20
آ وش ن ار ث اری ت مان ي پ ه م ا ن ش ی ما ن ی ر ی د غ

پيمانdl.monasebatha.com/ghadir/asare-neveshtari/namayeshname/... · Web viewمن به راحله قول دادم که مراقب لیلی باشم و اگر اکنون اینجا

  • Upload
    others

  • View
    2

  • Download
    0

Embed Size (px)

Citation preview

Page 1: پيمانdl.monasebatha.com/ghadir/asare-neveshtari/namayeshname/... · Web viewمن به راحله قول دادم که مراقب لیلی باشم و اگر اکنون اینجا

تاریـثار نوشآ

پيمان غدیر ینمایشنامه

Page 2: پيمانdl.monasebatha.com/ghadir/asare-neveshtari/namayeshname/... · Web viewمن به راحله قول دادم که مراقب لیلی باشم و اگر اکنون اینجا

تاریـثار نوشآ

تعالی باسمه

ها:شخصیت زینب: شیعه، در غدیر حضور داشته است، با شخصیتی آرام، متین و با منطق، همسرش را از.1

ساله است.30دست داده و حدودا ساله15تفاوت، زیبا، لیلی: دختر خواهر زینب، بی.2 میمونه: ام زید )مادر شوهر و زن عموی لیلی(، طرفدار گروه حاکم )قبل از اسالم همس==رش.3

اند، یک پسرش را در جنگرئیس قبیله بوده است.(، از کسانی که بعد از فتح مکه ایمان آوردهصدا، زیرک و باسیاستبدر از دست داده است، در غدیر نیز حضور داشته است، خوش

ادب، متعصبی تیم، آتشین مزاج، بیخوله: دوست میمونه، طرفدار گروه حاکم، از قبیله.4 صفیه: دوس==ت زینب، ش==یعه، همس==ر ب==راء بن ع==ازب )یکی از طرف==داران حض==رت علی علی==ه.5

دارطاقت و با زبان نیشتر از لیلی، کم سال بزرگ2السالم(، ی اهوازیها، با لهجهنشینحبه: خدمتکار میمونه، زنی عامی و قشری، از بادیه.6 نفر گروه حرکات فرم که خدمتکار میمونه هم که در زمان حضور گروه در روی سن، پشت7.4

ها باشد.تواند یکی از آنصحنه است می

2

Page 3: پيمانdl.monasebatha.com/ghadir/asare-neveshtari/namayeshname/... · Web viewمن به راحله قول دادم که مراقب لیلی باشم و اگر اکنون اینجا

تاریـثار نوشآ

ی اولصحنه

ای ازی مجل==ل میمون==ه در مدین==ه، گوش==ه روز پس رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و اله، خانه14} ای قرار دارد که شمایل دو فرد که یکی دست دیگ==ری را ب==اال ب==رده اس==ت پش==ت آن ق==رارصحنه پرده

شود.{دارد و با روشن شدن نور پشت آن روشن می رس==د. بع==د از روش==ن ش==دن}پیش از روشن شدن نور صحنه، صدای هلهله و شادی زنان به گوش می

ای نشس==ته وکنیم که مشغول کاری هستند؛ خوله گوشهنور صحنه هر کدام از بازیگران را مشاهده می کنن==د و بیش==تر مش==غول خوان==دنزند، صفیه و زینب هم گاهی با هم کلم==اتی رد و ب==دل میخود را باد می

-ای است که تکهاذکاری هستند و در دست زینب تسبیحی وجود دارد که در حقیقت تکه نخ دارای گرههای آن چسبانده شده است.{های گل به گره

آورد و مقاب==ل ص==فیه وهای انگ==ور از آن آوی==زان اس==ت میشود و ظرف میوه را که خوشه)حبه وارد میگیرد.(دارند، بعد مقابل خوله میها برنمیگیرد، آنزینب می

==ه! پس خ==انمت کجاس==ت؟ )ب==ا لحنی انگوری برمی)در حالی که خوشهخوله دارد( حب تمسخرآمیز( میمونه میهمان دعوت کرده اما خودش به میهم==انی رفت==ه اس==ت!

زند()تندتر خود را باد می

-شوند در حالی که لیلی بسیار خوشحال و خن==دان اس==ت و ب==ه س==مت زینب می)میمونه و لیلی وارد میرود(

شود و سرش را در ح==الی ک==ه هن==وز همسیده دارند ... )متوجه ورود میمونه میحبه چرخاند و کالمش قطعظرف میوه را جلوی میمونه گرفته است به سمت او می

شود(می==ه می)در حالی که متوجه ورود آنخوله دود( میمون==هها شده اس=ت ب==ه می=ان ح==رف حب

گذاری؟کنی و او را تنها میمهمان دعوت می خواستم به ع==روس زیب==ایم لباس==ش را ک==ه ابازی==د ب==رای او ازی عزیزم! میخولهمیمونه

اشاش از ابریشم خ==الص اس==ت. نمون==هایران آورده است را نشان دهم. پارچهشود.در نزد عرب یافت نمی

لیلی ق==در زیب==ا ودی==دی، آن)با هیجان خطاب به زینب( خاله جان! بای==د آن لب==اس را می

درخشنده بود که گویی آن را از شعاع آفتاب بافت==ه بودن==د. )زینب نگ==اهی ب==ه اوگوید.(زند؛ اما چیزی نمیکند و لبخندی میمی

کشد( لیلی عزیزم! تو هم مانن==د)در حالی که با مهربانی دستی به صورت او میمیمونهنظیر خواهی شد.ی آفتابی. قطعا در این لباس بیپنجه

شود.(رود و با او به آهستگی مشغول صحبت می)میمونه به سمت خوله می

)رو به زینب( حتی لباسش را هم آماده کرده است ...صفیه

ب==رد( خ==دا از نیت من آگ==اهدانم. )در ح==الی ک==ه متفکران==ه س==ر در گریب==ان میمیزینب کن==د( خ==ودش کمکم خواه==د ک==رد. )آهاست. )سرش را به سوی آسمان بلن==د می

کشد(بلندی می

کنند و میمونه و خوله هم مشغولند، لیلی ب==ه قس==متی بین)در حالی که صفیه و زینب با هم صحبت می رود و پ==ای او را ب==ه زور درنشیند حبه ظرف میوه را زمین گذاشته، به طرف او میرود و تا میآن دو می

کند.(بغل گرفته و شروع به مالیدن آن می

کنی؟! من)در حالی که از این عمل او در شگفت شده است( آه ... حبه چه میلیلیخواهم پایم را بمالی ...نمی

آید( حبه! ب==از ت==و این ک==ار)در حالی که متوجه لیلی شده است و به سمت او میمیمونه

3

Page 4: پيمانdl.monasebatha.com/ghadir/asare-neveshtari/namayeshname/... · Web viewمن به راحله قول دادم که مراقب لیلی باشم و اگر اکنون اینجا

تاریـثار نوشآ

ی ت==و را هم م=ردمجا بادیه نیست و رسومات قبیل=هرا کردی؟! گفته بودم که اینکنند.ادبی تلقی میجا دوست ندارند و بیاین

ی م==اخندد( میمونه او را راحت بگذار. پیش از آمدن تو پای همه)در حالی که میصفیهرا مالش داده است!

دهد.الحق هم که خوب ماساژ میخوله ی او ک==ه)خطاب به لیلی( لیلی جان ناراحت نش==و. این رس==می اس==ت در قبیل==هزینب

دهند تا خستگی راه از پایش ب==یرون بیای==د و در حقیقتپای میهمان را مالش مینوازی است.به نوعی احترام و میهمان

نوازیت را نشان دادی، پوست پایش کنده ش==د. بی==اخوب دیگر بس است. مهمانمیمونهها را به عروس زیبایم تعارف کن.و این میوه

حبه ش==ود و ب==ه س==متگذارد، بلن==د می)در حالی که پای لیلی را به آرامی به زمین می

رود( ووو ... یا س==یدتی! میهم==ان اس==ت، از راه آم==ده، این رس==مظرف میوه می-ی دیگری میی ما وقتی به قبیلهاست. یک بار سر همین که یکی از شیوخ قبیله

ریزی بشود. قضیهآورند، نزدیک بود خون و خونها این رسم را به جا نمیرود و آناز این قرار بود که ...

باز شروع کردی حبه! میوه را بگیر و به کارت برس.میمونهشود(زند و ساکت می)زیر لب غر میحبه گذارد( عجب انگورهای تازه و آبداری ... .ای انگور به دهان می)در حالی که دانهخوله

مثالی داری.ی بیی عزیز حقا که سلیقهمیمونه

دود.(خواهد جواب خوله را بدهد حبه میان حرف او میزند و همین که می)میمونه لبخندی می

حبه )در حالی که میوه را جلوی لیلی گرفته است( البته سیده میمونه واقع=ا س=لیقه

ه==ا و بیش==تر ازاند، هم در کاشتن انگوره==ا و هم در چی==دن و حم==ل آنبه کار برده چی==دم، ایش==ان واقع==ا س==لیقه ب==ه ک==اره==ا را در ظ==رف میهمه هنگامی که بنده آن

بردند! )با لحن اخطارآمیز( حبه بهتر است امروز مراقب زبانت باشی!میمونه

ای وس==ایلگ==ذارد و از گوش==هتوجه ب==ه ح==رف میمون==ه ظ==رف می==وه را رو ب==ه روی میهمان==ان می)حبه بیشود.(دارد و مشغول آن میاش را برمیسبدبافی

ی ابا زید از یمن آمده است.اگر اشتباه نکنم با قافلهخوله

میمونه

ی لب==انش نقش بس==ته( اش==تباه نک==ردی)بادی به غبغب انداخته و لبخندی گوش==ه ه==ای عزی==ز، از یمن آم==ده اس==ت. لیلی، ع==روس زیب==ای من! ت==و هم از اینخول==ه

ای انگور از ظرف میوه برداشته و بهآید و خوشهامتحان کن. )به سمت لیلی می ی ع==ربی بای==دزادهی ه==ر ب==زرگدهد( ابا زید عقیده دارد که در ظرف می==وهاو می

دانمها را خواهی آموخت، چرا ک==ه میی پسرم زید اینانگور باشد. تو هم در خانه زادگی ب==ه ت==و آموخت==هی پ==درت اص==ول ب==زرگاندازد( در خان==ه)نگاهی به زینب می

نشده است.

زینب شود( منظورت چیست ک==ه این گون==ه در م==ورد خ==واهر مرح==ومم)برافروخته می

زادگی به تف==اخر و خودخ==واهیگویی؟ اگر اصول بزرگسخن به گوشه و کنایه می است حاشا و کال که خواهر مرحومم چنین چیزهایی به دخترش آموخت==ه باش==د!

زادگی انسانیت و ازخودگذشتگی اس==ت ک==ه در ح==د ت==وانش ب==ه تنه==ااصول بزرگفرزندش آموخته است.

میمونه زینب عزی==ز! م==ا هم==ه از فق==دان راحل==ه، م==ادر لیلی، بس==یار غمگین و ن==اراحت هستیم. من هم قصد نداشتم پشت سر مرده حرف بزنم. )روی ب==ه س==وی لیلی

4

Page 5: پيمانdl.monasebatha.com/ghadir/asare-neveshtari/namayeshname/... · Web viewمن به راحله قول دادم که مراقب لیلی باشم و اگر اکنون اینجا

تاریـثار نوشآ

داند که من چق==دردهد( لیلی خود بهتر میکند و با لحنی حق به جانب ادامه میمیمادرش را دوست داشتم.

عمو مقصود بدی نداشتند. کمی انگور ک==ه اینگیرید. زنخاله جان شما سخت میلیلیها را ندارد.جنجال

-ی تفاخر کرده و به این وس==یله فخ==ر میای آن را وسیلهنه ندارد، اما وقتی عدهزینبشود.فروشند باعث قیل و قال هم می

کند بحث را عوض کند( کام خود را با انگور شیرین کنی==د،)در حالی که سعی میمیمونه ها این ایام فرخنده را بر ما تلخ سازد. )ظ==رف می==وه رانباید بگذاریم که این بحث

گیرد(جلوی زینب می گرداند( چه فرخندگیای که شیرینی انگور آن را بزداید، )رویش را برمیچه تلخیزینب

==ر رن==گ و در این ایام هست؟ با اتفاقات این روزها و کن==ار رفتن نق==اب از روی پلعاب منافقان دیگر ...

خاله جان! دوباره بحث را به این مسائل نکشان!لیلی ایم ت==ا دمی در معاش==رت ب==اگوی==د. دور هم جم==ع ش==دهعروس عزیزم راست میمیمونه

ی رحم فراغتی از هیاهوی کوچه و بازار بیابیم.خویشان و صله ای ب==ر م==ای=ابم. گ=ر چ=ه دورهای در ای==ام نمیآم==یز( من ک=ه تلخی)با لبخند و کنای=هخوله

تر از حنظل ب==ود، ام==ا آن دوران گذش=ته، اکن==ون روزگ==ار ب==ه ک==امگذشت که تلخماست.

چرا نباشد؟! روزگاری با نسب و اموال خود دنیا را به کام خود عسل و ب==ه ک==امصفیه ساختید؛ اما ب=ا بعثت رس=ول الل=ه و فتح مک=ه از س=ریر ع=زت وضعفا حنظل می

ی آن بودید ف==رو افتادی==د. )ب==ا لحن تحقیرآم==یز( و از آنحضیض ذلت که شایسته ی آن حضرت نامیده شدید ک==ه ب==رایهای آزادشدهپس طلقاء رسول الله و بنده

شما از مرگ ناگوارتر بود. )با لحنی محزون( و اکنون که رسول الله ن==دای ح==قرا اجابت گفته با غصب حق خاندانش ...

خوله ه==ا! آنگویی دخترک نادان ... )با حرص و غض=ب( ت==و را چ==ه ب==ه این ح==رفچه می

زادگیی خرما هم نبودی، ت==و چ==ه از اش==رافیت و ب==زرگی دانهزمان تو به اندازهدانی در حالی که در آن هنگام حتی به دنیا هم نیامده بودی.می

میمونه بس کن خوله. صفیه تو هم زبان به دندان بگیر ... مگر میدان رزم است که ب==ه

کش==ی و ازی اف==راد را ب==ه رخ میاید. )رو به ص==فیه( چ==را گذش==تهجان هم افتاده زنی. من امروز این میهمانی را تنه==ا ب==رای عروس==م،دانی حرف میچیزی که نمی

ام ت==ا هم او را ب==بینم و هم این ک==ه ب==ا هم در م==ورد زم==انلیلی، برق==رار س==اختهعروسی سخن بگوییم و مهیای آن شویم.

لیلی ها ندارم )در حالی که حالتی رویایی به خ==ودای به این جار و جنجالمن هم عالقه

ی خ==ودگرفته است( من فقط دوست دارم که ب==ا زی==د ه==ر چ==ه زودت==ر ب==ه خان==ه- س=ال می1برویم. )با لحنی محزون( از هنگامی که م==ادرم از دنی==ا رفت=ه اس=ت

کنم و ... )در ح==الی ک==هگذرد و من همیشه جای خالی او را در خانه احساس میهایش حلقه زده است( دیگر تحمل آن را ندارم ... اشک در چشم

زینب س==ت! لیلی ج==ان،)با لحنی محزون( آه خ==واهر ج==ان! چق==در ج==ای ت==و االن خ==الی

ی عزیزم، همان قدر که مرگ خواهرم تو را غمگین ساخت، م==را همخواهرزاده در غم فروبرد. او تنها خواهر و تنها دوست و راهنمای من بود. لیلی عزیزم، ت==و تنها یادگار او هستی و برای من بس==یار عزی==زی و ب==ه همین علت سرنوش==ت ت==و

خواهم هیچ نامالیمتی به تو برسد.برای من اهمیت فراوانی دارد و نمی

میمونه ی ما دوست داشتیم وراست گفتی زینب عزیز. خواهر بزرگ تو، راحله را، همه

ش==ود. )لیلی راقدر مهربان و دلسوز بود که همه جا، جای خ==الی او حس میاو آن-کشد( آه لیلی عزیزم! نکند گمان ک==ردهگیرد و دستی به سر او میدر آغوش می

دارمام دوس==ت میای ... به خدا قسم تو را همانند دختر نداشتهای که تنها ماندهو حاضر نیستم غم تو را ببینم.

ی بازیگرها()چند لحظه، سکوت همه5

Page 6: پيمانdl.monasebatha.com/ghadir/asare-neveshtari/namayeshname/... · Web viewمن به راحله قول دادم که مراقب لیلی باشم و اگر اکنون اینجا

تاریـثار نوشآ

ای ت==ا ب==رایش نوح==ه بخ==وانی و اش==کش رامیمون==ه، عروس==ت را دع==وت ک==ردهخوله درآوری؟!! مثال مجلس شادی است. به زودی عروسی در راه داریم. بهتر است

شعری بخوانی و مجلس را از این حال درآوری.

میمونه

حق با توست، نباید این اوقات ش=یرین را تلخ ک=رد. )رو ب=ه لیلی( ش=عری ب==رای عروس زیبایم خواهم خواند )با لحنی آهنگین و شاعرانه در حالی که متناسب با

کند(معنی شعر به لیلی اشاره میو فی الحی احوی ینفض المرد شادن / مظاهر سمطی لؤلؤء و زبرجد

خذول تراعی ربربا بخمیلة / تناول اطراف البریر و ترتدیمل دعص له ندی ل حر الر و تبسم عن المی کأن منورا / تخل

مس اال لثاته / اسف و لم تکدم علیه بإثمد سقته ایاه الشمس القت ردائه / علیه نقی اللون لم یتخدد و وجه کأن الش

و إنی المضی الهم عند احتضاره / بعوجاء مرقال تروح و تغتدی )در میان قبیله محبوبی است شبیه آهویی با لبان کبود و چشمان سیاه و گ==ردن

رشته گردنبند مروارید و2دهد و زیبا و بلند در حالی که درخت اراکه را تکان می ه==ا را ره==ا ک==رده اس==ت و هم==راهزبرجد دارد. آهویی که شبیه محبوب است بچه

چرد و شاخ و برگ آن رای اراک میای از آهوان در زمینی سرسبز از میوهدسته خندند و لب==انش مای==ل ب==ههایی میشود. او با دندانپوشد و در میانشان ناپدید میمی

ی ری==گ خ==الصسیاهی و دندانش شبیه گل گاو چشمی است ک==ه در می==ان تچ==ه نمناک پرورش یافته باشد. دندانش چنان درخشش تأللوئی دارد که گویی با نور

اش بر آن سرمه پاشیده ش==ده و ب==ا دن==دانش ت==ا ب==هآفتاب سیراب شده ولی لثه خندد که گویی آفت==ابحال گاز گرفته نشده و اثری بر آن نیست. با رخساری می

بر آن نقابی از نور کشیده و صورتی است نورانی و ش==فاف ک==ه ش==اداب ب==دون ی ماده ش==تریی کاری را کردم انجام آن را به عهدهچین و چروک. وقتی اراده

رود.( )بیت آخ==ر ب==ا لحنگ==ذارم ک==ه ش==ب و روز راه میرو و س==ریع الس==یر میکجشود.(مخصوصی ادا می

)با هیجان( احسنت، بارک الله یا سیدتی!حبهعمو جان چه صدای گرم و زیبایی!آه زنلیلی

خوله زن==د( ب==اهایش را از شادی ب==ه هم میزید! )در حالی که دست)با لبخند( احسنت ام

خواهیم ق==رار عروس==ی پس==رت رااین صدای خوش و در این ایام فرخنده که می گف==تی کن==یزکیبگذاریم بهتر نیست نوایی هم نواخته ش==ود؟ ب==ه ی==اد دارم ک==ه می

ت==رنوازد، بگو ساز و ب==رگش را بی==اورد ت==ا محف=ل م=ا گ==رمداری که خوب ساز میشود.

==ه! آن دای==ره و دنبکتمیمونه )از تعاریف دیگران شاد شده است، با لبخندی بر لب( حب های شادت بنواز تا مشغول شوی و دمی از زب==انت آس==ودهرا بیاور و از آن آهنگ

خندند(بمانیم. )همراه با خوله می چرخد( نعم یا سیدتی!کشد و یک دور می)در حالی که از جایش بلند شده هل میحبه

کند(نعم ... )شروع به هل کشیدن میصبر کن ببینم! زینب

شود.(ایستد و ساکت می)حبه سر جایش می

زینب هفت=ه از2کنی==د؟! هن=وز شود، ش=ما ش=رم نمیگویم بدتر میهر چه من چیزی نمی

خواهید مجلس بزم به پا کنی==د و س==از بزنی==د و آوازرحلت رسول الله نگذشته میجا را ندارم.بخوانید؟!! من دیگر تحمل ماندن در این

کند.(اش و به میمونه نگاه می)لیلی با بالتکلیفی به خاله

6

Page 7: پيمانdl.monasebatha.com/ghadir/asare-neveshtari/namayeshname/... · Web viewمن به راحله قول دادم که مراقب لیلی باشم و اگر اکنون اینجا

تاریـثار نوشآ

جا را ت==رک ک==نی. چق==در بای==د)با لحنی تحقیرآمیز و خشن( چه بهتر که زودتر اینخولهبرای مرگ )با استهزاء( ابن ابی کبشه عزاداری کنیم، بس است دیگر.

ی تیم[! چه زود نفاق و کفرتی تیمی ]از قبیله)با لحنی تحقیرآمیز( دختر ماریهصفیه ای ازآشکار شد! مادرت به عزایت بنشیند، اگر پ==درت م==رده ب==ود ب==از هم هفت==ه

نشستی؟! دفن او نگذشته به پایکوبی می ش==ود( االن ب==ه س==زایخ==یز میکنی؟ )نیمبه چه جرأت مرا با نام مادرم تحقیر میخوله

دهم ... برم، میهایت را میرسی ... گیسحرفت می ترس==م آخ==رشهای خول==ه( و ... ی! ط==الع نحس! چ==ه بل==وایی! می)در میان حرفحبه

ی تقصیرها گردن من بیفتد.همه)با عتاب فراوان و صدای بلند( خوله بس کن دیگر!میمونه

خواهد به سمت صفیه برود با صدای میمونه س==ر ج==ایشچنان که از جا بلند شده است و می)خوله هم ای عمل خ==ود را توجی==ه کن==د و تقص==یر را ب==ه گ==ردن دیگ==ریخواهد به گونهشود. میمونه میکوب میمیخ

خواه==د ب==رود ام==اان==د. ص==فیه میچنان با ناراحتی نشستهانداخته و اوضاع را آرام کند. صفیه و زینب همکند.(عمویش نگاه میچنان با تردید به خاله و زنشود. لیلی همزینب مانع او می

میمونه )خطاب به خوله( زبان تو از مار هم بدتر است. )با حرص و ایما و اشاره( چ==را

-هاس==ت؟ )ب==ا لح==نی ن==رم و تالفیشناس نیستی؟ مگر اکنون مج==ال این ح==رفوقت پوش عزای محمدی اس==ت. )ب==اجویانه( حق با زینب است. مدینه هنوز هم سیاه

==ل راه ان==داختی؟ ...کند( حبه خجالت نمیخشم رو به حبه می کشی دامبل و دیمبخوریم.برو به مطبخ بگو غذا را زودتر آماده کنند امروز زودتر غذا می

گوی==د(شود میدهد و در حالی که از صحنه خارج میهایش را در هوا تکان می)دستحبهنگفتم؟! ای بخت نامراد! ای!

گویند. لیلی سرش را پایین انداخته و خوله هم با حرص)زینب و صفیه آرام و درگوشی با هم سخن میو غضب مشغول باد زدن خودش است.(

م==انم )اش==اره ب==ه خول==ه( این زن هیچ ادب وج==ا نمیمن دیگ==ر ی==ک لحظ==ه هم اینصفیهکند.نزاکت ندارد، به همه چیز حتی به مقدسات هم توهین می

زینب کند بمان=د( ن==ه نبای==د لیلی را تنه=ا بگ==ذاریم.)در حالی که با دست به او اشاره می

ج==ا را ت==رک کنممن به راحله قول دادم که مراقب لیلی باش==م و اگ==ر اکن==ون این که علت مخالفت مرا با ازدواجش با زید بداند ب==ا او ازدواج خواه==دلیلی بدون آن

خواهم سرنوشتی همانن==د سرنوش==تتوانم او را تنها بگذارم. نمیکرد. نه من نمیمرا پیدا کند.

هایمانم؛ اما امیدوارم که ارزشش را داشته باشد و حرفبه خاطر تو من هم میصفیهتو برای لیلی مفید باشد.

میمونه خواس==تم ام==روز ک==ار رااش درهم اس==ت( اف میوار در حالی ک==ه چه==ره)زمزمه

یکسره کنم، آن وقت این همه بلوا و قیل و قال به پا شد. )در حالی ک==ه ح==الت اش تغییر ک==رده و منبس==ط ش==ده ب==ا لبخن==دی ب==ر لب و ب==ا لح==نی دوس==تانهچهره

خواستم قرار عروسی بگذارم، اماخطاب به زینب( خوب زینب عزیز! امروز میبینی که چه قیل و قالی به پا شد. به هر حال ... می

تر توجه او را جلب کن==د، ب==ه س==مت اوکند با کالم دوستانهکند. میمونه سعی می)زینب به او توجهی نمی==ه وارد میرود تا در مسیر دید زینب قرار بگیرد، زینب س==رش را پ==ایین میمی -ان==دازد. در همین حین حب

نشیند.(ای میشود و گوشه

میمونه گذرد و به علت وفات م==ادر لیلی ت==اکنون سال از عقد لیلی و زید می1در حدود

عقی==ده باش==ی ک==ه درن==گ بیش ازکنم که تو هم ب==ا من همصبر کردیم اما فکر می این جایز نیست و هم لیلی و هم زید مایلند که زودتر مراسم برگ==زار ش==ود. من

7

Page 8: پيمانdl.monasebatha.com/ghadir/asare-neveshtari/namayeshname/... · Web viewمن به راحله قول دادم که مراقب لیلی باشم و اگر اکنون اینجا

تاریـثار نوشآ

ی آین==ده روزی راکنم که تا آخر هفت==هبه خاطر لیلی، عروس عزیزم، پیشنهاد میمعین کنیم تا مراسم برگزار شود. نظرت در مورد روز جمعه چیست؟

)با لحنی جدی( من فعال با این وصلت موافق نیستم.زینب

میمونه گویی؟! اکنون که همه چیز تمام شده است و این دو بهزینب عزیز تو جدی نمی

ان==د، سال برای برگزار شدن مراسم انتظ==ار کش==یده1اند و عقد یکدیگر درآمدهکنی که اعالم مخالفت تو سودی نداشته باشد؟!)با لحنی تمسخرآمیز( فکر نمی

اش اس==ت، وشود؟! دختر مال پسرعمویش است، مال قبیلهها! مگر میچه حرفحبهو ... آخرالزمان شده ...

زینب

سال گذشته امیدوار بودم که نظرم در مورد تو و همسر و پسرت اش==تباه1در کنن==دگان پش==ت پ==رده نباش==ید ام==ای منافق==ان و توطئ==هباش==د و ش==ما در زم==ره

جا نبوده و شما با ق==راری اخیر پی بردم که نگرانی من بیمتأسفانه در چند هفته ی واقعی خ==ود راش==کنان و غاص==بان ح==ق اه==ل بیت چه==رهگ==رفتن در ص==ف بیعت ایخواهم نظرم را به لیلی تحمیل کنم اما ب==ه خ==اطر عالق==هنشان دادید. من نمی

که به لیلی دارم و همچنین قولی ک==ه ب==ه خ==واهرم در م==ورد م==راقبت از او دادم توانم بگذارم او سرنوشتی همانند سرنوشت من پیدا کند و زن مردی بش==ودنمی

خبر من ک==هفروشد. مثل شوهر از خدا بیکه ایمانش را به بهای درهم و دینار می الله در مکه پیچید، تم==ام ث==روت و ق==درتش را ب=رای ن==ابودوقتی خبر بعثت رسول

کردن صدای حق به کار گرفت و خودش را در این راه به کشتن داد. ش==وند ک==همردی غیور در ع==رب کم ی==افت میگویی؟ چون او جوانعبدالهبل را میخوله

-جانش را داد اما از آئین نیاکانش نگذشت. همسر چنین شیری بودن لی==اقتی میخواست که تو نداشتی.

خوله! امثال عبدالهبل سگ شرف دارند به کس==انی )ب==ا کنای==ه ب==ه خول==ه( ک==ه ازصفیه ترس جانشان نقاب نفاق بر چه==ره زدن==د و اعتقادش==ان را پنه==ان س==اختند ت==ا از

ی اسالم وارد کنند.پشت خنجر خویش را در پیکره مردی و غیرت؟! او به دنبال ریاست و ثروتش بود ن==ه اعتق==ادش. او چ==ه ازجوانزینب

ک==رد ن==ه ب==ه علت ایم==انش ب==ه آنپرس==تی میدانست؟! اگر هم اظهار بتاعتقاد می ک=رد. هنگ=امی ک=ه فهمی=د منبود، نه، بلک==ه ب==رای مط==امعش از آن اس=تفاده می

ای بلک==ه گفت ک==ه من ب==ا اینها ک==افر ش==دهام نگفت که چرا به بتمسلمان شده ام. م=را تهدی=د ک==رد ک==ه کس=یکار ریاست قبیله را برای همیشه از او دور کرده قدر مرا شکنجه داد و آزارام. آننباید بفهمد که من از دین اجدادیمان خارج شده

ای دیگر به مدینه رفتم. بعد از مدتی هم که خ==بر م==رگرسانید تا به همراه عده کن==د(ه==ایی ب==ا خ==ود میاو را در جنگ بدر به من دادند. )با ناراحتی زیر لب زمزمه

خواهم که پیش از هر اق==دامیگویم چه کار کنی اما از تو میلیلی جان! به تو نمی ابتدا همسرت را بشناسی بعد با او به زیر یک سقف بروی. امکانی که من پی==دا

کنم تا برای تو فراهمش کنم.نکردم اما با تمام وجود سعی میشناسم. او جوانی شجاع و با لیاقت است.خاله جان! من زید را میلیلی

ایم ک==هزنی. مگر لیلی را با غریبه عق==د ک==ردههای عجیبی میزینب تو امروز حرفمیمونهاند.او را نشناسد. زید پسرعموی لیلی است. از کودکی با هم بزرگ شده

توجه به میمونه، در جواب لیلی با استهزاء( در شجاعت او همین بس ک==ه ب==ه)بیزینب اش ب==ا امیرالمؤم==نین آش==کارلشکر اسامه نپیوست و لیاقت او هم از عهدش==کنی

است! ش==کنی! معل==وم نیس==ت در پیم==ان و عق==دچنین جوان )با تمسخر( با لیاقت پیمانصفیه

ازدواجش هم وفادار بماند! شود ب==ا کس==ی عه==د ببن==دد و بع==د عه==داما زید به عهد خود وفادار است. مگر میلیلی

خود را بشکند. نه ... نه، زید من این گونه نیست.-شنوم! مرد عرب سرش را میهایی میعرب عهدش را بشکند؟! امروز چه حرفحبه

گردد.دهد از عهدش برنمی ها لیاقت پسر تو را ندارند. لیلی هم بعد از چندچه به تو گفته بودم میمونه؟! اینخوله

8

Page 9: پيمانdl.monasebatha.com/ghadir/asare-neveshtari/namayeshname/... · Web viewمن به راحله قول دادم که مراقب لیلی باشم و اگر اکنون اینجا

تاریـثار نوشآ

کند. اگراش زندگی را بر زید زهر میصباحی که به پسر تو رسید با القائات خاله از همان اول به حرف من گوش داده ب==ودی و دخ==تر خ==واهر م==را ب==رای پس==رت

گرفته بودی ...

کند.(های خوله توجهی نمی)کسی به حرف

اش( خاله جان! او کی با علی پیمان بسته بودعمو و بعد به خاله)با نگاهی به زنلیلیکه اکنون آن را شکسته است؟

زینب عمویت وای به نام غدیر خم جایی که من و زنالله در منطقهدر آخرین حج رسول

ج==ا حاض==ر ب==ودیم )نگ==اههمچنین زید و پدرش و هزاران نف==ر از مس==لمانان در آن-ی ما یعنی زن و مرد با علی به عنوان جانشین رسولمعناداری به میمونه( همهالله بیعت کردیم و او ...

کدام جانشین؟ ک==دام بیعت؟ همس=ر و پس==ران من در آن س=فر ک==ذائی بودن==د وخوله-تعریف کردند که چه گذشته است؛ اما چیزی از بیعت و جانشینی نگفتند. رسول

ای برای پس از خودش معین نکرده بود.الله از دنیا رفت در حالی که خلیفه

صفیه تعجبی هم ندارد که از بیعت و جانشینی سخنی نگفته باشند؛ چرا که هر چند ب==ه

یظاهر برای بیعت با علی دست دادند؛ اما در واقع از این کار دورتر از س==تاره ای که پی==امبر دری شوم خود و به عهدنامهثریا بودند و همان هنگام نیز به نقشه

اندیشیدند. خالل سخنانش در غدیر اشاره فرموده بود می

دهد.(شود، اما جوابی نمیی خوله برافروخته می)چهره

میمونه-پیچانی. حق با خوله اس==ت؛ رس==ولخود قضیه را می)با حرص( زینب عزیز! تو بی

الله جانشینی از خود به ج==ا نگذاش==ته ب==ود؛ بلک==ه این م==ردم بودن==د ک==ه از می==ان ی ایشان ف==رد شایس==ته را انتخ==اب کردن==د. از ب==ابت ب==ه خالفتی باسابقهصحابه

نرسیدن علی هم غم به دل راه ن==ده ک==ه وقت ب==رای او بس==یار اس==ت. او ج==واناست و نوبت او هم خواهد رسید.

مگر پیری و جوانی مالک برتری و مالک انتخ==اب ب==رای جانش==ینی اس==ت؟! مگ==رزینبعیسی که پیامبر خدا بود در گهواره به پیامبری مبعوث نشد؟!

صفیه

)خطاب به میمونه( چگونه مردم خلیفه را انتخاب کردن==د در ح==الی ک==ه از می==ان ای از انص==ار حض==ورساعده و در جم==ع ع==دهی بنی نفر در سقیفه3مهاجران تنها

داشتند. همسر من، ب==راء بن ع==ازب، خ==ود آن مه==اجران را ت==ا مح==ل گردهم==ایی گ==ری و بع==د هم زور وانصار دنبال کرده بود و دیده ب==ود ک==ه چگون==ه ب==ا دسیس==ه

ارهاب انصار را مجبور به بیعت کردن==د و ب==ه همین ت==رتیب هم از م==ردم ب==ه زور ی اسلمخبر، قبیلهها باید از مردان بیابانگرد و از همه جا بیبیعت گرفته بودند. آن

ی رایگ==ان از م==ردمی آذوقه به مدینه آمده بودند و به به==ای آذوق==هکه برای تهیه ها ب==ا زور اجم==اعمدینه به زور بیعت گرفتند متشکر باشند؛ چرا که در حقیقت آن

را به وجود آورند!!

زینب )با لحنی تحقیرآمیز رو به خوله و میمون==ه( این س==خن رس==ول خ==دا ک==ه ب==ه علی

شدند«، چه زود مصداقفرمودند: »اگر تو نبودی مؤمنین بعد از من شناخته نمی گ==رپیدا کرد و صف کفار و منافقان از مؤمنین جدا شد! )هر دو ب==ا نگ==اهی مالمت

کنند(به میمونه و خوله نگاه می

خوله شود و این حرکت ناگهانی باعث)در حالی که با یک حرکت تند از جایش بلند می

-بیرون آمدن بتی که او به گردن انداخته و در زیر لب==اس پنه==ان ک==رده اس==ت می شود اما خود او متوجه نیس==ت.(شود. توجه زینب به سوی گردن او معطوف می

الله سر ستیزه دارید. نفرین بر شما ... ی رسولشما کافر هستید که با خلیفه کن==د( نش==انرود و دس==ت ب==ه س==وی بتش دراز می)در حالی که به سوی خوله میزینب

بینم که هنوز بت زمان جاهلیتت را به گردن داری؟!کفر از این آشکارتر؟! می )در حالی که توجه او هم به بت خوله جلب شده است، با لحنی تمس==خر آم==یز(صفیه

ات، تیم!به گمانم این رسمی است در میان قبیله9

Page 10: پيمانdl.monasebatha.com/ghadir/asare-neveshtari/namayeshname/... · Web viewمن به راحله قول دادم که مراقب لیلی باشم و اگر اکنون اینجا

تاریـثار نوشآ

ده=د ب==ه بتش دس=ت بزن=د و آن راکنند ام=ا خول=ه ب==ه زینب اج=ازه نمی)لیلی و میمونه هم به او نگاه می آید صفیهزند و به طرف زینب میزند: »سوسک«. لیلی جیغ میسریع در دست گرفته و ناگهان فریاد می

گیرد. زینب که متوجه هدفکند زیاد به روی خود نیاورد اما از خوله فاصله میهم در حالی که سعی می=ه وارد ص=حنه میچنان به خوله میزند و همخوله شده است فقط لبخند تلخی می -نگرد. با جیغ لیلی، حب

گ==یرد ت==ای خوله است اما از آن به سود خود به==ره میداند این تنها، حربهشود. میمونه هم با این که میتر شود.(اوضاع آرام

جا است. )به سمت خوله اش==ارهحبه چه خوب شد آمدی، به گمانم سوسکی آنمیمونهکند( جارویت را بردار و آن را بکش.می

ایم. اما )ب==ا اش==اره ب==هی حشرات موذی نداشتهجا سابقهسیدتی! تا کنون در اینحبه خول=ه( ام=روز ی==ک سوس=ک ب==زرگ مهم==ان ش=ما هس==تند ک==ه اگ=ر اج==ازه بدهی==د

حسابش را برسم. شیرین زبانی نکن، کارت را انجام بده.میمونه

کن==د( ب==ه گم==انم حرک==تی را)در حالی که با موش=کافی و دقت ب==ه زمین نگ==اه میحبهجا ...کند( دیدمش آنکنم )ناگهان به سمت خوله اشاره میاحساس می

رود و حبه با سرعت به س==مت)خوله در حالی که باورش شده است، جیغ کشیده، به سوی میمونه می ان==دازد و بع==د همبرد و با ضربات پیاپی جارویش سر و صدا ب==ه راه میجایی که او بوده است یورش می

کند.(پیروزمندانه رو به میمونه می

جا نیفتد.تر هم گذارشان به این نسل آن طرف10یا سیدتی! کاری کردم که تا حبهها بیاور.شده را برای میهمانهای انار دانخوب بس است دیگر، برو آن ظرفمیمونه

گذارد.(آورد و مقابل همه میشده است را می ظرف انار دان4ای که در آن شود و سینی)حبه خارج می

از این انارها میل کنید. تازه و شیرین است.میمونه

کند.()غیر از خوله کسی به او توجه نمی

ای دارد( خاله جان! مگ==ر در س==فر حجیاش حالت متفکرانه)در حالی که چهرهلیلیگونه همه را دو دسته کرد؟که رفته بودید چه اتفاقی افتاد که این

زینب چه واقع ش==د)در حالی که لبخند رضایتی بر لبانش نقش بسته است( دخترکم آن

یک اتفاق نبود، بلکه فرمانی بود از جانب خداوند متعال به رسولش تا م==ردم ت==ا الله به همه معرفی ش==ود و این نخس==تینآخر دنیا گمراه نشوند و جانشین رسول

-الل=ه مع=رفی میبار نبود که به مردم، خصوصا اهل مکه و مدینه جانشین رس=ولشد.

شود.{شود و یک نور متمرکز بر روی زینب فقط روشن می}نور صحنه خاموش می

زینب

الله اعالم کرده بودند ک==ه ب==ه س==فر حج ع==ازم هس==تند و این آخ==رین س==فررسول یتوان==د ب==ا ایش==ان ع==ازم ش==ود. م==ا و ع==دهایشان است و هر که مایل اس==ت می

زیادی از اهل مدینه و اطراف آن با مسرت مهیای حج شدیم. خبر این سفر ب==ه نقاط دیگر هم رسید و جمع کثیری پیاده و سواره به همراه ایش==ان ع==ازم س==فر

ای به علی علیه السالم که در آن هنگام به همراهالله نامهشدند. از سوی رسول آوری و ایش==ان را ب==هه==ا را جم==علشکری به یمن رفته بودند تا خمس و زک==ات آن

یالله در مکه بپیوندن==د. ع==دهاسالم دعوت نمایند، نوشتند تا ایشان هم به رسول10

Page 11: پيمانdl.monasebatha.com/ghadir/asare-neveshtari/namayeshname/... · Web viewمن به راحله قول دادم که مراقب لیلی باشم و اگر اکنون اینجا

تاریـثار نوشآ

زیادی هم از اهل یمن و اطراف آن به ایشان برای حج پیوسته بودن==د. جمعی==تی ی خدا به همراه رسولشان گرده آمده بودند که تا آن زماندر که برای حج خانه

سابقه بود.بی

شود{ی مقابل صحنه نوری روشن می}در نقطه شوند و همه با هم »لبیک اللهم لبیک، لبیک ال شریک لک لبیک، ان الحم==د و)گروه حرکات فرم وارد می

گردند.(ای که آویخته شده است میگویند و دور پردهالنعمة لک و الملک ال شریک لک لبیک« می}چراغ پشت پرده هنوز خاموش است.{

برند و بعد از تم==ام ش=دن عب==ارت ب==اال ب==ه ح==ال س=جده ب==هی دعا باال میهایشان را به نشانه)گروه دستگذارند.(دایره جلوی پرده سر بر زمین میصورت نیم

ایستند.(های زینب همه جلوی پرده برای شنیدن سخنرانی میی صحبت)با شروع دوباره

زینب

های به ناحق ریخته و ام==والالله در منی برای مردم خطابه خواندند و خونرسول به ناحق گرفته شده در جاهلیت را حالل اعالم کردند و مردم را از این ک==ه پس از ایشان اختالف کنند و بر روی یکدیگر شمشیر بکش==ند من==ع نمودن==د و تص==ریح

گذارم که اگ=ر ب==ه این دو تمس=کفرمودند: »من دو چیز گرانبها در میان شما می کنید هرگز گمراه نخواهید شد؛ کتاب خدا و عترتم یع==نی اه==ل بیتم.« ب==ا این ک==ه

الله مدتی در مکه توقف کنند اما بع==د از اتم==ام مراس==مرفت که رسولانتظار می حج به بالل دستور دادند تا به مردم اعالم کند ک==ه ف==ردا کس==ی ج==ز معل==والن در مکه باقی نماند تا در وقت معین همه در غدیر خم باشند. حتی اهل یمن هم که مسیرشان به سمت غدیر خم نبود به همراه جمعیت عازم شدند تا این مراس==م

را درک کنند.

-وار می باری بر پشت دارند ح==رکت دای==رهای که انگار کوله)گروه حرکات فرم از جا بلند شده به گونه کنند تا حس گرما و آفتاب سوزان و راه ط==والنیکنند و گاهی دست بر پیشانی گذاشته به باال نگاه می

تداعی شود.(

زینب الل==ه مس==یری کراع الغمیم رس==یدیم و رس==ولنزدیک ظهر روز دوشنبه به منطقه

ی خ==داکنن==دهخود را به سمت غدیر خم تغییر دادند و فرمودند: »ای مردم دعوت آور خدایم.« و ما دانستیم که هنگ==ام ابالغ پی==ام مهمیرا اجابت کنید که من پیام

رسیده است.

گذارن==د و بعض=ی ب=هایس=تند، ب==ار از پش=ت ب==ه زمین میشنوند میالله را می)گروه هنگامی که پیام رسولدهند.(کنند. گاه گاهی هم دست به پیشانی گذاشته و حرارت هوا را نشان میبعضی دیگر رو می

زینب ی مردم متوق==ف ش==وند و آن==ان ک==ه پیشسپس منادی ایشان ندا کرد که: »همه

ای ب==ه دس==توراند بازگردند و آنان که پشت سر هستند توق==ف کنن==د.« ع==دهرفته س==ال کن==ار برک==ه رفتن==د و زی==ر درخت==ان را ج==ارو درخت کهن5الله به محل رسول

های زائد را قطع کردن==د و س==ایبانی را در آن مح==لکردند و آب پاشیدند و شاخه ها ب=ه بلن=دی ق==امت حض=رتبرافراشتند و در انتها منبری از پاالن شتران و سنگ

ساختند.

دهن==د. بع==د از اتم==ام این قس==مت اززمان با گوینده انج==ام می)گروه حرکات فرم تمام این کارها را همایستند.(وار با احترام میکالمش همگی به صورت دایره

زینب الله بر باالی منبر رفتند }نور پشت پ==رده بای==د روش==نبعد از نماز جماعت رسول

شود.{ در حالی که علی هم در کنار ایشان بر باالی من==بر ایس==تاده ب==ود. پس از چ==ه در ح=قحمد و ثنای االهی فرمودند: »خداوند به من اعالم فرموده که اگر آن

ام.«علی بر من نازل نموده ابالغ نکنم رسالت او را نرسانده

11

Page 12: پيمانdl.monasebatha.com/ghadir/asare-neveshtari/namayeshname/... · Web viewمن به راحله قول دادم که مراقب لیلی باشم و اگر اکنون اینجا

تاریـثار نوشآ

==ک }افکت )صدایی پر طنین و زیبا(: بسم الله الرحمن الرحیم یا ایها الرسول بلغ ما انزل الی==ک من ربو ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس.{

زینب ای م==ردم! جبرئی==ل س==ه مرتب==ه ب==ر من ن==ازل ش==د و از ط==رف خداون==د س==الم پروردگارم مرا مأمور کرد که در این محل اجتماع به پا خیزم و ب==ر ه==ر س==فید و

طالب برادر من و وصی من و جانشین من ب==رسیاهی اعالم کنم که علی بن ابی امتم و امام بعد از من است، نسبت او به من همانند نسبت ه==ارون ب==ه موس=ی است جز این که پیامبری بعد از من نیست و او صاحب اختیار شما بع==د از خ==دا

و رسولش است.

کم الله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصالة و یؤتون الزکاة و هم راکعون.{ }افکت: انما ولی

زینب ای مردم! این مطلب را بدانید و بفهمی==د و بدانی==د ک==ه خداون==د او را ب==رای ش==ما صاحب اختیار و امامی قرار داده ک==ه اط==اعتش را واجب نم==وده ... و بع==د از او امامت در نسل من از فرزندان اوست ... بدانید که آخرین امامان مه==دی ق==ائم

گیرنده از ظ=المین ... بدانی=د ک==هاز ماست. اوست غالب بر ادیان، اوست انتقام ام شما را به دست دادن ب==ا من ب==ه عن==وان بیعت ب==ا او ومن بعد از پایان خطابه

خ==وانم. بدانی==د ک=ه من ب==ا خ==دا بیعتبعد از من به دست دادن ب==ا خ=ود او ف==رامی ام و علی با من بیعت کرده است و من از جانب خداون==د ب==رای او از ش==ماکرده

گیرم.بیعت می

ما یبایعون الله ید الله فوق ایدیهم ...{ }افکت: ان الذین یبایعونک ان

زینب

کنن==د.( م==ای گروه فرم کلمات زینب را تک==رار میپس همگی چنین بگویید: )همه چه از جانب پروردگار ما و خودت به م==ای آنکنیم ... دربارهشنیدیم و اطاعت می

ی ام==ر ام==امت امامم==ان علی امیرالمؤم==نین و امام==انی ک==ه ازرس==اندی درب==اره-هایمان و جانمان و زبانمان و با دستآیند. بر این مطلب با قلبصلب او به دنیا می

ش==کنیم ... م==ا اینکنیم. تغییر نخ==واهیم داد و ... پیم==ان نمیهایمان با تو بیعت می رس==انیم ومطلب را از قول تو به نزدیک و دور از فرزندانمان و از فامیلم==ان می

گیریم.خدا را بر آن شاهد می

کند.(زند و دست راست خود را به سوی پرده دراز می)گروه حرکات فرم یک زانو را بر زمین میخوانند.{شود و گروه همراه آن می}افکت: سرود »آسمان غرور سرور« پخش می

شوند و گروه حرکات فرم خارج شده، بازیگرها در جاهایی کهها خاموش می)نزدیک انتهای سرود چراغشود.(گیرند و چراغ روشن میاند قرار میبوده

شوند. خوله مشغول باد زدن خودش است و میمون==ه ب==ه)زینب با اشاره به صفیه برای رفتن آماده می-نگرد. لیلی سر در گریبان جای خود نشسته است که با حرکت زینب برای رفتن متوج==ه او میلیلی می

=ه اش=ارهشود و او هم از جای خود بلند شده مهیای رفتن می =ه همای میشود. میمون=ه ب==ه حب کن=د و حب آورد و خود میمونه آن را برداشته، به س==مت لیلیلباسی را که میمونه برای لیلی آماده کرده است می

گیرد.(می

عروس زیبایم بهتر است خود را برای مراسم آماده کنی.میمونهنه )تعجب میمونه( من ... من باید ...لیلی

چ==ه در دل داریکشد( حجب و حیا مانع از آن است ک==ه آن)لیلی را در آغوش میمیمونهبر زبان برانی. تو عروس زیبای منی و به زودی ...

لیلی کردم ک==هاندیشیدم و فکر مینه ... من، من تا کنون به چیزی جز این وصلت نمی

کنم ک==ه بای==د ب==های نیست؛ ام==ا ... ام==ا اکن==ون فک==ر میتر از ازدواجم مسئلهمهم ام باشد، نبای==دکنم که حق با خالهبعضی چیزهای دیگر هم اهمیت بدهم. فکر می

عجله کنم.12

Page 13: پيمانdl.monasebatha.com/ghadir/asare-neveshtari/namayeshname/... · Web viewمن به راحله قول دادم که مراقب لیلی باشم و اگر اکنون اینجا

تاریـثار نوشآ

میمونه آه عروس زیبای من! قطعا مسائل مهم دیگری غیر از ازدواجت وجود دارد ام==ا

چه اکنون باید به آن پرداخته شود مراس==م ازدواج ش==ما دو نف==ر اس==ت. م==ردمآن اند که چ==را بع==د از این هم==ه م==دت ب==ه س==ر خان==ه وپشت سر ما حرف درآورده

روید.تان نمیزندگی رود و دس==تش راش==ده اس==ت، ب==ه س==مت لیلی می)در حالی که بسیار خوشحال زینب

اندازد.(کند و با شادی به صفیه نگاهی میدور او حلقه می اش رو کرده، با لحنی متفکران==ه( پیش از آن بای==د ب==ا زی==د س==خن)به سمت خالهلیلی

بگویم ... )ب==ا لح==نی چاپلوس==انه( وقت ب==رای س==خن گفتن بس==یار اس==ت. بع==د از مراس==ممیمونه

هنگامی که به زیر یک سقف رفتید ... های بسیاری با او دارم. )جل==وتر از زینب)بدون آن که به میمونه توجه کند( حرفلیلی

گردند.(ها خاموش میشود و چراغو صفیه از صحنه خارج می

و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین فصلی الله علی سیدنا خاتم المرسلین و علی اهل بیتهالطیبین الطاهرین ال سیما بقیة الله فی االرضین.

فرناز منتظری

13