55
ﻣﻐﺎن ﭘﯿﺮ ﮔﻮﯾﺪ ﭼﻨﯿﻦ***** Thus speaks magus master ﺧﺎﻧﺠﺎﻧﯽ اﮐﺒﺮ ﻋﻠﯽ اﺳﺘﺎد

چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

Embed Size (px)

Citation preview

Page 1: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

چنین گوید پیر مغان

*****

Thus speaks magus master

استاد علی اکبر خانجانی

Page 2: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢

بسم اهللا الرّحمن الرّحیم

عنوان کتاب : چنین گوید پیر مغان

مؤلف : استاد علی اکبر خانجانی

شمسی1389تاریخ تألیف :

57تعداد صفحه :

Page 3: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣

فهرست

4.............غانه ............................................................مغ م - 1 14...........ملت مغانه............................................................ - 2

28........حکمت مغانه...........................................................- 3

32..................................................................اخالق مغانه.. - 4

43...........راز مغانه............................................................ - 5

49.........عشق مغانه............................................................ - 6

52.......................................................حقوق مغانه............. - 7

فصل اول

Page 4: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤

همُغ مُغان

یا هو

نب�ود . و ج�ز ، من آنجا بودم . و آنجا ھیچ جائی نبود زیرا آنگاه اصالً جائی نبود زی�را گ�اھی قبل از اینجا-١

ان و و ن�ھ مک� جانی ب�ود ن�ھ جھ�انی ن�ھ زم�ین و ن�ھ آس�مانی ب�ود نبود ھیچ چیزی نبود . و نبود ھم نبود . نھب�ودم ی نب�ود . م�نمحض و مطل�ق ب�ود ک�ھ در مک�انی و ج�ائزمانی بود . و فقط من بودم و من یک احساس

آنگ�اه ک�ھ ازل درم بی آنکھ باشم . من بودِ نبود بودم . من نبودم و می دانستم کھ نیستم . م�ن اینگون�ھ ب�ود من در آنجا باشم و با اینحال بودم بی آنکھ باشم . جائی نبود کھ

و می داند کھ نیست پس ھس�ت . ای�ن چگون�ھ ممک�ن اس�ت ؟ بس�یاری چیزھ�ا ھس�تند ک�ھ کسی کھ نیست -٢

س�تند . ھانند کھ دموجودیت جسمانی دارند ولی با اینحال نمی دانند کھ ھستند . حتی بسیاری از انسانھا نمی سمی جو ت فردی و جسمی داشتن کافی نیست . و بلکھ موجودیت منحصر بھ فرد پس برای بودن ، موجودی

ی ھم کھ ھر چیزی عموماً حجاب بودن آن چیز است . و چیزی ھم کھ نمی داند کھ ھست پس نیست . و چیزز دس�ت می داند کھ نیست پس ھست مثل اموات . زیرا اموات موجودیت منحص�ر ب�ھ ف�رد جس�مانی خ�ود را ا

ن�د اس�ت داده درا از خ�ود لذا بر ھستی خود آگاه ش�ده ان�د . آنھ�ا ب�ا مرگش�ان ھ�م جس�م و ھ�م روحداده اند و س�ت ک�ھ مشان در خاک و عین خاک شده و روحشان بسوی من آمده است . پس از آنھا چھ مان�ده اجسزیرا

ھ�ان جمک�ان و تند ؟ از آنھا فقط من آنھا مانده است درست مثل م�ن در ازل و قب�ل از خلق�تسمی دانند کھ ھ و جھانیان .

و فکری و ع�اطفی و روح�ی نھ من تنی و جانی» من«، من است نھ تن و نھ حتی روح و این پس ھستی-٣

ت در سیاسی و ھنری و جنسی و غریزی است. بلکھ ھستی، من مطل�ق اس�و نھ من اجتماعی و اقتصادی و .ستماین من ھم کسی جز خود من نیو . و این من است کھ ھست نیستی. آنکھ می داند کھ نیست، ھست

Page 5: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥

ھستی یافتھ است و من است منی ورای ت�ن و دل و ج�ان ،س ھر کھ ھستی ازلی و المکانی مرا دریافتپ -۴

و اندیشھ و جھان و مکان و زمان و درون و برون ، و ورای بود و نبود . وکھ دس�ت بک�ار آف�رینش مک�ان ال کھ اندکی با من آشنا شدید می خواھم بھ شما بگویم کھ چگونھ شد ح -۵

» م�ن«ید و جھان و جھانیان شدم و شما آدمیان را پدید آوردم تا بر جای من باشید یعن�ی ص�احب وج�ود ش�و شوید درست مثل من .

ی حقیق�ت ھس�ت واز وج�ود و معن�ا ؛ ک�ل رکتھ کھ بی آنکھ چیزی باشی، باشیباز ھم می گویم ، فھم این ن -۶

.تیا و ھنوز ھم باشی پس براستی ھسدرون و برون و در ماده و معن شی دربا. بی آنکھ چیزی است . میی تو آگاه نیست زیرا غ�رق در ع�دا خود گفتم : چھ فایده ای دارد کھ تو ھستی و جز خودت بر ھستب -٧

.بشناسند کھ مرا یافرینماین بود کھ بناگاه عشقی و اقتداری در من پدید آمد کھ بھ غیر از خودم موجوداتی ب در ر بھ شناخت من ھستند کھ چون من باشند یعنی وجود یابن�د یعن�ی جانش�ین م�ن ش�وند و ق�و کسانی قاد -٨

وجود را بیابند و قادر بھ وجود گردند . فری�دم ک�ھ آپس نخست بایستی ن�ابودن را درک کنن�د . ای�ن ب�ود ک�ھ نخس�ت مک�ان یعن�ی آس�مان و فض�ا را -٩

ان ج�ین مواد اا در نابودن دیگری افکندم کھ ماده بود . و سپس بھ عرصھ نابودن بود و سپس این نابودن رنیس�تند . و ند ھم کھدادم کھ نابودی سوم بود . و اینھا ھمھ تجسم نابودن بود . یعنی نبودند و لذا نمی دانست

خ�ود دی وج�ھ ن�ابواین کافی نبود . و لذا روحی از خودم را در برخی از آن�ان دمی�دم ک�ھ آدم ش�وند و ناگ�اه متر دیس�تی خ�ود منتھ�ی ب�ا ای�ن تف�اوت ک�ھ از نگشتند و دانستند کھ ھستند ولی نیستند و لذا ھمچ�ون م�ن ش�دند

نھاس�ت درھراس بودند کھ این ھراس جاھالنھ است زیرا می پندارند کھ ھستی شان ھمین موجودیت مادی آس�ت دادن د و ل�ذا در از دحالیکھ این موجودی�ت ع�دمی آنھاس�ت و بواس�طھ آن ن�ابودی خ�ود را درک م�ی کنن�

بدن خود در ھراسند و تا مرا نشناسند از این جھل و ھراس نجات نمی یابند . بس�وی م�ن وپس انسان را در عالم مک�ان جانش�ین وج�ود ک�ردم ت�ا وج�ود المک�ان را ک�ھ م�نم بشناس�ند -١٠

بیایند . س�انھائی ن بود کھ از جم�ال برخ�ی از انلی قصد من بر این بود کھ مرا بشناسند و بلکھ دیدار کنند . ایو -١١

کھ مرا شناختھ و بھ من ملحق شدند آشکار گشتم . ود ودم را چگون��ھ ی��افتم ؟ نخس��ت فض��ا یعن��ی آس��مان المتن��اھی را آفری��دم و آن��را آئین��ھ خ��خ��و ام��ا جم��ال -١٢

ھ در ھ�ر ک�ئینھ ش�د ساختم و جمال خود را در آن دیدم . و آنگاه این آئینھ را شکستم کھ تبدیل بھ بی نھایت آدر » گانفج�ار ب�زر«قطعھ ای از آن نی�ز حض�ور داش�تم . ای�ن شکس�تھ ش�دن آئین�ھ ھم�ان واقع�ھ مش�ھور ب�ھ

علوم و اندیشھ بشری است . ل بخش�یدم ک�ھ ک�املترین جم�ال م�ن اس�ت ھ�ر چن�د ک�ھ جم�ال ھم�ھ ان را ھم جماسناز ھمین جمال خودم ا -١٣

ر زل�ی دی�دم دولی جمال ناب من آنگونھ کھ خ�ودم در آئین�ھ آس�مان اجلوه ھائی از جمال من است . مخلوقات عن�ی ه باش�د یانسانی آشکار می شود کھ مرا بطور کامل شناختھ و در وجودم فنا شده باشد و عین من گردی�د

از اسارت مکان رھیده باشد . خودش ، منفج�ر ش�د سمان تاب تحمل جمال مرا در آئینھ خود نداشت و لذا بھ محض نگریستن من در آ -١۴

ز در او خ�ودم نی� و نخستین ذرات ماده پدید آمد . و من از این ماده آدم را آفریدم بصورت خودم . و از روح بھ ظھور من در اوست . دمیدم کھ ھمان اراده

ن�ھ ای انھ و انتھا آئینھ ای بغایت لطیف بود و از جمال من ف�رو ریخ�ت و از ری�زش آن آئیآسمان بی کر -١۵

نس م�ن ج�متر بنا نمودم کھ کائنات و جھان طبیعت اس�ت ک�ھ قدرتمن�دترینش انس�ان اس�ت ک�ھ خ�ود از مستحک است یعنی از جمال و روح و علم و اراده من است .

Page 6: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦

ھ عدمک�ده را ام�ر ب� انسان را جانشین خودم در این عدمستان کائن�ات س�اختم و ل�ذا ھم�ھ موج�ودات ای�ن -١۶ ند تا نابود نگردد .خدمت او نمودم تا در تسخیر او باش

ص��ھ ع��دم پ��رورش دادم ت��ا وج��ود را کش��ف نم��وده و طل��ب نمای��د . پ��س کائن��ات کارگ��اه ع��دم آدم را در عر-١٧

شناسی و وجود طلبی انسان است . ن . پ�س ای�نھم جل�وه ای از وج�ود م�ود و عدم است یعنی بوِد نب�ود اس�تین وجیعنی کائنات عرصھ ای ب -١٨

است . ا مقھ�ور و مغل�وب وج�ود خ�ود س�اختم ت�ا زمانیک�ھمچن�ان در ع�دم ب�اقی مان�دم و ع�دم رو اما خود م�ن ھ-١٩

ت ل ش�ده اس�انسانی آماده گی حضور و ظھور کامل مرا در خود بیابد . آنگاه مقصود من از خلق جھان حاصک�ھ دا می باشکھ زان پس طومار کائنات را می پیچم و عمر این عدمستان بھ پایان می رسد و آن قیامت کبر

د . نھمھ آدمیان بر آستان المکان وجودم مرا دیدار می کن اما آسمانھای برتری آفریدم و آنھا را بر آسمان دنیا(کائنات) استوار ساختم . و -٢٠ ان .ر زمین و کائنات ھستم ھم در آسمانھا و ھم در المکان و ھم در انسان منزه از مکدپس اینک ھم -٢١ ھایت صور . آیا می دانید عرش ھای من چیستند ؟ عالوهای جلوس خود در بی نو عرش ھا ساختم بر -٢٢

ن نی�ز بر عرش المکان و عرش آسمانھا کھ عرش ھای عظیم و اعالی من می باشند ھر یک از مخلوقات م�ھ�ان و عرشی از حضور و جلوس من ھستند از خورشید و ماه و س�تارگان ت�ا کوھھ�ا و جنگ�ل ھ�ا و ت�ک گیا

ھستند کھ عرش مرا حمل می کنند . ای . اینھا ھر یک کرسین و انسانھا ھمھ جاندارا کھ ودم کھ بھ وجود آمدم . منتھی نھ آن عدمی کھ بھ معنای نابودن است بلکھ آن عدمیبمن خود عدم -٢٣

وجود مطلق المکانی من است و حجلھ احدیت و تنھائی من است . معرف�ی ک�نم غی�رت ع�دمی م�ن ود را آش�کار س�ازم و ب�ھ غی�راستم از حجلھ عدم برون آیم و خوچون خ -٢۴

یت یر و غیربجوش آمد و خواست مانع من شود کھ او را از خود طرد و لعن کردم تا روز قیامت کھ بساط غیطان ساختم ش� برچیده شود . و او را ابلیس نامیدم کھ مأیوس شد از تالش خود . و چون او را از خود دور

قای من عدمی نمود تا از من وجودی خالقشان غافل و کور شوند . شد کھ در انسانھا ال ر دل دبیر و معنای جھان ھستی المتناھی ھمان آئینھ است . در مقابل روی انس�انی ک�ھ م�ن کاملترین تع -٢۵

ھ ک�م�ی دھ�م او مقیم ھستم و از ای�ن منظ�ر جم�ال خ�ود را در آئین�ھ م�ی نگ�رم و ب�ھ انس�ان ھ�م ای�ن اج�ازه را ن تماشا کند البتھ لحظھ ای پس از من .بھمراه م

ا ھا نمی توانند م�رکل کائنات مظھر صفات من است و انسان مظھر ذات من است . و کل زمین و آسمان -٢۶

در برگیرند و در خود جای دھند اال قلب انسان مؤمن و عاشق من . ھ�ل در یابی�د و قلب�ی گردی�د و اس اگر می خواھید وجود المکانی و مطلق م�را درک کنی�د قل�ب خ�ود را پ -٢٧

دل شوید و مرا در ھر حال و آنی خواھید یافت . ود ک�ھ در آن ق�رار گی�رد ن�اب ، مظھر سرمدیت و جاودانگی من است زیرا بی پای�ان اس�ت و ل�ذا ھ�رزمان -٢٨

می شود . می شود . کان و فضای ھستی مظھر بی حدودی وجود من است و لذا ھر کھ در آن قرار گیرد منھدمم -٢٩ ل دھ زم�ان و ن�ھ مک�ان نم�ی توانن�د وج�ود مطل�ق م�را ف�را گیرن�د و در خ�ود ج�ای دھن�د مگ�ر با اینحال ن -٣٠

انسان عارف عاشق .

Page 7: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧

نم و ک�ه بھ تمام و کمال دل انس�انی م�را ف�را گی�رد از ای�ن منظ�ر نظ�ر ب�ر زم�ان و مک�ان م�ی و لذا ھر گا -٣١ن س�ان بی�رون بر پا می شود و زم�ان و مک�ان را از زیرپ�ای انطومارش را در ھم می پیچم و قیامت قامت م

بص�ورت می کشم و او را الیق وجود المکانی و سرمدی خود می سازم . و این مطلق رحمت من است . ک�ھ اشد بالیا رخ می نماید .

اخت من و ایمان بم�ن و درک عل�م و حکم�ت م�ن و نی�ز دی�دار م�ن ج�ز از طری�ق دل ممک�ن بنابراین شن -٣٢

نمی آید . ن ا بخواھم بسوی وجود المکانی خویش رھنمون سازم و او را طالب و مش�تاق و الی�ق ای�رو اما آنکھ -٣٣

د و ه می نمایاز بطن ھای کتاب من قرآن رامر ببینم روحی از نزد خود بسویش می فرستم کھ او را بھ یکی ب�ا در آنج�ا رآن ک�ھ م�نم ملح�ق م�ی ش�ود وبواسطھ نوری از کتابم بسوی من راه می یابد و بتدریج بھ ذات ق�

من دیدار می کند . اطن . ینجا ھستم و ھم آنجا . یعنی ھم در جا ھستم و ھم بی ج�ا . یعن�ی ھ�م ظ�اھرم و ھ�م ب�و اینک ھم ا -٣۴

بی واین جا ھم اول ھستم و ھم آخر . و آیا می دانی این اول و آخر و ظاھر و باطن من کیست و کجاست ؟ ؟ این توئی ای انسان ! جای من چیست

فاتم در زمین و آسمانھاست و ذاتم در توست ای انسان !ص -٣۵ فاتم در کائنات خادم ذاتم ھستند کھ در تو انسان است .ص -٣۶ ھی این یاد مق�یم ش�وی م�را در ص�فاتم در زم�ین و آس�مان دی�دار خ�وا رھ یادآوری و دباگر مرا در خود -٣٧

اگ�ر در خ�ودت . چ�را ک�ھ جھ�ان آئین�ھ جم�ال م�ن اس�ت ک�ھ در مقاب�ل توس�ت . پ�سنمود بھ جلوه ای از جمال و ز اندیش�ھاآئینھ بھ یاد من بنگری مرا خواھی دید بشرط آنکھ از صفاتم منزه باش�ی و س�ودای ص�فات م�را

جانت بدر کنی و فقیر مطلق شوی . ی اس��ت . و ح��ق م��ن دی��دن ای��ن و خ��روج م��ن از ع��دمی ! ت��و هللا ھس��تی و م��ن ھ��ویم . و ھ��و و هللا یک��ت�� -٣٨

یگانگی است . نمایانم .ی خود را در درون و برون از تو بھ تو می نمایانم تا حق این یگانگی را بھ تو بمن نشانھ ھا -٣٩ بین چگونھ از قلم تو سخن می گویم . آیا براستی فرق بین من و تو چیست ؟ب -۴٠ قت مرا فھم ک�ن . ت�و لحظ�ھ ای ب�ی م�ن نیس�تی و ب�دون رست است کھ تو مخلوق منی . ولی معنای خلد -۴١

رد . فرقکمن نھ می شنوی و نھ می بینی و نھ احساس می کنی و نھ چیزی را می فھمی و نھ کاری توانی خویشتن توست . و بین من و تو ھمان فرق بین من و خویشتن است و فرق بین تو

س پ�ره تو بھ کمال و تمام برسانم بگون�ھ ای ک�ھ زی�ن ن در این رسالھ می خواھم محبت خودم را دربام -۴٢

ن و عم�ل ر س�خھیچ فرقی بین من و خودت بیابی نھ در اندیشھ و احس�اس و ن�ھ ددیگر لحظھ ای ھم نتوانی .انمندگ. اینست کمال محبت من در حق بوئی برھانمت -و نھ در اراده و عشق. می خواھم تو را از ثنویت من

م اینس�ت ک�ھ نعم�ات و رحم�ات و الط�اف ب�ی پای�ان م�را درھ�بسیاری داری و علتش تو از من سئواالت -۴٣

من کھ محبت خواھم بھ ھمھ سئواالت تو پاسخ دھم تا ببینیحق خودت بسیار اندک فھم کرده ای. و اینک می .است و سوء ظن تو بمن بھ چھ میزانبا تو بھ چھ میزان بوده

ی تو منم و نیستی من توئی .. و ھستو ھستیای دوست من. بدان کھ من نیستم و ت -۴۴ درج��ھ اس��ت ک��ھ ب��دین ترتی��ب م��ی باش��ند: دان��ائی، فھم��ائی، بین��ائی و و ب��دان ک��ھ عل��م ب��ر چن��دین ن��وع و -۴۵

اس�ت . . کھ ھ�ر ی�ک نی�ز ان�واع و درج�ات بس�یار دارن�د . ک�ھ دان�ائی ھم�ان اخب�ار م�ن اس�ت ک�ھ نب�وتبودائی

Page 8: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٨

بینائی ھم مشاھده من است کھ امامت است و بودائی ھ�م ب�ودن م�ن ، درک من است کھ والیت است .فھمائی است کھ حقیقت است .

ود خ�ا شنید و درب�اره م�ن تفک�ر و تحقی�ق نم�ود و آنگ�اه ب�ھ دی�دار ب�ا م�ن رس�ید و م�را در آنکھ خبر مر -۴۶

ردد نم�ی گ�م�ل یافت دیگر ھیچ فرقی بین خود و من نمی بیند و این سرآغاز توحید است کھ البتھ یک ش�بھ کانگی رخ و بھ یقین نمی رسد و چھ بسا عمری شرک بین من و تو موجب استھالک این دوگانگی شده و یگ�ا

می نماید و جمال توحید از تو آشکار می شود . و اینست کمال رحمت من بھ تو . ف�انی رک عرش�علت این دو گانگی نیز خود منم کھ بین اندیشھ و دل ت�و حائ�ل م�ی ش�وم . و ای�ن اس�اس -۴٧

و اھی یاف�تبین خود و خدا در توست . ولی اگر در ماھیت ای�ن دوگ�انگی و تردی�د تأم�ل و نظ�ر کن�ی م�را خ�و بدینگونھ عمر دوگانگی بسر می رسد .

م�ن یشھ توست و آنکھ در دل توست این ھر دو منم . آن من المکان است در دل ت�و و ای�نآنکھ در اند -۴٨

دو ھر دو یکی است و آن منم . تو نیستی .در مکان است در ذھن تو . و این ی خواھی روبروی من باشی گاه در ذھ�ن خ�ود س�اکن م�ی ش�وی م�را در دل�ت مخاط�ب م�ی تو ھمواره م -۴٩

ن سازی و گاه بھ عک�س . چ�را نم�ی خ�واھی خ�ود م�ن باش�ی در ک�ل وج�ودت . چ�را نم�ی خ�واھی جانش�ین م�ت خ�واھی واھی ک�رد و بلک�ھ در آئین�ھ جھ�ان بیرون�باشی و من جانشین ت�و باش�م . در اینص�ورت م�را گ�م نخ�

یافت در ھمھ سو ! س�تند ھ کسانی کھ بھ این یگانگی در احساس و اندیشھ خود رسیده اند دارای ن�ور یقین�ی ھکاین را بدان -۵٠

ن�د و ن م�ی افتم�کھ طالبان حق را بسوی من ھدایت می کنند و مردمان در دیدار ب�ا ای�ن ن�وع آدمھ�ا ، ب�ھ ی�اد مرا از طریق آنھا دریافت و درک می کنند . رحمت

یگانگی با من در خود رسید بھ یقین و آرامش و صبر و رحمت و محبت من رس�یده اس�ت آنکھ بھ این -۵١

ن�ھ و ھر ھراس�ی از ج�انش رخ�ت ب�ر م�ی بن�دد و راض�ی و ش�اد اس�ت بھ�ر ام�ری ک�ھ ب�ر او وارد م�ی ش�ود . ست .ت و من ا. او مقیم حال است زیرا با من است و در من اس حسرتی از گذشتھ دارد و نھ ترسی از آینده

آداب و خلق و خوی مؤمنان من است کھ مظھر رحم�ت و لطاف�ت طب�ع در می�ان مردمن�د و این احوال و -۵٢

می کنن�د نھ بالعکس . پس بدان کھ آدمھای ترشروی و سخیف و خشن از من نیستند ھر چند کھ بمن تظاھرب�ت ع�زت و مح . آنکھ با من و در من و از م�ن اس�ت در ح�ریم امنی�ت ور زبان می رانند و نام مرا فراوان ب

من است پس برای دیگران ھم مظھر چنین صفاتی است . اید کھ و را در المکان آفریدم و در مکان ساقط کردم کھ درک اسفل السافلین است . حال بتبدان کھ من -۵٣ ری ت�ا م�راو در آن مق�یم ش�وی و از ای�ن منظ�ر ب�ر ع�الم مک�ان بنگ�ھستی ات را کھ دل توست بیابی نالمکا

دیدار کنی . مکان آئینھ من است . . ول�ی در مک�ان نگ�ری ج�ز م�را نم�ی ی�ابی و نم�ی بین�یس چون اھل دل باشی بھ�ر س�و در مک�ان ک�ھ بپ -۵۴

ن برای م� ان منسمت و سوھائی ھست کھ آئینھ ھای زاللتری ھستند و آن اماکنی است کھ در آن برخی بندگ یژگ�ی خاص�یھ دوس�تان م�ن نی�ز دارای چن�ین و. منزل و مقابر ھم�فنا شدند ھمچون خانھ کعبھ در مکھفدا و . است

روان تو قلمرو المکانی من است و دل تو قل�ب مطل�ق و مح�ض ای�ن المک�ان اس�ت پ�س ونفس و باطن -۵۵

ق د در آف�اچ�ھ ک�ھ در نف�س ت�و خط�ور م�ی کن�نفس خود را دریاب و بشناس تا دریابی و ب�دانی و ببین�ی ھ�ر آن بیرون از تو کھ عرصھ مکان من است تعین و تجسم می یابد .

ال بت پرستی ھای تو کھ بر حقی ناقص است و لذا ع�اقبتی بخی�ر ن�دارد و محک�وم ب�ھ ابط� و اینست راز -۵۶

ن آطلی در ت و ھیچ ب�امی گردد مگر اینکھ مقیم در دل شده باشی کھ آنچھ را در مکان می بینی حق حق اس راه ندارد .

Page 9: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٩

اشیائی کھ در مکان می بینی جملھ خ�دّ و خ�ال جم�ال م�ن اس�ت پ�س بفک�ر تص�رف در م�ن بدان کھ ھمھ -۵٧ھ من بمباش کھ ناکام و معذب می شوی . بخصوص آنچھ کھ در صور آدمی می بینی کھ نزدیکترین صورت

اش و ب�م می کند می�ل ب�ھ تص�رف اس�ت . پ�س عاش�ق است و آنچھ کھ تو را از دیدار من در این صور محرو بگذار و بگذر تا جمالم بینی .

. ای�ن لطیف . بسیار مھربانتر از خود تو نسبت بھ تو رئوف و کھ من بسیار مھربانم و بخشنده و بدان -۵٨

حقیقت را دریاب کھ تنھا راه نجات و رستگاری توست . صوص بوقت عذاب و رنج و بالیائی ک�ھ ب�ر ت�و ن�ازل م�ی ک�نم ندک تأمل و نظری کنی بر خودت بخااگر -۵٩

بور و لذا ص� می بینی کھ در آنجا رحمتم بر تو بیش از ھر زمانی است . نفس تو این رحمت را درک می کند است ولی تو بر نفس خود نمی نگری تا با آن ھمراه شوی و با من بمانی آنگاه کھ با توام .

ا موج�ب ب�د حراس�ت نم�وده و آن�رادارد م�ن آن گ�ام را ت�ا ضای م�ن گ�امی ب�رر آنکسی کھ برای ربدان ھ -۶٠

س��و ب��ا س��ازم و خ��ودم از او در ھم��ھ ح��ال حفاظ��ت م��ی نم��ایم و او را در ھم��ھع��زت و موھب��ت دو دنی��ایش می د.بدی من شوبسویم آید و ھمنشین ادھم و آن گام را بال پروازش می سازم تا رحمت المتناھی خود رشد می

ش�ده ای از ع�دم رھ�ائی ن�داری وعدمی و تا مرا دیدار نکرده ای و ھمنش�ین م�ن ن ازمنی و لوقتو مخ -۶١

می�د رحم�تاغرق در ھمھ ضعف ھا و ھراس بی انتھائی . من تو را می شناسم زیرا بنده منی . پس اگر ب�ھ ران و افم�ن و ب�ھ عش�ق دی�دارم ک�اری کن�ی ک�ھ خ�دمت ب�ھ خل�ق م�ن باش�د ھرگ�ز مپن�دار ک�ھ ت�و را در می�ان ک��

ت�و ب�ر ا بواس�طھربخیالن و دشمنانم تنھا وا می گذارم . بلکھ گاه تو را بھ میان آنھا می ب�رم ت�ا حج�ت خ�ود س�د آن�ان گزن�دی ر آنان تمام کرده باشم و محبت خودم را بھ تو بھ ھمگان نموده باشم . و اگر از آنان ب�ھ ت�و

س�ی نب�وده کاجر عظیمی می رسانم کھ در تص�ور را بھ عذابی عظیم می کشانم و رسوا می سازم و تو را بھ ا م و ت�و رباشد . پس ھرگز از رحمت المتناھی من بخودت مأیوس مباش کھ من این یأس را بھ تو نمی بخش

عذاب می کنم . این یأس عین تھمت بھ من است کھ بخودت باز می گردد . ینس�ت ک�ھ ب�ھ ی�اد ھ�ر اب�دبختی ھ�ای ت�و نسبت تو بمن عین نسبت تو بخودت می باشد . تم�ام نسانا یا -۶٢

. اگ�ر کس و چیزی جز خودت ھستی . و اینست کفر ت�و . ایم�ان ت�و بم�ن ع�ین اعتم�اد ت�و بخ�ودت م�ی باش�د ق و حافظ تو ھستم . ازروی بخود کنی مرا خواھی یافت کھ خالق و ر

رش�وه رحم�ت م�ن ق�راربدان آنکھ مرا ھمچون ابزاری بخدمت امیال حیوانی خود گی�رد و عبودی�ت را و-۶٣

ین اه بم�ن ع�دھد او را بھمان نگرش در جامعھ مبتال می کنم . و این ق�انون وج�ود انس�ان اس�ت چ�را ک�ھ نگ� ش�دید ک�ھ نگاه بخودتان اس�ت . پ�س اگ�ر تب�دیل ب�ھ اب�زاری بیج�ان و خ�وار و منف�ور در دس�ت اطرافی�ان خ�ود

ج�ود وس�ت ک�ھ ب�ا م�ن ک�رده ای�د ک�ھ ذات محبت و عواطف آنھا در حکم رشوه بھ شماس�ت ای�ن ھم�ان ک�اری ا شمایم .

وئی و س�خن م�را ای انسان ! من ھمواره در تو و ب�ا ت�و و ب�ر ت�و ھس�تم پ�س چ�را ب�ا م�ن س�خن نم�ی گ� -۶۴

از ت�و جواب نمی دھی و ھر کسی را در سخن بر من ترجیح می دھی . پس با م�ن س�خن بگ�و قب�ل از اینک�ھ ه ھر چھ نعره زنی پاسخم را نمی شنوی .قھر نمایم و بھ تو پشت کنم کھ آنگا

ر مرا دوست می داری پس اطاعت کن از کسی کھ می دانی من دوستش دارم تا من ھم توای انسان اگ -۶۵

را دوست بدارم . ھ ش�بی ک�ای انسان آیا براستی مرادوست می داری ؟ چطور می توانی مرا دوست ن�داری ؟ ھرکس�ی را -۶۶

ز اھ ت�و را ده و در جائی از ریا تو را حرم�ت نھ�اده ، دوس�ت م�ی داری ول�ی م�را ک�تو را بھ شامی دعوت کران�ی ک�ھ ساختم دوس�ت نم�ی داری ؟ ت�و م�را دوس�ت م�ی داری ول�ی نم�ی د ات عدم بھ وجود آوردم و جاودانھ

ره س�ا ب�االخبد این دوستی کیست . اینست کھ نمی توانی حق ای�ن دوس�تی را ادا کن�ی و ل�ذا چ�ھ ومبدأ و مقص ین دوستی را از دست می دھی و اینجاست کھ خصم خود گشتھ ای و از خود انتقام می ستانی .ا

ش��انھ کس�ی ک��ھ م��ن دوس��تش دارم چیس�ت ت��ا از او اطاع��ت کن��ی و خ�دمتش نم��ایی ت��ا م��ورد نآی�ا می��دانی -۶٧

محبت من قرار گیری ؟

Page 10: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٠

کس��ی اس�ت ک��ھ زن�دگیش را وق��ف نک�ھ م�ن دوس��تش دارم و رابط�ھ ام ب��ا او فرات�ر از رحم��ت م�ن اس�ت آ -۶٨

د یغ�ی ن�دارسعادت و ھدایت خلق کرده است و بلکھ بھ دشمنانش ھم نظر محبت دارد و از خ�دمت ب�ھ آن�ان درانش دس�ت و ھرگز از بابت عداوت و خیانت خلق مکدر و کینھ جو نمی شود و از خدمت بھ م�ردم در ح�د ت�و

ین کس�ی رادر نزد من شفاعتش�ان م�ی کن�د . پ�س چن�نمی کشد و حتی در زندان ھم برای آنان دعا می کند و ی�ات دنی�احھر کجا یافتی اطاعت و خدمت نما تا مورد محبت م�ن واق�ع ش�وی و از خ�ود ب�ی نی�از گ�ردی و از

فرا روی و اھل ملکوت من گردی و کانون رحمت من بھ خلق باشی . نک�ھ یف�ھ ای ق�رار داده ای ب�ی آزن�دگی وظنسبت بھ ھرکس�ی در گونھ است کھ برای خودت ای انسان چ -۶٩

تی ی�ات و ھس�ححتی نیازی بھ آنان داشتھ باشی ولی ھیچ وظیفھ ای در رابطھ با من ن�داری در حالیک�ھ تم�ام م . نتی ندارو رزق تو از من است . علتش اینست کھ از بابت حیات و ھستی ای کھ بھ تو داده ام بر تو م

ر ست ؟ اینس�ت ک�ھ ب�ا م�ن س�خن بگ�ویی و نیازھای�ت را ب�ا م�ن دیانی وظیفھ تو نسبت بھ من چآیا می د -٧٠

ب�ھ ادر دنی�ھ میان نھی تا از نعمات و محبت من بر خوردار شوی کھ بسیار برتر از ھمھ آن چیزھایی است ک تو داده ام .

ھ ک�ن سخن بگو تا دوستم بداری و دوستی مرا دریابی و ب�دان مست نمی داری با وای انسان اگر مرا د -٧١

ت و منّتی یست . نلذّتی برتر از این دوستی در جھان ھستی وجود ندارد . لذّتی کھ در آن ھیچ ذلّ ت دارم زی�را آنھ�ا ب�ر ج�ای م�ن در می�ان مردمانن�د و م�ردم م�رمن فقط بر خ -٧٢ ا در لفای خودم در جھان منّ

آنھا می بینند و می پرستند . ی�د ب�ھ سخن نگوئید و درد دل نکنید و راز دل در میان نگذار ما اگر با ھمسر و فرزندان خود در خانھش -٧٣

ن ب�ا م�ن تدریج فراموششان می کنید در حالیکھ در مقابل چشمان شما ھستند . پس چگون�ھ ب�دون س�خن گف�ت می توانید مرا فراموش نکنید.

ش می کن�د خن نگوید و راز دل در میان نگذارد مرا فراموش می کند و خودش را فراموسھرکھ با من -٧۴

. و آنکھ فراموش شد نابود شده است و بھ تسخیر شیاطین در می آید ی یقین دانست کھ از من است و برای من است و بھ سوی من م ک بدان ھرکھ بھنیای انسان ! این را -٧۵

ال . حو روح خود ساخت بر ھدایت است و مشمول رحمت من است در ھمھ فکرآید و این باور را ملکھ ن و در من�ی و ع�ی نون و ب�رودان کھ تو از منی و ھمواره با من در ھمھ سو و در دربای انسان نیک -٧۶

تقرب ر حدی ازمنی . با اینحال من منم و تو توئی ! و این از کمال رحمت و محبت من است کھ تو را در ھن دم�ادم ن و ب�ھ س�وی م�و فنایت استقالل و موجودیتی منحصر بھ ف�رد خ�ودت بخش�یده ام ک�ھ ب�ا م�ن و در م�

و س�ت و عالیتر و جاودانھ می شوی و توحید تو یگانگی من و تو نیست بلکھ دوستی و عش�ق ب�ین م�ن و ت�مت ین از رحاخالفت من و تو بر جای یکدیگر است . پس ھرگز مپندار کھ تو در من فنا و نابود خواھی شد

من بدور است . و عین رحمت من است و تجسم ابعاد المتناھی رحمت من است ، وجود تو سراسر درجات و ای انسان -٧٧

ز ات�و این رحمت اس�ت و درک ت�و از ای�ن حقیق�ت ع�ین ب�ر خ�ورداری ت�و ازرحم�ت اس�ت وع�ین برخ�ورداری و اس�ت و ع�ین برخ�ورداری ت�و از م�ن اس�ت . و ع�ین برخ�ورداری ت�و از خ�ود ت�و اس�ت پ�س ت�و کف�ر وجود

. شقاوتی جز غفلت از این رحمت نداری ب�دانی اھیچگونھ از عدم جھان را و تو را آفریدم ؟ آیا می خوانسان ! آیا می خواھی بدانی کھ من ای -٧٨

کھ قدرت آفرینش من در حالیکھ خود غرق در عدم بودم چگونھ رخ نمود ؟ ن خ��ود ع��دم ب��ودم و وج��ودم ع��دم م��ن ب��ود و ع��دم م��ن ع��ین وج��ودم ب��ود و ای��ن معن��ای م��پ��س ب��دان ک��ھ -٧٩ستش�و ایی من و راز قدرت من است پس سعی کن کھ در ای�ن معن�ا غ�رق ش�وی و ھس�تی ات را ب�ا آن شکبری

دھی تا بتوانی بر جای من قرار گیری و این راز را دریابی .

Page 11: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١١

ھ مرگ و فنا را دریافتی و خود مصداق این عشق شدی ب�ھ ھم�ھ اس�رار م�ن م�ی رس�ی . ھرگاه عشق ب -٨٠

ی را بشناسمی من قرار می گیری و تا بر جای من قرار نگیری نمی توانی زیرا در این عشق است کھ بر جا و تصدیق کنی و راز خلقت خود را فھم نمایی .

است و عشق ھمان اقتدار نیستی است . تا بھ این عشق نرسی بھ قدرت آفرینش من از نیستی ، عشق -٨١

ی دم خ�ود م�ع�رینش رسیده ای و آنگ�اه از عدم یقین نخواھی یافت . و چون بھ این یقین رسیدی بھ قدرت آفیک�ی ی�را وج�ودزآفریده ای کھ من آفریده ام یآفرینی جھان را و خودت را . و آنگاه می بینی کھ ھمان چیز

است . ی�ن این نکتھ بیندیش ک�ھ اگ�ر تم�ام عم�رت را ھ�م ج�ز ب�ھ آن نیندیش�ی ب�از ھ�م ک�م اس�ت و ا ای انسان بھ -٨٢

ت دم ! اینس�احساس کن کھ قدرتی برتر از بودن در حین نبودن نیس�ت : وج�ود ع�نکتھ آن کھ ببین و بفھم و کانون قدرت آفرینش من و ھمھ قدرتھای دیگر من .

رف�ت باره حیات پس از مرگ اندیشیده ای ؟ پس بیندیش و بسیار بیندیش کھ اینست ذات معآیا ھرگز در -٨٣

و حکمت و علم و قدرت تو . بلکھ بسیار زنده تر است . من نعمت بزرگ مرگ را بھ ومرگش ھنوز زنده است چگونھ آدمی پس از -٨۴

و ن و م�ادهتو داده ام تا بدین طریق م�را بشناس�ی ک�ھ چگون�ھ در ع�دم ھس�تی دارم و ھس�تی ام نی�از ب�ھ مک�ا زمان وجھان ندارد .

ت اک�ھ در حی�ات مک�انی و نیز با مرگت ھستی ال مکانی می یابی و لذا مرا خ�واھی یاف�ت . ب�ھ ش�رط آنت -٨۵

وی . سمت و سوی ال مکان را یافتھ باشی کھ سمت بی سوئی است و گرنھ بھ ظلمت نابودی دچار می ش مت ای اینکھ سمت و س�وی ال مک�انی را یعن�ی س�برتو را مکلف بھ عبادت نموده ام ؟ چرا آیا می دانی -٨۶

و سوی مرا کھ سمت و سوی ھستی جاوید توست بیابی . س��تی خ��دائی اس��ت ت��ا م��ھ عب��اداتی ک��ھ ب��رای ت��و ق��رار داده ام تم��رین ھس��تی المک��انی اس��ت . تم��رین ھھ -٨٧

. و من شویمن شوی الیق ھمچون من شوی و ومانیکھ مرا نیافتھ ای خودت نیستی بلکھ غیری یعنی محک�وم ب�ھ ن�ابودی ھس�تی در ت�ن زپس بدان تا -٨٨

مکان و زمان . ودت نیستی . خھستم و تو پس بدان کھ من خود تو -٨٩ ج�ود وب�اد ک�ھ ن�ابودی ات را . پ�س ما بھ تو بنمایم تا طالب وج�ود ش�ویا نابودی ات رتجھان را آفریدم -٩٠

. پنداری و مکات�ب موج�ود در جھ�ان ب�ھ راھ�ی ب�س کوت�اه و ی خواھم تو را در ورای ھم�ھ م�ذاھب و فرق�ھ ھ�ام -٩١

نظ�ر ک�ن ز آغاز راه نکرده مقصدش را بیابی . ب�ھ قل�ب خ�ودتساده و روشن و عزیز رھنمون سازم کھ ھنووض�عی و ھرچھ معلومات و محسوسات و موجودات مرئی و نامرئی از قلب را نف�ی و لع�ن ک�ن ت�ا برس�ی ب�ھ

ور من��ی . ص��بس�اده و س��فید و تھ�ی از ھ��ر حس�ی و احساس��ی . آن�ک بم��ان و روی ب�ر مت��اب ک�ھ رو در روی ن ت�م�ھ ذرات راقب باش تا با تو سخن بگویم با صدایی ک�ھ ن�وایش را در ھبمان و شبانھ روز این وضع را م

الل�ی ز وو جان بشنوی . و اینست نجات و رستگاری تو کھ آغاز عروج تو بھ سوی من اس�ت . در س�کوت . لحظات و بی ھیچ بلوا و نمایش و بازار و جلوه ھای ویژه ای کھ تو را بھ دام شیطان افکند

مح�ال م�ی ج�وئی . م�را در س�ادگی و س�کوت و وجھل تو از اینست کھ م�را ب�س س�خت ای انسان تمام -٩٢

م ھ�خویش و تنھایی و بی چیزی و بی معنایی بجوی آنھم در نزدیکترین حد خویشتن در آن واحد ھم در دلم�ھ ھروبروی خویش و ھم عین خویشتن خویش . من خ�ویش ت�و ھس�تم از غرب�ت ب�در آی ت�ا م�را بی�ابی در

ھ حال بخصوص در بی سوئی و بی حالی . سو و ھم

Page 12: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٢

ی و اانگونھ کھ توخودت را در کل لحظات زندگیت خواستھ را آفریده ام ؟ ھمچگونھ توآیا می دانی من -٩٣

برتر از این را خواستھ بوده ای ؟ کھ خواھی خواست . آیا تو زین پس ھم ھمانگونھ . ھ باش کھ ب�ا خ�ودت در تنھ�ایی ھس�تیا من ھمانگون. ببا من ساده باش. با من صادق باش! ای انسان -٩۴

. امتو من .در تمامیت خودت بیابی . آرام و تسلیم و رھا باش و چشمانت را ببند تا مرابا من مپیچ ی . ت�و مھرب�انتر ب�اش ت�ا مھ�ر برت�ر م�را بی�ابی انسان ! من با تو چنانم کھ تو خود با خودی . با خ�ود ا -٩۵

م�را خواستی و نیافتی . غضب من بھ تو ع�ین غض�ب ت�و ب�ھ خ�ود اس�ت . چ�راا مرکی رحمت و محبت برتر !باور نداری کھ من ، تو ام . چقدر کافری ! چقدر از خود بیگانھ ای ! چقدر با خود دشمنی

من وجود دوتا باشد. تو دوتا نیستی.مد کھ یک وش ھ دوتایی! چگونھ میک؟ ای انسان! چھ پنداشتھ ای -٩۶

! نیو تو با م ش مکن کھ من با توامبفھم و باور کن و بمان بر این باور و فرامو نیکاین را ! ھستم و تو ل�بش وجود را بشناسی و دوست ب�داری و طی ؟برای اینکھ دانی برای چھ آفریده شده اای انسان آیا می -٩٧

د س�ی و وج�وج�ود شناودیت آفریدم . و عبودیت من ھمان راه و رسم وکھ انسان را برای عبکنی . و آن منم و وجود طلبی و وجود یابی است . یدوست

و ص�فات و اقت�دار ءیا می دانی کھ وجود چیست و چھ شرایط و صفات و ویژگی ای دارد ؟ ھمھ اس�ماآ -٩٨

ی . امن ھمان ویژگی وجود و وجود داشتن است و ال غیر . پس تا ھمچون من نشده ای وجود نیافتھ ع نیا چگونھ ای ؟ برای خ�ودت مظھ�ر ب�ی نی�ازی ھس�تی از ن�وجود یافتی در حیات دآیا می دانی چون و -٩٩

عف ھا ت�افقر با فخر . ولی برای مردمان مظھر ھمھ صفات و قدرت منی . برای خودت مظھر ھمھ انواع ض سر حد عدمی . ولی برای دیگران مظھر ھمھ انواع قدرتھا ھستی ھمچون جاودانگی وجود .

در خ�ود ھس�تی ول�ی ب�رای خ�ود نیس�تی ھ عدم نزدیکتر می شوی وجود م�ی ی�ابی . یعن�یپس ھرچھ ب -١٠٠

ھمانقدر کھ برای دیگران ھستی . برای خود وجود محض ولی برای دیگران مظھر صفاتی .

ت�ا چش�م گر کھ در ھمھ امیال و اعمال خود دوئی . و نیز دو تا دست و دوتا پا داری و دوای انسان بن -١٠١ ادوگ�انگی ب� گان�ھ ای . و ب�ا ھم�ھ ای�ندوو دوتاس�ت . و در ھم�ھ افک�ار خ�ود نی�ز ت�ش . و نیز مغ�ز و دوتا گو

ای قلبی واحد ھستی . جھانی یگانھ روبروئی و این از آن روست کھ دار

تذبذب و سرگردانی این دو گانگی رجوع کن بھ قلب خودت کھ یگانگی توست و منظر وپس از تردد -١٠٢ و خانھ من است .

ا چشم سرت نمی بینی زیرا اگر چنین بود ھرچیزی را دو ت�ا م�ی دی�دی . پ�س ت�و جھ�انبتو جھان را -١٠٣

ا ررا با چشم دلت کھ چشم م�ن اس�ت م�ی بین�ی . پ�س چش�م س�رت را تس�لیم چش�م دل�ت نم�ا . و ھ�وش س�رت تسلیم ھوش دلت کن . تا با جھان یگانھ ، یگانھ شوی .

ت�و م تو نبودی . و م�ن از خ�ود گذش�تم و ت�و ھس�تی ی�افتی . و این�ک ک�ھن بودای انسان ! آنگاه کھ م -١٠۴

ک�ھ ب�ودت ھستی من نیستم . پس تو نیز از خودت بگذر تا ھستی مرا بیابی . این عین عدالت و عش�ق اس�ت را با نبودم معاملھ کنی . کھ اگر چنین نکنی ھیچ نکرده ای .

Page 13: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٣

فصل دوم

ملّت مُغانه

Page 14: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٤

یا اهو ز ار عرص�ھ قب�ل داھو نام خدای قوم آریاست کھ ازلی ترین و قدیمی ترین و غیبی ترین نام خداوند اس�ت -١

رچن�د ک�ھ ھخلق انسان . و این نام خود او نزد خودش بود ب�رای خ�ودش زی�را ھن�وز انس�ان خل�ق نش�ده ب�ود د . خدایش را بھ حق بشناسد ھنوز پدید نیامده بو حیوان دوپا خلق شده بود ولی آن انسانی کھ

اھو یعنی ھوترین ھو ، اوترین او ، غایب ترین غایب ھا . -٢ ت�و ھم�ان ھو ( او) حاصل رابطھ من و توست یعنی بدون یک من و تو ، اوئ�ی نیس�ت . و نخس�تین م�ن و-٣

آدم و حوا بودند . یب غیب ! غمعلوم است : نایعنی غیبی کھ غیبت آن ھم اھو یعنی اوئی کھ اوئیت او ھم مطرح نیست .-۴

و ت آنگاه ک�ھ ھ�یچ انس�انی او را نم�ی شناس�د . و ای�ن ن�ام خداس�ت در رابط�ھ خص�مانھ آدماھو نام خداس- ۵

حوا . زیرا خدا در رابطھ بین آدم و حوا شناختھ می شود . ھ دند و این قلمرو اھ�وئی خداون�د اس�ت ک�دم و حوا پس از ھبوط از بھشت دچار قھر مطلق در رابطھ شآ-۶

عرصھ کفر مطلق انسان است . و تا هللا کھ سلس�لھ مرات�ب ظھ�ور خداون�د در معرف�ت بش�ری اس�ت » ھو « و تا » یاھو « ا ت» اھو «از -٧

آنگاه کھ می فرماید قل ھو هللا احد : بگو ، کھ ھو هللا است و این دو یکی است . طل��ق بش��ری را پ��س از ھب��وط آدم در ھ��م شکس��ت و اھ��و را مم��رو ظلم��ت و کف��ر نخس��تین انس��انی ک��ھ قل -٨

ی�وب لغود ک�ھ خداون�د را ب�ھ عن�وان غی�ب ازد حضرت زردتشت ب شناخت و خدا را از عرصھ غیب غیب صدا بھ خودش خواند کھ : یا اھو!

ک��ن نم��ود ک��ھ ی تع��الی یاف��ت و درج��ھ ای برت��ر از خداشناس��ی را ممش��ت در ق��وم س��امن��دای اھ��و از زردت -٩

بودن�د ک�ھ عو موس�ی عحض�رت اب�راھیم خواندن�د ک�ھ مھمت�رین ای�ن ص�دا کنن�دگان » ھو « خداوند را بھ نام دای ام اص�لی خ�ن�گفتند : یا ھو ! و لذا خدای مذھب یھود را یھو می گویند کھ ھمان ی�ا ھ�و اس�ت و در واق�ع

ین نام ب�ود ک�ھ انامید و با » ھو « قیماً بود کھ خداوند را مست صاست . ولی این محمد » ھو « یھود ھمان ی مع�روف و است کھ ھمان ھو» الھو « خداوند در بشر و از بشر رخ نمود یعنی هللا شد کھ مصطلح ھمان

: غ�ایبی ک�ھ مشخص می شود کھ بھ زبان ساده بدین معناست» ال « کامالً شناختھ شده است کھ با پیشوند ناشناختھ ای کھ شناختھ شد . آشکار شد ، نکره ای کھ معرفی شد ،

. صاست تا محمد ع ز اھو تا الھو ( هللا ) ھمان راه زردتشتا -١٠ ی��دایش و ظھ��ور و تجل��ی و عرف��ات خداون��د از ظلم��ت ع��دم اس��ت ت��ا ن��ور وج��ود . و ل��ذا و ای��ن س��یر پ -١١

زردتشت نخستین کاشف نور و جدا کننده روشنایی از ظلمت است .

Page 15: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٥

ھم ظھور ھ�و صبود و محمد » و یا ھ« ظھور کامل عھو بود ھمانطور کھ موسی ظھور ا عزردتشت -١٢اش�د ک�ھ بم�ی » الھ�و «است ک�ھ مظھ�ر عبود کھ کمال این ظھور ھوئی محمدی از باطن ذات او ھمانا علی

ھمان هللا است . رق در خ�ود ود و غ�ب�و کھ در قلمرو غیب مطلق غرق در تاریکی و عدم بود در حقیقت خود خودش ھا -١٣

وھم نداش�ت . مطلق بود کھ غیر را بھ خود راه نمی داد و غیر او ھیچ نبود و امکان وجود» من « بود و د دش راه دھ�لذا اراده کرد کھ بھ واسطھ زردتشت بھ عرصھ عرفھ و روشنایی در آید و غیر خ�ود را ب�ھ خ�و

قاب�ل در نقط�ھ م ود و اھرمن نام گرف�ت ک�ھلعن تاریکی ب و لذا اھومنی خود را طرد و لعن کرد کھ این طرد وادف رحم�ان و بھ معنای بخشنده و مھربان است و مت�ر» اورمزد « یا » مزدا « اھورا مزدا قرار گرفت کھ

س�ت ک�ھ از رحیم می باشد کھ در نقطھ مقابل شیطان است کھ مظھر تاریکی و جھل و عدم و غی�ب و منی�ت ا نزد اھور مزدا رانده شده است .

بانھ��ای پھل��وی و زاز متقاب��ل ھ زب��ان شناس��انھ ای��ن مش��تقات ھ��وئی ک��ھ ن��وعی اش��تقاق و اس��تنباط ی��توج -١۴

باش��ند جمل��ھ دارای منش��أ واح��دی م��یعرب��ی و عب��ری م��ی باش��د بس��یار س��اده اس��ت و آن اینک��ھ ای��ن زبانھ��ا ری از اق�وام بش� ردارای الفبای واحدی ھستند و عالوه بر این ھمھ زبانھای متنوع دھمانطور کھ این زبانھا

زبان واحدی منشعب شده اند ھمانطور کھ زبان واحد بشری در قران کریم ھم مذکور است . ل ارای معنای واحدی ھستند و ھم لف�ظ بس�یار نزدیک�ی ک�ھ ب�ھ ت�دریج در ط�ول ت�اریخ تب�دیدھو و او ھم -١۵

ند . ھم�انطور ار نزدیکی ھستدر زبان فارسی و عربی دارای معنای بسی »من « . ھمانطور کھ لفظ شده اند ش�ود ک�ھ م�ی» الھ�ا« شدن جم�الی تب�دیل ب�ھ دکھ اسم معرفھ غیب و مذکر است پس از مشھو» الھو « کھ

کھ »ھا « یر دال بر تغییر جنسیت است و این الھا ھمان هللا است کھ مصطلح گردیده است ھمانطور کھ ضم ست . ادر قلمرو جمال وصفی مؤنث وار یافتھ است و در عرفان اسالمی پروردگار » ھو « مؤنث شده

ر قلم��رو ریش��ھ ی��ابی الف��اظ از ق��دیم ت��ا کن��ون یک��ی از مھمت��رین ش��اخھ از عل��وم دین��ی ودزب��ان شناس��ی -١۶

ک فعالی�ت م�روزه در عل�م ھرمنوتی�عرفانی و فلسفی بوده اس�ت ک�ھ در دوران�ی عل�م جف�ر نامی�ده م�ی ش�د و اکم�ت ھ�ای ش�ده در جھ�ان اس�الم م�ی ت�وان ب�ھ بس�یاری از اس�رار و حکند و با توسل بھ این علم منقرض می

ی�م اره گرفت�ھ ماورای طبیعی دست یافت و بھ نوعی وحدت ادیان رسید . و ما در ای�ن رس�الھ از ای�ن عل�م بھ� کھ در عرصھ تحقیق و مکاشفات عرفانی خود یافتھ ایم .

وی و عیس�وی و محم�دی ب�ھ ن�ور خ�الق و نب�وت ابراھیم�ی و موس� ءاز انبی�ا پس حضرت زردتشت قبل -١٧

معن�ای ب�ھ» فرقان « کھ منجر بھ کشف اھور مزدا و اھرمن گشتھ است کھ ھمان کشف ھستی رسیده است راه علم تشخیص حق و باطل و خی�ر وش�ر م�ی باش�د ک�ھ اس�اس و می�زان عق�ل و اخ�الق و رش�د و آدمی�ت و

سیر و سلوک الی هللا می باشد . یم مسلمان ایرانی نخستین عالمی اس�ت ک�ھ بواس�طھ لدین سھروردی فیلسوف و حکشیخ شھید شھاب ا -١٨

ھ حکم�ت الھام و اشراق بھ ای�ن حقیق�ت م�ذکور دس�ت یاف�ت و ب�ر ای�ن اس�اس مکتب�ی بن�ا نھ�اد ک�ھ مع�روف ب�ی و س�اشراق است و این حکیم بزرگ ب�ھ ج�رم الح�اد ب�ھ فت�وای علم�ای جاھ�ل و من�افق عص�ر خ�ود در س�ن

شد. شش سالگی شھید کھ اثری بغایت پیچیده و ثقیل است و بیانی روشن ھ�م» حکمت اشراق « اثر معروفش شیخ شھید در -١٩

ش�دیداً اثر بزرگ ندارد و اثری بھ لحاظ اعتقادی و فلسفی ، التقاطی است کھ ھمین امر در ثقیل تر شدن ایناز و نس�تھ اس�ت رارت�داد ب�وده ک�ھ نتوادخیل بوده است . شاید ھم ھراس شیخ جوان ما از اتھام بھ الح�اد و

مری ش�د ابھ ھمان متھممکاشفھ اش را تماماً بھ زبان آریایی و دین زردتشت بیان نماید کھ با اینحال بازھم ن می ھراسید . کھ از آ

ا و عیت بارز تاریخی است کھ این علما و عرفای ایرانی بودند کھ ب�ھ مغ�ز وروح دی�ن خ�داینک یک واق -٢٠

دا و ی�ت دی�ن خ�ئخرین دین او یعنی اسالم راه یافتند و این بدان دلیل ب�وده ک�ھ حام�ل ازلی�ت و اھوبخصوص آر را ب�ھ اول و آخ حکمت الھی ھستند و لذا بسیار بھتر می توانند ابدیت و آخریت و اللھیت حق را دریابند و

را بفھمند و جمالش را شھود کنند . » ھو هللا«نند و حق ھم برسا

Page 16: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٦

ی�انی ب�ھ ج�ای حرک�ت از غ�رب اشراق اگر بھ جای نقب زدن از اسالم بھ سوی زردتشت و ی�ا ب�ھ بشیخ -٢١ای م�ی رائی ج�وشرق نور ، مستقیماً از طریق شھود بھ شرق می رف�ت و در س�ر من�زل اھ�سوی ظلمانی بھ

ط و لتق�اا سوی غرب می رفت از زردتشت بھ اسالم می رسید بھ تمام و کمال و ب�ی ھ�یچ گرفت و از شرق ب. ای�ن دی�ز کش�انیگنسوء تفاھمی . ترس شیخ از این اتھام بود ک�ھ او را ب�ھ ای�ن التق�اط و بی�ان ثقی�ل و ش�بھ ا

اکث�ر . ای�ن آف�ت درار داده است عین شرک و معصیت اس�تھراس برای یک حکیم کھ برای خود رسالتی قر الص�درا ومو ب�وعلی و مچ�. ھنھا را عقیم و ب�ی حاص�ل نم�وده اس�تفالسفھ ایرانی وجود دارد کھ کل تالش آ

. غیره ک�ھ نم�ی خواھ�د ب�ا حیوانی�ت و غرای�ز خ�ود زن�دگی کن�د و بمی�رد ش�ناخت وج�ودی خداون�د برای انس�انی -٢٢

ام ش�ب ش�ھ نی�ازی ش�دیدتر از خالق بعن�وان مب�دأ و مع�اد ھس�تی ام�ری ض�روری و واج�ب م�ی آی�د و تب�دیل ب�ا زد ت�ا لم�ت در درک اس�فل الس�افلین خ�دایش را ص�د. و زردتشت نخستین بشری بود کھ در اعم�اق ظمیشود

لم�ت را ظاق ک�رد و بر او نوری بتابد تا بتواند تحت الشعاع این نور وی را ببیند . و نخستین شعاع نور اشرق�ت جدی�د شکافت و وجود از عدم جدا شد و زردتشت نخستین انسانی ب�ود ک�ھ ب�ر روی زم�ین یکب�ار دگ�ر خل

لھی ااب انگیز ود بھ صفت و فعلیت یافت و لذا دارای دھھا کرامت و قدرت اعجیافت و اسمای الھی را در خ ھ��رمن ص��احب) گردی��د و اھ��ورائی ش��د و در نب��رد ب��ر علی��ھ ار حقیق��ت تب��دیل ب��ھ انس��انی متأل��ھ (الھ��یش��د و د

رسالت گشت . انس�انی ش�راقی و زردتشت ھمان پی�ر مغ�ان ادبی�ات عرف�انی ماس�ت و ل�ذا ح�افظ ش�یراز ھ�م ی�ک حک�یم ا -٢٣

ناخت . الھی است کھ کل سیر اھوئی تا الھوئی را بھ الھائی جمال رسانید و هللا را ش –اھورائی ور و یم مغان ایرانی را جادوگران بزرگ می دانستند کھ این جادوگری در حقیق�ت ق�درت ظھ�یونانیان قد -٢۴

ز باس��تان ا بس�یاری از علم�ای ب�روز اس�مای الھ�ی از وج�ود علم��ا و عارف�ان ای�ران باس�تان ب�وده اس��ت و ل�ذابی نیس�ت لم�ی اکتس�ایونان و روم برای کسب این علم بھ ایران می آمدند کھ اکثراً ناکام می شدند زیرا این ع

ان تند ک�ھ مغ�حاصل سیر و سلوک و تعالی روحانی عالم است و نھ فوت و فن مدرسھ ای . و لذا پنداش بلکھ حمل�ھ اس�کندر .د علوم و فنون خ�ود را ب�ھ دیگ�ران انتق�ال دھن�د واھنخایرانی مردمانی بخیل ھستند کھ نمی

اش�ی از نمقدونی بھ ایران و غارتگری و خونریزی و کت�اب س�وزی وی در ای�ران زم�ین حاص�ل انتق�امجوئی اغورسال مع�روف اس�ت ک�ھ کس�ی چ�ون فیث�جھل مرکب فالسفھ یون�ان در آن دوران ب�وده اس�ت . و ب�ا اینح�

ز اھ اس�ت ک�ھ و سلوک ص�وفیان علیم دیده است و لذا مکتب او مکتب ریاضت و سیرسالھا نزد مغان ایرانی ت غان ایرانی بھ ارمغان برده است . مکتب م

ت یخی بدیھی است کھ نخستین حکیم�ان موح�د در یون�ان و روم باس�تان و خاص�ھ بن�در الئ�ابھ لحاظ تار -٢۵

ھاس��ت و ط حک��یم نی��ز یک��ی از آخ��رین آنتح��ت ت��أثیر مکت��ب مغ��ان ای��ران تعل��یم و تربی��ت ش��ده ان��د ک��ھ س��قرای کرام�ات حکیمانی چون فیثاغورس و طالس و پارمنی�دز و زن�ون و اگزن�و ف�انس و ج�ور جی�اس اکث�راً دارا

م و ھ جھ�ل م�ردبودند و جملھ آنھا بھ مثابھ مغان اروپائی در آن دوران محس�وب م�ی ش�دند ک�ھ اکث�راً بواس�طھ ب�ھ ی باش�ند ک�و اینان بنیاد تم�دن باس�تان یون�انی در غ�رب م� ستم حکام تحت شکنجھ و آزار و قتل بودند .

ن کسانی چو الح امروزی سکوالرگشتھ وطتدریج از این فرھنگ مغانھ خدازدائی و دین زدائی شده و بھ اص . ارسطو را بھ بار آورده است کھ پدر تمدن سکوالر مغرب زمین می باشد

ن�ھ زردتش�ت و ی گش�تھ اس�ت ھم�ان فرھن�گ و تم�دن مغابنابراین فرھنگ و تمدن مدرن غ�رب ک�ھ جھ�ان -٢۶

گردی�ده ایرانیان اس�ت ک�ھ ب�ھ ت�دریج س�کوالریزه و م�ادی گش�تھ اس�ت ک�ھ ن�ورش را از دس�ت داده و ظلم�انی است.

تدبیر و ھمچنین بھ معن�ای ودر لغت پھلوی اوستائی بھ معنای اندیشھ و خرد ورزی و معرفت » رای« -٢٧

م�ن ب�ھ –ا ب�ھ معن�ای خ�دای عش�ق و خ�رد اس�ت . و اھ�و ر -بن�ابر ای�ن اھ�و شور و ش�یدائی و عش�ق اس�ت .و کب�ر و .معنای خدای کبر و منیت است . و ل�ذا عش�ق و خ�رد از ن�ور و روش�نایی اس�ت و خالقی�ت و ایث�ار

منیت ھم از تاریکی و ظلمت و رکود و در خود ماندگی و عدم ظھور و بخشش است . نس���ان عاش���ق و ایث���ارگر و مھرب���ان و بخش���نده و خردمن���د و حک���یم و ای و بدینگون���ھ انس���ان اھ���ورائ -٢٨

رس�ت روشنایی بخش قلوب است و انسان اھومنی انس�انی بخی�ل و ع�دم پرس�ت و ع�دو و ش�رور و ت�اریکی پ است و احمق .

Page 17: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٧

ای�ن د کھ اھومن خدای قب�ل از خلق�ت جھ�ان اس�ت و ع�ین ع�دم اس�ت ک�ھ وج�ود اوس�ت . و باید درک کر -٢٩

رد ط�ذات اھومنی اش را ھ ھمان ظلمت و عدمیت است پس از عرصھ ظھورش کھ اھورائی است ک اھومن ل�ق آدم خو لعن نموده و زان پ�س دارای طبع�ی ش�ریرانھ و خص�مانھ م�ی ش�ود . ھم�انطور ک�ھ ابل�یس قب�ل از

پروردگار بود و پس از رانده شدنش شقی و شرور و عدو گشت . یوجھی از حضور و آستانھ قدس ورا می باشد . یعن�یآئی اھومن ھمان اھ –در حقیقت اھورا ھمان بھ خود آمده اھومن است یعنی خود -٣٠

م�ان محض و در خویش و برای خویش است . و بھ خود آمدن اھ�ومن ھ» من « یا » خود « اھومن ھمان ب�ھ ونچ�» من«عنی خرد و حکمت و روشنائی و عشق و خالقیت است و اھورائی شدن اھومن می باشد . ی

م ھ» رای«خود پرستی است و » من«ھم نور است. » رای«است و ظلمت » من«میشود. » رای«خود آید کی در معن�ای مش�اھده و دی�دار و رؤی�ت نی�ز م�ی باش�د ک�ھ لغ�ت مش�ترب» رای«عشق است. و عالوه ب�ر ای�ن

. استو عربی زبان فارسی وری ن�قب بدین دلیل بر او نھاده شده کھ ھال�ھ زرد است و این نام یا ل )زردتشت بھ معنای تشت (طشت -٣١

ن اس�ت ک�ھبر دور سرش بوده است . و این ویژگ�ی را ھمگ�ان دی�ده ان�د . ای�ن ن�ور ظھ�ور اھ�ورائی از انس�ا آئی و خدائی است . –ھمان نور بھ خود آئی و خود

مس�تغرق و مق�یم ور زردتشتی نور وجود مطلق اھورائی است چون انس�انی ب�ھ خ�ود آی�د در ذات خ�ود ن -٣٢

ن ظھ�ور گردد اھومنی ذاتش تجلی نموده و بر می تاب�د و ای�ن ت�ابش ھم�ان اھ�ورا اس�ت . پ�س زردتش�ت ھم�ا نور اھورائی در انسان است .

ناست کھ زردتشت نخستین انسان کامل بر روی زمین پس از ھبوط آدم بوده است. این بدان مع -٣٣ الد از حدود شش قرن قبل از میالد تا ھشت ھزار س�ال قب�ل از م�یریخی زمان حیات زردتشت بھ لحاظ تا -٣۴

باش�د عھیم ی�ا اب�را عتخمین زده شده است کھ بھ نظر ما تاریخ درس�ت بایس�تی ح�دود ب�ین ھب�وط آدم ت�ا ن�وح . یعنی حدود چھار تا پنج ھزار سال قبل از ظھور اسالم

پیامبر ، مغان بزرگ دیگ�ری ھ�م در ط�ی ق�رون ین حقیقت تاریخی نیز بدیھی است کھ پس از زردتشت ا -٣۵

ای ھ�زردتش�ت و اعصار در دین او بھ ھمین نام زردتشت یا زرتشت بوده ان�د ک�ھ کت�اب اوس�تا عم�دتاً از ای�ن گاتھا را از زردتشت پیامبر می دانند . بعدی می باشد و فقط فصل

ت کھ بھ اوج خود آئی و الحاق ظر بھ ھیکل نوری در حکمت اشراق سھروردی مربوط بھ انسانی اسن -٣۶

رجات خوددبھ ذات خویش رسیده است و لذا منور و زردتشتین گشتھ است و این نشانھ ھمھ مردان خدا در آئی است .

ک�ھ آ ) م�ی باش�د –ارفانھ ترین و اشراقی ترین و خردمندانھ ترین نام خالق ھستی ھمان�ا خ�دا ( خ�ود ع -٣٧

ھ ب�ھ نھایت�اً ک�رائی شده ودمی نیز موجب ھویت اھدر آآئی –ھ این مقام خود یک واژه کامالً پارسی است . ک ان است .درجھ الھوئی و الھائی وجود می رسد کھ الھیت وجود است و این مقام ظھور اھو از حضور انس

ی دمی کارگاه ادراک مکان و زمان و موجودات مادی است کھ غایت این ادراک بھ ع�دم م�ذھن و مغز آ -٣٨س�ت ک�ھ ق�رار گرفت�ھ ا» اھ�و « و بر آستانھ این عدم اس�ت ک�ھ آدم�ی روی در روی ظلم�ت مطل�ق یعن�ی رسد

دم اس�ت وع�البتھ من اھوئی انسان است یعنی اھومن ! و بھ خ�ود آئ�ی ای�ن اھ�ومن ھمان�ا آف�رینش وج�ود از . و ای�ن آ –د اس�ت ب�ھ خ�و» خ�ود « پیدایش نور از ظلمت . و این تحول اھومن است بھ اھورا . این تحول

مقام زردتشتی انسان است . آدم د دم را تص�دیق م�ی ک�رک�ھ آی�ن ج�دائی ت�ا زم�انی دم جدا ش�د . در احوا ، روح وجود آدم بود کھ از آ -٣٩

آدم واحساس وجود داشت ولی پس از ھبوط از بھشت قھر و غضب و انکار و عداوت در رابط�ھ رخ نم�ود آی�د ھ خود م�یبم است . در این مقام یا شیطان و اھرمن می شود و یا بھ عدم پیوست کھ مقام اھومن در آد

ت ی آدم اس�و اھورائی می گردد یعنی یک بار دگر از عدم خود وجود را خلق می کن�د ک�ھ ای�ن خلق�ت زردتش�ت یعنی ھستی مغانھ !

Page 18: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٨

جھ�ان انسانھای ت�اریخ )چرا الھوئی ترین و الھائی ترین (الھی ترینان درک کرد کھ اینک بھتر می تو -۴٠

وون ح�الج چ�اسالم در عرصھ آخر الزمان کھ قلمرو الھیت وجود است از ایران زمین بر خاستھ اند کس�انی ر ب��بایزی��د بس��طامی و ش��مس تبری��زی و روزبھ��ان ش��یرازی و دیگ��ران . ک��ھ ع��ارف ک��املی چ��ون اب��ن عرب��ی

قام�ات موح�ات مکی�ھ در ھم�ھ درج�ات و عظمت و برتری مقام قوم سلمان فارسی اعتراف کرده است و در فت .بوده است در رأس ھمھ قرار داده است . این از نژاد اھورائی زردتشت بزرگرا بایزید بسطامی ،معنوی

) امی انسانھائی اھ�ورائی و زردتش�تی (ب�ھ لح�اظ مق�یران زمین تنھا سرزمینی است کھ در آن در دورانا -۴١و اھ�. ک�ھ این�ان ب�ھ مثاب�ھ موعودب، کی�ومرث، ھرم�ز و ک�وروشکومت رسیده اند کس�انی چ�ون گشتاس�بھ ح

م ھ�الزم�ان . ھم�انطور ک�ھ در آخ�راس�تحقاق ای�ن ق�وم را نش�ان میدھ�د . و ای�نناجیان دین زردتش�ت ب�وده ان�د ژادپرس�تینبیشترین استحقاق الھی درھمین قوم گزارش شده است کھ البتھ تحت ت�أثیر جاھلی�ت و ش�قاوت و

ترین رت عظیم�ی گش�تھ اس�ت ھم�انطور ک�ھ ق�رآن ک�ریم ھ�م اع�راب را ش�دیدت�و فرخوت اھومنی اعراب دچار کافران و منافقان خوانده است .

ک�ھ عرص�ھ صضور و نقش مغانھ و بغایت حیرت آور س�لمان فارس�ی در تک�وین و تح�ول دی�ن محم�د ح -۴٢

ت ک�ھ گ�زارش ش�ده اس�ظھور کمال الھائیت ھو بود نی�ز ب�ھ ط�رز اس�رار آمی�زی در مع�ارف اس�المی و ش�یعی ن ضرت ایش�االقاب و مقاماتی چون اساس دین محمد ، خزانھ وحی محمدی ، ظھور جبرائیلی و امثالھم بھ ح

می باشد . عنسبت داده شده است کھ اکثراً از جانب خود پیامبر و علی بھم » رای«این ست تا اول و آخر این راه و آمده ا صزردتشتی است کھ بھ یاری محمد ، گوئی سلمان -۴٣

.ودش�میت محقق ھ حوا ملحق شود و آدیعنی آدم بآید و قوس کمال بشری کامل شود تا الھو بھ الھا بپیوندد آدم بعنوان عدمی کھ محل ظھور کمال وجود شده است .

راب��ھ ای آتش��ین ش��ده و ب��ھ س��وی در پای��ان عم��رش س��وار ب��ر ا ت زردتش��تدر روای��ات اوس��تائی حض��ر -۴۴

د . ک�ھ ب�ھکرده است . پس ایرانیان ذاتاً ھمچ�ون مس�یحیان در انتظ�ار رجع�ت زردتش�ت ھس�تنخورشید پرواز ھ یکب�اراس�ت ک�ھ البت� ھ�ا نظر ما این رجعت بارھا رخ نموده است کھ سلمان فارس�ی ھ�م یک�ی از ای�ن رجع�ت

.عح و مسی عدگر ھم در آخرالزمان رخ خواھد نمود کھ جلوه ای جھانی خواھد داشت بھ ھمراه مھدی ئی در نبرد فرھنگ اھومنی موفق بھ سیطره عشق ب�ر علی�ھ منی�ت گردی�ده و ل�ذا فرھن�گ فرھنگ اھورا -۴۵

وفرھنگھ�ا واست کھ این قوم پذیرای ھمھ اقوام همین امر موجب شدھغالب ایرانیان عشق و ایثار است و ه بش�ری ش�د ع ترین اقواممعارف بشری از سراسر جھان بوده است و مبدل بھ کاملترین و پختھ ترین و جام

عرب�ی و وفرھنگ شاھد گزیده ت�رین افک�ار و مع�ارف و الف�اظ از زب�ان و فرھن�گ عب�ری است و لذا در اینینک�ھ اود . ب�ا بھ ندرت در دیگر اقوام دیده می ش� یتیمغولی و ترکی و یونانی و رومی ھستیم کھ چنین جامع

ل (مث�ل سائر مل� گز چون بنی اسرائیل وری ھستند ولی ھرایرانیان براستی کاملترین و متعالی ترین اقوام بش . ل اھومنیھورائی است در نقطھ مقاب) ادعای برتری و نژاد پرستی نداشتھ اند و این ویژه روح ااعراب

ن ب�ا تم�ام ھ این ایرانیان بوده اند کھ مغز و روح ظھور الھائی محم�دی را در یافتن�د و از آکو می دانیم -۴۶

دود ھزارن حراست نموده اند و این حراست اھورائی از ظھور الھائی ھمان مذھب تشیع است کھ حوجودشان را در سال توس�ط فرھن�گ اھ�ومنی اع�راب قت�ل ع�ام ش�د و ب�ا اینح�ال زن�ده مان�د و رھب�ری روح�انی ای�ن دی�می و طاتاریخ و خاصھ در عرصھ غیب�ت ب�ر عھ�ده گرف�ت و آن م�ذھب عرف�ان امامی�ھ اس�ت ک�ھ از بایزی�د بس�

حّالج تا موالنا و شمس و تا بھ امروز استمرار یافتھ است . ا الھ�ی در قلم�رو زم�ان و مک�ان و کائن�ات نی�ز بح�ث دیگ�ری از کیھ�ان شناس�ی عرف�انی ت�ظھور اھ�وئی -۴٧

اشد . باست کھ متأسفانھ قرنھاست کھ تعطیل شده است کھ اساس تالش سھروردی در احیای این بخش می شناس�ی الھ�ائی روی دیگ�ر س��کھ انس�ان شناس�ی آن اس�ت زی��را ظھ�ور انس�ان الھ�ائی ھم��ان نابخ�ش کیھ -۴٨

ت در طبیع�ت م�ی باش�د . بن�ابر ای�ن کیھ�ان طبیع�سمان دنیاست کھ ھمان تعین م�اورای آنزول آسمان غیب بھ م شناسی عرفانی یک علم کامالً شھودی در نزد انس�انھای ع�ارف الھ�ائی اس�ت . واگ�ر قرنھاس�ت ک�ھ ای�ن عل�

�ھ ک�رده ان�د و ای�ن ب�دلیل تعطیل مانده است بدین معناست کھ قرنھاست کھ این انسانھا لب فرو بستھ اند و تقیّش�من ظھ�ور الھ�ائی انس�ان و جھ�ان حاکمیت ظلمانی حکومتھا و علمای اھ�ومنی در جھ�ان اس�الم اس�ت ک�ھ د

Page 19: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٩

س��خن نگش��وده در آغ��از . خ��ود س��ھروردی نمون��ھ ای از ای��ن انس��ان الھ��ائی اس��ت ک��ھ ھن��وز ل��ب ب��ھمیباش��ند جوانی شھیدش ساختند .

رف��انی ھمچ�ون فرش�تھ شناس�ی و س�تاره شناس�ی و ب��رزخ عیھ�ان شناس�ی و نج�وم کول�ی از آنج�ائی ک�ھ -۴٩

ل و جن�ون وجود آدم�ی و امث�الھم در قلم�رو کتاب�ت و اس�تفاده عام�ھ اساس�اً ج�ز توس�عھ خزان�ھ و جھ�شناسی بخ�ش ود . ولیش آنھم شفاھاً تعلیم داده شلوع معارف فقط برای اھمذھبی حاصلی ندارد بھتر است کھ این ن

رای ھم�ھ ب�انسان شناسی عرفانی آنھم ب�ھ زب�ان ام�ی و س�اده و ن�ھ تمثیل�ی در قلم�رو کتاب�ت و نش�ر عم�ومی ھ ب�م عموم�اً ھای بشری کمابیش مفید و بیدار کننده است . ولی متأسفانھ این بخش از معرف�ت الھ�ی ھ�ه گرو

ن است . ره ای و مثالی کتابت می شود کھ خود موجب گمراھی مضاعف و سوء استفاده دجاالزبانی استعا ب�ھ عارف و حکمت ھا و فرھنگی کھ از جانب انسانھای الھوئی و اھورائی در ایران زمینمھمانقدر از -۵٠

در اب الھ�ین�ی یادگار مانده است باید گفت کھ براستی و بدور از ھ�ر اغ�راق تقریب�اً ھم�ھ مع�ارف و حکمتھ�اش�عور ش�عار و وانن�قلمرو جامعھ بشری ریشھ در اندیشھ و آثار ایرانیان اھورائی دارد ک�ھ ام�روزه الاق�ل بع

زادی و روش��نگری و حق��وق بش��ر م��ی باش��د ک��ھ ازان موس��وم ب��ھ ع��دالت و دموکراس��ی و آدر سراس��ر جھ��ا خ�اطر دمی�ت اھ�ورائی راقل آح�دزردتشت ھا و کوروش ھا و مانی و مزدک ھا جاری ش�ده اس�ت ک�ھ الفب�ای

.نشان می کند کھ این معارف در فرھنگ غرب سکوالریزه شده و البتھ بھ بازی گرفتھ شده است ک�ردار نی�ک متجل�ی ش�ده ویکی در آئین زردتشت اس�اس اس�ت ک�ھ در مثل�ث پن�دار نی�ک ، گفت�ار نی�ک ن -۵١

س�ت ک�ھ ود گذش�تن در قب�ال دیگ�ران نیاست . و ام�ا ای�ن نیک�ی ک�ھ خ�ود ن�ور اھ�ورایی اس�ت چی�زی ج�ز از خ� .اخالق اھورائی در مقابل اخالق اھومنی می باشد کھ عین من پرستی است

عل�یم پیش�ھ م�ی کنن�د خداون�د خ�ود آن�ان را ت ر قرآن کریم آمده است کھ آنانک�ھ تق�وا ( خویش�تن داری )د -۵٢

فرق�ان واس عمل�ی عل�م و حکم�ت داده و علم فرقان اعطا می کند . این ھمان از خود گذش�تگی اس�ت ک�ھ اس� است کھ علم تشخیص نیک و بد است .

آئین فرقان است کھ خیر و شر را تفکی�ک ک�رده اس�ت . ای�ن آئ�ین در جھش�ی ت�اریخی در آئین زردتشت -۵٣

ر جامع�ھ آئین مانی تبدیل بھ حکمت و معرفت می شود کھ تحقق طبیع�ی تق�وا و از خ�ود گذش�تگی اس�ت ک�ھ دو ای��ن کم�ال ای��ن آئ�ین در جھ�ش دیگ�ری در آئ��ین م�زدک رخ م�ی نمای�د ک��ھ ع�دالت اس�ت . رخ م�ی نمای�د . و

ران ر خ�اک ای�عدالت اساس پیدایش جمال الھائی اھور مزداست کھ البتھ قتل عام می شود و خون این آئین د م�ی. پ�س زمین بستر رشد امامت در دین محمد است . چرا کھ امامت ھمان ظھور جمال الھائی انسان است

د و ن�ور بینیم کھ دین زردتشت و امامانش در سھ مرحل�ھ فرق�ان ، حکم�ت و ع�دالت بس�تر ت�اریخی دی�ن محم� امامت می شود کھ عرصھ ظھور هللا است .

الھ�ا گش�تھ ان�د ک�ھ الھ�و را ب�ھبدینگونھ ایران و ایرانی�ان حجل�ھ وص�ال و مب�دأ و مع�اد ھ�و در ت�اریخ و -۵۴

اھوت بر زمین است . . و این حجلھ وصال ھمیرسانند ود کھ ن�ور زردتش�ت یعن�ی ھم�ان ن�وری ک�ھ چ�ون ھال�ھ ای ب�ر دور س�ر زردتش�ت ق�رار پس درک می ش -۵۵

واس�طھ آنداشت نور ازل یا بھ قول سھروردی نوراالنوار است و این نور بھ ک�ل بش�ریت رس�یده اس�ت ک�ھ بج��ب تن��ویرش در ع��الم غی��ب مو وعل��م فرق��ان و تش��خیص نی��ک و ب��د یافت��ھ و نی��ز ق��درت تفک��ر و روش��نگری

ر ناس�وت دریائی از علوم و معارف اھورائی و اھ�ومنی ش�ده اس�ت . و ای�ن ن�ور اھ�وئی از ھ�اھوت آس�مان ب�زردتش��ت زم��ین تابی��ده اس��ت و چش��م بش��ر را ت��ا ذات ذرات و ت��ا آف��اق ک��رات متوج��ھ و بین��ا نم��وده اس��ت . و

نخستین ظھور نور االنوار است . نوار بھ خورشید کھ مظھر ن�ور خ�اکی اس�ت نور اال سوی خورشید بدین معناست کھعروج زردتشت بھ -۵۶

وی تاب�د م�ھل�ش ھمراه نور االنوار بر کل زمین و املحق شده است و آنک نور ناسوتی و ظلمانی خورشید بن�ون و ھوش و حواس بشری کھ مول�د اینھم�ھ عل�وم و فمعرفت و اینست راز روشنایی اندیشھ و احساس و

کھ ھمھ اینھا از نور زردتشت است . و معارف و حکمت ھا بوده است ھنرھا ھمانطور کھ ع�روج مس�یح ب�ھ آس�مان موج�ب روح�انی ش�دن نف�وس حی�وانی بش�ر در ع�الم خ�اک گش�تھ -۵٧

وج�ب عش�ق ھ�اھوتی ح�ق در بش�ر اس�ت از مدر ع�الم خ�اک عمھ�دی است . ھمانطور کھ حضور غیب�ی ام�ام

Page 20: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٠

بن عرب�ی و روزبھ�انی و ح�افظی و موالن�ایی . ع�روج خورش�یدی زردتش�ت نوع عشق بایزیدی و حالجی و ا نیز منشأ حکمت اشراق بر روی زمین است .

ش�ود ر و ش�ر) و وج�دان بش�ری نامی�ده میخیل تشخیصی (اضح است آنچھ کھ فطرت مذھبی و عقپس و -۵٨

. ای�ن م�ی تاب�دزم�ین ب�ر روی حاصل نور االنوار زردتشت است ک�ھ از خورش�ید ب�ر مغ�ز و دل و ج�ان آدم�ی . تحد ثقیل و ھیوالئی بیان شده اس در مکتب اشراق سھروردی است کھ تا آن» ھنخور«ھمان حکمت

را از مش�رق زم�ین اس�اس مکت�ب اش�راق خ�ود ق�رار داده » ھنخور« ع افسانھ ای اگر سھروردی طلو -۵٩

ز ان اس��ت ک��ھ ھ��رروز ص��بح اس��ت و آنھم��ھ افس��انھ جع��ل ک��رده اس��ت ب��ھ زب��ان س��اده ھم��ان خورش��ید خودم��اشق و بھ نور ع ظلمانی تحت الشعاع نور االنوار زردتشت است کھ جانھا را کھ البتھ این نورمشرق می تابد

ی س�ازد ب نافذ م�حکمت بیدار می کند و چشم آدمی را تا قلب ذرات بینا می سازد و اندیشھ را تاقلب عالم غی د . و دریایی از تئوریھای حیرت آور پدید می آور

ین انسانی بود کھ آتش را کش�ف نم�ود و وارد زن�دگی روزم�ره انس�ان نم�ود از جمل�ھ درزردتشت نخست -۶٠

ش�ر ک�ھ وپخت غذا و ذوب سنگھا و استخراج فلزات و اب�زار س�ازی ص�نعتی . و ب�دین طری�ق نب�رد ب�ین خی�ر ارج خ�تی و ج�انوری ھمان نبرد ب�ین ن�ور و ظلم�ت اس�ت در نف�س حی�اتی بش�ر آغ�از ش�د و بش�ر از حی�ات نب�ا

از وگشت . ولی این تحول در حیات بش�ری موج�ب تح�ول عظ�یم در نف�س ناطق�ھ ش�د ک�ھ ب�دون رعای�ت تق�وا بل ھدایت بھ سوی روشنایی نخواھد بود .اخود گذشتگی و آئین شرع زردتشت ق

ق رارتی اھ�ومنی ( اھریمن�ی ) س�وعنی بدون رعای�ت آئ�ین ش�ریعت زردتش�ت نف�س ناطق�ھ ب�ھ س�وی ش�ی -۶١ردتش�ت کند زیرا انرژی غذایی و صنعتی حاصل از ورود آتش بھ زندگی انسان ب�دون حکم�ت و ش�ریعت زمی

ن�وار ب�ھاز کنترل و ھدایت خارج خواھد شد و بازیچھ اھومنی خواھد گشت و بش�ر ب�ھ ج�ای پرس�تش ن�ور االدتش�ت آئ�ین زر ای�ن کف�ران در دی�ن زردتش�ت ن�ھ تنھ�ا ازآتش پرستی م�ی رس�د و ل�ذا آت�ش پرس�تی حاص�ل از

بلکھ دشمن این دین بوده است . ،بودن مل��ھ جبنی��اد و الفب��ای ش�ریعت ھ��ا در م��ذاھب ابراھیم��ی ذات��اً زردتش�تی اس��ت و ن��ور نبوتھ��ا و نی�ز اینک��ھ -۶٢

ی دتش�ت ب�انتش�تی ھس�تند چراک�ھ زرداتی از نور االنوار زردتشت است . پس ھمھ مذاھب حقھ ذاتاً زرعتشعش ده عقل تشخیصی بشر است زیرا کاشف نور خداست . خیر و شر و بیدار کنن

براھیم��ی اس��ت آت��ش پرس��تی ھ��م ش��رک پی��روان دی��ن اس��تی ش��رک پی��روان م��ذاھب رھم��انطور ک��ھ معبدپ -۶٣

ر آخ�ر ح�ق ق�رار داده ان�د . ھرچن�د ک�ھ ای�ن آت�ش پرس�تی ام�روزه د رزردتشت اس�ت ک�ھ آت�ش را از ج�نس ن�وتی و ن انرژی پرستی تکنولوژیکی کھ بھ صورت نفت پرسالزمان مذھب شرک کل بشریت شده است درجریا

اتم پرستی آشکار شده است . ردتشت نور است ک�ھ در عرف�ان ھم�ھ م�ذاھب ابراھیم�ی بخص�وص عرف�ان اس�المی متبل�ور توحید دین ز -۶۴

ک�ل ک�ھشده است و در فلسفھ ھم مولد مکتب اشراق است . شرک این دی�ن در پی�روانش آت�ش پرس�تی اس�ت ترمواد تکنولوژی پرست را در بر گرفتھ است کھ ھمھ نزاعھای مشرکین بر سر تصاحب ھرچھ بیش�بشریت

آتش زا یعنی نفت می باشد . ر ب�ردتشت است کھ امروزه در ھر دو جنبھ ایمانی و عرفانی و نیز مش�رکانھ و جاھالن�ھ زپس این دین -۶۵

کل جھان فرمان می راند . ب��ھ ع��دالت و دموکراس��ی و مس��اوات و آزادی و حق��وق بش��ر ب��ر ک��ل ارادهھمچن��ین اس��ت فرم��انروایی -۶۶

ش . وب مانی و مزدک است و کورتمردمان روی زمین کھ تماماً حکمت ھای دین زردتشت در مک باش�د ک�ھ ح�داقل تخم�ین م�ورخین اس�ت ھ�متی اگر دین زردتشت بر خاستھ از قرن ششم قبل از م�یالد ح -۶٧

ان روی زن�ده فع�ال ب�ر روی زم�ین اس�ت زی�را ن�ود و ھش�ت در ص�د از ک�ل مردم� بازھم مقدم بر ھمھ مذاھبز م�یالد اتش�کیل داده ان�د ک�ھ جملگ�ی پ�س از ق�رن شش�م قب�ل صو محم�د عو مس�یح عزمین را پیروان بودا

بروز یافتھ اند .

Page 21: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢١

عرف�انش یم�انش و از جھ�ل وانابر این واضح است کھ ک�ل تم�دن م�درن از خی�ر و ش�رش و از کف�ر و ب -۶٨ . و ذاتاً یک تمدن زردتشتی می باشد کھ در تقیھ بھ سر می برد بھ لحاظ اسم و عنوانتماماً

رین نخستین عارفان و سوسیالیست ھای موحد در اروپا کھ مرتد و مقتول گش�تھ ان�د مھمت� می دانیم کھ -۶٩

ون موج��ب ش��دند. ھمچ�� جرمش��ان مانوی��ت و مزدک��ی گ��ری ب��ود و ھ��م این��ان نخس��تین بارق��ھ ھ��ای رنس��انس راانی عش�ق ھره اص�لی فلس�فھ فل�وطین ک�ھ ب�ووردانو برونو و دانتھ . و بلکھ امروزه محقق ش�ده اس�ت ک�ھ گ�ژ

فی ک�ھ قط�ب فلس�گ رک�یم ب�زحم شده کھ این لاست و مس تتشدکمت مغانھ زرحعرفانی در غرب است ھمان ین م��ی س��ت م��دتھا در ای��ران زم��روردی و مالص��درا اھبی و ب��وعلی و س��ف��ارا ھل��مج ھم��ھ فالس��فھ اس��المی از

ھ ن�س�ت م�ین فل�وطین اھفالط�ون مش�ھور در فلس�فھ ھ�ای اس�المی ازیستھ است . و بھت�ر اس�ت ب�دانیم ک�ھ آن یات را رس��طو ک��ھ ریاض��یات را درب ورود ب��ھ فلس��فھ م��ی دانس��ت در حالیک��ھ فل��وطین ریاض��افالط��ون اس��تاد ا

اس�ت و ن وارث حکم�ت مغان�ھ در مغ�رب زم�یندشمن درجھ اول فلسفھ می خواند . فل�وطین تنھ�ا و بزرگت�ریاص�ھ خو ارف�ان اس�المیعدرست بھ ھمین دلیل ھمھ شاگردان و مریدان و وارثان حکمت او در تاریخ جھان

ی ینک�ھ روم�اایرانی می باشند و تنھا فلسفھ توحیدی در مغرب زمین از آن این حکیم مغ اس�ت ک�ھ ب�ا وج�ود افکند . تو در مصر رحل اقامازنگشت ز ایران دیگر بھ روم بااست دربازگشت

ھم ب��زرگ و عوض��ی گ��رفتن فل��وطین ب��ا افالط��ون یک��ی از بزرگت��رین تناقض��ات فلس��فی در ای��ن س��وء تف��ا -٧٠

ک سو خودیجھان اسالم بوده است و این تناقض در اندیشھ و آثار شیخ شھید سھروردی تا آنجاست کھ از و د ک�ھ ب�ھ ا) می خواند و از سوئی دیگر در خواب م�ی بین�رشراق (نوارا مرید افالطون و ارسطو در مکتب

وری حکمت ن ھ پیروگفتھ می شود کھ فالسفھ حقیقی نھ افالطون و ارسطو کھ امثال بایزید بسطامی ھستند ک معنای عشق حق در یافتھ اند . (اشراق) ھستند کھ حقیقت فلسفھ را ب

ط و ج�الینوس ھ�ردو تح�ت ت�أثیر مکت�ب بق�راوپا یعن�ی سلم شده است کھ بانیان طب در ارمی تامروزه ح -٧١

مغانھ زردتشت بوده و حتی سالھا برای تحصیل علم در ایران زیستھ بودند . چون ایرانی –اره بایستی حدیث یار را از اغیار شنید ھمانطور کھ فالسفھ بزرگ اسالمی عجبا کھ ھمو -٧٢

ھ ی و فلس�فی و میر داماد و دیگران حکمت عشق عرف�انفارابی و ابن سینا و سھروردی و مالصدرا و بیرونن ب�ھ ای�را اشراق سرزمین و مذھب خودشان را از آثار حکیمان یونانی و رومی می آموختن�د ک�ھ در دوران�ی

آمده و در مکتب مغانھ تعلیم دیده بوده اند. ت رخ نم�ود ک�ھ ھم�انمعارف ماورای طبیعی در دین زردتش ویل بر کتاب آسمانی ونخستین تفسیر و تأ -٧٣

نوی��ان و اس��ت ک��ھ ای��ن تفس��یر و تأوی��ل در مکت��ب م��انی ب��ھ اوج خ��ود رس��ید و ل��ذا ما» زن��د اوس��تا « کت��اب وف با الحاد ترادکھ این عنوان در عصر انوشیروان م دیق می نامیدندنیا زندیک و ز» زندی « مزدکیان را

ن�وان یعن�ی عای�ن دی�د م�ی آم�د .پبش اجتم�اعی نجفاسیر حکمت و عدالت و تارتداد و کفر شد چرا کھ از این یحی ک�ھ بعدھا در سراسر اروپای قرون وسطی ھم پای گرفت و بسیاری از حکیمان و مؤمنان مس�» زندیق«

ی ل�ھ جرمھ�اسیطره ستم کلیسا را نمی پذیرفتند و دارای حکمت بودند ب�ھ ای�ن ج�رم کش�تھ م�ی ش�دند و از جممع�ارف وانوی و تأوی�ل انجی�ل گ�رایش ب�ھ حکم�ت ھ�ای زردتش�تی و م� دانتھ و برونو زندیقی گری بود یعن�ی

حکم�ت و ومت�ون م�ذھبی سرچش�مھ ھم�ھ عل�وم و مع�ارف دین�ی و فلس�فھ . و باید بدانیم کھ علم تأوی�ل دینی ظ�یم ب�ودهعرفان نظری و ھمھ انواع نظریھ پردازی است . و حکیم�ان و عارف�ان زردتش�تی ب�انی ای�ن عل�م ع

حکمت اسالمی استمرار یافتھ و بھ اوج رسیده است . اند کھ در عرفان و جھ�ت احق�اق ای�ن ع�دل جھ�انی در دی�ن مچنین نخستین باور بھ ع�دالت جھ�انی و ظھ�ور ن�اجی موع�ود ھ -٧۴

است . » سوشیانت«وعود ھم مزردتشت پدید آمده است کھ نام این نت�ھ ھ اروپ�ائی یعن�ی کم�دی الھ�ی از دامروزه بدیھی شده است کھ بزرگترین اثر حکیمانھ و مع�راج نام�ا -٧۵

اوس�تا ان پ�س ازمستقیماً تحت تاُثیر ارداویرافنامھ است کھ کھن ترین اثر ادب و حکمت عارفانھ ت�اریخ جھ�وده ک�ھ یھ�وده نب�می باشد کھ اتفاقاً نام مؤلف آن ھم زردتشت می باشد کھ البتھ زردتش�ت پی�امبر نیس�ت . و ب

س�ت اف ن�ام نیزندیقی گری و مانویت نمود و قتلش را واجب ساخت و ارداوی�رکلیسای روم دانتھ را متھم بھ بلکھ لقب است کھ موبدان بدو دادند بھ معنای : حکیم قدسی !

Page 22: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٢

ش اس�ت گ�زار» نام�ھ حک�یم قدس�ی « ھ مھمتر اینک�ھ ارداویرافنام�ھ ک�ھ در لغ�ت ب�ھ معن�ای و اما از ھم -٧۶ی�دار م�ی دمی باشد و در این مع�راج ب�ا اھ�ورا م�زدا ھ�م دوزخ و برزخو معراج یک مغ زردتشتی بھ بھشت زارش ش�ده گ�� و مع�راج ک�ھ فق�ط در دی�ن اس�الم و عرف�ان محم�دی ءلق�ا لھئکند و این بدان معنااست کھ مس�

ح�اظ بای�د قبل از آن در دین زردتش�ت آنھ�م بواس�طھ ی�ک حک�یم غی�ر پی�امبر رخ نم�وده اس�ت . و ب�دین لاست ن د و عرف��او مع��راج آنھ��م در حی��ات دنی��ا ک��ھ از ویژگ��ی منحص��ر ب��ھ ف��رد دی��ن محم�� ءهللاگف��ت ک��ھ ب��اور ب��ھ لق��ا

یغمب�ر ھ�ماسالمی است ریشھ در دین زردتشت دارد و ثابت می کند کھ حتی یک حکیم و انسان مؤمن غی�ر پر دی�ن اس�الم د می تواند بھ چنان حدی از کمال و عروج نائل شود . و این مقام انسان کامل اس�ت ک�ھ قب�ل از

ت حی�رت ھم بھ لح�اظ اس�م و ھ�م محت�وا چ�ھ ش�باھ» نامھ قدسی «زردتشت رخ نموده است . و عجبا کھ این ی باش�د . در اسالم دارد ک�ھ اکث�راین احادی�ث مرب�وط ب�ھ واقع�ھ مع�راج محم�دی م�» حدیث قدسی « آوری بھ

ه دی�ن آخ�ر ب�اربعن�وان دی�ن آخ�ر ع�ین ظھ�ور دگ�ر ب�اره و را ص پس این ادعای گزاف نیس�ت ک�ھ دی�ن محم�د اشد . بب ھم نباید یزردتشت بدانیم و اتحاد این اول و آخر ھم اگر در ایران و ایرانی باشد پس عج

ھ ھم�ھ اص�ول و ارک�ان و مع�ارف کلی�دی ھم�ھ م�ذاھب ابراھیم�ی و خاص�ھ اس�الم محم�دی پس شاھدیم ک -٧٧

ث�ل میل ب�ھ حکم�ت ش�ده اس�ت بھ عرص�ھ ظھ�ور و تحق�ق رس�یده و تب�دپیشاپیش در دین زردتشت و امامانش اب ناه و ث�وگباور بھ مبدأ و معاد و حیات جاوید پس از مرگ و رستاخیز جھان و ظھور ناجی موعود و امر

ی ھب توحید و معراج و غیره . پس براستی دین زردتشت مادر ھمھ مذاءهللاو بھشت و دوزخ و برزخ و لقا است .

قریب�اً ل ترین متن دینی ایران باستان و دین زردتشت است کھ تویرافنامھ دست نخورده ترین و اصیاردا -٧٨

در عرف��انیھم��ھ گزارش��ات م��اورای طبیع��ی آن مط��ابق احادی��ث قدس��ی و آی��ات قرآن��ی و برخ��ی از مکاش��فات ب�ق اب�ن عرب�ی در فتوح�ات مکی�ھ اس�ت . و عجب�ا ک�ھ ای�ن کت�اب ک�ھ طعرفان اسالمی و بخص�وص مکاش�فات

ق�رن قب�ل د قرن چھارم قبل از میالد مسیح نگاشتھ شده است ک�ھ ح�دود دوتشخیص محققین اروپائی در حدوع�ارف از ظھور اسالم است بھ مثابھ نخستین گزارش ماورای طبیعی و کشف و شھودی یک انسان حکیم و

ا دس�ی او راست کھ بھ محضر اھورا مزدا می رسد ولی او را بھ جمال دیدار نم�ی کن�د و بلک�ھ فق�ط حض�ور ق ا وی سخن می گوید . درک کرده و ب

ی دھد کھ دین زردتشت علیرغم ب�دوی و کھ�ن ب�ودنش دین�ی کام�ل ب�وده اس�ت زی�را کم�ال مو این نشان -٧٩

-یس�تر ت�اریخکام�ل ب و این دی�ن. میباشدهللاءمعراج و کشف و شھود ماورای طبیعی و واقعھ لقا دین ھمان جھانی ظھور ھمھ مذاھب و مکاتب الھی بوده است .

تأویل کتاب مق�دس پس واضح شد عالوه بر اینکھ دین زردتشت و مغان زردتشتی بانی علم و تفسیر و -٨٠

عرف�انی و آیات الھی بوده و لذا بانی حکمت و عرفان و علوم نظری محسوب می شوند بانی س�یر و س�لوک سوفیس�ت ھم�ھ و مکاشفات غیبی و بزبانی بانی تصوف حقیقی در جھان می باشند . ھمانطور کھ ذکر کردیم

قی�ھ تخ�ود را ھای (صوفی ) یونان و روم باستان در بندر الئات تحت تعالیم مغان زردتشتی بودن�د ک�ھ م�ذھبلگ�ی دن�د و جممی نمودند و با اینحال ب�ھ ج�رم زن�دیقی گ�ری و الح�اد م�ورد آزار و قت�ال م�ردم و حکومتھ�ا بو

ون س�قراطچ�م خدمت می نمودند و برخی ھم ھمچون پارمنیدز دارای کرامات بزرگی بودند و رایگان بھ مرد حکیم کشتھ شدند .

م و ری از انبی��ای بن��ی اس��رائیل آخ��رین پناھگ��اه خ��ود را ای��ران م��ی یافتن��د و در ن��زد م��ردپ��س اگ��ر بس��یا -٨١

ور حکم�ت وکار م�ی کردن�د ب�دلیل ن� او بسیاری بھ عنوان مشاور در دربارھشاھان حکیم مورد حمایت بوده کم بر این سرزمین بوده است . توحید وعدالت حا

ل�ذا تم�ام امی�د و ھم�ت خ�ود وکھ براستی حقیقت دین زردتشت و ایرانیان را بخوبی می ش�ناخت ععلی -٨٢

ز ات رس�یدی ھرگاه در راھی سرگردان شدی و ب�ھ ب�ن بس�«یرانی خود قرار داده بود میگوید:را بر شیعیان ارغی�ب تین رسالھ ااینست دلیلی کھ اینجانب را بھ نگارش » ابی.رد بھ سوی مبداً آن تا نجات یھمان راه بازگرای م��ا ب��ردتش��ت اس��ت خاص��ھ ھ��ا برس��یم ک��ھ ھمان��ا دی��ن زداُ دی��ن و معرف��ت و آدمی��ت و نبوتنم��ود ت��ا ب��ھ مب��

. ایرانیان ھمانطور کھ یک حک�یم آلم�انی نیھیلیس�ت بن�ام نیچ�ھ ب�رای نج�ات خ�ود از س�رگردانی و ظلم�ت ح�اکم ب�ر -٨٣

اروپا بھ زردتش�ت پن�اه م�ی ب�رد و ب�ھ اعت�راف خ�ودش در نگ�ارش ای�ن کت�اب براس�تی قدس�ی تمام�اً مسیحیت

Page 23: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٣

کش�ف وغرق در نور و اشراق بوده و با زردتشت محش�ور گش�تھ اس�ت و در فراس�وی نی�ک و ب�د ب�ھ دی�دار انسان کامل نائل آمده است کھ ھمان زردتشت است .

ب�ھ نیھیلیس�ت رس�یده و از آنج�ا در توس�ل دم در نیچ�ھ ب�ھ ع� انطور کھ غایت و کمال فلسفھ اروپ�ائیھم -٨۴

چن�ین « تش�ت بنیانگ�ذار ت�اریخ و حکم�ت ن�وین م�ی ش�ود و کت�اب خ�ود یعن�یدنور و نور ازل یعنی زرازلیت ) ن��دارد را انجی�ل آین��ده بش�ری م��ی نام�د ک��ھ رس�التی ج��ز معرف�ی انس��ان کام�ل ( اب��ر انس�ان» گف�ت زردتش��ت

ی و ھ ع�رب زدگ�ایرانی نیز جز این رجع�ت ھ�یچ راه نج�اتی ن�داریم و از ض�اللت دوگان�ماایرانیان و مسلمانان را ص م و محم�دغرب زدگی ھیچ راھی بھ سوی روشنایی نمی یابیم اال اینکھ آخر دین را بھ اولش تاُویل کنی

و ع مھ�دی بھ زردتشت برسانیم کھ این وصال و اتحاد مھد ظھور انسان کام�ل و کم�ال انس�انیت یعن�ی ظھ�ور است . و فقط بر نور زردتشت می توان این ظھور را دریافت . عمسیح

قابل روی است نامش برده نمی شود . وقتی چیزی تبدیل ب�ھ رس�م ش�د اس�مش ب�ھ ت�دریج وقتی چیزی م -٨۵

فت دیل ب�ھ ص�از میان می رود . کمال نماز ذکر است و غایت ذکر ، خموشی است . وقتی مذھب و ایده ای تبب�ھ و س�نت ش�د دیگ�ر ش�عارھایش از می�ان م�ی رود . سرگذش�ت دی�ن زردتش�ت در ت�اریخ بش�ر نی�ز و طبیعت

ه اس�ت ھمان گونھ است . زیرا دین و حکمت زردتشت تبدیل بھ حداقل فرھنگ و فط�رت و اخ�الق بش�ری ش�دھ س�تر ھم�بباورھا تصدیق شده است مث�ل نیک�ی ، ص�دق ، محب�ت ، پ�اکی ، و غی�ره . زردتش�ت و یا الاقل در

مذاھب و مکاتب حقھ است و نیز کمالشان . اس�ت. اس�اس توحی�د قرآن�ی )وحی�دب�انی ق�رآن (ت ص) اس�ت و محم�د بانی فرقان (خیر و ش�ر عزردتشت -٨۶

وح�دت ؟ او انسان کامل و ام�ام مب�ین اس�ت ک�ھ ظ�رفکیست» او«اینست: بگو کھ خیر و شر ھمھ از اوست ! و ابلیسمزدا و اھومن است و هللاخیر و شر یا اھورا

یھ از این آ» او حق است. می دھیم تا بدانید کھ ما نشانھ ھای خود را در درون و برون بھ شما نشان« -٨٧

ھ ک�انون قرآن کریم کھ یکی از حیرت آورترین آیات است اشاره بھ انسان کامل اس�ت ک�ھ مظھ�ر ح�ق اس�ت ک�دک رخ ی�ن زردتش�ت در حکم�ت م�انی و م�زتوحید نیک و بد است . و این توحید در اواخ�ر عم�ر تش�ریعی د

ی�دی ھ نھض�ت توحباین حکمت ھا در زیر پوستھ جامعھ ایران باقی ماند تا اینکھ نمود کھ قتل عام شد و لذا ا پیوس��ت و قدرتمن�دترین ح��امی و ظ�رف ظھ�ور ای��ن حکم�ت قرآن��ی ش�د و ل��ذ عو حکم��ت عل�ی صدی�ن محم�د

ی�ن دئولوژی اایران�ی ای� –مام�ت ب�وده ان�د ک�ھ عرف�ان اس�المی ایرانیان مستحکمترین دژ حمایت از توحید ی�ا اق توحید اس�ت ک�ھ مکت�ب وح�دت وج�ود م�ی باش�د ک�ھ مش�ھورترین ای�دئولوژی آن ھمان�ا مکت�ب حکم�ت اش�را

سھروردی می باشد . ط�ال مرو فلسفھ غرب یا فلسفھ مشاء ای�ن نیچ�ھ اس�ت ک�ھ فرق�ان را ب�ھ چ�الش گرفت�ھ و ب�ھ ابو اما در قل -٨٨

ت�اب کوح�دت وج�ود اس�ت ک�ھ در و ه است و فراسوی نیک وب�د را جس�تجو م�ی کن�د ک�ھ توحی�د قرآن�ی رسانید بھ سخن آمده است . » چنین گفت زردتشت « ک انسان کامل است و مصداق آنکس کھ خیر وشر ھم�ھ از اوس�ت زی�را خ�ود ب�ھ لح�اظ یزردتشت خود -٨٩

انی امبری بغای��ت مھرب��ان اس��ت و ھ��م پھل��ووج��ودی مح��ل مکاش��فھ و ظھ��ور نی��ک و ب��د اس��ت . و ل��ذا ھ��م پی��ی�ز ابغھ و ننعلی وار می باشد . ھم یک پیر مغان است و ھم یک صنعتگر نجنگجو در میدان نبرد . و انسا

ایی ک�ھ ھ�ین نشانھ اباز زنده شد . ھمھ ئین تن است بھ معنای واقعی کلمھ . و لذا بارھا او را کشتند و اوور نا بود کھ او مظھر حق است و این یعنی خلیفھ خدا ! از او آشکار می گشت بدان مع

ن انس�ان کام�ل آخ�ر الزم�ان و ن�اجی موع�ود نیزھم�ان رجع�ت زردتش�ت اس�ت و اول و آخ�ر بدین لح�اظ آ -٩٠

یکی است و آن ظھور آدم ازلی است . غض�ب . نسان کامل آخرالزمان نیز در آن واحد ھم مظھر رحمت مطلق است و ھم قھ�ر واھمانطور کھ -٩١

ون ھم مظھر قلم و حکمت است و ھم مظھر شمشیر و خ�ون . ی�ک انس�ان عل�وی ! و ل�ذا ھ�یچ مردم�ی ھمچ�ا ! نی خلیف�ھ خ�درا درک و تصدیق نکرده اند و او را خدایگان نامیدند یع عایرانیان حق و حقیقت وجود علی

زیرا زردتشت را می شناختند و در انتظار ظھور او بودند . . نخستین انسان کامل در تاریخ بشر است پس از ھبوط آدمزردتشت -٩٢

Page 24: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٤

ھ�ا ق�ومی ب�ر روی زم�ین ھس�تند ک�ھ در ت�اریخ خ�ود ھرگ�ز ب�ت نپرس�تیدند و ای�ن ی�ک حقیق�تایرانیان تن -٩٣

ھ ق�درت چ�بدیھی و اثبات شده در تاریخ مستند و علم�ی اس�ت و ای�ن ب�دان معناس�ت ک�ھ دی�ن زردتش�ت دارای ت کھ شریعتش ھمواره با حکمت ھا و سلوک روحی تواُمان بوده است .معنوی در توحید بوده اس

پرس�تی و ب�ت و ب�ت ی دانیم کھ اساس و محور رسالت ھمھ انبی�ای س�امی و ابراھیم�ی مب�ارزه ب�ا ب�تم -٩۴

ت ی�ن زردتش�دشکنی بوده است کھ بازھم پیروان آنان ای�ن ب�ت پرس�تی را تغیی�ر ش�کل داده ان�د . در حالیک�ھ ران س�امی ار پی�امبستی را از قوم ایرانی برای ھمیشھ بر ان�داخت و ل�ذا ایرانی�ان بھت�رین میھمان�دبنیاد بت پر

بوده اند و صدھا پیامبر سامی در خاک ایران زیستھ و مرده و دفن شده اند . ظمت معنوی دین زردتشت بدلیل حضور حکمت نوری و مکتب اش�راق و تعل�یم و تربی�ت عاین قدرت و -٩۵

مکت�ب وست . بنابراین مکاشفھ سھروردی براستی کشفی بزرگ و در خور اھمیتی اھورائی اس�ت عرفانی اورده و اس�ت ک�ھ اول و آخ�ر ت�اریخ دی�ن را بھ�م آ صاشراق او حلقھ وحدت و اتص�ال دی�ن زردتش�ت و محم�د

از بخ�ش زمینھ پیدایش دین واحد جھانی را پدیدار ساختھ اس�ت ک�ھ دی�ن آخ�ر الزم�ان اس�ت و حکم�ت رھ�ائی تفرقھ و کثرت و شرک و فرقھ پرستی .

یرانی نژادپرست و ملی گرا نیست بلکھ یک انسان جھانی است کھ حکمت و مذھب را اسھروردی یک -٩۶

کم�ت او حاز شرق و غرب جھان و ک�ل ت�اریخ ف�راھم آورده و در معرف�ت اس�المی تبی�ین نم�وده اس�ت و ل�ذا است . صمحمد طین ) و زردتشت و وگردھمائی افالطون ( فل

نھ�ایی تمتھم و شھید شد کھ معتقد بود کھ ھمھ انسانھا می توانند ب�ھ و محاکمھ سھروردی بھ این دلیل -٩٧

ی نائ�ل ق�ام محم�دبر اثر تعلیم و تربیت و تزکیھ نفس و مراقبھ و معرفت نفس بھ علم ل�دنی و نوراالن�وار و م ود . آیند . و این دکان مالیان را بھ کلی ور شکست می نم

حاکمھ و ارتداد سھروردی این بود کھ نور محمدی و ن�ور زردتش�ت را یک�ی م�ی دانس�ت ودلیل دیگر م -٩٨

ک�ان دذاھب ک�ھ لذا نژادپرستی در لباس اسالم را باطل می نمود و آنھمھ جنگ بھ ظاھر مقدس بین اقوام و م� مالیان را رونق می داد و خلفای جور را تغذیھ می کرد بیھوده می شد .

ظھ��ور دگ��ر ب��اره زردتش��ت را بعن��وان اب��ر انس��ان و ن��اجی » چن��ین گف��ت زردتش��ت « ب نیچ��ھ در کت��ا -٩٩

د ردم م�ی روخود بیرون می آید و بھ سوی نخبگان م� راغآخرالزمان نوید می دھد کھ زردتشت بھ تدریج از ر (اھل نھای برتبھ انساود است و لذا و ھمھ آنان را عده ای بیمار روانی می یابد و درک می کند کھ ھنوز ز

) دستور عقب نشینی و انزوا می دھد . حکمت

و عرف�ان نظ�ری و س�تی ی�ک اث�ر اش�راقی اس�ت ک�ھ در معرف�ت نف�سبرا» چنین گفت زردتشت«کتاب -١٠٠ت�ری ث�ار مش�ابھش در ت�اریخ جھ�ان برفرد اس�ت ک�ھ از ھم�ھ آی اعماق آدم�ی ی�ک ش�اھکار منحص�ربروانکاو

ریج بس�ویبت�در کھ یک وارده اشراقی است با زردتش�ت محش�ور ش�ده و بھم�راه او . کھ نیچھ در این اثداردز ش�ھرت ر حالیک�ھ در آغ�اکلی غایب و خاموش است دانزوا و سکوت میرود و لذا ده سال آخر عمرش را ب

آخر عم�رش در حقیقت این کتاب محصول نزول روح زردتشت بر نیچھ است کھ خود او نیز تا بھ. قرار دارد یاد این واقعھ اشک می ریخت. حتی بھ

تاریخ م�اورای طبیع�ی نف�س خ�ویش اس�ت راه رجع�ت ب�ھ درتب اشراق و سلوک روحانی سیر اگر مک -١٠١

ا ود . زی�رش�ازلیت است (ذکر) لذا در غایت ای�ن راه و ی�ک گ�ام مان�ده ب�ھ خ�دا ، زردتش�ت دی�دار و درک م�ی اس�ت ا انس�انھای کام�ل و اش�راقی در ت�اریخسیر و س�لوک عرف�انی ب�ھ لح�اظی دی�داری ش�ھودی و وج�ودی ب�

ھمانطور کھ ابن عربی در آثارش گزارش داده است .

. نور است و دین او ام االدیان استور آشت پیامبر اشراق است یعنی پیام زردت -١٠٢

آمی��زه و اتح��ادی ایران��ی نامی��ده م�ی ش��ود ک��ھ قل��ب تش�یع اس��ت –آنچ�ھ ک��ھ عرف��ان و تص�وف اس��المی -١٠٣آور از معارف و سنت ھا و تجربیات مغانھ در دین زردتشت و معارف و س�نتھا و مع�ارف و احادی�ث حیرت

و س��نن عل��وی و نب��وی در اس��الم اس��ت ک��ھ ج��دا ک��ردن ای��ن دو از یک��دیگر ممک��ن نیس��ت . در واق��ع حکم��ت

Page 25: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٥

دی عرف�ت محم�ماشراقی زردتشت و حکمت مانوی و مزدکی توجیھ و تعریف و ایدئولوژی و حجت�ی بھت�ر از ، حکم�ت زردتش�تی را از اس�ارت ان شیعھ برای احیای خود پیدا نمیکرد و گوئی اس�المماو علوی و ھویت ام

نمود. روزشھ بو ءتحریفات و مسخ موبدان ساسانی نجات داد و احیا

ن�ی دین زردتشت و اسالم پدیده ای منحص�ر ب�ھ ف�رد در ت�اریخ اس�ت . آن مس�لمانان ایرا خدمت متقابل -١٠۴ح�د ی�ان را ملپیروی کور کورانھ از مورخین یونانی و رومی و عباسی و سلجوقی ، ، مانوی�ان و مزدککھ بھ

ی�زی بیش�ترچی دانند باید بدانند کھ اسالم منھای حکم�ت زردتش�تی و م�انوی و مزدک�ی مو مفسد و اشتراکی س�تر حکم�تبحمایت و از آنچھ کھ امویان و عباسیان بھ تاریخ عرضھ کردند نمی بود و مذھب امامیھ بدون

د ش�تصدیق وزردتشتی در تاریخ دفن می شد . امامت کھ مکتب انسان کامل است فقط در نزد ایرانیان درک ای�ران ش�د و در و شکوفا گردید و دھھا مکتب عرفانی را بھ بار آورد . اسالم در اروپا منجر بھ دانش و ف�ن

: خی�ر ن محمد است یعنی ھوی�ت ن�وری و ظلم�انیعشق و عرفان گردید . و این دو ھویت شرقی و غربی دی و شر !

و بار در تاریخ بشری این مانی بود کھ خداوند را ن�ور حکم�ت و عل�م و معرف�ت خوان�د برای نخستین -١٠۵

. ولوژی ش�دسپس این نور را در حاکمیت مردم تبدیل بھ عدالت ساخت کھ در مکتب مزدک تبدیل بھ یک ای�دئد ک�ھ ج�ز از دی�ن محم�د و از مکت�ب عل�ی رخ نم�و بع�د ،خون کشیده شد تا چند ق�رن و این مکتب بھ خاک و

ایرانیان پیروانی جدی نیافت کھ با خون خود آنرا آبیاری کردند .

خزان��ھ وح��ی خ��ود م��ی نامی��د ای��ن خزان��ھ چی��زی ج��ز حکم��ت س��لمان فارس��ی را صاگ��ر پی��امبر اس��الم -١٠۶ ن بود کھ آنرا بھ اھلش سپرد . زردتشت نبود کھ سلمان تنھا وارث کامل آ

س��ت و م��ن از س��لمانم . حرف��ی ع��ین حقیق��ت اس��ت ک��ھ بی��ان ک��ھ: س��لمان از م��ن ا صای��ن ک��الم پی��امبر -١٠٧

:من از زردتشتم و زردتشت از من است .دیگرش اینست کھ

م�ی پیون�دد آنھ�م ی�ک فیلس�وف و لمان فارسی نخستین فرد در خارج از بیت پیامبر است ک�ھ ب�ھ او س -١٠٨می رسد صمغ کامل و جھاندیده کھ در ھمھ مذاھب روی زمین سیر و سلوک نموده است کھ چون بھ محمد د ش ج�دا ب�وگوئی کھ بھ پیر مغان خود زردتشت رسیده است . و حساب سلمان در نزد پیامبر از ھمھ اص�حاب

ن ر ش�ما عی�اب�کھ : آنچھ کھ در ب�اطن س�لمان اس�ت اگ�ر و ایمان و عرفان او بحدی بود کھ پیامبر می فرمود ھ ی�ن ھم�دای اس�ت ک�ھ دی�ن س�لمان ور شود جملھ کافر می شوید و او را بھ قتل می رسانید . ای�ن ب�دان معن�ا

اصحاب کبار رسول است .

آئ�ین طریق�ت ھ�م دین زردتشت بعنوان نخستین دین صاحب رسالت و کتاب و شریعت و حکمت دارای -١٠٩س�ت در ادر ای�ن دی�ن ست و این بھ معنای روحانیت و عرفانیت و باطن گرائی و درک حرکت ج�وھری بوده ا

الع���ھ مط م���ی فق���ط در اس���الم رخ نم���ود . ک���ھ ب���ایحالیک���ھ ای���ن جنب���ھ ب���اطنی و عرف���انی در ای���ن ش���جره ابراھدرک ن ارداویرافنامھ و برخی فصول گاتھا حض�ور ای�ن عنص�ر ج�وھری را بوض�وح در م�ی ی�ابیم . و ھمچن�ید غان�ھ دارمی کنیم کھ سماع عرفانی کھ ظاھراً از ویژگی عرف�ان اس�المی اس�ت ریش�ھ در طریق�ت و عرف�ان م

س��ی در ھم�انطور ک�ھ طب�ق گزارش�اتی ای�ن س�ماع و عب�ادت وی�ژه در برخ�ی از رفتارھ�ای روح�انی س�لمان فار . یعن�ی دی��ن ص�در اس�الم دی��ده ش�ده اس�ت ک��ھ م�ورد اعت�راض برخ��ی از اص�حاب رس�ول واق��ع م�ی ش�ده اس��ت

ظ محت�وی زردتشت با اینکھ نخستین مذھب توحیدی در تاریخ است ولی م�ذھب ک�املی اس�ت و مطلق�اً ب�ھ لح�ا بدوی نیست .

تذکر شدیم زردتشت ھمچون پرومتھ در اس�اطیر یون�ان باس�تان آورن�ده آت�ش از آس�مان مھمانطور کھ -١١٠

ادی ھ اس�اطیری ب�وده اس�ت ک�ھ آت�ش عنص�ر م�بھ زمین بوده اس�ت یعن�ی زردتش�ت ھم�ان پرومت�ھ واقع�ی و ن�ل�ل عمدنیت و گردھمائی بشریت است ھمانطور کھ عنص�ر نخس�تین و ذات�ی ص�نعت ھ�م ھس�ت و ای�ن یک�ی از

ده اس�ت .آتش پرستی بعدی در پیروان این دی�ن اس�ت ک�ھ در مراح�ل ابت�دائی اب�زاری ب�رای تجم�ع عب�ادی ب�وت ی ب�وده اس�آمریک�ای باس�تان ھ�م آت�ش ی�ک اب�زار عب�اددر مثالً ھمانطور کھ در مذاھب عرف�انی اق�وام مای�ا

حض�ور وزیرا بھ تجربھ امروزین ھم ثابت شده است کھ تجم�ع ب�ر دور آت�ش و تمرک�ز ب�ر آن موج�ب تمرک�ز ت رس�تی نیس�روحانی و الحاق بھ حرکت جوھری در روح می باشد کھ این امر البتھ مطلق�اً ب�ھ معن�ای آت�ش پ

یحیت ب�ھ لمانان بھ معنای خاک پرستی نیست ھمانطور کھ غسل تعمید در مس�ھمانطور کھ مھر در سجده مس معنای آب پرستی نیست .

Page 26: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٦

ی دان�یم لطاف�ت طب�ع و مھ�رورزی و حس�ن خل�ق در پی�روان مکات�ب عرف�ان اس�المی از مھمانطور کھ -١١١

ان دی�ن ارک�ویژگی این مکتب است کھ در قرون اخی�ر در جھ�ان اس�الم خ�ود نم�ایی ک�رده اس�ت ھرچن�د ک�ھ از ھ امروز قاب�لببوده است . ولی در پیروان دین زردتشت این صفات تا عمان او ام صاسالم در وجود پیامبر

نی�ان اس�تمالحظھ است و اصالً کیش مھر وجھی از اخالق طریقت زردتشتی بوده ک�ھ از ھوی�ت ت�اریخی ایراز اس�الم نی� س�ت . و بای�د دانس�ت ک�ھ درفت ھای بس�یاری ش�ده اآکھ تا بھ امروز حضور دارد ھرچند کھ دچار

مالش کمی باشد کھ دین رحمت است کھ این رحمت در حد صھداف دین محمد احسن اخالق و مھرورزی از م�ت ج�ز ب�رای رح صو می دانیم ک�ھ طب�ق ق�ول قرآن�ی محم�د در دین زردتشت از آغازش حضور داشتھ است

رسالت نیافتھ است یعنی دین اول و آخر یکی است . ازع��ات و ک��الم آخ��ر اینک��ھ اگ��ر بت��وانیم دی��ن اس��الم را در زردتش��ت و ب��العکس درک کن��یم بس��یاری از تن و

.اھ�د رف�ت بحرانھای فکری و فرھنگی موجود در جھان اسالم و بین علما و پیروان فرقھ ھ�ایش از ب�ین خوأ دی�ن ن و مبدست . باطھر امری تا آغازش را نیابد کمالش را نخواھد یافت زیرا اول و آخر ھر امری یکی ا

د ک�ھ ای اسالم در دین زردتشت کشف و درک خواھد ش�د . چراک�ھ اگ�ر آش�کارا خداون�د در کت�ابش م�ی فرمای�م دی�ن اس�ال محمد ما تو را بھ رسالت نفرستادیم اال اینکھ رحمت�ی ب�رای جھانی�ان باش�ی پ�س ب�دیھی اس�ت ک�ھ

ی گ�ذرد ظ تاریخی ھ�م ھرچ�ھ ک�ھ از اس�الم م�ھمان کیش مھر است . پس زردتشت باطن اسالم است و بھ لحابھ�ان و و روز این حقیقت در قلمرو عرفان اسالمی آشکارتر می شود کھ در مکتب وحدت وجود اب�ن عرب�ی

حالج و بایزید و مولوی و حافظ فریاد می زند . ک�ھ ا بنابراین پر واضح است کھ پدیده خشونت اسالمی ی�ک آف�ت عرب�ی ب�ر دام�ن پ�اک دی�ن رحم�ت اس�ت چ�ر

معج�زات اقوام بشری یعنی اعراب رخ نمود ک�ھ ای�نھم ازدر قلب شقی ترین و خشن ترین کیش مھر محمدیین ک��افرترین و ریاک��ارتر اس��ت ک��ھ : اع��راب داس��ت . ک��ھ ای��ن حقیق��ت ھ��م در ق��رآن مش��ھو صوج��ود محم��د

می ف�ان اس�الدر عر! و در طول تاریخ تا بھ امروز شاھد بوده ایم کھ چگونھ این کیش مھر محم�دی مردمانندم ک�ھ لب�اس طالب�انیزم و تروری�ز ھمواره بدس�تان ش�قاوت و ت�وحش عرب�ی س�الخی ش�ده اس�ت ک�ھ ام�روزه در

ن ت عالمی�ارود بھ نام اسالم ثبت شود بزرگترین خطری است کھ اسالم محمدی را تھدی�د م�ی کن�د ک�ھ رحم�میھ�رش مک�یش ناب محمدی بایستی شف و نجات اسالمرا تبدیل بھ وحشت جھانیان ساختھ است . پس برای ک

ای�ن ویل کن�یم اسالم را در زردتشت تأو برای این کار عظیم بایستی را از ریش شقاوت عربی جدا سازیم . وآی�ھ ن اس�ت آنھمان کاری است کھ شیخ شھید سھروردی آغاز نمود و ما بھ پایانش می بریم انشاهللا . و ای

جھانیان حمت برایشد کھ : تو را بھ رسالت نفرستادیم اال اینکھ رای کھ ما را در این کار کبیر یاری می بخاه نمای�د و آنگ� م�ا را ب�ھ اھ�و تحوی�ل و تأوی�ل م�ی م�ا را ب�ھ هللا م�ی رس�اند و ھ�ویش » اال « باشی ! کھ این

استی در می یابیم و می گوئیم کھ ھو و هللا یکی است : قل ھو هللا احد ! بر

Page 27: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٧

فصل سوم

حکمت مُغانه

یااحد و ت�ھ ش�رط آنک�ھ ب�ای انسان تو سلطان کائناتی کھ کل جھان ھستی با تمام اقتدارش ذاتاً در خدمت توس�ت -١

و ھ اراده ت�خود باشی و خودت را باور داشتھ باشی و چون باور داشتی بھ تدریج خود را خ�واھی ش�ناخت ک� ست .عین اراده خداوند ا

Page 28: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٨

وس�ت. پ�س تای انسان تو خود کل جھانی و جھان ھستی متمرکز و متوکل بھ ذات توست و تحت فرم�ان -٢

! خود را باور کن و بشناس . دس�تخداست ای انسان تو جانشین خدایی. اراده تواراده خداست. روح تو روح خداست. جمال تو جمال-٣

. باور کن و باش . این حق را ببین واستست خداست. چشم تو چشم خداست. ھوش تو ھوش خددتو ودت را ت�ا ح�ق وج�ای انسان خود باش و بر جای خود ب�اش و ب�اخود ب�اش و ب�ی خ�ود ب�اش . تنھ�ا ب�اش -۴

!بیابی و باور کنی جاع و جس�ور جھ�انی خ�ویش ش� –ای انسان خویشتن را بیازمای تا باور کنی . و برای این آزمون الھ�ی -۵

ی س�یاری خ�واھین دچار افت و خیزھا و شکست ھا و ناکامیھ�ای بیقا رسیدن بھ این و مؤمن باشی و البتھ تخ�دایت ح�افظ توس�ت و بود ولی باالخره پیروز خواھی شد زیرا کل جھان ھستی در خدمت توست و حامی و

!تو را کافیست ای انسان بدان کھ ھمھ ناکامیھایت حاصل ناباوریھا و تردیدھایت در حق خویشتن است .-۶ ع�دم ش�ناخت وای انسان ! بدان کھ مشکل تو ناتوانی تو نیست بلکھ نخواستن توست کھ حاصل ناباوری -٧ و درباره حق خدائی توست . ت

ؤمن ب�اش ب�ھ ای انسان ! بخواه و اراده کن بھ اتک�ای خویش�تن خ�ویش و ص�بور بم�ان ب�ر ای�ن اراده و م�-٨

خویشتن الھی خویش ! ! اش ک�ھ ش�جاعیباکی! زیبا باش کھ زیبائی! بی نیاز باش کھ بی نیازی! شجاع ای انسان! پاک باش کھ پ-٩

اس خص�م توس�ت و خص�می ج�ز ای�ن! پ�س خ�ودت ب�اش و از تنھ�ایی مھ�راس ک�ھ ای�ن ھ�رخداباش کھ خدائی !نداری

الی ب�اش ع�خوبی تویی! عزیز باش کھ مظھ�ر ع�زت کائن�اتی! ! خوب باش کھ خوبی و مطلقای انسان -١٠

! ق تورا و مھر پروردگارت را در ح ! و باور کن خودبزرگ باش کھ از کل جھان برتری کھ اعالئی! ر ذات وج�ودت د! بخوان خدایت را از اعماق تن و دل و جان و روانت تا بشنوی پاسخش را ای انسان -١١

ح و ھ�م رونی و . تا ببینی کھ با او ھم نفس و ھم جاات در ھمھ افعال و انفاس خویشو در لحظات زندگانی روانی !

ا بو را ندا کن ا. پس نکھ خدایت را در خویشتن باور کنیباور نخواھی کرد مگر ایرا ای انسان خودت -١٢

! تیی او نیسنیستی و ب . تا ببینی کھ جز اوری با تمام وجود و ایمان و اخالصھر صدائی کھ دوست می دا ن�ھ . یگان�ھ مب�اشن مباش. از خود بیگانھ مباش. دیواای انسان! از خود گریزان مباش. از خود ھراسا -١٣

! ات و مماتیکراتی و مقصود خلقت حیباش تا ببینی کھ یگانھ جھانی و دردانھ کائناتی و معبود ذرات و از خ�ود ب�ران ای انسان ! بھ خود آ و ھوشیار شو و با خود باش و با خود سخن بگو و ھ�ر غی�ری را -١۴

ز خودت . تا صدای خودت را بشنوی ا ود خ�مک�ن ک�ھ ای�ن ای انسان ! بپذیر این ھستی را کھ خداوند بھ تو ارزان�ی داش�تھ اس�ت . آن�را تحقی�ر -١۵

ا شوی !اوست کھ بر جای تو نشستھ است . آنرا پذیرا باش تا ھستی یابی و از این ھراس نابودی رھ توست . تا صدق تو موجب ھالک ای انسان ! صادق باش در ھمھ حال مخصوصاً آنگاه کھ می پنداری -١۶

! نابود ناشدنی ھستی و جاودانھ ای ببینی کھ ! و کائنات را عرش وجود خود ببینی بھ خود آ تا خود آی خود باشی! ای انسان -١٧

Page 29: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٩

! ا بشویبخواه و بمان ت ! ای انسان -١٨ ای انسان ! بشو آنکھ ھستی ! -١٩ ل�ی فرام�وش ستی ھمانی کھ خود در ھمھ عم�رت خواس�تھ ای و! بنگر کھ ھر آنچھ کھ اینک ھای انسان-٢٠

کرده ای . اش ک�ھ ن�ابود ای انسان ! چیزی باش و چیزی بخواه ک�ھ محت�اج زم�ان نباش�د . یعن�ی چی�زی بخ�واه و ب� -٢١

ی شود . مشدنی نباشد زیرا ھرچھ کھ بواسطھ زمان حاصل می آید تباه شدنی است زیرا در زمان نابود ر دآن نق�د اس�ت سان ! ھم اینک و برای ھم اکنون بخواه کھ باشی چیزی کھ جاودانھ باشد وپس ای ان -٢٢

ھ چ��ھ س��ان ت��و و ب��ا ت��و و آن خ��ود ت��وئی ! خ��ود را ھمانگون��ھ ک��ھ ھس��تی بخ��واه ب��ا تم��ام وج��ودت ت��ا ببین��ی ک�� خدایگونھ ای !

ع�دم یت تو را از. خدانیست خود. و چھ بد بینی با خدای خود. و کفری جز اینت ! چھ بدی باای انسان -٢٣

ین موج�ودرگزی�د و برت�ربھ وجود آورد و ھستی جاویدت بخشید و تو را برای دوستی و خالفت برای خ�ود ب آ! خودبی انسان! بدیھا و بدبختی ھای تو ا . اینست راز ھمھو ھنوز ھم ناباوری بھ این واقعھ .جھانت نمود

ی ھیا نم�ی خ�واآ! وانھ ای! ای انسانخودت بیگانھ ای و دی پس بنگر کھ چھ قدر بھ خودت کافری و از -٢۴

و بھ خودت ت؟ اینست راز بدی شناسی و بیابی و بھ او عشق بورزی!نین عشق ورزیده بچکسی را کھ با تو ! انسانو بدبختی ھایت ای

ابود و را ن��س�اختھ اس��ت ت��آی�ا کس��ی ک��ھ ت�و را از ع��دم آفری��ده و ھس��تی جاوی�د بخش��یده و جانش��ین خ��ود -٢۵

! خواھد کرد؟ پس از چھ می ھراسی ای انسان ی ت�وانی ب�ود ا ر از ای�ن نم�ی، پ�س ب�ا خ�ودت بھت�چنین بی مھر و بی تفاوتی تتو کھ با خالقت و عاشق -٢۶

! انسان و ن حق�ارت؟ پس کی دست از بازی می کش�ی و از ای�واھی خالق و عاشقت را دوست بداریآیا نمی خ -٢٧

!ی انسانمسخرگی نجات می یابی ا ھس�تی و؟ پ�س از حی�ات و دوس�ت ب�داری و خ�دمت و پرس�تش کن�یآیا نمی خواھی خالق�ت را بشناس�ی -٢٨

! خود چھ می خواھی ای انسان ای انسان آیا شرم نمی کنی از اینھمھ حماقت و شقاوت و حقارت و مسخرگی خود ؟! -٢٩ نمی آیی ؟ خشم خدایی ؟ آیا بھ خود آیا حیا نمی کنی از خدای خود ؟ آیا براستی مستحق دوزخ -٣٠ ! نساناوانھ ای؟ ای برگزیده ای کھ اینسان دی آیا براستی در آزادی انتخاب بین وجود و عدم ، عدم را -٣١ ی کن�د ک�ھ و شاید می دان�ی و م�ی شناس�ی رح�م و عش�ق مطل�ق خالق�ت را ک�ھ ھرگ�ز دوب�اره ن�ابودت نم� -٣٢

سان ! اینسان مغرور و متکبر و کافری ای ان ، ای ریاری و براس�تی ک�ھ دوزخ را س�زاوااگر چن�ین اس�ت پ�س بس�یار احم�ق و ح�ق نش�ناس و جف�ا ک� -٣٣

انسان ! ا ت�ت خ�دا مس�از ای انسان ! بخود آ و دست از این جنون و جفا بدار و خود را الیق دوزخ خشم و غی�ر -٣۴

مستحق ھستی او باشی و چون او باشی و او باشی .

Page 30: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٠

ت�ا فری�ده ش�ده ایآ! تو آفریده نشده ای تا بازی کنی و بازیچ�ھ اس�باب بازیھای�ت ش�وی . ت�و ای انسان -٣۵ت�ا ده ش�ده اییکبار دگر خود را و جھان را بھ گونھ ای دیگر کھ خ�ودت دوس�ت می�داری بی�افرینی . ت�و آفری�

بیافرینی ای انسان ! طلق�ی، مو آزادی، ت�و تنیازی، تو بی تائی، ای انسان! تو خوبی! تو پاکی، تو زیبایی، تو کاملی، تو بی -٣۶

!س��ت ح��ق ت��وت�و جاودان��ھ ای، ت��و مقدس��ی، ت�و برت��رین ک��ل جھ��انی، ت�و خ��دای کائن��اتی! ای��ن را ب�اور ک��ن! این ! حقیقت اینست

فن��ا وش��رم و حی��ا در حض��ورش ذوب ای انس��ان اگ��ر لحظ��ھ ای در خ��ود باش��ی و خ��ود باش��ی از ف��رط -٣٧ . ردنسانی ندایا ندارد ھنوز وجود ا. پس این را بدان آنکس کھ حانی توستی و این سرآغاز بقای انسشومی ز ست یابی و اای انسان! وجود تو تماماً رحمت خداست بھ عدم . پس رحم کن بخودت تا بھ وجودت د -٣٨

یازھ�ای ھراس عدم نجات ی�ابی . رح�م ک�ن ب�ھ ع�زت و اقت�دار و ب�ی نی�ازی و کبری�ایی ھس�تی خ�ویش ن�ھ ب�ھ ن سانھ و جانوری خویش . رحم کن بھ انسانیت خویش نھ بھ عدمیت خویش . بوالھو

نش�ین خ�دا در. ت�و جای پرستی! تو مسجود مالئک و کائناتی پس چگونھ است کھ اشیاء را مای انسان -٣٩

گون�ھ س چ. ت�و محب�وب خ�دائی پ�کھ ظالمان صاحب قدرت را بندگی میکنیعالم موجوداتی پس چگونھ است ا ب�ھ رب�ھ خ�ود م ! و ظلم برتر تو اینست کھ این ظل�ا را عاشقی. آیا تو ظالم بر خودت نیستیاست کھ غیر خد ! ودی ھستیھ کمال رسانیده است.ای انسان تو چگونھ موجکھ رحمتش را درباره تو بدھی خداوند نسبت می

ھ س�تھ ای و ب�شای انسان ! بھ خود آ تا خود آ شوی و براستی ببینی کھ بر عرش خ�دا در ع�الم خ�اک ن -۴٠

جز بھ او بھ ھیچکس و ھیچ چیزی نیازی نداری . ای انسان !

فصل چهارم

Page 31: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣١

اخالق مُغانه

یاعلی

مظھ�ر ھم�ھ ای عزیز ! نخست بدان کھ تو انس�انی یعن�ی اش�رف مخلوق�ات خ�دا و جانش�ین او در کائن�ات و-١و شت نمائیوب اوئی . و خداوند تو را نیافریده تا عمرت را فقط صرف معیو صفات او ھستی و محب ءاسما

ای�ن بس . بلکھ ک�ل مالئ�ک و ق�وای طبیع�ت و موج�ودات ع�الم ھس�تی در خ�دمت معیش�ت ت�و ھس�تند و ت�و ازابی و د او دری�وظیفھ مبرایی . و تنھا وظیفھ تو اینست کھ خدای خالق خود را بشناسی و ق�در خ�ود را در ن�ز

رای ب�ن را ھ�م لھی خود را باز یابی و ھمان شوی کھ خداوند بھ آن قصد تو را آفریده اس�ت و ک�ل جھ�امقام اانی ی ت�ا بت�وتو و در تسخیر اراده تو قرار داده است . پس ای عزی�ز قب�ل از ھرچی�زی بای�د خ�ودت را بشناس�

ق ح�دان ک�ھ ت یابی و بخدایت را بشناسی تا بھ حق خود در جھان برسی تا از این خفت و ذلت و حقارت نجا تو جز خود خدا نیست و بدون تو کل جھان ھستی ارزشی ندارد برای خدا .

ع وی�ژه ای عزیز پس بدان کھ سیر و سلوک معنوی و حرکت روحی و رش�د عرف�انی ی�ک تخص�ص و ن�و -٢

ان ی انس�و رس�م ب�ر ح�ق زن�دگی ب�راای از زندگی نیست بلک�ھ ویژگ�ی آن ب�رای انس�ان اس�ت و ای�ن تنھ�ا راه بود باشد و جز ای�ن ظل�م عظیم�ی ب�ھ خویش�تن اس�ت ک�ھ موج�ب ھ�زاران زج�ر و ع�ذاب م�ی باش�د و ع�ین ن�امی

سازی خویشتن است .

Page 32: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٢

دایت را خ�ورن�د ت�ا آای عزیز بدان کھ ھمھ انبیای الھی فقط برای بیدار سازی تو آمده اند تا تو را بھ خود -٣ا ھ�ت ش�ریعت ن الھی ھیچ ھدفی نبوده و نیست و تفاودریابی و حق حیات خود را بشناسی و جز این در ادیا

عص�ری نس�ان ھ�رنیاز ا و مربوط بھ دورانھا و شرایط اقوام بوده است و ھمواره انبیای الھی بھ اندازه عقل سخن گفتھ و شریعت بنا کرده اند .

حک��ام و اش ای عزی��ز ! ب��دان در دی��ن خ��دا ب��رای ھ��ر ف��رد و گروھ��ی ب��ھ ان��دازه عق��ل و نی��از و اس��تعدادھای-۴

ود خ�وق الھی تا ھرکسی در ھر سطحی بتواند راه خود بھ سوی خدایش را بیابد و بھ حق ردوجود دا یقوانینا و م�ذاھب و گروھھ نائل آید پس بر حذر باش از تقلید کورکورانھ و نیز از انکار و تکبر در قبال سائر افراد

ھ نم�ی ک�درک نم�ی کن�ی و لعن�ت ک�ن کس�ی را گوناگون . و بر حذر باش از اینک�ھ ع�داوت کن�ی چی�زی را ک�ھ فھمی سخن و شیوه زندگیش را .

ک�ھ س�تن اس�ت و ھماناای عزیز ! بدان کھ اصول و اساس دین خدا در ھر مذھب و مسلکی بر حق یکس�-۵

وئی و ب�ینرا درک و تصدیق می کند و آن عبارتست از : ص�داقت ، راس�تگعقل و وجدان ھر انسان عاقلی آوس�ت دکدامنی و عفت و حیا و حرمت حقوق دیگران ، سخاوت وبخشش و گذش�ت و عف�و درب�اره ریائی ، پاناع�ت ، قب�ا خل�ق خ�دا ، رعای�ت انص�اف در حق�وق م�ردم ، وفای بھ عھد و امانت داری ، دوس�تی، و دشمن

ر علی�ھ عزت نفس و خویشتن داری در ھمھ امور ، حمایت از زی�ر دس�تان و ض�عیفان و مظلوم�ان و جھ�اد ب�س�تطاعت ان ، خ�دمت ب�ھ دیگ�ران در ح�د تظالمان و تجاوزگران ، تالش در جھت ارتقای عقل و ایم�ان خویش�

دنی��ا وک��ل ب��ھ خ��دا و ش��ناخت و پرس��تش او و دوری از ش��رک و کف��ر و نف��اق ، دوری ازتم��ادی و معن��وی و ک�ام و ی�ن احو رسوخ در مع�ارف و ع�والم م�اورای طبیع�ی و امث�ال اپرستی و بولھوسی و تالش برای درک

ھمھ ادیان الھی حضور دارد . رمعارف کھ د و را ت�ت کنی خداوند ھ�م گ�ام ب�ھ گ�ام چون این اصول اولیھ را در حد توان خود در زندگی رعای !ای عزیز -۶

ن ب�ھ س�وی می نماید و بھ سوی خودش ھدایت می کند و از قلمرو جھل و کفر و ت�اریکی و ظل�م و ظالم�اره ایی و عدل و عرفان راھنمایی می کند . علم و ایمان و روشن

ز ت�و برت�ر اای عزیز ! ھرکھ را دیدی کھ اندکی در عقل و ایم�ان و ع�زت نف�س و معنوی�ت و غن�ای روح -٧

و ل و تکب�راست در مقابلش خاشع و تابع باش و باوی دوستی نما و رابطھ ات را با او مستحکم ساز و بخ�ادی�ان وی او برس�ی . و ای�ن از محکم�ات س�یر و س�لوک روح�ی در ھم�ھغرور نداشتھ باش تا بھ برتری معن

الھی است . ان کھ بزرگترین خصم حقیقت انسانی تو در خود توس�ت و آن خودپرس�تی و غ�رور و کب�ر وای عزیز ! بد-٨

ت��و حس�د ت�و در قب�ال انس�انھای م�ؤمن ت�ر و خردمن�دتر اس��ت و ای�ن ھم�ان ش�یطان توس�ت ک�ھ چ�ون خ�ون در دمادم با آن در نبرد باش . جاری است و

ی عزیز! از نشانھ ھای برتری در ایمان و ح�ق پرس�تی و خ�رد و معنوی�ت کس�ی ن�ھ س�خنان فریبن�ده ی�اا -٩

و عب�ادات دین آدابپیچیده و نامفھوم است و نھ تعداد پیروان او و میزان اقتدار دنیوی او و نھ پیچیدگی نم�ار ع و ادب و محب��ت او نس��بت ب��ھ دیگ��ران و مخصوص��اً زی��او ون�ھ حتّ��ی معج��زات ص��وری اوس��ت بلک��ھ خش��و

وس�ت اناعت و س�ادگی اوس�ت و روح آرام�ش و اطمین�ان و یق�ین قدستان است قدرت ایمان و عزت نفس و ی و و در حض��ورش ب��ھ غن��ای معن��وک��ھ در ھرکس��ی ک��ھ ان��دکی عق��ل و حی��ات قلب��ی داش��تھ باش��د اث��ر م��ی کن��د

معنوی است . برتری نرامش روحی می رسد . این میزاآ در ای عزی��ز ! ب��دان ک��ھ در راه رش��د معن��وی ب��ھ خ��ودی خ��ود و در ان��زوا و عب��ادات خصوص��ی خ��ود و -١٠

ی و بلک�ھمطالعات و تحقیقات فردی خود بدون ارتباطی روحانی با ی�ک انس�ان معن�وی ت�ر امک�ان رش�د ن�دارب�دیھی ب�زرگ معن�وی و کرام�اتمستمراً در خود پرستی و غرورت تباه می شوی حت�ی اگ�ر دارای رؤیاھ�ای

باشی . و ءاح طیبھ انبی�ای عزیز ! جز آنکس کھ بواسطھ روحی معین از جانب خدا و یا بواسطھ ارتباط با اروا-١١

و ھس�تند . اولیای الھی و تحت اراده خاص خدا ھدایت می ش�ود م�ابقی انس�انھا محت�اج اس�تاد و پی�ر طریق�تردم ر می�ان م�دین در دنیاست خود از اولیای خداست کھ نور ھدایت ح�ق آنکھ بی نیاز بھ یک استاد و پیر مع ی خویش نیازمند خدمت بھ خلق است . ناست . و ھمو نیز برای بقای روحا

Page 33: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٣

ویش محت�اج خ�ای عزیز ! پس بدان کھ از ھرکدام از این دو نوع انسان ک�ھ باش�ی ب�رای رش�د و نج�ات -١٢

دو خ�دمت بھ زبر دستان روحانی خویش . و ب�دون یک�ی از ای�نخدمتی یا بھ زیر دستان معنوی خویش و یا ھرچھ کھ باشی در خطر انحطاط و گمراھی قرار داری .

ودگی و ای عزیز ! ب�دان ک�ھ وق�ت تن�گ و مج�ال ب�س ان�دک اس�ت خ�ود را دری�اب و عم�ر عزی�ز ب�ھ بیھ� -١٣

ب�دی بس�ا ب�ھ حس�رتی ا روزمرگی و غرایز ھدر مکن کھ بھ خاطر از دس�ت دادن ای�ن فرص�ت ھس�تی س�از چ�ھ مبتال می شوی و بھ سرزنش بھ خودت کھ پایانی ندارد و سودی ھم نمی بخشد .

ت ک��ھ ق��رار رایط و م��وقعیتی اس��ای عزی��ز ! ب��دان ک��ھ راه نج��ات و امک��ان رش��د و تع��الی ت��و در ھم��ان ش��-١۴ . پس بنگر کھ سمت و سوی روشن این وضعیت موجودت کدامست و بھ ھمان سو برو ! داری

و ی�ا امکان�ات ای عزیز ! ھرگز مپندار کھ علت بدبختی تو شرایط و موقعیت ھای بیرون�ی زن�دگی ت�و و -١۵

! انرشرایط وجودی و خصوصی توست. این گمانی شیطانی و بس خطرناک و مھلک است آنرا از خودت ب ا در زندانیخودت ربری و ھیچ راه و نشان روشنی نمی یابی و ای عزیز! اگر در وضعی کھ بھ سر می -١۶

در وتاریک محبوس می بینی بدان علت است ک�ھ ب�ھ بس�یاری از وظ�ایف و حق�وق اساس�ی خ�ود در زن�دگیت ف ب�ھ وظ�ای پیرامون و روابط خودت با نزدیکان ب�ی تف�اوت ب�وده ای و ب�ھ آنھ�ا عم�ل نک�رده ای . و چ�ھ بس�ا

. یت را بھ فراموشی سپرده اه و خودوجودی خودت با خویشتن عمل نکرده ای و از خود غافل ماند ی عزیز ! اگر براستی حتی روزنھ روشنی ھم در زندگی نمی ی�ابی ب�دان معناس�ت ک�ھ در مح�اق ظلم�ت ا -١٧لب یک ئی در قای افتاده ای و یا حتی در چاه ظلمت شیطان نفس خویشتن در قالب اندیشھ یا آرزود یا شیئفر

ی بھ کلی کور شده ای . احساس لطیف و یا حتی یک ایده فلسفی و عرفان ،ل و م�درک و ی�ا اتومبی�ل و خان�ھ ات، ش�غرزندت، ھمکار یا رئیس توای عزیز! دوست تو، ھمسر یا ف -١٨

، ھ�راس می و یا یک شکست و ھراس از آین�ده، و یا حتی یک خاطره قدیھنرت، علمت، باورھای مذھبی توده س�قوط ک�ر تواند چاه ظلمتی باشد کھ در آنیھریک م ، ھراس مرگ و نیستی و...نام و نان، ھراس تنھایی

می یابی و در تاریکی محبوس شده ای . نھیچ راھی بھ خروج وای س�انتر از مش�ورت ب�ا ی�ک انس�ان ح�قآنجاتی هت و زندانی ھیچ راای عزیز ! در چنین ظلمت و بن بس -١٩

ی زب�ا دو و ن�ھ حت�ی کرام�تپرست و اھ�ل معرف�ت نیس�ت . درد دل و مش�اوره و ن�ھ غیبگ�وئی و رم�الی و ج�ا عارفانھ و ورد و ذکر بازی ھای بازاری .

ی عزیز ! چون انسان کریم و صدیق و خداشناس یافتی تمام خودت را در میان بگ�ذار و مک�ر مک�ن .ا -٢٠

د و د از وج�ویک دل و صادق و صمیمی باش و اعتماد کن اعتمادی بھ خدا بھ تمام وکمال . بی تردی�د خداون� مشاور راه رابھ تو خواھد نمود . زبان این

ی عزی�ز! ب�ر ح�ذر ب�اش از ای�ن مش�اوره ھ�ای روانکاوان�ھ ای�ن دوران ک�ھ خ�ود دّج�الی ب�س فریبک�ار و ا -٢١

شیطانی و مفسد است و تو را از چالھ ای بھ چاھی می اندازد . ان رنگارن�گ ای�ن دور و نیز بر حذر باش از اعتماد بھ ای�ن دروی�ش نمای�ان و عرف�ان ب�ازان !ای عزیز -٢٢

رف تو ب�ر ط� اعم از اسالمی و ھندی و یا انگلیسی اش . بدان کھ ھرگز دعا و ورد و ذکر دیگری مشکلی از نخواھد کرد . پس بر عقل خود متکی باش و آنرا انکار مکن .

ش��کل ی عزی�ز ! ب��دان ک��ھ اگ�ر ش��بی ، س��اعتی را ب�ا خ��ود تنھ��ا ش�وی و ب��ا خ��دایت راز و نی�از کن��ی و ما -٢٣

ھ رب�ی ب�خودت را در میان نھی و با خود صادق باشی و ب�ر ای�ن تنھ�ایی ش�بانھ ات اص�رار ورزی ب�ی ش�ک د شود یا از درون خودت یا در برون از خودت . ویت گشوده می ر نھ�ا ب�ر ح�ذر ب�اش . منظ�ورم آای عزیز ! طلسم ظلمت اشیای پیرامون�ت را در ای�ن دوران بش�ناس و از -٢۴ی این دوران است کھ بھ مثابھ خرھای دج�ال آخرالزم�ان ھس�تند : تلویزی�ون ، ک�امپیوتر ، شیای تکنولوژیکا

Page 34: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٤

ل ساقط شده است و بھ سرقت رفتھ اتلفن ، اتومبیل و امثالھم . چھ بسا روحت در یکی از این دخمھ ھای دجقیق�ت در خ�ود و یا مسخ گردیده است و بدین سان است کھ اینقدر تاریک و سیاه شده ای و ھیچ نشانی از ح

نمی یابی . ی عزیز ! چھ نیکوست کھ ھرچند وقت یک بار یک�ی از ای�ن ع�ادات روزم�ره تکنول�وژیکی را از خ�ود ا -٢۵

بھ چھ سوئی می روی . ساقط کنی تا بتوانی خودت را بیابی تا ببینی کھ کیستی و کجائی و ابی راه ن�ور و حق�ی نم�ی ی� ن�ی ول�ی ھ�یچی شبانھ ات در خود نظر و تأمل می کای عزیز ! اگر در تنھای -٢۶

اس نو خ بدان کھ دل و روح تو بھ سرقت رفتھ یا تسخیر شده است بواسطھ اجنھ و شیاطین و وسواس ناس و اشخاص . ءو اشیا

ی عزیز ! اگر دیدی ک�ھ در دام چ�ھ کس�ی و چ�ھ چی�زی ھس�تی و از آن راه نج�اتی نم�ی ی�ابی ب�ھ س�وی ا -٢٧

از او یاری بجو کھ جز این راھی نیست . انسان حکیم و صدیقی برو و ی عزیز ! بدان کھ خداوند ھم�واره ان�وار ھ�دایت و نج�ات خ�ود را در وج�ود برگزی�دگان خ�اموش و ب�یا -٢٨

. ت م�ی کن�دادعایش قرار داده و توبھ گران و مؤمن�ان و درمان�دگان را ب�دین واس�طھ نج�ات م�ی دھ�د و ھ�دایی ک دج�االنکھ حتماً یکی از آن�ان را خ�واھی یاف�ت ھرچن�د پ�س از در پس بھ جستجوی این اولیای الھی باش

ند . مکھ بدین عنوان مشغول غارت مرد ی عزیز! بدان آنک�ھ ت�و را بخ�ودش م�ی خوان�د بھرروش�ی ، در او حق�ی نیس�ت و بلک�ھ خ�ود ی�ک دام ا -٢٩

رامتش ک�ھ البت�ھ ک� است ھرچند صاحب کرامت و اطواری عجیب باشد . بدان کھ شیطان ھم بی کرامت نیس�ت مکر اوست .

ی ج�ز در معرف�ت نف�ست�حقیقو بعنوان حجت و نش�انھ آخ�ر و کام�ل ب�دان ک�ھ ھ�دایت ای عزیز ! این را -٣٠

یس�ت نیست . پس کس�ی ک�ھ ت�و را ب�ھ ش�ناخت خ�ودت نم�ی خوان�د و در ای�ن ام�ر راھنمای�ت نیس�ت اھ�ل ح�ق نه در معج�ز ه گر خود تکنولوژی است . پ�س دیگ�رمروزه بزرگترین معجزا ھرچند کھ معجزه کند . و بدان کھ

نجاتی نیست بلکھ نجات در عقل نوری و معرفت نفس است و حکمت الھی . ی عزیز ! بدان آنکس ک�ھ ت�ورا ب�ھ مخ�دری ی�ا داروئ�ی و ی�ا ھ�ر ش�یئی دیگ�ر دع�وت م�ی کن�د ت�ا ت�و را ا -٣١

دعا باشد . نجات دھد او یک دجال و فریبکار است حتّی اگر آن شئ یک ورد یا ت مدان ! ای عزیز ! ھرگز تسکین تخدیر را نجا -٣٢ نچھ را کھ فھم نمی کنی ھرگز نجاتت نخواھد داد . آای عزیز ! بدان -٣٣ ھ ی عزیز ! بدان کھ دام و ظلمت�ی مھلکت�ر از باورھ�ای ب�اطلی ک�ھ ب�ھ آن دل بس�تھ ای در ت�و نیس�ت چ�ا -٣۴

ھد . عده می دچھ اجتماعی و سیاسی و اقتصادی کھ تو را بھ آینده و باور علمی و چھ دینی و چھ عرفانی و د ج�ات ت�و را ب�ھ آین�ده م�ی افکن�نوع�ده ھر آنچھ کھ تو را بھ فردا محول م�ی کن�د وکھ ای عزیز ! بدان -٣۵

دروغست و نجات تو ھم اینک و در درون توست اگر اھل نجات باشی و در دام نباشی ! ری . و انتر از آن است کھ م�ی پن�داھ راه نجات و ھدایت بسی ساده تر و نقدتر و ارزای عزیز ! بدان ک -٣۶

ری . فق�ط کافیس�ت ک�ھ ب�اورش دابلکھ بسیاررایگان است . و بلک�ھ سراس�ر رحم�ت اس�ت ب�ی ھ�یچ زحمت�ی . زیرا نجات و ھدایت جز از رحمت حق نیست .

یرونی ت�و ار و ھدایتی بر حق در تغییر و تحوالت بکھ ھرگز نجاتی پاید ای عزیز ! بدان و بھ یقین بدان -٣٧

رخ نمی دھد . نور نجات بایستی در دل تو بدرخشد . ای عزیز ! اگر بھ ناگاه ھمسرت فرشتھ گردد و فرزندت خاشع و مطیع امرت آی�د و رئ�یس ت�و مرئ�وس -٣٨افیانت یار مخلص تو آین�د و شود و خانھ ات کاخ گردد و آتیھ ات تا بھ ابد تضمین بانکی شود و ھمھ اطر تو

Page 35: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٥

... مپندار کھ اندکی بر سعادت و عزت و راحت تو افزوده می ش�ود و از ای�ن طری�ق نج�ات و ھ�دایتی نص�یب تو می گردد . ھرگز ! ھرگز ! این را بدان و باور کن کھ اینست نور ایمان و ھدایت غیبی تو !

و شھ تو باعث رھائی تو از ت�اریکی وج�ودت ش�وداندی ھی درای عزیز ! چھ بسا کلمھ ای یا سخن کوتا -٣٩

تو را بھ بھشت سعادت و عزت برساند . ی عزیز ! جھانی کھ در آن زیس�ت م�ی کن�ی سراس�ر و تمام�اً ھ�م دوزخ اس�ت و ھ�م ب�رزخ اس�ت و ھ�م ا -۴٠

ی مجود را وبھشت است . این توئی کھ علم و ایمان و قابلیت کشف و بر خورداری از یکی از این سھ وجھ . یابی . پس با خودت کاری کن نھ با غیر خودت . باور بھ این حق درب نجات توست

ی عزیز ! این را نیز بدان کھ ھر انسانی خود یک راھی مستقل و منحصر ب�ھ ف�رد ب�ھ س�وی بھش�ت و ا -۴١

یکس�اناه خدای جھان است . پس ھیچ فرمول و الگوئی بدرد دیگری نخواھد خورد ھرچند کھ ق�وانین ای�ن ر است و اصول نیز یکسان است و حق نیز یکی است .

ھ کنھ کسی ی شناسدای عزیز ! استاد و پیر ھدایت تو فقط و فقط کسی است کھ تو را بھتر از خودت م-۴٢

یدنش میدا با دریای علم و کرامت است و از تو بیگانھ . زیرا عارف کسی است کھ اسرار درون ھرکسی ر اختھ است . و اینست علم ھدایت نھ فلسفھ و کرامت ! بیند زیرا خود را شن

ب�دنبال ای عزیز ھرگز بدنبال کرامت کسی م�رو ک�ھ ب�زودی دش�منش خ�واھی ش�د و تب�اه خ�واھی گش�ت .-۴٣

س�اطع کسی برو کھ از تو بھ ت�و نزدیکت�ر اس�ت و ت�و را ب�رای خ�ودت دوس�ت م�ی دارد و از وی ن�ور محب�ت است .

! ا بھ تورخودت بشناساند نھ خودش ھدایت تو کسی است کھ تو را بھ ! استاد و پیرای عزیز-۴۴ ق خ�دا ش�دن ش�دن نیس�ت بلک�ھ راه از خ�ود فناش�دن و عاش� ! ای�ن را ب�دان ک�ھ عرف�ان راه خ�داای عزیز -۴۵

است . ای عزیز ! آنکھ می گوید تو خدائی شیطان است . این را بدان ! -۴۶رگ�اه ھو نیست . و تستاد و پیر ھدایت تو ، ابزاری برای نجات و سعادت ای عزیز این را نیز بدان کھ ا -۴٧

کھ او را وسیلھ ای برای خود یافتی بدان کھ بزودی خصم اوئی و ھالکی ! ھ پ�ا س این راه بای عزیز راه بی پایان است و سراسر سنگالخ و دریا و آتش و پرتگاه و دام است . پ -۴٨

یعنی عشق ! نتوانی رفت باید پرواز آموزی ت ت�و ای عزیز ! آیا خواھی درس عشق آم�وزی ؟ خ�دمت و محب�ت ک�ن کس�ی را ک�ھ ق�در خ�دمت و محب� -۴٩

ال ب�ایی اس�ت نداند تا برسی بھ کسی کھ خدمت و محبت کند تو را و قدر خ�دمت و محب�ت او ب�دانی و ای�ن دان� پرواز تو : عشق شناسی !

س�مان آف�اق ب�ت ت�ا آتبدیل بھ نور معرفت شود تا ای�ن ن�ور از قل ای عزیز خواھی کھ علم و دانایی در تو -۵٠

رت ھف��تم را بش��کافد و ت��و را در محض��ر دوس��ت بنش��اند ؟ پ��س ص��ادقانھ و خالص��انھ عم��ل ک��ن ب��ھ ام��ر پی�� امرش را مصادف با تباھی و نیستی خودت ببینی . بخصوص آنگاه کھ

ت و ی�ا ھمچون حمل آت�ش اس�ت ب�ر ک�ف دس� یای عزیز امروزه حتی حداقل دین مداری و معرفت زیست -۵١

ھ دل و ھمچون روشن داشتن شمعی است در زیر آب . پس بترس و براستی بر حذر باش از نمایش بازار ک�ھ ! دین تو غارت کنند : تقیّ

ابی . سومی را بی� ای عزیز ! برخی راھنمایند . برخی راھبرند . و بس اندکند کھ خود راھند . سعی کن -۵٢

راط ص��تی سرنوش��ت خ��ود را ب��ا او چن��ان گ��ره ب��زن ک��ھ ب��ا م��رگ ھ��م از او جدانش��وی . و اینس��ت و چ��ون ی��اف المستقیم نجات و ھدایت !

Page 36: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٦

پیم��ودنی ای��ن راه ب��ھ تنھ��ایی ای عزی��ز! این��ک راھ��ی ج��ز راه عش��ق نیس��ت ک��ھ قاب��ل پیم��ودن باش��د پ��س -۵٣ . پس عاشقی کامل و واصل بیاب و بھ او ملحق شو ! نیست

م ھم��ھ ؟ کس��ی ک��ھ در راه خ��دمت ب��ھ م��رداھی ب��دانی عاش��ق کام��ل و واص��ل کیس��تآی��ا م��ی خ��و! ای عزی��ز-۵۴

ق گش�تھلح�م. چون بر این تبسم وارد شوی نج�ات یافت�ھ ای و ب�ھ او را چیزش را داده است اال تبسم مھرش ! ای ! اینست صراط المستقیم

ید ز شد بھ تردایت بھ سوی تو باکھ چون درب نجات و ھد یای عزیز تالش کن بھ گونھ ای زندگانی کن -۵۵

و دچار استخاره و چون و چرا نشوی ! و وسواس نیفتی اون�د م�ت مطلق�ھ خد! این را بدان ھرگاه کھ بھ ذلت و عذابی افت�ادی ب�دان دلی�ل ب�وده ک�ھ در رحای عزیز -۵۶

تردید داشتی و برای رحمت او قید و شرط نھادی و خود بھ خودت ستم کردی . ن آکار مکن و ! ھرچھ خواھی بکن و ھر گناه و معصیتی کھ دانی و توانی انجام ده ولی یک ای عزیز -۵٧

س�اب خ�دا اینکھ خداوند را در این معاصی خود ش�ریک مس�از یعن�ی ب�ر زش�تی اعم�ال آگ�اه ب�اش و آن�را ب�ھ ح مگذار . کھ اینست آن گناھی کھ ھرگز بخشوده نشود اّال بھ عذاب : شرک !

ب�د اد اس�ت و ت�ا ی عارف ! بدان کھ زشت ، زشت است و تا ابد زیبا نخواھد شد و بدی ، بای عزیز ! ا -۵٨

الل خ��وب نخواھ��د گش��ت و پلی��دی ، پلی��د اس��ت و ھرگ��ز کرام��ت نخواھ��د ب��ود و ح��رام ح��رام اس��ت و ھرگ��ز ح�� نخواھد گشت .

ی ی ھرگز زش�تیعن ای عزیز ! آیا می دانی وحدت وجود آنگونھ کھ عارفان حقیقی می فھمیدند چیست ؟ -۵٩

وص در و بدی و پلیدی و ناحقی ندیدن و احساس نکردن و در ھمھ حال شاکر و عاشق امر حق بودن بخص� .بالیا و عذابھا

ی ب�ودی ؟ آی�اک بنگر کھ چھ می گویم و نی�ک بفھ�م : آی�ا اگ�ر نی�ک و ب�د نب�ود ت�و چ�ھ م�نیای عزیز ! -۶٠

ن را بفھ�متوانستی داشت ؟ نیک و بد سّر وجود توست ای�اصالً می بودی ؟ آیا ھیچ تصوری از وجودت می بودی . و بسیار بفھم تا گمراه نشوی و عرفان را کھ توحید است تساوی مپنداری کھ ابلیس است و نا

ر دو را ای عزیز نیک و بد مساوی نیس�ت بلک�ھ ام�ری واح�د اس�ت از خ�دای واح�د ! پ�س نی�ک و ب�د ھ� -۶١ دان ! اینست عرفان توحیدی ! آنگاه کھ بر تو واقع می شود حق

تخاب ی توست و انای عزیز ! بدان کھ نیک و بد راز آزادی انتخاب و اختیار توست یعنی راز وجود یاب -۶٢

نبود ! بین بود و ق م�ی دھ�د . ای عزیز ! این بدی و گناه و نابودی است کھ تو را بھ س�وی نیک�ی و ث�واب و وج�ود س�و -۶٣

اینست حق ! ا ب�ھ اب کن�ی و آن�رکنی نابودی گزیده ای و نیز اگ�ر ث�ونیز ! بدان کھ اگر گناه کنی و سپس توبھ ای عز -۶۴

ت ھ در ل�ذّ خدایت معطوف نسازی بازھم نابودی گزیده ای . پس در ھمھ حال از خودت بپرھیز و من مباش ن�ا خلیفھ خدا مباش تنیست بلکھ تو است . پس ھرگز من » من « ھم گناه و نھ در عّزت ثواب ! زیرا خداوند

باشی . کف�ر یم�ان را درم�ان و ا. کف�ر را در ایرا در ش�ر و ش�ر را در خی�ر نی�افتی ای عزیز! تا زم�انی ک�ھ خی�ر -۶۵

عرف�ت ز اھ�الی منک�رده ای و ا. و نھایتاً وجود را در عدم و عدم را در وجود نخواندی توحی�د را درک ندیدی ! نیستی

س�ت ب�ھ عک�س !ت را خیر بدانی و خیر دیگران را شر بخوانی . بلکھ درای عزیز ! نھ اینکھ شر خود -۶۶

س�م راه و ر یعنی خیر خودت را شر ببینی و شر دیگران را خیر بدانی . اینس�ت توحی�د و معرف�ت ! و اینس�ت است و بقای در حق ! » خود « تقوا کھ کمالش فنای از

Page 37: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٧

نف�ی ای مردودی وبولی من تو نیست بلکھ سراسر برای عزیز ! بدان کھ بالیا و امتحانات الھی برای ق -۶٧ و نابود شدن من تو است . این را فھم کن تا در بالیای الھی مأیوس و کافر نشوی !

! و تصدیق کنی برتری را کشف و درک از ھیچ بالیی راه نجات نداری اال اینکھ در آن نعمتای عزیز! -۶٨ ی نیس�ت دی�دنی م�ال ت�و کام�ل ش�دن ت�و نیس�ت ک�ھ کم�ال اص�الً ش�دنای عزیز ! راز کمال را نیز ب�دان ! ک -۶٩ ! فھ اوو یا خلی این کامل یا خداست. در کاملی نظر کن و از این نظر روی بر متاب اینست راه کمال ! و است

زی ش . ھرک�ھ چی�الاق�ل پ�اکیزه رو ب�ا ستیای عزیز ! اگر خوب نیستی الاقل خوب نما باش . اگر پاک نی-٧٠

دارد باالخره ھمان می شود بواسطھ صبوری و تالش ! را دوست ب ش حاص�ل نش�دهای عزیز ! بدان کھ ھیچ حقی از تالش تو حاصل نمی آید . ولی ھیچ حقی ھم بدون تال -٧١

است . اگر در تالشھایت بھ جای خود بینی ، حق بینی باالخره حق را عین خود بینی ! ش��ناخت ار خ�دا، س�خن ح�ق راب��دان ک�ھ : ھرک�ھ خ��ود را ش�ناخت ای عزی�ز ب�االخره راز ای�ن بزرگت��رین -٧٢

ودی ج�ز یعنی چھ ،زیرا ھیچ کس پس از ھزار سال ت�الش عرف�انی ھ�م خ�ود را نش�ناختھ اس�ت زی�را اص�الً خ� دم شناس�یع�خدا نبوده است کھ شناختھ شود . خدا در فنای خود ، شناختھ می شود . زیرا خ�ود شناس�ی ب�ھ

وجود خدا رخ می نماید . می رسد و در عدم است کھ حمت و محب�ت ای عزیز ! این را بدان ھرگاه کھ کل وجودت را درھزاران الی نیک و بدش چیزی جز ر -٧٣

!حق نیافتی آنگاه وجود یافتھ ای و خدا یافتھ ای و بھشت یافتھ ای . و اینست کمال معرفت ی�ن خ�دا شده ای . د شاقھ یافتی بدان کھ گمراه ای عزیز ! این را نیز بدان ھرگاه کھ دین خدارا سخت و -٧۴

جز رحمت در رحمت برتر و برترین رحمت نیست و جز این گمراھی است . را برای��ت ی��ا م��ی خ��واھی رن��ج و مش��قت و ع��ذاب و درد و ب��ال و گرفت��اری و ذل��ت و جھ��نمای عزی��ز ! آ -٧۵

... خرفتی و نفھمی و فریب وو تعریف کنم ؟ جھل و حماقت و نادانی و بی معرفتی و کوری و کری محب�ت ، ن�ور ای عزیز! آیا می خواھی خداون�د را برای�ت تعری�ف ک�نم ؟ ن�ور عق�ل ، ن�ور معرف�ت ، ن�ور -٧۶

س�تی گ�اه توانعزت ، نور قدرت ، نور کرامت ، نور جمال ، نور وجود و نور نبود . ھمھ چیز نور است . ھر ھم و احساس کنی خدا را فھمیده ای . ھر چیزی را درخرد و دل خودت بھ نور بیابی و ف

چ ن. متوج�ھ ھ�یوجھ نبودن! متوجھ چی�زی نب�ود؟ کفر یعنی متز! آیا می خواھی کفر را فھم کنیای عزی -٧٧

! پ�س ودننب�ودن! و ای�ن یعن�ی اص�الً نب� ! اصالً متوجھمتوجھ حضور ھیچ کس و چیزی نبودن .چیزی نبودن . ستری اصالً وجود ندارد و ممکن نیکفر و کاف

ویش�تن اس�ت.خھ�ی ل: نومیدی و ناباوری تو نسبت بھ مق�ام خالف�ت الای عزیز! و اما ابلیس را بشناس -٧٨

! خود فائق آیی؟ بواسطھ خود شناسی! پس چگونھ می توانی بر ابلیس زیرا خودت را نمی شناسی ت آن ! آن ک�ھ چیس� ن ھس�تیآو اما اینک جھان را بشناس کھ در مقابل توست و ت�و حی�ران !ای عزیز -٧٩

وس�ت . تجھ�ان مظھ�ر اراده لحظ�ھ ب�ھ لحظ�ھ توس�ت . جھ�ان س�فره ارت�زاق دم ب�ھ دم خود ت�وئی ای انس�ان ! را ھ�اای�ن حرف جھان خانھ ایست کھ آنرا از ازل برای خودت آفریده ای و دم بھ دم کاملترش می س�ازی . آی�ا

نمی فھمی ؟ زیرا خودت را نمی شناسی ! ا باالخره خ�ودت را خ�واھی ش�ناخت ؟ آی�ا ب�االخره خ�دایت را خ�واھی دی�د ؟ آی�ا ب�االخره از ای عزیز ! آی -٨٠

اینھمھ رنج و دغدغھ نجات خواھی یافت ؟ آری ! ب�ھ ش�رط آنک�ھ زم�ان را ج�دی نگی�ری زی�را براس�تی ج�دی ظ�ھ ای نیست یک توھم است ھرچند توھمی مقدس ! کل زمان المتناھی و ازلیت تا ابدیت دھر در نزد خدا لح

تر شود تا ھرچھ زودتر ب�ھ بھش�ت وج�ود در آی�ی ھبیش نیست پس بخدایت نزدیکتر شو تا این زمان ھم کوتاچن�ان او بھ توو خودت را بیابی و بشناسی و خدایت را دیدار کنی و ببینی کھ تو ھم اوئی و رحمت و عشق

باش از زمان کھ اساس خسران است کھ تا ابد در بھشت او جز شکر او کاری نخواھی داشت . پس بر حذر

Page 38: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٨

و رنج توست . پناه بر از زمان بر خدای زمان . ھرچند کھ زمان ھم نعمت برتر اوست ک�ھ اگ�ر نم�ی ب�ود ت�و کھ وجود را از عدم تشخیص دھی . زمان امکان وجود یافتن توس�ت . پ�س ھرچ�ھ ھرگز مجال آن نمی یافتی

آ تا از جبر زمان برھی ! زم�ان مج�ال و مھل�ت بوج�ود سریعتر بوجود آ تا زمان از سرت بپرد . پس بھ خود آمدن توست قدرش را ھم بدان !

بخ�ود آ ای !بخود آ تا عزیز باشی ! از خود مھ�راس ، از خ�دا مھ�راس! از وج�ود مھ�راس ! ای عزیز -٨١

ی ای ش�و عزی�ز عزیز ! ببین کھ خدا در تو بھ انتظار توست . بازگرد ب�ھ خ�ود ت�ا خ�دا بین�ی ت�ا عزی�ز بین�ی و عزیز !

ب�اور ک�ن ت�ا اینھمھ خفت و خواری و ستم بری تو از ناباوری ت�و بخویش�تن اس�ت و خ�ود را !ای عزیز -٨٢

ی اال اور نم�ی کن�ب�در خ�ود ب�اور کن�ی . و او را در خ�ود را نجات بیابی ! و خود را باور نت�وانی ک�رد اال خ�دا ز ف�رق ب�ینج�تا ببینی کھ فرق بین تو و او چی�زی اینکھ آنقدر صدایش بزنی تا جوابش را از خودت بشنوی

تو و خودت نیست ! ن�ده خ�ویش . ن�ھ تو نھ ضعفھای خویشتنی و نھ قوتھای خ�ویش . ن�ھ گذش�تھ خ�ویش و ن�ھ آی !ای عزیز -٨٣

ھمھ تو کسی ھستی کھ معلومات خویش و نھ مجھوالت خویش . نھ دوستان خویش و نھ دشمنان خویش . ارھ�ا ی�ر ای�ن بزه است . اینھا ھستی تو نیست بلکھ بار ھستی ت�و اس�ت . ھس�تی ات را از اینھا بر تو بار شد

. ب�ھ ا برھ�انیدریاب و در آن مستقر شو تا بتوانی بھ یک جنبش ھمھ این بارھا رااز خود بیندازی و خ�ود رود را خ�یابی . آنی خود را بھ خودت برسان و خود شو تا از این بی خودیھا یی کھ تو را احاطھ کرده نجات

بھ خدایت برسان . چگون�ھ ر خ�ودت ھ�م نم�ی ت�وانی ک�رد. ت�ا خ�ودت نباش�ی! تا خودت نشوی ھیچکاری برای غی�ای عزیز -٨۴گون�ھ چاش�ی چگون�ھ م�ی ت�وانی از خ�ود بگ�ذری. ت�و توانی دیگ�ران را دوس�ت داش�تھ باش�ی . ت�ا خ�ودت نبمی

دت ای غیر خ�وتا بتوانی بھ خود برسی و خودت را بر. از غیر خودت بگذر میتوانی از غیر خودت ایثار کنیای�ن . یییثار نمایثار ھم احساس عشق و اایثار کنی نھ اینکھ غیر خودت را برای خودت ایثار کنی و از این ا

. ی نامیلمی کھ آنرا عشق و ایثار م. ظکھ راز وجود توست و سّر ظلم توستنکتھ بس دقیق را فھم کن شناس��ی و اھ��لبو ، من��زه و ب��ی ت��ا ش��و ، ب��ی نی��از و یکت��ا ش��و ت��ا بت��وانی خ��دایت را ای عزی�ز ! تنھ��ا ش�� -٨۵

-رحمت او شوی و رحمت او را بھ دیگران ھم برسانی .

ز ب��اور اا ت��ا ب��ی نی��از ش��وی ! س��عی مک��ن ک��ھ دیگ��ران ب��اورت کنن��د ت��و خ��ود ب��اور ک��ن خ��ودت رای عزی��ز-٨۶ش��وی از و نف��رت. ت��ا ب��ی نی��از از ش��وی از چاپلوس��ی. ت��ا ب��ی نی��دیگ��ران. ت��ا ب��ی نی��از ش��وی از دروغ و ری��ا

. ستمگری و ستم بری ی خودیھ�ای گیھ�ا و ع�ذابھایت حاص�ل ت�و نیس�ت بلک�ھ از ب�زای عزیز ! بدان کھ ھمھ ھ�راس ھ�ا و دریو -٨٧

ای�ان پتوست . چون بھ خود رسی بھ حریم رحم�ت و محب�ت المتن�اھی رس�ی . ب�ھ ق�درت و ج�الل و ع�ّزت ب�ی ی .رسی . بھ عشق رس

بودی برھی !اای عزیز ! مخواه غیر خودت را و مخوان غیر خدایت را تا از ھراس ن -٨٨ ی س�تی المتن�اھھای عزیز ! از خود مھراس و خود را عدم مپندار . آنچھ را کھ عدم می پن�داری مطل�ق -٨٩

توست تسلیمش شو تا از عدم برھی ! .ی عدم توستکھ ھستی خود می پندار وست و آنچھ راای عزیز ! آنچھ را کھ عدم می پنداری ھستی ت -٩٠

پس ضد خود باش تا خود باشی . ھ ن�ھ ک�ان�د . ت�وئی ای عزیز ! بجنبان خ�ود را جنبان�دنی عظ�یم و کام�ل ت�ا ب�ھ ذات . ت�ا ج�ز ت�و از ت�و نم -٩١ ت . ین توسع داری و نھ پایانی . نھ حدّی داری و نھ کرانھ ای . توئی کھ عین خدایی و خدایی کھ یآغاز

Page 39: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٩

ءھ ھ�یچ ش�یب�ای عزیز ! خودت را بھ ھیچ مذھب و مکتب و طریقتی کھ از تو نیست مبند . خودت را -٩٢ھ ک�نان ب�اش چو آدمی محدود مساز . بھ ھیچ ایده و آرمانی دلخوش مباش . نھ بازی کن و نھ بازیچھ شو .

گوئی نیستی ! ودت . خ�. و آن�ک ھنگ�ام خل�ق ن�وین توس�ت بدس�ت ای عزیز ! آنگون�ھ و آنج�ا ب�اش ک�ھ ج�ز ت�و نیس�ت -٩٣

اینست اخالق خدا ! ر از خ��ود ت��ر از خ��ود ک��ھ برت��ای عزی��ز ی��ا دوس��ت م��دار و ی��ا چن��ان دوس��ت ب��دار ک��ھ محبوب��ت را ن��ھ کم -٩۴

! ر این امر عاشقی قھار و قتال باش! اینست اخالق خدا. و دبخواھی ودن نیس�ت . ب�دن نیس�ت . عاق�ل ب�ودن انعط�اف ناپ�ذیر ای عزیز ! ب�دان ک�ھ عاب�د ب�ودن جانم�از آب کش�ی -٩۵

آدم ومھربان بودن ستم بری نیست . عاش�ق ب�ودن ، آدمخ�واری نیس�ت . ع�ادل ب�ودن، خش�ن ب�ودن نیس�ت . بودن دوپا بودن نیست . بلکھ ھمھ اینھا در یک کلمھ بی تا بودن است .

ق ح�زد خداست و نشود ھمھ از ز تو صادر میای عزیز ! بدان ھر آنچھ از نیک و بد بر تو وارد و یا ا-٩۶

. یوجود برس و بد برھی و بھ یگانگی. این حق را فھم کن تا بھ ورای نیک و بد راه یابی و از نیک توست و نی خود نی�ز دکای عزیز ! بدان تا زمانی کھ جھان ھستی و وجود را بھ دو شقھ نیک و بد تقسیم می -٩٧

! یجود ی�ابو ن نیک وبد مستھلک است . از خیر و شر در گذر تا نجات یابی وشقھ ای و وجودت در نبرد بی و بدان کھ گذشتن از خیر و شر برابر دانستن خیر و شر نیست کھ این فساد است .

راه خیرش ب�ھ ای عزیز ! چون از خیر این دنیا در گذری از شرش نیز رھایی چرا کھ شر ھر امری از-٩٨

سوی تو می آید . د حضر خداونمای عزیز ! خود را در نزد خویشتن عزیز دار تا در نزد ھمھ عزیز باشی و این یعنی در -٩٩

یت و بی حیایی مکن !معص

فیت ت�و در اینس�ت معن�ای اش�ر ! وای عزیز! بدان ک�ھ ت�و مخل�وقی! ول�ی میت�وانی خ�الق خ�ویش باش�ی -١٠٠ .جھان

ھر آنچ�ھ ک�ھ ، بت پرست باش ، ولی ظالم مباش !فر باش اای عزیز ! ھرچھ کھ می خواھی باش ، ک-١٠١

را ی دیگ�راندوست نمی داری با تو و درباره تو بکنند با دیگران مکن ک�ھ اینس�ت می�زان ظل�م و ع�دل ! یعن�ت�ا در سان ب�دانھم چون خود دوست بدار تا دیگران ھم تو را دوست بدارند حتّی مخالفانت ! یعنی ھمھ را ان

ی ! جھانی انسانی زندگی کن

ان��ی و ب��دون ای عزی��ز ! ھرگ��ز خ��ودت را بھت��ر و برت��ر از دیگ��ران م��دان چ��ون نیس��تی . زی��را از دیگر-١٠٢ .ا خود شوین را چون خود بدانی تدیگری ! اال اینکھ دیگرا دو بنگر کھ تو خودیگران زندگی نتوانی .

ق پرس�تی ب�ھ ھرچ�ھ را ب�ھ ح�نھ ب�ا ری�ا . و ای عزیز ! ھرچھ را کھ می پرستی بپرست ولی بھ حقیقت -١٠٣

ردن . کریا نکنی با دیگران ریا نتوانی دحق رسی . با ھرکھ ریا می کنی با خود مکن . چون با خو ت آوری ! پ�س بدس� آیا ھرگز با ری�ا ت�وانی دل کس�ی ای عزیز! با خود صادق باش تا بھ خود رسی .-١٠۴

تو ! این را فھم کن ! چگونھ با ریا خواھی بدل خود رسی ! و اینست راز ناکامی تم�اد نک�ھ ب�ھ او اعآای عزیز بدان کھ اگر خیانت کنی بھ کسی کھ بھ تو اعتماد دارد خیان�ت م�ی کن�د -١٠۵

داری . اگر دیگری را چون خود ندانی چگونھ او تو را چون خود داند . این را نیک بفھم ! ھکاری ات از خود مأیوس شوی و توب�ھ نکن�ی ! ای عزیز ! مباد کھ از فرط خطا و گناه و غفلت و تب-١٠۶

ب�ھ خ�ود تو آمدی کھ وجود یابی ! آیا تو از ازل وجود داشتھ ای ؟ پس تو مخلوق رحمتی و باید ک�ھ ھم�واره

Page 40: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٠

رحم کنی بخصوص بھ وقت تباھی و نابودی ات ! بخودت رحم کن تا خدایت بھ تو رحم نمای�د ھم�وئی ک�ھ ت�و ر عدم داری بخود غّره مشو و نومید نیز مشو . را از عدم آفرید . پس تو ریشھ د

. تاس» محبت«ھ معرفی کنم و آن کلمای عزیز ! می خواھم کھ معجزه بارترین کلمات خدا را بھ تو -١٠٧

. وب�دارد واس�طھ بخ�واه ک�ھ ت�و را دوس�تھرکھ را کھ م�ی خ�واھی ت�و را دوس�ت ب�دارد از او مس�تقیماً و ب�ی . بخص�وص ابل این کلمھ مقاومت کند و تو را اجاب�ت نکن�د ب�ا تم�ام وج�ودشھیچکس نیست کھ بتواند در مق

کھ این خواستھ را از خدا بخواھی کھ : خدایا مرا دوست بدار ! ی خ�ودت دوس�ت د ک�ھ ت�و را ب�راای عزیز ! تم�ام ھ�مّ و غ�مّ ت�و در زن�دگی اینس�ت ک�ھ یک�ی پی�دا ش�و-١٠٨

ک ی�چرا در ری می زنی کھ عموماً ھم ناکام می شوی . پس. و برای رسیدن بھ این آرزو دست بھر کابداردی�ز یاز شوی و نبی ھیچ دلیلی دوست بدارد تا از دوستی دیگران بی ن خدا نمی خواھی کھ تو راخود کلمھ از

ای اینس�تاز عمری دروغ و ریا و چاپلوسی و در یوزگی و ستم رھا گردی زیرا ھرچھ گن�اه ک�ھ م�ی کن�ی ب�ر بدارد . آیا نھ اینست ! کھ کسی تو را دوست

، محبت ای عزیز ! بدان کھ راه رسیدن بھ حق ، خویشتن داری و صبر است . راه رسیدن بھ بھشت-١٠٩

است . راه رسیدن بھ خدا معرفت است . راه رسیدن بھ خودت ھم فقر با عّزت و فخر است . ازت برت�ری بینی بر آستانھ رحمت و نعمای عزیز ! بدان ھرگاه کھ قھر و غضب خدا را درباره خود -١١٠

ل�ق مب�تال خقرار گرفتھ ای پس مبادا از او بھ سوی غیر بگریزی کھ از قھر و غضب او بھ قھر و غض�ب او می شوی کھ ال عالج است .

زد ای از ن� ای عزیز ! این را نیز بدان ک�ھ آنک�س ک�ھ ب�ھ ت�و نیازمن�دتر اس�ت حام�ل پی�ام و نعم�ت وی�ژه-١١١

از ر آورده س�ب�برای تو . او را فرستاده ای از جانب خدا بدان و نیازش را با ھ�یچ من�ت و س�تمی خداست از و راز بھ حکم�ت بلکھ قلباً شاکر باش . و بدان کھ خداوند ھیچ کس را محتاج کسی دیگر قرار نداده است اال

و امتحانی بزرگ کھ سرنوشت تو را در این رابطھ رقم می زند . بھ رگ بھ مثابدان و نیک بفھم کھ گناھان تو ھمان گناھان کوچک تو است زیرا گناھان بز ای عزیز !-١١٢

عذاب آن گناھان کوچک بناگاه بر تو فرود می آیند . پس گناھان کوچک را بزرگ بشمار ! ھ خادم�ان خدا ب� را بفھم کھ اجری عظیم است از جانبای عزیز ! حق خیانت در قبال خدمت خالصانھ -١١٣

اب�د و ش�اکربراستی قدر خدمت خالص�انھ ت�و را کس�ی دری زیرا اگر ص کھ برای رضای او کار می کنند . مخلا ت�و را ت�ت م�ی کن�د او بھ امر خدا بھ تو خیاندام ابلیس خواھد کشانید . ود تو را خواھد پرستید و تو رابھش

ف��و ک��ن و عائن��ان ب��ھ خ��ود را ب��ھ س��وی خ��دا ب��اال بب��رد و ب��ھ محب��ت ب��ا خ��دا بکش��اند . ای��ن را نی��ک بفھ��م و خ دعایشان نما .

پ�ر ین آنس�ت وای عزیز ! می خواھم بھترین پندار و کردار را بھ تو بیاموزم کھ در عین حال آس�انتر -١١۴

عی�ان وسودترین آن . و آن اینکھ در ھمھ جا و ھم�ھ س�وی و ھم�ھ ح�ال خ�دای را حاض�ر و ن�اظر و آش�کار ن ع�الیتری ووھوشیار و مھیا و شیدا باش !ک�ھ ای�ن ب�ر ت�رین حکم�ت ھ�ا بدانی و برای دیدار جمالش کنجکاو

ک�ھ ر بین�دیشعبادتھا و مفیدترین اندیشھ ھ�ا و ن�ابترین تالشھاس�ت . ای�ن را س�ھل مگی�ر و درب�اره اش بس�یا ت . شاه کلید رستگاری تو و آسانترین راه و رسم سعادت دو دنیای توست کھ مغز و مقصود دین اس

ست ست امید ا! حقایق وجود را بھ ساده ترین زبان ممکن برایت بیان نمودم کھ بی سابقھ ا ای عزیز-١١۵

گ�ار سراس�ری ت�ا در ای�ن روزبن�دکھ این سادگی بیان تو را سھو نسازد و بھ سادگی باورش کنی و بک�ارش خ�دا ن . ھم دع�ا ک� یابی کھ چون یافتی این بنده رابفتنھ و فساد و جنون و دجالیت راه نجاتت را در نزد خود

را سپاس کھ توفیق این مقالھ را عنایت فرمود .

Page 41: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤١

فصل پنجم

راز مُغانه

Page 42: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٢

هیااللّ ، صو محم�د عو عیس�ی عو موس�ی عابراھیم ، ع، ای فرستنده نوح ع، ای خالق آدم ع ای خدای زردتشت-١

الی�ق ھ ک�نم ک�ھلمیان ، بامن بھ زبانی بگو ک�ھ فھ�م ک�نم ب�ھ ن�ور یق�ین ت�و ک�ھ آی�ا چ�ای ربّ من و رّب ھمھ عا .ی داریکسانی نباشم کھ دوستشان نمبندگی تو باشم و تو را خشنود سازم از خلقت خویش تا از جملھ

ی وج�ود اای رشد دھن�ده م�ن ، ای حافظ من ،، نای خدای من ، ای خالق من ، ای رب من ، ای رزاق م-٢ل از خ�ش م�ن ، ای حبی�ب م�ن ، ای مھرب�ان م�ن ، ای دوس�ت م�ن ، ک�ھ نزدیکت�ر از من�ی ب�ھ م�ن و م�ن غاف�ب

ن�ی بگون�ھخویشتن . بمن بگو کھ تو را چگونھ صدا کنم و بھ چھ اس�می بخ�وانم ک�ھ م�را بش�نوی و اجاب�ت ک ای کھ بشنوم و ببینم کھ اجابتم نموده ای .

تر از مھرمن بھ خویشتن است . و مھ�رت چن�ان اس�تبسیار بر ای دوست من ، می دانم کھ مھر تو بمن -٣

ک�ھ نم�ی دان�م کھ مرا در نزد خودت از خودت دوست تر می داری و مرا آفریده ای تا محبوب تو باشم . ولیض�ای م�را نم�ا و اعم�ال و اعخ�ود ب�ھ م�ن بگ�و و م�را در عم�ل راھ آداب و راه و رسم این دوستی چیست تو

الی ی دان�م س�ؤه دوستی و مھرت تا تو را نا خشنود از خویشتن نسازم . ھرچند کھ م�تربیت و ادب کن بھ رام�ن اج�ر م�ی کن�ی و ب�ھ جاھالنھ است زی�را م�ن ھرچ�ھ ک�نم از ت�و ب�ھ اراده و لط�ف و ک�رم توس�ت . ت�و خ�ود

. نباشم ربھ آن کاف وت را فھم کنم توانایی را عطا کن تا اندکی مھردانم . پس بھ من این دانایی و میدھی. می د گان عارف و عاش�ق ت�و خواھ�د ش�دز بنانی کھ ھرکسی را کھ تو اراده کنی بھ آای خدای من . می دانم -۴

عط�ا بص�یرت را و آنرا کھ تو نخواھی تا ابد کور و کر و جاھل و کافر خواھد ماند . ای خ�دای م�ن بم�ن ای�ننت ائر بن�دگاک�نم و خ�ود را بھت�ر از س� کن تا اراده ات را فھ�م ک�نم و عش�ق و عرف�ان و عبودی�ت ت�و را طل�ب

ندانم و الیق محبت تو باشم . ھ کجا بمده ام و ای خدای من . مرا آفریدی از عدم . من نبودم و اینک ھستم حیران کھ چیستم و از کجا آ-۵

ان ل�وقم اینس�می روم . چطور می توانم این جادوی تو را باور کنم کھ نب�ودم ول�ی ھس�تم . وج�ود م�ن ک�ھ مخ ودت را ب�ھدوئی و باور نا کردنی است پس تو خود کھ خالقی چیس�تی . ای خ�دای م�ن ذره ای از عل�م وج�جا

من بچشان تا وجودت را فھم کنم تا وجود خود را فھم کنم . از ینست کھ م�نبناگاه ھستم . احساس من ا ای خدای من ! من نمی توانم درک و باور کنم کھ نبوده ام و-۶

رب�ت و غام و در و و در تو بوده ام منتھی بھ تازگی از تو جدا شده و برون افکن�ده ش�دهازل چون تو و با ت ھجران افتاده ام ولی بھ خود آمده ام و با خبر شده ام کھ ھستم . آیا اینطور نیست ؟

ای خدای من ! عدم من تو ھستی . آنگاه کھ من نبودم در عوض تو بودی . پس من ھم بودم چرا کھ من -٧

رت و روح ت�و ھس�تم و ھم�ھ اس�مای ت�و در م�ن اس�ت و ھم�ھ معن�ای ت�و معن�ای م�ن اس�ت . پ�س م�ن از صو

Page 43: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٣

ھمواره بوده ام ولی اینک می دانم ک�ھ ھس�تم زی�را بواس�طھ ع�دم محاص�ره ش�ده ام ک�ھ ای�ن ع�دم ھ�م ت�وئی ! !کھ با وجود از درون و برون محاصره شده ام کھ این وجود توئی دمی ھستم عھرچند کھ در واقع من

تا می نمودی ای خدای من ! آنگاه ھم کھ ھنوز نبودم عدم من در تو بود و بر عدم من نظر کردی و رحم-٨

ره م کھ ھم�وادر زیر نگاه رحمانی تو بھ وجود آمدم . اینست کھ حتی در عدم خودم ھم احساس وجود می کن .ص�ره وج�ود دمی ب�ودم در محادر تو بوده است عدم من ! و من در تو نبودم . پس بودم چون تو بودی . ع

ی خدا ! درست ھمچون ھم اینک . پس ھیچ فرقی کرده ام آیا ؟ ای خدا چھ جادوئی است این وجود تو ا ب�ود پ�س ت�ونای خدای من ! آنگاه کھ ھنوز چیزی نیافریده بودی و ھنوز حتی مکان و فضا و آسمان ھم -٩

دی ول�ی ان و ت�ن و ج�ان . پ�س ت�و ھ�م در ع�دم ب�وکجا بودی . پس تو ھم نبودی ھمچون من در مکان و زما ب�ودیم آی� بودی چون من بی آنکھ در جائی باشی . پس من عدمی بودم در عدم تو . و ش�اید م�ن و ت�و یک�ی

نبودیم ؟ و ب�دون ت�ای خدای من ! مکان چیست ؟ فضا و آسمان چیست ؟ می دانم کھ قلمرو امک�ان اس�ت . ول�ی -١٠

ک�ن باش�ی . ب�ی آنک�ھ ممتو وجود نا ممکنی . ت�و خ�ود امک�انی ب�ی ھ�یچ مک�انی این امکان ھم بوده ای پسا کجاس�ت ای ج�ای�ن ھستی . زیرا برای بودنت نیازی بھ جائی نداری . تو بی جائی . و م�ن در ج�ا ھس�تم .

ورا آفری�دی را چگونھ آفریده ای ؟ ای نا ممک�ن چگون�ھ امک�ان را ی�افتی و مک�ان»جا « خدای من ! آیا تو مکن شدی . م گون�ھ ب�ی چای خدای من تو اگر نور ھم باشی بایستی در جائی باشی در فض�ای المتن�اھی باش�ی . پ�س -١١

ھیچ جائی بوده ای ؟ ای خدای من ! ی�را ای�ن زای خدای من ! تو خود گفتھ ای کھ نوری . پس از جنس نوری ک�ھ م�ا م�ی شناس�یم نیس�تی . -١٢

ت . پس تو چھ سان نوری ھستی ای خدای من ! نور برای وجودش نیازمند فضا اس مراه و کند کھ گ ای خدای من تو بھ رسوالنت گفتھ ای کھ آدمی نباید درباره وجود تو و ذات تو اندیشھ -١٣

ز درب�اره ندیشیدن جکافر و دیوانھ می شود . ولی من نمی توانم جز درباره تو اندیشھ کنم پس چھ کنم . آیا ا ا ؟ اگر بھ تو فکر نکنم پس بھ چھ فکر کنم ؟ آیا دیوانھ و کافرم ای خد ارزشی دارد . چھ تو ی ت��و نش��ان وج��ود و حض��ور ت��و ھس��تند و ھرچ��ھ ک��ھ ھس��ت ت��و را معرف�� ت! ھم��ھ مخلوق��اای خ��دای م��ن -١۴تھ ام و را شناخت. و من صدای مخلوقات تو را شنیده ام و میکند تکند و تو را صدا می زند و تو را عبادمی

ی در فض�ا و جمالت را بھ من نمایان�ده ای ول�و ھمین و بس . حتی تو خودت جلوه ھایی از وجود کھ ھستیودت ھستی کنم . این تو خنمکانت پس من چگونھ می توانم بھ وجود تو و ذات تو و حضور مطلق تو فکر

.شتھ باشمرت چنین اندیشھ ای را داکھ فکرت را در اندیشھ ام افکنده ای و گرنھ من کھ باشم کھ جسا ی کھ بر ای خدای من ! ھرچھ کھ ھست بطرزی غیر قابل وصف بھ من می گوید کھ تو ھستی ! گربھ ا -١۵

ن ، رھ�ای آس�مادرب اتاقم میو میو می کند و طلب غذا می کند ، ص�دای ب�اد ، طوف�ان ، برگھ�ای درخت�ان ، ابی ک�ھ در گذش�ت زم�ان و ھ�ر نفس� آسمان آبی ، و ھمھ پرندگان و مردمان از ھمھ مھمتر تیک تیک ساعت و

تی در من می آید و م�ی رود و ص�دای قل�بم ھم�ھ و ھم�ھ گ�واه ب�ر وج�ود ت�و و حض�ور توس�ت . ول�ی ت�و نیس�ای خ�دای حالیکھ ھستی . و من ھستم در حالیکھ نیستم . ای خ�دای م�ن ! ای�ن چ�ھ رازی اس�ت راز وج�ود !

من فرق وجود و عدم چیست ؟ آیا ھردو یکی است ؟ یس�ت . پ�س خدای من چھ بگویم کھ کفر و جھل نباشد ؟ ھمھ چیز خود توئی و نیس�تی . و ج�ز ت�و ن ای -١۶

!خدای من اینھا چیستند کھ ھستند . و تو چیستی کھ نیستی ولی خالق ھمھ اینھایی ! پس تو کجائی ای اق�اً . و اتف ام ای خدای من ! من از تو جز رحمت نفھمیده ام . و از وج�ود خ�ودم ھ�م ج�ز رحم�ت نیافت�ھ -١٧

فق�ط . آی�ا ت�و در عذابھایم رحمت برتری از تو را یافتھ ام . پس تو رحمتی . براستی رحم�ان و رح�یم ھس�تی ا و ص�فاتیمعنا و صفتی و ھمین و بس ؟ امکان ندارد کھ کسی وجودی معین نداش�تھ باش�د ول�ی دارای معن�

ر م�ی رس�تند . مگ�م چ�ھ ط�ور م�ی توانن�د ت�و را بپفقط معنای مطلق می دانند نمی دان باشد . آنھایی کھ تو را شود معنا را پرستید . من کھ نمی توانم !

Page 44: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٤

عن�ی یم�ی فرمای�د ک�ھ پرس�تش خ�دا بواس�طھ ص�فاتش ش�رک اس�ت عیکی از بھترین بندگانت یعنی علی -١٨

د ین�ی دارپس تو معنا و صفات نیستی تو موج�ودی ک�ھ وج�ود مع .ظلم است یعنی جھل و تھمت است بھ خدا کھ بسیار معین تر از ھمھ مخلوقات توست .

س . پ�پرس�تند فری�ده ای ت�ا ت�و را بشناس�ند و بک�ھ جھ�ان و انس�ان را آای خدای من ! تو خود گفت�ھ ای -١٩

. ش تو باشدخودت را بھ من بشناسان بھ تمام و کمال تا بتوانم تو را بپرستم بھ گونھ ای کھ حق پرست ان�م ددم . و م�ی دیدار ھم کرده ام بھ جمالھا و جلوه ھ�ایی ب�ا ادراک حقی�ر خ�وای خدای من ! من تو را -٢٠

ی . انگریس�تھ کھ من و چشمانم تو را ندیده است بلکھ تو مرا و چشمانم را دیده ای و از چشم من بر خ�ودو را ت�ی متف�اوت و یاد این دیدار در ذھن من باقی مانده است . و می دانم کھ ھریک از مخلصانت بھ جلوه ا

ا رحدانی تو دیدار کرده اند از چشم خودت . پس تو چندین جمال نداری زیرا واحدی . پس ھیچ کس جمال وای .افت�ھ اس�ت ندیده است . و بلکھ ھرکسی آن جمال وحدانی تو را بھ خیالی دریافتھ و در چشم دلش بھ�م ب

ان . اگ�ر ھم� ی من چھ ارزش�ی داردخدای من ! آیا بھ جز دیدار جمال وحدانی تو و شناخت وجودت این زندگوش راح�ت و خ� دیدار ھم نمی بود تا کنون نابود شده بودم . در حی�رتم ک�ھ دیگ�ران چگون�ھ اینق�در ب�دون ت�و

ھستند. ونی از ت�و ای خدای من ! ھمین قدر فھمیده ام و مرا فھمانده ای کھ ھستی و ھرچھ کھ ھست ھ�م نش�ا -٢١

ن و ک�ھ در زم�ی ی ھم نمی تواند تو را فرا گیرد و با اینح�ال گفت�ھ ایجھان ھستی المتناھمعرف توست و کل ح�م ک�ن و رآسمان ھستی . و در انسان ھم ھستی و از خود انس�ان ب�ھ او نزدیکت�ری . ای خ�دای م�ن ! بم�ن

ینم ! خودت را بیشتر و بھتر بھ من بنمایان و بفھمان . ای خدای من بھ من نظر کن کھ جز تو نب ت و ق�درت ی خدای من ! حال ک�ھ م�را از ھ�یچ آفری�ده ای . ک�ھ ای�ن آف�رینش خ�ود دلی�ل ک�افی ب�ر عظم�ا -٢٢

ھ توص�یف ب�نیست . و کلمھ قدرت و بلکھ ھم�ھ کلم�ات ت�و ھ�م ق�ادر ھم توست . قدرتی کھ قابل وصف و فھم از ع�دم ف�رینش و ق�درت خل�قآب�ھ راز ھیچیک از صفات تو نیست . پس بھ گونھ ای کھ خ�ود م�ی دان�ی م�را

گاه و بینا فرما . تا رحمت خود را درباره عدم کامل کرده باشی ای خدا ! آ را ھستی خ�ود ای خدای من ! ھستی من چھ ارزشی دارد اگر نتوانم آنرا فھم کنم . و چگونھ می توانم -٢٣

! خ�دای م�نی دریابم بی آنکھ تو را فھم کنم و بشناسم . چگون�ھ مخل�وق م�ی توان�د خ�الق خ�ود را بشناس�د اازه ای�ن ت�چگونھ یک میز می تواند نجارش را بشناسد . چگونھ یک ک�ودک م�ی توان�د م�ادرش را بشناس�د .

س�د و ود را بشنافریده نشده اند . وای بھ حال کسی کھ از عدم آفریده ش�ده اس�ت ک�ھ بای�د وج�آاشیاء از عدم . خالقش را بشناسد و بپرستد . ای خدای من این محال را ممکن فرما

راده و ول��ی م��ن چ��ون اختراع��ی نیس��تم ک��ھ مخترع��ی آن��را پدی��د آورده باش��د بلک��ھ از ص��ورت و روح و ا-٢۴

یھ ر ع�الم ش�بداسمای تو ھستم . پس مرا بسیار شبیھ خودت آفریده ای و با اینحال می گوئی کھ ھیچ چیزی تو نیست .

م رم و بپرستمی توانم تو را دوست بداای خدای من ! اگر تو را نشناسم آنگونھ کھ ھستی پس چگونھ -٢۵

ان ! کھ اندکی الیق وجود تو باشد . پس مرا عارف و شاھد و بینا فرما بر وجودت ای کریم مھرب ال تم��ام ای خ��دای م��ن ! س��خن از ت��و و درب��اره وج��ود ت��و را ھ��م ت��و خ��ودت بم��ن آموخت��ھ ای و ب��ا اینح�� -٢۶

وص�یف ت�و تت�وان و تو خود گفتھ ای کھ ج�ز مخلص�ین ت�و سخنانم درباره تو ھذیان و تناقض و باطل است . ی خدا ! ارا ندارند . پس مرا اخالص عطا فرما کھ بتوانم تو را وصف کنم کھ حق وجودت را ادا کند

. م��را ای خ�دای م�ن ! درب�اره ت�و جس�ارت و معص�یت ف��راوان ک�رده ام ک�ھ ھم�ھ را ب�ر م�ن بخش�وده ای -٢٧

دا !نم . ای خکن و بصیرت و نور معرفت . تا بتوانم گذشتھ ام را جبران ببخش بواسطھ افزودن علم و عرفا لص�ان و ای خدای من ! ای خدای زردتشت و بودا و محمد و عل�ی . ای خ�دای عارف�ان و عاش�قان و مخ-٢٨

و ش و عش�ق ت�عابدان واصل و کاملت ! مرا ھم الیق معرفتی خالصانھ نما تا م�ا بق�ی عم�رم را ج�ز در پرس�ت گذشتھ ام را سراسر تباه و ھدر کرده ام ای خدا ! نباشم کھ

Page 45: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٥

ی انگذاش�تھ ای خدای من ! کھ مرا از کودکی پدری و مادری کرده ای . مرا در ھمھ حال ب�ھ خ�ودم وا -٢٩

محب�ت و و از نزد خودم تعلیم و تربی�ت و رزق نم�وده ای . ای خ�دای م�ن رحم�ت و نعم�ت و ک�رم و لط�ف و مل فرما و مرا از جملھ کامالنت قرار ده ای خدا ! والیت خود را درباره ام کا

ار م�ان خ�ود ق�رگ�ار م�ا را از اما: ای پروردبما گفتھ ای کھ از ت�و بخ�واھیم ک�ھ! تو خودت ای خدای من -٣٠عرف�ی مھ مردم�ان بو حق تو را . مرا قوت و برکتی عطا فرما تا بتوانم الیق امامت تو در عالم خاک باشمده

! اکنم. ای خد خلق�ت را ای خدا خلقت مرا کامل کن از دست رحمت مطلقھ و محب�ت و لط�ف المتن�اھی ات ای خ�دا ! و -٣١

بر من آسان کن و صبرم بخش تا شرمسار دستان نورانی تو نباشم و کفر نگویم ای خدا ! تنھ�ایی ای خدای من! برای شناختن وجود تو و قدرت و عظمت کبریایی ت�و ھری�ک از مخلوق�ات ت�و ب�ھ-٣٢

ورم ک�کافی است و یک برگ درخت معرف حضور توست . ولی من بس�یار ک�افر و جاھ�ل و ظ�الم و ع�اجز و ای خدا ! از نورت بر من بتابان کھ با نور تو نورت را دریابم . ای خدا !

جاھ�ل و وای خدای من ! ای خدای من ! من ھیچ نم�ی فھم�م و ھم�ین ق�در فھمی�ده ام ک�ھ ک�ور و ک�افر -٣٣

ای .ا بشناس�م بیگانھ ام از تو در حالیک�ھ ت�و یگان�ھ ای ب�ا م�ن و ع�ین من�ی . و م�ن نیس�تم ک�ھ ت�و ر غافل وا ی خ�دا ! ت�خدای من مرا وجودی برتر بخش و نوری عالیتر عطا فرما و محبت خ�ود را در حق�م کام�ل نم�ا ا

!ای خدا بتوانم تو را پرستش کنم پرستشی بحق ! کھ جز این بھ چھ دردی می آید این زندگیم و ر ت�و . و معرف�ت برت�ای خدای من ! من محتاج لطف برتر تو ھستم و نور برت�ر و محب�ت برت�ر ت�و . -٣۴

: از جمال�ت نمی خواھم را جز تواز تو و حکمت و علم برتر تو . و عصمت برتر تو . ومن تو . ترصبر برودت ک��ل رت ک��ل ن��ورت را . از وج��جم��ال ت��و را . از کرم��ت ک��ل کرم��ت را . از علم��ت ک��ل علم��ت را . از ن��و

�ت ک�لوجودت را . از رحمتت کل رحمت�ت را . از لط�ف ت�و ک�ل لط�ف ت�و را . از ام�رت ک�ل ام�رت را . ا ز حقّت را . از قدرتت کل قدرتت را . از عّزتت کل عّزتت را . از نعمتت تم�امش را . از کب ل�ش را . کری�ائی ات حقّ

تو خ�ود ن ! من ازمش را در تجلّی و اقتدار می خواھم . ای خدای از اراده ات کلش را . از اسمای تو ، کلّ ن ول�ی م�ن خودت را می خواھم تا بپرستمت آنگونھ کھ تو می خواھی ھرچند ک�ھ ب�ی نی�ازی از پرس�تیده ش�د

سخت نیازمند پرستش تو شده ام . ای خدای من ! ی . پ�س ازت�ری و ھ�م مح�یط ب�ر م�ائای خدای من ! گفت�ھ ای ک�ھ ھ�م ب�ا م�ائی و ھ�م از م�ا ب�ھ م�ا نزدیک -٣۵

ت . پ�س گفتھ است کھ خداون�د ھم�ان خ�ود خ�ود شماس� عدرون و برون بر ما احاطھ داری . و دوستت علی یس�تم ک�ھ کھم خود مائی ھم برون از مائی ھم درون مائی . پس جز تو کیست ؟ پس اگر ھمھ توئی پ�س م�ن

یس�تی . کو جزا می دھی . ای خ�دا ت�و چیس�تی و و مرا اجر مخاطب تو ھستم و مسئول اعمال خویش ھستم و من چیستم و کیستم ؟

اینس�ت ک�ھ ای خدای من ! گفتھ ای کھ ھیچ چیزی بھ تو شباھتی ندارد . چگونھ ممکن است ؟ مگر نھ -٣۶

از وداده ای ھرچیزی را از علم و اراده و صفات خود آفریده ای ؟ و بعالوه انس�ان را از روح خ�ودت روحپ�س .عین توس�ت او ودت صورت داده ای و کل اسما ء و صفات خود را بھ او بخشیده ای . پس صورت خ

ھ ب�ر اس�اسچگونھ است کھ ھیچ یک از مخلوقات تو بھ تو ش�باھتی ن�دارد . مگ�ر اینک�ھ ب�دین معن�ا باش�د ک�ل�ق ت�و مط رحمت مطلقھ و ایثار تو خودت را از ھمھ بخشش خود بھ خالی�ق من�زه س�اختھ ای و ل�ذا ج�ز ذات ھتی ب�ھ ت�وکھ ھمان ذات ازلی تو قبل از خلقت است نیستی . و بی شک بدین طریق ھیچ چیزی کمترین ش�با

بع�د و در قب�ل وبرای خودت نگذاشتھ ای . و ل�ذا وج�ود ت�ندارد زیرا تمامیت خودت را ایثار کرده ای و ھیچ از خلقت ، یکی است .

ھیتی و ات ھ�م ص�وری و جم�الی اس�ت و ھ�م محت�وایی و م�اای خدای من ! بی تائی تو نسبت بھ مخلوق� -٣٧

ای ش�رک ھم وجودی و ذاتی . یعنی بھ صورت و سیرت کسی بھ تو کمترین ش�باھتی ن�دارد و ای�ن اس�ت معن� بعنوان ظلم عظیم و گناھی نابخشودنی .

Page 46: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٦

ر س�م . اگ�ناای خدای من ! اگر من کمترین نشانھ ای از ت�و در ن�زد خ�ودم ن�دارم پ�س چگون�ھ ت�و را بش -٣٨ وده باش�ند اسماء و صفات و صورت و روح تو کھ بمن بخشیده ای بکلی از ذات ازلی تو بیگانھ و مب�را ش�

و را ن چگون�ھ ت�مھیچ نسبتی با ذات تو نداشتھ باشند کھ باید ھم چنین باشد براساس بی تائی ذات تو . پس واسطھ خودم . بشناسم بی تو ! من فقط بواسطھ تو می توانم تو را بشناسم نھ بھ

ون�ھ اس�ت ای خدای من ! ولی من می دانم و شکی ندارم کھ ذات ازل�ی ت�و در م�ن نشس�تھ اس�ت و اینگ -٣٩

در من�ی و ھ�م بشناسم ھمانطور ک�ھ در ھم�ھ ج�ا ھ�م ب�ا من�ی و ھ�م ب�ر اکھ بواسطھ تو و با تو می توانم تو رون من چسی من بھ شناخت تو می رسد ، خود خودمنی . و اینست کھ خودشناعدرون منی و ھم بھ قول علی

ھ م�ن در عجبم کتوام و تو منی . و چھ راست گفت شیدای تو مولوی کھ : من با تو چنانم ای نگار ختنی کان منم یا تو منی .

. ول�ی ت�و ای خدای من ! شاید بتوان با توجیھات فلسفی و عرفانی معمای وج�ود را ح�ل و فص�ل نم�ود -۴٠

ند . نود نمی کوجیھ ھیچ بنده عاشقی را لحظھ ای ھم قانع نمی سازد و تو را ھم خشخود می دانی کھ این ت ا آنگون�ھ رای خدای من ! پس بھ من منطق و علم و نوری عطا کن کھ تو را آنگونھ کھ ھستی و خود -۴١

نگون�ھ آ خود تو کھ نیستم فھم کنم و وجود مقدس تو را ستایش کنم از زبان خود تو و با نور خود تو و علم کھ تو را خشنود کند کھ لبخند رضایت را بھ چشم خود مشاھده کنم . ای خدا !

و ر دو جھانای خدای من ! من بر این باورم کھ تو ھمھ چیزت را بھ انسان بخشیده ای و از خودت د -۴٢

عش�قی ک�ھ نآاینس�ت معن�ای ارح�م الراحمین�ی ت�و . اینس�ت در مکان و المکان ، ھیچ باقی نگذاش�تھ ای . و عارفانت را فنا و فدای عشق تو می کند .

۴٣- ً ی و گذش�تھ اای خدای من ! ھمین قدر فھم می کنم کھ من ، نیستم و توئی . ت�وئی ک�ھ از خ�ودت تمام�ا

عشقت را بھ کمال رسانیده ای . س�ت ی�ن دلی�ل ااای خدای من ! پس اگر احساس می کنم کھ از ازل بوده و ھستم و تا ابد خواھم بود بھ -۴۴

کھ من جز تو نیستم و این توئی کھ آنرا من می خوانم . رس�اندی و نشستی و عدم را بھ کمال وج�ودت م�ی یای خدای من ! اگر بھ تمام و کمال بر جای عدم م -۴۵

.ما م�ی ش�ناخترو از کجا عدم خود از عدم ھیچ نمی ماند پس من از کجا تو را می شناختم کھ وجود توئی . کجا عشق شناختھ می شد . و از کجا قدری شناختھ می شد . و از

ھ م�ن ب� ای خدای من ! پس ضعف و قھر و فراقی ک�ھ ب�ھ م�ن داده ای نی�ز از کم�ال رحم�ت و عش�ق ت�و -۴۶

است . پس آیا جز رحمت و محبت و عشق تو چیزی در عالم یافت می شود . ، عف�و توس�ت ، و از پ��س ھ�ر غض�بی محب��تای خ�دای م�ن ! قھ��ر ت�و رحم�ت برت��ر توس�ت . ع�ذاب ت��و -۴٧

ه است . وردآو نا ممکن توست کھ ھمھ ممکنات را پدید برتری می نمایی . و عدم تو ، وجود برتر است یس�ت بلک�ھ ای خدای من ! می دانم بمن آموختھ ای کھ ابلیس مخالف وجود ت�و و منک�ر وح�دانیت ت�و ن -۴٨

جلی ت�و تدشمن وت آدم عداوت نمود . او دشمن عشق تو بھ آدم اس اتفاقاً در دفاع از وحدانیت تو بود کھ باادی ا رس�الت دردر آدم است . دشمن مقام جانشینی آدم بر جایگاه توست . او دشمن ثنویت است . و ل�ذا او

ھ ب�ی�ب دھ�د و تا اخالص و توحید در آدم را امتحان کن�د و ھرک�ھ را دچ�ار غ�رور و منی�ت در قب�ال ت�و ش�د فرو دبل�یس خص�م اازد . عداوت ابلیس با آدم این بود کھ در آدم نش�ان و احس�اس الوھی�ت م�ی دی�د . دوزخ اند

خدائی است . خصم شرک انسان در الوھیت توست . ن�ھ ب��ھ ای خ�دای م�ن ! پ��س م�را ی��اری فرم�ا ب��ھ ن�ور معرف��ت و محب�ت خ�ود ت��ا ن�ھ پی��رو ابل�یس باش��م و -۴٩

اریم ی�ش�م و ن�ھ دچ�ار عج�ب و غ�رور وش�رک و ثنوی�ت ش�وم . وسوسھ او مبتال شوم . نھ منکر عشق ت�و با فرما تا در عشق تو وحدانیت و توحیدت را دریابم و موحد باشم .

Page 47: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٧

مش�رک ن�ھ ای خدای من ! کل راز خلقت آدم در نزد تو اینست کھ عاشق باشیم و موحد . ن�ھ عاش�ق و -۵٠و را ادا ت�مان�د و ح�ق محب�ت و وح�دانیت . پس چگونھ می توان ب�ھ ای�ن ام�ر خطی�ر و کبی�ر وگانھو د عاشق

نمود . اش�م و ب�ھ ب! بمن علم و نوری عطا فرما کھ در محبت تو دو شقھ نشوم و الیق محبت ت�و ای خدای من -۵١

فن�ای در م و ھم�ھ ت�و باش�ی و م�نت�و دچ�ار نباش� -دم و دچار منیت نشوم و بھ شرک م�نکرم تو مغرور نگر . تو ارف�ان عمن بس�تان تح�ت الش�عاع ن�ور وح�دانیت و عش�ق الیزال�ت . بح�ق ھم�ھ ای خدای من ! من را ز -۵٢

دند . آم�ین ش» ھو «واصل و موحدت . بحق ھمھ رسوالن و اولیای بر حقت کھ در تو فنا گشتھ اند و ھمھ !یارب العالمین

فصل ششم

عشق مُغانه

Page 48: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٨

یا بارّ ا . بگذار تا او برایت بخواھد!ھرگز چیزی مخواه از ماده و معن -١ بپرھیز و بگریز از کسی کھ دوستش داری و بخصوص از کسی کھ او ھم دوستت دارد . -٢ را . و بگذر از ھمھ باورھای یقینی خود . دلعنت کن ھمھ حدسیات خو -٣ آنچھ کھ داری ببخش ھمھ را . و آنچھ را کھ نداری فراموش کن . -۴ بھدر نروی و ھرگز نادم نباشی ھرگز نسبی مباش و ھرگز قیاس مکن .اگر می خواھی -۵ آن است . ببین از چھ چیزی بیش از ھمھ در ھراسی . بسوی ھمان چیز برو کھ حق گمشده تو در -۶ ھ ک�ھ ھس�تی ب�رایخودت را ارزان مفروش و گران ھم مفروش . خودت را ایثار کن بھ تمام و کم�ال آنچ� -٧

. دی بھ او نداری کسی کھ ھیچ امی ی ! دیوانھ شو ! فنا شو ! تا وجود یاب! فقیر شو ! رسوا شو ! بیمار شو ! تنھا شو -٨ مترس تا از تو بترسند ! -٩ ! ھربان مباش! عابد مباش! عاقل مباش! شر ھم مباش! شقی ھم مباش! کافر ھم مب�اشخوب مباش! م -١٠

. نی کھ چیستی. دروغ مباش تا ببین یا برای خودتی باشی برای دیگرااصوالً سعی مکن تا چیز اش یعن�ی ب�. بلک�ھ فق�ط خی�االتی ش�ده ای و بازیچ�ھ . معم�ولی عاشق مب�اش چ�ون م�ی دان�ی ک�ھ نیس�تی -١١

! ه نشوی. تا بتوانی خود را ببینیآنطور کھ اصالً دید بین�ی ک�ھ بھ�یچ ب�اش ت�ا حقیقت اینست کھ نمی دانی کھ اصالً چھ ھستی و چ�ھ م�ی خ�واھی باش�ی . پ�س -١٢

ھمان ھستی کھ در آرزو ھایت ھم نمی گنجید : خدایگونھ ! مطلق پرست و مطلق بین باش و مطلق باش چون خدا . تا ببینی کھ براستی ھستی ! -١٣ دست و دل و اندیشھ از باید و شاید بشوی تا ببینی کھ ھمانی ھستی کھ باید باشی . -١۴ چ چیزی مب�اشو مسلکی مباش ! از ھیچ نژاد و فرقھ و جنسیتی مباش ! اھل ھی تاز ھیچ مذھب و ملّ -١۵

ا رای م�دتی ت�ب�و ن�ھ نبای�دی . فق�ط ین�ھ بای�دو نھ دین و نھ دنیا و نھ علم و نھ ھن�ر و ن�ھ عش�ق و ن�ھ فس�ق ببینی کھ این ھمان است کھ باید باشی .

ا یس�ت . پ��س دوس�ت و دش��من کس�ی ی��دوس�تی نیس�ت . دش��منی ھ�م نیس��ت . کس�ی نیس��ت و چی�زی ھ��م ن -١۶

ز ی کھ ھن�وچیزی مباش . کسی و چیزی ھم مباش . و سعی مکن کھ چیزی ھم نباشی . اصالً مباش . تا ببین ھم ھستی بی آنکھ باشی ! مترس ! من با تو ھستم !

و سپس از یأس خویش ھم مأیوس شو ! ز ھمھ . از خدا ھم از خودت ھم . مأیوس باش ا -١٧ ک�ھ نآ! بش�رط رگماری و نھ حت�ی از م�از تنھایی و نھ از بی ھگز نخواھی مرد نھ از گرسنگی و نتو ھر -١٨

، و بلک�ھیرا ش�وی و ھ�ر آن ب�رایش مھی�ا باش�ی. آنگ�اه خ�واھی دی�د ک�ھ جاودان�ھ ای، ب�ی نی�ازیمرگت را پ�ذ ! خّالقی

Page 49: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٩

ود و دوس�ت ب�و خ�واھی توبھ کن ! توبھ ای توبھ کردنی ! توبھ ک�ن از ھ�ر آنچ�ھ ک�ھ ب�وده ای و ھس�تی -١٩

م�ال و از کل اع و نیک و بدت و کفر و ایمانت . توبھ کنداری کھ باشی و نباشی . توبھ کن از بود و نبودت کام��ل افک��ار و ح��واس و احساس��ات خ��ود . ن��ابود ش��و ت��ا از ن��زد خ��ودت ھس��تی دگ��ر ی��ابی . و چ��ون توب��ھ ای

د چ�ون ب�ھ خ�و واز ھم�ھ بگ�ذر . !فنایت نی�ز بگ�ذر . چون فنا شدی ازنمودی آنگاه از توبھ ات نیز توبھ کن رسیدی از خود نیز بگذر ! و آنک خدا !

Page 50: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٠

فصل هفتم

حقوق مُغانه

یا حق

خیر ، شر است و وجود عدم است . -1

بسیار ، کم است و ھیچ ، ھمھ چیز است . -2

Page 51: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥١

ود است . عاشق ، معشوق خ -3

یک ، بی نھایت است و بی نھایت یک است . -4

افسانھ ، ابدیت وقایع است . -5

دروغ ، راست آینده است و راست ھم دروغ گذشتھ است . -6

علم یا آگاھی بر جھل است و یا جھل درباره آگاھی . -7

معنویت عدمیت است . -8

آنچھ کھ جاودانھ است گنج حاصل از رنج است . -9

مدن محصول نیستی شناسی است . بھ وجود آ -10

عادتھا قلمرو حماقتھا ھستند . -11

فنی تر شدن ناتوانتر شدن است . -12

اسارت حاصل آزادی است و آزادی جز در اسارت نیست . -13

امراض قلمرو رھائی روح ھستند . -14

خدا ، اراده بشر است . -15

سواد سیاه بازی است . -16

م مولود شقاوت . معرفت مولود رحمت است و حماقت ھ -17

ترین ھا بسیار شبیھ ھستند مثل احمق ترین و عالمترین ، کافرترین و مؤمن ترین . -18

ھر معنایی در ضدش محقق می شود . -19

ن . تتوحید ، یکی دیدن است نھ یکسان ساخ -20

ارزش ھای جمعی قلمرو حکومت شیاطین ھستند . -21

مقیم ھستند . ھرکسی پیامبر ھزاران نفر است کھ در وجودش -22

خود شناسی شناخت شجره خویشتن است . -23

ھرکھ خدا را یافت خود را گم کرد . -24

ھر قانونی یک استثناء دارد کھ ھمان قانون است . -25

ام است . ن دارای حرمتی واحدند و آن واحد ھمانا خود ھرکسی است کھ بر خود حریھمھ احکام د -26

. ش�ر شناختھ می شود و بواسطھ معرفت ھم یگانگی خیر وبواسطھ عبودیت فرق بین خیر و شر -27 و عبودیت بھ معرفت می انجامد .

Page 52: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٢

از تن است . » من « مرگ واقعھ جدائی -28

اگر ریا نمی بود ھیچکس دیگری را تحمل نمی کرد . -29

فقط خداست کھ عشق خود شناسی دارد . و لذا خود شناسان بھ خدا می رسند . -30

از عبادت عارف نیست . تجربھ ای لذیذتر -31

عشق بھ نیستی است . اینست کھ عارف و معتاد بسیار شبیھ ھم ھستند . ستیمعشق بھ -32

ذت را در دوزخ ل��ذتی ھس��ت ک��ھ در بھش��ت نیس��ت ل��ذتی بس��یار نق��دتر . و ل��ذا اکث��ر مردم��ان ای��ن ل�� -33

ترجیح می دھند .

قدرتمندترین سالح، کتاب است . -34

برای اعتقاد است در دنیا و آخرت . برترین پیروزی ، شھادت -35

کسی کھ خدا را بشناسد خدایگونھ می شود . -36

ت . اس» خدا « خود خداست کھ خود را بھ انسان می شناساند بواسطھ یک کلمھ و آن کلمھ -37

ند . ھمھ خدا را می شناسند ولی فقط اندکی ھستند کھ بھ شناخت خود بالوقفھ اعتراف دار -38

. است» خدا«لمات ھمانا کلمھ موجودات عالم ، کلمات ھستند و جادوئی ترین این کجادوئی ترین -39

د شناخت . مطلق برسد کھ ھرگز چیزی را نخواھکمال علم اینست کھ عالم بھ این یقین -40

آنکھ خدا را شناخت جز عبادت برای خود کار دیگری سراغ ندارد . -41

مال پروردگار است . مستی اھل بھشت حاصل عبادت آنھا در محضر ج -42

نیست . » می دانم « کلمھ ای احمقانھ تر از -43

ھرصفتی دارای دو نوع راست و دروغ است . -44

اگر دروغگو بداند کھ راست می گوید دروغ نخواھد گفت . -45

کمال ھر امری بھ ضد آن می رسد . -46

برای خداوند . کاری احمقانھ تر و ظالمانھ تر و گناه تر از قضاوت کردن نیست . جز -47

عقل از دو گانگی است . عرفان از یگانگی . و تصّوف از بیگانگی ! -48

اگر براستی بدون بازی و مکر از امر دلت پیروی کنی عین پیروی از حق است . -49

نده اس�ت زبرخی را دلی نیست . برخی را دل مرده است . برخی را دل بخواب است . برخی را دل -50 زد خداست . و برخی را دل در ن

فقط خداست کھ دیگران را برای خودشان دوست دارد و اولیای او . -51

Page 53: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٣

ق دنی�وی آنگاه کھ خداون�د کس�ی را ب�رای خ�ودش دوس�ت ب�دارد ( ن�ھ بن�ده اش ) او را از ک�ل عالئ� -52

ساقط می کند .

، م��ردم دوس��تی و بلک��ھ مخل��وق دوس��تی اس��ت مث��ل دوس��ت داش��تن يدوس��ت بزرگت��رین نش��انی خ��دا -53 ات و جانوران و نباتات و بیشتر از ھمھ انسانھا . جماد

.دوست ندارد یھیچ چیزی بیشتر از دوستی ، دشمن ندارد . و ھیچ چیزی بیشتر از دشمن -54

ھیچ باطلی جز باطل دیدن نیست . -55

. می بیند بھ بطالتی دچار نمی شودنآنکھ جز حق -56

ود ولی منفور !آنکھ می خواھد در چشم دیگران خوب باشد خوب می ش -57

نسبیت حاصل مطلق نگری است . -58

نسبی گری مکتب اصالت بازی است . -59

ھرگز حقی ، باطل نشد اّال اینکھ بھ زور تحمیل شد . -60

حقی برتر از آزادی انتخاب حق نیست . برترین حق ، آزادی است . -61

فریاد آخرین نجات از نابود شدن است . -62

است . سکوت، عدم است و عدم محال -63

ست . افریاد از سکوت است ، تباھی از زیبایی است ، مرگ از زندگی است زیرا وجود از عدم -64

ھرچیزی دو معنا دارد : وجودی و عدمی ! -65

ھرمعنایی دو برداشت دارد : وجودی و عدمی ! -66

. دنداگر ال اقل یک نفر در جھان نمی بود کھ ھمھ را دوست نمی داشت ھمھ خود کشی می کر -67

ھیچ چیزی نیست اال اینکھ محبوب است . -68

آنچھ را کھ نمی بینی بدلیل چیزھایی است کھ می بینی . -69

آنچھ کھ نیستی بدلیل چیزی ھست کھ ھستی . -70

مباش تا باشی ! -71

ھمھ کارھای بزرگ در تنھایی انجام می شود و در شلوغی رخ می دھد . -72

کردن نمی یابد زیرا مسافر است . آدمی بر روی زمین ھرگز مجال زندگی -73

برای آفریدن بایستی نبود . ھمچنین برای آفریده شدن ! -74

Page 54: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٤

ب��ی و اھ��د ب��ود. اگ��ر م��ی خ��واھی خیل��ی باش��ینباش��د دو و س��ھ و چھ��ار و .... ھ��م نخو» ی��ک«اگ��ر -75 نھایت باشی یک باش .

ھیچ کار جدیدی آغاز نشد اال اینکھ یک کار قدیمی ترک شد : توبھ ! -76

ھرچیزی راز بقا و جاودانگی خاص دارد و راز خاص بقا و جاودانگی ھم ایثار است . -77

است . صای دارد و نور محبت ، محمد هھر چیزی نور ویژ -78

است . عھر حقیقتی تجسمی دارد و تجسم حقیقت ھم علی -79

ن�ده م�ی و ز آنچھ کھ دل را لطیف و زنده م�ی کن�د درد و بیم�اری ت�ن اس�ت . و آنچ�ھ روح را لطی�ف -80

سازد درد دل است .

شکست نمی خورد در دوستی خدا اّال ولی خدا ! -81

خود را در دین خدا سرافراز نمی داند اّال کافر ! -82

فرق بین دوست و دشمن فرق بین معشوق و عاشق است . -83

ض�ب ا غی�کمال محبت خدا بھ بنده آنگاه است کھ بنده در حیرت است ک�ھ آی�ا م�ورد محب�ت خداس�ت -84 .او

ا ب�رای خداوند دوست ندارد کھ مؤمنانش در دنیا جا خ�وش کنن�د و خ�وش بگذرانن�د زی�را بھش�ت ر -85

ایشان مھیا نموده است .

اگر ایثار نبود چیزی نبود . -86

وجود ، ایثار است و جز بھ ایثار بدست نمی آید . -87

خیانت نمی کند کسی تا مطمئن نباشد کھ بخشوده می شود . -88

نمی شود کسی تا بھ رحمت خدا مطمئن نباشد . کافر -89

باطن مؤمن بھتر از ظاھر اوست و ظاھر کافر بھتر از باطن اوست . -90

کافر و مؤمن ظاھر و باطن یکدیگرند . -91

ھیچ کسی بھ غضب الھی ایمان نمی آورد بلکھ بھ رحمت او ایمان می آورد . -92

تن عشق است . عشق ، دوست داشتن معشوق نیست بلکھ دوست داش -93

ل علم حقیقی محصول تقوا است و عرفان حقیقی محص�ول ایث�ار اس�ت . و تص�وف حقیق�ی محص�و -94 گذشتن از دل است .

ب�ھ روح نرود ھر چیزی تا از دست نرود بھ دل نمی آید و تا از دل نرود بھ روح نمی رسد و تا از -95

خدا ملحق نمی گردد .

ی ب�خ�دمت نیمی از سیر و سلوک عرفانی اس�ت ج�ز بواس�طھ گذشتن از خلق و رسیدن بھ خود کھ -96 مزد و منت بھ خلق ممکن نیست .

Page 55: چنین گوید پیر مغان از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٥

نھ ب�ھ سیر در خود تا رسیدن بھ خدا کھ نیمھ دوم سلوک عرفانی است جز بواس�طھ خ�دمت مخلص�ا -97

پیر یا بھ خداوند ممکن نیست .

سیر تکامل انسان سراسر سیر خدمت بی مزد و منت و ایثار است . -98

سان کامل انسان فنا شده از خویش است ھمچون خدا . ان -99

خدا ، عشق است . -١٠٠