24
ﺩﻳﺎﻟﮑﺗﻳﮏ ﻣﻭﻟﻭی) ﺩﻳﺎﻟﮑﺗﻳﮏ ﺻﺩﺭﺍﻟﺩﻳﻥ ﺷﻳﺭﺍﺯی( ﻧﻪ ﺷﺑﻡ ﻧﻪ ﺷﺏ ﭘﺭﺳﺗﻡ ﮐﻪِ ﺣﺩﻳﺙ ﺧﻭﺍﺏ ﮔﻭﻳﻡ ﭼــﻭِ ﻏــﻼﻡ ﺁﻓﺗـــﺎﺑﻡ، ﻫﻣــﻪ ﺁﻓﺗــﺎﺏ ﮔﻭﻳــﻡ" ﻣﻭﻟﻭی" ﺩﻳﺎﻟﮑﺗﻳﮏ ﺩﺭ ﺍﻧﺩﻳﺷﻪ ی ﺑﺭﺧﯽ ﺍﺯ ﻣﺗﻔﮑﺭﻥ ﺍﻳﺭﺍﻧﯽ ﺩﻳﺎﻟﮑﺗﻳﮏ ﻣﻭﻟﻭی ﺩﻳﺎﻟﮑﺗﻳﮏ ﺻﺩﺭﺍﻟﺩﻳﻥ ﺷﻳﺭﺍﺯی___________________ ___________________ ﮔﻔﺗﺎﺭ ﺣﺎﺿﺭ ﻛﻭﺷﺷﻲ ﺍﺳﺕ ﺑﺭﺍﻱ ﺭﻭﺷﻥ ﻛﺭﺩﻥ ﮔﻭﺷﻪ ﺍﻱ ﺍﺯ ﻣﺳﻳﺭ ﻣﺷﺧﺹ ﺗﻛﺎﻣﻝ ﻣﻧﻁﻕ ﺩﻳﺎﻟﻛﺗﻳﻙ ﺑﻣﺛﺎﺑﻪ ی ﺁﻥ ﺍﺳﻠﻭﺑﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻧﺣﻭﻱ ﻋﻣﻳﻕ ﻫﻣﻪ ﺟﺎﻧﺑﻪ ﻗﻭﺍﻧﻳﻥ ﺟﻧﺑﺵ ﺗﻛﺎﻣﻠﻲّ ﻣﺎﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻧﻅﺭ ﻣﻳﮕﻳﺭﺩ ﺩﺭ ﻁﻠﺏ ﻣﻌﺭﻓﺕ ﺣﻘﺎﻳﻕ ﻭﺍﻗﻌﻳﺎﺕ ﻫﻣﺎﻧﺎ ﺑﻪ ﺍﺗﻛﺎء ﺍﻳﻥ ﺍﺳﻠﻭﺏ ﻣﻲ ﭘژﻭﻫﺩ ﻋﻣﻝ ﻣﻳﻛﻧﺩ. ﺗﻛﺎﻣﻝ ﺍﻧﺩﻳﺷﻪ ی ﺩﻳﺎﻟﻛﺗﻳﻙ ﺩﺍﺭﺍﻱ ﺳﻳﺭﻱ ﻁﻭﻻﻧﻲ ﺍﺳﺕ ﻛﺷﻑ ﺟﻬﺎﺕ ﻧﻛﺎﺕ ﻣﺧﺗﻠﻑ ﺁﻥ ﻣﺎﻧﻧﺩ ﺍﺭﺗﺑﺎﻁ ﻛﻝ ﺑﻬﻡ ﭘﻳﻭﺳﺗﮕﻲ ﻣﺗﻘﺎﺑﻝ ﺍﺷﻳﺎء ﭘﺩﻳﺩﻩ ﻫﺎ، ﺣﺭﻛﺕ ﺗﻐﻳﻳﺭ ﺩﺍﺋﻡ، ﻧﺑﺭﺩ ﻭﺣﺩﺕ ﻣﺗﺿﺎﺩﻳﻥ، ﻧﻔﻲ ﺩﺭ ﻧﻔﻲ، ﺗﻛﺎﻣﻝ ﺳﻳﺭ ﺩﺍﺋﻣﻲ ﺍﺯ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﺑﻐﺭﻧﺞ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﻲ ﺑﻪ ﻋﺎﻟﻲ، ﺍﺯ ﺧﻼﻝ ﻣﺳﺎﻋﻲ ﻛﺎﺭ ﺗﻭﻟﻳﺩﻱ، ﻣﺑﺎﺭﺯﺍﺕ ﺍﺟﺗﻣﺎﻋﻲ ﺗﻼﺷﻬﺎﻱ ﭘﺭﻓﺭﺍﺯ ﻧﺷﻳﺏ ﺍﻧﺩﻳﺷﻪ ی ﻣﻌﺭﻓﺕ ﺟﻭﻱ ﭘژﻭﻫﺷﮕﺭ ﺁﺩﻣﻲ ﺍﻧﺟﺎﻡ ﮔﺭﻓﺗﻪ ﺍﺳﺕ. ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ی ﺳﻳﺭ ﻣﺷﺧﺹ ﺗﻔﻛﺭ ﺩﻳﺎﻟﻛﺗﻳﻙ ﺩﺭ ﺑﺎﺧﺗﺭ ﺯﻣﻳﻥ ﺗﺣﻘﻳﻘﺎﺕ ﻣﺗﻌﺩﺩﻱ ﺷﺩﻩ ﺍﺳﺕ ﺩﻳﺎﻟﻛﺗﻳﻙ ﻫﺭﺍﻛﻠﻳﺕ ﺍﺭﺳﻁﻭ ﺑﺭﺧﻲ ﻣﺗﻔﻛﺭﺍﻥ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺳﻛﻭﻻﺳﺗﻳﻙ) ﻣﺎﻧﻧﺩﺳﻛﺕِ ﺭﻳژﻥُ ( ﻓﻼﺳﻔﻪ ی ﺍﻭﺍﺋﻝ ﻗﺭﻭﻥ ﺟﺩﻳﺩ) ﻣﺎﻧﻧﺩ ﺳﭘﻳﻧﻭﺯﺍ( ﺩﻳﺎﻟﻛﺗﻳﻙ ﺩﻣﻭﻛﺭﺍﺗﻬﺎﻱ ﺍﻧﻘﻼﺑﻲ ﺭﻭﺱ) ﻣﺎﻧﻧﺩِ ﺭﺗﺳِ ، ﻠﻳﻧﺳﻛﻲِ ، ُ ﺑﺭﻭﻟﻳﻭﺑُ ، ﺳﻛﻲِ ﺭﻧﻳﺷﻔِ ﻏﻳﺭﻩ( ﺩﻳﺎﻟﻛﺗﻳﻙ ﺍﻳﺩﺁﻟﻳﺳﺗﻲِِ ﺩﻳﺎﻟﻛﺗﻳﻙ ﻣﺎﺗﺭﻳﺎﻟﻳﺳﺗﻲ ﻣﺎﺭﻛﺱ ﺍﻧﮕﻠﺱ ﺑﻣﺛﺎﺑﻪ ی ﺣﻠﻘﺎﺕ ﺗﻛﺎﻣﻝ ﺗﻔﻛﺭ ﺩﻳﺎﻟﻛﺗﻳﻙ ﺩﺭ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﻫﻣﻪ ﺟﺎﻧﺑﻪ ﺑﺭﺭﺳﻲ ﺷﺩﻩ ﺍﺳﺕ ﺩﺭ ﺍﻁﺭﺍﻑ ﺁﻥ ﻛﺗﺏ ﺭﺳﺎﻻﺕ ﻓﺭﺍﻭﺍﻧﻲ ﻧﮕﺎﺭﺵ ﻳﺎﻓﺗﻪ ﺍﺳﺕ ﻭﻟﻲ ﺳﻳﺭ ﻣﺷﺧﺹ ﺗﻔﻛﺭ ﺩﻳﺎﻟﻛﺗﻳﻙ ﻭﻟﻭ ﺩﺭ ﻣﺭﺍﺣﻝ ﺍﺑﺗﺩﺍﺋﻲ ﺭﺷﺩ ﺁﻥ ﻛﻪ ﺍﻧﮕﻠﺱ ﺁﻧﺭﺍ ﺩﻳﺎﻟﻛﺗﻳﻙ ﺳﺎﺩﻩ ﻟﻭﺣﺎﻧﻪ( (naif ﻣﻳﻧﺎﻣﺩ، ﺩﺭ ﺧﺎﻭﺭ ﺯﻣﻳﻥ ﭼﻧﺎﻧﻛﻪ ﺑﺎﻳﺩ ﻣﻁﺎﻟﻌﻪ ﻧﺷﺩﻩ ﺗﻛﺎﻣﻝ ﺑﻌﺩﻱ ﺍﻳﻥ ﺩﻳﺎﻟﻛﺗﻳﻙ ﺑﺻﻭﺭﺕ ﺩﻳﺎﻟﻛﺗﻳﻙ ﻋﺭﻓﺎﻧﻲ ﻬﻲّ ﺗﺄﻟ ﺑﺭﺧﻲ ﺍﺯ ﻣﺗﻔﻛﺭﺍﻥ ﻣﻳﻬﻥ ﻣﺎ ﻣﻭﺭﺩ ﭘژﻭﻫﺵ ﻗﺭﺍﺭ ﻧﮕﺭﻓﺗﻪ ﺍﺳﺕ. ﻣﺎ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ی ﻫﺳﺗﻪ ﻫﺎﻱ ﺍﻭﻟﻳﻪ ی ﺩﻳﺎﻟﻛﺗﻳﻙ ﺍﻧﺩﻳﺷﻪ ی ﺗﺿﺎﺩ ﺩﺭ ﻛﻳﺵ ﺯﺭﺗﺷﺗﻲ ﺗﻭﺍﺯﻱ ﺍﻳﻥ

دیالکتیک مولوی و دیالکتیک صدرالدین شیرازی

Embed Size (px)

DESCRIPTION

دیالکتیک مولوی و دیالکتیک صدرالدین شیرازی

Citation preview

Page 1: دیالکتیک مولوی و دیالکتیک صدرالدین شیرازی

)شيرازی صدرالدين ديالکتيک( و مولوی ديالکتيک گويم خواب حديث که پرستم شب نه شبم نه

گويــم آفتــاب ز همــه ، آفتـــابم غــالم چــو

"مولوی"

ديالکتيک

ايرانی متفکرن از برخی ی انديشه در

شيرازی صدرالدين ديالکتيک و مولوی ديالکتيک

___________________ ___________________

ديالكتيك منطق تكامل مشخص مسير از اي گوشه كردن روشن براي است كوششي حاضر گفتار و ميگيرد نظر در را ماده تكاملي جنبش قوانين جانبه همه و عميق نحوي به كه اسلوبي آن ی بمثابه

. ميكند عمل و پژوهد مي اسلوب اين اتكاء به همانا واقعيات و حقايق معرفت طلب در

ارتباط مانند آن مختلف نكات و جهات كشف و است طوالني سيري داراي ديالكتيك ی انديشه تكامل در نفي ، متضادين وحدت و نبرد ، دائم تغيير و حركت ، ها پديده و اشياء متقابل پيوستگي بهم و كل توليدي كار مساعي خالل از ، عالي به داني از و بغرنج به ساده از دائمي سير و تكامل ، نفي

گرفته انجام آدمي پژوهشگر و جوي معرفت ی انديشه نشيب و پرفراز تالشهاي و اجتماعي مبارزات ، . است

هراكليت ديالكتيك و است شده متعددي تحقيقات زمين باختر در ديالكتيك تفكر مشخص سير ی باره در جديد قرون اوائل ی فالسفه و) اريژن اسكت مانند( سكوالستيك دوران متفكران برخي و ارسطو و ، دبروليوبف ، بلينسكي ، گرتسن مانند( روس انقالبي دموكراتهاي ديالكتيك و) سپينوزا مانند(

ی بمثابه انگلس و ماركس ماترياليستي ديالكتيك و هگل ايدآليستي ديالكتيك و) غيره و چرنيشفسكي رساالت و كتب آن اطراف در و است شده بررسي جانبه همه اروپا در ديالكتيك تفكر تكامل حلقات

انگلس كه آن رشد ابتدائي مراحل در ولو ديالكتيك تفكر مشخص سير ولي است يافته نگارش فراواني اين بعدي تكامل و نشده مطالعه بايد چنانكه زمين خاور در ، مينامد naif) ) لوحانه ساده ديالكتيك آنرا

نگرفته قرار پژوهش مورد ما ميهن متفكران از برخي تألهي و عرفاني ديالكتيك بصورت ديالكتيك اين توازي و زرتشتي كيش در تضاد ی انديشه و ديالكتيك ی اوليه هاي هسته ی باره در ما. است

Page 2: دیالکتیک مولوی و دیالکتیک صدرالدین شیرازی

گفته سخن جداگانه يونان و چين و هند فلسفي و مذهبي هاي سيستم در نظير هاي انديشه با ها انديشه بويژه ايران در ديالكتيك ی انديشه تر يافته تكامل شكل اجمالي ی مطالعه حاضر گفتار از هدف و ايم) مالصدرا( شيرازي صدرالدين و) مولوي( رومي الدين جالل ايراني بزرگ متفكر نفر دو نزد در

. است

فلسفي بيني جهان تكامل اساسي محتوي ايدآليسم و ماترياليسم نبرد كه همانطور كه است تصريح شايان محتوي متضاد اسلوب دو ی بمثابه ديالكتيك و متافيزيك تنازع و نبرد هم همانطور ، است انساني متصل و واحد جهان ذاتي تكاملي حركت متافيزيك. است انساني منطقي تفكر ی پروسه تكامل اساسي ، تكامل جانشين را تكرار ، حركت جانشين را جمود ، وحدت جانشين را كثرت ، بييند نمي را مادي و ايدآليسم و طرفي از ديالكتيك و ماترياليسم مابين. ميكند تنازع و نبرد جانشين را هماهنگي و تعادل

ايدآليسم و متافيزيك با ترياليسمما كه ميدهد نشان تاريخ ولي هست ذاتي تالزم ديگر طرف از متافيزيك . باشد همراه ميتواند تيك ديالك با

مولوي الدين جالل عرفاني ديالكتيك (1

اگر. است اسالم از پس دوران در ايراني عرفان ی قله شايد و يافته تكامل شكل مولوي عرفان دوران اين در ايراني عرفان كه گفت بايد مجمل بسيار بنحوي كنيم دقت عرفان اين منشاء در بخواهيم

. است منشاء دو داراي

پارسائي و پرهيز جريان پيدايش به منجر كه) زهد و رياضت( عربي و هندي منشاء_ اول را عرب عرفاي از بصري حسن و ابوالعتاهيه. شد مذهبي مراسم مراعات در افراط و) تقشف(

.(1( برد نام ميتوان جرياني چنين نمايندگان و پيشتازان بعنوان

عالم اصلي جوهر معرفت راه در كوشش آن اساسي مضمون كه يوناني و ايراني منشاء – دوم((Gnos اساسي ی دسته دو به خود است تعشق بر مبتني كه جريان اين پيروان. بدانست عشق و

مذهب ظواهر كه) بغداد جيند به معروف نهاوندي جنيد مانند( صحو اصحاب اول: شوند می تقسيم و نميزدند دم است" اشياء با ممازج" خداوند ذات اينكه و وجود وحدت از و ميكردند مراعات را

كه) بسطامي بايزيد و حالج منصور مانند( سكر اصحاب دوم و ميداشتند نگاه را" اسرار" بدينسان ميداشتند بر" اله الي جبتي في ليس" و" الحق انا" فرياد آشكارا و گذاشتند پا زير را مذهب ظواهر

است ملهم فلوطين نوافالطوني فيلسوف عقايد از بويژه يوناني منشاء. ميساختند هويدا را" اسرار" و از بود كرده سفر ايران به گرديانوس امپراطور همراه خود كه فلوطين قوي احتمال به آنكه حال و

كه است كسي معتبرترين و مقدمترين وي كه است طبيعي ولي بود شده متأثر هندي و ايراني عرفان" و" نفس ی رساله" مانند فلوطين آثار. است كرده عرفاني عقايد از فلسفي مستدل و منظم بيان

عقايد از بسياري جهت اين از و ميكردند تلقي راسطو آثار ی مثابه به اسالم حكماء را" اثولوجيا . اند داده نسبت ارسطو به را او نوافالطوني

، عربي ابن مانند ميدهد پرورش را خود اصيل نظران صاحب اسالمي كشورهاي در عرفان بعدها مستمع براي كه شعر زبان به گاه و فلسفي زبان به گاه كه مولوي ، عطار ، غزالي ، سهروردي

و داد ايراني رنگ سخت خود آموزش به سهروردي. ميكنند تبليغ را عرفاني هاي انديشه بود دلپذيرتر . برد بكار خود آموزش در را اسالم از پيش عرفاني مصطلحات

Page 3: دیالکتیک مولوی و دیالکتیک صدرالدین شیرازی

جوهر بودن واحد به اعتقاد ، شهود و كشف و عشق تجليل ، استدالل و عقل شمردن خوار ، دنيا ترك. عرفان ی عمده اصول است چنين – نحل و ملل عقايد مقابل در تعصب فقدان و تسامح ، هستي به اعتنائي بي ، مذاهب در ترديد و آزادانديشي مانند مثبتي جهات كه است متضادي آموزش عرفان ، موجود معنوي و مادي نظامات قبال در مقاومت و اخالقی قدرت و روحي وارستگي ، ظواهر و خرافات و جوكيگري مانند خود منفي جهات با را مسائل در عميقتر بصارت و عقالني نرمش

. است آميخته در اخالقي فسادهاي انواع و علم و عقل با دشمني و شطحيات

نشيب در سر كرده طي را خود كمال دوران سپس و يابد مي نضج عرفان هجري 6 تا 2 قرن از و رسمي جريان به كمابيش و ميآيد در مطرود و ممنوع الحاد صورت از صوفيگري. ميگذارد و قلندري و رندي و درويشي عنوان تحت طغياني و ناراضي عناصر و ميشود بدل عصر قانوني

و خراسان در درويشي حافظ دوران در. كنند مي جدا سالوس صوفيان از را خود حساب خراباتيگري مستحيل و متالشي جريانات اين ی همه سپس و آيد مي در خلق جنبش صورت به مازندران و كرمان

از دور و سربسته هاي دسته به و داده دست از را خود اجتماعي ی سرزنده و فعال نقش و شده . (2( ميگردند مبدل زندگي

وحدت. ميكند منعكس را عرفان مثبت جهات بيشتر و ايرانيست عرفان ی قله مولوي عرفان اما و ترديد ، جسم و جهان شمردن خوار ، خداوند مظاهر ی بمثابه عالم ظواهر ی همه به عشق و وجود

مقامات و كرامات تبليغ و تعقل و فلسفه با شديد دشمني با همراه آن نفي جانب به كشش و مذاهب در نظريه مورد در انگلس. عرفانست اين مختصات از طريقت و شريعت دادن آشتي در سعي و عرفاء

مضمون از پيش از بيش ايدآليستي سيستمهاي" كه ميشود متذكر) ئيسم پانته( عرفاء وجود وحدت ی) . 3" ( كنند حل Pantheisme با را ماده و روح تضاد تا كوشند مي و ميشوند انباشته ماترياليستي

معتقد غيرممازج خالق به كه مشاء ی فلسفه و دين از ميداند اشياء با ممازج را خالق كه وجود وحدت درون در آنرا و نميجويد طبيعت وراء را خداوند زيرا ، است ماترياليسم جانب به ، جلو به گامي است

. ميكند فرض طبيعت

: ميكند وصف نحو بدين را ئيستي پانته ی فلسفه اين عطار

است اسم تو بيرون و معني توئي

است طلسم عالم همه و گنج توئي

ذات آن نور حضور فر زهي

ذرات ز تابد مي ذره هر بر كه

بينم راه ذره ذره بر ترا

)4( بينم اله وجه ثم عالم دو

Page 4: دیالکتیک مولوی و دیالکتیک صدرالدین شیرازی

: ميكند وصف زيرين زيباي غزل در را ئيسم پانته مولوي

كجائيد؟ كجائيد؟! رفته حج به قوم اي

! بيائيد! بيائيد ، اينجاست در معشوق

ديوار به ديوار ی همسايه تو معشوق

هوائيد چه در شما سرگشته باديه در

ببينيد معشوق صورت بي صورت گر

شمائيد قبله هم و بنده هم و خواجه هم

مراسم اجراء اعتبار نظر اين اساس بر بلكه ، ميكند تبليغ را وجود وحدت فقط نه مولوي شعر، اين در در كه را آزادانديشي و تسامح روح شرع ظواهر به نسبت القيدي اين. ميسازد سست نيز را مذهبي ما عرفان نمايندگان ترين برجسته در بود انساني عميقا و خطرانگيز ، غريب وسطي قرون ظلمات

مولوي. است شيرازي حافظ و مولوي ، عطار آثار جذابيت منشاء خود همين و است آورده پديد : ميگويد

جداست مذهبها ز عاشق مذهب

خداست ملت و مذهب را عاشقان

با عميق تضاد در ناچار ، انجامد مي مستغني و وسيع و فراگير نظري داشتن به كه برخورد طرز اين قشريت و عصبه اين از مولوي كه نيست بيهوده. بود موجود رسمي مذاهب سختگيري و قشريت :ميگويد و است بيزار سخت

است خامي تعصب و گيري سخت

است آشامي خون كار جنيني تا

ی آميزه يك با منتها ديالكتيكي هاي انديشه انواع از رومي الدين جالل اثر بزرگترين اين ، مثنوي پيوند كه ميساخت الزم ناچار به وجود وحدت ی انديشه كه اينجاست نكته. است اشباع عرفاني غليظ

. شود ثابت متنوع تعينات و ظواهر ی كليه دروني

Page 5: دیالکتیک مولوی و دیالکتیک صدرالدین شیرازی

يكي معدود ولي است بسيار عدد شبستري شيخ قول به چگونه ديد؟ خدا جا همه در ميتوان چگونه آخر منظره و كند ثابت علم اساس بر را) مونيسم يا( هستي جوهر بودن يگانه نميتوانست عرفان. است

و جمادي بين ديوار ميكوشيد جهت هر به عرفان ، دارد عرضه متحرك ی ماده ی بمثابه جهان از اي ميرنده و سپنج موجود. دهد پيوند هم به را الهوتي و ناسوتي. بشكند را انساني و حيواني و نباتي

متضادها ، نمايد ايجاد وحدت ، تنوع در. كند متصل خداوند ابدي و ازلي هستي به را انسان چون اي . نمايد مستحيل بسيط حقيقت در را چيز همه و كند تلفيق را

و فكري منشاء" منها بشئي ليس" و" االشياء كل الحقيقه بسيط" عرفان مركزي آكسيوم و اصل اين لذا ميتوان را زيرين نكات مولوي عرفاني ديالكتيك تفكر در. است گرفته قرار عرفاني ديالكيتك منطقي

: داد تشخيص

تكاملي حركت_ اول

به نبات از و نبات به جماد از هستي و ماده. است تحولي سير در وجود جهان كه برآنست مولوي ی مرحله هر در ولي ميرود باالتر نيز انساني مقام از و يابد مي تحول انسان به حيوان از و حيوان ظواهر به نسبت نامحسوسي و كور ی غريزه و ميل فقط و ميبرد ياد از را كهن ی مرحله ، ديگر نفي ی وسيله به ديگر ی مرحله به مرحله يك از انتقال. ميماند باقي او در شده طي ی مرحله و عالم

مرگ يا نفي لذا ،) نفي در نفي( ميشود نفي خود ی نوبه به مرحله اين خود. است ماقبل ی مرحله ی عرصه به گذار براي پلي و تحول ، تالي ی مرحله به انتقال شكل مرگ و فنا بلكه نيست مطلق عدم

طريق از تكاملي حركت ی انديشه كنيم تهي آن عرفاني محتوي از را ها انديشه اين اگر. است باالتر ذكر زمينه اين در مثنوي از هائي نمونه اينك. است ديالكتيكي عيار تمام ی انديشه يك نفي در نفي

: ميشود

شدم نامي و مردم جمادي از

زدم سر حيوان ز مردم نما وز

شدم آدم و حيواني از مردم

شدم كم مردن ز چون چگويم پس

شوم پران فلك از ديگر بار

شوم آن نايد وهم كاندر وانچه

: ميكند بيان نحو بدين ديگر جاي در مولوي را انديشه همين

جماد اقليم به اول آمده

فتاد او نباتي در جمادي ز و

Page 6: دیالکتیک مولوی و دیالکتیک صدرالدین شیرازی

كرد عمر جمادي اندر سالها

نبرد از ناورد ياد جمادي وز

اوفتاد حيوان به چون نباتي وز

ياد هيچ نباتي حال نامدش

آن سوي دارد كه ميلي همان جز

ضيمران و بهار وقت در خاصه

مادران با كودكان ميل همچو

لبان در ندارد خود ميل سير

مريد نو هر مفرط ميل همچو

مجيد پيرجوانبخت آن سوي

انسانيش سوي حيوان از باز

)5( دانيش كه خالقي آن ميكشد

رفت اقليم تا اقليم همچنين

زفت و دانا و عاقل اكنون شد تا

نيست ياد اولينش عقلهاي

نيست كرد تحول عقلش اين از هم

طلب و حرص پر عقل زين رهد تا

بوالعجب بيند عقل هزاران صد

نبات مرگ از شد حيوان هستي

ثقات يا اقتلوني آمد راست

مات بعد را ما برديست چنين چون

حيات قتلي في ان آمد راست

: مينويسد چنين آن ی باره در و ميشمرد خالق نقشي را) مرگ( نقش مولوي

Page 7: دیالکتیک مولوی و دیالکتیک صدرالدین شیرازی

يافتي فناها از بقاها اين

تافتي بر چرا رو فنايش از

تا كه بودت زيان چه فناها زان

فتا نا اي اي چسبيده بقا بر

است بهتر اولينت از دوم چون

پرست را مبدل و جوي فنا پس

)6( عنود اي ديدي حشر هزاران صد

وجود بدو از لحظه هر كنون تا

نما سوي خبر بي جمادي از

ابتال و حيات سوي نما وز

اي ديده بقاها اين فناها در

اي چسبيده چون جسم بقاي بر

مرگ تقدم ، حق طرف به سير مانند عرفاني مضامين رشته يك خود افكار اين در مولوي هاي هسته كه نيست ترديدي ولي است گنجانده را جسم بقاء كردن رها و ، زندگي بر

. است جالب و عالي العاده فوق او فكر ديالكتيكي تعقلي

تضاد_ دوم

تضاد ی باره در مولوي ديالكتيكي ی انديشه از متعددي هاي نمونه مثنوي سراسر در را ضدها. ميشوند زائيده ضدها از ضدها ، است اضداد جنگ جهان جهان. دارد وجود

چيز همه جهت همين به ، متضاد عناصر از ايست آميزه جهان ، شناخت ميتوان ضدها با ولي ميشوند تبديل هم به ، آميخته در هم با ضدها. است متغير و نسبي جهان اين در

. است هماهنگي حصول ، اضداد نبرد سرانجام

Page 8: دیالکتیک مولوی و دیالکتیک صدرالدین شیرازی

ديالكيتك محدوديت و ناپيگيري همانا ، واحد وجود يك در تضادها هماهنگي مفهوم در كه آنچه ولي است مفهوم عرفاني معتقدات علل به محدوديت اين. است منعكس مولوي

كه ميشود متذكر مولوي. است تخالف و تضاد ی مسئله طرح ديالكتيكي عمق ميماند باقي به ضدها تبدل در. آنهاست دروني تخالف و تضاد ی نتيجه اشياء ظاهري تضاد و تخالف دروني تعادل ايجاد هم و ميكند مشاهده را جلو به حركت هم و تكامل هم مولوي يكديگر

و تضاد. نيست ميسر هماهنگي و نظام بروز متضاد ی كفه دو اين وجود بدون. را به را مولوي ، ها متضاد نبرد از ناشي تكاملي حركت ديگر عبارت به يا تكاملي حركت

كه متافيزيك بيني جهان آن تا ميكند نزديك خارج جهان از تري واقعي العاده فوق توصيف . است معتقد غير به قائم و بيحركت و متعادل و منجمد عالمي به

: مثنوي از زمينه اين در شواهدي اينك

بنگري كل چون است جنگ جهان اين

كافري با دين همچو ذره ذره

چپ به پرد همي ذره يكي اين

طلب اندر يمين سوي واندگر

نگون ديگر آن و باال اي ذره

)7( سكون اندر ببين فعليشان جنگ

نهان جنگ از هست فعلي جنگ

بدان را تخالف آن تخالف زين

: ميدهد نشان نيز ديگري مختلف هاي نمونه در مولوي را تضاد ی مسئله

بود مي قايم جنگ زين جهان اين

شود حل تا نگر در عناصر در

قويست استون چار عنصر چار

مستويست عالم سقف ايشان بر كه

Page 9: دیالکتیک مولوی و دیالکتیک صدرالدین شیرازی

دگر آن ی اشكننده ستوني هر

شرر هر ی اشكننده آب استن

بود اضداد از خلق بناي پس

سود و ضر از شدند جنگي الجرم

يكدگر خالف احوالت هست

اثر در مخالف هم با يكي هر

ميزني را خود راه دم هر كه چون

)8( ميكني سازگاري كس دگر با

ببين احوالت لشگرهاي فوج

كين و جنگ در ديگري با يكي هر

گران جنگ اين خويش در نگر مي

ديگران جنگ به مشغولي چه پس

: زيرين نحو به ميكند ذكر اضداد وحدت بيان براي شيريني تمثيل مولوي

اعتناق اندر روز با چنين شب

اتفاق اما ، صورت در مختلف

دشمنند و ضد دو هر اين شب و روز

تنند مي حقيقت يك ، يك هر ليك

خويش همچو را دگر خواهان يكي هر

خويش كار و فعل تكميل پي از

Page 10: دیالکتیک مولوی و دیالکتیک صدرالدین شیرازی

می منتفي شكل جانشين که شكلي كه آنست بر و ميداند تكاملي پل را نفي در نفي مولوي . است كاملتر آن از شود

كرد منسوخ حق كه را شريعت هر

ورد آورد عوض و برد گيا او

را روز شغل منسوخ كند شب

را افروز خرد جمادي بين

پديد آيد ها ضد ضد ز كه

آفريد روشنائي سويدا در

شد صلح مدار پيغمبر جنگ

بد جنگ زان زمان آخر اين صلح

: ميكند بيان زيرين نحو به ديگري ی امثله در هم باز مولوي را ضدين نبرد و وحدت

مجتهد پيش است آئينه چو غم

ضد روي مينمايد ضد كاندرين

دگر ضد آن ، رنج ضد بعد

فر و كر و گشاد يعني ، دهد رو

ببين دستت ی پنجه از وصف دو اين

يقين آيد بسط مشت، قبض بعد

دائما باشد قبض گر را پنجه

مبتال چون بود او ، بسط همه يا

منتظم مكسب و كار وضعش دو زين

بهم را او حال دو اين مرغ پر چون

Page 11: دیالکتیک مولوی و دیالکتیک صدرالدین شیرازی

باره اين در و ميكند استنتاج را ارزشها" بودن نسبي" مفهوم متضادها نبرد از مولوي : ميگويد چنين

نيست قند و زهر هيچ زمانه در

نيست بند را دگر يا را يكي كه

حيات باشد را مار ماران زهر

ممات باشد آدمي با نسبتش

باغ چو دريا بود را آبي خلق

داغ و مرگ آن بود را خاكي خلق

بود شيطان آن حق اندر زيد

بود سلطان دگر شخص حق در

است سني صديق زيد بگويد آن

است کشتني گبر زيد بگويد وان

: مينويسد مولوي مفاهيم نسبيت ی باره در هم باز

جهان در نباشد مطلق بد پس

! بدان هم را اين باشد نسبت به بد

سنگهاست با گهر دريا تك در

ننگهاست ميان اندر فخرها

جاويد جنبش - سوم

. دارد کاملی رسوخ عرفاني ی فلسفه در وجود دائمي تجدد و جاويد جنبش ی انديشه و فيضان طريق از را جهان است خداوند ذات که جهان واحد جوهر آنست بر عرفان

Page 12: دیالکتیک مولوی و دیالکتیک صدرالدین شیرازی

با را دائمی تغيير و حرکت ديالکتيکی مفهوم اين شبستری. آورد می وجود به مدام خلق : کند می ياد زيرين اشعار در تمام عمقی

العين طرفه هر در و است کل جهان

زمانين اليبقی و گردد عدم

جهانی پيدا شود باره دگر

آسمانی و زمين لحظه هر به

است جديد خلق در خلق هميشه

است مديد عمرش مدت اگرچه

بيان را وجود دائمی تجدد ديالکتيکی ی انديشه خود اشعار از بسياری در مولوی : گويد می" ساعه الدنيا" نبوی حديث تفسير ضمن جمله آن از. ميدارد

ما و دنيا ميشود نو زمان هر

بقا اندر شدن نو از خبر بی

است رجعتی و مرگ لحظه هر ترا پس

است ساعتی دنيا فرموده مصطفی

در. يافت استقصاء و فحص طريق از بايد که است بسيار مثنوی در اشعار اين نظير و تضاد ی باره در ديالکتيکی گرانبهای های انديشه رشته يک شد ذکر که هائی نمونه

تحول و آنها متضاد حرکت به مقوالت نسبيت ی رابطه و تضاد تبادل و متضادين وحدت با توان می را مولوی ، نظريات اين بيان با. است درج غيره و وجود دائمی تجدد و

. داد قرار باستان ديالکتيک متفکران بزرگترين رديف در تمام شايستگی

سخنی ذکر است نظر جالب مولوی نظريات با هگل ديالکتيک و فلسفه پيوند آنجائيکه از . شمريم نمی زائد مورد اين در را چند

به را جامعه و طبيعت های پديده ی کليه است جاويد که مطلق ی ايده هگل ی فلسفه در قوای منبع مانند و دارد مستقر خود در) خفی کنزی مانند عرفا قول به يا و( نهان شکل

Page 13: دیالکتیک مولوی و دیالکتیک صدرالدین شیرازی

و گذراند می را گوناگونی مراحل بذاته تکامل جريان در مطلق ی ايده. است محرکه خود درون در نخست. ميدارد عرضه کاملتر و کاملتر دمبدم را خود درونی مضمون

و دولت سپس و انسان آنگاه ارگانيک و غيرارگانيک طبيعت شکل به سپس و ميکند رشد و مطلق ی ايده کمال و رشد محصول متنوع جهان بدينسان. فلسفه و مذهب و هنر

نيست ترديدی. اوست انوار تجلی عرفانی بيان به يا اوست ظهور و بروز اشکال مجموع عرفان از است شبيه هم به العاده فوق که تفکر سيستم اين در هگل هم و مولوی هم که

نظريات به هگل های انديشه شباهت که گفت بايد ولی ، اند گرفته الهام نوافالطونی کافی بتوان آن مورد در را توضيح اين که آيد می آن از قويتر نظر به ايرانی عارف تحت التين زبان به کتابی هگل حيات دوران در ؟ داشت خبر مولوی از هگل آيا. دانست به ايرانی عرفان و وجود وحدت يعنی) ئيستيکا پانته – پرساروم – تئوسوفيا( عنوان به مولوی از مفصلی بحث کتاب اين در و شده چاپ تولوک اوگوست فردريش ی وسيله توضيحات و نسفی عزالدين از اشعاری نيز و مولوی اشعار از برخی و آمده ميان

کتاب اين وجود. است درج کتاب اين در ايرانی عرفاء فلسفی سيستم ی باره در مفصلی شباهت فقط نه باری. است ايرانی عرفان از هگل اطالع امکان بر ای قرينه آن نظائر و

اين مورد در ديگر جالب ی نکته ، است محسوس فلسفی سيستم جهت از مولوی و هگل از باالتر بس اوجی به هگل نزد در مسلما که آنهاست ديالکتيکی ی انديشه متفکر دو

).9( است دقت قابل باره هر از مطلب جهت هر به. است رسيده مولوی

پيش غرب متفکرين برخی با ايرانی بزرگ متفکر ی انديشه شباهت از سخن که اکنون : نيست بيفايده زيرين ی نکته دو ذکر آمده

باقی قطعات( ها فراگمنت برخی و مثنوی در مندرجه ديالکتيکی احکام از برخی مابين نام ديالکتيک پدر که افس اهل از هراکليت باستان يونان معروف فيلسوف آثار از) مانده های فراگمنت از يکی مثال . است مطلب ی افاده جهت از حتی غريبی شباهت دارد

و گواراست ماهيان برای. ترين آلوده و است پاکترين دريا آب: " است چنين هراکليت افاده چنين را مطلب اين عين مولوی. آورد زيان و است ناگوار آدميان برای ، شفابخش

: ميکند

باغ چو دريا بود را آبی خلق

داغ و مرگ آن بود را خاکی خلق

تصادفی آنرا نميتوان که دارد هراکليت عبارت به شباهتی چنان مولوی عبارات اين افکار از يا و است ديالکتيک ايرانی سنن مولوی گفتار منبع نيست معلوم حال. دانست .پژوهش خورد در است مطلبی جهت هر به. شده اقتباس يونانی

Page 14: دیالکتیک مولوی و دیالکتیک صدرالدین شیرازی

با" يا" تفکرات" نام به دارد کتابی رومی فيلسوف امپراطور اورليوس مارکوس نيز و :خوانيم می چنين اثر اين دوم بند - دوم کتاب در" . عزلت در خود

ديگر اشياء بيشمار انواع و کوهها و ديوارها ی وسيله به اگرچه است، واحد آفتاب نور " و بسيار موجودات بين اگرچه است، واحد روح. ميگردد تقسيم بيشماری ی ويژه و متعدد

)10" (ميشود توزيع خاصی اشکال

:: ميکند بيان چنين مولوی عينا را وجودی وحدت نوافالطونی ی انديشه اين

آفتاب همچون بوديم گهر يک آب همچو صافی و بوديم متحد

گنگره های سايه چون عدد شد سره نور آن آمد صورت به چون

به بسا چه ای مولوی که ميدهد خلجان ذهن در را انديشه اين بيان، و فکر شباهت اين داشته دست مستقيم هم شايد و آن عربی ی ترجمه در روم و يونان تفکر منابع از بسياری

.تفحص قابل است مطلبی جهت هر به است،

وجود استکمال و جوهری حرکت و شيرازی صدرالدين -2

ثانی عباس شاه زمان در صدرالمتألهين به ملقب شيرازی ابراهيم بن محمد صدرالدين در آنها خالقترين از يکی و زمين مشرق در حکمت بزرگان از يکی و ميزيست صفوی

و فقها قشری نظريات با فلسفی ابداعات اين که آنجا از. است فلسفی نظريات ابداع گذراند ده در را عمری و بود آنروز رسمی ی جامعه مطرود وی نداشت انطباق متکلمين

نام" العقليه االربعه اسفار فی المتعاليه الحکمه" او مهم اثر). 11(يافت شهرت و کفر به و بيان است ديالکتيکی های انديشه از سرشار که را خود ی قلسقه صدرا اثر اين در. دارد ايدآليستی عمده بطور که اوست خاص نظريات خدمت در صدرا ديالکتيک ولی. کند می

مانند مسائل سلسله يک در حال عين در" تئولوژيک" و ايدآليستی ديالکتيک اين. است مسئله ، ناسوت و ملکوت ربط ی مسئله ، روح ی مسئله ، وجود اصالت و مهيت اصالت

بودن ذومراتب يا(آن مراتب و وجود اشتداد و استکمال ی مسئله ، جوهری حرکت ی بروز روشنی به غيره و غيره و متحرک و ثابت يا سيال و قار ربط ی مسئله ،)وجود .ميکند

Page 15: دیالکتیک مولوی و دیالکتیک صدرالدین شیرازی

الهيات ، اشراق ی فلسفه و مشاء ی فلسفه دادن آشتی صدد در شيرازی صدرالدين و ارسطو و مشاء ی فلسفه از ای آميزه که ايران در متداول فلسفی نظريات و اسالمی

قرار ايرانی کالم و حکمت تکامل مختلف مراحل آخرين در او. بود است نوافالطونی و بود زمين مشرق سکوالستيک فلسفه اين ی ديرينه های جدل و ها بحث وارث و داشت

تناقضات انواع با فقها و متکلمين و اشراق و مشاء ی فالسقه مکتب با آشنائی نخستين در. کند حل را تناقضات اين تا کوشيد صدرا. گرديد مواجه خالفات اصطالح به و تباينات و

و کشاند واقعيت تر ژرف فهم سوی به را او آنها حل و مسائل عمقی درک برای او سعی دکارت و بيکن که ميگرفت انجام زمان همان در تقريبا فکری تحول اين که است جالب

ی فلسفه طبقاتی – اجتماعی تحليل. شکانند می را غرب سکوالستيک بتهای اروپا در آن برای هم مختصر اين ذکر و است جداگانه پژوهش خورد در که است کاری صدرا

.شود درک بهتر آتی مباحث که بود

مطرح ايران بويژه و) نزديک و خاورميانه(شرق ی فلسفه در که مهمی مباحث از يکی تقدم آنکه يعنی) تأصل يا(اصالت. است وجود اصالت و مهيت اصالت ی مسئله همانا بود اجسام هويت و کيفی تعين ماهيت يا مهيت از قصد. مهيت با يا وجود با است، کدام با

آنجمله از. بودند مهيت اصالت طرفدار متکلم و عارف از اعم فالسفه از ای عده. است. متکلمين ی همه کلی بطور و الهيجی ، ميرداماد ، رازی فخر ، غزالی ، سهروردی اند

تأصل طرفدار شيرازی صدرالدين و مشاء حکماء و صوفيه آنجمله از ديگر ی عده از ولی مخالفند مشاء حکماء با طرفی از عرفاء و صوفيه آنکه با که دانست بايد. وجودند نيز مسئله اين در آنان بين اينحال با. هستند وجود اصالت به معتقد آنان مانند ديگر طرف و ميدانند" معنوی اشتراک" دارای ولی واحد را وجود عرفاء که معنی بدين است تفاوت

متباينه حقايق را وجود مشائين آنکه حال و معتقدند) مونيسم( وجود وحدت به واقع در ئيستی پانته مونيسم بين تفاوت اين. معتقدند) پلوراليسم( وجود کثرت به يعنی ميدانند مشائين پلوراليسم و) ناميدند می نيز فهلويون را آنها ايران سکوالستيک در که( عرفاء

شکی. مشترکند وجود اصالت به اعتقاد جهت از گرچه ميکند، تقسيم جرگه دو به را آنها سستی مبانی اند داشته قبول را وجود اصالت حال عين در که مشائين پلوراليسم که نيست می ماترياليستی مونيسم نوعی به بشکافيم مشاء ی فلسفه در را وجود اصالت اگر و دارد توضيح اينجامقصد در زيرا است خارج مقال اين ی حوصله از بحث اين). 12(رسيم

اصالت طرفداران اما. است وجود اصالت و مهيت اصالت جدال ی باره در کوتاهی خارج در و است اصيل که آنچه و است انتزاعی و اعتباری امری وجود ميگفتند مهيت

" ماهو" جواب در که چيزيست ماهيت. است تعينات و ماهيات است متحقق ما ذهن از و. خانه يا مرد يا درخت يا قلم يا دفتر گويند پاسخ چيست؟ اين گوئيم چنانکه ميشود گفته خارجی تحقق است عام مفهومی که مطلق وجود اال و است معتبر که است مهيت اين

Page 16: دیالکتیک مولوی و دیالکتیک صدرالدین شیرازی

. است موجود به چيز هر تحقق که ميگفتند وجود اصالت طرفداران آنها پاسخ در. ندارد و قلم و دفتر چگونه باشد نداشته تحقق وجود اگر چه است تحقق به احق خود وجود پس

:ميگويد سبزواری مالهادی. شوند محقق ميتواند بدان غيره و خانه و مرد و درخت

عليل خالفنا من دليل اصل عندنا الوجود ان

:ميگويد باب اين در شبستری شيخ نيز و

است اعتباری امور ها تعين است ساری خويش کمال اندر وجود

يک و بسيار عدد موجود نيست اعتباری امور معدود چيزست

که سهروردی گويا که ميرسد نظر به چنين ابتدا در کنيم متوقف جا همين در را بحث اگر به وجود اصالت طرفداران و است معتقد تکثر و تنوع به بود مهيت اصالت طرفدار صاحبنظران از که سهروردی و نيست چنين واقع در آنکه حال و يگانگی و وحدت در او بحث و دارد باور مهيات و وجود منشاء وحدت به ، است اشراق حکمت بزرگ

است وجودی اصالت که شيرازی صدرالدين اما). 13(است سکوالستيک جدل يک واقع است ممکن و نسبی و اعتباری امريست ماهيت و است وجود حقيقت و اصل که آنست بر ماهيت در نيز تغيير و حرکت و شود فرض ماهيت چندين اعتبار چندين به واحد وجود از

.است وجود در بلکه نيست

بروز ناسوت و ملکوت ربط ی فلسفه و" روح" ی فلسفه در بويژه مالصدرا مونيسم البقاء روحانيه و الحدوث جسمانيه الروح: « که ميگويد روح ی باره در مالصدرا. ميکند

و نيست بدن از مفارق جوهری و ميگردد پديد بدن با روح که آنست سخن اين معنای». و اشتداد صدرا قول به يا( تکاملی درجات سپس ولی است بدن با ممزوج آغاز در

پروانه يا شود جدا گردو از که روغنی مانند ميرسد عقل مقام به ميکندو طی را) استکمال از تعريف اين. ميگردد مجرد ، بياندازد پوست که جانوری يا کند ترک را پيله که ای

جوهری را روح عرفاء و حکماء. است بديع شرق سکوالستيک ی فلسفه در بسيار روح

Page 17: دیالکتیک مولوی و دیالکتیک صدرالدین شیرازی

کند حل را تناقض اينجا در ميخواهد مالصدرا ولی) 14(ميشمردند بدن از مجزا و مستقل برای ای پايه تا ميکوشد همينجا در البته و دهد توضيح را جسم و روح بين ی رابطه و

بيشتر استدالالت اين در" ايمانش" ی درجه از او" کفر" اهميت ولی بجويد جسمانی معاد .است

يا فلکی جاويد جواهر و الهوت و ناسوت ی رابطه اثبات در مالصدرا مونيسم نيز و موجودی هر) 15(ميگويد صدرالمتألهين. ميکند بروز زمينی و غبراوی حادث موجودات

عبارت به. است ملکوت عالم در که است ثابتی حقيقت دارای است طبيعت عالم در که تغيير و حرکت در اش چهره يک که است رخسار و چهره دو دارای موجودی هر ديگر و طبيعت عالم را موجودات متغير ی چهره. است برقرار و ثابت ديگر ی چهره و است پست ی رتبه طبيعت عالم. نامند ملکوت عالم را موجودات ثابت ی چهره و خوانند ماده طبيعت ديگر عبارت به يا است طبيعت عالم شريف ی رتبه ملکوت عالم و ملکوت عالم

و انسان بدن مانند عينا و است طبيعت عالم روح جای به ملکوت عالم و تن ی منزله به .ملکوت عالم را روح و دانست طبيعت عالم بايد را بدن که اوست روح

مثل" از را" ملکوتی ثابت حقايق" ی انديشه مالصدرا که نيست ترديدی اينجا در و شدت به آنرا مشاء حکمت آنکه حال و ميگيرد وام وی های" تيپ ارخی" و" افالطونی

به انتقاديست افالطونی مثل از ارسطو انتقاد. ميکند رد مقدس غضب و خشم نوعی با با را) ايده(مثل افالطونی آموزش" نيخوماغس اخالق" کتاب در ارسطو. ماترياليسم سود و ميدهد بسيار اهميت بدان لنين که است استدالالتی همان اين و شکست هم در دليل شش

انتقاد لذا و است ايدآليسم ی ريشه شيئی خود از شيئی کلی مفهوم کردن جدا ميگويد فلسفی دستگاه در ولی است افالطونی ايدآليسم ی ريشه کردن خورد متوجه ارسطو

حقايق و جواهر صورت به" مثل" يا" ايده" ی انديشه مجدد احياء شيرازی صدرالدين حل برای است کوششی ناسوتی متغير جواهر دوم ی چهره عنوان به ملکوتی ثابت

نظر اين اقتباس يعنی. الهوت و ناسوت و متغير و قار و سيال و ثابت ديالکتيک وحدت و ها پديده ديالکتيکی توضيح جهت در که تضادهائيست حل برای مالصدرا جانب از

حل اين در و کند حل را تضادها است کوشيده مالصدرا اينجا در. است مونيسم اثبات را مقوالت اين بين موجود سدهای و ميدهد پيوند ناسوت به را الهوت و جسم به را روح

از بود عبارت او محيط در مشخص بطور مالصدرا های انديشه اين انعکاس. بشکند ، جسم و روح ی رابطه ، وجود وحدت مالصدرا مونيسم در. او" زندقه و کفر" شيوع تنوع و است همجنس و واحد کل بدينسان جهان. ميگردد اثبات الهوت و ناسوت ی رابطه

دارند وجود ناهمگونی و مفارق جواهر واقعا که نيست آن بر دليل آن ظاهری تکثر و

Page 18: دیالکتیک مولوی و دیالکتیک صدرالدین شیرازی

تنوع که است همگونی و پيوسته بهم دستگاه يک جهان. است صوری فقط تکثر اين بلکه و اشتداد و جوهری حرکت ی نتيجه ديد خواهيم بعدا چنانکه آن در وجود تکثر و صور

و پيوسته بهم و کل دستگاه يک صورت به عالم تصور. است حرکت اين استکمال .مالصدراست ديالکتيکی مهم ی انديشه نخستين همگون

. شد او فراوان شهرت ی مايه جوهری حرکت ی باره در شيرازی صدرالدين ی نظريه آوازه ولی است سطحی بسيار آنها آشنائی يا ندارند آشنائی فلسفه با که کسانی بسا چه ای آن اثبات و بدان اعتقاد و جوهری حرکت واقع در. اند شنيده را جوهری حرکت ی

ديالکتيک که است آموزش همين در و است صدرا ی فلسفه ی برجسته ی خصيصه آموزش اين درک برای. ميرسد خود اوج به شيرازی صدرالدين تئولوژيک و ايدآليستی

است مشاء حکمت بزرگ مفسران و شارحان از که سينا ابن. کنيم دورخيز کمی بايد فی قاره حال تبدل علی تقال – الحرکه: " ميکند تعريف چنين" نجات" کتاب در را حرکت" بالفعل ال و بالقوه هو اليه بها الوصول و شيئی نحو اتجاه سبيل علی يسيرا يسيرا الجسم و برود چيزی سوی به اندک اندک که است جسم ثابت حالت تغيير و تبدل حرکت يعنی

،"حدود" ی رساله در. بالفعل نه و بالقوه امريست شيئی آن سوی به حرکت بدان وصول و ميداند است بالقوه که جهت آن از و است بالقوه که چيزی آن کمال را حرکت سينا ابن حرکه کل: " مينويسد چنين نموده نفی صريحا را جوهر در حرکت" عيون" ی رساله در

الحرکات من شيئی ال فاذا کذلک الجواهر من شيئی ليس و التزيد و التنفص يقبل امر ففی و باشند پذير کاستی و فزونی که است چيزهائی آن در جنبش آنکه يعنی" الجواهر فی

سماع فن( شفا کتاب در. نيست جنبشی گوهر در لذا نيست چنين) جوهر يا( گوهر مستدل زيرين نحو به را اشياء جوهر و ذات در حرکت امکان عدم سينا ابن) طبيعی :ميسازد

اينکه حيث از باشد جسم ذات از بايد يا حرکت که آنست سبب به محرک به بستگی " جسم که مادام بايد بود جسم ذاتی حرکت اگر. برآيد سببی از بايد يا است طبيعی جسم

حرکت آنکه حال و نشود معدوم و باشد موجود هم حرکت است موجود متحرک طبيعی ."است موجود جسم آن ذات صورتيکه در ، ميشود معدوم اجسام بسياری از

نه باشد اعراض در ميتواند حرکت مشاء حکمت شارحين ی کليه و سينا ابن نظر به لذا اما و جسم و صورت و هيولی و نفس و عقل از عبارتست خمسه جواهر. جواهر در

له و) زمان يا( متی و) مکان يا(أين و وضع و کيف و کم از عبارتست گانه نه عوارض کيف و وضع و أين و کم در تنها حرکت عرض نه اين از. اضافه و انفعال و فعل و

يا کيفی حرکت و وضعی حرکت ، مکانی حرکت ، کمی حرکت يعنی ميشود حاصل

Page 19: دیالکتیک مولوی و دیالکتیک صدرالدین شیرازی

همراه زمان بلکه نيست حرکت سينا ابن نظر به زمان در اما و دارد وجود استحاله 16)(است حرکت

چون که بود اين استداللشان و ميکردند نفی را جوهر در حرکت مشاء حکماء بدينسان ثابت حرکت موضوع و است نيازمند موضوع و مسافت و منتها و مبدأ به حرکتی هر

اندک با. ميرود ميان از حرکت موضوع اال و باشد جوهر در نميتواند حرکت لذا است عرضه ايرانی شارحين که شکل بدان الاقل مشاء حکماء ی نظريه که ميشود روشن دقتی

ولی. اشياء درونی و ذاتی و باطنی حرکت نفی و است مکانيسيسم نوعی ميداشتند ديناميسم ی نظريه سود به را مکانسيستی ی نظريه اين اسفار در شيرازی صدرالدين جوهر ذرات در آنرا بلکه نميشمرد" عرض" در فقط را حرکت و ميکند رد ديالکتيکی

:که ميکند استدالل زمينه اين در شيرازی صدرالدين. ميجويد اشياء

اگر حال است اشياء در حرکت ی انگيزه و مبدأ که آنهاست سرشت و اشياء طبيعت) اوال چون نشود تغيير و تجديد دستخوش و باشد بالتحرک و ثابت و قار امر اشياء طبيعت خود اين و جويد تخلف خود علت از معلول آيد می الزم پس است حرکت علت طبيعت

.جست نتواند تخلف علت از معلول زيرا است باطل

تابع وجود در اند شمرده ميسر را آناه از برخی در حرکت حکماء که اعراض) ثانيا غير به قائم عرض و ذات به قائم جوهر و نيست عرضی نباشد جوهری تا زيرا جوهرند

امری تابع و باشد ثابتی امر متبوع که نيست ممکن بنابراين است جوهر به قائم يعنی و عقل خالف هم آن ميآيدکه الزم متبوع از تابع تخلف حالت اين در زيرا متغير، و متجدد و تجدد) تابع(عرض تا باشد متغير و متجدد نيز) متبوع( جوهر بايد ناچار پس است منطق .پذيرد تغيير

در را صدرا نظريات و استدالالت" غرب و شرق فيلسوف دو" ی رساله در راشد : ميكند بيان نحو بدين جوهري حركت مورد

و متصل و واحد امر كه طبيعي جسم را عالم مبداء كه كسانيست از صدرالمتالهين " به. پندارند مي هيولي را عالم نخستين ی ماده و ميدانند است صورت و هيولي از مركب خواه ، جماد صورت به خواه هست كه لباسي هر در طبيعي جسم صدرالمتالهين ی عقيده

عالم در. است تغيير و حركت در هميشه ، حيوان صورت به خواه ، گياه صورت به عوالم و عقل عالم مختص ، ثبات و سكون. ندارد وجود ثبات و سكون طبيعت و ماده بنابراين. متجدد و متغير ذاتا امريست طبيعي جسم صورت يعني عالم جوهر. است الهي

و گياهها انواع و معادن ی كليه و سنگ و خاك و آب و هوا حقيقت و گوهر يعني جوهر عينا . ميگردد معدوم و ميشود موجود تدريجا كه است گذرائي و سيال امر حيوانها انواع

Page 20: دیالکتیک مولوی و دیالکتیک صدرالدین شیرازی

به دست عدمش و وجود بلكه نيست االجرا ثابت امر يك زمان كه همانطور زمان مانند زمان حال عين در و ديگريست جزء عدم با مالزم جزئي هر وجود ، است يكديگر گردن

ذات در ماده عالم جوهر اصل همينطور است تدريجي و مستمر و متصل و واحد امر يك است انقضاء و حدوث در دائما و است تدريجي و مستمر و متصل و واحد امر يك خود و زندگي و مرگ ، وعدم وجود از عالم اين. ميگردد معدوم و ميشود موجود يعني

طرح آن بر صورتها و نقشها ی همه كه عالم اين جوهر ، يافته تشكيل حركت از باالخره آب در كه صورتي حال عين در و جريانست و سيالن در دائما كه جاريست آب مانند شده

: ميآيد برقرار و ثابت نظر به افتاده

1) 1" ( برقرار اختر عكس و ماه عكس بار چند جو اين آب مبدل شد

كامل بيان وجود جوهر دائمي و ذاتي حركت توصيف با شيرازي صدرالدين بدينسان كه مولوي خالف بر صدرا البته. ميدهد بدست همگاني و جاويد جنبش از ديالكتيكي

تفكر در وسيعي بنحو و ميكرد درك را اضداد ی مقابله و اتحاد و عيان و نهان تخالف را حركت ی انگيزه وي. نيست دائمي حركت دروني منبع اين متوجه ميبرد بكار خود فکرش ی پهنه و ژرفا زمينه اين در و ميشمرد ناسوت عالم وجود بذاته سياليت در

تفکر مقام به تضاد ی زمينه در آنکه بدون گذاشته فراتر گامها مولوی از و است شگرف .باشد يافته دست مولوی ديالکتيکی

جا در حرکت که است نظر اين از عبارت صدرا تفکر در ديالکتيکی ديگر مهم ی نکته. است تکاملی و پيشرونده بلکه نيست قهقرائی سير و مکرر تکرار و خود جای در زدن

همانا حرکت و است اليتناهی درجات دارای که ميداند ذومراتب حقيقتی را وجود صدرا روح مورد در چنانکه( ميگيرد انجام مراتب و درجات اين در که اشتداديست و استکمال

تجرد مقام به که است استکمالی درجات طی جهت از صدرا ی عقيده به که ديديم الهی و عرفانی مضمون يک با را استکمال و اشتداد صدرا که نيست ترديدی). ميرسد بودن متغير و قار و ناسوتی و الهوتی با را وجود در را ضعف و شدت و ميکند درک همراه آن استکمال با را وجود تجدد تا ميکوشد صدرا همينکه ولی ميداند مربوط وجود

و تجريدات پود و تار در اگرچه است شده نزديک ماده تحول واقعی ی منظره به کند ماده مشخص سير از خبری بی و عصر حکمی ذهنی سوابق و سکوالستيک انتزاعات

مذهب از اشباع ی فلسفه مخلوق و مصنوع منطقی مقوالت در را سير اين است قادر تنها سير اين مولوی عرفانی – تمثيلی ديالکتيک در. کند منعکس خويش زمان عرفان و

حيوان از و حيوان به نبات از و نبات به جماد از حرکت زيرا است مشخصتر استکمالی به ارگانيک غير ی ماده سير واقعيت با که است مطلبی خود اين و شده تصريح انسان به

Page 21: دیالکتیک مولوی و دیالکتیک صدرالدین شیرازی

ولی مولويست از تر ضعيف نيز زمينه اين در صدرا چه اگر. دارد تطابق کامال ارگانيک خود جوهری حرکت نظريات با صدرا. ميسازد مطرح بديع خود ی نوبه به را مطلب

نظر به طبيعت عالم وجود. کند حل را سيال و قار يا ثابت و متغير وحدت تا ميکوشد ی رساله در. است مشخص و واحد امر حال عين در ولی تدريجيست سيال وجود صدرا

بيان چنين ثابت به متغير ی رابطه ی باره در صدرا نظر" غرب و شرق فيلسوف دو" از و متغير جهت يک از که است اشياء جوهر خود ثابت به متغير ربط رابط: " است شده صادر الهی مبداء از است وجود شديد ی درجه که ثابت ی رتبه و است ثابت جهت يک و حرکات ی کليه مبداء است ثابت ی رتبه ضعيف ی درجه که متغير ی رتبه و شده

.)18"(است گرديده مادی تغييرات

خواسته و نپنداشته اصل را مادی جهان تغيير که آنست در صدرا نظر ضعف ی نقطه ساختمانهای اين. بشمرد مقدم آن بر است جاويد و ثابت که را افالطونی مثلی جهان است برهم را مشاء حکمت فلکی مقنع غير سيستم تا بود الزم شيرازی صدرالدين برای ذهنی ديالکتيک جهت از صدرا اگر. آرد پديد را پيگيرتری و تر منسجم فلسفی دستگاه و زند فرا يا سيستم اين از که ميرسد نظر به ماترياليسم جهت از ميگيرد پيشی مشاء سيستم بر

به گامی هم شايد فلکی ثابت مجرد صور و عليا مثل جهان مطلع تجديد در يا و نرفته )19(باشد گذاشته عقب

جهان که تفکری يعنی ديالکتيکی تفکر اسلوب چگونه که ميدهد نشان فوق ی نمونه دو جاده در دائمی تحول و حرکت در ، درونی تضاد و تنازع دارای ، پيوسته هم به کل را کرده بروز تمام وضوح با بزرگ متفکران از ای عده آثار در ميشمرد تکاملی سير ی

و عينی واقعيت انعکاس. نيست احدی اختراع ديالکتيک اسلوب. است طبيعی اين. است ذهن که ميکند انعکاس آنرا اندازه همان به ايرانی ذهن. است انسانی ذهن در خارجی

و غرور اين ما در ايرانی متفکرين نزد در ديالکتيک تفکر اشکال ی مطالعه. ايرانی غير تفکر ی زمينه در بتوانيم بايد و ميتوانيم خود پيشينيان مانند که ميکند ايجاد را اطمينان

فرهنگ هم بايد منظور اين برای. نمانيم عقب جهانی تکامل سطح از منطقی و فلسفی .را ميهن فرهنگ هم و آموخت عميقا را جهانی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

Page 22: دیالکتیک مولوی و دیالکتیک صدرالدین شیرازی

: توضيح

اين تأثير است ممکن و گرفته قرار خاص ی تکيه مورد رياضت و زهد مانی تعاليم در .باشد يافته راه عرفان در نيز مانيگری طريق از است هندی منشاء دارای که شيوه

فکری مشخص سير آن در که" اسالم در تصوف تاريخ" غنی دکتر کتاب به کنيد رجوع .است شده تعقيب حافظ عصر تا ايرانی عرفان اجتماعی و

19 ی صفحه – فويرباخ لودويک ، انگلس

7 ی صفحه – اسرارنامه – عطار فريدالدين شيخ

جانب به يابنده تکامل عنصر ی کشاننده تضاد يعنی" خالف" که است توجه جالب بسيار .ميبرد بکار تضاد برای را" تخالف" لفظ مولوی. است بعدی ی مرحله

ماده در کيفی تحول هزارها يعنی" حشر هزاران صد" از مولوی که است جالب بسيار .ميکند صحبت

و استادن و گرويدن يعنی رکون. شده ضبط" سکون" جای به" رکون" نسخ برخی در .کردن تکيه

تضاد ی متوجه مبهم بطور مولوی اينجا در. خود با مخالفت يعنی ديگران با سازگاری خود انفرادی خواستهای بايد کند همراهی اجتماع با اينکه برای فرد. است اجتماع و فرد .کند محدود را

نشر" است شرق هگل الدين جالل موالنا" عنوان تحت و نور از ای جزوه زمينه اين در قضاوتهای و احکام متضمن مجموع در پراکنده نکات برخی از نظر صرف که يافته

و است شده درستی ی نکته ی متوجه جزوه اين مؤلف گفت بايد اينحال با. نااستواريست روشن را مولوی های انديشه و هگل فلسفی سيستم ربط است کوشيده ميدانسته که آنجا تا

.است هگل سيستم بر مولوی سيستم برتری اثبات خواستار بويژه مؤلف. کند

، سنگ ، سيسرون آثار متون متضمن روسی چاپ" باستان يونان ماترياليستهای" کتاب .ديگران و فرفريوس ، تاسيت ، پلوتارخ ، پلين ، اورليوس ، مارکوس ، اپيکتنوس

لرلؤء" کتب صاحبان انتسابات ی باره در تونی فاضل آقای تأليف" الهيات" به کنيد رجوع (92 و 91 صفحات( مالصدرا به" روضات" و" البحرين

Page 23: دیالکتیک مولوی و دیالکتیک صدرالدین شیرازی

و است ازلی و ابدی که اولی هيوالی به مشاء حکمت: است چنين استنباط اين تفصيل حقايق به آنکه با لذا ميداند بالذات قائم جوهر را وجود و است معتقد است المواد ماده

ميگرداند باز اولی هيولی ازلی و مادی و واحد نسج به را حقايق اين است معتقد متباينه .ماديست کامل مونيزم يک خود اين و است اصالت دارای که

بوده مشرب عارف که غزالی و سهروردی بجز صوفيه و عرفاء ی قاطبه که است جالب وصله نوعی ميرسد پلوراليسم به ذاتا که مهيت اصالت ی عقيده اين و اند وجودی وحدت

.است سهروردی تفکر دستگاه در فلسفی آناکرونيسم و ناجور ی

:است آمده چنين روح وصف در سينا ابن به منتسب معروف، ی عينيهگ" ی قصيده در

االرفع المحل من اليک هبطت

تمنع و تعزر ذات ورقاء

عارف مقله کل عن محجوبه

تنبرقع وام سفرت اللتی هی و

الحکمه اله ارسلها کان ان

االورع اللبيب الندب عن طويت

خفيه بکل عالمه وتعود

يرقع لم خرقها و العالمين فی

بالحمی تالق برق وکانها

. . . يلمع لم کانه و انطوی ثم

صفحه 1332 سال" غرب و شرق فيلسوف دو: " راشد حسنعلی آقای اثر به کنيد رجوع 53 ی

Page 24: دیالکتیک مولوی و دیالکتیک صدرالدین شیرازی

صفحات اول فصل دوم ی مفاله – فروغی ی ترجمه" طبيعی سماع فن" به کنيد رجوع 161 تا 127

1332 تهران – غرب و شرق فيلسوف دو – راشد حسنعلی آقای ی رساله به کنيد رجوع 43 - 42 صفحات

54 ی صفحه رساله همان

مشاء حکمت) اسالمی( ايرانی تفسير در. است مشروط العاده فوق مطالب، اين تمام امونياس و فرفريوس و فلوطين و افالطون نظريات با حکمت اين درآميختگی آنچنان آن در ميکند، بيشتر را مشاء ايداليستی غلظت که است گرفته انجام غيرهم و ساکاس فلسفی، دستگاه چنين به نسبت خود ماترياليسم جهت از تواند نمی صدرا ی فلسفه صورت

) ارسطو ی فلسفه( مشاء ی فلسفه اصيل شکل به نسبت آنکه حال شود، تلقی مانده عقب .دارد وجود ماندگی عقب اين مسلما

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

)ايران در اجتماعی های جنبش و ها بينی جهان درباره ها بررسی برخی: (از نقل