21
ﻣﺴﻌﻮد رﺷﻴﺪي ادﻳﺎن اﻳﺮاﻧﻲ ﮔﺮد آورﻧﺪه ﻣﺴﻌﻮد رﺷﻴﺪي

Adyane Irani (Masood Rashidi)

  • Upload
    irteen

  • View
    39

  • Download
    0

Embed Size (px)

DESCRIPTION

Adyane Irani (Masood Rashidi)

Citation preview

Page 1: Adyane Irani (Masood Rashidi)

مسعود رشيدي

اديان ايراني

گرد آورنده

مسعود رشيدي

Page 2: Adyane Irani (Masood Rashidi)

مسعود رشيدي

به نام آنكه اوستايش كتاب است

راغ راه دينش افتاب استـــچ

نام و زمان زرتشت

در . زرتشت ميباشد اكنون استعمال ميشودپيامبر ايراني كه نامش در حدود دو هزار و پانصد سال رواج داشته و

به معناي شتر زرين ميباشد اما دليل گذاشتن زرت اوشترَهمورد نام زرتشت بايد گفته شود تلفظ اصيل نام وي

شتر در زمانهاي قديم حيوان مفيدي به شمار ميرفت و به دليل ارجي كه انسانهاي . چنين نامي براي همگان پيداست

فرزندان خويش را گاهي از نام حيوانات سودمند ميگذاشته از جمله اسامي ديگر ان زمان به اين حيوان قائل بودند نام

قديمي ترين اثر يونانيان كه . كه با پسوند و نام حيوانات همراه است ويشت اسپه، كرش اسپه و پوروش اسپه ميباشد

نام وي . تلفظ ميكرده اند رازوراسترس افالطون ميباشد چنين مينمايد كه يونانيان زرتشت را آلكيبادس ي رساله

. امده است زورواستر مأنوسدر زبان التين

خسانتوس نخستين مورخ يوناني كه چهار . سال پيش از ميالد نبشته اند 6000تا 600تاريخ زندگيش را بين

طو و ارس. سال پيش از حمله خشايارشا به ايران نبشته است 6000صد سال پيش از مسيح ميزيسته زمان زرتشت را

دوران 1تاريخ نگاران اسالمي. هرمي پوس نوشته اند كه زرتشت پنج هزار سال پيش از جنگ تروا ميزيسته است

سال قبل از ميالد 580الي 660زرتشت را در حدود سيصد سال قبل از اسكندر مقدوني نوشته اند يعني حدود

يشان بر پايه راستي نيست و هم اين كه شش يا هفت به نوشته هاي يونانيان اعتباري نيست زيرا هم نوشتها. مسيح

. هزار سال پيش از ميالد بي بنياد ميباشد زيرا دست تاريخ به چنان زماني نميرسد و نه سندي بر اين گفته ميباشد

. سال پيش از ميالد ميباشد 1080استاد پور داود معتقد ميباشد كه زمان زرتشت چيزي بر حدود

:ر مورد زرتشت چنين مينويسددكتر فرهنگ مهر نيز د

و پيش 1380ظهور او بعد از آيد كه نظر مي ، به نيست ، معلوم دقيق طور ، به تولد زرتشت و تاريخ محل اگر چه

ميتاني ها و پادشاه هيتيت پادشاه ميان كه اي نامه سو در صلح زيرا از يك. است از ميالد بوده پيش 480يا 490از

، هنوز است شده كشف در بوغازكوي ميالدي 1907 در سال آن ي و لوحه شده بسته از ميالد پيش 1380 سال در

رواج با ظهور زرتشت و چون است شده آورده و جز اينها با هم ورونه ميترا، ، مانند ايندرا، هند و ايران خدايان نام

آيد كه نظر مي به ، پس است يگانه اهورمزد خداي شوند و مي ناميده بيگانه يا خدايان دئو نام هند به او، خدايان آيين

از . است نداشته رواج ايران او هنوز در غرب بود و يا آيين هنوز ظهور نكرده يا زرتشت از ميالد پيش 1380 در تاريخ

آمده دست به كوچك آسياي در كاپادوس از آن اي و نسخه شده تهنوش يوناني خط به كه ديگر، در تقويمي سوي

ي نسخه اين شدن نوشته در زمان پس. است شده تا اسفند، ثبت... ، خرداد ، ارديبهشت زرتشتي هاي ماه ، نام است

١ ����� ����� ��ر�� از ه�� ��ر��� -

Page 3: Adyane Irani (Masood Rashidi)

مسعود رشيدي

زمان يعني - است داشته رواج ايران در مغرب زرتشت از ميالد، آيين پيش 480يا 490در يا بيش كم ، يعني تقويم

شد، آورده نمونه براي ، كه دو قرينه نظير اين تاريخي هاي قرينه از روي. است تاريخ از اين پيش ظهور زرتشت

به او كه ، سخن صورت گيرند و در همه مي از ميالد پيش 600هزار تا را در فاصله گويد زرتشت ، زمان شناسان ايران

. است فلسفه تاريخ اول ، از دوران است معروف سرودها، ها ، يعني گاثا نام

فره . از ماه فروردين زاده شده است) روز ششم (انچه سنت زرتشتيان مي باشد چنين ميگويد كه در روز خرداد

ختر فراهيم كه با پوروشَسب عروسي كرده ايزدي از ستارگان به آتشگاه خاندان فراهيم فرود آمد و اين فر به دغدو د

:بود منتقل گرديد و وي با ان فره به دنيا امد و هنگام زاده شدن خنديد كه همگان شگفت زده شدند شدند

بـــدان گــه صبح زمان ديمه داد زراتشت فــــرخ ز مــــادر بــزاد

خنده او ســـرا بخنديد چـون شد ز مــادر جــدا درخشــان شد از

عجب مــاند در كــار او بـــاب او وزان خنـــده او خـــــوبي آب او

به دل گفت كاين فـره ايزدي ست جز اين هر كه از مادر آمـد گريست

خداي زرتشت

جا حضور دارد، همه . است» حكيم خداي « يا» حكمت خداي« معني بهاورمزد كه در ابتدا اهورا مزدا مي بود

و و عادل صادق. نيست و رؤيت لمس قابل. است و پروراننده نگهدارنده و ، آفريننده است دان و همه توان همه

اهورامزدا خداي. دارند او را محبت جويند و اشتياق را مي اش دوستي كه است كساني و حامي حبيب. است رحمان

و تجلي او نور است مادي تجلي. هستند ذاتش عين نيستند، بلكه بر وجودش عارض كه بسيار است صفات داراي

به چم روح مقدس ميباشد روح مقدس اسپنتامينومظهر اراده و انديشه خالق اهورا مزدا، . است او حقيقت اخالقي

ي ، انديشه آفرينش در جريان كه هنگامي. است يا كامل وجود آرماني ي نهنشابدان سان كه در انديشه اهورامزداست،

ضد كه) شر روح( مينو يا اهريمن انگره با خلق آيد، بنابراين پديد مي خود گيرد، نقص به مادي ي خدا جلوه

.ن امده اندخداوند بيرواين دو روح ازلي هستند و از آغوش .شود اسپنتامينو مي شر حجاب ، روح اسپنتامينو است

عنوان شر به روح. كرد را انتخاب شر بدكاري را برگزيد و روح خود، نيكوكاري ذاتي گزينش اسپنتامينو بر مبناي

يا از بهمن زرتشت آيين. كشاند مي بدكاري اندازد و به مي دام ار به انسان ، با فرييهايش آدمي ي ديرينه دشمن

. راند مي سخن اهورامزداست آفرينش موجود در نظام اهورامزدا و نخستين پس عنوان به كه نيك يا منش وهومنه

Page 4: Adyane Irani (Masood Rashidi)

مسعود رشيدي

اسپنتامينو مفهوم

رو از اين از. گردند مي متخاصم نيروهاي از اهورامزدا و اهريمن مقدس اسپنتامينو يا روح ، زرتشت در گاتاهاي

.اند شناخته متضاد است وجود دو اصل بر اعتقاد به مبتني كه يا دوگراي ثنوي را ديني زرتشت ديرباز نظام

معتقد و ازلي قديم دو مبدء به ايرانيان كند كه مي حكايت.) م. ق 320حدود ( آريستو كنسوس از قول هيپوليتوس

يا اهورامزدا نيروها از زئوس و ارسطو اين اودوكسوس. بود يا مادر ظلمت يا پدر و دومين آنها نوري نخستين بودند كه

. است برخاسته ظلمت از گويد اهورامزدا از نور و اهريمن مي پلوتارك. اند خوانده يا اهريمن و هادس

مسيحي نهم در قرن كه) شك رفع ي يا رساله شكن گمان گزارش(» ويچار شكند گما نيك « به معروف اثر پهلوي

، ضمن است دوگراي حكيمي كه ، نويسنده است فلسفي اثري كما بيش است برانگيخته زيادي و بحثهاي شده شتهنو

خود پايين وجود خدا او را از الوهيت شر به خير و انتساب: گويد مي و مسلمان و مسيحي يهودي منتقدين به پاسخ

مظهر كه خداي. آفريند نمي خود شريك براي عليم نتواند شر را بيافريند، خداي او خدا اقتضا دارد كه نيكي. آورد مي

است مظهر رحمت كه خدايي .آفريند نمي خود شريك براي عليم تواند شر را بيافريند، خداي نمي است رحمت

ناروا ، كاري بگيريم شرور انساني بر طبع شر را دال روح بخواهيم اگر. كند خود تحميل تواند شر را بربندگان نمي

كه گاه آن. است نياورده وجود را به نيز آن و آدمي نيست انسان به وابسته ، وجودش است قديم لذات با شر. ايم كرده

شخصيتي نيكي شر همانند خداي سلطان. آيد بوجود نمي جسم از گيرد ولي مي گردد شر فزوني چيره بر روح جسم

.دارد اصيل

، اما اهورامزدا است ي و همرتبه قرين چند اهريمن هر كه چينيم مي درهم بيان را با اين بررسي اين دامن اكنون

و بوده اهريمن كه و خواهد بود، در حالي و هست اهورامزدا بوده. خواهد گراييد نيستي و به نيست مانند او جاودان

و هم در وجود، مساوي اهورا مزدا و اهريمن كه گفت توان مي روي ، و از اين وجود نخواهد داشت در آينده ولي هست

.طراز نيستند

انسان در مكتب زرتشت

وايق مهمترين. است ناميرا يا جاودان كه قرار دارد و روحي نابودي معرض در كه است از جسمي مركب انسان

انسان . نگهبان ي يا فرشته ، و فَرَوشي يا روح اوروان ، يا وجدان عبارتند از دئنا بر خرد با عقل عالوه انسان روحاني

و نيك طريق بايد بپذيرد كه انسان. دارد مسؤليت كردار بد خويش و در برابر كردار نيك، است اراده آزادي داراي

مشي ، خط فطرت مقتضاي مينو به انگرهاسپنتامينو و اهورامزدا يعني اساسي ي دو جنبه. نيست بيش يكي صالح

. را برگزيند و خير و شر يكي و دروغ و حقيقت و باطل حق بايد ميان انسان اند و اينك برگزيده خود را در زندگي

Page 5: Adyane Irani (Masood Rashidi)

مسعود رشيدي

خداوند ، و آدمي است خود او بسته انتخاب چيز به همه. كند تخابرا ان يكياين دو بين دارد كه قدرت انسان

. است خويش سرنوشت

دئنا

كارد به آنچه آدمي. كند را تعيين بار خود آميز و يا نكبت سعادت سرنوشت كند كه مي كمك انسان به وجدان

كند و به برخورد مي ديگر با روحش او در سراي وجدان كشد بيرون از جهان رخت صالحي انسان هر گاه. درود مي

را هرگز در دوشيزه مانند آن ، كه روح. گويد آمد مي او خوش روح به است زيبايي در كمال كه اي دوشيزه شكل

در جواب وشيزهد. گردد مي حالش شود و جوياي مي او خيره مثال بي و از جمال است خود نديده زميني زندگي

هنگام در كه تو هستم نيك و كردارهاي نيك و سخنان نيك هاي انديشه تجلي بلكه ، نيستم بيگانه من گويد كه مي

وجدان داوري در كنار پل از مرگ پس بدكار شخص ديگر روح از سوي. اي يا زيده بدآنهادست زمين بر روي حيات

.بيند مي خود اوست بدكاري همانا تشخص كه رويي زشت پير زن تصور خود ار به

فَرَوشي

موجودات ، رو گرفت زميني موجودات ي همه. هستند آسماني از حقايق هايي سايه ، مادي عالم اشياء گوناگون

ي و همه و انسان و حيوان و درخت آب و و زمين آسمان. شوند مي بر كنارند، شمرده و زمينيان از زمين كه كاملي

روح يعني اهريمن هستند و فقط و جاودان كامل يا حقيقتي فَرَوشي داراي دارند، قلمرو خير تعلق به كه چيزهايي

.محرومند شيطانها از فَرَوشي شر و

در خاطر و روحاني مادي آفرينش ي درباره و مفاهيمي تصورات و زيست مي خويش متعالي اهورامزدا در وحدت

اشياء از هستند كه كاملي هستند فَرَوشيها حقايق ايشان آسماني ، همزادهاي و مردان زنان فَرَوشيهاي .پروراند مي

فكر افتاد زدا بهاهورام بردند و چون بسر مي در بهشت سعادت غايت در آسماني مخلوقات اين. اند آنها پديد آمده روي

جامع كه مادي دنياي به بمانند با آيا مايلند در بهشت كرد كه سؤال روحاني موجودات بيافريند، از اين را انسان كه

در كالبد هر كه گرفت تعلق خداوند بر اين مشيت. يابند انتقال خواهد شد او آفريده ي اراده و به خير و شر است

هر فرد و هم در درون زميني پر نقصان زيرا در هستي. او باشد نگهبان ي ، و فرشته بگمارد تا همدم فروشي يك انسان

. است آسماني نيازمند نيروهاي جنگ در اين شود و آدمي درگير مي و بد نيك ميان امان بي ، جنگي بيرون در دنياي

و اهريمن سخت ي حمله گيرند و با سكني آدمي شدند تا در قلب زمين به ر آمدنخواستا انسان آسماني همزادهاي

در مدتي را براي فروشيها تبعيد اختياري ترتيب اين به. دهند را در پيكار با آنها ياري كنند و انسان مقابله يارانش

كنند و به تصرف در كالبد آدمي شدند كه ند و بر آنو خير و شر بود برگزيد و رنج لذت به آميخته كه دنيايي

.تكاپو برخيزند به از نقص جهان منظور رهايي پردازند و به نبرد با شيطان به آن وساطت

Page 6: Adyane Irani (Masood Rashidi)

مسعود رشيدي

همان فرد كه يا شخصيت روح در مقابل. كند مي او با او همراهي فَرَوشي گذارد مي جهان پا به كودكي وقتي

خويش ناپذير خدا نقش لغزش ي و نماينده نگهبان ي فرشته و همچون خداست ، خليفه ، فَرَوشي است شخص » من«

افتد فكر كردار ناپسندي به شخص كند و چون مي تحسين تأكيد و روح كردار نيك هر كس كند فروشي را ايفا مي

و دوست عنوان به ، فروشي است در قيد حيات شخصي كه مادام پس. دارد برحذر مي دهد و از آن را پند مي وي

كند تا با سرنوشت مي ديگر رجعت جهان به گذرد و روحش در مي شخص كه هنگامي. كند مي او با او زيست راهنماي

.گيرد از سر مي در بهشت را خويش انفرادي او حيات شود فروشي خود مواجه

رشَ

كامالً بر كنار ، شر را از خير زرتشت. و انكارناپذير است سرسخت واقعيت يك آدمي شر در زندگي وجود

خير و فطرتش ، در تركيب خير نيست شر متمم . خير است فعال دشمن ، بلكه خير نيست از نفي شر عبارت. گيرد مي

عبارت زندگي . شر است شر براستي. وجود دارد در قلمرو واقعيت بلكه نيست يا خيالي ذهني شر امري. وجود ندارد

شر، دشمن .دارند همزيستي با يكديگر متضادند كه و خير و شر دو قطب با خير و پيكار با شر است همكاري از

در حكم برخيزد، انسان جنگ با شر به كه است انسان طبيعي حق اين. است انسان خصم اهورامزدا و همچنين

برابر شر در كه اوست ي وظيفه. پيكار اوست ي صحنه بايد نبرد كند و گيتي جاودان پيكاري در كه سربازيست

اگر تنها خود را از شر دور نگهدارد آدمي. بردارد سازد و از ميان كن خود ريشه و برون ار در درون ورزد و آن مقاومت

در پيشبرد خير و پيكار با شر در انسان مثبت فضيلت. است كوشيده شخصي خير شود در رستگاري و وجودش

كار انسانيت براي كه است اين تر او و عالي جدي ي وظيفه. ورزد قناعت شخصي رستگاري نبايد به انسان. است جامعه

ما نقص موجب كه بايد با نيروهايي و هر كس نيست كامل جهان .بكوشد همگاني رستگاري و پيكار كند و در تأمين

، خير بر شر انسان فراوان و تالش مداوم بر اثر قرنها كوشش سرانجام. بجنگد انساني زندگي مراحل هستند در تمام

، زانو خواهد نيكي مد و در پيشگاهشر از پا در خواهد آ سلطان گاه آن. رسيد خواهد كمال به پيروز خواهد شد و گيتي

و بدكاري و درستكاري دروغ و و راستي نور و ظلمت قواي بين كه خود در پيكار ديرباز و گذشته شكست به زد و

.خواهد كرد ، اعتراف است داشته جريان

اهورا معاني

اَهورامزدا و يا مزدااَهورا و نام از آنها و بيشتر به تركيبي اَهورا ، مزدا ، اَشا يا نامهاي خداوند را به اشو زرتشت

در يسنا » مزدااَهورا« واژه ؛53-1و 28-2 در يسناهاي» اَهورامزدا« واژه: نمونه براي( است اَشا خوانده مزدا هم گاهي

» مزدا« ؛ واژه44-3و 28-5در يسنا » اَهورا« ؛ واژه 3- 50 و 7و 49- 6و 7 در يسناهاي» مزدااَشا« ؛ واژه10-50

Page 7: Adyane Irani (Masood Rashidi)

مسعود رشيدي

كه آنچه. است ، سروردانا و داور هستي بخش چم هستي اَهورامزدا به). است آمده 44- 2و 28- 1 دريسناهاي

. است خوانده» و خرد خداوند جان « فردوسي

. و داد است راستي معناي به و خرد و اَشا منش معناي نَ بهم ؛ مزدا از ريشه هستي معناي به اَه انديشه اهورا از

، گفتار و كردار آدميان دهد و انديشه مي ، را سامان آفرينش كه است و خدايي طبيعي) قانون(، هنجار همچنين» اَشا«

باشد، ) عدل(و داد ) عقل( ، دانايي)ودوج مطلق( هستي خداوند را كه بنيادي ، ويژگي نام سه اين. كند مي را ارزيابي

خداوند با ؛ شناخت است و نسبي جزئي و آدمي جزئي و آدمي و مطلق خداوند كلي اينكه به با توجه. كند باز گو مي

تا با خرد كوشاست اينها، آدمي ي با همه. نيست شدني قراردادي هاي او با واژه و تعريف آدمي محدود تواناييهاي

خدايِ . را بشناسد) خالق( هستي وجود را دريابد و دهنده هستي حقيقت» باُدا « و بينش» دانا « وجدان» منَ «

. است بخش هستي چشم به» اَهورا « خداوند بخشِ نام نخستين . و خرد است دهنده هستي ، اَهورامزدا، زرتشت

اوستا از . روانيست) ترديد( دو دلي هستي) تحقق( در بودن. كرد بيان توان نمي ولي دريافت توان را مي» هستي «

و ؛ نازندگي سپنْتامينيو، هستي و زندگي. گويد مي ، سپنْتامينيو و اَنگْرَمينيو سخن نازندگي و ، زندگي و ناهستي هستي

.دارد ، هستي تنها هستي دارند ولي تحقق در خارج يعني. اند هر دو واقعيت و ناهستي يهست. اند اَنگْرَمينيو، ناهستي

، ، زندگي جهان. دارند اَهورامزدا هستي هاي ، تنها داده زرتشتي دين در دانش. ندارد هستي دارد ولي واقعيت ناهستي

كه است همان مفهوم در اين) وجود( هستي. دارند هستي همه و جماد، گياه ، ، حيوان ، آدمي ، پيشرفت ، نيكي راستي

مرگ. اَهورامزدا هستند زيرا داده .شود مي بيان بديهي عام معناي به انتزاعي وجود اعتباري به ايراني فلسفه در

. غيراَهوريي است اي پديده بلكه اَهورامزدا نيست زيرا داده. ندارد ، هستي ولي است واقعيت

و جهاني هستي اَهورامزدا، آن«: اشورزرتشت گفته به. است جاگسترده و همه ، كلّي جهاني ، يكي گوهر هستي

را اَهورا يعني ناديده ي سرچشمه آن رو اشوزرتشت از اين. » او و پايدار از اوست ي هستيها داده همه كه است كلي

آفرينندگيِ يا بخشي ، هستي) زرتشت مقدس كتاب(در گاتها .خواند مي هستي دهنده و هستي ي ه، سرچشم هستي

هستي دهنده دادن معناي به» دا« داتار يا دادار از ريشه . است شده بيان» تَشا « و » داتار « ي اَهورامزدا، با دو واژه

و خوبي »دادار «بخشد، مي و زندگي خورشيد نور، گرمي كه گونه همان. است) خالق( آن دهنده و شكل) وجود(

به» تشا «دهند، مي اشياء شكل كنند و به مي ، سازندگي معمار و مهندس كه گونه و همان. دارد مي نعمتها را ارزاني

.دهد مي چهره موجودات

اَهورامزدا زرتشت ، در دين است وجود آورده به ز را از هيچچي خداوند همه كه ابراهيمي مذاهب نظريه برخالف

با اَهورامزدا و هميشه. است ، قديم زرتشتي فلسفه بنا به رو، آفرينش همين از. دهد مي را هستي دارد موجودات از آنچه

. اَهورامزدا است» فروهر «در زنده موجودات يا گوهرهستي» اهو «، زرتشتي در فلسفه . است اَهورامزدا بوده در

است ، ناديدني هست و آدميان) برتر فرشتگان( ، اَمشا سپندان زندگان ي در همه كه است نمادگر گوهرهستي» فروهر «

از . است خود داده» هستي «نعمتها را از و همه اَهورامزدا جهان. است) خيالي( اند، پنداري از او ساخته كه اي پيكره و

. است و نسبي جزئي و گيتي است» مطلق «و » كلّي«اَهورامزدا ولي . از خداوند جدا نيست هستي رو جهان اين

Page 8: Adyane Irani (Masood Rashidi)

مسعود رشيدي

. از خدا نيست ، جزئي خدا جدا نيست از جهان اينكه ، در عين بنابراين. ندارد اجزايي يعني است» كلّي«اَهورامزدا

از او هايش هر چند فروزه. مقيد نيست) و سپنْتامينيو اَمشاسپندان(خود هاي فروزه به و حتي است» كلّي«امزدا اَهور

به ها قائم فروزوه اين. كند حملْ و تعبير مي شناساند و بر آنها مي هايش جدا نيستند و گاتها، اَهورامزدا را با فرزوه

با كه اَهورامزدا همانست ويژگي اين. اند )نامحدود و نامحصور( اَهورامزدا بيكران مانند خود اَهورامزدا هستند و

و دهندگي ي فروزه اَهورامزدا را از راه آفرينندگي. است انجام بي. آغاز اَهورامزدا بي. شود مي بيان بودن» مطلق«

) وجود ذات( سپنْتامينيو يا گوهرهستي گفت ديگر خواهيم در جايي كه ونهگ همان . شناسيم سپنْتامينيو مي سازندگي

با او بوده هميشه و آقرينندگي اَهورامزدا است ذات ، اقتصادي و افزودن آفريدن. است و با اَهورامزدا يكي يكتاست

افزاينده و روان تها، اَهورامزدا را گوهرهستيگا. ميسر است در خرد و وجدان ، تنها هستي» گوهر« شناخت. است

.گيرند مي مايه گوهر هستي ي زاينده از سرچشمه موجودات همه هستي. خواند مي) مقدس(

مزدا معناي

عنوان به) مقدس( در گاتها خرد فزاينده. خرد است گوهر و دهنده معناي به» مزدا « خداوند نام بخش دومين

. است را هنجار داده و آفرينش را آفريده خود، جهان اَهورامزدا در خرد. است اَهورامزدا آمده فروزه نخستين

خرد، از راه ظاهر كرد و اشو زرتشت ؛ و اَهورامزدا خود را در خرد زرتشت اَهورامزدا را شناخت خرد، از راه اشوزرتشت

سراسر گاتها را كه است اي رشته) نيك منش( خرد مقدس .خواند با اَهورامزدا فرار مي همگامي و همكاري را به مردم

و يسنا 31-11/9/8/7يسنا به نمونه براي. (خواند مي دانا و سازنده گاتها خداوند را همه .دهد پيوند مي هم به

تأثير قرارداد تا خداوند و حقيقت تحت را سخت و مولوي ونافالط كه اي انديشه همين. )كنيد نگاه 7/6/5/4/3-44

.بدانند را انديشه غائي

اي و ريشه و استخوانــت ا بقيــم اي انديشه همين رادر توـــب اي

گلخني ، تو همچون ود خاريـور ب گلشني ، گل ات ر بود انديشهــگ

.كنند با خرد خود رايزني در هر كار نخست كه شده سفارش مردمان به گاتها جاي در همه

ديگر خداوند نام

را سامان و آفرينش جهان كه است اَهورايي) قانون(، داد و هنجار راستي معناي به» اَشا «خداوند نام سومين

» اَشا« و آن يكي طبيعي با قانون خدايي ، قانون زرتشت دين در . است) الهي مشيت( اَهورايي خواست» اَشا«. دهد مي

را با بايد كُنش خود كه است آدمي اين. است) شاخص( اَشا، ميزان. است داد يگانه و باراستي كه كُنش قانوني: است

اَشا در كارهاي. اَهورامزدا است ي داده »شااَ «. شود و داد رفتار كند تا خوشبخت ، باراستي كرده آهنگ هم» اَشا «

Page 9: Adyane Irani (Masood Rashidi)

مسعود رشيدي

با ميزانِ اَشا سنجيده كار آدمي نتايج ولي. برخوردار است) اختيار( گزينش از آازدي آدمي. ندارد دخالتي آدمي

و نتيجه كه ونيقان ، ولي مقدر نيست ، انسان و آينده زندگي و اين است و چوني چندي سنجش اَشا ميزان. شود مي

تواند راه مي باز است بر هر علمي كه از نتايجي با آگاهي ، هر كس مقدر است كند، مي را معين آدمي كارهاي پاداشي

. است و معلول علت ، كاركَرد رابطه سنجش. كند خود را انتخاب

اهورا مزدا ويژگيهاي

توز و كينه ، خداوند زرشت. ندارد او راه در آستان بدي است قيد و شرط بدونو مطلق »وداد خوبي«اَهورامزدا

بدي كه آنان. است رو مورد پرستش از همين شناسد و نمي او خشم. دور است و ويرانگري او از بدي. انتقامجو نيست

كار و يا مجازات انتقادمجويي. كنند ، درو مي است بدي اَشا همان قانون طبق خود را كه كنند، محصولِ كاشته مي

آنان. است داده نشان را از پيش» زيستن درست راه«رو از اين. خواهد مي خوشبختي همه اَهورامزدا براي. خدانيست

مجازات و نه است ودشانكاركرد خ ي ميوه بينند و اين مي رنج شوند، سرانجام مي كنند و با اَشا بيگانه مي كجروي كه

.خداوند

ي و دهنده ، فراگيرنده)اَشا(و دادگر ) مزدا(دانا ، همه)اهورا( بخش خداوند را هستي از اينكه پس اشوزرتشت

گويد مي همچنين شمارد و خداوند برمي ديگر براي بنيادي فروزه كند، شش مي معرفي) سپنتامينيو( خوبيها ي همه

توصيف و اهورايي دروني ، جهان بروني خداوند را جهان اشوزرتشت .نيز وجود دارد ها در آدمي فروزه از اين رتويپ كه

.كند مي

او به ولي اهورامزداست به ، وابسته جهان. و ماوراء آن در جهان: جا هست اهورامزدا همه بروني جهان از جنبه

. در او و با اوست و مكان زمان ولي است و مكان از زمان خارج او. نيست متّكي جهان

، در زندگي گياه ي دانه ، در بيابان ي ريزه در سنگ: گر است چيز جلوه خداوند در همه دروني جهان جنبه از

، خداوند اهوراست . زدا استوار استتنها بر اهورام هستي. هستيهاهست ي او در همه. انسان و روان و در انديشه حيوان

بخواهند ارتباط كه افرادي با -هستند و اخالقي منحصراً نيك كه - خود هاي فروزه از راه ندارد ولي پيكره و اندام

ورامزدا آدمياه كه گوييم رو مي ، از اين هست در آدميان اهورايي هاي از فروزه پرتوي كه گفتيم. كند برقرار مي شخصي

ها ايجاد فروزه اشتراك و اين ست»ها فروزه اشتراك« دهنده نشان» شَبه» اين. كرد هست خودش اخالقي را در شَبه

كارتر، دين جرج گفته به. ندارد اهورامزدا پيكره. شود مي و اهورامزدا برقرار نيكوكاران بين كند كه مي اي» رابطه«

داده خداوند نسبت را به) آنها به مربوط و خصوصيت اندام( بشري مادي هاي فروزه ديگري دين تر از هر مك زرتشت

. نيست درست اند كه اهورامزدا، خوانده پيكره ناآگاهي از روي فروهر را برخي خيالي پيكره. است

Page 10: Adyane Irani (Masood Rashidi)

مسعود رشيدي

پيامبر در و حضور در اسالم معراج(شود ر پيامبر ظاهر ميخداوند در براب ، هم ابراهيمي اديان) از برخي(در

زرتشت در دين. خداوند را ببيند اينكه بدون البته رود حضور خداوند مي پيامبر به و هم.) طور خداوند در كوه پيشگاه

بيند و پيام را مي خود اهورامزدا دانو وج تنها در انديشه اشوزرتشت شود بلكه رو نمي اهورامزدا روبه ، با گاه پيامبر هيچ

هاي ، مهر و ديگر فروزه خرد، وجدان از راه اهورامزدا و آدميان بين كه است ارتباطي همان اين. كند مي او را دريافت

بنابراين. داشت تدرياف او را و پيام خدا را شناخت و بينش ، وجدان انديشه از راه اشوزرتشت. شود مي برقرار اهورايي

يابد كه خرد و اَشا در مي ياري به زرتشت همچنين. اوست ها و تواناييهاي شناسد، فروزه از خدا مي زرتشت آنچه

كاربردن و با به نسبي و جزئي با تواناييهاي آدمي كه هست او متوجه. وجود دارد ها در آدمي فروزه از اين پرتوي

همه به دارد كه رو از اهورامزدا درخواست از اين. كند را بيان و مطلق خداوند كلي نخواهد توانست قراردادي هاي واژه

و ) وجود( هستي به خود دارد تا بتوانند براي را ارزاني) باُدا( و بينش) داَنا( ، وجدان) وهومن( خرد آن آدميان

.دبرن پي) خالق( هستي ي دهنده

و داد ، راستي افزاينده ، خوبي اخالق ، كمال كران بي خداوند، هستي در آن داد كه را آموزش اي تازه ، دين اشوزرتشت

در ؛ كه همكار اهورامزداست اهورايي هاي فروزه از همه پرتوي با داشتن آدمي در آن ؛ كه است دهنده و پيشرفت مطلق

اَشا در آن ؛ كه است آفرينش فراگرد دائمي دهنده اهورامزدا و نشان و سازندگي افزايندگي بازتاب سپنتامينيو آن

. نيست و پيشرفت ، فراواني ، افزايندگي جز خوبي چيزي تقّدس در آن ؛ كه است و پيشرفت تغييرناپذير راستي قانون

امناء جهان مردمان خورد؛ كه نمي فريب ظاهري و نذر ندارد و با مراسم قرباني به خداوند نيازي كه گفت اشوزرتشت

و گياه به ، صدمه حيوانات انسانها، آزار به به خشونت كوشا باشند؛ كه آن هستند و بايد در نگاهداري آن و موجودات

نام اورا به اشوزرتشت كه خداوندي و شكوه بزرگي. اهورامزداست به نسبت ناسپاسي زيست محيط تخريب

. همتاست بي جهان فلسفي و ديني هاي در نوشته است داده نشان مردم و به كرده توصيف» اهورامزدا«

خداي زرتشت با آتش يكي نيست

يكي خدا را با آتش كجا گاتها در هيچ. است از ايزدان يكي و آتش معناي به است »آتَرْ « درگاتها آذر كه

شود و با موسي مي و نور ظاهر يهود در آتش يهود، خداي در سنت. نماد خداست» نور« اديان همه در. است ندانسته

در . است خداوند نور آسمانها و زمين در قرآن. خداست از نمادي در حد كمالش آتش در انجيل. كند و گو مي گفت

بدهند آنها را فديه نذر و خدايان خواستند به مي وقتي ابتدايي اقوام در همه. است شده خوانده امزدا نوراوستا نيز اهور

زودتر برآورده دهندگان فديه آسمانها، خواهش دود به و شعله با رفتن اند كه ريختند زيرا باور داشته مي در آتش

.شود مي

نور و . كنند مي نگاه و آتش خورشيد ماه نور، خواه نماز به دانند و در هنگام اهورامزدا مي از نمادي نور را زرتشتيان

از زمين بر بخشي و نور خورشيد هميشه جا هست خدا همه اينكه به با توجه. است خدايي سر منزل روشنايي

Page 11: Adyane Irani (Masood Rashidi)

مسعود رشيدي

رو، نور و از اين. ندارد معيني او جاي و سرمنزل جا هست زيرا خدا همه است نور زرتشتيان گاه تابد، قبله مي

است مقدس گويد آتش مي نفر زرتشتي يك كه هنگامي كه است ديگر اين نكته. رسد نظر مي به گاه قبله ترين مناسب

و ، سازندگي ، پاكي ستيرا يعني زرتشتي در فرهنگ تقدس - دهد مي انجام را دستور مذهبي شود، او يك و نبايد آلوده

ريختن. هر چيز ديگر و ، هوا، آتش ، خاك آب. شوند حفظ اند و بايد از آلودگي مقدس عناصر طبيعت همه . فراواني

از جلوگيري در جهت ، جنبشي متمدن كشورهاي در همه امروزه .شود مي هوا آلودگي باعث پليد در آتش چيزهاي

. است در جريان

زرتشتيان اخالق

خود نيروي قرار دارد و با تمام بسيار عالي در سطحي است اخالقي دوگرايي با آهنگ هم كه زرتشتي اخالق

موجزتر از صورتي به توان هرگز نمي را اخالقي مقدسات. كند را تأكيد مي و رفتار نيك و گفتار نيك نيك ي انديشه

از لحاظ كه انحرافي هرگونه. گفت زرتشتي اخالق ي درباره توان مي كه چيز است بهترين و اين داشت عرضه اين

را در يك اخالق همواره زرتشتي مؤبدان كه است مسلم نكته باشد، اين داده روي زرتشت در آيين فلسفي و ديني

به التفاتي وجه هيچ به كه است اين و آن است درخور توجه اخالق اين از خصوصيات يكي. اند داشته نگه عالي سطح

توان خورند نيرومند نيستند، نه نمي كه كساني« است در ونديداد آمده. است نداشته گزيني و عزلت كشي رياضت

معني است سد در ذكر شده ي در رساله. » فرزندآوري براي و نه اند آماده كشاورزي براي دارند نه نيكوكاري

دار و پا بايد روزه دست و و گوش و زبان مانند چشم آدمي اعضاي ي و همه است همانا پرهيز از گناهان گرفتن روزه

تو، بد انديش به اهورا مزداست فرمان اين انسان اي«: است گفته بر سنگ نوشته در فرمانهاي بزرگ داريوش» .باشند

».مشو گناه ، و آلوده را رها مكن نيكي ، راه مباش

چند گفتار از زرتشت

)2(بند 45يسنا

بد كه ديگري آن سپنتا بود به كه يك ، آن در آغاز هستي كه گفت خواهم سخن معنوي دو نيروي از اين من

كردار ما، نه گفتار ما، و نه ما، نه باورهاي ما، نه خواهندگي ما، نه آموزش ما، نه هاي انديشه نه: گفت بود چنين

.ندارد با يكديگر يگانگي يك ما هيچ روان ما، نه دانستگي

)3(بند 30يسنا

تار و در ، در گف ، در انديشه است بد و ديگري نيك شناسند و يكي مي آنها را توأمان در آغاز دو معنا بودند كه

نادانان گزينند، نه را برمي نيكي ، دو معنا، دانايان اين از ميان .كردار

Page 12: Adyane Irani (Masood Rashidi)

مسعود رشيدي

)4(بند

بدترين كه باشد .انداختند راه را به زندگي - و نه در آغاز، زندگي .رسيدند هم دو معنا به اين كه گاه آن

انديشه بهترين ، راستان برايباشد، و دروغ ، از آنِ پيروان ، در فرجام هستي

)5(بند

، سپنتامينيو، در كسوت قدسي معناي چيزها را برگزيد ولي بدترين ، كردن دو معنا، دروغ اين از ميان

.كردند شوند، چنين اهورامزدا شاد مي از خشنود ساختن كه كساني ي شد و همه يك راستي آسمانها با استوارترين

)6(بند

بودند شك ي در آستانه كه گاه نكردند، زيرا آن درست دو معنا گزينش نيز، از ميان) بيگانگان خدايان( ديوان

را تباه انسان شدند و زندگي دست هم را برگزيدند و با خشم انديشه بدترين شد و بدينسان نزديك آنان به اهريمن

.كردند

)11(بند 31يسنا

دانستگيها و ، تنها، را كالبد بخشيدي زندگاني روان كه زمان از آن ما براي ات انديشه تو با مزدا، كه از آغاز، اي

بر با آگاهي .بخواهد آزادانه تا انسان پندارها را آفريدي كردارها و كه زمان از آن ، وجود آوردي را به انديشه نيروهاي

، با كرده پيروي) اَشا(و داد خرد از راستي بايد با رايزني زندگي مراحل در همه ، آدمي بر بدي وبيخ نهايي پيروزي

) خشترا ( اهورايي كند تا نيروي خدمت پاداش داشت چشم بدون خود، نوع هم به) آرميتي( و فروتني مهر و دوستي

يابد و در ) امرتات( جاوداني زندگاني پس برسد و از آن) هاُروتات( ساييو ر خودشناسي گيرد و به توان در روانش

.يابد هستي و شادي در آرامش مطلق ، و راستي پايان ، خرد بي كران بي روشنايي منزل

Page 13: Adyane Irani (Masood Rashidi)

مسعود رشيدي

ماني

تفكر ماني بنيان

و بودا و زرتشت او آراء اديان .پديد آورد التقاطي شد و مذهبي وحي مدعي بود كه زرتشتي روحاني ، يك مانينظر او، نور همانا به. كرد خود توجيه دوئاليسم شر را با نظريه وجود وي. آميخت را در هم سويي و عرفان مسيحيتو و رياضيت شعوت ماني. ، شرّند نفساني و خواهشهاي شر است ، اساس و ماده است از شر برخاسته و شيطان خداست

.نمود مي را توصيه گرفتن و رزوه) نكردن تجرد از رواج

و بهرام ماني

سقوط رو به اشكاني دولت ، كه است اي دوره ايران در تاريخ ميالدي سوم ي سده اول و نيمه دوم ي سده دوم ي نيمهرا جديدي و دين شده زاده ماني دوره در اين. ساخت مي را استوار خود حكومت هاي پايه ساساني و دولت داشت .كرد گذاري پايه خود را، كه شاپورگان او رسيد و كتاب حضور به) ميالدي 273تا 239از سلطنت( شاپور اول گذاري در روز تاج مانيهرمز از شاپور پس. كرد او تقديم بود، به ناميده را شاپورگان آنشاپور، نام به و بوده نوشته روزگار ساساني فارسي بهتا 274، از سال سه رسيد و مدت سلطنت به از هرمز، بهرام پس. درگذشت سال از يك پس رسيد، كه سلطنت به

اردشير و سلطنت ي در دوره. يدرس قتل به ميالدي 277 در سال ، ماني بهرام دستور به. كرد ، سلطنت ميالدي 277

متعددي مانوي روزگار جوامع آن جهان و غرب شرق به نمايندگاني و اعزام مختلف جاهاي به با مسافرت شاپور، ماني .گريختند ساساني دولت شرق سوي ، به قتل ترس او، از پيروان ماني با قتل. كرد تأسيساو را پيروان او و سخنان و رساالت آثار ماني. بودند سرياني به همگي جز شاپورگان به كه بود، نوشته كتاب هفت ماني .كردند ترجمه و التيني ، قبطي يوناني ، ، چيني ، سغدي اشكاني ، پهلوي ، فارسي مختلف زبانهاي به

شوند كشتار مي مغان دست به زنديكان

اهل « يعني » زنديك « كه) قمري هجري 31 سال(، ميالدي 658 در سال ساسانيان تا سقوط بهرام زمان از مانويانها و در مورد شكنجه تاريخي از متون بسياري مدارك. بودند ساساني حكومت تعقيب شوند تحت مي ناميده » تأويل

و اين بوده و ديني فكري دچار بحران ساساني جامعه كه نيست ترديديي. اند گفته ، سخن مانويان جماعت كشتارهاي . است بوده ساساني امپراطوري سقوط جدي از عوامل ، يكي ظهور اسالم در اوائل بحران

Page 14: Adyane Irani (Masood Rashidi)

مسعود رشيدي

در عهد عباسي) زنادقه( مانويان

داشتند و آزادي) يا زنادقه(، ، مانويان هجري 132 در سال عباسي دولت كار آمدن تا روي ساساني دولت از سرنگوني ، كه مانوي هاي از نوشته. شدند ترجمه عربي ، به آثار خود ماني ، از جمله مانوي ادبيات دوره در اين. پرداختند تبليغ بهو و مسعودي النديم و ابن بيروني ابوريحان چون رفتند، دانشمنداني از ميان تدريج بودند و به شده ترجمه عربي به

كه است شرحي و مانويان ماني ي درباره مطلب ترين جامع. اند آورده آثار خود مطالبي عبدالجبار ، در و قاضي يعقوبي و قاضي و النحل درالملل شهرستاني هستند كه ، شرحهايي النديم ابن از شرح و پس آورده در الفهرست النديم ابن

.اند آورده عبدالجبار در المغني

آثار ماني

از و چيني ، سغدي اشكاني پهلوي ، ميانه فارسي زبانهاي به و مانويان از ماني آثاري ميالدي بيستم ي سده در اويل ي درباره مطالعه ، منابع و مانويان آثار ماني آمدن دست از به پيش .آمد دست ، به چين در تركستان ، واقع ترفان احوال و يا در شرح مانويت در رد بر نويسان و نحل و ملل يا مورخان مانويت مخالفان بودند كه هايي نوشته مانويت .بود شهرستاني ي تهشد، نوش استناد مي آن به ، كه هايي نوشته ي از جمله. بودند و افكار او نوشته مانيالحديد، در ابي ابن ي البالغه نهج و شرح شهرستاني و نحل از ملل ، با استفاده در بحاراالنوار شرحي مجلسي ي عالمه

. است را آورده ، توضيحاتي مورد ماني

ماني زاد و مرگ

پسر كرد و او را بهرام شاپور پسر اردشير ظهور در زمان هستند كه ، پسر فاتك حكيم ماني اصحاب«: گويد شهرستاني وجود آورد و به به و نصرانيت مجوسيت ميان و او ديني. بود مريم بن از عيسي پس ، و آن هرمز پسر شاپور كشت

.نبود قائل موسي نبوت بود و به قائل مسيح نبوت

شهرستاني روايت به ماني آراي حكيم: كرد بود، حكايت آگاه قوم مذاهب بود و به مجوسي در اصل ، كه وراق عيسي ابي به ، معروف هارون مدبنمح دو ازلي ، آن تاريكي و ديگري روشني دو از آن يكي: قديم از دو اصل ، مركب است مصنوع جهان كه پنداشت ماني

آن كه نباشد، و پنداشت قديم از اصل را كه بود، و انكار كرد وجود شيئي خواهند شهاند و همي بوده هستند، هميشهو تدبير متضاد و فعل صورت و در نفس همه دو با اين ، بصير هستند، و آن ، سميع ، دراك ، حساس قوي پيوسته دو

نور و ظلمت در آميزش مانويان پس . اش و سايه شخص برابر بودن قرار دارند، مانند دو در جا برابر هم و آن. هستندو خبط به و ظلمت روشني: گويند از آنها برخي. پيدا كردند اختالف آن و سبب نور از ظلمت و رهايي آن سبب و

ظلمت تنهاي كه است بوده اين آميزش همانا سبب: بيشتر آنها گويند و. قصد و اختيار به شدند، نه آميخته اتفاق

Page 15: Adyane Irani (Masood Rashidi)

مسعود رشيدي

با روشني آميزش به خود را تنها ي را ديد، پس و روشني نگريست ظلمت روح خود را رها كردند، پس روح مدتي .شر به شوقشان سبب كردند، به تنها دستور او را اجابت ، پس برانگيخت

سوي به اش پنجگانه جزء از جنسهاي خود را با پنج از فرشتگان اي را ديد فرشته آن روشني پادشاه كه هنگامي پس ، و درآميخت نسيم دود با درآميختند، پس تاريكي ي پنجگانه با اجزاي روشني ي پنجگانه اجزاي پس .كرد آنها روانه

با و سموم با ظلمت و روشني با آتش ريقو ح. دود است از و آفات و هالك از نسيم جهان در اين و روح همانا حيات در آن هر چه و روشني از اجناس و خير و بركت از منفعت است در جهان هر چه پس. درآميختند با آب باد و ضباب

.هستند ظلمت از اجناس و شر و فساد، پس از مضرت است

را بسازد جهان اين داد كه خود فرمان از فرشتگان اي فرشته ا ديد بهر آميختگي اين روشني پادشاه كه هنگامي پس و همانا ظلمت از اجناس روشني اجناس رهايي ، براي ساخت هست اكنون كه هيئت را بدين جهان او اين پس.

خورشيد درآمدند، پس حركت به از اجزاء ظلمت اجزاء روشني پالودن براي و ديگر ستارگان و ماه خورشيددر ، كه و نسيم. پااليد ، مي است شده آميخته سردي شياطين با ، كه اي روشني و ماه گرمي با شياطين ، كه اي روشني اجزاء روشني جميع چنين و هم. باال رود جهانش سوي به كه اوست از شأن رود، چون باال مي ، پيوسته است زمين رهايي تا اجزاء نور از اجزاء ظلمت و فرو رفتن در نزول پيوسته هستند، و اجزاء ظلمت در صعود و باال رفتن پيوسته

و معاد قيامت خود بپيوندد و آن خود و جهان كل اجزاء به شوند و كل برود و تركيبها حل از ميان يابند و آميختگي . استو گفتار و تقديس كند تسبيح مي كمك اجزاء روشني باال راندن و به و جداكردن در رها كردن از آنچهو : گويد ماني

ي تا نيمه آغاز ماه رود و قمر از قمر مي فلك به كهكشان از طريق اجزاء روشني بدان ، پس است نيك و كردار نيكخورشيد به ماه تا پايان ماه دوم ي آنها را از نيمه پس. گردد مي شود و بدر ر ميپ ماه گيرد، پس مي آنها را پيوسته ماهسير به جهان آن در عناصر روشني آن كند، پس مي خود روانه باالي روشني سوي خورشيد آنها را به رساند و مي

در اين از عناصر روشني گيرد تا چيزي مي انجام ستهپيو عمل اين. خالص نور اعالي دهند تا برسند به مي خود ادامه هنگام اين در پس. كنند را پاك نتوانند آن ، و خورشيد و ماه شده بسته در ظلمت كه كمي نماند، مگر مقدار جهان باال به كند، پس ا رها ميآنها ر است را گرفته آسمانها كه اي خيزد و فرشته كند برمي مي را حمل زمن كه اي فرشته آنچه تا آنكه يابد مي ادامه سوزي سوزاند و آتش را مي باال و پايين شود كه مي افروخته آتشي گاه آن. ريزد فرو مي پايين

. است سال و هشت شصت هزار و چهار صد و سوزي آتش و مدت. رها گردد است در آن از روشني نوشته ميانه فارسي به ماني كه است تنها كتابي شاپورگان( آغاز شاپورگان و در از انجيلش الف باب در ماني و حكيمو است آمده دست به ماني شاپورگان از بخشي. بود كرده تقدم شاپور ساساني را به ، آن گذشت طور كه و همان بوده

: است شده و ترجمه و شرح در آثار زير چاپ . از آن و پس 79 ، ص9 اكتاايرانيكا، ج-1 1980، 2 ، بخش و ج 1979، 2 ، بخش XLII ج BSOAS مجله -2

باشد، و او از او تهي چيز وجود ندارد كه و هيچ خود هست سرزمين ي همه در روشني جهان پادشاه گويد كه مي گويد كه و همچنين .شود مي منتهي دشمنش بر سرزمين كه ، مگر از جهتي نيست ، و او را نهايتي است باطن ظاهر وو و برودت حرارت ميان آميختگي قديم آميختگي و گويد كه . است خويش سرزمين در ناف روشني جهان پادشاه . خير و شر است ميان حادث آميختگي ، و و يبوست رطوبت و ترك خدا، به ، و نيايش در روز و شب چهارگانه ، و نمازهاي اموال ي از همه يكدهم پرداختن بر اصحابش ماني از كاري كردن ، و خودداري است كرده واجب بتها را و پرستش و جادوگري ، و زنا و بخل و دزدي ، و قتل گويي دروغ دو گروه خود را به پيروان ماني كه است نيايد گفتني بكنند خوشش را با خودش كار اگر آن كه جانداري به نسبت

Page 16: Adyane Irani (Masood Rashidi)

مسعود رشيدي

» حق به دعوت«. است بوده نموده معين وظايفي از دو گروه هر يك و براي بوده كرده تقسيم و شنوندگان گزيدگان به از آزار رساندن خودداري«و » اوثان عبادات«و » سحر«و » بخل« و» زنا«و » سرقت«و » قتل«و » كذب ترك«

بوده شنوندگان خاص» چهارگانه نمازهاي«و » عشر اموال پرداختن« . است بوده مانويان ي همه ي وظيفه » جانداران بر پيروان انيم هم ديگري وظايف آمده كتاب در اين بر آنچه عالوه .اند داشته» هفتگانه نمازهاي« گزيدگان. است

. روزه از جمله است بوده كرده خود واجب

و انبياء شرايع در اعتقاد ماني

از كرد، پس را مبعوث از او شيت ابوالبشر بود، پس كرد آدم مبعوث و حكمت با علم تعالي خداي كه كسي نخستينو فارس سرزمين را به و زردشت هند سرزمين بودا را به گاه ، آن والسالم الصالة را، عليهم از او ابراهيم پس را، او نوح گاه آن. كرد مبعوث و مغرب روم را به پل از مسيح و پس مغرب و روم سرزمين را، به خدا و روحش ، سخن مسيح ميدانسته النبيين خود را خاتم ماني ، است بر شاپورگان مبتني كه نظر بيروني بنا به البته(آيد مي النبيين خاتم .) است

) شهرستاني روايت به( جهان پايان ماني 1170 ) هجري 271(او تا زمان و ظلمت روشني از آغاز آميختگي ، گويد كه مانوي رئيسان از ، يكي ابوسعيد مانوي

آميختگي مدت ماني بنا بر مذهب . است مانده باقي سال 300 از ظلمت روشني خالص و تا زمان است گذشته سال پس. است مانده باقي سال 50) هجري 521(ما در زمان آميختگي از مدت ، پس است سال 12000 و ظلمت روشني سال 50 از عناصر ظلمت عناصر روشني بتراكي و انحالل كلي و تا خالص هستيم و آغاز خالص آخر آميختگي ما در . است مانده باقي

آنها در نزد مانويان و نقش ها اسطوره

، ماني ، خداي برد، پدرِ بزرگي مي حمله روشني جهان به اهريمن از آنكه پس كه : است آمده مانوي هاي در نوشتهايزد فرستد و اين او مي كمك را به ايزدي ،» پدرِ بزرگي« خورد و مي ستفرستد، هرمزد شك او مي جنگ هرمزد را به

اسارت به اهريمن ، در دست و روشني ، باد، آذر، آب او، نسيم از سالح مقداري دهد، اما شود هرمزد را نجات مي موفقشود مي مهريزد ناميده را كه ايزدي روشني و آذر و آبو باد و نسيم آوردن بيرون براي » پدرِ بزرگي« . مانند مي باقي

، از داده را شكست ديوان مهريزد ، كه. بيافريند از ظلمت عناصر روشني پالودن را براي جهان كند تا اين مأمور مي به زنده اسير كرده را كه ديوانيسازد و مي را زمين آنها هشت و از تن آسمان اند، ده شده كشته ، كه ديوان آن پوست عناصري و از اند خورشيد و ماه نگرديده اند و آلوده شده داده نجات كه عناصر روشني مهريزد از. كند مي آويزان آسمان

، عناصري وردنآ بيرون براي. سازد ، مي است يازدهم فلك آنها، كه خاص را در فلكي اند ستارگان شده آلوده كمي كهخود مهريزد از پسران. را از باد و سومي را از آب را از آذر، ديگري سازد، يكي مي چرخ هستند، سه اسير ظلمت كهرا شوكت كند، نگهبان چرخها مي ي اداره را مأمور عظمت پادشاه. گيرد مي كمك از ظلمت عناصر روشني پالودن براي

Page 17: Adyane Irani (Masood Rashidi)

مسعود رشيدي

و ششم بايستد و زمينهاي پنجم بر زمين كند كه را مأمور مي و اطلس كند را نگهداري آسمان كند كه مأمور مي، را سوم ي فرستاده » بزرگي پدرِ « است حركت دنيا بي كه هنگام در اين .دارد خود نگه را بر دوش هشتم و هفتم. دهند مي اند، نشان شده در فلك آويخته ، كه ديواني به عريان ادو خود ر اين. را روشني ي آفريند و او دوشيزه مي

اند فرو خود اسير كرده در را كه دهد و عناصر روشني مي دست انزال دچار حالت روشني ي دوشيزه ديدن نر با ديوانديگر از نور يكي را الماس عظيم لغو اين. آيد وجود مي يه عظيمي شود غول مي در دريا ريخته از آنچه. ريزند مي

به و درختان ريزد گياهان مي بر زمين از آنچه. از او سربزند كاري گردد كه مي كشد و مانع مي بند مهريزد، به پسران .كنند پر مي را از ديوان كنند و زمين مي جنين سقط سوم ي فرستاده با ديدن ماده ديوان. آيند وجود مي

در از ظلمت رها شده عناصر روشني شود كه مي منظور ساخته بدان بهشت اين. سازد مي جديد را كبير بهشت بناي به كهكشان از راه عناصر روشني .شود مي متصل اصلي بهشت جديد به بهشت جهان از پايان پس. شوند آنها جمع

ماه از ، عناصر روشني ماه روز دوم شوند و در پانزده مي جمع در آن عناصر روشني ، ماه روز اول در پانزده. روند مي ماهعناصر بيند كه مي اهريمن وقتي . جديد هرمزد است بهشت جديد، حاكم بهشت روند و از آنجا به خورشيد مي به

. را ببلعند ديوان ي همه كند كه دو ديو را مأمور مي وي. آورد وجود مي به را شوند انسان رها مي فلك با گردش روشنيعناصر براي زنداني هر كدام انسانها، كه دو، آورند و از اين وجود مي و حوا را به كنند و آدم مي دو ديو همخوابگي اين

خود را از ظلمت كند كه مي راهنماييرا انسان پيامبران با فرستادن » بزرگي پدرِ« . آيند وجود مي هستند، به روشني گروه. است كرده تقسيم دو گروه خود را به پيروان گذشت طور كه همان - ماني نيك دهند، با اعمال نجات

دانسته يبهشت را ماني گروه اين. نسازند روح براي نكنند و زندان ازدواج كه بوده آنها اين از وظايف كه برگزيدگان. گردد باز مي جهان اين به از مرگ پس گروه اين روح .اند داشته نام اند شنوندگان بوده مانوي عوام كه دوم گروه. است به از مرگ برسد و پس برگزيدگي ي درجه به روح آن يابد كه مي ادامه تا زماني شنونده روح آمد و رفت) تناسخ(

.جديد برود بهشت

شهرستاني روايت به مزدكيان

بود؟ كه مزدك

او را فراخواند و قباد دعوت مذهبش و قباد را به ، ظهور كرد، در روزگار قباد ، پدر انوشيروان كه است كسي مزدك وراق ابوعيسي . ، او را كشت او را يافتكرد، او را طلب ، پس يافت و افتراء او آگاهي خواري بر و انوشيروان. كرد اجابت گفت مي مزدك كه ، جزء اين است از مانويان بسياري مانند قول و دو اصل در دو عالم مزدكيان قول كرد كه حكايت

، كور جاهل تو لم ، حساس و نور عالم. نمايد مي عمل و اتفاق خبط به كند و ظلمت مي عمل قصد و اختيار نور به كه اتفاق به نو از ظلمت رهايي اختيار، و همچنين قصد و به نه است بوده و خبط اتفاق به نور و ظلمت و آميزش استو زن سبب به ، اكثر آن و چون. كرد مي نهي و جنگ و دشمني را از مخالفت مردم مزدك .اختيار به دهد، نه مي رخ

و علف و آتش در آب كه كرد، چنان را در آنها شريك مردم گردانيد و را مباح و اموال را حالل دهد، زن مي روي اموال .رها كند ظلمت با تا آنها را از شر و آميختگي داده نفوس قتل امر به كه است شده روايت و از او. هستند شريك

Page 18: Adyane Irani (Masood Rashidi)

مسعود رشيدي

درآميختند، از با هم كه و هنگامي. و آتش و خاك آب: هستند آنها سه كه است اين و اركان او در اصول و مذهب از كدري و آنچه آنهاسا، مدبر خير است از پاكيزگي آنچه خير و مدبر شر و وجود آمدند، پس آنها مدبر آميزش .، مدبر شر آنهاست

، زيرين در جهان 258خسرو ، مانند نشستن است نشسته بر كرسي برين جهان در معبودش كه است شده از او روايت: هستند خسرو چهار شخص در برابر كه ، و سرور، چنان ، و حفظ تميز، و فهم نيروي: برابر او چهار نيرو است و در

اداره فروتر از آنهاست كه هفتي يياور را به چهار، كار جهان و آن .، و سپهبد، و رامشگر ، و هيربد بزرگ موبد موبدان: گردند مي روحاني دوازده در هفت و اين. ، و دستور، و كودك ، و كازران ، و براون و بيشكار، و بالوان ساالر،: كنند مي

. باينده ، و ، و شونده ، و آبنده ، و كننده ، و زننده ، و كشنده و دونده ، ، و خورننده ، و برنده ، و ستاننده ، و دهنده خوانندهاز او شود، و تكليف مي رباني زيرين شود در جهان جمع و دوازده چهار و هفت قواي اين را كه و هر انساني

از آن كه و كسي. است مهين آنها نام مجموع كه كند با حرفهايي مي فرمانروايي برين جهان گويد، پادشاه. خيزد برمي ي چهارگانه بماند، در برابر قواي محروم از آن كه و كسي. شود مي بر او گشوده تصور كند راز بزرگ ا چيزيحرفه

.ماند مي و غم بالدت و و نسيان جهل ، در كوري روحاني. و سپيدجامگان هانيان، ما ، ابوسليمان كودكيان: كند از جمله مي معرفي متعدد هاي را در فرقه ، مزدكيان شهرستاني

.هستند و ايالق چاچ سغد، سمرقند و در نواحي و شهر زور هستند و ديگران اهواز فارس در نواحي كودكيان و

كيانند؟ ديصانيان

بر ، عالوه در عربي. است» پسر« معني به در سرياني »بار«. است شده ناميده» بار ديصان« در سرياني ديصان ، رود ديصان در كنار ميالدي 154 در سال ديصان ابن. است كار رفته به هم» ديصان ابن« و» بارديصان«، » ديصان«

و سرياني از عرفان آييني وي. درگذشت در الرها ميالدي 222 شد و حدود سال شهر الرها، زاده در باالي واقع پراگنده و چين در ايران ميالدي دهم تا قرن ديصان ابن پيروان. وجود آورد به يوناني ي و فلسفه ايراني شناسي كيهان .بودند

شهرستاني روايت به ديصانيان

شر را به و ظلمت. دهد مي قصد و اختيار انجام نور خير را به. اند كرده را اثبات نور و ظلمت: دو اصل ديصان اصحاب از شر و ضرر و آنچه ، از نور، پس است و حسن خوشبويي از خير و نفع آنچه پس. دهد مي رار انجامو اضط طبع

. است از ظلمت است و زشتي بدبوييجامد، ، ، ناتوان ، نادان مرده و ظلمت. و حيات حركت و از اوست است ، دراك حساس ، دانا، توانا، نور زنده و پندارند كه

نور پندارند كه .آيد وجود مي به حماقت و طبع شر از او به ، و پندارند كه نيست ، او را كار و تميزي است روح بيديگر و بصر و سمع ، چون است متفق نور ادراكي ، و ادراك واحد است جنسي ظلمت چنين ، و هم واحد است جنسي

Page 19: Adyane Irani (Masood Rashidi)

مسعود رشيدي

و بصر گفته سمع تركيب اختالف سبب به. اوست او، بصر او و بصر او حواس عسم پس. واحد است اي او شي حواس .هستند دو چيز مختلف دو در نفسشان آن كه سبب بدان ، نه شده

ينوع به با آن ظلمت يابند، چون مي رنگ) نور را يعني(را آن. است و بسودن و بوي مزه همان رنگ و پندارند كه و بسودن و بوي و مزه در رنگ . است آميخته با آن نوع آن خالف به ظلمت يابند، چون مي را مزه ، آن است آميخته پيوسته نور و پندارند كه. است سياه اش همه سفيد و ظلمت اش نور همه پندارند كه و .گويند مي همچنان هم ظلمت . است تماس با نور در اش صفحه با باالترين و ظلمت با ظلمت اش صفحه ترين با پايين شد و ظلمت ظلمت نور داخل از آنها پندارند كه برخي: اند كرده اختالف نور از ظلمت رهايي نور و ظلمت در آميزش . يابد رهايي از آن پس كند، و نرم يقرا رق آن كه نور از او آزار ديد و خواست. با او برخورد كرد و شدت خشونت به هايش و دندانه نرم اش ، صفحه است آهن جنسش اره كه ، همچنان ، ليكن آنها نيست جنس اختالف سبب به اين

وارد اش با نرمي نور خواست پس. هستند واحدي دو جنس و آن است در ظلمت خشونت در نور و ، نرمي خشن ، قابل و خشونت نرمي وجود، جز به كمال به وصول. خشونت نشد، مگر بدان شود، او را ممكن ظلمت خهايسورا

. تصور نيسترها كوشيد تا از آن نور نور بچسبد، پس به آن پاييني ي كرد تا از صفحه حيله ظلمت بلكه: گويند از آنها و برخي

خواهد از خاليي مي كه است مانند انساني ، و آن فرو رفت در آن پس. كيد تكيه بر آن ند، پسرا از خود برا شود و آن پس. شود زيادتي او در خالب فرو رفتن بيايد، پس كند تا بيرون تكيه بر پايش بيايد، پس بيرون شده واقع در آن كه

.تنها شود ها سازد و در جهانشر نياز دارد تا خود را از آن زمان نور به

جهانش براي كه اجزايي كند و از آن را اصالح شد تا آن اختيار به ظلمت اجزاي نور داخل: از آنها گويند و برخي زشت جور و اعمال نور به او چسبيد، پس به زماني شد ظلمت داخل كه هنگامي پس. بياورد باشند، بيرون صالح

و فرق. زند سرنمي خالص و حسن بشود، از او جز خير محض تنها اختيار، و اگر در جهانش به اضطرار نه ، به پرداخت . اختياري و عمل اضطراري عمل ميان است

؟ كيست مرقيون

دو خدا اعتقاد به مرقيون. درگذشت ميالدي 160 سال شد و حدود آنكارا ، زاده در نزديكي ، واقع در سينوپ مرقيون صاحب را بر خداي فضل صاحب خداي وي. عهد جديد فضل صاحب و خداي عقيق عهد عدل صاحب خداي: داشت هاي نامهلوقا و انجيل ، براساس تناقضات نام به و ديگري انجيل نام به ، يكي دو كتاب مرقيون. نهاد مي رجحان ، عدل و غرب در شرق ميالدي دهم ي خود، تا سده خاص كليساي ، با داشتن مرقيون پيروان. است بوده نوشته پولس قديس .بودند روزگار پراكنده آن جهان

شهرستاني روايت به مرقيون

. ظلمت: نور و ديگري: دو از آن يكي: اند كرده اثباتمتضاد را قديم ، دو اصل مرقيون اصحاب«: شهرستاني گفته بنا به، جامع متنافر متضاد، جز به دو چيز چون. آميزش سبب و آن است جامع معدل اند و آن كرده را اثبات سومي و اصل

Page 20: Adyane Irani (Masood Rashidi)

مسعود رشيدي

به جهان دو اين آن متزاعو ا ، و از اجتماع برتر است از ظلمت از نور فروتر و در مرتبه و گويند جامع. آميزند نمي. نزديكتر بود ظلمت به ان گرديد، چون واقع و معدل ظلمت ميان آميزش: از آنها گويند برخي . است وجود آمده

معدل خود نسبت رحمت سبب نور، به پس. ببرد لذت و شود و از لذات خوش تا بدان در آميخت با جامع ظلمت را از بندهاي ، فرستاد، تا او و پسر اوست اللّه روح ، و آن مسيحي ، روحي رجيم ظلمت ي شبكه ، گرفتار در سليم جامع

پرهيز چرب نكند و از گوشت نزديكي و با زنان كند پيروي) از مسيح يعني(از او كه كسي پس. دهد رهايي شياطين .شود مي بيند و هالك مي كند زيان با او مخالفت كه كسي ويابد، مي شود و نجات كند، رها مي

درآميزد، و نيز دو ضد به شيطان با ، بر او روا نيست است تعالي خداي نور، كه ، چون كرديم را اثبات معدل :گويند گريزي دو جايز باشد؟ پس آن اجو امتز اجتماع چگونه يكديگرند، پس مانع و نفس ذات گريزند و به مي از هم طبع مانويان كه است چيزي خالف بگيرد و اين بدو انجام باشد و امتزاج فروتر از نور و برتر از ظلمت ، كه معدلي از نيست . است پيشتر بوده مرقيون گويند و اگر چه مي

زردشت كه است چيزي آن نيز خالف و آن است كرده با او مخالفت ، و معدل را از او گرفته مذهبش و همانا مانيدو ميان و جامع بر دو خصم حاكمي را، چون كند و معدل مي را اثبات نور و ظلمت ميان او تضاد ، چون است گفته

ضد و ، كه است عزوجل باشد، و او خداي از دو ضد از يكي و گوهرش طبع كه روا نيست: كند مي متضاد، اثبات .ندارد نظيري

نور محض او نه چون ، است دراك حساس انسان معدل آنها پندارند كه كه كرده روايت از ديصانيان شبيب محمدبنشد، با و روح بدن براي نفعي را در آن را و هر چه ازدواج كه است كرده و از آنها حكايت. محض ظلمت و نه است .كنند ، پرهيز مي است در آن كه زنجي سبب ، به حيوان ذبح دانند و از مي حرام

و ظلمت ، عالم نور حساس كه اند، جز اين بوده زنده هميشه نور و ظلمت كه است شده حكايت از ثنويه از گروهي آن كه در حالي. دهد مي انجام ، تند و ناراست ادرستن حركتي و ظلمت ، راست درست ، و نور حركتي ، كور است جاهل

، جهل را، به از آن اي قطعه برد و نور نور هجوم هاي از حاشيه اي حاشيه به ظلمت هاي از همامه يكي بودند، دو چنان پس. بود نور و ظلمت آميزش سبب نگذارد، و آن اخگر و خرما فرق ميان كه ، بلعيد، مانند طفلي قصد و علم به نه

تدبير جز بدين نور اعظم .دهد رهايي آميخته را از نور با آن تا آنچه را ساخت جهان اين تدبير كرد، پس نور اعظم .دهد تواند نور را رهايي نمي

شهرستاني روايت به كنتويان

بودند؟ كه كنتويان

از و همانا موجودات. و آب و خاك آتش: است سه اصول پندارند كه كنتويان كنند كه حكايت از متكلمان گروهي ضد آن و آب. است خير، نوراني طبع به آتش: گويند. اند كرده اثبات ثنويه كه دو اصلي نه اند، شده حادث اصول اين متوسط ، و خاك است ، از آب از شر است ، و آنچه است از آتش نجها در اين از خير است هر چه ، پس طبع به است امدادش بدون ، و بقايي نيست جز بد و ممكن و وجودي است ، لطيف ، نوراني علوي آتش آنكه سبب ، به و اينان. است

و است با او مخالف در عمل پس. تاس مخالف با او در طبع و آب. ورزند مي شديداً تعصب آتش به ، نسبت ناممكن يا گرايان روزه نام ، به از كنتوريان گروهي. ( است اصول از اين جهان تركيب پس. است دو متوسط آن ميان خاك

Page 21: Adyane Irani (Masood Rashidi)

مسعود رشيدي

رو آن ، به آتش تعظيم ، براي عباداتشان پردازند و در خدا مي عبادت كنند و به مي امساك زرق ، از طيبات صاميان ارواح تناسخ اند و به مرسوم تناسخيان ، به كنتوريان ديگر از گروهي .(كنند مي امساك و ذبائح كنند و نيز از نكاح مي

به ، كه و بدبختي و آسايش و تعب از راحت انسان آنچه و. ديگر اعتقاد دارند شخص به از شخصي در اجساد و انتقال است از او سر زده ديگر در بدن كه است عملي آن ، جزاي داده انجام در پيش آنچه به است سد، مربوطر مي انسان

يا مكافات: است در آن انسان و آنچه. است يا در جزايي است يا در كاري: است از دو حالت در يكي پيوسته و انسان و دوزخ و بهشت. است آن منتظر مكافات دهد كه مي انجام بيند ، و يا عملي مي داده انجام پيش در را كه عملي

و رسالت ي باالتر از درجه اي و هستي. مار است درك سافلين و اسفل است نبوت ي درجه عليين و اعلي. در بدنهاست درك اسفل درك و فرشتگان ي درجه اعلي ي درجه: گويند ناز ايشا و برخي مار نيست از درك تر پايين اي هستينور اجزاي ، بازگشت از روزگار رهايي مقصود اينان چون كنند، مي مخالفت با ساير ثنويان و تناسخيان. است شياطين

. است ناستوده پست در جهان ظلمت اجزاي ماندن باقي و ستوده شريف جهان به

مسعود رشيدي

9 /6 /1385