16
ﺍﻧﮕﻠﻴﺲ ﺍﺳﻼﻣﻰ ﻣﺮﻛﺰ ﻣﺎﻫﻨﺎﻣﻪ63 ﮕﻠ ﺍﻧ ﻼﻣﻣﻪﻨﺎﺎﻫ6 6 6 6 6 6 6 1432 ﺻﻔﺮ- 1389 ﺩﻯ- 2011 ژﺍﻧﻮﻳﻪ- 63 ﺷﻤﺎﺭﻩ... ﻛﻪﺍﻧﺪ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺭﺑﻌﻴﻦ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﺷﺎﻡ ﺗﺎ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﺍﺯ ﺍﺭﺑﻌﻴﻦ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﭘﺮﺳﺸﻰ ﻭﺍﻛﺎﻭﻯ ( ) ﻋﺒﺎﺱ ﺍﺑﻮﺍﻟﻔﻀﻞ ﺣﻀﺮﺕ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺍﺯ ﺭﻭﺍﻳﺘﻲ ﻫﺎ ﻋﻼﺝ ﭘﻴﺎﻣﺪﻫﺎ ﻫﻮﺱ، ﻧﻮﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﺭﺍﻫﻜﺎﺭ ﻣﻌﺎﺩ ﺿﺮﻭﺭﺕ ﺑﺮ ﺑﺮﻫﺎﻥ ﺩﻭ ﻛﻮﺩﻛﺎﻧﻪ ﻣﺮﻛﺰ ﺍﺧﺒﺎﺭ

Eslam wa Zendegi 63 · EEslam wa Zendegi 63.indd 1slam wa Zendegi 63.indd 1 113/12/2010 23:25:533/12/2010 23:25:53 ١۴٣٢ ﺮﻔﺻ ١٣٨٩ یﺩ ٢٠١١ ﻪﯾﻮﻧﺍژ ۶٣

  • Upload
    others

  • View
    1

  • Download
    0

Embed Size (px)

Citation preview

Page 1: Eslam wa Zendegi 63 · EEslam wa Zendegi 63.indd 1slam wa Zendegi 63.indd 1 113/12/2010 23:25:533/12/2010 23:25:53 ١۴٣٢ ﺮﻔﺻ ١٣٨٩ یﺩ ٢٠١١ ﻪﯾﻮﻧﺍژ ۶٣

ماهنامه مركز اسالمى انگليس

63

انگل الم ا كز م ماهنامه

6666666

شماره 63 - ژانويه 2011 - دى 1389 - صفر 1432

آورده اند كه... زيارت اربعين

از مدينه تا شام واكاوى پرسشى درباره اربعين

روايتي از شهادت حضرت ابوالفضل عباس ( ع ) هوس، پيامدها و عالج ها

راهكار آموزش نماز به كودكان و نوجوانان دو برهان بر ضرورت معاد

كودكانه اخبار مركز

Eslam wa Zendegi 63.indd 1Eslam wa Zendegi 63.indd 1 13/12/2010 23:25:5313/12/2010 23:25:53

Page 2: Eslam wa Zendegi 63 · EEslam wa Zendegi 63.indd 1slam wa Zendegi 63.indd 1 113/12/2010 23:25:533/12/2010 23:25:53 ١۴٣٢ ﺮﻔﺻ ١٣٨٩ یﺩ ٢٠١١ ﻪﯾﻮﻧﺍژ ۶٣

شماره ۶٣ ژانویه ٢٠١١ دی ١٣٨٩ صفر ١۴٣٢ 22

صفريژه

وصفر

يژه و

خاك سر كوى تو خاك سر كوى تو زنده كند مرده را زنده كند مرده را

ــد آدمن ــى بن ــل خي ــير اس عشــقت ــه ب ــه ك اى ــد خرمن دل ــم غ ــا ب غمــت ســوختگان فروخــت ــم عال عشــرت ــد خري را غمــت ــه ك ــر هــد عالمن از ــر خب ــى ب غمــت ــران خب ــا باســت عالمــى دل بســته ــره ات ط شــكن در ــد همن گشــاى ــده عق بســتگان دل ــه هم آن و ــى توئ ــم عال ــه هم در ــا بق مصــر يوســف ــد درهمن ــا ب ــده آم زن و ــرد م ــت طلب در تســت ــهيدان ش خــاك بوالبشــر ســر ــاج تــد آدمن ــى بن فخــر ــد اب ــا ت ــهدا ش ــن كايدل ــرآت م ــق رون ماســت اشــك ــب طل در ــد جمن جــام ــو پرت ــروغ ف ــا ب درر ــن كايــو نيســت ــم روى ت ــى جــز غ ــان خرم ــه جه چــون بــد غمن شــراب مســت غمــت كشــان ــاده بــس ب و اســالم ســنت بســت ــو ت ــزاى ع ــد عقــد ماتمن ــن اي ــه حلق ــات كائن سلســله ــد بلن عشــقت ــت راي ــال كرب در چــو گشــت ــد خمن ــت لواي پيــش ــوع رك در ملــك ــل خيرا ــرده م ــد كن ــده زن ــو ت ــوى ك ســر خــاك ــد دمن مســيحا ــه جمل او ــهيدان ش زانكــه جــان ــذل ب ــى طلب ــر گ كشــتگان ــن اي از دم ــر هــد محكمن ــى قدم ــا ب فشــان جــان قدمــت در تســت ــرار اس در ــب غي ازل خــداى ــر ســد توأمن ازل ز خــود حــق ــر س ــا ب ــو ت ــر ســب حبي از ــر غي ــه ب نيســت ــب حبي ــر س محــرم ــد نامحرمن و محــرم ــان مي در رســل و ــك پيچــرا ــارد نب اشــك ــؤاد» «ف جســمت ــم غ در ــد مرهمن ــرا ت زخــم ــون عي قطــرات ــن كاي

"فؤاد كرمانى"

ــام برنامه ها به ــزم يزيد، به ظاهر تم در مجلــس بخوبى پيش مى رفت؛ تا آن هنگام كه قافله ســاالر ــه چيز را صبر و شــكيبايى قد برافراشــت و همــه ســاخت. او كه ســخنش، ســخن على، وارونعصمتش فاطمه گونه و بردبارى اش حسن وار بود، با كالم نافذ خود قيامى حسينى به پا داشت و شام

سرور يزيد را به شام سوگ مبدل ساخت.«... چگونه مى توان انتظار دل سوزى از پسر كسى را داشت كه دهانش جگر پاكان را دريد و بيرون

انداخت و گوشتش از خون شهيدان روئيد؟»ســكوت همه جا را فرا گرفت. يزيد پيش از اين، ــدف (بانويى خيرانديش) خود را از فرزندان خنــيزده واســطه به ــده بود و گفته بود كه با س خواناو مى رســد؛ در صورتى كه بانوى كاروان عشق به او يادآورى مى كرد كه مادر بزرگ بى واســطه او

هند، مادر معاويه بوده است.ــام توان ندا مى دهد: «هر نيرنگى زينب(س) با تمخواهى بزن و هر اقدامى كه مى توانى بكن. از هر كوششــى دريغ منما، سوگند به خدا، نه مى توانى نام ما را محو كنى و نه مى توانى وحى را خاموش كنى، رأى تو سست و شماره ايام دولت تو اندك

است. آگاه باشيد لعنت خدا بر ستمگران باد.»ــا وضع مجلــس يزيد، ــب نه تنه ــاى زين خطبه هــام را دگرگون ســاخت. رعب و بلكه اوضاع شوحشــت در دل يزيد و يزيديان ايجاد شد. يزيد نمى توانست شعله ســخن زينب را خاموش كند. پــس از خطبه هاى زينب(س)، سياســت ظاهرى يزيد دگرگون گشت، او در ظاهر اظهار پشيمانى

مى كرد و گناه را به گردن ابن زياد مى انداخت.ــتور يزيد، رفتار و اخالق نيكى با اهل بيت به دسپيش گرفتند و هودج شترهاى آنان را با پارچه هاى ــتند تا راهى كربال شوند و از پرزرق و برق آراسآنجا به ســوى ديار خود روند. ليكن زينب كه از ــيارى و قاطعيت مثال نزدنى برخوردار بود، هوشمى دانســت كه يزيد مى خواهد با اين كارها خون شهدا را لوث كند. لذا بى درنگ فرمود: «هودج ها ــياه كنيد تا همه بدانند ما در سوگ شهادت را سفرزندان زهرا(س) به ســر مى بريم.» اين ســخنان ــى در بين مردم به پا زينب شــور و هيجان عجيب

كرد.

ــام برنامه ها به ــزم يزيد، به ظاهر تم در مجلــس باالر قافلهس كه هنگام آن تا رفت؛ م ش پ خوب

م مم

آورده اند كه...آورده اند كه...

Eslam wa Zendegi 63.indd 2Eslam wa Zendegi 63.indd 2 13/12/2010 23:26:2813/12/2010 23:26:28

Page 3: Eslam wa Zendegi 63 · EEslam wa Zendegi 63.indd 1slam wa Zendegi 63.indd 1 113/12/2010 23:25:533/12/2010 23:25:53 ١۴٣٢ ﺮﻔﺻ ١٣٨٩ یﺩ ٢٠١١ ﻪﯾﻮﻧﺍژ ۶٣

33 شماره ۶٣ ژانویه ٢٠١١ دی ١٣٨٩ صفر ١۴٣٢

روز بيستم ماه صفر، روز اربعين و روز رجوع اهل حرم امام حسين عليه السالم از شام به مدينه، و روز ورود جابربن عبداهللا انصارى است به كربال به جهت زيارت امام حسين عليه السالم و او اولين زائر آن حضرت است و زيارت آن حضرت دراين روز مستحب است. كه به فرموده ى امام حسن عسكرى عليه السالم از نشانه هاى مؤمن است.

قال العسكرى عليه السالم: ـبين و الجهر ببسم اهللا الرحمن الرحيم. (1) ـعفير الج ـختم فى اليمين و ت عالمات المؤمنين خمس : صالة االحدى و الخمسين و زيارة االربعين والت

از حضرت امام حسن عسكرى عليه السالم روايت شده كه فرمودند: عالمات مؤمن پنج چيز است:

1- اقامه ى پنجاه و يك ركعت نماز فريضه و نافله در شبانه روز. 2- زيارت اربعين.

3- انگشتر به دست راست كردن. 4- جبين را در سجده بر خاك گذاشتن.

5- در نماز بسم اهللا الرحمن الرحيم را بلند گفتن. شيخ طوسى ، زيارت مخصوصه روز اربعين را از حضرت امام صادق عليه السالم چنين نقل كرده است:

السالم على ولى اهللا و حبيبه؛سالم بر وىل خدا و دوست او

السالم على خليل اهللا و نجيبه ؛ سالم بر خليل خدا و بنده جنيب او

هيفن صاباهللا و ىفلى صع المالسسالم بر بنده برگزيده خدا و فرزند برگزيده اش

هيدلوم الش السالم على الحسين المظسالم بر حسني مظلوم و شهيد

راتبقتيل الع و باتر السالم على اسري الكسـالم بر آن بزرگوارى كه به گرفتاری ها اسـري بود و كشته

اشك روان گرديد كيفص و كيلو نابو كيلو هان دهى اشنا مالله

زالفائ كيفص نابوخدايا من به راسـىت گواهى دهم كه آن حضرت وىل (و مناينده) تو و فرزند وىل تو بـود و برگزيده ات و فرزند برگزيده ات بود

كه كامياب شد ةـعادبالس هتوبح و ةـهادبالش هتمر رامتك اك بك

ةبطيب الوالد هتيبتاجوبه بزرگداشت تو، گراميش كردى به وسيله شهادت و خمصوصش

داشىت به سعادت و برگزيدى او را به پاكزادى و ةالقاد ندا مقآئ و ةـادالس ندا مـيس هلتعج و

ةالذاد ندا مذآئو قرارش دادى يكى از آقايان (بزرگ) و از رهروان پيشـرو و

يكى از كساىن كه از حق دفاع كردند كلقلى خة عجح هلتعج بياء وواريث االنم هتي واعط

من االوصياء و مرياث هـاى پيمربان را به او دادى و از اوصيائى كه حجت تو

بر خلقت هستند قرارش دادى فيك هتجهذل مب و حصالن حنم عآء وىف الد ر فاعذ

او نيز در دعوت مردم جاى عذر و انه اى (براى كسى) نگذارد و بی دريغ خريخواهى كرد و جان خود را در راه تو داد

و اللةالض ةريح و ة ليسـتنقذ عبادك من الجهالـه باالرذل قـد توازر عليه من غرته الدنيا و باع حظ

االدىن؛ تا برهاند بندگانت را از (گرداب) جهالت و ناداىن و سرگرداىن (در وادى) گمراهى و چنان شـد كه مهدست شدند بر عليه آن

حضرت كساىن كه دنيا فريبشان داد.رس و تردى س و تغط و شـرى آخرته بالثمن االوك

واهىف هو فروختند ره (كامل و سعادت خود را) به اى پست ناچيزى و بـداد آخرتش را در مقابل ائى انـدك و ىب مقدار و بزرگى

كردند و خود را در چاه هوا و هوس سرنگون كردند، كبيط نخاسو ك واسخط

و تو و پيامربت را به خشم آوردندو اطـاع من عبادك اهل الشـقاق والنفـاق و حملة

االوزار و پريوى كردند از ميان بندگانت آناىن را كه اهل دو دسـتگى و نفاق بودند و كسـاىن را كه بارهاى سـنگني گناه به دوش

مى كشيدندبني النار فجاهدهم فيك صابرا محتسـبا المسـتوج

هرميح بيحتاسو همد كتىف طاع كفى ستحو بدين جهت مسـتوجب دوزخ گشته بودند آن حضرت (كه چنان ديد) با شكيبائى و پاداش جوئى با آا جهاد كرد تا خونش

در راه پريوى تو رخيت و حرمي مقدسش شكسته شدبهم عذابا اليما اللهم فالعنهم لعنا وبيال و عذ

خدايـا آنان را لعنت كن به لعنىت وبال دار و عذابشـان كن به عذاىب دردناك

نابي كليع المـول اهللا السسر نابي كليع ـالمالسسيد االوصياء

سالم بر تو اى فرزند رسـول خدا، سالم بر تو اى فرزند آقاى اوصياء

ـعيدا وس ـتشع امينه ناباهللا و امني كان دـهاش تيضم

گواهى دهم كه به راسىت تو امانتدار خدا و فرزند امانت دار اوىي سعادمتند زيسىت و ستوده از دنيا رفىت

لوما شـهيدا و اشـهد ان اهللا حميـدا و مت فقيدا مظ كدعما و ز منج

و گمگشته و ستمديده و شهيد درگذشىت و نيز گواهى دهم كه خدا به راسىت وفا كند بدان وعده اى كه به تو داده،

دـهاش و لكقت نم ذبعم و لك و مهلك من خذانك وفيت بعهداهللا

و به هالكت رسـاند هر كه را كه دست از ياريت برداشت و عذاب كند كسى كه تو را كشت و گواهی دهم كه تو به خوىب

وفا كردى به عهد خدا، ناهللا م نفلع قنيالي ى اتيكتح هـبيلىف س تدجاه و

،لكقتو جهـاد كردى در راه او تا مرگت فرا رسـيد خدا لعنت كند

كسى كه تو را كشت كبذل تعـمة ساهللا ام نلع و كلم و لعن اهللا من ظ

به تيضفرو خدا لعنت كند كسـى كه به تو ستم كرد و خدا لعنت كند مردمى كه شـنيدند جريان كشنت و سـتم تو را و بدان راضى

بودند، نمل ودع و وااله نمل ىلى وان كهدى اشنا مالله

عاداه باىب انت و امى يابن رسول اهللا. خدايا من تو را گواه مى گريم كه من دوسـت دارم هر كه او را

دوست دارد و دمشنم با هر كه او را دمشن دارد پدرم و مادرم به فدايت اى فرزند رسول خدا.

نت نورا ىف االصالب الشامخة واالرحام اشهد انك ك ،ةره المط

گواهى دهم كه تو به راسـىت نورى بودى در پشت پدراىن بلند مرتبه و رحم هاىي پاكيزه

ـكلبست لم ـها وجاسة بانيلالجاه ـكسجنت م لـالمدلهمات من ثيابها،

كه آلوده ات نكرد اوضاع زمان جاهليت به آلودگی هايش و در برت نكرد از لباس هاى چركينش

و منيلسالم كانار ين وم الدعائد نم كان دهاش و ،ننيمؤل المقعم

و گواهى دهم كه به راسىت تو از پايه هاى دين و ستون هاى حمكم مسلمانان و پناهگاه مردمان با اميان هستی

و اشهد انك االمام البر التقى الرضى الزكى الهادى ،ىدهالم

و گواهى دهم كه تو به راسـىت پيشـواى نيكـوكار با تقوا و پسنديده و پاكيزه و راهنماى راه يافته اى

الماع قوى وة التمل و اشـهد ان االئمة من ولدك كالهدى

و گواهى دهم كه مهانا امامان از فرزندانت روح و حقيقت تقوا و نشانه هاى هدايت

والعروة الوثقى والحجة على اهل الدنيا و اشـهد انى نمؤم م بك

و رشـته هاى حمكم (حق و فضيلت) و حجت هاىي بر مردم دنيا هستند و گواهى دهم كه من به مشا اميان دارم

م موقن بشـرايع ديـىن و خواتيم عملى و قلىب و بايابك ،لمس م لقلبك

و به بازگشتتان يقني دارم با قوانني دينم و عواقب كردارم و دمل تسليم دل مشا است

م معدة حتى م متبع و نصرتـى لك و امـرى المرك ،م ياذن اهللا لك

و كارم پريو كار مشا اسـت و يارمي برايتان آماده است تا آن كه خدا در ظهورتان اجازه دهد

و م م صلوات اهللا عليك م المـع عدوك م معك فمعك ،م على ارواحك

پس با مشامي نه با دمشنان مشا، درودهاى خدا بر مشا و بر روان هاى مشا

و م م و ظاهرك م و غائبك م و شـاهدك و اجسـادك .م باطنك

و پيكرهايتان و حاضرتان و غائبتان و آشكارتان و انتان. .العالمني بر آمني

آمني اى پروردگار جهانيان.

Eslam wa Zendegi 63.indd 3Eslam wa Zendegi 63.indd 3 13/12/2010 23:26:3113/12/2010 23:26:31

Page 4: Eslam wa Zendegi 63 · EEslam wa Zendegi 63.indd 1slam wa Zendegi 63.indd 1 113/12/2010 23:25:533/12/2010 23:25:53 ١۴٣٢ ﺮﻔﺻ ١٣٨٩ یﺩ ٢٠١١ ﻪﯾﻮﻧﺍژ ۶٣

شماره ۶٣ ژانویه ٢٠١١ دی ١٣٨٩ صفر ١۴٣٢ 44

صفريژه

و

حسين(ع)، خواهرش را فرا خواند و همه تصميماتى ــود. زينب با ــراى وى بازگو نم ــه گرفته بود ب را كــه حرف هاى برادر گوش ــارى و متانت تمام ب بردبفرا داد. سپس برخاست و به سمت در رفت. حسين گفت: نمى خواهم به تو آسيبى برسد، راهى كه مى

روم بى بازگشت است.ــرادر انداخت و ــا مهربانى تمام نگاهى به ب زينب بــوش كردى؟ ــان را فرام ــا وصيت مادرم ــت: آي گفــا بگذارم، درحالى كه تو ــه مى توانم تو را تنه چگون

نيمه وجودم هستى؟ــود. عبداهللا ــتاس كردن گندم ب ــغول دس زينب مشــين به كربال نزديك آمد و گفت: مى خواهى با حس

بروى؟ــمان زينب حلقه زد و نگاهش را از ــك در چش اشــمان عبداهللا خيره شد ــت و به چش ــتاس برداش دســتم ــه پيش از ازدواج گذاش ــرطى ك و گفت: ايا شــت، ــين نيمه وجود من اس را فراموش كردى؟ حس

چگونه مى توانم او را رها كنم؟ــين! هر جا مى عبداهللا گفت: فرزندانم به فداى حس

خواهى با حسين برو.ــاران امام را فرا ــوش عجيبى خانواده و ي جنب وجــدن زنان و ــوار ش ــود. كجاوه ها براى س ــه ب گرفتــتاده ــده بود. امام مقابل كاروان ايس كودكان آماده شبود و نظاره گر كارهاى اهل كاروان بود، اما اين نگاه ــير مى كرد. زينب مى خواست ــت ها س در دوردسهمراه با دردانه حسين، يعنى رقيه سوار كجاوه شود. ــم به هم زدن نزديك خواهر شد عباس در يك چشو پايش را براى سوار شدن خانم بر زمين نهاد. برادر

يعنى عباس!ــه مى تابيد. روزهاى ــاب تندى بر خانه هاى مك آفتــوى كوفيان ــى بود كه نامه هاى متعددى از س متوال

حسين(ع)، خواهرش را فرا خواند و همه تصميماتى ــود. زينب با ــراى وى بازگو نم ــه گرفته بود ب را ك

ععــه حرف هاى برادر گوش ــارى و متانت تمام ب ــه حرف هاى برادر گوش بردب ــارى و متانت تمام ب بردبفرا داد. سپس برخاست و به سمت در رفت. حسين

مگفت: نمى خواهم به تو آسيبى برسد، راهى كه مى ن ر پس ر

روم بى بازگشت است.مم

و انداخت رادر ب به نگاه تمام مهربان ا ب زينبم

ــيد. اين نامه ها امام را به فكر ــين مى رس براى حســيد چه پاسخى بايد فرو برده بود. با خود مى انديشــكنى آنها باز هم ــران كوفى بدهم؟ آيا عهدش به س

تكرار خواهد شد؟ــت. امام قاصدى را روانه خانه پسر چند روز گذشــلم به عنوان نماينده امام، ــلم نمود. مس عمويش مســراق گرديد. ــان روانه ع ــو با كوفي ــراى گفت وگ بنيرويى ناشناخته قلب امام را مى فشرد. مى دانست چه اتفاقى در كمين مسلم است، اما باز هم سكوت

نمود.ــجد پيامبر، كنار ديوار كعبه آرام گرفت. پس از مســش مى يافت. ــه در آن آرام ــن تنها جايى بود ك ايــاد و حرف هاى دلش ــتش را بر ديوار كعبه نه دســر را براى خداوند زمزمه كرد. آرامش عجيبى سراس

وجود حسين(ع) را فرا گرفت.ــنگى ــداد مى كرد. تش ــود. گرما بي ــورا ب روز عاشــود. لب هاى على اصغر، كودكان را بى تاب كرده بــش ماهه حسين(ع) خشك شده بود. امام كودك شكودك را برداشت و به سمت سپاهيان دشمن رفت و فرمود: از ياران و فرزندانم كسى نمانده، نمى بينيد

چگونه از تشنگى بى تاب شده است؟ ــد و گلوى ــوى حرمله روانه ش ــان تيرى از س ناگهــين به جاى گلوى كودك را پاره پاره كرد. قلب حســين خون گلوى ــد. حس ــودك از درون دريده ش ك

كودك را برداشت و به آسمان پاشيد.ــيد: آيا نمى بينى كودكان شكم عباس با خود انديشهايشان را بر زمين مى سايند تا تشنگى شان برطرف

گردد؟مشك را برداشت و سوار بر اسب شد. قامت رعناى ــود. در حال رفتن به ــت هم پيدا ب عباس از دوردســخنان شمر را به ياد آورد كه از وى سمت فرات س

خواسته بود دست از طرفدارى حسين بردارد.ــب جدا كرد و آن را از آب ــك را از اس عباس مشخنك فرات پر كرد. دهانش خشك شده بود و زبان ــتى آب برداشت و نزديك در آن نمى چرخيد. مشــين در نظرش آمد. ــنگى حس دهان برد، ناگهان تشاشك در چشمان عباس حلقه زد. مشك را برداشت ــمن دور ــپاهيان دش و با عجله از آب بيرون آمد. ســك، كودك ــاس را احاطه كرده بودند. گويى مش عبــوش گرفته بود. ــخت در آغ عباس بود كه آن را ســا وى با دندان ــن افتادند، ام ــتان مبارك بر زمي دســت كه ناگاه عمود آهنين بر فرق مشك را نگاه داش

عباس فرود آمد و... .ــيده بود. حسين با اهل ــط آسمان رس آفتاب به وسحرم وداع كرد. زينب با نگاهى غم بار برادر را بدرقه مى كرد. كودكان مى گريستند. حسين سفارش هاى الزم را به خواهرش نمود و راهى ميدان نبرد گرديد. ــمن مانند مور و ملخ مقابل امام قرار ــپاهيان دش سگرفتند. گرد و غبار زيادى از ميانه ميدان برخاست. ــوى قتلگاه دويد و برادرش را زينب سراسيمه به ســب بر زمين افتاده است. شمر بر سينه ديد كه از اسحسين نشست. ابرهاى تيره اى هم آسمان را پوشاند

و سر مقدس حسين از تن جدا گرديد.ــين جان! به ياد دارى خيمه ها چگونه به آتش حس

كشيده شد؟چگونه در غياب عباس علمدار، زيور زنان به تاراج

رفت؟ــدى كه چگونه پيكر ــين جان! از آن باال مى دي حس

شهيدان زير سم اسبان پاره پاره مى شد؟ــه بچه ها و زنان را به ــرادرم! يادت مى آيد چگون ب

هم زنجير كردند؟پسر مادرم! من به وصيت تو عمل كردم و نگذاشتم به اهل حرم تو آسيبى برسد. مى دانى كه درباره رقيه كوتاهى نكردم، اما داغ فراق تو بسيار دردناك بود و

قلب كوچك او تحمل اين مصيبت ها را نداشت.ــر معاويه سر مبارك تو را مى ديدم كه در دربار پسبر نيزه بود. تو در آن حال هم زيبا بودى. لب هايت

زمزمه مى كرد و قرآن مى خواندى.ــت را در چشمان ــت شكس برادرم! يزيد مى خواســت و خطابه من، من و فرزندان تو ببيند، اما نتوانس

آخرين اميد او را از بين برد.بعد از آن روزهاى اسارت، من ماندم و غم فراق تو

كه نمى دانستم با آن چه كنم.مادر جان! ايا از من راضى هستى؟

ــما ــه من نيز به ش ــت ك ــيده اس ــا زمان آن نرس ايبپيوندم؟

شيرين احمدى

واکاوی پرسشی درباره اربعین

Eslam wa Zendegi 63.indd 4Eslam wa Zendegi 63.indd 4 13/12/2010 23:26:3413/12/2010 23:26:34

Page 5: Eslam wa Zendegi 63 · EEslam wa Zendegi 63.indd 1slam wa Zendegi 63.indd 1 113/12/2010 23:25:533/12/2010 23:25:53 ١۴٣٢ ﺮﻔﺻ ١٣٨٩ یﺩ ٢٠١١ ﻪﯾﻮﻧﺍژ ۶٣

55 شماره ۶٣ ژانویه ٢٠١١ دی ١٣٨٩ صفر ١۴٣٢

رسول جعفريانرسول جعفريان

واکاوی پرسشی درباره اربعینواکاوی پرسشی درباره اربعین دليل بزرگداشت اربعين چيست؟

ــته ميان شيعيان و ــين(ع) از گذش اعتبار اربعين امام حســناخته ــين(ع) ش در تقويم تاريخى وفاداران به امام حسشده بوده است. كتاب «مصباح المتهجد» شيخ طوسى كه حاصل گزينش دقيق و انتخاب معقول شيخ طوسى است از روايات فراوان درباره تقويم مورد نظر شيعه درباره ايام ــادى و دعا و روزه و عباردت است، ذيل ماه سوگ و شــتين روز اين ماه (از سال 121)، «صفر» مى نويسد: نخس

روز كشته شدن زيد بن على بن الحسين است.ــت كه حرم امام روز 20 صفر ـ يعنى اربعين ـ زمانى اسحسين(ع) يعنى كاروان اسرا، از شام به مدينه بازگشتند و ــت كه جابر بن عبداهللا انصارى، صحابى رسول روزى اســيد تا به زيارت قبر امام خدا(ص)، از مدينه به كربال رســى است كه قبر آن ــين(ع) بشتابد و او نخستين كس حس

حضرت را زيارت كرد.

در اين روز، زيارت امام حسين(ع) مستحب است و اين زيارت، همانا خواندن زيارت اربعين است.

ــپس متن زيارت اربعين را با سند به نقل شيخ طوسى ساز حضرت صادق(ع) آورده است: السالم على ولى اهللا و ــالم على خليل اهللا و نجيبه، السالم على صفى حبيبه، الس

اهللا و ابن صفيه...

اين مطلبى است كه شيخ طوسى، عالم فرهيخته و معتبر و معقول شيعه در قرن پنجم درباره اربعين آورده است. طبعا براساس اعتبارى كه اين روز ميان شيعيان داشته است، از ــت، شيعيان به حرمت همان آغاز كه تاريخش معلوم نيسآن، زيارت اربعين مى خوانده اند و اگر مى توانسته اند مانند جابر بر مزار امام حسين(ع) گرد آمده و آن امام را زيارت مى كردند. اين سنت تا به امروز در عراق با قوت برپاست ــاهديم كه ميليونها شيعه عراقى و غير عراقى در اين و ش

روز بر سر مزار امام حسين(ع) جمع مى شوند.

در اينجا و در ارتباط با اربعين، چند نكته را بايد توضيح داد.

1ـ عدد چهل ــأله اى كه در ارتباط با «اربعين» جلب توجه نخستين مســت. ابتدا بايد ــون دينى اس ــر اربعين در مت ــد، تعبي مى كن

نكته اى را به عنوان مقدمه يادآور شويم: ــرش صحيح دينى، ــت كه در نگ ــوال بايد توجه داش اصــى به لحاظ عدد بودن، در القاى معنا و اعداد نقش خاصمنظورى خاص ندارند؛ به اين صورت كه كسى نمى تواند ــوارد، عدد هفت يا ــالن مورد يا م ــه صرف اينكه در ف بــتنتاج ــتنباط و اس دوازده يا چهل يا هفتاد به كار رفته، اسخاصى داشته باشد. اين يادآورى، از آن روست كه برخى از فرقه هاى مذهبى، بويژه آنها كه تمايالت «باطنى گرى» داشته يا دارند و گاه و بيگاه خود را به شيعه نيز منسوب ــوفان متأثر از ــبه فيلس ــى از ش ــز برخ ــد، و ني مى كرده ان

انديشه اى درباره اعداد يا نوع حروف بوده و هستند.

ــه در نقلهاى دينى آمده، ــيارى از اعدادى ك در واقع، بســبه الهى باشد، اما اينكه اين مى تواند براساس يك محاســتند عدد در موارد ديگرى هم كابرد دارد و بدون يك مسدينى مى توان از آن در ساير موارد استفاده كرد، قابل قبول ــورد در كتابهاى دعا، ــت. به عنوان نمونه، در دهها م نيســدد صد به كار رفته كه فالن ذكر را صد مرتبه بگوييد، ع

ــود. اما اين دليل بر تقدس عدد صد به عنوان صد نمى شــى روزگاران، صورت تقدس ــاير اعداد ط همين طور ســوء استفاده هايى هم از آنها مى شود. به خود گرفته گاه ســود گفت، تنها چيزى كه درباره برخى از اين اعداد مى شــت كه آن اعداد معين نشانه كثرت است. به عنوان آن اسمثال، درباره هفت چنين اظهار نظرى شده است. بيش از ــتدالل ــود، نمى توان به عنوان يك اس اين هر چه گفته ش

به آن نظر كرد.

عدد «اربعين» در متون دينى ــت كه در يكى از تعبيرهاى رايج عددى، تعبير اربعين اسبسيارى از موارد به كار رفته است. يك نمونه آن كه سن ــول خدا(ص) در زمان بعثت، چهل بوده است. گفته رســانه بلوغ و رشد ــده كه عدد چهل در سن انسانها، نش شفكرى است. گفتنى است، برخى از انبيا در سنين كودكى

به نبوت رسيده اند.

ــى با پروردگارش در ــت «ميقات» موس در قرآن آمده اســده است. در نقل است كه، حضرت چهل روز حاصل شآدم چهل شبانه روز بر روى كوه صفا در حال سجده بود. (مستدرك وسائل، ج9، ص329) درباره بنى اسرائيل هم ــتجابت دعاى خود چهل شبانه روز ناله آمده كه براى اس

و ضجه مى كردند. (مستدرك، ج5، ص239) ــات فراوان ديگر ــظ چهل حديث كه در رواي اعتبار حفــبب تأليف صدها اثر با عنوان اربعين در انتخاب آمده، سچهل حديث و شرح و بسط آنها شده است. در اين نقلها ــت كه اگر كسى از امت من، چهل حديث حفظ آمده اســا بهره برد، خداوند در روز ــد كه در امر دينيش از آنه كنــد كرد. در نقل ــور خواه ــت او را فقيه و عالم محش قيامــت كه اميرمومنان(ع) فرمودند: اگر چهل ديگرى آمده اســمنانم مى ايستادم. مرد با من بيعت مى كردند، در برابر دش

(االحتجاج، ص84)

مرحوم كفعمى نوشته است: زمين از يك قطب، چهار نفر از اوتاد و چهل نفر از ابدال و هفتاد نفر نجيب، هيچ گاه

خالى نمى شود.(بحار، ج53، ص200) ــر اين بوده كه بعد از چهل روز ــاره نطفه هم تصور ب دربــوالت بعدى علقه به ــود. همين عدد در تح علقه مى شمضغه تا تولد در نقلهاى كهن به كار رفته است، گويى كه

عدد چهل مبدأ يك تحول دانسته شده است.

ــرابخوارى كند، نمازش تا ــت كسى كه ش در روايت اسچهل روز قبول نمى شود. و نيز در روايت است كه كسى كه چهل روز گوشت نخورد، خلقش تند مى شود. نيز در ــت كه كسى كه چهل روز طعام حالل بخورد، روايت اســول خدا(ص) ــد قلبش را نورانى مى كند. نيز رس خداونفرمود: كسى كه لقمه حرامى بخورد، تا چهل روز دعايش

مستجاب نمى شود.(مستدرك وسائل، ج5، ص217) ــدد اربعين در آنها به ــا نمونه اى از نقلهايى بود كه ع اينه

كار رفته است.

2ـ اربعين امام حسين(ع) بايد ديد در كهن ترين متون مذهبى ما، از «اربعين» چگونه ــده است. به عبارت ديگر، دليل بزرگداشت اربعين ياد شــت؟ چنانكه در آغاز گذشت، مهمترين نكته درباره چيســت. حضرت در ــكرى(ع) اس ــن، روايت امام عس اربعيــده، زيارت ــان نقل ش روايتى كه در منابع مختلف از ايش

اربعين را يكى از پنج نشانه مؤمن دانسته اند.

ــت كه جداى از خود اين حديث تنها مدرك معتبرى اســده، به اربعين امام ــارت اربعين كه در منابع دعايى آم زيــين(ع) و بزرگداشت آن روز تصريح كرده است. اما حســت، بايد گفت، در منابع به اين ــأ اربعين چيس اينكه منش

روز به دو اعتبار نگريسته شده است.

نخست روزى كه اسيران كربال از شام به مدينه بازگشتند. ــداهللا انصارى، صحابى پيامبر ــه جابر بن عب دوم روزى كــا قبر حضرت ــد ت ــدا(ص) از مدينه به كربال وارد ش خاباعبداهللا الحسين(ع) را زيارت كند. شيخ مفيد(م413) در ــار الشيعه» كه در ايام مواليد و وفيات ائمه اطهار(ع) «مســته است: اين ــاره كرده و نوش ــت، به روز اربعين اش اســام به سوى ــين(ع)، از ش ــت كه حرم امام حس روزى اسمدينه مراجعت كردند. نيز روزى است كه جابر بن عبداهللا

انصارى براى زيارت امام حسين(ع) وارد كربال شد.

ــم هجرى ــد» هم كه در قرن شش ــاب «نزهه الزاه در كتــتم اين ماه بود كه حرم ــده، آمده است: در بيس تأليف شــام به مدينه آمدند. (نزهه الزاهد، محترم حسين(ع) از شــى«فتوح ابن اعثم» ص241) همين طور در ترجمه فارســد طباطبائى، ص916) و ــوح ابن اعثم، تصحيح مج (الفتكتاب «مصباح، كفعمى كه از متون دعايى بسيار مهم قرن ــت. برخى عنوان ــت اين مطلب آمده اس نهم هجرى اسكرده اند كه عبارت شيخ مفيد و شيخ طوسى، بر آن است ــرا از شام به مقصد ــت كه اس كه روز اربعين، روزى اسمدينه خارج شدند، نه آنكه در آن روز به مدينه رسيدند. ــؤ و مرجان، ص154) به هر روى، زيارت اربعين از (لؤلــين(ع) است كه از لحاظ زيارتهاى مورد وثوق امام حس

معنا و مفهوم قابل توجه است.

Eslam wa Zendegi 63.indd 5Eslam wa Zendegi 63.indd 5 13/12/2010 23:26:3913/12/2010 23:26:39

Page 6: Eslam wa Zendegi 63 · EEslam wa Zendegi 63.indd 1slam wa Zendegi 63.indd 1 113/12/2010 23:25:533/12/2010 23:25:53 ١۴٣٢ ﺮﻔﺻ ١٣٨٩ یﺩ ٢٠١١ ﻪﯾﻮﻧﺍژ ۶٣

شماره ۶٣ ژانویه ٢٠١١ دی ١٣٨٩ صفر ١۴٣٢ 6

صفريژه

وصفر

ييژه وو

صفرييژه

ووصفر

يژه و

ــان واقعه كربال در مورد يكــي از اتفاقات جگر راويسوز آن روز اين گونه حكايت مى كنند كه ....

ــگر تا دندان ــهادت كه لش ــه مرگ و ش ( در آن هنگامــلح كفر با سواران مزدور و خونخوار خود كه از نظر مستعداد بسيار بيشتر از نفرات باقيمانده از همراهان حضرت ــين ( ع ) بودند حلقه محاصره را بر آنها تنگ و امام حستنگتر كردند و كليه راههاي ارتباطي آنها را قطع كردن و از همه مهمتر آب را بر روي آنها بستند تا آنها را وادار به تسليم و شكست نمايند.حضرت امام حسين(ع ) ؛ پيشوا ــيعيان تصميم تاريخي خود را بر اساس وظيفه و رهبر ششرعي و شرافتي خود گرفته بود و انتخابي بس خطرناك ــهادت ! براي خود و ــرخ ش ولي بر حق كرده بود ؛ راه س

اهل بيت و همراهانش !ــردار سپاه حضرت ابوالفضل عباس برادر واال مقام و سامام بود كه رسيدگي به امور حرم و زنان و كودكان را در ــت . او كه در آن موقعيت و پس از آن معركه بعهده داشــيدن هيچ كمك جنسي تحمل چند روز محاصره و نرســترس نبودن آب ــي و از همه حياتي تر در دس و تداركاتآشاميدني براي زنان و كودكان تصميم به اقدامي جسورانه ــوار بر ــت و در گير و دار جنگ و در آن معركه س گرفاسب ؛ با برداشتن چند مشك خالي براي به دست آوردن

ــكها ــد و در فرصتي مش ــمن نزديك ش آب به منطقه دشــروع به ــوي چادرهاي خودي ش را پر از آب كرد و به ســادي از افراد مزدور و كين توز ــت كرد . تعدادي زي تاخــارت و تهور را از سردار شجاع امام ــمن كه اين جس دشديدند ؛ به تعقيبش پرداختند و به سوي او و اسبش تيرها و نيزه هاي شرر آلود خود را پرتاب كردند و نهايتا او را ــت راست احاطه كرده و به دورش حلقه زدند . يكي دســيرش با آن مي جنگيد را ــتي كه حضرت با شمش و دســدف قرار داد و در موقعيتي آن را از بدن مباركش قطع هكرد ؛ حضرت شمشير را بدست چپ داد و به نبرد ادامه ــا همين حال به درك ــمنان را ب ــن نفر از دش داد و چنديــمن دست بردار نبود و به حمالت واصل نمود ؛ ولي دشــت ديگر را هم بريدند. و صدمات خود ادامه دادند تا دسخون از بدن مباركش مي ريخت ولي او همچنان بر اسب ــتوار مي جنگيد ديگر تا خيمه هاي ــت قامت و اس ؛ راســواي ــت . به ياد برادر و پيش خودي فاصله چنداني نداشخود امام حسين ( ع ) افتاد كه چگونه مي تواند اين نبرد نا برابر را به پيش برد و از اين كه ميديد ديگر نمي تواند ــت او را بگيرد ناراحت بود . آخر او را ياري دهد و دس

ديگر او دستي نداشت !ــيد كه به نحوي از معركه و نبرد با دشمن با خود انديش

ــك آب براي كودكان و زنان ــزد و حد اقل يك مش بگريــنه لب به خيمه ها برساند . خم شد و مشك كوچك تشآبي كه هنوز بر ترك زين سالم مانده بود به دندان گرفت ــه كار گرفت تا ــاص آخرين رمقها را ب ــگردي خ و با شــمن كه توان ديدن اين ماموريت آخر را انجام دهد . دشــوي خيمه ــرت در فرار از معركه به س ــن ابتكار حض ايــوي او و اسبش باران تيرها و نيزه را ــت به س ها را نداشــم و بدن مباركش فرو باريدند . تيرها بر صورت و چشــك كوچك را نير پاره كردند و او هنوز مي ريختند و مشــه به جلو مي رفت صورتش خيس از خون و پيروزمندانآب بود ولي اراده و عزم جزمش به لبان و زبان تشنه او ــنه خود ــان دادند كه مبادا آن چند قطره را به كام تش فرمبمكد و كمي رفع عطش كند در حاليكه ياران و اهل حرم

در انتظار آب بودند ! سر انجام آن مظهر وفا و عشق ؛ سوار بر اسب وفادارش؛ ــكهاي سوراخ شده به پاي ــان و با مش با پيكر خون فشــا به خاك و خون ــتانه خيمه ه ــيد و در آس خيمه ها رسغلتيد . خواهرش زينب به استقبال برادر شتافت تا بلكه ــي كه او وعده داده بود براي كودكان و زنان و بيماران آبــوس ..... ال حول وال باهللا ال ــنه لب برساند . اما افس تش

علي العظيم ... )

Eslam wa Zendegi 63.indd 6Eslam wa Zendegi 63.indd 6 13/12/2010 23:26:4213/12/2010 23:26:42

Page 7: Eslam wa Zendegi 63 · EEslam wa Zendegi 63.indd 1slam wa Zendegi 63.indd 1 113/12/2010 23:25:533/12/2010 23:25:53 ١۴٣٢ ﺮﻔﺻ ١٣٨٩ یﺩ ٢٠١١ ﻪﯾﻮﻧﺍژ ۶٣

77 شماره ۶٣ ژانویه ٢٠١١ دی ١٣٨٩ صفر ١۴٣٢

ــه دارم ــس نال ــم ب ــن امشــب در دل مــم ؛ وز غصــه دارم ــز غ ــي لبري دل

ــان ــم نوحــه اي از عشــق و ايم بخوانــه خوانان ــينه نغم ــه س ــم دســتي ب زنــن آئي ــاك پ ــردي م راد ــاد ي ــه بــن دي ــاور ي ــث حدي ــن م ــم بگويــت رواي آن ــت براي از ــم بخوانــت حكاي آن ــد آم ــخ تاري در ــه ك( برادر كــى بود همچــون ابوالفضل ) ــا ابوالفضل ) ــدار حســين ؛ آق ( علم

****** ــث از عشــق و ايمان ــم حدي ــرا گوي تــهيدان ش ــوي ك ؛ ــال كرب دشــت ز ــته ــه ســال شــصت از هجرت گذش بــته ــه خــون و اشــك تاريخش نوش بروز آن از ــول منق شــده ــا روايتهــر شمشــير پيروز ــد ب كه خــون گردي

ــا ــا حــك در دل م شــده آن قصــه هــا ــاور م ــا جســم و روح و ب ــن ب عجي( برادر كــى بود همچــون ابوالفضل ) ــا ابوالفضل ) ــدار حســين ؛ آق ( علم

****** ــش ن ــدا خان ــا ب ــي عل ــن ب حســين ــدر شــد او با دشــمنانش ــه رزم ان بــگ ــر ز نيرن ــر پ ــا براب ــه جنگــي ن بــتيبان ؛ نه امكان ؛ دســت او تنگ نه پشــن ت دو و ــاد هفت ــان همره شــمار زن و ــودك ك از ــر پ ــه خيم درون

لشــگر ســردار و ــاور ي ، ــرادر بــر ــر ت ــار ب ــزاران ي ــودش از ه ــه ب ك( برادر كــى بود همچــون ابوالفضل ) ــا ابوالفضل ) ــدار حســين ؛ آق ( علم

****** ــا ــه از مهــرش چــه ه ــم ك ــرا گوي ت

كردگذشت از زندگي ؛ جان را رها كردشــهادت و خــون ــه هنگام آن در ــت رواي ــن اي ــاس عب ز ــم گوي ــرا تــر ــه آرم آب از نه ــا ك ــه خــود گفت بــاس دالو ر ــم عب ــا م ــر شــد ن اگرا ــودكان ك ــوارا گ آب ــم دهرا ــران دخت ؛ ــا زنه ــيراب س ــم كن

( برادر كــى بود همچــون ابوالفضل ) ــا ابوالفضل ) ــدار حســين ؛ آق ( علم

****** اســبش ــوي پهل ــر ب ــز مهمي ــزد بقشــنگش روي و ــب ل ــر ب تبســم

چــو برق و باد رفت او ســوي دشــمن ــودك و زن ــر ك ــه آرد آب ، به ك

ــرد ك ــر پ آب از مشــكها ــك يكايــا كرد ــن اســب آن را بپ ــرك زي ــه ت ب

ــا تازيد چــون تير ــه ه به ســوي خيمــير ــد همچــون دل ش ــي در كالب دل( برادر كــى بود همچــون ابوالفضل ) ــا ابوالفضل ) ــدار حســين ؛ آق ( علم

****** ــد ــن بديدن ــرداران دشــمن اي چــو ســد گزيدن را ــا لبه خشــم روي ز ــبان اس ــد نيدن دوا تعقيبــش ــه ب

ــدان ــخ دن ــا بي ــا ســالح ت مســلح بــا كين ــد ب ــن كردن ســر راهــش كميــرد؛ از زين ــه برخاكش كشــند آن گ كــه از رزم ــري كشــيد آن بره ــه درگي بــرادي از خصم ــان حضــرت و اف مي

( برادر كــى بود همچــون ابوالفضل )

ــا ابوالفضل ) ــدار حســين ؛ آق ( علم ******

ــورش نمودند ــر ســو ســوي او ي ز هــد ــرز بودن ــود و گ ــا عم ــز ب مجهــا وه خواندند ــزا ؛ بس ي رجزها ؛ نا س

ــد ــه دور مركــب او اســب راندن بــمنان دســتش نشــان رفت يكي از دش

ــازو قطــع شــد آن پر توان دســت ز بــه دســت ديگــرش بســپرد شمشــير ب

ــير ــداوم داد چــون ش ــردش را ت نبــود همچــون ابوالفضل ) ــرادر كى ب ( بــا ابوالفضل ) ــدار حســين ؛ آق ( علم

****** ــوي او كوفت كه ــرز بر زان يكــي با گســوخت او ــاي پ ــرتا س ز دردش از يكــي با نيزه اي بشــكافت پشــتش كز آن ســوراخ شــد كتف ســترگش ــد ــر ســوي وي آم ــر ب ــر ســو تي زهــا درآمد فزون شــد زخم و اســب از پ

ــه ســويش ــري ب ــان تي ــد ناگه بيامبه چشــم او نشســت بشــكافت رويش ــود همچــون ابوالفضل ) ــرادر كى ب ( بــا ابوالفضل ) ــدار حســين ؛ آق ( علم

***** ــيماي چون مه پر از خون گشــت آن ســه ــاد ناگاه آن ش ــدر فت ز اســب ان

ــپهدار ــد آن س ــه خــون خويش غلتي بــدار غ چــرخ مكــر ز و ــگ نيرن ز به ســنگ و دشنه ســر از وي شكستند ــتند ــه طعن و لعن اســم خود نوش بــان ايم و ــر مه و عشــق راه شــهيد ــان ــد و پيم ــه راه عه ــداد جــان را ب ب( برادر كــى بود همچــون ابوالفضل ) ــا ابوالفضل ) ــدار حســين ؛ آق ( علم

***** ــخ تاري ــر خاط از ــت نرفدنيافراموشــش نشــد ظلمــي چنين را هســت اي ــه آئين ــال كرب ــرد نب

هســت اي ــه خفت ــاي رازه ــش درونــان ســوز ــر ، خانم ــه جنگــي نابراب بــر بر حــق گشــت پيروز ــه ظاهر كف ب

ــر م ا باطــن از نشــو ــل غاف ــي ولــر اكب اهللا ــد ان ــده زن ــهيدان شــم از عشــق ابوالفضــل ــي گوي حديثــار ابوالفضــل ) ــا ز ايث حكايته

( تفديمي به پيشگاه شهيدان كربال – خسرو تاج بخش ، دسامبر 2010 لندن )

Eslam wa Zendegi 63.indd 7Eslam wa Zendegi 63.indd 7 13/12/2010 23:26:4613/12/2010 23:26:46

Page 8: Eslam wa Zendegi 63 · EEslam wa Zendegi 63.indd 1slam wa Zendegi 63.indd 1 113/12/2010 23:25:533/12/2010 23:25:53 ١۴٣٢ ﺮﻔﺻ ١٣٨٩ یﺩ ٢٠١١ ﻪﯾﻮﻧﺍژ ۶٣

شماره ۶٣ ژانویه ٢٠١١ دی ١٣٨٩ صفر ١۴٣٢ 88

داشتن يا نداشتن هوس ــروي اراده را با هوس، ــياري از افراد، ني با طور كلي، بســتباه مي كنند و تفاوتي بين آنها قائل نمي شوند. حال اشــم و آنها را معنا ــه توضيح آن دو بپردازي ــر بخواهيم ب اگــيري ناپذير» ــل (گرايش) غريزي س ــم، هوس را «مي كنيــه اراده، «ملزم نمودن ــم كرد، در حالي ك تعريف خواهياختياري خويشتن است به تأمين يك خواسته»، كه پس از ــته و يا با انصراف از آن، خاتمه مي يابد. تحقق آن خواســف ابتدايي برمي آيد كه اوال هوس، به از همين دو تعريخودي خود، منفي نيست وثالثا به فعليت رسيدن و عملي

شدن هر هوسي، نيازمند اراده كردن است. ــت كه ما در زندگي نمي ــري نشان داده اس تجربه ي بشــاس هوس هاي خود پايه ــم همه چيز را تنها بر اس توانيــيم. برخي موقعيتهاي ــزي كنيم و نظم و ترتيب ببخش ريدشوار حاد و پيچيده به موضوعاتي سواي اميال و هوس ــوند. اگر ما از قبول اين صلح مسلم هاي ما مرتبط مي شــر باز زنيم، دير يا زود، هوس ها(تمايالت) خود را با ســؤاالت بسياري مواجه خواهيم ديد و طعم تلخ ناكامي س

ها را خواهيم چشيد. ــي كه روزانه در ــتن (به آن مفهوم ــتن يا نداش هوس داشــي بريم)، مبين هيچ ــاوره و مكالمه ي خود به كار م محــك موقعيت و يا از ــت مگر اين كه از قبول ي اصلي نيســتور مشخص، سر باز زنيم. هنگامي كه مي اطاعت از دســام دهيم مي گوييم: «دلم ــم كار بخصوصي را انج خواهيــد، مي ــي خواهد»، ولي اگر آن كار، باب طبعمان نباش مــتن، مفهوم ــي خواهد». پس هوس داش ــم: «دلم نم گوييــتن هوس، «امتناع از «قبول عملي» را پيدا مي كند و نداش

انجام دادن آن عمل» را مي رساند. ــاس ميل و بي ميلي كه بهتر است در اين تبعيت از احســبازي» ياد كنيم، در نهايت، جا از آن، تحت عنوان «هوســازد؛ چون هرگونه ــل وخمود مي س ــا آدمهايي كاه از ماحساس شور و نشاط و ابتكار و نيز جرئت و شهامت را از شخص، باز مي ستاند و ميل به تغيير دادن خويشتن و

جهان را در او مي ميراند.انتخاب نحوه ي زندگي به طريق «هوس»، موجب آن مي شود تا سقف امكانات خود را پايين تر و پايين تر بياوريم ــت آتي خود را سخت تر بسازيم. شخصيتي كه و شكســوس» هاي خود نظر دارد، با ــا به نحوه ي ارضاي «ه تنهقاعده اي كه خودش ساخته و پرداخته، باعث محدوديت و محكوميت خويش مي شود؛ يعني سرانجام به نقطه اي ــوس و ميل غريزي، هيچ ــد ديگر جز برآوردن ه مي رســان، بجز هوس ــش نمي ماند، در حالي كه انس كاري برايها با همان گرايش هاي غريزي (طبيعي) اش كه اقتضاي ــت، نيروهاي ديگري نيز در درون ــت حيواني اوس سرشخود دارد (مثل قوه ي تعقل وتفكر) كه مي تواند به مدد آنها رشد و تعالي و تكامل يابد، حال آن كه هوس ها، با ــدن تن آدمي وبه تحليل رفتن قواي مادي او، فرسوده شــوده مي شوند و يا ابزارهاي تأمين آنها (اعضاي بدن فرس

وحواس پنج گانه و ...) ضعيف و ناكارآمد مي شوند.

هوس از ديدگاه دين از ديدگاه دين، انسان، موجودي است كه عقل و شهوت، ــت، به گونه اي كه گاهي در وجودش با هم درآميخته اســد و تفكر ــل، او را به جانب خويش مي كش ــوه ي عق قوعقل گرايي سرلوحه ي كارها و برنامه هاي او مي شود ــمت خود سوق مي ــهوت، او را به س و گاهي قوه ي شــهواني را در او فعال ــته هاي ش دهد و تمايالت و خواسمي گردند. آري! بشر، چه بخواهد و چه نخواهد، همواره هوس ها و تمايالتي در وجود خود دارد كه او را به اين

سو و آن سو، سوق مي دهند. ــت، چگونگي ــان كمالجو مهم اس ــراي يك انس ــه ب آنچــت؛ چرا ــورد با اين هوس ها و تمايالت دروني اس برخكه در اثر پيروي نادرست از همه ي خواسته ها و هوس هايمان، به تدريج، درخشندگي عقل و ايمان در وجودمان ــي مي رود و در نهايت، به درجه اي پايين رو به خاموشتر از حيوانات، تنزل خواهيم كرد. قرآن مجيد مي فرمايد: ــن كه تو را از خداوند، گمراه «پيروي از هواي نفس مك

مي كند».ــخني از امام صادق(ع)، پيروي از هوس ها، «بزرگ در س

ترين دشمن براي مردم» معرفي گرديده است.ــت، نتيجه مي گيريم كه ــن با توجه به آنچه گذش بنابرايــد و تعالي، كامال ــعادت و رش ــان طالب كمال و س انســش، نظارت دارد ــاني خوي بر هوس ها و تمايالت نفســس خويش را مديريت و ــيارانه نف و در يك كالم، هوشرهبري مي كند تا در مسير رسيدن به سعادت، خود را از ــته هاي «نامعقول» و فروافتادن در دره هاي تاريك خواس

«فرو دست» و «غير انساني» حفظ نمايد.

نفس انسان، خاستگاه هوس هاــش را كنترل كند و ــان بخواهد هوس هاي خوي اگر انســت هاي نامعقول خويش، راه يا از طريق مبارزه با خواســازد، در ابتدا بايد ــال و تعالي را براي خود هموار س كمــت ها (كه همان نقش آدمي خاستگاه و منشأ اين خواس

است) بشناسد و با ويژگي هاي آن آشنا شود. ــت كه اگر گرسنه يكي از ويژگي هاي مهم نفس، اين اســود، شكوه وگاليه مي كند و پيوسته مي نالد واگر سير شگردد، طغيان مي كند.اگر انسان به هرچه نفس، خواستار ــب سركش در درون آن بود، تن داد، نفس را به مانند اســت كه ديگر نمي تواند آن را كنترل كند خود خواهد داشو از آن، سواري بگيرد. پس اگرشخص مي خواهد هوس ــب را رام كند ــرل كند ،بايد اين اس ــاي خويش را كنت هــته ــنه نگه دارد و به همه ي خواس ــدري او را گرس و قــخ ندهد تا بتواند در مواقع لزوم، از آن، در راه هايش پاســره ببرد و همواره ــد و تعالي و عبادت و اطاعت، به رشــوب عقل و قانون (با دين و انضباط اجتماعي) آن را مغل

بنمايد. آري! همين نفس است كه راه را براي شيطان باز مي كند ــانرا دنباله رو او مي گرداندن و تا زماني كه انسان، و انســقوط و هالكت ــد، او را تا مرز س غافل و بي توجه باش

پيش مي برد.

در حديثي از رسول خدا (ص) مي خوانيم: «دشمن ترين ــمنان تو، نفس توست كه بين دو پهلويت قرار گرفته دش

است». ــالمي، عاملي است كه نفس درعلم اخالق و احاديث اســت و ضد ارزش ــي دهد و صفات پس ــان را تنزل م انســل، گرايش هايي كه ــا را در او جاي مي دهد. در مقاب هــوند، برخاسته از عقل اند كه ــان مي ش موجب تعالي انســي دهند و به خدا نزديك مي كنند. طبق روح را پرواز مــد تا از نفس (يعني از ــان بايد تالش كن اين تعريف، انســته هايش بشر را به سقوط و انحطاط عاملي كه با خواســاند) بر حذر باشد و با آن به شدت مبارزه نمايد مي كشو بر آن، مسلط گردد. و هميشه اين نكته ي مهم را بداند كه فرمانبري از نفس، اساس هر گرفتاري و سرچشمه ي

هر گمراهي است.

مردم در برابر هوس ها ــه دسته ــان به س به طور كلي، مردم در برابر هوس هايش

تقسيم مي شوند:

دسته ي اول: مردمي كه به دلخواه خود عمل مي كنند و ــان نمي شود و همواره به دنبال لذايذ مادي چيزي مانعشاند و به برآوردن همه ي هوس هاي خويش توجه كامل ــاني و نيز ــاني اند كه منزلت متعالي انس دارند. اينان كسسعادت آخرت خويش را قرباني لذت خواهي چند روزه ي خويش مي كنند. چنين افرادي براي تمايالت و هوس

مىسال

ف امعار

مىسالف ا

معار

Eslam wa Zendegi 63.indd 8Eslam wa Zendegi 63.indd 8 13/12/2010 23:26:5113/12/2010 23:26:51

Page 9: Eslam wa Zendegi 63 · EEslam wa Zendegi 63.indd 1slam wa Zendegi 63.indd 1 113/12/2010 23:25:533/12/2010 23:25:53 ١۴٣٢ ﺮﻔﺻ ١٣٨٩ یﺩ ٢٠١١ ﻪﯾﻮﻧﺍژ ۶٣

99 شماره ۶٣ ژانویه ٢٠١١ دی ١٣٨٩ صفر ١۴٣٢

هاي خويش هيچ حد و مرز مشخصي نمي شناسند و لذا ــاني به هر عملي دست مي زنند، حتي اگر نافرماني به آس

خدا و بر خالف خرد انساني و قوانين اجتماع باشد.

دسته ي دوم:كساني هستند كه براي خواسته هاي نفساني و هوا و هوس خويش حد و مبرزي مشخص مي كنند و در حد توان و امكان، سعي دارند از موارد گناه و انحراف ــاختن ــض قوانين، دوري گزينند؛ ولي از برآورده س و نق

ساير خواسته ها و تمايالتشان خودداري نمي كنند. ــتند كه اصل را بر مخالفت با ــته ي سوم: كساني هس دســد، مگر درمواردي كه ــه هوا وهوس قرار مي دهن هرگونــق آن ميل و هوس ــد در موافقت با تحق ــاي خداون رضباشد، آن هم صرفا به قصد جلب رضاي خداوند و نه به

خاطر پيروي از هوا وهوس . ــان مي ــت كه هر چه دلش ــل در زندگي اينان، آن اس اصــام ندهند و در هر كاري ــد و هوس مي كنند، انج خواهــد. پيامبران ــت خداوند متعال باش ــان فقط رضاي معيارشالهي، امامان معصوم و نيز مؤمنان واقعي، جملگي از اين ــته اند، اگر چه درمراتب مختلف، قرار دارند. به طور دســد و تعالي است . بايد با ــتار رش ــاني كه خواس كلي، انســه ي فروتر به مرتبه ي ــالش، خود را از مرتب ــت و ت هم

عالي برساند و نهايتا در جرگه ي دسته ي سوم درآيد. دستورهاي اخالقي اي كه از جانب معصومان (ع) رسيده ــت كه انسان را متوجه ــت، بيشتر براي اين منظور اس اســي قرار دارد و پاسخ دادن به كنند درچه موقعيت حساسهر خواسته ي دروني و يا به ميل دل عمل كردن، موجب ــردد و او را از خدا و حتي از ــقوط او مي گ لغزش و ســه عنوان موجودي خردمند) ــاني او (ب جايگاه متعالي انسدور مي كند؛ چرا كه يا بايد از هوس تبعيت نمود و يا از

خرد، و اين دو با هم جمع نمي شوند. ــان هر اندازه به دلخواه هوس هايش عمل كند، آري! انســود و هرچه به ــر از خدا دور مي ش ــردش، و ناگزي از خــدا و راهنمايي مبعوثان، با ــت خ اعتماد عقل و به خواســگاه واالي خويش ــش مخالفت كند ، به جاي هوس هايــود و ــش و طبعا به خدا نزديك تر مي ش ــم آفرين درعالــان كمك مورد عنايت او قرار مي گيرد. وقتي خدا به انســكالتش براي او ــد، مبارزه با هوا وهوس، با تمام مش كنــان مي شود، هر چند اين كار، در آغاز، مشكل است. آساگر انسان به نظارت بر هوس هايش و مديريت خواست ــتقامت هاي غريزي اش ادامه دهد و از خدا نيز توفيق اس

بخواهد، حتما به پيروزي خواهد رسيد. ــي براي مقاومت در برابر ــه به ارائه ي راه كارهاي در ادام

هوس ها و اداره كردن آنها خواهيم پرداخت.

مبارزه اي آرام در مقابل هوس ها ــان و كنار زدن هوا به طور كلي، راه تقويت اراده ي انســان و بيرون راندن وهوس از پايگاه مديريت اراده ي انسآن از جايگاه عقل، تمرين در پاسخ ندادن به خواسته هاي ــارت ديگر، هوس هاي خطرناكي نامعقول نفس و به عبــت كه انسان را از مسير زندگي سالم، خارج مي كنند. اسالبته اين تمرين بايد به گونه اي باشد كه انسان بتواند آن را ادامه دهد، نه اين كه كار سخت ودشواري را با سرعت

وشدت فراوان شروع كند و از ادامه ي آن، باز ماند. انسان بايد آرام آرام، با هوس هاي پوچ و باطل خود (كه ــتي آنها را هر عقل سالمي مي پذيرد) به فرودستي و پســته هاي محدودي از مخالفت برخيزد و درآغاز به خواســان بر نفس خويش ــخ ندهد و بعد از مدتي، چن آن پاســالت حيواني و ــز در برابر تماي ــت يابد كه هر گ مديريطبيعي و زودگذر (هرچند هم تشخيص آنها دشوار باشد

و ظاهرشان آراسته) رام نگردد. ــه به دنبال لذت ــان بخواهد هميش به طور كلي، اگر انسهاي حالل وبرآوردن جمله ي هوس هاي خويش باشد، ــيده ــپس به حرام و گناه، كش در ابتدا به مكروهات و ســت: «كسي كه بر ــد. در حديثي چنين آمده اس خواهد شــت بلغزد و به درون ــب پرتگاه حركت كند، ممكن اس ل

آن سقوط كند».

صبر و خويشتنداري در برابر هوس ترديدي نيست كه يك انسان خردمند، فوايد صبر و نتايج خوب كوتاه مدت و دراز مدت آن را بر تبعات و عوارض سوء هوسراني و نتايج نامطلوب آن، ترجيح مي دهد. در اين صورت، پايگاه صبر، يك پايگاه هشيارانه و آگاهانه و يك روش ارادي و اختياري در زندگي است كه در خالل

آن، تحمل سختي ها بر هوسراني ها مي چربد. اگر مزيت هاي عقل (كه انسان را به صبر و خويشتنداري ــتي ــه گردد، فرودس وا مي دارد)، با هوا و هوس، مقايسوپستي هوس براي ما كشف مي شود؛ هوسي كه همواره

انسان را از صبر وخويشتنداري باز مي دارد.ــان، صبور و خوشتندار باشد، بدون به طور كلي، اگر انســياري و ناخودآگاه، مطيع اميال دروني خويش نمي هوششود؛ بلكه قبل از انجام دادن هر كار، در پاسخ به خواسته ــي الزم را به كار ــياري و آگاه ــا و هوس هايش، هش هــرات و نتايج آن را در نظر مي گيرد. بدين مي بندد و ثمــوس را نامعقول و ــل و ه ــر برآوردن آن مي ــب، اگ ترتينامشروع ببيند، با صبر و خويشتنداري در مقابل خواسته ــركوب مي نمايد و يا آن را به ــتد و آن را س اش مي ايس

زمان و مكان معقول و مناسبش حواله مي كند.

زندگي مشترك و هوسمندي ها ــبي براي تعديل غرايز و ــكيل خانواده، راه حل مناس تشــت، به گونه اي كه نه برآوردن معقول برخي هوس هاســقوط نكشانند، بلكه او را تعالي و تكامل تنها فرد را به س

بخشند. در عين حال، چه بسيارند هوس هايي كه ما را به دام مي ــه زندگي رابه كام ما تلخ مي ــند و عدم پرهيزهايي ك كشــئله درباره ي همگان، صادق است. بويژه نمايند. اين مســراي آنها كه پايبند به زندگي خانوادگي بوده، باآزادي و ب

اختيار، كانوني را بر اساس مودت وصفا بنا نهاده اند. ــته هاي دل، عبور ــدي به هوس ها، پيروي از خواس پايبنــه دين وعقل براي ــرز قانون و ضابطه اي ك ــذر از م و گــان معين كرده اند، زندگي را تيره مي كند و سعادت انس

رشته هاي پيوند خانوادگي رااز هم مي گسلد. ــوء تفاهم ها، حساسيت ها، برخوردهاي چه بسيارند ســي تقوايي ها) كه از برخي ــاروا (و صريح تر بگوييم: ب نمردان يا زنان سر مي زند و اركان زندگي مشترك را (كه بر حسن نيت و اهداف نيك انساني بنا نهاده شده است)

ويران مي سازد. ــه اي از زندگي، ــني و هر مرحل ــا معتقديم هر س آري! مــر ــي، تظاه ــي وجوان ــنين نوجوان ــي دارد. در س اقتضايــت ــتباهات، ممكن اس وخودنمايي و احيانا برخي از اشــوند؛ ولي در آن هنگام كه ــوده ش ناديده گرفته و يا بخشــي بندند، بايد ــترك م ــري، پيوند زندگي مش دختر و پســته ــه گام بردارند و از پيروي هر خواس ــاس ضابط بر اســي، خودداري نمايند . در غير اين صورت، هدف وهوس

اصلي تشكيل خانواده، زير پا نهاده شده است.

ماهنامه اسالم و زندگى، نشريه مركز اسالمى انگليس

شماره63 ، ژانويه2011، دى 1389، صفر1432

Eslam wa Zendegi 63.indd 9Eslam wa Zendegi 63.indd 9 13/12/2010 23:26:5513/12/2010 23:26:55

Page 10: Eslam wa Zendegi 63 · EEslam wa Zendegi 63.indd 1slam wa Zendegi 63.indd 1 113/12/2010 23:25:533/12/2010 23:25:53 ١۴٣٢ ﺮﻔﺻ ١٣٨٩ یﺩ ٢٠١١ ﻪﯾﻮﻧﺍژ ۶٣

شماره ۶٣ ژانویه ٢٠١١ دی ١٣٨٩ صفر ١۴٣٢ 1010

مىسالف ا

معارمعارمعارمى

سالفف ا

ررمى

سالف ا

راهكار آموزش نماز به راهكار آموزش نماز به ركودكان و نوجوانانكودكان و نوجوانان

اين در تكرار و عمل مظاهر به را كودك بايد تجارب گيرد. شكل او باطن تا دهيم انس ظاهر و تعاليم علمى نشان داده اند، كه حتى عمل ريايى در صورت تكرار در فردى تثبيت مى شود. پس از تثبيت، مى توان يك عمل ريايى را به صورت واقعى و بى ريا درآورد; به شرط اينكه نيت عمل را عوض

كند. مثال، است. مؤثر كودك درباره بويژه روش، اين امام طرف از نوجوانى يا كودك است ممكن جماعت تشويق شود و خاطره ى خوشى در ذهنش شكل بگيرد. لذا، وى مدتى به خاطر همين تشويق، به مسجد مى رود. پس از مدتى، جاذبه هاى معنوى اين نماز، هنگام به گزاران نماز حاالت و مسجد فرد را مجذوب خود مى كند و او را فردى مذهبى

بار مى آورد. عبادت در ظاهر تكرار به را كودك ما گونه، اين سوق مى دهيم، تا زمينه براى انس به عبادت، تثبيت

عمل و ايجاد عادت، در او فراهم آيدبزرگ ـ، سلم و آله و عليه اهللا صلى اسالم پيامبر مربى مكتب اسالم، در زمينه ى آموزش نماز و تكرار حسين امام حضرت شان، گرامى نوه ى براى آن عليه السالم چنين رفتارى داشتند: «روزى حضرت خواندن قصد سلم و آله و عليه اهللا صلى محمد نماز را داشتند. امام حسين عليه السالم در كنار جد صلى پيامبر با همراهى قصد و بودند بزرگوارشان اهللا عليه و آله و سلم را داشتند. پيامبر صلى اهللا عليه عليه حسين امام ولى گفتند، تكبير سلم و آله و السالم نتوانستند آن را تكرار كنند. پيامبر صلى اهللا پنجم چهارم، سوم، دوم، تكبير سلم و آله و عليه تكبير بار، هفتمين در باالخره، گفتند. را ششم و امام حسين عليه السالم صحيح ادا شد و نماز آغاز گرديد». اين شيوه رفتار نبى مكرم اسالم صلى اهللا عليه و آله و سلم ـ، مى تواند الگو و روش خوبى براى والدين و مربيان باشد. آنان بايد همانند پيامبر ـ، سلم و آله و عليه اهللا صلى اسالم الشأن عظيم مراحل رشد كودك را در نظر بگيرند و سعى كنند با صبر و حوصله، به نياز فطرى كودكان پاسخ مناسب

بدهند. دنياى كه است اين مربيان و والدين بزرگ هنر كودك را درك نمايند و بدانند كه برخى از مسائل كه ممكن است براى بزرگساالن خسته كننده باشد،

براى كودكان لذت بخش است. ذكر و خواندن همچون مكررات تكرار از كودك مكرر قصه ها و داستان ها اصال خسته نمى شود. اگر بيان اين داستان ها با صوت خوش و ريتم و آهنگ عالقمند و مجذوب كامال كودك باشد، مطلوب كه مى دانند بخوبى مادران باره، اين در مى شود.

بعضى قصه ها را صدها بار تكرار كرده اند، ولى باز هم كودك به آن عالقه نشان داده است.

حال با را نماز والدين كه مى شود توصيه لذا، تا كنند، قرائت موزون آهنگ و صوت و مناسب كودكان بيشتر به كالم الهى جذب شوند.در اين باره، ربانى علماى نمازهاى قرائت به مى توانند والدين گوش دهند و آنها را ضبط كنند تا هم خودشان و

هم كوكانشان، بهره مند شوند.

آسان گيرى در آموزش مسائل دينى رسول خدا صلى اهللا عليه و آله و سلم در مناسبت هاى و است آسان اسالم «دين كردند: تأكيد مختلف، خود بر نادان افراد مبادا، نيست. مشكل ديندارى سخت بگيرند. مبادا متوليان امور دينى، كارى انجام دهند كه مردم تصور كنند ديندارى مشكل است و فرارى دين از را مردم بيجا، گيرى هاى سخت با

دهند. اهللا صلى پيامبر اطراف مردم نماز، از پس «روزى مسئله اى ايشان از و گرفتند را سلم و آله و عليه كار فالن آيا كردند: سؤال بار چندين پرسيدند.

اشكال دارد؟ آن حضرت فرمودند: اشكال ندارد. اى مردم! دين خدا در آسانى است. پيامبر صلى اهللا عليه و آله و

سلم اين سخن را سه بار تكرار كردند. سلم و آله و عليه اهللا صلى اسالم گرامى پيامبر فرمودند: «خداوند اسالم را تشريع كرد، آن را آسان

و گشاده قرار داد، و سخت و تنگ نگرفت. وقتى رسول خدا صلى اهللا عليه و آله و سلم افرادى با آنان كردن آشنا و مردم ارشاد و تبليغ براى را مهمترين از يكى مى كردند، اعزام اسالم مبانى نترسانيد، بدهيد، «مژده بود: اين رهنمودهايشان

آسان بگيريد و سخت نگيريد. اسالم، اجتماعى عبادات و جمعى برنامه هاى در روى موضوع خوددارى از تندروى و سخت گيرى است. شده خاصى عنايت افراد، نكردن خسته و

اولياى گرامى اسالم، توصيه هاى فراوانى كرده اند كه مبادا از رعايت حال و حفظ نشاط افراد غفلت شود، و از عبادات و مراسم اسالمى به جاى جاذبه، عالقه حاصل اشخاص فرار و دافعه تنفر، سازندگى و

آيد. به همين دليل در احاديث متعددى، توصيه فراوان شده است كه نمازهاى جمعه و جماعات، نبايد به گونه اى باشد كه به خاطر طوالنى شدن آنها حقوق

ضعيفان، سالمندان و كودكان از بين برود.

نمونه هاى عينىاسالم الشأن عظيم اولياى سوى از باب، اين در الگو براى كه است رسيده فراوانى توصيه هاى بررسى را مواردى بزرگواران، آن عمل دادن قرار

مى كنيم.انس بن مالك روايت كرده است: «نماز پيامبر اسالم صلى اهللا عليه و آله و سلم از همه كاملتر و كوتاهتر

بود. معاذ پسر جبل كه در يكى از مساجد مدينه پيشنماز بزرگى ســوره ى جماعت نماز در روزى بود، مردى كه داد، طول آنقدر را نماز وى خواند. را كرده شركت جماعت نماز آن در كه (پيرمردى) و نياورد، طاقت ناتوانى و خستگى اثر در بود، نتوانست نماز خود را به جماعت و همراه معاذ به پايان برساند. از اين رو، وى وسط نماز قصد فرادا و شد مركب سوار كرد، تمام را خود نماز نمود، به سراغ كار خود رفت. وقتى خبر اين گونه نماز جماعت خواندن به اطالع پيامبر گرامى اسالم صلى اهللا عليه و آله و سلم رسيد، آن حضرت صلى اهللا دستور و شدند ناراحت بسيار سلم و آله و عليه اهللا صلى پيامبر آن گاه كنند. حاضر را معاذ دادند عليه و آله و سلم با ناراحتى به او فرمودند: «يا معاذ، اياك ان تكون قتانا» (اى معاذ! ديگر اين طور نباشد كه مردم را از نماز جماعت فرارى بدهى، بلكه در

نماز جماعت سوره هاى كوتاه را بخوان. اهميت از كودكان، دينى مسائل در آسان گيرى دوران در است. برخوردار بسزايى و مضاعف خردسالى، در نماز به گونه اى عمل كنيم كه كودك نبايد نماز باشد. نداشته خستگى و جبر احساس به شود. كننده كسل و سنگين امرى او براى و ركوع ذكرها، با نمازها، كه است او مصلحت سجود خسته كننده و طوالنى نباشد. حتى سفارش به شما با كه كودكى چند خاطر به كه است شده نماز ايستاده اند، آن را سريعتر بخوانيد، و از برخى كارهاى مستحبى صرف نظر كنيد. هوشيار باشيد كه ندارد; را شما روحيه ى و حال و است كودك او در سر شما رفتار و حاالت بسيارى از كه بويژه

نمى آورد و معناى عبارات شما را نمى فهمند.

Eslam wa Zendegi 63.indd 10Eslam wa Zendegi 63.indd 10 13/12/2010 23:26:5913/12/2010 23:26:59

Page 11: Eslam wa Zendegi 63 · EEslam wa Zendegi 63.indd 1slam wa Zendegi 63.indd 1 113/12/2010 23:25:533/12/2010 23:25:53 ١۴٣٢ ﺮﻔﺻ ١٣٨٩ یﺩ ٢٠١١ ﻪﯾﻮﻧﺍژ ۶٣

1111 شماره ۶٣ ژانویه ٢٠١١ دی ١٣٨٩ صفر ١۴٣٢

ميرزاى نورى در مستدرك الوسائل مى نويسد: «امام سجاد عليه السالم كودكانى را كه نزد او بودند، وا مى داشتند كه نماز ظهر و عصر، و مغرب و عشا را با هم بخوانند. به آن حضرت اعتراض شد. فرمود: اين عمل براى آنان سبكتر و بهتر است و سبب مى شود كه به خواندن نماز پيشى بجويند و براى خوابيدن و يا سر گرمى به كار ديگر، نماز را ضايع نسازند. و امام عليه السالم ـ، كودكان را به چيز ديگرى غير از نماز واجب دستورشان نمى دادند و مى فرمود: اگر قدرت و طاقت بر خواندن نمازهاى واجب داشتند،

آنان را محروم نسازيد. بعضى والدين و مربيان كه اصرار دارند از روى جبر و اكراه و بدون توجه به حال و روحيه ى كودك او را نماز خوان بار آورند، آنان ناخودآگاه المذهب هاى آينده و افرادى عقده اى مى پرورانند. چنين افرادى، در نخستين فرصتى كه به قدرت و استقاللى دست طبيعى خواهندكرد. ترك را عبادت و دين يابند، كسانى عهده ى بر وضعى چنين مسئوليت است،

است، كه چنين زمينه اى را فراهم كرده اند .«شخصى مى كند: نقل باره اين در احمدى دكتر او است. تغذيه متخصص پزشك كه مى شناسم را فردى است كه عرق ملى خوبى هم دارد و در آلمان متدينين از من پدر مى گفت: وى مى كند. زندگى سر شناس يكى از شهرهاست، و همه چيز او سر نماز خواندنش، اعمال عبادى جاى خودش است; اش و... با وجود آن كه در شهر سرد سيرى بوديم، صبح ها ما را از خواب بيدار مى كرد تا نماز بخوانيم. بعد، خودش در اتاق ديگرى مشغول نماز خواندن مى شد. ما تدبيرى انديشيديم تا از وضو گرفتن در آن هواى سرد خالص شويم. بنابراين، بدون آن كه وضو بگيريم، در اتاقمان با صداى بلند در حالى كه

خوابيده بوديم نماز مى خوانديم. بعد از چند بار، پدرمان فهميد و با كتك ما را وادار كرد كه وضو بگيريم و نماز بخوانيم. بعد از مدتى، وضو براى بكنيم: را كار اين كه گرفتيم ياد ما ما سپس، نمى گرفتيم. وضو ولى مى رفتيم، گرفتن نشان تا مى خوانديم نماز بلند بلند و مى ايستاديم بدهيم كه داريم نماز مى خوانيم. بدين گونه، پدرم خواندن نماز به وادار را برادرانم و خواهران من،

مى كرد. و االن، هيچ يك از ما نماز نمى خوانيم . »

مى نويسد: «امام و وا نززد اوو بوبودند،غرب و عشا را با شد. فرمود: اين و سبب مى شود و براى خوابيدن ند. را ضايع نسازند. رى غير چيز ديگرى غير

عع

ى فرمود: ا اگر و مى فرمود: اگ

مساله معاد از دو راه قابل اثبات است نخست از راه عقلى مانند برهان حكمت و عدالت دوم راه نقلى مانند آيات در مورد معاد اينك داليل عقلى معاد را

بررسى مى كنيم:1ـ برهان حكمت

الهى آفرينش است حكيم خداوند اينكه براساس و خير به محبت بلكه نيست هدف بى و بيهوده خود به باالصاله است الهى ذات عين كه كمال خير از مراتبى داراى كه آن آثار به بالتبع و ذات و كمال هستند تعلق گرفته, و از اين رو, جهان را به گونه اى آفريده است كه بيشترين خير و كمال صفت ترتيب بدين و شود مترتب آن بر ممكن, را مخلوقات خداوند كه كند مى ـ اقتضا حكمت از ولى برساند خودشان به اليق كمال و غايت به آنجا كه جهان ماديت, دار تزاحمات است و خيرات و كماالت موجودات مادى با يكديگر تعارض پيدا مى كند مقتضاى تدبير حكيمانه الهى اين است كه خيرات مجموعا كه كند تنظيم را آنها صورتى به و كماالت بيشترى بر آنها مترتب شود, و به ديگر

سخن: جهان, داراى نظام احسن باشد.با توجه به اين كه انسان, داراى روح قابل بقا است و مى تواند واجد كماالت ابدى و جاودانى گرددد آن هم كماالتى كه از نظر مرتبه و ارزش وجودى, حيات اگر نيست; مادى كماالت با مقايسه قابل با باشد محدود دنيوى حيات همين به منحصر او با مخصوصا بود. نخواهد سازگار الهى, حكمت توجه به اينكه حيات دنيوى, توام با رنجها و سختيها

و ناگواريهاى فراوان است .راستى, اگر زندگى انسان جز اين نمى بود كه پيوسته اجتماعى, و طبيعى مشكالت با و بكشد زحمت دست و پنجه نرم كند تا لحظاتى را با شادى و لذت بگذارند و آنگاه از فرط خستگى به خواب رود تا هنگامى كه بدنش آمادگى فعاليت جديد را پيدا كند

و مجددا ((روز از نو و روزى از نو)).بديهى است نتيجه منطقى چنين نگرشى به زندگى

انسان, جز پوچ گرايى نخواهد بود.حب انسان, اصيل غرايز از يكى ديگر, سوى از الهى آفرينش دست كه است جاودانگى و بقا به در فطرت او به وديعت نهاده است و حكم نيروى محرك فزاينده اى را دارد كه او را بسوى ابديت, مى حركتش برشتاب همواره و دهد مى سوق چنين سرنوشت كه شود فرض اگر اكنون افزايد. متحركى جز اين نيست كه در اوج شتاب حركت, به صخره اى برخورد كند و متالشى شود آيا ايجاد سرنوشتى و غايت چنين با فراينده نيروى آن متناسب خواهد بود؟! پس وجود چنين ميل فطرى, زندگى كه است سازگار الهى حكمت با هنگامى ديگرى جز اين زندگى محكوم به فنا و مرگ, در

انتظار او باشد.حاصل آنكه: با ضميمه كردن اين دو مقدمه ـ يعنى حكمت الهى, و امكان زندگى ابدى براى انسان ـ به اين نتيجه مى رسيم كه مى بايد زندگى ديگرى براى وجود دنيوى, محدود زندگى اين راى و انسان,

داشته باشد تا مخالف حكمت الهى نباشد.مقدمه را جاودانگى به فطرى ميل توان مى و

ديگرى قرار داد و به ضميمه حكمت الهى, آن را برهان ديگرى به حساب آورد.

ضمنا روشن شد كه زندگى ابدى انسان بايد داراى مستلزم دنيا زندگى مانند كه باشد ديگرى نظام رنجهاى مضاعف نباشد. و گرنه, ادامه همين زندگى دنيوى حتى اگر تا ابدهم ممكن مى بود با حكمت

الهى, سازگار نمى بود.2ـ برهان عدالت

كارهاى انجام انتخاب و در انسانها جهان, در اين مى يافت كسانى سو, يك از آزادند: بد, و خوب و خدا عبادت صرف را خود عمر تمام كه شوند ديگر, سوى از و كنند; مى او بندگان به خدمت به رسيدن براى كه شوند مى ديده تبهكارانى و ستمها بدترين خودشان, شيطانى هوسهاى اساسا و گردند. مى مرتكب را گناهان زشتترين مجهز و جهان اين در انسان آفرينش از هدف اراده نيروى به و متضاد گرايشهاى به او ساختن نقلى, و عقلى شناختهاى انواع به و انتخاب, و و گوناگون رفتارهاى براى زمينه كردن فراهم و قراردادن وى بر سر دوراهيهاى حق و باطل و خير و شر اين است كه در معرض آزمايشهاى بى شمار, واقع شود و مسير تكامل خود را با اراده و اختيار برگزيند تا به نتايج اعمال اختيارى و پاداش و كيفر آنها برسد. و در حقيقت, سراسر زندگى دنيا براى انسان, آزمايش و ساختن و پرداختن هويت انسانى خويش است و حتى در آخرين لحظات زندگى هم معاف از آزمايش و تكليف و انجام وظيفه نيست .

اما مى بينيم كه در اين جهان, نيكوكاران و تبهكاران, به پاداش و كيفرى كه درخور اعمالشان باشد نمى رسند و چه بسا تبهكارانى كه از نعمتهاى بيشترى دنيا زندگى اساسا و هستند. و بوده برخوردار ندارد را كارها از بسيارى كيفر و پاداش ظرفيت قتل به را گناه بى شخص هزاران كه كسى مثال رسانيده است نمى توان او را جز يك بار, قصاص در ماند مى كيفر بى جناياتش ساير قطعا و كرد هر كه است اين الهى عدل مقتضاى كه صورتى به دهد انجام بدى يا خوب كار كوچكترين كس

نتيجه آن برسد.و آزمايش سراى جهان, اين كه چنان هم پس سراى كه باشد ديگرى جهان بايد است تكليف پاداش و كيفر و ظهور نتايج اعمال باشد و هر فردى به آنچه شايسته آن است نايل گردد تا عدالت الهى,

تحقق عينى يابد! جهان كه شود مى روشن بيان, همين از ضمنا

آخرت, جاى انتخاب راه و انجام تكاليف نيست .

Eslam wa Zendegi 63.indd 11Eslam wa Zendegi 63.indd 11 13/12/2010 23:27:0213/12/2010 23:27:02

Page 12: Eslam wa Zendegi 63 · EEslam wa Zendegi 63.indd 1slam wa Zendegi 63.indd 1 113/12/2010 23:25:533/12/2010 23:25:53 ١۴٣٢ ﺮﻔﺻ ١٣٨٩ یﺩ ٢٠١١ ﻪﯾﻮﻧﺍژ ۶٣

شماره ۶٣ ژانویه ٢٠١١ دی ١٣٨٩ صفر ١۴٣٢ 1212

كانهكود

كانهكود

اى مهربان بخشندهاى مهربان بخشنده

خدايا!ــى از محبت بى ــم را گرماي دســت هاى ناتواندريغ خود عطا كن و نگاه بى قرارم را روشنايى

از نور بى انتهاى خود.ــن ناتوان، ــادرى و توانا و م ــان من! تو ق مهرب

ــن توانايى دورى ــى در مقابل خويش. به م حتاز ستم و گناه عطا كن.

ــا. به من كه خفته ــروردگارا! تو بصيرى و بين پدر سيالب گناهانم و شب و روز خويش را گم

كرده ام، نگرشى زيباتر ببخش.ــمارت ــگان در وصف صفات بى ش ــا! هم خدايــد و تو از رازهاى پنهانى ما آگاهى؛ درمانده انــعت نگاهت سوگند كه ما را چنان تو را به وســه در خور ــه آنچ ــن؛ ن ــرورى و واال ببي ــه س ك

ماست.چگونه صبح و شب، در دريايى از نيايش، جان ــه هر لحظه به ــش را جال ندهم، حال آنك خوي

نگاه مهربانت نيازمندم؟!ــايم به شكرانه اين ــجاده شكر نگش چگونه ســى از درگاه مهربانى ــى درپ ــه پ ــه لطف ك هم

هايت، شامل حال من عاصى است؟!

خداى احسان و فضل و كرم!ــم و ــرمنده گناهان و خطاهايم نباش چگونه شــم بر كرده هاى خويش بپوشانم، حال آن چشكه تو پرده بر خطاهايم پوشانده اى و آبرويم

را حفظ كرده اى؟!اى آفريننده مهربان!

ــاخه گلى چگونه به آفتاب ايمان نياورم و به شــته در دامان پاك خاك و بوته اى سبز كه رس

رزق و روزى مرا در آن نهاده اى؟!ــه نور بى ــتى بخــش! باطنم را ب ــق هس اى خالانتهاى عبادتت آشنا و به من سعادت سوختن

عطا كن.ــوده است ــه گش خدايا! درهاى رحمتت هميشــتان ــبز؛ وجود زمس و فصل اجابتت همواره ســوازش و مهربانى ات ــار ن ــه به ــا را ب ــده م دي

ميهمان كن.

ــى!"يك هر وقت به من مى گويند :"الهى پير شــكلى ــرى چه ش ــود.نميدانم پي ــى ش ــم م جوريــدن به زندگى ــت،اما مى دانم اگر اين پير ش اســچ به درد نمى خورد.چند وقت كردنم نيرزد،هيــتانى مى خواندم از زندگى "جابر بن پيش ،داســد و از ــيار پير ش عبداهللا انصارى".مردى كه بس

اين پير شدنش راضى بود.

***************پيامبر (صلى اهللا و عليه و آله)زنده بود و زندگى ــين(عليه السالم)هنوز كوچك مى كرد.امام حســه بازى مى كرد.پيامبر به بود.داشــت يك گوشــى نمى داند كه آيا آن نوه اش نگاه مى كرد.كسوقت كه به شيرينى هاى نوه اش نگاه مى كرد،به اتفاق روز عاشورا هم فكر كرد يا نه!كسى حالت ــم هاى پيامبر را در آن وقت يادش نيست. چش

كسى نمى داند كه آيا آن در گلوى پيامبر بغضى ــى از انصار به ــا مى دانيم كه يك ــم بود يا نه.ام هديدن پيامبر آمد.نامش جابر بن عبداهللا انصارى ــود. ــده بود پيامبر را ببيند و دلش باز ش بود.آم

ــه امروز ــر بن عبداهللا همان مردى اســت ك جابــز عجيبى مى ــاره زندگى اش چي ــر درب از پيامب

شنود.ــى فرمايند:"تو آنقدر زنده مى ــر به جابر م پيامبــود.خداوند به او ــزرگ مى ش ــين ب مانى كه حســرى مى دهد كه نامش على اســت.تو آنقدر پســود و خداوند زنده مى مانى كه على بزرگ مى شــكافنده علم هاست. ــرى مى دهد كه ش به او پس

ــالم من را به او برسان!"و محمد باقر است!تو س

ــالم ــداهللا آنقدر زنده مى ماند كه س ــر بن عب جابپيامبر را به او برساند.!

***************

ــر ديگر نبود. ــده بود .پيامب ــر بن عبداهللا زن جابــتانش داشــت به زيارت مى جابر با يكى از دوســاى رفته حرف ــم از روزه ــوى راه ، با ه رفت.تــيدند. ــر پير بود.به رود فرات رس مى زدند.جاب

ــل كردند.تنشان ــتش در فرات غس جابر و دوســتند به ــاك مى بود.آخر داش ــان بايد پ مثل دلشديدن يك آدم بزرگ مى رفتند.آدم بزرگى كه ــر نبود.آدم بزرگى كه چهل روز از نبودنش ديگ

گذشته بود.اربعينش رسيده بود.ــر كوچك كه داشت توى كوچه بازى مى آن پســيرين ــه پدربزرگش لبخند مى زد و ش ــرد و ب ك

زبانى مى كرد،بزرگ شد.ــالم)!...و يك روز با ــين(عليه الس ــد امام حس شصميمى ترين دوستانش در يك صحراى بزرگ ــر زبانها ــب آفريد.قصه اش بر س ــه قصه عجي يــنيدند،آه مى ــش را مى ش ــى نام ــه وقت افتاد.همــيد.در حاليكه تن ــيدند.جابر هم آه مى كش كشــرات مى شســت و صلوات مى ــش را در ف و بدنفرستاد.كسى نمى داند كه جابر آن لحظه به چه ــين ــم هاى معصوم حس فكر مى كرده.حتما چشــازى ديده بود.يا وقتى ــادش بود كه هنگام ب را يــرش را بر ــد در آغوش پيامبر و س ــه مى دوي كــانه هاى پيامبر مى گذاشــت.جابر و دوستش شــين.راز ــد و رفتند زيارت امام حس ــه راه افتادن بــن بود.اينكه اولين مردى ــايد همي پيرى جابر شباشد كه كه حضرت را بعد از شهادتشان زيارت ــى چشم هاى جابر را كند.جابر بغض داشت.كسنمى ديد وقتى كه داشــت به امام حسين نزديك ــى مى تواند بگويد كه اولين ــد.اما چه كس مى شزاير كسى كه آنطور غم انگيز شهيد شده بود،از ــينه اش ــرات نمى باريد و در س ــم هايش ف چش

كربال نبود؟اينكه جابر در چهلمين روز شهادت امام حسين ــمى ــم شد.رس ــان رفت،يك رس به زيارتن ايشماندگار.براى همين هم امروز وقتى نام حضرت ــان مى ــى ها هواى زيارت به سرش مى آيد،خيلــان ــان مى خواهد بروند جايى كه يادش زند.دلشبيفتد دنيا شش گوشه مهربان دارد كه دست به

هر گوشه اش بزنى ،دلت طال مى شود!

شش گوشه مهربانشش گوشه مهربان

Eslam wa Zendegi 63.indd 12Eslam wa Zendegi 63.indd 12 13/12/2010 23:27:0613/12/2010 23:27:06

Page 13: Eslam wa Zendegi 63 · EEslam wa Zendegi 63.indd 1slam wa Zendegi 63.indd 1 113/12/2010 23:25:533/12/2010 23:25:53 ١۴٣٢ ﺮﻔﺻ ١٣٨٩ یﺩ ٢٠١١ ﻪﯾﻮﻧﺍژ ۶٣

1313 شماره ۶٣ ژانویه ٢٠١١ دی ١٣٨٩ صفر ١۴٣٢

ــى بود، يكى نبود. غير از خدا هيچ كس نبود. يكــلم) ــى اهللا عليه و آله وس ــد (صل حضــرت محمــه (عليها ــام حضرت فاطم ــتند به ن دخترى داشــر حضرت فاطمه (عليها السالم)، السالم) ، همس

حضرت على (عليه السالم) بود. ــالم) و حضــرت فاطمه حضــرت على (عليه الســتند كه امام حسن ــالم) يك پسر داش (عليها الســالم) نام داشت، خداى مهربان در روز (عليه الس

سوم شعبان، پسر ديگرى به ايشان هديه كرد.ــجد ــلم) در مس ــر (صلى اهللا عليه و آله وس پيامبــته در ــته خدا نزد او آمد و آهس ــد كه فرش بودنگوش آن حضــرت گفت: « اى پيامبر! خدا تو را سالم مى رساند و تولد دومين فرزند فاطمه را به تو تبريك مى گويد. خدا دوست دارد كه نام اين

فرزندت را حسين بگذارى.» ــحال ــلم) خوش ــر (صلى اهللا عليه و آله وس پيامبــد و همان لحظه به خانه حضرت فاطمه (عليها شــالم) رفت و كنار دخترش نشســت و احوال الســد هم نوه كوچكــش را در بغل ــيد، بع او را پرس

گرفت. ــكفته بود. ــه اى تازه ش ــوزاد، مثل غنچ ــره ن چهپيامبر(صلى اهللا عليه و آله وسلم) او را بوسيد، در گوشــش اذان گفت، بعد هم برايش گوسفندى ــرد، غذايى پخت و همه را دعوت كرد قربانى ك

تا تولد دومين نوه اش را جشن بگيرد. ــين (عليه السالم)، ــالى گذشت. امام حس چند ســادرش حضــرت فاطمه ــد. م ــم بزرگ ش كم كــالم) دستش را مى گرفت و راه رفتن (عليها الس

كك چ هه خخدادا ازاز ر ودغيغ ن ك چ ه

دو گل خوشبوى پيامبردو گل خوشبوى پيامبر

خدايا دوستت دارمخدايا دوستت دارمــا فكر ــينم و ب ــجاده ام مى نش ــر س ــى ب وقتــات قبلى نمازى ــغولى هاى خود و حفظي مش

مى خوانم از خودم بدم مى آيد.ــته ام نماز را خوانده حاال بر سجاده ام نشســت را باز مى كنم و با هق هق ام، كتاب كالم

گريه مى خواهم كه جوابم را بدهى.ــم... اما هرچه جلوتر مى كالمت را مى خوان

روم عاشق تر و گريان تر مى شوم. خدايا دوستت دارم....

نمى دانم... تو هم مرا دوست دارى؟ــو مى نگرم و مى ــى دانم با چه رويى به ت نمــايد اين اشك هاى ــتت دارم. ش گويم دوسروان كمك مى كنند كه كمى از كارهايم باز ــو را صدا زنم. خدايا فقط تويى كه گردم و تصداى مرا مى شنوى: هيچ كس شنواتر از تو نيســت. فقط تويى كه مرا مى بينى هيچ كس

بصيرت تو را ندارد.

خداوندا!نمى توانم در برابر كالم بزرگ و پر معنايت ــخن بگشايم. تو صداى سكوت مرا لب به سهم مى شنوى. نواى دعاى نگفته مرا هم مى ــنوى. تو بزرگى، تو عظيمى و من فقط مى ش

گويم دوستت دارم!

يادش مى داد. ــلم) ــر پيامبر (صلى اهللا عليه و آله وس ــاال ديگ حدو نوه داشــت. دو گل كوچك داشت كه هر جا مى رفت، آنها را همراه خود مى برد. امام حسن ــانه راســت و امام حسين ــالم) را بر ش (عليه الســوار مى كرد. ــالم)را بر شانه چپش س (عليه الســت، امام حســن (عليه السالم) و هر جا مى نشسامام حسين (عليه السالم) را روى زانوهايش مى

نشاند. ــى ديدند، با ــن رفتارها را م ــه كه اي ــردم مدين مــلم) ــر صلى اهللا عليه و آله وس تعجــب به (پيامبــه و آله ــر (صلى اهللا علي ــى كردند.پيامب ــگاه م نــان مى گفت: اين دو پسر، دو ــلم) در جوابش وســا فرزندان من ــتند، اينه ــبوى من هس گل خوشــگار مرا ــان بدارد، ان ــتند. هر كس دوستش هسدوست داشته است و هر كس با اين دو دشمنى كند، با من دشمنى كرده است. خدايا من اين دو

را دوست دارم. تو هم دوستشان بدار! ــته ها هم اين دو برادر را دوســت مى حتى فرش

داشتند.روزى "ام سلمه"، يكى از همسران پيامبر (صلى ــه حضرت فاطمه ــلم)، به خان ــه و آله وس اهللا علي

(عليها السالم) رفت. ــد، ديد همه جا آرام و ساكت وقتى وارد خانه شــت، حضرت فاطمه (عليها السالم) كنار ديوار اســود. امام ــش برده ب ــتگى خواب ــته و از خس نشســالم) در گهواره خواب بود. ام ــين (عليه الس حســى كه ــلمه آنچه را مى ديد باور نمى كرد. كس س

ديده نمى شد، پس چه كسى گهواره امام حسين (عليه السالم) را تكان مى داد!

ام سلمه آن قدر ايستاد، تا حضرت فاطمه (عليها السالم) بيدار شود، حضرت فاطمه (عليها السالم) چهره شگفت زده ام سلمه را ديد، لبخندى زد و گفت: ام سلمه، مى دانى چه كسى گهواره حسين

را تكان مى داد؟ ــت: نه، نمى ــان حالت تعجب گف ــلمه با هم ام س

دانم! ــالم)گفت: او جبرئيل حضــرت فاطمه (عليها الســين را بود. جبرئيل مى داند كه پدرم چقدر حســته مى دوســت دارد، براى همين، وقتى من خسشوم و از خستگى خوابم مى برد، او به كمكم مى

آيد و گهواره حسين را تكان مى دهد.

گويم دوستت دارم!

Eslam wa Zendegi 63.indd 13Eslam wa Zendegi 63.indd 13 13/12/2010 23:27:0913/12/2010 23:27:09

Page 14: Eslam wa Zendegi 63 · EEslam wa Zendegi 63.indd 1slam wa Zendegi 63.indd 1 113/12/2010 23:25:533/12/2010 23:25:53 ١۴٣٢ ﺮﻔﺻ ١٣٨٩ یﺩ ٢٠١١ ﻪﯾﻮﻧﺍژ ۶٣

كزمر

بار اخ

كزمر

بار اخ

ــدان خاندان اهل بيت ــقان وارادتمن جمع كثيرى از عاشــه ، فرخنده ــم ماه ذيحج ــارت در هجده عصمت وطهــت وامامت ، در ــم ، عيد والي ــعيد غدير خ روز عيد ســالمى انگليس حضور به هم رساندند تا عالقه و مركز اســق خود را نثار امام و مواليشان حضرت على بن ابى عشــين برحق خاتم النبيين حضرت محمد طالب (ع) ، جانشــهاى ــدار ونگاهبان ارزش ــى (ص) نمايند و پاس مصطف

اسالمى و برافراشته ماندن پرچم واليت باشند. در خجسته روز عيد مبارك وسعيد غدير خم كه در روز پنجشنبه 25 نوامبر 2010 و در ميان شور وشوق مسلمانان ــط ــد ؛ ، تالوت آياتى از قرآن كريم توس لندن برگزار شآقاى ابوياسين يكى از قاريان بين المللى قرآن آغاز گرآن ــرودهاى ويژه جشن عيد بود و پس از آن نمآهنگها و ســيعيان جهان ــواى ش غدير كه دروصف امام و موال و پيشــده بود ، ــروده ش حضرت امير المومنين امام على (ع) س

پخش گرديد. ــم باشكوه آقاى ابهرى يكى از مداحان در ادامه اين مراســدح حضرت ــت وطهارت در م ــوان اهل بيت عصم جــعارى را قرائت كرد و سپس آقاى تاجبخش على (ع) اشــاعر معاصر آقاى نجومى ــعر زيبايى را از ش نيز قطعه شــى الموحدين حضرت على ــانى كه در وصف مول خراس

(ع) سروده شده بود ، قرائت نمود.سخنران اين مجلس باشكوه ، حجت االسالم والمسلمين ــالمى انگليس بود كه طى سخنانى معزى رييس مركز اســاحت ــا عرض تبريك و تهنيت اين عيداهللا بزرگ به س بمقدس بقيه اهللا االعظم حضرت ولى عصر(عج) ومسلمين ــعيد را روز ــن در مجلس ، اين روز س ــان و حاضري جه

ــت و گفت : ــام نعمت الهى دانس ــال دين خدا واتم اكمــيارى گفته ونوشته شده در مورد حادثه غدير مطالب بســال حيات ــت . اين واقعه تاريخى ومهم در آخرين س اســالم و در آخرين حجى كه پيامبر گذارد پيامبر گرامى اسوحجة الوداع نام گرفت در حضور بيش از 120000 نفر ــه و آبگيرى به نام غدير خم ــلمانان و در كنار برك از مســد. ــرزمين حجاز واقع ش در نزديكى منطقه جحفه در ســالم در چنين روزى و در گرماى طاقت فرساى پيامبر اســا در اين منطقه ــتور داد ت ــلمانان دس نيم روز به همه مستوقف نمايند تا يكى از مهمترين فرامين ودستور خداوند ــد. چرا كه در اين لحظه تاريخى كه را به آنان ابالغ نمايــت و آينده اسالم روشن شود ، جبرييل قرار بود سرنوشبه دستور خداوند متعال بر پيامبر نازل شد و چنين اعالم ــتاده ما ابالغ كن وبرسان پيامى را كه ما نمود كه: اى فرسبرتو فرستاديم و اگر اين كار را انجام ندهى رسالت خود را انجام نداده اى.و پيامبر بدان كه خداوند تو را از گزند

مردمان در امان خواهد داشت.ــالم والمسلمين معزى افزود : پيامبر اسالم با حجت االســه اى طوالنى پس از حمد وثناى الهى ، به امر ايراد خطبــروردگار متعال كه حافظ ونگهبان آرمانهاى پيامبر براى پنجات ورستگارى امت مسلمان بود ، از مردم سوال نمود ــالتم را براى شما امت انجام نداده ام؟ آيا اى : آيا من رســما در سرنوشت و زندگى شما ــبت به ش مومنين ،من نساولويت ندارم؟ پس هركه جان ومال وعزت و زندگى او در دست من است و من ولى وموالى او و سر رشته دار زندگى او هستم ، پس از من على امير وموالى اوست . حجت االسالم والمسلمين معزى با تاكيد بر اينكه داستان

برپايى مراسم جشن خجسته عيد سعيد غدير خم در مركز اسالمى انگليس

ــينى امير مومنان على (ع) كامال غدير خم و اعالم جانشــت وميان هيچيك از مذاهب اسالمى اختالفى روشن اســنن ــت و حداقل در بيش از 70 كتاب معتبر اهل تس نيســت ، و در طول تاريخ اسالم شاعران ــده اس نيز آورده شــه زبانهاى عربى ــالمى ب ــيارى از مذاهب مختلف اس بســعار زيادى را در وصف امير المومنين على ــى اش وفارســگارش درآورده اند، اظهار ــه غدير خم به ن (ع) و حادثــت : پيامبر اكرم با ابالغ پيام خدا ، حضرت على (ع) داشرا در جايگاه خود قرار داد تا آينده اسالم را تضمين كند ــالم و او را ادامه دهنده راه خود براى حفظ دين مبين اس

قراردهد.ــم آقاى ــزارش در بخش پايانى اين مراس ــا برهمين گ بنمواليى يكى از مداحان اهل بيت عصمت وطهارت لندن ــعارى در اوصاف ــا برنامه مولودى خوانى و قرائت اش بــرور ــادى وس ــى الموحدين حضرت على (ع) به ش مول

حاضران افزود .

ــاى مراكز ــن ، ائمه جماعات و روس ــون ، مبلغي روحانياسالمى و مساجد بريتانيا ، در روز شنبه 4 دسامبر 2010 ــال 1432 ، بمنظور هماهنگى ــتانه ماه محرم س و در آســراى مجالس ــب ب ــاى تبليغى مناس ــى راهكاره و بررســر ــينى در سراس ــوراى حس ــوگوارى و عزادارى عاش ســود را در مركز ــاليانه خ ــت س ــا ، يازدهمين نشس بريتاني

اسالمى انگليس در لندن برگزار كردند.اين نشست كه بنا به دعوت مركز اسالمى انگليس برگزار ــالوت آياتى از قرآن كريم با ــده بود ، كار خود را با ت شــين قارى بين المللى قرآن آقاى ابوياسين و صوت دلنشــق، عبرت ها و ــورا ؛ حقاي ــا عنوان " قيام جاودانه عاش بتحريف ها و مسئوليت بزرگ عالمان دين " شروع كرد.

ــم افتتاحيه اين نشست كه جمعى ازروحانيون ، در مراســاى مراكز اسالمى انگليس مبلغين ، ائمه جماعات وروسازمليتهاى گوناگون و از شهرهاى مختلف بريتانيا حضور ــزى نماينده ــلمين مع ــالم والمس ــتند ، حجت االس داشــى خامنه اى و رييس ــيد عل حضرت آيت اهللا العظمى ســليت وتعزيت ــالمى انگليس ، ضمن عرض تس مركز اسبمناسبت ايام عاشوراى حسينى و سالروز شهادت ساالر ــهيدان عالم حضرت ابا عبداهللا الحسين (ع) و وسرور شــن و خطبا و پيام ــاى او و خيرمقدم به مبلغي ــاران با وف ي

ــالم و عالمان دينى ــل بيت عليهم الس ــانان مكتب اه رســتها را در اين نقطه از جهان ، هدف از برگزارى اين نشســتانه ماههاى رمضان ومحرم و بمنظور كه هرساله در آسبهره ورى از فرصت بسيار ارزشمند تبليغى در اين ماهها ــب ــن راهكارهاى تبليغى مناس ــود را تبيي برگزار مى شــها و حفظ شعائر اسالمى بويژه فرهنگ براى طرح ارزش

عاشورايى و مبانى اصولى دين مبين اسالم دانست .ــيخ ابونبوغ از روحانيون عراقى مقيم ــالم ش حجت االســخنران بعدى اين مراسم بود كه با اشاره به سير بريتانيا ستاريخى واقعه كربال و اهميت اثرگذارى آن براى حفاظت از دين مبين اسالم و ماندگار ماندن اسالم محمدى (ص) ــاى علمى ــن تبيين بحثه ــوى و همچني ــالم ام بجاى اســيارى از مراكز ــه اثرگذار در بس ــوص اين واقع در خصــوراى ــان ، گفت : نهضت عاش ــگاهى وعلمى جه دانشــى تمامى ــين(ع) موجب نف ــداهللا الحس ــرت اباعب حضــط دستگاه حكومت ظالم امويان انحرافها و تحريفها توســت نجات بخش ــين (ع) در حقيق ــود و خون امام حس ب

اسالم محمدى وماندگارى آن شد.ــعود از ديگر روحانيون ــالم شيخ حسن مس حجت االســى گردهم آيى ــخنان كوتاهى ،هدف اصل ــى در س عراقــتها را همسويى تبليغى براى روحانيون در اينگونه نشسبيان درست واقعيتها ودرسهاى نهضت عاشوراى حسينى ذكر كرد و تاكيد نمود كه منابر خطباى دين وپيام رسانان ــار ــورايى بايد جامع و دربرگيرنده همه اقش فرهنگ عاش

بويژه جوانان باشد.ــالم والمسلمين ــخنران ديگر اين مجلس حجت االس ســتان بود ــيعيان پاكس ــر عباس رييس مجمع علماى ش ظفــالمى انگليس براى ــكر از رييس مركز اس كه ضمن تشبرگزارى چنين نشستهاى سودمند، با استناد به آيات قرآن ــئوليتهاى خطبا و پيام رسانان دينى اشاره كرد به ذكر مســه عالمان دينى به ــاتى ، هم و گفت : اگر در چنين جلسدرستى به كليه مسئوليتهاى دينى خود براى پيام رسانى و ابالغ دين واقف شوند ، بهترين وبا ارزش ترين دستاورد

اينگونه نشستها خواهد بود . ــالم و المسلمين سيد محمد موسوى يكى از حجت االســالمى لندن روحانيون عراقى و رييس مركز ارتباطات اســخنان خود با ــخنران اين مجلس در س به عنوان ديگر س

ــاندن پيام دين و ــد بر اينكه روحانيون بايد براى رس تاكيــريعت براى ــات دينى و تبيين احكام ش ــويى تبليغ همســار مختلف مردم ارتباط بيشترى با هم داشته باشند ، اقشــن و روحانيون به عنوان حافظان دين گفت : خطباى ديــى عصر (عج) و ــم ورهبرى حضرت ول ــر پرچ ، در زيــيعه مسئوليت سنگينى را برعهده هدايت مراجع عظام شدارند و در عصر حاضر انقالب اسالمى ايران نيز پشتيبان

همه آنهاست.ــخنران بعدى اين مجلس حجت االسالم و المسلمين ســئول مركز اسالمى منچستر بود كه با استناد به بديعى مســفر به سرزمين هاى مختلف آيات قرآنى در خصوص ســه ديگر ملل ، گفت : ــاندن پيام ب و معرفى فرهنگ و رسنهضت عاشوراى حضرت ابا عبداهللا الحسين (ع) درسها ــراى اهل خرد و ــاى گوناگونى دارد كه قطعا" ب وعبرتهــت وآنان را به ــمندان در سراسر عالم شنيدنى اس انديش

فكر وانديشه وا مى دارد. ــى از روحانيون ــيد غياث طعمه يك ــالم س حجت االسعراقى مقيم بريتانيا با اشاره به اينكه خطباى منابر حسينى ــت كامل را در طرح ــيارى و دق بايد در منابر خود هوشــند ، افزود: تبليغ دين و پيام رسانى در مسائل داشته باشــژه منابر مجالس عزادارى ، تحقيق ومطالعه به منابر ، بويــدن در همه مسائل را مى طلبد و براى روز و روزآمد شروشنگرى مردم بايد مطالب متقن و درست ارائه شود و ــتى ندارد ــت كه مرجع درس از ارائه هرگونه مطالب سس

پرهيز شود.حجت االسالم والمسلمين ابوديه روحانى مركز اسالمى لبنانيهاى مقيم لندن به عنوان آخرين سخنران اين مجلس ــخنان پيامبر اكرم (ص) مستند به با تاكيد بر اينكه همه سوحى از سوى خداى متعال بوده است ، به روايت مشهور ايشان مبنى بر اينكه ؛ حسين از من است ومن از حسينم ــاره كرد و افزود : صدور دين اسالم از سوى حضرت اشــين ــد مصطفى (ص) و بقاى آن با نهضت امام حس محم

(ع) مى باشد.ــت حجت االسالم والمسلمين در برنامه پايانى اين نشســين (ع) ــب وارده به اباعبداهللا الحس ــان با ذكر مصاي برهــال ، به ــرزمين كرب ــاى او در س ــاران باوف ــدان وي وخان

سوگوارى وعزادراى شهادت سيد الشهدا(ع) پرداخت.

برگزارى يازدهمين نشست ساليانه روحانيون، مبلغين ، ائمه جماعات و روساى مراكز اسالمى و مساجد بريتانيا در مركز

اسالمى انگليس

شماره ۶٣ ژانویه ٢٠١١ دی ١٣٨٩ صفر ١۴٣٢ 1414

Eslam wa Zendegi 63.indd 14Eslam wa Zendegi 63.indd 14 13/12/2010 23:27:1113/12/2010 23:27:11

Page 15: Eslam wa Zendegi 63 · EEslam wa Zendegi 63.indd 1slam wa Zendegi 63.indd 1 113/12/2010 23:25:533/12/2010 23:25:53 ١۴٣٢ ﺮﻔﺻ ١٣٨٩ یﺩ ٢٠١١ ﻪﯾﻮﻧﺍژ ۶٣

ماه محرم ، ياد آورحماسه بزرگ روز عاشورا در سرزمين ــزت، آزادگي، ــيدن ع ــال و ماه عينيت بخش ــدس كرب مقــتگي در راه اعتالي ارزش هاي ــادت و از خود گذش رشتابناك اسالمي و بيداري مسلمين و پاسداري از آرمان ها

و تعاليم گوهربار اسالمي بار ديگر فرا رسيد .ــهدا ابا عبداله الحسين (ع) و ماهى كه حضرت سيد الشــتوه وفداكارشان با جانفشاني وبا نثار خون خود ياران نســتند و احكام و ــالي يزيدي را در هم شكس ، اقتدار پوشــيده و احيا كردند و ــالمي راجاني دوباره بخش تعاليم اس

تكريم و آزادگى و آزادى انسانها را معنا بخشيدند.ــداكاري هاى امام ــرم با نام و ف ــه لحظه مح آري ؛ لحظــرت ابوالفضل ــين (ع)، حضرت زينب (س)، حض حسالعباس (ع) و ساير مجاهدان دفاع از حقانيت اسالم برابر

ظلم و جور اموي آميخته است. عدالت خواهى ، آزادمنشى ، ايثار و از جان گذشتگي كه موجب احياي دين مبين اسالم و انتقال آن به نسل ما شد ــادتهايى كه موجب بيداري مسلمين جهان در برابر و رش

ظلم و جور حاكمان ظالم در طول تاريخ گرديد. مركز اسالمي انگليس در پى رسالت دينى وفرهنگى خود همگام با ديگرحسينيان در سراسر گيتى براى حراست و ــالمى وحماسه كربال ، پرچم ــتن شعائر اس زنده نگهداشــترده اى را به ــم گس ــت ومراس ــينى برافراش عزاى حســى ، عربى واردو و در ــى ، انگليس زبانهاى مختلف فارســاه محرم الحرام ــبهاى دهه اول م مجالس جداگانه در شــامبر 2010 و بويژه در ظهر ــر با 7 الى 16 دس 1432 براب

روزهاى تاسوعا وعاشورا برگزار كرد.شيعيان مكتب مولى الموحدين حضرت على (ع) در لندن ــهرهاى اطراف و ازهمه مليتهاى مسلمان در دهه اول وشــم سوگوارى ــب با حضور خود در مراس ماه محرم هرشحسينى ، عشق وارادت قلبى خود به ساالر شهيدان عالم ــين (ع) را به اثبات رساندند و با حضرت ابا عبداهللا الحسسوزى جانكاه از سر عشق به پيشوايشان امام حسين (ع)

،به سوگ نشستند. در برنامه فارسى هرشب پس از تالوت قرآن كريم توسط ــى مرجان ، ــران كريم آقاى مصطف ــن المللى ق ــارى بي قعزاداران حسينى از سخنان حجج اسالم والمسلمين آقايان معزى و بهمن پور كه پيرامون فلسفه وعلل قيام ابا عبداهللا ــين(ع) در احيا احكام و تعاليم اسالمى و حراست الحساز دين مبين اسالم و همچنين درسهايى از خودگذشتگى

ــار ايث و ــادارى وف و ــرت حض آن ــاران يو ــال كرب ــه واقع در عبرتهاى عاشورا ايراد ــره مى ــد ، به مى شــد . پس از برنامه بردنــت حج ، ــخنرانى سوالمسلمين ــالم االســى را به ــان دقايق برهــر مصيبتهاى وارده ذكبيت اهل ــدان خان به داد ــى م ــاص اختصــاى حاج ــپس آق و سمداح ــى مصالي على عصمت ــت بي ــل اهــارت (ع) ، نيز با وطهــت نوحه و مرثيه قرائذكرمصائب به سرايى ــاى مجاهدته و ــا عبداهللا ــرت اب حض

ــاى او مى پرداخت ــين (ع) وخاندان وياران با وف الحسوسوگواران حسينى وبويژه جوانان ونوجوانان حاضر در ــينه هاى خود ، برمصيبت ــم با نواختن دستها بر س مراس

ــهيدان عالم حضرت امام حسين (ع) در ــاالر ش هاى سواقعه جانسوز كربال اشك مى ريختند.

ــه هاى مركز ــر برنام از ديگبرگزارى انگليس ــالمى اسده شب برنامه به زبان عربى ــرادران وخواهران بود كه بــيار عرب زبان با حضور بسچشمگير خود موجب حفظ ــالمى واحترام به شعائر اســينى حس ــزاى ع ــس مجالــس ــب مجل ــدند . خطي شعزاى حسينى به زبان عربى ــالم والمسلمين حجت االســاد االنصارى بود ــيخ رش شكه در اين شبها درخصوص ــداف و علل قيام ابعاد و اهــين (ع) ــت امام حس ونهضدر حاضر ــلمانان مس براى

مجلس سخنرانى مى كرد.ــيد جعفر الموسوى آقاى س

ــب پس از ــان عربى همه ش ــت نيز به زب ــداح اهل بي مــم عزادارى وسينه زنى به مرثيه سخنرانى با اجراى مراسسرايى وبيان مصيبتهاى وارده درصحراى كربال برخاندان

امام حسين (ع) مى پرداخت .ــالم حمزه سوداگر از روحانيون حوزه علميه حجت االســلمانان ــخنرانى در جمع مس ــب س قم نيز كه براى ده شانگليسى زبان از جمهورى اسالمى ايران دعوت شده بود ــبها به تبيين بزرگترين ــخنان خود را در اين ش ، محور ســين (ع) به ــفرعرفانى ومعنوى حضرت اباعبداهللا الحس ســه جاودان قيام ابا عبداهللا (ع) و ــرزمين كربال و حماس س

ياران با وفاى او قرارداد. ــجاد از مداحان جوان اهل بيت نيز آقايان محمد باقر وســم عزادارى وسينه زنى و نوحه خوانى به با اجراى مراسزبان انگليسى به ذكر مصايب حضرت ابا عبداهللا الحسين

(ع) مى پرداختند .ــب برنامه اردو زبانان نيز حجت االسالم ــخنران ده ش ســن خان از خطباى نامى شيعيان ــلمين واصى حس والمســخنان خود درجمع ــور هند بود كه با س اردو زبان از كشــب ــلمان اردو زبان كه هرش كثير برادران وخواهران مســينى حاضر ــزادارى حس ــس ع ــاى دور در مجال از راههــين (ع) مى ــدند ، به تبيين حركت وقيام امام حس مى شــه نيز آقاى افروز آقا از مداحان پرداخت و درپايان برنامبنام پاكستانى با مراسم سينه زنى به ذكر مصيبت وارده به

امام حسين (ع) وخاندان وياران او مى پرداخت .ــت كه گزارش تصويرى هر شب برنامه ــايان ذكر اس شــينى درپايگاه اطالع رساني ــم سوگوارى حس هاي مراس www.ic-el.com ــس ــالمى انگلي ــي مركز اس اينترنتبراي آن دسته ازعالقمنداني كه به هرعلت توفيق حضور ــالمي در دهه اول محرم دربرنامه هاي عزادارى مراكز اســد و مركز اسالمى انگليس ــتند ، قرار داده مى ش را نداشــب در پايان مراسم ازمومنين عزادار پذيرايى مى نيزهر شــى ها وكمكهاى ــنه از همراه ــنت حس كرد كه در اين س

معنوى ومادى مسلمانان خيرنيز بهره مند بود.

برگزارى مراسم سوگوارى و عزادارى پيشوا و ساالر شهيدان عالم حضرت ابا عبداهللا الحسين (ع) دردهه اول ماه محرم درمركز اسالمى انگليس

1515 شماره ۶٣ ژانویه ٢٠١١ دی ١٣٨٩ صفر ١۴٣٢

Eslam wa Zendegi 63.indd 15Eslam wa Zendegi 63.indd 15 13/12/2010 23:27:1213/12/2010 23:27:12

Page 16: Eslam wa Zendegi 63 · EEslam wa Zendegi 63.indd 1slam wa Zendegi 63.indd 1 113/12/2010 23:25:533/12/2010 23:25:53 ١۴٣٢ ﺮﻔﺻ ١٣٨٩ یﺩ ٢٠١١ ﻪﯾﻮﻧﺍژ ۶٣

Eslam wa Zendegi 63.indd 16Eslam wa Zendegi 63.indd 16 13/12/2010 23:27:1313/12/2010 23:27:13