6
10 1393 ﺁﺫﺭ ﻭﻳﮋﻩﻧﺎﻣﻪﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪﺟﻮﺍﻥ ﻧﺎﺑﻐﻪ ﻧﺪﮔﻲ ﻣﺨﻔﻲ ﻧﻔﺮ ﻣﺜﻞ ﺍﻭ ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ ﺟﻬﺎﻥ10 ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻤﻴﻨﻲ: ﺍﮔﺮ ﺯﻳﺮ ﺳﻠﻄﻪ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺷﻴﺦ ﻋﺒﺎﺱ ﺗﻬﺮﺍﻧﻲ ﺗﺎ ﺩﻛﺘﺮ ﺳﻴﺪ ﺣﺴﻦ ﺣﺴﻴﻨﻲ، ﺍﺯ ﺧﺮﻭﺱ ﺑﺎﺯﻱ ﻭ ﺑﻮﺭﺱ ﻭ ﺗﺠﺎﺭﺕ ﺗﺎ ﺑﺴﺎﺯ ﻭ ﺑﻔﺮﻭﺷﻲ، ﺍﺯ ﻃﺒﺎﺑﺖ ﺗﺎ ﺑﻘﺎﻟﻲ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻜﺪﻱﮔﺮﻱ ﺗﺎ ﻓﺮﺵ ﻓﺮﻭﺷﻲ، ﻓﺮﻭﺵ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮ ﻭ ﺗﺴﺒﻴﺢ، ﻓﺮﻭﺵ ﺩﺍﺭﻭﻫﺎﻱ ﺳﻨﺘﻲ، ﻣﺮﻍ ﻭ ﺗﺨﻢﻣﺮﻍ ﻓﺮﻭﺷﻲ ﻭ ﺍﻣﺜﺎﻝ ﺍﻳﻨﻬﺎ ﻫﻤﻪ ﺷﻐﻞﻫﺎﻳﻲ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺩﺭ ﭘﻮﺷﺶ ﺁﻧﻬﺎ ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﻣﻲﻛﺮﺩ ﺍﻭ ﻳﻚ ﻫﻨﺮﻣﻨﺪ ﺑﻮﺩ. ﻧﻘﺶﺁﻓﺮﻳﻨﻲﻫﺎﻳﺶ ﺩﺭ ﭘﻮﺷـﺶﻫﺎﻱ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻭ ﺑﺎ ﻧﺎﻡﻫﺎﻱ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺩﻟﻴﻞ ﺑـﺮ ﺍﻳﻦ ﻣﺪﻋﺎﺳـﺖ: ﺍﺯ ﺷـﻴﺦﻋﺒﺎﺱ ﺗﻬﺮﺍﻧﻲ ﺗﺎ ﺩﻛﺘﺮ ﺳﻴﺪﺣﺴـﻦ ﺣﺴـﻴﻨﻲ، ﺍﺯ ﺍﺑﻮﺍﻟﻘﺎﺳﻢﻭﺍﺳﻌﻲﺗﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻜﺮﻳﻢﺳﭙﻬﺮﻱﻧﻴﺎ، ﺍﺯ ﺍﺑﻮﺍﻟﺤﺴـﻦ ﻧﺤﻮﻱ ﺗﺎ ﺁﻗﺎﻱ ﺟﻮﺍﺩﻱ ﻭ... ﺍﺯ ﺧﺮﻭﺱﺑـﺎﺯﻱ ﻭ ﺑﻮﺭﺱ ﻭ ﺗﺠﺎﺭﺕ ﺗﺎ ﺑﺴـﺎﺯ ﻭ ﺑﻔﺮﻭﺷﻲ، ﺍﺯ ﻃﺒﺎﺑﺖ ﺗﺎ ﺑﻘﺎﻟﻲ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻜﺪﻱﮔﺮﻱ ﺗﺎ ﻓﺮﺵﻓﺮﻭﺷﻲ، ﻓﺮﻭﺵ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮ ﻭ ﺗﺴﺒﻴﺢ، ﻓﺮﻭﺵ ﺩﺍﺭﻭﻫﺎﻱ ﺳـﻨﺘﻲ، ﻣﺮﻍ ﻭ ﺗﺨﻢ ﻣﺮﻍ ﻓﺮﻭﺷﻲﻭﺍﻣﺜﺎﻝﺍﻳﻨﻬﺎﻫﻤﻪﺷﻐﻞﻫﺎﻳﻲﺑﻮﺩﻛﻪ ﺩﺭ ﭘﻮﺷﺶ ﺁﻧﻬﺎ ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﻣﻲﻛﺮﺩ. ﺍﻭ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﻳﻚ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺳـﻴﻨﻤﺎ ﺩﺭ ﻧﻘﺶﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﭘﻮﺷـﺶ ﺑﺮﻣﻲﮔﺰﻳﺪ، ﻧﻘﺶﺁﻓﺮﻳﻨﻲ ﻣﻲﻛﺮﺩ ﻭ ﺁﻧﭽﻨﺎﻥ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﭘﻮﺷـﺶﻫﺎ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﺨﻔﻲ ﻣﻲﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺣﺘﻲ ﻧﺰﺩﻳﻚﺗﺮﻳﻦ ﺩﻭﺳـﺘﺎﻧﺶ ﻫـﻢ ﺩﺭ ﺷـﻨﺎﺧﺖ ﺍﻭ ﺍﺷـﺘﺒﺎﻩ ﻣﻲﻛﺮﺩﻧﺪ. ﺑﻪ ﻟﻬﺠﻪﻫـﺎﻱ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻫﻢ ﺻﺤﺒـﺖ ﻣﻲﻛﺮﺩ؛ ﻛﺎﺷـﻲ، ﺍﺻﻔﻬﺎﻧﻲ، ﻳﺰﺩﻱ ﻭ... ﻭ ﻫﺮ ﻟﻬﺠﻪﺍﻱ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻛﻪ ﺣﺮﻑ ﻣﻲﺯﺩ، ﺍﻣﻜﺎﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻛﺴﻲ ﺗﺸـﺨﻴﺺ ﺑﺪﻫﺪ ﻛﻪ ﺍﻫﻞ ﺁﻥ ﺷـﻬﺮ ﻫﺴﺖ ﻛـﻪ ﻣﻨﺰﻝ42 ﻳﺎ ﻧﻴﺴـﺖ. ﻣﻲﮔﻮﻳﻨﺪ ﺳـﺎﻝ ﺍﻣﺎﻡ ﺩﺭ ﻗﻢ ﻣﺤﺎﺻﺮﻩ ﺑﻮﺩ، ﺍﻭ ﺑﺎ ﻳﻚ ﻛﺸﻜﻮﻝﮔﻮﻳﺎﻥ ﻣﻲﺭﻭﺩ. ﻳﻜﻲ«ﻫﻮ ﻳﺎﺣﻖ»، ﺩﺭﻭﻳﺸﻲ«ﺍﻭﻫﻮﻱ! ﻛﺠﺎ؟»، ﺍﺯ ﻣﺄﻣﻮﺭﺍﻥ ﺩﻡ ﺩﺭ ﻣﻲﮔﻮﻳﺪﭼﻜﺎﺭﺵ ﺩﺍﺭﻱ؟»، ﺍﻣﺎ ﻣﺄﻣﻮﺭ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﻲﮔﻮﻳﺪ ﺷﺎﻳﺪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺳﻴﺪ ﭘﻨﺞ ﺭﻳﺎﻝ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺻﺪﻗﻪ ﻣﻲﺭﻭﺩﺩﺍﺧﻞﺧﺪﻣﺖﺍﻣﺎﻡ.ﺑﺎﺯﺍﺭﻱﻫﺎﻱ«. ﺩﺍﺩ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺗﻮﺳـﻂ ﺍﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻣﺎﻡ ﭘﻮﻝ ﻓﺮﺳـﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﻛﺸـﻜﻮﻝ ﺭﺍ ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎ ﺟﻠـﻮﻱ ﺍﻣﺎﻡ ﺧﺎﻟﻲ ﻣﻲﻛﻨـﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺩﺭ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﻲﺁﻳﺪ ﺑﻴﺮﻭﻥ. ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺷـﻬﻴﺪ ﺍﻧﺪﺭﺯﮔﻮ، ﺳﺮﺍﺳـﺮ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻭ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻛﺪﺍﻡ ﻣﺜﻨﻮﻱ ﻣﻔﺼﻠﻲ ﺍﺳﺖ. ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ ﺑﻴﺎﻥ ﺭﻭﺍﻳﺖﮔﻮﻧﻪ ﺁﻥ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺧﻼﺻﻪ ﺩﺭ ﻳﻚ ﻳﺎ ﺩﻭ ﺻﻔﺤﻪ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﻛﺎﺭﻱ ﻧﺸﺪﻧﻲ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻳﻦ ﻧﻮﺷﺘﻪ، ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮﺵﻫﺎﻳﻲ ﻛﻮﺗﺎﻩ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻱ ﻛﻪ ﻣﻲﺧﻮﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺎﻳﺪ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺑﻤﺎﻧﺪﺗﺎ ﻧﺸـﺎﻥ ﺩﻫﺪ ﺍﻋﺘﻤـﺎﺩ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﻪ ﺍﻧﻘﻼﺑﻴﻮﻥ ﺟﻮﺍﻥ، ﺑﺎﻋـﺚ ﻭ ﺑﺎﻧﻲ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﭼﻪ ﺍﻋﺠﻮﺑﻪﻫﺎﻳﻲ ﺷﺪ. ﻋﻠﻲ ﻣﻮﺳﻮﻱ

äﺎﻬﺟ ﻢﻴﺘﺷÇÏ æÇ ﻞﺜﻣ ﺮﻔﻧ 10 ﺮﮔÇ :ﻲﻨﻴﻤﺧ ...bayanbox.ir/view/4992015637175095112/11-16-30.pdf · 2016. 6. 3. · 10 1393 ÑРäÇﻮﺟ

  • Upload
    others

  • View
    1

  • Download
    0

Embed Size (px)

Citation preview

Page 1: äﺎﻬﺟ ﻢﻴﺘﺷÇÏ æÇ ﻞﺜﻣ ﺮﻔﻧ 10 ﺮﮔÇ :ﻲﻨﻴﻤﺧ ...bayanbox.ir/view/4992015637175095112/11-16-30.pdf · 2016. 6. 3. · 10 1393 ÑРäÇﻮﺟ

10آذر1393 ويژهنامهروزنامهجوان

نابغهزندگيمخفي

نفرمثلاوداشتيمجهان اگر10 امامخميني:زيرسلطهاسالمبود

عباس شيخ ازسيد دكتر تا تهرانيحسيني، حسنو بازي خروس ازتا تجارت و بورساز بفروشي، و بسازاز و بقالي تا طبابتفرش تا تكديگريفروش فروشي،تسبيح، و انگشترداروهاي فروشو مرغ سنتي،فروشي تخممرغهمه اينها امثال ودر كه بود شغلهاييفعاليت آنها پوششميكرد

در نقشآفرينيهايش اويكهنرمندبود.مختلف نامهاي با و مختلف پوشـشهايشـيخعباس از مدعاسـت: اين بـر دليلاز حسـيني، سيدحسـن دكتر تا تهرانيابوالقاسمواسعيتاعبدالكريمسپهرينيا،از و... جوادي آقاي تا نحوي ابوالحسـن ازو بسـاز تا تجارت و بورس و خروسبـازيازتكديگري بقاليو ازطبابتتا بفروشي،تسبيح، و انگشتر فروش فرشفروشي، تامرغ تخم و مرغ سـنتي، داروهاي فروشفروشيوامثالاينهاهمهشغلهاييبودكههمچون او ميكرد. فعاليت آنها پوشش دربراي كه نقشهايي در سـينما ستاره يكميكرد نقشآفريني برميگزيد، پوشـشمخفي را خود پوشـشها اين در آنچنان ودوسـتانش نزديكترين حتي كه ميكردبه اشـتباهميكردند. او درشـناخت هـمميكرد؛ صحبـت هم مختلف لهجههـايلهجهاي هر و و... يزدي اصفهاني، كاشـي،امكاننداشتكسي همكهحرفميزد، راهست شـهر آن اهل كه بدهد تشـخيصمنزل كـه 42 سـال ميگويند نيسـت. ياكشكول يك با او بود، محاصره قم در اماميكي ميرود. ياحق»گويان «هو درويشي،«اوهوي!كجا؟» ازمأموراندمدرميگويد،داري؟ «چكارش ميگويد، ديگر مأمور اماصدقه او به هم ريال پنج سيد و رفت شايدبازاريهاي داد.»ميرودداخلخدمتامام.فرسـتاده پول امام براي او توسـط تهرانامام جلـوي جا همان را كشـكول بودند.بيرون. ميآيد ديگر در از و ميكنـد خاليو اتفاق سراسـر اندرزگو، شـهيد زندگيمفصلي مثنوي كدام هر كه است داستانطور به آن روايتگونه بيان بنابراين است.كاري روزنامه صفحه دو يا يك در خالصهبرشهايي تنها نوشته، اين و است نشدنيبايد و ميخواست كه مردي از است كوتاهبه امام اعتمـاد دهد نشـان بماندتا گمنامچه پرورش باني و باعـث جوان، انقالبيون

اعجوبههاييشد.

موسوي علي

Page 2: äﺎﻬﺟ ﻢﻴﺘﺷÇÏ æÇ ﻞﺜﻣ ﺮﻔﻧ 10 ﺮﮔÇ :ﻲﻨﻴﻤﺧ ...bayanbox.ir/view/4992015637175095112/11-16-30.pdf · 2016. 6. 3. · 10 1393 ÑРäÇﻮﺟ

11آذر1393 ويژهنامهروزنامهجوان

تولداعجوبهش . هـ 1316 رمضان هجدهم شبميدانشوش ــدرشدر پ آمد. بهدنياــي سيدعل ــرد. ــيميك خردهفروشآخرينفرزندسيداسداهللا هفتمينوــمابتداييدرس ــاكالسشش ت بود،10سالپيش ــا ت و كرد رها و خواندنجاري كارگاه برادرشسيدحسندرهم مدت اين ــول ط در ميكرد. كاريكسري ــار، ك با ــردهمراه سعيكنزدحججاسالم درسهايحوزويرابروجرديوميرزاعلياصغرهرنديدر

مسجدمحليادبگيرد.

آغازيكراهبيپايانجمعيتمؤتلفهاسالميكهريشهاشتهران ــازار ــايمذهبيب درهيئتهانقالبي مبارزين از آن متوليان و بودفعاليت ــام، ام موافق ــر نظ با بودند،درشاخههايمختلف ــودرا جديخرژيم، ــا ب نظامي ــارزه مب ــه جمل ازشاخص ــاي اعض بودند. ــرده ك آغازاولشان ــه حلق كه مؤتلفه، جمعيتدرسالهاي42 بودند، نفر حدود30ــيدركوچهشترداران، منزل و43دراين ــلميدادند. تشكي ــيرا جلساتجلساتشبهايچهارشنبهتشكيلهر آنمطرحميشد. در مسائلروز وبودندكه10 مأمور نفر آن30 يكازهيئتمؤتلفه ــذا ل و كنند پيدا را نفراسمهيئتهاي ــه ب هم ديگري اسمبودندكه مامور ــا آنه نفرهداشت. 10آنها نفرجلسهبگذارندو براياين10نفر ــن10 اي باز و ــوزشبدهند آم راــورآموزش10نفر اوليهمهمينطبهاين ــدهميگرفتندو بهعه را ديگردرست وسيعي ــالت تشكي ترتيب،سرعت به خيلي ــار اخب كه بود شدهداده تعاليم و ــد ميش منتشر آن دردرهميندورانبودكهشهيد ميشد.ــتشهيدحاجصادق بههيئ اندرزگوهيئتهاي ــن اي از ــي يك كه اماني،يافتو راه تشكيلدهندهمؤتلفهبود،باپخشاعالميههايامام فعاليتشراسرآغاز كرد. بزرگانروحانيتآغاز ومخفيانه و ــي تشكيالت فعاليتهايو معنوي شخصيت تأثير تحت سيدبا گروهيكه و اماني شهيد مبارزاتيبخارايي شهيد هرنديو شهيدصفارابتداي در شروعشد. بود، تشكلدادهكاراوبهعنوانرابطشهيدانبخارايي،

نظامي اقدام اولينكه توجهي قابل

آن در اندرزگو شهيدترور داشت شركتوقت وزير نخستمنصور حسنعلي

اليحه طراح او بود.كاپيتوالسيون ننگين

مهرههاي از يكي وانگليس حمايت موردحكومت در امريكا و

جلسهاي در بود.بهمن اول شب كه

منزل در 1316هرندي صفار شهيد

اعضاي شد برگزارآخرين براي گروهرا عمليات طرح بار

كردند بررسي

منزل كه 42 سالمحاصره قم در امام

يك با او بود،درويشي، كشكولكنان» ياحق «هو

از يكي ميرود.در دم مأمورين

«اوهوي! ميگويد،مأمور اما كجا؟»

ميگويد، ديگرداري؟ «چكارش

سيد و رفت شايداو به هم ريال پنج

ميرود داد.» صدقهامام. خدمت داخلتهران بازاريهاي

امام براي او توسطبودند. فرستاده پول

همانجا را كشكولخالي امام جلوي

ديگر در از و ميكندبيرون ميآيد

Page 3: äﺎﻬﺟ ﻢﻴﺘﺷÇÏ æÇ ﻞﺜﻣ ﺮﻔﻧ 10 ﺮﮔÇ :ﻲﻨﻴﻤﺧ ...bayanbox.ir/view/4992015637175095112/11-16-30.pdf · 2016. 6. 3. · 10 1393 ÑРäÇﻮﺟ

12آذر1393 ويژهنامهروزنامهجوان

مراسم درخواستگاريبهمن گفت: همسرشعمل به بوته زيرهيچ اصًال ام! آمدهسال ندارم. را كسمانده ماه يك ،1349حضرت تولد بهكردند عقد زهرا(س)حضرت تولد روز ورا عروسش زهرا(س)مستاجري خانهاي بهبرد اتاق دو با

زندگي هم طوريديگران كه ميكردميكردند تصورو نيازمند بسيارحتي و است فقيرو كفش او به گاهياو و ميدادند لباسامتناعي هيچ همنميكرد

باشهيدصادقامانيواردعملشدودر نيكنژاد صفارهرنديوشاخهنظاميبهفعاليتپرداخت.

ترورمرديكهبرايشاهنشاهمهمبوداوليناقدامنظاميقابلتوجهيكهشهيداندرزگودرآنشركتداشت،ترورنخستوزيروقتحسنعليمنصوربود.اوطراحاليحهننگينكاپيتوالسيونويكيازمهرههايموردحمايتانگليسودرجلسهايكهشباولبهمن1343در امريكادرحكومتبود.منزلشهيدصفارهرنديبرگزارشد،اعضايگروهبرايآخرينبارقرارشدعدهايمسئوليت بررسيكردند. مرورو طرحعملياترابهعهدهبگيرند،عدهايسالحتهيهكنندوعدهايهم شناساييراآنهاهمچنينقطعنامهايتهيهونوارهاييرا مجريحكمباشند.بهعنوانوصيتنامهپركردند.طبقبرنامهچنانكههنگامعملياتسيد ــتنميكرد، اصاب ــهمنصور ــدبخاراييب گلولههايشهي

تمامميكرد. ميبايستواردعملميشدوكاررااولبهمن،ساعت10صبحدرآستانهورودحسنعليمنصور روزبهمجلسشورايملي،محمدبخاراييدوگلولهدرشكموگلويــيبعدرويزمين كم اما فرارميكند، ــدو منصورجايميدهبازجوييازشهيد ــساز پ ــزدودستگيرميشود. يخزدهميلغهرنديهم شهيدنيكنژادوشهيدصفار نزديكانش، بخاراييواماحاجصادقامانيوسيدعلياندرزگومخفي دستگيرميشوند؛

ميشوند.باتوجهبهاهميتموضوعوشخصحسنعليمنصوربرايحكومتوهمپيمانانش،شاهشخصًافرمانپيگيريودستگيريايندوتنراصادرميكندوسرانجامحاجصادقامانيهمدستگيروبههمراهو اعدام هرنديبه صفار رضا مرتضينيكنژادو محمدبخارايي،بقيهبهحبسابدوعدهايهمبهزندانهايكوتاهمدتوطوالنياماموفقبهدستگيرياندرزگونميشوندواورا محكومميشوند،ميليون بهاعداممحكومكردندو20 بهصورتغيابيمحاكمهواينمقطعبودكه از زندهاشجايزهگذاشتند. يا تومانبرايمردهپوششهاي و اودرچهرهها ــه مبارزات15سال زندگيمخفيوازآنزمانبهبعدتعقيبگستردهوشديد گوناگونآغازميشود.سيدعلياندرزگوتوسطمامورانساواك،شهربانيهاومرزبانيهاموردبازجوييهاي اووهمسرش، آغازشدوتماماعضايخانواده

تعداد در ساواكتصويرشرا گرفتند. قرار آزار و وشكنجه مكرردستگير داشت، او ــا ــودوهركسشباهتيب ب تكثيركرده زياداماسيدنهتنهابهدامنيفتادكهدرتماماين15سالدست ميشد.جاييكهيكروزصمديانپور، تا فعاليتشبرنداشت؛ و مبارزه ازدرحاليكهيكليوانآبرا درجلسهاي، رئيسشهربانيوقت،سرميكشيد،بهرؤسايكميتههايشهربانيگفتهبود،«بههميناسلحه اوهمازمرزها آسانيكهمناينليوانآبراسرميكشم،راخوب داردوبهقدريمرزها درمرزهاآنقدرآشنا واردميكند.

نميدانيمبااوچهكنيم.» ميشناسدكهواقعًا

عليتهرانيشد اندرزگوييكهشيخنبودو باخبر ــسازجاياو ترورمنصورهيچك تايكسالبعدازاينكهگاهيدرپوششهايمختلف تا اوخبرينداشت. كسيازپيگيري فعاليتهايشرا ــدو آم ــانوخانوادهرفتو بيندوستاختيار اطالعاتيكهيكجاسوسدر با تير1346 در اما ميكرد.اطالعات انقالبيوندستگيرشدندو تعدادياز داد، ساواكقراراينكهسيدعلياندرزگو ــه ازجمل مهميبهدستساواكافتاد؛وقايع ــامدرباره ــاخوداعالميهام ب ــيازعراقبرگشتهو بهتازگخانههايبرادر ــزارش، بهدنبالاينگ است. آورده را خاورميانهتحتمراقبتقرار آمدها ــتو رف داييسيدعليبازرسيشدو وترككرده وليدستشانبهسيدنرسيدچوناوتهرانرا گرفت،شناسنامهشيخعليتهراني و نام با علميه حوزه در قم، در و بودنزدآقايانمكارمشيرازيومرحوممشكينيودوزدوزانيمشغول

تحصيلشد.نامعباسشالچيانودرشغلتخممرغفروشي با سيددرقمابتداازشهرهاي راههاييكههنوزمشخصنشده، از و بود ظاهرشدهمرزيسالحومهماتدرقوطيهايروغنكرمانشاهيوقفسهايمرغوخروسجاسازيوواردميكردوبابرنامههاييبسيارسادهاماپيچيدهوعجيبوغريببهتهرانوشهرهايديگربرايانقالبيونومبارزينميفرستاد.اماعباسشالچيانهممانندديگرنقشهايــمازطريقيكياز ق بعدازمدتيدر ــادينداشتو سيدعمرزينامو ناموشناسنامهابوالحسننحويوسپسبا با انقالبيونابتداشناسنامهشيخعليتهرانيمستقروبهفعاليتخودادامهميداد؛

تاسال1347كهرژيمتصميمگرفتدرقمسينماييبسازد.

سيدعلي اندرزگو

Page 4: äﺎﻬﺟ ﻢﻴﺘﺷÇÏ æÇ ﻞﺜﻣ ﺮﻔﻧ 10 ﺮﮔÇ :ﻲﻨﻴﻤﺧ ...bayanbox.ir/view/4992015637175095112/11-16-30.pdf · 2016. 6. 3. · 10 1393 ÑРäÇﻮﺟ

13آذر1393 ويژهنامهروزنامهجوان

زن «اين ميگفتم،اين توي بچه و

امشب غربت بيابانمن اگر آقا درنمانند.

كه اينها مقصرم،ندارند.» تقصيري

وقت همان دررسيد. اسبسواري«اينجا كرد، سؤال

گفتم، ميكنيد؟» چهآب از «ميخواهيم

را بچه كنيم.» عبورسينه در و كرد بلندمن و گرفت خودش

خانم، و او سر پشتسوار من سر پشت

در آب، به زد شديم.شنا اسب كه حالي

نميرفت. راه ميكرد،را ما آب طرف آن

و زمين گذاشتبرد تشريف

گرم مأمورها با بالفاصله«خيلي گفتم و گرفتم

تشريف آمديد! خوشاست مدرسه تو! بياوريدهست.» هم چاي آزاد. و

گفتند«خيليممنون!آقاي با بفرماييد محبتكاري اندرزگو علي سيدداشتيم.بگوييدتشريف

بعد در.» دم بياورنددقيقه هشت هفت، از«نيم گفتم، و برگشتمرفتهاند ساعتپيش

ساعت براي ولي بيرون.توي معموًال بعدازظهر دو

اينها مدرسههستند.»گم رد اينكه براي هم

كنند،خداحافظيكردندبرسانيد.» «سالم گفتند، وپشت هم ما رفتند، وقتي

علي يا يك اينها سركرديم فرار و گفتيم

ايناقدامرژيم با براياعتراضومبارزه اوابتداسعيكردبااستفادهازنفوذمراجعازجملهآيتاهللاگلپايگانيوشريعتمداري،جلوياين مراجعبود، جزو آنروزها كهحل براي ــش تالش اما ــرد؛ بگي را اقداممسالمتآميزاينقضيهبهنتيجهنرسيد.نتيجهباكمكگروهيانقالبيسينما درنفهميد كسي ــه ك منفجرهاي مواد با رامنفجركردوصورت ــد، فراهمش ازكجاكامل ــور ط به را قم در ــا سينم مسئلهغافلاز اينكار، ــا ب برايرژيمپاككرد!اندرزگويي همان جوان شيخ اين اينكهدنبال ــاواكبه مركزيس اداره استكهشيخ عنوان ــا ب جديدي پرونده اوست،و ــمگشوده ــاستهرانيدرساواكق عب

گزارشهاييبهمركزارسالميشود.

منزيربوتهبهعملآمدهامترككرد شيخعليتهرانيبهناچارقمرابهمدرسه ــار اينب ــرانبرگشت. بهته وتوسط روزها آن ــه ك رفت چيذر علميههاشمي سيدعلياصغر ــالم حجتاالسلباس با البته بود؛ چيذريتاسيسشدهتحصيلكردو آنجا مدتيدر او معمولي.درروزنيمهشعبانودرمراسمي، مجددًامثليك لباسروحانيتشدو ملبسبهطلبهمعموليبهتبليغوتدريسپرداخت.ديگران كه ــرد ميك زندگي هم طوريفقير و نيازمند ــار بسي ميكردند تصورلباس و كفش او ــه ب گاهي حتي و استاوهمهيچامتناعينميكرد. ميدادندوخيليساكتوآرامزندگيميكردوهيچاين در ــد. ــسنميدانستچهميكن كمدتحتيبرايروضههايخانگيزنانهتنهاكاريكهسيد اماظاهرًا همميرفت،خوببلدنبودروضهخوانيبرايمجالسبرايهمينكارشدراينزمينه زنانهبود؛نگرفتوبعدازمدتيامامجماعتمسجدشخصيتهاي دعوت با و شد رستمآبادمرحوم قبيل از قم علميه حوزه روحانيآيتاهللامشكينيبهعنوانطلبهايفعالآراميكه بهزيرو طلبهسر شهرتيافت.با آنسويكشور ــردا ف تهرانبود، امروزاسلحهها چوپانيمعاملهاسلحهميكرد،ــولبهتهران روشهاييمحيرالعق ــا ب راو ــنتوزيعميكرد بينمبارزي ميآورد،بعدهمدوبارهسركالسدرس چندروز

ميخوانديادرسميداد.با ــرارشدرچيذر استق از ــد ــيبع مدتامام ــوي، ــتحجتاالسالمموس وساطاالسالم حجت و چيذر مسجد جماعتسرپرستحوزه سيدعلياصغرهاشمي،

ناممستعارشيخعباس با و علميهچيذرتهراني،بهخواستگاريدخترآقايعزتاهللادرمراسمخواستگاري سيلسهپوررفت.ــنزيربوتهبهعمل م بههمسرشگفت:

ندارم. اصًالهيچكسرا آمدهام!تولد ــه ب مانده ــاه م يك ،1349 ــال ستولد روز عقدكردندو حضرتزهرا(س)بهخانهاي (س)عروسشرا حضرتزهرامستأجريبادواتاقبرد.ازاينبهبعدسيدباهمانعنوانشيخعباستهرانيبهاتفاقــهرژيممبارزه تهرانعلي ــشدر شيرزناولينفرزندشاندر سيدمهدي، ميكرد.

همينخانهمتولدشد.

مسافرافغانستاناينخانه ــديدر تاچهارماهگيسيدمهبه آمدو ــهخانه ب اينكهيكروز تا بودندو هستم نظر تحت من گفت: همسرششيخ خودش) قول به (و كنيم. فرار بايدمايل شما ــر اگ رفته! ــو ل تهراني عباسمقداري بالفاصله بياييد. من با هستيد،بهقمرفتند. جمعكردندو را اسبابها اززمانيكهسيدبرايسفريتبليغي ظاهرًاــنفرزندشچند اولي و همسر بههمراهــيازدوستان يك ــهقمرفتهبود، روزيبمبارزشدرمدرسهچيذركهبااوهمكاريداشتتوسطساواكشناساييميشود

نيزمحل ــيو ــاستهران ــامشيخعب ن وجريانآن ــيرود. لوم اختفاياسلحههاروزراخودشبرايمرحومابوترابياينطورتعريفكردهبودهكه:«يكروزديدممثلاينكهكميهواپساست.درمدرسههيچاحديازجريانمنباخبرنبود.چيذرهميكمنطقهپربرفاست.آمدمتويحياطدر نفر ديدمچند زدم، يكمقداريقدمخودمگفتممدرسهايكهدر با ميزنند.رفتم زدننميخواهد. در ــت، اس باز آنبالفاصله ــورهستند. مام نفر ديدمچند«خيلي گفتم: خيليگرمگرفتمو آنها باآزاد تو! ــد بياوري تشريف آمديد! خوشبه اصرار ــا ب تو.» بياييد ميتوانيد است.آنهاكهاينطورديدند، اينهاتعارفكردم.

گفتند:«قصدمزاحمتنداريم.»است مدرسه نيست. «مزاحمتي گفتم:دستشويي ــت. هس ــم ه ــاي چ آزاد. وبرويد.» ميتوانيد ــد، بروي بخواهيد هممحبتبفرماييد «خيليممنون! گفتند:كاريداشتيم. آقايسيدعلياندرزگو باميرسيم ــان خدمتت چشم! بودند، اگرگفتم:«ايشانتشريفدارند. واالخير.»آنهاهمكهاينطورديدند، بفرماييدتو.»بگوييدتشريفبياورنددم او به گفتند:«برگشتم هشتدقيقه هفت، از بعد در.»وگفتم:«نيمساعتپيشرفتهاندبيرون.

Page 5: äﺎﻬﺟ ﻢﻴﺘﺷÇÏ æÇ ﻞﺜﻣ ﺮﻔﻧ 10 ﺮﮔÇ :ﻲﻨﻴﻤﺧ ...bayanbox.ir/view/4992015637175095112/11-16-30.pdf · 2016. 6. 3. · 10 1393 ÑРäÇﻮﺟ

14آذر1393 ويژهنامهروزنامهجوان

خميني امام10 «اگر فرمودند،علي آسيد مثل نفررا دنيا داشتيم،زير ميتوانستيمببريم.» اسالم سلطه

امام از «وقتيپرسيدند ع) سجاد(شما به كجا در كهگذشت، سخت. «الشام. فرمودند،الشام.» . . الشام. .وقت هر هم حالميپرسند من ازبه بيشتر كجا درگذشت سخت شما. . «الزابل. ميگويم،الزابل.» . . الزابل.

اينها وليبرايساعتدوبعدازظهرمعموًالتويمدرسههستند.»همبراياينكهردراگمكنند،خداحافظيكردندوگفتند:«سالمعليگفتيم يكيا اينها همپشتسر ما وقتيرفتند، برسانيد.»

وفراركرديم.»لو قضيه از بعد روز بنابراينسه ناامنبودهمقم. حاالهمتهرانبهقصد قيافهميدهدو و رفتنشيخعباستهرانيتغييرچهرهسيدحسينحسيني آنجا در ــيرود. بهمشهدم خروجازكشوراز زابلميروندتا به آنجا از 10روزيمشهدميمانندو ميشود.تا زابلبروندافغانستانوگذرنامهايدرستكنندوسپسعراق؛

درآنجاماندگارشوند.ميافتد سيد براي عجيبي اتفاقات سيد زندگي از مقطع اين درــشبراياهداف تالش و مبارزه راه ــيدر امدادهايغيب را او كهاتفاقاتيكهبازهمبرايمرحوم يكياز انقالبياشمصممميكند.ازطريقمشهدرفتيم ــا «م اينچنيناست: ــرده ابوترابيبيانكوجود رودخانهاي راه بين در ميرفتيم. قاچاقي بايد افغانستان.نگفتهبودندكهسرراهماچنينروخانهبزرگيوجود بهما داشت.عكسو ميگرفت. را ژاندارمريما يقينًا آبآنموجميزد. دارد.همانجامتوسلبه ازقبلبهسراسركشورمخابرهشدهبود. خبرماتوسلپيدا نميدانمچطور ديگر شدم. زمان(عج) امام آقا وجودتوياينبيابانغربتامشبدر بچه «اينزنو ميگفتم: كردم!همان در تقصيريندارند.» كه اينها مقصرم، من اگر آقا نمانند.«اينجاچهميكنيد؟»گفتم: وقتاسبسواريرسيد.سؤالكرد:سينه در و ــرد بلندك را بچه كنيم.» ــور آبعب از «ميخواهيمخودشگرفتومنپشتسراووخانم،پشتسرمنسوارشديم.زدبهآب،درحاليكهاسبشناميكرد،راهنميرفت.آنطرفآبگذاشتزمينوتشريفبرد.همينطوركهخوشحالبوديم، را ماباخودمانگفتيملباسهايمان اينقضيهكهاينطورحلشد، ازديدمبهلباسهايمانيك نگاهكردم، دربياوريمتاخشكشود. رالباسوچادرخانمنگاهكرديم، بهكفشو قطرهآبهمنپاشيده.ديديمخشكاست.باصدايبلندشروعكردمبهگريهكردن.خانمرابهچشمنديده گفت:«چيه،چيشده؟»گفتم:«اگرتاامروزخداقطره يك حتي ببين شد. مجسم برايم واقعيت اين امروز بودم،روشنايي كفشتميبيني؟»آنطرفآب، آبهمرويلباسياجاييبودكه تحويلنگرفتند. را چندانما رفتيمتويروستا. بود.

قاچاقبهافغانستان ميخواهدبهطور معلومبودهركسميآيد،آن يكياز باالخره، ــد. تحويلبگيرن مرا نميخواستند لذا برود،فقط كه شرط اين به داد، راه را ــا م شب رودربايستي، با خانههاآنجمله، از صحبتهاييكرديم، شب، آن در بمانيم. شبآنجا«گاويداريمكهشيرشخشكيده گفت: صحبتازگاوشانشد.تنها ماندهايم. بيبهره نعمتخدا اينمختصر از مدتياستكه و«يكتوسليميكنيم.»و گفتم: ــود) (پيشخ بود.» ما سرمايهبهجاييرسيدكه كار همينجوريدستيبهسينهگاوكشيدم.آنهامثلامامزادهدورماجمعشدند،چوندرهمانوقت،يكمرتبهبا و دوشيدند ــتآمدندو همانوق شيرشد. از پر سينههايگاوگريهوشوقنگذاشتندماجاييبرويموآنمدتيكهميخواستيم

نگهداشتند.» آنجا را بهزورما مخفيباشيم،بهمشهد بهناچار اينسفرموفقنميشوندكهبهعراقبروندو درــداقامتكوتاهي ــيازدوستانسي منزليك در ــدو برميگردندوباره ــركميكندو ت را ــدخانواده بعدسي چندروز ميكنند.بهعراقرا مقدماتسفر تا ــانميرود افغانست به آنجا از بهزابلومدتيبعددونفرازطرفسيدبرايانتقالسيدمهدي فراهمكند.بود، باردار هم را ــد سي آنزمانفرزنددوم زابلكه مادرشبه وسيدمهدي فرزندش ــراه هم به اندرزگو شهيد همسر ميآيند.اينيكماه ميمانند. زابلمنتظر در ايندوره در يكماه حدودتا بيشكسختتريندورانزندگيمبارزاتياووهمسرشبودهآنسكونتداشتهاند، جاييكهصاحبخانهايكهخانوادهاشدرازبينميبرمودرخانهام برايشپيغامميفرستدكهزنوبچهاترااندرزگو اينمدتبرخانواده بيانشرحآنچهدر در دفنميكنم!امام «وقتياز ــه: ــههمسرشكافياستك همينگفت گذشت،فرمودند، بهشماسختگذشت، كجا پرسيدندكهدر ع) سجاد(حالهمهروقتازمنميپرسنددركجا الشام.» الشام... «الشام...الزابل.» الزابل... «الزابل... بيشتربهشماسختگذشتميگويم،

همسايهبامرزهامبارز عنايتخاصهائمهمعصومينخانواده با بههرطريقيبودوبه اينآزمايشالهينيزسرافرازميگذرندو از سيدعلياندرزگومشهدبرميگردند.البتهاينسختيهاهيچوقتموجبكندشدنيامتوقفشدنبرنامههاياينخانوادهنشدودرهمينراهبازگشت

سيدعلي اندرزگو

Page 6: äﺎﻬﺟ ﻢﻴﺘﺷÇÏ æÇ ﻞﺜﻣ ﺮﻔﻧ 10 ﺮﮔÇ :ﻲﻨﻴﻤﺧ ...bayanbox.ir/view/4992015637175095112/11-16-30.pdf · 2016. 6. 3. · 10 1393 ÑРäÇﻮﺟ

15آذر1393 ويژهنامهروزنامهجوان

كه داريم «گاويو خشكيده شيرش

اين از كه است مدتيخدا نعمت مختصر

ماندهايم. بيبهرهما سرمايه تنها

خود) پيش ) بود.»توسلي «يك گفتم،همين و ميكنيم.»

به دستي جوريكشيدم. گاو سينه

رسيد جايي به كارامامزاده مثل آنها كه

شدند، جمع ما دوروقت، همان در چونسينههاي يكمرتبهشد. شير از پر گاوو آمدند وقت همانگريه با و دوشيدند

نگذاشتند شوق وبرويم جايي ماكه مدتي آن و

مخفي ميخواستيمرا ما زور به باشيم،

داشتند نگه آنجا

دادستان مأمورنماينده و ارتش

حضور با ساواكدادستان نماينده

جنس قلم 9 ارتش(1 ميكنند: پيدا

عكسدار شناسنامهابوالقاسم نام به

(2 واسعي،رانندگي گواهينامه

عبدالكريم نام بهساعت سپهرنيا 3)و... عدد يك مچي

نيزهمسرسيددرحاليكهبارداربوده،چندسالحكمريراباخودبهمشهدميآورد.پسازاقامتخانوادهاشدرمشهدخودشبينمشهد،قم،تهراندررفتوآمدبودوبخشمهميازفعاليتهايشافغانستانوشهرهايمرزي از ــد. نيزكشان بهآنسويمرزها راسالحواردميكرد.درسفرهايشبهعراقبارهاخدمتامامرسيددرسفرهايمتعدديكهبهلبنانو ــت. ايشانگفتوگوداش با وتوسطنيروهايمذهبيدرسازمان پايگاههايفلسطينيداشت،با كار كمكجاللالدينفارسيآموزشهاينظاميو با الفتحوسالحهايمختلفراديد.عالوهبراينسازمانالفتحآمادگيخودبرايآموزشمبارزانايرانبهاماماعالمكردواينمسئلهموجب راافراديرا بعد، آنبه از اندرزگوشدو زيادشهيد اميدواريبسيار

بهلبنانميفرستاد. برايديدناينآموزشها

وقتيشهادت،سرنوشتاوباشدروزشهادتشخانوادهاشدرمشهدسكونتداشتندو هرچندتاسهفرزندديگرشدرمشهدمتولدشدند،امادراينمدتدائمًابينقمومشهدوشهرهايمرزيدررفتوآمدبودوسرانجام تهران،در مقاومتدرشبنوزدهمرمضانسال57، و مبارزه ايناسوهانقالبيونهنگاميكهبرايافطاربهمنزل عينناباوريمبارزينويكيازدوستانشميرفت،توسطمامورانساواككهبهگمانشانبهرگبار انقالبيوناستدركمينوينشستهبودند، يكيديگرازاعجابانگيزترين اينترتيبزندگييكياز به گلولهبستهشدو

اسوههايمبارزهومقاومتبهپايانرسيد.«يكي بود: آخرينگزارشهايساواكاينچنينآمده يكياز دردادستان مامور باشد، شيخعلياندرزگو افرادخرابكاركهگويا ازبازرسيبدني ــت20و57در ساع ــاواكدر س نماينده ارتشوحضور با ــاستهراني) 2عب روز /6 شيخ/ ) ازشيخعلياندرزگونمايندهدادستانارتش9قلمجنسپيداميكنند:1)شناسنامهنام رانندگيبه گواهينامه ــي2) ابوالقاسمواسع نام به عكسدارــلاستكهوقتي ــا3)3ساعتمچي...»نق عبدالكريمسپهرني«اگر ايشانفرمودند: امامخمينيرساندند به شهادتشرا خبرميتوانستيمزيرسلطه را دنيا ــم، نفرمثلآسيدعليداشتي 10

اسالمببريم.»

هنرمبارزه؛هنرشهادتزندگياش ــلدر اوليناص ــه كسيك نوشتناز ــنو شناختنداشته، مشخصي و ــت ثاب چهره و نام بوده، بودن ناشناختهكاري نگذاشته، جاي به خود از نوشتهاي و ميزده حرف كمسيدعلي مورد در ــن نوشت است. مذبوحانه تالشي و نشدنييكچريك را او دوستدارند خيليها است. اينگونه اندرزگونوعيهيجان چريككلمهجذابياستو چوناصوًال بنامند.ديدني و جذاب ــم ه كارش ميكند. ايجاد شنونده ذهن دررزمندگانيآموزشديدهاندكهدرصحنههاي چريكها است.موقعيتمكاني، بدونمحدوديتدر بهصورتنامنظمو نبرد،درگيري مدتي از پس و ميكنند حمله دشمن به غافلگيرانههيچ و ميكنند ترك را صحنه نظر مورد اهداف به رسيدن و

بهجاينميگذارند. رديازخودبراي آموزشهايالزم اگرچه او اوًال، استكه اين واقعيت امادرلبنانوسوريهازجاللالدينفارسي،چمران چريكشدنراومبارزينلبنانوفلسطينيآموختهبودوبهكمكهمرزمانشانقالبي گروههاي ديگر و مؤتلفه هيئت نظامي شاخههاي دربودند، فراهمآورده را تمامعيار مسلحانه مقدماتيكمبارزهمبارزاتمسلحانه، انقالببهمبارزاتنظاميچريكيو كار اماقبل نكشيدو مبارزهمسلحانهگذاشت، آنطوركهبشودآنرابشوند، اسلحه علنيدستبه ــور يارانشبهط و اينكهسيد ازحكيم معمار رهبري الهي، اليتناهي قدرت بر تكيه با انقالب

بهثمرنشست. مردم انقالبوحضوركار تنها ميكرد، كار ــروه گ با عيناينكه در اصوًال سيد ثانيًا،براي مدتي از ــد بع كه داشت استعداد ــدري ق به او ميكرد.ميتوان قطع طور ــه ب شد. عملياتي متفكر مغز يك خودشاطالعدقيقي ميكردند، سيدكار با كه آنها از گفتهيچكدامدرحينكارمتوجه يا برنامهاشدرطولفعاليتشنداشتند. ازبراي تنهايي به سيد ــار. ك اتمام از بعد يا ميشدند نقشهاشيك مورد يك در ــط فق بود. شده نظامي ــروه گ يك خودشاواخرهمقصدداشتآرپيجي بودو كاميوناسلحهواردكرده

وسالحهايسنگينواردكند.عمر معتقدند ــد هستن آشنا ــك چري كلمه با كه ــا آنه ثالثًا،سال دو از خوشبيني نهايت در و ماه 6 چريك يك مبارزاتيبر دار نزديكبه14سال، سيدعلياندرزگو اما نميرود. فراتر

بهدنبالخودميكشيد. اطالعاتيساواكرا سپاه دوش،آنكهيكچريكباشد بهتراستبگوييمسيدپيشاز واقع، دريكهنرمندمسلمانمبارزبوده.اينمردمسلمانمبارزدرطول14سالكهمشغولمبارزهبود،دستگاهجهنميساواكشاهراآنچنانحيرانوسرگشتهكردهبودكهكارشمعجزهآسامينمود.پيوستنبهگروههايمدعي از برايخدا مبارزهكرد، برايخداسرباززد،برايخداخطرساواكوخطربعضيازگروههاييراكهمايلبودنداورابهطرفخودجذبكنندوحاضرنميشدبهآنهابرايخداتحملكرد اينخطرهارا بهجانخريد. جذببشودراوبرايخداهمشهيدشد.اومصداق«المؤمنهوالكيسالفطن»ازهيچچيزوهيچكسنميترسيد. ــوش. باه زيركبودو بود؛ــهتصميمميگرفته. لحظ در درسختترينشرايطامنيتي،تصميماتدرست،منطقيوحسابشدهكههمهنشانازنبوغي

بيمثالبودهونشأتگرفتهازايمانوتوكلشبهخداوند.

اندرزگونمادكامليكمؤمنباهوشبود