232
ی ل عا ت مه س ا ب ه لاغ ب ل ا ج ه ن ی ع و ض و م ر سی ف ت ا ب$ ش& ا ی ی ا ب ار ت خ سا ج ه ن ه لاغ ب ل ا و ده دا;pma& ورب ر گ ا;pma& ن......................................................................... 1 ا ب ی ه ت س ها ی لاق خ ا ی در ج ه ن ه لاغ ب ل ا..................................................................................... 14 ا ب ی ه ت س ها ی اد ق ت ع ا ی( ت مما ا) در ج ه ن ه لاغ ب ل ا..................................................................... 42 ا ب ی ه ت س ها ی ماع ت خ اI ی در ج ه ن ه لاغ ب ل ا.................................................................................. 63 ا ب ی ه ت س ها ی س ی اس ی در ج ه ن ه لاغ ب ل ا..................................................................................... 69 ا ب ی ه ت س ها ی دی ی و ی در ج ه ن ه لاغ ب ل ا........................................................................................ 91 ا ب ی ه ت س ها ی ری ت ی ی ی در ج ه ن ه لاغ ب ل ا..................................................................................... 101 ا ب ی ه ت س ها ی ی ق ر مع ی در ج ه ن ه لاغ ب ل ا................................................................................... 114 ده ا;pma&ن دا;pma& ورب ر گ ه و لاغ ب ل ا ج ه ن ار ت خ سا ا ی ب ی ا ب$ ش& ا دمه ق م ار I ب ف گ ه I ت ي& در ا ر ی I ناهIد و گ و$ I س ی ماهI گ ی ا;pma& ت ف گ$ I س ن ي ا م ار ي ف تI س ملI مd ا ا ب I اه بI رد، گ ی ی م یg یهI وغ م ج مl ك ا ی ب اب ب كl ك ی ی ت ف گ$ س ه ن ی كه ی سا ن ا د. یا;pma& ب م ت ف گ$ س ه ن سg سپد و و$ س ی م م ه را ف$ س نرا ت ل مd ا ه ب ت مي گاه ر د و ا;pma&ن واب خ ی م ی را مطلت رگان ر ت

sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

  • Upload
    others

  • View
    2

  • Download
    0

Embed Size (px)

Citation preview

Page 1: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

تعالی باسمهالبالغه نهج موضوعی تفسیر

1...........................................................آن گردآورنده و البالغه نهج ساختار با ییآشنا

14..........................................................البالغه نهج در یاخالق یها ستهیبا42.............................................البالغه نهج در( امامت )یاعتقاد یها ستهیبا63........................................................البالغه نهج در یاجتماع یها ستهیبا69.........................................................البالغه نهج در یاسیس یها ستهیبا91............................................................البالغه نهج در یویدن یها ستهیبا101.........................................................البالغه نهج در یتیترب یها ستهیبا114.......................................................البالغه نهج در یمعرفت یها ستهیبا

آن گردآورنده و البالغه نهج ساختار با آشناییمقدمه

شگفتى اين از مستقيم تأمل با گاه پىمىبرد، مجموعه يك يا كتاب يك بهشگفتى كه انسانىبرايش تأمل زمينه آنگاه و مىخواند را مطلبى بزرگان گفتار آينه در نيز گاه و مىشود آگاه

. مىآيد بهشگفت سپس و مىشود فراهم

ستودهاند؛ را نهجالبالغه كتاب مسيحى دانشمندان و اهلسنت و شيعه علماى از بسيارىاين به مراجعه براى و برگزيد تعمق براى را مطالبى مىتوان آنها گفتار آينه در كه آنگونه

: . » برگزيدهايم» را ديدگاه هفت دراينباره شد راغب قرآن برادر

1 » « شاگرد. و األزهر دانشگاه رئيس مصر، اهلسنت دانشمندان از عبده، محمد: . مىگويد او است نگاشته نهجالبالغه بر نيز شرحى كه است اسدآبادى سيدجمالالدين

. تصادف و برخورد اين شدم آشنا نهجالبالغه كتاب با تصادف بهطور و تقدير برحسبكارهايم از و شده افسردگى و تشويشخاطر و دگرگونى دچار كه گرفت صورت هنگامى

... داده رخ تاراجهايى و افتاده اتفاق جنگهايى مىپنداشتم آن مطالعه طى در بودم بازمانده ] و ] نفوذ صولت را فصاحت و نيرويى، و دولت را بالغت كه آمد پديد برايم فكر اين و است /[ ] [ ] و ] امام حقانيت با مخالفان آنها ترديد و آلوده مشوب اوهام و است غلبه و قهر سطوتى

... ] عالمى در را خود گاهى نيست پليدى و فسق جز امام به نهجالبالغه استناد مخالفان ياو ... آرايشيافته عبارات زينتهاى با كه مىديدم عالى موضوعات و بلند معانى از بزرگ بسيار

... ديگر جاى در است آورده روى روشن دلهاى » بهطرف عقلى كه مىكردم مشاهده ] خود« ] و جداشده الهى لشكر موكب اين از نداشت، جسمانى مخلوق به شباهت كه نورانى

Page 2: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

] ملكوت ] بهسوى و جداساخته طبيعت پردههاى از را او سپس و مىچسباند انسان بهجان را. مىكند راهنمايى پرنور جايگاهى به و مىبرد باال 1اعلى

2: مىنويسد. نهجالبالغه شارح و معتزلى عالم ابىالحديد، ابن

« : ]) از ]/ ) پايينتر است شده گفته او سخن در و است بليغان سرور و فصيحان امام ع على او». . آموختند او از را نوشتن و خطابه مردمان، مخلوقان كالم از باالتر و خالق 2كالم

3: ) مىنويسد. ) ، سره قدس امامخمينى حضرت

بهتحقيق! الهى كتاب اين اول خطبه جمالت در و بيايند حكمتاندوزان و فيلسوفان هانمعرفت اصحاب كمك با و گيرند بهكار را خود بلندپايه افكار و اينيك بنشينند عرفان، ارباب و

ارضا آن واقعى درك براى را خود وجدان بهحق، بخواهند و بپردازند بهتفسير را كوتاه جملهوجدان و ندهد فريب را آنها است، شده تاختوتاز ميدان اين در كه بياناتى آنكه بهشرط كنند؛

و دريافته را وحى فرزند ديد ميدان تا بگذرند و نگويند و ندهند بازى درست، فهم براى را خود« : جمله آن است اين و كنند اعتراف ديگران و خود قصور غير به و بمقارنة ال شيء كل مع

بمزايلة ال شيء هر« ]/ كل از غير خدا و بودن، قرين بهمعناى نه است، پديدهاى هر با خدا.] آنجا در نبودنش بهمعناى نه است، 3پديدهاى

4: مىنويسد. نهجالبالغه ترجمه عنوان ذيل در الذريعة در تهرانى بزرگ آقا

... است نشده تدوين نهجالبالغه مانند اعتماد نظر از كتابى الهى، وحى انقطاع از بعدآفتاب همچون دارد، كه بلندى جايگاه و ارزش و واال مقام و اشتهار لحاظ از نهجالبالغه . مىبيند اينكه با چيست، تابان آفتاب كه كند سؤال بينا خردمند كه زشت چقدر است نيمروز

. است گرفته فرا را دنيا سرتاسر 4كه

5: مىنگارد. چنين شهير اديب و مورخ شهيدى، جعفر سيد دكتر

هيچ از ايرانى نويسندگان و گويندگان قرآنكريم، از پس گفت مىتوان خاطر اطمينان با ) ( او سخنان چون را ارزندهاى زيور هيچ و نبردهاند بهره ع على گفتار بهاندازه گفتهاى

. و نامهها كه كرد اعتراف بايد تعصب بىهيچ سازند خود نوشتههاى و گفتهها آرايش تا نيافتهاند. ) است ) عربى مصنوع نثر نمونه عالىترين قرآنكريم، از پس ع على اميرالمؤمنين 5گفتارهاى

و. 6 استادان حضور در هندوستان عليگره دانشكده ادبيات استاد انگليسى، كرنيكوى مستر: مىگويد بزرگ ادباى

. اين مانند كه دارد امكان كسى براى آيا دارد نام نهجالبالغه كه است كوچكى برادر را قرآن ] باشد؟ ]/ آن نظير آوردن امكان و قرآن بزرگ برادر از بحث مجال تا بياورد كوچك 6برادر

.290(. جمعى از نويسندگان، نهجالبالغه و گردآورنده آن، ص 1 ) 1.24، ص 1(. ابن ابىالحديد، شرح نهجالبالغه، ج 2 ) 2.19، ص 1(. جمعى از نويسندگان، يادنامه كنگره هزاره نهجالبالغه، ج 1 ) 3.14(. آقا بزرگ تهرانى، الذريعه، ج 2 ) 4.202، ص 1(. جمعى از نويسندگان، يادنامه كنگره هزاره نهجالبالغه، ج 3 ) 5.15(. شهرستانى، در پيرامون نهجالبالغه، ص 1 ) 6

Page 3: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

7: است. نوشته مطهرى مرتضى آيتالله شهيد استاد

گيرندگى و حالوت و لطف همان امروز، شنونده براى قرن چهارده نزديك از پس نهجالبالغه ) ( . از كه آنان خصوصا ع على ياران است داشته آنروز مردم براى كه دارد را جذابيت و[ ) به ... ) ع على امام معروف دشمن معاويه بودند سخنانش شيفته داشتند، بهرهاى سخنورى

. ... : ] قريش به على نداشت آگاهى فصاحت از على از پيش قريش گفت ابىمحقن بن محقنآم�وخت .... فص�احت ( 7درس ب�زرگ، ) پيش�واى آن پاي�دار س�خنان و ع على س�تايش ب�اب در

. نيست آنها به پرداختن مجال مقال اين در كه نوشتهاند و گفتهاند 8بسيار

) ع( ) علي امام سخنان نخستين ساماندهي الف

سخنان گردآورى به نيز ديگر كسانى نهجالبالغه، گردآورى در رضى سيد بزرگ اقدام از پيش: . است آمده آغاز، همان از امام سخنان ثبت و ضبط چگونگى درباره بودند پرداخته حضرت

) ( شده روايت آثار و اخبار و تاريخ كتب در فراوانى سخنهاى و خطبهها ع اميرالمؤمنين از ) يا. ) و است نموده ايراد كوفه و بصره مدينه، منابر در را خطبهها اين از بعضى ع على است

... خوانده خويش لشكريان براى دشمنان با پيكار هنگام و جنگ ميدان در را ديگر پارهاىبغداد در نجاشى ابوالعباس معاصرش و طوسى شيخ زمان تا مجموعهها اين از تعدادى

طغرلبيك ورود هنگام آثار اين متأسفانه اما است، بوده مردم دسترس در و محفوظ - - كتابخانههاى از تعدادى و شد كشيده بهآتش وى جهالت و تعصب بهعلت بهبغداد سلجوقى

. اس�ت رفت�ه بين از معت�بر 9ش�يعه همهمن�ابع ن�ابودى بهمعن�اى كتابخانهه�ا، در آتشس�وزى البت�ه) ( ) ( السالم. عليهم پيشوايان و ص اكرم پيامبر سخنان و فراوان روايات بىترديد نيست

. رنج با شخصيتى گاه شود نابود كتابخانه يك سوختن با كه نيست چند كتابهايى در منحصرهمان ديگر، معتبر منبع صدها ولى گردآورده، را سخنانى پراكنده، و متعدد منابع از بسيار

. است داده جاى خود در را سخنان

( قرن اوايل و سوم قرن اواخر مىزيسته سيدرضى از پيش سال صد تقريبا كه مسعودى « ) و اخباره و كالمه من لمع ذكر فى عنوان تحت الذهب مروج دوم جلد در ، هجرى چهارم

: مىنويسد« زهده

) ( و چهارصد بر بالغ كردهاند، حفظ مختلف مقامات در ع على خطابههاى از مردم آنچه ] /[ ) ( . و يادداشت بدون و بىدرنگ بالبديهه را خطابهها آن ع على مىشود اندى و هشتاد

] [ بهرهمند آن از عمال هم و مىگرفتند را آن الفاظ هم نيز مردم و مىكرد انشا پيشنويسرقمى 10مىشدند. از نيمى شده، نقل حضرت بلند سخنان و خطبه بهعنوان نهجالبالغه در آنچه

تنها آنها ميانه از خويش، اديبانه نگاه با سيدرضى چراكه داشته؛ بيان مسعودى كه است . در كه است چيزى آن از بيشتر نيز حضرت نامههاى همچنين است برگزيده را بخشى

. مورد هزاران به نيز حضرت كوتاه كلمات و رازآميز سخنان است آمده گرد نهجالبالغهبه سخنان اين دررالكلم، و غررالحكم در تنها آملى حسنزاده آيتالله نقل بنابر كه مىرسد

.26(. مطهرى، سيرى در نهجالبالغه، ص 2 ) 7(. بنگريد به: محمدى رىشهرى، دانشنامه اميرالمؤمنين*.3 ) 8.293، ص 1(. جمعى از نويسندگان، يادنامه كنگره هزاره نهجالبالغه، ج 1 ) 9

(. مطهرى، سيرى در نهجالبالغه، مقدمه كتاب.2 ) 10

Page 4: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

. مىرسد كلمه پنجاه و هزار به 11يازده سيدرضى از پيش كه نفرى هفتاد از بيش ميان از: ) برمىشمريم ) را آنها از برخى پرداختهاند، ع اميرالمؤمنين سخنان جمعآورى

بود؛. 1 امام خطابههاى گردآور نخستين كه همدانى اعور حارث

اعياد. 2 در را امام خطبههاى كه نهروان جنگ در امام سربازان از جهنى، وهب بن زيداست؛ گردآورده

دارد؛. 3 امام خطبههاى در مستقلى كتاب كه فزارى حكم بن ابراهيم

4 ) است؛. ) كرده نقل را مالكاشتر به امام عهدنامه كه ع امام خاص ياران از نباته، بن اصبغ

مالكاشتر. 5 به حضرت عهدنامه ناقل نيز او كه امام خاص ياران از صوحان، بن صعصعهاست؛

6 ) است؛. )/ بوده امام خطبههاى گردآوران از كه عبدالعظيم شاه حسنى عبدالعظيم

7 ) مربوط. )/ فصل در الملوك و االمم تاريخ خود معروف تاريخ در كه طبرى جرير بن محمد ) ( ) است؛ ) كرده ذكر را ع امام نامههاى و خطبهها از شمارى ع على امام به

8 ) ( نامدار. فقهاى از سيدمرتضى، و نهجالبالغه گردآورنده سيدرضى استاد مفيد، شيخشيعه؛

اصفهانى؛. 9 ابوالفرج

اصفهانى؛. 10 ابونعيم

11. برجسته. فالسفه و حكما از 12ابنمسكويه،

نهجالبلاغه( گردآورنده سيدرضي، ب ) ( سيدرضى، از پيش ع اميرالمؤمنين سخنان از بخشهايى گردآورى در ارزشمند حركتهاى

و چهارصد از بيش ميان از شيعه، نامى فقيه و اديب عالم اين اما است، ستايش درخوررا برخى ادب، و بالغت نگاه از فراوان، كوتاه كلمات و بسيار نامههاى و خطبه اندى و هشتاد . » « و شارح صدها تاكنون، تاريخ آن از آورد گرد نهجالبالغه بهنام مجموعهاى در و برگزيد

ماندگار را اثر اين آوازه و ورزيده اهتمام مجموعه آن به سنى و شيعه تحليلگر و مترجم . » و » بىطرف آزادانديش هر بىترديد است يافته اشتهار القرآن اخ به كه بدانجا تا نمودهاند؛

. است معترف اثر اين كهنهناپذيرى و ژرفا عظمت، به منصفى

» جديد » وضع با كه عصري ناميد؛ اسالمي تمدن تاريخ طاليي عصر بايد را هجري چهارم قرنجريان يافتن قدرت و عباسي خلفاي زمان در اجتماعي بويه سياسي آل و ديلميان شيعي هاي

انديشه و افكار تضارب انديشه و و آثار ارائه براي جديدي اوضاع اجتماعي، و سياسي هاهاي.25(. حسنزاده آملى، انسان كامل از ديدگاه نهجالبالغه، ص 3 ) 11.294- 318، ص 1(. جمعى از نويسندگان، يادنامه كنگره هزاره نهجالبالغه، ج 1 ) 12

Page 5: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

» و » شيعي از اعم � بزرگ انديشمندان بغداد اسالمي خالفت مركز در كه عصري شد؛ فراهمزمينه در � مسلمان غير مختلف ملل و اقوام متفكران حتي و اسماعيلي و زيدي و هايسني

آوردند پديد را بديعي آثار و پرداختند خود نظريات و ديدگاهها عرضة به فنون و علوم مختلف . آمد دنيا به عصري چنين در رضي سيد مرحوم نهادند يادگار به آيندگان براي . و

خانواده و زادگاه

» كنيه » محمد رضي سيد « نام « » « » بود » رضي شريف يا رضي سيد به ملقبت ابوالحسن اشسال در . 359كه سال در و آمد دنيا به بغداد در . 406ق سن در رحلت 47ق دنيا از سالگي

. فرمود

خاندان از يكي رضي سيد كه خاندان است اماميه شيعة پارساي و ديني و علمي بزرگ هاي � زهرا فاطمه و � السالم عليه � المؤمنين امير و � آله و عليه الله صلي � پيامبر به نسبش

مي � عليها الله . رسدسالم

� السالم عليه � هفتم امام جعفر بن موسي حضرت به واسطه پنج با پدر جانب از ويمي مي نيز موسوي را او جهت همين به عليه رسد � حسين امام به مادر جانب از و خوانند

مي منتسب � » السالم الحسبين ذو را او رو اين از مي « شود جاهاي نيز در خود كه گويند،مي افتخار خويش نسب و حسب به و اجداد به خود اشعار در جمله از . كندمختلف

...پدر » « » و » داشت بزرگ شخصيتي ذوالمناقب طاهر به معروف احمد بن حسين رضي سيد پدر

نامي عنوا به و بود آوازه بلند نقابت »مردي منصب به بارها علوي شخصيت سرپرستي« )ترين . ) كه هنگامي ديلمي الدوله عضد شد منصوب بغداد در ابوطالب دودمان سادات و علوميانكرد دستگيرش رو اين از ترسيد وي از ديد شيعيان ميان در را او نفوذ چون شد، بغداد وارد

) افكند ) زندان به آنجا در و فرستاد شيراز فارس قلعة به . و

» در » عضدالدوله عمر پايان تا يعني سال، هفت بود مكنا احمد ابو به كه احمد ابن حسينفرزندش او، مرگ از پس اينكه تا ماند، « »زندان راه در � بود كرمان حاكم كه � الدوله شرف

. برد بغداد به خود با و كرد آزاد زندان از را احمد ابو بغداد، به سفر

مي دوست بسيار را پدرش رضي بود، سيد زندان در پدرش كه سالي هفت مدت در داشت، . قصيده � نداشت بيشتر سال چهارده ايام آن در كه � او نداشت آرام وي فراق در در غرا اي

قصيده فرستاد؛ شيراز زندان به وي براي و سرود پدر خواننده هجران هر دل كه را اي ايمي مي را چشمي هر و . گرياندلرزاند

سال حوادث نقل هنگام به خود، تاريخ در جوزي ابن . 369ابوالفرج مي ازحوادث: ق نويسداتهام به را او است صفر ماه در موسي، بن حسين احمد ابو شريف بازداشت سال اين

. كردند دستگير ج ( واهي جوزي، ابن ص 7منتظم علي( 98، والمسلمين االسالم حجت استاد » مي » جوزي ابن كالم نقل از پس البالغه نهج مؤلف رضي سيد خود مقالة در نويسد:دواني

مي و بود � امامي يا زيدي شيعه � شيعه الدوله عضد اينكه با دانست بزرگان بايد با بايستمي مدارا و همراهي ! شيعه و امرا و خلفا و سالطين ديگر و او زد جنايتي چنين به دست كرد،

Page 6: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

مي مقدم مصلحتي هر بر را خود كار مصلحت قديم سياستمداران، از كه چرا داشتند،«. ) گفته ص: » البالغه، نهج بنياد آن، گردآورندة و البالغه نهج عقيم الملك )20اند

سن در و شد نابينا عمر اواخر در احمد گفت 97ابو وداع را فاني دار . سالگي

... مادر

جده همنام و علوي بانويي رضي سيد با مادر بانويي و � عليها الله سالم � زهرا فاطمه اشبود بافضيلت و دانشمند . شخصيت،

. » است: » كرده تأليف او براي را النساء احكام كتاب شيعه فقهاي سرآمد مفيد، شيخ گويندمي كتاب اين مقدمه در : نويسدايشان

هستند كتابي تدوين به مايل كه يافتم اطالع � اعزازها الله ادام � فاضله جليله سيدة از منآگاه آن از بايد زنان مخصوصا و هستند، آن به محتاج مكلفين كه احكامي همه بر مشتمل

. ... است. داده اطالع من به كتاب اين تأليف براي را خود عالقة � توفيقها الله ادام � او باشند

اين رفيع مقام و عظمت با ارتباط در خويش البالغه نهج شرح مقدمة در الحديد ابي ابنشايسته و برومند فرزند دو و فاضل « بانوي « و رضي سيد به بعدا كه � علي و محمد اش،

» موسوي» فخار سيد شيعه مشهور فقيه و دانشمند از نقل به � يافتند شهرت مرتضي سعيدمي : نويسدحلي

: «� پيامبر گرامي ، دختر � عليها الله سالم � زهرا حضرت ديدند خواب در مفيد شيخ شبياز پس و آوردند وي نزد گرفته را حسين امام و حسن امام دست ، � آله و عليه الله صلي

: بياموز دين احكام و فقه علم آنها به هستند من پسر دو اين فرمودند شيخ به ! سالم

! شيخ كه شب آن فرداي بود خوابي چه اين كه ماند شگفتي در بيداري از پس مفيد شيخ » و » بودند نشسته بغداد كرخ نشين شيعه درمحلة واقع براثا مسجد در معمول طبق مفيد

كودك دو دست كه حالي در وقار، كمال با بانويي ديدند، ناگهان نمودند، تدريس به شروع : ذوالمناقب طاهر همسر من گفت و كرد سالم شيخ به و شد وارد دارد دست در را خود

آورده شما نزد را آنها هستند، من فرزند كودك دو اين و ديني هستم، احكام و فقه علم تا ام ! عالي مرجع و بزرگوار شيخ بياموزي آنها به شگفت را در تعبير اين و خواب آن از شيعه قدر

گريست دم در و . ماند

به و برخاست جاي از شيخ سرشت، پاك كودك دو آن و بزرگوار بانوي آن احترام به سپس . آن نمود نقل آنها براي را خود خواب و كرد سالم تربيت مادرشان و تعليم اشتياق كمال با گاه

آنكه تا گماشت، همت عملي و علمي عالي مدارج به آنها ارتقاي در و گرفته عهده به را آنها ( . ج الحديد، ابي ابن البالغه نهج شرح شدند عصر نامدار علماي و بزرگ نوابغ از برادر دو آن

ص 1 ،41(

و داشت اجتماعي مشاغل به خانواده پدر كه وضعيتي در فداكار و فضيلت با بانوي ايننظري با شايسته فرزند دو اين تربيت و سرپرستي به بود، گرفتار تبعيد و زندان در بعدكه

كوششي هيچ از آنان استعدادهاي شكوفايي و رشد براي و گماشت همت عالي همتي و بلند

Page 7: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

) ( داشته دوست بسيار را خود مادر ره رضي سيد كه است طبيعي رو، اين از نكرد فروگذار . خويش مادر رثاي در رضي سيد كند سرايي مرثيه وي براي مادر فوت از پس و باشد،

نوحه مرثيه آنكه از بيش كه سروده تاريخي خصلت اي باشد، مادر فقدان در و گري نيك هايشكل بدين قصيده آن از بيتي است؛ برشمرده آن در را وي برجستة و ارزشمند صفات

: است

بودند» نيكوكار تو چون مادران همه اگر اآلباء؛ عن بها البنون غني برة ام كل مثلك لوكانبي پدران از مي فرزندان شدند«نياز

سال ذوالحجه در بزرگوار بانوي . 385اين رضي سيد عمر از كه زماني رفت، دنيا از 26قبود نگذشته بيشتر . سال

... برادر

» « او از سال چهار كه رضي سيد بزرگ برادر مرتضي سيد به ملقب الهدي، علم علي،است بزرگ هجري چهارم قرن برجستة فقيهان واز تشيع جهان افتخارات از يكي بود، .تر

سال ) به متوفا وي معاصر ( 450نجاشي نزد دو هر و است مرتضي سيد عصر هم كه � قمريمي درس مفيد مي خواندهشيخ وي دربارة � : نويسداند

استادان از بسياري احاديث نرسيد؛ او پاية به وي زمان در كس هيچ كه فراگرفت را علومي . بزرگ بس جايگاهي دنيا و دين علم در و بود شاعر و اديب متكلم، عالم، نمود استماع فن

كتاب و ... داشت سال در كرد تصنيف . 436ها در و گذارد نماز او بر فرزندش و يافت وفات ق.خانه داديم غسل را او العزيز عبد بن ساالر و جعفري ابويعلي شريف و من شد، دفن اش

عالي سال ) شاگرد به متوفا طوسي، شيخ ( 460قدرش وي، اجداد و نسب و نام ذكر از پس ق: نويسدمي

. كنيه » « » « » « بسياري علوم در است المرتضي االجل و الهدي علم لقبش و ابوالقاسم اش . دانش در دارند اتفاق او فضل دربارة دانشمندان تمام بود روزگار و يگانة كالم علم مانند هايي

. ديوان داشت تقدم كس همه بر آن جز و لغت و معاني و شعر و نحو و ادب و اصول و فقه. است بيت هزار بيست بر مشتمل كه دارد شعري

اساتيد و علمي جايگاه

به خردسالي از مرتضي سيد بزرگش برادر با هماره رضي سيد شديم، يادآور چنانكه . نزد را عربي زبان دستور و نحو علم پرداخت عصر متداول فنون و علوم فراگيري

« « » « بن« محمد نزد را حديث علم ، مفيد شيخ نزد را ديني احكام و فقه علم ، سيرافي « » « » خوارزمي بن محمد نزد را فقه از ابوابي و تلعكبري ابوموسي و مرزباني «عمران

» كناني » ابراهيم بن عمر ابوحفص، نزد رواياتش همه با را قرآن قرائت علم چنانكه آموخت؛ » سرآمد » از خود رشتة در يك هر كه � معتزلي عبدالجبار قاضي نزد را خمسه اصول شرح و

گرفت فرا � بودند فن . اساتيد

Page 8: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

پاره در كه طور « ) همان معروف » نحوي جني ابن ابوالفتوح از را ادبي علوم از قسمتيو )اي » برد » بهره خطيب نباته ابن از را سخنوري آيين و بالغت فنون . از

. ) در ) وي، پرداخت بود آموخته كه علومي تألبيف و تدريس به سالگي هفده از ره رضي سيدمي كه كس هر از و بود حريص بسيار فنون و علوم بهره فراگيري شود، توانست مند

نمي نمي خودداري فرق كافر و مسلمان و وسني شيعه ميان خصوص اين در و . گذاشتكرد

انديشي آزاد و صدر سعة

ويژگي از و يكي صدر سعة است، ستودني او برجستة صفات ديگر ميان از كه رضي سيد هاي . و متعبدترين از و شيعه نامدار علماي و بزرگان از يكي اينكه با وي اوست انديشي آزاد

مي محكم شمار به � السالم عليهم � بيت اهل مرام و مذهب به افراد حال ترين عين در آمد،و مراوده متفاوت اديان و مختلف مذاهب علماي و شعرا و دانشمندان با خود زمان در

مي ياد آنان از بزرگي احترام با و داشت سيد. مذاكره صميمي بسيار دوستان از يكي كرد ) ( » « بود بغداد در بويه آل منشي صابي اسحاق ابو «. رضي، « صابئين فرقة از اسحاق ابو

ستاره) مي( يعني فراوان احترام مسلمانان عقايد به اما بود، نوشته پرست در و هايگذاشتبهره قرآن آيات از همراهي مي خود مسلمانان با روزه گرفتن با رمضان ماه در حتي و برد

.نمودمي

نپذيرفت وي اما بپذيرد را اسالم وي كه كرد فراوان تالش الدوله معز پسر ديلمي، الدولة عزمي نديم : نويسدابن

نويسنده صابي اسحاق چيره ابو به اي بيشتر اما بود؛ هندسه به عالم و شاعر و دست . مي ورق هزار به كه دارد شعري كتاب او داشت شهرت شعر و بالغت فن و رسد،نويسندگي

مكاتبه و مراسالت رضي شريف است با شده گردآوري مجلد سه در كه داشته . هايي

شعر » مختار كتاب رضي سيد تأليفات از يكي فرمود خواهيد مالحظه نيز اين از پس چنانكه » گزيده آن در كه است الصابي است ابواسحاق كرده گردآوري را ابواسحاق اشعار از . اي

نوشته نگاران حال شرح و مورخين عموم ديگر، سوي وفات: از اسحاق ابو كه هنگامي اندقصيده رضي سيد غم يافت و عالي بسيار است اي اين آن مطلع كه سرود وي رثاي در :انگيز

! النادي؟ ضياء خبا كيف ارأيت االعواد؟ علي حملوا من ! ارأيت

مي چوب آيا اين بر را كسي چه مي دانيد دوش بر مي! ها آيا به بردند؟ ما محفل چراغ چگونه دانيدگراييد؟ خاموش

مي سرزنش را رضي سيد مردم از برخي فردي گويا براي پيامبر دودمان از فردي كه كردندمي مرثيه مي! كافر آنان پاسخ در او را: گويد؟ بدنش نه راستودم او كمال و فضل من . گفت

نمي دست از را رفاقت شرط نيز اسحاق ابو وفات از پس حتي رضي بر سيد كه گاهي و دهدمي اسحاق ابو مرثيه. مقبرة در را او قبر قرار گذرد گفتگو مورد است، چنين آن مطلع كه اي

: دهدمي

Page 9: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

اسحاق ابا يا قبرك حييت موقفي عندك الركب يذم ال ! لو

نمي نكوهش تو نزد در مرا توقف كاروانيان قبرت اگر بر بلند صداي با ابواسحاق، اي كردندمي . فرستادمدرود

» « ديلمي مهيار با او رفتار رضي، سيد مرحوم منشي آزاد و صدر سعة از ديگر نمونةمسلمان رضي سيد با معاشرت در و بود آمده بغداد به دانش كسب براي كه است مجوسي

. را الحسن ابو كنيه شدن مسلمان از پس كه مهيار آمد در وي شاگردان سلك در و شد » از » هجري، پنجم قرن اول نيمة در گشت؛ معروف ديلمي مهيار ابوالحسن به و نهاد برخود

: � اطهار ائمة دربارة ديلمي مهيار مراثي و قصايد آمد شمار به عصر شاعران نامدارترينمي شمار به عرب ادبيات شاهكارهاي واز است موجود وي ديوان در � السالم . رودعليه

مي وي حال شرح در خلكان . : نويسدابن مي گفته شد مسلمان و بود مجوسي اسالم او شودبه شعر در وي نزد مهيار و بود او استاد رضي سيد چون بود؛ رضي سيد دست به وي آوردن . او شعر ديوان بود، مقدم خويش عصر شاعران تمام بر و بزرگ شاعري او رسيد كمال

است مجلد چهار ودر . بزرگ

شاگردپروري و دوستي دانش

. عمر كوتاه زمان در بود شاگردپرور و دوست دانش بسيار شخصيتي رضي سيد مرحوممدرسه اجتماعي، علمي خدمات بر عالوه « خود « دانش تربيت براي العلم دار نام به اي

بي زمان آن تا كه نمود تأسيس عالي سطح در طالب و . پژوهان مدرسه اين در بود سابقهرشته كتابخانه از كه داشت وجود با اي و بود شده گردآوري كتاب آن در علوم مختلف هاي

خزانه سمت « »اينكه تقوم » علم در كه � بصري حسين بن السالم عبد احمد ابو به را آن داري ( چهر« شناخت و جغرافيا به( هبلدان دادن شخصيت براي بود؛ سپرده � بود آوازه بلند ها

كتاب از بتوانند مستقيما تا بود نهاده آنان اختيار در هم كليدهايي استفاده طالب نياز مورد هاي. كنند

ادامه مرتضي سيد برادرش، سرپرستي با وي وفات از پس العلم دار اين علمي حيات گويانامدار متفكر و فقيه طوسي شيخ الطايفه، شيخ همچون بزرگواري دانشمندان و يافت

رسيدند كمال به و برخاستند مدرسه اين از . شيعه

تأليفات ) گونه ) به بود، توانا استادي عرب ادب و اسالمي علوم در نيز خود ره رضي آثار سيد كه اي

ما دست به و مانده مصون ايام تطاول از آنچه � حديث و كالم و فقه و تفسير و ادب در ويشاعري رضي سيد اوست استادي و مهارت و ژرف انديشة و مواج فكر بيانگر � رسيده

نويسنده چيره استاد، و بليغ است، اي بوده پرتوان مؤلفي و شناس دين دانشمندي و دست » و » علوي سادات نقابت نظير پرمسئوليتي و بزرگ مناصب خويش زندگي دوران در چنانكه

» « » خليفة» تصويب و بويه آل امراي سوي از را حاج امارت و مظالم ديوان بر نظارتعهده داشته عباسي نزديكي آشنايي جامعه عرف و اجتماعي سياسي مسايل با و بوده دار

مي. شمار به ادب و علم و سياست و دين مرد حقيقت در رضي سيد و است آثار و رفته . به را وي تأليفات اكنون اوست شخصيت ابعاد همين بر نيزگواه وي از مانده جاي به تأليفات

مي نظر از : گذرانيماجمال

Page 10: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

1 : است- شده منتشر قم در اخيرا و كرده تأليف جواني اوايل در االئمه . خصائص

2 : است- شده چاپ مصر و عراق در النبويه اآلثار . مجازات

3 : است- رسيده چاپ به القرآن . مجازات

4 : مجيد- قرآن تفسير در التنزيل دقائق و التأويل . حقائق

بي- 5 شعرا في . تمامالزيادات

6 : عرب- زبان دستور و نحو در فارسي علي ابو ايضاح بر . تعليقه

7 : احكام- و فقه در الفقها خالف . تعليق

8 : گزيده- حجاج ابن شعر من وي الجيد معاصر شيعي شاعر حجاج، ابن اشعار از . اي

9 : نامه- مجموعه مجلد الرسائل سه در صابي اسحاق به او . هاي

10- : گزيده صابي اسحاق ابو شعر اسحاق مختار ابو اشعار از . اي

11- : است بوده مجلد چهار در وي، عصر هم ادبي ثعالبي، الملك عبد گفتة به اشعار . ديوان

12 : گزيده- البالغه خطبه نهج از نامه اي و � ها السالم عليه � المؤمنين امير قصار كلمات و هاميليون تاكنون است كه رسيده چاپ به آن از نسخه . ها

البالغه نهج

» « و مشهورترين البالغه نهج � سره قدس � رضي سيد مرحوم تأليفات و آثار ميان ازسال در را آن محترم، مؤلف كه آنهاست از 400ماندگارترين پيش سال شش يعني هجري،

تأليف خود ادبي نيكوي گزينش و سرشار ذوق و وسيع دانش از استفاده با خود وفاتاست . فرموده

و مرتضي سيد بزرگش برادر كتابخانة و خويش شخصي كتابخانة از استفاده با ايشاننوشته كه � ديلمي الدوله بهاء شيعي وزير اردشير، ابن شاپور جلد كتابخانة هزار ده داراي اند

گردآوري را � السالم عليه � المؤمنين امير سخنان � است بوده فرد به منحصر و نفيس كتابخطبه » بخش سه در و نامه« »كرده و قصار« » ها كلمات و . « ها رضي سيد است داده سازمان

) ( » برگزيده » را گفتن سخن رسا روش البالغه نهج زيباي بسيار نام مجموعه اين . اندبراي

نهجالبالغه( اسناد ج

وثوق مورد كه آنسان است؛ شيعه ادب و اخالق و فقاهت، و علم رجال از سيدرضىنيز خويش بزرگ شاگردان و همعصران ميان در و بوده مفيد شيخ مانند خود بزرگ استادان

Page 11: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

. و نهجالبالغه بودن مستند به اعتماد در ما بزرگان روى، همين از است داشته واال جايگاهى. ) نكردهان�د ) تردي�د ذرهاى ع اميرالمؤم�نين ب�ه آن ن�يز 13انتس�اب اهلس�نت عالم�ان مي�ان در

مستدل پاسخهايى بدانها اهلسنت ديگر رجال كه كردهاند شك انتساب اين در معدودى14دادهاند.

سيد براى بزرگ فضيلتى دراينصورت بدانند، او ساخته را نهجالبالغه سيدرضى، معاندان اگر ) ( را بىمانندى و بديع اثر چنين ع ابىطالب بن على مكتب شاگردان كه برشمردهاند

! بسيار كوششهاى ما علماى نماند ناگفته درهرحال آنها سرور و موال به چهرسد آفريدهاند،است، برگزيده را كوتاه كلمههاى و نامهها خطبهها، آنها از كه را سيدرضى منابع كه كردهاند

. كنند 15معرفى

نهجالبالغه( موضوعهاي گستردگي د

. از است حقيقى عشق و معرفت براساس انسان ساختن اسالمى، معارف نهايى هدفاهتمام مورد هماره كه امرى است؛ انسانسازى خصوص در قرآن آيات بيشترين همينرو،

. ) ( ) است ) بوده نيز السالم عليهم معصومين ائمه و ص اكرم رسول

نيازهاى پرگستره ابعاد به عرضهشده، دراينجهت كه معارفى آدمى، پرورش اهميت بهدليل . عالمه چنانكه دانست؛ تمامعيار نمونهاى را نهجالبالغه مىتوان راستا اين در دارد نظر او». « : چيزىكمندارد بزرگ، جامعه يك ساختن براى نهجالبالغه مىگويد جعفرى محمدتقى

حدود به آن شمار كه آورده خويش ترجمه انتهاى در را نهجالبالغه موضوعهاى دشتى محمد ) ( . گوناگون موضوعات، به ع على امام توجه نوع كه ازآنروست تنوع اين مىرسد هزار سيزده

گاهى و است بنيادين گاهى و است طوالنى گاه و كوتاه اشارات، اين گاه كه آنگونه است؛ . موضوعات در امام مباحث پركن چشم گستردگى ترديدناپذير، نكته بههرروى اما گذرا نيز

حكومت، سياست، اخالق، معاد، پيامبر، خدا، انسان، چون موضوعاتى است؛ مختلف . با نيز اينها از هريك البته امامت و خالفت آن، به تعلق از پيراستگى و دنيا عدالت،

. است يافته چشمنوازى تنوع فراوان، مجموعههاى

.297، ص 7(. امينى، ترجمه الغدير، ج 4 ) 13 (. برخى از اين بحثها در شرح بيست جلدى ابن ابىالحديد معتزلى، كتاب الغدير عالمه امينى) در شرححال5 ) 14

رضى( و آثار گوناگون ديگر علماى فريقين آمده است. (. مصادر نهجالبالغه و اسانيده، نوشته سيد عبدالزهراء حسينى از آثارى است كه در آن از صد و چهارده1 )� 15

منبع ديگر نام برده شده كه بيست كتاب از ميان آنها مربوط به علماى قبل از سيد رضى اس��ت.) مك��ارم ش��يرازى و(59، ص 1همكاران، پيام امام، ج

سيد رضى نيز در ميان سخنان خود در تفسير خطبهها و ديگر بيانات امام، به پانزده منبع اشاره نموده است. عزيزالله عطاردى در مقاله خود هفتاد شخص�يت را ن�ام مىبرد ك�ه از زم�ان حي��ات ام�امعلى* ت�ا قب�ل از حي�ات سيدرض��ى ب��ه جمعآورى بخشهايى از نهجالبالغ��ه پرداختهان��د. ب��رخى ديگ��ر از محقق��ان ن��يز ب��ه جمعآورى م��دارك و

ق(، م�دارك نهجالبالغ��ه1361مستندات نهجالبالغه پرداختهاند؛ نظير: مدارك نهجالبالغه نوشته ه��ادى كاش�فالغطا) م اثر شيخ عبدالله نعمه، نهجالسعاده فى مس��تدرك نهجالبالغ��ه نوش��ته محم��دباقر محم��ودى) هش��ت جل��د آن ب��ه چ��اپ رسيده(، نهجالتقويم تأليف خلف بن عبدالمطلب مشعشعى حويزى از علماى قرن يازدهم و نيز استناد نهجالبالغه اثر امتياز عليخان عرشى، نهجالبالغه، چاپ جامعه مدرسين ح�وزه علمي�ه قم ك�ه مص�ادر كلم�ات در حاش�يه ه�ر ص�فحه

نوشته شده است.

Page 12: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

نهجالبالغه( درباره آثار برخي معرفي ه

- - درباره ارزشمندى آثار گذشته سال بيستوپنج در بهويژه تاكنون نهجالبالغه تأليف زمان از . شده تهيه نيز نرمافزارهايى تأليفها، و پژوهشها اين كنار در است شده نگاشته نهجالبالغهبدين. مىپردازد نهجالبالغه درباره شده نگاشته كتابهاى معرفى به كه آثارى از برخى است

: است شرح

كتاب. عنوان هفتاد و سيصد آن در كه استادى رضا استاد نوشته نهجالبالغه، كتابنامه يكاست؛ شده تأليف آنها برابر چندين بىگزاف، تاكنون تاريخ آن از كه شده معرفى

الغدير. كتابش، 16دو تأليف زمان تا كه امينى عالمه جاودانه كه 81اثر نموده معرفى را اثراست؛ فاضل جواد ادبى ترجمه آنها آخرين

آن. چهاردهم جلد در كه تهرانى آقابزرگ تأليف الشيعة، تصانيف الي الذريعة شرح 140سهاست، رازى فخر اثر آنها قديمىترين كه را اهلسنت علماى از شرح شانزده و نهجالبالغه بر

. است كرده 17معرفى

« دانشنامه عنوان با ارزشمندى نرمافزار نيز اسالمى علوم كامپيوترى تحقيقات مركز: ) ويژگىهاست« ) اين داراى كه كرده توليد النور منهج علوى

متن؛- قرائت همراه به تطبيق امكان با نسخه پنج براساس نهجالبالغه متن نمايش

منظوم؛ 24متن- شرح و ترجمه هفت انگليسى، ترجمه يك و ترجمه

-28 ) دشوار؛ ) واژههاى توضيح ، حاشيه تعليقه و شرح

عربى؛- و فارسى زبانهاى به نهجالبالغه مصادر

شامل- در 110كتابخانهاى نهجالبالغه؛ 281عنوان زمينه در جلد

و- جستجو امكان نيز آخر در و سيدرضى زندگينامه غررالحكم، مستدركات، فرهنگنامهها،فهرستسازى.

البالغه : سه نهج بالغت و فصاحت از نمونهاول : نمونه

ينتظر : 21خطبه ما فإن تلحقوا تخففوا تحدوكم اعة الس وراءكم إن و أمامكم الغاية فإنآخركم بأولكم

. . همانا برسيد تا شويد سبكبار مىراند را شما سر، پشت در مرگ و شما روى پيش قيامت. شمايند رسيدن انتظار در رفتند كه آنان

جلد به فارسى برگردان شده است.22(. كتاب گرانسنگ الغدير در 1 ) 16.111- 160، ص 14(. بنگريد به: آقابزرگ تهرانى، الذريعة الى تصانيف الشيعة، ج 2 ) 17

Page 13: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

آن : بر شود سنجيده سخنى هر با پيامبر و خدا سخن از پس امام سخن اين رضي سيد » پر » و كوتاهتر كالمى برسيد تا شويد سبكبار جمله از و مىگيرد پيشى آن از و دارد برترى

است آميزى حكمت و معنى پر جمله چه بلندى و ژرف كلمه چه نشده شنيده آن از معنىترنام به خود كتاب در را جمله اين شرافت و عظمت ما مىزدايد حكمت آب با را تشنگى كه

. » كردهايم» بيان الخصائصدوم : نمونه

( » : 221خطبه حتى ) التكاثر الهاكم آيات اين تالوت از پس را سخن اين ع امام سخنان از » فرموده بيان المقابر چه : زرتم و غافلى كنندگان زيارت چه و دورى بسيار هدف چه شگفتا

خاك است سالها كه افتادهاند كسانى پوسيده استخوانهاى ياد به رسوائى و موهوم افتخارهيچگونه ) كه افتادهاند كسانى به تفاخر ياد به فاصله اين با آنها يادآورى، چه آنهم شدهاند،

) داشت نخواهد حالشان به سودىنابود و مردگان تعداد شمارش با يا و مىكنند افتخار خويش پدران ابدى خوابگاه به آيا

) پودشان ) و تار كه هستند اجسادى بازگشت خواهان گوئى مىشمرند بسيار را خود شدگان، ) عبرت ) مايه اگر پوسيده اجساد اين يافته، تبديل سكون به حركاتشان و گسيخته، هم از

آيند فرود تواضع آستانه به آنان وضع به توجه با اگر افتخار باعث تا است سزاوارتر باشند ) نگاه ) سو كم چشمان با آنها به اما دهند قرار سربلندى وسيله را آنان تا است عاقالنهتر

رفتند فرو غرور و جهل درياى در بينى كوته اين اثر در و انداختندخواهند پاسخ بپرسند، خالى خانههاى و ديار، آن ويران عرصههاى از را آنان حال شرح اگر

چه ) جزء و پراكنده كجا در نيست معلوم آنها خاك و خاك، بدنهاشان و شدند گم زمين در داد، ) گرفتهايد، قرار جهل و غرور در آنان از بعد نيز شما ، است شده موجودى

گذاردهاند باقى آنچه از و مىكنيد زراعت آنها اجساد بر و مىگذاريد، قدم آنها جمجمه برشما بر آنها و شما بين فاصله در زمان و مىگزينيد، سكونت آنها خانههاى كهنه در و مىخوريد،

مىكند زارى و نوحهگرى) آرى ) گرفتند پيشى شما از آبخورگاه تعيين براى و رفتند فرو مرگ كام به شما از پيش آنها

... آنها رعاياى يا و بودند سالطين بودند، افتخار درجات و عزت مقامهاى داراى كه همانها ) از) و خورد گوشتشان از شد، مسلط آنها بر زمين و خزيدند قبرها درون در مرگ از پسيافت اميد كه پيدا نا و بىرشد جمادى صورت به گورستان حفرههاى در آشاميد، خونهايشان

. گرفتند قرار نيست هرگز آن (شدن دارد... ) ادامه خطبهخطبه ذيل در الحديد ابي ص 11ج در (221باال )ابن البالغه 154، نهج بر شرحش مياز

نویسد : سجده کلمات این بر کنند اجتماع مجلسی در عرب فصیحان تمامی اگر که است سزوار

می قرآن آیات در سجود مواضع همچون را عرب اشعار در سجود مواضع آنان زیرا کنندسال : پنجاه از كه خورم مي قسم کنند می ياد سوگند بدان امتها آنچه همه به من شناسند

Page 14: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

آنكه مگر بخوانم را آن نشده هرگز و ام خوانده را خطبه اين بار هزار از بيش كنون تا پيشو دل در شدت به كلمات اين است شده پيدا تازه اي موعظه و ترس و لرزش درونم در

و خطيبان و واعظان بسيار چه است افكنده لرزه به را جوارحم و اعضا و گذاشته تاثير جانمآن به مكرر و ام داده گوش سخنان آن به من و اند گفته سخن باب اين در كه سخنورانينيافته خويش وجود در را كالم اين تاثير سخنان آن از كدام هيچ در اما ام نموده دقت سخنان

ام . سوم : نمونه

في : 16خطبه بهم فتقحمت لجمها خلعت و أهلها عليها حمل شمس خيل الخطايا إن و أالأهلها عليها حمل ذلل مطايا قوى الت إن و أال ار ة الن الجن فأوردتهم أزمتها أعطوا و

به تا مىبرند پيش به را خود سوارههاى گسيخته افسار كه سركشند اسبان خطاها بدانيد . سوارههاى دست به مهارشان كه است راهوار مركبهاى تقوا كه باشيد آگاه كنند وارد جهنم

. مىنمايند بهشت وارد را آنان نتيجه در شده، سپرده آنها : بيرون توصيف گونه هر از كه است زيبايى از جايگاهى كوتاه سخن اين در رضي سيد

در كه است حقايقى درك از بيش مىرسد انسان به كالم اين در شگفتى از كه بهرهاى است، . از زبان كه هست فصاحت از اضافاتى گفتيم آنچه بر عالوه سخن اين در دارد وجود آن

. مگر نمىفهمد مرا گفتار اين است ناتوان ژرفايش به رسيدن از انديشه و عاجز، بيانشنفوذ آن ريشههاى به انديشهاش و كرده، صرف فصاحت صنعت در را عمرش كه كسى

ندارد را كالم اين تعقل قدرت احدى دانايان جز و باشد، كردهالبالغه نهج بر رضی سید مقدمه

« ائمه ويژگيهاى و خصائص در كتابى تاليف به دست زندگى طراوت و جوانى آغاز در من » اين انگيزه بود آنها جسته بر سخنان و جالب خبرهاى بر مشتمل كه زدم السالم عليهم

دادهام قرار سخن آغاز را آن و شدهام يادآور كتاب آن آغاز در را عمل ) كتاب ) بقيه اتمام از روزگار حوادث و مشكالت ع مؤمنان امير خصائص آوردن گرد از پس

بودم، كرده تقسيم مختلفى فصلهاى به و نموده مبوب را كتاب آن من بازداشت مرا ) مواعظ، ) در كوتاه سخنان از بود ع امام جالب سخنان متضمن كه بود فصلى آن پايان در

. را آن دوستان از برخى گسترده نامههاى نه و طوالنى خطبههاى نه آداب و امثال حكم،كه كنم تاليف كتابى خواستند من از و دانستند گوناگون جنبههاى از شگفتانگيز و جالب

) ( نامهها، خطبهها، از مختلف، بخشهاى و فنون جميع در ع مؤمنان امير برگزيده سخنانآيد گرد آن در ادب و مواعظ

جواهر و فصاحت ارزنده نمونههاى و بالغت شگفتيهاى متضمن كتاب اين مىدانستند زيراجمع كتابى هيچ در كه بود خواهد دنيوى و دينى سخنان از درخشان نكات و عرب سخنان

مؤمنان امير كه اين چه نگرديده گردآورى آن جوانب تمام نوشتهاى هيچ در و نشده آورىآن . آورنده پديد و بالغت منبع و است فصاحت منشا

Page 15: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

تمام شده، گرفته او از آن اصول و قوانين و گرديده، آشكار او بوسيله بالغت مكنوناتبا جستهاند استمداد او سخن از بليغ واعظان همه و نموده، اقتداء او به سخنرانان و خطباء

كالمى او سخن زيرا موخر، آنها است مقدم او دنبالهرو، آنها است پيشرو هميشه او همه ايندارد همراه به پيامبر سخن رائحه و الهى علم آثار كه است

و سود داشتم يقين كه حالى در نمودم، شروع را كار اين و كردم اجابت را آنها خواسته منآن اجر و داد خواهد قرار خود سيطره تحت را جا همه بزودى و است، بسيار آن معنوى نفع

و قدر بزرگى ديگر، بىشمار فضائل بر عالوه كه بود اين منظورم بود خواهد آخرت ذخيرهتمام ميان از كه است فردى تنها او و سازم، روشن نظر اين از را مؤمنان امير شخصيت

او گفتار رسيده بالغت و فصاحت مرحله آخرين به مانده بجا آنها از سخنى كه گذشتگاننمىرسد آن پايه به بليغى هيچ سخن كه كرانه ناپيدا است اقيانوسى

» « ) ( متمثل فرزدق معروف شاعر قول به ع امام به افتخار در مورد اين در خواستم من: » « : مىكند خطاب جرير نام به شخصى به خود پدران به افتخار مورد در كه شوم

المجامع جرير يا جمعتنا اذا بمثلهم فجئنى آبائى اولئكآمديم» گرد مجمعى در كه هنگام آن در مىتوانى اگر منند نياكان و پدران اينها جرير اى

» شمار بر خود براى را آنها همانند : و نامهها دوم اوامر، و خطبهها نخست مىچرخد اصل سه مدار بر حضرت آن سخنان ديدم

ابتداء گرفتم تصميم الهى توفيق با من مواعظ، و آميز حكمت كلمات سوم و رسائلهر به كنم، جمع را حضرت آن جالب آميز حكمت كلمات سپس و نامهها، آن از پس خطبهها

مقدمهاى اين كه اين تا گردانيدم آن ويژه صفحاتى و دادم اختصاص را بابى آنها از كدام ) برسم ) آن به آينده در است ممكن و ندارم دسترسى آن به آنچه آوردن بدست براى باشد

بود ديگرى منظور يا و سؤال پاسخ يا مناظره و بحث مورد در حضرت آن از سخنى گاه هر وو مناسبترين در را آن نبود بخش سه اين از يك هيچ جزء ولى يافتم دست آن به كه

سخنان و منظم غير فصول برگزيدهام آنچه ميان در بسا و دادم، قرار بخش نزديكترينرا حضرت آن درخشان جمالت و نكتهها من كه است آن بخاطر اين آمده، مرتبى غير جالب

نيست كالمى ارتباطات و پيوندها تمام حفظ منظورم و مىكنم جمع ) در ) همتائى و شريك و است، فرد تنها زمينه اين در خود او كه ع امام سخن شگفتيهاى از

كسى گاه هر است مواعظ و زهد باره در كه را حضرت آن سخن كه است اين ندارد آنهااالمر نافذ و القدر عظيم شخصى سخن اين كه دارد بيگانه جهت اين از را خود و كند تأملسخن اين گوينده كه كرد نخواهد ترديد و شك مىآورند، فرود سر او برابر در همه كه استنداشته عبادت مگر اشتغالى هيچ و نگذاشته قدم پارسائى و زهد وادى در جز كه است كسى

در يا اجتماع از دور و تنها خانهاى گوشه در كه است كسى از سخن اين كه ميكند يقين استو نمىبيند، را ديگرى خويش غير و نمىشنود را خودش صداى جز كه گرفته قرار غارها از يكى

مىباشد عبادت مشغول هموارهلشكر درياى در جنگ هنگام به كه است كسى سخن اين كه كند باور نمىتواند هيچگاه و

يكى حال اين با او و مىافكند زمين بر را نيرومند جنگجويان و پهلوانان و مىرفت فرو دشمنكرد نمىتوان پيدا برايش نمونهاى كه پاك و صالح افراد از يكى و است زهاد از

Page 16: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

است كرده اضداد ميان جمع كه او لطيف ويژگيهاى و شگفتىزا و عجيب فضائل است اينويژگى اين از را آنها شگفتى و مىكردم مذاكره برادران با باره اين در من كه مىشد بسيار

) است ) فكر و انديشه شايسته و عبرت جاى خود اين راستى و برمىانگيزانيدم ع امام خاصاين در من عذر است آمده مكررى معنى يا و مردد لفظ شده انتخاب سخنان اثناء در اگر

) سخنى ) گاهى است شديدى اختالف ع امام سخنان به مربوط روايات در كه است اين بارهبدستم ديگرى روايت سپس كردم نقل را آن بوده كه طور همان و يافتم روايتى در را

كه بيشترى مطالب بخاطر يا نبوده، يكسان قبل روايت با اما موضوع همان در رسيدهبياورم نيز را آن بود الزم رفته كار به آن در كه جالبترى لفظ بخاطر يا و داشته،

شده فراموش بودم نوشته پيش در آنچه مدت، شدن طوالنى اثر بر است ممكن نيز ايناست شده آورده دوباره عمدا نه نسيان و سهو اثر در آن از قسمتى و باشد

) بطورى ) كردهام پيدا احاطه ع امام سخنان جوانب همه به من كه نمىكنم ادعا حال اين بااز بيش نيافتهام آنچه كه دانم نمى بعيد بلكه باشد، نرفته دستم از او سخنان از هيچكدام كهاما نيامده بدستم آنچه از است كمتر گرفته قرار اختيارم در آنچه و يافتهام كه باشد آن

- از و نيست، شدهها گم اين يافتن براى فراوان سعى و كوشش و تالش از غير من وظيفهكند راهنمائى مرا راه اين در مىخواهم خدا

» درهاى » كتاب اين زيرا بگذارم البالغه نهج را نامش كه ديدم چنين كتاب شدن تمام از بعدمىسازد نزديك او به را خواستههايش و مىگشايد، بيننده بروى را بالغت

بليغ شخص خواسته و متعلم، و دانشجو هم و است عالم و دانشمند نياز مورد هم كتاب اين ) ( توحيد، مورد در شگفتانگيزى سخنان ع امام كلمات اثناء در مىشود يافت آن در زاهد و

از را پردهها و كرده، سيراب را تشنگان كه مىبينيم خلق به شباهت از خداوند تنزيه و عدلمىگيرد بر شبهات تاريكى روى

اين در من به كه مىخواهم نيز و خواستارم، را لغزش از نگهدارى و توفيق بزرگ خداوند ازاز پيش سخن، خطاى از و زبان، خطاى از پيش فكر خطاى از و بخشد يارى و مقاومت راه

. است ياور و حافظ بهترين و مىكند كفايت مرا او مىبرم پناه او به قدم، لغزش

اخالقی های البالغه بایسته نهج در) همام ) متقین خطبه بررسی

جمله : از است شده نگاشته متقین خطبه شرح در مستقلی آثارالبالغه- )1 نهج در اسالمی ( : 2اخالق شیرازی مکارم الله آیه تالیف ؛ جلد2 : ) شجاعی- ) مهدی سید تالیف ؛ متقین خطبه از ادبی دریافتی متقینسروش- : 3 دکتر تالیف ؛ پارسایان اوصاف

متقین : خطبه متنعابد مردى و مىگفتند همام را او كه السالم علیه المؤمنين امير ياران از يكى شده روايت

. : كن وصف من براى مىبينم را آنان گويى چنانكه را تقوا اهل داشت عرضه حضرت به بود

Page 17: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

: انجام نيك كار و كن پيشه الهى تقواى همام، اى فرمود سپس ، كرد درنگ او پاسخ در امام. است نيك كار اهل و تقوا اهل با خداوند زيرا ده،

فرمایند : می همام به توصیه دو صرفا ع امیر حضرت خطبه ابتدای احسان- 2تقوا- 1درالبالغه نهج در تقوا

» الله» ؛ 38اتقوا قرآن در است 6بار آمده البالغه نهج در بارلغت : در تقوا

» آن » از ترس با مالزم غالبا كه چيزي از نگهدارى و صيانت و حفظ معناى به وقى ماده از. رود مي كار به نيز خوف معناي به لذا است

اصطالح : در تقوا ) انسان ) آنچه از خودنگهداری نفس نگهداري و است نفس سالمت موجب که اموری انجام

= محرمات ترک و واجبات انجام اندازد می خطر به رااست . پرهيز و ترك ، صيانت الزمه چون كنند مي معنا پرهيزكاري به را تقوا فارسي در

) ( و هدف مستلزم انساني زندگي زیرا ندارد تنافي آزادي با نگهداری خود تقوا به دستور . ترك و انجام مستلزم ، اصول به دستيابي است آن به دستيابي براي معين اصول از پيروي

. محدوديتي تقوا نيست دينداري مختصات از تنها و است انسانيت الزمه تقوا نتیجه در استع امیر حضرت لذا كند مي حفظ مخاطرات از را انسان زيرا است مصونيت عين كه است

فرمایند : می زیبایی به. كنيد = ايجاد مصونيت خود براي تقوا بوسيله و كنيد حفظ را تقوا بها تصونوا و فصونوها أال

(189خطبه)

اموری که است آن جمله این کند بیمار را او است ممکن و زند می آسیب جسم به تبیین کوتاه عمرش و شود می بیمار کرده ستم خود به بخورد چیزی هر و کند ناپرهیزی که کسی

روح می ویژگی چنین نیز انسان شود اما نمی درک حواس با که است آن روح بیماری است.است ای لحظه و آنی آن اثر اما شود

می روح کمال و رشد و سالمتی موجب شود می توصیه تقوا عنوان تحت که اموری تمامی قرآن شود در در ) أنفسهم ظلموا) داند می نفس به ظلم را گناه لذا نیز ع علی حضرت

فرمایند : می ظلم اقسام تبیین: 176خطبه : و نمىشود، بخشوده هرگز كه ستمى است گونه سه بر ستم و ظلم بدانيد

خواست باز و مىشود صرفنظر آن از كه است ظلمى و بود نخواهد مجازات بدون كه ستمىندارد.

Page 18: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

« : » از » هيچگاه خداوند مىفرمايد خداوند است بخدا شرك شد نخواهد بخشوده كه ظلمى اما » نمىگذرد در خود به شرك

است كرده خويشتن به صغيره گناهان با بنده كه است ستمى مىشود بخشوده كه ظلمى مااست ديگر برخى به بندگان از بعضى ستمگرى نمىماند مجازات بدون كه ستمى اما و

است : مصونیت موجب که هایی محدودیت از نمونه دواول : انسانی : مثال و محیطی طبیعی خطرات و های آسیب از آنکه برای انسانی هر خانه

می تالش آن امنیت ارتقاء و استحکام جهت در و سازد می دیواری چهار و مسکن خود برایاز آورد می ارمغان به را ایمنی او برای چون اما است محدودیت موجب امور این هرچند کند

کند . می استقبال آندوم : فرماید : : مثال می قرآن در خداوند لباس

من ذلك خير ذلك قوى الت لباس و ريشا و سوآتكم يواري لباسا عليكم أنزلنا قد آدم بني يااعراف ) : رون يذك هم لعل ه الل (26آيات

! زينت مايه و مىپوشاند را شما اندام كه فرستاديم شما براى لباسى آدم فرزندان اى( ) ( ! نعمتهاى متذكر تا خداست، آيات از همه اينها است بهتر پرهيزگارى لباس اما شماست

! شوند( اومی را بدن آنکه جهت به اما شود می محدودیت موجب لباس آنکه رغم علی آیه این درمی تالش انسانی هر است شده انسان زینت مایه گردد می انسان ایمنی سبب و پوشاند

بپوشد . و کرده انتخاب مختلف های مدل و رنگها در لباس کندروح : بهداشت رعایت یا تقوا آثار

: 228خطبه رقيت، هر قيد از است آزادى است، قيامت روز اندوخته و درستى كليد تقوا . نجات دشمن از و مىرسد خويش هدف به انسان تقوا وسيله به بدبختى هر از است نجات

. مىگردد نائل خويش آرزوهاى به و مىكند پيدا: 198خطبه درمان و قلبها، روشنايى دلها، بيمارىهاى داروى خدا، از ترس و تقوا همانا

تاريكى بخش روشنايى و ارواح، پليدىهاى كننده پاك جانها، زخم مرهم بدنها، دردهاى . شماست تاريكىهاى كننده روشن و آرامىها، نا در امنيت و چشمها،

تن، با نه جان، با و دهيد، قرار ظاهرى، پوشش نه جان، پوشش را خدا اطاعت پس ) حاكم ) امورتان همه بر را آن و آميزد، هم در بدنتان جوارح و اعضا با تا باشيد فرمانبردار

گردانيد.

Page 19: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

چراغ اضطراب، روز پناهگاه خواستهها، گرفتن شفيع حيات، آب به ورود راه را خدا اطاعتزندگى، سخت لحظات نجات راه و برزخ، دوران طوالنى وحشتهاى آرامش قبرها، روشنگر

دهيد قراركه وحشتناك، جايگاههاى و كننده، هالك حوادث از نگهدارنده وسيله خدا، اطاعت زيرا

. است افروخته بر آتشهاى حرارت و مىكشيد، را آن انتظارو مشكالت فشار و شيرين تلخىها گردند، دور او از سختىها كند، انتخاب را تقوا كه كسى پس

گرديده آسان خستهكننده، و پياپى مشكالت و شد، خواهند برطرف ناراحتىهاحق داشته باز رحمت مىبارند، فرو او بر باران قطرات چون رفته دست از بزرگى و مجد ويافته تقليل بركات و مىآيند، جوشش به نشستن فرو از پس الهى نعمتهاى و مىگردد، باز

. گيرند فزونىبا و بخشيده، فراوان سود را شما دادن پند با كه خدایی باشید داشته تقوا خدا جهت به پس . را خود است گذاشته منت شما بر نعمتهايش با و داده، اندرز نيكو را شما پيامبرش رسالت

. آوريد جا به را فرمانبردارى حق الهى، وظائف انجام با و داريد، فروتن خدا پرستش براى: 16خطبه پيش به را خود سوارههاى گسيخته افسار كه سركشند اسبان خطاها بدانيد

. دست به مهارشان كه است راهوار مركبهاى تقوا كه باشيد آگاه كنند وارد جهنم به تا مىبرند . مىنمايند بهشت وارد را آنان نتيجه در شده، سپرده آنها سوارههاى

: بيرون توصيف گونه هر از كه است زيبايى از جايگاهى كوتاه سخن اين در رضي سيددر كه است حقايقى درك از بيش مىرسد انسان به كالم اين در شگفتى از كه بهرهاى است، . از زبان كه هست فصاحت از اضافاتى گفتيم آنچه بر عالوه سخن اين در دارد وجود آن

. مگر نمىفهمد مرا گفتار اين است ناتوان ژرفايش به رسيدن از انديشه و عاجز، بيانشنفوذ آن ريشههاى به انديشهاش و كرده، صرف فصاحت صنعت در را عمرش كه كسى

ندارد را كالم اين تعقل قدرت احدى دانايان جز و باشد، كردهداريد- 203حکمت پنهان اگر مىشنود، بگوئيد سخنى اگر كه کنید پیشه الهی تقوای مردم اى

. بايستيد. اگر مىيابد دست شما به كنيد فرار آن از اگر كه باشيد مرگى براى آماده و ميداند. . كرد نخواهد فراموش را شما كنيد فراموشش اگر و مىگيرد را شما

دامن- 210حکمت وابستگىها تمامى نفى در كه گيريد الگو را كسى خويش الهى تقواى درباشد زده كمر به همت

. بدش اعمال ترس از و مىدارد بر گام خدا راه در سرعت به زندگى و حيات فاصله اين در وكار عاقبت و زندگى سرانجام و آخرت بعالم بازگشت در مىآورد، رو خداوند مغفرت بسوى

مىانديشدسخن- 370حکمت اين خطبه، از قبل كه اين مگر مىگرفت قرار منبر بر كمتر امام مىگويند

: مىفرمود را

Page 20: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

رها و پردازد، بازى و لهو به كه نشده آفريده عبث و بيهوده كس هيچ بترسيد خدا از مردم اىشود مشغول ارزش بى و لغو كارهاى به تا نگرديده

احسان آثارخدا- : 1 همراهي جلب سبب

محسنون هم الذين و اتقوا الذين مع الله ان (128 نحل) :

خدا- : 2 محبت جلب سببكه 204 چرا رغبتنكند، بى كردن نيكى در را تو نياورد جا به را نيكىات سپاس كه كسى

) سپاسگزار ) سپاس از تو و ، خدا نبرده بهره نيكى آن از كه مىآورد جا به كسى را سپاست « را نيكوكاران خداوند و مىآورى، دست به برده بين از نعمت كننده كفران آنچه از بيش

» دارد دوستاحسان کمیت و کیفیت

احسان : برای معیار دوإليك : 31نامه- 1 يحسن أن تحب كما أحسن

شود نيكى تو به دارى عالقه چنانكه كن نيكى ونور ) : رحيم غفور الله و لكم الله يغفر أن تحبون أال ليصفحوا و (22 وليعفوا

ببخشد؟ را شما خداوند نمىداريد دوست آيا بپوشند چشم و كنند عفو بايدقصص- ) 2 إليك ه الل أحسن كما أحسن (77و

كن نيكى كرده نيكى تو به خدا چنانكه هممتقین خطبه دوم : بخش

سخن مقدار اين به (همام احسان ) و تقوا به .توصیه داد قسم را حضرت و نكرد قناعت - - و فرستاد درود باد آلش و او بر خدا درود كه پيامبر بر و گفت ثنا و سپاس را خدا حضرت

بیان سپس مقدمه عنوان به را نکته چند متقین تفصیلی صفات بیان از قبل ع امیر حضرتکردند . ذکر اوصاف آن

اول : نکته

معصيتهم من آمنا طاعتهم عن غنيا خلقهم حين الخلق خلق تعالى و سبحانه ه الل فإن بعد أما ( ، برتر و پاك خداوند بعد، اما أطاعه من طاعة تنفعه ال و عصاه من معصية ه تضر ال ه ألن

Page 21: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

عصيان زيرا بود، ايمن گناهشان از و بىنياز، اطاعتشان از كه حالى در آفريد را مخلوقات. نمىدهد سود را او مطيعان طاعت و نمىرساند، زيان او به (عاصيان

. بیان ابتدای در نکته این بیان شاید است بندگان اطاعت از خداوند نیازی بی نکته اولینمتقین برای ویژگی عنوان تحت هرآنچه بفهماند مخاطب به که باشد رو آن از متقین صفات

آن ترک نیز و آن به عمل ی فایده ی همه و ندارد نفعی هیچ خداوند برای شود می شمردهخطبه . در حضرتش راستا همین در است افراد خود خداوند 183متوجه که آیاتی تفسیر در

فرماید : می است کرده قرض مطالبه نیز و یاری طلب مردم از:183خطبه » خداوند : و مىدهد نصرت را شما او كنيد يارى را خدا اگر است فرموده

مي نگه ثابت را » قدمهايتان : تا« دهد قرض خداوند به كه كيست است فرموده نيز و دارد ) ( » در بدانيد اما دهد قرار نقصى و بىعيب پاداش او براى و كند عطا برابر چند او به خداوندبه نه شما از گرفتنش قرض و است، ناتوانى و ضعف خاطر به نه شما از او يارى خواستاو آن از زمين و آسمان لشكرهاى كه حالى در خواسته يارى شما از او است، كمبود خاطربه زمين و آسمان گنجهاى كه حالى در كرده قرض خواست در است، حكيم و عزيز و است

) خواسته ) بلكه دارد او كه است نيازى جهت از نه اينها بلى است حميد و بىنياز و دارد تعلق اونيكوكارتريد كداميك كه بيازمايد را شما .است

ذهن در سوال این است ممکن بندگان عبادت و اطاعت از خداوند نیازی بی به توجه از بعدپس برد نمی سودی بندگان اطاعت از خداوند و است چنین اگر که شود ایجاد شنونده

آفرینش و خلقت هدف البالغه نهج در ؟ چیست انسان خلقت اصال و دستورات این فلسفهو موقتی مکانی دنیا که جهت آن از است شده معرفی بندگان امتحان و آزمایش انسانآن در ابدی جایگاه عنوان به آخرت بنام دیگر عالمی در ها انسان همه بناست و است گذرا

گیرند : قرارمعاويه : 55نامه به السالم عليه امام نامههاى از

) بوته ) در را دنيا اهل و داده قرار آخرت آن بعد ما براى مقدمه را دنيا سبحان خداوند بعد اماو نشدهايم آفريده دنيا براى ما ميكنند، عمل بهتر يك كدام شود روشن تا آورده، در امتحان

آزمايش آن بوسيله تا آمدهايم دنيا در ما نگشتهايم، مأمور آن در تالش و كوشش براى تنهاشويم: 31نامه پايدار نه دنيا، از رفتن براى دنيا، نه شدى، آفريده آخرت براى تو بدان پسرم،

كوچ دنيا از است ممكن لحظه هر كه دنيا، در جاودانه زندگى نه مرگ، براى آن، در ماندن. آيى در آخرت به و كنى،

: دوم نکته

و كرد تقسيم بينشان را آنان معيشت و) مواضعهم الدنيا من وضعهم و معايشهم بينهم فقسم(داد قرار خويش جاى به دنيا در را كدام هر

Page 22: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

مساله آن و دهند می تذکر را دومی نکته متقین صفات تفصیلی بررسی از قبل ع علی امامدر. اقتصادی طبقات و معیشت و اقتصاد عنوان به مردم درآمدی تفاوت اصل کالم این است: خوانیم می قرآن در چنانکه است شده بیان الهی حکمتی

خذ درجات بعض فوق بعضهم رفعنا و الدنيا الحياة في معيشتهم بينهم قسمنا نحن بعضهم ليت ا بعضا (32 : زخرف) سخري

[ ما معاش] از را آنان از برخى و كردهايم، تقسيم ميانشان دنيا زندگى در را آنان وسايل ] درجات،] [ بعضى از باالتر نظر قرار] [ بعضى آنها از بعضى تا دادهايم ديگر را] خدمت در ديگر(32) گيرند

زندگی چرخ شود می سبب که است مردم درآمدی تفاوت شود می مالحظه آیه در چنانکه و شغل یک ایفای به اقتصادی و مالی موقعیت حسب بر کس هر و درآید گردش به اجتماعی

در. مشغول حرفه هایی نقش ایفای در افراد درآمدها تساوی فرض در و اینصورت غیر گرددکرند. نمی اقدام اند فروتر اجتماعی نظر از ظاهر به که

نبودن و است الزم و طبيعي امري اجتماع در انسانها معنوي و مادي امكانات اختالف بنابراین است آزمایش اختالف این حکمتهای از دیگر یکی آن بر افزون . است آسيب موجب اختالف: خوانیم می فجر سوره در چنانکه

نعمت و مىدارد عزيزش و مىآزمايد، را وى پروردگارش كه هنگامى انسان، اما: فجر سورهپروردگارم: » مىدهد، او به فراوان را وى چون اما و(15است.« ) داشته گرامى مرا مىگويد

» مىگرداند، تنگ او بر را روزىاش و مىآزمايد پروردگارم: ) كرده خوار مرا مىگويد است.« نیست چنین هرگز ولى(16

تکریم یا و تحقیر نشان هیچکدام و است الهی آزمایش دو هر ثروت و فقر آیات این حسب. نیست فرد

عدم معنای به درآمد زمینه در تفاوت پذیرش که است آن است ضروری آن تذکر که ای نکتهپذيرش. شدید طبقاتی فاصله و اقتصادی مفاسد با مبارزه معناي به تكويني تفاوتهاي نیستو. آن شكوفايي براي تالش و استعداد كشف معناي به بلكه. نيست سكون و انفعال است

(39: نجم) سعي ما اال لالنسان ليس أن

قون: فرمایند می مردم معیشت و اقتصاد تفاوت بیان از بعد ع امیر حضرت هم فيها فالمت.(اند فضیلت اهل ییدنیا چنین در متقین) الفضائل أهل داراي جامعه در تقوي اهل یعنی

می متقین صفات شمارش به سپس. كنند می متجلي را معنوي فضايل كه است ها تفاوت: پردازند

: 1 صفت

Page 23: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

(است صواب گفتارشان) الصواب منطقهم-1

: گفتار کنترل ضرورت

از( و نطق) گفتن سخن- 1 ( البيان علمه االنسان خلق) الهي نعم بزرگترين بيان

بيشتر خطرش بزرگتر و مهمتر چه هر نعمت

دارد. فردي مهم پيامدهاي- 2زبان: السالم عليه سجاد حضرت مواجه جوارح و اعضاء ساير با روز هر انسان فرمودحالتان. و مىشود خوب ما حال گويند مي ميدهند كه را زبان پاسخ است؟ چطور ميپرسدتو. سوگند را زبان و بگذارى تو اگر است كه كنى مراعات را ما كه بخدا را تو ، بخدا را ميدهنداست. تو رفتار به بسته ما عقاب و ما ثواب

هالكت به را صاحبش سركش زبان اين زيرا كند حفظ را زبانش بايد مرد: 176 خطبهبه. كه آن مگر باشد سودمند او براى تقوا كه نديدهام را پرهيزكارى سوگند، خدا مىاندازد

بود. كرده حفظ را خويش زبان

دارد اجتماعي مهم پيامدهاي- 3: 60 حکمت سان ي إن سبع الل گذارند آزادش اگر كه است، درندهاى زبان)عقر. عنه خل

(بگزد.

سان فتنة يف. ضرب من أشد الل ( است بدتر هم شمشير زخم از زبان فتنه )الس

.است سرمايه گفتار- 4

نقمة جلبت و نعمة سلبت كلمة فرب ورقك و ذهبك تخزن كما لسانك فاخزن : 381 حکمت از را بزرگى نعمت كلمه يك كه شده بسيار زيرا دار نگه نقرهات، و طال همچون را زبانت است ساخته فراهم مهمى ى بال يا و كرده سلب انسان

: است شناخت معيار- 5

زيرا شويد شناخته تا گوييد سخن. لسانه تحت مخبوء المرء فإن تعرفوا تكلموا : 392 حکمت. است پنهان خود زبان زير در انسان

گفتار كنترل شيوه سكوت- 1

( نيست سكوت مانند اي دارنده نگه). الصمت من أحفظ حافظ ال : ع علي

Page 24: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

م لم ما وثاقك في الكالم : 381 حکمت مت فإذا به تتكل تا را سخن) وثاقه في صرت به تكل( آنى بند در تو گفتى چون ، توست بند در نگفتهاى

است خموش ديد دم لذت و شد پخته گر/ است خروش و جوش در كه است خامي ز ديگ اين

است اعمال جزو گفتار آنكه باور- 2

خود سخن كس هر). يعنيه فيما إال كالمه قل عمله من كالمه حسب من فإن : ص الله رسول (باشد. داشته هدفى كه جايى در مگر گفت خواهد سخن كمتر بداند عملش از را

تكلم بعد تفكر اول- 3: 176 خطبه مؤمن چون دارد، قرار زبانش پشت منافق قلب و او قلب پشت مؤمن زبان بود پسند نا چنانچه و مىكند اظهار بود نيك اگر مىانديشد، نخست گويد سخنى بخواهد هرگاه

ولى. پنهانش آن از پيش و مىگويد آمد زبانش بر آنچه منافق و رو دو شخص مىداردايمان: ص خدا رسول اوست؟ زيان به كدام و سود به كدام كه نمىانديشد بندهاى فرمود

زبانش تا نمىشود درست قلبش هرگز و نشود، درست قلبش تا شد نخواهد كامل و درست دستش كه كند مالقات حالى در را خدا كه باشد داشته توانائى شما از كس هر شود درست

كند. چنين بايد بماند، سالم آنان آبروى و عرض از زبانش و پاك، مسلمانان اموال و خون از

: 2 صفت

(است روي ميانه آنها پوشش و). االقتصاد ملبسهم و- 2

: باشد امر 2 است ممکن روی میانه از مقصود

هستند متعادل اقتصادشان در- 1

بیشتر است تقسیم قابل هوسی نیز و رفاهي ، ضروري امور حوزه سه به انسان مصرف اقدام نیز رفاهی امور از برخی به بعد رتبه در و است زندگی ضروری امور به متقین توجه است زندگی در تنوع موجب که اموری در باشد کافی آنها درآمد اگر سوم رتبه در و کنند می: دارد اخروی هم و دنیوی ثمرات هم اقتصادی تعادل علوی های آموزه در. پردازند می

(134 حكمت. ) كرد پيشه روي ميانه كه كسي نشد تنگدست. اقتصد امرء عال ما : دنيا

(21 خطبه) برسيد مقصد به تا باشيد سبكبار: تلحقوا تخففوا : آخرت

اقتصاد در ، اخالق در ، اجتماع در ، عقايد در. است متعادل زندگي در جهات همه از- 2( داديم قرار وسط امت را شما ما) وسطا أمة جعلناكم كذلك و: خوانیم می قرآن در چنانکه

افراط در يا نادان) مفرطا أو مفرطا اال الجاهل يري ال که است آمده چنین روایات در لذاتفريط( يا و است

Page 25: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

: 3 صفت

(. است متواضعانه آنها رفتن راه و). التواضع مشيهم و-3

دارد عالمت جسمي هاي بيماري چنانكه . است دروني حاالت و صفات بازتاب انسان اعمالدارد عالمت نيز روحي بيماري

كسان در نظر حقارت چشم به/ خسان چون مكن بايد جاه گرت

( مخواه بين خويشتن از خدابيني/ نگاه خود در نكردند بزرگان سعدي) و االرض تخرق لن انك مرحا االرض في تمش ال و: خوانیم می 37 آیه اسراء سوره قرآن در طول و بشكافي را زمين تواني نمي تو مرو راه تكبر با زمين روي در). طوال الجبال تبلغ لن

( رسد نمي كوهها به هرگز قامتت

حمان عباد و: است آمده نیز فرقان 63 آیه در ذين الر إذا و هونا األرض على يمشون ال الجهلون خاطبهم گام نرمى به زمين روى كه كسانىاند رحمان خداى بندگان و) سالما قالوا

(مىدهند. پاسخ ماليمت به دهند قرار خطاب طرف را ايشان نادانان چون و برمىدارند

تواضع و خودخواهی تاثیر ابعاد

گناه ارتكاب عدم و عبوديت- 1ة اعترضته: 192 قاصعه خطبه شيطان). ألصله عليه تعصب و بخلقه آدم على فافتخر الحمي

آتش از كه خود اصل به تكيه با و فروخت، فخر خاك، از او خلقت جهت به السالم عليه آدم بر(شد غرور و تعصب دچار است

خدا وجود بر روشن های نشان و آیات با برخی مخالفت علت که خوانیم می نیز قرآن در: نیست غرور و تکبر جز چیزی

: 56 غافر . كبر اال صدورهم في إن ، أتاهم سلطان بغير الله آيات في يجادلون الذين إن كبر جز چيزي هاشان سينه در كنند مي مجادله برهان و دليل بدون خدا آيات درباره آنانكه )

(. نيست

آنها مخالفین استکباری روحیه ، انبیاء از بعضی ترور علت که خوانیم می بقره 87 آیه در یا و: است بوده

هر آيا). تقتلون فريقا و كذبتم ففريقا استكبرتم أنفسكم تهوي ال بما رسول جاءكم أفكلما امرش از و كرده استكبار آورد خداوند جانب از اوامري شما نفس هواي برخالف كه پيامبري

(كشيد. مي را گروهي و كرده تكذيب را گروهي و نماييد مي سرپيچي

جامعه سالمت ضامن تواضع- 2

Page 26: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

می جوامع در خونريزي و جنگ عامل را تکبر و خودخواهي ع امیر حضرت قاصعه خطبه در: داند

كه باشيد حذر بر جاهلى تفاخر و تعصبآميز، نخوت و كبر از سوگند خدا به را شما زنهار زنهار امتهاى و پيشين ملتهاى كه است شيطان وسوسههاى جايگاه و بغض و كينه پرورش مركز آن

گودالهاى در و رفتند فرو جهالت تاريكيهاى در آنها كه آنجا تا است فريفته را گذشته قرون(192: قاصعه خطبه) كردند سقوط هالكت

: 4 صفت

فرو كرده حرام خداوند آنچه از را خويش چشمان) عليهم الله حرم عما أبصارهم غضوا- 4 (گيرند مي

؟ است شده تاكيد چشم كنترل به ديني هاي آموزه در چرا كنند نمي نگاه سو آن و سو اين به بيهوده عارفان لذا. است پرهيز حداقل ، فقهي محرمات

. ياد كند دل بيند ديده آنچه هر چون

. شوند مي وارد حواس مجاري از فكري هاي تشويش اغلب. است حواس فرمان تحت دل

من جان نبودي آگه تو غير از كاشكي

من دان معني جان تو جز به ندانستي خود

شود كم چشمم نور رويت غير بينم چه هر

من مژگان پرده اي مده ره را كسي هر

أزكى ذلك فروجهم يحفظوا و أبصارهم من يغضوا للمؤمنين قل: فرماید می قرآن در خداونده إن لهم نامحرمان به نگاه از را خود چشمهاى بگو مؤمنان به) يصنعون بما خبير الل

انجام آنچه از خداوند است پاكيزهتر آنان براى اين كنند حفظ را خود عفاف و فروگيرند،نور! ) آگاه مىدهيد (30 : است

يكي. كردني امتحان چيز همه که است آن ديني تفكر اركان از ما نيازهاي مهمترين از نيست مخالف جنس با روابط در لذا. نيست مجاني امتحانشان كه است مواردي دانستن انبياء به این لكم( أزكي ذلك. ) نزنيم دست جديدي تجربه به خود و داشت نگاه را الهي حدود بايد نيز

( می بر فرد خود به چشم مدیریت پیامدهای و آثار که معناست بدان آیه در جمله و) لکم گرددشود. می خودمان نصیب پاکی و لذت آن

: 5 صفت

Page 27: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

على أسماعهم وقفوا و- 5 افع العلم دانش و علم شنيدن وقف را خود گوشهاى و) لهم الن(ساختهاند. سودمند

نمازهایش از بعد ص پیامبر چنانکه . است مضر برخي حتي و نيست سودمند دانستنيها همه سودی که علمی از من خداوندا) ينفع ال علم من بك أعوذ اني اللهم فرمود: می دعا چنین برم( می پناه تو به ندارد

ظلوم آن نداند مي را خود جان علوم از داند فضل هزاران صد

( خري چون خود جوهر بيان در جوهري هر خاصيت او داند مولوي) مانع حداقل شوند نمي خودشناسي صرف اگر كه است آن علوم بودن نافع شرط كمترين

. نشوند آن

ديگري علم طلب در جاه وزحب/ علم شرط نياورده جاي به يكي صد از

مفسري نادان نكوشي عمل در گر/ را گوي تفسير عالم بگوي من از

مصوري انسان صورت به ددي ورنه/ ادب و جوانمردي و است آدميت علم

( كمتري گربه از كه بمير هنر بي اي/ كرد صيد ابليس سگ ات مردي شير با سعدي) : 6 صفت

لت- 6 تي البالء في منهم أنفسهم نز لت كال خاء في نز يكسان حالشان آسايش و بال در) الر(است

و علم : فرماید می 147 حكمت در حضرت چنانکه است یقین و علم ویژگی چنین علت دنيا آنچه و كردهاند لمس را يقين روح و آورده، روى آنها به بصيرت و حقيقت با دانش

دارند وحشت آن از جاهالن آنچه به آنها است آسان آنها بر مىشمرند مشكل هوسباز پرستانگرفتهاند انس

يحزنون هم ال و عليهم خوف ال الله اولياء ان أال: هست نیز قرآن آیات به موید جمله این(62 : يونس)

شود داخل آتش در چون آهن زيرا است تر محكم آهن هاي پاره از مومن: ع صادق امام. نشود دگرگون شود كشته دوباره و گردد پراكنده و شود كشته اگر مومن ولي شود دگرگون

من بر آنچه تحمل فرمود: شد غلطان خون به دامانش در اصغر علي وقتي ع حسين امامخداست. چشمان مقابل در آن كه زيرا است آسان شود مي نازل

: 7 صفت

Page 28: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

ه كتب الذي األجل ال لو و- 7 عين طرفة أجسادهم في أرواحهم تستقر لم عليهم الل إلى شوقاواب و الث داشت مقرر آنها براى خداوند كه معينى آمد سر و اجل نبود اگر و) العقاب من خوفا

قرار جسمشان در كيفر ترس از و پاداش شوق از زدن برهم چشم يك حتى آنان روحهاى(نمىگرفت

خاك عالم از نيم ملكوتم باغ مرغ

بدنم از اند ساخته قفسي روزي چند

: 8 صفت

است بزرگ آنان دل در چنان خالق) أعينهم في دونه ما فصغر أنفسهم في الخالق عظم- 8(است كوچك ديدگانشان در اوست غير چه هر كه

قسمت این در که است مثبت و عيني آثار دارای توحیدی بینی جهان و متعال خداوند به باور :کنیم می اشاره آن اثر هفت به

روان آرامش- 1 کوچک اند مواجه آن با مادی زندگی در آنچه ی همه که گردد می سبب متقین در ویژگی این

همین و شد نخواهد اندوهگین و متاثر آن دادن دست از یا فقدان برابر در نتیجه در کند جلوه . گردد می آنان جان و روح آرامش سبب امر

امر همین بودند برگزیده دوستی به که فردی های ویژگی جمله از 289 حکمت امیر حضرت را او نظرش در دنيا كوچكى بود، خدايى برادرى گذشته در مرا: فرمایند می و شمرند می برمىنمود.... بزرگ نظرم در

كشي گردن نفي- 2

147 خطبه در ع امیر حضرت است تکبر عدم و تواضع توحیدی بینی جهان مثبت آثار جمله ازه و: فرمایند می آن تبیین در ه عظمة عرف لمن ينبغي ال إن ذين رفعة فإن يتعظم أن الل ال

ذين سالمة و له يتواضعوا أن عظمته ما يعلمون آن) له يستسلموا أن قدرته ما يعلمون ال ارزش بلندى پس دهد، جلوه بزرگ را خود نيست سزاوار مىشناسد را خدا عظمت كه كس

آنان سالمت و كنند، فروتنى او برابر كه است اين در مىدانند را پروردگار بزرگى كه كسانى(باشند. تسليم فرمانش برابر كه است اين در مىباشد اندازه چه خدا قدرت مىدانند كه

انساني مسووليت توجيه- 3

در حضرتش چنانکه است پذیری مسوولیت زندگی در متعال خدای به باورمندی آثار دیگر از: فرماید می 86 خطبه رائر علم قد لكل الغلبة و شيء بكل اإلحاطة له الضمائر خبر و الس

Page 29: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

به است، خبر با همه باطن از و آگاه نهان اسرار تمام به خدا) شيء كل على القوة و شيء(تواناست. چيز همه بر و پيروز، و غالب چيز همه بر و دارد، احاطه چيز همه

وارستگي- 4

حضرت. می زندگی در گناه ارتکاب کاهش موجب خداوند نظارت و حضور به یقین در شودقوا: فرمایند می 324 حکمت ه معاصي ات فإن الخلوات في الل اهد معصيت از) الحاكم هو الش

خطبه در یا و( است. دادرس و حاكم همو و شاهد همو كه چرا بپرهيزيد خلوتگاهها در خداقوا: فرمایند می 183 ه فات بكم و بيده نواصيكم و بعينه أنتم الذي الل از) قبضته في تقل

و است او دست به شما زمام و حاضريد او پيشگاه در همواره كه خداوندى فرمان مخالفت (بترسيد دارد اختيار در را شما سكنات و حركات

پيشگي عدالت- 5

انسان شود می موجب خداوند پیشگاه در خود بندگاه به ظلم برابر در پاسخگویی به یقین اشتر مالک به خطاب 53 نامه در حضرت باشد خواه عدالت و محور عدالت پیوسته مومن

ه أنصف: فرمایند می اس أنصف و الل من هوى فيه لك من و أهلك خاصة من و نفسك من النتك ك رعي ه عباد ظلم من و تظلم تفعل إال فإن ه كان الل و بخداوند نسبت) عباده دون خصمه الل آنها به كه رعايائى جانب از و خاندانت، خاص افراد جانب از و خود، جانب از بمردم نسبت

ستم خدا بندگان به كه كسى نمودهاىو ستم نكنى چنين اگر كه ده بخرج انصاف عالقمندى،(بود خواهد او دشمن بندگانش از پيش خداوند كند،

پايداري و استقامت- 6 موجب ماست پنهان و پیدا گفتار و خلوت و جلوت رفتار بر آگاه و شاهد خداوند آنکه به باور حال به که هست کسی و نیستیم تنها دانیم می چرا کنیم تحمل بهتر را ها سختی تا شود میهم: فرمایند می زمینه این در 227 خطبه در حضرت دارد توجه ما ك الل اآلنسين آنس إن

لين بالكفاية أحضرهم و ألوليائك لع و سرائرهم في تشاهدهم عليك للمتوك في عليهم تط تو پروردگارا) ملهوفة إليك قلوبهم و مكشوفة لك فأسرارهم بصائرهم مبلغ تعلم و ضمائرهم

كننده برطرف بهترين كنندگانت توكل براى و مونسهائى، مأنوسترين دوستانت براى چشمانشان ديد اندازه از و آگاهى ضميرشان اسرار از و مىدانى، را آنان دل درون مشكالتى

( است متوجه تو به قلوبشان و مكشوف، برايت آنها اسرار باخبرى

إن و ذكرك آنسهم الغربة أوحشتهم إن: فرمایند می خطبه همین از دیگری قسمت در وت بك االستجارة إلى لجئوا المصائب عليهم صب عن مصادرها و بيدك األمور أزمة بأن علما

و مصائب اگر و آنهاست تنهائى مونس تو ياد اندازد وحشت به را آنان غربت اگر و) قضائك و است تو دست به امور زمام مىدانند كه اين چه مىآورند، پناه تو به بارد فرو آنان بر مشكالت

ست(تو فرمان به آنها چشمه سر

Page 30: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

آزادگي و آزادي- 7

و واحد یکتای خدای قدرت به باور که چرا است حریت توحیدی بینی جهان مثبت اثر هفتمین و اطاعت خدا آن از فقط و نساید دیگر هیچکس آستان بر سر انسان شود می سبب احد

های طاغوت اطاعت از را مردم که نبود این جز چیزی نیز ص خاتم پیامبر هدف و کند تبعیت: فرمایند می 147 خطبه در حضرت برهانند شیطان و زمان ه فبعث: الل محمدا

يطان طاعة من و عبادته إلى األوثان عبادة من عباده ليخرج بالحق( صلىاللهعليهوآله) الش« خداوند) طاعته إلى صلى» تا ساخت مبعوث حق به را سلم و آله و عليه الله محمد

طاعت بار زير از را آنها و كند، دعوت خود عبادت به و خارج، بتها پرستش از را بندگانش(دهد. سوق خود اطاعت به ساخته آزاد شيطان

: 9 صفت

ة و فهم-9 كمن الجن ار و هم و منعمون فيها فهم رآها قد كمن الن معذبون فيها فهم رآها قد را جهنم و مىبرند، سر به آن نعمتهاى در و ديده را آن گويى كه است چنان آنان براى بهشت )

(گرفتارند. عذابش در و ديده را آن گويى كه دارند باور چنان

: 10 صف

(است محزون قلبهايشان) محزونة قلوبهم- 10

است تنافی در الهی اولیاء وصف در قرآنی آیات مضامین برخی با متقین صفت این ظاهر آگاه.) يحزنون هم ال و عليهم خوف ال الله اولياء ان اال: فرماید می که یونس 62 آیه همچونمىشوند( اندوهگين آنان نه و است بيمى نه خدا دوستان بر كه باشيد،

های آموزه منظر از بلکه است خوب مطلقا نه و بد مطلقا نه اندوه و حزن که است آن پاسخ و خوبی. باشد منفی و مذموم تواند می هم و مثبت و ممدوح تواند می هم غم و حزن دینی: آید می پی در که است آن ایجاد عوامل به وابسته غم بدی

: ممدوح حزن منشا

می ص پيامبر به خطاب شعراء سوره سوم آیه در خدا. مردم هدايت عدم مشاهده- 1 خلق اينكه از كني هالك را خود نفس تو شايد) مومنين تكونوا أال نفسك باخع لعلك: فرماید(شوند نمي هدايت و آورند نمي ايمان

در بخوابم سير شكم با من آيا: ع علي امام. مردم های گرفتاری و مشکالت مشاهده- 2؟! باشد سوزاني وكبدهاي گرسنه شكمهاي اطرافم در حاليكه

: مذموم حزن منشا

. گذارد مي ارث به اندوه و غم دنيا به ميل: ع صادق امام: دنيا به ميل- 1

Page 31: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

طوالني اندوه و غم موجب كه راني شهوت اي لحظه بسا چه : ص پيامبر: راني شهوت- 2. شود مي

نظر است مردم دردست آنچه به كه كسي: ص پيامبر: ديگران اموال به دوختن چشم- 3. بود خواهد مداوم تاسفش و طوالني او حزن كند

: 11 صفت

(اند امان در آسيبشان از مردمان ) مأمونه شرورهم و- 11

: 12 صفت

(است الغر بدنهايشان) نحيفة أجسادهم و- 12

45 نامه در چنانکه است چاالکی معنای به بلکه نیست بودن ضعیف معنای به بودن نحیف: فرمایند می حضرت

تمام كه پروارى حيوان چونان سازد، سرگرم مرا پاكيزه و لذيذ غذاهاى كه نشدهام آفريده آينده از و بوده، شكم كردن پر و چريدن شغلش كه شده رها حيوان چون يا و علف، او همتآيا. خبر بى خود در گمراهى ريسمان آيا گرفتهاند بازى به مرا آيا آفريدند بيهوده مرا است

گويا. قدم سرگردانى راه در يا و گيرم دست مىگويد: شما از شخصى كه مىشنوم بگذارم هماوردان با نبرد از و گرفته فرا را او سستى پس است، همين طالب ابى فرزند غذاى اگر»آگاه«. مانده باز شجاعان و كناره درختان و سختتر، چوبشان بيابانى، درختان باشيد است

درختان. نازكتر پوستشان جويبار چوبشان آتش مىشوند سيراب باران با كه بيابانى استاست. دوامتر پر و شعلهورتر

: 13 صفت

(است. اندك نيازهاشان و) خفيفة حاجاتهم و- 13

ياوري مومن) المئونة خفيف المعونة حسن المؤمن: فرمایند می ع صادق امام زمینه این در(است خرج كم و خوب

را حمام: گفت حمام صاحب شدند حمام وارد ع صادق امام که است آمده دیگری روایت دراست( كم) هزينه كم مومن ، خير: فرمودند حضرت ؟ كنم خلوت شما براي . زحمت

. هستيم خدمت كم و پرزحمت ديگران با معاشرت در ما از برخي متاسفانه

: 14 صفت

(است آراسته عفت زيور به نفسهايشان و) عفيفة أنفسهم و- 14

Page 32: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

غلبه از آن سبب به كه است نفس براي حالتي شدن حاصل که است آمده عفت تعریف در. كند مي امتناع( جنسي ، گفتن سخن ، خوردن ، مقام ، مال شهوت) شهوت

بهشت: » مكرر ص خدا رسول: فرماید می 176 خطبه در ع علی حضرت به پيچيده مىفرمودبدانيد«. شهوات به آميخته دوزخ و سختىها، و گران، انجامش اينكه جز نيست طاعتى است

پس. بخش لذت انجامش اينكه مگر نيست گناهى شهوت از كه كسى بر خدا رحمت استكند كن ريشه را نفس هواى و ايستد، باز

حوزه در ای ویژه تاکید اما است شده توصیه آن ابعاد همه در شهوت کنترل و عفت اگرچه ازدواج براى امكانى كه كسانى و: فرماید می نور 33 آیه در خداوند است شده جنسی عفت

گرداند! بىنياز را آنان خود فضل از خداوند تا كنند پيشه پاكدامنى بايد نمىيابند،

باقر امام چنانکه است شده شمرده هاعبادت برترین جمله از جنسي غريزه كنترل روایات در نشده عبادت جنسي عفت و شكم نگهداشتن پاك از برتر چيزي به خداوند: اند فرموده ع

. است

راه در شهيد مجاهد مزد و اجر: فرمایند می 474 حکمت در ع امیر حضرت زمینه این در مىورزد. پاكدامنى ولى هست، توانايى گناهش بر كه نيست كسى مزد و اجر از باالتر خدا، باشد فرشتگان از فرشتهاى است نزديك عفتى با انسان چنين

شهوتی است شهوت شدن ناتوان و ضعیف فرمایند می حضرت چنانکه جنسي عفت ثمره: شود می زندگی در فساد و تخریب سبب گرفتن قدرت صورت در که

. كند مي ناتوان و ضعيف را شهوت ، عفت: ع علي امام

: 15 صفت

صبروا- 15 اما رها مربحة تجارة طويلة راحة أعقبتهم قصيرة أي هم لهم يس كوتاه مدتى براى)رب است تجارتى آوردند، بدست طوالنى بس راحتى و ورزيدند استقامت و صبر جهان اين در

(ساخت. فراهم برايشان پروردگارشان كه پرسود

کار انجام به مومنان ترغیب در روایات و قرآن در شايع تعابير از آن مشتقات و تجارت تعبير: خوانیم می توبه سوره 111 آیه در چنانکه است شایسته

ه إن ة لهم بأن أموالهم و أنفسهم المؤمنين من اشترى الل ه سبيل في يقاتلون الجن فيقتلون الل يقتلون و وراة في حقا عليه وعدا ه من بعهده أوفى من و القرآن و اإلنجيل و الت فاستبشروا الل

را مالشان و جان مؤمنان، از خدا حقيقت، در) العظيم الفوز هو ذلك و به بايعتم الذي ببيعكم[ به اينكه] و مىجنگند خدا راه در كه كسانى همان است خريده باشد، آنان براى بهشت بهاى

[ كشته و مىكشند [ به. اين عهده بر قرآن و انجيل و تورات در حقى وعده عنوان مىشوند

Page 33: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

و. او با كه معاملهاى اين به پس است؟ وفادارتر خويش عهد به خدا از كسى چه اوست (است. بزرگ كاميابى همان اين و باشيد، شادمان كردهايد

مىبينند زيان برخى و برند مي سود بازار اين از بعضى كه است بازارى دنيا: ع باقر امام

(2 عصر) الصالحات عملوا و آمنوا الذين اال خسر لفي االنسان ان

سود از نه است سرمايه از آوردن كم خسران

و. بازار اين تاجر نفس و است آخرت بازار دنيا: ع سجاد امام سرمايه روز و شب استو. و. بهشت تجارت اين سود است است. آتش آن ضرر است

: 16 صفت

(نخواستند را آن آنان و خواست را آنان دنيا) يريدوها فلم الدنيا أرادتهم- 16

: 17 صفت

چنگالش از را خويشتن آنان و كشيد اسارتشان به) منها أنفسهم ففدوا أسرتهم و- 17 (رهانيدند

: 18 صفت

يل أما- 18 (كنند قيام عبادت به شب هنگام به) أقدامهم فصافون الل

از متاثر و جلوه روز اعمال که است آن روز بر متقين شبهاي اوصاف شدن مقدم وجه شایداست. آن دهنده جهت و است شبانه عمل

يل من و: فرماید می ص پیامبر به خطاب اسراء 79 آیه در خداوند د الل لك نافلة به فتهجك يبعثك أن عسى رب مقاما بيدار فريضه نه و نافله سبيل بر را شب از اي پاره و) محمودا. برآورد محمود مقامي به را تو ، پرورگار كه باشد كن عبادت و باش

مقصودست گنج كليد شب ورد و صبح دعاي

پيوندي دلدار با كه ميرو روش و راه بدين

دادند حياتم آب شب ظلمت آن واندر/ دادند نجاتم غصه از سحر وقت دوش

دادند براتم تازه اين كه قدر شب آن/ شبي فرخنده چه و بود سحري مبارك چه : 19 صفت

(كنند مي تالوت را قرآن) القرآن ألجزاء تالين- 19

: 20 صفت

Page 34: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

لونها- 20 (كنند مي تالوت سنجيده و شمرده را قرآن) ترتيال يرت

ترتيال القرآن رتل و : فرماید می مزمل 4 آیه در ص پيامبر به خطاب خداوند

. نيست خيري نباشد تدبر كه قرائتي در و نباشد فهم كه عبادتي در داشت توجه باید البته

آخر به رسيدن شما همت هرگز: فرمود حضرت پرسيدند را ترتيل معناي: ع علي امام از. نباشد سوره

. بخواني خوش صداي و مكث با همراه را آن كه است آن ترتيل : ع صادق امام

: 21 صفت

نون- 21 (سازند مي اندوهگين قرآن آيات به را خود) أنفسهم به يحز

از هجران و فراق- 2 الهي عذاب هاي وعده- 1 : است امر دو از ناشي متقين ممدوح حزنمحبوب : 22 صفت

(گيرند. برمي قرآن از را دردشان داروى) دائهم دواء به يستثيرون و- 22

: است شده تصریح قرآن بودن شفا به قرآن از متعددی آیات در

(57 يونس) الصدور في لما شفاء و ربكم من موعظة جائتكم قد- 1

(82 اسراء) للمونين رحمة و شفاء هو ما القرآن من ننزل و- 2

(44 فصلت) شفاء و هدي آمنوا للذين هو قل- 3

: 23 صفت

وا فإذا- 23 إليها ركنوا تشويق فيها بآية مر عت و طمعا إليها نفوسهم تطل وا و شوقا ها ظن أن روحشان و كنند، طمع بشارت مورد به بگذرند دهنده بشارت آيهاى به چون و) أعينهم نصب

(آنهاست. برابر در بشارت مورد كه برند گمان و گردد، خيره آن به شوق روى از

: 24 صفت

وا إذا و- 24 وا و قلوبهم مسامع إليها أصغوا تخويف فيها بآية مر م زفير أن ظن شهيقها و جهن و دهند، آن به دل گوش شده داده بيم آن در كه بگذرند آيهاى به چون و) آذانهم أصول في

(است. آنان گوش بيخ عذاب فرياد و شيون برند گمان

: 25 صفت

Page 35: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

أقدامهم أطراف و ركبهم و أكفهم و لجباههم مفترشون أوساطهم على حانون فهم- 25ه إلى يطلبون پيشانى و كردهاند خم ميان پروردگارشان برابر در) رقابهم فكاك في تعالى الل

آزاديشان كه مىطلبند تعالى خداوند از و نهادهاند زمين بر پاى نوك و زانو و دست كف و(بخشد.

: 26 صفت

هار أما و- 26 (هستند بردبار روز در اما و) فحلماء الن

شود. می گفته شود می ایجاد غضب و خشم هنگام در که یهيجان از نفس لكنتر به حلم پشيمان اگر و شود مي پشيمان آن صاحب زيرا است ديوانگي از نوعي غضب: ع علي امام. است عميق و دار ريشه او ديوانگي پس نشد

سوره 47 آیه در ایشان داستان که است ابراهيم حضرت خشم با مقابله قرآنی الگوهای ازایشان. آمده مریم جواب در آزر. كند مي نصيحت را عمويش أبت“ يا” تعبير با بار 4 است

نه ايشان اما. شو دور ما از كنم مي سنگسارت نداري بر دست حرفهايت از اگر: گويد مي لك سأستغفر عليك سالم: گويد مي جواب در که شود نمی عصبانی تند جمالت این از تنهامىخواهم( آمرزش تو براى پروردگارم از زودى به باد، تو بر درود) . ربي

می و ستاید می وصف این به را ابراهیم حضرت قرآن که است برخوردهایی چنین واسطه به(75 هود) أواه لحليم ابراهيم ان: فرماید

دهیم فرصت خود به ثانیه چند حتی باندازه بلکه اقدام نه تنبيه نه تصميم نه عصبانيت حال درفرونشیند. هیجانی حالت آن تا

آمد شد ناراحت قنبر شد واقع اهانت مورد ناداني طرف از روزي امير حضرت غالم قنبردشنام! آهسته: فرمودند مولي دهد جواب تا كن رها اعتنايي بي روي از را خود دهنده قنبر

. كني عقوبت را دشمنت و كني غضبناك را شيطان و خوشنود را پروردگار

: 27 صفت

(دانشمندند) علماء- 27

: 28 صفت

(نيكوكارند) أبرار- 28

: 29 صفت

(تقوايند. با) أتقياء - 29

: 30 صفت

Page 36: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

30 - اظر إليهم ينظر القداح بري الخوف براهم قد ما و مرضى فيحسبهم الن مرض من بالقوم يقول و و خولطوا لقد چوبه همچون را آنها بدنهاى خوف و ترس) عظيم أمر خالطهم لقد

نيست وجودشان در بيمارى هيچ اما مىپندارند بيمار را آنها ناظران، چنانكه ساخته، الغر تيرى آورده در وضع اين به را آنان بزرك بس انديشهاى كه حالى در ديوانهاند آنها مىپندارند بيخبران

(است

سبك تيرها تا ميشود موجب تير چوب تراشيدن که است آن تیر چوب به متقین تشبیه وجه را متقين كه خدا از ترس. شود كم هوا برابر در مقاومتش نيز و كند پيدا بيشتري برد و شده نفساني هواهاي امواج و رسيده هدف به شتاب و سرعت با تا شود مي موجب كند مي الغر

. باشد داشته كمتري مقاومت آنها برابر در

. شماست ترين خداترس شما عاقلترين: است عقل ميزان خدا از خوف

: 31 صفت

(نيستند خوشنود خويش اندك اعمال از) القليل أعمالهم من يرضون ال- 31

: 32 صفت

(نمىبينند زياد را خود فراوان اعمال و) الكثير يستكثرون ال و- 32

کوچکی آنکه برای ع امیر حضرتاست. ركود و ايستايي موجب بودن راضي خود عمل از: فرمایند می برشمرند الهی عذاب سختی و ثواب عظمت برابر در ما اعمال

كبوتران سان به و دهيد، سر ناله مرده بچه شتران همانند اگر سوگند خدا به( 52 خطبه) نزد خود درجات رفتن باال و حق به نزديكى براى و نمائيد زارى راهبان، همچون و كنيد نوحه

و اموال از دست مىكنند نگهدارى را آن حق مأموران و شده ثبت كه گناهانى آمرزش و اواينها... ) فرزندان در( بكشيد بر آن از كه عقابى و دارم انتظار برايتان من كه ثوابى برابر همه

به. كم وحشتناكم، شما شدت از چشمهايتان از و شود، آب دلهايتان اگر سوگند خدا است كه آنجا تا و بمانيد، زنده دنيا پايان تا سپس گردد، جارى خون او ترس از يا و خدا به شوق

بزرگى نعمتهاى برابر در شما اعمال اين هم باز كنيد كوشش حق فرمان اطاعت در مىتوانيد« نعمت مخصوصا داده، شما به خداوند كه چيز» نيست مالحظهاى قابل ايمان

: 33 صفت

همون ألنفسهم فهم- 33 (مىسازند متهم را خويش آنان) مت

: 34 صفت

( خوفناكند. خود كردار از و) مشفقون أعمالهم من و- 34

: 35 صفت

Page 37: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

ي إذا- 35 ي و غيري من بنفسي أعلم أنا فيقول له يقال مما خاف منهم أحد زك بي أعلم ربي هم بنفسي من ون مما أفضل اجعلني و يقولون بما تؤاخذني ال الل يعلمون ال ما لي اغفر و يظن

مىگويد: و مىافتد هراس در شده گفته بارهاش در چه آن از شوند ستوده آنها از يكى گاه هر) در مرا بارالها مىشناسد من از بهتر مرا من، خداى و مىشناسم بهتر ديگران از را خود من

نمىدانند كه گناهانى و مىگويند، كه ده قرارم آن از بهتر و مفرما مؤاخذه گويند مى آنچه مورد(بيامرز.

می 347 حکمت در ع امیر حضرت. است روحي و اجتماعي آفات از چاپلوسي و تملق . است حسادت يا درماندگى آن از كمتر و چاپلوسى، شايستگى از بيش ستايش: فرمایند

خاك متملقان صورت بر. المداحين وجوه علي التراب احثوا: فرمایند می نیز دیگری کالم در تمجيد و تعريف خاطر به كه كسانى بسيارند: است آمده 462 حکمت در همچنین. بپاشيد و پاكدامنى اهل به : است آمده نیز حسن امام به ع علي امام وصيت در. مىخوردند فريب انجام كه كارى به بيهوده و نكنند، تعريف زياد را تو كه ده تعليم آنچنان را آنان و بپيوند، صدق

نمايد نزديك گردنكشى به و كند، نخوت و كبر ايجاد فراوان تمجيد كه ننمايند، تمجيد ندادهاى

مباش گو تملق و بوس آستان و چاپلوس هيچوقت دونان پيش در نان دو بهر فرخييزدي( فرخي)

مكن تعلق دونان فتراك به/ مكن تملق سگ چون لقمه پي

طمع ذل خار از دامن فشان/ طمع غل بار از گردن رهان

( زند فراتر زانجا خيمه خرد/ زند در بر حلقه كجا هر طمع جامي) : 36 صفت

ك أحدهم عالمة فمن- 36 دين در است اين آنان نشانههاى از) دين في قوة له ترى أن( نيرومندند

فراتر آنها زبان سر از دين و دنياپرستند مردم همانا: كربال به حركت مسير در حسين امام بوته در چون و گويند مي دين از سخن سازد راه به رو را زندگىشان دين كه آنجا تا و نرود

گردند. اندك دينداران شوند گرفتار آزمايش

دارم دوست بخدا سوگند : ع حسين امام به خطاب عاشورا شب در بجلي قين بن زهير خداى و گردم زنده و شوم كشته مرتبه هزار كيفيت بهمين و گردم زنده دوباره شوم كشتهفرمايد. نگهدارى دشمنان آسيب از را بيتت اهل جوانان و تو وسيله بدين متعال

: 37 صفت

و- 37 (دارند. نرمي با همراه دورانديشي) لين في حزما

Page 38: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

. شود می گفته شود پشيماني مانع كه انديشي عاقبت و تدبير با همراه اقدام به دورانديشي. باشيم خشونت عدم و نرمخويي با همراه تدبير با و انديش دور ديگران با معاشرت در بايد

خود دوست به آدمي زيرا برگزيند خوب دوست كه است كسي انديش دور : ع علي امام. شود مي شناخته

نرمي با ) لينا قوال له فقوال: که است آمده طه سوره 44 آیه در فرعون مثل با مواجه در حتي به مردم عظیم خیل گرویدن موجب که بود ص پیامبر ویژگی همین و( بگوييد سخن او با

ا كنت لو و : 159 آیه عمران آل سوره: شد اسالم اگر و) حولك من النفضوا القلب غليظ فظ بودى سختدل و تندخو مىشدند( پراكنده تو پيرامون از قطعا

: 38 صفت

(. دارند يقين با آميخته ايماني و) يقين في إيمانا و- 38

: است شده تصریح حجرات سوره 14 آیه در چنانکه. است اسالم از باالتر اي مرتبه ايمانا األعراب قالت برخى]) قلوبكم في اإليمان يدخل لما و أسلمنا قولوا لكن و تؤمنوا لم قل آمن

»گفتند باديهنشينان[ از »بگو.« آورديم ايمان: اسالم: بگوييد ليكن نياوردهايد، ايمان: است( نشده داخل ايمان شما دلهاى در هنوز و.« آورديم

آرامش موجب كه است ايمان از باالتر مرتبه يقين و است تصديق ايمان و زباني اقرار اسالم» ابراهيم: شود مي دروني اطمينان و قلبي پروردگارا،: چگونه ده نشان من به گفت

: » زنده را مردگان مگر« فرمود : » ايمان مىكنى؟ چرا،« گفت آرامش دلم تا ولى نياوردهاى؟بقره.« .260 يابد

حکمت در ع علی حضرت. است راستگویی و صداقت آن جمله از که دارد هایی نشانه ایمان دروغ بر مىرساند، زيان تو به كه آنجا در را راستگوئى كه است آن ايمان: فرمایند می 458

و. مقدم دارد سود كه آنجا در كه اين ديگر و نباشد عملت از بيش گفتارت كه اين دارىبترسى. خدا از ديگرى باره در سخن بهنگام

: 39 صفت

(. اند دانش در حريص) علم في حرصا و- 39

و است آن آوردن بدست برای اقدام و عمل با همراه چيزي به افراطي ميل و عالقه: حرص. است قناعت آن ضد

. است مذموم نازيبا امر به حرص و ممدوح زيبا امر به حرص

قرآن در اکرم رسول اوصاف جمله از چنانکه مردم هدايت بر حريص مانند: ممدوح حرص: است شده ذکر وصف همین م ما عليه عزيز أنفسكم من رسول جاءكم لقد حريص عنت

Page 39: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

است دشوار او بر كه آمد خودتان از پيامبرى شما براى قطعا،) رحيم رؤف بالمؤمنين عليكماست(. مهربان دلسوز مؤمنان، به نسبت و حريص، شما[ هدايت] به بيفتيد، رنج در شما

... تقوي ، انصاف ، عدالت بر حرص است همچنین

هم و است آمده بقره 96 آیه در یهود وصف در چنانکه دنيا بر حريص : مذموم حرص لتجدناس أحرص أشركوا الذين من و حياة على الن را آنان و) سنة ألف يعمر لو أحدهم يود مسلما

هر. يافت خواهى مىورزند شرك كه كسانى از[ حريصتر حتى] و زندگى، به مردم آزمندترينكند( عمر سال هزار كاش كه دارد آرزو ايشان از يك

زيادش به رسد چه است دب نیز آن کم تحصیل باشد جاه حب روي از اگر نیز آموزي علم

: 40 صفت

دارند( حلم با همراه دانش) حلم في علما و- 40 انسان داند نمي آنكه. است خلق جفاي تحمل و غضب آتش كردن خاموش بودن عالم شرط

احقاق جاي جا همه داند نمي و دارد وجود ديگر هاي خواسته و ها مذاق و طبايع با ديگر هاي روح بخشنده كمال و زننده صيقل خلق جفاي تحمل. است محروم دانش از هنوز نيست حق

است

زن رفت ديدارش به مريدي داشت بدخو زني كه كند مي نقل را عارفي داستان مولوي به ماري كه حالي در كرد پيدا جنگلي در را عارف مريد. راند را او بسيار هاي دشنام با عارف همسرت چرا كرامت همه اين با پرسيد و كرد سالم برو آمد پيش نشسته شيري بر دست. ام يافته او جفاهاي تحمل سبب به را كرامات اين گفت گوست دشنام و دشمن تو با چنين

من بيگار نر شير كشيدي كي زن بار كشيدي مي صبرم گرنه

: 41 صفت

( است رو ميانه ثروت حال در) غني في وقصدا- 41

. جيبش دست در دستش اختيار نه باشد دستش در آدمي جيب اختيار بايد

يقين به)( 6 علق) استغني رآه أن ليطغي االنسان ان: كه روست آن از روي ميانه به هشدار(. ببيند نياز بي را خود اينكه از كند مي طغيان انسان

قرآن در . است سخت بسيار تايي هزار هاي پازل چيدن مانند انبوه ثروت مصرف و توزيع (43 مومن) النار أصحاب هم المسرفين ان: اند شده نکوهش شدت به کنندگان اسراف

آتشند( همدمان اسرافگران همانا)

شيطانند( برادران اسرافكاران )(27 اسراء) الشياطين إخوان كانوا المبذرين ان

Page 40: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

نظر از: گويند مي نهايت در غنا و فقر باب در بسيار بررسي از پس غزالي و كاشاني فيض. غناست از بهتر مردم عموم براي فقر مطلق بنحو اخالقي

: 42 صفت

(اند خاشع عبادتشان در) عبادة في خشوعا و- 42

خاشعون صالتهم في هم الذين المومنون أفلح قد: است نماز در خشوع مومنين صفات ازخاشعند( نمازشان در كه همانان شدند رستگار مؤمنان كه راستى به) (1 مومنون)

که ای گونه به است نماز در تواضع: فرمودند ايشان شد سوال نماز در خشوع از پيامبر ازآورد. روی خدا به قلبش تمام با بنده

: 43 صفت

(اند آراسته تهيدستي عين در) فاقة في تجمال و- 43

و کردند می زندگی فقر اوج در مدینه به مهاجرت از بعد که صفه اصحاب توصيف در خداوند پارسايى شدت از را آنان ناآگاه فرد(: 273 بقره: ) فرمايد مي نداشتند ای کاشانه و خانه حتی

تو. ] بىنياز و توانگر دارند كه وعفتى آنان![ رسول اى مىپندارد مىشناسى. سيمايشان از را من ] از] نمىخواهند. چيزى اصرار به مردم آنان

: 44 صفت

(. صابراند ها سختي در) شدة في صبرا و- 44

است ناخوش و خوش موقعیت کنترل مهارت: صبر

نيز جسم نباشد سر چنانكه جسم به سر نسبت مانند ايمان به نسبت صبر: ع صادق امامرود. مي نيز ايمان برود اگر نيز صبر نيست

مصيبت بر صبر ، معصيت از صبر ، طاعت بر صبر: صبر اقسام

: 45 صفت

(اند حالل روزي طالب) حالل في طلبا و- 45

. است حالل روزي طلب آن ارزشمندترين كه دارد جزء هفتاد عبادت: ص پيامبر

: 46 صفت

(. شادمانند راست راه رفتن در) هدي في نشاطا و- 46

Page 41: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

مصلحت از ناشي الهي مقررات تمامي آنكه به توجه نيز و دنيا به آن نسبت و آخرت به توجه از پرهیز همچون حرام مال از پوشي چشم مثال. است آور شادي است ها آن در مفسده و

. است آور شادي كه نيست زا اندوه تنها نه فاسد غذای

: 47 صفت

(كنند مي دوري طمع از) طمع عن تحرجا و- 47

زند برق آزمنديها و طمعها كه خورد، زمين به آنجا بيشتر خردها: ع علي امام : 48 صفت

مىپردازد، شايسته كارهاى به كه حال آن در) وجل علي هو و الصالحه األعمال يعمل- 48(است. بيمناك دلش

سوء- 4عمل( حبط) عمل رفتن بين از- 3 عجب- 2 ريا- 1 : است ذيل امور از متقين ترسعاقبت : 49 صفت

(برد. مى پايان به شكر انديشه در را شب) الشكر همه و يمسي- 49

نعمت مقابل در العمل عكس بهترين ابراز: شكر

: 50 صفت

(كند مى اغاز ذكر انديشه در را روز و) الذكر همه و يصبح و- 50

نسواالله كالذين تكونوا ال و : خوانیم می حشر سوره 19 آیه در است خود ياد ، خدا ياد به را آنها نيز خدا و كردند فراموش را خدا كه نباشيد كسانى همچون و) أنفسهم فأنساهم

كرد گرفتار فراموشى خود

: 52 و 51 صفت

يبيت -52 و 51 يصبح و حذرا فرحا و الغفلة من حذر لما حذرا و الفضل من أصاب بما فرحاحمة بر آن از را او كه غفلتى از خوف مىخيزد، بر شادمان روز و مىخوابد ترسان شب) الر

(آورده. دست به كه حق رحمت و فضل از دلشاد و داشتهاند، حذر

: 53 صفت

انجام در او نفس هرگاه) تحب فيما سؤلها يعطها لم تكره فيما نفسه عليه استصعبت إن- 53 (. مىسازد محرومش دارد دوست آنچه از هم او كند سركشى ندارد خوش كه وظائفى

Page 42: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

مدیریت و نفس مهار ، نفس جهاد از مراد. توست نفس تو دشمنان ترین دشمن: ص پیامبر. است هوسها و غرایز کنترل و

: 55 و 54 صفت

ة - 55 و 54 كه است چيزى در چشمش روشنى) يبقى ال فيما زهادته و يزول ال فيما عينه قر(. نمىماند باقى كه است چيزى در زهدش و عالقهگى بى و ندارد، راه آن در زوال

ناخوشایند موقعیت در مردم اغلب . است ناخوشایند و خوشایند های موقعیت دارای زندگی هر که کنند می اسراف و گذرانی خوش در افراط خوشایند موقعیت در و حسرت و افسوس

وابسته و بودن دلبسته جز چیزی نیز واکنشهایی چنین سبب و تعل است. آمیز مخاطره دو هاست موقعیت چنین کنترل جهت در ای توصیه حقیقت در زهد. نیست ها موقعیت به بودن

زهد. است دلبستگی و شدید میل ، رغبت مقابل در زهد نیست نداشتن معنای به زهد. زندگی های مهارت حوزه در المللی بین سطح در ارائه قابل که است مهارتی ای آموزه. است

است دنیا واقعیت شناخت گرو در دنیوی های موقعیت به دلبستگی کنترل

: دنیا های ویژگی

رسید خواهد پایان به روزی باالخره. نیست پایدار: الفاست. هم با دنیا ناخوشی و خوشی. نیست فراگیر و مطلق آن های خوشی: بشود. نمی حاصل ما دوراندیشی و تدبیر با آن ی همه است اقبال و بخت به وابسته: ج

: آخرت های ویژگی

فیها( خالدین) بود خواهند برین بهشت آن در پیوسته قرآن آیات تعبیر به. است پایدار: الف

نیست. ای غصه و غم و رنج بهشت در است. فراگیر و مطلق آن خوشی: ب. است عمل گرو در نیست اقبال و بخت به وابسته: ج

تا: » سبحان خداى كه است، قرآن از كلمه دو بين زهد : 439 حکمت دست از آنچه بر فرمودحدید) شادمان رسيده شما به آنچه به و نخوريد، حسرت رفته شما (« 22 مباشيد

البالغه: نهج در زهد آثار( زندگی از رضایت-)1

خیر( کار انجام-)2ها( موقعیت به اعتماد عدم-)3

Page 43: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

دنیا( آفات به آگاهی-)4 : 57 و 56 صفت

الحلم يمزج- 57 و 56 در عمل، با را سخن و علم، با را بردبارى) بالعمل القول و بالعلم(مىآميزد

: 58 صفت

(بيني مي طوالني غير و نزديك را آرزوهايش) أمله قريبا تراه- 58

چون آرزو بلندي و هوي از پيروي: است چيز دو از شما براي من ترس بيشترين: ع عليگردد. مي آخرت فراموشي مايه آرزو بلندي و شود مي حق مانع هوي از پيروي

: 59 صفت

( است اندك لغزشان و خطا) زله قليال- 59

: هستند بدور آنها ی همه از متقین که است ذیل امور لغزش و خطا عوامل

جهل- 1

اخالقي رذائل- 2

نفس هواي از پيروي: الف لجاجت: ب انديشي عاقبت و تامل عدم: ج

مشورت عدم و راي استبداد: د

: 60 صفت

(. است خاشع قلبش) قلبه خاشعا- 60

شخص با مالزم هميشه خشوع اين. است عبادت در خشوع از باالتر اي مرتبه قلبي خشوع. است پارسا

: 61 صفت

(است. قانع نفسش) نفسه قانعا- 61

در قناعت از مقصود. است طمع و حرص برابر در شد بیان گذشته جمالت در چنانکه قناعت توصیه حوزه این در دینی های آموزه در آنچه البته است مادی و دنیوی امور در قناعت اینجا

Page 44: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

مخالف تنها نه زیاد تولید با اسالم دیگر عبارت به تولید نه است مصرف در قناعت است شده. باشد حداقلی باید مصرف اما کند می توصیه را آن که نیست

: قناعت ثمرات

روحي آرامش- 1

نفس عزت- 2

زدگي مصرف و تجمل ترك- 3

انفاق- 4 :62 صفت

62 - (. است اندك خوراكش) أكله منزورا

: 63 صفت

(. است تكلف بي ، است آسان امورش) أمره سهال- 63

: 64 صفت

( است محفوظ دينش) دينه حريزا- 64

: 65 صفت

(. است مرده او شهوت) شهوته ميتة- 65

: 66 صفت

(. خورد مي فرو را خود خشم) غيظه مكظوما- 66

: 68 و 67 صفت

ايمني شرش از و رود مي اميد او خير به) مأمون منه الشر و مأمول منه الخير – 68 و 67(. است حاصل

: 70 و 69 صفت

الغافلين من يكتب لم الذاكرين في كان ان و الذاكرين في كتب الغافلين في كان ان- 70 و69 از باشد ذاكران بين در اگر و شود مي نوشته ذاكران زمره در باشد غافالن ميان در اگر)

(گردد. نمي محسوب غافالن

: 71 صفت

Page 45: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

( بخشد مي كرده ظلم او به كه را كسي) ظلمه عمن يعفو- 71

: 72 صفت

(كند مي عطا كرده محرومش كه آن به) حرمه من يعطي و- 72

ئة ال و الحسنة تستوى ال و: است آمده فصلت 34 آیه در ي تى ادفع الس فإذا أحسن هى باله عداوة بينه و بينك الذى هرگز) ولى كأن دفع نيكى با را بدى نيست يكسان بدى و نيكى حميمهمان( خواهى) ناگاه كن، و گرم دوستى گويى است، دشمنى او و تو ميان كه كس ديد

(است. صميمى

: 73 صفت

(كند مي برقرار ارتباط كرده قطع را پيوندش كه كسي با) قطعه من يصل- 73

: 74 صفت

(. است بركنار زشت گفتار از) فحشه بعيدا- 74

ال و: ندهيم فحش نیز اعتقادي مخالفين به حتي است آمده قرآن در وا ذين تسب من يدعون اله دون الل وا ه فيسب بغير عدوا الل ا كذالك علم ن انعام) عملهم أمة لكل زي 108( معبود( به(

( آنها مبادا ندهيد، دشنام مىخوانند را خدا غير كه كسانى از) جهل،( ظلم) روى نيز را خدا واينچنين! دشنام داديم زينت را عملشان امتى هر براى دهند

: 75 صفت

(. است نرم او سخن) قوله لينا- 75

: 77 و 76 صفت

(. است آشكار او نيك كار و پنهان او قبيح كار) معروفه حاضرا و منكره غائبا – 77 و76

: 79 و 78 صفت

گردانده روی آنان از بدیش و آورده روی افراد به خوبیش) شره مدبرا ، خیره مقبال- 78-79 (. است

: 80 صفت

(است وقار با و سنگين طوفانها و ها زلزله در) وقور الزالزل في- 80

: 82 و 81 صفت

Page 46: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

سپاس ها خوشی در و شکیبا ها ناخوشی در) شكور الرخاء في و صبور المكاره في- 82 و81(است. گزار

: 83 صفت

(كند نمي ظلم دارد دشمني او با كه كسي به) يبغض من علي يحيف ال- 83

كم ال و: است آمده زمینه این در مائده سوره 8 آیه در شنآن يجرمن على قوم تعدلوا أالقوى أقرب هو اعدلوا قوا و للت ه ات ه إن الل به را شما جمعيتى، با دشمنى) تعملون بما خبير الل

عدالت! عدالت ترك و گناه و! نزديكتر پرهيزگارى به كه كنيد، نكشاند ( از است خدا) معصيت(است! خبر با مىدهيد، انجام آنچه از كه بپرهيزيد،

: 84 صفت

(. كند نمي گناه دارد دوستش كه كسي بخاطر) يحب فيمن يأثم ال و- 84

: 85 صفت

آن عليه شهادت كه اين از قبل كند مي اعتراف حق به) عليه يشهد أن قبل بالحق يعترف- 85 (. شود داده

ها يا: است آمده 135 آیه نساء سوره در ه شهداء بالقسط قوامين كونوا آمنوا الذين أي لو و للكامال! ايمان كه كسانى اى) األقربين و الوالدين أو أنفسكم على عدالت به قيام آوردهايد

براى! به( اين) چه اگر دهيد، شهادت خدا كنيد نزديكان و مادر و پدر يا شما، خود زيان گواهى(باشد! بوده شما

: 86 صفت

(كند نمي ضايع اند سپرده او به را آنچه) استحفظ ما يضيع ال- 86

از (238 بقره) الصلوات علي حافظوا: است نماز اند سپرده مومن به که اموری جمله از 9 مومنون ، 92 انعام) يحافظون صالتهم علي هم: است نماز بر محافظت نیز مومنين صفات

(34 معارج ،

: 87 صفت

( كند نمي فراموش داده تذكر او به خدا آنچه)ذكر ما ينسي ال- 87

: 88 صفت

(. گذارد نمي كسي بر زشت لقب) بااللقاب ينابز ال و- 88

( 11 حجرات) بااللقاب تنابزوا ال و: است آمده قرآن در مضمون این نظیر

Page 47: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

: 89 صفت

(. رساند نمي زيان و ضرر همسايه به) بالجار يضار ال- 89

به وصیت و اند فرموده ملجم ابن توسط خوردن ضربت از بعد که 47 نامه در ع امیر حضرت مورد در كه را خدا را خدا: فرمایند می است السالم علیهما حسین امام و حسن امام

» خود» هستند. شما پيامبر سفارش و توصيه مورد آنان كه چرا كنيد، خوشرفتارى همسايگان سهميهاى بزودى برديم گمان ما كه آنجا تا مىفرمود سفارش بهمسايگان نسبت همواره وى داد خواهد قرار ايشان بر ارث از

: 90 صفت

نمي شماتت را كسي و شود نمي خوشحال ديگران مصيبت در) بالمصائب يشمت ال و – 90(. كند

: 91 صفت

(گذارد نمي پاي باطل در) الباطل في يدخل ال و- 92 و91

: 92 صفت

(. نهد نمي بيرون پاي حق از و) الحق من يخرج ال و

:93 صفت

( كند نمي محزون را او سكوت كند سكوت اگر) صوته يغمه لم صمت ان- 93

: 94 صفت

(. شود نمي بلند او خنده صداي بخندد اگر) صوته يعل لم ضحك إن و- 94

:96 و 95 صفت

من الناس أراح و آلخرته نفسه أتعب راحه في منه الناس و عناء في منه نفسه- 96 و 95 آخرت بخاطر را خود آسايشند، در دستش از مردم اما مىدهد قرار سختى در را خود) نفسه

مىدهد( قرار راحتى در را مردم و مىاندازد زحمت به

: 97 صفت

و زهد روي از كند مي دوري از كه كسي از او دوري) نزاهه و زهد عنه تباعد عمن بعده - 97 (است ماندن پاك خاطر به

: 98 صفت

Page 48: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

و نرمش با توام شود مي نزديك او به كه كسي با معاشرتش ) رحمه و لين منه دنا ممن دنوه(است مهرباني

: 99 صفت

نیست( بزرگي و تكبر روي از او كردن دوري) عظمه و بكبر تباعده ليس- 99 : 100 صفت

(باشد نمي نيرنگ و مكر روي از او شدن نزديك و ) خديعه و بمكر دنوه ال و -100

هنگامى: راوى « ناگهان رسيد اينجا به سخن كه مىگويد نالهاى» كه بركشيد جان از همام: مؤمنان امير. شد خارج كالبدش از آن همراه روحش ) آه) فرمود پيشامد اين از من ع

مواعظ: سپس مىترسيدم چنين موعظهاند اهل كه آنان به رسا اندرزهاى و پند و فرمودپس: عرض كسى مىكند : امام مؤمنان امير اى چطور شما كرد ) واى) فرمود هر تو بر ع باش آرام نمىكند، تجاوز آن از كه مشخصى سبب و نمىگذرد آن از كه دارد معينى وقت اجلىنهاد. زبانت بر شيطان كه بود حرفى اين مگوى سخن چنين ديگر

) البالغه ) نهج در امامت اعتقادی های بایستهص پیامبر از بعد پیشوایی و امامت

. » آن » آنكه از اعم هستند او پيرو و تابع عدهاى كه كسى است پيشوا معنای به امام واژهتوبه : ) الکفر أئمه فقاتلوا است آمده چنین قرآن در لذا ؛ گمراه و باطل يا باشد عادل پيشوا

12. بجنگيد( كفر پيشوايان با پسآن سنت اهل که است ص پیامبر از بعد امت رهبری و پیشوایی به ناظر اصطالح در امامت

. دو از پیامبر از بعد امت رهبری داند می دین اصول جزو را آن شیعه و دین فروع جزو راو : علمی رهبری دیگری و اجتماعی و سیاسی رهبری یکی است بررسی قابل جنبه

پردازیم : می دو آن بررسی به تفصیل به ما که دینی مرجعیت1) عامه- ) رياست اجتماع رهبرى معنى به امامت

فرمانده و عالى رهبر و زعيم يك به نيازمند پيامبر از بعد اجتماع كه دارند قبول سني و شيعهوحی . به پیامبر توسط و است انتصابی رهبر این است معتقد شیعه که تفاوت این با است

تعیین خود از بعد برای را کسی ص پیامبر که است قایل سنی اما گردد می تعیین الهیکنند . انتخاب را آن باید خود مردم و است نکرده

همانند دنیایی و بشری جایگاهی سنت اهل نزد مردم اجتماعی و سیاسی رهبری و امامتکشتن و اموال غصب ، فجور و فسق ارتکاب اینان که است آن جالب اما است دولت رییسنمی جایز را حاکمی چنین علیه بر قیام حتی و دانند نمی رهبری از مانع را مردمان نفوس

دانند .

Page 49: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

ص ، التمهید در نویسد : 181باقالني می ، ، الهی حدود تعطیل و حقوق تضییع و مردمان کشتن و اموال غصب و ظلم و فسق با امام

نصیحت و موعظه را او باید بلکه نیست واجب حاکمی چنین علیه بر قیام و گردد نمی خلعترساند . خدا از را او و کرد

ص ، النفسیة العقائد شرح در نیز نویسد : 185تفتازاني میو ائمه از ظلم و فسق چراکه شود نمی عزل ظلم و خدا اطاعت عدم یا فسق به امام و

اطاعت آنان از گذشتگان این، رغم علی است شده دیده بسیار راشدین خلفاء از بعد امراءاند کرده نمی خروج برآنان و اند خوانده می آنان اذن به را اعیاد و جمعه نماز و اند کرده می

.

که است امامت مساله در جایگاه چنین به ناظر البالغه نهج در ع امیر حضرت کلمات برخیاست فرموده اشاره بدان شقشقیه خطبه یعنی البالغه نهج سوم خطبه مثل ادامه در در که

آمد خواهد آن نامه. متن در یا فرمایند :62و می حضرت است نگاشته مصر مردم به کهاو انبياى آئين حافظ و گواه و جهانيان، دهنده بيم تا فرستاد را محمد سبحان خداوند بعد اما

- - و. امارت باره در مسلمانان بربست، رخت جهان از باد او بر درود كه او چون باشد . خاستند بر منازعه به او از بعد خالفت

. امر پيامبر، از بعد عرب كه نمىكرد خطور خاطرم به و نمىكردم، فكر هرگز سوگند خدا بهآن آنها نمىكردم باور و دهند قرار ديگر جاى در و بگردانند او بيت اهل از را رهبرى و امامت

سازند دور من از رابر دست كنند، بيعت او با كه بود فالن اطراف مردم اجتماع كرد ناراحت مرا كه چيزى تنها

دين مىخواهند و بازگشته اسالم از گروهى ديدم خود چشم با كه اين تا گذاردم دست روى . سازند نابود را محمد

) در شكاف و نابودى شاهد بايد نكنم يارى را اهلش و اسالم اگر ترسيدم كه بود اينجا دربود بزرگتر شما بر حكومت و خالفت ساختن رها از من براى آن مصيبت كه باشم اسالم

. كه طور همان مىشود تمام و زايل كه است، دنيا زندگى كوتاه دوران بهره اين كه چرا . » به» حوادث اين دفع براى پس مىپاشند هم از كه ابرهائى همچون يا و مىشود تمام سراب

گرديد محكم و پابرجا دين و شد نابود و رفت ميان از باطل تا خاستم پامال... آنگاه آورند، دست به را حكومت امت، اين تبهكاران و بىخردان، كه اندوهناكم اين از

با و جنگ، در نيكوكاران با كشند، بردگى به را او بندگان و بگردانند، دست به دست را خدا. باشند همراه فاسقان

شقشقیه : به معروف البالغه نهج سوم خطبه متن - ) من ) دانست، مى خوب كه حالى در كرد، تن بر را خالفت رداى بكر ابو او سوگند، خدا به

( .) او ) نمىچرخد آسيا آن بدون كه آسيايم سنگهاى محور چون هم اسالمى حكومت گردش در ) و( ) است جارى وجودم كوهسار دامن از فضيلت و علم چشمههاى و سيلها مىدانست

) يافت ) نتوانند راه من بلند افكار به انديشهها پرواز دور مرغان

Page 50: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

) حالى ) در گرفتم كنار و پيچيدم در آن از را خود دامن و ساختم، رها را خالفت رداى من پس ( ) ( : و خود حق و خيزم پا به ياورى بى با تنها دست با كه بودم رفته فرو انديشه اين در كه

) محيطى كنم صبر آوردهاند پديد كه ظلمتى و خفقان پر محيط اين در يا و بگيرم را مردموا: رنج به زندگى دم واپسين تا را ايمان با مردان و پير، را جوانان فرسوده، را پيران كه

مىدارد. ) به) ولى ورزيدم، شكيبائى لذا است، نزديكتر خرد و عقل به صبر و بردبارى ديدم عاقبت

: چشم با گرفته، را گلويش راه استخوان و كرده، پر را چشمش خاشاك كه مىماندم كسى . مىبرند غارت به را ميراثم مىديدم، خود

نهبا تراثي أرى شجا الحلق في و قذى العين في و فصبرت ) پسر ) به را خالفت خودش از بعد گرفت را دامنش مرگ و رفت خود راه به اولى كه اين تا

:) است ) اين مضمونش كه شد متمثل شاعر اعشى قول به امام اينجا در سپرد، خطابامروز ديروزم تا است فرق بس كه

پيروز و شادان دى و مغموم كنون ) از ) را وى من وجود با و بپذيرند را عذرش مىخواست مردم از خود، حيات در كه او شگفتااز دو هر بست كابين ديگرى براى را خالفت عروس ، مرگ هنگام خود دارند معذور خالفت

گرديدند بهرهمند آن حاصل از و دوشيدند سخت خالفت شتر ) و) اشتباه ،سختگيرى، خشونت از ای مجموعه كه داد، قرار كسى اختيار در را آن خالصه

بود طلبى پوزشبينى پردههاى كشد، محكم را مهار اگر كه مىماند، سركش سوارى شتر به خالفت رئيس

. مىكند سقوط پرتگاه در گزارد آزاد اگر و شود، پاره شترمدت اين در من و بودند، آمده گرفتار عجيبى رنج و ناراحتى در مردم سوگند خدا به

. نداشتم شكيبايى جز چارهاى عذاب، و محنت با طوالنى، ) ( ) به ) گذاشت، شورا به گروهى در را خالفت آن و ، شد سپرى هم عمر او روزگار سرانجام

داشت محسوب آنها از نيز مرا پندارش، ) كه ) كنند مقايسه آنان فرد نخستين با مرا كه بود زمان كدام راستى شورا اين ز خدا به پناه

) كوتاه ) هم باز لكن دهند قرار شورا اعضاى اينان همسنگ مرا كه رسد بجايى من كار اكنون ) يافتم ) حضور آنها شوراى در مسلمين مصالح طبق و ورزيدم آهنگى هم آنان با و آمدم) حقيقت ) بر را خويشاوندى ديگرى و برتافت، روى من از كينهاش بخاطر آنان از بعضى

. نيست خوشايند آن ذكر كه داشت، جهاتى هم يكى آن اعراض ، داشت مقدمو جمعآورى جز، همى برآمده شكم و خور پر شتر همانند او خاست پا به سومى باالخره

نداشت المال بيت خوردن

Page 51: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

به بهاران كه گرسنهاى شتران همچون آنها برخاستند، همكاريش به پدريش بستهگانآستين از دست خدا اموال خوردن براى ببلعند، را گياهان عجيبى ولع با و بيفتند، علفزار

برآوردند، ) تباه ) را كارش ناشايستش كردار و شد، پنبه خالفت استحكام براى هايش يافته عاقبت اما

ساخت نابودش ابد براى اندوزى، ثروت و شكمخوارگى انجام سر و ساختهر از آنان داشت، وا خالفت قبول به مرا بود كفتار يالهاى همچون كه فراوانى ازدحام

و حسن پيغمبر يادگار دو چشمم، نور دو كه بود نمانده چيزى كردند، احاطه مرا طرفو انداخت برنج مرا سخت كه آورد فشار پهلوهايم به جمعيت آنچنان شوند، له پا زير حسين

شد پاره جانب دو از ردايم ) گرفتند، ) ميان در مرا شوند جمع چوپان دور تا دور كه زده گرگ گوسفندانى همانند مردم

شكستند را خود پيمان جمعى گرفتم، دست به را خالفت زمام و خاستم پا به كه هنگامى اما ) ديگر ) دستهاى و رفتند بيرون دين از و زدند باز اطاعتم از سر واهى بهانههاى به گروهى ،

) انداختند ) براه را صفين جنگ و پيچيدند سر حق اطاعت از مقام و رياست براى « : كه برگزيدهايم كسانى براى را آخرت سرزمين مىفرمايد خداوند كه بودند نشنيده گويا» است كاران پرهيز آن از نيك، عاقبت نباشد، سركشى و زمين روى در فساد خواهان

: قصص) ( 83سوره

خيره را چشمشان دنيا برق و زرق ولى داشتند، حفظ را آن خوب و بودند شنيده خوب چرابود فريفته را آنها جواهراتش و كرده

كه بود اين نه اگر آفريد، را انسان و ، شكافت را دانه كه خدائى سوگند، بخدا باشيد آگاهتمام حجت جهت اين از و كردهاند، قيام ياريم به و گرفته، را گرداگردم بسيارى جمعيت

) گرفته ) جامعه هر دانشمندان و علماء از خداوند كه مسئوليتى و عهد نبود اگر و است، شدهشتر مهار من نكنند، سكوت ستمديدگان گرسنگى و ستمگران شكمخوارى برابر در كه

سيراب آغازش جام با را آن آخر و مىنمودم نظر صرف آن از و مىساختم رها را خالفت ) ( ) ارزشتر ) بى من نظر در زينتهايش همه با شما دنياى كه مىفهميديد خوب وقت آن مىكردم

آيد . بيرون گوسفندى بينى از كه است آبى از ) و ) برخاست، عراق اهالى از مردى رسيد، سخن جاى اين به ع المؤمنين امير كه هنگامى

) گفت ) عباس ابن ، نامه از فراغت از پس مىكرد نگاه را نامه همچنان او داد بدستش نامهاى ) در ) ع امام ولى مىدادى ادامه كردى رها كه جائى از را سخن بود، خوب چه مؤمنان امير اى

» « : عباس پسر اى هيهات ت قر ثم هدرت شقشقة تلك اس عب ابن يا هيهات فرمود پاسخش » نشست» فرو و كشيد زبانه بود، دل آتش از شعلهاى

آورد : می بیرون دهان از خروش و خشم هنگام شتر که مانندی شش شقشقهکبوتر : و شتر بانگ هدیر

: كه نخوردم، تأسف گفتار اين چون هم سخنى بر هيچگاه من سوگند بخدا مىگويد عباس ابن . ) دهد ) ادامه بود خواسته كه آنجا تا نتوانست ع امام

Page 52: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

از کالمی به صرفا پاسخ در که اند کرده شبهه برخی ع علی امام به خطبه این انتساب درکنیم : می اشاره سنی معتزلی الحدید ابی ابن

ج ، معتزلی الحدید أبی ابن البالغه نهج ص 1شرح ،204:

من براى هجرى سه و ششصد سال در واسطى شبيب بن مصدق الخير ابو استادم و شيخو خواندم خشاب ابن به معروف احمد بن الله عبد محمد ابو نزد را خطبه اين كه كرد نقل

: گفت خشاب ابن رسيدم، عباس ابن سخن اين به چون : عمويت پسر دل در آيا مىگفتم او به گويد، مى چنين عباس ابن مىشنيدم و مىبودم من اگر

كسى از كه او سوگند خدا به و مىخورى تأسف چنين كه باشد نگفته كه مانده باقى هم چيزى ) اين ) در را ص پيامبر حرمت فقط و است گفته داشته دل در چه هر و نكرده فروگذارى

. است داشته نگه خطبه : : مجعول خطبه اين مىگويى يعنى گفتم او به بود طبع شوخ مردى خشاب ابن مىگويد مصدق

: على گفتار اين كه مىدانم وضوح و يقين به من و هرگز قسم خدا به گفت است ساختگى و . ) شبيبى) پسر مصدق تو مىدانم كه همانگونه است، ع

رحمت: خدايش كه است رضى سيد خود كالم از خطبه اين مىگويند مردم از بسيارى گفتم : باشد. او غير و رضى سيد از است ممكن چطور سبك و اسلوب اين و سخن اين گفت كناد

ارزشى همه با و مىشناسيم نثر در هم را او هنر و طريقه آشناييم، رضى سيد رسائل به ماشراب نه و است سركه نه ندارد، ارزشى كالم اين قبال در دارد كه

: دويست كه ديدهام كتابهايى در را خطبه اين من سوگند خدا به گفت سپس خشاب ابنرا نويسندگانش كه خطهايى با آنرا و است شده تأليف رضى سيد تولد از پيش سال

پدر احمد ابو نقيب آنكه از پيش آنان و ديدهام هستند ادب اهل و علما از همگان و مىشناسم . مىزيستهاند شود متولد رضى سيد

علمی- 2 و دينى مرجعيت معنى به امامتکارشناس یا علمی و دینی مرجعیت است قایل رهبر و امام برای شیعه که جایگاهی دومین

است . خدا سوی از اسالمی . که است معروفی شعار آنان دلیل دانند نمی الزم را مرجعی چنین قرآن وجود با سنت اهل

آمده دوات و قلم قضیه در که کرد مطرح ص پیامبر روزهای آخرین در را آن دوم خلیفهاست :

از» بودند، او نزد خانه در گروهى شد، نزديك آله و عليه الله صلى پيامبر وفات كه هنگامى ) ( : » براى » تا بياوريد كاغذى و بيائيد فرمود آله و عليه الله صلى پيامبر ، خطاب بن عمر جمله : » غلبه » پيامبر بر بيمارى گفت عمر نشويد، گمراه آن از بعد هرگز كه بنويسم مطلبى شما

)! ما! ) الهى كتاب همين و است، شما نزد قرآن مىگويد ناموزون سخنان بالله العياذ و كرده!! است كافى را

: گفتند بعضى افتاد، اختالف خانه، در حاضران ميان در هنگام، اين در

Page 53: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

سخن ديگر، بعضى كه حالى در نشويد، گمراه هرگز تا بنويسد، را خود نامه پيامبر تا بياوريد ! » الله» صلى پيامبر گرفت، باال اختالف و ناموزون سخنان كه هنگامى مىكردند تكرار را عمر

.»! : شويد دور من از و برخيزيد فرمود آله و عليه » « » آورده » خود صحيح در نيز بخارى تفاوتى مختصر با را حديث اين عين كه، اين توجه قابل

» « » حديث. » ، الوصية كتاب سوم، جلد ، مسلم صحيح صفحه 22است صحيح. » 1259، ) ( صفحه« ، وفاته و النبى مرض باب ششم، جلد ، .11بخارى

» الله » کتاب حسبنا شعار نقدبودن : . آموزشی چنانکه نیست مفسر و تفسیر به نیاز عدم معنای به قرآن گری هدایت اوال

نیست . معلم و استاد به نیاز عدم معنای به آموزش مختلف های دوره در کتابکند : : می داللت مردم سوی از آیات تمامی فهم امکان عدم بر قرآنی شواهد ثانیا

عمران . 7آل ] آيات : ] آن، از پارهاى فرستاد فرو تو بر را قرآن كتاب اين كه كسى اوست[ ] [ . ] كه ] متشابهاتند ديگر پارهاى و كتابند اساس آنها است روشن و صريح محكم

به[. ] آن تأويل طلب و فتنهجويى براى است انحراف دلهايشان در كه كسانى اما تأويلپذيرند ] دانش در ريشهداران و خدا جز را تأويلش آنكه با مىكنند، پيروى آن متشابه از خود، دلخواه

] [ « : ] [ . از متشابه چه و محكم چه همه آورديم، ايمان بدان ما مىگويند كه آنان نمىداند كسى. » نمىشود متذكر كسى خردمندان جز و ، ماست پروردگار جانب

داده قرار پازلهایی قرآن در که دارد می بیان صراحت به متعال خداوند شریفه آیه این طبقدارند . آگاهی آن از علم در راسخان و او خود فقط که است شده

به باریتعالی توانایی رغم علی قرآن در پازلهایی چنین دادن قرار حکمت گفت بتوان شایدبه مراجعه از نیاز بی را خود کتاب این مخاطب که باشد آن روشن و صریح آیات نزول

نداند . علم در راسخینکالم : از اطاعت و دهد می ارجاع ص پیامبر تفسیر به را مردم قرآن خود متعدد آیات در ثالثا

داند : می الزم مردم بر را ص پیامبر[ 7حشر داشت، : ] باز را شما آنچه از و بگيريد را آن داد، شما به او فرستاده را آنچه و

. بداريد پروا خدا از و بازايستيدنازل : 44نحل ايشان سوى به را آنچه مردم براى تا آورديم، فرود تو سوى به را قرآن اين و

. بينديشند آنان كه اميد و دهى، توضيح است شدهفرمان : 36احزاب كارى به فرستادهاش و خدا چون كه نرسد را مؤمنى زن و مرد هيچ و

كند نافرمانى را فرستادهاش و خدا كس هر و باشد اختيارى كارشان در آنان براى دهند، . است گرديده آشكارى گمراهى دچار قطعا

خداست . کالم ص پیامبر کالم! 4و 3نجم او : بر كه وحى جز چيزى مىگويد آنچه نمىگويد سخن نفس هواى روى از هرگز و

! نيست شده نازل

Page 54: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

ع علی امام کالم در علمی و دینی مرجع ضرورت : 152خطبه

را آنها كه كسى جز هيچكس اويند بندگان رؤساى و مردمند بر الهى مدبران پيشوايان، . و كند انكار را آنان كه كسى جز و شد نخواهد بهشت وارد بشناسند را او نيز آنها و بشناسد

. نگردد دوزخ وارد كنند انكار را او هم آنان: 105خطبه

و پند در نكردن كوتاهى آن، و فرمايد امر خدا كه را آنچه جز نيست واجب امام بر هماناسلم، و آله و عليه الله صلى پيامبر سنت نگهداشتن زنده خواهى، خير در تالش نصيحت،

. است مردم، طبقات به المال بيت سهمهاى رساندن مجرمان، بر الهى حدود ساختن جارىبه كه آن از پيش و كنيد، تالش بخشكد درختش كه آن از پيش دانش و علم فراگيرى در پس

. ) را ) مردم كنيد استخراج دانش السالم عليهم بيت اهل علوم معدن از گرديد مشغول خودخود ابتدا كه شديد داده دستور زيرا نشويد، مرتكب هم خود و داريد، باز منكرات و حرام از

. داريد باز را مردم سپس و ترك را محرماتخلفا سایر و ع علی امام معرفتی و علمی جایگاه مقایسه

ع- 1 علی امام جایگاهبطرق(: 189خطبه) ي من أعلم ماء الس بطرق فألنا تفقدوني أن قبل سلوني اس الن ها أياألرض

آسمان راههاى به من كه بپرسيد مىخواهيد چه آن دهيد دست از مرا آنكه از پيش مردم اىآشناترم زمين طرق از

از( : 175خطبه) و كارش پايان و آغاز از را شما كدام هر مىتوانم بخواهم اگر سوگند بخدابه شما شدن كافر موجب كار اين كه مىترسم آن از ولى سازم، آگاه زندگيش شئون تمام

) ( ) مورد ) كه خاصانى به را اسرار اين من كه باشيد آگاه كنيد غلو بارهام در گردد ص پيامبر ... سپرد خواهم است اطمينان

نجات جاى و مىشود هالك كه كس آن هالكت محل از و داده، تعليم من به را اينها همه پيامبر ) ساخته ) آگاهم آن از و داده خبر من به را همه خالفت امر اين پايان و مىيابد نجات كه كسى

مطلع آن از مرا و فرمود گوشم در را آن كه اين جز نمىگذرد من بر حادثهاى هيچ و استساخت .

ص : بابها پيامبر من إال المدينة تدخل هل و بابها علي و العلم مدينة أنا( ... :192خطبه) الله= رسول من موضعی علمتم قد و قاصعه

به نسبت ويژه مقام و منزلت و قرابت و خويشاوندى نظر از مرا موقعيت بخوبى شما( : همچون او بودم كودك من داد پرورش خويش دامن در مرا او مىدانيد، خدا رسول

بوى( و مىداد، جاى خويش مخصوص استراحتگاه در و مىفشرد، خويش آغوش در فرزندش

Page 55: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

. در دروغى هرگز مىگذاشت دهانم در و مىجويد را غذا مىكردم، استشمام را او پاكيزهننمود پيدا كردارم در اشتباهى و نيافت گفتارم

خداوند گرفتند باز شير از را سلم و آله و عليه الله صلى خدا رسول كه زمان همان ازراههاى به را وى روز و شب تا ساخت مأمور را خويش فرشتگان از فرشته بزرگترين

حركت حضرت آن دنبال به سايهاى همچون من دهد سوق نيك اخالق و درستى و بزرگوارىفرمان مرا و مىساخت آشكار من براى را نيك اخالق از تازهاى نكته روز هر او و مىكردممشاهده را او من تنها مىشد، حراء كوه مجاور سال، از مدتى وى كنم، اقتدا او به كه مىداد

. آله و عليه الله صلى خدا رسول خانه از غير روز آن در نمىديد را او من جز كسى و مىكردمسلم او و كه بود حضرت آن خانه تنها نداشت، وجود باشد يافته راه آن در اسالم كه خانهاى

و مىديدم را رسالت و وحى نور من بوديم، پذيرفته را اسالم آنها، سوم نفر من و خديجه، و . مىكردم استشمام را نبوت نسيم

) ( ) ص ) خدا رسول از شنيدم را شيطان ناله صداى ص محمد بر وحى نزول هنگام به من. « : گرديده: مايوس خويش پرستش از كه است شيطان اين فرمود چيست ناله اين پرسيدم

تو و من ميان فرق تنها مىبينى مىبينم من كه را آنچه و مىشنوى مىشنوم، من كه را آنچه تودارى قرار خير جاده و طريق بر و منى وزير بلكه نيستى، پيامبر تو كه است اين

) ( : ادعاى تو ص محمد اى گفتند آمدند، وى نزد قريش سران كه هنگامى بودم، او همراه منيك تو از ما نكردهاند، ادعائى چنين خاندانت و پدران از هيچكدام كه ادعائى كردهاى، بزرگى

پيامبر و نبى تو كه مىدانيم برسانى انجام به را آن و دهى مثبت پاسخ اگر مىخواهيم معجزه» دروغگوئى و ساحر كه مىشود روشن ما بر ندهى انجام اگر و هستى،

« : » « : ) بر ) ريشه از كه بزنى صدا را درخت اين گفتند چيست شما خواسته پرسيد ص پيامبر « : اين خداوند اگر است، توانا چيز همه بر خداوند فرمود بايستد رويت پيش و آيد جلو آمده

« » زودى » به فرمود بلى گفتند مىدهيد گواهى حق به و مىآوريد ايمان آيا دهد انجام را عملنخواهيد باز نيكى و خير سوى به شما كه مىدانم و داد خواهم ارائه شما به مىخواهيد را آنچه

) كسى ) نيز و شد، خواهد افكنده بدر چاه درون در كه دارد قرار كسى شما ميان در و گشت، ) انداخت ) خواهد راه به را احزاب نبرد كه است

« : خدا پيامبر من كه مىدانى و دارى ايمان واپسين روز و خدا به اگر درخت اى زد صدا سپس» بايست من روى پيش خداوند فرمان به و آى من نزد و آى بيرون زمين از ريشه از هستم

پيش شد، كنده زمين از ريشههاش با درخت ساخت مبعوث حق به را او كه كسى به سوگندهم به از صدائى و مىزنند بال كه هنگامى به پرندگان همچون و مىكرد صدا شدت به و آمد) ص ) خدا رسول جلوى در و آمد پيش آنكه تا مىشد، پراكنده هوا در شاخههايش خوردنروى بر را خود بلند شاخه بعضى خورد هم به پرندگان بالهاى همچون شاخههايش و ايستاد،

. ) بودم ) حضرت آن راست جانب در من و افكند، من دوش بر را آنها از بعضى و ص پيامبردرخت » به گفتند غرور و كبر روى از كردند مشاهده را وضع اين كه هنگامى قريش اما

) فرمان ) ص پيامبر بماند، باقى خود جاى در ديگرش نصف و آيد، پيشتر نصفش ده فرماننزديك: چنانكه آن شد نزديك پيامبر به شديد صدائى و شگفتآور وضعى با آن از نيمهاى داد

: و گردد باز نصف اين ده فرمان گفتند سركشى و كفر روى از باز بپيچد، حضرت آن به بود : ) درخت ) و فرمود دستور ص پيامبر آيد در نخستين صورت به و شود ملحق ديگر نصف به

) ( » « : ايمان تو به كه هستم كسى نخستين من ص پيامبر اى الله اال اله ال گفتم من كرد، چنين « : و نبوت تصديق براى خدا فرمان با درخت مىكنم اقرار كه هستم فردى نخستين و دارم،

Page 56: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

« : » او نه گفتند همه آنها اما ، داد انجام خواستى را آنچه دعوتت و برنامه بزرگداشت و اجاللاست، مهارت با سخت خويش سحر در و دارد، شگفتآور سحرى كه دروغگو است ساحرى

) مىكند؟ ) تصديق بودم من منظورشان اين امثال جز كسى را پيامبريت آياخلفا- 2 جایگاه

ج ) البالغه نهج شرح معتزلي الحديد ابي على( : 3ص 1ابن المفضول قدم و نویسد میالتكليف اقتضاها لمصلحة األفضل

بندگان تكليف كه مصلحتى جهت به افضل، بر را مفضول داد برترى كه را خداى سپاس . داشت را آن اقتضاى

جمعه روز ظهر در امینی ماه 12عالمه ش. )1349تیر الثانی 28ه ( 1390ربیع از . پس ق 68ه . شهرهای و تهران در انبوه تشییعی از پس او پیکر رفت دنیا از تهران در علمی تالش سال

کتابخانه به نجف و كربال كاظمین، ( بغداد، خود ) که امیرالمومنین کتابخانه نجف در ای. شد سپرده خاک به و انتقال بود بنیانگذارش

جمعه روز ظهر در امینی ماه 12عالمه ش. )1349تیر الثانی 28ه ( 1390ربیع از . پس ق 68ه . شهرهای و تهران در انبوه تشییعی از پس او پیکر رفت دنیا از تهران در علمی تالش سال

کتابخانه به نجف و كربال كاظمین، ( بغداد، خود ) که امیرالمومنین کتابخانه نجف در ای. شد سپرده خاک به و انتقال بود بنیانگذارش

دایره او نامدار " ) اثر عربی " زبان به که الغدیر جلدی یازده به 22المعارف ( جلد فارسی زبانزحمات حاصل و عالمه تأليفات رأس در است شده ترجمه زبان چند به آن خالصه ساله 40و

اوست.حدود الغدیر کتاب نگارش برای کار 17وی و مطالعه روز شبانه در برای ساعت است، کرده

کتاب . مطالعه است خریده جان به گوناگونی سفرهای رنج نداشته دسترس در که هاییسختی   درباره خود امینی می عالمه کتاب این نگارش الغدیر: های نوشتن برای من 10گوید

» بسم » باء از کتاب جلد « هزار خوانده » آن تمت تاء تا به الله و کتاب، 100ام جلد هزارداشته مکرر ام. مراجعه

. به عموما سفرها اين كرد بسيار پژوهشی سفرهای الغدير مطالب گردآوری برای عالمه . با وی كه شهرهايی جمله از میگذشت استادان با مالقات و مأخذ تهيه و استنساخ و مطالعه

حيدر میتوان كرد، سفر آنها به هدف ( اين هند ) در جاللی كانپور، لكنهو، عليگره، دكن، آباد،. ) ( ) برشمرد ) را سوريه در دمشق و نبل حلب، ، مصر در قاهره معرفه، فوعه، رامپور،

بی استفاده اثر این مهم و ویژگی والیت اثبات در سنت اهل اجماعی آثار از بسامد و واسطه . مراجع جمله از امروزه اسالم، جهان بر عالوه امینی عالمه اثر است امامیه شیعه عقاید

کرسی در شناسان شیعه پژوهشی . اولیه است غرب دانشگاهی هایج الغدیر در امینی ص 11عالمه غدیر 159، واقعه زمینه در که هشتم قرن شعرای ضمن در

» این » در که عمر دانش در کمیاب آثار عنوان تحت کرده باز را فصلی اند سروده شعرامور از بسیاری دوم خلیفه که است کرده نقل سنت اهل معتبر منابع از گزارش صد بخش

داناترند . و افقه او از دیگران که است کرده اعتراف بارها خود و نداشته اطالع فقهی ساده

Page 57: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

سنت برابر در اجتهاد باب تا شد موجب الله کتاب حسبنا شعار اكرم، پيامبر رحلت از پسداشته . انكارى قابل غير و مهم تأثير اسالم، تاريخ در اجتهادات اين شود باز قران و پیامبر

امر. این از سنت اهل و شیعه میان در عقاید و مناسک و اعمال تفاوت عمده قسمت استشود . می ناشی

» اجتهادات » از مورد صد نص مقابل در اجتهاد کتاب در الدین شرف الحسین عبد سید عالمهاست . کرده ذکر را قرآن صریح آیات و ص پیامبر کالم نص مقابل در صحابه

» شناس » حق و جو حق نام با که المراجعات عنوان تحت دیگر کتابی در ایشان همچنیناین . است پرداخته بیت اهل دینی مرجعیت و علمی جایگاه تثبیت به است شده ترجمه

بر مشتمل . 112کتاب وقت رییس که ای نامه آخرین است مصر االزهر وقت رییس با نامهاست : چنین نویسد می االزهر

1 » كه- » هستند طريقى و راه همان بر آن، اصول و دين، فروع در ، شيعيان كه مىدهم گواهى . ») آشكار» ) را آن خوبى، به و واضح، را امر اين كه راستى به بودهاند ص رسول آل ائمه

. و هالك، آن، در ترديد و شك بنابراين، نموديد ظاهر بود مخفى آن درون در آنچه و ساختيد، - - . بررسى دقت با را شما سخنان من است محض گمراهى خود آن، در شبهه ايجاد و تشكيكاعجاب در مرا آن سراسر ولى برآمدم، آن ايرادات كردن پيدا جستجوى در سخت و كردم،

. پاكيزه و لطيف هواى اين منشأ و سرچشمه از من، داد قرار ناكردنى وصف شگفتى ومرا بود، گرفته فرا را جا همه كه مشگينش بوى آن با آن، قدسى نسيم كردم، پىجوئى

زندهساخت.2» « » اشتباه- » اين و بودم، اشتباه در ، شيعه درباره كنم، پيدا ارتباط شما با آنكه از پيش من

» خداوند » كه هنگامى بودم؛اما، شنيده اراجيفگويان از كه بود نادرستى اخبار خاطر به » « » روشنىبخش» چراغ و يافتم دست هدايت پرچم به كرد، عطا را شما با مالقات توفيق

» « » « . و رسيدم رستگارى و فالح به يافتم، را حق شما، با بحث از پس و نمودم پيدا را تاريكى . من به مالقات، اين اثر در خداوند بزرگى نعمت چه شدم پيروز خويش خواستههاى بر!! !! داديد قرار من اختيار در شما گرانبهائى و نيك نعمت و محبت چه و كرد عنايت

العالمين رب لله الحمدروسای از دیگر یکی شلتوت محمود شیخ که شد آن الدین شرف عالمه های تالش ثمراتسایر کنار در جعفری مذهب صحت و اعتبار به شد او از که استفتایی در نیز االزهر وقت

است : چنین ایشان پاسخ و سوال متن کرد حکم سنت اهل اربعه مذاهب

سوال :

حتما باشد صحیح معامالتش و عبادات مسلمان آنکه برای می اندیشند چنین مردم از بعضیمذهب آنها بین در و کند عمل معروف چهارگانه مذاهب از یکی به مذهب شیعهباید و امامیه

امامیه. زیدیه شیعه مذهب از تقلید و دارید، موافقت کلی طور به رأی این با شما آیا نیستنمی شمارید؟ جائز را

جواب :

Page 58: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

ما . ۱ بلکه نمی شمرد، الزم را خاصی مذهب از متابعت پیروانش از احدی بر اسالم دینمذاهبی: از یک هر از امر ابتدای در بتواند که است حقی چنین مؤمن فرد هر برای می گوییم

و کند پیروی است شده نوشته مذهب آن احکام مخصوص کتابهای در و شده نقل صحیحا کهمذهب به عدول می تواند می کرده پیروی مذاهب این از مذهب یک از که کسی همچنین

نیست او بر باکی عمل این در و باشد، مذهبی هر بنماید، . دیگر

آن . ۲ از پیروی شرعا که است مذهبی امامی اثناعشری، مذهب به معروف جعفری مذهب . بدانند را مطلب این مسلمانان است سزاوار و است جایز اهل سنت مذاهب از پیروی مانند

. دین کنند خودداری معینی مذهب از حمایت و حق بدون و بیجا طرفداری های و عصبیت از و . اجتهاد مقام به کس هر نیست مذهبی در منحصر یا نیست مذهبی تابع او شریعت و خدا

بود خواهد مقبول عملش تعالی خدای نزد در و بار، او بر مجتهد عنوان گردد جایز .فائز وفقه شان در آنچه به و کند تقلید ایشان از ندارد را اجتهاد و نظر اهلیت که کسی برای است

نیست تفاوتی معامالت و عبادات بین مسئله این در و بنماید، عمل اند داشته .مقرر

عقل( منار از نگاهي الف

پاسدارى به رسالتيم، و نبوت به وابسته خدايى، رسالت ابالغ براى كه متقنى داليل همان به . مىشود آيا نيازمنديم نيز نشده پيشبينى پرسش هزاران به پاسخ و درونها تفسير و وحى از

در دوره يك مردم به 23كه او از پس و باشند داشته خود ميان در را خدا پيامبر بهترين سال، . چگونه مىكند معين قائممقام سفر، هنگام كوچك منطقه يك فرماندار شوند؟ رها خود حال

( ) به ) چهرسد دارند اختالف جزئى مسائل سر بر حتى كه را مردمانى ص نبىاعظم كل، عقل ) معرفى( ) مدينه شهر در جانشينى ص رسولخدا سفر، هر در مىكند؟ رها خود بهحال ، كلى

مىگذارد؟ خود بهحال را مردمان خود، بىبازگشت سفر براى چگونه ايشان اينرو از مىكرد،

. الغدير كتاب گفتهاند پاسخ مستدل بهگونهاى ازايندست پرسشهايى به ما دينى كه متون. است آن از نمونهاى است، شده نگاشته جلد يازده در امينى عالمه توسط

) يك ) ا است، گسترده پادگان يك ص نبىاكرم از بعد جامعه آيا كه است اين ديگر پرسش ) و ) ايمان و بينش و دانش حيث از كه نبايد ص نبى از بعد پيشواى آيا تكامل؟ بزرگ دانشگاه

) نشده ) پيشبينى پرسشهاى بايد كسى چه باشد؟ ص خدا رسول به مردم شبيهترين رفتار،دهد؟ پاسخ كل مصلح ظهور دامنه تا را مردم

) ابعاد ) همه ص رسولخدا سنت و است جامع نازلشده، دين كه شود گفته است ممكن . ولى مىپذيريم، كامال را دين جامعيت مىگوييم پاسخ در پاسخگوست را ايمانآوردگان نيازهاى

) و ) خدا علم به كه است كسانى عهده بر ص پيامبراكرم سنت تفسير و نازلشده متن تفسير. ) باشند ) برده بهره او معرفت خوان از و بوده متصل ص پيامبر دانش شهر

) ( ) و ) بىواسطه كه ع صادق امام چونان ص رسولخدا سنت تواناى پاسداران وجود بامسائل از بسيارى در فرقهها ميان باز بودهاند، اهلسنت مذاهب رؤساى معلم باواسطه

) حذف ) را السالم عليهم اهلالبيت موشكافىهاى بخواهيم كه چهرسد دارد، وجود اختالفنماييم.

Page 59: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

- - به رجوع با نموده توصيف قرآن در خداوند كه روشى بنابر بود مردم مجهول كه واژهاى هر . ) نيامده ) قرآن آيات ظواهر در نماز چيستى نمونه، باب از مىشد ابهامزدايى ص نبىاكرم

. ) مىشدند ) جويا را حقيقت و مىكردند مراجعه ص نبىاكرم به ايمانآوردگان همينرو به و استو زن تعامالت روزه، خمس، حج، زكات، همچون مواردى بود؛ نيز ديگر موارد در رجوع اين

. اجتماعى نبايدهاى و بايدها و شوهر

» فرمان » كه بود اولىاألمر مصاديق دانستن مردم، دغدغههاى از يكى ميان، اين در اما . - - نامىترين زمان، آن در است شده صادر رسول و خدا از اطاعت كنار در آنها از اطاعت

» حضرت » آن كسانىاند؟ چه اولىاألمر ولى شناختيم، را رسول و خدا كه مىپرسيدند صحابه . خليفه دوازده روايت نيز اهلسنت البته برمىشمرد را خود از پس خلفاى نشان، و نام با نيز

. دارند شيعه نظر از غير نظرى مصاديق، در اما پذيرفتهاند، 18را

) ولى ) دارد، بيان را آن مانند و روزه و نماز جزئيات ص رسولخدا كه است ممكن آيا » آغاز » كه الدار يوم از است معتقد شيعه بگذارد؟ مهمل را سرنوشتساز مسئله حساسترين

واقعه در بهخصوص ايشان حيات لحظههاى واپسين تا بود، خويشان به حضرت نبوت اعالمشده روشن قيامت دامنه تا واليت و حكومت و وحى از پاسدارى تكليف غدير، عالمگير

و 19است. خلق به فراوان شباهت كه بهترينهايى گزينش و مردم تكامل امر به اهتمام بىترديد ) و ) امانت حامل كه است مردمى به احترام نشاندهنده دارند، ص نبىاعظم توانايىهاى و علم

. قرآنكريماند در خداوند مختلف خطابهاى طرف

- پنج در حتى شيعه پيشوايان از كسى كه است نكرده نقل نيز را مورد يك اسالم تاريخدر- فقط كه سؤاالتى آن پاسخ مگر باشند، نداده پاسخى آنها و باشند كرده پرسشى سالگى

. دوازدهگانه پيشوايان از برجاىمانده آثار قيامت فرارسيدن زمان مانند خداست؛ علم حيطه. ) است ) خدايى علم به آنها اتصال بيانگر و فهم و دانش بلند جايگاه معرف بهترين ع شيعه

نهجالبالغه( در پيشوايان شمايل از شمهاي ب

بهاجمال كه است آمده امامت جايگاه با مرتبط كلى بايدهاى نهجالبالغه از بخشهايى در: مىشود پرداخته بدانها

بلند. افقهاي به متصل كاملهاي يك

) ( : بهسوى و گرفت مرا دست ع اميرمؤمنان است آمده كميل از نقل به نهجالبالغه در . مضمون بدين سخنى و كشيد دردآلودى آه رسيديم، بهصحرا وقتى برد بيرون دشتىمرتفع

: فرمود بيان

. . ! آنچه آنهاست باظرفيتترين آنها، بهترين پس ظرفهايند مانند قلبها اين زياد بن كميل اى : ! بىارادههاى و رهايىطلب، دانشاندوز خدايى، عالم دستهاند سه مردم نگهدار مىگويم،

با و هستند صدايى هر تابع كه آنها رذل؛ و نور مضطرب از و منعطفشده بادى هر وزش. نبردهاند پناه اطمينانبخشى ستون هيچ به و نگرفته پرتو و 20علم، علم ادامه، در حضرت

18 ��( (. در كتابهاى الغدير بهويژه در جلد نخست آن و المراجعات) رهبرى امام على*(، مس��تندات نقلش��ده از1 اهلسنت نيز ذكر شده است.

.1(. بنگريد به: امينى، الغدير، ج 1 ) 19.147(. نهجالبالغه، حكمت 1 ) 20

Page 60: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

به دستيابى طريق از اينكه و برشمردهاند را دانش مزاياى و كرده مقايسه را ثروت: . فرمود ايشان همچنين مىشود ساخته زندگى و دين معرفت،

! از كسى بيابم آن برداشتن براى حامالنى اگر انباشتهشده، فراوانى دانشهاى من، سينه در . آن حامالن مرگ با علم كه است اينگونه نيست علوم اين امانتدارى اليق مردم ميان

:21مىميرد! افزود سپس

تبطل لئال مغمورا خائفا إما و مشهورا ظاهرا إما بحجة ه لل قائم من األرض تخلو ال بلى هم الل قدرا ه الل عند األعظمون و عددا ون األقل ه الل و أولئك أولئك، أين و ذا كم و ناته بي و ه الل حجج

أشباههم قلوب في يزرعوها و نظراءهم يودعوها ى حت ناته بي و حججه بهم ه الل يحفظ

محمدى 22. رسالت حافظان و الهى حجتهاى شاخص ويژگىهاى كميل به خطاب حضرت آنگاه: ) برمىشمرد) چنين را ص

استوعره ما استالنوا و اليقين؛ روح باشروا و البصيرة؛ حقيقة على العلم بهم هجمبالمحل قة معل أرواحها بأبدان الدنيا صحبوا و الجاهلون؛ منه استوحش بما أنسوا و المترفون؛يا. انصرف رؤيتهم إلى شوقا آه آه دينه؛ إلى الدعاة و أرضه في ه الل خلفاء أولئك األعلى

. شئت إذا كميل

الهي. حجتهاي ويژگيهاي شرح دو

آنان. 1 بر بصيرت، هجوم

. البصيرة حقيقة على العلم بهم 23هجم

. » اينان » پاك دلهاى است تأمل درخور بصيرت و حقيقت علم، هجوم، تعابير فرمايش، اين دربر كه دانشى آنهاست؛ جان به ورود تشنه خالص دانش كه پذيراست و مستعد اندازهاى به

. . روح با حقيقتها دراينحال، است چشمدل بازشدن بصيرت، است شده بنا بصيرت حقيقت ) ( . را مردم پرسشهاى بىدرنگ السالم عليهم ائمه اينكه بىترديد مىيابد يگانگى بصيرت صاحب

. آنهاست بصيرت بيانگر گفتهاند، پاسخ

) آسمانى ) آگاهى شبكه به متصل سينهاش بايد ص رسولخدا خليفه كه است معتقد شيعه . دانش صاحبان جذب كه است معمول مردم ميان در نگيرند خرده او بر مردم تا باشد

. زيادى تعبيرات قرآنكريم در ببينند خدايى را آنها اخالق و رفتار آنكه بهويژه مىشوند؛ فراوان( » « » عليهم » اطهار ائمه معتبر، روايات كه آمده العلم في الراسخون و العلم اولوا مانند

: ) ( . مىفرمايد( ع صادق امام مثال، براى مىداند آن مصاديق بهترين را السالم

(. همان.2 ) 21 (. زمين تهى از انسانى نيست كه به همراه داليل عذربرانداز، براى خدا قيام كند، خواه آشكار و مشهور3 )� 22

باشد يا ترسان و پنهان. از آن جهت] زمين، خالى از حجت نيست كه[ ارزش و جايگاه حجتهاى خداون��د تب��اه نش��ود و آيات روشن خداوند منقرض نگردد. به خدا سوگند! از حيث ع�دد، اندكان�د، ولى در پيش�گاه خداون�د از ق�در و جايگ�اه وااليى برخوردارند. خداوند با آنها، حجتها و آيات روشن خود را حفاظت مىكن��د؛ ت��ا آنجاك��ه آنه��ا را ب��ه نظيره��اى خ��ود

بسپارند و در دلهاى افراد شبيه خود بكارند!(. دانش زالل براساس حقيقت و روح بصيرت، به آنان هجوم آورد.1 ) 23

Page 61: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

گفتار او، سخن و حسين سخن جدم، سخن و جدم سخن او سخن و پدرم سخن من، سخن) ص ) پيامبر حديث و پيامبر حديث او، حديث و اميرالمؤمنين حديث حسن، حديث و حسن

. خداست 24گفتار

: ) ( ) مىنويسد ) السالم عليهم امامان علمى جايگاه درباره سره قدس خمينى امام

) از ) مىفرمودند، بيان مخلوق اصالح و خلق ارشاد در آنچه السالم عليهم ما سروران ) صراح ) از كه است ص رسولخدا لدنى كامل علم بوده 25سرچشمه ربانى علم و است وحى

و است برى و عارى است، شيطان تصرف بهدست ساخته كه اختراعات و قياسات از و * « ) وحي ) إال هو إن الهوي عن ينطق ما و كه است وارد ص رسولخدا درباره كه همانطور

»، [ 26يوحي بدان ] شريفه احاديث در چنانچه است؛ سارى و جارى نيز هدى ائمه حضرات در. است :27اشارت مىنويسد ديگر جايى در ايشان

تفسير به محتاج باقىاش و مىفهميم را خدا كتاب پردههاى از پردهاى يك صورتى، يك ماها. بودند رسولالله تعليمات به معلم كه است عصمت كه 28اهل پيشوايان از برجاىمانده آثار

) امام، ) مخالفان اعترافات حتى و ع على امام نهجالبالغه نيز و ساخته لبريز را كتاب هزاران. ازبصيرتاند گرفته بنيان علم داراى آنان كه است آن نمودار بهنيكى

يقين. 2 روح به يافتگان 29دست

اليقين روح باشروا و

. » گمشده » نيز يقين ناميد روح را آن مىتوان كه دارد مركزى و هسته عالم، در حقيقتى هر. نيست اندك تودهها ميان در يقين مانند هيچچيز گفت مىتوان كه آنسان انسانهاست؛ همه

. داريد يقين شما اينكه مثال داريم يقين بدان كه دانست چيزى ارزش به بايد را يقين ارزشتوصيفناشدنى ارزشى غيب، به يقين مثال اما ندارد، وااليى ارزش شماست، روبهروى كتابى

: مىفرمايد. خداوند دارد

. يوقنون بآياتنا كانوا و صبروا لما بأمرنا يهدون أئمة منهم 30وجعلنا

» آيات » به يقين ديگرى و صبورى يكى ، امام دادن قرار براى بنيادين مبناى دو بدينبيان،: است. آمده تكاثر سوره در خداست

) ترجمه فارسى(.14، كتاب فضل العلم، باب روايت كتب، حديث 1(. كلينى، اصول كافى، ج 2 ) 24(. ظرف.1 ) 25.4 و 3(: 53(. نجم) 2 ) 26.5(. موسوى خمينى) امام(، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 3 ) 27 . براى آگاهى بيشتر درباره جايگاه علمى امامان شيعه بنگريد به:181(. همو، امامت و انسان كامل، ص 4 ) 28

ش��رفالدين، المراجع��ات، ترجم��ه محم��دجعفر ام��امى ب��ا عن��وان ره��برى ام��امعلى*؛ محمدىرىش��هرى، دانشنامهاميرالمؤمنين*؛ كلينى، اصول كافى، كتاب الحجة.

29 ��( (. برخى روح و عدهاى روح را مناسبتر دانستهاند. اگر روح اليقين باشد، معناى جمله اين اس��ت:» آن��ان5 نس��يم يقين را لمس كردهان��د«. ام��ا اگ��ر روح اليقين باش��د، معن��اى آن اينگون��ه مىش��ود:» آن��ان حقيقت يقين را

دريافتهاند«. (. و چون شكيبايى كردند و به آيات ما يقين داشتند، برخى از آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان1 )� 30

(24(: 32ما] مردم را[ هدايت مىكردند.) سجده)

Page 62: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

. * الجحيم لترون اليقين علم تعلمون لو 31كال

گاه و است تأمل و آگاهى بودن كم از ناشى گاه مىشود، يقين براندازى موجب كه شكهايى. دل آلودگى از ناشى نيز

سختيها. 3 آسانبيني

. المترفون استوعره ما استالنوا 32و

» « » بدانها» پوالدين ارادهاى محبوب، به وافرشان عشق و كامل انسانهاى يقينى دانش. مىكنند نظر ديگر بهگونهاى آن فرودهاى و فراز و زندگى همه به تا بخشيده

) واقعه ) از پس خود اسارت دوران در ع اميرمؤمنان مجاهد و فرزانه دختر نمونه، براىچگونه را كربال مىپرسند او از چون كه مىنگرد زندگى به زاويهاى چه از و چگونه ديدى، كربال،

»! نديدم: » زيبايى جز ( 33مىگويد از ) حضرت مىغلتند، خون در ع امامحسين فرزندان كه آنگاهبرافروخته خدا رضايتمندى نشانه به چهرهاش ديگر، سويى از و مىريزد فراق اشك يكسو

مىگردد.

و دهند بشارت بدانها تا است داده را فرشتگان ورود و فرود وعده صبوران به خداوند: بزدايند را اندوهشان

أبشروا و تحزنوا ال و تخافوا أال المالئكة عليهم ل تتنز استقاموا ثم ه الل نا رب قالوا ذين ال إن. توعدون كنتم تي ال ة از 34بالجن اگر كه دارند قرار نازپروردگانى وارسته، خلفاى اين برابر در

: است چنين حالشان وضع معيشتى، تلخ رويدادهاى در مىكنند، ياد هم خدا

* عليه فقدر ابتاله ما إذا وأما أكرمن ي رب فيقول نعمه و فأكرمه ه رب ابتاله ما إذا اإلنسان فأماكال .... أهانن ي رب فيقول 35رزقه

) روىگردانى ) ازجمله ناماليمات همه برابر در بايد ص رسولخدا جانشين و پيشوا بههرروى،نمايد؛ درمان عدالتپيشگى، و حوصله با را آنها عيوب و كاستىها جهالتها، و كند مقاومت مردم

. ) ورزيد ) مهربانى صبورانه آزار، اينهمه برابر در ص رسولالله خود 36چنانكه

دارند. 4 وحشت آن از جاهالن آنچه به انس

. الجاهلون منه استوحش بما أنسوا و(6 و 5(: 102(. هرگز چنين نيست! اگر علماليقين داشته باشيد، بهيقين دوزخ را مىبينيد.) تكاثر) 2 ) 31(. آنچه را هوسبازان دنياگرا، دشوار مىشمرند، آنان آسان مىدانند.3 ) 32.210(. سيد بن طاووس، لهوف، ص 1 ) 3334 ��( (. آنانكه گفتند:» پروردگار ما الله اس��ت«] و[ آنگ��اه ب��ر راه مس��تقيم ماندن��د، فرش��تگان ب��ر آن��ان ن��ازل2

(:41مىشوند] و مىگويند:[ هان! مترسيد و غمزده مباشيد و به بهشتى كه وعدهيافت��ه بودي��د، ش��اد باش��يد.) فص��لت) 30)

35 �( (. و اما انسان] رشدنيافته[ وقتى خداوند گرامىاش داش�ت و نعمتش بخش�يد، مىگوي�د:» خ�داى من م�را3 بزرگ داشت.« اما وقتى در آزمايشى ديگر رزق را بر او تنگ ساخت، مىگوي��د:» خ��دايم ب��ه من اه��انت ك��رد«؛ چ��نين

(15- 17(: 89نيست ....) فجر) .18، ص 1(. قمى، سفينة البحار، ج 4 ) 36

Page 63: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

) ( . ع على امام گيرد أنس ناماليمات با كامل انسان كه مىگردد سبب معادباورى و خداباورى: مىنويسد حنيف بن عثمان به

. شما امام كه بدانيد مىگيرد بهره او علم نور از و كرده اقتدا او به كه دارد امامى پيروى هر ! چنين نمىتوانيد شما است كرده اكتفا قرص دو به خوراكش از و مندرس جامه دو به دنيا از

. » « » « » « » از » كه قسم بهخدا كنيد يارى درستى و پاكدامنى ، كوشش ، ورع با مرا ولى باشيد،خود، كهنه لباس براى و نياوردهام گرد مالى منافع، و غنايم از و نيندوخته زرى شما دنياىو ديده آسيب كمرش كه جاندارى قوت اندازه به جز غذاىدنيا از و نكرده آماده عوضى

. درختبلوط بر كه است تلخى دانه از پستتر نظرم در دنيا برنگرفتهام كممىشود، غذايشبرويد ....

] محشر ]/ به ايمنى با قيامت بزرگتر ترس روز در تا مىدهم رياضت پارسايى با را خود نفس . انتخاب سمت به راهى مىتوانستم مىخواستم، اگر بماند استوار آن لغزشگاههاى در و درآيد

بر نفس هواى كه است دور بسيار اما كنم، طى ابريشم بافتههاى و سفيد آرد و مصفا عسلبكشاند .... رنگارنگ غذاهاى انتخاب سمت به مرا طمع و حرص و شود غالب من

! : هنگام در است ابىطالب بن على قوت ناچيز، غذاى اين اگر بگويد كسى است ممكن ] بيابان، ] درختان كه بدانيد اما مىيابد، رخوت شجاعان، جنگ و هماوردها با رويارويى . بيابان، درختان نازكترند پوست آب، جوار در درختان ولى است، استوارتر چوبشان

مىشوند .... خاموش ديرتر و است شعلهورتر 37آتششان

دنيا. 5 در واال عالم از ارواحي با مصاحبت

. إلى والدعاة أرضه في ه الل خلفاء أولئك األعلى بالمحل قة معل أرواحها بأبدان الدنيا صحبوا و38دينه.

) فهم ) از فراتر است حقايقى آغاز، در آنها انوار و الله خلفاء معصوم پيشوايان ارواح درباره. پرداختهاند آن شرح به بزرگان از برخى كه روح 39ما كه مىشود بسنده مقدار اين به اينجا در

) فرشتگان ) ، ع آدم حضرت كالبد در دميدهشدن از پيش تا كه است خداوندى نفخه آدمى: كنند كرنش او جسم برابر در نداشتند مأموريت

. ساجدين له فقعوا روحي من فيه نفخت و سويته : )40فإذا ) عليهم ) ائمه مىفرمايد ع على اماموابسته( آنها ارواح و دارند باال عالم سوى به رو مىشود، تغذيه دنيا در كه كالبدهايى با السالم

. عالم با ارتباط پايه، بلند روح اما مىبينند را آنها جسم مردم، باالست عالم به متعلق و. دارد الوهيت

.45(. نهجالبالغه، نامه 1 ) 3738 ��( (. با كالبدىهايى با دنيا، همراهى و مصاحبت دارند كه روحهاى آن كالبدها، وابسته به جايگاه رفي��ع اس��ت.1

آنها جانشينان راستين خدا در زمين و دعوتگران به دين او هستند.) همان(.104، ص 3(. جوادى آملى، در ادب فناى مقربان، ج 2 ) 3940 ��( (:15(. پس وقتى آن را به اعتدال رساندم و از روح خود در آن دميدم، پيش او به سجده افتيد.) حج��ر) 3

29)

Page 64: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

به و ساكنشده خاكى تن دامن در ملكوت، باغ مرغ و باال عالم روح كه است خواسته خداوند . كمتر باال عالم به آن تعلق و روح رشد شود، بيشتر بدنى تعلقات هرچه رسد بالندگى و رشد

: ) ( . مدعاست اين گواه كه دارد نكتهاى ع اميرمؤمنان شعبانيه مناجات شد خواهد

ابصار تخرق حتي اليك نظرها بضياء قلوبنا ابصار انر و اليك االنقطاع كمال لي هب الهي. قدسك بعز معلقة ارواحنا تصير و العظمة معدن الي فتصل النور حجب 41القلوب

: عظيمى منازل حق، عظمت سرچشمه به رسيدن تا گفت بايد سخنان اين توضيح درخواهد خاكى خواستههاى بند در حيوانى چونان نكند، راه اين عزم تا آدمى و پيشروست

آنانكه. براى ولى است، مانع و حجاب خود نرسيده، بدان فرد كه مرحلهاى هر ماند. . است ظلمت باالتر، منازل با قياس در نيز نور همين البته است نور رسيدهاند،

يافت، خواهد رهايى بندگان، بندگى بند از شد، متصل و وابسته اعال مرحله به آدمى اگر . تعيين او متعلقات را انسان قيمت است شده وابسته تشتت، و تضاد عالم اين به وگرنه

. نمود. معين را او قدر نمىتوان بىگمان يابد، تعلق خدا به و گيرد اوج انسانى وقتى مىكند

خدا( محبوبترينهاي ج

. است امامت برتر صفات جامع كه مىشويم روبهرو خطبهاى با نهجالبالغه از بخشى در - - : شخص شايسته حضرت سوى از نام ذكر بدون اوصاف اين مىگويد دراينباره ابنابىالحديد

: مىشمرد بر را خود ويژگىهاى ايشان گويى است؛ امام

الخوف تجلبب و الحزن فاستشعر نفسه على ه الل أعانه عبدا إليه ه الل عباد أحب من إنهون و البعيد نفسه على ب فقر به ازل الن ليومه القرى أعد و قلبه في الهدى مصباح فزهر

و نهال فشرب موارده له سهلت فرات عذب من ارتوى و فاستكثر ذكر و فأبصر نظر ديد الشفخرج به انفرد واحدا هما إال الهموم من تخلى و هوات الش سرابيل خلع قد جددا سبيال سلك

دى الر أبواب مغاليق و الهدى أبواب مفاتيح من صار و الهوى أهل مشاركة و العمى صفة منو بأوثقها العرى من استمسك و غماره قطع و مناره عرف و سبيله سلك و طريقه أبصر قد

. بأمتنها الحبال 42من

. ) در ) حضرت آن نمىكند صدق ع معصوم پارساى بر جز كه است چنان ويژگىها، اين از برخى: مىكند بيان نيز را ديگرى ويژگىهاى خطبه اين ادامه

(. خداى من! كاملترين نوع بريدن از عالم و براى تو فارغ شدن را به من ببخش! چشمهاى قلبهاى ما را4 )� 41 با پرتو نگاهشان به تو، نورانى كن؛ تا آنجاكه چشم قلبها، حجابهاى نور را پ��اره ك��رده و ب��ه مع��دن عظمت راه ياب��د و ارواح ما وابسته و متعلق ب��ه ص��البت پيراس��تگى و قداس��ت ت��و ش��ود.) قمى، مف��اتيح الجن��ان، بخش مراقبته��اى م��اه

شعبان(42 ��( (. قطعا از محبوبترين بندگان خدا در پيشگاه او، بندهاى است كه خداون��د او را در پيك��ار ب��ا نفس، ي��ارى1

كرده است. آنگاه» حزن« را شعار و» خوف« را لب��اس رويين خ��ود برگزي��ده اس��ت. س��پس چ��راغ ه��دايت در دل او درخشش يافته و امكانات پذيرايى را براى روزى كه بر او وارد مىش��ود، فراهمس��اخته اس��ت. س��پس دور را ب��ر خ��ود نزديك ساخته و دشوارى را بر خود آسان نموده است. نگاه انديشمندانه كرد و بص��يرت ي��افت و خ��دا را ف��راوان ي��اد نمود و از آب گوارايى سيراب شده است كه آبشخورهاى آن براى او زمينهسازى شده و او هم فراوان نوش��يده و در راهى مطمئن گام نهاده است. جامههاى خواهشهاى افراطى را از تن خود بيرون كرده و از همه هموغمها- ج��ز همى كه ويژه اوست- خود را رهانيده است. به همين دليل از صفت كوردلى رها شده و از دام دوستى ب��ا هواپرس��تان، ب��ه كليدى از دربهاى ه�دايت تب��ديل ش�ده و ب�ه قفلى ب�راى دربه�اى هالكت، نس�بت ب�ه راه خ��ود بص��يرت يافت��ه و در راه خودپويايى را آغاز نموده است و منارههاى راه را شناخته و از ورطه، عبور كرده و از ميان دس��تگيرههابه مطمئنترين

(87آنها تمسك جسته و از ميان بندها، به متينترين آنها دست انداخته است.) نهجالبالغه، خطبه

Page 65: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

ه لل نفسه نصب قد مس الش ضوء مثل على اليقين من فهو

دينه... معادن من فهو فاستخلصه ه لل أخلص قد

. العدل... نفسه ألزم 43قد

. بپردازيم خطبه اين در امام تعبيرات از پارهاى به بجاست اينك

خداوند. ويژه امداد يك

. مورد آنگاه و مىشود او محبوب خداوند، از اطاعت با كامل انسان نفسه على ه الل أعانه. درنوردد را معرفت قلههاى بتواند تا مىگيرد قرار او يارى

مثبت. خوف و حزن دو

. و حزن ولى است الهى اولياى همراه مثبت خوف و حزن الخوف تجلبب و الحزن فاستشعر: مىفرمايد قرآن چنانكه ندارد؛ جايى اوليا قاموس در منفى خوف

. العلماء عباده من ه الل يخشي ما 44إن

. ه الل إال أحدا يخشون ال و ويخشونه ه الل رساالت غون يبل ذين 45ال

كه عاقالنه و عالمانه ترس بلكه جاهالنه، ترس نه اما ترسيد، خداوند از بايد تنها بيان، بدين. گويند خشيت بدان

.» « : يحزنون هم وأل عليهم خوف أل الله أولياء إن أال مىفرمايد ديگرى آيه در 46قرآن

از فرد آنچه يعنى مىكند؛ معين آن متعلق را حزن و خوف بودن منفى يا مثبت اينكه، خالصه. مىگردد غمگين يا و مىترسد آن

هدايت. چراغ درخشش سه

. قلبه في الهدى مصباح فزهر

. و آلودگى دودههاى زدودن و جان پاكداشت با بىترديد است درخشش بهمعناى زهور. مىگردد نورانى قلب غفلت، غبارهاى

: بردهاند بهكار معانى بدين را قلب43 ��( (. از ناحيه يقين، چونان نور خورشيد است؛ خود را براى خداى پيراس��ته، در بلن��د پ��ايهترين كاره��ا نص��ب1

كرده است ... براى خدا خاصل كرده و خدا هم او را مخلص س��اخته اس�ت. ب�ه همين س��بب، از جمل��ه مع��دنهاى دين(87خداست ... جان خود را با عدل همراه كرده است.) نهجالبالغه، خطبه

(28(: 35(. از بندگان خدا تنها داناياناند كه از او مىترسند.) فاطر) 1 ) 44 (. همان كسانى كه پيامهاى خدا را ابالغ مىكنند و از او مىترسند و از هيچكس جز خدا بيم ندارند.) احزاب)2 ) 45

33 :)39)(62(: 10(. آگاه باشيد كه بر دوستان خدا نه بيمى است و نه آنان اندوهگين مىشوند.) يونس) 3 ) 46

Page 66: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

ايمان؛. 1 تمام. 2كانون در زيبايى و اخالق و حقيقت و معبود به گرايش بروز محلاست؛. 3مصداقهايش؛ سينه در كه عواطف؛. 4قلبى .6روح؛. 5كانون در 47عقل. بايد

فراز كه است آدمى روح بهمعناى بيشتر ولى نگريست، قرينهها به قلب، مختلف كاربردهاى. دارد فرود و

) ( ، ص پيابر آنها مهمترين كه است چراغهايى را خداوند كه گفت بايد نيز چراغ تعبير درباره . ) درون ) از چراغى وعده پاكدالن به خداوند مصفاست دل و قرآن عقل، ، السالم عليهم ائمه

: است داده

. فرقانا لكم يجعل الله قوا تت 48إن

: مىكنيم درك دوگونه به را مهم حقايق انسانها ما

بايگانىشده؛. 1 تصوير ديدن و ذهن به مراجعه

2. خاص. آگاهى يك با روح يگانهشدن و شهود راه

. دل صفحه از را ترديدها همه نفس، تهذيب با فرد واقع در نمىماند ترديد جاى دوم طريق درمىزدايد.

: ) مىفرمايد ) ع على امام

تي ال القلوب أين قوى الت منار إلى الالمحة األبصار و الهدى بمصابيح المستصبحة العقول أينه الل طاعة على عوقدت و ه لل وهبت

رفته 49. اشارت بدان روايات و آيات در كه نموده احاطه را آدمى عقل مختلف، آفتهاى آرى،و. مىماند امان در آفات شر از نيز عقل ذكر، و فكر و دل و عقل رفاقت صورت در اما است

. مىيابد روشنى حضرت، تعبير به

فراوان. ذكر و بصيرت چهار

. فاستكثر ذكر و فأبصر نظر

به گرايش اضافه به نظر است، بصيرت موجب آنچه و است چشمدل شدن گشوده بصيرت،. است حق

.» * « : رفعت كيف ماء الس إلي و خلقت كيف اإلبل إلي ينظرون فال أ مىفرمايد 50خداوند

.13، ص 4(. بنگريد به: طباطبايى، الميزان، ج 1 ) 47(29(: 8(. اگر از خداوند متعال پروا كنيد، براى شما نيروى تشخيص حق از باطل قرار مىدهد.) انفال) 2 ) 4849 ��( (. آن عقلهاى روشنىيافته از پرت��و چراغه��اى ه��دايت و آن چش��مهاى دوختهش��ده ب��ه منارهه��اى پارس��ايى3

(144كجايند؟ آن دلهايى كه هديه به خدا شده و بر طاعت خداوند پيوند داده شدهاند، كجايند؟) نهجالبالغه، خطبه 18(:� 88(. آيا به شتر كه چگونه خلقت شده و به آسمان كه چگونه رفعت يافته، نظر نمىكنند؟) غاشيه) 1 )� 50

(19و

Page 67: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

. همراه ظاهرى نگاه صرف نه است، تأملآميز و عالمانه نگاه آسمان، و شتر به نگاه. برقرارمىگردد قلبها محبوب با اتصال و مىشود شروع دل حركت عقالنى، تأمل و اينبصيرت

گوارا. آبشخوري پنج

. نهال فشرب موارده له سهلت فرات عذب من ارتوى و

. مىگيرد سرچشمه خداوندى الهامهاى از كه شده گوارايى آب به متصل پاكى، اثر در او . بيانى به است فرد عملى مراقبت و درخواست شايستگى، به بسته عالم، اين در فيضگيرى

. است نفس استيالى از جان پاكداشت معنويت، پرموج و جارى آبشخور به اتصال راز ديگر،

- مانند زمان و زمين در كه است معنوى فرصتهاى دنبال به برگزيده معصوم و كامل انسان - معنويت آبشخور از فرصتها اين از بهرهگيرى با تا مىدهد رخ رمضان ماه و مكه سرزمين

. گردد سيراب

و پيشوا بهعنوان برگزيده انسان كه شود تصور نمىبايست كه است آن بيانگر سخن اين . ) معصوم ) پيشوايان كه مىدهد نشان نيز تاريخ نمىماند غافل خود تغذيه از ص پيامبر جانشين. ) مىكردهاند) توصيه فرصتها اين از بهرهمندى به را مردم مدام بهطور السالم عليهم

كمال. قله به صعود براي هموار راهي شش

. جددا سبيال سلك و

. هر به انديشه و كس، هر به دل آنان خداست اولياى طريق مستحكم، و هموار راه . و برگزيده را مستقيم صراط آنها است وحى آنان آبشخور چراكه نمىسپارند؛ نظريهپردازى

. مستقيماند صراط خود بلكه

هواپرستان. مشاركت از شدن خارج هفت

. أهلالهوي مشاركة و العمي صفة من فخرج به انفرد واحدا هما إال الهموم من تخلي و

. فكر و دلمشغولى دغدغهها، نيتها، همتها، موارد، بيشتر در هم هست تفاوتى غم و هم ميان: . مىفرمايد ديگر جاى در حضرت آن نيست آزاردهنده نوعا و برمىگيرد در را مشغولى

لي ح صر و هواي عن صرفني و رأيي فصدفني نفسي هم اس الن هموم دون بي د تفر حيثكذب يشوبه ال صدق و لعب فيه يكون ال جد إلى بي فأفضى أمري محض

.51: . مىخوانيم ديگر نامهاى در اما است آمده بيان اين در كه است انسانى هم هم، اين

.» علفها» همها المربوطة كالبهيمة بات الطي أكل ليشغلني خلقت 52فما

51 ��( (. از آنجاكه دلمشغولى خودم- نه همها و دلمشغولى مردم- مرا به خود مشغول ساخته، بدين س��بب- از1 غير خودم رويگردان ساخته و هواى نفس را كنار زده و نظر خالص را برايم آشكار ساخته و مرا ب��ه ج��ديتى كش��انده

(31كه بازى در آن راه ندارد و به راستى و صدقى رسانده كه در آن كذب نيست.) نهجالبالغه، نامه

Page 68: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

» « . همان را هم مىتوان آمد، گفته آنچه پايه بر است حيوانى هم بيانگر حضرت گفته اين. » است » متفاوت غم با كه دانست حيوان يا آدمى مداوم دغدغه

« : خالص همها همه از را خود وارسته، انسان آن فرمود كه بازمىگرديم امام تعبير به حال ». در مىگيرد، را دنياگرايان دامن كه پراكندگى و تكثر اوست خاص كه همى مگر نمود،

ساحت

. پرداختن منشأ كه است خداوند رضايت جلب آن و است واحد او هم ندارد راه كامل انساندر و كند مراقبت و بسازد و بشناسد را خود آغاز در كه بدينبيان مىشود؛ گوناگون امور به

» « » « . فخرج در ف حرف برساند بلند مقامات به را مردمان و رود جامعه سوى به نيز آخر ) او) چشمدل كرد، توحيدى را خود هموم و دغدغهها انسان اگر كه مىرساند شد خارج پس

» « . الهامبخش اينجا در ف حرف زيرا مىگردد دور هواپرستان با مشاركت از و مىشود باز - - صفت از خروج است آمده تعبير اين از قبل در كه شرعى رياضت مراحل از بعد كه است

. مىافتد اتفاق كوردلى

هدايت. درهاي كليد هشت

. الهدى أبواب مفاتيح من صار و

است انسانى وصف در امام، فرمايش در شده ذكر اوصاف كه مىرساند بهخوبى تعبير اين. ) باشد ) نمىتواند ع معصوم امام جز بىترديد كه كسى اوست؛ دست در هدايت كليد كه

هدايت خدا امر به پيشين امتهاى پيشوايان كه مىيابيم در هدايت با مرتبط آيات در تأمل از « : شاكرا. إما بيل الس هديناه ا إن مانند است؛ راه دادن نشان بهمعناى گاه هدايت مىكردهاند

» ؛ كفورا «.53وإما جدين » الن هديناه توسط 54و يافته راه فرد از پشتيبانى معناى به گاه وو او بين هدايت نورانى رابطه و است ساخته بهرهمند هدايت نور از را او كه است خداوند

. است نشده قطع خدا

. ) /( » اينجا » در است نموده تعبير آشكار رسانيدن مبين بالغ به پيامبران رسالت از قرآن « ) ال ) ك إن نظير آياتى چرا است، مردم هدايت مأمور ص رسولخدا اگر كه است پرسيدنى

» أحببت من «55تهدي هداهم » عليك ليس يا پاسخ 56و است؟ تنافى در مأموريت اين با) ( . ص رسولاكرم ديگر، بيانى به است هدايت نور رساندن از غير درست، راه اينكه،نماياندن

تا بدهد؛ هدايت نور آنكه نه مىسازد، فراهم خداوندى هدايت نور به افرادرا اتصال زمينه » نور » مبادا تا مىخواندند نماز در را المستقيم الصراط اهدنا بار ايشانچندين خود آنجاكه

. قطعگردد او از هدايت

(. من خلقت نشدهام كه خوردن پاكىها مرا به خود مشغول كند؛ مانند حيوانى كه او را بسته باشند و هم2 )� 52(45او، علف اوست.) همان، نامه

.3(: 76(. انسان) 1 ) 53.10(: 90(. بلد) 2 ) 54(56(: 56(. در حقيقت تو هر كه را دوست دارى، نمىتوانى راهنمايى كنى.) قصص) 3 ) 55(272(: 2(. هدايت آنان بر عهده تو نيست.) بقره) 4 ) 56

Page 69: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

) در ) چنانكه است؛ ص نبىاعظم راستين جانشين دست در خداوند اذن به هدايت كليدهاى.» « : يهدي أن إأل يهدي ال أمن بع يت أن أحق الحق إلي يهدي أفمن است آمده 57قرآن

هالكت. درهاي قفل نه

و غماره قطع و مناره عرف و سبيله سلك و طريقه أبصر قد دى الر أبواب مغاليق و. بأوثقها العرى من استمسك

« : بصيرة علي الله إلي أدعو سبيلي هذه قل است كامل انسان آن از بصيرت نوع عالىترينبعني ...«. ات من و 58أنأ

) ص ) خاتم رسول بودن اسوه كه است بلندى منار مردماند، منار خود كه پيشوايان براى : ) نبىخاتم ) فرمودهاند نهجالبالغه در ع على امام كه حق حضرت الهامهاى و است او واخالق. ) مىگذاشت) نمايش به و مىنمود نصب برايم را اخالق از الگويى و اسوه روز هر از 59ص آنها

. 60گودابهايى به هست، كه مقامى هر در كس هر مىكردند عبور بهنيكى بود، راهشان سر كه ) ( . در ع سيدشهدا مثال دارد گردنههايى راهش سر بر راهيابىاش، و شهود و كشف فراخور

! اگر خدايا كه كرد مناجات اينگونه شيرخواره، فرزند خوردن تير بههنگام عاشورا عصر ) جملگى ) نيز السالم عليهم معصوم امامان تكتك سختىهاى يا بود دشوار برايم نمىديدى،

. گذشتهاند سالمت به آن از و داشته دشوارى گودابهاى يا غمرات نيز آنها كه است آن بيانگر

« : بالطاغوت يكفر فمن مىخوانيم قرآنكريم در مطمئنتر، دستگيره به تمسك درباره امالها ...«. انفصام ال الوثقي بالعروة استمسك فقد بالله 61ويؤمن

« : ذين وال داشته بيان ديگر آيهاى در است، ايمان مقدمه كه را طاغوت به كفر خداوند،.» يعبدوها أن الطاغوت 62اجتنبوا

) موج ) السالم عليهم ائمه حركتهاى همه در آن، برابر در تسليمناپذيرى و طاغوت با ستيزمىزند.

افتاده مردم زبانهاى سر بر كه است ايمانى از غير مىكند، ياد آن از قرآن كه ايمانى اما: آمده حجرات سوره در چنانكه است؛

قلوبكم في اإليمان يدخل لما و أسلمنا قولوا لكن و تؤمنوا لم قل ا آمن األعراب قالت

57 ��( (. پس آيا كسى كه بهسوى حق رهبرى مىكند، سزاوارتر است مورد پيروى قرار گيرد، ي��ا كس��ى ك��ه راه1 (35(: 10نمىنمايد، مگر آنكه] خود[ هدايت شود؟) يونس)

58 ��( (. بگو اين است راه من! با بص��يرت بهس��وى خ��دا دع��وت مىكنم و ن��يز كس��انى ك��ه پ��يروى من نمودن��د.2 (108(: 12) يوسف)

.192(. نهجالبالغه، خطبه 3 ) 59(. جايى كه آب زياد جمع شود.4 ) 60 (. پس هركس به طاغوت كفر ورزد و ايمان به» الله« آورد، به دستگيره مطمئنتر دست انداخته كه هرگز1 ) 61

(256(: 2گسستن ندارد.) بقره) (17(: 39(. و آنانكه از پرستش طاغوت اجتناب كردند.) زمر) 2 ) 62

Page 70: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

عباراتى 63. با او از معموال بستايد، را او وصى يا پيامبران از يكى مىخواهد هرگاه خداوند ) ( . شده، نازل ع على امام شأن در كه آيهاى در مىكند ياد مؤمن و مخلص ما، بنده نظير

مىخوانيم:

سبيل جاهدفي و اآلخر اليوم و بالله آمن كمن الحرام المسجد عمارة و الحاج سقاية أجعلتم. الله عند يستوون ال « 64الله « » افتخارات » سر بر هم با عباس و شيبه روايات، برخى بنابر

) اينكه ) تا شد، بدل و رد آنان بين كالمى و كرد گذر آنان كنار از ع امامعلى كه مىكردند بحث . ) در ) آن از بعد آيه سه و فوق آيه هنگام اين در رسيدند ص رسولخدا خدمت سرانجام

. ) شد ) نازل هجرت و جهاد و ايمان جايگاه و ع على امام ايمان 65فضيلت درباره قرآن.»... « : ) المؤمنون ) و ه رب من إليه أنزل بما سول الر آمن مىفرمايد نيز ص حضرت 66رسولخدا

: ) مىفرمايد ) ويژگىها اين ادامه در ع على

من األمور أرفع في سبحانه ه لل نفسه نصب قد مس الش ضوء مثل على اليقين من فهومفتاح عشوات اف كش ظلمات مصباح أصله إلى فرع كل تصيير و عليه وارد كل إصدارفاستخلصه ه لل أخلص قد فيسلم يسكت و فيفهم يقول فلوات دليل معضالت دفاع مبهمات

نفسه عن الهوى نفي عدله أول فكان العدل نفسه ألزم قد أرضه أوتاد و دينه معادن من فهومن الكتاب أمكن قد قصدها إال ة مظن ال و أمها إال غاية للخير يدع ال به يعمل و الحق يصف

. منزله كان حيث ينزل و ثقله حل حيث يحل إمامه و قائده فهو 67زمامه

را فرازها اين شرح و توضيح كالم، اطاله از پرهيز و مطلب شدن دامنهدار از دورى براى68وامىگذاريم.

معرفت( رشد عامالن د

: است آمده نهجالبالغه خطبههاى از يكى در

و عرفهم من إال ة الجن يدخل ال و عباده على عرفاؤه و خلقه على ه الل قوام األئمة ما إن وأنكروه و أنكرهم من إال ار الن يدخل ال و عرفوه

63 ��( (. باديهنشينان عرب گفتند:» ايمان آورديم.« بگو:» ايمان نياوردهايد، ليكن بگوييد مس��لمان ش��دهايم« و3 (14(: 49هنوز ايمان در قلب شما وارد نشده است و ....) حجرات)

(. آيا سيراب ساختن حاجيان و آباد كردن مسجدالحرام را همانند] كار[ كسى پنداشتهايد كه به خدا و روز1 )� 64(19(: 9باز پسين ايمان آورده و در راه خدا جهاد مىكند؟] نه، ايندو[ نزد خدا يكسان نيستند.) توبه)

.321، ص 2(. مكارم شيرازى و همكاران، تفسير نمونه، ج 2 ) 65 (:2(. پيامبر بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است، ايمان آورد ... و نيز مؤمنان ....) بقره) 3 )� 66

285) (. از ناحيه يقين، چونان نور خورشيد است؛ خود را براى خداى پيراسته، در بلندپايهترين كارها نصب كرده4 ) 67

است؛ نصب در صادر نمودن هرچه بر او وارد شده و برگردانيدن هر فرعى به اصلش. چراغ ظلمتهاست؛ ضعف دي��د را از ميان برمىدارد؛ كليد مبهمهاست؛ بازدارنده مشكلسازها] و[ راهنم��اى بيابانهاس��ت. مىگوي�د و تفهيم مىكن�د و] در جاى مناسب خود[ سكوت مىكند و سالم مىماند. خود را براى خدا خالص كرده و خدا هم او را مخلص ساخته اس��ت. به همين سبب، ازجمله معدنهاى دين خداست و ازجمله ميخهاى زمين او. جان خود را ب��ا ع��دل هم��راه ك��رده اس��ت. اولين گام عدل او، دور ساختن هوا از جان خويش است. ح��ق را توص��يف و ب��ه آن عم��ل مىكن��د. هيچ فرج��امى را در باب خوبىها رها نمىكند، جز اينكه آهنگ آن مىكند و حتى گمان خ��ير را ره��ا نمىس��ازد و قص��د آن را دارد. زم�ام اختي��ار خود را به كتاب خدا سپرده و كتاب خدا پيشواى اوست. هر كجا] قرآن[ بار سنگين خود را بنهد، فرود آيد و هرجا كه]

(87قرآن[ جا مىگيرد، مسكن گزيند]/ تابع مطلق كتاب خداست.[) نهجالبالغه، خطبه (. جهت مطالعه بيشتر بنگريد به: نگارنده، پيراستن و آراستن.1 ) 68

Page 71: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

.69 » جانشينان » ، ائمه كلمه از مقصود كه روبهروييم شواهدى با نهجالبالغه جاىجاى در. )) ( ) ( ( ) است ) عج مهدى تا ع على امام از ص پيامبر 70دوازدهگانه

« . » « . » « » االئمة» مردم امور عهدهدار يعنى ، خلقه على قائم بنابراين است قائم جمع قوام . » « » كنار در را تعبير اين دارند عهده بر خلقرا امور خدا سوى از كه جمعى يعنى نيز الله قوام

. ) ( : هاشماند بطن از و قريش از السالم عليهم ائمه فرمود كه بگذاريد امام از ديگرى 71سخن

) خليفه ) بهعنوان ع اميرمؤمنان پيشوايى قبول كه دريافت مىتوان تأمل اندكى با پايه اين برادعاى پذيرش تصديق، اين قبول و اوست صادقانه گفتار تصديق بهمعناى حضرت چهارم،

» « : اتفاق غدير در آنچه يعنى باشد؛ خدا سوى از منصوب بايد امت امر قائم فرمود كه است. دارند اذعان بدان نيز، آنها قبول مورد صحابه و اهلسنت فراوان منابع چنانكه در 72افتاد،

: ) است ) آمده ص رسولاكرم از حديثى

: ! كه هستيد شناختهشدگانى و عرفا تو، از بعد امامان و تو است حق چيز سه خدا به سوگندوارد كس هيچ كه هستيد عرفايى و شناخت، نمىتوان شما، معرفت طريق از جز را خداعرفايى و است، شناخته را شما او و شناختهايد را او شما كه كسى مگر نمىشوند، بهشت

انكار را آنها شما و كنند انكار را شما كه آنها مگر نمىشود، دوزخ داخل كس هيچ كه هستيد( 73كنيد. اساسى ) معضل ، ع ابىطالب بن على منكر كه است آمده روايات اين در اينكه اما

كافى دليل و است قاصر كه كسى نه مىكند، انكار و مىداند كه است كسى آن مراد دارد،. . شد خواهند تسليم بىدرنگ گردد، اثبات حقيقت اينان براى اگر بنابراين ندارد پذيرش براى

البالغه نهج در اجتماعی های بایستهالبالغه نهج در اجتماعی روابط

زندگى و مىكنند زندگى هم با اينكه نظر از يكديگر با انسانها روابط يعنى اجتماعى روابطدارند جمعی دسته و گروهی

. به فرد است شده آفريده اجتماعى ، عسل زنبور چون ديگر جانداران از برخى مانند انسان . سازد برطرف را خويش نيازهاى نيست قادر تنهايى

زنبور همچون حیوانات برخی و انسان اجتماعی روابط تفاوتو تخلف نوع هر امكان و است طبيعت و غريزه حكم به وظيفه و كار تقسيم عسل زنبور در

كار و است مختار و آزاد موجودى كه انسان برخالف است، شده گرفته آنها از سرپيچى. » « » دهد » می انجام تكليف و وظيفه عنوان به و آزادانه را خويش

است : مسوول جامعه قبال در مسلمان 167خطبه

69 ��( (. منحصرا پيشوايان، برپا دارندگان] دين[ خدايى بر خلق اوين��د و عارف��ان خ��دا ب��ر م��ردم. هيچكس وارد2 بهشت نخواهد شد، مگر كسى كه آنها را بشناسد و آنها نيز او را بشناس��ند، و هيچكس وارد آتش نخواه��د ش��د، مگ��ر

(152كسى كه آنها را منكر شود و آنها نيز منكر او شوند.) نهجالبالغه، خطبه . بدين آثار نيز بنگريد: عالمه حلى، احقاق252 و 73 و حكمت 209 و 144،� 131،� 2(. بنگريد به: خطبه 3 )� 70

.861، حديث 1الحق، محمدى رىشهرى، ميزان الحكمه، ج .144(. بنگريد به: نهجالبالغه، خطبه 4 ) 71(. كتاب الغدير، اثر عالمه امينى را مىتوان بهترين اثر در اثبات اين مدعا دانست.1 ) 72.183(. صدوق، خصال، باب الثالثة، حديث 2 ) 73

Page 72: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

آباديها و شهرها و بندگان مسئول خداوند پيشگاه در شما كه كنيد پيشه تقوا و بترسيد خدا از . ) اطاعت ) را خداى شد خواهيد پرسى باز حيوانات و خانهها از حتى چيز همه از زيرا هستيد،

. يافتيد بدى و شر اگر و كنيد انتخاب آنرا كرديد مشاهده نيكى هر منمائيد عصيان را او و كنيد. نمائيد اعراض آن از

(374حکمت اند : ) دسته چهار مردمخود در را نيكو خصلتهاى تمامى آنان مىكنند، انكار قلب و زبان و دست با را منكر گروهى،

. آوردهاند گردكسى چنين پس نمىبرند، كارى به دست اما كرده، انكار قلب و زبان با را منكر ديگر، گروهى

. است كرده تباه را ديگرى و گرفته را نيكو خصلتهاى از خصلت دودو پس ندارند، اقدامى خويش زبان و دست با و كرده، انكار قلب با تنها را منكر بعضى و

. آوردهاند دست به را خصلت يك و ساختهاند تباه است شريفتر كه را خصلتمردهاى آنان، از كسى چنين كه ساختهاند رها دست و قلب و زبان با را منكر ديگر بعضى و

. است زندگان ميانچونان منكر، از نهى و معروف به امر برابر خدا، راه در جهاد و نيكو، كارهاى تمام و

است، پهناور و مواج درياى بر قطرهاىروزى مقدار از نه و مىكنند، نزديك را اجلى نه منكر، از نهى و معروف به امر همانا و

. است ستمكار حاكمى روى پيش در حق سخن برتر، اينها همه از و مىكاهند،متفکر : شناس اسالم و آمریکا پرینستون دانشگاه نزدیک خاور تحقیقات استاد کوک، مایکل

اسالمی اندیشه در منکر از نهی و معروف به امر کتاباز یکی در زن یک به تعرض واقعه از شدن آگاه از پس اسالمی، علوم پژوهشگر این

این به نسبت پلیس و مردم تفاوتی بی و عام منظر در شیکاگو شهری قطار های ایستگاه : عام، منظر در زنی ببیند و بایستد کناری در فقط تواند نمی آدمی گوید می حوادث، گونه

. خود که آن بر عالوه داریم وظیفه نوعی به کنیم، می احساس ما گیرد می قرار تجاوز موردبه نسبت ناپسند کامال کارهای ارتکاب از نیز را دیگران کنیم، رفتار شایستگی به باید

.» داریم باز خود، همنوعان . : و حقوقدانان نداریم وظیفه این برای نامی روزمره، زندگی در ما افزاید می آن ادامه در و

مهجورتر بحث، این اما دارد، وجود امداد برای ای وظیفه که دارند هایی بحث ما فیلسوفان . ای ویژه تعالیم و نام برعکس، اسالم، شود توصیف ما فرهنگ عنوان به که است آن از

.» و است منکر از نهی و معروف به امر آن، نام و دارد گسترده اخالقی وظیفه چنین برای : خود، اسالمی تحقیقات ضمن که این تا دانستم نمی مورد این در چیزی من گوید می سپس

.» شدم آگاه آن ازبا و کند می آغاز را خود های پژوهش اسالم، در وظیفه این شناخت انگیزه با کوک، مایکل

حدود به مراجعه با و بسیار حوصله و با 1700صبر مشورت با و اسالمی مقاله و کتاباز استفاده و مداوم کار سال دوازده از بیش با مسلمانان،و و شناسان اسالم از بسیاریشاید که شود می کتاب این نوشتن به موفق علمی، های بررسی و مطالعاتی های فرصت

Page 73: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

. به نگاهی با البته است شده نوشته زمینه این در کنون تا که باشد کتابی ترین مفصلمورد که مطالبی وسعت و کار دامنه نویسنده، گفتار پیش و جلد دو این مطالب فهرست

. شود می آشکار خوبی به است، گرفته قرار بحثخطبه : ) اصحاب مسوولیتی بی (106مالمت

تعهدات اگر كه حالى در نمىآئيد، خشم به شما اما شده شكسته الهى پيمانهاى و قوانينو مردم، به شما از و مىرسيد شما به خدا دستورات مىشويد، ناراحت گردد نقض پدرانتان

امور زمام و واگذارديد ستمگران به را خويش مقام مىگشت، باز شما به آن نتيجه سپسشبهات به آنان كرديد، تسليم آنان به را الهى مأموريتهاى و سپرديد آنان دست به را خويش

غوطهورند، شهوات در و مىكنند عملاخالق و اجتماعی روابط

آل : ایده رابطه مالکحکمت ) إليكم وا حن عشتم إن و عليكم بكوا معها م مت إن مخالطة اس الن (10خالطوا

با مانديد، زنده اگر و ريزند، اشك شما بر مرديد اگر كه كنيد، معاشرت آنگونه مردم با . آيند شما سوى اشتياق

سازی اعتماد اصولگیرد می سامان متقابل اعتماد پایه بر اجتماعی روابط

بدبینی- 1 از پرهیزندارد منافات روابط در احتیاط با افراد به ظن سوء عدم

اگر- 114حکمت حال اين در يابد، گسترش زمان مردم و زمان بر نيكى و صالح كه هنگامىهنگامى و است كرده ستم او به نشده ظاهر گناهى او از كه ببرد ديگرى به بد گمان كسى

را خود ببرد ديگرى به خوب گمان كسى هر شود مستولى زمان اهل و زمان بر فساد كه . است داده فريب

مجدد- : 2 پیوند برقراریتو : 31نامه برگرداند روى اگر كن، قرار بر را دوستى پيوند تو گردد، جدا تو از برادرت چون

و شو، نزديك تو مىگزيند دورى كه هنگامى باش، بخشنده تو ورزد بخل چون و كن، مهربانىاو بنده گويا كه چنان بپذير، او عذر گناهش هنگام به و گير، آسان تو مىگيرد سخت چون

. انجام دوستانت غير با را شده ياد دستورات مبادا مىباشد تو نعمت صاحب او و مىباشى،آورى، بجا نيستند آن سزاوار كه انسانهايى با يا دهى،

جویی- : 3 عیب از پرهیزبه : 140خطبه كه رواست برخوردارند، دين سالمت از و ندارند، گناه كه كسانى به

جويى عيب از را آنان شكرگزارى كه گزارند، نعمت اين شكر و كنند، ترحم گناهكارانكه باليى به را او و گويد خويش برادر عيب جو، عيب آن چگونه و چرا دارد، باز ديگران

را او گناهان و بخشيد را او چگونه خدا كه ندارد خاطر به آيا مىكند سرزنش است گرفتار

Page 74: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

شده مرتكب را آن همانند كه مىكند سرزنش گناهى بر را ديگرى چگونه فرمود پوشى پردهبزرگ گناهان در را خدا چه گر سوگند خدا به است بزرگتر آن از كه داده انجام ديگرى گناه يا

مردم، از جويى عيب بر او جرأت اما باشد، شده مرتكب كوچك گناه تنها و نكرده عصيان . خدايش شايد مكن، شتاب كسى عيب گفتن در خدا، بنده اى است بزرگترى گناه خود

هر پس شوى داده كيفر آنها براى شايد مباش، ايمن خود كوچك گناهان بر و باشد، بخشيدهعيب از بايد مىداند خود عيب از كه آنچه خاطر به است، آگاه كسى عيب به كه شما از كداماز دارد مشغول را او است پاك كه عيوبى از گزارى شكر و كند، دارى خود ديگران جويى

. بيازارد را ديگران اينكهاتهام- 4 موارد از پرهیز

. 159حکمت سوءظن- او به كه را كس آن نبايد دهد قرار تهمت مواضع در را خود كه كسى. نمايد سرزنش كند مي پيدا

گزنده- 5 کالم از پرهیزاست : : . 394حکمت کارگرتر مسلحانه حمله از که سخنی بسا صول من انفذ قول رب

دیگران- 6 از بجا انتظاركه : 31نامه را آنچه پس بگير ديگران و خود بين قضاوت مقياس و معيار را خويشتن پسرم

بر نمىپسندى خود براى كه را آنچه و دار، دوست ديگران براى مىدارى دوست خود براى . همان كن، نيكى شود ستم بتو ندارى دوست كه گونه همان مكن ستم مپسند نيز ديگران

را همان كه بدان زشت را چيزى خويشتن براى كنند، نيكى بتو نسبت دارى دوست كه طورمىپسندى خود براى كه باش راضى مردم براى چيز همان به مىشمارى، قبيح ديگرى براى

تو به ندارى دوست كه را آنچه و است اندك بسيار مىدانى آنچه چه اگر مگو، نمىدانى آنچهمگو نيز ديگران به بگويند

البالغه نهج در حقواقعی : امر ، داشتن واقعيت اول معنای

. ازاينرو است، واقعى امرى مرگ مثال مىشود گفته حق خارجى، و عينى واقعيت به يعنى. است حق

! 132خطبه است : حق نيست؛ شوخى و است واقعيت است، مهمى امر خدا به سوگند. است مرگ واقعى، امر اين و نيست، ودروغپردازى

: 122حکمت ) گويا : ) فرمود مىخندد، مردى شنيد مىرفت، جنازهاى پى در ع على امام و ) گذاشتهاند، ) ما جز عهده بر آن در را مرگ حق گويا نوشتهاند، ما جز بر دنيا در را مرگ

. در را آنان مىآيند باز ما نزد بهزودى كه مسافرانند مىبينيم، مردگان از آنچه گويى. مىبريم بهسر جاودان آنان از پس ما گويا مىخوريم، را ميراثشان و مىدهيم جاى گورهايشان

] گرفتار ] آفتى و بال هر به و مىكنيم فراموش را مرد و زن از اعم پنددهندگان پند سپسمىشويم

مطالبه : و طلب دوم معنای

Page 75: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

آن براى امر اين متقابل بهطور و باشد داشته انتظارى و مطالبه ديگرى از كسى يعنى . شود لحاظ هم ديگرى

. بر مادر و پدر حق بههم، نسبت همسر دو حق بالعكس و زمامداران، بر مردم حق مانند. مادر و پدر بر فرزندان حق و فرزندان،

به پايبندى و حقوقشناسى كردارها، و مناسبات رفتارها، اصالح اساسى و مهم عوامل از. است حقوق

) تالش ) آن به پايبندى و حقوق كردن مطرح در خويش حكومت دوران در ع على اميرمؤمنان . و نيابند حرمت مردم كه زمانى تا و است آموختنى حق امام، انديشه در كرد بسيارحكومتى و سياسى و اجتماعى نظام نشوند، تربيت آن مبناى بر و نياموزند را حقوقمدارى

بهطور حقوق اداى و حقوق مطالبه و حقوق رعايت و نمىشود حقوقمدار درستى بهنمىيابد معنا همهجانبه

موارد از بسيارى در گريزانند، حق اداى از كه آنان حق اداى و انسانها حقوق داشتن پاس . مىنمايد رام را حق اداى از گريزندگان آن و دارد مثبت :تأثير

[ ] 164حکمت خود : رام را او حقيقت در نياورده، بهجا را حقش كه گزارد را كسى حق آنكه. است نموده

: ) متقابل ) حقوق است تکلیف مقابل در حق هميشه: 216خطبه

در و داده، قرار حقى امورتان پرستى سر واسطه به شما، بر من، براى خداوند، بعد اماتوصيف در حق دائره اين بر بنا است گذاشته من گردن بر حقى آن همانند شما براى مقابل،

. دائرههاست وسعتترين كم عمل هنگام به ولى است وسيعتر چيز هر از سخن مرحله در و . » و » مىآورد وجود به مسئوليتى برايش مقابل در كه اين جز نمىيابد جريان كسى نفع به حق

. مىيابد جريان او سود به اندازه همان به كه اين جز نمىشود جارى كسى زيان بر حقمخصوص اين نكند ايجاد برايش مسئوليت و يابد جريان كسى سود به حق بود قرار اگر و

كه چيزهائى تمام در عدالتش و بندگان بر قدرتش بواسطه اين و مخلوقش، نه بود، خداوندبود، خواهد دارد، جريان آنها بر فرمانش

) برابر، ) در و كنند اطاعتش كه داده قرار اين بندگان بر را خود حق خداوند حال عين در امابراى آن، از بيشتر حتى، و داده، قرار برابر چندين تفضل بطور خود بر حقى را آنان پاداش

است فرموده مقرر باشند اهلش كه كسانى! 34خطبه حق : على لكم و حقا، عليكم لى إن اس الن أیها

است! حقى من بر را شما و حقى، شما بر مرا مردمحقوق اقسام

) طبیعت) حق ، مردم حق ، خویشتن حق ، خدا حق

Page 76: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

خدا حق. ) شود ) ادا بايد كه است حقى آن در را خدا خداست، نعمت چه هر ع على نگاه از

را : 244حکمت نعمت كند، برون عهده از را حق آن كه هر است، حقى نعمتى هر در را خدا. اندازد نعمت دادن دست از خطر در را خود روادارد، كوتاهى آن در آنكه و كند؛ افزون او بر

:) تقوا ) اطاعت حق: است فرمانبردارى و اطاعت حق بندگان، بر خداوند حق مبنايىترين و اساسىترين

را : 216خطبه او كه است داده قرار چنين بندگان بر را خود حق سبحان خداى ليكنفرمانبرند.

آنچه در كند، اطاعت آفريدهاى از و برد فرمان را حق جز كه نشايد را آدمى بنابراين. است خداوند نافرمانى

الخالق : 165حکمت معصية فى لمخلوق طاعة ال. برد نبايد است آفريدگار از نافرمانى جهت در كه را آفريدهاى هيچ فرمان

: ) خدا ) بر بندگان حق موجب تقوا اطاعت ) با ) كه برشمرده انسانها بر خدا حق را مرزبانى و پروادارى پرواپيشگى، ع على اميرمؤمنان

: مىشود فراهم انسانها براى متقابل حقى آن، اداى! 191خطبه حقكم : الله على والموجبة عليكم، الله حق ها فإن الله، بتقوى أوصيكم الله عباد

! بر خداست حق پروادارى كه خدا، از پرواداشتن به مىكنم سفارش را شما خدا بندگان. مىشود خدا بر شما حق موجب و شما،

: خویشتن حقخود : جایگاه و قدر شناسایی

. ندهد هدر را خود و گزارد خود وجود شكر كه است اين خودش بر آدمى حقوق مهمترين از. نمايد سير كمال به رو پيوسته و كند شكوفا درستى به را خود استعدادهاى

قدر : 103خطبه كه بس همين انسان نادانى در و بشناسد را خود قدر كه است كسى دانا. نشناسد را خويشخود : شناخت آثار

حرمت- 1 حفظبردارد، گام خود شكوفايى راه در بشناسد، را خويش مرتبت كه است اين به انسان حرمت

بر آدمى اساسى حقوق از اين ننهد؛ فراتر حق از پاى و نمايد مرزبانى خويش كار حوزه در. است خويش گردن

Page 77: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

کرامت- 2 حفظبداند، : 31نامه خود اندازه كه هر و شود، تنگ او بر راه نهد، برون حق از پاى كه هر

. وخداست تو ميان كه است رشتهاى تو، براى رشته استوارترين و ماند؛ حرمتشباقىآدمى اساسى حقوق جمله از پستى، از خويش نگهداشتن دور و خود انسانى كرامت حفظ

: ندارد جايگزينى هيچ كه است خويشتن بربرساند؛ : 31نامه مىخواهى، آنچه به را تو چند هر بدار، گرامى پستى هر از را خود نفس

. نگرداند بر تو به هرگز مىنهى، كار اين سر بر خود از را آنچه زيرامردم : حق

دولت : و مردم حقوق« 34خطبه اى : » است فرموده ايراد شاميان بسوى مردم بسيج باره در امام را خطبه اين

خير از كه آن من، بر شما حق است، شده واجب حقى من بر را شما و شما بر مرا مردم،آموزش را شما و كنم، تقسيم عادالنه شما ميان را المال بيت و نورزم دريغ شما خواهى

. اما و بدانيد را زندگى رسم و راه تا كنم تربيت را شما و نباشيد، نادان و سواد بى تا دهمخير برايم نهان و آشكار در و باشيد، وفادار من با بيعت به كه است اين شما بر من حق

. كنيد اطاعت دادم فرمان و نماييد اجابت خواندم فرا را شما گاه هر كنيد، خواهىیکدیگر : با مردم حقوق

بالعكس- 1 و فرزندان بر والدين حق. 399حكمت است- اين فرزند بر پدر حق حقى فرزند بر نيز پدر و دارد حقى پدر بر فرزند

. انتخاب نيك نام آنكه پدر بر فرزند حق و كند اطاعتش خدا معصيت در جز چيز همه در كه. دهد تعليمش را قرآن و خوب را تربيتش كند،

همسايه- 2 حقاز :31نامه پيش و كن، تحقيق و جستجو همسفرت باره در سفر سوى به حركت از پيش

همسايهات باره در منزل گرفتنخطبه : ) بالجار يضار ال متقين صفات جمله رساند( 193از نمي آزار همسايه به

« :47نامه مورد » آنان كه چرا كنيد، خوشرفتارى خود همسايگان مورد در كه را خدا را خدا . تا مىفرمود سفارش مسايگان به نسبت همواره وى هستند شما پيامبر سفارش و توصيه

داد خواهد قرار ايشان بر ارث از سهميهاى بزودى برديم گمان ما كه آنجاديگران حقوق به پايبندى پيامدهاى

ملت- : 1 و دولت حقوقپيدايش عدالت، تحقق موجب حوزهاى هر در متقابل، حقوق رعايت و حقوق به پايبندى

. است انسانى درست روابط و اخالقيات زمينهساز و الفت

Page 78: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

حق : 216خطبه آرد، بهجا را مردم حق زمامدار و بگزارند را زمامدار حق مردم چون پساجرا بايد چنانكه سنت و برجا عدالت نشانههاى پديدار، دين راههاى ارزشمند، آنان ميان

و. پايدارى به و مىگردد، اصالح روزگار و مىرسد بهسامان زمانه كار پس مىشود[ ] نااميد مجتمعى چنين سقوط و نابودى از دشمنان و مىرود اميد دولت برقرارماندن

مىگردند.فردی- 2 میان حقوق

خود : 164حکمت رام را او حقيقت در نياورده، بهجا را حقش كه گزارد را كسى حق آنكه. است نموده

بخشش : 158حکمت با را او شر و كن، سرزنش مىكنى او حق در كه احسانى با را برادرت . گردان باز

« 34فصلت ؛ : » حميم ولى ه كأن عداوة وبينه بينك الذى فإذا أحسن هى تى بال ادفع ) گويى ) است دشمنى او و تو ميان كه كس همان ديد خواهى ناگاه كن، دفع نيكى با را بدى

» است صميمى و گرم دوستى

طبیعت : حقبندگان : 167خطبه مسئول خداوند، پيشگاه در شما زيرا كنيد پيشه تقوا و بترسيد، خدا از

. هستيد حيوانات و خانهها و شهرها، و خدا،

البالغه نهج در سیاسی های بایستهالبالغه نهج در سیاست و حکومت

البالغه نهج در سياسي انديشهاست سياسي و حكومتي مسائل البالغه نهج در اجتماعي مباحث ترين گسترده از يكي

است سياست : مديريت و ،هدايت سرپرستي و تدبير معناي به يسوس ساس فعل ازسياست با دين نسبت

نخست : ديدگاه ) يكديگر ) با افراد اخالقي روابط و عبادات خلق و خدا فردي رابطه بيان دار عهده تنها دين

سكوالريسم = ) (secularاست روحاني = غير ، دنيويدوم : ديدگاه

را المللي بين نظام و داخلي اجتماعي نظام بر حاكم اصول اخالقيات و عبادات بر عالوه دينمانند . : است كرده بيان

اجتماعي : إخوه فرمان المومنون إنمااقتصادي : و حقوقي الزكاة فرمان آتوا

كيفري : و جزايي أيديهما فرمان فاقطعوا السارقة و السارقنظامي : و سياسي جاهد فرمان ، غلظة فيكم ليجدوا و ، قوة من استطعتم ما لهم أعدوا و

المنافين و الكفار

السالم علیه علی امام اندیشه در سایست

Page 79: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

. ) ( سياست، است رهبرى و هدايت مفهوم به ع على اميرالمؤمنين انديشه در سياستبسامانى جهت در ايشان هدايت با مردم اصالح براى الزم زمينههاى كردن فراهم تدبيرامورو

) ( ، ع على اميرمؤمنان چنانكه است؛ آنجهانى سعادت و نجات و اينجهانى خوشبختى و: است وفرموده دانسته مردم برپايى و درستى و راستى مايه را نيكو و درست سياست

. ة عي الر قوام ياسة الس .74حسن است مردم دارنده برپا سياست، نيكويى

) ( تجبر و تحكم خودرأيى، قدرتمدارى، مفهوم به هيچوجه به سياست ع على انديشه درزمينه كردن فراهم و عدالت تحقق مردم، به خدمت جهت در امور صحيح تدبير بلكه نيست،

) ( . و سياستمدار را، خودكامه و قدرتمدار زمامداران ع على امام ازاينرو، است تربيتاين معاويه، به نامهاى در لذا نمىداند، مردمان سياست جايگاه در گرفتن قرار شايسته

: مىكند بيان چنين را مفهوم

در! پيشينهاى نه بودهايد؟ امت اين كار سرپرستان و مردم سياستمداران شما كى از معاويه . تو ديرين شقاوت به گرفتارى از خدا به پناه و پيشين؛ زمان از مهين شرفى نه و داريد، دين

دوگانه نهان، و آشكار در و باشى گرفتار آرزوها فريب در پيوسته اينكه از مىترسانم را75 باشى!

) ( زورگويى و رياكارى قدرتمدارى، فريبكارى، از دور به انسانى سياست ، ع على منظر ازمديريتى و نفسانى آفات از و است، انسانى رفتار و اخالقى مبانى با امور تدبير بلكه است،

صحيحش مفهوم در را آن كه مىپذيرد سامان كلى خطوطى براساس و بوده دور به . و دولت و حكومت اداره و تدبير علم سياست، كه است صورت اين در مىسازد تحققپذير

:) ( . ع على امام بيان به بود خواهد مطلوب جهت در مردمان امور آوردن بسامان

. سياسة .76الملك ] [ ] است ] ورزى سياست كردن حكومت

. لألمة ... نظاما اإلمامة الله واره 77فرض نظام براى كرد واجب را پيشوايى و امامت خداوند. امت كردن

. ياسة الس حسن من دبير الت .78حسن است سياست نيكويى از تدبير نيكويى

. ياسة الس حسن الرياسة .79فضيلة است سياست نيكويى به رياست ارزش

. ياسة الس ضعف عماء الز .80آفة است سياست در ناتوانى زمامداران، آفت

قواعدى بر مبتنى و شود هدفگذارى درستى به كه مىبرد مقصود به راه سياستى نگاه، اين با. باشد پاك سياست آفات از و يابد سامان استوار و روشن خطوطى چارچوب در و صحيح

.384، ص 3(. خوانسارى، شرح غررالحكم و دررالكلم، ج 1 ) 74.10(. سيد رضى، نهجالبالغه، نامه 2 ) 75.13، ص 1(. خوانسارى، شرح غررالحكم و دررالكلم، ج 3 ) 76.252(. سيد رضى، نهجالبالغه، حكمت 1 ) 77.385، ص 3(. خوانسارى، شرح غررالحكم و دررالكلم، ج 2 ) 78.423، ص 4(. همان، ج 3 ) 79.103، ص 3(. همان، ج 4 ) 80

Page 80: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

دیانت و سیاست رابطه

» مقصود » ساده، مثال يك چه؟ يعنى ، ماست ديانت عين ما سياست كه كردهايد فكر هيچگاه » « » « : باشد، دو كجا هر بىشك بگيريد؟ آن از را دو عدد زوجيت مىتوانيد شما آيا مىكند بيان را

. . است اسالم عرفانى و تربيتى طرحهاى متن در سياست بود خواهد آن با نيز زوجيت . » « » در» مىنماياند را ديانت و سياست عينيت است، آن دل در نعبد إياك تعبير كه حمد سوره

حاكميت پذيرش كريم قرآن در حتى كه آنگونه دارد؛ گستردهاى مصاديق عبادت، واقع: » مىگويد » فرعون زبان از چنانكه است، شده معرفى پرستش مردم، سوى از جباران

( ( . ] /[ . مؤمنون مىكنند عبادت را ما هارون و موسى آنها قوم عابدون لنا قومهما 47(: 23و

: ) فرمود ) فرعون به كه شده بيان ع موسى زبان از همچنين

] [ ] [ . خود بنده را اسرائيل فرزندان اينكه آيا و إسرائيل بني دت عب أن علي ها تمن نعمة تلك وشعراء ) ) مىنهى؟ من بر را منتش كه است نعمتى (:26ساختهاى،

چنانكه مىرساند؛ را او جبارانه استيالى كه اوست از اطاعت همان فرعون عبادت اين

( ( . . اعراف: داريم غلبه و قهر آنها سر بر قطعا ما قاهرون فوقهم ا إن و (127(: 7فرعونمىگويد

» « نعبد اياك گفتن - 81با - نفى مىبندند را خدايى حاكميت استيالى راه كه را طاغوتها همه) ( . ع امامصادق كنيم مبارزه نامشروع حاكميتهاى نفى راه در كه مىبنديم پيمان خدا با كرده،

مىفرمايد:

شيطان از اگر و خدا عبادت مىگويد، خدا از اگر اوست؛ عبادت سخنگو، سخن شنيدن حتى. است شيطان عبادت ( 82مىگويد، ( نخستين در مدينه، به ورود آغاز همان در ص رسولاكرم

و دهد پوشش را آدميان فعاليت حوزههاى تمام بدينسان تا پرداخت حكومت تشكيل به گام، . دست فساد از متجاوزان حكومت، بدون بىشك بخشد تحكيم را تربيتى و آموزشى نظام يك

. نمىيابد تحقق هيچگاه عدالت و نمىشويند

است عدالت و سياست حكومت، مسئله اهميت نشاندهنده ما روايات و نهجالبالغه و قرآن . جامعه يك كه است روشن بس آيد فراهم آدميان رشد براى امن جامعهاى آن، پرتو در تا

) ( . ع امامعلى فنآورى و آموزش و تربيت نه و اخالق نه دارد، اقتصاد نه ملتهب، و ترسانمىگويد:

] /[ و! حكومت كسب در رقابت بهخاطر ، مجاهدتها بود ما از آنچه كه مىدانى قطعا تو خدايااحيا و برگردانده را تو دين مظاهر و شعارها مىخواستيم ليكن نبود، دنيا فزونتر متاع كسب

ايمنى در تو ستمديده بندگان تا كرده آشكار را ساماندهى و اصالح تو، شهرهاى در و كنيم (. خطبه نهجالبالغه، شود برپا تو تعطيلشده و مانده حكمهاى و .131باشند

: است فرموده نيز

(. بهخاطر تقدم مفعول بر فعل، يعنى تقدم» اياك« بر» نعبد«.2 ) 81.11352، حديث 19، ص 6(. محمدى رىشهرى، ميزان الحكمه، ج 3 ) 82

Page 81: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

] [ به مؤمن ، عادل حكومت پرتو در تا فاجر، يا نيكوكار مىخواهند؛ حاكم مردمان، قطعا و ] [ و سرآمدها خداوند و شود، متمتع خدادادى بهرههاى از نيز كافر و بپردازد خويش عمل

] [ دشمنان با و گردد گردآورى بيتالمال ، حكومت سايه در و برساند خود غايت به را اجلهابهراحتى نيكوكار تا گردد ستانده ضعيفان حق زورگويان، از و يابد ايمنى راهها شود؛ مبارزه

(. خطبه همان، ماند امان در فاجر شر از كرده، 40زندگى

« : در و دارند عمل ميدان پاك، پارسايان نيكوكار، حاكميت در آمده نيز خطبه انتهاى در: » فرمود خود چنانكه ؛ مىشوند بهرهمند پستها زشتكاران، حكومت

. ! ! اگر مىكند گناه و مىدهد فريب او ليكن نيست، من از هشيارتر معاويه قسم خدا به. بودم مردم زيركترين از نمىداشتم، ناخوش را فريبدهى

است – : مسوول اجتماعی سیاسی فضای به نسبت مسلمانكه بود اين نه اگر آفريد، را انسان و ، شكافت را دانه كه خدائى سوگند، بخدا باشيد آگاه

تمام حجت جهت اين از و كردهاند، قيام ياريم به و گرفته، را گرداگردم بسيارى جمعيتاست، شده

) برابر ) در كه گرفته جامعه هر دانشمندان و علماء از خداوند كه مسئوليتى و عهد نبود اگر ورها را خالفت شتر مهار من نكنند، سكوت ستمديدگان گرسنگى و ستمگران شكمخوارى

) وقت ) آن مىكردم سيراب آغازش جام با را آن آخر و مىنمودم نظر صرف آن از و مىساختم ) از ) كه است آبى از ارزشتر بى من نظر در زينتهايش همه با شما دنياى كه مىفهميديد خوب

آيد بيرون گوسفندى بينى

حکومت : اهمیت و ضرورتاست عدالت و سياست حكومت، مسئله اهميت نشاندهنده ما روايات و نهجالبالغه و قرآن

. آيد فراهم آدميان رشد براى امن جامعهاى آن، پرتو در تا! 131خطبه : و حكومت كسب در رقابت بهخاطر بود ما از آنچه كه مىدانى قطعا تو خدايا

احيا و برگردانده را تو دين مظاهر و شعارها مىخواستيم ليكن نبود، دنيا فزونتر متاع كسبايمنى در تو ستمديده بندگان تا كرده آشكار را ساماندهى و اصالح تو، شهرهاى در و كنيم

. شود برپا تو تعطيلشده و مانده حكمهاى و باشند« ) 40خطبه خدا : » فرمان جز فرمانى لله اال حكم ال مىگويند خوارج شنيد كه هنگامى امام

: شده( باطل اراده آن از كه است حقى سخن فرمود نيست : خدا براى جز زمامدارى مىگويند اينها ولى نيست خدا فرمان جز فرمانى است درست آرى

حكومت، پرتو در تا فاجر، يا نيكوكار مىخواهند؛ حاكم مردمان، قطعا حالیکه در نيست،غايت به را اجلها و سرآمدها خداوند و شود، متمتع نيز كافر و بپردازد خويش عمل به مؤمن

از و يابد ايمنى راهها شود؛ مبارزه دشمنان با و گردد گردآورى بيتالمال و برساند خودامان در فاجر شر از كرده، زندگى بهراحتى نيكوكار تا گردد ستانده ضعيفان حق زورگويان،

ماند. : در ولى ميكنند، وظيفه انجام خوبى به پرهيزكاران پاكان، حكومت زمان در اما فرمود نيز و

. رسد فرا مرگش و آيد سر مدتش تا مىشوند بهرهمند آن از ناپاكان، بدكاران، حكومتدر برجسته نقشي گيرد مي ديگران به نسبت كه تصميماتي و دارد كه قدرتي با حكومت

دارد . مردم بدبختي يا خوشبختي تامينکند : می تغییر نیز مردم فرهنگ آنها تغییر با كه تاثيرگذارند مردم در قدري به ها حكومت

الزمان . :31نامه تغير السلطان تغير اذا

Page 82: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

كنيم : اصالح را قدرت و حكومت ساختار نخست بايد كنيم اصالح را جامعه بناست اگر:216خطبه* اصالح جز راهي مردم اصالح براي الوالة بصالح إال ة عي الر تصلح فليست

نيست حاكمان

السالم علیه علی امام سياسى سيره

سيره. واژهشناسى يك

: راه رفتار، روش، مذهب، سنت، حالت، هيئت، سيره، گفتهاند سيره معناى در لغت اهل. است طريقه و سلوك واژه 83ورسم، اين درباره برجسته لغتشناس اصفهانى، راغب

قرار: آن بر وجودشان و نهاد انسان، غير و انسان كه است روشى و حالت سيره مىنويسديا نيكو روشى و سيره فالنى مىشود گفته چنانكه اكتسابى، خواه و باشد، غريزى خواه دارد،

. دارد مفهومى 84زشت و است استوار و قرار بر رفتارى حالتهاى كننده بيان سيره بنابراين. » دارد » رفتار سبك مفهوم به نزديك

سياسى. سيره مفهوم دو

خاص طريقه و رفتار سبك رفتار، نوع سيره، حقيقى مفهوم شد، بيان آنچه به توجه بادر خويش، زندگى در انسان يعنى است؛ زندگى در اصول داشتن آن، الزمه كه است زندگى

بيانگر سياسى سيره و باشد، ثابت و مشخص كلى، عملى اصول تابع مختلف، حوزههاى« . اصول مىگردد، تقسيم گروه دو به اصول اين است سياست عرصه در اصولى چنين

« » يا سلبى اصول و گردد، رعايت سياسى امور تمام در است الزم كه كلى خطوط يا ايجابى . » كه است صورت اين در شود پرهيز آنها از مختلف شرايط در است الزم كه سياست آفات

. يادشده اهداف سوى به راهبر و اخالق تابع سياستى مىيابد؛ معنا علوى سياست

) ايجابى. ) اصول سياست كلى خطوط سه

) ( است، نموده سياستورزى اساس، آن بر و كرده تبيين ع اميرمؤمنان كه سياستى در . هر بر معيارها اين دارد وجود مىكند، روشن را سياست جهت كه كلى معيارهايىكلى خطوط به مىتوان آنها از و است حاكم سياسى اقدام و تصميمگيرى برنامهريزى،

: مىشود پرداخته آنها مهمترين به كه كرد، تعبير سياست

سیاست کلی خطوط

گرایی- 1 قانون و الهی حدود حفظ

على نزد سياست عرصه جمله از عرصهها، همه در قانونگرايى و مرزبانى الهى، حدود حفظ . ) فراتر) را خود و بشكند را مرزها و قوانين حدود، ندارد حق هيچكس دارد ويژه جايگاهى ع

. و مناسبات روابط، در خصوص به حقوق، و حرمتها حدود، و قوانين حفظ بداند آنها از ) ( . پايبند سخت خود ع على اميرمؤمنان، است علوى سياست شاخص سياسى، اقدامات

. اين در را خود كارگزاران مىداشت، پاس تمام بادقت را قوانين و موازين بود حقوق و حدودرا مردمان حدود و حقوق به تعدى و تجاوز راه هيچكس نمىداد اجازه و مىنمود مراقبت جهت

.121، ص 3(. ابنفارس، معجم مقاييس اللغه، ج 1 ) 83.247(. الراغب االصفهانى، المفردات فى غريب القرآن، ص 2 ) 84

Page 83: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

. مىشد، روبهرو موردى چنين با هرگاه گذارد پا زير را موازين و قوانين و سازد همواريا كند، رشد قانونگريزى و حرمتشكنى نمىداد اجازه و مىنمود اقدام آن رفع به بالفاصله

: . فرمود چنين خود درباره حضرت آن يابد ترويج

:224خطبه » زنجيرها » و غلها در يا و برم بسر بيدار سعدان خارهاى روى بر را شب اگر بخدا سوگند

حالى در قيامت روز را رسولش و خدا كه اين از است محبوبتر برايم شوم، كشيده و بستهباشم نموده غصب را دنيا اموال از چيزى و كرده، ستم بندگان از بعضى به كه كنم مالقات

كهنگى بسوى سرعت به پودش و تار كه جسمى براى آنهم دارم، روا ستم كسى به چگونه ) مىماند ) خاكها ميان در طوالنى مدتهاى و مىپاشد هم از و مىرود پيش

» يك » كه مىخواست من از و بود شده فقير شدت به كه ديدم را برادرم عقيل بخدا سوگند . و ژوليده موهايشان گرسنگى از كه ديدم را كودكانش ببخشم او به را شما گندمهاى از من

» « هم باز عقيل بود شده رنگ نيل با صورتشان گويا گشته، دگرگون فقر اثر بر رنگشاندينم من كرد خيال دادم فرا گوش او به من نمود، تكرار را خود خواسته بار چند و كرد اصرار

اما مىكشم دست خويش رسم و راه از و مىدارم بر قدم او دلخواه به و مىفروشم او به رانزديك بدنش به را آن سپس گداختم، آتش در را آهنى هشداريش و بيدارى براى من

داد سر مىنالند درد شدت از كه بيمارانى همچون نالهاى گيرد، عبرت آن حرارت با تا ساختم، » « : در سوكمند زنان عقيل اى هان گفتم او به بسوزد، آن حرارت از كه بود نمانده چيزى و

مىكنى ناله كرده سرخ بازيچه صورت به را آن انسانى كه تفتيدهاى آهن از بگريند تو سوكافروخته بر آنرا غضبش و خشم شعله با جبار خداوند كه مىكشانى آتشى سوى به مرا اما

نشوم ناالن سوزان آتش از من و مىنالى رنج اين از تو استاز پر پوشيده سر ظرفى شب نيمه كه است كسى داستان شگفتآورتر سرگذشت، اين ازآن از من كه بود معجونى حلوا اين ولى آورد، ما خانه درب به لذيذ، و طعم خوش حلواى

بودند كرده خمير استفراغش يا مار دهان آب با را آن گويا شدم متنفر : . نه گفت است حرام بيت اهل ما، بر دو اين كه صدقه يا و زكات يا است، گفتمهديه او به

: » طريق » از آيا كنند گريه تو بر مرده بچه زنان گفتم او به است هديه بلكه آن نه و است اينهذيان يا و شدهاى ديوانه يا ريخته بهم ادراكت دستگاه بفريبى مرا كه شدهاى وارد خدا آئين

كه دهند من به است آسمانها زير در آنچه با هفتگانه اقليمهاى اگر سوگند خدا به مىگوئىاين و كرد، نخواهم هرگز كنم نافرمانى مورچهاى دهان از جوى پوست گرفتن با را خداوند

است بىارزشتر و خوارتر من نزد باشد، ملخى دهان در كه جويدهاى برك از شما دنياى » و» عقل رفتن خواب به از كار چه دنيا شدنى نابود لذتهاى و فناپذير نعمتهاى با را على

. مىجوئيم يارى او از و مىبريم پناه خدا به قبيح لغزشهاى

: فرمود همچنين

! را خداوند تا بدهند من به آسمانهاست زير در آنچه با را هفتگانه اقليمهاى اگر سوگند خدا به. كرد نخواهم هرگز كنم، نافرمانى مورچهاى دهان از جوى پوست گرفتن 85 با

. نمىداد حرمتشكنى اجازه خود كارگزاران به نيز شرايط سختترين در حتى حضرت آن : اعزام مختلف مناطق به معاويه جانب از غارتگرى گروههاى كه دورهاى در مثال بهعنوانكشتار، و غارت با و نمايند منفعل و مأيوس را مردم كنند، ايجاد وحشت و رعب تا مىشدند - اصحاب از قدامة بن جارية كه آنهنگام امام سازند، متوقف را امام بنيادى اصالحات برنامه

(. همان.2 ) 85

Page 84: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

- وقت مىكرد، اعزام قاسطين غارتگر گروههاى دفع براى را اميرمؤمنان و پيامبر نيك: فرمود چنين او به وداع بههنگام و مشايعت

[ ] ! را همپيمانى كافر يا مسلمانى كه مبادا كن پروا اوست، سوى به بازگشتت كه خدايى از ! مانده پياده و برهنهپا اگرچه كنى، غصب را كسى چارپاى و فرزند مال، كه مبادا بدارى خوار

! كن ادا وقت در را نماز و 86 باشى،

) ( وسوسه گرفتار كسى هر كه احوالى و اوضاع و جنگى شرايط در ع على اميرمؤمنانو تعدى كمترين كه است نداده اجازه و آموخته مرزبانى اينگونه مىشود، مرزشكنى

. گيرد شكل او فرماندهان و كارگزاران جانب از حريمشكنى

هدف- 2 به نيل در صحيح وسايل به پايبنديمقاصد به ناپاك و نادرست وسايل با نمىتوان و دارد وجود سنخيت وسيله و هدف ميان . عدالت ستم، با نيست ممكن و كرد درو نيكى بدى، كاشتن با نمىتوان رسيد پاك و درست

. شود برپا

) ( از كرد؛ آغاز را بنيادى و همهجانبه اصالحات گرفت، بهدست را امور زمام ع امام چون : خواستند: حضرت آن از و رفتند وى نزد امام ياران از برخى بخشيد پايان تبعيضات به جمله

از توطئه و مخالفت بيم كه را كسانى و قريش عرب، اشراف و نگذارد پا زير را تبعيضات كهو حكومت حفظ براى نشد حاضر حضرت دهد،اما برترى ديگران بر مىرفت، جانبشان

آنان پاسخ در لذا برد، پيش را خود كار ستم، راه از و بگذارد پا زير را عدالت خود موقعيتفرمود:

( 126خطبه ( : كه فرمود، هنگامى ع امام را سخن اين است السالم عليه امام سخنان ازآن و گرفت قرار خواهان خود از جمعى ايراد مورد المال بيت عطاياى در مساوات رعايت

دانستند : سياست خالف بر راآنها بر كه كسانى حق در ستم، و جور از خود، پيروزى براى كه مىدهيد دستور من به آيا

جويم؟ استمداد ميكنم حكومتو طلوع هم پى در آسمان ستارگان و قرار، بر روز و شب و باقى، من عمر تا سوگند خدا بهدر مساوى بطور بود، خودم از اموال اگر نمىزنم دست كارى چنين به هرگز مىكنند غروب

( . بيت به متعلق و است خدا اموال اموال اين كه اين به رسد چه تا مىكردم تقسيم آنها ميان . است( ممكن كار اين است، اسراف و تبذير موردش غير در مال بخشيدن باشيد آگاه المال

مىگردد، وى سرافكندگى موجب آخرت در ولى شود آن دهنده انجام بلندى سر باعث دنيا در ) ( ) مىسازد،) خوارش خداوند نزد در ولى مىنمايد گراميش دنياپرست مردم ميان در احيانا

) هيچوجه ) به او براى هدف و نمىكرد عمل حق به جز خويش سياست در ع على اميرمؤمناندست گناهكارى و پيمانشكنى خيانت، دروغ، به سياست در هرگز و نمىكرد، توجيه را وسيله

امر. همين را معاويهاى سياست و خود سياست اصلى تفاوتهاى جمله از حضرت، آن نيازيد: است فرموده و كرده معرفى

( 200خطبه فرموده : ) ايراد معاويه باره در ع امام كه است سخنى

.624، ص 2(. ابنهالل الثقفى، الغارات، ج 1 ) 86

Page 85: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

» گناه » انواع مرتكب و مىزند نيرنك او اما نيست، سياستمدارتر من از معاويه بخدا سوگندنيرنگى هر ولى بودم، مردم سياستمدارترين من نبود ناشايسته و ناپسند نيرنك اگر مىشود

دارد » خاصى پرچم مكارى و غدار هر قيامت در است، كفر نوع يك گناهى هر و است، گناه .» در و نمىشوم اغفال مكر و كيد با من سوگند خدا به مىشود شناخته وسيله آن به كه

. نمىگردم ناتوان شدايد با روياروئى ) است، ) نابودى و شكست عين نادرست، راه از امور پيشبردن ، ع على سياسى انديشه در

: است رسيده نتيجه به كه كند تصور انسان چند هر: 327حکمت گناه به توسل با كه كسى مغلوب ر بالش والغالب به، اإلثم ظفر من ظفر ما

. است مغلوب واقع در كند غلبه ستم با كه كسى و نيست، پيروز شود، پيروزصداقت- 3

. ) ( آن است بوده صداقت و صراحت بر مبتنى سياستى كرده، دنبال ع على كه سياستىميان در آنان با آشكارا را خود مواضع و مىگفت سخن صادقانه خود مردم با حضرت

: مىفرمود و مىگذاشت

. راند سخن راستى به خود مردم با بايد قوم 87 پيشواى

: ) گفت ) چنين مردم با خطبهاش نخستين در حكومت، آغاز در خود ع على امام

! ... سر اندازه به سوگند خدا به آنم ضامن خود و مىدانم، خويش عهده در مىگويم، آنچه. نگويم دروغى هيچگونه و ندارم پنهان را حقيقتى 88 سوزنى

) و ) راستى پرتو در جز كارها، درست يافتن سامان و امور اصالح ، ع على سياسى انديشه در . دروغگويى، و ناراستى كه آنجا نمىشود ميسر صراحتورزى و شفافيت و صداقتورزى،

دوام و مىگيرد شكل هم سياسى تباهىهاى و فساد انواع مىنمايد، رخ تيرهسازى و پنهانكارى: است. فرموده حضرت آن مىيابد

. است كارى هر تباهى سبب دروغ و چيز، هر صالح سبب 89 صداقت

) در ) اشخاص گزيدهترين كه مىآموزد اشتر مالك عهدنامه در ع على صداقتپيشگان پيشواى: نمايند رفتار صادقانه و كنند بيان را حقايق صادقانه كه مىباشند كسانى مديريت و حكومت

در و گويد، بيشتر تو به را حق تلخ سخن كه باشد كسى تو نزد آنان گزيدهترين بايد آنگاهنمىپسندد، خود دوستان براى را آن خدا كه باشد كارهايى جمله از و مىزند سر تو از كه كارى

[ . اين كند يارى را تو كمتر همگان از

. ] بربخورد مىخواهد تو خواست كجاى هر به او رفتار و گفتار 90 شيوه

) بدان ) را خود كارگزاران حضرت آن و بود ع على امام سياست اساسى ركن صداقتورزىمىكرد نظارت جدى بهطور امر، اين بر و مىنمود سفارش

.154 و 108(. همان، خطبههاى 1 ) 87.16(. همان، خطبه 2 ) 88.53، ص 1(. التميمى اآلمدى، غررالحكم و دررالكلم، ج 3 ) 89.53(. سيد رضى، نهجالبالغه، نامه 4 ) 90

Page 86: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

آنها : همه كليد و است، گذاشته قفل شرى هر براى متعال خداوند السالم عليه صادق امام . است دروغ آن از بدتر و مىباشد شراب

: مؤمن آيا شد سؤال آله و عليه الله صلى خدا رسول از فرمودند السالم عليه رضا امام : : : دروغ آيا شد سؤال آرى، فرمودند مىباشد هم بخيل شد گفته آرى، فرمودند هست ترسو

. : : خير گفت مىگويد هم : او فرشته هزار هفتاد بگويد دروغ عذر بدون گاه هر مؤمن آله و عليه الله صلى خدا رسولرا او عرش حامالن و مىرسد عرش تا كه مىگردد خارج بوئى درونش از و مىكنند لعنت رابا زنا آنها پستترين كه مىنويسد او براى زنا هفتاد گناه آن براى خداوند مىنمايند، لعنت

. مىباشد مادرشصراحت- 4

» « ) ( إصحار قاعده براساس مردم با رابطه در كه مىآموخت خود مسئوالن به ع على ) ( . ) و) مردم هرگاه كه مىداد فرمان خود كارگزاران به ع امام كنند عمل شفافسازى

كنند احساس و شوند بدگمانى گرفتار آنان رفتار و اقدامات سياستها، درباره ادارهشوندگاناست، يافته انجام خيانتى يا گرفته، صورت خالفى يا رفته، ستمى بديشان آنان جانب از

با شفاف كامال بهطور را همهچيز تمام، صداقت و صراحت با موظفند مسئوالن و زمامداران: بگذارند ميان در ادارهشوندگان و مردم

اظهار :53نامه به و كن، ارائه آنان به را عذرت آشكارا ببرد تو بر ستمى گمان رعيت هرگاهاخالق به نفس دادن عادت موجب عذر اظهار كه چرا بگردان، خود از را آنان گمانهاى عذر

در خواستهات به را تو خواهى عذر اين و است، رعيت به نسبت نرمى و مهربانى و حسنه،مىرساند . حق به رعيت واداشتن

) نيز ) ع امام نمىماند، مخفى هيچچيز و است آشكار و روشن همهچيز صحرا در همانطوركهبه بگذارند، ميان در مردمان با را مطالب همه بايد زمامداران و حاكمان كه مىدهد فرمان

سازند آشكار معنا تمام به را خود عذر گويند، پاسخ صداقت و صراحت با ايشان پرسشهاى . ندارند مخفى مردمان از مقررش زمان تا آن مانند و نظامى اسرار جز به را هيچچيز و

ندارم :50نامه پنهان جنگ اسرار جز شما از را چيزى كه است من بر شما حق بدانيد

) ( به كه داشت تأكيد مديريت و سياست در شفافيت و صراحت بر چنان ع على امامپاسخ و پرسش به مردمان با بىپيرايه و ساده عمومى، جلساتى در مىآموخت كارگزارانشسازند فراهم را عرصهاى و كنند بيان آنان براى شفاف و صريح را مسائل و بپردازندنداشته نيز دغدغهاى كنند، انتقاد و گويند سخن شفافيت و صراحت با و بهراحتى كهمردمان

. دارد خطرناكى پيامدهاى برايشان امر اين كه 91باشند

. ) باشد ) استوار شفافيت و صراحت بر سياستش وجوه همه مىكرد تالش ع على اميرمؤمناننمىيابد؛ رشد ميدان و مىشود آشكار موقع به جنايتها و خيانتها كه است صورت اين در

مديريتهاى پوشاندن و ضعيف و نادرست عملكردهاى كردن مخفى با نمىتوانند كارگزاران . پس شفافيت و صراحت جا هر يابند بقا و زنند تكيه قدرت سرير بر نابكارانه و نابخردانه

به ورود اجازه و گيرد قرار پرده پس در مناسبات و روابط پيمانها، قراردادها، و شود زدهدر اما مىيابد؛ رشد ميدان جنايت و خيانت خالف، نشود، داده عرصهها اين در نور و روشنايى

.53(. بنگريد به: همان، نامه 1 ) 91

Page 87: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

. است شفافيت و صراحت عرصه در مىرسد حداقل به امور اين شفافيت، و صراحت فضاى. مىشود حقيقى رشدها و مىيابد معنا اصالحات مىشود، نقد درستى به حكومت و سياست كه

شناسي- 5 زمانه

. ) ( است سياست عرصه در مهم امور از زمانهشناسى ع على امام سياسى انديشه درغايب و جريانها شناخت خود، روزگار اتفاقات و وقايع حوادث، درك زمانه، در درست حضور

سياسى، فهم در اساسى عنصرى بينالمللى، مناسبات و دنيا از نيز و خويش زمان از نبودن . همهجانبهتر و عميقتر درستتر، زمانهشناسى هرچه است سياسى اقدامات و تصميمگيرى

كمتر نادرست تصميمات و دامها در فروغلطيدن و سياست در فريبخوردگى ميزان باشد، . خود جهت تعيين در بشناسد، خوبى به را آن مقتضيات و زمان شرايط كه كسى بود خواهد . على اميرمؤمنان تعبير به مىكند عمل بهتر احوالى و اوضاع هر در مناسب تصميمگيرى و

:) ع)

. نشود شگفتزده آن اتفاقات و حوادث از كه است كسى زمانه، احوال به مردم 92 آشناترين

ع : صادق باشد . امام خود زمان به عارف كه است عاقل بر كه است آمده داود زبور درآورد : . نمي هجوم او بر اشتباهات زمان به عالم ع صادق امام

اقدامات و نابخردانه تصميمهاى گرفتار ندارد، زمانهشناسى سياست، عرصه در آنكه. مىگردد شتابزده

صدد در اموى حزب رهبر ابوسفيان، ابوبكر، با سران برخى بيعت و سقيفه ماجراى از پس ) به ) را اسالمى جامعه وى، با بيعت پيشنهاد و ع على امام از طرفدارى اظهار با كه برآمد

همهجانبه قدرت كسب يعنى امويان، ديرين آرزوى به ميان اين در و دهد سوق داخلى جنگىعلى اميرمؤمنان اما بپوشاند؛ عمل جامه جاهليت، به بازگشت و آيين و دين محو فراگير، و ) اقدام) چنين شدن عملى راه و ساخت خنثى را او توطئه خود، درست زمانهشناسى با ع

: . فرمود چنين خطبهاى در حضرت، آن بست اموى حزب و او بر را شومى

. به! باليدن از و بشكافيد نجات كشتىهاى با را فتنه خروشان امواج و باشيد هوشيار مردم . كسى پيروز و رستگار نهيد فرو را جاهلى افتخارات تاجهاى و گزينيد، دورى قدرت و نفرات

. ) ساخت ) راحت و آورد فرود تسليم سر يا خاست، بهپا قدرتى وسيله پرى و بال با كه است ] نفس] راه و گيرد گلو را خورنده كه است لقمهاى و متعفن، است آبى حكومت و قدرت اين . براى را ديگرى زمين كه است كشاورزى همچون چيند، نارسيده را ميوه آنكه و بندد او بر

. گزيند 93 كشت

روياروى را مسلمانان و مىرساند آسيب جامعه وحدت به كه اقدامى هر شرايط، آن در يعنىو مسلمين و اسالم نابودى پى در كه بود اموى قدرتطلبان سود به مىداد، قرار يكديگر

. بودند گذشته شركآميز مناسبات به اوضاع بازگرداندن

منحط روابط و مناسبات از درست درك فرهنگى، آسيبهاى و اجتماعى آفات زمانه، شناختعلى چنانكه است، سياست عرصه در مهم لوازم از خويش تاريخى دوره قوتهاى و ضعفها و

.449، ص 2(. التميمى اآلمدى، غررالحكم و دررالكلم، ج 2 ) 92.5(. سيد رضى، نهجالبالغه، خطبه 1 ) 93

Page 88: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

) و) آفات و پيشآمده شرايط و زمانه با را مردم كرد تالش حكومت، گرفتن بهدست از پس عتغييرات براى الزم زمينه و گردد روشن اصالحات موانع تا سازد، آشنا دوره آن آسيبهاى

: . فرمود خطبهاى در جمله از شود فراهم مثبت

. نيكوكار،! روزگار، اين در مىبريم بهسر ستمكار زمانهاى و ستيزنده روزگارى در ما مردم . و نمىشويم، بهرهمند دانستهايم، آنچه از افزايد سركشى آن در جفاپيشه، و آيد بشمار بدكار

نيامده، سرمان بر تا باليى و هراسناك پيشامد هيچ از و نمىپرسيم نمىدانيم، را آنچه94 نمىترسيم.

صداقت و صراحت كه فرهنگى در شود؛ شمرده بدكردار نيكوكار، انسان كه جامعهاى دركه روزگارى در و آيد بهحساب مطلوب جنايتكارى و فريبكارى كه محيطى در نباشد؛ پذيرفته

پيش دشوارى به فرهنگى و اجتماعى اصالحات شود، شمرده ارزش نابكارى و رياكارىمىرود:

و مىدانند زيركى را دغلكارى و بىوفايى آن، مردم بيشتر كه مىبريم بهسر روزگارى در ما. مىخوانند چارهانديش و باتدبير را مردم آن 95 نادانان،

- در- زبان و اندك، آن در حق گوينده كه مىبريد بهسر زمانى در شما بيامرزد خدايتان بدانيد - - . سازش گرفتار، خدا نافرمانى به مردم خوارند باحقند، كه آنان و است ناتوان راست گفتن

سود قارىشان و دورو عالمشان گنهكار، پيرشان بدخو، جوانشان پذيرفتار، را يكديگر با. دهد. كمك را مستمند توانگرشان نه و نهد حرمت را سالمند خردسال نه 96 خودجو

انديشي- :6 عاقبت و نگری آینده

و دورانديشى آيندهنگرى، سياسى، اقدامات و تصميمگيرىها در اساسى و مهم لوازم از . تصميم آيندهنگرى از فارغ و امور عاقبت به توجه بدون آنانكه است امور عواقب به توجه

. سنجيدن پشيمانىاند و اشتباه اسير و روزمرگى گرفتار پيوسته مىكنند، عمل و مىگيرندعرصه در و است تدبير همان عاقبتانديشى، و آيندهنگرى برنامهريزى، امور، مختلف جوانب

. نيست برخوردار اهميت از تدبير همانند چيزى سياست،

) ( اهميتى و اعتبار چنان از آيندهنگرى و عاقبتانديشى ، ع اميرمؤمنان سياسى انديشه در . منبر بر حضرت آن است خيرى هر فاقد آن بدون حركت و كار زندگى، كه است برخوردار

: فرمود چنين كوفه

. نيست ... خيرى نباشد، تدبير آن در كه دنيايى در مردم 97 اى

موجب شود، اتخاذ آيندهنگرى و برنامهريزى همهجانبه، بررسى بدون كه سياسىاى مشى . سياسى، اقدام و تصميم هر الزمه مهلكههاست در رفتن فرو و امكانات و استعدادها اتالف

) ( . وارد دراينباره لطيف تعبيرى ع على اميرمؤمنان از است عاقبتانديشى و خردورزى تدبير،: است شده

.32(. همان، خطبه 1 ) 94.41(. همان، خطبه 2 ) 95.233(. همان، خطبه 3 ) 96.5(. البرقى، المحاسن، ص 2 ) 97

Page 89: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

! نما اقدام آنگاه كن، تبيين بگو؛ سخن آنگاه بينديش، ببر؛ آنگاه كن، 98 اندازه

) ( تدبر، وجود اصولى، و خردمندانه صحيح، سياست يك نشانه ع على امام نزد در: است آمده حضرت آن سخنان در چنانكه است، آيندهنگرى و عاقبتانديشى برنامهريزى،

. است تدبير حسن عقل، زيادى دليل 99 بهترين

) ( عاقبتانديشى و آيندهنگرى تدبير، حسن نمونه بهترين خود ، ع على امام سياسى مواضع ) گرفتن. ) بهدست براى اينكه گرديد، مخير امر دو ميان ع على پيامبر، رحلت از پس است

و خيزد بهپا اندك نيروى با بود، كرده تعيين پيامبر كه مسيرى به آن بازگرداندن و حكومت - نظام اساس كه داخلى جنگ و درگيرى از و نمايد پيشه صبر اينكه يا و كند مسلحانه قيام - حفظ براى و نمايد جلوگيرى مىكرد تهديد بهشدت آن ديرينه دشمنان به توجه با را اسالمى

. راه بهترين حضرت آن نمايد چشمپوشى خود مسلم حق از مسلمين وحدت و دين اساسو ژرف عاقبتانديشى بيانگر كه فرمود مطالبى خود موضع تبيين در بعدها چنانكه برگزيد، را

: . فرمود خطبهاى در جمله از است حضرت آن عميق آيندهنگرى

را ما و بهپاخاست ما ضد بر خودكامگى با قريش برد، خويش نزد را پيامبرش خداوند چون . و شكيبايى كه ديدم چنان پس بازداشت بوديم، سزاوارتر همگان از بدان كه حقى از

مردم، زيرا است؛ ايشان خون ريختن و مسلمانان پراكندهساختن از بهتر آن، بر بردبارىتباه را آن غفلتى، كمترين كه بود شير از آكنده مشك همچون دين و بودند مسلمان تازه

. مىساخت واژگون را آن تخلفى، كوچكترين و 100 مىكرد

) ( نامه در چنانكه ع فداى 62اميرمؤمنان را زودگذر مسائل است، شده تصريح آن بر نيز . امام داشت مقدم امور ديگر بر را اسالم پايندگى و مسلمانان وحدت و كرد اساسى مسائل

) ( دوران تمام در ع و 25على آيندهنگرى با مسلمانان، زمامدارى از بركنارى ساله . زمام مردم، اصرار با كه آنگاه بود دين امين پاسدار و جامعه وحدت حافظ عاقبتانديشى،

جنگهاى فتنهها، بحرانها، مشكالت، با رويارويى در و امور اداره در گرفت، بهدست را اموربه شده تحميل هزينههاى و آسيبها خود، عاقبتانديشى و آيندهنگرى با آشوبها، و داخلى

درباره خطبهاى ضمن زبير و طلحه پيمانشكنى برابر در چنانكه رساند، حداقل به را جامعه: فرمود جمل فتنه برپاكننده پيمانشكنان

. مرا آنچه مىيافتم شما در را فريبخوردگان نشانههاى و مىپاييدم را شما پيمانشكنى پيوسته . ] باطن، ] صفاى به است دين پوشش كرده جلوگيرى شما با برخورد از و پوشانده شما از

. از را آن و ايستادم، حق راه بر مىراندم ظاهر به حكم شما بر و مىخواندم را شما درونو مىپوييديد را گمراهى وادىهاى درحالىكه دادم، نشان شما به و كردم جدا گمراهى راههاى

! نمىرسيديد آبى به و مىكنديد چاه نمىجستيد؛ 101 راهنمايى

) ( براى آنها برخاستند، ع امام با مخالفت به امتيازجويى و قدرتطلبى سر از زبير و طلحه. خواستند مكه به رفتن اجازه عمره انجام براى و رفتند امام نزد خود اقدام داشتن مخفى

) اما ) كرد، نصيحتشان و داشت برحذر بودند، گرفته پيش كه راهى عاقبت از را آنان ع امام.76، ص 2(. التميمى اآلمدى، غررالحكم و دررالكلم، ج 3 ) 98.196، ص 1(. همان، ج 1 ) 99

.308، ص 1(. ابن أبىالحديد، شرح نهجالبالغه، ج 2 ) 100.4(. سيد رضى، نهجالبالغه، خطبه 1 ) 101

Page 90: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

حركات ولى نكرد، جنايت از قبل قصاص بودند، نكرده اقدامى هنوز زيرا نكرد؛ دستگيرشاندامنه خود، عميق عاقبتانديشى و آيندهنگرى با بود؛ مراقب كامال و داشت نظر زير را آنان

. نمود مسدود بعدى بهانههاى براى را راه و كرد محدود را فتنه

) ( ) با ) نيز خوارج كجفهم و بىبصيرت مقدسمآبان شورش با رويارويى در ع على اميرمؤمنان، ) ( . با بسيار مداراهاى پى در و بهناچار آنكه از پس ع امام كرد عمل بىنظير تدبيرى

] بيراهه مسير از نبودند حاضر و بودند آلوده بىگناهان خون به دست كه نهروانى آشوبطلبان ) مىكند ) حكم شمشير فقط شما و ما ميان كه بود اين ع امام به سخنشان و آيند بهراه خودمتوجه] را خود پيروان فرونشاند، را بدفهم خشكمغز مقدسمآب قشرىگران فتنه و كرد نبرد

قاسطين يعنى اصلى، دشمن نبايد و نيستند اصلى دشمن خوارج، كه كرد حقيقت اين . اين كه فرمود روشن سخنى آينده، در آنان با برخورد نحوه و خوارج درباره شوند فراموش

سياست عرصه در حضرت آن عاقبتانديشى و روشنبينى آيندهنگرى، نهايت بيانگر سخن،است:

) ( و درآيد حق طلب به آنكه چه ، نشويد مشغول پيكار به آنان با نكشيد را خوارج من از پس (- - مقصود گشايد دست بدان و بيابد و طلبد را باطل كه نيست آن همانند پيمايد، خطا راه

هستند (. او اصحاب و 102معاويه

) ع ) على اميرمؤمنان، نزد اهميتى چنان از مديريت، و سياست در عاقبتانديشى و آيندهنگرىو نيروها انتخاب در مىفرمود سفارش خود كارگزاران به حضرت آن كه بود برخوردار

آيندهنگرى ويژگى باشند، داشته نظر در بايد گزينش در كه مالكهايى جمله از خود، كارمندان: است فرموده چنين مالكاشتر عهدنامه در چنانكه است؛ عاقبتانديشى و

] [ ... كنند دقت بيشتر كارها عاقبت در كه را آنانى كارگزاران اين از كن انتخاب )103و در .) كنند بررسى را آن عواقب و نمايند دقت خوب مىشود، مراجعه بدانها كه امورى

سياست آفات

همراه قدرت مهار و اخالق حاكميت نفس، حراست با اگر و است آفتخيز عرصهاى سياستدنيازدگى، خشونتورزى، عقلگريزى، خودكامگى، قدرتطلبى، دام در را آدمى نباشد،

رياكارى، افراطى، بغض و حب كينهتوزى، زورگويى، فريبكارى، دروغگويى، انحصارطلبى،تباهى به را جامعه و فرد و مىبرد فرو ديگر بسيار دامهاى و سازشكارى گردنفرازى،

. به. ذيل در شود پرهيز سلبى اصول بهعنوان امورى چنين از است الزم بنابراين مىكشاند. مىشود پرداخته آفات اين از برخى

طلبي- 1 قدرت

. مىشود آلوده فساد به سياست و درمىآورد خود اسارت در را انسان نشود، مهار قدرت اگرارضا بخواهند، كه هرگونه را خود تمايالت كه مىدهد قدرتطلبان به را امكان اين قدرت

كنند؛ تجاوز همهچيز به و كنند قربانى خود مطامع پاى در راحتى به را مردمان منافع نمايند،.61(. همان، خطبه 1 ) 102.53(. همان، نامه 2 ) 103

Page 91: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

كند :216حكمت گردنكشى رسد مقام به كه آن

. على اميرمؤمنان است خردگريزى و تيزى و تندى قانونشكنى، سركشى، بستر قدرتطلبى: ) است) داده هشدار چنين اشتر مالك عهدنامه در ع

: 53نامه سلطنت بزرگى به آورد، وجود به كبر و بينى بزرگ خود تو براى حكومت هرگاهنيست توانايى و قدرت آن خودت بر را تو و دارد تو بر كه قدرتى و توست فوق كه خداوند

از عقل و مىدارد، باز تو از را شدت و تندى و مىنشاند، را غرورت و كبر نظر اين كه كن، نظر . با خود تشبه از و حق، عظمت با خود داشتن برابر از مىگرداند باز تو به را رفته دست

بىارزش را متكبرى هر و خوار، را گردنكشى هر او حضرت كه باش، حذر بر خداوند جبروت . مىكند پست و

. مأمورم من مگو مده بخرج سرعت دارد چاره راه و مىآيد پيش كه بكارى نسبت هرگز نيز و ) و) قلب، در فساد دخول موجب اين كه شود اطاعت بايد و مىكنم امر ، مسلطم اوضاع بر و

. است قدرت در تحول و تغيير شدن نزديك و دين، خرابى

: ) ( طماح است كرده معرفى چيز سه مشخص بهطور را قدرتطلبى عوارض ع امام.) ( ) ( ) خردگريزى) عقل عزب و تيزى و تندى غرب ؛ سركشى

حقوق به تعدى موجب چگونه و مىكند چه سياست عرصه در عوارض اين كه است معلومو تصميمات زمينهساز و خشونتورزى، و بيدادگرى و ستم ايشان، حرمت به تعرض مردم،

. مىشود نابخردانه اقدامات

فريبكاري- 2 و دروغگويي

. و حيلهگرى است اخالقى غير سياستهاى بازار رايج كاالى دروغگويى و فريبكارى) ( . ، ع على سياسى انديشه در مىشود شمرده سياستى چنين اساسى لوازم از دروغپردازى

) ( . ع على اميرمؤمنان است انسانى غير و جاهلى سياستى فريب، و دروغ بر مبتنى سياستفرموده رسمند، و راه اين بر كه آنان همه و عاص بن عمرو سياسى منطق توصيف در

است:

هستم : 84خطبه مزاح اهل من كه مىدهد نشر شام مردم ميان در نام بد زن آن پسر شگفتا . گناه به سخنى و گفته باطل به حرفى مىكند شوخى سرگرم را مردم كه طبع، شوخ مردى

. مىگويد، دروغ و مىگويد سخن او است دروغ گفتار، بدترين باشيد آگاه است داده انتشاردرخواست چيزى او از اگر مىورزد، اصرار و مىكند درخواست مىنمايد، تخلف و مىدهد وعده

نبرد هنگام به مىكند، قطع را خويشاوندى پيوند و مىنمايد، خيانت پيمان به ميكند، بخل شود ) ( كه است هنگامى تا صدا و سر اين اما مىنمايد تحريص و تهيج و مىاندازد راه صدا و سرآن نقشهاش بزرگترين و بهترين جانش رهائى براى هنگام اين در نرفته، شمشيرها به دست

شود چشمپوشى او كشتن از تا سازد آشكار را خود عورت و زند باال را جامهاش كه استرا او ولى مىدارد، باز سرگرمى و شوخى از مرا مرگ ياد سوگند، خدا به باشيد آگاهجز كند بيعت معاويه با نشد حاضر او است داشته باز حق سخن گفتن از آخرت فراموشى

. گرفت بهائى دينش دادن دست از برابر در و آورد، بدست مزدى او از كه اين

Page 92: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

) ( پرواپيشگى، و وفادارى و درستى، و راستى چون چيز هيچ ، ع على سياسى منطق در. نيست نجاتبخش و استواركننده

سراغ : 41خطبه آن از نگهدارندهتر و محكمتر سپرى است، راستگوئى همزاد وفا مردم اى . كه آمدهايم بوجود زمانى در نمىكند خيانت باشد، آگاه رستاخيز وضع از كه كس آن ندارم

تدبير اهل را آنها نادانان و مىشمارند، عقل و كياست را حيلهگرى و خيانت مردم بيشترآينده پيشآمدهاى تمام به شخصى بسا چه بكشد را آنها خداوند مىكنند فكر چگونه مىخوانند،

او مانع پروردگار نهى و الهى فرمان ولى مىداند خوب را حيله و مكر طريق و است آگاهاز كه كس آن ولى مىسازد، رها روشنى به را آن دارد آن انجام بر قدرت كه اين با و است،

. مىكند استفاده فرصت همين از ندارد، پروا حق فرمان مخالفت و گناهرياكاري- 3 و نفاق

سست را سياسى اعتمادهاى پايه و امن غير را سياسى روابط سياست، در رياكارى و تزويرسياسى، اقدام هر پشت و نهفته، ديگر چيزى سياسى، سخن هر وراى در زيرا مىسازد؛

. و پيشبينى غيرقابل امور عرصه سياست صورت، اين در است گرفته قرار آن خالف عملى . و مزوران و مىخورند، فريب بهراحتى ظاهربينان عرصه اين در بود خواهد اتكا غيرقابل

. مىرسند خويش نادرست مقاصد به بهراحتى رياكاران

منافق : واژهو رفت آن از و مىگذارد باز را دو آن از يكى مىدهد، قرار راه دو النهاش براى صحرايى موش . را بسته راه ، خود سر با كند خطر احساس گاه هر مىدارد نگه بسته را ديگرى و مىكند آمد

» « . همين از نيز منافق كلمه كه است نافقاء موش مخفى سوراخ نام مىگريزد و كرده بازاست . شده گرفته واژه

منافق : جايگاه . مىآورد، اسالم ظاهر در او است اسالم با منافق برخورد همانند منافق، با اسالم برخورد

. نيز خداوند است، كافر و ندارد ايمان دل در او مىشناسد مسلمان ظاهر در را او نيز اسالم. مىكند محشور كافران با را او قيامت در

نساء ) جميعا م جهن في الكافرين و المنافقين جامع ه الل (140إنآورد خواهد گرد دوزخ در همگى را كافران و منافقان خداوند،

نساء ) نصيرا لهم تجد لن و ار الن من األسفل الدرك في المنافقين (145إن . يافت نخواهى ياورى آنان براى هرگز و دوزخند، درجات فروترين در منافقان

نامه در ع علي بكر :27حضرت ابي بن محمد به خطاب البالغه نهج : ايمانش مؤمن كه چرا مشرك از نه و مىترسم مؤمن از نه امتم بر من فرمود من به پيامبر

شر از كه كسانى تنها مىسازد نابود شركش وسيله به خداوند را مشرك و مىدارد باز را اوپسند دل مىگويند سخنانى دانا، زبان در و منافقند دل در كه هستند آنها مىترسم شما بر آنها

ناپسند و زشت دارند اعمالى ولى

) و ) كرد امانتدارى درستى به نمىتوان رياكارى و تزوير نفى با جز ، ع على سياسى انديشه در. نمود فراهم را ايشان سعادت بستر و مردمان رشد راه

. آرد بهجا را امانت نباشد، دوگونه او گفتار و كردار آشكار، و نهان كه كس 104 هر

.26(. همان، نامه 2 ) 104

Page 93: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

. ) حضرت، ) آن نگاه در كشيد بطالن خط رياكارى و تزوير هرگونه بر خود ع على اميرمؤمناناست جامعه تباهى نهايت نشانه رياكارانه و مزورانه .مناسبات

نامه کامل (53متن اشتر ) مالك به السالم عليه امام مبارك فرماننامه مطالب فهرست

سازى- 1 خود ضرورت2 ) مردم- ) با برخورد روش رهبرى اخالقپسندى- 3 خود و غرور از پرهيزگرايى- 4 حق گرايى، مردمدارى- 5 راز ضرورتمشورت - 6 صحيح جايگاهرهبران- 7 اجتماعى روابط اصولاجتماعى- 8 گوناگون اقشار شناخت

نظاميان سيماى اولداوران و قضات سيماى دوم

دولتى كارگزاران سيماى سومدهندگان ماليات سيماى چهارم

منشيان و نويسندگان سيماى پنجمصنايع صاحبان و بازرگانان سيماى ششم

مستضعفان و محرومان سيماى هفتمرهبرى- 9 اختصاصى اخالق

خويشاوندان- 10 با رهبرى اخالقدشمن- 11 با برخورد روشهشدارها - 12

ناحق- خون از هشدار اولپسندى- خود از هشدار دوم

گذارى- منت از هشدار سومشتابزدگى- از هشدار چهارم

خواهى - امتياز از هشدار پنجمنامه کامل متن

» « » مصر » فرماندار را او كه هنگامى به نخعى اشتر براى السالم عليه امام را فرمان اين » « . هم در بكر ابو بن محمد مصر زمامدار وضع كه بود زمانى اين و است نوشته داد قرار

السالم عليه امام فرمانهاى جامعترين و طوالنىترين از فرمان اين بود، شده متزلزل و ريختهمىباشد

« بن مالك به السالم عليه على خدا بنده كه است دستورى اين الرحيم الرحمن الله بسم» اشتر ب حارث فرمانش . ه در وى كه نوشت هنگامى را فرمان اين و است فرموده صادر او

. با كند آورى جمع را سرزمين آن مالياتهاى تا داد قرار مصر كشور والى و زمامدار را . ب بجنگد كشور آن قصبات ه دشمنان شهرها آبادى و عمران به و گمارد همت آن اهل اصالح

بپردازد آن قريههاى و روستاها .و ) ب) را او آنچه ه نخست از متابعت و اطاعتش راه در فداكارى و ايثار خداوند، از ترس و تقوا

ب قرآن خدا كتاب : ه در الله كتاب در كه اوامرى متابعت به مىدهد فرمان است شده امر آنروى آنها متابعت با جز هيچكس كه دستوراتى همان سنتها، و واجبات و فرائض آمده،

نمىشود واقع بدبختى و شقاوت در آنها ساختن ضايع و انكار با جز و نمىبيند .سعادت

Page 94: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

( ه ب قلب ) با را خدا آئين كه مىدهد فرمان متكفل ، او خداوند كه چرا كند يارى زبان و دستدارد عزيز را او كه كسى عزت و نمايد يارى را او كه شده كسى .يارى

. وسوسههاى هنگام به و بشكند درهم را خود نابجاى خواستههاى كه مىدهد فرمان او نيز و » « وادار بدى به را انسان همواره اماره نفس كه زيرا گيرد پيش را خويشتندارى نفس

شود او حال شامل الهى رحمت آنكه مگر .مىكند،بر ستمگرى و عادل دولتهاى تو از پيش كه فرستادم كشورى بسوى را تو من بدان مالك اى

. ب مردم و داشتند حكومت زمامداران ه آن امور در تو كه مىكنند نظر گونه همان تو كارهاى . مىگفتى آنها باره در تو كه گفت خواهند تو درباره را همان و خود، از پيش

بنا شناخت، مىتوان مىسازد جارى بندگانش زبان بر خداوند آنچه با را شايسته افراد بدانباشد صالح عمل تو پيش در ذخيره محبوبترين بايد .براين

. ب نسبت نيست حالل برايت آنچه و گير دست در را هوس و هوا دار، ه زمام روا بخل خودب نسبت بخل است ه زيرا تو مكروه و محبوب آنچه در را انصاف راه كه است اين خويشتن

ب. نسبت را خويش قلب و ه پيشگيرى كن، لطف و محبت و رحمت از مملو خود ملتب نسبت درندهاى حيوان دو ه همچون آنها زيرا شمارى غنيمت را آنان خوردن كه مباش آنان

. : تو همچون انسانهائى يا و تواند، دينى برادران يا نيستند بيش گروه . ب ناراحتيهائى مىزند سر خطا و لغزش آنها از مىگردد ه گاه عارض عمدا ه ب ،آنان آنان دست

) آنها ) به مقدار آن خود گذشت و عفو از موارد اين در مىشود انجام كارهائى اشتباه بطور ياب عفوش از خداوند دارى دوست كه كن، . ه عطا پيشوايت و آنها فوق ما تو زيرا كند عنايت تو

است قرارداده زمامدار ترا كه است كسى فوق ما خداوند و تو فوق بتو .ما را آنان امور . است نموده آزمايش را تو آنها بوسيله و كرده، واگذار

. و عفو از و ندارى را او كيفر تاب تو كه چرا مده قرار خدا با نبرد مقام در را خود هرگز . . از هيچگاه و مباش پشيمان نمودهاى كه بخششى و عفو از هرگز نيستى بىنياز او رحمت

. مبال خود به نمودهاى كه كيفرىب نسبت هرگز نيز . ه و من مگو مده بخرج سرعت دارد چاره راه و مىآيد پيش كه كارى

) در ) فساد دخول موجب اين كه شود اطاعت بايد و مىكنم امر ، مسلطم اوضاع بر و مأمورم . است قدرت در تحول و تغيير شدن نزديك و دين، خرابى و قلب،

پديد تو در خودپسندى و عجب و كبر دارى، اختيار در كه قدرتى و موقعيت اثر در كه گاه آنسر آن از ترا اين كه افكن نظر است تو فوق ما كه خداوند ملك و قدرت عظمت به آيد،يعنى است رفته دستت از آنچه و مىدارد باز تو از را تندى و شدت آن و مىآورد پائين كشى

ب شده، واقع پسندى خود اين تأثير تحت كه انديشهات و عقل . ه نيروى مىگردد باز توب تشبه از و باش حذر بر خداوند با بزرگى و علو در همتائى كنار ه از بر را خود جبروتش در او

ساخت خواهد خوار را متكبرى و خودپسند فرد هر و ذليل را جبارى هر خداوند چراكه .دارب ب ه نسبت نسبت و جانب ه خداوند از و خاندانت، خاص افراد جانب از و خود، جانب از مردم

كه كسى و نمودهاى ستم نكنى چنين اگر كه ده بخرج انصاف عالقمندى، آنها به كه رعايائى . خداوند كه كسى و بود خواهد او دشمن بندگانش از پيش خداوند كند، ستم خدا بندگان به

ب او با و مىسازد باطل را دليلش باشد او يا ه دشمن بردارد ظلم از دست تا مىپردازد جنگ ) ( . بر اصرار از كيفرش، و انتقام تعجيل و خدا نعمتهاى تغيير در چيزى هيچ بدان و كند توبه . در و مىشنود را مظلومان خواسته و دعا خداوند چراكه نيست زودرستر و سريعتر ستم

است ستمگران .كمينتوده رضايت با و موافقتر عدالت با حق و كه باشند، امورى تو نزد كارها محبوبترين بايد

. اما مىسازد، بىاثر را خواص خشنودى مردم، توده خشم كه چرا است هماهنگتر مردم . است پذير جبران عموم، رضايت با خاصان ناخشنودى

Page 95: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

) والى) بر آسايش، و صلح حالت در زندگى هزينه نظر از رعايا از احدى كه بدان نيز را اينو ناراحتتر، انصاف اجراى در و كمتر، همكارى و اعانت در مشكالت بروز بهنگام و سنگينتر

منع بهنگام و سپاستر، كم بخشش و عطا از پس و اصرارتر پر سؤال و خواست در بهنگام« گروه از استقامتتر، كم مشكالت با روياروئى ساعات در و عذرپذيرتر، دير خواستهها

بود« نخواهند خواص » « بنا هستند ملت توده تنها دشمنان از دفاع ذخيره و مسلمانان جمعيت و دين پايه ولى

گوش بايد باشد تو براين آنان با ميلت و آنها بهب نسبت كه آنها در ه بايد والى كه دارند عيوبى مردم زيرا باشند دورتر تو از عيبجوترند رعيت

. ب را آنها پنهانى عيب كه مباش صدد در است سزاوارتر همه از عيوب آن پوشاندن و هستر . كنى اصالح گشته ظاهر برايت آنچه كه است آن تو وظيفه بلكه آورى، دست

عيوب دارى توانائى كه آنجا تا براين بنا مىكند حكم آن باره در خدا است مخفى تو از آنچه و. دارد مستور نشود فاش مردم براى دارى دوست كه را عيوبى خداوند تا ساز پنهان را مردم ) و) كن قطع را عداوت و دشمنى اسباب و بگشا دارند كينه كه را آنها عقده خوب برخورد با

نما تغافل نيست روشن برايت آنچه چه ه ب .از گر آنان زيرا مكن تعجيل چينان سخن تصديقمىكنند خيانت شوند جلوهگر ناصحين لباس .در

ته از و منصرف، احسان از ترا كه زيرا مده دخالت خود مشورت در را فقر یبخيل و دستى. مىنمايند تضعيف را روحيهات كارها در زيرا مكن مشورت ترسو افراد با نيز و مىترساند،

ب را حريص . )ه همچنين همه مىدهد زينت نظرت در ستمگرى با را حرص كه مگير مشاورت ) ظن سوء آنها جامع حرص و ترس و بخل كه است اين بخاطر گفتم افراد اين باره در آنچه

است ه ب بزرگ .خداىبا كه كسى بودهاند، تو از پيش اشرار و بد زمامداران وزير كه هستند كسانى وزراء بدترين

سر صاحبان جزو نبايد داشته شركت كارها در گناهكاران باشد آن همكاران ،تو آنهاآنها بجاى مردم ميان از را جانشين بهترين تو كه حالى در ستمكارانند، برادران و گناهكاران

يافت بار . خواهى مقابل، در و نيستند، آنها از كمتر اجتماعى نفوذ و فكر نظر از كه كسانى ازنكرده همكارى ستمشان در ستمگران با كه هستند كسانى از ندارند، بردوش را آنها گناهان

. نبودهاند آنان شريك گناه در وهمكا سبكتر، تو بر هزينهشان افراد و راين انس و بيشتر، تو با محبتشان بهتر، تو با يشان

است كمتر بيگانگان با داران ؛ الفتشان راز و خود دوستان و خواص از را آنها اين بر بناده قرار .خويش

) همراهى ) و مساعدت در و صريحتر، همه از حق گفتن در كه را افرادى اينان ميان از سپسب نمىدارد، دوست اوليايش براى خداوند آنچه به دار، ه نسبت مقدم مىكند، كمك كمتر تو

نه يا باشند تو ميل موافق .خواهتو ه ب از حد بى ستايش كه كن تربيت طورى را آنان و بپيوند، راستى و صدق و ورع اهل

ب نسبت را تو و تمجيد ه نكنند ندادهاى انجام كه نادرستى ؛ اعمال ستايش نکنند و مدح زيراب را انسان و مىآورد ببار پسندى خود و عجب حد از مىسازد ه بيش نزديك غرور و .كبر

مىشود سبب كار اين زيرا باشند، مساوى نظرت در بدكار و نيكوكار افراد نبايد كه هرگزهر گردند، تشويق بدشان عمل در بدكاران و شوند، رغبت بى نيكيهايشان در نيكوكار افراد

ده پاداش كارش مطابق را اينها از .كدامب والى اعتماد جلب براى وسيلهاى هيچ كه و ه بدان آنها به احسان از بهتر رعيت، وفادارى

ب اجبارشان عدم و آنان، بر هزينهها آن ه تخفيف راه اين در نيست، ندارند وظيفه كه كارىب تا بكوش ( ه قدر بار ) خوشبينى اين كه كنى اعتماد آنان بر و شوى خوشبين آنان وفادارى

برمىدارد دوشت از را فراوانى .رنج

Page 96: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

ب و باشى تر خوشبين گرفتهاند قرار تو احسان مورد بيشتر كه آنها به است ،عكسه سزاوار . بدبينتر شدهاند واقع تو بدرفتارى مورد كه آنها

ب امت اين پيشوايان كه را پسنديدهاى سنت ب ه هرگز اسالم ملت و كردهاند، عمل آنه آنب رعيت امور و گرفته الفت و مكن ه انس نقض مىگردد، اصالح آن و .وسيله سنت نيز و

بود خواهد كسى براى اجر كه منما احداث مىسازد وارد زيان گذشته سنتهاى به كه روشى. نمودهاى نقض را آنها كه تو بر گناهش و كرده، برقرار را سنتها آن كه

كه بپرداز بحث به بسيار نيز انديشمندان و حكماء با و بنشين گفتگو به زياد دانشمندان باداشت وجود نيز گذشته در كه است قانونى و نظم برقرارى و شهرها، اصالح و آبادانى ..مايه

) ديگرى) وسيله به جز كدام هر كه يافتهاند تشكيل مختلف گروههاى از مردم بدان مالك اى: ) ( . از عبارتند گروهها اين نيستند بىنياز ديگرى از هيچكدام و نمىشوند، تكميل و اصالح

« » « » « » عامالن» ، دادگستر و عالى قضات ، خصوصى و عمومى نويسندگان ، خدا لشكريان » « ) ( » پناه در كه كسانى از اعم ماليات و جزيه اهل ، داخلى انتظامات مدارائى و انصاف

» « » « و نيازمندان يعنى پائين قشر باالخره و صنعتگران و تجار و مسلمانند يا و اسالمند.مستمندان

پيامبر سنت يا خدا، كتاب در و داشته مقرر را سهمى خداوند گروهها اين از كدام هر براىب كه سلم و آله و عليه الله مشخص ه صلى را سهم اين است محفوظ ما نزد در عهد صورت

است ساخته معين .و » شوكت » و عزت زمامداران، زينت رعيت، پناهگاه و حافظان پروردگار اذن با سپاهيان اما

. نيست ممكن اينان بوسيله جز رعيت قوام امنيتند راههاى و .دينب جز سپاه برقرارى طرفى ( ه از خراج ) زيرا نمىباشد، امكانپذير اسالمى ماليات خراج وسيله

تقویت دشمن سبب با ب استجهاد خود اصالح براى و . ه ، رفع آن با و مىنمايند تكيه آن . مىكنند را خويش نيازمنديهاى

) نمىپذيرند ) پايدارى و قوام سوم گروه با جز دهندگان ماليات و سپاهيان گروه دو اين سپس » « » « : و دولت كارگزاران و قضات از عبارتند آنها معامالت «منشىها»و و دادها قرار آنها زيرا

. . عمومى و خصوصى امور ضبط در و مىكنند آورى جمع را مالياتها و مىبخشند استحكام را . هستند اطمينان و اعتماد مورد

» « » « » « وسائل آنها زيرا ندارند، قوامى صنعتگران و پيشهوران و تجار بدون گروهها اين و . . خود دست با را ابزارى و وسائل و مىنمايند عرضه بازارها در و مىكنند آورى جمع را زندگى

نيست ديگران امكان در كه مىسازند » نمود، » كمك و مساعدت آنها به بايد كه هستند كارافتادگان از و نيازمندان پائين قشر سپس

. ب نيازمندان از يك هر نيز و داشت مقرر سهمى خدا بخاطر كدام هر براى اصالح ه و مقدار . ب ملزم را او خداوند آنچه اداى از والى هرگز و دارند حق والى بر خارج ه كارشان ساخته آن

مالزمت بر خود ساختن مهيا و خداوند، از استعانت و كوشش و اهتمام با جز شد، نخواهدسنگين يا باشد سبك او بر خواه آن، برابر در استقامت و شكيبائى و .حق

ب نسبت تو پيش در كه ده قرار كسى را سپاهت خيرخواهتر ه فرمانده تو امام و پيامبر و خدا . به نسبت پذيرترند، عذر و مىگيرند خشم دير كه كسانى از باشد عاقلتر و دلتر پاك و همه ازرا آنها مشكالت كه كسانى از قدرت، پر و قوى زورمندان مقابل در و مهربان و رءوف ضعفا

ب را آنها، همراهان ضعف و نمىبرد، بدر جاى نمىآورد ه از در .زانوبرقرار سابقه خوش و صالح خاندانهاى و اصيل و شخصيت با افراد با را خود روابط سپس

و كرم كانون آنها كه چرا بزرگوار، افراد و سخاوتمند و شجاع مردمان با آن از پس و ساز . هستند نيكى مراكز

Page 97: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

. هرگز و مىكنند دلجوئى و تفقد فرزندشان از مادر و پدر كه كن تفقد گونه آن آنان از گاه آن . و لطف نبايد نيز و آيد بزرگ تو نظر در مىبخشى نيرو را آنها آن بوسيله كه را چيزى نبايد

همين زيرا بشمارى، حقير و خرد باشد، اندك چند هر مىنمائى آنها وضع بررسى با كه محبتىب نسبت ظن حسن و خواهى خير به وادار را آنان كم محبتهاى و . ه لطف مىكند تو

زيرا مپوش چشم ايشان، بزرك كارهاى انجام بخاطر آنها امور جزئيات بررسى هرگزاركارهاى و مىكنند بهرهبردارى آن از كه دارد خود براى جائى جزئى محبتهاى و الطاف همين

نمىدانند بىنياز آن از را خود كه دارد موقعيتى نيز .بزرك . و كنند مواسات همه از بيش سپاهيان به كمك در كه باشند كسانى بايد تو لشكر فرماندهان

ب بيشتر خود امكانات كه ه از كسانى هم و سربازان، نفرات هم كه بحدى نمايند، كمك آنان . ب تنها آنها همه كه بطورى شوند اداره هستند آنها تكفل با ه تحت جهاد آن و بينديشند چيز يك

ب را قلبهايشان آنان به نسبت تو مهربانى و محبت است، مىسازد ه دشمن متوجه .تو ) همه) در عدالت قرارى بر مىشود، زمامداران چشم روشنائى موجب كه چيزى برترين بدان . پاكى با جز آنان محبت و مودت اما است آنها به نسبت رعايا عالقه شدن آشكار و بالد

. با كه است مفيد صورتى در آنها خواهى خير و نمىگردد آشكار واليان به نسبت دلهايشانطوالنى و نكند سنگينى برايشان آنها حكومت و بگيرند، را زمامداران گرداگرد خود ميل

نباشد ناگوار رعايا اين براى زمامداريشان مدت .شدنكه مهمى كارهاى و كن تشويق را آنها پىدرپى و بخش توسعه را سپاهت سران اميد ميدان

. ب را شجاعانشان آنها نيك كارهاى آورى ياد زيرا شمار بر دادهاند وادار ه انجام بيشتر حركت . الله. انشاء مىشوند تشويق بكار مىورزند كندى كار در كه آنان و مىكند

ب را آنها از كدام هر زحمات بايد نهی دقت ه سپس آنان ارج از كسى تالش و زحمت هرگز وب . ه را ب هست آنچه از كمتر را او خدمت ارزش و ندهى نسبت از ه ديگرى و نياورى، حساب

. و بشمارى بزرك را كوچكش كار كه نشود اين موجب كسى آبروى و شرافت ديگر سوى . آورى بحساب كوچك را پرارجش خدمت كه نگردد موجب كسى كوچكى و حقارت همچنين

ب مىشود مشتبه تو بر كه امورى و مىآيد، پيش برايت احكام در كه پيامبرش ه مشكالتى و خداب بزرگ خداوند كه چرا ده »ه ارجاع : اى فرموده كند ارشادشان داشته عالقه كه گروهى

االمرى اولى اطاعت و پيامبرش اطاعت و كنيد خداوند اطاعت آوردهايد ايمان كه كسانىآن كرديد نزاع چيزى در اگر و هستند، شما خود از ب كه « ه را گردانيد باز رسولش و خدا

ب چيزى گرداندن ب ه باز شدن متمسك آن ه خداوند محكم آيات از دستور يافتن و كريم قرآنب تمسك همان سلم و آله و عليه الله صلى پيامبر به گرداندن باز و و ه است قطعى سنت

است حضرت آن اتفاق .موردمراجعه كه كسانى از برگزين قضاوت براى را خود نزد در فرد، برترين مردم، ميان از سپس

. ، فراوان ب را او يكديگر با مخالفان خورد بر و ندهد قرار تنگنا در را خلقى ه آنها كج و خشم . نكند پافشارى اشتباهاتش در ندارد آنها و .وا ب بر روشن ه بازگشت آنها براى كه هنگامى حق

نباشد سخت ب .شد، مطالب فهم در و كرده، بيرون دل از را نكند ه طمع اكتفا تحقيق .اندكمحتاطتر همه از شبهات ب باشد در تمسك و يافتن در و . ه ، با مصرتر همه از دليل و حجت

. آشكار بهنگام و شكيباتر، امور كشف در و شوند خسته كمتر كنندگان شكايت مكرر مراجعه . را آنها فراوان ستايش كه كسانى از باشند قاطعتر همه از خصومت فصل در حق شدن

آنان بسيار تمجيدهاى و ندهد، ب فريب متمايل اين ه را البته ولى نسازد، كننده مدح جانبكمند بسيار .افراد

به بخشش و بذل در و كن بررسى را خويش قاضى قضاوتهاى بيشتر چه هر جديت با گاه آنب نيازى و حاجت و برود بين از نيازمنديش چنانكه آن بگستر، را سخاوتت سفره مردمه او

ياران از هيچكدام كه ببر باال خودت نزد را مقامش قدر آن مقام و منزلت نظر از و نكند، پيدا

Page 98: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

( . . بداند و باشد امان در تو نزد در افراد گونه اين توطئه از و نكند طمع او در نفوذ به نزديكت، ) بكند شكايتى او از بخواهد كه نيست باالتر او از موقعيتش كه

دنيا و هوسرانى وسيله و اشرار، دست اسير دين اين كه چرا بنگر دقت با گفتم آنچه دراست بوده گروهى .طلبى

ب امتحان و آزمايش با را آنها و بنگر كارمندانت كارهاى در عمل سپس ميل ه روى از و وادارب را آنها استبداد تسليم ه و و استبداد زيرا واندار، جور هوسكارى شعبههاى از كانونى شدن، . است خيانت و

آنها اخالق زيرا برگزين، اسالمند در پيشگامتر و پاكتر و تجربهتر با كه افرادى آنها ميان از وبيناترند كارها عواقب سنجش در و طمعتر كم همچنين و پاكتر، آنها خانواده و سپس.بهتر

در خيانت از و مىكند، تقويت خويش اصالح در را آنها كار اين زيرا بده آنها به كافى حقوقاز اگر است آنها برابر در حجتى اين بعالوه مىسازد بىنياز است آنها دست زير كه اموالى

ورزند خيانت امانت در يا كنند پيچى سر .دستورتزيرا بگير نظر زير را آنان كارهاى وفا، با و راستگو مخفى مأموران فرستادن با سپس

ب آنها كه مىشود سبب پنهانى، مداوم ب ه بازرسى مداراكردن و دارى زيردستانه امانتشوند .ترغيب

ب دست آنها از يكى اگر بگير نظر زير سخت را خويش انصار و مأموران ه اعوان و زد خيانتتو ب مسرى دادند، را گزارشى چنين زير ه تفقا را او و كن قناعت شهادت از مقدار همين

ب و بگير كيفر نما ه تازيانه كيفر را او داده انجام كه خيانتى مقام ،مقدار در را وى سپسب را تهمت و ننك بند گردن و بنه او بر را خيانت نشانه و بنشان مذلت و گردنشه خوارى

ب ) را او و ( ه بيفكن گردد ديگران عبرت كه كن معرفى چنان جامعه . » « » در» زيرا باشد دهندگان ماليات صالح كه بگونهاى بگير نظر زير دقيقا را ماليات و خراج

. و است نهفته نيز ديگران حال بهبودى دهندگان، ماليات حال بهبودى و ماليات، وضع بهبودىب ديگران بسر ه هرگز بهبودى و صالح در دهندگان خراج كه اين جز نمىرسند، آسايش و صالح

. هستند گذاران خراج و خراج خور نان و عيال همه مردم كه چرا برند،با جز خراج كه زيرا باشد خراج آورى جمع در كوشش از بيش زمين آبادى در تو كوشش بايد

. كند مطالبه آبادانى و عمران بدون را ماليات بخواهد كه كس آن و نمىآيد بدست آبادانى . نخواهد دوام كمى مدت از بيش حكومتش و مىسازد نابود را خدا بندگان و خراب، را شهرها

داشت. باران كمى يا و چشمهها، آب شدن خشك يا آفات، رسيدن يا و ماليات، سنگينى از رعايا اگرفاسد و زراعت براى بسيار تشنگى يا و بذرها، فساد و گرفتن آب اثر در زمين دگرگونى يا و

ب آن ب ه شدن را ماليات آورند شكايت هرگز ه تو و ده تخفيف يابد بهبود آنها حال كه مقدارىآن باالخره آنها كه است گنجينهاى و ذخيره آن كه زيرا نيايد، گران تو بر تخفيف در اين را

ب كشورت آبادى و و ه عمران حكومت زينت و تو سرزمينهاى عمران موجب و مىبندند كاربود خواهد تو .رياست

ب تو از .ه و مىگويند سخن خرسندى با تو ناحيه از عدالت گسترش در و مىكنند ستايش خوبى . از آنها تقويت با مىتوانى تو بعالوه بود خواهى شادمان و مسرور ميان اين در خود نيز تو و . ب را آنها كه عمل اين با مىتوانى نيز و كنى اعتماد نهادهاى برايشان كه ذخيرهاى هطريق

گرفتاريهائى تو براى گاهى كه چرا باشى، مطمئن آنان به دادهاى، عادت مهربانى و عدالت . و شد خواهند پذيرا خاطر، طيب با آنها حال اين در و كنى تكيه آنها بر بايد كه مىآيد بيش

دارد را اينها همه تحمل آبادى و .عمرانب تنها زمين ويرانى اما مىشوند ه و فقير زمين صاحبان و كشاورزان كه است علت و اين

مى اموال جمع به زمامداران كه است آن بخاطر آنها فقر و به بيچارگى نسبت و پردازندنمىگيرند عبرت گذشته زمامداران تاريخ از و بدگمانند، حكومتشان .بقاى

Page 99: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

نامههاى و بسپار آنها بهترين به را كارهايت و كن دقت كارمندانت و منشيان وضع در سپساصول اساسىترين داراى كه بگذار كسى اختيار در را خود مخفى طرحهاى و نقشهها و سرىحضور در كه نسازد مغرور و مست را آنها مقام و موقعيت كه كسانى از باشد اخالقى

ب نسبت مردم، سران و رساندن ه بزرگان در غفلت اثر در و كنند، گستاخى و مخالفت توب كارمندانت، امورى ه نامههاى در خواه ننمايند، كوتاهى تو، از صحيحش جوابهاى گرفتن و تو

مىبخشند تو سوى از يا و مىدارند دريافت تو طرف از كه .باشددادى قرار گاه هر و نباشد، پذير آسيب و سست ميكنند تنظيم تو براى كه قراردادهايى بايد

. نمانند عاجز حل راه يافتن از باشد تو زيان بهمنزلت از آگاه نا شخص كه نباشند اطالع بى و آگاه نا خويش منزلت و ارزش به نسبت و

بود خواهد آگاهتر نا ديگرى مقام و ارزش از خويش،مكن، تكيه خود گمانى خوش و خوشبينى و فراست به هرگز منشيان اين انتخاب در سپس

به تظاهر و سازى ظاهر با را زمامداران خوشبينى و نظر جلب طريقه زرنگ، مردان كه چراجالب ظاهر اين وراء ما در كه حالى در مىدانند، خوب خدمتى و ،خوش امانتدارى هيچگونه

. تو از پيش صالح حكومتهاى براى كه پستهائى طريق از را آنها بلكه ندارد وجود خيرخواهىدر و سابقهتر خوش مردم ميان در كه كن اعتماد كسانى بر براين بنا بيازماى، داشتهاند

آنان بر والى كه كسانى و خدا براى تو كه آنست دليل خود اين و معروفند، دارى امانتمىباشى خواه خير .هستى

يك كارها از نوعى هر براى كنى مسوولیبايد را مسوولیانتخاب وى مهم، كارهاى كهبدانى بايد خوبى به و نكند، خسته و پريشان را او كارها كثرت و نسازد، درمانده و مغلوب

بي آن از تو كه شود يافت تو منشيان در عيبى بود هر خواهى آن مسئول شخصا باشى . خبرصنايع صاحبان و تجار اين توجه به در و نما سفارش نيكى و خير به را آنها و میان توجهكن

يا و شهر در كه ( روستابازرگانانى سيار ) كه آنها و تجارتخانهاند و ثابت مركز داراى و هستندتفاوت مىپردازند، صنعت بكار خويش جسمانى نيروى با كه صنعتگرانى نيز و گردشند، در و

هستند ،مگذار آنها مىروند، شمار به جامعه آسايش اسباب و منافع اصلى منابع آنها كه چراو هموار سرزمينهاى و درياها، و كوهستانها و پرتگاهها از دوردست، سرزمينهاى از كهو ندارند كارى و سر آن با مردم عموم كه مناطقى از مىآورند، گرد را نياز مورد مواد ناهموار

نمىكنند را سامان آن به رفتن باش . جرئت داشته و که توجه پيشهوران و بازرگانانآرامش و دوست صلح آنها نيست، بيمى آنها شورش و نيرنگ از و سالمند مردمى صنعتگران

طلبند. مي زندگى تو فرماندارى مركز در كه آنها چه آنان، وضع از بايد در اما كه آنها چه و كنند

آنها ميان در گفتم آنچه همه با بدان ولى كنى، بازرسى و جستجو هستند كنار و گوشهبخيل و نظر تنگ مواد هستند گروهى احتكار پى در همواره كه زشت و قبيح صورت به آنهم

عيب و مردم توده زيان موجب اين و هستند معامالت تمام بر يافتن تسلط و مردم نياز مورد . است زمامداران بر ننگ و

منع آن از سلم و آله و عليه الله صلى خدا رسول كه كن جلوگيرى شدت به احتكار ازبه. نه كه نرخهائى و عدل موازين با گيرد، صورت آسان شرائط با معامالت بايد فرمود

خريدار به نه و رساند زيان .فروشندهدر و كن كيفر را او بزند، دست كارى چنين به احتكار از تو نهى از پس كسى گاه هر و

باشد حد از بيش نبايد مجازات اين ولى بكوش او .مجازاتپائين طبقه مورد در را خدا را و ، خدا نيازمندان و مستمندان يعنى ندارند چاره راه كه آنها

هم و دارند سؤال دست كه هستند كسانى هم طبقه اين در افتادگان، كار از و تهيدستانب آنان مورد در خداوند آنچه به براين بنا شود، بخشش پرسش، بدون آنها به بايد كه هافرادىدر را اسالمى خالصهجات غالت از قسمتى و المال بيت از قسمتى نما عمل داده دستور تو

Page 100: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

بد و ده، اختصاص آنها به محل دارند هایهر سهم نزديكند كه كسانى مقدار به دورند كه آنهابخود . را تو زمامدارى سرمستى نبايد هرگز اين بر بنا كنى، مراعات را آنها همه حق بايد و

) كه ) مهمى و فراوان كارهاى بخاطر هرگز كه چرا نكنى رسيدگى آنها به و سازد، مشغولب چهره و برگيرى آنها از دل نبايد نيستى معذور كوچك كارهاى نشدن انجام از مىدهى هانجام

كشى درهم آنان .روىب كه آنها امور ب ه در مردم و ندارند دسترسى و ه تو كن، بررسى مىنگرند آنها به تحقير، ديده

ترس خدا كه را اطمينانى مورد فرد كار اين ب براى را آنان وضع تا برگزين باشد متواضع هوعذرت پروردگار مالقات هنگام به كه كن رفتار بطورى گروه آن با سپس دهد، گزارش تو

. در بايد و محتاجترند حق احقاق به همه از گروه اين رعايا ميان از كه چرا باشد، پذيرفتهباشى داشته دليل و عذر خداوند پيشگاه در افراد تمام حق .اداى

كارافتاده به از پيران و باش يتيمان داشته دست توجه نمىتوانند و ندارند چارهاى راه هيچ كههمهاش حق ولى است سنگين زمامداران بر كار اين البته كنند دراز مردم بسوى را خود نياز

نيك عاقبت طالب كه اقوامى مىسازد، سبك اقوامى بر را آن خداوند گاهى و است سنگينب هست و داده عادت بردبارى و استقامت به را خويش و خداوند ه ند، وعدههاى راستى

دارند .اطمينانب كه كن مقرر وقتى خود مراجعان و ه براى عمومى مجلس كنى رسيدگى شخصا آنها نياز

آن درهاى و ده تشكيل آنها براى ب همگانى ترا ر را كه خداوندى بخاطر و نبند هيچكس روىبا كس هر تا ساز دور مجلس اين از را پاسبانان و محافظان و لشكريان و كن تواضع آفريده

صلى خدا رسول از بارها من زيرا بگويد، تو با را خود سخنان لكنت و ترس بدون و صراحتصراحت » با زورمندان از را ضعيفان حق كه ملتى شنيدم را سخن اين سلم و آله و عليه الله

» نمىبيند سعادت روى و نمىشود پاكيزه و پاك هرگز نگيرد،و محدوديت هيچگونه آنها مورد در كن، تحمل سخن در را آنها كندى و خشونت سپسو داد خواهد گسترش تو بر را واسعش رحمت كار، اين بواسطه خداوند كه مدار روا استكبار

. باشد گوارا كه ببخش بگونهاى مىبخشى آنچه شد خواهد تو براى او اطاعت ثواب موجب .) كن) توأم معذرتخواهى و لطف با را بخشش از خوددارى و خشونت بى و منت .بى

( ب نبايد و دهى، انجام را آنها بايد شخصا كه است كارها از قسمتى واگذار ه بدان ديگران : مي(. دولت كارگزاران به دادن پاسخ جمله از داران كنى دفتر و منشيان كه آنجا در باشد،

. گزارش احتياجات كه روز همان در است مردم نيازهاى آوردن بر ديگر و عاجزند پاسخ از . مىآفريند دردسر و مشكل همكارانت براى آنها پاسخ و مىشود،

) ب) مخصوص كارى روز هر زيرا ده انجام روز همان در را روز هر كار باش .ه بهوش دارد خودنيت اگر چند هر دهى قرار خدا با خلوت براى را عمرت ساعات بهترين و اوقات بهترين بايد

است خدا براى و عبادت كارهايت همه شود روبراه رعايا امور و باشى، داشته . خالصذات ويژه كه است فرائض اقامه دهى انجام اخالص با بايد مخصوصا كه كارهائى جمله از

. بدنت براين بنا است او تقرب را پاك موجب آنچه و بگذار خدا فرمان اختيار در روز و شبب ب ه تو نقص بدون و كامل بطور مىشود و ه خداوند جسمى خستگى چه اگر رسان انجام

. كنى پيدا ناراحتىب كه هنگامى تضييعكننده ه و نه و نفرتآور نه نمازت بايد مىايستى مردم براى جماعت نماز

را. ) نماز كه سريع قدر آن نه و شود مأمومين تنفر موجب كه بده طول آنرا قدر آن نه باشد ) ب تو با كه مردمى بين در كه چرا كنى هم ه ضايع و دارد، وجود بيمار هم ايستادهاند، نماز

دارند فوتى كارهاى كه .افرادى : » « ) نماز ) آنان با چگونه پرسيدم فرستاد يمن بسوى مرا كه هنگامى ص خدا رسول از من

« : نسبت و مىخواند، آنها ناتوانترين كه نمازى همچون بخوان نمازى فرمود پاسخم در بخوانم » چرا مدار پنهان رعيت از طوالنى زمانى در را خود هيچگاه باش مهربان و رحيم مؤمنان به

Page 101: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

به نسبت اطالعى بى و محدوديت نوعى موجب خود رعايا چشم از زمامداران بودن دور كهنهانى مسائل از را آنها آگاهى زمامداران، داشتن پنهان چهره اين و است، مملكت امور

مي بد. قطع كار و زشت، نيك كار بزرك، كوچك و كوچك، آنان نزد در بزرگ نتيجه در كند . او از كه امورى و است، بشر حال بهر زمامدار كه چرا مىشود آميخته باطل با حق و نيكو،

. دروغ از را راست بشود تا ندارد مشخصى عالمت هميشه حق طرفى از نمىداند است پنهانداد .تشخيص

حق راه در جانبازى آماده را خود كه هستى مردى يا نيستى خارج حال دو از تو گذشته اين ازب نسبت اين بر بنا دهى، ه ساختهاى انجام بايد كه نيكى كار يا بپردازى، بايد كه واجبى حق

چون مردم صورت اين در نظر، تنگ و بخيل هستى مردى يا ميدارى نگه اختفا در را خود چرامي مأيوس ببينند را حوائج تو بيشتر بعالوه ميكنند صرفنظر خواستن حاجت از و شوند

در انصاف خواست در يا ستمى، از شكايت قبيل از ندارد، زحمتى چندان تو براى مراجعان . ستدى و داد

و درازند، دست و خودخواه كه است اسرارى صاحب و خاصان زمامدار، براى بدان سپسوسائل قطع با را آنان ستم ريشه نمىكنند، رعايت را انصاف و عدالت مردم با ستد، و داد در

و وامگذار، مسلمانان اراضى از زمينى خود بستگان و اطرافيان از يك هيچ به و كن بر بيخ ازخواه باشد، مردم ساير ضرر مايه كه سازى منعقد آنها بسود دادى قرار كه نكنند طمع بايد

اين در كه كنند تحميل ديگران بر آنرا هزينههاى كه بطورى ديگر، مشترك عمل يا و آبيارى درآخرت و دنيا در تو براى ننگش و عيب و است آنها براى سودش .صورت

باره اين در و كن، رعايت بيگانه چه و خويشاوند، چه حقند خواهان كه آنها باره در را حق ...) موجب ) كار، اين چند هر بخواه او از را كار اين پاداش و بگذار خدا حساب به و باش صابر

كن، تحمل آن ستوده سرانجام بخاطر را راه اين سنگينى و شود، نزديكت ياران بر فشارآنچه مورد در را خويش عذر و كن افشاگرى ببرند، بد گمان تو به نسبت رعايا هرگاه و

صراحت با و گذار، ميان در آنان با آشكارا شده بدبينى بر ،موجب خود از را آنها بدبينىمالطفت و ارفاق و تو، اخالقى تربيت موجب صراحت، گونه اين كه اين چه ساز، طرف

مىرساند بحق آنها وادارساختن در مقصودت به را تو عذر، بيان اين و است رعيت .براىدر كه مكن، رد است آن در خدا رضاى و مىشود پيشنهاد دشمن جانب از كه را صلحى هرگز

ملتت براى و غمها، و هم از آرامش خودت براى و نيرو، تجديد و آسايش سپاهت براى صلح . است امنيت

زنهار زنهار صلح !اما پيمان بستن از پس دشمنت دشمن سخت از كه چرا باش حذر برموارد اين در و گير، بكار را انديشى دور اين بر بنا سازد، غافلگير كه مىشود نزديك گاهى

بگذار، كنار را بينى خوش روحب را دادن پناه تعهد يا و شد، بسته دشمنت و تو بين پيمانى دادى، ه اگر بر لباس او را وفاء

قرار خويش تعهدات سپر را خود جان و شمار محترم را خود تعهدات و بپوشان، خويش عهدب .ده وفاى همچون كه نيست الهى فرائض از هيچيك تمام ه زيرا با جهان مردم پيمان، و عهد

ب نسبت دارند، كه زمان ه اختالفاتى مشركان حتى باشند داشته نظر اتفاق چنين اين آن . را شكنى پيمان عواقب كه چرا مىكردند مراعات را آن مسلمانان، بر عالوه جاهليت،

. بودند آزمودهمفريب، را دشمنت و مدار، روا خيانت خود عهد در و مكن، شكنى پيمان هرگز اين بر بنا

. نمىدارد روا را خداوند بر گستاخى كسى شقى، و جاهل شخص از غير زيراو بندگان، آسايش مايه خود رحمت با مىشود منعقد او نام با كه را پيمانى و عهد خداوند

... ب خود كارهاى انجام براى و برند پناه بآن تا داده قرار برايشان امنى او ه حريم جوارمي ندارد. متمسك راه پيمان و عهد در فريب، و خيانت فساد، اين، بر بنا .شوند

Page 102: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

عبارات و تأكيد از بعد و بماند، باقى گفتگو جاى آن تعبيرات در كه مبند را پيمانى هرگز .) ميكند ) خنثى آنرا اثر كه مبر بكار توجيه قابل و سست عبارات محكم،

براى كه سازد وادار را تو پيمانها، الهى الزامهاى بخاطر تنگنا در گرفتن قرار نبايد هرگزو گشايش اميد كه پيمانها تنگناى در تو شكيبائى زيرا كنى، اقدام ناحق راه از آن فسخ

مىترسى آن مجازات از كه خيانتى و شكنى پيمان از است بهتر دارى، آن عاقبت در پيروزىآخرت در نه و دنيا در نه كه مىگردد خداوند ناحيه از مسئوليتى موجب كه شكنى پيمان همان

باشى آن گوى پاسخ .نتوانىب خون ريختن ساختن ه از بزرك انتقام، كيفر ساختن نزديك در چيز هيچ زيرا بپرهيز، ناحق

ناحق خون ريختن همچون زمامدارى، به بخشيدن پايان و نعمت، زوال سرعت مجازات،مورد در خود، بندگان ميان در چيز هر از قبل قيامت دادگاه در سبحان خداوند و نيست،

. كرد خواهد دادرسى شده ريخته كه خونهائى . آن كه چرا مكن تقويت حرام خون ريختن با را زمامداريت براين مي بنا سست و تضعيف را

. . نزد و خدا نزد عذرى هيچگونه و مىنمايد منتقل ديگران به آنرا و ميكند آنرا بنياد بلكه كند، . . است قصاص آن كيفر كه چرا نيست پذيرفته عمد قتل در منب دستت و تازيانه و شمشير و گشتى مبتال خطا قتل به اگر كرد ه و كيفر را كسى - ناروا

- چراکه آن از مانع زمامدارى غرور مبادا گردد واقع قتلى بيشتر و مشت يك با است ممكنكنى جلب را آنها رضايت و بپردازى را مقتول اولياء حق كه .شود

. مبادا مباش خودبين خويش قوت نقاط به نسبت و دار كنار بر خودپسندى از را خويشتنبدارى دوست را نيكوكارى تملق تا است، شيطان براى فرصت مطمئنترين آن كه زيرا

. سازد نابود و محو را نيكانب رعيت بر منت بزرگ ه از را خود كار دادهاى انجام آنچه از بيش و بپرهيز، احسان، هنگام

را احسان منت، زيرا باش، برحذر كنى تخلف سپس و دهى وعده آنها به كه اين از و مشمار،و خدا خشم موجب وعده خلف و مىبرد را حق نور خدمت شمردن بزرك و مىسازد، باطل

« انجام و بگوئيد كه است خدا نزد بزرك خشم موجب اين مىفرمايد خداوند است، خلقندهيد«

آن عمل امكان كه كارهائى در سستى يا نرسيده وقتشان كه كارهائى مورد در عجله ازو واضح كه هنگامى كارها در سستى يا است، مبهم كه امورى در لجاجت يا شده، فراهمده انجام خود بموقع را كارى هر و خويش جاى در را امرى هر و باش حذر بر است .روشن

آنچه از تغافل از و بپرهيز، هستند مساوى آن در مردم آنچه در خود براى خواهى امتياز ازب ب ه مربوط نسبت حال بهر كه چرا باش، برحذر است روشن همه براى و در ه توست آن

گرفته تو از مظلوم انتقام و مىرود، كنار كارهايت روى از پرده بزودى و مسئولى مردم برابرمىشود

و گير، خود اختيار در را زبانت تيزى و دست قدرت و شدت و حدت بنشان فرو را دماغت باد) ( ، نگوئى فكر بدون سخنى كه باش داشته بزبانت توجه مخصوصا كار، اين از جلوگيرى براى

هرگز گردى، خويشتن مالك و نشيند، فرو خشمت تا انداز تأخير قدرت بستن بكار در نيز وپروردگار بسوى بازگشت و قيامت ياد به فراوان كه اين جز بود نخواهى خويشتن بر حاكم

ب همواره كه است واجب تو بر همچنين ه باشى باشى، خود از پيش عادالنه حكومتهاى ياديا و رسيده، سلم و آله و عليه الله صلى پيامبر از كه اثرى يا خوب روشهاى بر را خود توجه

دار معطوف آمده خداوند كتاب در كه .فريضهاىاين ه ب از پيروى براى و كن اقتداء كردهاى مشاهده من روش در كه حكومت از خطوطى

نفس اگر كه نما كوشش و تالش ساختهام تمام تو بر را خود حجت آن با كه نامه عهد . باشى نداشته من نزد عذرى شود، چيره تو بر سركش

Page 103: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

مسئلت خواستهها، تمام انجام بر عظيمش قدرت و وسيع رحمت آن با بزرك خداوند از منكه خلقش دارم و او نزد كه كنيم كارى و نمائيم، جلب را او رضاى تا دارد موفق را تو و من

تماميت و شهرها در خوب آثار و بندگان، ميان در نيك ثناى و مدح با همراه باشيم، معذوربا را تو و من زندگى كه دارم مسئلت او از نيز و او، پيشگاه در شخصيت فزونى و نعمت

» بخشد» پايان شهادت و مىگرديم سعادت باز او بسوى همه ما پيامبر . كه بر درود، و سالم و ) بسيار ) و فراوان سالمى باد، پاكش دودمان و ص . .خدا السالم و

البالغه نهج در دنیوی های بایستهالبالغه نهج در دنیا

« . از رضايت هنر از كه نيست موفقى انسان هيچ است كاميابى و موفقيت بستر رضامندى، . . اشتباه« ندارند مشكلى خود زندگى با كه كسانىاند موفق انسانهاى نباشد برخوردار زندگى

» « » « مشكلى! خود زندگى با مىگويم بلكه ندارند؛ مشكلى خود زندگى در نمىگويم نكنيد. . اتفاقا ديگر چيز زندگى، با داشتن مشكل و است چيز يك زندگى، در داشتن مشكل ندارند

اما كردهاند؛ نرم پنجه و دست زيادى مشكالت با موفق انسانهاى موارد، بيشتر در : . ناشناخته رازهاى از يكى زندگى از رضامندى گفت مىتوان زندگىنداشتند احساسنارضايتىاز

. است موفق انسانهاى زندگى

كجاست؟ خوشبختى چيست؟ رضايت

نمىكنند تجربه را خوشبختى احساس مىيابند، دست زندگى امكانات به كه افرادى از بسيارىزندگى از رضايت احساس از زندگىاند، امكانات فاقد كه كسانى از بسيارى برعكس، ومعلول. و علت رابطه زندگى، از رضايت و مالى تمكن ميان مىرسد نظر به برخوردارند

. گاهى و محروماند زندگى از رضايت احساس از مرفه، زندگىهاى گاهى نيست برقرار : . رضايت يا مالى تمكن است بهتر يك كدام برخوردارند زندگى از رضايت از ساده، زندگىهاى

زندگى؟ از

واقعيتهاى و خارج دنياى از منقطع چند، هر و است درونى احساس يك زندگى از رضايتوجود امكان اين و نيست نيز آن به وابسته اما باشد، آنها تأثير تحت مىتواند و نيست بيرونى . است اين سؤال اما داشت رضايت احساس زندگى، از بتوان نيز شرايط بدترين در كه داردنقش: احساس شكلگيرى در چيزهايى چه و كجاست؟ انسان احساسات سرچشمه كه

دارند؟

مىكنيم احساس مىانديشيم، كه آنگونه

. كه مىگيرند شكل گونه آن ما عواطف و احساسات است انسان تفكر از ناشى احساس، . افكار. داشتن بدون افكارند مستقيم نتيجه مثبت، و منفى احساسات همه مىانديشيمخشم احساس نمىتوان خشمگينانه افكار داشتن بدون يا كرد، غم احساس نمىتوان غمگينانهافكار داشتن بدون و كرد حسادت احساس نمىتوان حاسدانه افكار داشتن بدون كرد،

. گفت باستان يونان فيلسوف اپيكور، قبل، قرنها كرد افسردگى احساس نمىتوان افسرده،

Page 104: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

« رويدادها: خود از تعيينكنندهتر و مهمتر بسى رويدادها از انسانها برداشت و نگرش كههستند«.

كه گرفت نتيجه راحتى به مىتوان مىانديشيم، كه مىگيرند شكل گونه آن ما احساسات اگراست، چنين اگر و دارد ما تفكر درچگونگى ريشه اززندگى، نارضايتى يا رضامندى احساس

. به رسيدن راه تنها پس كنيم نظر تجديد تفكراتمان در بايد زندگى از رضايت به رسيدن براىدر تغيير يك با مىتوان نيست؛ الزم فراوان، امكانات تأمين و تهيه رضامندى، و شادمانى

. يافت دست آن به تفكرات،

رضامندى شرط واقعگرا، تفكر

سؤال دارد، زندگى از رضايت احساس در كنندهاى تعيين نقش انسان، تفكر چگونگى اگر : به تا ببينيم بايد چگونه را زندگى و باشيم داشته بايد دنيا از تصورى چه كه است ايندر را دنيا بتوان شايد زندگى، از خوب احساس يك به رسيدن براى يابيم؟ دست رضامندى

» و» خوب احساس يك به آن، پى در و دانست داشتنى دوست و راحت زيبا، بسيار خود خيال . نمىتواند و است تخيلى و توهمى نگرش يك نگرش، اين يافت دست زندگى از رضايتمندانه

براى كه توهمزاست داروهاى يا مخدر مواد همانند و باشد داشته ماندگارى و پايدار تأثيرتمام از پس اما مىسازد؛ غوطهور واهى، خياالت در كرده، قطع خارج با را فرد ارتباط مدتى

. مىگردد بود، آنچه از سختتر بسيار زندگى، دارو، اثر شدن

. است توهمات و تخيالت از گريز و واقعيتها شناخت زيستن، شاد راز و زندگى از رضايت راه . هماهنگ و واقعبينانه نگرشى بايد دنيا به انسان نگرش شناخت هست، كه آنگونه را دنيا بايد

. باشد آن واقعيتهاى با

زندگى تلخ و سخت گاه واقعيتهاى نيست الزم شادمانى، احساس به رسيدن براى بنابراين، . راه تنها شايد بلكه و رسيد رضامندى و شادمانى به مىتوان نيز واقعگرا تفكر با كنيم انكار را

: . است؟ ممكن چيزى چنين چگونه كه بپرسيد شايد باشد همين ممكن

واقعيتها با انتظارات هماهنگى

واقعگرايانه نيز زندگى از او انتظارات باشد، واقعگرايانه زندگى، به انسان نگرش اگر . كه گفت بتوان شايد شد خواهد واقعبينانه نيز زندگى از او احساس آن، پى در و بود خواهد

. » است» زندگى از رضايت و زيستن شاد اصلى شرط واقعيتها با انتظارات هماهنگىوجود به بنيادينى تضادهاى شده، دوگانگى موجب واقعيتها، و انتظارات ميان ناهماهنگى

. است جبرانناپذير آن، زيان كه مىآورد

. اگر باشد واقعگرايانه زندگى، از ما انتظار كه مىگيرد شكل هنگامى زندگى از رضايت پسمىتوانيم بشناسيم، هست كه گونه آن باشد، داشته است ممكن كه سختىهايى همه با را دنيا

. كنيم زندگى آن در راحتى به

. اصل اين باره در آله و عليه الله صلى خدا پيامبر دنياست شناخت گرو در راحت، زندگىآن،: از شما جانهاى مىدانستيد، هم شما مىدانم، من را آنچه دنيا درباره اگر مىفرمايد

. مىكرد راحتى احساس

Page 105: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

دست السالم عليه على امام كالم عمق به مىتوان بهتر اكنون شد، داده كه توضيحاتى با. : نمىشود غمگين آن، مصيبتهاى خاطر به بشناسد، را دنيا كه كسى مىفرمايد كه يافت

از پر دنيا كنيد تصور كه نمىفرمايد و باشد خوشىها جاى بايد دنيا كه نمىفرمايد حضرتبا و سختىها وجود با باشد، واقعى دنياشناسىتان اگر مىفرمايد بلكه است؛ راحتى و خوشى

. آموزههاى داد نخواهد دست شما به نارضايتى و ناراحتى احساس هم باز آنها، وجود به اقرارنيز گرفتارىها عمق در و سختىها اوج در كه مىكند تربيت گونهاى به را انسان دين، زندگىساز

. شد نخواهد افسرده و نااميد

نيست ناخرسندى و سختى ميان تالزمى

. كه جا آن است گرفتارى و سختى ضد رضامندى، و شادمانى كه مىپنداريم اينگونه معموالبه رضامندى و شادى نباشد، سختى كه جا آن و نيست رضامندى و شادى باشد، سختى

. . نيست برقرار دو، اين ميان تالزمى هيچ است نادرست تصور يك اين، اما آمد؛ خواهد وجود . سختىها، قطعى پيامد كرد تصور نبايد ديگرى چيز ناخرسندى، و است چيز يك سختى،

! الهى اولياى و انبيا نيستند جمع قابل دشوارى، و شادمانى و است نارضايتى و ناخرسندى. نبودند ناخرسند و ناراضى هرگز اما كردهاند؛ تجربه زندگى در را سختىها بيشترين

. هنگام حضرت آن بود راضى دشوارىها، همه و سختىها وجود با السالم عليه سيدالشهدا: مىفرمايد خود ياران به خطاب خطبهاى در مكه از خروج

. بيشتر فشارها چه هر عاشورا روز اينكه جالبتر و است بيت اهل ما رضايت خدا رضايتبا و گشادهتر چهرهاش مىشود، نزديكتر شدن كشته به و مىگردد تنهاتر حضرت و مىشود

. مىگردد نشاطتر

! است شگفتى پديده اين، و بود شادمان و خرسند سختىها، و مشكالت ميان در مىتوان پس . اكنون داشت برخواهيم راز، اين از پرده بعدى، فصلهاى در چيست؟ در شگفتى اين راز

به مىتوان آنها اصالح و تفكرات در بازنگرى با را زندگى از رضايت بدانيم كه است اين مهم . مهمترين همين، و مىشود منجر انتظارات شدن واقعى به تفكرات، شدن واقعى آورد دست

. است زندگى از رضامندى و زيستن شاد شرط

. : است يقين اندوه، دفعكننده بهترين مىفرمايد باره اين در السالم عليه على امام

دنيا واقعيت شناخت

مىكنيم زندگى دنيا اين در اكنون انسانها، ما اما نيست، دنيا به محدود انسان، زندگى چند هر . از شما تصور كنيم درك را دنيا در زندگى شرايط كه است اين زندگى، در موفقيت شرط و

» « » مطابق» شما انتظارهاى و تصورها آيا داريد؟ آنها از انتظارى چه و چيست زندگى و دنيامىبينيد؟ هست، كه آنگونه يا و مىكنيد تصور مىخواهيد، كه آنگونه را دنيا آيا است؟ واقع

نیست- 1 بهشت دنیاست اینجا

Page 106: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

. معموال ناراضى افراد نيست بهشت و دنياست جا اين كه باشيد داشته ياد به هميشه. دارند را بهشت انتظار دنيا از كه كسانىاند

ناهماهنگى زندگى، واقعيتهاى و انتظارات ميان باشد، داشته بهشت انتظار دنيا از انسان اگر) تنيدگى ) روانى فشار ناكامى، و مىانجامد ناكامى به ناهماهنگى، اين و آمد خواهد وجود به

. مىگردد زندگى از نارضايتى احساس موجب نتيجه، در و مىدهد افزايش شدت به را انسان

به موجود، شرايط اساس بر و بپذيريم و بشناسيم هست كه گونه آن را دنيا اگر اما. يابيم دست زندگى از بهرضايت كه باشيم اميدوار مىتوانيم بپردازيم، فعاليت و برنامهريزى

. در اصل يك اين، خواست بايد مىشود را آنچه دنيا در اما مىشود؛ بخواهيم را آنچه بهشت، در : . دارد زیبایی جمالت باره اين در السالم عليه على امام است زندگى از رضايت احساس

( 226خطبه (: معروف مكر و بىوفائى به و كرده، احاطه را آن بالها كه است سرائى دنياحاالتش و گوناگون احوالش نيستند ايمن ساكنانش و نمىماند نواخت يك حاالتش است،

تيرهاى هدف همواره آن اهل است ممكن غير آن در امنيت و مذموم آن در زندگى گذرنده،مىسازد نابودشان مرگ با و مىشود پرتاب آنها سوى به مرتبا كه هستند خدا . بال بندگان اى

بودند شما پيشينيان كه داريد قرار راهى همان در هستيد دنيا اين از آن در آنچه و شما بدانيدبود، بيشتر شما از آثارشان و آبادتر، سرزمينشان طوالنىتر، شما از عمرشان كه همانهاخالى سرزمينشان كهنه، اجسادشان راكد، حركتهاشان و نيروها خاموش، صداهايشان ناگاه

آنها راحت و نرم پشتيهاى و عيش بساط و محكم و بلند قصرهاى گرديد مندرس آثارشان وخاك با و خرابى، بر آن بناى كه گورهايى شد تبديل گورستان هاى لحد و آجر و سنك بهوادى در غريبند، و دور هم از آنها ساكنان اما نزديك هم به گورها است، شده ساخته

با نه و مىگيرند، انس گرفتند وطن كه جايى در نه گرفتارند، اما آرام ظاهر به وحشتناك . چگونه دارند جاى هم كنار در و نزديك، يكديگر با كه صورتى در دارند، ارتباطى همسايگان

در را آنان خاك و سنگ و كوبيده، هم در را آنها فرسودگى كه حالى در كنند ديدار را يكديگر . خانههايى گرو در و رفتهاند، آنان كه رفت خواهيد را راهى هم شما است برده فرو خود كام

پذيرفت، خواهد امانت به را شما گورها و دارند، قرار آنها كه گرفت خواهيد قرارنابودى : 82خطبه آن پايان و مشقت، و سختى آن ابتداى كه كنم توصيف را دنيا خانه چگونه

. فريب گردد ثروتمند كه كسى است عذاب آن حرام در و حساب، دنيا حالل در استرها به و نرسد، آن به دنيا كننده تالش و است، اندوهناك باشد نيازمند كه كس آن و مىخورد،

. كه كس آن و بخشد، آگاهى را او بنگرد آن به بصيرت چشم با كه كسى آورد روى آن، كننده . مىكند دلش كور دوزد دنيا به چشم

گر : 99خطبه مىسازد، رها را شما كه مىكنم سفارش دنيايى ترك به را شما خدا، بندگان اىبا مىكند فرسوده و كهنه را شما بدنهاى كه دنيايى نداريد، دوست را آن از جدايى شما چه

... . عوامل و مىراند، را او سرعت به مرگ بمانيد پاكيزه و تازه همواره داريد دوست اينكه . مىسازد جدا دنيا از خود خواسته خالف بر را او مختلف

.69حکمت بساز : داری آنچه به ، نشد خواستی را آنچه وقتیدنیا به گرا واقع تفکر پیامدهای

نخوريد( 99خطبه) را نعمتها و زينتها فريب و نگيريد، پيشى يكديگر بر دنيا ناز و عزت در پسدنيا افتخارات و عزت زيرا نباشيد، ناشكيبا و نناليد آن سختى و رنج از و نشويد مغرور و

Page 107: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

مدت هر و مىشود، تمام آن سختى و رنج و مىگردد، نابود نعمتهايش و زينت و مىپذيرد، پايان . از نشانههايى آيا مىرود مرگ سوى به زندهاى موجود هر و مىرسد، پايان به آن در مهلتى ودر آيا خردمنديد اگر و نمىدارد باز پرستى دنيا از را شما مانده جا بر كه گذشتگان زندگى

نمىگردند باز شما گذشتگان كه نمىبينيد مگر نيست آموزى عبرت و آگاهى پدرانتان زندگانىحاالت روز و شب گذشت در كه نمىنگريد را دنيا مردم مگر نمىمانند باقى شما فرزندان و

: دارند گوناگونىبستر بر ديگر يكى مىگويند، تسليت او به مانده باقى ديگرى و مىگريند، او بر و مىميرد يكى

در طلبى دنيا و است، كندن جان حال در ديگرى و مىآيد، او عيادت به ديگرى افتاده بيمارىنكرده فراموش را او مرگ كه زدهاى غفلت و مىيابد، در را او مرگ كه دنياست جستجوى

. و لذتها كننده نابود كه را مرگ باشيد بهوش مىپويند را گذشتگان راه نيز آيندگان و است،و آوريد، ياد به زشت، كارهاى بر تصميم هنگام به آرزوهاست، كننده قطع و شهوتها شكننده . خواهيد يارى خدا از الهى، شمار بى احسان و نعمتها برابر در شكر و واجبات، انجام براى

جلوههايش : 131حکمت فريفته و شيفته ولى گشودهاى زبان دنيا نكوهش به كه كسى اىاز و دنيايى فريفته سويى از مىپردازى دنيا به اينك و خوردهاى را افسونش فريب و شدهاى،يا كردهاى، گناه دنيا باره در كه تويى اين بده انصاف مىنمايى نكوهش را آن ديگر سوىبا داده فريبت چسان و نموده شيفتهات او وقت چه آخر مىورزد خيانت تو به كه اوست

انبوه تودههاى زير در كه مادرانت آرامگاه به يا پدرانت پاشيده هم از و پوسيده پيكرهاى ... را خود ناپايدارى دنيا كه حالى در مىكند نكوهش را دنيا كه است كسى چه اين و است خاك

مىبرد سر به آن در كه هر و خود نابودى از و است، كرده فرياد را خود شدن جدا و داده، صالساخته، نمودار را گرفتارىهايش و رنجها و داده، آگهى

خالفت : : 68نامه ايام از قبل فارسى، سلمان به نامهآن فريبنده جاذبههاى از پس دارد، كشنده زهرى و نرم پوستى كه است، مار چون دنیا مثلكه زيرا كن، بيرون سر از را آن اندوه و ماند، خواهى آن در كوتاهى زمان زيرا گردان، روى

بترس، بيشتر گرفتهاى خو دنيا به كه آنگاه و دارى، را آن حاالت دگرگونى و جدايى، به يقينگاه هر و كشاند، كامى تلخ به را او زود كرد اطمينان خوشگذارانى به تا پرست دنيا كه زيرا

. مىگردد دچار وحشت به ناگاه شد، آسوده و گرفت انس دنيا به كهاست، : 384قصار نادانى از مىگردد، مشاهده آن ناپايدارى كه حالى در يافتن آرامش دنيا به

آزمودن از قبل و است، زيانكارى آن، پاداش به يقين وجود با نيكو اعمال در كوتاهى و . است ناتوانى و عجز از كردن پيدا اطمينان اشخاص،

دنیا : ی ها لذتاما دارد نیز بخشی لذت امور دارد که هایی فقدان و دردها و ها رنج و ها سختی کنار در دنیا

و خوردن ، رفاهی و مادی امکانات از مندی بهره فقط دنیا ها خوشی که دانست بایدو . بدانیم خود هدف را آن اگر حتی دنیا همین در نیست جنسی لذاید و خوابیدن و آشامیدناز کنیم می غفلت آن از که دارد وجود نیز دیگری لذتهایی باشیم نداشته توجه آخرت به

جمله : با : همانا است لذتی چه علم در که دانستند می پادشاهان اگر کردن مطالعه و دانستن لذت

. جنگیدند می ما با آن تحصیل برای شمشیر

Page 108: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

فلسفیدن و کنجکاوی لذتهمنوعان با ارتباط و معاشرت لذت

آن از مندی بهره و طبیعت در حضور لذتکردن تولید لذت

لذت و آرامش از تا دهیم تغییر را زندگی سبک باید بخواهیم دنیا برای فقط نیز را دنیا اگرطلبی . رفاه و گرایی تجمل ما امروز جامعه و زندگی مهم آفت دو گردیم برخوردار بیشتری

است .ثروت : از افراطی نمایش و استفاده گرایی تجمل

پیامدها : و آثارزندگی شدن سخت

) ثروت ) انباشت ثروت از بهینه استفاده عدمفکری آرامش عدم

ها سرمایه رفتن دست ازگرایانه ظاهر و سطحی نگاه توسعه

کمتر : فعالیت و امور به بخشیدن سرعت جهت در امکانات از حداکثری استفاده طلبی رفاهفیزیکی و بدنیپیامدها : و آثار

موجب رفاهی امکانات اما است داشته طبیعی ریتمی طبیعت از جزیی عنوان به انسانسرعت ) جهان کند حرکت سریع بسیار روزمره امور در خود طبیعت خالف بر انسان تا شده

) دیجیتال ارتباطات وعمر کاهش و جسمانی سالمت افتادن مخاطره به

» 45نامه : : كه بايد باشد، اين طالب ابو پسر خوراك اگر بگويد شما از يكى كه مىبينم وباز جنگاوران و گردان با رزم از و آورد در پا از دليران با هماوردى از را او ناتوانى و سستى

نازكتر«. خرم، و سبز درخت پوست ولى است، سختتر بيابانى درخت شاخه باش آگاه دارد . ديرتر. آن خاموشى ولى است فروزانتر مىرويد صحرا و دشت در كه گياهى نيز و است

آرایشی لوازم مصرفزیر به کنند می استفاده آرایشی لوازم از که دخترانی . 14سن ایران است رسیده سال

. لوازم واردکننده هفتمین ایران است خاورمیانه در آرایشی لوازم کننده مصرف سومین . ایران در بهداشتی و آرایشی فرآورده دالر میلیارد یک حدود ساالنه است جهان در آرایشی

می شود. مصرف

Page 109: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

غذایی مواد مصرفایران: در نان سالیانه مصرف سرانه جهان 160نان در ! 25و كه معنا این به است كیلوگرم

. است جهان برابر شش ایرانیان مصرفایران: در نوشابه مصرف سرانه ! 42نوشابه برابر چهار ما یعنی است لیتر ده تنها جهان در و

می نوشابه نوشیم! استانداردها . این: با است كیلوگرم پنج آن جهانی استاندارد و سی ایران در شكر مصرف سرانه شكر

! دنیاست در فرد هر میانگین برابر شش ایرانی هر شكر مصرف سرانه حسابایران،: در شیر مصرف سرانه سی شیر اروپا، در و ! نود است كیلوگرم ما صد واقع در

اروپایی یك می سوم شیر نوشیم. هاایرانی: توسط سال یك در نمك مصرف سرانه است؛ نمك كیلوگرم شش در ها، كه حالی در

می نمك كیلو سه می! جهان شور را غذایمان جهانی استانداردهای برابر دو ما كنیم! خورندیعنی: است؛ كیلوگرم هیجده جهان در و هفت ایران در ماهی سالیانه مصرف سرانه ماهی

یك ! حدود جهان سومسبزی و جهان: میوه در و سی ایران در سبزی و میوه سالیانه مصرف سرانه 120جات

. یك ما است می كیلوگرم سبزی و میوه جهانیان خوریم! چهارمدارو مصرف

سه یعنی است؛ قلم دو جهان در و شش ایران در نسخه هر در دارو اقالم سرانه میانگین! جهان برابر

انرژی مصرف1 : برق.

ایران در برق سالیانه مصرف جهان 2500سرانه در یعنی 800و .3کیلووات؛ جهان برابر2: آب.

ایران در آب روزانه مصرف جهان 300سرانه در یعنی 150و !2لیتر؛ جهان میانگین برابر3: بنزین.

ایران در بنزین روزانه مصرف جهان 90سرانه در یعنی 15و .6لیتر؛ جهانی میانگین برابر4: گاز.

ایران در گاز ساالنه مصرف جهان 1700سرانه در یعنی 600و است؛ برابر 3مترمكعب . انرژی انواع جهانی میانگین برابر چهار حدود ایران متوسط طور به جهانی را میانگین ها

می كند. مصرف: كار ساعات

Page 110: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

ایران در ساالنه كار ساعات جهان 2400سرانه در یك 1900و یعنی برابر و ساعت؛ نیمجهانی میانگین

: مفید كار ساعاتایران در مفید كار ساعات ساالنه جهان 300سرانه در یك 1400و یعنی سرانه ساعت؛ چهارم

جهانی: همراه تلفن و تلفن با مكالمه زمان

چهاربرابر ما یعنی است؛ دقیقه ده جهان در و چهل ایران در روزانه مكالمه زمان سرانهتلفن طریق از جهانی می میانگین حرف دیگران با همراه و ثابت زنیم! های

چین : از ایرانی توریست یک توصیفو رشد جهت در شده حساب و دقیق ای برنامه طبق کشور این مردم کنم می فکر من

. نسل بین خوب رابطه من دید از روند می پیش به کشورشان فرهنگی و اقتصادی پیشرفتتاریخ و خود گذشتگان میراث به آنان و شده، ها چینی فرهنگ غنای باعث قدیم و جدید

. ارزشهای با را غرب فرهنگ مثبت نکات فقط ها چینی دهند می اهمیت بسیار کشورشانو ندارند غربی کشورهای از ای کورکورانه تقلید هیچ ظاهر در و کرده عجین خود ملت دیرین

. شود نمی دیده آنها در خودبیگانگی حس اصال . از یکی قناعت و زیستی ساده ندیدم آنها در گرایی مصرف و گرایی تجمل از چیزی که من . با مردم و شد می ارائه چینی اجناس فروشگاهها اکثر در بود چین کشور مردم بارز صفات . در کل در و بودند ساده ظاهری با زنانی نیز فروشندگان بیشتر خریدند می را آنها رغبت . در متأسفانه شود ظاهر خیابانها در کرده آرایش که دیدیم می را دختری یا زنی کمتر چین

. بکنند تقلید غربیان مدهای از یا و بخرند خارجی لوازم دارند دوست جوانان برخی ایران . مردم اکثر صنعت، در پیشرفت همه آن با بود جالب برایم خیلی وقت از صحیح استفادهکردند می مطالعه یا هم آنجا در بودند اتوبوس صف در اگر حتی و شدند می سوار دوچرخه

. که دیدم را رفتگری حتی نشود تلف وقتشان تا پرداختند می ساده نرمشی حرکات به یا و . دلم ام آمده چین از وقتی از خواند می کتاب بیکاری مواقع در و بود نشسته چرخش کنار درقرار خودم زندگی عادات جزو را آنها عمل دقت و سرعت قانون، و نظم هم من خواهد می

دهم؛دائم- 2 نه است موقت گذرگاه دنیا

و باشد او زندگى انتهاى دنيا، كه بدانيم موجودى را انسان اگر چيست؟ دنيا و ما ميان نسبتخود براى كه بدانيم جايگاهى را دنيا اگر و باشد نداشته زندگى براى ديگرى ظرف بشر،

فقدانهايش و كاستىها صورت، آن در باشد، نعمتهايش بودن فراهم در كمالش و دارد اصالت . كه مىگردد تحمل غيرقابل و بىمعنا هنگامى زندگى مىشود تحمل قابل غير و دردناك بسيار

باشد؛ او زندگى ظرف همه دنيا و باشد نداشته وجود دنيا اين زندگى جز چيزى انسان، براىاست هستى همه دنيا نه كه است اين واقعيت، است؟ هماهنگ واقعيت، با تصور، اين آيا اما

. و مقدمه بلكه و حيات از قطعهاى تنها نه دنيا دنياست اين به محدود انسان، حيات نه و. است بشر پايدار و اصيل حيات زمينهساز

Page 111: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

پس است، جاويد حيات براى توقفگاهى دنيا و نيست دنيا اين به محدود انسان، زندگى اگر . بيمارستانها، انتظار اگرسالنهاى بود نخواهند تحمل قابل غير و آزاردهنده آن، كاستىهاى

ما ... براى چند هر نباشند، برخوردار مناسبى وضع از و اتوبوس ايستگاههاى پزشكان، مطب. نيستند انسانها زندگى دائمى محل اماكن، اين چون تحملاند؛ قابل اما است، كننده ناراحت

كاستىهاى اما نيست؛ تحمل قابل كار، و زندگى دائمى محل و شخصى خانه كثيفى و نامرتبى . . و كاستىها نمىتوانند كسانى است گونه همين نيز دنيا نمود تحمل مىتوان را موقت محلهاى

زندگى جز معنايى آنها براى حيات، و مىدانند چيز همه را دنيا كه كنند تحمل را دنيا سختىهاى . . . گذرگاه بايد را دنيا نيست دائمى زندگى محل دنيا نيست واقع مطابق اين، اما ندارد دنيا

. را آن و شويم واقف واقعيت، اين به اگر حيات قرارگاه و زندگى خانه نه دانست، آخرت . كاستىهاى است، تحملناپذير آنچه كرد خواهيم تحمل را آن سختىهاى و كاستىها كنيم، باور

: . دارند زیبایی جمالت باره دراین السالم علیه علی امام است اصيل و جاويد سراى

ماندن : 133حکمت جای نه است گذر خانه دنیاپايان : 99خطبه به كه دارند احساس نهند، آن در گام تا كه مانيد مسافرانى به دنيا و شما

تا كه حالى در يافتند، دست بدان گويا كردهاند، نشانى به رسيدن قصد تا و رسيدهاند، راه . كه كسى رسد مقصد به مىتواند چگونه است زيادى فاصلههاى هنوز نهايى هدف به رسيدن

كرد نخواهد تجاوز آن از و دارد پيش در معينى روزاست- 3 آخرت مقدمه و آزمون محل دنیا

زندگی آن در که دنیایی است آن دوم واقعیت ادامه در دنیا شناسی واقعیت در نکته سومینفرد . هر تکلیف ابتدای از امتحان این زمان است آزمایش و امتحان برای جایگاهی کنیم می

زندگی . ی لحظه لحظه یابد می امتداد دنیا این در حضورش لحظه آخرین تا و شود می آغازو . . بیاید دنیا این به نباید فرد یا باشد امتحان جلسه از خارج که نیست مکانی است امتحان

. سواالت زندگی رخدادهای ی همه ببیند خداوند امتحان جلسه در را خود باید آمد اگر یا . همین در کند فراهم آنها برای را ها پاسخ بهترین باشد آن پی در فرد باید که اند امتحان

فرمایند : می السالم علیه امیر حضرت زمینهآورى : 63خطبه جمع به آنكه جز ندارد ايمنى آن در كسى كه است خانهاى دنيا باشيد آگاه

. آزمايش دنيا وسيله به مردم نمىيابد نجات كسى دنيايى كارهاى از و پردازد آخرت توشهآن بر و مىرود، بيرون كفشان از آورند دست به دنيا براى را دنيا از چيزى هر پس مىشوند،آن با و رسيد، خواهند آن به كردند تهيه آخرت براى دنيا در را آنچه و شد، خواهند محاسبه

كوتاه نيافته، گسترش هنوز كه است سايهاى چونان خردمندان نظر در دنيا ماند، خواهند . مىيابد كاهش نيافته فزونى هنوز و مىگردد،

. 463قصار خود : به رسيدن براى نه شد، آفريده آخرت به رسيدن براى دنيا. 415قصار ) ( : پاداش را دنيا خدا رو اين از مىگذرد تند و مىرساند زيان مىدهد، فريب دنيا

چون دنيا مردم همانا و نداد، قرار خود دشمنان كيفر جايگاه را آن و نپسنديد، خود دوستان . برانند و بندند بار تا دهد سر كوچ بانگ ساالر كاروان نكرده انداز بار هنوز كه باشند كاروانى

را : 269قصار او دنيا و كرد، كار دنيا براى دنيا در كه كس آن يكى دستهاند، دو دنيا در مردمدر خويش تهيدستى از و هراسان، تهيدستى از خويش بازماندگان بر بازداشت، آخرتش از . دنيا در كه آن ديگرى و مىدهد دست از ديگران سود راه در را خود زندگانى پس است، امان

Page 112: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

دو هر بهره پس مىآورد، روى او به تالش بدون نيز دنيا نعمتهاى و مىكند، كار آخرت براىو مىكند، صبح خدا پيشگاه در آبرومندى با و مىگردد، جهان دو هر مالك و چشيده، را جهان

. مىگردد روا كه آن جز نمىكند درخواست خدا از را حاجتى«93حکمت « : : مىبرم : پناه تو به امتحان از الهى، نگويد شما از كسى فرمود حضرت آن و

. پناه خدا از خواست كسى اگر اما است امتحان مشمول اينكه مگر نيست كسى اينكه چه « : و اموال كه بدانيد مىفرمايد سبحان خداوند جويد، پناه كننده گمراه فتنههاى از بايد جويد

.» فرزندانشان و اموال با را انسانها خدا كه است آن آيه اين معنى امتحانند مايه فرزندانتانچه گر ، باشد خشنود كسى چه و خشمگين او رزق از كسى چه شود روشن تا مىآزمايد،

قرار آزمون بوتهى در همه اين با ولى است، آگاهتر خودشان از احواالتشان به خداوندآن چه شوند، سزاوار را كيفر و پاداش و يابد عينيت عملهاشان در هست، چه آن تا مىگيرند

ديگر بعضى و نمىپسندند، را دختر فرزند و دارند دوست را پسر فرزند مردم بعضى كه : . تفسيرهاى از اين رضی سید نگرانند سرمايه كاهش از و دارند دوست را اموال فراوانى

است شده شنيده حضرت از كه است آور اعجابمذموم : و ممدوح دنیای

چنین آیا که است آن سخن برشمردیم دنیا وصف در که گانه سه های واقعیت به توجه باچنین یا و کنیم توصیف زیبا مطلق طور به را آن توانیم می آیا ؟ بد یا است خوب دنیایی

؟ است سیاه و زشت دنیاییزندگی سبک در را نگاه دو ایشان نیست مطلق سوال این به السالم علیه امیر حضرت نگاه

بشر که است جایی زیباترین و مکان بهترین دنیا این نگاه یک در کنند می مطرح دنیا این در . نگاه کسی اگر است انسان رشد و عروج برای محلی اینجا چراکه کند تصور تواند میبداند امتحان و آزمایش برای داالنی بلکه نداند هدف را آن و باشد داشته دنیا این به ابزاری

این . اگر اما بود خواهد زیبا دنیایی چنین قطعا برسد ابدی سعادت به آن پی در بناست کهقطعا کند نگاه هدف عنوان به و دنیا برای را دنیا و کند باور نخواهد یا و نبیند را دنیا واقعیت

تمامی که گذاشته قدم وادی در و بوده امتحان او زندگی تمام آنکه چه دید خواهد آسیب . آنکه جای به است شده غافل آن از و است بوده آزمایش و ابتالء فضای در آن لحظات

نقاشی سواالت، برگه روی بر و پرداخته جویی لذت و بازی به گوید پاسخ را امتحان سواالت . حضرت . کلمات بود خواهد بدی و زشت جایگاه او برای دنیا قطعا فردی چنین است کشیده

است : تامل قابل و خواندنی بسیار زمینه این درو : 131حکمت است رفتار راست آن با كه كسى براى است درستى و راستى سراى دنيا

. براى كه را آن است بىنيازى سراى و بشناسد را آن كه كسى براى است تندرستى سراى . مسجد دنیا پذيرد عبرت آن از كه كسى براى است اندرزگاهى و برگيرد، توشه آخرتش

در كه خداست، دوستان تجارتخانه و او وحى فرودگاه او، فرشتگان مصالى ، خدا دوستان . كردند سودا را آن و سپردند ره بهشت به آنجا از و آورند، دست به را خدای رحمت آن

: 42خطبه را آن آب كه ظرفى مانده ته قدر به و كرده، پشت سرعت به دنيا باشيد آگاه . و دنيا مىآيد ما به رو آخرت كه باشيد هوش به و است نمانده باقى آن از بيشتر باشند ريختهدر زيرا دنيا، فرزندان از نه باشيد آخرت فرزندان از بكوشيد دارند فرزندانى كدام هر آخرت

. مىگردد ملحق خويش مادر به فرزندى هر رستاخيز روز

Page 113: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

که کسانی از است شده معرفی جهت این در کاملی های الگوی و ها نمونه البالغه نهج درذیل در نمونه چند به اند داشته اش گانه سه های واقعیت با دنیا در را زندگی سبک بهترین

کنیم : می اشارهها : اسوه

: 160خطبه

. » شناخت : » در تو راهنماى او است بسنده تو براى ص خدا فرستاده از پيروى و خدا رسول . و كشيد او از دست دنيا چگونه كه دنياست رسوايىهاى و زشتيها و ناپسنديدهها و نكوهيدهها

. زيورهاى از و شد داشته باز آن گواراى شير نوشيدن از گسترد ديگرى سر بر خود بال . افتاد دور فريبندهاش

: ) گفت : ) كه آنجا است، ع الله كليم موسى تو راهنماى بخواهى، دوم مرتبه در اگر و موسى .» خدا» به نيازمندم داشتهاى، ارزانى من به كه بركت و نيكويى از چه هر به من پروردگارا

. از و بود زمينى گياه او خوراك كه زيرا نخواست بخورد كه نانى جز خدا از موسى سوگند،شكمش نازك پوست زير از گياهان سبزى بود، شده آب تنش گوشت و مىنمود الغر بس

. مىشد ديده ) خواننده : ) و بود آسمانى سرودهاى نوازنده كه خواهى، ع داود از اگر سوم درجه در و داود

خود. همنشينان به و مىبافت زنبيل خرما درخت برگ از خود دست با همه اين با بهشتيان » « جوينى: نانى آن بهاى از و مىكند كمك من به اينها فروش در شما از يك كدام مىگفت

. مىخورد و مىخريد ) و : ) لباس مىكرد، خود بالين را سنگ كه بگويم، ع عيسى از باشى خواسته چنانچه و عيسى

. چراغ و بود گرسنگى خورشش نان و مىخورد ناگوار خوراكى داشت تن بر زبر جامه . و ميوه بود آفتاب غروب و طلوع جايگاه زمستان در پناهگاهش و سايبان و مهتاب شبانهاش . را او كه داشت زنى نه مىروييد زمين از چارپايان براى كه بود همان او، خوشبوى سبزى

. بدان كه ثروتى نه و اندازد نگرانى و اندوه به را او كه فرزندى نه و سازد، فريفته و شيفته . دو او مركب سازد خوار را او كه درازى و دور آرزوهاى نه دارد باز خدا ياد از را او و بپردازد

. . دستهايش او خدمتكار و بود پايش . ) هر : ) براى كه زيرا كن پيروى خود ص سرشت پاك و نهاد نيك پيامبر از پس، بزرگوار پيامبر

. و بردبارى و شكيبايى مايه را دردمندى هر و است رهبرى شايسته نمونهاى رهروىقرار سرمشق را او و كند پيروى پيامبرش از كه است كسى خداوند، نزد بندگان محبوبترين - - . بدان چشمى گوشه به جز و نمىخورد، پر را دنيا لقمه گاه هيچ نهد گام او راه در و دهد،

. . بود- دنيا گرسنگان تهىترين پهلو نمىبست آن به دل و نمىنگريست . چه سبحان خداوند كه دانست و مىزد باز سر آن پذيرش از مىشد، پيشنهادى او به كه دنيا و

و داشت دشمن را همانها نيز او گاه آن مىشمارد، سبك و خوار و مىدارد، دشمن را چيزى . و خدا كه جهانى شمردن بزرگ و داشتن دوست جز نبود ما در اگر و شمرد سبك و خوار

زدن تن و سركشى براى اندازه همين البته شمرده، كوچك و داشته دشمن را آن رسولش . بود بسنده خداوند فرمان از

) ( دست به را كفش مىنشست، بندگان همچون و مىخورد، زمين روى بر ص بزرگوار آن و . بر را ديگرى و مىشد سوار بىپاالن خر مىدوخت را خود پيراهن پارگيهاى و مىزد وصله خود

Page 114: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

) ( . به را دنيا كژيهاى و زشتيها كه است نشانههايى ص خدا پيامبر روش در مىنشاند خود ترك . مقام آن با و مىكشيد، گرسنگى خود نزديكان با حضرت آن كه زيرا مىدهد نشان تو

. مىگرفت كناره آن زيورهاى از داشت كه ارجمندى ) ( ) گرامى ) همه اين با را ص محمد جالله جل خداوند آيا كه بنگرد، خردمندانه بايد بيننده پس » « : سوگند بزرگ خداى به داشته خوار را او بگويد كه هر پس شمرده خوار و سبك يا داشته

» « : . كه بداند بايد پس داشته گرامى بگويد اگر و است زده ناروا بس تهمتى و گفته دروغ كهنزديكترين و است گردانده فراخ و گشاده برايش را دنيا كه شمرده خوار را كسى خداوند

. او راه و كند پيروى خود پيامبر از بايد رهروى هر پس داشته نگه دور آن از خود به را مردم . . بود نخواهد آسايش و امان در هالكت و تباهى از گرنه و گذارد او پاى جاى پا و بگيرد پى را

برای آن در زندگی که دنیایی و هدف دنیای السالم علیه علی موال کالم منظر از آنکه نتیجهنگاهی چنین به ناظر دنیا مذمت در حضرت توصیفات همه و است مذموم باشد دنیا خود

بداند ابدی زندگی و آخرت به رسیدن برای ابزاری و پل را دنیا که کسی مقابل در اما استسعادت به او رسیدن امکان نهاد نمی پا دنیا این به اگر چراکه است ممدوح و زیبا بسیار

. شد نمی فراهم اخروی

البالغه نهج در تربیتی های بایستهاست . انسان امتحان و ارزشیابی جلسه که است آن دنیا های واقعیت از یکی که شد بیان

ما تالش و همت تمام شود می آن موجب واقعیت این با دنیا از ما انتظارات تطبیق . شود بیان گذشته بحث تکمیل در باید که ای نکته باشد امتحان سواالت به صحیح پاسخگویی

امتحان است سختی اساس بر که ما های ارزشیابی خالف بر الهی امتحان که است آناست . دلنشین و خوش ظاهر به که وقایعی به هم و است دشوار و سخت امور به هم الهی

است امتحان ، عزیزان فقدان ، خانوادگی مشکالت ، فقر ، بیماری همچنانکه دیگر عبارت بهو. است خداوند امتحان عزیزان حضور و خانوادگی مطلوب فضای ، ثروت ، سالمتی

پاسخ چگونگی مهم نیست افراد از خداوند خوشنودی یا و رضایت ی دهنده نشان هیچکدام. است سوالها این از یک هر به

. ، سالمتی شکر است آن عملی و زبانی شکر بخش، لذت و خیر امتحان به صحیح پاسخ راهآنها از بهینه استفاده و آنها جایگاه پاسداشت و آن زبانی یادآوری به ، عزیزان حضور ، ثروت

. است انسانی رشد و کمال کسب جهت درخشم : يا و خشنودى بر دليل را آن زياد و كم يا و نبود و بود اوالد، و ثروت قاصعه خطبه

مواضع در امتحان و آزمايش موارد به نسبت نادانى و جهل خود اين كه مگيريد، خداوند « : فرزندانى و مال مىكنند گمان آيا است فرموده سبحان خداوند زيرا است، قدرت و بىنيازى

) است ) آن بر دليل و داريم آنها از كه است رضايتى و خشنودى خاطر به مىبخشيم آنها به كه ) نمىكنند ) درك و نمىدانند بلكه ، نيست چنين مىسازيم فراهم آنها براى را نيكىها سرعت به كه

معاویه : 10نامه به خطابپيدا حكومت تو بر شيطان و ساخته، طاغى را تو نعمت فزونى كه هستى متنعمانى از تو

را وجودت سراسر خون و روح همچون و رسيده، خود آرزوى به تو ساختن رام در و كرده،است . آورده تسلط زير

Page 115: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

البالغه نهج در شناسی دشمن و تربیت؟ است انسان ساختن همان تربیت آیا ؟ چیست تربیت

کنید : دقت زیر جمالت به . ) است . ) تربیتی بی باتربیت آدم فالنی کنیم تربیت صحیح ی گونه به را فرزندانمان باید ما

است . پروراندن و ساختن ای گونه تربیت ) چیست؟ ) معماری و نجاری در صنعت ساختن با پرورش و تربیت فرق

و گچ از معمار یا و سازد می صندلی و میز چوب، از نجار و سازد می درخت ، دانه از باغبان . سازد می ساختمان سیمان

تمام بلکه نیست چوب و سیمان و گچ طبیعت و ذات شناخت اندیشه در معمار يك يا و نجارباشد آن کردن ناقص موجب چند هر است هدفش به رسیدن او تالش

و مىگيرد نظر در را گياه يا گل طبيعت ولى دارد منافعى و هدفى اينكه عين در باغبان يك اماهمان در را آن و مىشناسد است شده معين آن براى طبيعت در كه را كمالى و رشد راه

. مىدهد پرورش خودش طبيعى مسيردر : فعلیت به جهت در کوشش و انسان فطری استعدادهای شناخت یعنی تربیت نتیجه

. آن آمدنمثال :

گوسفند : . معمولی گوسفند ، پرواری گوسفند کرد تربیت توان می گونه دو را گوسفنداهداف جهت در پرواری گوسفند اما است گوسفند غرایز و طبیعت راستای در معمولی

است . انسانعدم جهت به جوامع برخی در باشد انسان طبیعت و فطرت مسیر در باید نیز انسان تربیت

کنند . می تربیت خواهند می خود که آنچنان را او انسان فطریات و ماهیت شناختنتیجه :

پیوندی فطرت شناخت با تربیت لذا است انسان واقعی استعدادهای دادن پرورش تربیتدارد . ناگسستنی

؟ باشد تواند می کسی چه انسان مربی بهترین شما نظر به حالقرآن در همچنانکه است آفریده را او که کسی است انسان خالق همانا انسان مربی بهترین

است : فرمودهسرشتى(: 30روم) همان با كن، دين اين سوى به حق، به تمام گرايش با را خود روى پس

. . دين همان است اين نيست تغييرپذير خداى آفرينش است سرشته آن بر را مردم خدا كه . نمىدانند مردم بيشتر ولى پايدار،

سرشت و فطرت اساس بر که کند می دعوت دینی به خداوند شود می مالحظه چنانکههرچند . کند نمی تغییر زمان گذشت رغم علی هیچگاه که فطرتی است یافته تنظیم انسان

است . ثابت انسان فطریات و نیازها اما کند پیشرفت صنعت و ابزار است ممکن

البالغه نهج در شناسی دشمنخود تربیت و رشد برای او امتحان و است بشر امتحان برای مکانی دنیا که شد بیان اینجا تا

نام . به بزرگی مانع با انسان تربیت و رشد البالغه نهج ویژه به و دینی های آموزه در اوست . . » و» جنگ است جنگ صحنه ، بشر امتحان صحنه دیگر عبارت به است مواجه دشمن

که مانع ایجاد صدد در تنها نه افرادی و نیروها است آن دهنده نشان که اند واژگانی دشمنی . ضروری و الزم امری ها آن شناخت رو همین از هستند فرد به جدی زدن آسیب صدد در

است .

Page 116: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

انسان : درونی دشمنانانسان- 1 نفس

او : : 87خطبه خدا كه است بندهاى خدا، نزد بنده محبوبترين و بهترين همانا خدا بندگان اى. است داده يارى نفس با پيكار در را

می مطرح را نفس با جهاد و جنگ بحث صراحت به السالم علیه امیر حضرت خطبه این درکنند . : »176خطبه گرداگرد : مىفرمود همواره سلم و آله و عليه الله صلى خدا رسول همانا

» ) آگاه ) است گرفته شهوات و هوسها را جهنم آتش گرداگرد و مكاره دشوارىها را بهشتخدا معصيت از چيزى و مىگيرد، انجام كراهت با كه آن جز نيست خدا طاعت از چيزى باشيد

. را خود شهوات كه كسى بر خداوند رحمت پس مىشود عمل رغبت و ميل با اينكه جز نيستكه بوده شهوت از نفس داشتن باز مشكل، كار زيرا كند، سركوب را نفس هواى و مغلوب

. به را شب ايمان، با انسان كه بدانيد خدا بندگان است معصيت و نافرمانى خواهان پيوستهرا نفس همواره مىداند، متهم را خويش نفس كه آن جز نمىرساند شب به را روز و روز،

. مىشمارد گناهكارش و مىكند، سرزنشسركشى : 53نامه هنگام به و دارد، باز آرزوها پيروى از را خود نفس تا مىدهد فرمان او به

» « : آورد رحمت خدا كه آن جز مىدارد وا بدى به همواره نفس همانا كه كند، رامششیطان- 2

حقیقتی . شیطان است شیطان دارد قرار انسان کمال و رشد مسیر در که دشمنی دومینسوگند خداوند عزت به انسان خلقت ابتدای در رخدادی حسب بر که است انکار قابل غیر

است . نامرئی وجودی شیطان که جهت آن از سازد گمراه را ها انسان ی همه که کرد یاداست . برخوردار ای ویژه اهمیت از او شناخت

شیطان : خلقت فلسفهاست : آمده چنین قاصعه خطبه در چنانکه است نبوده بد و شر ابتدا از شیطان

آخرت : يا دنيا سالهاى از نمىباشد مشخص كه كرد عبادت سال هزار شش او قاصعه خطبه. كرد نابود را همه تكبر ساعتى با اما است،

یک است آمده قرآن در که است جهت بدان کنند می اشاره آخرتی سالهای به حضرت اینکهتعدون : مما سنة كألف ك رب عند يوما إن و است دنیا در سال هزار معادل قیامت در روز

(47حج)

کرد انتخاب را خدا از اطاعت عدم و گمراهی و ضاللت مسیر خود اختیار به اگرچه شیطانقرار خدا امتحان های سوال غلط گزینه و شود تکمیل الهی امتحان صحنه تا شد سبب اما

گیرد. شیطان : تبعیت از جلوگیری انبیاء بعثت هدف

Page 117: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

بندگان : 147خطبه تا برانگيخت حق به را سلم و آله و عليه الله صلى محمد حضرت خداونداز را آنان و كند، راهنمايى خود پرستش به بخشيده رهايى بتها دروغين پرستش از را خود

. كشاند خود اطاعت به داده نجات شيطان پيروىشیطان : دشمنی شدت

مذلت : پناهگاههاى در را شما سپس و آورد حمله شما به خويش سپاه با او قاصعه خطبه ) ( . چشمها، در نيزه كردن فرو با را شما سپاهيانش و او آورد فرود مهلكهها در ساخت، داخل

به و سازد هالك را شما كه است آن براى اين كردند، پايمال مغزها كوبيدن و گلوها بريدنبراى مشكل بزرگترين ابليس اين بر بنا است شده مهيا پيش از كه بكشاند آتشى سوى

) كسانى ) از خطرناكتر او است شما دنياى براى فرد افروزترين آتش و زيانبارترين و دينتان . بستهايد كمر شكستنشان درهم براى و آنانيد سرسخت دشمن كه است

سوگند خدا به كنيد قطع وى با را خود ارتباط و اندازيد بكار او برابر در را خويش خشم آتشعيبجوئى و زد طعنه شما نسب و حسب بر و كرد تفاخر شما ريشه و اصل به نسبت او

شما بر را راست راه خود نظام پياده با و آورد حمله شما به خويش سواره سپاه با نمود،. مىنمايند قطع را دستهايتان و مىكنند صيد بيابند را شما كجا هر در بست

: بینید نمی را او هرچند است نزدیکی همین شیطانتوان حد تا و گذارده، كمان چله بر شما شكار براى خطرناكى تير شيطان سوگند، جانم به

: گفته خدا به خطاب و است، داده قرار هدف را شما مكان نزديكترين از و كشيده،را» همه و مىدهم، جلوه چشمهايشان در را دنيا كردى، دور مرا كه آن سبب به پروردگارا

( » همه كه خواستهاش يعنى برد نابجا گمانى انداخت،و تاريكى در تيرى اما كرد خواهم گمراه ) نيافت تحقق شوند منحرف راست راه از و شوند مشرك انسانها

.27اعراف مىبينند : نمىبينيد، را آنها كه آنجا از را شما قبيلهاش، و او حقيقت، دراست : کننده دعوت فقط ابتدا در شیطان

آوردن : 144خطبه دست به براى و آوردند، هجوم دنيا پست متاع بر دنياپرستان كه افسوساز اما افراشته، بر آنان براى جهنم و بهشت نشانه زدند، پس را يكديگر آورده يورش حرامرا آنان پروردگارشان آوردند، روى آتش طرف به خود زشت كردار با و گردان روى بهشت

او سوى به پذيرفته كرد، دعوت را آنان شيطان و كردند، فرار كرده، پشت اما فراخواند. كردند حركت شتابان

بر شیطان شود دوست او با که نداند دشمن را شیطان تنها نه انسان حرکت مسیر در اگرگرفت : خواهد خود تسلط تحت را او و شد خواهد سوار او

.100نحل گرفتهاند : خود دوست و سرپرست را او كه است كسانى بر فقط تسلطششیطان : جنگی سیاست

گام : به گام سیاست اول سیاستبقره ) يطان الش خطوات بعوا تت انعام 208؛ 168ال نور 142؛ (21؛

Page 118: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

دام : را آنان هم او دادهاند، قرار كارشان مالك را شيطان سيرتان، زشت قاصعه خطبهآن جوجههاى و گذارده، سينههاشان در را رزالت و پستى تخمهاى سپس و برگزيده خويش

. با و مىگويد سخن آنان زبان با و مىنگرد آنان چشم با داده پرورش دامنشان در را. است شده سوار خويش كننده گمراه مركب بر دستياريشان

تزیین : : دوم سیاست. 64خطبه مىدهد، : زينت چشمش پيش را معصيت و گناه است او همراه هميشه شيطان

غفلت حال در مرگ كه زمانى تا اندازد تأخير به را آن كه مىدارد نگه توبه آرزوى در را وى . و است، او ضد بر دليلى عمرش كه غافلى بر واى اى گردد آشكار برابرش در كامل،

. كسانى از را شما و ما كه مىخواهيم خدا از بكشاند شقاوت و بدبختى به را او روزگارشاطاعت از را او هدفى هيچ و نمىكند، مغرور و مست را آنها نعمتى هيچ كه دهد قرار

. نمىدارد باز پروردگاردين : 121خطبه محكم گرههاى تا مىدهد، جلوه آسان شما به را خود راههاى شيطان همانا

. بگشايد ديگرى از پس يكى را شماجاى : 138خطبه بر قدم تا مىنمايد هموار را راههايش كه است شيطان اين بدانيد و

. پىگيريد را راهش و نهيد قدمهايشراه : 83خطبه مكرر، ترساندنهاى با كه خدايى خدا، از داشتن پروا به را شما مىكنم سفارش

از داد پرهيز را شما و كرد، تمام را حجت روشن، برهان و دليل با و بست، شما بر را عذرو گمراه مىگويد، راز گوشها در آهسته و مىيابد، راه سينهها در پنهان كه شيطانى دشمنىرا گناهان زشتىهاى مىگذارد، انتظار به آنها آرزوى در داده، دروغين وعدههاى است، پستراه داده، فريب را خود دوستان آرام آرام و مىشمارد، كوچك را بزرگ گناهان مىدهد، زينت

انكار داده زينت كه را آنچه قيامت روز در و مىبندد، شدگانش بند در روى بر را رستگارىداشته ايمن را خود پيروان كه آنچه از و مىشمارد، بزرگ كرده، آسان كه را آنچه و مىكند،

. مىترساند سخت بودشیطان : سالح و ابزار

غرور- 1 و تکبراعمال : زيرا گيريد، عبرت داد انجام ابليس به نسبت خداوند آنچه از پس، قاصعه خطبه

... فرد ابليس، از پس است ممكن چگونه برد بين از تكبر با را او مداوم كوششهاى و فراوانبراى را انسانى گاه هيچ خداوند هرگز نه، بماند سالم و كند تكرار را اشتباه همان ديگرى

. در خدا فرمان سازد محروم را فرشتهاى عمل همان براى كه نمىكند بهشت وارد عملىآن، خاطر به كه ندارد وجود خاصى دوستى خلق، و خدا بين و ، است يكسان زمين و آسمان

. بدارد حالل فرموده ابالغ جهانيان بر كه را حرامىکبر : با مقابله راه

اين : كه سازيد خاموش داريد قلب در كه جاهلى كينههاى و تعصب شرارههاى قاصعه خطبه. است شيطان وسوسههاى و إلقاءات از مسلمان در ناروا تعصب و و نخوت تواضع تاج

بينى برتر خود زنجير حلقههاى و افكنيد پا زير را پسندى خود و تكبر و نهيد سر بر را فروتنى

Page 119: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

و ابليس يعنى دشمنانتان و خود ميان سنگر را تواضع و فروتنى و نهيد، گردن از را. دارد ای سواره و پياده لشكرهای گروهى هر از او زيرا برگزينيد سپاهيانش

كه باشيد حذر بر جاهلى تفاخر و تعصبآميز، نخوت و كبر از سوگند خدا به را شما زنهار زنهارو پيشين ملتهاى كه است شيطان وسوسههاى جايگاه و بغض و كينه پرورش مركز آندر و رفتند فرو جهالت تاريكيهاى در آنها كه آنجا تا است فريفته را گذشته قرون امتهاى

كردند، سقوط هالكت گودالهاىامرى عصبيت و نخوت و كبر شدند، كشانيده مىخواست كه آنجا در آسانى و سهولت به و

و كبر گذشتهاند، وضع اين بر پى در پى قرنها و شبيهند باهم آنها داشتن در قلبها كه است . گرائيدهاند تنگى به آن از سينهها كه است قدرى به افراد دل در غرور

گنديده : 126حکمت مردار فردا و بود بىارزش نطفهاى ديروز كه متكبرى از مىكنم تعجب وايست

حسد- 2ورزيد تكبر باشد داشته برترى او بر آنكه بدون برادرش بر كه مباشيد شخص آن مانند شما

اثر در خشم آتش و انداخت، قلبش در را حسادت و دشمنى پروازى بلند و پسندى خود اماو دميد، دماغش در را غرور و كبر باد شيطان و گرديد، شعلهور دلش در تعصب و نخوت

. شد پشيمان سرانجامخاكستر : 86خطبه را هيزم آتش چنانكه آن مىدهد باد به را ايمان حسد كه نورزيد حسدمىكند،

. 256حکمت است: حسادت كمى مولود تندرستىفقر- 3 از ترس

بقره ) مىدهد بيم تهيدستى از را شما (268شيطان

: 269حکمت چنان : دنيا و مىكند، كار دنيا براى دنيا در آنكه يكى گونهاند دو بر دنيا در مردمدچار بازماندگانش مبادا كه مىترسد است، داشته باز آخرت از كه ساخته گرفتارش

سود به را خود عمر و مىرود مال گردآورى راه در روز و شب رو اين از شوند، تنگدستى . و كند كارى بىآنكه پس مىكند، كار آخرت براى دنيا در كه كسى آن و مىسازد تباه ديگران

. و مىگيرد بهره دنيايش دو هر از كسى چنين مىتازد، سويش به دنيا اندازد دردسر به را خود . براى خدا كه نيست آرزوى هيچ و است، آبرومند نيز خدا نزد و مىآرد دست به را جهان دو هر

. نسازد برآورده اوشهوت- 4 و فحشاء

. وامىدارد فحشاء و زشتى به را شما و مىدهد بيم تهيدستى از را شما شيطاندراز : 28خطبه آرزوهاى و هواپرستى، مىترسم، شما بر كه چيزى وحشتناكترين همانا،است.. 31نامه است : كورى همانند پرستى هوا

Page 120: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

(: ... 289حکمت ( ) گاه: ) هر بود چنين توصيفش كه داشتم دينى و خدايى برادر يك گذشته درمخالفت آن با است، نزديكتر هوس و هوا به كدام كه مىانديشيد مىآمد پيش برايش كار دو

مىورزيد. را : 86خطبه شيطان و مىسپارد فراموشى دست به را ايمان هواپرستان با همنشينى

مىكشاند بحضورخشم- 5

« 76نامه به : » را وى كه هنگامى عباس ابن الله عبد به السالم عليه امام سفارشهاى از : » فرمود » منصوب بصره فرماندارى

) بنگر، ) را آنها عادالنه قضاوت و حكم با و شو روبرو مردم با خود مجلس در باز چهرهاى بانزديك بخدا را تو آنچه بدان شيطان از است انگيزهاى كه كن دورى سخت غضب و خشم از

. مىنمايد نزديك آتش به مىكند دور خدا از را تو آنچه و مىكند، دور دوزخ از مىسازدنامه ( 31 متن امتحان : ) جزو تربیت منشور

. » « » است » نوشته او به صفين از گشت باز هنگام حاضرين سرزمين از امام را نامه اين ) به) رو عمرش آفتاب كه زمان، سختگيرى به معترف فانى، پدرى از است نامهاى اينسكنى پيشينيان منزلگاه در كه او هم دنياست، گذشت تسليم ناخواه خواه و است، غروب

بدست هرگز كه چيزى آرزومند آرزومند، فرزندى به كرد خواهد كوچ آن از فردا و گرفته،هدف كه كسى به شدند هالك و نهادند گام آن در ديگران كه مىنهد گام راهى در و نمىآيد،

اسير و بدهكار غرور، بازرگان دنيا، بنده مصائب، رس تير در روزگار، گروگان است، بيماريهامردگان جانشين و شهوات، مغلوب بالها، و آفات آماج غمها، قرين اندوهها، پيمان هم مرگ،

از مرا سويم، به آخرت آوردن روى و روزگار، چيرگى و دنيا كردن پشت از من آگاهى بعد امابه كه آنجا از و است، كرده جلب آخرت بسوى را اهتمامم تمام و داشته، باز خودم غير ياد

. برتافتهام روى خودم غير از مشغولم خويشتنمرا لذا ساخته، آشكار من براى را نهائى و خالص نظر و زده، كنار را هوسم و هوا وضع، اين

صداقتى و براستى و ندارد، راه آن در شوخى و است جدى سراسر كه رسانده مرحلهاى به . نيست دروغ آن در كه كشانده

من به رسد بتو ناراحتى اگر چنانكه آن يافتم،، خودم همه بلكه خود، از جزئى را تو چون واهتمام را تو كار اهتمام جهت باين گرفته، مرا دامن گويا بگيرد را دامنت مرگ اگر و رسيده،

... يافتم خود كار . نباشم يا باشم زنده من خواه باشد، تو تكيهگاه تا نوشتم تو براى را نامه اين لذا

به زدن چنگ و او، ذكر با روح و قلب كردن آباد خدا، فرمان به التزام و تقوا به را تو پسرمخدا و تو بين كه رابطهاى از تر مطمئن مىتواند وسيلهاى چه و مىكنم، توصيه الهى ريسمان

- باشد- زنى چنگ آن به اگر است

Page 121: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

) با ) را دل بميران، بىاعتنائى و زهد با را نفست هواى و كن، زنده اندرز و موعظه با را قلبتبه اقرار به را آن و كن رام مرگ ياد با و نما، نورانى دانش و حكمت با و ساز نيرومند يقين

گردان، بصير را او دنيا فجايع دادن نشان با و وادار، دنيا فناءاو بر را گذشتگان اخبار دار حذرش بر روز و شب گردش زشتيهاى و روزگار حمالت از و

كن، آوريش ياد است رسيده پيشينيان به كه را آنچه و نما عرضهمنتقل كجا از ببين كردهاند، چه آنها بنگر درست و نما گردش آنها مخروبه آثار و ديار در

بار غربت ديار به و شده منتقل دوستان ميان از ديد خواهى آمدهاند، فرود كجا در و شدهاند . بود خواهى آنها از يكى هم تو كه نكشد طولى گويا انداختهاند

) آنچه) مورد در و مفروش، دنيايت به را آخرتت كن، اصالح را خود آينده منزلگاه اين بر بناترس كه راهى در و نساز مخاطب را كسى نيستى موظف آنچه در مگو، سخن نمىدانى

آن از بهتر گمراهى، از بيم هنگام به دارى خود كه اين چه مگذار قدم دارى آن در گمراهىبيفكند خطرناك مسيرهاى در را خود انسان كه است

از و نما، انكار را منكرات زبانت و دست با باشى، معروف اهل خود تا كن معروف به امركن، تالش توان حد سر تا خدا راه در و گزين دورى سختى به مىدهد انجام بد عمل كه كسى

. ندارد باز خدا راه در تالش از را تو سرزنشگران سرزنش هرگز ورو، فرو باشد كه جا هر حق راه در مشكالت و شدائد درياى در

راه در شكيبائى كه ده عادت مشكالت برابر در استقامت بر را خويشتن كن تفقه دين درمىرود، شمار به نيك اخالق از حق

. سپردهاى نيرومند و مطمئن پناهگاهى به را خود كه بسپار بخدا را خويشتن كارها تمام دراز همواره و است او بدست حرمان و بخشش كه بخوان را پروردگارت اخالص با دعا بهنگام

سرسرى را آن و كن دقت وصيتم در آورد، پيش برايت است نيك و خير آنچه كه بخواه خداباشد سودمند كه آنست گفته بهترين كه اين چه مگير

نيست فراگرفتن سزاوار كه دانشى و نيست، خيرى آن در نبخشد نفع كه دانشى باش آگاهنمىبخشد سود

وصيت باين مىگرايد، بسستى قوايم ديدم و رسيدهام، پيرى سن به يافتم كه هنگامى پسرم . در را آنچه كه حالى در رسد فرا اجلم مبادا گفتم، بتو را آن از فرازهايى و ورزيدم مبادرت

باشم، نكرده بيان داشتهام درونآنكه از پيش يا آمده بوجود جسمم در كه همچنان شود ايجاد نقصانى رأيم در آنكه از پيش و

را سخنان اين گردى سركش مركبى همچون و آورد هجوم تو بر دنيا فتنههاى و هوس و هواشود پاشيده آن در بذرى هر است خالى زمين همچون جوان قلب كه چرا بگويم، تو با

مىپذيرد ديگر بامور فكرت و عقل و شود سخت قلبت آنكه از پيش تو ادب و تعليم در من اين بر بنا

و انديشمندان كه بشتابى امورى استقبال به جدى تصميم با تا ورزيدم مبادرت گردد مشغولساختهاند، بىنياز بيشتر تالش از را تو و كشيدهاند آنرا آزمون زحمت تجربه، اهل

Page 122: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

از پارهاى شايد بلكه بود خواهد هم تو نصيب شده ما نصيب آنها تجربيات از آنچه اين بر بنا ) گردد ) روشن تو بر زمان گشت باز مانده مخفى ما بر آنچه

نكردهام، عمر مىزيستهاند من از پيش كه كسانى همه باندازه من كه است درست پسرم. افكندام نظر آنها كردار در اما

از يكى همانند كه بدانجا تا پرداختم سياحت و يسير آنها آثار در و نمودم تفكر اخبارشان در و . بودهام آخر تا اول از آنها همه با رسيده بمن آنان تاريخ از آنچه اثر در گويا بلكه شدم، آنها

زيانش و سود و شناختم باز تاريك و كدر بخش از را آنان زندگى مصفاى و زالل قسمت منهمه بين از و كردم خالصه برايت را برگزيده و مهم قسمتهاى آنها تمام ميان از دانستم را

. داشتم دور تو از آنرا مجهوالت و نمودم انتخاب برايت را زيبايش آنهاصالح نيز من مىخواهد فرزندش براى را نيكىها بهترين مهربان پدر يك كه گونه همان لذا

. كنم تربيت صورت بدين ترا كه ديدمداراى بجلو، رو روزگارت و است پيش به رو تو عمر زيرا گماشتم، آن بر را خود همت و

) ( . قوانين و تفسيرش همراه را خدا كتاب آغاز در كه ديدم چنين صفا با روحى و سالم نيتى . كردم، بتو را توجه همه اين و دهم تعليم بتو آنرا حرام و حالل و احكامش و اسالم

شده مشتبه باطل عقايد و هوس و هوا پيروى اثر در مردم بر آنچه كه ترسيدم اين از گاه آنهر قسمت اين ساختن روشن دليل بهمين گردد، مشتبه نيز تو بر نمودهاند اختالف آن در وكه سازم امرى تسليم را تو كه است آن از محبوبتر من پيش نباشد تو خوشايند چندان چند

نباشم ايمن هالكتت ازكند، رهبرى مقصودت به و دهد، توفيق صالحت و رشد طريق در را تو خداوند اميدوارم و

: مىفرستم تو براى را وصيتم اين اينكمىجوئى، تمسك بآن نامه وصيت اين در گفتههايم ميان از كه چيزى محبوبترين بدان پسرم

نيز و است، شمرده واجب و فرض تو بر خداوند چه آن به اكتفا است، پرهيزكارى و تقواطريق آن خاندانت صالحان و رفتهاند راه آن از گذشته در پدرانت كه است راهى در حركت

پيمودهاند، را

تو كه گونه همان و افكندند، نظر نيز آنها مىكنى نظر خويش باره در تو كه گونه همان زيرا... مىانديشيدند نيز آنها مىانديشى خويش صالح براى

كه را آنچه و بگيرند شناختهاند بخوبى را آنچه كه رسيدند باينجا دقت و فكر از پس آنهاسازند رها نيستند مكلف

راه از مىبايست نكنى اقدام نيابى آگاهى آنها همانند تا كه دارد ابا اين قبول از روحت اگر و . جوئى تمسك بدشمنيها يا و بيفكنى بشبهات را خود كه اين نه بپوئى، را راه اين صحيح،

در و بجوى استعانت خداوندت از نهى گام باره اين در آگاهى طريق در آنكه از پيش اماافكارت در خلل موجب كه را عاملى گونه هر و نشانده ميل و رغبت راه اين در توفيقت

رهاساز مىسازد، گمراهى تسليم را تو يا مىافكند، شبهه در را تو يا مىشود

Page 123: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

تكامل نظرت و شده، خاضع حق برابر در و يافته صفا قلبت كردى يقين كه گاه آن پسافكن نظر مىكنم تفسير برايت آنچه در يافته تمركز ارادهات و يافته،

حاصل خاطر، فراغت و نشد، فراهم برايت مىدارى دوست زمينه اين در را آنچه اگر وقدم تاريكيها دل در و مىدارى بر گام نيستى سقوط از ايمن كه طريقى در بدانكه نكردى

در و نيست، دين طالب است ترديد و تحير حال در يا اشتباه در كه كسى آن كه چرا مىزنى،است بهتر راههائى چنين از خوددارى و امساك موقعى چنين

همان آفريننده و است، حيات همومالك مرگ مالك بدان نما دقت وصيتم فهم در پسرم. مىبخشد نظام نو از را هستى جهان كه، همواست فانىكننده و مىميراند كه است كسى

. مىكند عطا نيز شفا مىدهد بيمارى كه كسى همانگاه و نعمت گاه است داده قرار آنرا خداوند كه بهمانگونه مگر نمىماند برجا پا دنيا بدانكه و

نمىدانى تو و بخواهد او كه آنچه يا رستاخيز، در پاداش و ابتالء،حمل خود نادانى بر را آن آمد پيش تو براى بغرنجى و مشكل حوادثش و جهان باره در اگربسيار چه و گرديدى، آگاه و عالم سپس و شدى آفريده نادان و جاهل نخست در تو زيرا كن

پس اما مىگردد گمراه آن در چشمت و سرگردان آن در فكرت و نمىدانى، كه را آنچه است .. مىبينى را آن مدتى از

بخشيده بتو بوده خلقتت الزمه آنچه و داده روزيت و آفريده، را تو كه كس آن به اين بر بنابترس او از تنها و او، بسوى رغبتت و ميل باشد، او ويژه تو پرستش و ببر پناه

را او رهبرى اين بر بنا است نياورده خبر اسالم پيامبر همچون خدا از هيچكس بدان پسرمدر اندرزى هيچ از من كن انتخاب خويش قائد را او رستگارى، و نجات طريق در و بپذير

بگيرى نظر در را خويش صالح و كنى كوشش هم قدر هر تو و نكردهام، كوتاهى بارهاتداد نخواهى تشخيص دادهام تشخيص تو باره در من كه اندازه آن را خود مصالح

و ملك آثار مىآمدند، تو بسوى نيز او رسوالن داشت شريكى پروردگارت اگر بدان پسرمگونه همان يكتا، است خداوندى او اما مىشناختى، را صفاتش و افعال و مىديدى، را قدرتش

نيست، او با ضديت به قادر مملكتش و ملك در هيچكس است كرده توصيف را خويش كه . رفت نخواهد بين از هرگز

و باشد، داشته آغازى كه اين بدون است هستى سلسلهى سر او است، بوده همواره وكه است آن از تر مرتبه بزرگ شود، تصور برايش پايانى كه اين بدون است آنها آخرين

. گيرد قرار فكر احاطه در ربوبيتشكوچكى در توئى مانند سزاوار چنانكه آن بكوش عمل در شناختى را حقيقت اين كه حال

طاعتش راه در است پروردگار به شديد نياز و عجز فزونى و قدرت كمى و منزلت قدرامر نيكى به جز را تو او كه چرا بيمناك خشمش از و باش ترسان عقوبتش از نما، كوشش

است، نداشته باز زشتى و قبيح از جز و نكرده،آنچه و آخرت از و ساختم، آگاه دگرگونيش و زوال و آن حاالت و دنيا از را تو من فرزندم

... برايت دو هر باره در و گردانيدم، مطلع شده مهيا آن در اهلش براىنهى گام آن صحيح راه در و گيرى، عبرت آنها وسيله به تا زدم، مثلها

Page 124: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

و آب بى منزلى سر در كه هستند مسافرانى همانند آزمودهاند، خوب را دنيا كه كسانىو نعمت پر منزلى بسوى كوچ قصد و گرفته، قرار نيست ماندن قابل كه مشقت پر و آبادى

) منزل ) آن به رسيدن براى اينها نمودهاند است راحتى و آسايش آن در كه ناحيهاى بهغذاهاى و مسافرت سختى پذيرفته، را دوستان فراق شدهاند، متحمل را راه مشقتهاى

خود آرامش و قرار منزل سر و خويش وسيع بخانه تا نمودهاند، قبول دل و جان با را ناگوار . نهند گام

هزينههاى نمىكنند، رنجى و درد احساس راه اين در مشكالت و ناراحتيها اين از هيچكدام ازبه را آنان كه نيست آن از محبوبتر برايشان چيز هيچ و نمىانگارند، غرامت را شده مصرف

برساند آرامششان محل به و نزديك منزلشانقرار نعمت پر منزلى در كه هستند مسافرانى همانند شدهاند، مغرور دنيا به كه كسانى اما

كنند، حركت نعمت از خالى و خشك منزلى بسوى بايد كه مىشود اعالم آنها به سپس داشته،حركت و بودهاند آن در آنچه مفارقت از كنندهتر ناراحت و آيندتر ناخوش چيز هيچ آنان نزد

نيست گيرند، قرار آن در و كنند تحمل بايد كه ناراحتيهائى بسوىخود براى كه را آنچه پس بگير ديگران و خود بين قضاوت مقياس و معيار را خويشتن پسرم

نيز ديگران بر نمىپسندى خود براى كه را آنچه و دار، دوست ديگران براى مىدارى دوست . كه طور همان كن، نيكى شود ستم بتو ندارى دوست كه گونه همان مكن ستم مپسندبراى را همان كه بدان زشت را چيزى خويشتن براى كنند، نيكى بتو نسبت دارى دوست

مىشمارى، قبيح ديگرىآنچه چه اگر مگو، نمىدانى آنچه مىپسندى خود براى كه باش راضى مردم براى چيز بهمانمگو نيز ديگران به بگويند تو به ندارى دوست كه را آنچه و است اندك بسيار مىدانى

. در را تالش و كوشش نهايت است عقل آفت و راستى و صواب ضد غرور، و عجب كه بدان ) و ) مكن، اندوخته ديگران براى و كن انفاق آوردهاى دست به آنچه از و باش داشته زندگى

باش خاشع و خاضع سخت پروردگارت برابر در يافتى، هدايت راست راه در كه گاه آنصحيح، كوشش از راه اين در بدان نيز و دارى پيش در مشقت پر و طوالنى بس راهى بدان

به توجه با و بود، نخواهى بىنياز كافى مقدار به راحله و توشه اندازهگيرى و فراوان، تالشسنگينى كه مگير دوش بر بار خود تحمل و تاب از بيش باشى، سبكبار راه اين در بايد كه اين

بود خواهد وبال تو براى آنكه فردا و گيرد دوش بر رستاخيز تا را تو توشه و زاد مىتواند كه يافتى را نيازمندى گاه هر و

اگر و بگذار، او دوش بر را زاد اين و بشمار غنيمت آنرا دهد پس بتو شوى نيازمند آن بهاو همراه و ساز فراهم بيشتر چه هر دارى را توشهاى و زاد چنين آورى جمع بر قدرت

. نكنى پيدايش ولى برآئى شخصى چنين جستجوى در روزى است ممكن كه چرا بفرست،هستى بىنياز كه هنگامى

نمايد ادا تنگدستىات و سختى روز در تا بشمار، غنيمت بخواهد قرض كسى اگر ) سبكباران ) آنها از عبور براى كه دارد وجود العبور صعب گردنههائى تو روى پيش كه بدان . سرعت از بدتر بسيار حالشان كندروان و است باران سنگين از بهتر مراتب به حالشان

دوزخ در يا است بهشت در يا سرانجام تو نزول كه بدان كنندگان

Page 125: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

از پيش را منزل و ساز مهيا وسائلى جهان آن به رسيدنت از پيش خويش براى اين بر بنا » « . ندارد وجود بدنيا بازگشتى راه و نمىشود پذيرفته عذر مرگ از پس زيرا نما آماده آمدنت

را درخواست و دعا اجازه بتو دارد اختيار در زمين و آسمانها گنجهاى كه كسى همان بدانو كند عطا بتو تا بخواهى او از كه كرده امر بتو نموده، تضمين نيز را آن اجابت و است داده

. فروفرستد تو بر را رحمتش تا نمائى، رحمت خواست در او ازنساخته مجبور را تو و باشد فاصله و حجاب كه نداده قرار كسى را خودش و تو بين خداوند

. ببرى پناه واسطهاى و بشفيع كهو انابه در و ننموده تعجيل تو كيفر در كنى توبه نمودى خالفى كار اگر كه نشده مانعت و . را تو است، تو سزاوار رسوائى و فضاحت كه آنجا در است نگرفته عيب تو بر بازگشت

تو با جريمه در است نشده قائل سنگينى شرائط توبه قبول و بازگشت براى و نساخته رسوااست نساخته مأيوس رحمتش از را تو و نپرداخته مناقشه به

ده را نيكيت و يك، را بديت و گناه داده، قرار نيكى و حسنه گناه از را تو گشت باز بلكهاست گشوده برويت را خواهى عذر و گشت باز و توبه در و است آورده بحساب

پس ميداند، را سخنت نمائى نجوا او با كه زمان آن و بشنود، كنى ندايش كه گاه آن پسگاه هر مىدهى نشان را خود او پيشگاه در هستى چنانكه آن و مىبرى، او بسوى را حاجتت

مىدهى قرار او برابر در را مشكالتت و ناراحتى و مىكنى دل درد او با بخواهىاو جز كه مىخواهى را چيزهائى رحمتش خزائن از و مىجوئى، استعانت كارهايت در او از

: روزى، وسعت و بدن، تندرستى بيشتر، عمر مانند نيست آن باعطاء قادر كسىاجازه بتو زيرا داده، قرار تو دست در را خزائنش كليدهاى خداوند كه مىكنم تأكيد ديگر بار

نعمت درهاى دعا بوسيله مىتوانى خواستى، گاه هر اين بر بنا كنى، خواست در او از كه دادهدعا اجابت در تأخير از نبايد هرگز اما آورى فرود را خدا رحمت باران و بگشائى، را خدا

است نيت اندازه به بخشش زيرا گردى مأيوسو گردد بيشتر كننده خواست در عطاى و پاداش و اجر تا مىافتد بتأخير اجابت كه مىشود گاه

در يا و بزودى، آن از بهتر كه حالى در نمىگردد اجابت اما ميكنى خواست در كه مىشود گاهآورده بر خواستهات اين بهترى چيز بخاطر كه اين يا و شد خواهد عنايت بتو مقررى موعد

نمىشود . اين روى مىشود تو دين هالكت موجب شود داده بتو اگر كه مىخواهى را چيزى بسا چه زيرا

... باشد چيزى هميشه تو خواسته بايد اصلباقى تو براى مال بربندد، رخت تو از بديش و وبال و باقى برايت زيبائيش و جمال كه

ماند نخواهى باقى آن براى نيز تو و نمىماندبراى جهان اين در بقاى نه فنا براى دنيا براى نه شدهاى آفريده آخرت براى تو بدان پسرم

) كوچ ) آن از است ممكن آن هر كه دارى قرار منزلى در تو كه بدان و زندگى براى نه مرگهمان مرگى، طريد تو آخرتى، طريق در تو برگيرى آن از توشه و زاد بايد كه منزلى در كنى،

. و نمىرود بيرون جويندهاش دست از و نمىيابد نجات آن از كننده فرار هرگز كه مرگى . مىگيرد را او سرانجام

Page 126: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

تو و باشى، بدى حال در كه آورد بچنك را تو زمانى نكند باش حذر بر مرگ از اين بر بناو مىگردد حائل توبهات و تو ميان او اما كرد خواهى توبه حال اين از كه مىگفتى خود با بيشتر

انداختهاى بهالكت را خويشتن تو كه است اينجامرگ ياد

قرار آن در مرگ از پس و مىروى، آن بسوى آنچه ياد به و باش مرگ بياد بسيار پسرم . نيروى باشى كرده مهيا جهت هر از را خود تو آيد تو بنزد مرگ كه هنگامى كه اين تا مىگيرى

و شود وارد تو بر ناگهان نكند باشى، آماده و زده كمر بر همت دامن و تقويت، را خويشسازد، مغلوبت

) را) تو بآن حريصانهشان حمله و بدنيا مردم شديد عالقه كه باش حذر بر سخت اين از پسرمرا تو زوالش و فنا از خود نيز دنيا و كرده آگاه دنيا وضع از ترا خداوند كه چرا سازد مغرور

است داده نشان بتو آشكارا را خود بديهاى و داده خبر ) كه) درندگانى و مىكنند صدا همواره بىصبرانه كه هستند سگانى همچون پرستان دنيا بدان

. را كوچكترها بزرگترها و مىخورند را ضعيفان زورمندان يكديگرند، دريدن پى درشدهاند، رها ديگر گروهى و بسته پاهايشان آنان از گروهى كه پايانى چهار همچون يا

رها آفات از پر وادى در گذاردهاند گام معلوم نا براههاى و كرده گم را صحيح راههاى. است پذير امكان بكندى آن در حركت كه شنزار سرزمينى در شدهاند،

برساند منزل به را آنها كه كسى نه و كند جمع را آنها كه دارند چوپانى نهبر هدايت نشانههاى ديدن از را چشمهاشان و انداخته، براه كورى طريق در را آنان دنيا

و مالك را آنها گرديدهاند غرق آن نعمتهاى در و مانده، دنيا سرگردانى و حيرت در بسته، . آنرا ماوراى و گرفته بازى به را دنيا آنها و را آنها دنيا برگزيدهاند خويشتن پروردگار

. كردهاند فراموش . دار نگه اندازه دنيا براى تالش در

) سر ) به مسافران گويا مىگردد آشكار حقيقت و مىشود برطرف تاريكى بزودى كه آرام ) ( . شد خواهد ملحق قافله به براند سريع كه كس آن رسيدهاند مقصود منزل

را خود چند هر است، حركت در دائما است روز و شب مركبش كه كس آن بدان پسرم . است متوقف ظاهرا چه گر مىكند، مسافت قطع همواره و مىپندارد ساكن

كرد نخواهى تجاوز اجلت از و رسيد نخواهى آرزوهايت همه به هرگز مسلم بطور بدان ) تو) از پيش كه هستى كسانى همان راه در تو و نمود نخواهى عمر شده مقرر آنچه از بيش

را روى ميانه كار و كسب در و باش ماليم دنيا آوردن بدست طريق در اين بر بنا مىزيستهاند، ) منجر ) دنيا راه در بيحد تالش كه شده بسيار زيرا طمع نه و باش داشته حرص نه كن پيشه

كننده مدارا نه و رسيده، روزى به تالشگرى هر نه كه چرا است گرديده اموال بنابودىمىشود محروم

تو زيرا برساند، مقصودت به را تو چند هر دردهى تن پستى به كه باش آن از بزرگوارترآورى بدست بهائى مىدهى، دست از راه اين در شخصيت و آبرو از آنچه برابر در نمىتوانى

Page 127: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

» بدست» بدى و شر با جز كه نيكى آن آفريده آزاد را تو خداوند كه چرا مباش ديگرى بندهزياد مشقت با كه راحتى و آسايش آن نه و نيست نيكى نيايد

. بيندازند مهلكه به را تو و كنند حركت سرعت با طمع مركبهاى نكندقسمت تو زيرا ده، انجام نباشد واسطهاى نعمتى صاحب خداوند، و تو بين كه توانستى اگر

گرفت، خواهى را سهمت و كرد، خواهى دريافت را خوداز يكى ناحيه از كه زيادى مقدار از است محترمانهتر برسد خدا ناحيه از كه كمى مقدار و

. است او ناحيه از نعمتها همه چند هر باشد، مخلوقاتشگوناگون سفارشهاى

اثر در آنچه جبران از است، آسانتر دادهاى دست از سكوتت اثر بر آنچه جبران و تداركآن دهانه بستن محكم با هست ظرف در آنچه نگهدارى كه چرا رفته دست از سخنت

. چيزى درخواست از است محبوبتر من نزد دارى دست در آنچه نگهدارى و است امكانپذيراست ديگرى دست در كه

. و پاكى و عفت با همراه كم ثروت مردم از خواست در از است بهتر نادارى و يأس تلخىاز بهتر را خويش اسرار انسان گناه و فجور با توام فراوان ثروت از است بهتر درستكارى

. . پر كه كسى مىكنند تالش خود زيان بر كه كسانى بسيارند مىكند نگهدارى ديگر كس هر . . . يافت خواهد بينائى كند انديشه كس هر زد خواهد زياد معنى بى حرفهاى كند حرفى . كنار بر آنها از تا شو دور بدى و شر اهل از شد خواهى آنان از كه شو نزديك نيكوكاران به

است. ستم بدترين ناتوان بر ستم است غذاها بدترين حرام غذاى باشى . گاه بود خواهد مدارائى و رفق شدت، آيد، بحساب شدت كردن مدارا و رفق كه گاه آن

. اندرز اهل كه كس آن بسا چه است نجاتبخش داروى بيمارى و بيمارى، مايه دارو كه مىشوداست برده كار به خدعه شده نصيحت درخواست او از كه كس آن و داده، اندرز نيست

. تجربهها نگهدارى عقل، است احمقان سرمايه كه باش، حذر بر آرزوها بر كردن تكيه از . و برود دست از فرصت آنكه از پيش دهد پند تو به كه است آن تجربههايت بهترين است

. به باشد جستجو در كس هر كه نيست چنان بشمار غنيمت آنرا گردد اندوهت مايه . . گردد باز پنهانى و غائب هر و برسد خواستهاش

. دارد، سرانجامى كارى هر است معاد تباهساختن و توشه و زاد بردن بين از فساد، موارد از . مخاطره در را خود همواره بازرگانى هر رسيد خواهد بتو شده مقدر برايت آنچه بزودى

.) بوده ) بيشتر زياد سرمايه از رشدش كم، سرمايه كه شده بسيار گيرد نتيجه تا مىاندازداست

تو اختيار در روزگار كه گاه آن متهم، دوست در نه و دارد وجود خيرى پست كار كمك در نه. . مينداز بخطر آورى بدست بيشتر كه اين خاطر به را نعمتى هيچگاه بگير را خود بهره است

. باش حذر بر لجاجت سركش مركب بر سوارشدن از . دوستان برابر در تو وظيفه

Page 128: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

: پيوند تو او ناحيه از رابطه قطع هنگام به كن تحمل خود بر را مطالب اين برادرت برابر در . زمان در و بخشش و بذل و بخلش، برابر در نزديكى و لطف دوريش، و قهر هنگام و نما،

چنانكه آن عذر، قبول جرمش هنگام به نرمش گيريش سخت هنگام به نزديكى، دوريش،هستى او بنده تو گويا

) ( . قرار محلش غير در شد گفته آنچه كه اين از باش حذر بر اما است تو نعمت صاحب او و . رسانى انجام به ندارد اهليت كه كسى باره در يا دهى

برخاستهاى دشمنى به دوستت با كار اين با كه مگير دوستى به را خود دوست دشمن هرگزكه خور فرو را خشم بد، يا باشد نيك خواه ساز مهيا برادرت براى را خود خالصانه نصيحت

. نديدم آن از لذتبخشتر و سرانجامتر خوش و شيرينتر جرعهاى منخواهد نرم تو برابر در او بزودى كه گير، پيش نرمى كند رفتار خشونت به تو با كه كسى با

بر. را شيرينترين پيروزى دو از يكى ميان در كه كن، رفتار كرم و فضل با خود دشمن با شدگزيدهاى.

روزى اگر كه بگذار باقى برايش دستى جاى ببرى را رفاقت و برادرى پيوند خواستى اگر . بتواند شود، دوست تو با ديگر بار و گردد باز خواست

) و ) رفاقت اعتماد به هيچگاه كن تصديق را گمانش عملت با برد نيكى گمان بتو كه كسىتو با مىكنى ضايع را حقش آنكه زيرا مكن ضايع را او حق هست برادرت و تو بين كه يگانگى

. نباشند تو به نسبت افراد بدترين خاندانت كن سعى بود نخواهد برادراز نيرومندتر برادرى پيوند قطع در برادرت نبايد مباش عالقمند ندارد عالقه تو با كه كسى به

... باشد كردن نيكى در تو از قويتر كردن بدى در نه و پيوند، قرارى بر در توو خود بزيان حقيقت در كه چرا نيايد گران تو بر زياد مىكند ستم تو بر كه كسى ستم و ظلم

) خوشحال ) را تو كه كسى پاداش شد خواهى پيروز او بر سرانجام و مىكند تالش تو سودكنى بدى باو كه نيست اين مىكند

: » بر » آن جستجوى به كه است روزى نوع يك است دوگونه بر روزى كه بدان پسرمنروى بسويش هم تو اگر يعنى آمد خواهد تو بسراغ كه است ديگرى روزى و مىخيزى،

مىآيد، بسويت . تو مال مقدار آن دنيا از تنها بىنيازى بهنگام ستم و جفا و نياز، بهنگام خضوع است زشت چه

. دستت از كه چيزى براى است قرار اگر كنى اصالح را آخرتت سراى آن با كه بود خواهدگذشته در آنچه با باش ناراحت نيز نرسيده بتو كه چيزى هر براى پس شوى ناراحت رفته

يكديگرند شبيه امور كه چرا كن استدالل است نيامده هنوز آنچه بر شنيدهاى و ديدهاو توبيخ در سخت كه زمان آن مگر نمىبخشد سود آنها به اندرز و پند كه مباش كسانى از

زدن با چهارپايان اما مىپذيرند پند آداب و اندرز با عاقالن كه چرا كنى، مبالغهاز كند ترك را ميانهروى كه كسى ساز دور خود از يقين حسن و صبر نيروى با را غمها و هم

. نبود در كه است آن دوست است خويشاوند حكم در همنشين و يار شده، منحرف حق راه . است كورى شريك هوس و هوا كند، رعايت را دوستى حق انسان

Page 129: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

دورتر كس هر از كه خويشاوندانى و نزديكترند خويشاوندان از كه افتادگانى دور بسا چه . قرار تنگنا در كند تجاوز حق از كه كسى باشد نداشته دوست كه است كسى غريب مىباشند

. وسيلهاى. مطمئنترين بود خواهد پايندهتر برايش كند اكتفا خود ارزش به كه كس آن مىگيرد . بكار كه كسى كند رابطه ايجاد خدايت و تو بين كه است وسيلهاى بزنى چنك بآن مىتوانى كه

است تو دشمن حقيقت در نمىدهد اهميت توموجب طمع كه است صورتى در اين و است بمقصد وصول نوعى نوميدى كه مىشود گاه

. گاه رسد بنتيجه فرصتها همه و شود آشكار پنهانى عيب هر كه نيست چنان شود هالكتمىرسد بمقصد نابينا و مىرود، بخطا بينا كه مىشود

معادل جاهل از بريدن دهى انجام مىتوانى بخواهى وقت هر زيرا افكن تأخير را بدى و شراست هوشيار و عاقل با پيوند

بزرگ را آن كه كسى و كرد، خواهد خيانت او به زمان بماند ايمن زمان مكر از كه كسى . . كه گاه آن بزند هدف به اندازى تير هر كه نيست چنين ساخت خواهد خوار را او بشمارد

شد، خواهد دگرگون زمانه شود دگرگون و كند تغيير حكومتگرفتن از پيش و كن، تحقيق و جستجو همسفرت باره در سفر سوى به حركت از پيش

. همسايهات باره در منزل . كنى نقل ديگرى از را آن چه گر باش حذر بر محتوا بى سخنان گفتن از

) تصميمشان ) و ناقص آنها نظريه كه بپرهيز هوسباز زنان با سیاسی امور در مشاوره ازپاكتر و سالمتر را آنها پوشش، و حجاب زيرا دار، نگاهشان حجاب پرده در است، ناپايدار

. را مطمئن غير افراد كه نيست اين از بدتر آنها رفتن بيرون و شدن خارج داشت خواهد نگاه . . بيش زن به بكن را كار اين نشناسند را ديگرى تو از غير كه بتوانى اگر دهى راه آنان بين در

حد در را احترامش خشن، قهرمان نه است بهاری گل زن زيرا مكن تحميل خود حد ازمينداز غير حق در ميانجىگرى طمع به را او و كن، مراعات كه . خودش اين از باش حذر بر

به ) نسبت تو ظن سوء نشانه كه كنى، غيرت اظهار داد خرج به غيرت بايد كه جائى غير در ) آلودگى به را بيگناهان و ناپاكى، به را زنان ظن، سوء و اعتمادى بى اظهار زيرا باشد او

مىدهد سوقچرا بدانى، مسئول آن قبال در را او كه ساز معين كارى گذارانت، خدمت از كدام هر براى

. و قبيله نكنند سستى خدمتت در و وانگذارند، يكديگر به را كارها مىشود سبب اين كهريشه و اصل و مىكنى پرواز آنها بوسيله كه تواند بال و پر آنها زيرا دار، گرامى را عشيرهات

. مىكنى حمله دشمن به آن با كه تواند نيروى و دست و مىگردى، باز آنها به كه تواندنيايش:

در آينده، در و اكنون هم را مقدرات بهترين او از و گذار، بامانت خداوند نزد را دنيايت و دينالسالم و نما مسئلت آخرت و دنيا

البالغه نهج در معرفتی های بایستهشناخت( منابع الفشناخت( آفتهاي ب

شناخت( باب در هشدارها ج

Page 130: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

- ) نامه ) از برگرفته كه را ع على امام معرفتى بايدهاى مهمترين جلسه اين نهجالبالغه 31در. است- كارساز ايمان تحكيم براى زمينهسازى و بالندگى و رشد براى كه برگزيدهايم است

. » نيست » ايشان فرزند تنها نامه اين مقصود اما آمده فرزند به پدر از بهعنوان نامه اينشناخت( منابع الف

يادآور. يادگار قرآن، يك . از آن، در انديشيدن و كتاب اين خواندن قرآنكريماند نيازمند الهى مسير در مسلمانان

) ( . ع امام درآميزد جانش با آن حقيقت و رسد آرامش به آدمى تا است قرآن خود توصيههاى: مىگويد اسالمى فرزندان همه و خود محبوب فرزند به

! آراستهاى نفس و پيراسته نيت شدهاى روبهرو روزگار با جديدا و كرده رو عمر به تازگى تو ] /[ ] احكام.] و قوانين دهى ياد و آن تأويل و كنم آغاز برايت قرآن خدا كتاب تعليم از بايد دارى

(. نامه نهجالبالغه، آن حرام و حالل .(31واز ناشى كه دارد وجود خاصى آمادگى رشد، و يادگيرى براى نوجوانان و جوانان نهاد در

. سعادت و كمال به فرزندان رساندن جهت فرزندان اولياء و مربيان است خدادادى فطرت. ببرند سنين اين از را بهره نهايت مىتوانند

) ص. ) اكرم پيامبر آموزههاي دو) ( ) السالم ) عليهم معصوم امامان و ص نبىاكرم سخنان و طالست شمشهاى مانند قرآنكريم

. دادن قرآن، رسالت گردنآويز و خلخال و انگشتر و گوشواره و طال دستبند بهمنزله نيز » از» دادن دورى و آخرتگرايى و است صالح عمل و اخالق و ايمان و بينش و اعتقاد ترازبه. بايد خداوندى حكمهاى و گوناگون رفتارهاى اندازههاى و حدود تعيين براى اما خداگريزى . ) ( ) ( به رجوع بدون بنابراين كرد مراجعه السالم عليهم معصومين ائمه و ص نبىاكرم سنت

. ) كرد ) عمل الهى حكمهاى به نمىتوان ص نبىاكرم جامع سلوك. ) ( ) رامىستايد ) ص نبىخاتم گوناگون رفتارهاى ع على امام كه مىبينيم بهكرات نهجالبالغه در

: مىخوانيم مثال . كن پسند را او پس است نداده خبر خدا از رسولخدا چونان هيچكس كه عزيزم پسر بدان

(. همان رهايى و نجات به راهبر و باشد پيشوا (كه ) ( سلوك به اقتدا و ص نبىاكرم كالن و خرد رفتارهاى به مسلمانان عنايت تاريخ طول در

. مىطلبد ديگرى پژوهش خود كه است درخشان آنچنان ايشان،حكمت. مشعل سه

. حكمت همان روشنايى، و نور اين نرود خاموشى به تا است روشنايى نيازمند دل سراىرا جهل ظلمت هم كه است

: مىكند معرفى نيكو را باطل و حق مصاديق هم و مىشكند را رذيلتها بت هم يجعل مىزدايد؛. فرقانا ) لكم (. انفال مىدهد قرار فرقان شما براى (29(: 8خداوند

: ) است ) چنين دل نورانيت حوزه در ع امام پيام». : نورانىكن» حكمت، با را قلبت بالحكمة نوره . 105و و است حكيم او خداست آن از حكمت

. حكيم نيز او : » 106كتاب كه كسى هر به مىفرمايد خداوند كه واالست آنسان حكمت جايگاه.» » شدهاست » داده فراوان خير شود، داده حكمت 107حكمت مشعلهاى كريم، قرآن از پس

.31(. نهجالبالغه، نامه 2 ) 105.1(: 10(. يونس) 3 ) 106.269(: 2(. بقره) 4 ) 107

Page 131: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

) ( ) ( و السالم عليهم معصوم امامان روايات و ص رسول حضرت ناب سخنان مىتوان را. دانست ربانى عارفان و عالمان گفتارهاى سپس

سودبخش. دانش چهار ) ( ) ( لبريز را السالم عليهم ائمه و ص نبىاكرم آثار و وحى متون همه دانشجويى، به ترغيب

. » دانشهاى » و فنون و علوم است تأكيد مورد نافع علم اينجا در كه نماند ناگفته اما كرده،پيشتازى اين، بر افزون ماست؛ دينى متون ترغيب مورد همواره انسانى و فلسفى تجربى،

در حتى و است غيرمسلمانان اعتراف مورد نيز دانشها اين به بخشيدن رونق در مسلمانان. نوشتهاند كتابها زمينه نيز 108اين عمر و نيست بيكران انسانى، استعدادهاى همه، اين با اما

. . سخن است مذموم بهشدت غيرنافع دانشهاى به پرداختن دراسالم بدينسبب، مىپذيرد پايان: ) دقتنماييد ) باب اين در را ع امام

] [ كه علمى و نيست خيرى نيست، پسنديده و معقول منافع كه دانشى در كه باش آگاه و (. نامه نهجالبالغه، نمىگيرد قرار نيز بهرهبردارى مورد نيست، شايسته آن (31يادگيرى

بزرگ. معلم تجربه، پنج. است كرده برخوردار گوناگون و مشترك استعدادهاى از را انسانها همه مهربان، خداى

مىتواند كه دارد تجاربى كوششهايش و استعدادها فراخور به خود زندگى در هركس ازاينرو،. بگذارد ديگران اختيار در را آن

متناسب برخورد و جهان بازتاب و آدميان رفتار بر حاكم قانونهاى با آشنايى اين، بر افزونرا ديگرى آموزشگر هيچ گاه كه دارد تجربه معلم به نياز بندگان، گوناگون كارهاى با خداوند

. چراغ دو ارزنده، تجربههاى و آدميان عقول كه نيست شكى كرد آن جايگزين نمىتوان. است طريقت سالكان مسير در ايزدافروز

و كرده تحمل را آن آزمودن زحمت تجربهها، اهل كه بيايى چيزى استقبال به جزم عزم با تا) (. همان ساختهاند بىنياز بيشتر، تالش و طلب از را 109.تو

را كشف محصول ديگران و برداشته كاشفان كه است گامهايى همانند تجربه، وادى . پاكان، و عالمان ارزنده تجربههاى از بايد نيز اخالق و معرفت وادى در كردهاند دستمايه

. بسپاريم فنا به را خود بىشمار انرژىهاى نباشيم مجبور تا اندوخت توشهجهان. به واقعبينانه نگاه شش

. را دستمان گاه برتابيم را آنها نمىتوانيم كه مىدهد رخ ما براى حادثههايى زندگى، در همواره . فراق داغ زمانى و مىشود وصل نوبت گاهى نمىدهند پاسخ نيز را لبخندهامان گاه و مىبوسند

. كرد؟ بايد چه مىنشيند دلهايمان بر: ) مىگويد ) اينباره در ع على امام

زشتى و روزگار شبيخون و هجوم از را خويشتن و بنمايان خود به را دنيا دردناك حادثههاى) (. همان دار دور روزها، و شبها گردش تحوالت

: مىفرمايد نيز ديگرى تعبير در (. : حكمت همان، زيانت به روزى و سودت به روزى است دوره دو .(396روزگار

واژگونگى و داغ و فراق و رنج دنيا در باشيد نداشته انتظار كه مىدهد هشدار ايشان واقع در. نبينيد را حاالت

شناخت( آفتهاي بباطل. و حق درآميختگي يك

» رسم» و راه بكند؟ بايد چه خدا دين جوياى و خدا طالب مىطلبد؟ مقدمههايى چه دينطلبىچيست؟ دين حقيقت به رسيدن

108 ��( (. مانند اين آثار: هونكه، فرهنگ اسالم در اروپا؛ لوبون، تمدن اسالم و ع�رب. در مي��ان نوش�تهها، دانش5 مسلمين اثر محمدرضا حكيمى، كار گرانسنگى است كه با دقت و وسعت نگاشته شده است.

109 ( 2 .)

Page 132: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

: . است پاك نيز نازلشده قرآن كاستىها همه از منزه و است پاك و پيراسته خداوند. خلفه من ال و يديه بين من الباطل يأتيه سويش ال به پشتسر، از نه و آن پيشروى از باطل

( فصلت.) (42(: 41نمىآيد: است پاك نيز او دين. الخالص الدين ه لل ) أال (. زمر خداست به متعلق خالص (3(: 39دين

: » باشد » بهدور خلط و خبط از بايد نيز پاك دين طالب اينرو، ازو نيست دين طالب كند، روى باطل و حق درآميختن و خلط و فكر آشفتگى به كه آنكسى

(. نامه نهجالبالغه، است نيكوتر طلبى چنين از .(31خوددارىآميختن از پرهيز و التقاط از دورى آن و دارد پيشدرآمدى دين، يافتن و معرفت بنابراين

. است ناصواب و صواب روشعجب. خوره دو

. رود پيش منزل به منزل تا مىدهد يارى را سالك همهجا نيفتادن، تخيل دام در و واقعگرايىمسوله، نفس نادرست 110گاه تصوير اين براساس نيز ما و مىنماياند واژگونه را واقعيت

. مىكنيم رفتار: مىگردد موجب كه است باره اين در بارز مصداقى عجب و غرور

با. 1 يعنى كند؛ تخيل را چشمگيرى فاصله ديگران و خود ميان و شود متوقف سالك حركت! نهادهام پشتسر را رقيبان كه من احوال بر خوشا كه كند زمزمه خود

نابسامانىهاى. 2 و تباهىها منشأ خود اين كه مىيابد پايگاهى او رفتارهاى در برترىطلبى. است بسيارى

. فسادا ال و األرض في علوا يريدون ال ذين لل نجعلها اآلخرة الدار است؛ تلك آخرت سراى آن ( (. قصص نباشند طالب را فساد و زمين در برترىطلبى كه مىدهيم قرار كسانى (83(: 28ويژه . انسانى اينكه مىگردد بىسامانى و فساد سبب برترىطلبى كه است اين آيه ظريف نكته

تعادل بىشك باشد، باالتر ديگران از سروگردن يك همواره جمعى يا فردى زندگى در بخواهد. زد خواهد برهم را جامعه

بينديشد، امتياز اين به نيز هماره و است ممتاز يكجهت يا هرجهت از كه كند توهم انسان اگر . قلههاى فتح براى بزرگى مانع غرور و عجب است خورده فريب خود شناسايى در فرد اين

: ) ( فرمود ع اميرمؤمنان چنانكه است؛ « انديشه « آفت و درستى با ستيز در عجب كه بدان (. نامه نهجالبالغه، است (31انديشهورزى

. است درست تعقل مانع و واقعگرايى حجاب عجب، بنابراينخاص. آفتهاي سه

. بحث اخالقى روايات حوزه در دارند بيشترى آفتهاى باشند، ارزشمندتر پديدهها هرچه » غريزههاى» از متأثر سخت جوانى، در بهويژه آدمى چراكه مىشود؛ ديده بهكرات آفات

) ( . ع موال از كالمى در كه روبهروييم نيز ديگرى آفات با پيشگفته، آفتهاى بهجز است گوناگون: آمده باز اينگونه

] به(.] و گيرند پيشى من بر هواها از برخى مىترسم رسيدهام، بااليى بهسن چون ... ] [ ] شتاب] پس روزگار بازىهاى و دنيا فتنههاى از بعضى نيز و بيايند تو دل سرزمين سراغ

(. ] [ بيابد ديگرى اشتغال تو انديشه و بگيرد قساوت را قلبت آنكه از پيش كردم، تو آراستن بهنامه (31نهجالبالغه،

: و قساوت روزگار، فتنههاى هوا، غلبه مىكند اشاره آفت چهار به ايشان بدينسان،اشتغالانديشه.

شناخت( باب در هشدارها جمعرفت. حوزه در استعانت يك

.83(: 12(. بنگريد به: يوسف) 1 ) 110

Page 133: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

« حوزه آنها از يكى كه مىنماياند را خود مختلف، عرصههاى در خداوند ويژه امدادهاى . خداوندى« ويژه حمايت و لطف جلب زمينهساز بشرى تالشهاى همه بىترديد است معرفت

« » « گرفتن. نظر در بدون موفقيت احساس و بىجا غرور كه پيداست ناگفته البته است: ) ( . مىفرمايد« ع امام است الهى فيض تداوم مانع نيز امدادها

] /[ توفيق جلب در و بخواه كمك خدايت از آگاهى طريق در نهادن گام آن در دقت از قبل و (. نامه همان، بده نشان ميل و رغبت راه، اين (31در

: كنيد دقت آيه اين در. بالعباد بصير ه الل إن ه الل إلي أمري أفوض آگاه و خداوند و مىسپارم بهخدا را كارهايم تمام و

( (. غافر است بندگان (44(: 40به ) /( » دام » از رهايى و است راستين معرفت به رسيدن ، كار أمر مصداقهاى مهمترين از يكى

.) ) به ) ) خداوند، ويژه فيضهاى اصوال ندانستن از عدمآگاهى سره قدس ندانستن مركب جهل . ) ( چند در معرفت تقاضاى اين دارد بستگى فيضگيرى براى آدمى جدى اراده و خواستن

شامگاهى و صبحگاهى دعاهاى در جدى تقاضاى آنها، از يكى كه مىپذيرد صورت قالب: دعا اين مانند است؛

نفسك .... عرفني 111اللهم

. شناخت! نخواهم هم را رسولت نشناسم، را تو اگر كه كن معرفى بهمن را خودت خدايانخواهم! را او از بعد حجت نشناسم، را او اگر كه بشناسان بهمن هم را رسولت خدايا

. ] مىافتم ]/ دور دينم از نشناسم، را او اگر كه كن معرفى هم را حجت او شناخت؛كمگويي. و گفتن سخن سنجيده دو

. و مىشود گفته سخنى وقتى است اثرگذار ديگران بينشهاى شكلگيرى در ما سخنان همواره . از درمىآيد اصل يك بهصورت كه مىرود پيش بدانجا تا بهتدريج مىگردد، تأييد شكلى به سپسبه نسبت كه آنجا مگر داد، پاسخ بدو بهدقت بايد مىكند، پرسشى فردى كه هنگامى سويى،

. اهميتى آنهنگام موضوع اين كرد اعراض پاسخ از بايد صورت اين در كه ناآگاهيم مسئلهپاسخ بىشك چراكه باشد؛ دانش اهل پاسخدهنده، فرد كه مىيابد دوچندان

. مىدهند قرار خاص موضوع يك مالك را او: ) است ) چنين دراينباره ع على امام پيام

ندارى، تكليف كه بابى در و كن رها نيستى عارف و آگاه بدان كه زمينهاى در را گفتن سخن (. نامه نهجالبالغه، مگو سخن كسى (31با

) ( . حكمتها، از يكى در ع امام اوست كمگويى و گزيدهگويى دانايى، به بسته آدمى، وجاهت: مىداند فرجام بد را زيادهگويى پايان

(. حكمت همان، مىكند اشتباه زياد مىگويد، سخن زياد كه (349آنكسژرف. فهم سه

دل در هماره آنها، به وصول راههاى و معارف ژرفاى به رسيدن و درست فهم حسرت - - . به قرآنكريم كه بيابيم نيستيم واجد اگر را تأمل خصلت است شعلهور حقخواه آدميان

. است زده نهيب 112بىتأمالن: ) مىفرمايد ) نيز ع امام

(. ] /[ نامه نهجالبالغه، كن عميق فهم تفقه دين (31درفرماید : می نیز و

و شبهه ورطه در فرورفتن با نه باشد، همراه عميق يادگيرى و فهم طلب با آن، پىجويى بايد (. همان خصومت به علقههاى را دامنهها كه است موفقيتطلبى بلند روح همان حقيقت، يافتن

. دارد نگاه زنده خود در را حقطلبى پاك روح بايد حقيقت طالب مىكند طى بلند، قلههاى اميد(. قمى، شيخ عباس، مفاتيح الجنان، دعاى» در غيبت امام زمان) عج(«.3 ) 111رون القرآن أم على قلوب أقفالها.) محمد) 3 ) 112 (24(: 47(. أ فال يتدب

Page 134: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

امدادهاى مشمول . تا قالبهاى از روح آزادى ديگر، ضرورى نكته گردد خداوند ويژهسالك براى كه آفتى دو است؛ نفسانى وابستگىهاى از رهايى و شبههسازان پيشساخته

. ديگراست آفات از جدىتر حقيقت،احتياط. گردنههاي چهار

: به كه خطربارند آنسان برخى دستهاند دو مىكنند، احاطه آزمودنها در را ما كه خطرهايىارزش حتى گاه و نيستند چنين ديگر برخى اما شد، وارد آنها در بىمحاسبه نبايد هيچروى

. دارند خطركردنكه است برخوردار دقايقى و ظرائف از كمال مراحل طى و مقصود به رسيدن راه مسئلهآن انتخاب در گمراهى بيم اگر بهويژه شد، وارد بدان كردن مشورت و تأمل بدون نبايد

مسيربرود.خضر بىهمراهى مرحله اين طى

مكنخطر از بترس است ظلمات

گمراهى

: ) مىفرمايد ) ع على امامبهتر گمراهى، حيرت بههنگام بازايستادن زيرا مرو؛ هستى، آن گمراهى ترسان كه راهى از

(. ] [ همان است كردن خطر و سوارى هول (ازما مىهراسيم، آن گمراهى از كه راهى در نرفتن و توقف بههنگام آشنا دين و پارسا عالمان . هر قبلاز مىنمايانند ما به را معرفت مسير گردنههاى و خاص انتخاب خطر و مىكنند تجهيز را

متوقف مىبايست نيز را حركت نبود، كافى ما معرفت اگر و است الزم شناخت حركتى،سازيم.

: مىفرمايد قرآن . چنانكه علم به لك ليس ما تقف ال ) و 36(: 17اسراء اختالف. ورطه پنج

نفس هواى سر از اختالف گاه اما ساليق، و برداشتها و است انديشه اختالف، سرچشمه گاهمعروف. روايت عدهاى حتى و باشد طبيعى شايد و كمتر بسيار خطرش اول، نوع است

» رحمة» امتي روى 113اختالف از اگر مختلف برداشتهاى كه افزودهاند و كرده تفسير چنين را. مىگردد جديد انديشههاى زايش موجب انديشهها تقابل نباشد، نفس هواى

و كند جدا ديگر گروه از را خود گروهى كه معناست بدين تفرقه است؛ اختالف از غير تفرقه: ) ( . مىفرمايد ع على امام باب اين در آورد روى خصمانه تقابل به نيز گاه

(. خطبه نهجالبالغه، ضميرهاست بدى و نهانها ناپاكى كرده، ايجاد تفرقه شما ميان (113آنچهلسان در بهويژه مىگيرند؛ بهكار تفرقه و افتراق معادل را اختالف واژه بعضا ما عرف در اما

: ) ( ) است. ) چنين ع حسن امام به ع على امام توصيه سياسىاست، شده مردم آراى و هوسها از ناشى اختالف باعث آنچه مبادا كه شدم هراسان آنگاه

(. نامه همان، ساخت مشتبه آنان بر را امر كه همانگونه شود؛ مشتبه تو (31بر « : ) ( حق مشابه كه ناميدهاند شبهه جهت آن از را شبهه مىفرمايد ديگر جايى در ع امام

. 114است.« در كه كسانى ازاينرو است؛ حق شبه شبهه مىكند ايجاد تفرقه و اختالف نيز شبهه. دارند نياز بيشترى مراقبت به هستند راه آغاز

به بهراحتى كه مىكنند پنهان حقيقت از پوششى با را شبهات آنسان شبههآفرين، تردستان . مىتواند حقيقت ژرف فهم و دينى كارشناسان اينرو، از نبريم پى طالنما فلز اين بودن بدلى

. شود افتادن خطر به مانعشمارشناپذير. مجهوالت شش

.4843) عربى(، حديث 76، ص 3(. محمدى رىشهرى، ميزان الحكمه، ج 2 ) 113.38(. همان، خطبه 5 ) 114

Page 135: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

) ( ) ( انفس خود درون پيچيده دنياى از آنچه و يافته آفاق خود وجود از بيرون جهان از آنچهخود، محدود ظرف حد در الهى، سير در آنچه و دريافته جامع دين از آنچه و كرده ادراك

) با ) درون نيازهاى هماهنگى و جهان بر حاكم انداموار ارگانيك ارتباط بيانگر نمودهايم، شهود . به كه آنگونه است؛ گسترده مجهوالت، دامنه اما است فطرت و بعثت همسويى و بيرون

. است محدود بسيار نكردهايم، درك آنچه برابر در فهميدهايم، آنچه انديشمندان تعبير: ) مىفرمايد ) معرفتى هشدارى در ع امام

] [ ] تو] زيرا كن؛ خود جهالت بر حمل شد، دشوار برايت ، گفتم كه حقايق آن از چيزى فهم اگر ] [ كه عالم امور از آنچه است بسيار چه و شدى آموخته آنگاه و آمدى دنيا به جاهل آغاز، در

نامه!) همان، (31نمىدانىگفتار. سپس و دانايي اول هفت

آن كنترل در بايد ازاينرو ندارد نقش آدمى شقاوت و سعادت در زبان مانند عضوى هيچ» « . » « . نمىدانم گفتن نيز گاه است دانايى دارد، اساسى نقش گفتنها در آنچه بكوشيم بيشتر

) ( . ضرورت اين بر بارها ع على امام مىشود خطاها بروز از جلوگيرى موجب زيادى حد تا. است داشته تأكيد

: مىخوانيم مثال) (. همان باشد كم مىدانى، آنچه هرچند مگو، نمىدانى آنچه

مدام. خيرجويي هشت . دچار خير مصداق تعيين در گاهى اما است شده نهاده خداوند توسط ما ضمير در خيرطلبى

. مىرساند يارى را ما خداوند كه مىشويم مشكل ) و ) الصالة و بالصبر واستعينوا نمازگزاردن قرآنكريم، به رجوع قالب در خداوند، از خيرجويى

( ) ( . ) ...( عليهم معصومين ائمه و ص خاتم رسول به مراجعه مىيابد تحقق لكم استجب دعاخداوند( كه خداست از باواسطه استمداد از ديگرى شكل ربانى، مهذب عالمان و السالم

.» « : . لكم خير هو و شيئا تكرهوأ أن عسي مىخوانيم آيهاى در است داده فرمان بسا بدان ( (. بقره نيكوست شما براى آن درحالىكه نداريد، خوش را (216(: 2چيزى

- و است آن در نيز ما خير داريم، دوست را هرچه كه مىكنيم توهم گاهى انسانها ما آنجاكه از - را خير تشخيص براى دعا و خير طلب روح بايد پس است داده هشدار باب اين در نيز قرآن

: ) ( . مىفرمايد ع على امام چنانكه كنيم حفظ.» اإلستخارة» أكثر .) و نامه نهجالبالغه، كن خير طلب (31بسيار

سويى، از و مىشود شامل را بودن خير مصداق طالب هم و خير طلب روحيه هم استخاره. دربرمىگيرد را رفتارى و اخالقى خير هم و اعتقادى و معرفتى خير هم

رفتگان. از سخن نهاين از كه مىدهد هشدار قرآنكريم رو همين به و است بزرگى آموزشگاه و عبرتگاه تاريخ،

. گيريد درس آن از و نمانيد غافل شناخت رفتار 115منبع هويت همان انسان، تاريخ هويت: ) ( . مىفرمايد ع على امام دليل، همين به است آدميان

آمدند، گرفتار بدان تو از پيش انسانهاى آنچه و كن عرضه خود جان بر را رفتگان خبرهاى و . جابهجا كه جايى از و كردند آنچه در و كن سير آثارشان و سرزمينها در آور خودت بهياد

] [. آنها كه مىيابى اين از پس كن فكر شدند، پياده و آمدند فرود كه آنجا در و نما تأمل شدند،خواهى آنها از يكى مانند نيز تو بهزودى گويا و گزيدند غربت ديار و بريدند دوستانشان از

همان.) شدپژوهش و مطالعه براي پيشنهادي منابع

ج. 1 قرآن، پيام همكاران، و شيرازى مكارم (1ناصر ( ، ع اميرالمؤمنين امام مدرسه قم، ، 1367.

.137(: 3؛ آلعمران) 9(: 30؛ روم) 46(: 22؛ حج) 109(: 12(. بنگريد به سورههاى: يوسف) 3 ) 115

Page 136: sadeghzadeh-t.profcms.um.ac.irsadeghzadeh-t.profcms.um.ac.ir/imagesm/1264/stories/word/...  · Web viewشرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید معتزلی ، ج

رجاء،. 2 فرهنگى نشر قم، قرآن، در شناختشناسى آملى، جوادى .1372عبداللهآيت. 3 و ايران اسالمى معارف انجمن قم، حكيمان، ديدگاه از نفس معرفت نيكزاد، عباس

.1382عشق، پژوهشى. 4 و آموزشى مؤسسه قم، خودسازى، براى خودشناسى يزدى، مصباح محمدتقى

) ( ، سره قدس .1378امامخمينىبقعه،. 5 تهران، قرآن، ديدگاه از شناخت بهشتى، محمد .1380سيددارالحديث،. 6 قم، جوان، حكمتنامه همكاران، و رىشهرى محمدى .1384محمد7 ) اسالمى،. ) مشاوره مطالعاتى مؤسسه قم، ، مقاالت هويت و جوان نويسندگان، از جمعى

1383.الزهراء،. 8 تهران، الهى، على ترجمه توشه، ره بحرانى، حسين .1370شيخش. 9 دانشجويى، پاسخهاى و پرسشها نويسندگان، از مقام 9جمعى نهادنمايندگى قم، ،

دانشگاهها، در رهبرى .1382معظم