Click here to load reader
Upload
exit-theatre
View
226
Download
5
Embed Size (px)
DESCRIPTION
به قلم: لوئیس میگوئل سینترا کارگردان و بازیگر پرتغالی متولد ۱۹۴۹ و یکی از بنیانگذاران تئاتر کورنوکوپیا ترجمهی گروه تئاتر اگزیت - شیرین میرزانژاد
Citation preview
تئاتر دربارهی چیست؟ به قلم: لوئیس میگوئل سینربتربرا
کارگردان و بازیگر پرتغاىللىلی متولد ١٩۴٩ و یکی از بنیانگذاران تئاتر کورنوکوپیاگزیت (شربیربرین مربیربرزانژاد) ترمججمجمهی گروه تئاتر ا
استدالل دربارهی تئاتر به عنوان شیوهی زندگی پرمعناتر و درک عمیقتر از زندگی: یک بیانیهی سیاسی
کنش من که از آن شرمنده هم نیستم، این است که هنگامی که از من پرسیده میشود تئاتر دربارهی چیست؟ اولنبینبن وامبنمبمیدامبنمبم! هرچه بیشربتربر در تئاتر کار میکنم، کمربتربر میدامبنمبم اما بیشربتربر از خود میپرسم. من تالش میکنم که خود را از دادن پاسخی قطعی بازدارم. ترجیح میدهم پرسش این باشد که تئاتر در حال حاضر دربارهی چیست؟ در حال حاضر به معنای مهھمهمنبینبن حاال و نه امروزه. با این حال، آنچه از خود به عنوان دستاندرکار تئاتر میپرسم این است که آیا خوشم میآید و آیا فکر میکنم خوب است که مبتمبماشاچی معاصر در حال خروج از تئاتر مهھمهمنبینبن سوال را از خود بربپربرسد یا خربیربر؟ من
مبیمبم، جممجمخاطب باید جممجمخاطب را به شکل جممجمجموعهای از انسانهای جممجمختلف که هر کدام به شیوهای میاندیشند میبینم. یا هببهبهربتربر بگواینگونه باشد. فکر میکنم دستکم میخواهم هر یک از آنها در هنگام خارج شدن از تئاتر این سوال در ذهنشان
شکل بگربیربرد که «این تئاتر دربارهی چه بود؟» گر میدامبنمبم هنگامی که شروع به کار در تئاتر کردم، پاسخم بالفاصله این بود که: معلوم است که میخواهم بربپربرسند، و اکامی و شکست به حساب میآوردم. من جنگیدم، ما جنگیدمبیمبم تا مبنمبمیتوانستند پاسخی برای آن بیابند، اجرامبیمبم را یک ناتئاتر معناىبیىبی برای مبتمبماشاچی داشته باشد. ما برای تئاتری جنگیدمبیمبم که مردم را به فکر وادارد و در جاىبیىبی که ممممممکن است، معناىبیىبی سیاسی داشته باشد. برخی از شادترین حللحلحظات زندگی حرفهای ما در اواخر دههی ١٩٧٠ میالدی قبل و بالفاصله بعد از دوران انقالىببىبیمان اتفاق افتاد. ما بعد از اجرا در تئاتر میماندمبیمبم و با جممجمخاطبان دربارهی منبتنبن و موضوع آن و واقعیىبتىبی
که به آن اشاره داشت صحبت میکردمبیمبم. امروز، پس از این مهھمهمه تردید و وسوسه برای گفنبتنبن اینکه «من امهھمهمیىبتىبی مبنمبمیدهم» از روی خستگی و سرخوردگی فزاینده، فکر میکنم دست آخر پاسخم این باشد که «بله، بله، من هنوز هم میخواهم کسی بربپربرسد که این تئاتر دربارهی چه بود؟» اما فقط در صورىبتىبی که پاسخ «مبنمبمیدامبنمبم» باشد. تنها در این صورت است که بربیربرون آمدنشان از خانه و خریدن بلیت مبتمبماشاچیان که بود خوشایند برامبیمبم بسیار میآمدم، بربیربرون اخربیربرم اجراهای از یکی از وقىبتىبی داشت. خواهد را ارزشش بسیاری به سراغم میآمدند و میگفتند:«چربیربز زیادی نفهمیدم، اما خیلی خوشم آمد.» فکر میکنم در اجتماعی که در آن زندگی میکنیم، این تهماندهی فضای ارتباطی برای فعالیىبتىبی است که ظاهراً بسیاری از مردم هنوز از آن لذت میبرند و به پیگربیربری آن ادامه میدهند. فضای کاهش یافتهای نیست، بلکه فضاىبیىبی بزرگتر است. فضاىبیىبی برای اخربتربراع است. من دیگر به امکان «جدال ایدهها» در تئاتر اعتقادی ندارم. این واقعیت که جدال ایدهها خود تبدیل به یک مانع شده است، گواهی
است بر این مدعا. تئاتر باید چربیربز متفاوىبتىبی باشد. در اینجا جبنجبخستنبینبن مشکل، یا جبنجبخستنبینبن پوچی رخ میدهد: جوامع دموکراتیک معاصر، به دالیلی که مهھمهمه میدانیم، در واقعیت قدرىبتىبی را اجبیجبجاد مبنمبمیکنند که مبنمبمایندهی منافع سیاسی شهرونداىبنىبی که آنها را انتخاب کردهاند باشد. آنها مبنمبمیخواهند و گر چننبینبن پیشرببربردی به مبنمبمیتوانند چننبینبن کنند. آنها عالقهای به پیشرببربرد تفکرات سیاسی شهروندانشان ندارند، چرا که اواقع اتفاق میافتاد راه و روش فعلی عملکرد آنها را از بنبینبن میبرد و پر واضح است که چننبینبن سیستمی میل آنها به سعادت را ارضا مبنمبمیکند. بنابراین اولنبینبن نتیجهگربیربری من این است: در آیندهای نزدیک، اختصاص سوبسید دولىبتىبی به تئاتر به سخىبتىبی صورت خواهد گرفت، چه از بودجهی اروپاىبیىبی و چه از دولتهای ملی جممجمحلی. مگر اینکه از طریق سکون و انفعال یا تبدیل شدن به ابزار تبلیغات سیاسی جذب بودجه کند. مگر اینکه از راه صرببربر و از طریق عملیاىبتىبی جممجمخفی برای بهکارگربیربری میل طبیعی هر فرد سامللملم به بودن با دیگران، گروهی را با آنان تشکیل دهد و ترتیىببىبی دهد که آنها را از نزدیک ببیند و این میل به سوی اشکاىللىلی از مبنمبمایش هدایت شود که تنها آرامجببجبخش هستند و هیچگونه مسئولیتپذیری را طلب مبنمبمیکنند، برگزاری رویدادهای کاذىببىبی که در آنها هیچ اتفاىفقىفی از جنس سیاست به طور موثر رخ ندهد اما سرشار از چربیربزی باشد که آن
را معاشرت و تفرحتیحتح مینامند. و اداری مطالبات از آن کردن لرببربریز با است: کرده نربیربز پرهزینهتر و گرانتر آنرا اجتماع این و است پرهزینه تئاتر بوروکراتیک و ذوب آن در چارچوب عمومی بازار کاری که بازاریاىببىبی، مالیاتهای افزایش یافته، هزینههای باالی زندگی و غربیربره بر آن غالب است. بدون دریافت بودجه از دولت ‐یعىبنىبی موقعیىبتىبی که میتواند به راحىبتىبی به دالیلی که پیشتر مسشمسمرده گر بگوییم که هنوز نشده است. جممجمجبور خواهد شد که خود شد در آیندهی نزدیک رخ دهد‐ تئاتر بازاری خواهد شد—ارا بفروشد. همچنان که مهھمهمهچربیربز، از سیستم آموزشی تا جببجبحران اقتصادی مردم را تشویق میکند که سرهایشان را در برف
کربثربریت مردم توهم را بر واقعیت ترجیح خواهند داد و «حللحلحظهای رویا» را بر خود روا جبنجبخواهند فرو برببربرند، ا
مبنمبمایش شهر ‐ آریستوفان
داشت، آنگونه که آهنگ برزیلی میگوید:«تصور اینکه شاه باشی، یا دزد دریاىبیىبی، یا باغبان». آنها توهم رفاه را ترجیح باىفقىفی که آنها فروخت. خواهند بیشربتربری دروغهای باشند، ظاهرفریبتر و فریبکارتر دروغگویان هرچه داد. خواهند میمانند کساىبنىبی خواهند بود که هببهبهربتربرین تبلیغات را داشته باشند، کساىبنىبی هببهبهربتربرین بازاریاىببىبی را داشته باشند، کساىبنىبی که هببهبهربتربرین
مهارتهای هربنربری را داشته باشند تا کوچکترین فضاىبیىبی برای تفکر، انتخاب یا تصمیمگربیربری باىفقىفی نگذارند. آنها آنقدر ما را از خودمان دزدیدهاند که در بازگشت به سوال فرضی مورد عالقهام برای مبتمبماشاچی که «این تئاتر کربثربر موارد، این سوال جای خود را به یکی از این سواالت داده است: «بازیگرانش چه کساىبنىبی دربارهی چه بود»، در امبیمبم چربیربزی بنوشیم؟»، یا در هببهبهربتربرین حالت «از کار خوشتان آمد؟». مهھمهمهی اینها به این معناست که مبتمبماشاچی هستند؟»، «بروبیشربتربر عالقه دارد با کساىبنىبی که با آنهاست مهھمهمسو باشد تا اینکه جببجبخواهد دربارهی اجراىبیىبی که در طولش به خواب فرورفته است دروغ بگوید. این تغیربیربر ىببىبیشک توجیهپذیر است، زیرا دستکم چربیربزی از کنجکاویمان دربارهی دیگری به جا
ىبیىبی بسیار برای هیچ» است. مانده است، آنهم زماىبنىبی که مبتمبمام چربیربزهای دیگر «هیاهوسواىللىلی که حىبتىبی بیش از مبتمبمام اینها پرسیده میشود، سواىللىلی است که از خود مبنمبمایش هم پیشی میگربیربرد، پیش از آنکه که بود معمول هم هنوز اواخر مهھمهمنبینبن تا که هبنهبهاىبیىبی نظر یا است؟» چقدر زمانش ببینند:«مدت را مبنمبمایش مبتمبماشاچیان میگفتند:«وای خدا چقدر دیر مبتمبمام شد». در بازهی زماىبنىبی بسیار کوتاهی، سوال راحتیحتج تبدیل به این اظهار نظر شده است که:«خوب، دستکم زود مبتمبمام شد.» به گفتهی مهھمهمکار اسپانیاىبیىبیام، اجراهای بیش از یک ساعت و نیم توسط منطق جبتجبجاری مبیمبم شدهاند. چننبینبن مبتمبمایلی طاعوىبنىبی سیاه است که به جان متون طوالىبنىبیتر یا کارهاىبیىبی که به یا به عبارت دیگر غریزهی بقاء جبتجبحرخلق صحنههای نسبتاً طوالىبنىبیتر نیازمندند افتاده است و آنها را مثله میکند. این طاعون امروز به مرزهای پرتغال نزدیک میشود. میدامبنمبم، هیچ یک از اینها موضوع جدیدی نیست. اما من از روی دیگر داستان که کمربتربر ناراحتکننده است نربیربز باخرببربرم. میدامبنمبم که تعداد کساىبنىبی که میخواهند بازیگر شوند با افزایش چشمگربیربری روبرو است و بسیاری از این بازیگران
آینده هرگز به تئاتر نرفتهاند. میدامبنمبم که بازیگران جوانتر که نسل من به پرورش آنها کمک
مبنمبمایش آفابوالزیون ‐ پربیربر پائولو پازولیىبنىبی
کردهاست هببهبهربتربر، پرتعدادتر و آزادتر از دوران ما هستند. تکنیسنبینبنهای بیشربتربری عالقمند و درگربیربر مبنمبمایشها هستند. گروههای جدیدی در حال شکلگربیربری هستند که مبنمبمایشهای خودشان را خلق میکنند و مبتمبمایل زیادی به خلق تئاتر وجود دارد، حىبتىبی در میان آنهاىبیىبی که هرگز مبتمبماشاچی تئاتر هم نبودهاند. زندگی بیشربتربری در تئاتر جاری است. حىبتىبی سیستم آموزشی هم شیوهی تکنیکیتری را بهکار گرفته است که فضای هرچه کمربتربری را برای آنچه تئاتر را تئاتر میسازد قائل است: گذرا بودن، شعر، ادبیات، هربنربر، به اصطالح علوم انساىبنىبی. به عبارت دیگر هرچه که هیچ ارتباطی با پایگاه اجتماعی یا انباشت
ثروت نداشته باشد. ىبیىبی علربیربرغم مهھمهمه اینها، من میخواهم باور کنم که تئاتری که من خلق کردهام و تئاتری که دیگران خلق کردهاند، نربیربروحیاىبتىبی است و به شکلی این تئاتر جهان را با درگربیربر کردن فعاالن این عرصه و نربیربز با به فکر واداشنبتنبن آنها که تئاتر را میبینند، به مربیربزاىبنىبی هرچند بسیار کم تغیربیربر داده است. تا حدی که مبنمبمیتوانیم به شیوهی دیگری در آن زندگی کنیم. این هم بسیار مهم است، به اندازهای که مهھمهمهی ما در زندگی آن را جبتجبجربه میکنیم. این است که مرا به کار در فضای اجتماعی که تئاتر را عقیم، پیشپا افتاده و ذوب در سیستم مصرفجممجمحور کرده است وامیدارد. چننبینبن سیستمی مدلهای موجود را تقلید میکند و جممجمحکوم به جممجمحدودیتهاىبیىبی است که بوروکراتها بر آن جبتجبحمیل میکنند و جممجمخاطىببىبی را جذب میکند که تنها دغدغهاش پوىللىلی است که در گیشه برای بلیت میپردازد. این مرا وادار به ادامهی کار میکند تا زندگی بیشربتربری خلق کنم
یا جایگزیىبنىبی بسازم برای این زندگی که برامبیمبمان تدارک دیدهاند و بر خود روا داشتهامبیمبم. گاهی فعلیاش منتقل کرد. جامعهای که در فکر میکنم امروز بسیار دشوار است که به مبتمبماشاچی چربیربزی ورای دانش و آآن زندگی میکنیم تا حد زیادی طرز تفکر ما را سازماندهی میکند. در ما ترس و تدافع اجبیجبجاد میکند و ما را از رفنبتنبن به تئاتری که شبیه کاالی مصرىففىفی نیست و امنیت مججمجمعی به ارمغان مبنمبمیآورد بازمیدارد. تئاتر در این سیستم حبس شده است تا نقش مداوم ما را به عنوان مصرفکنندهی منفعل تامنبینبن کند. من در ذهن خودم مبنمبمیتوامبنمبم هیچ فکر، داستان یا صحبىبتىبی
را بربیربرون از تئاتر به یاد بیاورم. چربیربز دیگری است که به جا میماند. چربیربز دیگری که فکر میکنم این مبتمبماشاچیان جدید در تئاتر به دنبال آن هستند: به عبارت دیگر، آنچه در آن شب بر روی صحنه و بربیربرون از آن اتفاق افتاد.
اما ناراحتکننده است که فعالیت تئاتری در حد زمینهای برای بربیربرون رفنبتنبن، مالقات یک دوست و مشروب خوردن تقلیل یافته است. آرزو میکنم که کمی بیشربتربر از این بود، اما متاسفانه اوضاع به این صورت است. در مواجهه با این واقعیت کنوىبنىبی، فکر میکنم نقش آنهاىبیىبی که هنوز به کارکرد سیاسی فعالیت تئاتری معتقدند، آنها که از کار تئاتر به خاطر این که زندگی بیشربتربری در آن جاری است و زندگی دیگری جز آنچه از ما انتظار میرود در آن است لذت میبرند، این است که آن را با مردم سهیم شوند و آنها را وادار کنند که احساس کنند شىببىبی که به تئاتر رفتند چربیربز جدیدی جبتجبجربه کردند، چربیربزی
متفاوت که آنها را غافلگربیربر میکند، تعادلشان را برهم میزند و افکار و احساسات جدیدی را در آنها
لوئیس میگوئل سینربتربرا
برمیانگربیربزد. چگونه؟ با روبرو کردنشان با زباىبنىبی که برایشان ناآشناست. با خلق مبنمبمایشهاىبیىبی که مبتمبماشاچیان خود را در آن گاهی و احساس و تصاویر جدیدی را در آنها برمیانگربیربزد، هرچند که منعکس مبنمبمیبینند، آنها را به خواب فرومبنمبمیبرد و آ
برایشان ىببىبیمعنا به نظر برسد. کمدی، تراژدی، درام یا فارس، هیچ نیازی به انتخاب از میان اینها نیست. کالسیک یا معاصر، مبنمبمایش یا پرفورمنس، رقص یا اپرا، تئاتر موزیکال یا تئاتر کالمی. هر شکلی از طبقهبندی بیهوده و زائد است و در هبنهبهایت تفاوت چنداىبنىبی ندارد. از مهھمهمان نکردن ریسک پرتغاىللىلی مبتمبمایل مهھمهمان به و بازمیایستد کردن فکر از شود، جممجمخاطب ذهن وارد طبقهبندی که حللحلحظهای بازمیگردند. پس لطفاً برچسب نزنید. بگذارید مبتمبماشاچی دستهبندی نداشته باشد تا آنچه دیده است را طبقهبندی نکند. من فکر میکنم آنچه مهھمهمچنان به تئاتر تداوم سیاسی میجببجبخشد ‐چربیربزی که به نظر من باید اتفاق بیافتد‐ ناشی از این است که تئاتر میتواند یک خطر دامبئمبمی، یک شگفىبتىبی باشد؛ هر تئاتری به شیوهی خودش و ساخته و پرداختهی امکانات
موجود. میتواند از سادهترین ابزارها باشد، از رابطهی مبتىبنىبی بر فضا با مبتمبماشاچی، تا رفتارهاىبیىبی که در زندگی روزمرهمان نیست، تا اشعار قافیهدار یا بهطور کلی در غیاب کلمات. احساسات. کلمات. بگذارید تئاتر هر کاری جز آنچه قرار است اجبنجبجام دهد را بکند. پس لطفاً کىبپىبی/پیست (Copy/Paste) نکنید. آنقدر برای زندگیهای روزمرهمان الگو وجود دارد
که آخر سر برامبیمبمان دروىبنىبی میشود. از آنجا که مبتمبماشاچیان آشناىبیىبی چنداىبنىبی با تارحتیحتخ ندارند، من به سهم خود فضاىبیىبی پیدا کردهام تا تغیربیربری در دانستههایشان از متون تارجبیجبخی که با آن آشنا نیستند بهوجود بیاورم. چننبینبن فضاىبیىبی را توجیهی شاعرانه و استعاری برای فعالیىبتىبی میبینم که میبایست دست از تقلید از اجتماعی که میشناسیم یا کلیشههای رفتار انسان بردارد تا ما را سردرگم کند و وادارمان کند تا به شیوهی جدیدی فکر و احساس کنیم. مثالً کاری کنید که مبتمبماشاچی بر روی صحنه به جای یک فرد بدبنبینبن و ک یک فرد آرمانگرا را به طور زنده ببیند. یک قدیس به جای فردی معقول ببیند. بر اساس طبیعت نوع بشر، یقنبینبن شکادارم که آنها خود را در این هیئت بیشربتربر میپسندند تا در چهارچوب تعریف شدهشان. بشر مهھمهمیشه در جاىبیىبی که فقط و
فقط اجازهی بقا و گذران عمر دارد، میخواهد زندگیای بیش از آن داشته باشد. امیدوارم هربنربرمندان جوان دیگر کار تئاتر را برای جبتجبحسنبینبن شدن جبنجبخواهند و در عوض آن را برای این جببجبخواهند که بیشربتربر کارانه و پست هستند را پشت سر بگذارند. باد میبایست در زندگی کنند. امیدوارم مبتمبمام این برخوردهای کاذب که ریاجهت دیگری بوزد، جهىبتىبی که تئاتر الیق آن است. ما مهھمهمه میخواهیم ببینیم: جممجمخاطبان به دستههای کوچک اما حقیقی گروههای و جممجمختلف جممجمحالت میان در تئاتر امیدوارم کنیم. ترک را اصلی سالنهای بتوانیم تا شوند، تبدیل مبتمبماشاچیان اجتماعی متفاوت تقسیم شود تا مهھمهمه در آن سهیم باشند و هبنهبهایت استفاده را از آن برببربرند. بیایید به تئاتر آماتور و تئاتر مشارکىبتىبی بازگردمبیمبم. بگذارید تئاتر هرچه بیشربتربر جممجمحلی شود تا بتواند یکبار دیگر جهاىبنىبی شود. بگذارید یک بار دیگر مکاىبنىبی
شود که نوع بشر در آن تفکر به خود را اخربتربراع کرد، یا آنچه نوع بشر در هنگام اخربتربراع خود به آن فکر میکرد.
‐ منبع: فصلنامهی اجبنجبجمن جهاىبنىبی منتقدان تئاتر‐ مسشمسمارهی ۵