کند. اءاستیف را خود حق نتواند مدعى ننویسد اگر جائی که در مگر، شودنمى واجب حاکم بر نوشتن الظاهرعلى بنویسد، را مقر اقرار

نه؟ یا کند مطالبۀ اجرت کتابتش مقابل در مدعى از تواندمى حاکم آیا صورتى چنین در

است زجای و اشکال بدون مرکب و کاغذ قیمت مطالبه اما و نیست بعید جوازش که چند هر است اجرت نگرفتن احتیاط به ترنزدیک. رفتنگ یعنى آنها از یک هیچ در باشد ممکن مدعى براى حق استیفاء هم خطدست بدون که جائی در یعنى صورت این غیر در اما

.نیست اىشبهه مرکب و کاغذ بهاى گرفتن و نوشتن براى اجرت

دیگر که سدبنوی طورىه ب را او پدر نام و علیهمحکوم نام قبلا باید بنویسد خواست اگر جلسه و اقرار مقر:نوشتن صورت طریقۀمگر با قیام شهادت دو عادل به آن و با شودنشود، نوشته نمی ) معلوماو پدر نام و علیهمحکوم نام(اگر و نامى هم و نماند باقى ابهامى

.کند ذکر را او مشخصات است کافى نبود لازم نسب ذکر موردى اگر و شودمی برد نوشتهمشخصاتی که ابهام و تدلیس را از بین می

جازت عقوبته بالتغلیظ بالقول حسب مراتب ماطل وأصر علی المماطلۀ، إن و امتنع أجبره الحاکم، ولو ): لو کان المقر واجدا الزم بالتأدیۀ،5(مسألۀ

ولو کان المقر أن یبیع ماله إن لم یمکن إلزامه ببیعه. وله ما علیه، ماطل حبسه الحاکم حتی یؤدي ولو مثل ذلک جائز لسائر الناس، بل بالمعروف، الأمر

المثلیات وقیمته فی القیمیات بعد مراعاة مستثنیات الدین، کان دینا أخذ الحاکم مثله فی ولو الحاکم بل وغیره من باب الأمر بالمعروف، به عینا یأخذها

Page 35: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۳٥

والمرأة فیما ذکر. فرق بین الرجل ولا

بپردازد: او به را مدعى حق بتواند و باشد متمکن مقر اگر تمکن مقر و اقدامات حاکم: ـ 5مسأله

کند.مى اجبارش نرفت بار زیر اگر و کند،مى به پرداخت ملزم را او حاکم غیر براى عقوبت از مقدار این . بلکهگفتار ـ بر طبق مراتب امر به معروف ـ جایز است عقوبت او با تندي در کرد فردا و امروز اگر

است. زجای نیز حاکم سازد. برى را خود ذمۀ که زمانى تا کندمى زندانى را او نشد واقع موثر زبانى خشونت اگر بپردازد را مدعى حق و بفروشد او از را مالى خودش حاکم نپذیرفت اگر و چیزى فروختن به کند ملزم را او تواندمى همچنان که.

حاکم غیر هبلک کند، رد به صاحبش و بستاند او از را آن تواندمى حاکم) قالى تخته یک نظیر( باشد(معین) عین » بهمقر« اگر • دهد. انجام را کار این به معروف امر به عنوان تواندمى نیز

ستاند.مى او از) باشد قیمى اگر( را قیمتش یا و) باشد مثلى اگر( را آن مثل حاکم باشد دین مال آن اگر • .نیست فرقى مرد و زن بین شد گفته که آنچه در و کند رعایت باید را دین مستشنیات البته •

بالعسر إن کان مسبوقا و بالیسار فادعی عروض الإعسار فالقول قول منکر العسر، کان مسبوقا فإن ): لو ادعی المقر الإعسار وأنکره المدعی،6(مسألۀ

إن لا یبعد تقدیم قوله. و مدعی العسر تردد؛ جهل الأمران ففی کونه من التداعی أو تقدیم قول فإن فالقول قوله،

:) نماید و مدعی آن را انکار کنداگر مقر ادعاي اعسار (تنگدستیادعاي اعسار مقر: ـ 6مسأله

است مقدم (مدعی) منکر قول امشده دستتهى ایام این در که کند ادعا و بوده (توانگرى)مسبوق به یسار (مقر) در صورتی که. است. و اگر مسبوق به عسر باشد قول، قول مقر شود؟ مى جارى آن بر تداعى حکم و است تداعى مورد آیا، در این که است تردد مورد مسئله بوده چه که نباشد معلوم او سابقه اگر

بعید نیست.(مدعی اعسار) د است؛ اگرچه تقدیم قول او یترد ؟باشدعسر مقدم میم یا قول مدعی

إلی یسلمه الحاکم فهل و إن کان له نحو ذلک، فلا إشکال فی إنظاره إلی یساره. لعمل،لم یکن له صنعۀ أو قوة علی ا فإن ): لو ثبت عسره،7(مسألۀ

الکسب یجب علیه ولم أنظره ولم یلزمه بالکسب، أو ویجب علیه الکسب لذلک، أنظره وألزمه بالکسب لتأدیۀ ما علیه، أو غریمه لیستعمله أو یؤاجره،

لیستعمله. توقف إلزامه بالکسب علی تسلیمه إلی غریمه یسلمه إلیه لو نعم، أوسطها. الأوجه لعل ،وجوه لو حصل له مال یجب أداء ما علیه؟ بل لذلک،

باید اینکه در تنیس اشکالى باشد نداشته کارى نیروى یا و صنعتى که صورتی در برسد ثبوت به قرم اعسار اگراعسار مقر: ـ 7مسأله شود، متمکن تا دهند مهلت را او

بکشد؟ کار وى از تا دهدمی طلبکارش تحویل را او حاکم آیا باشد، صنعت یا نیروي کار داراى اگر بردارد؟ طلبش بابت را اجرتش و بدهد اجیرى به را او اینکه یا کاسبى هنتیج در و سازد برى را خود ذمۀ بتواند تا بپردازد کسب و کار به مهلت این در که کندمی ملزمش و دهدمی مهلتش حاکم یا

شود؟ واجب او بر قرض دادن براى کردن

Page 36: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۳٦

مالى صاحب خود خودىه ب اگر بلکه نشود؟ واجب او بر کردن کاسبى نتیجه در و نکند هم الزامش و بدهد مهلت را او حاکم آنکه یا شود؟ واجب او بر دین اداء وقت آن شد

را او که نمیه به مگر نشد ممکن کسب به الزام میانى وجه همان بنابر اگر بله باشد، میانى وجه آنها ترینوجیه شاید که است وجوهى .است زجای طلبکار به تلسیم وقت آن بگیرد بکار را او طلبکار و کند طلبکارش تسلیم

الزام به کسب طلب ممکن نباشد مگر در صورتی که معسر را دهد که به عبارت دیگر حاکم در صورتی معسر را تحویل به طلبکار می( )طلبکار دهد. تحویل به

إذا تبین إعساره خلی سبیله وعمل معه کما تقدم، و الحال حبسه الحاکم، ): إذا شک فی إعساره وإیساره وطلب المدعی حبسه إلی أن یتبین8(مسألۀ

الحاکم کما یحبس الرجل إلی تبین الحال. حبسهایو المماطل، المماطلۀ یعمل معها نحو الرجل فالمرأة فرق فی ذلک وغیره بین الرجل و المرأة، ولا

وضعش شدن روشن تا را او که بخواهد او از مدعى و بدهکار دارائى و فقر در باشد داشته شک حاکم اگرشک در اعسار: ـ 8مسأله او با کردیم نابی قبل مسئله در که را رفتارى نموده رهایش است دستتهى شد روشن اگر سپس و کند حبس را او باید حاکم کند زندانى دهدمى انجام

دافر و امروز طلبکار با و دهدنمى را خود بدهى که هم زنى پس نیست، مرد و زن بین فرقى دیگر احکام و حکم این در اعسار زن: .شود روشن وضعش تا کردمى حبس را مرد که طور آن کندمى حبس را او و ردکمى مرد با که کندمى را معامله همان او با کندمى

فالظاهر عدم جواز حبسه. حکم الحبس علیه، کان أجیرا للغیر قبل أو ): لو کان المدیون مریضا یضره الحبس،9(مسألۀ

حکم اگر مدیون مریضی باشد که زندان برایش ضرر داشته باشد یا اگر قبل ازعدم حبس مدیون در شرایط خاص: ـ 9مسأله حبس بر او، اجیر دیگري باشد ظاهر آن است که زندان نمودن او جایز نیست.

الکسب الذي أمکنه أو إذا لم یکن الکسب بنفسه حرجا علیه أو منافیا لشأنه، هو فیما إنما ): ما قلنا من إلزام المعسر بالکسب مع قدرته علیه،10(مسألۀ

یلیق بشأنه بحیث کان تحمله حرجا علیه. لا

کسی که عسر دارد بر الزامآنچه ما گفتیم از معسر: یا منافی شأنمعسر عدم الزام به کسب در صورت حرج ـ 10مسألهیا به صورتی او نباشد در جایی است که کسب، به خودي خود بر او حرج نباشد یا منافی شأنبر آن توانا باشد ـ کسب ـ در صورتی که

حرجی باشد. به طوري که تحمل آن برایش نباشد که کسبی که برایش ممکن است، مناسب شأنش نباشد

وهبه ولم یکن فی قبولها ولو الرجل طلاق زوجته لدفع نفقتها لأداء الدین، علی ولا یجب علی المرأة التزوج لأخذ المهر وأداء دینها،): لا 11(مسألۀ

وحرج علیه یجب القبول لأداء دینه. مهانۀ

ـ 11مسأله

Page 37: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۳۷

اداء براى نیست واجب او بر بدهد را خود بدهى تواندنمى و است بدهکار کهزنی عدم وجوب ازدواج زن براي پرداخت دین: .کند اداء را خود دین آن با و بگیرد مهریه و کند شوهر دینش

نفقه و بدهد طلاق را خود زن دینش اداء منظور به نیست واجب نیز بدهکار مرد برعدم وجوب طلاق مرد براي پرداخت دین: بپردازد. خویش طلبکار به را او

اشدنب حرجى و آورذلت او براى آن قبول و ببخشد مالى او به او بدهى معادل متبرعى اگر: وجوب قبول هبه براي پرداخت دین .بپردازد را خود بدهى بتواند تا کند قبول را هبه آن است واجب

فی الجواب بالإنکار القول:

گفتار: در جواب به انکار

أو علم وظن أن لا تجوز إقامتها إلامع مطالبۀ لم یعلم أن علیه البینۀ، فإن ما ادعی المدعی، فأنکر أجاب المدعی علیه بالإنکار،): لو 1(مسألۀ

علی الحاکم إعلامه جبی یعلم أن له حق إحلاف المنکر، لم تکن له بینۀ ولم فإن بینۀ؟ ألک بأن یقول: وجب علی الحاکم أن یعرفه ذلک؛ الحاکم،

بذلک.

به مدعی نسبت به اقامۀ بینه: رسانی حاکموجوب اطلاع ـ 1مسأله

سئلهم این یا و بیاورد شاهد ادعایش طبق بر باید که نداند مدعى صورتی که در شود منکر را او ادعاى مدعى، پاسخ در علیهمدعى اگر نىیع برساند او اطلاع به را مسئله دو این است واجب حاکم بر نیست مگر با مطالبۀ حاکم، گمان کند که اقامۀ بینه جایز لکن داندمى را بر باز هدد سوگند را منکر که است این شاهدبى مدعى دربارة حکم که دانستنمى و نداشت شاهد اگر نه؟ یا دارى شاهد آیا: بپرسد او از

.برساند او اطلاع به را مسئله است واجب حاکم

ولا فلو تبرع هو أو الحاکم لم یعتد بتلک الیمین، للمنکر التبرع بالحلف قبل التماسه، سیول ف المنکر إلابالتماس المدعی،): لیس للحاکم إحلا2(مسألۀ

أحلفه لم یعتد به. فلو وکذا لیس للمدعی إحلافه بدون إذن الحاکم، بد من الإعادة بعد السؤال،

اعتبار سوگند: ـ 2 مسأله

دهد. سوگند را منکر مدعى درخواست بدون ندارد حق حاکم ابتدا این صورت در که( ندارد بینه مدعى که موردى در اگر و بخورد سوگند قسم درخواست از قبل ندارد حق هم منکر همچنان

رعایت بدون) دهد سوگند را منکر وقت آن خواست او اگر سپس دهى سوگند را منکر دارى حق تو بگوید مدعى به بایستمى حاکم نیست نااعت قابل سوگندى بخورد چنین سوگند حاکم فرمان و مدعى درخواست بدون منکر یا و دهد سوگند را منکر حاکم جهات این

بخورد. سوگند شرایط آن رعایت با دوباره است ناچار و ودخ اگر پس دهد، سوگند را وى او تا بخواهد حاکم از باید بلکه دهد سوگند را منکر مستقلا خودش تواندنمى هم مدعى همچنان

.شودنمى سوگند آن به اعتنائى داد سوگند را منکر مدعى

Page 38: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۳۸

ولا مقاصته، ولا له بعد الحلف مطالبۀ حقه، سیفل دعوي المدعی فی ظاهر الشرع، سقطت مدعی بینۀ واستحلف المنکر فحلف،): لو لم یکن لل3(مسألۀ

فیجب علیه ولا تصیر العین الخارجیۀ بالحلف خارجا عن ملک مالکها، تبرأ ذمۀ المدعی علیه، لا نعم، تسمع دعواه. ولا رفع الدعوي إلی الحاکم،

إبراء المدیون من دینه علی جوزی ،نعم فیها.وسائر التصرفات یجوز بیعها وهبتها ولا إن لم یجز للمالک أخذها ولا التقاص منه، و وإفراغ ذمته؛ ردها

فحکم ببینۀ المدعی لم یعتد بحکمه. حاکم آخر، رفع الأمر إلی أو ولو غفل الحاکم، المدعی البینۀ بعد حلف المنکر لم تسمع، أقام فلو تأمل فیه،

ـ 3مسأله

ظاهر بحس به مدعى دعواى بخورد سوگند منکر و دهد سوگند را منکر بخواهد حاکم از و باشد نداشته شاهد مدعى اگر سوگند منکر: شود. مى تعقیب غیرقابل و ساقط شرع

چیزى قاصت به عنوان نیست جایز همچنان که کند خود حق مطالبه منکر از دیگر بار نیست زجای مدعى براى نتیجۀ سوگند منکر: ظاهر سبح بر این بشنود، را او دعوى نباید حاکم آن ببرد اگر و ببرد دیگر حاکم نزد را دعوى همین که نیست زجای نیز و بردارد او مال از

است. شرع

ادعاى اگر و شودنمى برى اشذمه خوردن قسم با است مدعى مدیون واقعا منکر اگر واقع در سوگند ظاهري منکر و نتیجۀ آن: در د،کننمى داخل او ملک به و خارج مدعى ملک از را عین آن منکر خوردن قسم باشد) قالى تخته یک نظیر( خارجى عین درباره مدعى بگیرد او از را آن نیست جایز هم مالک براى که چند هر شود،نمى فارغ اشذمه این به جز که کند رد صاحبش به را عین آن باید نتیجه

الذمهبرى را ونمدی است زجای بله. بنماید آن در دیگر تصرفى یا و کند هبه یا و بفروشد را آن(منکر) نیست جایز نیز و کند تقاص یا و .است تامل هم این در تازه کند،

نیست سموعم کند بینه اقامه این حاکم یا حاکم دیگر)نزد ( منکر سوگند از بعد مدعى اگراقامۀ بینه مدعی پس از سوگند منکر: آن و بردب دیگر حاکمى نزد را دعوى مدعى یا و نماید صادر بینه طبق بر حکمى و کند غفلت خود قبلى حکم از حاکم که هم فرض به و

شود.اعتنائی نمی دوم حاکم حکم و اول حاکم دوم حکمبه کند(صادر) مدعى بینه طبق بر حکمى حاکم

یجوز للمدعی المطالبۀ و المقاصۀ وسائر ما هو نئذیفح علیه نقض حکمه، ): لو تبین للحاکم بعد حکمه کون الحلف کذبا یجوز بل یجب4(مسألۀ

تاب وأقر أم لا. سواء ونحوهما؛ أقر المدعی علیه بأن المال للمدعی جاز له التصرف و المقاصۀ ولو کونه محقا. آثار

ـ 4مسأله

او وگندس که شد کشف حاکم براى منکر سوگند طبق بر حکم از بعد اگر وجوب نقض حکم بعد از کشف دروغ بودن سوگند: کند. نقض را خود حکم است واجب بلکه و جایز بوده دروغ

محق ثارآ سایر و تقاص و حق مطالبه مدعى براى شد نقض حاکم حکم وقتىآثار نقض حکم بعد از کشف دروغ بودن سوگند: شود.مى مترتب بودنش

تقاص ای و کند تصرف مال آن در شودمى جایز مدعى براى هم باز است مدعى ملک مال اینکه بر کند اقرار منکر اگر آثار اقرار منکر: .نباشد چه و باشد دروغش سوگند از توبه از بعد اقرارش اینکه چه حال کند، مترتب را خود بودن محق آثار سایر و نماید

Page 39: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۳۹

حکمه موجب له إذا استند إلی أو إذا تعقبه حکم الحاکم، أو إذن الحاکم، بعد أو ): هل الحلف بمجرده موجب لسقوط حق المدعی مطلقا،5(مسألۀ

أن الحلف بشرط حصول الحکم موجب یبمعن یسقط الحق؛ بعد حکم الحاکم بل الظاهر أن الحلف بنفسه لا یوجبه ولو کان بإذن الحاکم، الحلف؟

الشرط المقارن. للسقوط بنحو

وط حق بعد از سوگند:قس زمان ـ 5مسأله

حاکم فرمان و اذن از بعد او (سوگند) اینکه چه گردد؟ ساقط مطلقا مدعى حق شودمى باعث شد تمام که به محض منکر سوگند آیا • باشد؟ نکرده چه و باشد کرده حکم حاکم سوگند از بعد اینکه چه و آن از قبل چه و باشد

باشد. ستنداو م سوگند به که است معتبر زمانى حاکم حکم البته ،منکر سوگند نه است حاکم حکم مدعى حق سقوط موجب آنکه یا • حق لکهب باشد، شده اداء حاکم فرمانه ب سوگند آن که چند هر نیست مدعى حق سقوط موجب تنهائى به سوگند که است این ظاهر

حکم که معنا نای در بلکه باشد علت تنهائى به و مستقلا حاکم حکم که معنا این به نه البته شودمى ساقط حاکم حکم از بعد مدعى .است حکم مقارن شرط منکر سوگند پس ،شودمى مدعى حق سقوط موجب باشد منکر سوگند با مقارن اگر حاکم

بحکم أو فی السقوط بمجرد عدم الحلف و النکول، والکلام سقطت. حلف ثبت دعواه وإلا فإن ): للمنکر أن یرد الیمین علی المدعی،6(مسألۀ

معسی لی بینۀ، بأن ادعی بعد الرد علیه: ولو له بینۀ أو لا. کانت آخر؛ وبعد سقوط دعواه لیس له طرح الدعوي ولو فی مجلس کالمسألۀ السابقۀ. الحاکم،

أن وللمنکر علیه إما الحلف أو النکول، بل علی المنکر، للمدعی بعد الرد علیه أن یردولیس وکذا لو استمهل فی الحلف لم یسقط حقه، منه الحاکم،

للمدعی أن یرجع عنه لو طلبه من المنکر قبل حلفه. وکذا یحلف المدعی، یرجع عن رده قبل أن

رد سوگند به مدعی: ـ 6مسأله

حاکم و خورمب سوگند من اینکه بجاى بگوید به حاکم یعنى( کند رد مدعى به را سوگند تواندمى) است سوگند اشوظیفه که( منکر ساقط نخورد اگر و شودمى ثابت دعوایش ادا کرد رده شده را سوگند مدعى اگر ،)شوم محکوم من و بخورد سوگند مدعى شوم گردد.مى

مدعی . (نکولاست قبل مسئله جواب همان جوابش حاکم؟ به حکم یا شودمى ساقط او حق) نخوردن قسم یعنى( نکول صرف به آیا شرط مقارن حکم است)

اشدب داشته اىبینه که این چه کند مطرح دیگر مجلسی در حتى را خود ىادعو ندارد حق دیگر شد ساقط مدعى دعواى آنکه از بعد باشد نداشته چه و

او از حاکم دارم بینه من که کند ادعا پاسخ در بخور قسم تو که کندمى رد او به را سوگند منکر که زمانی یعنى نکول از قبل اگر بله کرد رد مدعى بر را سوگند منکر آنکه از بعد و شودنمى ساقط حقش باز بخواهد مهلت خوردن قسم براى اگر همچنین و شنودمى

نماید. نکول یا و کند یاد را سوگند باید یا بلکه دکن رد منکر به را آن تواندنمى او دیگر

ند،ک یاد را سوگند برگشته خودش رد از دارد حق کند اداء را آن مدعى آنکه از قبل کرد رد مدعى به را سوگند آنکه از بعد منکر .برگردد او دادن قسم از تواندمى منکر خوردن سوگند از قبل هم مدعى که همچنان

Page 40: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

٤۰

حلف ثبت دعواه وإلا فإن یرد الحاکم الیمین علی المدعی؛ أو النکول، بمجردلیه یحکم ع فهل ): لو نکل المنکر فلم یحلف ولم یرد،7(مسألۀ

الثانی. والأشبه قولان، سقطت؟

اند:برنگرد هم مدعى به و نکند اداء را سوگند یعنى کند نکول منکر اگر نکول منکر و عدم رد سوگند به مدعی: ـ 7مسأله

کند؟ محکوم را او تواند مى حاکم نکول صرف به آیا .1 گردد؟ ساقط گرنه و شود ثابت ادعایش کرد یاد را سوگند مدعى اگر که برگرداند مدعى بر را سوگند حاکم خود باید یا .2 برگرداند. مدعى بر را سوگند حاکم خود باید«است. قول دوم: اشبه دوم قول که است قول دو«

ثبتیو یلتفت إلیه، لا بعد حلف المدعی المردود علیه الحلف، أو علیه، کان بعد حکم الحاکمفإن ): لو رجع المنکر الناکل عن نکوله،8(مسألۀ

بحکم النکول أو لا. الحکم علیه فی الثانی من غیر فرق بین علمه ولزم علیه فی الفرض الأول، الحق

او، یا بعد از قسم خوردن برگردد، پس اگر بعد از حکم حاکم براگر منکري که نکول کرده، از نکولش رجوع منکر از نکول: ـ 8مسأله شود و در فرض دوم حکم بر علیه او لازم فرض اول حق بر او ثابت می شود و درشده، باشد، اعتنایی به آن نمی مدعی که قسم بر او رد

علم او به حکم نکول و عدم آن، فرقی نیست. بین ؛ وگرددمی

إمهاله بمقدار لا یضر بالمدعی ولا یوجب تعطیل الحق و التأخیر الفاحش. جاز ): لو استمهل المنکر فی الحلف و الرد لیلاحظ ما فیه صلاحه،9(مسألۀ

لو أجاز المدعی جاز مطلقا بمقدار إجازته. ،نعم

ملاحظه نماید، مهلت نماید تا این که صلاحش را در آن درخواست، کردن اگر منکر در قسم و رد مهلت خواستن منکر: ـ 9مسأله تأخیر زیاد نگردد، جایز است. البته اگر مدعی اجازه دهد، به اي که به مدعی ضرر نرساند و موجب تعطیل حق ومهلت دادن او به اندازه

باشد.جایز می اندازة اجازة مدعی، مطلقا

له إرشاده بذلک جوزی ،نعم فله أن یحضرها أو مطالبۀ الیمین أو ترك الدعوي. یجوز للحاکم إلزامه بإحضارها، لا» لی بینۀ« المدعی:): لو قال 10(مسألۀ

غیر فرق فی الموضعین بین علمه وجهله. من بیان الحکم؛ أو

قح حاکم دارم بینه امگفته طبق من: بگوید) دعوایش طرح از بعد( مدعى اگرعدم جواز حاکم براي احضار بینه: ـ 10مسأله دهد: انجام را کار سه از یکى تا است مدعى به دست اختیار بلکه کند، بینه احضار به ملزم را او ندارد

کند حاضر را بینه خودش یا .1

نماید. سوگند مطالبه منکر از یا .2

بردارد. خود دعوى از دست یا .3

موضع بین علم و جهل او فرقی نیست. و در دو) الزام نه( کند ارشاد شاهد آوردن به را او تواند مى حاکم

الحاکم علم أنها مقبولۀ عند ولو فلا یتعین علیه إقامتها، وإحلاف المنکر،-حاضرة ولو کانت-): مع وجود البینۀ للمدعی یجوز له عدم إقامتها11(مسألۀ

Page 41: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

٤۱

المعتبرة ولو أقام البینۀ حینئذ حق إقامۀ البینۀ ولو لم یحکم الحاکم. سقطیف المنکر، ویستمر التخییر إلی یمین المنکر، فهو مخیر بین إقامتها وإحلاف

أوجههما سقوطه. وجهان، یسقط التخییر أو یجوز العدول إلی الحلف؟ فهل وقبل الحاکم،

هر نکند اقامه را آن است جایز او براى دارد بینه وجود اینکه با مدعىتخییر مدعی بین اقامۀ بینه و سوگند منکر: ـ 11مسأله اقامۀ بین ستا مخیر او بلکه باشد او راه تنها بینه اقامه در که نیست چنان پس بدهد، قسم را منکر تواندمى و باشند حاضر بینه که چند باقى زمانى تا یرتخی این و افتدمى مقبول حاکم نزد اشبینه کند بینه اقامه اگر که باشد داشته یقین چند هر منکر، دادن سوگند و بینه

چند هر ندک بینه اقامه تواندنمى دیگر مدعى و شودمى ساقط بینه اقامه حق بخورد قسم او همین که باشد نخورده قسم منکر که است باشد. نکرده حکم قاضى هنوز که

نموده نظررفص بینه از تواندنمى دیگر یعنى( شود؟مى ساقط مدعى تخییر هم باز آیا بپذیرد را آن هم حاکم و کند اقامه معتبر بینه اگر دهد؟ سوگند را و منکر نموده عدول بینه به استدلال از تواندمى و است باقى تخییر هم باز آن که یا و) دهد قسم را منکر

است. ساقط او تخییر بگوییم که است این دو آن ترینوجیه که است وجه دو

إن علم أو شهدت و حضورها لم یرد إقامتها فلیس للحاکم أن یسألها فإن علم أو شهدت القرائن بأن المدعی بعد ینۀ،): لو أحضر الب12(مسألۀ

نه أراد الإقامۀ أو بأ السؤال من المدعی: له ،نعم سؤال الشهود. لم یعلم الحال وشک فی ذلک فلیس للحاکم ولو بإرادة إقامتها فله أن یسألها، الأحوال

لا.

حضور بینه و اقامۀ بینه: ـ 12مسأله

نه را حاضر کند، پسعی در صورتی کهاگر بینه، اقامۀ معلوم باشد یا قرائن شهادت بدهد که مدخواهد، آن را نمیبعد از حضور بی .حاکم حق ندارد بینه بخواهد

نهیا احوال شهادت بدهد که مدعی می اگر معلوم باشدنه نماید پس حاکم حق دارد بیبخواهد. خواهد اقامۀ بی مدعی سؤال کند که تواند ازشهادت دهند)؛ البته می گر حال معلوم نباشد و در آن شک شود، حاکم حق ندارد از شهود بخواهد (کها

اقامۀ بینه را خواسته یا نه.

ولو عرفهما بالعدالۀ وکذا لو عرف بفقدهما بعض شرائط الشهادة؛ ): إذا شهدت البینۀ فإن عرفهما الحاکم بالفسق طرح شهادتهما،13(مسألۀ

بما یقتضیه. وعمل إن جهل حالهما توقف واستکشف من حالهما، ؛ وللشرائط قبل شهادتهما وجامعیتهما

فسق به را شاهد دو آن حاکم ولى دهند شهادت او دعوى صدق و حقیت به مدعى بینه اگر احراز شرایط شهود: ـ 13مسأله دارا و عدالت به را دو آن اگر و بداند شرایط از بعضى فاقد را دو آن صورتی که در است همچنین و کندمى رد را شانشهادت شناسدمى

شانشهادت قبول و رد در باشد نامعلوم حاکم براى نفر دو آن وضع اگر اما و کندمى قبول را شانشهادت شناسدمى شرایط همه بودن نماید.شود و به آنچه که مقتضی است عمل میاز حالشان جویا میو نماید احراز را شانعدالت یا فسق نموده تحقیق تا کندمى توقف

موناینستاگرام صفحۀ و )omidmollakarimi@( تلگرام کانال ،www.mollakarimi.ir سایت در مایه پیام غیربازرگانی: )@vekalatyar(، حقوقی، هايآزمون داوطلبان که دانیممی! داد خواهیم شما به را است نیاز حقوقی هايآزمون در قبولی براي آنچه هر

Page 42: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

٤۲

اوون که تاس این دهیممی انجام ما که کاري هستند؛ سردرگم منابع انتخاب در نمایند خواندن به شروع که گیرندمی تصمیم که زمانی منابع خواندن هب نیاز که دیممی اطمینان بهتون و گذاریممی اختیارتون در رایگان طور به رو کندمی کفایت قبولی براي که رو منابعی مونمثبت عملکرد شاهد تونیممی رو گرفتن جواب و کردند استفاده خدمات این از که داوطلبی صدها واقع، در. داشت نخواهید متعدد .بدونیم

لکن لو ادعی المدعی خطأ الحاکم فی اعتقاده تسمع منه، انتظار التزکیۀ، ): إذا عرفهما بالفسق أو عدم جامعیتهما للشرائط طرحهما من غیر14(مسألۀ

ولو ادعی ویعمل بعلمه،وجامعیتهما للشرائط لم یحتج إلی التزکیۀ لو ثبت عدالتهما وکذا أثبت دعواه وإلا فعلی الحاکم طرح شهادتهما. فإن

للحاکم التعویل علی الاستصحاب فی العدالۀ و الفسق. ویجوز وإلا حکم. فإن أثبت دعواه أسقطهما، جرحهما أو جرح أحدهما تقبل، المنکر

الشرایط نبودن شهود:رد شهادت شهود در صورت فسق و جامع ـ 14مسأله

سانىک که شودنمى آن منتظر و کندمى مردود را شانشهادت شناسدمى نبودن الشرائط جامع به یا و فسق به را شاهد دو حاکم اگر نمایند، معرفى شرائط جامع یا و عادل یعنى کنند تزکیه را دو آن مسموع شادعای رفته خطا شهودش فسق به نسبت خود تشخیص در حاکم که کند ادعا مدعى یعنى بینه صاحب ،فرض همین در اگر

کند، رد را شانشهادت است موظف گرنه و کندمى عمل دو آن شهادت مقتضاى به حاکم که کرد اثبات را دعوایش اگر است،

الشرایط بودن شهود:قبول شهادت شهود در صورت عدالت و جامع

تا ماندنمى منتظر این صورت در که شناسدمى شرائط جامعیت و به عدالت را شهود حاکم جائی که یعنى مسئله عکس همچنین کند.مى عمل خود به علم بلکه کنند جرح یا و تزکیه را شاهد دو آن کسانى

را آن اگر است، مسموع دعوایش رفته خطا دو آن از یکى یا و دو آن به عدالت نسبت خود تشخیص در حاکم که کند ادعا منکر اگر کند.مى حکم شانشهادت طبق گرنه و کندمى ساقط را دو آن حاکم کند اثبات

به تواندمى دارد شک شاهدى فسق یا و به عدالت نسبت مواردي که در حاکم الشرایط بودن شهود:شک در عدالت و جامع دارد کش عدالتش در فعلا و دانسته مى عادل قبلا را او حاکم اگر دهد قرار معیار را شاهد آن قبلى حالت یعنى( کند تمسک استصحاب

.)کندمى رد را شهادتش نه یا کرده توبه آیا دارد شک فعلا شناختهمى فسق بر را او قبلا اگر و کند مى حکم او شهادت طبق

للمدعی فإن زکاهما بالبینۀ المقبولۀ وجب أن یبین تزکیتهما بالشهود مع جهله به، وجب علیه أن یبین للمدعی أن له ): إذا جهل الحاکم حالهما،15(مسألۀ

إن أقام البینۀ المقبولۀ علی الجرح سقطت بینۀ المدعی. و علیه، اعترف بعدم الجارح حکم فإن أن له الجرح إن کان جاهلا به،علیه

ـ 15مسأله

در صورتی که است واجب او بر باشد شاهد دو حال به جاهل حاکم اگر رسانی به مدعی براي تزکیۀ شاهدان:وجوب اطلاع اهدش دو که طریق این به( کند تزکیه دیگرى شهودى به وسیلۀ را خود شاهدهاى تواندمى که کند بیان داندنمى را مسئله مدعی ،)عادلند شاهد دو این که دهند شهادت حاکم نزد الحالمعلوم

در صورتی که منکر داد انجام عادل شاهد دو وسیلهه ب را تزکیه مدعى اگر رسانی به منکر براي جرح شاهدان:وجوب اطلاع ندک ثابت و سازد وارد خدشه شانعدالت به یعنى( کند جرح را مدعى شاهدهاى تواندمىکه کند بیان است واجب حاکم برجاهل باشد

Page 43: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

٤۳

)ندارد مقبولیت مدعى شهود که

مقبول اهدش دو با اگر و کندمى حکم منکر علیه و مدعى نفع به حاکم ندارم سراغ آنان در ضعفى نقطه من که کند اعتراف منکر اگر .افتدمى کار از مدعى بینه کند اثبات را مدعى بینه بودن دارخدشه

من الحاکم الفحص، وطلب ،»یعسر علی«أو ،»لا أفعل« قال: أو ،»طریق لی لا« ): فی صورة جهل الحاکم وطلبه التزکیۀ من المدعی لو قال:16(مسألۀ

یعسر «أو » لا طریق لی« :وقال المقبولۀ من المدعی علیه ولم یفعل، طلب الجرح فی البینۀ ولو بل هو راجح. إن کان له ذلک،یجب علیه ذلک و لا

نۀ، حکمیو یجب علیه الفحص، لا» علیام، فهل استمهله لإحضار الجارح، ولو علی طبق البیة أمکنه فیها ذلک، أو یجب الإمهال ثلاثۀ أیأو بمقدار مد

ادعی الإحضار فی مدة ولو بالمقدار المتعارف، یبعد وجوب الإمهال لا وجوه، أو وجب علیه الحکم فإن أتی بالجارح ینقضه؟ لا یجب وله الحکم،

طویلۀ یحکم علی طبق البینۀ.

ـ 16مسأله

در صورت جهل حاکم و مطالبۀ تزکیۀ از مدعی، اگر :از سوي مدعی فحص براي حاکم در صورت عدم تعدیلعدم وجوب حص نماید بر او واجب که ف و از حاکم بخواهد» براي من سخت است«یا » دهمانجام نمی«یا بگوید: » من راهی ندارم« مدعی بگوید:

باشد؛ اگرچه حق فحص را دارد، بلکه رجحان دارد.نمی

علیه طلب بینۀ مورد قبول در جرح از مدعی اگرعلیه: عدم وجوب فحص براي حاکم در صورت عدم جرح از سوي مدعی کند.حص بر او واجب نیست و طبق بینه حکم میف» براي من سخت است«یا »راهی ندارم«نماید و او انجام ندهد و بگوید:

براي احضار جارح از او مهلت بخواهد آیا واجب است به او سه روز یا به اندازة گر منکرامهلت دادن به منکر براي احضار جارح: است که حکم نماید پس اگر یا بر او واجب ؟یا واجب نیست و حق حکم دارد؟ نماید، مهلت بدهد را حاضر جارحبتواند در آن مدتی که

اگر احضار آن را در مدت ؛ ونیست مهلت دادن به او به مقدار متعارف واجب باشد بعیدنماید؟ چند وجه است، که نقض جارح آورد، آن را کند.ادعا نماید طبق بینه حکم می طولانی

جوزی :لیق المدعی أن یحبس المدعی علیه حتی یثبت عدالتهما، فالتمس ): لو أقام البینۀ علی حقه ولم یعرفهما الحاکم بالعدالۀ،17(مسألۀ

الرهن فی مقابل المدعی به. أو تأمین المدعی به، ولا بل لا یجوز مطالبۀ الکفیل منه، والأقوي عدم الجواز، حبسه،

، نشناسد به عدالت را دو آن حاکم که کند اقامه بینه خود حق طبق بر مدعى اگر عدم احراز عدالت بینه نزد حاکم: ـ 17مسأله اند: زندانی نمودن او جایز است، ولی بنابر گفته علیه را حبس نماید تا عدالت آنها ثابت شود بعضیبخواهد که حاکم مدعیمدعی پس

به، جایز نیست.یا رهن گرفتن در مقابل مدعی» بهمدعی«همچنین تأمین اقوي جایز نیست، بلکه مطالبۀ کفیل از او و

وکذا لو تبین فسقهما بعد الشهادة و إن کان طارئا بعد الحکم لم ینتقض، الشاهدین أو أحدهما حال الشهادة انتقض الحکم،): لو تبین فسق 18(مسألۀ

الحکم علی الأشبه. وقبل

احراز فسق شاهدان: ـ 18مسأله

Page 44: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

٤٤

شود.می در حال شهادت، معلوم شود حکم نقض آنهااگر فسق دو شاهد یا یکی از فسق آنها بعد از شهادت و قبل از حکم معلوم شود. شود و همچنین است بنابر اشبه اگراگر بعد از حکم، فسق پیدا شود نقض نمیو

لا بل السبب فیهما مع العلم بالأسباب وموافقۀ مذهبه لمذهب الحاکم، یعتبر ذکر ولا ): الظاهر کفایۀ الإطلاق فی الجرح و التعدیل،19(مسألۀ

أو مقبولها لی وعلی، مقبول الشهادة، أنه یشترط ضم مثل: ولا بهما، ویکفی فیهما کل لفظ دال علی الشهادة الکفایۀ إلامع العلم باختلاف مذهبهما. یبعد

فی التعدیل ولا مقابلاته فی الجرح. ذلک ونحو

و تعدیل: نحوة جرح ـ 19مسأله

در آنها ـ با علم به اسباب و موافقت مذهب او با مذهب جرح و تعدیل، به طور مطلق کفایت می کند و ذکر سببظاهر آن است که شان باشد.آن بعید نیست، مگر این که علم به اختلاف مذهب حاکم ـ معتبر نیست؛ بلکه کفایت

شهادتش مورد قبول او :کند؛ و ضمیمه کردن مانند این کهکفایت می آنهاو تعدیل نماید در شهادت به جرح هر لفظی که دلالت بر .تعدیل یا شهادتش براي من و بر من مورد قبول است و مانند این ها در ،است .همچنین در جرح ضمیمه کردن کلماتی مقابل آنچه ذکر شد شرط نیست

کان یوم کذا « قالت إحداهما: أو ،»إنه فاسق« الاخري: وقالت» عادل إنه« اهما:قالت إحد بأن ): لو تعارضت بینۀ الجرح و التعدیل؛20(مسألۀ

کان له حالۀ سابقۀ من لو ،نعم المنکر الیمین. یفعل سقطتا، »إنه کان فی یوم کذا فی غیر هذا المکان« الاخري: وقالت» الخمر فی مکان کذا یشرب

وعلی المنکر الیمین. إن کانت فسقا تطرح و کانت عدالۀ حکم علی طبق الشهادة، فإن یؤخذ بها؛ العدالۀ أو الفسق

ـ 20مسأله

او «و دیگري بگوید: » عادل است او«اگر بینۀ جرح و تعدیل متعارض باشند؛ به این که یکی از آنها بگوید: تعارض جرح و تعدیل: او در چنین روزي در غیر آن جا «و دیگري بگوید: » خوردفلان مکان شراب می در چنین روزي در«بگوید: ، یا یکی از آنها »فاسق است

شوند؛ پس بر منکر است که قسم بخورد.دو ساقط می هر» بود

پس اگر قبلا عادل شود، عدالت یا فسق بود به همان عمل می البته اگر داراي حالت سابقی از استصحاب عدالت یا فسق شاهد: شود و قسم بر منکر است.شود و اگر قبلا داراي فسق بوده رد میمی بوده بر طبق شهادت حکم

الاعتماد ولا یکفی فی الشهادة حسن الظاهر ولو أفاد الظن، ولا متقادمۀ، ): یعتبر فی الشهادة بالعدالۀ العلم بها إما بالشیاع أو بمعاشرة باطنۀ21(مسألۀ

یکفی الثبوت نعم، الشهادة اعتمادا علی البینۀ أو الاستصحاب. یجوز ولا فی الشهادة بالجرح لا بد من العلم بفسقه، وکذا البینۀ أو الاستصحاب. علی

الحکم اعتمادا علی شهادة من ثبتت عدالته بالاستصحاب أو للحاکم فیجوز لترتیب الآثار،-حسن الظاهر أو الاستصحاب، أو کالثبوت بالبینۀ،- التعبدي

الظاهر الکاشف تعبدا أو البینۀ. حسن

احراز عدالت شاهد: ـ 21مسأله

Page 45: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

٤٥

شده حاصل سابق از خلوت در و طولانى معاشرت اثر در علم این این که چه است لازم و معتبر به عدالت علم ،دادن شهادت در نیز اعتماد ؛ وظن باشد کند ولو این که مفیدو حسن ظاهر در شهادت کفایت نمی حاصل شده باشد (شایع شدن)،شیاع از چه و باشد

حتما باید علم به فسق او باشد و شهادت بر آن به اعتماد بر بینه همچنین در شهادت به جرح ؛ وباشدبر بینه یا استصحاب کافی نمی کند.کفایت نمی یا استصحاب

نه یا استصحاب یا حسن ظاهر تعبدى ثبوت البتهپس براي حاکم جایز است با براي ترتیب آثار جایز است -ـ مانند ثبوت آن با بی حکم نماید. عدالتش با استصحاب یا با حسن ظاهري که کاشف تعبدي است یا با بینه ثابت شده است، اعتماد بر شهادت کسی که

بعد کون حسن الظاهر کاشفا تعبدا عن العدالۀ. ): لو شهد الشاهدان بحسن ظاهره فالظاهر جواز الحکم بشهادته22(مسألۀ

به واسطۀ اگر دو شاهد به حسن ظاهر او شهادت دهند ظاهر آن است که حکم نمودنشهادت به حسن ظاهر شاهد: ـ 22مسأله باشد.حسن ظاهر تعبدا کاشف از عدالت میشهادت او جایز است، بعد از آن که

احتمل أن ارتکابه لعذر فلو یعلم أنه علی وجه المعصیۀ ولا یکون له عذر، لم ما ): لا یجوز الشهادة بالجرح بمجرد مشاهدة ارتکاب کبیرة؛23(مسألۀ

یجوز جرحه ولو حصل له ظن بذلک بقرائن مفیدة له. لا

صورت معصیت است و شهادت به جرح، به مجرد مشاهدة ارتکاب گناه کبیره مادامی که نداند بهشهادت به جرح: ـ 23مسأله احتمال بدهد که به جهت عذري مرتکب آن شده، جرح او جایز نیست ولو باشد؛ پس اگرهمچنین نداند که داراي عذر نیست، جایز نمی

ه مفید ظن باشد، ظن به آن حاصل شود.به وسیلۀ قرائنی ک این که برایش

ولو حکم لا یترتب علیه الأثر. للحاکم الحکم، ): لو رضی المدعی علیه بشهادة الفاسقین أو عدل واحد لا یجوز24(مسألۀ

حکم م،حاک علیه به شهادت دو فاسق یا یک عادل راضی باشد، براياگر مدعیعدم اعتبار رضایت به شهادت فاسق: ـ 24مسأله شود.به آن جایز نیست؛ و اگر حکم نماید اثر بر آن مترتب نمی

اعترف المدعی علیه بعدالتهما لکن أخطأهما فی الشهادة. ولو عنده؛ ): لا یجوز للحاکم أن یحکم بشهادة شاهدین لم یحرز عدالتهما25(مسألۀ

براي حاکم جایز نیست شان احراز نشده است: شاهدانی که عدالتعدم جواز صدور حکم بر مبناي شهادت ـ 25مسأله را آنهااعتراف نماید لیکن آنهاعلیه به عدالت نشده حکم نماید ولو این که مدعی شان نزد او احرازکه با شهادت دو شاهدي که عدالت

شهادت، داراي اشتباه بداند. در

من غیر فرق بین أن یشهد اثنان بالجرح وأربعۀ بالتعدیل والآخر أربعۀ؛ المعدل سقطا و إن کان شهود أحدهما اثنین): لو تعارض الجارح و 26(مسألۀ

الجرح أو التعدیل. غیر فرق بین زیادة شهود ومن اثنان بالتعدیل ثم بعد ذلک شهد اثنان آخران به، أو معا،

:شوندکننده تعارض نمایند هر دو ساقط میکننده و تعدیلاگر جرحکننده: تعدیلکننده و تعارض جرح ـ 26مسأله

Page 46: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

٤٦

شهود یکی از آنها دو نفر و دیگري چهار نفر باشند. اگرچه دهند و نفر بر تعدیل با هم شهادت بدهند یا دو نفر بر تعدیل سپس دو نفر دیگر بر آن شهادت و بین این که دو نفر بر جرح و چهار

نیز بین زیاد بودن شهود جرح یا تعدیل فرقی نیست.

أنه لو شهد جماعۀ یعلم الحاکم کما ونسبهما بعد إحراز مقبولیۀ شهادتهما، ): لا یشترط فی قبول شهادة الشاهدین علم الحاکم باسمهما27(مسألۀ

بعینهما.ولا یعتبر تشخیصهما فیهم عدلین کفی فی الحکم، أن

در قبول شهادت دو شاهد، علم حاکم به اسم و نسب شرط نبودن علم حاکم نسبت به اسم و نسب شاهدان: - 27مسأله بین آنها وجود دارند، شهادت داند که دو عادل درشان شرط نیست، چنان که اگر جمعی که حاکم میمقبول بودن شهادت آنها بعد از احراز مشخص باشند. کند و معتبر نیست که عیناکفایت می بدهند در حکم

فإن فیعتبر قیام البینۀ الشرعیۀ مع الیمین الاستظهاري، منه الدعوي علی المیت، یستثنی ،نعم ): لا یشترط فی الحکم بالبینۀ ضم یمین المدعی.28(مسألۀ

-ممن له نحو شباهۀ بالمیت فی عدم إمکان الدفاع لهم -والغائب وأشباههم إلحاق الطفل و المجنونوالأقوي عدم أقام البینۀ ولم یحلف سقط حقه.

یخلو لا ،وجهان یشمل غیره کالعین و المنفعۀ و الحق؟ أو منحصر بالدین، ضم الیمین بالبینۀ وهل فتثبت الدعوي علیهم بالبینۀ من دون ضم یمین. به،

مضمونۀ علیه. إشکال فی لحوق العین المضمونۀ علی المیت إذا تلفت لا نعم، عن قرب. ثانیهما

.در حکم به واسطۀ بینه، ضمیمه نمودن قسم مدعی شرط نیستعدم ضمیمه نمودن قسم مدعی به بینه: ـ 28مسأله

بنا بر این، اگر مدعی شرعی با قسم استظهاري معتبر است.شود؛ پس قیام بینۀ دعواي بر میت از آن استثنا می ولی قسم استظهاري: شود.اقامۀ بینه نماید ولی قسم نخورد حقش ساقط می

شباهتی به میت داشته باشند بچه و دیوانه و شخص غائب و امثال این ها از کسانی که در ممکن نبودن دفاع برایشان، بنابر اقوي شود.ضمیمه نمودن قسم ـ ثابت می دعوي بر آنان با بینه ـ بدونشوند؛ پس به میت ملحق نمی

نه انحصار به دین داردشود مانند عین و منفعت و حق؟ دو وجه است که دومی آنها یا شامل غیر آن می آیا ضمیمه نمودن قسم به بی ضمانت او تلف شود ـ اشکالی نیست. صورتی که درقرب نیست. البته در ملحق شدن عینی که در ضمانت میت است ـ در خالی از

عفرو

چند فرع

إن و عدم الحلف یسقط الحق. ومع الحق محتاج إلی ضم الیمین إلی البینۀ، أن ثبوت فالظاهر کان المدعی علی المیت وارث صاحب الحق، لو الأول:

ونکل بعض ثبت حق الحالف وسقط حق الناکل. حلف بعض ولو واحد منهم علی مقدار حقه،الوارث متعددا لا بد من حلف کل کان

نمودن قسم به بینه محتاج اگر مدعی بر میت، وارث صاحب حق باشد، ظاهر آن است که ثبوت حق به ضمیمه :مدعی بر میت: اولمتعدد باشد باید هر یک از آنها بر مقدار حقش قسم بخورد و اگر بعضی اگر وارث ؛ وشوداست و در صورت قسم نخوردن، حق ساقط می

شود.کننده ساقط مینکول نماید حق کسی که قسم خورده ثابت و حق نکول آنهابعضی از قسم بخورد و

Page 47: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

٤۷

کل مورد یعلم وکذا أوجههما وجوبه، وجهان الیمین أو لا؟ فهل یجب ضم شهدت البینۀ بإقراره قبل موته بمدة لا یمکن فیها الاستیفاء عادة، لو الثانی:

علی فرض ثبوت الدین سابقا لم یحصل الوفاء من المیت. أنه

ـ نباشد ممکن مدت آن در آن استیفاي عادي طور به که مدتی به ـ مردنش از قبل میت اقرار به بینه اگر :بینه به اقرار میت: دوم معلوم که موردي هر همچنین و است آن وجوب آنها ترینوجیه که است وجه دو نه؟ یا است واجب قسم نمودن ضمیمه آیا بدهد شهادت

.است ننموده ادا را آن میت گذشته، در دین ثبوت فرض بر که است

تعدد ورثۀ المدعی کما مر. بخلاف واحدة، یمین یتکف شخص علیه وأقام البینۀ، یفادع تعددت ورثۀ المیت، لو الثالث:

طرف از ندسوگ یک نماید اقامه بینه و کند ادعائى میت آن علیه شخصى و باشند متعدد میت ورثه اگر: اقامه بینه و قسم: سوم .کنند یاد سوگند باید ورثه یک یک گفتیم اول فرع در که باشند متعدد مدعى ورثه موردي که به خلاف است، کافى مدعى

أثر لحلفه بنفسه أو عند الوارث. ولا وأحلفه ثبت حقه، قامت البینۀ عنده فإذا للاستظهار لا بد وأن تکون عند الحاکم، نیمیال الرابع:

قسم استظهاري باید نزد حاکم باشد؛ پس اگر بینه نزد حاکم اقامه شود و او : لزوم تحقق قسم استظهاري نزد حاکم: چهارم باشد) یا نزد وارث، اثري ندارد. قسم خوردن او به خودي خود (بدون این که نزد حاکم ؛ وشودقسم دهد حقش ثابت می را

یثبت حق المدعی بالبینۀ بلا ضم الحلف. ولم تسقط، أسقطها وارث المیت لم فلو للاستظهار غیر قابلۀ للإسقاط، نیمیال الخامس:

ساقط ایدقاط نمقسم استظهاري قابل اسقاط نیست؛ پس اگر وارث میت آن را اس :قابلیت اسقاط قسم استظهاريعدم : پنجم شود.بدون ضمیمه نمودن قسم، حق مدعی با بینه ثابت نمی ؛ وشودنمی

الشاهد و الیمین یالقول: ف

گفتار: شاهد و سوگند

ه لا إشکال فی عدم الحکم و القضاء بهما فی حقوق الل کما المدعی، الدیون بالشاهد الواحد ویمین): لا إشکال فی جواز القضاء فی 1(مسألۀ

یجوز فی الأموال وما یقصد به أو مثل النسب و الولایۀ و الوکالۀ، یجوز القضاء بهما فی حقوق الناس کلها حتی وهل ه.کثبوت الهلال وحدود اللتعالی،

القضاء فی الدیون بشهادة جوزیو أشبهها الاختصاص بالدیون. ،وجوه البیع و الصلح و الإجارة ونحوها؟ وکذا کالغصب و القرض و الودیعۀ، الأموال،

المدعی. امرأتین مع یمین

چنان اشکالی نیست،در جواز قضاوت در دیون با یک شاهد و قسم مدعی، یک شاهد و قسم مدعی (سوگند تکمیلی): ـ 1مسأله باشد.خدا، اشکالی نمی که در عدم حکم و قضاوت با آنها در حقوق خداي متعال مانند ثبوت هلال و حدود

ولایت و وکالت جایز است؟ یا در اموال و آنچه که مقصود از آن اموال الناس حتی مانند نسب وآیا قضاوت با آنها در تمام حقوق

Page 48: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

٤۸

که اشبه آنها این باشدمی قرض و ودیعه و همچنین بیع و صلح و اجاره و مانند این ها جایز است؟ چند وجه است مانند غصب و اختصاص به دیون دارد.است که

دو زن به ضمیمۀ قسم مدعی، جایز است. قضاوت در دیون با شهادت

الزوجۀ إذا ومهر الجنایات، ۀیود الإجارة، ومال وثمن المبیع، استقرضه، ما شملیف کان،): المراد بالدین کل حق مالی فی الذمۀ بأي سبب 2(مسألۀ

بها أو بأسبابها لأجل إثبات الدین واستتباعها ذلک فهی من الدین تعلقت الدعوي فإذا بالإتلاف و التلف إلی غیر ذلک، والضمان ،ونفقتها بالعهدة، تعلق

بذات الأسباب وکان الغرض نفسها لا تکون من دعوي الدین. إن تعلقت و

چه که قرض کرده و ثمن پس آن مقصود از دین، هر حق مالی است که در ذمه است ـ با هر سببی که باشد ـتعریف دین: ـ 2مسأله و نفقۀ زوجه و ضمان به سبب اتلاف و تلف و غیر این عهدة زوج تعلق پیدا کند ـ الاجاره و دیۀ جنایات و مهر زوجه ـ اگر بهمبیع و مال

این ها تعلق پیدا کند از یا به اسباب شود، پس اگر دعوي ـ به جهت اثبات و استتباع (به دنبال آوردن) دین ـ به این هاشامل می ها را باشد.از قبیل دعواي دین نمیسباب باشد مقصود خود ا اگر به خود این اسباب متعلق باشد و ؛ وباشددین می

لا یخلو إن کان عدم اشتراط التقدیم و الیمین ثم أقام الشاهد فالأحوط عدم إثباته؛ قدم فإن ): الأحوط تقدیم الشاهد وإثبات عدالته ثم الیمین،3(مسألۀ

من قوة.

سوگند را مدعى آنگاه واحوط (استحبابی)، مقدم نمودن شاهد و اثبات عدالتش است مقدم نمودن شاهد بر قسم: ـ 3مسأله اگرچه شرط نبودن تقدیم شاهد، خالی از پس اگر قسم مقدم شود سپس شاهد اقامه گردد احوط (استحبابی) عدم اثبات آن است، ؛دهد

قوت نیست.

بعضهم شاهدا علی الدعوي وحلف لا یثبت به إلاحصته، فأقام ونحوه، کإرثین جماعۀ بسبب واحد ): إذا کان المال المدعی به مشترکا ب4(مسألۀ

الشاهد الواحد. من حلف ثبت حقه مع فکل سائر الحصص موقوف علی حلف صاحب الحق، وثبوت

بین گروهی به سبب واحدي » بهمدعی«مال اگر اثبات سهم هر شریک با شاهد و اداي سوگند در مال مشترك: ـ 4مسأله شود مگر حصۀ نمی باشد پس بعضی از آنها اقامۀ یک شاهد بر دعوي نماید و قسم بخورد چیزي با آن ثابت مانند ارث و مثل آن مشترك

شود.شاهد ـ ثابت می هر کسی که قسم بخورد حقش ـ با آن یک حق توقف دارد، پس صاحب ها بر قسمخودش و ثبوت بقیۀ حصه

ومع إمکانه بها لا یثبت بهما علی الأحوط. ): ثبوت الحق بشاهد ویمین إنما هو فیما لا یمکن إثباته بالبینۀ،5(مسألۀ

م ثبوت حق با یک شاهد و قس و اداي سوگند در مواردي که اثبات با بینه ممکن نباشد: ثبوت حق با شاهد و ـ 5مسأله شود.ثابت نمی هاآندر صورتی که اثبات آن با بینه ممکن باشد بنابر احوط (وجوبی) با ؛ وداست که اثبات آن با بینه ممکن نباش در جایی

Page 49: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

٤۹

نصف المال. ضمن الشاهد، رجع ثم ): إذا شهد الشاهد وحلف المدعی وحکم الحاکم بهما،6(مسألۀ

حکم حاکم و کرد یاد سوگند هم مدعى و داد شهادت شاهد آنکه از بعد اگرشاهد در صورت رجوع از شهادت: ضمان ـ 6مسأله .پردازد به علیه مدعى به باید که است ضامن را مال نصف برگردد شهادتش از شاهد کرد صادر را خود

السکوت یف القول:

غیر ذلک. أو ،»لیس لی«أو ،»لا أدري« أو الجواب بقوله:

سکوتگفتار:

یا غیر این ها.» باشدمال من نمی«یا » دانمنمی«یا جواب به قولش:

أزاله الحاکم بما -کصمم أو خرس أو عدم فهم اللغۀ أو لدهشۀ ووحشۀ-کان لعذر فإن ): إن سکت المدعی علیه بعد طلب الجواب عنه،1(مسألۀ

أصر علیه فالأحوط فإن باللطف و الرفق ثم بالغلظۀ و الشدة، الحاکم بالجواب أمره بل سکت تعنتا ولجاجا، إن کان السکوت لا لعذر، و ذلک یناسب

بت حقه.حلف ث فإن المدعی، أصر رد الحاکم الیمین علی فإن التکرار ثلاثا، یوالأول أجب وإلا جعلتک ناکلا، أن یقول الحاکم له

عذري مانند کري یا لالی علیه بعد از مطالبۀ جواب از او، ساکت شود، پس اگر به جهتاگر مدعیعلیه: اثر سکوت مدعی ـ 1مسأله اگر سکوت او به جهت ؛ وکنداو را با آنچه که مناسب است برطرف می یا نفهمیدن زبان یا به خاطر اضطراب و وحشت باشد، حاکم عذر

شدت، امر به جواب دادن به جهت مشتبه نمودن امر و لجاجت باشد، حاکم او را با لطف و مدارا سپس با تحکم و عذري نباشد، بلکهکننده حساب جواب بده و گرنه تو را نکول«است که حاکم به او بگوید: کند، پس اگر بر سکوت اصرار نمود، احوط (وجوبی) آنمیپس اگر مدعی قسم بخورد کند،است که سه مرتبه تکرار نماید، سپس اگر اصرار ورزید حاکم قسم را بر مدعی رد می ؛ و بهتر»کنممی

شود.حقش ثابت می

بد من کونه اثنین عدلین، ولا المترجم،معرفۀ جوابه بالإشارة المفهمۀ أو إلی توصل ): لو سکت لعذر من صمم أو خرس أو جهل باللسان،2(مسألۀ

یکفی العدل الواحد. ولا

اگر به جهت عذري مانند کري و لالی یا ندانستن زبان توسل به اشاره یا مترجم در صورت سکوت به جهت عذر: ـ 2مسأله مترجم باید دو نفر عادل باشند و ؛ وکندتوسل پیدا میاي که (مرادش را) بفهماند یا به مترجم فهمیدن جواب او، به اشاره سکوت کند، در

یک عادل کافی نیست.

مصلحۀ. العذر واستمهل فی التأخیر أمهله الحاکم بما یراه ): إذا ادعی3(مسألۀ

بیند به مصلحت می کهادعاي عذر نماید و در تأخیر آن مهلت بخواهد حاکم به مقداري علیه مدعیاگر مهلت براي پاسخ: ـ 3مسأله دهد.او مهلت می

Page 50: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

٥۰

یکلف المدعی علیه برد الحلف أو فهل تسقط دعواه مع عدم البینۀ علیها، صدقه المدعی فإن ،»لا أدري« ): لو أجاب المدعی علیه بقوله:4(مسألۀ

علی ادعائه إلی أن یقیم البینۀ، یوالمدع توقفت الدعوي؛ أو سقط، إن نکل و حلف ثبت حقه، فإن یرد الحاکم الحلف علی المدعی؛ أو المدعی، علی

حلف فإن علیه الحلف، فله أنه عالم بأ نی ذو حق، یوادع الفرض؛ إن لم یصدقه المدعی فی ؛ والأخیر أوجهها ،وجوه دعوي المدعی علیه؟ أنکر أو

إن رد علی المدعی فحلف ثبت حقه. و دعواه بأ نه عالم سقطت

ـ 4مسأله

جواب بدهد، چنانچه » دانمنمی«علیه با قولش: اگر مدعی علیه را تصدیق کند:مدعی» دانمنمی«فرضی که مدعی جواب :تصدیق نماید مدعی او را

؟شودرت نداشتن بینه بر دعوي ساقط میآیا دعوایش، در صو • ؟می شود که قسم را بر مدعی رد کندمکلف علیهیا مدعی • ؟گرددود و اگر نکول کند ساقط میشقسم بخورد حقش ثابت می نماید که اگریا حاکم قسم را بر مدعی رد می • کند؟انکار علیه رااقامۀ بینه نماید یا دعواي مدعیماند تا این که یا کند و مدعی بر ادعایش باقی میمی یا دعوي توقف پیدا • نه کند و مدعی بر ادعایش باقی میمی دعوي توقف پیدا( .آخري است آنهاترین وجیهچند وجه است کهماند تا این که یا اقامۀ بی

)انکار علیه رانماید یا دعواي مدعی

و ادعا کند که تصدیق نکند فرض اگر مدعی او را در اینو علیه را تصدیق نکند:مدعی» دانمنمی«فرضی که مدعی جواب :عی قسم استعلیه مد علیه،پس براي مدعید که من صاحب حقم، داناو می

شودداند، ساقط میمی علیه قسم خورد دعواي مدعی به این که اوبنا بر این اگر مدعی. شود.ثابت می و اگر بر مدعی رد کند پس او قسم بخورد، حق مدعی

ولو أما حقه الواقعی فلا یسقط به، ؛ وفلا تسمع دعوي المدعی ولا البینۀ منه علیها حلف المدعی علیه بأ نه لا یدري یسقط دعوي الدرایۀ،): 5(مسألۀ

استنادا وقلنا یجوز له الحلف إلیه من ذي ید، الدعوي متعلقۀ بعین فی یده منتقلۀ کانت لو ،نعم بل له المقاصۀ بمقدار حقه. أراد إقامۀ البینۀ علیه تقبل منه،

یجوز له المقاصۀ. ولا ولا تسمع بینۀ منه، الدعوي وذهب الحلف بحقه، سقطت إلی الید علی الواقع فحلف علیه،

علیه:سقوط دعوا بعد از قسم مدعی ـ 5مسأله

ادعاى نه دیگر کرد یاد سوگند علیهمدعى آنکه از بعد وکند؛ می (دانستن) را ساقطداند، دعواي درایت علیه به این که نمیقسم مدعی )دهد او اطلاع بر شهادت که اىبینه یعنى( او بینه نه و است مسموع) داندمى او( که مدعى

دبخواه اگر جهت همین به شود،نمى ساقط علیه مدعى سوگند با و هست همچنان باشد داشته حقى واقعا اگر او واقعى حق اما و .کند او تقاص اموال از خود حق به مقدار تواندمى او حتى بلکه شود،مى قبول او از حق آن بر کند بینه اقامه ستنادي کها به علیهمدعى و( باشد شده منتقل وى به صاحب ید از که علیهمدعى دست در باشد عینى سر بر دعوى اصل اگر البته

پس بر واقع قسم بخورد، دعواي مدعی نسبت به ،)داندمى مالک را خود سبب آن استناد به و است الیدذى آن ظاهرى مالکیت اماره نیست. جایز برایش هم مقاصه وبرد می از بین را شود و قسم حق اوعین ساقط می

Page 51: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

٥۱

له إقامۀ الدعوي نئذیفح لحاضر وصدقه الحاضر کان هو المدعی علیه، أقر فإن ،»هو لغیرك و لیس لی،« ): لو أجاب المدعی علیه بقوله:6(مسألۀ

ثبت حقه أخذ الغرامۀ فإن البدأة بالدعوي علی المقر، وله للغرامۀ، وإلا له الدعوي علی المقر بأ نه صار سببا تمت وصار ماله إلیه فهو، فإن المقر له، علی

إن قال: و إن أقر لغائب یلحقه حکم الدعوي علی الغائب. و المقر. ثبتت دعواه علیه رد غرامۀ فإن علی المقر له لأخذ عین ماله،حینئذ الدعوي وله منه،

ومع عدمها لا یبعد إرجاع نۀ،فعلیه البی وإلا معارض له یرد إلیه، دعوي مدعی الملکیۀ تقبل إذ لا إن قلنا: فإن ،»المالک وأمره إلی الحاکم إنه مجهول«

إنف إلیه لکونه مدعی التولیۀ، وتتوجه بالنسبۀ إلی نفسه، ادعی التولیۀ ترتفع الخصومۀ فإن ،»إنه لیس لک بل وقف« إن قال: و علیه. الحاکم الحلف

إنه « لو قال المدعی علیه: وکذا فأمره إلی الحاکم. إن نفی عن نفسه التولیۀ و وقلنا بجواز حلف المتولی فحلف سقطت الدعوي، توجه الحلف إلیه

الولایۀ عن نفسه. یونف ،»لصبی أو مجنون

علیه:پاسخ مدعی ـ 6مسأله

مال نه الم این که دهد پاسخ علیه مدعى اگر: علیه مبنی بر ملکیت مال مورد منازعه براي شخص ثالث حاضرقول مدعی شخص کند، تصدیق را او هم حاضر و )براي شخص حاضر اقرار کنداست ( حاضر شخص این مال بلکه است تو مال نه و است من

دهد: انجام را کار دو از یکى تواندمى مدعى و شودمى علیهمدعى حاضر

رنهگ و هیچ که کند ثابت را خود حق قضاء موازین با توانست اگر کند، دعوى طرح) حاضر شخص آن( مقرله علیه اینکه اول شد. وى غرامت و ضرر باعث خود اقرار با او چون کندمى دعوى طرح مقر علیه

ین ا فرض چون( ستاندمى مقر از را غرامت کند ثابت را خود حق توانست اگر کند دعوى طرح مقر علیه اول همان از اینکه دوم از ار خود مال عین تا کند مى دعوى طرح نیز مقرله علیه گرفته مقر از را غرامت این که عین در و )برد مقرله را مال که است

.دهدمى پس مقر به را غرامت وقت آن بگیرد شخص آن از را مال عین و کند ثابت را خود حق توانست اگر بستاند او

مال این دبگوی مدعى پاسخ در علیهمدعى اگر: علیه مبنی بر ملکیت مال مورد منازعه براي شخص ثالث غائبقول مدعی بگوید اگر و کندمى پیدا را غائب علیه دعواى حکم اینجا در است، غائب که است شخص فلان ملک بلکه من ملک نه و است تو ملک نه

در ام فتواى اگر است، حاکم به دست اختیارش که است المالکمجهول مال آن این صورت در کیست که نیست معلوم آن مالک اصلا دعىم نگفتیم را این اگر و دهیممى او به را مال ندارد معارض چون است مسموع آن ملکیت بر مدعى دعوى که باشد این اموال گونهاین دهد. ارجاع مدعى به را سوگند حاکم نیست بعید نداشت بینه اگر و کند بینه اقامه باید

وقف بلکه نیست تو ملک مال این گفت مدعى پاسخ در علیهمدعى اگر: علیه مبنی بر موقوفه بودن مال مورد منازعهقول مدعی از خصومت و دماننمى باقى خصومتى مال خوده ب نسبت دیگر شودمى تولیت مسئله متوجه نزاع بکند را آن تولیت ادعاى اگر حال است،

یاد وگندس کند یاد سوگند تواندمى موقوفه متولى که باشد این ما فتواى اگر حال است، تولیت مدعى او که شودمى او متوجه جهت این افتد.مى حاکم دسته ب مال آن اختیار وقت آن کند نفى خود از را تولیت اگر و سازدمى ساقط را مدعى دعواى و کندمى

مال این ویدبگ علیهمدعى که صورتی آن همچنین: علیه مبنی بر ملکیت مال مورد منازعه براي صغیر یا مجنونقول مدعی در که ندک سلب خود از هم را مجنون و کودك آن ولایت و است دیوانه شخص فلان یا و صغیر کودك فلان ملک بلکه نیست تو ملک .افتدمى حاکم دسته ب مال آن اختیار نیز اینجا

Page 52: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

٥۲

الدعوي؛ انقلبت ذلک، ونحو صالحنی، أو باعنی، أو وهبنی، أو به منی، أخذ المدعی أو المدعی أبرأ ذمتی، بأن ): لو أجاب المدعی علیه:7(مسألۀ

والکلام فی هذه الدعوي علی ما تقدم. المدعی علیه مدعیا و المدعی منکرا. وصار

گرفته یا به به را از من مدعی« یا» ام را ابراء نموده استمدعی ذمه«علیه جواب بدهد به این که: اگر مدعیانقلاب دعوي: ـ 7مسأله علیه، مدعی و مدعی، منکر کند و مدعیاین ها، دعوي انقلاب پیدا می و مانند» من بخشیده یا به من فروخته یا مصالحه کرده است

شد. بیان سابق در حکمش که شود.می

فی أحکام الحلف القول:

گفتار: در احکام سوگند

بأسمائه الخاصۀ به تعالی کالرحمان و القدیم و أو ه تعالی،إلا أن یکون بالل علیه أثر من إسقاط حق أو إثباته): لا یصح الحلف ولا یترتب 1(مسألۀ

الأوصاف غیر المنصرفۀ إذا ضم إلیها ما یجعلها بل والخالق، الأوصاف المشترکۀ المنصرفۀ إلیه تعالی کالرازق وکذا الذي لیس قبله شیء، الأول

و الأوصیاء و الکتب المنزلۀ و الأماکن اءیکالأنب یصح بغیره تعالی،ولا منه عدم الاکتفاء بغیر الجلالۀ، وأحوط والأحوط عدم الاکتفاء بالأخیر، مختصۀ به،

کالکعبۀ وغیرها. المقدسۀ،

مترتب شود و اثري ـ از اسقاط حق یا اثبات آن ـ بر آنقسم به طور صحیح واقع نمیروش صحیح اداي سوگند: ـ 1مسأله ؛ باشد» اولی که قبل از او چیزي نبوده است«و » قدیم« و» رحمان«هاي مختص او مانند شود، مگر این که به خداي متعال یا به نامنمی

به او بلکه اوصافی که انصراف» خالق«و » رازق«است ولی به خداي متعال انصراف دارند مانند همچنین است اوصافی که مشترك واحوط (وجوبی) آن است که به آخري ؛ وقرار بدهد ها شود که آنها را مختص خداي متعالهم ندارند در صورتی که چیزي ضمیمۀ آن

و قسم به غیر خداي متعال مانند انبیا و اوصیا و کتب آسمانی ؛ وبه غیر لفظ جلاله، اکتفا نشود ط از آن این است کهاحو ؛ واکتفا نشود باشد.اماکن مقدسه مانند کعبه و غیر این ها صحیح نمی

أو هولا بین کون الکافر ممن یعتقد بالل بل أو مختلفین، مسلمین أو کافرین ه بین أن یکون الحالف و المستحلفبالل ): لا فرق فی لزوم الحلف2(مسألۀ

هل رأي الحاکم أن إحلاف الذمی بما یقتضیه دینه أردع، ولو ».هالل« یإل» خالق النور و الظلمۀ« یجب فی إحلاف المجوس ضم قوله: ولا یجحده.

ه إذا لم بأس بضم ما ذکر إلی اسم الل ولا عدم الصحۀ. والأشبه ،نعم قیل: لیه السلام؟الاکتفاء به کالإحلاف بالتوراة التی انزلت علی موسی ع یجوز

یکن أمرا باطلا.

ورنده و خدر لزوم قسم به خدا، فرقی نیست بین این که قسم: دهندهخورنده و قسمقسمعدم شرط مسلمان بودن ـ 2مسأله باشد یا او را خدا معتقد می دو کافر یا مختلف باشند، بلکه بین این که کافر از کسانی باشد که به دو مسلمان باشند یا هر دهنده هرقسم

اگر حاکم ؛ وواجب نیست» االله«به » خالق النور والظلمه«نمودن قول او: در قسم دادن مجوس ضمیمه ؛ وکند نیز فرقی نیستانکار می قسم دادن به توراتی که تر) است آیا اکتفا به آن مانندکند، رادع تر (بازدارندهآنچه که دینش آن را اقتضا میذمی به ببیند که قسم دادن

ضمیمه نمودن آنچه ذکر ؛ وولی اشبه عدم صحت آن است نازل شده جایز است؟ بعضی گفته اند: بلی، علیه السلام بر حضرت موسی چیز باطلی نباشد، اشکالی ندارد. شد به اسم خدا، در صورتی که

Page 53: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

٥۳

هحلف بالل فإذا تعالی إلیه،ه أنه لا أثر لضم غیر اسم الل کما الحلف بغیره، ): لا یترتب أثر علی الحلف بغیر الله تعالی و إن رضی الخصمان3(مسألۀ

شیء آخر أو لا. إلیه ضم یکفی الواحد من الأسماء الخاصۀ؛ کما ضم إلیه سائر الصفات أو لا، کفی؛

که ندچ هر ندارد اثرى هیچ باشد خداي تعالی نام به غیر سوگندي کهغیر نام خداي تعالی: بهعدم اعتبار سوگند ـ 3مسأله پس اگر به خدا ،)است لغو کار و( ندارد خاصیتى هیچ مقدس نام آن غیر کردن ضمیمه همچنان که باشند، راضى آن به دعوى طرفین

همان طور که یکی از نام هاي اختصاصی خداوند، کفایت کند ـ چه سایر صفات را به او ضمیمه بکند یا نه ـقسم بخورد کفایت می ضمیمه کند یا نه. کند، خواه چیز دیگري به آنمی

کما هو المتعارف -مثلا-الحلف بغیره محرم تکلیفا فی إثبات أمر أو إبطاله فهل بغیر الله تعالی، ): لا إشکال فی عدم ترتب أثر علی الحلف4(مسألۀ

سألتک بالقرآن أو بالنبی صلی « أما مثل قوله: و ه تعالیالحلف بالل إذا صار ذلک سببا لترك مایس هو مکروه، نعم، عدم الحرمۀ. يالأقو الناس؟ بین

إشکال فی عدم حرمته. فلا» کذا علیه و آله و سلم أن تفعلاالله

.در مترتب نشدن اثر بر قسم به غیر خداي تعالی اشکالی نیستسوگند به غیر نام خداي تعالی: اثر عدم ترتیب ـ 4مسأله

تکلیفی است؟ بنابر اقوي متعارف است ـ حرامچنان که بین مردم به غیر خدا در اثبات امري یا باطل نمودن آن مثلا پس آیا قسمصلی به قرآن یا به پیامبر«اما مثل قول او: ؛ وخداي تعالی گردد حرام نیست؛ البته مکروه است، مخصوصا اگر سبب ترك قسم به

نیست.بدون اشکال حرام » چنین کاري را انجام دهی خواهم این کهاز تو می االله علیه و آله وسلم

بالحق، الزم وإلا شرب کان حالفا، فإن فی لوح ویغسل ویؤمر بشربه بعد إعلامه، بأس بأن تکتب الیمین ولا ): حلف الأخرس بالإشارة المفهمۀ،5 (مسألۀ

الجمع بینهما. والأحوط بعد الإعلام کان ذلک نحو إشارة. ولعل

لوحی نوشته اشکالی ندارد که قسم در ؛ وشخص لال با اشاره اي است که بفهماندقسم سوگند خوردن شخص لال: ـ 5مسأله شاید ؛ وشودآشامید، قسم خورده است و گرنه ملزم به حق می شود و شسته شود و بعد از اعلام به او، امر به آشامیدن آن شود؛ پس اگر

ابی) آن است که بین آنها جمع نماید.احوط (استحب ؛ واشاره باشد بعد از اعلام، این یک نوع

أو صفاته المختصۀ به. هأي لغۀ إذا کان باسم اللیکفی ب بل ): لا یشترط فی الحلف العربیۀ،6(مسألۀ

یا نام خدا عربی بودن، در قسم شرط نیست، بلکه به هر زبانی باشد ـ در صورتی که بهعدم شرط عربی بودن سوگند: ـ 6مسأله کند.صفات مختص او باشد ـ کفایت می

ه والل« أن یقول: مثل یجب التغلیظ بالقول، ولا ،»لیس لفلان علی کذا والله« :کقوله ): لا إشکال فی تحقق الحلف إن اقتصر علی اسم الله،7(مسألۀ

بالأفعال کالقیام مستقبل القبلۀ آخذا المصحف الشریف ولا المشرفۀ، بالمکان کالأمکنۀ ولا بالزمان کیوم الجمعۀ و العید، ولا ،»القاهر المهلک الغالب

بیده.

وجه. وله والمعروف أن التغلیظ مستحب للحاکم،

Page 54: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

٥٤

» من نیست واالله براي فلانی چنین چیزي بر«در تحقق قسم، اگر به نام خدا مانند قول او: عدم وجوب تغلیظ سوگند: ـ 7مسأله غلیظ نمودن آن به تو همچنین » الغالب القاهر المهلک واالله«غلیظ نمودن آن به گفتار، مانند این که بگوید ت ؛ واکتفا کند، اشکالی نیست

قبله در حالی ي مشرفه و همچنین به فعل ها، مانند ایستادن او به طرفآنهاهمچنین به مکان، مانند مک زمان، مانند روز جمعه و عید و که قرآن کریم را به دستش گرفته باشد، واجب نیست.

تغلیظ آن براي حاکم مستحب است؛ و براي آن وجهی است. و معروف آن است که

و لا یبعد أن یکون الأرجح له ترك التغلیظ؛ بل امتنع عنه لم یکن ناکلا، ولو یجوز إجباره علیه، ولا ): لا یجب علی الحالف قبول التغلیظ،8(مسألۀ

لا یغلظ فیها بما دون نصاب القطع. فإنه الحقوق إلاالأموال، التغلیظ فی جمیع ستحبیو استحب للحاکم التغلیظ احتیاطا علی أموال الناس، إن

تغلیظ اگر از ؛ وباشدنیست؛ و اجبار او بر آن جایز نمیقبول تغلیظ بر حالف واجب عدم وجوب قبول تغلیظ بر حالف: ـ 8مسأله بوده باشد، اگرچه تغلیظ احتیاطا در اموال مردم براي باشد، بلکه بعید نیست که ارجح براي او ترك تغلیظکننده نمیامتناع ورزید نکول

(حدسرقت) تغلیظی در آنها به واسطۀ کمتر از نصاب قطعتمام حقوق مستحب است به جز اموال؛ زیرا تغلیظ در ؛ وحاکم مستحب است نیست.

یفصل به خصومۀ. ولا وحلف عنه بوکالته أو نیابته لم یترتب علیه أثر، وکل غیره فلو ): لا یجوز التوکیل فی الحلف ولا النیابۀ فیه،9(مسألۀ

و از طرف او نیز نیابت در قسم، جایز نیست؛ پس اگر دیگري را وکیل نمایدوکیل نمودن و قابل توکیل نبودن سوگند: ـ 9مسأله کند.فیصله پیدا نمی شود و خصومتی با آنبه وکالت یا نیابتش قسم بخورد اثري بر آن مترتب نمی

کون أو کمرض أو حیض و المجلس فی المسجد، الاستنابۀ فیه إلالعذر للحاکم سیول ): لا بد وأن یکون الحلف فی مجلس القضاء،10(مسألۀ

الظاهر عدم جواز الاستنابۀ فی مجلس القضاء وبحضور الحاکم، بل الاستنابۀ. جوزیف غیر ذلک، أو مخدرة حضورها فی المجلس نقص علیها، المرأة

واستحلافه.أن یکون الحلف بأمر الحاکم -فی غیر مورد العذر -علیه الأثر یترتب فما

.در مجلس قضاوت باشد حتما باید قسم قضاوت:لزوم اداي سوگند در مجلس ـ 10مسأله

خوردن استنابه (طلب نیابت) نماید، مگر براي حاکم حق ندارد در قسم عدم اعطاي نیابت در اداي سوگند مگر در موارد خاص:مجلس در مسجد باشد ـ یا این که زن مخدره (پوشیده) است که حضور درمجلس قضاوت عذري مانند مرض یا حیض ـ در حالی کهبلکه ظاهر آن است که استنابه در مجلس قضاوت و در که در این صورت استنابه جایز است، قضاوت برایش نقص است یا غیر این ها

قسم از او شود این است که قسم به امر حاکم و طلبآنچه که در غیر مورد عذر، اثر بر آن مترتب می حضور حاکم جایز نیست، پس باشد.

علمه بالواقعۀ یجوز الحلف، فمع وسواء کان فی نفی أو إثبات، فعل غیره، کان فی فعل نفسه أو سواء ): یجب أن یکون الحلف علی البت؛11(مسألۀ

عدم علمه لا یجوز إلاعلی عدم العلم. ومع

Page 55: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

٥٥

دیگري، در نفی واجب است که قسم به طور قطع باشد؛ خواه در کار خودش باشد یا در کاروجوب قاطع بودن سوگند: ـ 11مسأله صورتی که علم به آن ندارد، جایز نیست مگر قسم بر عدم علم. در ؛ وباشد یا اثبات؛ پس در صورت علم او به واقعه، قسم جایز است

مثل یوف لو حلف زید علی براءة عمرو. کما کان أجنبیا عن الدعوي، إذا-إثباتا أو إسقاطا-علی مال الغیر أو حقه): لا یجوز الحلف 12(مسألۀ

د، الولیم علی الصغیر أو المتولی للوقف تردعدم الجواز. والأشبه الإجباري أو القی

ـ 12مسأله

اجنبی از دعوي دیگري یا حق او ـ جهت اثبات یا اسقاط آن ـ در صورتی کهقسم بر مال عدم جواز سوگند توسط شخص ثالث: باشد، جایز نیست؛ مانند این که زید بر برائت عمرو قسم بخورد.

م بر صغیر، یا متولی وقف، ترد در مثلاجباري یا قی د است؛ و اشبه عدم جواز است.یولی

تثبت فی الحدود فإنها لا تثبت إلابالإقرار أو البینۀ بالشرائط ولا والقتل، المالیۀ وغیرها کالنکاح و الطلاق): تثبت الیمین فی الدعاوي 13(مسألۀ

فإذا ادعی مشترکا بینه وبین حق الناس کالقذف، أو محضا کالزنا، هفرق فی عدم ثبوت الحلف بین أن یکون المورد من حق الل ولا فی محلها، المقررة

حلف المدعی لم یثبت علیه حد القذف. ولو بالزنا فأنکر لم یتوجه علیه یمین، علیه أنه قذفه

ه تعالی.دون القطع الذي هو حق الل الناس تثبت الیمین، ه وحق الناس کالسرقۀ فبالنسبۀ إلی حقلو کانت الدعوي مرکبۀ من حق الل نعم،

ـ 13مسأله

قسم در دعواهاي مالی و غیر آنها مانند ازدواج و طلاق و قتل ثابت است،اثبات دعاوي مالی با سوگند:

محل خود مقرر شوند مگر با اقرار یا بینه با شرایطی که درولی در حدود ثابت نیست؛ زیرا آنها ثابت نمی عدم اثبات حدود با سوگند:الناس باشد مانند قذف، االله و حقمانند زنا، یا مشترك بین حق در ثابت نشدن قسم، بین این که مورد، حق االله محض باشد ؛ وگردیده

قسم بخورد حد اگر مدعی ؛ وشودادعا کند که او را قذف به زنا نموده و او انکار کند، قسمی متوجه او نمی فرقی نیست. پس اگر بر او و ثابت نمی شود.قذف بر ا

ت شود، نه نسبت به قطع دسالناس، قسم ثابت میباشد مانند سرقت، پس نسبت به حق الناس و حقاهللالبته اگر دعوي مرکب از حق باشد.االله تعالی میحق که

من عذاب الله تعالی إن حلف وأخافه ولو کان صادقا، تعالیهإجلالا لل فی ترك الیمین بهیوترغ ): یستحب للقاضی وعظ الحالف قبله،14(مسألۀ

أن الیمین الکاذبۀ «و »هعلی یمین و هو یعلم أنه کاذب فقد بارز الل من حلف« بعض الروایات: یوف ،»ه کاذبا کفرمن حلف بالل«أنه و قد روي کاذبا،

».بلاقع من أهلها تدع الدیار

موعظه براي قاضی مستحب است که قبل از قسم، کسی را که باید قسم بخورد استحباب موعظۀ حالف توسط قاضی: ـ 14مسأله صادق باشد و او را از عذاب خداي متعال اگر به دروغ قسم نماید و او را جهت اجلال خداي تعالی به ترك قسم ترغیب نماید هر چند که

کسی که قسمی «است: و در بعضی از روایات» شودکسی که به دروغ به خدا قسم بخورد کافر می«روایت شده: تحقیقا ؛ وبخورد بترساند

Page 56: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

٥٦

».نمایدها را از اهلش خالی میبه درستی که قسم دروغ خانه« و» داند دروغ است تحقیقا با خدا مبارزه کرده استبخورد که می

أحکام الید یف القول:

احکام یدگفتار: در

کان من الأعیان أو المنافع أو الحقوق أو سواء محکوم بملکیته وأ نه له؛ فهو ): کل ما کان تحت استیلاء شخص وفی یده بنحو من الأنحاء،1(مسألۀ

دلالۀ الید علی الملکیۀ ونحوها التصرفات الموقوفۀ ولا یشترط فی فلو کان فی یده مزرعۀ موقوفۀ ویدعی أنه المتولی یحکم بکونه کذلک، غیرها،

کان فی یده شیء فمات ولم یعلم أنه له ولو الید الملکیۀ. دعوي ذي ولا فلو کان شیء فی یده یحکم بأ نه ملکه ولو لم یتصرف فیه فعلا، علی الملک

فإن الحکم بملکیۀ ما فی یده ولو لم یعلم أنه له، الظاهر بل عدم اعترافه بعدمها، شترطی ،نعم بأ نه له و هو لوارثه. حکمی الملکیۀ، ولم یسمع منه دعوي

بکونه له بالنسبۀ إلی نفسه وغیره. حکمی یدي لی أم لا، اعترف بأ نی لا أعلم أن ما فی

آن چیز محکوم به ملکیت او و این در دست او باشد، هر چیزي که در تحت استیلاي شخصی و به نحوي از انحاقاعدة ید: ـ 1مسأله حقوق یا غیر آنها. باشد؛ خواه از اعیان باشد یا منافع یاکه براي او است می

در دلالت کردن ید بر ؛ وشود که چنین استحکم می بنا بر این اگر در دستش مزرعۀ وقفی باشد و ادعا کند که او متولی استملک او شود کهباشد؛ پس اگر چیزي در دست او باشد حکم میمتوقف بر ملکیت است شرط نمی ملکیت و مانند آن، تصرفاتی که

.است ولو این که فعلا در آن تصرفی نکند ،که چیزي باشد پس بمیرد و معلوم نباشداگر در دست او ؛ ودعواي ملکیت آن را داشته باشد همچنین شرط نیست که صاحب ید

باشد.مال او است، پس براي وارث او می شود که آن چیزآن چیز مال او است و دعواي ملکیت از او شنیده نشده باشد، حکم می ود شدر دست او است مینکرده باشد، بلکه ظاهر آن است که حکم به ملکیت آنچه که البته شرط است که به عدم ملکیت آن اعتراف

حکم ،نهدستم است مال من است یا دانم آنچه دراین که معلوم نباشد که مال او است، پس اگر اعتراف کند به این که من نمی ولو و دیگري. شود که آن چیز مال او است؛ نسبت به خودشمی

و أما لو کان شیء بید غاصب معترف بغصبیته من زید، فیدهم یده. بملکیته، ه فهو محکوم): لو کان شیء تحت ید وکیله أو أمینه أو مستأجر2(مسألۀ

م یحکم بعد أم بأ نه لمن یعترف الغاصب أنه له، حکمی فی اعترافه، ادعی أحد ملکیته وأکذب الغاصب فلو هو محکوم بکونه تحت ید زید أو لا؟ فهل

فیما إذا لم یعترف بالغصبیۀ الظاهر ،نعم لا یخلو الأول من قوة. فیه إشکال وتأمل و إن الدعوي من الموارد التی لا ید لأحدهما علیه؟فتکون یده علیه،

غصبا واعترف بأ نه لزید یصیر بحکم ثبوت یده علیه. أو لم تکن یده

او ملکیت ید وکیل یا امین یا مستأجر او باشد آن چیز محکوم بهاگر چیزي تحت شمول ید امانی تحت قاعدة ید: ـ 2مسأله باشد.دست او می آنهااست، پس دست

اعتراف غاصب به غصبیت مال:

یا نه؟ که به غصبیت آن از زید اعتراف دارد آیا آن چیز محکوم است به این که تحت ید زید است اگر چیزي در دست غاصب باشد •شود به این که مال کسی است که غاصب حکم می ادعاي ملکیت آن را بنماید و غاصب را در اعترافش تکذیب کند،پس اگر کسی •

Page 57: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

٥۷

ندارد؟ شود که کسی بر آن یديردي میدعوي از موا یابه این که او یدي بر آن ندارد شودمی براي او اعتراف کرده است یا حکم اعتراف به غصبیت نکرده باشد یا ید او غصبی نباشد اولی خالی از قوت نیست. البته در جایی کهدر آن اشکال و تأمل است؛ اگرچه

ظاهرا در حکم ثبوت ید زید بر آن است. و اعتراف کند که مال زید است،

أن تکون ید کل منهما علی تمامه، مکنی وقیل: محکوم بمملوکیته لهما. فهو ): لو کان شیء تحت ید اثنین فید کل منهما علی نصفه،3(مسألۀ

هو ضعیف. و یمکن أن یکون شیء واحد لمالکین علی نحو الاستقلال، بل

بنا اگر چیزي در دست دو نفر باشد، دست هر کدام از آنها بر نصف آن است،تصرف دو شخص نسبت به مال واحد: ـ 3مسأله دست هر یک از آنها بر تمام آن باشد بلکه اند: ممکن است کهبعضی گفته ؛ وباشدمملوك آن دو میبر این آن چیز محکوم است که

مستقل باشد. ولی این قول ضعیف است. ممکن است که یک چیز براي دو مالک به نحو

إن کانت تحت یدهما فکل بالنسبۀ ؛ ووعلی غیر ذي الید البینۀ قوله بیمینه، فإن کانت تحت ید أحدهما فالقول-مثلا-): لو تنازعا فی عین4لۀ (مسأ

النسبۀ قوله بیمینه ب والقول تمامها یطالب بالبینۀ بالنسبۀ إلی نصفها، ادعی کل منهما فإن حیث إن ید کل منهما علی النصف. النصف مدع ومنکر؛ إلی

إلی النصف.

ولو صدقهما ورجع تصدیقه بأن تمام العین لکل منکرا و الآخر مدعیا، کونیف أحدهما المعین یصیر بمنزلۀ ذي الید،و إن کانت بید ثالث فإن صدق

إن صدق ؛ ویکون بمنزلۀ ما تکون فی یدهما -اشتراکهما فیها بمعنی -إن رجع إلی أنها لهما ؛ ویلغی تصدیقه ویکون المورد مما لا ید لهما منهما،

لم تکن فی یدهما ولا ولو ولکل منهما علیه الیمین. لی تبقی فی یده یه إن کذبهما وقال: ؛ وخرجت له حلف فمن تبعد القرعۀ، أحدهما لا بعینه لا

فالأقرب الاقتراع بینهما. ید غیرهما ولم تکن بینۀ

:مال واحدفروض تنازع در مالکیت ـ 4مسأله

دو آن زا یکى فتصر در مال اگر است، من ملک بگوید هم آن است من ملک بگوید این کنند، تنازع مالى عین سر بر نفر دو اگر • بینه ایدب ندارد تصرف آنکه اما وبداند وى ملک را آن حاکم تا کند یاد سوگند باید و است مقدم است الیدذى که آن قول باشد نفر

کند. اقامه دارند ید مال آن بر دو هر چون منکر، هم و است مدعى هم آن نصف به نسبت یک هر باشند داشته تصرف مال آن بر دو هر اگر •

خودش تدس در که است نصفى به نسبت او مالکیت منکر و است مقابلش طرف دست در که است نصفى آن مالکیت مدعى این( گفتیم که آن نصف به نسبت دارد را مال آن همه ادعاى ،دو آن از یک هر اگر پس ،)دارد تصور طور همین نیز دیگرى آن است، .است قدمم قولش کند یاد سوگند اگر است دیگرى آن مالکیت منکر که دیگر نصف به نسبت و بیاورد بینه باید است مدعى

او پس شود؛می ید صاحب منزلۀ به او نماید تصدیق را دو آن از معین نفر یک و آن شخص ثالث باشد شخص ثالثی دست در اگر • .مدعی دیگري و شودمی شده توسط شخص ثالث) منکر(شخص تصدیق

لغو تصدیقش باشد،می ها این از یک هر براي آن تمام که برگردد این به او تصدیق و نماید تصدیق را دو هر اگر (شخص ثالث) و • ندارند. آن بر یدي آنها که است مواردي از مورد و شودمی

ولى است الم این همه مالک نفر دو این از یکى که دانممى من بگوید یعنى( کند تصدیق را نامعین(نفر) یکى(شخص ثالث) اگر •

Page 58: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

٥۸

و( کندمى یاد سوگند درآمد یک هر نام به قرعه و شود قرعه مورد که نیست بعید وقت آن) شخص آن یا است شخص این دانمنمى .)دهندمى او به را مال

باقى او نزد را مال صورت این در هست خودم ملک است من دست در که مالى بگوید و کند تکذیب را دو هر ثالث شخص اگر • شخص دست در نه و باشد دو آن خود دست در نه مال اگر ؛ ودهندمى قسم را ثالث شخص این نفر دو آن از یک هر و گذارندمى

.بیندازند قرعه که ستا آن اقرب باشد نداشته بینه هم یک هیچ و ثالث

ادعی أنها فعلا له فإن أقام المدعی علیه بینۀ علی أنها له، ثم الحاکم، بینۀ وانتزعها منه بحکم): إذا ادعی شخص عینا فی ید آخر وأقام 5(مسألۀ

ینتقض الحکم وترد العین إلیه أو فهل الدعوي وأقام البینۀ علی ذلک، إن ادعی أنها له حین و العین وترد إلی المدعی الثانی، تنتزع البینۀ علیه، وأقام

ولا یبعد عدم النقض. ،قولان لا؟

فروض تنازع در مالکیت مال تحت تصرف: ـ 5مسأله

نه کند و تصرف اگر شخصی عینی را که درعلیهمدعی«بگیرد، سپس به حکم حاکم از او کسی دیگر است ادعا نماید و اقامۀ بی « .اقامۀ بینه کند که آن عین مال او است

نه بر آن نماید عین از او گرفته میگرددبه مدعی دومی برمی شود واگر ادعا کند که این عین فعلا مال او است و اقامۀ بی. نه کند اگر ادعا کند که در وقت دعوي مال او بوده است و بر آن، اقامۀگردد یا نه؟ دو شود و عین به او بر میآیا حکم نقض میبی

که نقض نشود. قول است و بعید نیست

کالسیف أن ما یکون من المتاع للرجال فهو للرجل، أرجحها ففیه أقوال،-بعدها سواء حال زوجیتهما أو-): لو تنازع الزوجان فی متاع البیت6(مسألۀ

فهو یکون للرجال و النساء وما ومکینۀ الخیاطۀ التی تستعملها النساء ونحو ذلک، یکون للنساء فللمرأة کألبسۀ النساء وما الرجال،و السلاح وألبسۀ

إن ادعت المرأة ما للرجال فهی مدعیۀ، و الحلف لو لم یکن للرجل بینۀ، هایوعل ادعی الرجل ما یکون للنساء کانت المرأة مدعی علیها، فإن بینهما،

فلو فرض أن وإلا إذا لم یتبین کون الأمتعۀ تحت ید أحدهما، هذا بینهما فمع عدم البینۀ وحلفهما یقسم بینهما. وما البینۀ وعلی الرجل الحلف، هایعل

نۀ. بملکیۀ ذي الید، حکمی ،بالنساء کان فی صندوق الرجل وتحت یده أو العکس المتاع الخاصیعتبر فیما للرجال أو ما للنساء العلم ولا وعلی غیره البی

یجري الحکم بالنسبۀ إلی وهل مختصات الطائفتین. إحراز أن یکون لکل منهما ید مختصۀ بالنسبۀ إلی ولا استعمل ماله أو انتفع به، بأن کلا منهما

المدعی ستکشفیف للعالم وما للتجار للتاجر، بأن ما للعلماء حکمیف من أهل التجارة و الکسب، یوالثان من أهل العلم و الفقه، أحدهما شریکین فی دار:

یبعد الإلحاق. لا ،وجهان من المدعی علیه؟

اثاثیۀ خانه: تفروض تنازع در مالکی ـ 6مسأله

:بعد از آن، پس در آن چند قول است شان باشد یانمایند، خواه در وقت زوجیتاگر زوجین در اثاثیۀ خانه منازعه

.باشدهاي مردان براي مرد میبه مردان است مانند شمشیر و سلاح و لباس ارجح آنها این است که آن چیزي که از اثاثیه مربوط • باشد.زن می مانند این ها مال گیرند وها آن را به کار میخیاطی که زنهاي زنانه و چرخ مربوط به زنان است مانند لباس آنچه که و • :پس؛ باشدمی ها مشتركربوط به مردان و زنان است بین آنو آنچه که م •

نه براي می »علیهامدعی«ها است، زن چیزي را ادعا کند که مربوط به زناگر مردباشد و بر زن است که ـ در صورت نبود بی

Page 59: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

٥۹

مرد ـ قسم بخورد؛ نه بیاورد و برادعا کند که مربوط به مردان است، پس زن مدعی می و اگر زن چیزي رامرد است که باشد و بر زن است که بی

قسم بخورد. نه و ق باشد پس در صورت نبودنچه که مربوط به مردان و زنان میو آشود.سم آن دو، بین زن و مرد تقسیم میبی ها نباشد وگرنه اگر فرض شود که متاع مختص زنان در صندوق مرد و تحت یکی از آنتصرف ن در صورتی است که اثاثیه تحت و ای

نماید. شود و بر غیر او است که اقامۀ بینهکس آن ـ حکم به ملکیت صاحب ید میاو باشد ـ یا برع ید آن مربوط به او است استعمال کرده یا از ها آنچه را کهاست، علم به این که هر یک از آن و در آنچه که مربوط به مردان یا زنان

احراز این که هر یک از این ها ید مختصی نسبت به مختصات زنان و مردان داشته همچنین ؛ وباشداستفاده نموده است معتبر نمی باشد.معتبر نمی باشند

شود، پس حکم ارت و کسب است جاري میو دومی از اهل تج ها از اهل علم و فقهبت به دو شریک خانه که یکی از آنآیا این حکم نسپس مدعی از باشد، می باشد و آنچه که مربوط به تجارت است براي تاجرمربوط به علما است براي عالم می شود به این که آنچه کهمی

آن شود. که بعید نیست ملحق به شود؟ دو وجه استعلیه، جدا میمدعی

هذا الشیء تحت ید وکان فلو کان شیء فی ید زید فعلا، الید الحالیۀ، ): لو تعارضت الید الحالیۀ مع الید السابقۀ أو الملکیۀ السابقۀ تقدم7(مسألۀ

أقر زید بأن ما فی یده کان لعمرو لو ،نعم الحلف علی زید. عدمها فله ومع وعلی عمرو إقامۀ البینۀ، بأ نه لزید، حکمی له،سابقا أو کان ملکا عمرو

فإن الانتقال إلیه،کان لعمرو أو فی یده وسکت عن وکذا لو أقر بأ نه قول عمرو بیمینه، والقول انقلبت الدعوي وصار زید مدعیا، وانتقل إلیه بناقل،

محکمۀ، دیفال أو علم الحاکم بذلک، سابقا، أما لو قامت البینۀ علی أنه کان لعمرو و وفی مثله یشکل جعله منکرا لأجل یده. لازم ذلک دعوي الانتقال،

ذو الید منکرا و القول قوله. کونیو

قول ذي البینۀ. والقول سقوط یده، فالظاهر أو أمانۀ ونحوها، غصبا من عمرو أو عاریۀ کان قامت البینۀ بأن ید زید علی هذا الشیء؛ لو نعم،

.شوداگر ید فعلی با ید قبلی یا ملکیت قبلی متعارض باشد، ید فعلی مقدم میتعارض قاعدة ید با مالکیت قبلی: ـ 7مسأله

شود که مال زید است و بر است، حکم می چیزي فعلا در دست زید باشد و این چیز قبلا در دست عمرو بوده یا ملک او بودهپس اگر پس حق قسم بر زید دارد. اگر بینه نباشد ؛ وعمرو است که بینه اقامه نماید

و به ناقلی به او منتقل شده است، دعوي انقلاب پیدا بوده البته اگر زید اقرار کند که آنچه در دستش است مال عمروانقلاب دعوي: قول عمرو است با قسمش. شود و قول،کند و زید مدعی میمی

یا در دست او بوده است و از انتقال به خودش ساکت شود، لازمۀ این همچنین است اگر زید اقرار کند به این که آن، مال عمرو بودهشود بر این که سابقا مال اما اگر بینه اقامه ؛ ودر مثل آن مشکل است که به خاطر ید او، او را منکر قرار داد ؛ واست قالاقرار، ادعاي انت

شود و قول، قول او است.ذوالید منکر می و شودیمحاکم عمرو بوده یا حاکم به آن علم پیدا کند، پس ید

چیز، غصب از عمرو، یا عاریه یا امانت و مانند این ها بوده است، ظاهر آن است که ید که ید زید بر این البته اگر بینه اقامه شود بر این ساقط است و قول، قول ذوالبینه است. او

Page 60: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

٦۰

إن کانت و الخارج ورفض بینۀ الداخل؛فمقتضی القاعدة تقدیم بینۀ کان فی ید أحد الطرفین، فإن ): لو تعارضت البینات فی شیء،8(مسألۀ

إن کان فی ید ثالث أو لا ید لأحد علیه، ؛ والداخل إن کان فی یدهما فیحکم بالتنصیف بمقتضی بینۀ الخارج وعدم اعتبار ؛ ووأرجح أکثر أو أعدل

حیوترج الإشکال من حیث الأخبار و الأقوال، المسألۀ بشقوقها فی غایۀ لکن والرجوع إلی الحلف أو إلی التنصیف أو القرعۀ. سقوط البینتین فالظاهر

فی الصورة الاولی ما ذکرناه. أحد الأقوال مشکل و إن لا یبعد

:پسها در مورد چیزي تعارض کنند، اگر بینه ها:تعارض بینه ـ 8مسأله

تر یا ارجح عادل باشد، اگرچه بیشتر یاۀ خارج و کنار زدن بینۀ داخل میتقدیم بین باشد، مقتضاي قاعده، یکی از طرفین یدگر تحت ا • باشد.

شود.ارج و معتبر نبودن بینۀ داخل میخ هر دو باشد پس حکم به تنصیف آن به مقتضاي بینۀ تحت یدو اگر •شود و باید رجوع به قسم یا به تنصیف هر دو بینه ساقط میر آن است که نباشد ظاه و اگر تحت ید نفر سوم باشد یا تحت ید کسی •

قرعه نمود. آن یا ترجیح یکی از اقوال مشکل است، اگرچه در صورت لیکن این مسأله با شقوق آن از حیث اخبار و اقوال در نهایت اشکال است و

باشد.بعید نمی اولی آنچه را که ما ذکر کردیم

کتاب قاض إلی قاض یف الأول:[الفصل]

یفصل اول: در کتابت قاضی به قاض

کتب قاض إلی قاض آخر بالحکم وأراد الإنشاء بالکتابۀ، فلو بالإنشاء کتبا، عبرة ولا ): لا ینفذ الحکم ولا تفصل الخصومۀ إلابالإنشاء لفظا،1(مسألۀ

له وعلم بقصده. یجوز للثانی إنفاذه و إن علم بأن الکتابۀ لا

انشاي یابد مگر به انشاي لفظی؛ وکند و خصومت فیصله نمیحکم نفوذ پیدا نمیاعتبار انشاي لفظی در نفوذ حکم: ـ 1مسأله آن براي قاضیکند که انشا به وسیلۀ کتابت باشد، انفاذ کتبی اعتبار ندارد، بنا بر این اگر یک قاضی حکم را به قاضی دیگر بنویسد و اراده

نوشته، مربوط به آن قاضی است و قصد او را بداند. دوم جایز نیست، اگرچه بداند که

إلی حاکم آخر:-بعد فرض الإنشاء لفظا-): إنهاء حکم الحاکم2(مسألۀ

أما القول ؛ وعبرة بها حتی مع العلم بأ نها له وأراد مفادها فلا بحکمه، یکتب إلی حاکم آخر بأن کان بالکتابۀ؛ فإن إما بالکتابۀ أو القول أو الشهادة.

إن کان الإنشاء بحضور و ،»ثبت عندي کذا« بذلک ما إذا قال: یوأول فإن کان شهادة علی إنشائه السابق فلا یقبل إلامع شهادة عادل آخر، مشافهۀ؛

أما شهادة البینۀ علی حکمه فمقبولۀ و لکن یجب إنفاذه. خارج عن محط البحث، فهو فقضی الأول،الثانی حاضرا فی مجلس الحکم کان بأن الثانی؛

وکذا لو علم حکم الحاکم بالتواتر أو قرائن قطعیۀ أو إقرار المتخاصمین. آخر. یجب الإنفاذ علی حاکم

است. شهادت دادنیا با گفتنیا با کتابتیا با : ـ بعد از فرض انشاي لفظی ـ به حاکم دیگر حاکم رساندن حکم ـ 2مسأله

و حتی اگر علم پیدا کند که نوشته مربوط به او استندارد، اعتبارى هیچ حکم آن برسد دوم حاکم به حکم اول حاکم نامه با اگر مفاد نوشته را اراده نموده است.

Page 61: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

٦۱

سزاوارتر به ؛ وشود، مگر با شهادت عادل دیگريسابقش باشد، پذیرفته نمی طور شفاهی، پس اگر شهادت بر انشاياما گفتن به و است. زید ملک الم فلام مثلا که شده ثابت من نزد بگوید بلکه »نزد من چنین ثابت شد«ه بگوید: پذیرفته نشود آن است ک این که

خارج از محل دومی باشد، به این که دومی در مجلس حکم حاضر باشد، پس اولی قضاوت نماید این و اگر انشا در حضور قاضی بحث است، لیکن انفاذ آن واجب است.

نه بر حکم او مقبولاقرار همچنین است اگر با تواتر یا قرائن قطعی یا ؛ واست و انفاذ آن بر حاکم دیگر واجب است و اما شهادت بی رف مخاصمه، به حکم حاکم علم پیدا کند.دو ط

إنما أنفذه وأمضاه و قطع الخصومۀ حصل بحکم الأول، لأن الواقعۀ؛ ): الظاهر أن إنفاذ حکم الحاکم أجنبی عن حکم الحاکم الثانی فی3(مسألۀ

ولیس له الحکم فی بعد تمامیۀ موازین القضاء فی الأول سواء، إنفاذه وعدم إنفاذه فإن ولا أثر له بحسب الواقعۀ، الآخر لیجریه الولاة والامراء، الحاکم

علمه وعدم تحقق موازین القضاء عنده. الواقعۀ لعدم

حاکم دومی در آن واقعه، حاکم، از حکم ظاهر آن است که انفاذ حکمحاکم اول: عدم دخالت حاکم دوم در حکم ـ 3مسأله و امضا نموده است تا آن که ولات و باشد؛ زیرا قطع خصومت به حکم اولی حاصل شده است و حاکم دیگر فقط آن را انفاذمی اجنبی

نیست؛ زیرا انفاذ و عدم انفاذ او ـ بعد از تام بودن موازین قضاوت در اول ـ مساوي امراء آن را اجرا نمایند و به حسب واقعه اثري براي آن تحقق پیدا نکرده است. تواند در آن واقعه حکم داشته باشد، زیرا علم ندارد و موازین قضاوت نزد اودومی نمی و؛ است

فإن الإنفاذ بها فیها محل إشکال و الأشبه عدمه. الثبوت بالبینۀ، یإلاف ): لا فرق فیما ذکرناه بین حقوق الله تعالی وحقوق الناس،4(مسألۀ

نیست، مگر در ثبوت به بینه؛ زیرا انفاذ با بینه در حقوق الناس فرقیردیم بین حقوق خداي متعال و حقوقدر آنچه که ما ذکر ک ـ 4مسأله آن است. خدا محل اشکال است و اشبه عدم

فلا یعتبر إشهادهما علی حکمه وقضائه فی التحمل. فیهما فی سائر المقامات، ): لا یعتبر فی جواز شهادة البینۀ ولا فی قبولها هنا، غیر ما یعتبر5(مسألۀ

مجلس الخصومۀ وسماعهما شهادة الشهود، بل المعتبر شهودهما: أن وکذا لا یعتبر فی قبول شهادتهما إشهادهما علی الحکم، ولا حضورهما فی

حکم بذلک، بل یکفی علمهما بذلک. الحاکم

عدم اعتبار شاهد گرفتن براي کیفیت رسیدگی: ـ 5مسأله

نیست عتبرم پس نیست، شرط است معتبر مقامات سایر در که شرائطى بر علاوه چیزى قبولش در نیز و بینه شهادت جواز در مقام این در بر گردی جاى تا( کنند ضبط و مشاهده را ماجرا شاهد دو آن تا بگیرد خود قضاء کیفیت و خود حکم بر شاهد را نفر دو حاکم اینکه به

،)دهند شهادت اند دیده آنچه

مجلس در که نیست معتبر این نیز و باشد گرفته حکم بر شاهد را دو آن حاکم که نیست معتبر قید این دو آن شهادت قبول در همچنین و را حکم نفلا حاکم باشند دیده که است این است معتبر آنچه بلکه باشند، رسانیده بهم حضور مدعى شهود شهادت شنیدن و خصومت

دهند شهادت ودخ یقین طبق بتوانند که است کافى باشند داشته حاکم به حکم یقین اگر نیست لازم هم دیدن و شهود حتى بلکه کرد، .است مسموع شانشهادت و

Page 62: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

٦۲

وسمی المتحاکمین بأسمائهما وآبائهما وصورة الحکم،الواقعۀ الحاکم لهما یفحک لم یحضر الشاهدان الخصومۀ، إن ): قیل:6(مسألۀ

لو أنشأ الحکم بعد الإنشاء بل عدم القبول إلابضم عادل آخر. والأشبه إخباره کحکمه ماض، لأن القبول؛ یفالأول وأشهدهما علی الحکم، وصفاتهما،

بأ نه لم یکن إنشاء مجلس الخصومۀ ولا إنشاء -بنحو التقیید والشهادة الشهادة بالحکم بنحو الإطلاق مشکل بل ممنوع، فجواز الخصومۀ، فی مجلس

إنفاذه للحاکم الآخر مشکل بل ممنوع. لکن جائزة، -الرافع لها

ها واقعه و صورت براي آن نباشند پس حاکمگفته شده است که اگر شاهدها در مجلس خصومت حاضر شهادت به حکم: ـ 6مسأله ها را ذکر کند و آن دو را بر حکم شاهد بگیرد، پس بهتر، قبول کردن صفات آن حکم را حکایت کند و نام دو طرف خصومت و پدران و

عادل دیگر. مانند حکمش نافذ است. ولی اشبه عدم قبول است، مگر به ضمیمۀ (حاکم) است؛ زیرا اخبار او آن

بلکه اگر حکم را بعد از انشا نمودن در مجلس خصومت، ممنوعیت شهادت به حکمی که بعد از مجلس خصومت انشاء شود: که ممنوع است.نماید، پس جواز شهادت به حکم به صورت مطلق، مشکل، بل (دوباره) انشا

به نحو تقیید ـ به این شهادت: »انشاء شدحکم بعد از مجلس خصومت «حکمی که قید شود جایز بودن شهادت به باشد؛ لیکن انفاذ آن براي حاکم دیگر خصومت باشد نبود ـ جایز می این انشاء انشاي مجلس خصومت و همچنین انشایی که رافع ،که

ممنوع است. مشکل، بلکه

وبین حکمه علی الغائب بعد إقامۀ المدعی المتخاصمین مع حضورهما، بین أن یکون حکم الحاکم بین-فی جمیع ما مر-): لا فرق7(مسألۀ

جمیع خصوصیات المدعی و المدعی علیه بما یخرجهما عن الإبهام، ولا بد للشاهدین من حفظ فالتحمل فیهما و الشهادة وشرائط القبول واحد، البینۀ،

علی الغائب وأ نه علی حجته. کالحکم کذلک فیما یحتاج إلیه، الشاهدین وخصوصیاتهما وحفظ ام،المدعی به بخصوصیاته المخرجۀ عن الإبه وحفظ

در تمام آنچه که گذشت فرقی بین این که حکم حاکم بین متخاصمین غیابی: حکم حضوري و شهادت نسبت به ـ 7مسأله (حکم صورت دو هر در شهادت تحملنیست؛ که مدعی اقامۀ بینه نماید،ها باشد و بین حکم او بر شخص غائب بعد از این حضور آن با

به طوري که آنها را از ( علیهباید تمام خصوصیات مدعی و مدعی و هر دو شاهداست یکى قبول شرایط و آن اداء حضوري و غیابی) و حفظ نمایند.) کندکه آن را از ابهام خارج (به را خصوصیات مدعی و )ابهام خارج نماید

مانند حکم بر شخص غائب که خصوصیات آنها به صورتی که از ابهام خارج شوند، در هر مورد که نیاز به حفظ آن باشد باید دو شاهد و حفظ شود.خود احتجاج نماید) بر حجت خود باقی است (می تواند بعد از حضور به حق

أوقف الحکم حتی یتضح الأمر بتذکرهما أو بشهادة غیرهما. -یرفع به الإبهام لعدم ضبط الشهود له ما -الحاکم الثانی ): لو اشتبه الأمر علی8(مسألۀ

سبب آن بر طرف شود اگر امر بر حاکم دوم مشتبه شود، براي آن که شهود چیزي را که ابهام بهشبهه براي حاکم دوم: ـ 8مسأله شهادت غیر آنها امر روشن شود. کند تا با به یاد آمدن آنها یا بهوقف میرا متاند، حکم ضبط نکرده

توقف لو یقدح ذلک فی العمل بحکمه وفی لزوم إنفاذه علی حاکم آخر؛ لم الأول بعد حکمه بموت أو جنون، ): لو تغیرت حال الحاکم9(مسألۀ

Page 63: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

٦۳

ا العمل مطلق والأشبه الفسق قبل إنفاذه فلم یعمل أو بعده فیعمل، یفصل بین ظهور أو یعمل بحکمه، لم تغیرت بفسق فقد یقال: ولو الحق علیه. استیفاء

وجواز إنفاذه أو وجوبه. کسائر العوارض

کند، این تغییر در عمل به تغییر پیدااگر حال حاکم اول بعد از حکم او ـ به علت مردن یا دیوانگی ـ تغییر وضعیت حاکم: ـ 9مسأله رساند.ضرري نمی )متوقف بر آن باشد اگر استیفاي حق(حکم او و در لزوم انفاذ آن بر حاکم دیگر

شود شود یا تفصیل داده میشود به حکم او عمل نمیگفته می اگر حال او به سبب فسق تغییر پیدا کند گاهیفاسق شدن قاضی: :که بین این

شوداو قبل از انفاذش باشد پس به آن عمل نمی آشکار شدن فسق. شودمی یا بعد از آن است پس به آن عمل. اشبه است. و جواز انفاذ آن یا وجوب انفاذ آن )مانند بقیۀ عوارض(ولی عمل به آن مطلقا •

کانت شهادة الشهود علی فإن أنکر، ولو الحاکم. ألزمه و هو المشهود علیه، المحکوم علیه): لو أقر المدعی علیه عند الحاکم الثانی بأ نه 10(مسألۀ

باق الانط وکان لا یعتنی باحتماله العقلاء، ثیبح نادرا؛ ینطبق علیه إلا فیما وکذا لو کانت علی وصف لا ینطبق إلاعلیه، وکذا لم یسمع منه والزم، عینه

هذه فی حتملیو المدعی إقامۀ البینۀ بأ نه هو. یوعل فالقول قوله بیمینه، إن کان الوصف علی وجه قابل للانطباق علی غیره وعلیه و یطمأن به.مما علیه

تأمل. هیوف من قبیل القضاء بالمبهم. لکونه عدم صحۀ الحکم؛ الصورة

نزد حاکم دوم: علیه)علیه (محکوماعتراض مدعی ـ 10مسأله

حاکم دادند، شهادت من ضرر به مدعى شهود و هستم من اول قاضى محکمه در محکوم که کند قرارا دوم حاکم نزد علیهمدعى اگر کند. عمل اول حاکم به حکم که کندمى ملزم را او دوم ملزم اول حاکم به حکمو نیست مسموع او انکار این باشد بوده او شخص بر شهود شهادت اگر نیستم، محکوم آن من بگوید اگر اما

شود.می او وضع با جز به طوري که کند تطبیق وى مشخصات با اول حاکم محکمه در علیهمدعى مشخصات از شهود شهادت اگر همچنین

شود.مى به عمل ملزم نشود تطبیق با انطباقش و نکنند اعتنا آن به عقلاء و شود شمرده نادر احتمالى نکردنش تطبیق و کند تطبیق او بر که است طورى اگر همچنین

شود.می ملزم اول حاکم و به حکمبه نیز این صورت در باشد آوراطمینان او محکوم آن من که کند یاد سوگند باید و است مسموع انکارش هست او غیر و او با انطباق قابل که است طورى مشخصات اگر اما و

نیستم. حکمى یمبگوئ این که آن و هست دیگرى احتمال اخیر صورت در البته بیاورد، بینه باید است محکوم همان او گویدمى که کسى و

.ستا تامل محل احتمال این لکن است، نامشخص و مبهم حکم به وتقضا قبیل از زیرا است؛ باطل کرده صادر قبلى حاکم که

المقاصۀ یف الفصل الثانی:

فصل دوم: در تقاص

Page 64: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

٦٤

لا إشکال فی جوازها إذا کان له حق علی کما مماطلته وأدائه عند مطالبته. ): لا إشکال فی عدم جواز المقاصۀ مع عدم جحود الطرف ولا1(مسألۀ

جواز یفف کان لا یدري محقیۀ المدعی، أو لاعتقاد المحقیۀ، أما إذا کان منکرا و جاحدا أو مماطلا. وکان من عین أو دین أو منفعۀ أو حق، غیره

کان غاصبا وأنکر لنسیانه فالظاهر جواز المقاصۀ. ولو بل الأشبه عدم الجواز. المقاصۀ إشکال،

ـ 1مسأله

ماید، بدون ادا نننماید و در وقت مطالبه انگاريا انکار نکند و در پرداخت آن سهلدر صورتی که طرف مقابل، حق رجواز تقاص: عدم .اشکال تقاص جایز نیست

و کندمى فردا و (امروز نماید مماطلهباشد و او انکار یا ) یا دین یا منفعت یا حقاز قبیل عین (حقی بر دیگري اگر داراي جواز تقاص: باشد.جواز تقاص، اشکالی نمی در )،داوندمى سر اصطلاح به

اما اگر منکر باشد به اعتقاد این که مداند، در جواز تقاص اشکال است، بلکه اشبه عدم جواز بودن مدعی را نمی حقحق است یا م غاصب باشد و به خاطر فراموشی انکار نماید ظاهرا تقاص جایز است. اگر ؛ واست

إن لم یمکن أخذها منه أصلا و محذور فلا یجوز المقاصۀ من ماله،ارتکاب کان یمکن أخذها بلا مشقۀ ولا فإن ا کان له عین عند غیره؛): إذ2(مسألۀ

إن لم یمکن إلاببیعه جاز بیعه وأخذ و یکن جاز الأخذ بمقدار قیمته إن لم و کان من جنس ماله جاز الأخذ بمقداره، فإن المقاصۀ من ماله الآخر، جاز

ماله ورد الزائد. مقدار قیمۀ

نحوة تقاص: ـ 2مسأله

کابارت بدون تواندفرش مى صاحب اگر بدهد، پس را آن نیست حاضر او و دارد کسى نزد) فرش تخته یک مثلا( معینى مال اگر یچه به اگر و کند تقاص او مال از خود فرش بهاى مقدار به نیست زجای بگیرد وى از را آن) عقل یا شرع خلاف عمل و( محذور

.است زجای تقاص وقت آن نبود ممکن وجه تواندمى و بوده گندم خروار یک خودش مال مثلا( است خودش مال جنس از بردارد تقاص عنوانه ب خواهدمى که مالى آن اگر حال

بردارد. او جنس از خود حبس مقدار مانه به باید) کند تقاص را او گندم خروار یک مقداره ب اشتهد قیمت تومان هزار و بوده فرش او مال اگر مثلا( کند تقاص او مال ازخودش جنس قیمت مقداره ب باید نباشد جنس آن از اگر

)بردارد او گندم از تومان هزار معادل دبرگردان صاحبشه ب را بقیه برداشته خود طلب مقدار به و بفروشد را آن تواندمى او مال فروختن به مگر نباشد ممکن اگر.

من یجب الأخذ أو یجوز له أخذ غیر المثلی تقاصا بقدر قیمۀ ماله، فهل وغیره، مثلیا وأمکن له المقاصۀ من ماله المثلی): لو کان المطلوب 3(مسألۀ

أخذ أخذ حنطۀ منه بمقدار حنطته و وأمکنه کان المطلوب حنطۀ، لو مثلا: لو أمکن الأخذ من جنس ماله ومن مثلی آخر بمقدار قیمته؛ وکذا المثلی،

یبعد جواز التقاص مطلقا فیما إذا لم یلزم منه بیع مال لا العدس؟ یجب الاقتصار علی الحنطۀ أو جاز الأخذ من فهل من العدس بقدر قیمتها، مقدار

الأحوط الاقتصار علی أخذ بل علی ذلک،الأقوي الاقتصار بل فالأحوط لزومه وإمکان التقاص بشیء لم یلزم منه ذلک، ومع القیمۀ، الغاصب وأخذ

بلا مشقۀ ومحذور. جنسه مع الإمکان

جایز بودن تقاص به طور مطلق: ـ 3مسأله

Page 65: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

٦٥

و تقاص وانبعن او مثلى غیر از است جایز آیا کند، تقاص مدیون مثلى غیر و مثلى مال از بتواند و باشد مثلى مدیون از طلبش گرا • بردارد؟ او مثلى مال از فقط است واجب یا بردارد؟ خود مال قیمت بمقدار

راگ مثلا مثلى، دیگر نوعى از هم و بردارد مدیون مال از است مثلى که خودش مال جنس از هم باشد ممکن برایش اگر همچنین • زا خود گندم وزن معادل حتما است واجب آیا بردارد، عدس آن قیمت معادل بیاید ولى بردارد گندم او از تواندمى و دارد طلب گندم کند؟ تقاص او عدس از خود گندم قیمت معادل تواندمى آنکه یا بردارد؟ او گندم

که گندمى یمتق که این مثل( نباشد غاصب مال فروختن مستلزم که صورتی در البته باشد زجای مطلق طوره ب تقاص نیست بعید زممستل اگر اما و )بردارد خود گندم خروار یک جاىه ب عدس خروار یک بتواند نتیجه در و باشد او عدس قیمت با برابر دارد طلب

اکتفاء آن هب که ستا آن اقوى بلکه احتیاط نخواهد فروختن که کند تقاص دیگرى چیز به تواندمى اگر هم باز باشد، او مال فروختن و شقتم یا و نباشد ممکن آنکه مگر کند، تقاص خودش جنس همان با الامکانحتی که ستا آن احتیاط به ترنزدیک بلکه کند،

.باشد داشته محذور

ففی -کالدخول فی داره بلا إذنه أو کسر قفله ونحو ذلک -مع محذور أمکن ذلک ولو ): لو أمکن أخذ ماله بمشقۀ فالظاهر جواز التقاص،4(مسألۀ

کما لو کان المطلوب منه غیر غاصب،-أما مع عدم جوازه ؛ وبالغاصب إذا جاز ارتکاب المحذور وأخذ ماله ولو أضر ذلک هذا المقاصۀ إشکال. جواز

الإنکار لعذر. فالظاهر جواز التقاص من ماله إن قلنا بجواز المقاصۀ فی صورة-المال بعذر وأنکر

تقاص در صورت ورود ضرر: ـ 4مسأله

گرفتن مالش با مشقت ممکن باشد ظاهرا تقاص جایز است.اگر باشد، در جواز تقاص اشکال است. محذوري مانند دخول در خانۀ او بدون اذن او یا شکستن قفل او و مانند این ها ممکن اگر با استار به غاصب ضرر برساند، جایز مالش ولو این که این ک که ارتکاب محذور و گرفتن در صورتی اما. دهدنمى را مال اگر طرف که موردي مثل باشد نبوده غاصب او چون نباشد زجای اوست نزد مال کسی که به زدن ضرر جایى در اگر

باشد. زجای او مال از تقاص و نباشد زجای اوه ب زدن ضرر که است این ظاهر موارد گونه این در دارد، مجوزى و اىبهانه خود نظر به ؟نه یا است زجای تقاص آیا مجوز و بهانه یا انکار صورت در که است این آن و است دیگر فرعى مصداق نیز این •

مال را به سبب عذري انکار منه (شخصی که مال مورد تقاص نزد او است)، غیر غاصب باشد وچنان که اگر مطلوب اما با جایز نبودن آن، باشد.انکار به جهت عذر، تقاص جایز می حالتشویم در تقاص از مال او جایز است، در صورتی که قائلنماید، ظاهرا

المقاصۀ من ماله و إن أمکن الأخذ منه بالرجوع إلی الحاکم. جازت ): لو کان الحق دینا وکان المدیون جاحدا أو مماطلا،5(مسألۀ

ار) انگو شخص مدیون منکر یا مماطل (سهل اگر حق، دین باشد انگاري مدیون:جایز بودن تقاص در صورت سهل ـ 5مسأله تقاص از مال او جایز است، اگرچه گرفتن از او با رجوع به حاکم، ممکن باشد. باشد،

تلف الزائد فی یده من غیر إفراط وتفریط ولا تأخیر ولو إلی المقتص منه، یرد والزائد ): لو توقف أخذ حقه علی التصرف فی الأزید جاز،6(مسألۀ

رده لم یضمن. فی

Page 66: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

٦٦

کننده نسبت به مقدار زائد:امانی بودن ید تقاص ـ 6مسأله

خواهدمى وا از صدتومان اینکه مثل( است، ز(تقاص) جای کند تصرف خود حق از بیشتر مقدار در که باشد این بر موقوف حق گرفتن اگر زیاد چهآن و )داردبر را خود حق هفروخت را فرش اینجا در تواندکننده میتقاص دارد ارزش تومان پانصد که یافتهدست او فرش به فعلا و

به آن ندنرسا و باشد نکرده تفریط و افراط او که صورتی در شود تلف او دست در زائد مقدار اگر و گرداندمى بر صاحبش به را است آمده .نیست ضامن باشد نیانداخته تاخیر را صاحبش

بأن کان قیمۀ -أما لو لم یتوقف علی البیع و ویجب رد الزائد من حقه ): لو توقف أخذ حقه علی بیع مال المقتص منه جاز بیعه وصح،7(مسألۀ

جواز بیعه واشتراء شیء من جنس ماله ثم أخذه مقاصۀ، أو مقاصۀ، أما فی جواز بیعه وأخذ قیمته و فلا إشکال فی جواز أخذه مقاصۀ-بمقدار حقه المال

والأشبه عدم الجواز. ،إشکال

فروش مال مورد تقاص: ـ 7مسأله

و برگرداندن زیاده می شود فروش آن جایز و صحیح است اگر گرفتن حقش متوقف باشد بر فروش مال کسی که مورد تقاص واقع بر حقش، واجب می باشد.

به عنوان تقاص، اشکالی نیست. اگر متوقف بر فروش نباشد، به این که قیمت مال به مقدار حقش باشد، در جواز گرفتن آن اما گرفتن آن به عنوان جواز فروش آن و خریدن چیزي از جنس مالش سپس اما در جواز فروش و گرفتن قیمت آن به عنوان تقاص یا

است و اشبه عدم جواز است. تقاص، اشکال

إذا کما إذا کان المأخوذ مثل ما علی عهدته، مایس منه بمقداره برئت ذمته، ): لا إشکال فی أن ما إذا کان حقه دینا علی عهدة المماطل فاقتص8(مسألۀ

أما إذا کان عینا فإن کانت مثلیۀ واقتص مثلها ؛ واقتص القیمۀ بمقدارها فی ضمان القیمیات إذا وکذا تقاصا،علیه مقدار من الحنطۀ فأخذ بمقدارها کان

کان الحکم کما ذکر من المعاوضۀ فهل واقتص بمقدار قیمتها، -کفرس مثلا-أما إذا کانت من القیمیات ؛ وحصول المعاوضۀ قهرا علی تأمل فلا یبعد

یجب علی الغاصب ردها وکذا ویجب علیه رد ما أخذ، فإذا تمکن من العین جاز أخذها بل وجب، الاقتصاص بمنزلۀ بدل الحیلولۀ، کان أو القهریۀ،

إن لا یبعد جریان حکم بدل الحیلولۀ فیه. و إشکال وتردد؛ هیف ماله؟ بعد الاقتصاص وأخذ

ـ 8مسأله

د، بدون اشکال ذمۀ از او تقاص نمای در جایی که حق او، دین بر عهدة شخص مماطل باشد، آنگاه به مقدار حقش تقاص حق دینی:مانند این که مقداري گندم بر عهدة ؛ مثل همان باشد که بر عهدة آن شخص است ،شود، مخصوصا اگر چیز مأخوذمیء آن شخص بري

به مقدار آن به عنوان تقاص گرفته باشد. او باشد و

قیمت آن تقاص کند. ها اگر به مقدارهمچنین است در ضمان قیمی

:اما اگر عین باشد تقاص حق عینی:

حاصل شود با تأملی که در آن است.نیست که معاوضه به طور قهري پس اگر مثلی باشد و مثل آن را تقاص کند بعید و به مقدار قیمت آن تقاص کند )مانند اسب(باشد اما اگر از قیمی ها:

Page 67: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

٦۷

)؟یعنی معاوضۀ قهري صورت گرفته( آیا حکم این، همان است که ذکر شد •بلکه واجب است و آنچه را که که اگر متمکن از عین شود، گرفتن آن جایز، یا این که تقاص نمودن به منزلۀ بدل حیلوله است •

از تقاص هم، آن عین را گرفته است واجب است به او برگرداند و همچنین بر غاصب واجب است که بعد تقاص) (به عنوان الش را بگیرد؟برگرداند و م

در آن جاري باشد. حکم بدل حیلولهبعید نیست که د است؛ اگرچهیدر آن اشکال و ترد

والأحوط عدمه. کراهیۀ، ): الأقوي جواز المقاصۀ من المال الذي جعل عنده ودیعۀ علی9(مسألۀ

جایز است؛ ولی احتیاط بنابر اقوي تقاص از مالی که به عنوان ودیعه نزد او گذاشته شده با کراهتتقاص از مال ودیعه: ـ 9مسأله (مستحب) تقاص نکردن است.

کما رفعه إلی الحاکم، فالأحوط المقاصۀ، شکلی علیه دین واحتمل أداءه، کان فلو جواز المقاصۀ فی صورة عدم علمه بالحق مشکل،): 10(مسألۀ

إلی الحاکم. بد من الرفع فلا ممنوع کما مر، بل مع جهل المدیون مشکل ولو علم الدائن، أنه

عهدة شخصی جواز تقاص در صورتی که علم به حق ندارد، مشکل است؛ پس اگر برتقاص در حالت جهل به حق: ـ 10مسأله احتیاط (واجب) آن است که مرافعه را نزد حاکم ببرد، چنان که با دینی باشد و احتمال بدهد که او ادا کرده، تقاص اشکال دارد، بنا بر این

حاکم ببرد. بکار آن را بداند مشکل، بلکه ممنوع است، چنان که گذشت؛ پس باید مرافعه را نزدطل جهل مدیون ولو این که

فإذا اقتص من المال المشاع، لکن لو أخذ وقع التقاص و إن أثم، شریکه، بإذن قاص من المال المشترك بین المدیون وغیره إلا): لا یجوز الت11(مسألۀ

یجوز له أخذ حقه وإفرازه بغیر إذن فهل المدیون وشریکه، صار شریکا مع وإلا لذلک الشریک إن کان المال بقدر حقه أو أنقص منه،شریکا صار

جوازه مع رضا الشریک. الظاهر المدیون؟

به اذن شریک او مگر این که تقاص از مالی که بین مدیون و غیر او مشترك است جایز نیست،تقاص از مال مشاع: ـ 11مسأله .اگرچه گناه نموده است باشد، لیکن اگر بدون اذن (از آن مال) گرفت، تقاص واقع شده است،

در صورتی که آن مال به مقدار حقش یا کمتر از آن باشد وگرنه با مدیون شودتقاص نمود، با آن شریک، شریک می پس اگر از مال مشاعجایز است؟ ظاهرا با رضایت شود، پس آیا گرفتن حقش براي او و افراز (جدا نمودن) آن بدون اذن مدیونشریک می و آن شریک،

شریک، جایز است.

مماطل لا یجوز وکذا لو شک فی أن الغریم جاحد أو یجوز له التقاص. فلا ): لو کان له حق ومنعه الحیاء أو الخوف أو غیرهما من المطالبۀ،12(مسألۀ

.التقاص

ها از مطالبۀ آن جلوگیري حقی باشد و حیا یا خوف یا غیر آناگر داراي عدم جایز بودن تقاص در صورت حیا و خوف: ـ 12مسأله

Page 68: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

٦۸

باشد.تقاص جایز نمی همچنین اگر شک کند که بدهکار، منکر یا مماطل است، ؛ وتقاص برایش جایز نیست کند،

مال المیت الذي لا تفی ترکته بدیونه. یوف الغرماء فی مال المحجور علیه، الرهانۀ وحق کحق تعلق به حق الغیر،): لا یجوز التقاص من مال 13(مسألۀ

تقاص از مالی که حق دیگري به : از مالی که حق دیگري به آن تعلق گرفته استعدم جایز بودن تقاص ـ 13مسأله اش وافی به ترکه علیه واقع شده است و در مال میت کهحق طلبکارها در مال کسی که محجور تعلق گرفته است مانند حق رهن وآن

باشد، جایز نیست.دیونش نمی

التقاص لولده الصغیر أو المجنون أو السفیه فی مورد له فللأب الحق، ): لا یجوز لغیر ذي الحق التقاص إلاإذا کان ولیا أو وکیلا عن ذي14(مسألۀ

وللحاکم أیضا ذلک فی مورد ولایته. الولایۀ،

تقاص براي غیر صاحب حق، جایز نیست، مگر این که ولی یا وکیل از جایز بودن تقاص براي صاحب حق: ـ 14مسأله داراي ولایت است، تقاص نماید و حاکم ش در موردي کهاصغیر یا دیوانه یا سفیهصاحب حق باشد، پس پدر حق دارد براي فرزند طرف

هم در مورد ولایتش همین حق را دارد.

های هر های آزمونهای جدید و آخرین تغییرات قوانین و تستبا توجه به سرفصل MollaKarimi.irجزوات سایت !تبلیغ خودمون از سایت، نسخۀ به روز رو شدۀ جزوهنسخۀ چاپیا پی.دی.افشه و چنانچه سال، به روز می

رو در دست دارید بهتره مجددا

ونید اینستاگرام تاست که می» کارگاه تولید محتوای حقوقی«ارگاه ما، هاست! اسم کضمنا ما کارگاهی داریم که متفاوت از بقیۀ کارگاهدانلود کنید. )@vekalatyar) و تلگرام ما (@omidmollakarimiهده و دریافت کنید. در آخر هم باید ) رو دنبال کنید تا کلی محتوای حقوقی خوب رو مشا

مطلعتون کنیم. شهرش میاجزوات جدیدی که نگتا از آخرین تغییرات این جزوات و بدیناپ واتس ٠٩٣٥٢٢١٣١٧٥بگم کافیه به شمارۀ

فبقدره وتبرأ ذمته بمقداره. وإلا کان بقدره أو أقل،عوضا عما علیه مقاصۀ إذا احتسابه جاز ): إذا کان للغریم الجاحد أو المماطل علیه دین،15(مسألۀ

تقاص، آن را عوض آنچه که اگر بدهکار منکر یا مماطل بر او دینی داشته باشد، جایز است که به عنوانتهاتر و تقاص: ـ 15مسأله و به مقدار آن ذمه اش بريء تواندبه همان اندازه میید وگرنه، فقط نما بر او است ـ در صورتی که به اندازة آن یا کمتر باشد ـ حساب

شود.می

التقاص ممن علیه أو وللحاکم الخمس أو فی ماله إلابإذن الحاکم الشرعی، ): لیس للفقراء و السادة المقاصۀ من مال من علیه الزکاة أو16(مسألۀ

ما أ و لا یجوز التقاص لغیر الحاکمالعناوین الکلیۀ ولیس لها متول وقفا علی الجهات العامۀ أووکذا لو کان شیء ماله نحو ذلک وجحد أو ماطل. فی

یمکن أخذها منه وجعل لا الغاصب جاهلا أو مماطلا؛ یجوز المقاصۀ بمقدار عینه إذا کان وهل إشکال فی جواز مقاصته منافع الوقف. الحاکم فلا

العین وقفا وترد ما جعله وقفا إلی صاحبه أو بقی ترجع فهل الجواز لو رجع عن الجحود و المماطلۀ، یوعل .وجهان العناوین؟ ا علی تلکالمأخوذ وقف

الرجوع.إلی زمان صحیف أن الوقف من منقطع الآخر، والظاهر الأقوي هو الأول، ملکا للغاصب؟ ذلک علی الوقفیۀ وصار الوقف

Page 69: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

٦۹

ـ 16مسأله

فقرا و سادات از مال کسی بر عهدة او خمس یا زکات است: عدم جایز بودن تقاص از جانب فقرا نسبت به کسی که خمس و زکات هست حق تقاص ندارند مگر به اذن حاکم شرع. که بر عهدة او زکات یا خمس است یا در مال او

مال او است و انکار که مانند این ها بر عهدة او است یا در حاکم حق دارد از کسیجایز بودن تقاص براي حاکم از جانب فقرا: کند. نماید، تقاصمی مماطلهیا

ه کهمچنین اگر چیزي وقف بر جهات عمومی یا عناوین کلی باشد عدم جایز بودن تقاص در وقف عام از جانب غیرحاکم: وقف را تقاص نماید. باشد، ولی بدون اشکال براي حاکم جایز است که منافعتقاص براي غیرحاکم جایز نمی متولی ندارند،

و وقف قراردادن آن بر )ه گرفتن منافع از او ممکن نباشدمماطل باشد ک در صورتی که غاصب جاهل یا(آیا تقاص به اندازة عین وقف :برگردد مماطلهنکار و بنابر جایز بودن آن اگر از اجایز است؟ دو وجه است و این عناوین،

؟گرددقف قرار داده شده، به صاحبش برمیگردد و آنچه که وعین، به وقف بودن برمی آیا آن • شود؟ماند و وقف ملک غاصب میاین که آن عین به وقفیت باقی می یا • صحیح است. خر است پس تا زمان رجوعالآکه این وقف از قبیل وقف منقطعاست، ولی ظاهر آن است اقوي همان اول

کان مال الغریم فی فلو احتساب الدین تقاصا کما مر، جوزی نعم، الغریم. ): لا تتحقق المقاصۀ بمجرد النیۀ بدون الأخذ و التسلط علی مال17(مسألۀ

الغیر منه بعنوان التقاص من الغریم. لا یجوز بیع ما بید وکذا یصیر ملکا له، لا الغارم تملکه تقاصا، يفنو غیره، ید یده أو

کندنمی تقاص، به مجرد قصد، بدون گرفتن و تسلط بر مال بدهکار تحقق پیدا تحقق تقاص با قصد و تسلط بر مال:ـ 17مسأله اگر مال شخص بدهکار در دست او یا در دست دیگري پس باشدنوان تقاص، چنان که گذشت جایز میالبته حساب نمودن دین به ع

شود.به عنوان تقاص نماید، ملک او نمی باشد و طلبکار قصد تملک آن را

از بدهکار، جایز نیست.دیگر است به آن شخص، به عنوان تقاص و همچنین فروش آنچه که در دست شخص

علی بیعه أو إفرازه یجوز کل ذلک بلا إذن الحاکم. لو توقف وکذا ): الظاهر أن التقاص لا یتوقف علی إذن الحاکم،18(مسألۀ

بر همچنین است اگر تقاص ؛ وظاهرا تقاص بر اذن حاکم توقف نداردعدم شرط اذن حاکم براي تحقق تقاص: ـ 18مسأله جایز است. فروش یا افراز (جدا نمودن) آن متوقف باشد، همۀ این ها بدون اذن حاکم

غیر فرق من غرامۀ ما أضره؛ هیوعل أو رد عوضه مثلا أو قیمۀ لو تلف، علیه رد ما أخذه جبی ): لو تبین بعد المقاصۀ خطؤه فی دعواه،19(مسألۀ

رده أو رد عوضه لو تلف. جبی تبین أن ما أخذه کان ملکا لغیر الغریم، ولو الموضوع.الخطأ فی الحکم أو بین

آنچه اگر بعد از تقاص معلوم شود که در دعوایش خطا نموده است، واجب استرد مال مورد تقاص در صورت اشتباه: ـ 19مسأله در ؛ وباشدرا که به او ضرر رسانده بر او میآنچه باشد، به او برگرداند و غرامت را که گرفته یا عوض مثلی یا قیمی آن را اگر تلف شده

Page 70: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۷۰

تلف اگر(ر است، برگرداندن آن یا عوض آن اگر معلوم شود آنچه را که گرفته ملک غیر بدهکا ؛ وخطا، بین حکم و موضوع فرقی نیست واجب است. )شده باشد

التقاص من المنفعۀ إذا عثر علیها جوزی کان المطلوب عینا، فلو أي نوع کان، بل حقه منمن العین أو المنفعۀ أو الحق فی مقا): یجوز المقاصۀ 20(مسألۀ

الحق کذلک وبالعکس. أو

جایز است؛ پس تقاص از عین یا منفعت یا حق در مقابل حقش؛ از هر نوعی که باشد،عت یا حق: عین یا منف تقاص از ـ 20مسأله آن دست پیدا کند، یا از حق در صورت دست پیدا کردن بر آن، جایز اگر مطلوب (مال مورد تقاص) عین باشد، تقاص از منفعت اگر بر

عکس آن. است و همین طور

اقتص منه بعده لم یملکه. ولو الحلف،بعد ): إنما یجوز التقاص إذا لم یرفعه إلی الحاکم فحلفه، وإلا فلا یجوز21(مسألۀ

داده وقتی تقاص جایز است که مرافعه را نزد حاکم نبرده باشد، پس او را قسمجواز تقاص در صورت عدم اقامۀ دعوا: ـ 21مسأله شود.آن نمی باشد وگرنه تقاص بعد از قسم، جایز نیست و اگر بعد از آن تقاص کند مالک

:لیوق ».لم آخذ الذي أخذته خیانۀ ولا ظلما یوإن مالی الذي أخذه منی، اللهم إنی آخذ هذا المال مکان« ): یستحب أن یقول عند التقاص:22(مسألۀ

و هو أحوط. ،جبی

که او از من گرفته است خدایا من این مال را جاي مالم«در وقت تقاص مستحب است که بگوید: دعا در وقت تقاص: ـ 22مسأله احتیاط (مستحب) همین است. ؛ واند که: واجب استو بعضی گفته ».گیرم از روي خیانت و ظلم نیستدارم و من آنچه را که میبرمی

غیر فرق بین من مشترکا بینهما؛وکذا إذا کان دین بمقدار حصته. فلکل منهما التقاص منه ): لو غصب عینا مشترکا بین شریکین،23(مسألۀ

بمقدار فلا جحد حق أحدهما دون الآخر، فإن وورثه ابنان، فمات کان علیه ألفان من زید، فإذا بجنسه أو بغیر جنسه، التقاص إشکال فی أن له التقاص

بل لا یجوز لکل المقاصۀ لحق یکون الآخر شریکا، ومع الأخذ لا ،منهما التقاص بمقدار حقه فلکل جحد حقهما فالظاهر أنه کذلک، إن و حقه

شریکه.

به اندازة آنهااگر عینی را که بین دو شریک، مشترك است غصب نماید، هر یک از از غاصب: شرکاء در تقاص حق ـ 23مسأله باشد، بدون فرقی بین تقاص به جنس آن یا به غیر آن هابین آنمچنین است اگر دین مشترکی ه ؛ واش حق تقاص از او را داردحصه

انکار کند را )نه دیگري(ارث ببرند، پس اگر حق یکی از آنها عهدة او باشد و بمیرد و دو پسر از او جنس. پس اگر دو هزار از زید بر اشکالی در این نیست که او به اندازة حقش حق تقاص دارد.

گرفتن در صورت ؛ ودارند شان حق تقاصها به اندازة حقاست که چنین است، پس هر یک از آنانکار کند ظاهر آن و رااگر حق هر د جایز نیست که حق شریکش را تقاص کند. هاباشد، بلکه براي هر یک از آنآن، دیگري در آن شریک نمی

Page 71: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۷۱

له أخذ عین له وثیقۀ لدینه وبیعها لأخذ حقه جاز عنده وثیقۀ لدینه فغصبها، کان فلو الحقوق المالیۀ،): لا فرق فی جواز التقاص بین أقسام 24(مسألۀ

فیجوز المقاصۀ فی کلها. لا فرق بین الدیون الحاصلۀ من الاقتراض أو الضمانات أو الدیات، وکذا مورده. فی

(طلبکار) در جواز تقاص بین اقسام حقوق مالی فرقی نیست؛ پس اگر نزد اوجایز بودن تقاص در اقسام حقوق مالی: ـ 24مسأله است که عینی از مال غاصب را بگیرد تا وثیقه دین او اي براي دین او (بدهکار) باشد پس او (بدهکار) آن را غصب کند، جایزوثیقه

که از قرض همچنین بین دیونی ؛ وبفروشد جهت گرفتن حقش در موردي که فروش وثیقه جایز است را (بدهکار) باشد و جایز است آن باشد.آنها جایز می کردن یا ضمانات یا دیات، حاصل شده است فرقی نیست؛ پس تقاص در همۀ

کتاب شهادت

صفات الشهود یف القول:

و هی امور:

صفات شهودگفتار:

چند امر است: آنهاو

أما لو بلغ ؛ وبشهادته فیهما إذا لم یبلغ العشر ولا فی غیر القتل و الجرح، بشهادة الممیز ولا اعتبار بشهادة الصبی غیر الممیز مطلقا، فلا الأول: البلوغ،

مطلقا. إشکال فی عدم اعتبار شهادة الصبیۀ لا ،نعم وشهد بالجراح و القتل ففیه تردد. عشرا

شهادتش ممیز کودك اما و نیست معتبر و پذیرفته امرى هیچ در یعنى مطلقا ممیز غیر و نابالغ) بچه پسر( کودك شهادت پس؛ بلوغ اول: دهد شهادت و باشد رسیده سال ده به اگر اما و ندارد اعتبار باشد نرسیده سال ده به او عمر اگر جرح و قتل در نیز و جرح و قتل غیر در خترد شهادت اعتبارىبى در اما و است دیترد محل شهادتش اعتبار است نموده زخمى او یا و است فلانى قاتل شخص فلان اینکه بر

.نیست اشکالى غیرممیز چه و ممیز چه نابالغ

حال عقله وسلامته فتقبل منه إذا علم الحاکم بالابتلاء والامتحان حضور أما و تقبل شهادة المجنون حتی الأدواري منه حال جنونه فلا الثانی: العقل،

مثل ذلک یجب الاستظهار یوف النسیان أو الغفلۀ أو کان به البله، به فی عدم القبول من غلب علیه السهو أو لحقیو لم تقبل. وإلا وکمال فطنته، ذهنه

الجلیۀ التی یعلم بعدم سهوهم ونسیانهم وغلطهم فی التحمل و الامور یإلاف الإعراض عن شهادتهم، فاللازم حتی یستثبت ما یشهدون به، علی الحاکم

النقل.

راعتبا بشرطى عقلش سلامت دوران در اما و ندارد اعتبار جنونش دوران در مجنون ادواري حتى دیوانه شهادت بنابراین ،عاقل دوم: عتناءا قابل شهادتش هم باز گرنه و باشد یافته اطمینان هوشیاریش کمال و او ذهن حضور به امتحان و آزمایش طریق از حاکم که دارد

.نیست

Page 72: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۷۲

به ش)(شهادت اعتبارىبى در هست )بیرون حد از سادگى( بلاهت گرفتار یا و دارد غلبه او ذهن بر غفلت یا فراموشى و سهو که کسى :است ملحق ادوارى مجنون

ند،ک حاصل اطمینان شهادتشانه ب دهندمى شهادت وقتى تا سازد روشن را آنها وضع است واجب حاکم بر موارد گونهدر همانند این یجگ که هم قدر هر کس هیچ کند یقین که روشن بسیار امور در مگر کند، اعراض افراد گونه این شهادت از است لازم حاکم بر

.شودنمى نقل در )حادثه جوانب همه مشاهده( تحمل در اشتباه و غفلت و نسیان دچار آن در و کندنمى سهو را آن باشد

شهادة الذمی العدل فی دینه فی تقبل ،نعم علی مؤمن أو غیره أو لهما. تقبل شهادة غیر المؤمن فضلا عن غیر المسلم مطلقا فلا الثالث: الإیمان،

کان فی وطنه ولم یوجد عدول المسلمین تقبل فلو فی غربۀ، یعتبر کون الموصی ولا لم یوجد من عدول المسلمین من یشهد بها، إذا بالمال؛ الوصیۀ

شهادة الذمی فیها.

شهادة المؤمن الجامع وتقبل یبعد ذلک. لا کان عدلا فی مذهبه؟ یلحق به المسلم غیر المؤمن إذا وهل ولا یلحق بالذمی الفاسق من أهل الإیمان.

بها الشیخ قدس سره. وعمل روایۀ، به کل ملۀ علی ملتهم؟ تقبل شهادة وهل تقبل شهادة الحربی مطلقا. ولا جمیع الناس من جمیع الملل. للشرائط علی

ها قبول نمی شود.یا غیر او یا به نفع آن طلقا بر علیه مؤمن؛ پس شهادت غیر مؤمن ـ تا چه رسد به غیر مسلمان ـ مایمان سوم:

ی که در دینش عادل است درد شواشد که به آن شهادت دهد، قبول میوصیت مال، در صورتی که مسلمان عادلی نب البته شهادت ذمنشود شهادت ذمی در آن وصیت قبول می موصی در غربت باشد؛ پس اگر در وطنش باشد و مسلمان عادلی پیدامعتبر نیست که و

شود. ندارد. اعتبار او شهادت نتیجه در که نیست ذمى به هست ملحق فاسق لکن و است ایمان اهل از که کسى و ؟ این بعید نیست.دارد اعتبار او شهادتمؤمن در صورتی که در مذهبش عادل باشد و آیا مسلمان غیر شود.می و شهادت مؤمن جامع شرایط بر تمام مردم، از همۀ ملل قبول شود.و شهادت حربی مطلقا قبول نمی به آن عمل نموده است. قدس سره شود؟ روایتی در آن هست و شیخمی و آیا شهادت هر ملتی بر ملتشان قبول

المرتکب بل هو المرتکب للکبیرة أو المصر علی الصغیرة، و الفاسق تقبل شهادة فلا ه تعالی.یۀ اللهی الملکۀ الرادعۀ عن معص و الرابع: العدالۀ

وظهور العدالۀ. تقبل شهادة مرتکب الصغیرة إلامع التوبۀ فلا علی الأحوط إن لم یکن الأقوي، للصغیرة

کسی است که مرتکب گناه شهادت فاسق و او دارد. بنا بر اینت خداي متعال باز میاي است که از معصی و آن ملکه؛ عدالت چهارم:بنا بر نیست. ورزد ـ بلکه مرتکب گناه صغیره هم، بنابر احوط (وجوبی) اگر اقوي نباشد، قبولمی شود یا بر گناه صغیره اصرارکبیره می

شود مگر با توبه و ظهور عدالت.صغیره قبول نمیشهادت مرتکب گناه این،

کمن أنکر الصلاة أو الحج -تقبل شهادة من أنکر ضروریا من الإسلام لا بل ن اصول العقائد،): لا تقبل شهادة کل مخالف فی شیء م1(مسألۀ

Page 73: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۷۳

و إن خالف الإجماع لشبهۀ. شهادة المخالف فی الفروع وتقبل و إن قلنا بعدم کفره إن کان لشبهۀ.-نحوهما أو

ـ 1مسأله

نیست. قبول باشد ) مخالف(شیعه عقائد اصول از یکى با که کسى شهادتشهادت شخص مخالف اصول دین:

مثل شودنمى پذیرفته باشد منکر را اسلام ضروریات از یکى که کسى شهادت بلکهشهادت شخص منکر ضروریات اسلام: عناد روى از انکارش که چند هر و ندانیم کافر را دین ضروریات منکر ما که چند هر نیست، واجب اینها مثل یا حج یا نماز بگوید اینکه باشد. شبهه به علت بلکه نباشد

که دچن هر است قبول شهادتش باشد احکام فروعات از غیرضرورى حکمى مخالف عناد و لجاج به علت نه شبهه بخاطر که کسى اما و .باشد اجماع با مخالف اعتقادش

جمع توبته أن یکذب نفسه عند من قذف عنده أو عند وحد إلاإذا تاب،-المقذوف و البینۀ أو إقرارمع عدم اللعان أ-): لا تقبل شهادة القاذف2(مسألۀ

فإذا کذب نفسه وتاب تقبل شهادته إذا صلح. إن کان صادقا واقعا یوري فی تکذیبه نفسه، و من المسلمین أو عندهما

به اقرار هم طرف و ننموده اقامه اىبینه و نکرده هم لعانشهادت شخص قاذف در صورتی که شهادت شخص قاذف: ـ 2مسأله همه نزد هک شرح این به کند، تکذیب را خودش که است این او توبه حد و باشد کرده توبه آنکه مگر نیست قبول شهادتش نکرده، زنا

شهر مینمسل همه که جائى در یا و است نکرده زنا خدا بنده آن و کردم خطا من بگوید داده شخص آن به زنا نسبت پیششان که آنهائى ملع و باشد صادق واقع در اگر و کند تکذیب را خود) دادن زنا به متهم زن و زناکردن به متهم مرد( نفر دو آن نزد در یا و هستند جمع

لاجرم ست،ا کبیره گناهان از دروغ و است دروغ خودش تکذیب صورت این در که کند اثبات بتواند تا نگرفته شاهد ولى باشد دیده را زنا را خودش کهآن از بعد و )بفهمد را تکذیب آن طرف ولى نباشد تکذیب واقع در که بگوید چیزى یعنى( کند توریه گونه این است ناچار

.شودمى قبول شهادتش گرائید صلاحه ب و نموده توبه کرد تکذیب

؛ وشهادة المتخذ و اللاعب بها فتقبل بها مکروه. اللعب ،نعم لیس بحرام. نس وإنفاذ الکتب والاستفراخ و التطییر و اللعب): اتخاذ الحمام للا3(مسألۀ

ذلک. اللعب بالرهان فهو قمار حرام لا تقبل شهادة من فعل أما

و بازي حرام نیست. البته نگهداشتن کبوتر جهت انس و رساندن نامه ها و جوجه کشی و پراندن به هوا شهادت کبوترباز: ـ 3مسأله ند، قبول است.بازي می ک آنهانگهداشته و با را آنهامکروه است؛ پس شهادت کسی که آنهابازي با

نمی باشد.که چنین کند قبول شهادت کسی بندي، قمار و حرام است وو اما بازي با شرط شهادت قمارباز:

شهادة ذوي العاهات ولا الأکفان وصنعۀ الحجامۀ و الحیاکۀ ونحوها، الصرف وبیع عیکب ): لا ترد شهادة أرباب الصنائع المکروهۀ،4(مسألۀ

کالأجذم و الأبرص. الخبیثۀ

و بافندگی هاي مکروه مانند بیع صرف و بیع کفن و کار حجامتشهادت صاحبان شغلشهادت شاغلان به شغل مکروه: ـ 4مسأله

Page 74: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۷٤

شود.جذام و برص دارند رد نمی هاي تنفرآور، مانند کسانی کهها و همچنین شهادت صاحبان بیماريو مانند این

أما ؛ ولا والأشبه ،نعم :لیق تقبل شهادته فی الأشیاء الیسیرة؟ وهل عادلا. تقبل شهادة ولد الزنا و إن أظهر الإسلام وکان فلا الخامس: طیب المولد،

مطلقا ولم یعلم له فراش ففی قبولها إشکال. إن جهلت و جهلت حاله فإن کان ملحقا بفراش تقبل شهادته و إن أنالته الألسن لو

قبول نیست. ؛ بنا بر این، شهادت ولدالزنا، اگرچه اظهار اسلام نماید و عادل باشد)طهارت مولدزادگی (حلال پنجم:

اشبه عدم قبول است. اند: بلی، ولیشود؟ بعضی گفتهشهادت او در چیزهاي کوچک قبول میو آیا

اشدب) زادهحلال یعنى( بستر به ملحق شرع حکمه ب که صورتى در زنازاده، یا است زادهحلال آیا که نباشد معلوم شاهد حال اگر اما و باشد. هازبان سر بر محله مردم بین در بودنش زنازاده که چند هر است مقبول شهادتش

.است اشکال شهادتش قبول در باشد نشده شناخته او ولادت براى هم بسترى و باشد مجهول او حال کلى طوره ب اگر و

هی امور: و الحاصلۀ من أسباب خاصۀ بل السادس: ارتفاع التهمۀ لا مطلقا،

الدین إذا شهد للمحجور وصاحب أما فی غیره فتقبل شهادته. و شریک فیه کالشریک فیما هو-عینا أو منفعۀ أو حقا-یجر بشهادته نفعا له أن منها:

وکذا بل و الوکیل إذا کان لهما زیادة أجر بزیادة المال، یوالوص به. مال لم یتعلق حجره وبخلاف غیر المحجور علیه، بخلاف بمال یتعلق دینه به، علیه

فیه له الشفعۀ،الشریک لبیع الشقص الذي وکشهادة تأمل. أما عدم القبول مطلقا منهما ففیه و الولایۀ علیه وکانا مدعیین بحق ولایتهما، فیما کان لهما

جر النفع. غیر ذلک من موارد یإل

وشهادة الوکیل و الوصی بجرح الشهود علی الموکل و الموصی فی مثل العاقلۀ بجرح شهود الجنایۀ خطأ، کشهادة دفع بشهادته ضررا عنه، إذا ومنها:

المتقدمین. الموردین

أما ذو العداوة الدینیۀ فلا ترد شهادته له أو علیه حتی ؛ وتستلزم العداوة الفسق شهادته له إذا لم وتقبل یشهد ذو العداوة الدنیویۀ علی عدوه، أن ومنها:

أبغضه لفسقه واختصمه لذلک. إذا

أما السؤال أحیانا عند الحاجۀ فلا یمنع ؛ ووکان السؤال حرفۀ ودیدنا له منه من یکون سائلا فی السوق وأبواب الدور، والمراد بکفه، السؤال ومنها:

قبول شهادته. من

العامۀ، وللمصالح-کشرب الخمر و الزنا-هأما فی حقوق الل ؛ وتردد هیوف معروف، یمنع عن القبول فی قول فإنه بالشهادة فی حقوق الناس، التبرع ومنها:

القبول. فالأشبه

ها چند امر است:شود؛ و آنحاصل می ؛ البته نه هر تهمتی، بلکه تهمتی که از اسباب خاصیبر کنار بودن از تهمت ششم:

:نظیر ،کند خود عاید حق، چه و منفعت چه و باشد مالى عین چه اىفایده دادن شهادت با بخواهد اینکه از جملۀ آنها: هادتش باشد غیراشتراکى مال در نزاع اگر اما است، مشترك به مال مربوط که نزاعى در خود شریک به نفع شریکى دادن شهادت •

.است مقبول شریکش به نفع شریک آن ودش پیروز بدهکارش اگر که مالى نزاعى در) مال در تصرف از ممنوع( محجورعلیه بدهکار نفعه ب طلبکار دادن شهادت نظیر و •

عایدش شطلب درصد ده طلبکارى هر نشود پیروز بدهکار اگر مثلا( شودمى تقسیم طلبکاران بین در اموالش سایر مانند نیز مال

Page 75: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۷٥

محجورعلیه غیر خلافه ب) نیست مقبول طلبکارش شهادت جائى چنین که گرددمى عایدش درصد بیست شود پیروز اگر اما شودمى قسیمت طلبکاران بین مال آن یعنى( نشده آن شامل شرع حاکم حجر که مالى خلافه ب و است قبول اشدرباره طلبکار شهادت که

)است مقبول اموال آن مثل در محجورعلیه بدهکار نفعه ب طلبکار شهادت که مسکونیش خانه مثل شودنمىبر آن آنهازیادتري باشد. بلکه و همچنین است در جایی که با زیاد بودن مال، مزد آنهاو مانند وصی و وکیل در صورتی که براي •

مانند ؛ وبه طور مطلق در آن تأمل است آنهاولایتشان، مدعی می باشند و اما عدم قبول شهادت ولایت دارند و به واسطۀ حق ي که جلب منفعتی در آن است.موارد غیر این ها از ؛ وشهادت شریک به فروش سهمی که او در آن داراي شفعه می باشد

شهود جنایت خطایی؛ و شهادت وکیل و وصی ، مانند شهادت عاقله به جرحبا شهادتش ضرري از خودش دفع شودها: و از جملۀ آن دو مورد گذشته. به جرح شهود بر موکل و موصی در مثل

رتی که عداوتش مستلزم فسق در صو(به نفع او ولی شهادتش ،صاحب عداوت دنیوي بر علیه دشمنش شهادت دهدها: و از جملۀ آنورزد شود، حتی اگر به خاطر فسق او، با او بغضنمی عداوت دینی به نفع یا علیه دشمنش رد اما شهادت صاحب ؛ وقبول است )نباشد

و با او دشمنی نماید. ند و این گدایی حرفه و روش او کها گدایی میبازار و درب خانه که در ؛ و مقصود از آن کسی است)سائل (متکديها: و از جملۀ آن

شود.احتیاج مانع قبول شهادتش نمیدر وقت احیانا اما سؤال ؛ وباشدمی :د یآن تردکند و در معروف، از قبول جلوگیري می زیرا این شهادت بنابر قول الناس است؛تبرع به شهادت در حقوقو از جملۀ آنها

و زنا و براي مصالح عمومی، اشبه قبول آن است. اما در حقوق االله مانند شرب خمر ؛ واست

شهادة تقبل وهل الأقرباء بعضها لبعض وعلیه. وسائر لأخیه وعلیه، والأخ لوالده. والولد لولده وعلیه، کالأب ): النسب لا یمنع عن قبول الشهادة،5(مسألۀ

اعتبارها یوف یعتبر فی شهادة الزوج الضمیمۀ، ولا وشهادة الزوجۀ لزوجها وعلیه. تقبل شهادة الزوج لزوجته وعلیها، وکذا تردد. هیف علی و الده؟الولد

عدمه یثبت الربع. یوعل القول بالاعتبار لا تثبت، یفعل لزوجها فی الوصیۀ، الفائدة فیما إذا شهدت وتظهر عدمه. والأوجه فی الزوجۀ وجه،

فرزند به باشد، مانند پدر به نفع فرزندش و علیه او و، مانع قبول شهادت نمی(خویشاوندي) نسبشهادت خویشاوندان: ـ 5مسأله علیه او. نفع پدرش و برادر به نفع برادرش و علیه او و بقیۀ نزدیکان بعضی به نفع بعضی و

د است.یپدرش قبول است؟ در آن تردد علیه آیا شهادت فرزن باشد، داشته عادلى مرد یعنى اىضمیمه خود با وى که نیست معتبر شرط این شوهر شهادت در زن که شودمى ظاهر موردى در بحث این نتیجۀ ست،ا آن اعتبار عدم تروجیه لکن دارد وجهى زوجه شهادت در شرط این اعتبار اما

رمشوهه ب را مال فلان کرد وصیت مثلا شوهرم پدر اینکه بر دهد شهادت زن اگر پس دهد، شهادت شوهرش نفع به وصیت امر در :صورت این در بدهند،

.شودنمى ثابت چیزى ذیریمبپ را شهادتش و بدانیم معتبر را ضمیمه اگر • داده شوهرشه ب مال آن چهارم یک بپذیرم را تنهائى به خودش شهادت نتیجه در و ندانیم معتبر او شهادت در را ضمیمه اگر و •

.است لازم زن چهار شهادت مال همه ثبوتبراي زیرا شودمى

شهادة الضیف و إن کان له میل إلی وتقبل بینهما أکیدة و الموادة شدیدة، إن کانت الصداقۀ و ): تقبل شهادة الصدیق علی صدیقه وکذا له6(مسألۀ

Page 76: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۷٦

الإجارة وأداها بعدها تقبل. تحمل حال ولو أقربهما المنع. قولان تقبل شهادة الأجیر لمن آجره؟ وهل له. المشهود

ـ 6مسأله

دت ها دوستی محکم و مواگرچه بین آن شهادت دوست بر علیه دوستش قبول است و همچنین به نفع دوستش، شهادت دوست: شدیدي باشد.

باشد. داشته علاقه او به نسبت که چند هر است قبول میزبان ضرر و نفع بر میهمان شهادت همچنین :مهمان شهادت

:بول است؟ دو قول استق آیا شهادت اجیر براي کسی که او را اجیر نموده است شهادت اجیر:

.که اقرب آنها عدم قبول آن است شود.قبول مینماید و بعد از اجاره آن را ادا نماید اگر در حال اجاره تحمل

ذاوک .تقبل تلک الشهادة، فأقام زال المانع واستکمل الشروط، ثم تلک الحال، عرف شیئا فی إذا ): من لا یجوز شهادته لصغر أو فسق أو کفر،7(مسألۀ

الظاهرین وغیرهما.والکفر غیر فرق بین الفسق من أقامها فی حال المانع فردت ثم أعادها بعد زواله؛ لو

صورتی که کسی که شهادتش به جهت صغیر بودن یا فسق یا کفر قبول نیست، در قبول شهادت پس از رفع مانع: ـ 7مسأله شود.آن شهادت را اقامه نماید قبول میآنگاه چیزي را در آن حال بداند، سپس مانع از بین برود و شروط شهادت کامل گردد

شود.، قبول مین را اعاده نمایدبودن مانع اقامه نماید، پس رد شود سپس بعد از زوال مانع، آ شهادت را در حال همچنین اگر (در مانع) ها فرقی نیست.سق و کفر که ظاهر هستند و غیر آنبین ف

إن لم نئذیفح یتوقف کونه شاهدا علی الإشهاد والاستدعاء، فلا علیه،أو صار شاهدا و إن لم یستدعه المشهود له-مثلا-): إذا سمع الإقرار8(مسألۀ

لو سمع اثنین یوقعان عقدا کالبیع وکذا علیه الشهادة بالحق، إن توقف وجبت و أخذ الحق علی شهادته فهو بالخیار بین الشهادة و السکوت یتوقف

جمیع تلک الموارد یصیر شاهدا. یفف یوجب حکما، ما فسمع» لا تشهد علینا« قال له الغریمان أو أحدهما: ولو غصبا أو جنایۀ، ونحوه أو شاهد

اختیار و وجوب در شهادت دادن: ـ 8مسأله

له که چند هر شود،مى شاهد بشنود را حکم داراى را دیگر سخنى هر یا و را اقرارى کسى از شخصى همین کهیا مشهود علیهمشهود شود. شاهد که باشند نخواسته وى از باش. شاهد را ماجرا این که کند خواهش و بگیرد شاهد را انسان کسى که نیست معتبر قید این شدن شاهددر

واندتمى و بدهد شهادت تواندمى است مختار او بگیرد را خود حق او از خواستن شهادت بدون بتواند حادثه آن در حق صاحب اگر • کند سکوت

شود.می واجب حق بر دادنش شهادت بگیرد را خود حق نتواند او شهادت بدون اگر اما • اگر هر دو غریم یا یکی از ؛ وجنایتی را مشاهده نماید سازند، یا غصب یاي مانند بیع و مثل آن را واقع میاگر بشنود که دو نفر عقد

شهادت دادن و شودیباشد پس در همۀ این موارد شاهد مپس چیزي را بشنود که موجب حکم ها به او بگویند: شاهد بر ما نباش،آن بر او واجب است.

Page 77: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۷۷

الحال فی وکذا منه الاستمرار علی الصلاح وحصول الملکۀ الرادعۀ، نتقبل حتی یستبا لا ): المشهور بالفسق إن تاب لتقبل شهادته،9(مسألۀ

تاب وظهر منه الصلاح یحکم بعدالته وتقبل شهادته. فإن الصلاح، قبول الشهادة هو العدالۀ المحرزة بظهور زانیفم بل الصغیرة،مرتکب للکبیرة کل

توبۀ فاسق براي شهادت دادن: ـ 9مسأله

او تا این که معلوم شود کهشود نماید، شهادتش قبول نمی کسی که مشهور به فسق است اگر براي این که شهادتش قبول شود توبه .است دارد تحقق یافتهمیکه از گناه باز اياستمرار بر صلاح دارد و ملکه

پس معیار قبول شهادت، عدالت است که به واسطۀ .شودکه توبه نماید شهادتش پذیرفته می همچنین هر مرتکب کبیره، بلکه صغیره گردد.شود و شهادتش قبول میدالت او میوبه کند و از او صلاح ظاهر شود حکم به عت ظهور صلاح، احراز شده است؛ پس اگر

ی از اوونها دم که اگه فقط یکانگیزی شیوا و گیرا و رسا توضیح دادم و قول میها جزوۀ سبک و روان حقوقی که به طور شگفتدهیه نکتۀ بسیار مهم: !کنید) بگیرید و مطالعه کنید به جزواتم اعتیاد پیدا میwww.mollakarimi.irرو از سایتم (

به یصیر الشاهد شاهدا مایف القول:

شود مى شاهد آن وسیلهه ب شاهد که آنچه در گفتار

فی المبصرات و کالبصر العلم مستندا إلی الحواس الظاهرة فیما یمکن، یجب أن یکون فهل القطعی و الیقین، العلم ): الضابط فی ذلک:1(مسألۀ

فی المبصرات من السماع المفید یحت من غیر المبادئ الحسیۀ؛ حصل العلم القطعی بشیء فإذا فی المسموعات و الذوق فی المذوقات وهکذا، السمع

جواز شکلی ،نعم الثانی. الأشبه ،وجهان من التواتر والاشتهار؟ الحاصل کالعلم یکفی العلم القطعی بأي سبب، أم ة،یجز الشهاد لم القطعی، للعلم

حجۀ للعالم. و إن کان-کالجفر و الرمل-فیما إذا حصل العلم من الامور غیر العادیۀ الشهادة

.است واقعهه ب یقین و قطعى علم شدن شاهد در ملاكمعیار و حصول به موضوع شهادت: راه ـ 1مسأله

ودخ چشم به را آن است دیدنى امور از واقعه اگر یعنى باشد؟ آمده دسته ب ظاهرى حواس از یکى با قطعى علم این است واجب آیا • آن با را یگرد حس هره ب محسوس همچنین و باشد بوئیده است بوئیدنى اگر و باشد شنیده خودش است شنیدنى اگر و باشد دیده

باشد کرده یداپ آن به یقین که حديه ب باشد شنیده بسیار را دیدنى واقعه یک در اگر حتى دیگر، حس با نه باشد کرده حس حسش بدهد؟ شهادت نتواند

دهد؟ شهادت آن وقوعه ب تواندمى تواتر و شهرت نظیر باشد کرده پیدا حادثه و واقعهه ب یقین که طریقى هر از از نه یا • است، اشبه دوم وجه که است وجه دو لمىع چنین که چند هر است مشکل جوازش باشد شده حاصل رمل و جفر نظیر غیرعادى هاىراه از که یقینى به دادن شهادت

.است حجت صاحبش براى

کالوقف لا ینحصر فی امور خاصۀ، نئذیوح لحصول العلم. بل لمجرد الاستفاضۀ، لا ): التسامع والاستفاضۀ إن أفادا العلم یجوز الشهادة بهما؛2(مسألۀ

Page 78: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۷۸

ظنا و إنما أفادا-إن لم یفیدا علما ؛ ووالمسموعات إذا حصل منهما العلم القطعی تجوز فی المبصرات بل و الزوجیۀ و النسب و الولاء و الولایۀ ونحوها،

».الاستفاضۀ إنی أظن ذلک أو من«أو ،»إن هذا مشهور مستفیض« یقول: بأن بالسبب؛ الشهادة جوزی ،نعم لا یجوز الشهادة بالمسبب.-ولو متاخما للعلم

شنیدن پی در پی یك واقعه از افرادی که خبرشان برای انسان یقین طعی و یقینی: قاعتبار شهادت در صورت وجود علم ـ ٢مسأله شده استخاطر یقینی که حاصلبیاورد، مجوز آن هست که به آن واقعه شهادت دهد، اما نه به خاطر مستفیض و بسیار بودن خبر، بلکه به

ها باشد؛ بنابراین دیگر اعتبار چنین شهادتی منحصر در امور خاصی مانند وقف و زوجیت و نسب و ولایت و امثال آن نیست، بلکه در دیدنيمی و ، اما اگر علم نیاورد معتبر نیست هر چند که ظن قوی و نزدیك به علم بیاوردکه علم قطعی بیاورد نیز معتبر استشرط این هبها و شنیدني

ای شهادت به مسبب یعنی واقعه داد، بله شهادت دادن به سبب جایز است مثل اینکه بگوید: معروف این است که جایز نیست با چنین مظنه ام بر اینکه چنین و چنان شده است.ام مظنه پیدا کردهچنین و چنان شده، یا بگوید: من از خبرهای بسیاری که شنیده

یجوز شراء ما فی یده أو ما قامت فکما من الأمارات والاصول الشرعیۀ، بمقتضی الید و البینۀ والاستصحاب ونحوها): هل یجوز الشهادة 3(مسألۀ

بأ نه شهدیف الاتکال علی ما هو حجۀ شرعیۀ علی الملک ظاهرا، جوزی :وبالجملۀ کذلک تجوز الشهادة علی الملکیۀ. علی ملکه أو الاستصحاب، البینۀ

الشهادة بالملکیۀ الظاهریۀ مع تجوز ،نعم توجب القطع. عدم الجواز إلامع قیام قرائن قطعیۀ أوجههما ،وجهان الملکیۀ فی ظاهر الشرع؟ ملک مریدا به

بجواز الشهادة مستندا إلی الید وکذا روایۀ هو ملک له بمقتضی یده أو بمقتضی الاستصحاب؛ لا بنحو الإطلاق. ووردت یقول: بأن التصریح به؛

الاستصحاب.

:بینه و ید ،استصحابشهادت به استناد ـ 3مسأله

؟اصول شرعیه جایز است آیا شهادت به مقتضاي ید و بینه و استصحاب و مانند این ها از امارات و • او ملک قبلا یا و است مال آن مالک وى که باشند گفته عادل شاهد دو یا و باشد مسلمانى دست در مال وقتى که طور همان آیا •

بخرند؟ وى از را آن توانندمى مردم بینه و ید و استصحاب به حکم و بوده ه عبارتىب ؟است مال آن مالک وى اینکه بر بدهند شهادت) بینه - ید - استصحاب( سند سه آن به اسناد با توانندمى آیا همچنین •

ما آیا ست،ا شخص فلان ملک ظاهر حسب بر چیز فلان اینکه بر شد قائم استصحاب و ید و بینه نظیر شرعى حجتى وقتى دیگر حسب به هک باشد این منظورمان و است؟ او ملک زمین این یا متاع این اینکه بر بدهیم شهادت هاحجت مینه به استناد با توانیممى

:است وجه دو نه؟ یا اوست ملک شرع ظاهر دهدمى هادتش که آنچه به آدمى که باشد بین در آوریقین قرائنى آنکه مگر نیست جایز بگوئیم که است این آن ترین وجیه

.باشد داشته قطع مطلق طورب که این نه( است، فلانى ملک بینه یا ید یا استصحاب مقتضاىه ب مال این اینکه به دهد شهادت است جایز بله

باستصحا داستنا به همچنین و ید نادتاس به دادن شهادت اینکه بر مبنى شده وارد روایتى البته) است فلانى مال این بگوید .است زجای

روایۀ: یوف شاهد الأصم الأفعال جازت شهادته فیها، فلو وتقبل منهما، ): یجوز للأعمی و الأصم تحمل الشهادة وأداؤها إذا عرفا الواقعۀ،4(مسألۀ

وکذا یصح للأخرس شهادته. جازت وعرف صاحب الصوت علما، سمع الأعمی، ولو هی مطروحۀ. و ،»الثانی لا القتل بأول قوله،بشهادته فی یؤخذ«

بشهادته. حکمیو شهادته أصلا. وتکون مترجمین عدلین، إن جهلها اعتمد فیها علی و عرف الحاکم إشارته یحکم، فإن الشهادة وأداؤها. تحمل

Page 79: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۷۹

براي نابینا و ناشنوا تحمل شهادت و اداي آن، اگر واقعه را بدانند، جایز تحمل و اداي شهات اشخاص نابینا و ناشنوا: ـ 4مسأله شهادت او در قتل به اولین قولش است که: ها جایز است و در روایتیال را مشاهده کند شهادت او در آنپس اگر شخص ناشنوا افع است؛

جایز اگر نابینا بشنود و صاحب صدا را از روي علم بشناسد، شهادتش ؛ وکنار گذاشته شده است مأخوذ است، ولی این روایتنه به دومی است.

حاکم اشارة او را بداند، تحمل شهادت و اداي آن براي شخص لال صحیح است؛ پس اگرتحمل و اداي شهادت شخص لال: باشد و حاکم به واسطۀ شهادت شخص لال اصل می ؛ وکنداعتماد می اشارة او را نفهمد، در آن به دو مترجم عادل کند و اگرحکم می

نماید.حکم می شهادت او

أقسام الحقوق یف القول:

اقسام حقوقگفتار:

بأربعۀ ه تعالی فقد ذکرنا فی کتاب الحدود أن منها ما یثبتحقوق الل أما الآدمیین. الله تعالی وحقوق حقوق ): الحقوق علی کثرتها قسمان:1(مسألۀ

إلیه. راجعیفل ما یثبت بشاهدین، ومنها برجلین وأربع نساء، ومنها رجال أو یثبت بثلاثۀ رجال وامرأتین،

.الناس)(حق آدمی و حقوق االله)(حق دو قسم است: حقوق خداي تعالی کثرتی که دارد همۀ با حقوقالناس: االله و حقحق ـ 1مسأله

شود ثابت می سه مرد و دو زنیا با چهار مردها با آن اما حقوق خداي تعالی را به تحقیق در کتاب حدود ذکر کردیم، به این که بعضی از شود؛ پس به آن جا مراجعه شود.ثابت می شاهددو با ها و بعضی از آن چهار زن دو مرد وها با و بعضی از آن

): حق الآدمی علی أقسام:2(مسألۀ

یعم الحکم وهل فلا یقبل فیه شهادة النساء لا منفردات ولا منضمات، یثبت إلابشاهدین ذکرین کالطلاق، فلا یشترط فی إثباته الذکورة، ما منها:

فرق فی الخلع و المباراة بین کون المرأة ولا فی مقدار البذل فلا. أما الاختلاف و کان الاختلاف فی الطلاق إذا نعم، الأقرب کالخلع و المباراة؟ أقسامه

إشکال فی الثانی. یعل الرجل؛ مدعیۀ أو

اشود مگر باست؛ پس ثابت نمی شرط ها در اثباتش مرد بودنآدمی بر چند قسم است: بعضی از آنحق الناس: اثبات حق ـ 2مسأله شود.و نه به ضمیمۀ مردها قبول نمی نه جداگانه هازن ، مانند طلاق، بنا بر این در طلاق، شهادتدو شاهد مرد

در طلاق باشد اختلاف شود، در صورتی کهمبارات؟ اقرب آن است که شامل می شود مانند خلع وشامل می آیا این حکم اقسام طلاق را از خالى دوم فرض البته ن مدعی باشد یا مردمبارات، بین این که ز در خلع و ؛ وشودلاف در مقدار بذل باشد، شامل نمیو اما اگر اخت

.نیست هم اشکال

لذلک ومثل تقبل شهادة النساء فیها لا منفردات ولا منضمات، لا المال، یکون من حقوق الآدمی غیر المالیۀ ولم یقصد منه ما ): قیل:3(مسألۀ

بعضهم وألحق والرجعۀ وعیوب النساء و النسب و الهلال، والبلوغ و الولاء و الجرح و التعدیل و العفو عن القصاص و الوکالۀ و الوصایا بالإسلام

Page 80: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۸۰

شهادتهن علی الرضاع وتقبل محل تأمل. إن کان دخول بعض الأمثلۀ فیها و لا یخلو من وجه؛ المذکور والضابط والکفارة. الخمس و الزکاة و النذر

علی الأقرب.

آن مال است، شهادت زنان اند: از حقوق آدمی غیر از حقوق مالی و غیر از حقوقی که مقصود ازبعضی گفتهشهادت زنان: ـ 3مسأله مثال زده شده است به اسلام و بلوغ و ولاء و جرح و تعدیل و عفو از مردها و براي این ۀو نه به ضمیمدر آنها قبول نیست؛ نه جداگانه

ها و نسب و هلال.وصایا و رجوع و عیوب زن قصاص و وکالت و

ها مثال چه دخول بعضی ازضابطۀ مذکور خالی از وجه نیست؛ اگر ؛ وزکات و نذر و کفاره را و بعضی از فقها، ملحق کرده است خمس و در این ضابطه محل تأمل است.

ضاع بنابر اقرب قبول است.و شهادت زن ها بر ر

المقصود هو کل ما کان مالا أو و وبامرأتین ویمین المدعی وبشاهد ویمین المدعی، وامرأتین، وبشاهد قوق الآدمی ما یثبت بشاهدین،): من ح4(مسألۀ

له، وعقود المعاوضات مطلقا و الوصیۀ وکالغصب والسلف وغیرها مما فی الذمۀ، فیدخل فیها القرض وثمن المبیع بالمعنی الأعم، ونیکالد المال،منه

ذلک مما کان متعلق الدعوي ریوغ الذمی و المأمومۀ و الجائفۀ وکسر العظام، وشبه العمد وقتل الأب ولده و المسلم کالخطأ التی توجب الدیۀ، ۀیوالجنا

شهادتهن فی النکاح إذا کان معهن وتقبل والیمین علی الأظهر. فجمیع ذلک تثبت بما ذکر حتی بشهادة المرأتین مالا أو مقصودا منها المال، فیها

الرجل.

یک ؛ و با زن یک شاهد مرد و دو؛ و با دو شاهد مرداز حقوق آدمی حقوقی است که با تعداد شهود براي اثبات دعوي: ـ 4مسأله شود.ثابت می دو زن و قسم مدعی؛ و با شاهد مرد و قسم مدعی

رض قمانند دیون به معناي اعم آن؛ پس باشد، مال آن از مقصود یا و باشد مال سر بر که اىمرافعه و نزاعى هر از عبارتند حقوق این باشد.ثمن مبیع و سلف و غیر آنها از آنچه که در ذمه است داخل دیون می و خطا و شبه عمد و کشتن و عقود معاوضات به طور مطلق و وصیت براي آدمی و جنایتی که موجب دیه است مانند مانند غصب

ها از آنچه که متعلق ها و غیر اینجائفه و شکستن استخوان و مسلمان ذمی را و جراحت مأمومه و جراحت فرزند توسط پدرشثابت ها به آنچه که ذکر شد حتی به شهادت دو زن و قسم بنابر اظهر، آن مال باشد، پس همۀ این دعوي در آنها، مال یا مقصود از

شود.می ،است. ، قبولباشد مردان شهادت با همراه صورتی که درشهادت زنان در ازدواج

و الخیار و الشفعۀ وفسخ العقد کالأجل شهادتهن فی حقوق الأموال، وتقبل ): فی قبول شهادتهن فی الوقف وجه لا یخلو عن إشکال،5(مسألۀ

القصاص. ولا تقبل شهادتهن فیما یوجب بالأموال ونحو ذلک مما هی حقوق آدمی، المتعلق

زنان:شهادت ـ 5مسأله

باشد.ها در وقف وجهی است که خالی از اشکال نمیدر قبول شهادت زن اموال تعلق دارد و مانند این ها از آنچه که ها در حقوق متعلق به اموال مانند مدت و خیار و شفعه و فسخ عقدي که بهشهادت زن

شود.حقوق آدمی باشد، قبول می

Page 81: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۸۱

باشد.است قبول نمیدر آنچه که موجب قصاص زنان شهادت

والحیض و العذرة کالولادة ما یعسر اطلاع الرجال علیه غالبا، کل وضابطه: ومنضمات. ): من حقوق الآدمی ما یثبت بالرجال و النساء منفردات6(مسألۀ

العمی.الظاهرة کالعرج و دون و الرتق و القرحۀ فی الفرج، کالقرن وعیوب النساء الباطنۀ،

که است حقوقى آدمى حقوق از بعضىدر اختیار زنان است: معمولا شهادت زنان در اموري که اطلاع از آنان ـ 6مسأله هر و حادثه و واقعه هر از ستا عبارت آن ضابطه دو، آن از ترکیب با هم و زنان شهادت با هم و شودمى ثابت مردان شهادت با هم

خواناست( قرن مانند زنان مخصوص باطنى هاىعیب و حیض و بکارت و ولادت مانند است، دشوار آن از مردان شدن آگاه غالبا که چیزى لنگی و کوري. نظیر ظاهر هاىعیب نه شود،مى پیدا زنان فرج در که زخمى و) زیادى گوشت( رتق و) زیادى

): کل موضع تقبل شهادة النساء منفردات لا یثبت بأقل من أربع.7(مسألۀ

ولا فی الجمیع. والأربع فی ثلاثۀ أرباع، والثلاث والاثنتین فی النصف، تقبل شهادة المرأة الواحدة بلا یمین فی ربع میراث المستهل وربع الوصیۀ، نعم،

یثبت به أصلا. بها رجل واحد، ولا یلحق

شهادت زنان در موارد خاص: ـ 7مسأله

شود.ثابت نمی شود به کمتر از چهار زنادت زنان به طور جداگانه قبول میهر جایی که شه

است قبول وصیت چهارم یک و شده شنیده تولدش از پس گریه که مولودى میراث چهارم یک در سوگند بدون زن یک شهادت البته

شود و اصلا با شهادت بول است و به زن یک مرد ملحق نمیچهار زن در تمام آن ق شهادت دو زن در نصف و سه زن در سه چهارم وو شود.ثابت نمی او

فروع

چند فرع

الطلاق و الظهار. الأول: الشهادة لیست شرطا فی شیء من العقود و الإیقاعات إلا

شرط نبودن شهادت در عقود و ایقاعات اول:

شهادت در هیچ یک از عقود و ایقاعات شرط نیست مگر در طلاق و ظهار.

علمه وواقعا، وإلا نفذ ظاهرا لا واقعا، ولا یباح للمشهود له ما حکم الحاکم له مع الثانی: حکم الحاکم تبع للشهادة، فإن کانت محققۀ نفذ الحکم ظاهرا

بصحتها. ببطلان الشهادة؛ سواء کان الشاهدان عالمین ببطلان شهادتهما أو معتقدین

تابع شهادت بودن حکم حاکم دوم:

Page 82: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۸۲

؛ وظاهرا و واقعا نافذ است؛ و گرنه ظاهرا نافذ است، نه واقعا باشد؛ پس اگر شهادت مطابق با واقع باشد حکمحکم حاکم تابع شهادت میبطلان له، با علم او به این که شهادت باطل است برایش مباح نیست؛ خواه دو شاهد،براي مشهود آنچه که حاکم حکم کرده است

شان را بدانند یا صحت آن را اعتقاد داشته باشند.شهادت

بالتحمل. یتعین علیه إلامع عدم غیره ممن یقوم لا والوجوب علی فرضه کفائی؛ وجوب تحمل الشهادة إذا دعی إلیه من له أهلیۀ لذلک، الأحوط الثالث:

أیضا کفائی. هاهنا والوجوب إشکال فی وجوب أداء الشهادة إذا طلبت منه، ولا

وجوب تحمل شهادت سوم:

در فرض تی که به آن دعوت شود و وجوب آنصور احوط (وجوبی) وجوب تحمل شهادت است براي کسی که اهلیت آن را دارد، دردر صورتی در وجوب اداي شهادت ؛ وباشد مگر این که غیر از او کسی نباشد که آن را تحمل نمایدنمی کفایی است و بر او متعین وجوب

اشکالی نیست و این وجوب هم در اینجا کفایی است. که از او مطالبه شود

الشهادة علی الشهادة یف القول:

شهادت بر شهادتگفتار:

فی الأموال کالدین و وکذا غیرها کالطلاق و النسب، أو کالقصاص، کانت عقوبۀ ): تقبل الشهادة علی الشهادة فی حقوق الناس؛1(مسألۀ

ذلک مما هو حق آدمی. ریوغ الباطنۀ و الولادة والاستهلال، وکذا ما لا یطلع علیه الرجال غالبا کعیوب النساء والغصب وعقود المعاوضات. القرض

مانند طلاق و نسب و همچنین در اموال ، خواه عقوبت باشد مانند قصاص یا غیر آنالناسشهادت بر شهادت در حقوق ـ 1مسأله کنند مانند عیوب دان غالبا بر آن اطلاع پیدا نمیهمچنین است آنچه که مر ؛ واست مانند دین و قرض و غصب و عقود معاوضات، قبول

و ولادت و استهلال (زنده به دنیا آمدن بچه) و غیر این ها از آنچه که حق آدمی است. باطنی زنان

شهد شاهدان بشهادة شاهدین ولو لم یکن الأقوي.علی الأحوط لو بها التعزیرات لحقیو ): لا تقبل الشهادة علی الشهادة فی الحدود،2(مسألۀ

مشترکۀ بینه تعالی وبین الآدمی کحد أو محضا کحد الزنا و اللواط، هکانت حق الل سواء بد فی الحدود من شهادة الأصل؛ ولا السرقۀ لا تقطع، علی

والسرقۀ. القذف

(وجوبی) شود و تعزیرات، بنابر احوطهادت بر شهادت، در حدود قبول نمیشعدم پذیرش شهادت بر شهادت در حدود: ـ 2مسأله قوي نباشد ـ به حدود ملحق است.ـ اگر ا

باشد، خواه در حدود حتما باید شهادت شهود اصلی ؛ وشودسرقت، شهادت دهند دست قطع نمی اگر دو شاهد به شهادت دو شاهد بر حق آدمی باشد، مانند حد قذف و سرقت. االله محض باشد مانند حد زنا و لواط، یا مشترك بین حق االله تعالی و بینحق

Page 83: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۸۳

شهد الفرع بشهادة الأصل بالسرقۀ لا تقطع، فإذا فی سائر الآثار فتقبل، أما و ): إنما لا تقبل الشهادة علی الشهادة فی الحدود لإجراء الحد3(مسألۀ

سائر ما یترتب علی الواقع المشهود به غیر الحد. وکذا یثبت بها نشر الحرمۀ بام الموطوء واخته وبنته، وکذا یؤخذ المال منه، لکن

قبول شهادت شهادت در آثار حدود: ـ 3مسأله

شود؛ پس اگر شاهد فرعی به شهادت بقیۀ آثار قبول می اجراي حدود قبول نیست و اما درشهادت بر شهادت در حدود، فقط براي شود.شود، لیکن مال از او گرفته مینمی دست او قطعدهد، شاهد اصلی به سرقت شهادت

شود.ثابت می شهادت شاهد فرعی، در مادر کسی که وطی شده و خواهر و دختر او به (ازدواج) همچنین سرایت حرمت شودشود، بار میمى مترتب شهادت مورد واقعه بر که حد از غیر دیگر اثرى هرهمچنین.

و الأهلۀ أیضا. بل والخمس وأوقاف المساجد و الجهات العامۀ، کالزکاة ): تقبل شهادة الفرع فی سائر حقوق الله غیر الحد،4(مسألۀ

شهادت فرع در تمام حقوق االله غیر از حد قبول است، مانند االله غیر از حدود: پذیرش شهادت فرعی در تمام حقوق ـ 4مسأله و اوقاف مسجدها و جهات عام، بلکه و همچنین هلال ماه ها. زکات و خمس

.وهکذا الشهادة، علی الشهادة علی کالشهادة ): لا تقبل شهادة فرع الفرع،5(مسألۀ

فرع، مانند شهادت بر شهادت بر شهادت و به همین شهادت فرعبر شهادت شاهد: عدم پذیرش شهادت ـ 5مسأله قبول نیست. صورت،

شهد علی کل واحد اثنان، فلو تثبت بشهادة الواحد، فلا العدد و الأوصاف، ): یعتبر فی الشهادة علی الشهادة ما یعتبر فی شهادة الأصل من6(مسألۀ

لو شهد شاهدان علی شهادة المرأة وکذا آخر علی شهادة أصل آخر، لو شهد شاهد أصل و هو مع وکذا تقبل. شهد اثنان علی شهادة کل واحد، أو

جازت شهادتها. فیما

شهادت:لزوم اعتبار شرایط شهادت از حیث عدد و اوصاف در شهادت بر ـ 6مسأله

باشد؛ پس با شهادت یک است در شهادت فرع هم معتبر می در شهادت بر شهادت، آنچه که در شهادت اصل از عدد و اوصاف معتبر هر یک، دو نفر شهادت بدهند یا دو نفر بر شهادت هر یک شهادت بدهند قبول است. شود. پس اگر برنفر ثابت نمی

قبول است دیگري شهادت بدهد حالی که با دیگري باشد، بر شهادت شاهد اصلیاگر شاهد اصلی در همچنین د، قبول است.زن جایز است شهادت بدهن همچنین اگر دو شاهد بر شهادت زن در جایی که شهادت

هیف فهل تقبل فیما تقبل شهادتهن کذلک؟ منفردات أو منضمات، ): لا تقبل شهادة النساء علی الشهادة فیما لا تقبل فیها شهادتهن7(مسألۀ

أشبههما المنع. قولان،

جداگانه یا ر شهادت، در جایی که شهادت زنانشهادت زنان بعدم پذیرش شهادت زنان به عنوان شاهد فرعی: ـ 7مسأله

Page 84: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۸٤

شود، قبول نیست.مردها قبول نمی به ضمیمۀ

آن دو قول است که اشبه آنها منع شود؟ در ضمیمۀ مردان) قبول است، قبول می (جداگانه یا بهها این چنین آیا در جایی که شهادت آن باشد.می

لغیبۀ أو لمرض أو مشقۀ یسقط بهما وجوب حضوره، الأصل لإقامتها؛ یمنع حضور شاهد إلالعذر بول شهادة الفرع،): الأقوي عدم ق8(مسألۀ

المنع الحبس المانع عن الحضور. ومن ومشقۀ، الحضور معها حرجا کان

بنابر اقوي شهادت فرع قبول نیست، مگر این که پذیرش شاهد فرعی در صورت عر شاهد اصلی براي حضور: ـ 8مسأله آنهااو به سبب شاهد اصلی جهت اقامۀ شهادت است؛ مثلا به خاطر بیماري یا مشقتی که وجوب حضور عذري باشد که مانع حضور

داشته باشد و زندانی بودن که مانع حضور او باشد از این قبیل ساقط است یا به خاطر غائب بودنی که حضورش با آن حرج و مشقت است.

ع،إن کان قبله فهل تطرح بینۀ الفر و بعد حکم الحاکم فلا یلتفت إلی الإنکار کان فإن ): لو شهد الفرع علی شهادة الأصل فأنکر شاهد الأصل،9(مسألۀ

.وجهان یعمل بأعدلهما ومع التساوي تطرح الشهادة؟ أو

اگر بعد اگر فرع بر شهادت اصل شهادت بدهد، سپس شاهد اصلی انکار نماید پس انکار شاهد فرع توسط شاهد اصلی:ـ 9مسأله شود؛ و با شود یا به اعدل آنها عمل میینۀ فرع رد میب اگر قبل از حکم حاکم باشد آیاشود و کم است، اعتنایی به انکار او نمیاز حکم حا

دو وجه است. گردد؟تساوي آنها، شهادت رد می

فی اللواحق القول:

ملحقاتگفتار:

بأ أحدهما: شهد فإن اتحاد المعنی لا اللفظ؛ زانیوالم اتفقا حکم بهما، فإن الواحد، ): یشترط فی قبول شهادة الشاهدین تواردهما علی الشیء1(مسألۀ

بالبیع و الآخر شهد أحدهما فإن اختلفا فی المعنی لم تقبل؛ ولو .تقبل بعوض، ملکه والآخر: ،باع قال أحدهما: أو نه انتزع منه قهرا، بأ :والآخر نه غصب،

کونه ملکا له. الغصب منه أعم من لأن تردا علی معنی واحد؛ لم والآخر بأن هذا ملک زید، لو شهد أحدهما بأ نه غصبه من زید، وکذا بإقراره بالبیع،

ها بر یک چیز شرط است؛ پس قبول شهادت دو شاهد، وارد شدن آندر معیار اتحاد در معنی براي قبول شهادت: ـ 1مسأله ها شهادت دهد به این که: پس اگر یکی از آن شود و معیار، اتحاد در معنی است نه لفظ؛اتفاق نمایند، به شهادت آنها حکم می هر دو اگر

مقابل ها بگوید: فروخت و دیگري بگوید: درزور از کسی گرفته، یا یکی از آن این که: آن را به او غصب نموده و دیگري شهادت بدهد بهها به بیع و دیگري به اقرار او به بیع یکی از آن و اگر در معنی اختلاف کنند قبول نیست؛ پس اگر شودتملیک کرد، قبول میعوض،

شهادت بدهد به این که: از زید غصب نموده و دیگري شهادت بدهد به این که: این ملک هاادت بدهد و همچنین اگر یکی از آنشه اند؛ زیرا غصب از زید اعم است از این که آن چیز ملک او باشد.ی وارد نشدهاست، بر یک معن زید

Page 85: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۸٥

إن لم یتکاذبا فإن حلف مع کل ؛ ومجال لضم یمین المدعی فلا الشهادتان، تکاذبا سقطت فإن ): لو شهد أحدهما بشیء وشهد الآخر بغیره،2(مسألۀ

والأشبه ما ذکرناه. الحلف مع أحدهما فی صورة التکاذب أیضا، صحی :لیوق یثبت المدعی، واحد

ها به چیزي شهادت بدهد و دیگرياگر یکی از آن: کنند تکذیب ی که شاهدان یکدیگر رادر صورت سقوط شهادت ـ 2مسأله نمودن قسم مدعی مجال براي ضمیمهشود و ذیب نمودند هر دو شهادت، ساقط میپس اگر همدیگر را تک به غیر آن شهادت دهد،

نیست.

اند که: قسم با یکی بعضی گفته ؛ وشودثابت می ادعابخورد ، قسم(از شاهدان) با هر یک (مدعی) اگر همدیگر را تکذیب نکردند پس اگر کردیم.همدیگر را تکذیب هم نمودند صحیح است، ولی اشبه آن است که ما ذکر ها در صورتی کهاز آن

النصاب هذا سرق لو قال الآخر: وکذا یقطع ولم یحکم برد المال، لم نصابا عشیۀ، نه سرق بأ :والآخر نه سرق نصابا غدوة، بأ ): لو شهد أحدهما:3(مسألۀ

بعینه عشیۀ.

حد نصاب دزدي دیگري شهادت دهد که در شب به ها شهادت بدهد که او در صبح به حد نصاب دزدي کرد واگر یکی از آن ـ 3مسأله شب آن در دیدم بگوید آن عین دربارة دومى که آنجا است همچنین ؛ وشودیبرگرداندن مال محکوم نم شود و بهکرد، دستش قطع نمی

.است رفته سرقت به

سرق لو قال أحدهما: کما تکمل شهادتهما، لم بما یوجب تغایر الفعلین، فی زمانه أو مکانه أو وصفه واختلفا ): لو اتفق الشاهدان فی فعل،4(مسألۀ

دینارا غدوة و سرق قال أحدهما: أو دینارا کویتیا، سرق وقال الآخر: دینارا عراقیا، سرق قال أحدهما: أو ثوبا فی البیت، سرق :والآخر فی السوق، ثوبا

یثبت بهما شیء ولو ولا تعارض شهادتهما تسقط، فلو الجمیع، یغرم فإنه لم یثبت الغرم إلاإذا حلف المدعی مع کل واحد،لم یقطع و فإنه عشیۀ، الآخر

مع الحلف.

نه بأ الاخري: وشهدت سرق هذا الثوب أول زوال یوم الجمعۀ فی النجف، نه بأ لو شهدت إحداهما: کما وکذا لو تعارضت البینتان سقطتا علی الأشبه،

ولا الغرم. یثبت بشیء منها القطع ولا هذا الثوب بعینه أول زوال هذا الیوم بعینه فی بغداد، سرق

به اگر هر دو شاهد در کاري متفق باشند، ولی در زمان یا مکان یا وصف آن اختلاف نسبت به زمان و مکان شهادت: ـ 4مسأله :این که ها کامل نیست؛ مانندفعل باشد اختلاف کنند، شهادت آن دو طوري که موجب تغایر

.دزدید یکی از آنها بگوید: لباس را در بازار دزدید و دیگري بگوید: لباس را در خانه • .دزدید یا یکی از آنها بگوید: یک دینار عراقی دزدید و دیگري بگوید: یک دینار کویتی • .صبح یک دینار دزدید و دیگري بگوید: شب دزدیدیا یکی از آنها بگوید: • در کههر یک از آنها قسم بخورد گردد؛ مگر این که مدعی باشود و غرامت ثابت نمیدر صورت اختلاف، دست او قطع نمی پس

شود.مى بدهکار را مبلغ آن همه صورت این شود ولو این که با قسم باشد.آنها ثابت نمی شوند و چیزي بهنمایند، ساقط می اگر شهادت آنها تعارض نه تعارض کنند، بنابر اشبه، ساقط می همچنینشهادت بدهد به این که او این لباس را اول شوند: مانند این که یکی از آنهااگر دو بی

که وز در بغداد دزدیده استدیگري شهادت بدهد که عین همین لباس را اول همین ر ظهر روز جمعه در نجف دزدیده است و

Page 86: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۸٦

شود.وسیلۀ آنها نه قطع دست و نه غرامت ثابت نمی به

:لیوق یثبت وسقطتا. لم أنه باعه أول الزوال بدینارین، آخر: وشهد بدینار، باع هذا الثوب أول الزوال فی هذا الیوم أنه ): لو شهد أحدهما:5ألۀ (مس

لو شهد واحد وکذا سقوطهما. والأشبه الدیناران، ثبت آخر قیل: شهد له مع کل واحد شاهد ولو وفیه ضعف. بأیهما شاء مع الیمین،له المطالبۀ کان

کل مورد أن :فالضابط هو ضعیف. و الیمین إلی الثانی بانضمام والآخر بهما الألف، ثبتی :لیوق والآخر بألفین فی زمان واحد سقطتا، بالإقرار بألف

مع الواحد ویمین المدعی الدعوي. وتثبت عدم التعارض عمل بالبینۀ، ومع بینۀ کانا أو شهادة واحدة، المتعارضان؛ وقع التعارض سقط

همین ظهر اول در را جامه این آقا این اینکه به دهد شهادت شاهد دو از یکى اگرسقوط شهادت در صورت تعارض: ـ 5مسأله گونه این دینار، دو به ظهر اول در فروخت او به را جامه این عین اینکه بر دهد شهادت دومى و دینار یک مبلغ به فروخت فلانىه ب امروز

قسم کردن هضمیم با تواندمی اینجا در مدعى اندگفته فقهاء از یبعض البته ،کندساقط می را دیگرى یک هر و است متعارض نیز شهادت شاهد ود نتیجه در که دهد شهادت دیگر نفر یک شاهد دو آن از یک هر اگر و است ضعیف قول این لکن کند، انتخاب را مبلغ دو از یکى

قول لکن ود،شمى ثابت دینار دو صورت این در اندگفته بعضى دینار، دو به فروخت بگوید دیگر شاهد دو و دینار یک به فروخت بگوید .است اشبه بینه دو هر سقوط به

و کارمبده فلانى به دینار هزار گفت که شنیدم اقرار این بدهکار از مثلا صبح امروز من بگوید شاهد یک که موردى است طورهمین و د،افتمى کار از تعارض دو هر است یکى اقرار دو هر تاریخ چون اینجا در شنیدم، او از هزار دو به اقرار صبح امروز بگوید دیگرى شاهد کند ادی سوگند دومى شهادت طبق مدعى اگر و شودمى ثابت) است شاهد دو هر اتفاق مورد صورت ره به که( دینار هزار اندگفته بعضى

دو باشد کار رد تعارض که موردي هر که شد این مسئله ضابطه بنابراین ،است ضعیف قول این لکن شود،مى ثابت نیز دیگر دینار هزار هم و شودمى ثابت بینه با هم نباشد تعارض که جا هر و باشد شهادت یک چه و باشد بینه اینکه چه حال افتد،مى کار از متعارض طرف

.مدعى سوگند انضمامه ب شاهد نفر یک با

لو شهدا ثم زکیا بعد عروض تلک العوارض وکذا علیهما حکم بشهادتهما. ): لو شهدا عند الحاکم وقبل أن یحکم بهما ماتا أو جنا أو اغمی6(مسألۀ

ثم الأصل عادلا، وکان ذلک لو شهد الأصل وحمل الفرع، لا یبعد بل لو شهدا ثم فسقا أو کفرا قبل الحکم حکم بهما، وکذا بهما بعد التزکیۀ. حکم

فسق ثم شهد الفرع.

ۀ المشترک یوف ه محضا کحد الزنا و اللواط،فلا یثبت الحد فی حقوق الل أما فیهما و الفسق و الکفر،ه تعالی وحقوق الناس فی غیر ولا فرق فی حدود الل

فالظاهر ثبوته. أما فی القصاص و عدم الحد، والأشبه وبین العباد کالقذف و السرقۀ تردد، بینه

ها و قبل از این که حاکم، حکم به آناگر هر دو نزد حاکم شهادت بدهند حکم: حادث شدن عوارض قبل از صدور ـ 6مسأله س بعد است اگر هر دو شهادت بدهند سپ همچنین ؛ وشودیهوش شوند، به شهادت آنها حکم مهر دو بمیرند یا دیوانه شوند یا بی نماید

یا همچنین است اگر شهادت بدهند سپس قبل از حکم، فاسق ؛ وشودحکم به آنها می عدیلت شوند، بعد از عدیلاز پیدا شدن آن عوارض تکند و اصلی عادل باشد سپس فاسق گردد پس شود، بلکه اگر شاهد اصلی شهادت بدهد و فرع آن را تحملکافر شوند به آنها حکم می

همین طور باشد. از آن فرع شهادت بدهد، بعید نیست که

مانند حد زنا و اما در کفر و فسق، پس حد در حقوق االله محض ل و حقوق الناس در غیر فسق و کفر، فرقی نیستو در حدود خداي متعا

Page 87: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۸۷

؛ اشبه عدم حد است د است ویمشترك است مانند قذف و سرقت، ترددر حقوق خداي متعال که بین او و بندگان شود وو لواط، ثابت نمی اما در قصاص ظاهرا ثابت است. و

قیل: منه ما وأشکل تردد وإشکال، هیوف یحکم به لهما بشهادتهما، لم به إلیهما، شهدا لمن یرثانه فمات قبل الحکم فانتقل المشهود لو ): قالوا:7(مسألۀ

الشریک.حصۀ فی ذلک ثبوت والوجه لم یثبت بشهادتهما لشریکهما فی الإرث. إنه

قبل و برندمى ارث او از که دهند شهادت کسى نفعه ب شاهد نفر دو اگر اندفرموده فقهاءشهادت مورث نسبت به وارث: ـ 7مسأله به محاک اینجا در شود، منتقل آنها به شاهدها شهادت با بود نمرده اگر که مالى نتیجه در و بمیرد شخص آن کند حکم حاکم آنکه از

است. اشکال و تردید محل مسئله لکن کند،نمى حکم دو آن شهادت

ولی در شود،نمى ثابت چیزى ارث در شانشریک براى حتى آنها شهادت با اندگفته دیگر بعضى که است فتوى این تر مشکل این از و صورت قول وجیه، ثبوت حصۀ شریک است. این

فلو سق،فلا ف وإلا اعترفا بالتعمد بالکذب فسقا، فإن یحکم بها ولا غرم، لم الإقامۀ، الشهادة قبل الحکم وبعد): لو رجع الشاهدان أو أحدهما عن 8(مسألۀ

قالوا: ولو کان المشهود به الزنا واعترف الشهود بالتعمد حدوا للقذف، فلو إشکال. هیف رجعا عن الرجوع فی الصورة الثانیۀ فهل تقبل شهادتهما؟

فلا حد علی الأقوي. ،اوهمنا

شهادت ها قبل از حکم و بعد از اقامۀ شهادت، ازاگر هر دو شاهد یا یکی از آن :قبل از صدور حکم رجوع از شهادت ـ 8مسأله اند و گرنه فسقی نیست. شدهاند، فاسق عمدا دروغ گفته شود و غرامتی نیست؛ پس اگر هر دو اعتراف کردند کهبرگردند حکم به آن نمی ؟ در آن اشکال است.شودشان قبول میصورت دوم، برگردند آیا شهادت بنا بر این، اگر از رجوع در

شهود ، زنا باشد و (مورد شهادت) بهپس اگر مشهودجاري شدن حد قذف در صورت اعتراف به دروغ بودن شهادت در زنا: ها نیست.م کردیم، بنابر اقوي حدي بر آنو اگر بگویند: توه شودحد قذف به آنها زده میاند، اعتراف نمایند که دروغ گفته

کان من فإن رجعا بعد الحکم قبل الاستیفاء، ولو الغرم، همایوعل الحکم، ): لو رجعا بعد الحکم والاستیفاء وتلف المشهود به لم ینقض9(مسألۀ

ام کحرمۀ والأشبه عدم النقض بالنسبۀ إلی سائر الآثار غیر الحد، ما کان مشترکا نحو حد القذف وحد السرقۀ، وکذا الحکم.ه تعالی نقض الل حدود

ینقض الحکم علی الأقوي فی ما عدا ما ولا واعتداد زوجته، مال المحکوم بالردة، وقسمۀ أکل لحم البهیمۀ الموطوءة، وحرمۀ واخته وبنته، الموطوء

علی الأقوي. ولو رجعا بعد الاستیفاء فی حقوق الناس لم ینقض الحکم و إن کانت العین باقیۀ تقدم من الحقوق،

هم مورد شهادت و داد مدعى به را مال و کرد حکم حاکم آنکه از بعد شهود اگر عد از صدور حکم:رجوع از شهادت ب ـ 9مسأله دهند،ب مال واقعى صاحبه ب را غرامت باید ولى شودنمى نقض حکم ،رجوع کند دو آن از یکى یا و رجوع کنند خود شهادت از شد تلف

:باشد تعالى خداى حدود از شانشهادت مورد اگر برگردند، مدعى به دادن تحویل از قبل و حکم صدور از بعد اگر

تنها هک آن است اشبه سرقت، و قذف نظیر باشد خلق و خدا بین مشترك که جائى در همچنین کند،مى نقض را خود حکم حاکم •

Page 88: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۸۸

به وممحک که شخصى مال شدن تقسیم مانند نیز و شدهوطى حیوانی که گوشت خوردن حرمت و شده نقض الهى حد به نسبت اشبه. بنابر همسرش داشتن نگه عده و شده، ارتداد

شود.نمى نقض حکم اقوى بنابر شد، ذکر که حقوقى غیر در • باشد باقى مال عین که چند هر شودنمى نقض حکم اقوى بنابر باشد استیفاء از بعد الناسحقوق به مربوط مرافعه در شهود رجوع اگر.

فی کان علیهم الدیۀ أخطأنا إن قالوا: و اقتص منهم تعمدنا قالوا: فإن ثم رجعوا، ا للقصاص واستوفی): إن کان المشهود به قتلا أو جرحا موجب10(مسألۀ

بالعمد الدم قتل المقرین یولول القصاص وعلی المقر بالخطأ الدیۀ بمقدار نصیبه، المقر بالتعمد یفعل ،أخطأنا وبعضهم: تعمدنا إن قال بعضهم: و أموالهم،

قدر جنایتهم. الباقون ردیو قتل بعضهم، وله أجمع ورد الفاضل عن دیۀ صاحبه،

اگر مشهود به، قتل یا جرحی باشد که موجب قصاص است و استیفا قتل یا جرح موجب قصاص: شهادت رجوع از ـ 10مسأله شاهدان رجوع کنند:سپس شود

شود.پس اگر گفتند عمدا چنین کردیم، از آنها قصاص می • بپردازند. را دیه) عاقله اموال نه( خودشان اموال از بایداشتباه کردیم، و اگر بگویند •کردیم و بعضی دیگر بگویند اشتباه کردیم، بر کسی که مقر به عمد است قصاص و بر و اگر بعضی از آنان بگویند: عمدا چنین •

پردازد.میبه اشتباه است به اندازة سهمش دیه قرکه م کسی ازد،بپرد صاحبانش به را نفر یک دیه از نفر چند دیه مازاد قصاص کند اندکرده تعمد به اقرار شهودي که همه تواندمى دم ولى بپردازند شدهقصاص اولیاء به را بهاخون شانجنایت به مقدار بقیه و بکشد را بعضى تواندمى هم و.

: کذبت متعمدا، وصدقه الباقون وقالوا:-مثلا -قال أحد الشهود بعد الرجم استوفی ثم فإن قتل،): لو کان المشهود به ما یوجب الحد برجم أو 11(مسألۀ

إن و الباقین تکملۀ دیته بالحصص بعد وضع نصیب المقتول یواحدا، وعل و إن شاء قتل تعمدنا، کان لولی الدم قتلهم بعد رد ما فضل من دیۀ المرجوم

و إن لم یصدقه الباقون مضی إقراره یعوز بعد وضع نصیب من قتل أکثر من واحد ورد الأولیاء ما فضل من دیۀ صاحبهم، وأکمل الباقون ما قتل شاء

قتله بعد رد فاضل الدیۀ علیه، وله أخذ الدیۀ منه بحصته. یفحسب، فللول علی نفسه

به چیزي باشد که موجب حد با رجم یا قتل اگر مشهودقتل یا جرح موجب قصاص: شهادتاقرار به دروغ بودن ـ 11مسأله تصدیق نمایند و بگویند عمدا دروغ عمدا دروغ گفتم و بقیه او راشود سپس یکی از شهود بعد از رجم مثلا بگوید: جراا است، پس اگر

:گفتیم

قصاص کند. آنها رافاضل دیۀ شخصی که رجم شده دم حق دارد بعد از رد ولی بدهند شدهقصاص ورثۀ به را دیه خود سهم باقی شهود باید به مقدار کند قصاص را شهود از یکىاگر بخواهد. را د، آنچه و بقیۀ شهو بپردازد او ولى به را یک هر فاضل دیۀ باید کند قصاص را نفر یک از بیشتر تواندمى دم بخواهدولى اگر

کنند.کشته شده، تکمیل می آید بعد از کم کردن سهم کسی کهکه کم می

در هک است نافذ او خود علیه تنها نفر یک آن اقرار ،نکردند تصدیق) دادم شهادت دروغ به عمدا من گفت که( را او شهود بقیه اگر اما است: نافذ خودش بر فقط او اقرار نتیجه

قصاص کند. به را او فاضل دیه، رد از بعد دارد حقدم ولی پس

Page 89: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۸۹

بگیرد از او دیه اشحصه مقدار به دارد حق و.

وإلا یضمن الشهود، ولو کان المشهود به قتلا ثبت علیهم القصاص، ): لو ثبت أنهم شهدوا بالزور نقض الحکم واستعید المال إن أمکن،12(مسألۀ

واعترف بالتزویر کان القصاص علیه، لا الشهود ولو أقر الشهود أیضا وأقروا بالتعمد، ولو باشر الولی القصاصحکمهم حکم الشهود إذا رجعوا وکان

ویحتمل فی هذه الصورة کون القصاص علیهم جمیعا، والأول أشبه. بالتزویر،

شود و مال اند، حکم نقض میشهادت ناحق دادهبت شود که آنها اگر ثا نقض حکم در صورت شهادت به ناحق: ـ 12مسأله قتل باشد قصاص بر آنها (مورد شهادت) بهمشهود اگر ؛ وباشندو در غیر این صورت شهود، ضامن میشود صورت امکان برگردانده می در

اند.و اقرار کنند که عمدا دروغ گفته رجوع کنند ها حکم شاهدهایی است کهثابت است و حکم آن

او ودخ شد ثابت تزویرش وقتى باشد، کرده قصاص و گرفته قصاص حکم حاکم از و کرد تزویر است ىمدع خودش که دم ولى اگر وو احتمال دارد که در این صورت، کنند تزویر به اقرار هم شهود که چند هر دادند شهادت او براى که شهودي نه شودمى قصاص دم)(ولی .است اشبه اول احتمال لکن شوند، قصاص آنهاهمۀ

ردیفللولی القصاص منهما بعد رد نصف الدیۀ إلیهما، ومن واحد منهما، و ): لو شهد اثنان علی رجل بسرقۀ فقطعت یده ثم ثبت تزویرهما،13(مسألۀ

إن قالا: اوهمنا وکان السارق فلانا غیره، اغرما دیۀ الید، ولم یقبل و ولو رجعا فی الفرض فإن قالا: تعمدنا فمثل التزویر، ربع الدیۀ إلی صاحبه. الآخر

علی الآخر. شهادتهما

ها ثابت شود، ولی تزویر آن اگر دو نفر بر مردي به سرقت شهادت دهند پس دست او قطع شود، سپس تزویر در شهادت: ـ 13مسأله ها را قصاص کند و دیگري ربع دیه را به صاحبش و حق دارد یکی از آن را قصاص نماید.ها، هر دو حق دارد بعد از رد نصف دیه به آن

اگر بگویند توهم ؛ وتزویر است همین فرض برگردند، پس اگر بگویند عمدا چنین کردیم پس حکم در این صورت مثل اگر در ؛ وبرگرداند شود.د و شهادت آنها بر دیگري قبول نمیدهنغرامت می را کردیم و دزد فلانی ـ غیر او ـ بوده است، دیۀ دست

فإن کان الرجوع بعد دخول الزوج لم یضمنا شیئا، و إن کان قبله ضمنا ): لو شهدا بالطلاق ثم رجعا بعد حکم الحاکم لم ینقض حکمه،14(مسألۀ

هذا تردد. یالمسمی. وف نصف مهر

اگر به طلاق شهادت بدهند، سپس بعد از حکم حاکم برگردند، شهادت در طلاق:از عدم نقض حکم بعد از رجوع ـ 14مسأله از آن باشد ضامن نصف مهرالمسمی باشند و اگر قبلشود؛ پس اگر رجوع بعد از دخول زوج باشد ضامن چیزي نمینقض نمی حکم او

د است.یباشند و در این تردمی

یتوبوا الحاکم بما یراه، ولا تقبل شهادتهم إلاأن عزرهمیشهادتهم ویرتدع غیرهم، و لتجتنب ): یجب أن یشهر شهود الزور فی بلدهم أو حیهم؛15 (مسألۀ

بغیر الزور.شهادته لمعارضۀ بینۀ اخري أو ظهور فسق ولا یجري الحکم فیمن تبین غلطه أو ردت ویصلحوا وتظهر العدالۀ منهم،

از شان مشهور شوند تاست که شهود ناحق در شهر یا قبیلهواجب ا اقدامات تنبیهی نسبت به شاهدان به ناحق: ـ 15مسأله

Page 90: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۹۰

؛ وها را تعزیر نمایدآن داند،که صلاح می حاکم به آنچه ؛ وها اجتناب شود و غیر آنان از شهادت بر خلاف واقع خودداري نمایندآن شهادتاین حکم در کسی که اشتباهش معلوم ؛ وها عدالت، آشکار شودصالح شوند و از آن شود مگر این که توبه کنند وشان قبول نمیشهادت

باشد.گردد جاري نمی یا شهادتش به خاطر تعارض با بینۀ دیگري یا ظهور فسقی ـ غیر از شهادت ناحق ـ رد شود

ب اقراراکت

عندي أو أو لک علی کذا، له :کقوله بنفی حق له أو ما یستتبعه، أو حکما علیه، بما یستتبع حقا أو أو هو الإخبار الجازم بحق لازم علی المخبر، الذي

الشرعی، ذلک مما یستتبع القصاص أو الحد ونحو سرقت أو زنیت، أو فلان بکذا، إنی جنیت علی أو هذا الذي فی یدي لفلان، أو أو فی ذمتی کذا،

يوالهند بل یصح إقرار العربی بالعجمی وبالعکس، لغۀ کان، يبأ ذلک؛ أشبه وما أن ما أتلفه فلان لیس منی، أو لیس لی علی فلان حق، أو

أو أظن فلو قال: بمعنی عدم إظهار التردید وعدم الجزم به، فیه الجزم؛ والمعتبر کان عالما بمعنی ما تلفظ به فی تلک اللغۀ، إذا وبالعکس؛ بالترکی

إقرارا. سیل کذا، أحتمل أن لک علی

حقی یا حکمی را بر علیه او در دهد یا به چیزي کهیکه خبر ماقرار، خبر دادن جزمی است به حق لازمی بر شخصی تعریف اقرار: .پی دارد نفی حقی براي او یا چیزي که نفی حق را در پی دارد یا به

این که در دستم«یا » چنین است نزد من یا در ذمۀ من«یا » براي او یا براي تو بر من چنین است«مانند قول او: هاي اقرار:مثالاز چیزهایی که قصاص و مانند این ها» زنا کردم«یا » دزدي کردم«یا » کردم بر فلانی چنین جنایتی ایجاد«یا » مال فلانی است است

و آنچه که شباهت به این » نیست آنچه را که فلانی تلف کرد مال من«یا » من بر فلان کس حقی ندارم«یا در پی دارد یا حد شرعیی و برعکس در صورتی که به عجمی و برعکس و شخص هندي به ترک ها دارد و به هر لغتی که باشد، بلکه اقرار شخص عرب به

این معنی که اظهار تردید و معتبر است که جزم داشته باشد؛ به ؛ وآن لغت به آن تلفظ نموده عالم باشد، صحیح است معناي آنچه که در شود.ار محسوب نمیاقر» چنین چیزي داريدهم که تو بر من می برم یا احتمالگمان می«عدم جزم به آن ننماید، پس اگر بگوید:

احتمالا احتمل إرادة غیره فإن کونه دالا علی الإخبار المزبور بالصراحۀ أو الظهور، ): یعتبر فی صحۀ الإقرار بل فی حقیقته وأخذ المقر بإقراره1(مسألۀ

.فکل کلام ولو لخصوصیۀ اللسان کسائر التکلمات العادیۀ،العرف وأهل وتشخیص ذلک راجع إلی یخل بظهوره عند أهل المحاورة لم یصح

إن لم یفهم منه ذلک من جهۀ تطرق و إقرارا کان غیر تردید، سلب حق عن نفسه من أو یفهم منه أهل اللسان أنه قد أخبر بثبوت حق علیه، مقام

یکن إقرارا. لم الموجب للتردید و الإجمال، الاحتمال

خذا اقرارش به را مقر بشود که آن حقیقت در بلکه و اقرار صحت در معناي کلام به اقرار:صریح بودن اقرار و ظهور ـ 1مسأله :اینکه است معتبر نمود سند اتخاذ و کرد

احتمال دهشنون که باشد نحوى به اقرارش اگر پس باشد، داشته معنا آن در ظهور کلامش حداقل یا و باشد صریح معنا بر کلامش دلالت .نیست صحیح کند،می وارد اخلال آن ظهور به محاوره، اهل نزد که طوري به است دیگرى چیز منظورش دهد

عادي مردم، پس هر کلامی که ـ ولو به جهت خصوصیت هايشود، مانند سایر صحبتیص آن به عرف و اهل زمان رجوع میدر تشخچنین اخباري باشد و اگردهد، اقرار میب حقی از خودش بدون تردید خبر میبه ثبوت حقی بر او یا سل کهمقام ـ اهل زبان از آن بفهمند

باشد.در آن راه پیدا کند، اقرار نمی از آن فهمیده نشود از این جهت که احتمال موجب تردید و موجب اجمال،

Page 91: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۹۱

ن م واستفادته یکفی کونه مستفادا من تصدیقه لکلام آخر، بل بالإفادة، کونه مقصودا أو ابتداء، ): لا یعتبر فی الإقرار صدوره من المقر2(مسألۀ

استقرضت منی « فی جواب من قال: وکقوله ،»أنت جنیت علی فلان« أو» لی علیک کذا« جواب من قال: یف» نعم« کقوله: بنوع من الاستفادة، کلامه

هذه « فی جواب من قال: -ذلک ما إذا قال ومثل ودعوي منه بسقوطه، إقرار بأصل ثبوت الحق علیه فإنه ،»أدیته«أو » رددته« »:علیک ألفلی « أو» ألفا

توجد قرائن علی أن قد ،نعم الملک له ودعوي منه بانتقاله إلیه. الإخبار بالاشتراء اعتراف منه بثبوت فإن ،»اشتریتها منک« :- »تسکنها لی الدار التی

أو » نعم« »:لی علیک ألف دینار« فی جواب من قال: إذا قال کما دخل فی عنوان الإنکار، بل یتحقق الإقرار، فلم الآخر لیس حقیقیا، تصدیقه لکلام

الإنکار. حرکات منه دلت علی أنه فی مقام الاستهزاء و التهکم وشدة التعجب و صدور مع ؛»صدقت«

در اقرار، معتبر نیست که ابتداء از مقر صادر شود یا مورد قصد و اقرار به صورت تصدیق کلام فرد دیگر توسط مقر: ـ 2مسأله مانند قول کند؛ فهمیده شود کفایت می باشد، بلکه اگر از تصدیق کلام دیگري توسط مقر استفاده شود و از کلام مقر به نوعی افادة مقر

» رد کردم«و مانند قول او: » تو بر فلانی جنایت کردي«یا » ايتو نسبت به من چنین کاري کرده«در جواب کسی که گفته: » بلی«او: اقراري است به اصل زیرا این کلام» هزار به من بدهکاري«یا » از من هزار قرض کردي«جواب کسی که گفته: در» آن را ادا کردم«یا

اي مال اي که نشستهاین خانه«در جواب کسی که گفته: است که مثل آن این ؛ وثبوت حق بر او و ادعایی است از او به سقوط آن حقو ادعایی است از زیرا اخبار به خریدن آن، اعتراف است به این که ملک براي طرف ثابت است» تو خریدم از آن را«بگوید: » من استکند، قیقی نباشد، اقرار تحقق پیدا نمیکلام دیگري توسط او، ح او منتقل شده است. البته اگر قرائنی وجود داشت که تصدیق او که به

تصدیق «یا » بلی« بگوید:» من از تو هزار دینار طلب دارم«شود؛ مانند این که در جواب کسی که گفته: می بلکه در عنوان انکار داخل و تعجب شدید و انکار است. حرکاتی که دلالت دارد بر این که او در مقام استهزاء و ریشخند با» کنممی

عینا یکون مالا فی ذمته؛ بأن للمقر له حق الإلزام علیه ومطالبته به؛ کان إخباره، کون أمرا لو کان المقر صادقا فی): یشترط فی المقر به أن ی3(مسألۀ

الماء فی وإجراء الاستطراق فی درب مثلا، وحق والخیار و القصاص، الشفعۀ کحق منفعۀ أو عملا أو ملکا تحت یده أو حقا یجوز مطالبته،أو

أو کان للمقر ذلک، ریوغ أو حرمانا فی حق المقر، نقصا فی المیراث، یکون نسبا أوجب أو ووضع الجذوع علی حائط، ونصب المیزاب فی ملک، نهر،

کالإقرار بما یوجب الحد. وأثر، به حکم

به (آنچه که به آن اقرار شده) امري باشد که اگر مقر مقر شرط است شرط حق داشتن مقرله براي مطالبۀ مقربه: ـ 3مسأله به، مال را مطالبه نماید به این که مقر و آن بر او الزام نمودهله (کسی که به نفع او اقرار شده) حق داشته باشد اخبارش صادق بود، مقر در

خیار مانند حق شفعه و حق ؛یا حقی که مطالبۀ آن جایز استعمل یا ملک تحت اختیار او و در ذمه او باشد؛ چه عین باشد یا منفعت و چهها بر دیواري ـ ردن ناودان در ملکی و گذاشتن چوبک و نصب و حق قصاص و حق عبور در کوچه مثلا و حق جاري کردن آب در نهر

مانند اقرار به به، حکم و اثري باشدیا براي مقر میراث یا محروم شدن در حق مقر شود و غیر این ها، یا نسبی باشد که موجب نقص در چیزي که موجب حد است.

شخص أقر بابوة فإن ولا فیما یکون فیه نفع له، بالنسبۀ إلی غیره، لا ضررا علیه؛ علیه فیما یکون یمضیو إلی المقر،): إنما ینفذ الإقرار بالنسبۀ 4(مسألۀ

نفقته علی المقر أو فی توریثه. فی لا یمضی إقراره فی وجوب النفقۀ علیه، له ولم یصدقه ولم ینکره،

ضرر شود که نسبت به اوصورتی نافذ است و بر او امضا می اقرار نسبت به مقر در براي مقر: نفوذ اقرار در صورت ضرر ـ 4مسأله

Page 92: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۹۲

شخصی پدر او است، ولی آن شخص نه او را تصدیق داشته باشد، نه نسبت به غیر او و نه نسبت به نفعی براي او، پس اگر اقرار کند که شود، نه در وجوب نفقۀ او بر مقر یا در ارث بردن مقر از او.نفقه بر آن شخص امضا می کند و نه انکار، اقرارش در وجوب

ابق به لو ط لزمیو منه ما فسره به، قبلیو بالتفسیر و البیان ورفع الإبهام، من المقر ویلزم ویطالب قبلیو ): یصح الإقرار بالمجهول و المبهم،5(مسألۀ

قال: فلو وأمکن بحسبهما أن یکون مرادا منه، المبهم بحسب العرف و اللغۀ،مع تفسیره

أما لو قال: و أو نعل خلق لا یتمول. -مثلا -کهرة و إن لم یکن متمولا، منه قبلی فسره بأي شیء صح کونه عنده، فإن بالتفسیر، الزم» لک عندي شیء«

قلیلۀ جدا. یقبل منه إلاإذا کان ما فسره من الأموال عرفا و إن کانت مالیته لم» عندي مال لک«

شود که توضیح می اقرار به مجهول و مبهم صحیح است و از مقر قبول است و ملزم و مطالبهل و مبهم: جهواقرار به مـ 5مسأله است و اگر در عرف و لغت، آنچه را که تفسیر کرده با مبهم که تفسیر نماید قبولدهد و بیان کند و ابهام را برطرف نماید، و آنچه را

:شود. بنا بر اینهمان مقصودش باشد، ملزم به آن میباشد که به حسب عرف و لغت، مطابقت داشته باشد و ممکن

صحیح باشد که نزد او باشد تفسیر هر چیزي که شود، پس اگر آن را بهملزم به تفسیر می» تو نزد من چیزي داري«بگوید: اگر .اي که مالیت نداشته باشدمانند گربه مثلا یا کفش کهنه شود اگرچه مالیت نداشته باشدنماید، از او قبول می

:مالیت آن وال باشد؛ اگرچهشود، مگر این که آنچه که تفسیر کرده عرفا از اماز او قبول نمی» داري تو نزد من مالی«اما اگر بگوید جدا کم باشد.

عین الزم به فإن الزم بالتفسیر وکشف الإبهام، ،»وزنۀ من حنطۀ أو شعیر لک علی إما«أو کان تحت یده، مما» لک أحد هذین« ): لو قال:6(مسألۀ

حقه بحسب الظاهر إذا کان فی مقام الإخبار عن الواقع، سقط الذمۀ، کان المقر به فی فإن ،»لیس لی ما عینت« وقال: لم یصدقه المقر له؛ فإن بغیره، لا

برجوع المقر عن ولو إلی أن یتضح الحال، یبقیف کل منهما، إن کان عینا کان بینهما مسلوبا بحسب الظاهر عن و الإسقاط لو جوزناه بمثله، إنشاء لا

:وقال صدقه المقر له؛ فإن ادعی عدم المعرفۀ حتی یفسره، ولو عن إنکاره. إقراره أو المنکر

عوم فله أن یطالبه بالبینۀ، وإلا فإن صدقه المقر فذاك، وعین أحدهما، إن ادعی المعرفۀ و فالأقوي القرعۀ و إن کان الأحوط التصالح، أنا أیضا لا أدري،

فلا محیص عن التخلص بما ذکر فیه. إن نکل أو لم یمکن إحلافه یکون الحال کما لو جهلا معا، و فله أن یحلفه، عدمها

» تمال تو اس) از آنچه که در اختیارش است(و یکی از این د«اگر بگوید: تفسیر و رفع ابهام از مقربه توسط مقر: ـ 6مسأله شود، اگر تعیین نماید ملزم به همان می شود؛ پسملزم به تفسیر و رفع ابهام می» يتو بر من یا یک وزنه گندم یا یک وزنه جو دار« یا

:»ن کردي مال من نیستآنچه را که تعیی«بگوید: له او را تصدیق نکند واگر مقر نه به غیر آن.

هک باشد این مقام در مقرله که شرطى به شودمى ساقط ظاهر حسب به مقرله حق باشد مقر ذمه در) مقربه( مال آن اگر پس این نم مال اگر بگوید بخواهد اینکه نه است، دیگرى آن بلکه نیست این من مال: بگوید یعنى دهد خبر امر واقع از بخواهد

)بدانیم جایز را اسقاطى چنین اگر( کردم ساقط را خود حق من است دو هر چون مقرله آن از نه و است مقر آن از نه عین آن آن دو نفر است، ولی به حسب ظاهربه به عین باشد، مربوطو اگر مقر

رارشاق از مقر اینکه به ولو شود روشن وضعش تا است باقى خود حال به همچنان مال و اندکرده آن مال را از خود سلب مالکیت برگردد. انکارش از منکر یا و

Page 93: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۹۳

تواند آن را تفسیر کند، پس اگر مقرله ندانستن نماید که به این جهت نمیاگر مقر ادعاي ادعاي جهل مقر نسبت به تفسیر مقربه: است که مصالحه شود.(مستحب) آن پس بنابر اقوي قرعه ثابت است؛ اگرچه احتیاط» دانممن هم نمی«ا تصدیق کند و بگوید: ر او

که تعیین نماید، پس اگر مقر او را تصدیق نماید ها راله ادعاي دانستن کند و یکی از آناگر مقرادعاي علم مقرله و تعیین مقربه: نداشته باشد قسم دادن او امکانبخواهد و با نبود بینه حق دارد او را قسم بدهد و اگر نکول کند یا همان است وگرنه حق دارد از او بینه

آنچه که ذکر شد، تخلص پیدا کنند. اي نیست از این که بهآن است که هر دو ندانند؛ پس چارهحال و وضع مانند

فمن ویلزم بالتعیین، قبلی» لأحد هذینهذه الدار التی بیدي « فلو قال: یضران فی المقر له، لا ): کما لا یضر الإبهام و الجهالۀ فی المقر به،7(مسألۀ

ادعی عدم المعرفۀ وصدقاه فیه سقط عنه الإلزام ولو من عینه المقر. تقع المخاصمۀ بینه وبین وإلا فإن صدقه الآخر فهو، هو المقر له، کونیو یقبل، عینه

بیمینه. ولو ادعیا أو أحدهما علیه العلم کان القول قوله بالتعیین،

ندارند، پس له هم ضرريبه ضرري نداشتند در مقرمان طور که ابهام و جهالت در مقره اقرار نسبت به مقرله مجهول: ـ 7مسأله ن را که تعییشود، پس کسی شود و ملزم به تعیین میقبول می »اي که در دستم است ملک یکی از این دو نفر استاین خانه«اگر بگوید:

شده، مقر تعیین باشد و اگر آن دیگري او را تصدیق کند همان است وگرنه بین او و بین کسی که توسطمی کند، قبول است و او مقرلهاگر هر دو ؛ وشودایند، الزام او به تعیین ساقط میتصدیق نم اگر ادعاي ندانستن کند و هر دو او را در این ادعا ؛ وشودمخاصمه واقع می

.کند یاد سوگند باید و است مقدم مدعى قول علم نمایند، بر او ادعاي آنهایا یکی از

الهازل و الساهی و الغافل و المکره. وکذا بإقرار الصبی و المجنون و السکران، اعتبار فلا بلوغ و العقل و القصد والاختیار،): یعتبر فی المقر ال8(مسألۀ

عشر سنین. بالمعروف ممن له ۀیکالوص لا یبعد صحۀ إقرار الصبی إن تعلق بما له أن یفعله، ،نعم

در مقر، بلوغ و عقل و قصد و اختیار معتبر است؛ پس اقرار بچه و دیوانه شرط بلوغ، عقل و قصد و اختیار در مقر: ـ 8مسأله بعید نیست که اقرار بچه در صورتی که به شده، اعتبار ندارد. البتهسهوکننده و غافل و شخص اکراهننده و کمست و همچنین شوخی و

صحیح باشد. روف از کسی که داراي ده سال استمانند وصیت به مع چیزي که حق دارد آن را انجام دهد تعلق پیدا کند

وکذا و الخلع بالنسبۀ إلی الفراق لا الفداء، کالطلاق فیما عدا المال، قبلیو لم یقبل، أو تحت یده ): إن أقر السفیه المحجور علیه بمال فی ذمته9(مسألۀ

یلزم بأداء المال. ولا کالسرقۀ فیحد إن أقر بها، یقبل بالنسبۀ إلی المال، لم فی کل ما أقر به و هو یشتمل علی مال وغیره؛

ه علیاگر سفیهی که محجور اقرار سفیه در امور مالی و پذیرش اقرار سفیه در امورغیرمالی: عدم پذیرش ـ 9مسأله شود ـ نه لاق و خلع نسبت به جدایی قبول میدر غیر مال مانند ط ؛ وشودقبول نمی اش یا زیر دستش اقرار کند،است به مالی در ذمه

شود که نسبت به مال قبول نمی باشد همچنین است در هر چیزي که به آن اقرار کند و مشتمل بر مال و غیر مال ؛ ودادن یهبه فد نسبت شود.مال ملزم نمیشود، ولی به اداي می مانند سرقت، پس در صورت اقرار به آن، حد زده

مر الکلام فی إقرار کما له مع الغرماء بتفصیل مر فی کتاب الحجر، لم یشارك المقر لکن ): یقبل إقرار المفلس بالدین سابقا ولاحقا،10(مسألۀ

Page 94: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۹٤

نه نافذ إلامع التهمۀ فینفذ بمقدار الثلث. وأ بمرض الموت، المریض

شود، به تفصیلی که شریک نمی شود، لیکن مقرله با طلبکارهالس به دین سابق و لاحق، قبول میاقرار مف مفلس: اقرار ـ 10مسأله در کتاب حجر گذشت.

مریض به مرض موت، گذشت و این که این اقرار نافذ است، مگر این که متهم همان گونه که بحث در اقرار اقرار شخص مریض: باشد.این صورت به مقدار ثلث، نافذ می که در باشد

بالاحتلام أما لو ادعاه ؛ ویطالب بالبینۀ فإنه وکذا إن ادعاه بالسن، بمجرد دعواه، یثبت ولا ادعاه بالإنبات اختبر،): لو ادعی الصبی البلوغ فإن 11(مسألۀ

تأمل وإشکال. فثبوته بقوله بلا یمین بل معها محل فی الحد الذي یمکن وقوعه،

است مو نروئید دلیلش که بگویند و است رسیده بلوغ حد به که کند ادعاء کودك اگر ادعاي کودك نسبت به بلوغ: ـ 11مسأله بگوید اگر اما و کند بینه اقامه باید رسیده بلوغ سن به که کند ادعاء اگر همچنین و شودنمى قبول او از ادعا صرف به و شود آزمایش باید بلکه دسوگن به حاجت بدون و( گفته صرف به بلوغ ثبوت است ممکن حد آن در احتلام که باشد هم نىس در و شوممى محتلم من که

.است اشکال محل) سوگند با حتى

أما لو أقر لها باختصاصها بجل ونحوه، و وکذا لو أقر لها بملک بالدین لغا، أقر لدابۀ فلو ): یعتبر فی المقر له أن یکون له أهلیۀ الاستحقاق،12(مسألۀ

أنه یقبل لو أقر لمسجد أو مشهد أو کما ویحکم بمالکیۀ مالکها، أنه یقبل فالظاهر لهذا مریدا به ذلک، أو ،»هذا الجل مختص بهذا الفرس« یقول: کأن

غلۀ موقوفاتها أو من یتعلق بها؛اشتغال ذمته ببعض ما إن المقصود منه فی التعارف ثیح خارجی أو دین؛ بمال مدرسۀ ونحوها؛ مقبرة أو رباط أو

لمصالحها ونحوها. المنذور أو الموصی به

چهارپایی اقرار به مقرله معتبر است که داراي اهلیت استحقاق باشد، پس اگر براي در شرط اهلیت استحقاق مقرله: ـ 12مسأله اما اگر براي آن اقرار به اختصاصش به جل و مانند آن بنماید مثل ؛ وهمچنین اگر براي چهارپا اقرار به ملک نماید ؛ ودین نماید لغو است

باشد، ظاهر آن در حالی که قصدش همان اختصاص» براي این اسب است«یا » مختص به این اسب است این جل«این که بگوید: مسجد یا زیارتگاه یا مقبره یا کاروانسرا یا مدرسه و مانند شود، چنان که اگر برايآن می مالکیت مالکاست که قبول است و حکم به

بعضی از چیزهایی اش است بهود از آن در عرف، مشغول شدن ذمهشود؛ زیرا مقصاقرار نماید قبول می این ها به مال خارجی یا به دینی .آنهابدان وصیت شده و مانند آنهابراي مصالح بیل غلۀ موقوفات یا چیز نذري یا آنچه کهتعلق دارد، از ق آنهاکه به

إن کان عینا کانت و وفرغت ذمته فی الظاهر لم یطالب به المقر، کان المقر به دینا أو حقا فإن ): لو کذب المقر له المقر فی إقراره،13(مسألۀ

هبینه وبین الل-أما بحسب الواقع فعلی المقر و بحسب الظاهر. هذا فی ید المقر أو الحاکم إلی أن یتبین مالکها. یفتبق بحسب الظاهر،المالک مجهولۀ

رجع المقر له عن إنکاره یلزم المقر بالدفع ولو أمواله، نفسه من العین بالإیصال إلی المالک و إن کان بدسه فی صیوتخل من الدین، تفریغ ذمته -تعالی

ففیه تأمل. وإلا مع بقائه علی إقراره،

:مایدا تکذیب ناگر مقرله، اقرار مقر ر تکذیب اقرار مقر توسط مقرله: ـ 13مسأله

Page 95: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۹٥

ربهچنانچه مهاز مقر مطالبه نمی يچیز دین یا حق باشد قشود.یظاهر فارغ ماش به حسب شود و ذم معلوم شود. این به ماند تا مالکشپس در دست مقر یا حاکم باقی می باشد،المالک میحسب ظاهر مجهول و اگر عین باشد به

.حسب ظاهر استخودش را با رساندن عین به مالک اش را از دین فارغ نماید و خداوند تعالی ذمه اما به حسب واقع، پس بر مقر است که بین خود و •

بر مقر بر در صورتی که رجوع کند، اگر مقرله از انکارش ؛ وخلاص نماید انه در داخل اموال او قرار بدهدکه آن را مخفی هر چند در آن تأمل است. اقرارش باقی باشد، لازم است که آن را بپردازد وگرنه

علی له« قال: ولو بالعشرة. لزمی» بل تسعۀ لا له علی عشرة،« قال: فلو ما ینافیه، بإقراره ویلغی ؤخذی ثم عقبه بما یضاده وینافیه،): لو أقر بشیء 14(مسألۀ

قوله: إخباره بتلفها ینافی فإن ،»عندي ودیعۀ و قد هلکت« لو قال: وکذا عقبه. بالمال ولا یسمع منه ما لزمی» هو من ثمن الخمر أو بسبب القمار و کذا

الموازین هو دعوي لا بد من فصلها علی و تنافی بینهما، فلا» ودیعۀ و قد هلکت کانت له عندي« قال: لو ،نعم فی وجودها عنده. الظاهر» عندي«

الشرعیۀ.

اقرارش سر آن ضد و منافی آن را بیاورد، به اگر به چیزي اقرار کند، سپس پشت نفی اقرار پس اقرار:عدم پذیرش ـ 14مسأله ملزم به » بلکه نه عدد داردچیز را دارد، نه ده عدد ندارد او بر من ده عدد فلان«باشد، پس اگر بگوید: شود و منافی آن لغو میگرفته می

پشت سر شود و آنچه را کهملزم به مال می» قمار استبه سبب چنین دارد و آن از ثمن شراب یا او بر من«اگر بگوید: ؛ وباشدده میخبار او به از بین رفتن آن إ؛ زیرا »و آن از بین رفته است اي استنزد من ودیعه«ین است اگر بگوید: همچن ؛ وباشدآن آورده مسموع نمی

نزد من براي او«او وجود دارد، ولی اگر بگوید: که این جمله ظاهر است در این که نزد» من است نزد«منافی قولش است که گفت بر طبق موازین شرعی، فیصله داده شود. باشد و آن ادعایی است که بایدآنها نمیمنافاتی بین » اي بود و از بین رفتودیعه

لوف المستثنی إن کان من المنفی، ونفس الاستثناء إن کان من المثبت،بعد یکون المقر به ما بقی بل ): لیس الاستثناء من التعقیب بالمنافی،15(مسألۀ

قال:

قال: ولو إقرارا بما عداها، کان» هذه الدار التی بیدي لزید إلاالقبۀ الفلانیۀ«

أما لو کان متعلقا بحقه علی الغیر کان الأمر و الغیر علیه.متعلقا بحق إذا کان الإخبار هذا إقرارا بها. کان» لیس له من هذه الدار إلاالقبۀ الفلانیۀ«

ولو قال: ادعی بعده استحقاق تمام الدار لم یسمع منه، فلو القبۀ، إقرارا بالنسبۀ إلی نفی حقه عن کان» لی هذه الدار إلاالقبۀ الفلانیۀ« فلو قال: بالعکس،

إقرارا بعدم استحقاق ما عدا القبۀ. کان» إلاالقبۀ الفلانیۀهذه الدار لیس لی من«

چیزي است که باشد، بلکه مورد اقراروردن چیز منافی بعد از اقرار نمیاستثنا، از قبیل آ پذیرش مستثنی کردن اقرار: ـ 15مسأله اي که دستم است این خانه«ی باشد؛ پس اگر بگوید: اگر از منف مستثنی استماند، اگر استثنا از مثبت باشد؛ و خود ی میبعد از استثنا باق

اقرار به اتاق » اتاق او در این خانه چیزي ندارد مگر فلان«اقرار به غیر از آن اتاق است و اگر بگوید: » اتاق مال زید است مگر فلاندارد باشد و اما اگر متعلق به حق خودش بر دیگري باشد امر عکس او تعلق خبار به حق دیگري که برإباشد. این در صورتی است که می

پس اگر بعد از آن ادعا اقرار است به این که حقی بر آن اتاق ندارد،» این خانه مال من است مگر فلان اتاق«بگوید: آن است؛ پس اگراقرار است به » براي من چیزي از این خانه نیست مگر فلان اتاق« ر بگوید:اگ ؛ وباشدخانه را استحقاق دارد، مسموع نمیکند که تمام

استحقاق ندارد. این که غیر از اتاق را

Page 96: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۹٦

إذا قال: کما شخص ثم أقر بها لشخص آخر،): لو أقر بعین ل16(مسألۀ

للثانی بقیمتها. واغرم بکونها للأول واعطیت له، حکم ،»لعمرو« قال: ثم ،»هذه الدار لزید«

اگر عینی را براي شخصی اقرار کند سپس پرداخت قیمت عین به شخص دوم در صورت اقرار به دو شخص: ـ 16مسأله نماید، مانند این که بگوید: آن را براي شخص دیگري اقرار

شود و قیمت آن را (هم) مال اولی است و به زید داده میه شود کمی حکم» مال عمرو است«سپس بگوید: » این خانه مال زید است« دهد.میغرامت براي دومی

وجوب من والمراد بنفوذه إلزام المقر وأخذه بإقراره بالنسبۀ إلی ما علیه؛ ): من الأقاریر النافذة الإقرار بالنسب کالبنوة والاخوة ونحوهما،17(مسألۀ

ان هو أنه إن ک و بینهما بحیث یترتب جمیع آثاره ففیه تفصیل: أما ثبوت النسب و مشارکته معه فی إرث أو وقف ونحو ذلک. وحرمۀ نکاح أو إنفاق

-العادة بتولده من مثلهمن یقاربه فی السن بما لم یجر کالإقرار ببنوة-لم یکذبه الحس و العادة إن به ذلک؛ ثبتی وکان صغیرا غیر بالغ، الإقرار بالولد

إلی يتعدیو ویترتب علیه جمیع آثاره، إقراره، فینفذ ولم ینازعه فیه منازع،-من کان ملتحقا بغیره من جهۀ الفراش ونحوه کإقراره ببنوة-ولا الشرع

وکذا بین أنسابهما بعضهم مع بعض. التوارث بینهما، قعیو جده، هیوأب المقر أخا للمقر به، وولد المقر به حفیدا للمقر، به کون ولد ثبتیف أنسابهما،

صغیرا أو کبیرا وصدقه، کان المقر به فإن إن کان الإقرار بغیر الولد و إن کان ولد ولد، و الشروط المزبورة. الحال لو کان کبیرا وصدق المقر مع وکذا

من أنسابهما حتی یتعدي التوارث إلی غیرهما ولا یتوارثان إن لم یکن لهما وارث معلوم محقق، وصدقه بعد بلوغه مع إمکان صدقه عقلا وشرعا

البینۀ.یثبت بینهما النسب الموجب للتوارث إلاب لا مصدق له، عدم التصادق أو وجود وارث محقق غیر ومع أولادهما،

نفوذ «منظور از ؛ وباشداین ها می باشد، اقرار به نسب مانند بنوت و اخوت و ماننداز اقرارهایی که نافذ می اقرار به بنوت: ـ 17مسأله ازدواج یا مشارکت او با آنچه که بر ضرر او است: از وجوب نفقه دادن و حرمت ، الزام مقر و گرفتن او به اقرارش است نسبت به»اقرار

تفصیل است و تفصیل مترتب شود، داراي به طوري که جمیع آثار بر آن آنهابین اما ثبوت نسب ؛ وو مانند این ها ارث یا وقف مقر در :آن این است که

:شودصغیر غیربالغ باشد، با اقرار ثابت می اگر اقرار به فرزند باشد و او • و عادت، آن را تکذیببه شرط این که ت کسی که در سن، نزدیک او است که به طور عادي تولد حسننماید مانند اقرار به بنو

نافذ اقرار این اوست فرزند ساله 15 جوان فلان اینکه به کند اقرار اىساله 18 جوان اینکه . (مثلاو ممکن نیست او از مثل نیست)

تبه شرط این که شرع مقدس، آنکسی که از جهت فراش و مانند آن به دیگري ملحق را تکذیب ننماید مانند اقرار او به بنو .باشدمی ویدبگ هم دیگرى شخص است، من فرزند کودك بگوید: این مقر که این (مثل با او منازعه نکند، به شرط این که کسی در آن

است و به انساب آنها تعدي باشد و جمیع آثار بر آن مترتبنافذ میپس در این صورت اقرارش نیست) است نافذ من فرزند او دج مقر پدر و او برادر مقر فرزند و مقر نوة او فرزند شد داربچه کودك آن اگر مثلاشود ثابت مینسب کند؛ پس با آن می شود.ىم مترتب آثار این همه همچنین و بردمى ارث دیگرى از یکى شود، یعنىمى واقع توارث آنان انساب و آنان میانه و شودمى

Page 97: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۹۷

هم بالا رطش سه آن و کند تصدیق را مقر اقرار و بالغ باشد و مقر را با شرایط مذکور تصدیق نماید» بهمقر« که صورتى در همچنین • شود.مى آثار مترتب این باشد همه موجود

کوچک باشد ولی بعد از به بزرگ باشد و مقر را تصدیق کند یافرزند فرزند باشد پس اگر مقر حتی اگرباشد اگر اقرار به غیر فرزند •برند در صورتی که آنها وارث معلوم و باشد، از همدیگر ارث می بلوغش او را تصدیق نماید و شرعا و عقلا ممکن باشد که راست

تصدیق نشود یا وارث در صورتی که ؛ وکندشان حتی اولادشان تعدي نمیاز انسابولی توارث به غیر آنها محققی نداشته باشند،شود مگر این که بینه بر آن اقامه بت نمیتوارث بین آنها شود، ثا محققی وجود داشته باشد که او را تصدیق نکند، نسبی که موجب

شود.

إلی إنکاره. بلغ فأنکر لم یلتفت ثم ): لو أقر بولد صغیر فثبت نسبه،18(مسألۀ

انکار اگر به فرزند صغیري اقرار نماید و نسب او ثابت شود، سپس بعد از بلوغ عدم توجه به انکار صغیر پس از بلوغ: ـ 18مسأله شود.کند، به انکار او توجه نمی

المقرو ثلثها بمقتضی إقراره، والمقر المنکر نصف الترکۀ، أخذیف المقر به، لم یثبت نسب): لو أقر أحد ولدي المیت بولد آخر له وأنکر الآخر 19(مسألۀ

قد تنقص بسبب إقراره. و هو تکملۀ نصیب المقر، و سدسها به

میت او را انکار فرزند دیگر اگر یکی از دو فرزند میت، اقرار کند که میت، فرزند دیگري دارد، ولیکن اقرار یکی از وراث: ـ 19مسأله مال شمش یک ثالث شخص و مال ثلث مقر و بردمى را پدر از مانده جاى به اموال نصف شخص منکرشود، نماید، نسب مقربه ثابت نمی

یعنى دسس و ثلث کردنمى را اقرار آن مقر اگر که است نصف و ثلث بین تفاوت ششم یک این و بردمى ارث مقر اقرار مقتضاى به را .شودمى کم الارثشسهم از ششم یک اقرارش خاطر به و بردمى را مال نصف

إن أنکروا کان لهم ثلاثۀ أرباع، و والباقی للولد إن صدقها الإخوة، لها الثمن کان ): لو کان للمیت إخوة وزوجۀ فأقرت بولد له،20(مسألۀ

حصتها للولد. یوباق الثمن، وللزوجۀ

:براي او نماید اگر میت چند برادر و همسري داشته باشد آنگاه این همسر اقرار به فرزندي اقرار زوجۀ مورث: ـ 20مسأله

ترکه مال همسر و بقیه مال فرزند است.یک هشتم همسر را تصدیق نمایند میت در صورتی که برادران بقیۀ حصۀ زن مال فرزند است. برد ومی یک هشتمو همسر برندچهارم مى سه انکار نمایند برادران اگر

میراثه له. وکان وعدم منازع له یثبت نسبه، إمکانه فمع ): لو مات صبی مجهول النسب فأقر شخص ببنوته،21(مسألۀ

نماید و بمیرد، پس شخصی به بنوت او اقراراي که نسبش مجهول است اگر بچهالنسب: اقرار به بنوت بچۀ مجهول ـ 21مسأله باشد.می مقر شود و میراث او مالزعی نداشته باشد، نسب او ثابت میآن ممکن باشد و منا

Page 98: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۹۸

أقر اثنان وکانا عدلین ثبت فإن أقر بعضهم وأنکر بعض، ولو کان مقبولا، ): لو أقر الورثۀ بأسرهم بدین علی المیت أو بشیء من ماله للغیر22(مسألۀ

منه من ؤخذیو واحدا نفذ إقرار المقر فی حق نفسه خاصۀ، إن لم یکونا عدلین أو کان المقر و العین للمقر له بشهادتهما. وکذا علی المیت، الدین

أحدهما لأجنبی بخمسین وکذبه فأقر خمسین، کانت الترکۀ مائۀ ونصیب کل من الوارثین فإذا بنسبۀ نصیبه من الترکۀ، -مثلا - الدین الذي أقر به

نافذ فإنه الآخر، وأنکر لأجنبی بشیء، المیت أوصی بأن الحال فیما إذا أقر بعض الورثۀ؛ وکذا المقر خمسۀ وعشرین. المقر له من نصیب أخذ الآخر،

ه.بالنسبۀ إلیه لا غیر

اقرار وراث نسبت به دین یا وصیت: ـ 22مسأله

شود.نمایند قبول می اگر تمام ورثه به دینی بر میت یا به چیزي از مالش براي دیگري، اقرار آنان اقرار کنند اگر بعضی از آنان اقرار و بعضی دیگر انکار نمایند، پس اگر دو نفر: شود.مال مقرله می آنها شود و همچنین عین به واسطۀ شهادتدین بر میت ثابت می عادل باشندو به نسبت سهمش از ترکه، نافذ است و از او مثلا دینی را که اقرار کرده اگر عادل نباشند یا مقر یکی باشد، اقرار مقر در حق خودش

ید و به پنجاه اقرار نما پنجاه باشد، آنگاه یکی از آنان براي اجنبی وراثاگر ترکه صد باشد و نصیب هر کدام از شود، پسگرفته می گیرد.قر بیست و پنج میله از سهم مدیگري او را تکذیب کند، مقر

که وصیت کرده است و بعض دیگر آن را انکار کند در جایی که بعضی از ورثه اقرار نمایند که میت براي اجنبی چیزي را همچنین غیر او. ار نسبت به مقر نافذ است، نهاین اقر

)(قسم الأیمانکتاب

فی الیمین القول:

(قسم) الأیمانگفتار:

ویطلق علیها الحلف و القسم، و هی ثلاثۀ أقسام:

شود و آن سه نوع است:قسم (سوگند) اطلاق میو بر آن حلف و

للإخبار بوقوع شیء ماضیا أو حالا أو استقبالا. یقع تأکیدا وتحقیقا ما :الأول

.شودمى ادادر آینده یا حال و گذشته در وقوع چیزي و خبر دادن دادن جلوه مسلم و کیدتا منظور به که سوگندى اول ـ

».ه أن تفعل کذاأسأ لک بالل« السائل: کقول المقصود،یقصد بها حث المسؤول علی إنجاح -یقرن به الطلب و السؤال و هی ما-المناشدة نیمی :یالثان

سىک از چیزى وقتى که است این آن و بخورد التماس و خواهش مقام در شخصى که سوگندى یعنى است» مناشده« سوگند دوم ـتو را « :گویدمى و کندمى یاد سوگند دهد انجام را او درخواست که اینه ب کند تحریک را او که این براى کندمى درخواست و خواهدمی

».م بدهیکه فلان کار را انجا به خدا قسم

Page 99: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۹۹

...لأترکن شرب «أو » لأصومن هوالل« :کقوله وتحقیقا لما بنی علیه و التزم به من إیقاع أمر أو ترکه فی الآتی، هی ما یقع تأکیدا و العقد نیمی الثالث:

مثلا. »الدخان

انجام رايب کهالتزام به آن پیدا کرده تصمیم ساختن محقق و کیدتا براى که است سوگندى آن و است پیمان و عقد سوگند سوم ـ تعمالاس سوگند خدا به«: گویدمى یا و »گیرممى روزه فردا خداسوگند به«: گویدمى اینکه مثل کندن امر یاد میدادن امري یا ترك آ

»کنممى ترك را دخانیات

ب وکذا لا ینعقد القسم الثانی، ولا یترت الأول، ولا یترتب علیه شیء سوي الإثم فیما کان کاذبا فی إخباره عن عمد. لا إشکال فی أنه لا ینعقد القسم

ولا علی المحلوف علیه فی حنثه وعدم إنجاح مسؤوله. الحالف فی إحلافه، علیه شیء من إثم أو کفارة؛ لا علی

ویترتب علی حنثه الکفارة. حنثه، حرمیوالوفاء به، و بره جبیو أما القسم الثالث فهو الذي ینعقد عند اجتماع الشرائط الآتیۀ، و

اثرش که شدبا دروغ کیدتا براى که آن مگر شودمى مترتب آن بر اثرى نه و شودمى منعقد نه سوگند اول نوع اینکه در نیست اشکالى سوگند در هکنندادا براى نه شودنمى مترتب آن بر هم اىکفاره و گناه حتى ندارد اثرى نیز آن که سوگند از دوم نوع همچنین و است گناه

نهات سوگند از سوم نوع اما و کنندهدرخواست خواهش نیاوردن جا به یعنى آن حنث در خورده سوگند آن خاطر به چه آن بر نه و خوردنش .شودمى مترتب آن بر کفاره و است حرام آن شکستن و واجب آن به وفاى و آینده شرائط با شودمى منعقد که است سوگندى

فی اخصوص والظاهر أنه لا یعتبر فیها العربیۀ، ولا تنعقد بالکتابۀ علی الأقوي. ما یقوم مقامه کإشارة الأخرس، أو ): لا تنعقد الیمین إلاباللفظ،1(مسألۀ

متعلقاتها.

بنابر اقوي به نوشتن ؛ وشخص لال شود مگر با لفظ یا چیزي که جاي آن بنشیند؛ مانند اشارهنمی اداقسم اداي سوگند: ـ 1مسأله خصوصا در متعلقات آن. نیست شرطعربی اداي سوگند به زبان شود و ظاهرا منعقد نمی

به ما لا یطلق علی لحقیو بذکر اسمه العلمی المختص به کلفظ الجلالۀ، إما :جل شأنه-کان المقسم به هو الله ): لا تنعقد الیمین إلاإذا2(مسألۀ

والذي « ،»والذي نفسی بیده« ،»ومقلب القلوب و الأبصار« کقوله: بذکر الأوصاف و الأفعال المختصۀ به التی لا یشارکه فیها غیره، أو کالرحمان، غیره

تعالی وعلی غیره لکن الغالب إطلاقها علیه بحیث ینصرف بذکر الأوصاف و الأفعال المشترکۀ التی تطلق علیه أو ذلک، وأشباه» وبرأ النسمۀ فلق الحبۀ

و کالموجود و الحی و السمیع و البصیر و القادر؛ تنعقد بما لا ینصرف إلیه، ولا تعالی کالرب و الخالق و البارئ و الرازق و الرحیم. عند الإطلاق إلیه

فلا یترك الاحتیاط. علی إشکال، إن نوي بها الحلف بذاته المقدسۀ

باشد قسم منعقد نمی شود مگر این که آنچه به آن قسم خورده شده خدا جل شأنه انحصار اداي سوگند به اسم خدا: ـ 2مسأله آنه ب کسى تعالى خداى از غیر که باشد صفتى او صفات از یا و است حضرت آن خاص اسم که باشد) االله( مقدس کلمه همان یا حال

قسم به «باشد مانند قول او: که غیر او در آن با او شریک نمی مانند رحمان؛ یا به ذکر اوصاف و افعال مختص به او شودنمى توصیفو » انسان را آفرید قسم به آن کسی که حبه را شکافت و«و » قسم به آن کسی که جانم به دست او است« ،»مقلب القلوب و الابصار

Page 100: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۱۰۰

شود به شود لیکن غالبا بر او اطلاق میغیر او اطلاق می اي که بر خداي تعالی و بریا به ذکر اوصاف و افعال مشترکه نظایر این ها؛او ندارد، به آنچه که انصراف به ؛ وشود مانند رب و خالق و باري و رازق و رحیمبه خداي تعالی می طوري که در وقت اطلاق، منصرف

ت آنهاشود اگرچه با و سمیع و بصیر و قادر، منعقد نمیمانند موجود و حیقسم به ذات مقدس خدا را داشته باشد؛ البته اشکال دارد نی پس احتیاط ترك نشود.

صدق والظاهر فکل ما صدق عرفا أنه حلف به تعالی انعقدت الیمین به، ): المعتبر فی انعقاد الیمین أن یکون الحلف بالله تعالی لا بغیره،3(مسألۀ

و إن لا تأمل» بعلم الله«و » بقدرة الله« انعقادها بقوله: یوف» هالل لعمر«و ،»بکبریاء الله«و ،»بعظمۀ الله«و ، »هل اللبجلا«و ،»هوحق الل« بأن یقول: ذلک

یخلو من قرب.

غیر آنچه در انعقاد قسم معتبر است این است که قسم به خداي متعال باشد، نه به انحصار اعتبار سوگند به اسم خدا: ـ 3مسأله به «و » قسم به حق خدا«اگر بگوید: ؛ وشودمی قسم با آن منعقداو؛ پس هر چیزي که عرفا صدق کند که قسم به خداي متعال است،

این که در انعقاد قسم به ؛ وکندظاهرا قسم صدق می» ا و دوام خداقسم به بق«و » کبریایی خدا به«و » به عظمت خدا«و » جلال خدا ست.تأمل است اگرچه خالی از قرب نی» به علم خدا«و » به قدرت خدا«بگوید:

ی القسم و لو أنشأه بصیغت بل کذا، لأفعلن» تالله«أو » بالله«أو » هوالل« یقول: بأن ): لا یعتبر فی انعقادها أن یکون إنشاء القسم بحروفه؛4(مسألۀ

لفظ الجلالۀ أو ما هو بمنزلته. بدون» حلفت«و » أقسمت« یکفی لفظا لا ،نعم أیضا. انعقدت» حلفت بالله«أو » هأقسمت بالل« کقوله: الحلف

واو( یعنى مقس حروف با آن انشاء که نیست معتبر قید این سوگند انعقاد در عدم شرط انعقاد سوگند با حروف قسم: ـ 4مسأله یا و) باالله قسمت: (بگوید مثلا کند اداء را آن حلف یا و قسم صیغه با اگر بلکه »تالله«یا »بالله« یا »والله«: بگوید و باشد) تاء - باء -)( خورممی قسم گفتن البته شود،مى منعقد نیز )باالله حلفت( یا و) اقسمتکافى است آن نزلۀم به که الفاظى یا و جلاله لفظ بدون) حلفت

.نیست

بالقرآن الکریم ولا ولا النفوس المقدسۀ المعظمۀ، علیهم السلام وسائر ): لا تنعقد الیمین بالحلف بالنبی صلی االله علیه و آله و سلم و الأئمۀ5(مسألۀ

الأمکنۀ المحترمۀ. بالکعبۀ المشرفۀ وسائر

صلی االله یمین با قسم به پیغمبر و ائمه اطهار (ع) و دیگر مقدسات: عدم پذیرش سوگند به اسم پیامبر (ص) ـ 5مسأله ي محترم، منعقد هاناکریم و به کعبۀ شریف و بقیه مک نفوس مقدسه و به قرآن و بقیۀ السلامعلیهم اطهارو ائمه سلم علیه و آله و

شود.نمی

فلا یؤثر مثل هذه الیمین لا فی حصول الطلاق »إن لم أفعل أو فعلت کذا، زوجتی طالق إن« یقول: بأن ): لا تنعقد الیمین بالطلاق ونحوه؛6(مسألۀ

من رسوله صلی االله علیه و آله و سلم أو من دینه أو من الأئمۀ ه تعالی أووکذا الیمین بالبراءة من الل فی ترتب إثم أو کفارة علیه. ولا بالحنث، ونحوه

،نعم الکفارة علی حنثه. یؤثر فی ترتب الإثم أو لاف ،»أو لم أفعل کذا أو من دین الإسلام إن فعلت کذا، هبرئت من الل« یقول مثلا: بأن علیهم السلام؛

مساکین لکل الأحوط تکفیر الحالف بإطعام عشرة بل الصدق و الکذب و الحنث وعدمه، غیر فرق بین من ویأثم حالفه؛ الحلف بنفسه حرام، هذا

Page 101: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۱۰۱

،دمثلا» نصرانی أو إن لم أفعل کذا فأنا یهودي،« یقول: بأن لا تنعقد؛ وکذا ه تعالی شأنه.الل ستغفریو مسکین م.

موارد زیر:عدم اعتبار سوگند در ـ 6مسأله

؛ پس »است اگر این را انجام دهم یا اگر انجام ندهم ام طالقزوجه«شود به این که بگوید: با طلاق و مانند آن منعقد نمی سوگند نیست. کفاره و باعث گناه آن شکستنندارد و آنو مانند مثل این قسم تأثیري در حصول طلاق

بیزار خدا از بکنم را کار فلان اگر«: بگوید به اینکه) ع( ائمه از یا و او دین از و) ص( خدا رسول از بیزارى به خوردن سوگند همچنین شود.مترتب نمیاي در مخالفت آن، گناه یا کفاره »باشم بیزار اسلام دین از نکنم را اینکار اگر یا و شوم احتیاط هبلک نشکند یا و بشکند را آن چه و دروغ یا باشد راست اینکه چه است و قسم خورنده گناهکار است البته خود این قسم حرام

.ندک مغفرت طلب تعالى خداى از و طعام دم یک مسکینى هره ب بدهد طعام کفاره عنوان به را مسکین ده که است آن(مستحب) شودنمی منعقد سوگند »پس من یهودي یا نصرانی هستم اگر این را انجام ندهم«: گفتن با همچنین.

رد التبرك مج لا وکان المقصود التعلیق علی مشیته تعالی،» هإن شاء الل والله لأفعلن کذا« قال: بأن ): لو علق الیمین علی مشیۀ الله تعالی؛7(مسألۀ

ه لأفعلن کذا إن شاء والل« قال: بأن بخلاف ما إذا علق علی مشیۀ غیره؛ تنعقد حتی فیما کان المحلوف علیه فعل واجب أو ترك حرام، لا الکلمۀ، بهذه

لم ولو تنعقد، لم» لم أشأ« إن قال: و که،انعقدت ویتحقق الحنث بتر ،»أنا شئت أن تفعل کذا« قال زید: فإن تنعقد علی تقدیر مشیته، فإنه مثلا، »زید

و لم ل حنثیف تنعقد علی تقدیر حصول المعلق علیه، فإنه المشیۀ، الحال لو علق علی شیء آخر غیر وکذا یترتب علیه أثر وحنث. لا أو لا، یعلم أنه شاء

بالمحلوف علیه علی ذلک التقدیر. یأت

ـ 7مسأله

قسم به خدا این « را بر مشیت (خواست) خداي متعال، معلق کند به این که بگوید: سوگند خود اگرتعلیق سوگند به خواست خدا: د) (سوگنمتعال باشد نه آن که تنها جهت تبرك به این کلمه باشد و مقصودش تعلیق بر خواست خداي» دهم اگر خدا بخواهدرا انجام می .، فعل واجب یا ترك حرام باشد»یهعلمحلوف« حتی در جایی که؛ شودمنعقد نمی

قسم به خدا این را انجام «ید: کند به این که مثلا بگو موردي که بر مشیت غیر او معلقدر تعلیق سوگند به خواست غیرخدا: :شودفرض خواستن زید، منعقد می بر پس این قسم» دهم اگر زید بخواهدمی

:شود.و کفاره بر ترك آن مترتب می گناهشود و منعقد می» دهی خواهم که این را انجاممن می«پس اگر زید بگوید :شود.مذکور منعقد نمیسوگند » خواهم انجام دهینمی من«و اگر زید بگوید شود.بر آن مترتب نمی اهگنخواهد یا نه، اثر و انجام آن عمل را می خورنده نداند که زیدو اگر قسم

شود، پس بر منعقد می شده،ه بر تقدیر حصول آنچه بر آن معلقاگر بر چیز دیگري غیر از مشیت، معلق نماید ک حالتعلیق سوگند: باشدسوگند خوردن گناه میعلیه را به جا نیاورد این تقدیر، اگر محلوف

فلا تنعقد یمین الصغیر و المجنون مطبقا أو أدوارا حال الحجر فی متعلقه، و العقل والاختیار و القصد وانتفاء البلوغ ): یعتبر فی الحالف:8ألۀ (مس

المحجور علیه فیما حجر علیه. ولا ولا الغضبان فی شدة الغضب السالب للقصد، بل ولا المکره ولا السکران، دوره،

Page 102: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۱۰۲

در متعلق آن خورنده، بلوغ و عقل و قصد و اختیار و منتفی بودن حجرقسمدر شخص شرایط شخص اداکنندة سوگند: ـ 8مسأله ه و مست، بلکه شخص غضبناك که غضبش به طوري مکر ، یا ادواري در حال دیوانگی ومجنون دائمیمعتبر است؛ پس قسم بچه و

شود.حجر شده است منعقد نمیعلیه در موردي که بر او و محجور سلب نماید شدید باشد که قصد را از او

یکون المحلوف علیه فعل واجب أو ترك حرام وکان المنع إلاأن الزوج، یمین الزوجۀ مع منع ولا ): لا تنعقد یمین الولد مع منع الوالد،9(مسألۀ

فلا حنث ذلک کان للأب أو الزوج حل الیمین وارتفع أثرها، حلفا فی غیر ولو أما إذا کان متوجها إلی الحلف فلا یبعد عدم انعقاده. و إلیه متوجها

ولا کفارة علیه.

لا بل کان منعهما مانعا أو علمهما لم تنعقد أصلا،حلفهما أو لم یحلا مع أنه لو لم یطلعا علی یحت وهل یشترط إذنهما ورضاهما فی انعقاد یمینهما؛

لا یبعد عدم الانعقاد بدون نئذیفح لا یخلو من رجحان، أولهما قولان، فتصح وتنعقد فی الصورتین المزبورتین؟ انعقادها وحلهما رافعا لاستمرارها، عن

لا یترك الاحتیاط خصوصا فیهما. لکن حتی فی فعل واجب أو ترك حرام، إذنهما؛

شود، قسم زوجه با منع شوهر منعقد نمی قسم فرزند با منع پدر و عدم انعقاد سوگند در صورت منع پدر یا شوهر: ـ 9مسأله متوجه به قسم باشد، بعید نیست منع علیه متوجه باشد و اما اگربه محلوف علیه فعل واجب یا ترك حرام باشد و منعمحلوف مگر این که

که منعقد نشود.

اثر و بشکنند را همسر و فرزند سوگند دارند حق شوهر و پدر باشد غیرحرام ترك یا غیرواجب انجام مورد در زوجه و اولاد سوگند اگر اما .آیدمى نشانگرد به اىکفاره نه و دارند را سوگند شکستن گناه نه سوگند صاحب بردارند را سوگند اگر که بردارند را آن

ت:شرط اس آنهادر انعقاد قسم (پدر و شوهر) آنهاآیا اذن و رضایت

چون شودمین منعقد اصلا فرزند و زن سوگند باشند نکرده اعتراضىآن را بدانند ولی به نحوي کهاگر بر قسم آنها مطلع هم نباشند ؟نبوده بین در دو آن اذن و رضایت

؟رافع استمرار آن می باشد انعقاد قسم و حل آنهابلکه منع آنها مانع

خالی از رجحان نیست؛ پس در این صورت بعید آنهاقول است که اولی دو رت مذکور صحیح بوده و منعقد شودتا این که در دو صو خصوصا در این دو مورد ترك نشود. منعقد نشود، حتی اگر قسم در فعل واجب یا ترك حرام باشد، لیکن احتیاط آنهااذن نیست که بدون

وفی عدم انعقادها لو تعلقت بفعل حرام أو مکروه بترك حرام أو مکروه، ): لا إشکال فی انعقاد الیمین لو تعلقت بفعل واجب أو مستحب أو10(مسألۀ

فعله علی ترکه بحسب المنافع و الأغراض العقلائیۀ الدنیویۀ أو ترجح فإن أما المباح المتساوي الطرفین فی نظر الشرع، ؛ وواجب أو مستحب أو بترك

فهل تنعقد -بحسب الدنیا أیضا-ساوي طرفاه ولو المرجوح، وعدم انعقادها لو تعلقت بطرفه إشکال فی انعقادها إذا تعلقت بطرفه الراجح، فلا العکس،

لا یخلو من قوة. بل وأحوطهما أولهما، أشهرهما ،قولان أو ترکا؟ إن تعلقت به فعلا

نحو زیر: به انعقاد سوگند ـ 10مسأله

اشکالی نیست.پیدا کند تعلق مستحب یا به ترك حرام یا مکروه اگر به فعل واجب یا سوگندانعقاد

.شود اشکالی نیست و در منعقد نشدن آن اگر به فعل حرام یا مکروه یا به ترك واجب یا مستحب متعلق

Page 103: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۱۰۳

دنیوى و عقلائى اغراض و منافع یعنى خارجى مرجحات خاطر به اگر است مساوى شرع نظر در آن ترك و انجام که مباح عملى در اما وگندس اگر و شودمی منعقد آن راجح طرف انجام در سوگند که این در نیست اشکالى کند پیدا رجحان آن ترك و فعل طرف دو از یکى

حتیاطا به ترنزدیک و مشهور است، قول دو ؟نه یا شودمى منعقد آن ترك یا انجام به سوگند آیا باشد مساوى آن مرجوح طرف انجاما ب .نیست قوت از خالى بلکه است اول قول

علی عاد إلی الرجحان لم تعد الیمین بعد انحلالها ولو براجح ثم صار مرجوحا، إن تعلقت تنحل الیمین علی ما کان مرجوحا،): کما لا تنعقد 11(مسألۀ

الأقوي.

تاس بهتر نکردنش که کارى انجام یعنى( مرجوح امرى به سوگند که طور همان عدم انعقاد سوگند به امر مرجوح: ـ 11مسأله آن دهش مرجوح بعدا ولى کرده یاد سوگند انجامش بر و بوده راجح که هم امرى در شودنمى منعقد) است بهتر انجامش که عملى ترك یا

.شودنمى منعقد دوباره بنابراقوى و شدهمنحل سوگند شود راجح و درآید مرجوحیت از دوباره اگر و شودمى شکسته سوگند

انحلت إذا کان عجزه فی تمام الوقت طرأ علیه العجز بعدها، کان مقدورا ثم ولو المقدور دون غیره، ): إنما تنعقد الیمین علی12(مسألۀ

الرافعین للتکلیف. وکذا الحال فی العسر و الحرج أبدا إذا کان الحلف مطلقا. أو للمحلوف علیه، المضروب

از آن عجز اگر مقدور باشد سپس بعد ؛ وشود، نه بر غیر آنبر مقدور منعقد می، فقط سوگند :شرط مقدور بودن سوگند ـ 12مسأله شده باشد، یا در صورتی که عجز او همیشگی مشخص علیهز او در تمام وقتی که براي محلوفبر آن عارض شود، در صورتی که عج باشند.افع تکلیف میهمچنین است حال در عسر و حرجی که ر ؛ وشودقسم منحل می باشد در حالی که قسمش مطلق است،

عمدا، والحنث الموجب للکفارة هی المخالفۀ الکفارة بحنثها، ووجبت مخالفتها، علیه وحرمت ): إذا انعقدت الیمین وجب علیه الوفاء بها،13(مسألۀ

کانت جهلا أو نسیانا أو اضطرارا أو إکراها فلا حنث ولا کفارة. فلو

آن واجب است و مخالفت آن شود وفاي به سوگند ادااگر وجوب وفاي به سوگند و حرمت مخالفت با سوگند: ـ 13مسأله شود.آن، کفاره واجب می گناهبا باشد وحرام می

باشد، پس اگر از روي جهل یا فراموشی یا اضطرار یا اکراه آن را مخالفت کند نه می که موجب کفاره است، مخالفت عمدي گناهیو اي.هست و نه کفاره گناهی

تی بعدم الإتیان فیه و إن أ وحنثها الوفاء بها بالإتیان به فی وقته، وکان تعین، فإن عین له وقتا-کالصلاة و الصوم-لیمین فعلا): لو کان متعلق ا14(مسألۀ

وزجیو یجب التکرار ولا الفور و البدار، ولا بترکه بالمرة. وحنثها واحدة، إن أطلق کان الوفاء بها بإیجاده فی أي وقت کان ولو مرة و فی وقت آخر به

یظن الفوت لظن طرو العجز أو عروض الموت.التأخیر ولو بالاختیار إلی أن له

إن أطلق کان مقتضاه و بزمان کان حنثها بإیجاده ولو مرة فی ذلک الزمان فإن قیده-مثلا-إذا حلف أن لا یشرب الدخان کما و إن کان متعلقها الترك،

أتی به مدته ولو مرة تحقق الحنث. فلو مدة العمر، التأبید

Page 104: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۱۰٤

وفاي به سوگند: ـ 14مسأله

باشد و وفاي به آن، این است که کند همان متعین می اگر متعلق قسم فعل باشد مانند نماز و روزه، پس اگر وقتی براي آن معین انجام ندادن در آن وقت است، اگرچه در وقت دیگري آن را به جا بیاورد. آن، گناه ؛ ودر وقتش آن را انجام دهد

آن به این است که به گناه باشد و مطلق باشد وفاي به آن به این است که هر وقتی که شد آن را ایجاد نماید ولو یک مرتبه اگرتا زمانی که به خاطر گمان پیدا واجب نیست و براي او تأخیر ولو با اختیار تکرار و فوریت و مبادرت، ؛ وطور کلی آن را ترك نماید

پیدا شدن مرگ گمان فوت نماید جایز است. ز یاشدن عج د به زمانی نماید، اگر متعلق آن ترك باشد، مانند این که قسمآن هب وفاى بخورد که مثلا دخانیات استعمال نکند، پس اگر آن را مقی

.استعمال نکند مدت آن در هم بار یک حتى که است این تحقق گناهباشد؛ پس اگر در مدت عمرش ولو یک مرتبه آن را انجام دهد، العمر میو مادام اگر مطلق بگذارد مقتضاي آن همیشه

کند.پیدا می

یکن له إلاحنث واحد بترکه لم مطلقا، أو مقیدا بزمان کصوم یوم من شعبان، کان سواء یوم؛ کصوم ): لو کان المحلوف علیه الإتیان بعمل،15(مسألۀ

فالوفاء بها بترکه فی الوقت المضروب أو مطلقا، -بزمان أم لا سواء قیده -إذا کان ترك عمل علی الإطلاق وکذلک الوقت المضروب أو مطلقا. فی

أن الأمر کذلک يوالأقو تتکرر الکفارة. فلا مرة واحدة، أتی به مرارا لم یحنث إلا فلو أتی به حنث وانحلت الیمین، فلو ولو مرة واحدة، وحنثها بإیقاعه

شرب وأ والکفارة لو ترك الصوم فی أکثر من یوم، فلا یتکرر الحنث أو حلف أن لا یشرب الدخان کل جمعۀ، کل خمیس، لو حلف علی أن یصوم

والاحتیاط حسن. وتنحل الیمین بالمخالفۀ الاولی، الدخان فی أکثر من جمعۀ،

شکستن قسم: ـ 15 مسأله

باشد مانند یک روز از ماه شعبان یا مطلق باشد، فقط یک علیه، انجام کاري باشد مانند روزة یک روز، چه به زمانی مقیداگر محلوف صورتی که در آن وقت مشخص یا به طور مطلق، آن را ترك نماید. براي آن میباشد در گناه و همچنین است اگر وفاي آن به این علیه ترك کاري به طور مطلق باشد، چه آن را به زمان مقید کرده باشد یا نه، پسمحلوف

باشد؛ ولو یک مرتبه، بنا بر به واقع ساختن آن می شکستن قسماست که در آن وقت مشخص یا به طور مطلق، آن را ترك نماید و فقط یک مرتبه شکستن قسماگر چند مرتبه آن را انجام دهد، ؛ وشودمنحل می قسم و قسم را شکستهاین اگر آن را انجام دهد

بگیرد یا قسم بخورد که در هر بنابر اقوي چنین است اگر قسم بخورد که هر پنجشنبه روزه ؛ وشودپس کفاره تکرار نمی باشد،میشکستن ترك نماید یا بیشتر از یک جمعه، دخانیات استعمال کند روزه را جمعه دخانیات استعمال نکند، پس اگر بیشتر از یک روز

شود و احتیاط خوب است.شود وقسم با همان مخالفت اولی منحل مینمی و کفاره تکرار قسم

هتفصیلها فی الکفارات إن شاء الل ءیجیوس فإن لم یقدر فصیام ثلاثۀ أیام، کسوتهم، أو إطعام عشرة مساکین، أو رقبۀ، عتق ): کفارة الیمین:16(مسألۀ

تعالی.

پس اگر نتواند، باید کفارة قسم، آزاد کردن یک بنده یا اطعام ده مسکین یا پوشاندن آنها است؛کفارة شکستن قسم: ـ 16مسأله آید ان شاء االله تعالی.تفصیل آن در کفارات می ؛ وبگیرد سه روز روزه

Page 105: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۱۰٥

جاز لو قصد بها دفع مظلمۀ عن نفسه أو غیره من إخوانه، نعم، المستقبل. کانت علی الماضی أو سواء الأیمان الصادقۀ کلها مکروهۀ؛): 17(مسألۀ

عدم وجوب التوریۀ و إن يوالأقو عن نفس مؤمن أو عرضه، أو ربما تجب الیمین الکاذبۀ لدفع ظالم عن نفسه أو عرضه، بل کراهۀ ولو کذبا، بلا

أحسنها.

قصد دفع آنهابه وسیلۀ باشند؛ چه بر گذشته و چه بر آینده. البته اگرهاي راست مکروه میهمه قسم حکم قسم راست: ـ 17مسأله بلکه چه بسا جهت دفع ظالم از کراهت جایز است ولو این که دروغ باشد. اي از خود یا غیر خود از برادرانش را داشته باشد، بدونمظلمه

باشد اگرچه آن را خوب واجب نمی »توریه«اقوي آن است که ؛ ورضش یا از جان مؤمن یا عرض او، قسم دروغ واجب شودع خودش یا بتواند انجام دهد.

أنه لیس قسما فاصلا فی کما مخالفته إثم ولا کفارة،یترتب علی ه فی الماضی و المستقبل و إن لم): الأقوي جواز الحلف بغیر الل18(مسألۀ

والمرافعات. الدعاوي

آن گناه و کفاره اي مترتب بنابر اقوي قسم به غیر خدا در گذشته و آینده جایز است اگرچه بر مخالفت حکم قسم به خدا: ـ 18مسأله باشد که سبب فصل نزاع گردد.قسمی نمی غیر خدا،شود، چنان که در دعاوي و مرافعات، قسم به نمی

موفقیتی مهم مهم مهم نکات

یک. رویممی آنها مت س به اختیاربی ما که است این افتدمی اتفاق معمول طور به آنچه. کنیم کنترل را اطرافمان در...) و تلویزیون همراه، تلفن همچون( انگیزوسوسه مسائل باید* .آریدمی کم وقت کلی آخر، ماه چهار/سه در که کنید باور کنید؛ تهیه ساده همراه تلفن

نیستند حاضر مردم زا بسیاری که هرچند. بکشید بیداریشب بشید مجبور بدید؛ دست از رو دوستانتوون از برخی ممکنه باشید؛ دور آسایش از] مدتی[ باید] موفقیت برای[ شما* ... دهند انجام را کاری چنین

راحت است هایزمان در! باشید زمان دزدهای مراقب . کنید دوری ارتباطی وسایل و تلویزیون موبایل، از هااستراحت در. استراحت دقیقه ٥ تا ٤ سپس کنید مطالعه دقیقه ٤٥ تا ٣٠* .شود خواندنتاندرس زمان از ترطولانی شما تفریح زنگ است ممکن کنید، شروع را کنندهسرگرم فعالیتی اگر مطالعه، بین

دوری کریف هایفعالیت از زمانی بازۀ این در کنید سعی. بدهید نرمش را چشمانتان و گردن ها،شانه انگشتان، ها،دست بروید؛ راه کمی: مطالعه بین استراحت هایزمان در* .کنید

ت حداکثر محیط، ترینآرام در حتی که بدانید* .است دقیقه ٢٥ درسی، متن یک روی بر انسان تمرکز و دق

ت اینکه بر علاوه روش، این. باشد آنها میان در ایدقیقه ٥ تا ٤ فاصلۀ با ایدقیقه چهل مطالعۀ ٤ شامل باید ساعته سه مطلوب مطالعۀ یک* نگاه خود حد بالاترین در را شما دق

.نشوید خسته جسمی نظر از شودمی باعث داردمی

که باشید داشته نیقی و کنید دنبال را رویاهایتان نهایتا و! کنید زندگی رویاهایتان در کنید؛ مکتوب را خود رویاهای کنید؛ حرکت آن سوی به فقط و کنید انتخاب را هدف یک* .هستند بلد را راه رویاهایتان

رسانیدنپایان به با تنها شودمی کامل ٦ ساعت از بعد تا کتاب از فصلی مطالعۀ اگر مثلا . کنید ریزیبرنامه کتاب هایفصل تعداد و ساعت از ترکیبی صورت به را خود مطالعۀ زمان* .کنید متوقف را خود مطالعۀ فصل، آن

... بنوشید آن از ایجرعه گاهگه که باشید داشته یاد به و بگذارید خود میز روی بر آب لیوان یک باید خواندن،درس هنگام در*

Page 106: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۱۰٦

ایدکرده مشخص مطالعه برای که مطلبی مقدار رساندن پایان به برای. را خواندن درس زمان مدت نه و کنید تعیین را شود خوانده باید که درسی مقدار مطالعه، از قبل همواره* .نگیرید نظر در خود برای هم را واقعی غیر اهداف حال، عین در! نکنید عمل زدهشتاب

!هاصبح یعنی روز؛ ساعات ترینثمربخش و ترینپرتحرک در فعالیت برای کافی انرژی کردنفراهم یعنی سالم، صبحانۀ یک خوردن*

کمک شما هنذ به کار این. کرد مطالعه سرعت به را موضوع ،)خوانیایروزنامه( تندخوانی با باید ابتدا. است دقیق خواندن از قبل اجمالی مطالعۀ مطالعه، هایتکنیک از یکی* کرد عمولیم مطالعۀ جایگزین تواننمی را ،)خوانیایروزنامه( تندخوانی. آورید فراهم مؤثر خواندن درس برای مناسبی زمینۀپیش و کرده آوریجمع را شاخص اطلاعات تا کندمی

انگشتان حرکت که دهید دیا خود چشمان به و بگیرید کمک خود انگشتان از باید تندخوانی در. شودمی گرفته کار به مطالعه ساختن مؤثر برای که است تمرینی صرفا روش، این بلکه .کنند تعقیب را

.شوید دور شمارند کوچک را هایتانبلندپروازی دارند سعی که افرادی از*

ذهن در آن تثبیت در بسزایی تأثیر مهم، نکات کردن یادداشت. کنید ثبت را است گذشته مطالعه جریان در آنچه تأثیرات تا کندمی کمک شما به مطالعه، جریان در بردارییادداشت* . کندمی فراموش روز یک از پس فراگرفته که را آنچه درصد پنج و هفتاد حدود مغز باشید داشته یاد به. دارد

را آن و نیست آنها ؤیایر این: که است دلیل این به کنندنمی تأیید را شما رؤیای دیگران اگر... شماست برای شما رؤیای! کند تأیید را رؤیایتان که ندارید نیاز کس هیچ به شما* .کنندنمی درک

ایانگیزه بزرگ، آرزوی داشتن که همانا. کنید تصور را بزرگی آرزوی خود برای. کرد نخواهید تلاش جدیت با یقینا نباشد جذاب کافی اندازۀ به خواندن درس و مطالعه انگیزۀ اگر* .دهی ادامه مطالعه به استوار ایاراده با که شد خواهد این برای

دهندهریبف تاحدودی گفته، این. گیردمی قرار سوأل مورد رویه، وحدت آرای و قوانین متن دیگر، عبارت به.» است محورنص قضاوت یا وکالت آزمون: «گفتندمی ما به قدیم از* ساده متن بر لاوهع قانونی، مادۀ یک أبعاد فهم برای است ناچار داوطلب یک. کنندمی اکتفا قوانین متن به صرفا و افتندمی معنی این دام در داوطلبان از ایعده متأسفانه و است

.کند مطالعه نیز را جزوات و حجمکم هایکتاب قوانین،

گفتند او به وقتی. دوممی کیلومتر ٢٠ هاشب و کیلومتر ١٠ هاصبح من: گویدمی او. شود جهان دوندۀ استعدادترین با و سریعترین بزرگترین، توانست اشتمرینی برنامۀ با ایدونده* این رسند،نمی هایشانخواسته به هابعضی اینکه علت. کنممی را کار این سال در روز ٣٦٥ من ولی است، ساده من تمرینات برنامۀ: گفت است، ساده خیلی اشتمرینی برنامۀ که

.کنند دنبال را ساده برنامۀ این توانندنمی آنها بلکه دارند، ایساده برنامۀ که نیست

. باشد راست باید طالعهم هنگام به فقرات ستون نمود؛ مطالعه طرفین سمت به مایل یا و خمیده صورت به نباید. است مهم بسیار کنندمی مطالعه زیاد که افرادی برای نشستن وضع* کشیدن رازد حال در مطالعه. شود جلوگیری پاها در خون رکود از تا نمایید حرکت مختصری داده، تغییر را خود نشستن وضع و هاچشم استراحت هایوقت در و مطالعه ضمن باید

.رسدمی فرا زودتر خستگی و شودنمی تأمین کتاب روشنایی چراکه نیست مناسب چشم برای

بخشانگیزه رتنظ در باید چرایت بدهی، اتزندگی در را ضروری تغییرات بخواهی اینکه برای و باشی داشته دلیلی باید کنی، ایجاد اتزندگی در مهمی اصلاحات بخواهی اگر* ... بروی و بروی و بروی و بروی... متمادی هایسال برای و شوی بلند که بایدبخواهی تو. آورد هیجان به لازمی اقدام هر به زدن دست برای را تو و باشد

یک رنمی ورزشی اشگاه ب که اینایی! داره آزمون در قبولی برای قوی انگیزۀ کافی اندازۀ به و آزمونه در قبولی هدفش که دوستی یه مثلا . کنید پیدا موفقیت همراه یک که نیست بد* خیلی معاشران و نشیناهم که دونیدمی رو این کلا . کنند دل درد باهاش توننمی هم اوقان بعضی و زنهمی داد سرشون هایموقع یه و دهمی انگیزه بهشون که دارند تمرینی حریف

.کنید صحبت اشتباهاتتان و هامخمصه به راجع تانموفقیت همراه با. هستند مهم – خیلی یعنی –

شده، میلیاردر شبهکی نفر یه که شودمی مطرح که هاییداستان این باشیم؛ آنی نتایج کسب انتظار در نباید آید؛می دست به خوب هایعادت و نظم کوشی،سخت سایۀ در موفقیت* !نیست فودیفست و مایکروویوی موفقیت، و! میلیونه در یک

.شودمی ملول زودی به بودن یکنواخت از آدمی بخوانید؛ را درس دو روز، یک در مثلا بخونید متنوع رو هادرس*

مادۀ قانونم ویت که دونممی من مثلا ( کندمی حفظ نیز را شدهمطالعه صفحات تصویر شما ذهن چون نکنید عوض هرگز گیریدمی انس و کنیدمی کار آن با که را قانونی کتاب * تدوین، معاونت« قوانین مجموعه از: دیگه پیشنهاد یه! کنهمی معجزه کنهنمی کار آزمون در علمی حافظۀ که وقتی تصویری، حافظۀ مزیت این! چپه سمت صفحه بالای در فلان .کنید استفاده dotic.ir نشانی به »جمهوری ریاست مقررات و قوانین انتشار و تنقیح

Page 107: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۱۰۷

:داره وجود مطالعه هنگام مزاحم صداهای با مواجهه برای مفید راه دو*

نیدک دانلود رو - شدمی پخش برفک دیدن با زمانهم هاقدیمی تلویزیون این توی که صدایی شبیه -» White noise« صدای: مطالعه هنگام »سفید نویز« صدای از استفاده: یک تهیه قابل هاداروخانه در قیمتیارزان کوچک اسفنجی صداگیرهای محیط، صدای عامل رفع برای): گوش محافظ( گیرهاگوش گذاشتن : دو. کنید پخش خوندندرس موقع و

.نظیرهبی و گیرهمی قرار گوش مجرای داخل و هستند

هایتانشمچ داشتن نگاهپایین و گردن و سر کردنخم از مطالعه هنگام که کتاب هاینگهدارنده از. نرید کلنجار سال یک باهاش که کنید سیمی حتما رو هاتونکتاب و جزوات* .موجوده بازار در مختلف هایجنس با هاBook Holder این. کنید استفاده کندمی جلوگیری

!نداره افتخاری شدن جماعت همرنگ ! گهمی نه که باش آدمه اوون همیشه*

ن « چون ندونید مقصر را دیگران نرسیدید جایی به حال به تا اگه* نسان لیس وأ ن « نیست او تلاش حاصل جز انسان برای اینکه و »سعی ما إلا للإ

] نتیجۀ[ و »یری ف سو سعیه وأ

.شد خواهد دیده زودی به او کوشش

!گرفتم جواب ازش من اما نیست علمی حرف این. دهید انجام مکرر هفتۀ سه را آن اینکه مگر شودنمی عادت به تبدیل چیزی گویندمی روانشناسان*

!زیاد کار البته و – است کارکردن نیازمند ماندگار، و واقعی موفقیت *

رسیدن رایب و نویسندمی کاغذ روی را هدفشان آنها. خواهندمی چه که دانندمی و هستند کی که دانندمی آنها. دارند روشنی خیلی هایهدف موفق افراد: «گهمی تریسی برایان* !»است خیال فقط نشده نوشته که هدفی من نظر از. کنندمی ریزیبرنامه آن به

دشوار سیارب موارد اغلب در و غیراستاندارد کاملا هاآزمون این سؤالات که چرا شهمی خراب تونروحیه چون نکنید شرکت مؤسسات آزمایشی هایآزمون در: بگم هم دیگه چیز یه* .است اصلی آزمون با ارتباطبی و

.انگیزندشگفت رویدادهای و هامعجزه آفرینندۀ خود قوی، افراد اما انگیزند شگفت رویدادهای و هامعجزه منتظر همیشه ارادهسست افراد*

معنای به »وکالت« مادۀ از »توکل« زیرا اوست لطف بر اعتماد خدا، به کارها سپردن »توکل« از منظور) طلاق سوره ٣ آیه( کرد خواهد کفایت را او خدا کند توکل خدا بر که هر و* گاهی و بیشتر توانایی وکیل قدر هر است بدیهی. است کردن دیگری بر اعتماد و نمودن وکیل انتخاب آنجا از و کندمی تریبیش آرامش احساس موکل شخص باشد، داشته ترفزون آ

. است »خیر« برسد او بر هم بدی از اگر حتی آنکه چه کندمی احساس العادهفوق آرامش کند،می او بر توکل انسان، که هنگامی است، نامحدود اشتوانایی و پایانبی خدا علم که] مورا همۀ در را شما مصلحت[ خدا و است؛ بد شما برای آن و دارید دوست را چیزی بساچه و است خیر شما برای آن و ندارید خوش را چیزی بساچه و: «گهمی بقره سورۀ ٢١٦ آیۀ

.»گیردمی آرام خدا یاد با تنها هادل و: «کنهمی بازی توندل با که باشد داشته ذهن گوشۀ همیشه رو رعد سورۀ ٢٨ آیۀ هم آخر در و.» دانیدنمی شما و داندمی

کل از درصد ٩٩ که بدونید رو این و! سمه این و کنهمی اشغال اخبار رو شمار ذهن ظرفیت از بخشی چون! کنار بذارید خونیدمی درس که مدتی در رو هارسانه کل اینکه پایان در !کنید دنبال رو ملاکریمی هایرسانه و کننمی کار فردی رشد حوزۀ روی که هاییرسانه استثنائا البته! نداره ما بلندپروازی و رؤیاها ها،هدف یا ما، زندگی روی شخصی اثر هیچ اخبار

خواهیممی اگر. کنیم متمرکز دیگران به بخشش در را مانانرژی که است این اهداف به دستیابی هایراه بهترین از: مخلصانه توصیۀ یه باید خواهیممی اندیشیمثبت و امیدواری حس اگر. ببریم بالا را ماناطرافیان نفس به اعتماد کنیم سعی شود، بیشتر خودمان نفسبهاعتماد

زندگی رب است »دیگران اثر« این. بخواهیم هم دیگران برای خواهیممی خودمان برای را موفقیت اگر و کنیم القا را هااین دیگری شخص در »دوستیعنو« این ذینفع ترینبزرگ خودمان که است این آنها به مانانرژی و وقت سخاوتمندانۀ بخشیدن و دیگران به کمک موجی اثر ! ما

زندگی واقع در فیاناطرا وضع بهبود با لذا باشد،می اطرافیانش کس هر زندگی بر هابخش تأثیرگذارترین از یکی آموختیم هم وقتی. بود خواهیم من به را نآ شده، متأثر آن از و است خوانده را مدنی حقوق جزوۀ دوستم اگر اینکه یعنی دیگران اثر. ایمداده تغییر خوبی سمت به را خودمان

جامعه هم ببرم، لذت خودم هم تا کنم آن خواندن به تشویق را دیگران جزوه، این دربارۀ مطلبی نوشتن با یا کنم هدیه دیگری به من کند، هدیه امگیزند در که چیزهایی آوردندست به برای راه بهترین امشده متوجه من. کنند احساس را مثبت تغییر و لذت از موجی هم اطرافیانم و

چون ت؛بفرس نفر پنج برای رو اوون کرده کمک تو به جزوه این اگر. کنم متمرکز دیگران به بخشش روی را امانرژی که است این خواهممی .کند پیدا را آن نبود ممکن حتی تو بدون

Page 108: صفحه اصلی | جزوات حقوقی - زا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ازا ﺐ ن ﺚ ﺎﺒ ﻪ ﯿ ﻮ ا ﯽ ﻼﻣ ﺪﯿ ا ﺮ د:یروآﻊ ﯽ ﻮ رﻮ ا ﺶشﻮ

واتساپ کنید! 09352213175را به تاندرخواست، رایگان وکالت و قضاوتدریافت جزوات جهت )قضاییه قوهوکلا مرکزویژة آزمون وکالت ( تحریرالوسیله دکتر ملاکریمیجزوه Telegram Channel: @OmidMollakarimi E-mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

۱۰۸

های اضافی را حذف و اصل سخن را مورد توجه قرار دهید؛ بپرهیزید از ارتهای خود را تیز بتراشید و خطوط را نزدیک به هم بنویسید، عبنوک قلم«از حضرت امیر (ع) نقل است: جام جویی حداکثری از کاغذ انسازی این جزوه با هدف استفاده و صرفه؛ انتخاب قلم، چینش و آماده»روی و مصرف بیش از حد که اموال مسلمانان، تحمل ضرر و زیان را نداردزیاده

هو قلم در حین مطالعه با موارد س اگر نچه احتمالا از سهولت استفاده از مجموعه کاسته شده، خوانندگان عزیز من را ببخشند و همچنین شایان ذکر است که:شده؛ امید داریم چنابا ما در میان بگذارید تا ٠٩٣٥٢٢١٣١٧٥ یا واتساپ [email protected]ایم، مواجه شدید؛ از طریق ایمیل و یا خطاهای انسانی دیگر که ما از آن غافل مانده

نماییم.اصلاح

omid_mollakarimiنویسنده: اینستاگرام

ه یه کار ثابت هم شدم؛ البته باید بگم کارشد های حقوق وارد دورۀ کارشناسیآموختهاز اینکه لیسانسم رو گرفتم مثل خیلی از دانش بعدداستان نویسنده: ارشد گرفتم. رفته رفته به این نتیجه رسیدم که اگه بخوام اینجوری ادامه بدم دست آخر بعد از دریافت مدرک کارشناسیداشتم که ماهانه یه حقوق ثابت از اوون می

رسیدن به یه حقوق هااداره بشم که نهایتا یه حقوق خوب دریافت کنم. شاید برای خیلی خوام یه کارمند سطح بالا توو یهو یا حتی دکتری در بهترین حالت میدیدم. همیشه دوست داشتم مثل قهرمانای این فیلما کارمندی خوب نقطۀ اوج آرزوهاشون محسوب بشه اما من رسیدن به یه حقوق ثابت خوب رو مطلوب نمی

از این فیلما ». ستم!تون«رفتن کمک کنم و با کلی غرور و کمال رضایت از مفید بودن خودم یه نفس عمیق بکشم و بگم های بد قرار گبه آدمایی که توو موقعیتلاصه اواخر فراری باشد. خ» صبح به صبح کارت زدن توو یه محیط اداری«یا همون » یه جا نشستن«که بگذریم ذات زندگی آدمیزاد اینه که باید بجنگه و از

اول توو خود ه بود که تصمیم گرفتم عطای حقوق ثابت را به لقایش ببخشم و از اول فروردین شروع کنم به خوندن! البته این اشتیاق سوزان باید اول اسفند ماد و ده هزار تا ص«ا بگن: ؛ ی»خوای بشینی و بخونی که چی!تو که کار ثابت داری، می«آدم ایجاد بشه و حتی اگه دوستان و اطرافیان با تمسخر بهت بگن:

اطمینان نداشتم که به موفقیت برسم اما با خودم عهد کردم که اول » دارن و تو بدون سهمیه عمرا شانسی نداری!کنن و نهایتا سه هزار تا ور میشرکت میأرشون رو و این مسیر کمکم کنن و این هشت ماه یه کم توقع و انتظام خواستم که توبگم و با همۀ توانم پیش برم؛ البته قبلشم از خانواده» اللهبسمه«فروردین

». ام راضی بودم!با وجود تمام ترسی که از شکست داشتم، از تصمیم«ای رو آغاز کرده بودم؛ خلاصش کنم برات: از من کم کنن. من ریسک شیرین بلندپروازانهوت اینه که یه ماشین بخری، اول برو یه جاسوئیچی برای ماشینی که توو رویاته تهیه کن و یقین داشته گفت اگر آرز ی خدا اوومد توو ذهنم که میجملۀ یه بنده

وشون های کانون همیشه روی کت یا مانتسینۀ کوچولو که رووش آرم کانون رو داره و وکیلرسی! منم بدون معطلی، رفتم یک سنجاقباش که به ماشینه میاومد. مثلا با مسؤول یه کتابخونه صحبت کردم و با وجود اینکه ساعت کار های خدا رو دیدم که یکی یکی برام میع کردم کمکزنن تهیه کردم. تا شرومی

ر شب هم از کتابخونه استفاده کنی! خلاصه اینکه ایمان داشتم اگ ۱۱تونی با نگهبان مجموعه هماهنگ کنی و تا بعد از ظهر بود بهم گفت: می ۶اوونجا تا متن خوشحالم از اینکه که امروز که این». فان مع العسر، یسرا«شم؛ به فرموده قرآن: مند میامروز زحمت بکشم فردا از نتیجه و میوۀ شیرین اوون زحمات بهره

خوام متنم رسیدم و می» ت علمیهیأ«های حقوقی (وکالت، قضاوت، ارشد، دکتری) قبول شدم و به عضویت رو نوشتم در وضعیتی هستم که در تمامی آزمون »تووی سکوت تلاش کن و اجازه بده صدای موفقیتت همه جا بپیچه!«رو با یه جمله تموم کنم:

ملاکریمی امیدموفقیت تو؛ امیدتان هستم. به انتظار خواندن داستان موفقیتچشم

پایان گفتار ما: حمد و سپاس مخصوص پروردگار جهانیان است.

Telegram Channel: @OmidMollakarimi mail: [email protected] Instagram: @vekalatyar web: mollakarimi.ir

برایتان بفرستم! رایگانمن بخواهید تا به را از های حقوقیآزمون و جزوات بدهید پاواتس ٠٩٣٥٢٢١٣١٧٥به شماره همراه

ارزش اصلی من در زندگی، کمک به دیگران و تأثیرگذاری بر توو تهران! ۶۰پرت متولد دهۀ امید ملاکریمی هستم؛ یه حواسکنم تا ی زیادی دارم. البته همه تلاشم را میهایم با دیگران علاقهگذاشتن آموختهاشتراکزندگی آنهاست. به یادگیری و

کنند یاد بگیرم و بعد از افزودن تجربیات خودم، آنها را به دیگران هم هایی را که به افزایش کیفیت یادگیری کمک میروشتفاوتم! م» های روانبه کار بردن مثال«و » نویسیساده« انتقال بدهم. در حوزۀ آموزش و نویسندگی در رشتۀ حقوق با روش

»د.خواهی باید به دیگران کمک کنی تا به موفقیت بیشتری دست یابناگر موفقیت بیشتری می«من به این جمله ایمان دارم: