95
Copyright © 2013 Khameneh Multimedia All rights reserved.

نمایش هملت در روستای مردوش سفلی

Embed Size (px)

DESCRIPTION

 

Citation preview

Copyright © 2013 Khameneh Multimedia All rights reserved.

- 1 -

مقدمه مترجم

اي از تئاتر سیاسی در تاریخ نمایش هملت در روستاي مردوش سفلی به عنوان نمونه

معاصر ادبیات نمایشی

اعث املی که بوع. استموضوعی غیر قابل اجتناب در تئاتر بودهي تاریخی سیاست همواره در هر دوره

قبل از میالد 472در سال ایش ثبت شده در تاریخ را لین نماواورستیا، ،شد تا اشیل1

همان بنویسد،

عصر در "نمایش هملت در روستاي مردوش سفلی"نوشتن بخش ایوو برشان درکه الهام ستاعاملی

ماست.

یاد راژديتاجراي س ازپگردد که براي اولین بار با تئاتر سیاسی آغاز میتئاتر جهان در حقیقت تاریخ

-نیانبدر یونان باستان، راه را براي نویسندگان دراماتیکی چون سوفوکل و اوریپید به عنوان شده اشیل

بلکه ،تراژدي بیانگر تئاتر سیاسی نبود قرن پنجم قبل از میالد، تنهاتئاتر سیاسی هموار نمود. در ذارانگ

نیز چون تراژدي به موضوعات سیاسی کمدي وکردپاي آن در این عرصه ایفاي نقش میکمدي نیز پابه

به جاي مانده، شش اثر خود را تنها به از وي کهکمدي یازده اثر زاپرداخت. آریستوفان روز می

است. موضوعات سیاسی اختصاص داده

به نوعی به عوامل زندگی انسان بوده، چرا که انسان همواره ، سیاست همواره بخشی از به عبارت دیگر

ي براي تهیه"گوید: طور که برتولت برشت میهمان وده و هست.باسی و اقتصادي دوران خود وابسته سی

2"، هرکسی باید از سیاست جهانی آگاه باشد.بشنان

ي به میالد 1965براي اولین بار در سال ، نایوو برشا راث "هملت در روستاي مردوش سفلی"نمایش

زاگرب، به ITDبا اجراي این اثر در تئاتر و میالدي 1971سال تا هاي متعددچاپ رسید و پس از اجرا

. ا یافترویولیچ شکل کنونی و نهایی خود بوژیدار کارگردانی

The history of political theatre, Siegfried Melchinger, p5 ١ .

Political theatre, Piscator, E., p99 ٢ .

- 2 -

در تاریخ معاصر ادبیات کرواسی نمایشی ثارآي منتقدین یکی از تاثیرگذارترین به عقیدهنمایش این

بدون کند. باس سیاست خودنمایی میلدر که ستارذالتو طلبیي دورویی، فرصتبارهدر کهباشدمی

ي که این اثر فرم خود را در آن بازیافته، در واقع نمایشی است درباره نظام سیاسیو زمان هتوجه ب

و شوندزاده میهر روز در اطراف ما مچنانهکه هایی چون بوکارهشخصیتوجود و ما امروزي ندگیز

ست. امر ا، شاهدي بر این رندبروش خود را پیش میبا موفقیت 3

اي دوخامنهمهرداد

1392مهر سوم

یالنگروستاي اوشیان، چابکسر، استان

٢٠١١ژانویھ ١٠تاریخ تئاتر سیاسی، پروفسور آنا پنیاک، دانشگاه اسپلیت، . منبع: ٣

- 3 -

نمایش هملت در روستاي مردوش سفلی

تراژدي مضحک در پنج صحنه

شانبرِ ي: ایوونوشته

دو ايکرواتی: مهرداد خامنهترجمه از متن اصلی

ویرایش فارسی: شیرین میرزانژاد

- 4 -

ایچبه یاد دراگوتین مه

ي جبهه تشکیالت محلیبالتنیک توسط بخش، در روستاي مردوش سفلی "تهمل"نمایش به یاد ماندنی

حزب با تالش بی وقفه و از خودگذشتگی این رفقا روستاییيشاخههمینطور و خلق، تعاونی کشاورزي

آید:به روي صحنه می

یوسبیر تشکیالت محلی حزب، در نقش شاه کالودماته بوکاریتسه معروف به بوکاره، مدیر تعاونی و د

ئیس تشکیالت محلی جبهه خلق در نقش پولونیوسمیله پولیزا معروف به پولیه، ر

لیایآنجه دختر او (پولیه) در نقش اوف

دار) در نقش ملکه گرترودچی زن روستا (میخانهیش معروف به مایکاچه، قهوهماره م

یرتیزي تعاونی در نقش لهئت رئیسهدبیر هی ماچاك

ه اشکوکه، جوان روستایی در نقش شاهزاده هملتیوتسه اشکوکیچ معروف ب

گردان نمایشاشکونسه معلم روستا به عنوان کار آندره

نمایش به همراه دیگر افراد از روستاي مردوش سفلی گرتحلیلشیمورینه، راوي و

- 5 -

قسمت اول

ي یکصحنه

ذي نصب گردیده، ي خلق در روستاي مردوش سفلی. بر روي دیوارها پرچم هاي کاغمحل تجمع جبهه(

هاي ي خلق، پیش به سوي پیروزيشعارهاي مختلف با خطی نه چندان خوش نوشته شده: زنده باد جبهه

، و...کشاورزيهاي ، همه به سوي تعاونینوین

محلی متروکه است. در گوشه و کنار مواد زائد ریخته شده، پنجره ها شکسته و به جاي آنها مقوا نصب

ي دیواري نصب گردیده. در عقب صحنه، در جایی قدري باالتر، جره روزنامهشده است. مابین دو پن

هاي دراز واقع شده که در مقابل آن نیمکت تزئین شده ومیزي قرار گرفته که روي آن با گلیمی محلی

رود، بر روي صحنه همهمه است. روستاییان اند. وقتی که پرده باال میها نشستهناهالی روستا بر روي آ

)گویند.ا هیجان سخن میب

ها رو من وقت ندارم. فردا صبح زود باید ذرتروستایی اول: زود باش میله! شروع کن دیگه بابا!

دروکنم.

روستایی دوم: بابا زیر پامون علف سبز شد انقدر صبر کردیم!

جا خودمو تونستم با زنم توي رختخواب باشم عوض اینکه اینروستایی سوم: من احمقو ببین، االن می

عالف کنم.

ایم روستایی چهارم: منتظر چی هستی میله؟ تا خروس برات بخونه؟همه از سر زمین اومدیم و خسته

بابا!

ي بله، رفقا! جلسهکنیم. تو روحتون بابا! رفقا! االن شروع می خیله خبنشیند): روي صندلی می پولیه(

دستور کار امروز داریم: کنیم و این موارد رو دري خلق رو آغاز میرسمی جبهه

- 6 -

شه؟هاي فرهنگی و آموزشی در روستاي ما و دوم، متفرقه. تصویب میاول، چطور بگم، فعالیت

روستایی پنجم: به! تو ما رو برا این صدا کردي اینجا؟ اي تو روح تو با هرکی که فرهنگ و آموزش

درآورده. مارو سرکار گذاشتی!

خوره؟ تو توي دستور جلسه چیزایی که ما احتیاج چه درد ما میروستایی چهارم: این دري وریا به

. مکانیزه کردن، موتوریزه کردن، تا زیر کار جونمون از هفت سوراخمون در نیاد. ببین بذارداریمو

جوري شده! خداتو شکر! دستام چه

اول و آخرش کشی ، ارزششو داشته باشه. نه براي میبراي چیزي روستایی اول: تا حداقل اگه خودتو

صد کیلو ذرت.

تونی زمینو درو کنی؟ ها میله؟می روستایی دوم: میله! با اون فرهنگ

رسه. کمی صبر داشته تر! آروم باشید! نوبت به حرفاي شما هم میکنم رفقا! آرومپولیه: خواهش می

ه جور... ببینید س رفقا! اونم چباد هواس. اینا چیزاي پیشرفتهباشید. فکر نکنید که فرهنگ و آموزش،

رفقا! قبل از جنگ، اون بورژوازي به هیچ جاش نبود که ما روستاییا چیزي داشته باشیم، آموزش ببینیم،

خواست که توي نادانی و تاریکی بمونیم تا سوارمون گم؟ میفهمین چی میفرهنگ داشته باشیم، می

ده براي اینکه ما با فرهنگ بشیم. می وشبشه. ما هم خرشون بودیم. اما امروز رفقا! حکومت خلقی ما جون

هاي علمی، طور پیشرفتیاد بگیریم. بتونیم بخونیم و بنویسیم. بهداشت به روستامون آورده. همین

مونو بکنیم که به این ... و ما رفقا، باید حداکثر سعیروي چیزاو بقیهخودکفایی، غرور ملی صنعتی،

به خودمون آموزش بدیم. مون کمک کنیم و خوددمون همحکومت خلقی

آره؟ زنی اگه من آموزش ببینم؟می بیلتو میاي به جاي من روستایی سوم: آها! پس

ها. یه بارم که شده یه کار درست حسابی برامون انجام بده وريروستایی پنجم: بسه دیگه این دري

عوض شعار دادن: رفقا الزمه که اینجوري! رفقا الزمه که اونجوري!

- 7 -

خوان صحبت کنن.کنم... بله رفیق ماچاك میکنم... خواهش میکنم رفقا! خواهش میخواهش میپولیه:

کنم بعضی از رفقا کمی از خط خارج شدن. یه جوري ناعادالنه ماچاك: بله... چطوري بگم... فکر می

خوام از چنینی احتیاج نداریم. من میهاي اینزنن که یعنی ما به فرهنگ و آموزش و فعالیتحرف می

متاسف باشیم که فرهنگ و آموزش در روستاي ما در انتقاد کنم. الزمه رفقا! باید واقعاً این رفقا شدیداً

تونیم باعث پیشرفت رسم رفقا! ما چطوري میپرسیده به ته چاه! من از شما می این اواخر، چطوري بگم،

در کار نباشه... و ترقی تولیدات کشاورزي سوسیالیستی خودمون باشیم، اگر آموزشی

بــــرو بابا ماچاك زرت و پرت نکن! از وقتی که تورو عضو حزب کردن، زبونت دراز روستایی سوم:

نویسن!دونستی سوسیالیسمو با کدوم س میشده. قبل از اون حتی نمی

.روستایی پنجم: تو اول برو خودتو تربیت کن بعد بیا اینجا واسه ما کالس درس اخالق راه بنداز

روستایی دوم: عوض این حرفا بگو ببینم این پول تعاونی کدوم گوري رفته. این حرفا واسه فاطی تنبون

.شهنمی

ماچاك: این چه ربطی به من داره که چیزي دربارش بگم؟ من که برنداشتنم این پولو!

نیست! اثري ازشدونم کی برداشته، ولی حاال که روستایی دوم: من نمی

.که خیلی هوا ورت داشته. کاري نکن فکت یه موقع بیاد پایینشیمه! مث ماچاك:

خواد بیاره پایین؟ تو؟ نامردي اگه نیاي بزنی! بیا بزن دیگه!روستایی دوم: کی می

پولیه: رفقا! آروم باشید! ما توي جلسه رسمی هستیم یا گود زورخونه؟ اي بابا! اینجا که جاي کتک کاري

زنیم نه از مسائل مالی و اینجور حرفا... رفیق هنگ و آموزش حرف مینیستش! خیر سرمون داریم از فر

ماچاك ادامه بدین و به هیچ کس هم گوش نکنین

- 8 -

گفتم؟ آها! رفقا! ما آخرین بار کی یه کار فرهنگی و آموزشی انجام دادیم؟ ماچاك: بله، چی داشتم می

ون زدن و رقص محلی کردن. بعد از آکاردئ جا واین بیشتر از یک ساله که رفقاي مردوش علیا اومدن

یه نمایش مثالًاونم هیچی. آخه الزمه که ما هم یک بار کاري بکنیم و چیزي از خودمون نشون بدیم.

هاي سوسیالیستی مارو همونجوري که هست، هم در روي صحنه بیاریم. نمایشی که رفقا بتونه واقعیت

بینن وقتی مردم زحمتکش ما چنین نمایشی رو میهاش نشون بده و طور در کاستینکات مثبتش و همین

طور خوب نیست طور خوبه و اینتونن برن و به رفقاي مافوق خودشون بگن: ببین رفیق! اینمی

چی خوب نیست و کی خوب نیست.دونیمروستایی اول: ما هیچ احتیاجی به نمایش نداریم. االنشم می

و از اینجور شامورتی بازي ها فکر نمایشخواري بیفتی، عمراًروستایی سوم: تو تا قبل از اینکه به پاچه

رسید.ات نمیبه کله

تره!روستایی پنجم: ماچاك! تو اون تنبونتو بکش رو سرت بعد حرف بزن! اونجوري برات راحت

بوکاره: بسه دیگه! خجالت بکشین! دیگه شورشو درآوردین! یعنی چه! ما اینجا اومدیم که به آشوبگري

کنم رفیق میله، این کار که من فکر می ي مسائلمون تصمیم بگیریم؟ها گوش بدیم یا اینکه دربارهبعضی

خواد؟ بله! پس یه نمایش باید آماده کنیم. تموم شد و رفت. احتیاج به فکر زیاد نداره. خلق نمایش می

تونه پاشه روازه. میخوشش نمیاد، این در اینم د هست که از ترقی ما دشمناي خلقجا کسی ازاگرم این

کنیم.بره. ما از هیچ کس خواهش نمی

سکوت

فرماین. کنم ایشون درست میرو شنیدید. من فکر میهاي رفیق دبیر تشکیالت ه: بله رفقا! صحبتپولی

خواد و به همین خاطر، باید آستینارو باال بزنیم و بریم توي گود. بحثم نداره. خلق، نمایش می

- 9 -

له خب بابا! گور باباش! بذا باشه! حاال اصن تو به من بگو کی قراره که این نمایشو روستایی چهارم: خی

؟خواد بره رو صحنه بازي کنهآماده کنه؟ واسه این کار چارتا آدم باسواد و بافرهنگ الزمه. کی می

دم پیدا کنین؟خواین آشماها اصن از کجا می

؟ خودمون رفقا! اگه الزمه اصن من خودم کردن داریم آدم پیداماچاك: آدم پیدا کنیم؟ ما چه احتیاج به

کنه. بین ما اون از همه نمایش رو هم رفیق معلم آماده میشم برم روي صحنه.نفر اول داوطلب می

باسوادتره.

کنم منو داخل این ماجرا نکنین. من هیچ وقت از این خوام. خواهش میرفقا عذر می ،نه ،نه ،اشکونسه: نه

دونین من آدم سالمی کنم که بتونم. و از این گذشته، همونطوري که میفکر نمی ... اصالًکارا نکردم و

نیستم. بیماري کبدي دارم.

شه. جوري نمیکشین. اینهاي اجتماعی کنار میبوکاره: رفیق شما این اواخر خیلی خودتونو از فعالیت

ائفی که خلق پیش پاتون گذاشته رو ي سوسیالیستی ما هستین و مسئولین تا وظشما عضوي از جامعه

کنه ي بیماري شونه خالی کنین. مگه کسی از من پرسید کجات درد میتونین با بهانهانجام بدین. نمی

وقتی الزم بود برم توي سنگرها و بجنگم؟

اشکونسه: درسته رفقا درسته. قبول دارم که کمی با مسئله شخصی برخورد کردم... و حق با شماس.

ون مپوشی کرد وقتی که منافع خلقي کامال شخصیه و باید کامال از درد اون چشمي کبد من مسئلهمسئله

کنیم.درمیونه. بسیارخب. نمایش رو آماده می

ي ما هستی. کی به غیر کرده و فهمیدهاینجا آدم تحصیلکنی. توش میآمادهپولیه: معلومه پس چی که

شه روي صحنه آورد؟ میکنی چی از تو... رفیق حاال فکر می

شه. کمی بهم فرصت بدید... تا فکر اشکونسه: رفقا توروخدا خجالتم ندید. من چیز زیادي هم سرم نمی

.جوري که نیست... از روي هواکنم... همین

- 10 -

.خوام صحبت کنمشیمورینه: می

.خوان صحبت کننپولیه: بله. رفیق شیمورینه می

درست و حسابی رفتم. من از ينید که من نه آدم باسوادیم نه مدرسهدوي شما میشیمورینه: رفقا! همه

آرم. چطوري بگم... همین فرهنگ و آموزش و حرفاي اینجوري. با این حال این چیزا سر در نمی

خوام بهتون بگم. دو سال پیش وقتی که رفیق رئیس تعاونی منو فرستاد پیشنهادي دارم که می

وقتی که من کارا رو به بهترین وجه انجام دادم و م،شوالتمونو بفروتا یه سري از محص (زاگرب)شهر

انداختم، یکی از رفقاي خریدار بهم گفت: هی رفیق بیا یی که الزم بود امضا بشهامضامو زیر تمام کاغذا

دن. مثل ي بزرگیه که توش هر شب یه چیزي نمایش میامشب با ما بریم تیاتر. و رفقا، تیاتر، یه خونه

لی خودمون. جشن م

روستایی اول: حاال رفتی؟

شه نرم وقتی که یه آدم حسابی منو دعوت کرده... همین که اینو به من می مگهشیمورینه: اینو ببین!

شه. وارد گفت، منم پا شدم دنبالشون راه افتادم. چی بهتون بگم! تا خودتون به چشم نبینین باورتون نمی

ي تعداد المپاش اندازه زنه.و میه وسط روز روشنی و آفتاب چشمتاغ داشت مثل اینککه شدم، انقدر چر

-خوردي هی جلوت دوال راست میسه تاي ده ما بود. یه سري آدمم اونجا بودن که تا یه ذره تکون می

بدي. هیچ فرمونیشدن. بدون اینکه بهشون

روستایی دوم: اسم نمایشش چی بود؟

." ملتاُ"فکر کنم اسمش بود ود... چی ب... بگم آها... صبر کنشیمورینه:

! "هملت"ملت نه و اشکونسه: اُ

کنه؟ بعله ملت یا آملت. مگه فرقیم میشیمورینه: دندون به جیگر بگیر آق معلم. وسط حرفم نپر. حاال اُ

تو مخم و فکر کردم پیشنهاد کنم که اونو اجرا کنیم. موندهرفقا. دیگه چی بگم. این نمایش یه جوري

- 11 -

-فهمی چی داري میمگه زده به سرت؟ تو اصن نمی و میخواي اجرا کنیم...؟ "هملت"ه: چی؟! اشکونس

گی!

جوري برخورد کردنم یی. ولی اینکردهجوري نگین رفیق معلم. حاال درسته که شما تحصیلپولیه: این

پیشنهاد بحث يجاییم که دربارهو ما همه این رفیق شیمورینه فقط پیشنهاد داد فهمی؟درست نیست. می

فهمی؟کنیم. می

کنم رفیق شیمورینه شاید بتونه تو یه چار پنج جمله این نمایشی که دیده رو ماچاك: رفقا من فکر می

روستاي خودمون اجرا توشه اینجا برامون تعریف کنه تا ببینیم که این اسمش چی بود.. آملت رو می

کنیم یا نه.

دونم چی تونم. جونم براتون بگه... واال من خودمم راستش نمیه میم رفقا! معلومه کشَچِ روشیمورینه:

ي صحنه رو پر کرده بود. همه هم یه جور لباسایی تنشون بود که نه دیدم. آقاجونم، یک نور زیادي همه

کنن فهمی زیرشلواري پاشونه یا نیست. بعد یهویی شروع میبینی نه تن شهري. اصن نمیتن دهاتی می

کنن. مرد و وپار میرو لتزنن همدیگهپریدن و عربده کشیدن.آخرشم همه بین خودشون میباال پایین

گم بهتون که. یه همچین زنم نداره. وقتی که خواستم پاشم برم، روي صحنه فقط نعش افتاده بود. می

عجایبی رو تاحاال تو عمرم ندیده بودم.

-باید قشنگ به ترتیب بگی: رفقا! اول این ره و میاد! می میره و میاد!جوري که نشد که!بوکاره: رفیق این

جوري شد...بعدشم اینجوري شد،جوري شد، بعد اینجوري شد، بعد این

خواین، نمایش جوري میشیمورینه: روي چشم رفیق ماته! هرجوري که شما بگی. بعله رفقا! حاال که این

یسم. خط سوسیال راست در. معتقدپادشاه خوب. جا شروع شد که قبل از هر چیز یه پادشاه بود. از این

کش و فقرا. این شاه، رفقا، یه برادري داشت، آشغال و پست فطرت. داد براي خلق زحمتجونشو می

دریده. یه بار وقتی که شاه توي دشت خوابیده بود، این برادره میاد و یه دشمن خلق. عصبانی و چش

کشدش. بعدش که این ره توي مغزش و درجا مییریزه. اون روغنه صاف مروغنی توي گوشش می

- 12 -

سفید، اولش ادا در میاره ي پادشاه که باهاش روهم بریزه. زنیکه هم چشره سراغ بیوهکنه، میکارو می

-خوام تا اینکه گندشو درمیخوام نمیخوام میخوام نمیده می. بعد هی کشش میکاره نیستاین که مثالً

کنن. ختخواب. فرداشم باهم عروسی میره تو رآره و با یارو می

ي زنا همینن! خدا لعنتشون کنه.زنیکه فاحشه! بره به درك اسفل! اصن همهروستایی سوم:

جا؟ مایکاچه: تو صداتو ببر! فکر کردي چی؟! وقتی که به درك اسفل رفتی زنتم باید دنبالت بیاد همون

آد!معلومه که نمی

شه خرکش کرد. وقتی که هوایی بشه، آخر کار خودشو نمی که . زنوجوریه قربون شکلتماچاك: همین

کنه. می

سم آملت. شیمورینه: بعله! و این پادشاه معتقد که از عدالت زبانزد همگان بود، رفقا، پسري داشت به ا

دختر داشت به اسم اوملیا که دختر یکی از بود که یه دوست تیپهیکل و خوشاین آملت یه پسر قوي

تو تعاونی ، یورهمونرفیق حسابدارهمین چطوري بگم، مثل ...یه جورایینداي پادشاه بود. باباهه کارم

از پشت، مثل این تراکتور ! مثل هلوي آبدار رسیده دیدین. از جلو، رفقا!می. آخ این اوملیا رو اگه بود

یاست بخشداري اگر بهم واااي رفقا! من یه تار موشو حاضر بودم به جاي ر مون، درجه یک!تعاونی نوي

. بود دادین تاخت بزنم. اصن یه چیزيمی

ا!دمي این حرفاتو تحویل زنت میرم همهگی. میآنجه: حرف دهنتو بفهم چی می

پسر شاهزادش.مایکاچه: آره ارواح خیکت! مگه به خواب ببینی با اون دوست

ش هم افتاده به کاراي باش مرده و ننهشیمورینه: خیله خب بابا! بعدش رفقا وقتی که آملت دید که با

چرخیدکه یه ي زیاد، دور خودش میجوري یه شب از غم و غصهنامربوط، خیلی غمگین شد. همین

کرد. آملت دنش خودشو خراب میموجودي که آدم با دی. چیز عجیبی جلوش سبز شد یی یهدفعه

ه، اون موجود عجیب گفت: وق زده بود. رفقا! همین که خواست فرار کنبیچاره هم از ترس

- 13 -

" ي آشغال، عموي دیوثت کشت.نــتـــــــرس آملت پسرم! این منم! بابات! بابایی که اون مرتیکه"

اي آملت! "ي داستانو قشنگ گذاشت کف دست آملت. از سیر تا پیاز. بعد بهش گفت:اینجا باباهه همه

-مفت کشمونوت، از دسترنج خلق زحمتچیز، عمههمدونی، نذار اون پدرسگ بیحاال که همه چیو می

تم دوتا چپ . بکشش! با چاقو شیکمشو سفره کن و جیگرشو بده سگ بخوره! اون مادر هرزهخوري کنه

"و راستش کن که بره به درك اسفل.

دادم. بهش نشون می آوردهمچین بالیی سر من می زن منروستایی سوم: فقط دوتا؟ اگه

طرفه. کیدونست با اون بیچاره چه می مایکاچه: از بس که بیشعوري!

کرد؟ خیلی مثالً نشست صبر کرد تا دونست این کارو نمیاگه می روستایی چهارم: آره ارواح ننش! مثالً

ش خشک شه!کسی رو انتخاب کنه؟ نذاشت خاك شوهر بیچاره

کنن. توي را میهاي فرهنگی هنري میاد پیش آملت برنامه اجشیمورینه: یه دفعه یکی از همین گروه

ي در حال حرکت هاي کارگرا و دهقانا. آملتم با اونا، چطوري بگم، یه جلسهاین گروه پر بود از نماینده

جوري. شماها باید بر ضد پادشاه تظاهرات کنین و جوري و اونرفقا این"گه: ذاره و بهشون میمی

ال اونا هم نه گذاشتن نه برداشتن یه حا" برینین به سرش. یعنی نشون بدین به همه که چقدر ظالمه.

با "مرگ بر شاه بگو، شاهمرگ بر بگو"نپرس: و راست رفتن پیش پادشاه. یه گندي باال آوردن که نگو

-طرف و از اوندیگه هی شعار بده از این خوایمو از این چیزا.ي اعوان و انصارش. ما پادشاه نمیهمه

جایی قایم شد که به عقل یه گذاشت رو کولشو از ترس رفتطرف. الم شنگه به پا کردن. اونم دمشو

رسید. جنم نمی

-نمیاز دست من به همین راحتیا عمراً ماچاك: باید بره خدارو شکر کنه که من اونجا نبودم وگرنه

تونست فرار کنه.

لباس سفید هه آماده شده بود که بره بخوابه. برا همینم یهره اتاق ننش. ننهبعدش آملت میشیمورینه:

هه شد. رفقا! کور شم اگه دروغ بگم. این ننهتنش بود که همه بندوبساطش از اون زیر معلوم مینازك

- 14 -

وقتی که این شد. حاال درسته که سنش کم نبود. ولی یه مالی بود که اگه میذاشتی پهلو مرده، زنده می

خودشو قایم کرده ه رفته بود پشت یه پردهمرتیک...بودجا اوناین باباي اوملیا هم ،اتاق آملته اومد تو

بود.

کرد؟جا چیکار میروستایی اول: اون اون

جا بود ... و اینکردي آملت یه قل دوقل بازي میهکرد؟ با ننکنی چیکار میببین! فک می اینوشیمورینه:

شیکم باباي که رفقا، وقتی که آملت وارد شد، این پرده هه تکون خورد و اونم شمشیرشو کشید و

اي ننه! تو یه شوهر "ش گفت:بود ریخت بیرون. بعد برگشت و به ننهاوملیارو سفره کرد و هرچی توش

چسبه، داشتی که جاي خودش نشسته بود. اما حاال که اون مرده، شروع کردي با هر دیوثی که بهت می

"بري هواخوري. هرزگیم آخه حدي داره!

ي زنیکه ون شمشیرش کلهشد اگه با دوتا ضربت همملت! چی میآ روستایی سوم: اي قربون اون دهنت

فرستاد هوا. می هم رو

گن تو چرا شنوه. بعد بهم میبینه و نمیي خودش چه چیزا که نمیمایکاچه: خدایا توبه! ببین آدم از بچه

بچه نداري.

خواست ریختشو ببینه و یشیمورینه: بعدش رفقا، وقتی که اوملیا دید که آملت باباشو کشته، دیگه نم

کرد. تا اینکه یه ذره گذشت و براش لوس مییعنی یه جوري مث اینکه خودشو ک بشه.نزدی بهش

". حاال این دفعه آملت خودشو لوس کرد. بهش گفت: شدعوض وباره کک به تنبونش افتاد و نظرشد

از این ادا ها دربیار نه با گم بهت. پاشو برو پهلوي کشیش با اوناوملیا! خوب گوش کن ببین چی می

اونم که خیلی دختر امروزیی بود، رفقا، اصالً نرفت پهلوي کشیش. به جاش پرید توي رودخونه و "من!

خفه شد.

-ریزم. حاال میشعوره. من یه قطره اشکم واسه همچین آدمی نمیبیرمایکاچه: تقصیر خودشه که انقد

خواد شاهزاده باشه یا هر کی دیگه.

- 15 -

کنه به امان خدا.کنه بعدم ولش میعفت میناموس! اول دختره رو بیي بی: مرتیکهآنجه

خواین که این خوره؟ نمیکی می به دردکنم دیگه کافی باشه. این کمدياشکونسه: رفقا فکر می

زنین؟ این اثر رو شکسپیر دونین دارین از چی حرف میو بیارین روي صحنه؟! اصن شما میر" ملته"

ي انگلیس...ترین نویسنده. بزرگنوشته

بوکاره: رفیق معلم! باز شروع نکن که مخ ما رو بزنی. ما اززیر بته که سبز نشدیم. چی فکر کردي؟ حاال

ي آلمانارو به خاك مالیدیم. با که اون توي کشور کاپیتالیستی انگلیس بوده یعنی خداست؟ ما پوزهچون

کنیم. کارو میانگلیسا هم همون

یی داره؟ کمر دونین این کار چه نقشاي پیچیده، یه کم فکر کنین. مینسه: ولی رفیق دبیراشکو

-شه. لطف کنین یه کم دوروبرتونو نگاه کنین خواهش میاي هم زیر این کار خم میهاي حرفههنرپیشه

کنم. بعد به من بگین کی اصن در حدیه که با این کار پاشو رو صحنه بذاره.

گی کی در حدیه که این کارو کنی ما کی هستیم آق معلم؟ مییه کم. تند نرو. فکر می بوکاره: صبر کن

رفیق پولیه هم هست. اگر که ما تونستیم بفرما من خودم حاضرم! اگه هیچ کس دیگه نخواست،بکنه؟

تونیم.تمام جنگو رو دوش خودمون حمل کنیم، این نمایشم می

که به حرفاي شماها گوش کنیم. بذارین قشنگ برامون تعریف کنه مایکاچه: خبه خبه! ما اینجا نیومدیم

ببینیم بعدش چی شد.

روستاییان: بگو بگو شیمورینه! ادامه بده!

. بعد کردنشروع کرد زیر زیرکی یه کارایی ي اینارو دید، شیمورینه: بعدش رفقا، وقتی که پادشاه همه

-وارد صحنه می باعجلهشود و اشکوکهضربه باز میبا (در گهیی میاد جلوش و بهش میآملت یه دفعه

شود)

جاس؟: این بوکاره ایناشکوکه

- 16 -

خواي؟بوکاره: بعله اینجام. چی می

جایی... خوب شد که اینجایی... تا بقیه هم گردم. بهم گفتن که ایناشکوکه: توي تمام ده دارم دنبالت می

شنوي... مث یه خالفکار فتن بردن... دست بسته. میي ما. پدرمو گربشنون. امروز صبح پلیس اومد خونه

به دستاش دستنبند زدن.

گی؟ به من چه مربوطه؟ بوکاره: خب چرا اینارو به من می

جا جلوي همه باید بگی چرا. تو فرستادي که زندانیش کنن... االنم ایناشکوکه: خیلی هم به تو مربوطه!

بردش زندان؟ومد و کت بسته میکار کرده بود که پلیس باید میپدر من چی

کار کرده بود؟ اینو از همون بابات باید بپرسی تا خودش بهت بگه. بوکاره: چی

خوام از خودت بشنوم. اشکوکه: نه نه من هیچی ندارم که از اون بپرسم. می

اي ندارم که به تو حساب پس بدم. بوکاره: من هیچ وظیفه

جا بري ذارم از ایندي یا اینکه خدا شاهده نمیبهم جواب مییاگم که اشکوکه: منم دارم بهت می

بیرون.

کنه. نگاش کن. این بچه موش با من جارو ببین. این یه الف بچه حاال داره منو تهدید میبوکاره: این

یه تر از تو رو صدتا آدم ترسناكکار من ، شاشیديهنوز داشتی به خودت می اون موقع که توافته. درمی

کردم.سره

پرسم. چرا آدمی رو که الیق لیسیدن کف پاشم نیستی فرستادي اشکوکه: براي آخرین بار ازت می

زندون؟

- 17 -

و؟ ه سرت یوتسگه؟ من فرستادم زندون؟ چیه چیزي خوردي زده بشنوید چی داره میبوکاره: رفقا می

مگه توي شهر اون رئیس جا که بتونم آدما رو زندانی کنم، دادگاه یا پلیس؟کنی من کیم اینفکر می

تونه تورو زندانی کنه؟ کنی میاي که توش کار میکارخونه

زنی؟ چرا از زیرش در اي تو کارت نیست پس چرا حرف نمیپیلهاشکوکه: خیله خب. اگه تو هیچ شیله

ري؟ می

نون... از شعوري... پس بذار همه بشگم به خاطر پدرته ولی وقتی انقدربیبوکاره: اگه من هیچی نمی

-کلید صندوقو نداشته... بفرما. حاال می تو کس به غیر از پدرصندوق تعاونی ده میلیون کم اومده. هیچ

کار کرده. اختالس از پوالي تعاونی. دونی چی

شرفااشکوکه: دروغه بی

گم، کمیسیونی که به امور حسابرسی و صندوق تعاونی رسیدگی کرده دروغ بوکاره: اگه من دروغ می

تونم تمام درآمد تعاونی در چند سال گذشته رو بهت نشون بدم. بعدم ببینی خواي من میگه. اگه مینمی

که چقدر پول تو صندوق موجود بوده. ده میلیون کم آورده. ده میلیون. این پوال کجا رفته؟ ها؟ کجا؟ از

پرسم.تو می

ي خلقه. و تو رفیق یوتسه، ي جبههن جلسهجا نیست. ایحرفا جاش این کنم اینپولیه: رفقا من فکر می

گم؟فهمی چی می. برو با اونا جروبحث کن. میتعاونی اونجاساگر مشکلی داري

رو دوشم بود و تیر مث پشه از لیسه. وقتی که من اسلحهاي کیو میبینی کی کف پکاره: بعله! حاال میبو

خواد میلیونی کرد. حاال هم میونشو گرم میشد، اون باباي تو نشسته بود کنار اجاق کم رد میرو سر

جیب خودشو پر کنه.

- 18 -

کنی. تو کی هستی اصن. خودتو گم کردي. مرتیکه گه جا زرت و پرت میاشکوکه: چی داري این

جوري اون تفنگو رو دوشت گذاشتی؟ تو کل جنگ سه تا دونم تو چهکنی من نمیعوضی. تو فکر می

بیاي... هوایی. منتها خوب بلدي چسی تیرم باهاش در نکردي. اونم تیر

ي آملت ادامه بده.کنم که رفیق شیمورینه بحث خودشو دربارهپولیه: رفقا من پیشنهاد می

روستاییان: درسته، درسته، درسته... ادامه بده...

شیمورینه: و بعدش رفقا...

ول تعاونی کجا رفته ولی پدر من دونم پاشکوکه: صبر کن بینم بابا. بذا اینم بهتون بگم بدونین. من نمی

گم که ون میتاونو باال کشیده. منم االن دارم بهاین پولو برنداشته. از این مطمئنم. یه کسی بین شماها

کنم. وقتیم که پیداش کنم بالیی سرش میارم که تیکه بزرگش گوشش باشه. اون دزدو پیداش می

جا چه تقصیري دارم. خب رك و راست بگین من اینبله رفقا. حاال (پس از چند لحظه سکوت) بوکاره:

کمیسیون کسري پولو پیدا کرده. مدیریت تصمیم گرفته که موضوع رو به دادگاه بفرسته. من هم فقط

خواد تصمیم مدیریتو به اجرا گذاشتم... اصن گور باباي تعاونی و صندوق و مدیریت همه با هم! آدم می

.شهکنه. آخرشم از گه خوردن خودش پشیمون میمث سگ جون میکارا به بهترین شکلش انجام بشه.

پولیه: خیله خب ماته. حاال خودتو عصبانی نکن. آروم بگیر. کی به حرف یه آدم خل و چل که زرت و

باباش. از کنه بدترش زیادي کار میده. اونم چونهکنه گوش میپرت می

ما همه به تو اعتماد داریم.ماچاك: ناراحت نشو رفیق ماته. هیچ نگران نباش.

کهنه سرباز ده. اونم به یه میسته و فحش میبوکاره: آخه ببین چطوري راست راست تو روي آدم واي

تونه باال بکشه. جنگ. اونم کی. یه بزمجه که خشتک خودشم نمی

دونیم که تو کی هستی و اون کیه با اون باباش. ه. ما خوب میتماچاك: ول کن رفیق ما

- 19 -

جا نیومدیم که بشینیم دعواي شماها رو گوش کنیم. این چیزا اصن کاچه: خیله خب بسه دیگه. ما اینمای

خوام ببینم تکلیف این آملت چی شد خونه دعوا کنین. من میبه ما چه ربطی داره. برین بشینین تو قهوه

باالخره.

روستاییان: آملت... آملت... آملت...

آملت این کرد که دخل آملتو بیاره. ا... ولی ه، پادشاه خودشو آماده میشیمورینه: بعدش جونم برات بگ

ما از اون بیدایی نبود که با این بادا بلرزه...

افته، پولیه: خیله خب شیمورینه.الزم نیست دیگه بیشتر از این تعریف کنی. بعدش دیگه چه اتفاقی می

شه. و تو ه رفیق شیمورینه پیشنهاد کرد، تصویب میبینیم. رفقا، نمایشی کوقتی که نمایش آماده بشه می

کنم که این کتاب آملتو پیدا کنین و چطوري ي خلق شمارو موظف میرفیق معلم، من از طرف جبهه

گم؟ هر کسی رو هم که خواستی، از بین ما فهمی چی میبگم، به بهترین شکلی برامون آمادش کنین. می

رسه.ي ما به پایان مییري. بله دیگه. به این ترتیب جلسهتونی به کار بگبراي این نمایش می

کنند. . روستاییان صحنه را ترك میهمهمه

رفتی به کردي اگه نمیدونستی چقدر به فرهنگ خدمت میاي شیمورینه. اگه میاشکونسه به شیمورینه:

فروختی. شهر و جنساتونو نمی

نیست. فرهنگ یه جوري خودش خودشو به من کار کنم آق معلم. تقصیر منم که شیمورینه: چی

چسبوند.

یکي پایان صحنه

- 20 -

رسدي رادیویی به گوش میصداي برنامه

-طور که در برنامهاست که تحوالت سوسیالیستی روستاهاي ما، همان موجود، حاکی از آنشواهد یتمام

ریباً در تمامی نقاط استان، تقه است.به دنبال داشت بینی شده بود، نتایج درخشانیساله پیشي پنج

سیاسی روستاییان و رهنمودهاي -هاي مستحکم عقیدتیي آرمانواحدهاي تعاونی روستایی که بر پایه

-میاند، روزانه تعداد هرچه بیشتري از اهالی را به عضویت خود درهاي حزبی این منطقه بنا شدهارگان

فرساي کشاورزان، وعی این منطقه و کار طاقتهاي مزرنه چندان حاصلخیزبودن زمینعلیرغمآورند.

ها بیشترین درآمد را در سال اند که در میان آنهاي تعاونی کشاورزي بزرگی احداث گردیدهشرکت

که گذشته با بیش از پنجاه میلیون، روستاي مردوش سفلی به خود اختصاص داده است. با توجه به این

ي پیشرفت کشاورزي سوسیالیستی ما، تمام چارچوب برنامههاي روستایی در تعداد زیادي از تعاونی

آالت جدید زراعی از قبیل سعی خود را براي هرچه بهتر ساختن تولیدات کشاورزي با بکارگیري ماشین

رود که درآمد امسال به میزان دوبرابر افزایش یابد. دارند، انتظار میتراکتور و غیره معطوف می

در کالخوز ها و سووخوز ها در کشور دوست و برادر، رمانان کار سوسیالیستی هاي قهبا الهام از نمونه

هاي کشاورزي اشتراکی این منطقه، با از خودگذشتگی اتحاد جماهیر شوروي سوسیالیستی، اعضاي هسته

ریزي شده براي امسال را به میزان قابل توجهی افزایش تمام بنا بر آن دارند که حدنصاب معمول برنامه

-. هم اکنون در صفوف این زحمتکشان، تعداد زیادي از مبتکرین مشغول به کارند تا با یافتن راهدهند

. در چارچوب برداري کنندبهره، در کشت ذرت و انگور اًخصوص، هایی جدید، به شکل بهتري از زمین

لف، در رسانی به مناطق مختساله جهت صنعتی کردن و برقي پنجبینی شده در برنامههاي پیشطرح

ها ي اینرسانی شده و پنج روستا نیز صاحب آب آشامیدنی گردید و همهسال جاري هشت روستا برق

این مهم، که استپذیر بودهاهالی منطقه امکاند از میان تنها با ایثارگري داوطلبین کار بدون دستمز

سوسیالیستی در وجدان ایجادخود شاهدي بر روش صحیح برخورد عقیدتی رهبران حزب در راستاي

توان گفت که امروز استاندارد زندگی در مقایسه با سالهاي در مجموع می .باشدمیبین اهالی این منطقه

است. پیش از جنگ به میزان هفتاد درصد افزایش یافته

- 21 -

ناپذیر اهالی در بازسازي و عمران منطقه، بخش فرهنگی و آموزشی هاي خستگیي تالشدر کنار همه

ي خلق در تمامی اندرکاران و مقامات جبهههاي چشمگیري از خود نشان داده است. دستیتنیز فعال

% پیش از 65ي آن امروز آمار بیسوادي از اند که در نتیجههاي سوادآموزي برپا نمودهروستاها، کالس

در هاي فرهنگی و هنري فعالیت چشمگیري داشته که % کاهش یافته است. همچنین، گروه23جنگ، به

هاي متنوع به ارتقاي فرهنگی و تقویت آگاهی سوسیالیستی روزهاي یکشنبه و اعیاد ملی با اجراي برنامه

"پیشرو"، جمعیت فرهنگی هنري روستاییبراي مثالکنند. ي روستایی، کمک میدر میان صفوف توده

ز قبیل سرودهاي انقالبی هاي متنوعی ااول ماه مه، روز جهانی کارگر، برنامه مناسبتبه از مردوش علیا

را "پیروزي خلق"اي ِپردههاي محلی و همچنین بخش نمایش این گروه، تکآکاردئون، رقص به همراه

ها با اقبال عمومی صدها روستایی که تعداد زیادي از آنها با پاي پیاده از این برنامهاجرا نمودند.

حضور بهم رسانده بودند، روبرو شد. روستاهاي مجاور براي شرکت در جشن ملی خلق و شادي آن

هاي فرهنگی هنري مشابه در بسیاري از روستاهاي دیگر نیز در این منطقه شایان ذکر است که گروه

برپا گردیده است.

- 22 -

ي دوصحنه

شود و کمی پس از او، اشکوکه. صحنه بدون تغییر مانند قبل. آنجه وارد می

پیدات نیست. همش تو خونه نشستی. انگار از من ین اواخر اصنایی آنجه؟ عزیزم. ااشکوکه: پس کج

کنی. خودتو قایم می

دوم دنبالت؟من از اوناش نیستم. اگه دونی چیه؟برو گمشو. چی فکر کردي؟ من میمی آنجه: اصن

سرتاپامم طال بگیري من نمیام منتتو بکشم. رفتی با همه تو اون تعاونی درافتادي، منم پاك فراموش

.کردي

شم الکی بلند هر دفعه از دم خونتون رد می ،دونیاشکوکه: به خدا من تورو فراموش نکردم آنجه. می

ولی تو هیچ وقت نیستی.خونم که شاید صدامو بشنوي و بیاي دم پنجره. بلند آواز می

پرن دم پنجره.آنجه: خدا یه عقلی به تو بده با همونایی که با صداي تو می

شم ...زنه. یه حالی میبینمت قلبم تاپ تاپ میدونی هر دفعه که میم، میاشکوکه: آنجه جون

شود.رود و به او نزدیک میبه طرف آنجه می

ناش نیستم که هرکاري دلت وجور کن. برو اونور. من از اوي! چته؟ خودتو جمعو: ه(باصداي بلند) آنجه

تونی بکنی. خواست ب

ا من مهربون باش. به خدا من منظور بدي ندارم. اشکوکه: آنجه جونم توروخدا یه ذره ب

برو پیش مایکاچه اون حتماً بهت خیلی آنجه: آره! حتماً با یه آدم خوبی مث تو باید خیلی مهربون بود.

کنه. مهربونی می

خواي. بگو چی کم اشکوکه: من به مایکاچه چیکار دارم. من از تو خوشم میاد. آخه بگو چرا منو نمی

اون چیزایی که دخترا خوششون میادو من دارم. دارم. همه

- 23 -

: ا چقدر خوب. سفت نگه دار همه اون چیزاي خوبتو که یه وقت ندزدن ازت. اگه من دنبال این آنجه

چیزا بودم خیلی وقت پیش برا خودم پیدا کرده بودم.

جا؟اشکوکه: پس چرا به من گفتی بیام این

طور.م گفته. به منم همینجا؟ آقا معلآنجه: من گفتم بیاي این

؟ اشکوکه: آقا معلم؟ واسه چی

دونی؟ تو قراره بشی آنجه: آره دیگه... به خاطر اون نمایش... آملت. من و تو قراره بازي کنیم. می

آملت، منم اوملیا.

اي با هم دارن؟ ها؟ اشکوکه: خیله خب. اون آملت و اوملیا چه رابطه

کنن. هم نگاه می آنجه: ام... چطوري بگم... به

اشکوکه: آها. به همین خیال باش. از االن به بعد من دیگه خودم نیستم، بلکه من توام آقا آملت... بگو

دونی؟کنم. میکنن؟ اگه نه که من بازي نمیاي هم میببینم توي این نمایش این آملت با اوملیا کار دیگه

س. توي کاراي دیگهآنجه: برو گمشو! همش فکرت

خواي بینم چطور میجوري میشکوکه: آنجه جونم، قربونت برم، آخه من چیکار کنم؟ وقتی تورو اینا

کاراي دیگه تو سرم نیاد؟ ... حاال بگو قراره من و تو تنها این نمایشو اجرا کنیم یا کساي دیگه هم

هستن؟

ه، مایکاچه، ماچاك با . فقط من و تو؟ توي نمایش بابامم هست با بوکارها آنجه: تو هم دلت خوشه

شیمورینه.

- 24 -

خوام آنجه. به بابات نمیببخشید : چی؟ چی گفتی؟ چرا از اول اینو بهم نگفتی؟ شود)(جدي میاشکوکه

تونم بازي کنم. از طرف من از آقاي معلم تشکر کن که احترامی کنم، ولی من توي این نمایش نمیبی

د به جاي من بذاره. خداحافظ!انتخابم کرد. ولی متاسفم. یه کس دیگه رو بای

(قصد رفتن دارد.)

: صبر کن یوتسه صبر کن. آخه بگو چرا؟رود)(با سرعت به طرفش می آنجه

خوام هیچ کاري دونی آنجه. اونا بابامو با نامردي انداختن زندان. من با اونا نمیاشکوکه: تو خودت می

داشته باشم.

بیام ده که این روزا از خونهدونی بابام اصن بهم اجازه نمییآنجه: یوتسه توروخدا نرو. به خاطر من. م

با هم تونیم دونه دیگه کی میتونیم همدیگه رو ببینیم. اگه بري خدا میجا تنها جاییه که میبیرون. این

. باشیم

کارش کردم؟ اون که با رفت و آمد ما موافق ذاره که منو ببینی؟ مگه من چیاشکوکه: چرا بابات نمی

بود...

آنجه: بابا تو هیچ کارش نکردي. اصن اون خودش به آقا معلم گفتش که آملتو تو بگیري. با بوکاره هم

جا دونی اینکرد. ولی تو که میاین کارا رو نمیکه سروکله زد که مخالفت نکنه. اگه با تو مشکلی داشت

رت داشته باشیم. نرو یوتسه. اگه که با هم ازدواج کنیم معاشجوریه. اون دوست نداره قبل از اینچه

گذره. تو آملت، منم اوملیا...جا با هم کار کنیم خیلی بهمون خوش میاین

تونم این کارو بکنم... آخه درکم کن دختر... اگه بابام بشنوه که رفتم با اشکوکه: ولی آخه من چطور می

و صورتم بندازه. وقت حق داره که تف تگه... اوناین آدما نمایش اجرا کردم چی می

- 25 -

شه اگه بابام به خاطر رفتنت عصبانی بشه و دیگه نذاره با هم ازدواج کنیم. فکرشو بکن چی میآنجه:

دونی که اگه رگ غیرتش باال بزنه دیگه هر کاري ممکنه ازش سر بزنه... یوتسه... توروخدا... اگه ها؟ می

منو دوست داري...

سکوت

لی فقط به خاطر تو، اینو بدون. مونم... واشکوکه: خیله خب. می

زنی؟ خواي با من ازدواج کنی یا فقط حرفشو میآنجه: یوتسه... راستشو بگو... تو واقعاً می

دوست داري؟چندتا اشکوکه: اول تو به من بگو منو

یه دونه!آورد.) کند. انگشت سبابه را باال می(به انگشتانش نگاه میآنجه: ام...

که بهم بدوبیراه بگی... حاال یه کم بیا باهام مهربون باش.ه این دونه بهتر از همون یهاشکوکه:

: برو پی کارت خجالت بکش!گیرد)(فاصله می آنجه

؟ دوستم داري: مگه نگفتی که رود)(به طرفش میاشکوکه

دوند)خندند و دنبال هم می(با صداي بلند هر دو می

آنجه: آروم بگیر. دارن میان.

شوند.)بوکاره، اشکونسه، ماچاك و شیمورینه وارد می (پولیه،

یا نه. خوریمآق معلم میپولیه: بفرمایید رفقا. ببینیم به درد

شه کرد. کار میاشکونسه: دیگه چی

زند.)(بوکاره با صداي بلند آروغ می

- 26 -

ت ناراحته؟چی شده رفیق ماته؟ معده شیمورینه:

رو به زور خوردم. دیشب این ماچاك بره درست کرده بود. همه م ناراحت نیست. زیاديبوکاره: معده

که شیکمم پر . امروز هیچی نتونستم بخورم از بسما سه تا یه بره رو خوردیمداد به خورد من و میله.

ره. ببین شیکمم چه باد کرده. دونم. از باال و پایینم تمام روز داره باد در میبود. چه می

دهد.)د و نشان میآور(شکمش را جلو می

فهمی؟ نصف بره رو . میشههمین می تونی مث آدم یواش یواش غذا بخوريپولیه: حقته. وقتی که نمی

خودت تنهایی خوردي.

هاي کوچیک یواش یواش جوري تیکه تیکهبوکاره: چی فکر کردي؟ بشینم مث تو غذا رو ناز کنم؟ این

خورن. من دوست دارم گوشتو با استخون تو مشتم غذا میجوري بذارم دهنم؟ قربونت برم بورژواها اون

بگیرم بعد دندونامو فرو کنم توش. بعدم قُلُپی بدمش پایین. ما اینیم.

شود.)(مایکاچه وارد می

خونه چه جوریه. پر از آدمه. دونین که توي قهوهخوام آق معلم. میمایکاچه: ا ببخشید دیر شد. عذر می

کشه. ازم بیرون و درشو ببندم یه عالمه طول میشونو بندتا بیام همه

ذاري.کنم تو اصن محل نمیخونه هی بهت نگاه میبوکاره: کجا بودي عزیز دلم؟ هر دفعه که میام قهوه

اونجاي آدم دروغگو!مایکاچه:

گذره. من بشین بهت بد نمی پهلويبیا اینجا. بیا اینجا بوکاره:

نشیند.)می رود و کنار بوکاره(مایکاچه می

ا. خودمونیم! ی هنیست جنس بدي تو بازارگم تو هم بوکاره: می

تره. زنت دوتاي منه.اقتصادت قوي ي خودتمایکاچه: آره. منتها تو توي خونه

- 27 -

پولیه: شروع کنیم رفقا. من زیاد وقت ندارم. فردا صبح باید برم سر زمین.

همه: بله شروع کنیم. واسه چی صبر کنیم.

اي این حال من وظیفه دونین. ولی باخوام برم. همتون نظر منو میه: خیله خب رفقا. حاشیه نمیاشکونس

محول کرده بودید انجام دادم. نمایشی رو که خواسته بودید پیدا کردم و به تعداد کافی کپی رو که بهم

ین نمایش کار ما خوام بهتون گوشزد کنم که اگرفتم. ولی قبل از اینکه شروع کنیم یک بار دیگه می

ست و اگه موافقت کنین هنوز وقت هست که عوضش کنیم. نیست. بیش از اندازه پیچیده

کنه.چه دلیلی داره عوضش کنیم. این یا یه چیز دیگه. چه فرقی میماچاك:

ي خلق تصمیم گرفتیم که آملتو اجرا کنیم. حاال دوباره قروقمبیل نداره. ي جبههپولیه: در جلسه

طوره. یا این یا هیچی. : همینبوکاره

خواین بفرمایین. شما رفیق ماته، شاه. شما رفیق ماره، جور می: خیله خب رفقا. اگر این(عصبی) اشکونسه

ملکه گرترود.

پولیه: به به چه شود.

پولونیوس. ،اشکونسه: ...شما رفیق میله

مایکاچه: بفرما! تو هم پول دیوثی.

یرتیز...: شما دوتا هم هملت و اوفیلیا. تو ماچاك، له) (به اشکوکه و آنجه اشکونسه

ماچاك: یعنی من تیزم؟

اشکونسه: و تو شیمورینه، هورِیشیو.

شیمورینه: من چی چی ام؟

- 28 -

کند.)(در گوشش زمزمه میبیا بیا تا بهت بگم کی هستی. ماچاك:

: چی؟ چی؟دهد.)شود و به آنها گوش مینزدیک می آن دو (به پولیه

خندند.)ر سه می(ه

ي بین پادشاه و کنیم با صحنه: حاال ببینیم. تمرینو شروع میکند.)شان پخش میها را بین(متن اشکونسه

جا.ي بیست لطفاً. شروع کنید رفیق دبیر. شما پادشاه هستید. از ایني اول. صفحههملت در صحنه

دهد.)(با انگشت روي صفحه نشان می

-(به طرزي یکنواخت و به سختی میه؟ ماره یه ذره برو اونورتر بذا هوا بیاد. بوکاره: چی؟ بخونم؟ آر

خواند.)اي سوگوارانه را در هاین شیرین و ستودنی است در سرشت شما، هملت، که این پاسگزاري"4

دمت گرمتونه تو دو خط مث آدم بگه: اي زهرمار. چی پیچونده. نمی"آورید...جاي می حق پدر خود به

د بدانید که پدر شما یک پدر را از ولی شما بای": خواند)(می... گیريآبغوره میجوري واسه بابات نکه ای

داد گی؟ اگه از دست نمینه بابا! راس می"دست داد، و آن پدر از دست رفته، پدر خود را از دست داد...

ان هنوز نشسته بود کنار جوري پیر و ناتوشد اگه بابام همونکار کنه. فکر کن چی میخواست چیمی

کوبیدم به طرفم باباي باباش. منم اونجا سرمو میآتیش توي خونه، کنارشم باباش نشسته بود، اون

این ناسپاسی است در برابر دادار آسمان، ناسپاسی است به آخشیج مردگان. ": خواند)(میدیوار...

ي عام طبیعت مرگ پدران است، ناسپاسی است به سامان طبیعت، براي خرد، بس پوچ، چه، نهشته

اي " رد امروز، این باید چنین باشد...که مسا، تا آنطبیعتی که همواره بانگ فراداده است، از نخستین نَ

-آخه توروخدا نیگا کن. این چه مزخرفاتیه داره به هم میبر پدرش لعنت. هیچی من نفهمیدم از این.

این باید چنین "گه: گرده می، مرگ، بعد آخرشم برمیها، طبیعت، ناشکري، عقلبافه: آسمان، مرده

فیوز پرونده.گفتی این یه آدم بزرگیه؟ به نظر من که این بابا آق معلم تو بودي می" باشد.

موسسھ انتشارات نگاه، ترجمھ م.ش.ادیب سلطانی، )٣٦تا٣٤ھملت (پرده یکم، صحنھ دوم، صفحھ ، . ویلیام شکسپیر١

- 29 -

هاي کوچیک این رفیق دبیر شما با شجاعت فقط ادامه بدین. این حاال چطوري بگم... سختیاشکونسه:

کاره.

اي تو روحش با اون "ي بیهوده را، و ما را بیاندیشید...افکنید این تلواسهبه خاك ": خواند)(میبوکاره

تونی س. نه میآق معلم! این مرتیکه دیوانهکسی که قلم داد دست این. بابا این کار هر کسی نیست.

سرشو بگیري نه تهشو.

بهتون گفتم که این تونم بکنم رفقا. من همون اولکار می: من چیاي پیروزمندانه)(با خندهاشکونسه

متن بیش از اندازه سخته.

جا هیچ چیزي سخت نیست. عزیز من وقتی سواد جا رو اشتباه کردي آق معلم. اینبوکاره: ا... نه نه. این

خورم که بابابزرگ تونی. به همین سادگی. قسم میسوادي نمیتونی بخونی. وقتی هم که بیداري می

نوشت... راهی نیست جز اینکه تو تمام اینارو تصحیح کنی. مرتیکه بهتر میخدابیامرز من سه برابر این

جوري نمیشه اینو خوند. این

گین؟ من شکسپیرو تصحیح کنم؟ بزرگترین دونین چی دارین میاشکونسه: من تصحیح کنم؟ شما می

و ندارم.خوام. من جسارت همچین کاري رها رو؟ خیلی عذر میي انگلیس در تمام دوراننویسنده

س توي کشور بورژوایی سندهبوکاره: تو هیچ نگران نباش رفیق جونم. حاال که چی مثالً اگه اون نوی

جا در یک کشور سوسیالیستی دبیر حزبی هستم. تو فقط تصحیحش کن. اونم عوضش منم این انگلیس،

تونه بکنه.هیچ غلطی نمی

کنم؟جوري تصحیح اشکونسه: ولی آخه چی رو تصحیح کنم؟ چه

جا مردم روستا بفهمن. آخه ببینم تو خودت بگو. بوکاره: کاري نداره که. تصحیح کن یه جوري که این

گه: اي خوشگله از ده ما... میله، میله، می شاعرجا که تر نیست اونتر و حتی روشنفکرانهبراي تو قشنگ

جا با هم بخونیم بابا. پاشو بیا این

- 30 -

انند.):خو(بوکاره و پولیه با هم می

از ده مااي خوشگله اي خوشگله

جوري با مااینپس چرا تویی

وااااااي واي

جوري درستش کن. جوري باید باشه. تو هم قشنگ بشین اینبوکاره: بفرما! این

خواین جرمه و قابل پیگرد قانونیه. اشکونسه: شماها زده به سرتون. این چیزي که شما از من می

جا گی؟ اینل پیگرد از طرف کدوم قانون؟ قانون کجا خداتو شکر؟ چی داري میبوکاره: چه جرمی؟ قاب

دي. حرفم جوري که بهت گفتم تغییر میقانون انگلیسه یا قانون خلق زحمتکش ما؟رفیق تو اینو اون

نداره. خالص.

من ا قاطی کردي؟ این جرم بر علیه فرهنگه.اشکونسه: انگلیسا چیه؟ خلق زحمتکش کدومه؟ چر

تونم بکنم. چین کاري نمیهم

تونی بکنی، اصن الزم نکرده. ما خودمون یه کس دیگه رو بوکاره: اگه تو رفیق معلم همچین کاري نمی

خوري کنی. ما به رفقاي مسئول تو گزارش تونی مفتجا نمیدم که اینکنیم. ولی بهت قول میپیدا می

وقت مطمئن باش زنی. اونستاي ما سر باز میدیم که تو از آموزش دادن به خلق زحمتکش تو رومی

هیچ تونی انجام بدي. مین یو آموزش یفرهنگکار ي سوسیالیستی ما این جامعه توجا رفیق که دیگه هیچ

فهمی؟ جا. می

کنم مسئله رو بیخود خوام به خلق آموزش بدم. خواهش میاشکونسه: ببخشید، من نگفتم که نمی

خواین هیچ ربطی به کنم این چیزي که شما از من مینم. من فقط فکر میکسیاسیش نکنید. خواهش می

دونین چیه؟ چرا تونم بکنم؟ ... اصالً میکار میآموزش نداره، بلکه بر عکس، تحمیق خلقه... ولی من چه

- 31 -

ي دم. فقط از االن بگم. من هیچ مسئولیتی در قبال نتیجهخواین انجام میکه نه. همون چیزي رو که می

کنم. ین کار شما قبول نمیا

سکوت

ي دیگه هم اشاره کنم... خواستم در رابطه با بحثی که رفیق دبیر داشتن به یه نکتهماچاك: رفقا من می

منصبی که در راه حقوق طور صاحبکنم این آملت الزمه که یک رفیق مثبتی باشه و همینمن فکر می

مث زماناي دونم. جا یه شاهزاده باشه یا ولیعهد، چه میینشه که اون اکنه. نمیخلق زحمتکش مبارزه می

جا داشتیم... شبیه اون یارو... کی بود... شاه پیتر. این در خط و راستاي حزب نیست. قدیم که این

بایدعوضش کنیم.

خواین که محتواشم عوض کنم. فکر تر کنم میاشکونسه: آفرین بر شما. حاال که حاضر شدم متنو ساده

کنین.روي میم دیگه دارین خیلی زیادهکنمی

زنه. شاه پیتر که روي نیست. رفیق ماچاك خیلی هم حرف خوبی میبوکاره: نه نه نه. اصالً هم زیاده

مدافع خلق زحمتکش نبود. بلکه برعکس، بر ضدش بود. این رفیق در آملت اصن داستانو اشتباهی

تعریف کرده.

س. آخه کی به ما این حقو اه پیتر یه چیزه، هملت یه چیز دیگهاشکونسه: آخه عزیز من! جان من! ش

و عوض کنیم؟"هملت"داده که به خاطر شاه پیتر محتواي

تونیم و باید این کارو بزنه، اونوقت ما میتبلیغات ضدانقالبی ، رفیق، دست بهبوکاره: اگر که این آملت

تو هم وظیفته که تصحیحش کنی. خالص. ي کارگرا و دهقانا باشه. بکنیم... آملت باید نماینده

کنم اون کسی که این آملتو نوشته در زمان جنگ ستون پنجم دشمن بوده. ماچاك: رفقا من فکر می

یی نیست. تونم آسون کنم. مسئلهتونم کوتاه کنم، متنو میاشکونسه: من حرفمو صریح گفتم. نمایشو می

خواین دارم بزنین، بفرمایین. د. حاال اگه میولی دستکاري کردن محتواي اثر از من بر نمیا

- 32 -

گی که شاه بوکاره: آها! پس یعنی تو با اون چیزي که بورژوازي انگلیس اینجا نوشته موافقی! یعنی تو می

جوریه ما هیچ احتیاجی به کمک تو نداریم. پیتر مردمی بوده و الزمه که برگرده به قدرت، آره؟ اگه این

ضد انقالب هیچ جایی در صفوف ما نداره. بفرما راهتو بکش برو.

خوام کنم انقدر حرفاي منو باال پایین نکنین. من همچین چیزي نگفتم. من فقط میاشکونسه: خواهش می

بینم. من شکسپیر دیگه بنویسم. خودمو براي همچین کاري ناتوان می "هملت"تونم یه بگم که نمی

نیستم.

-کنیم. چهرهي مردم باز میدم. مشت تورو ما جلوي تودهنشون می بوکاره: صبر کن. صبر کن حاال بهت

تونی مارو گول بزنی. خوب تورو شناختیم. تو رفیق، دیم. فکر نکن تو میتو به خلق نشون میي واقعی

داري هستی. هاي سرمایهآنتن قدرت

وري که کارشو بلده : چیه چه خبرتونه؟ مظلوم گیر آوردین؟ بذارین هر جآید)(به میان میاشکوکه

س نه شما. چرا خودتونو گم کردین؟ کردهجا تحصیلانجام بده. مثالً اون این

شه فضولی بوکاره: کسی از تو چیزي نپرسید یوتسه. بهتره که ساکت باشی و تو چیزاي که سرت نمی

نکنی.

شه و به همه چیم شه. اگه تو سرت میکنی تو خیلی سرت میشه؟ حتماً فکر میاشکوکه: من سرم نمی

دي؟ گیري نمایشو درست کنی؟ چرا مردمو آزار میواردي، چرا خودت نمی

خواي منو تربیت کنی؟ یی جقل که میکارهبوکاره: تو اینجا چی

شه؟ي ما بیشتر سرت میکنی از همهیی که فکر میکارهاشکوکه: تو اینجا چی

یی بیرون اومدم که نه تو و نه معلمت بعالوه، از مدرسه ي شما بزرگترم.بوکاره: هر چی نباشه من از همه

ي جنگ میهنیه.نرفتین. اونم مدرسه

- 33 -

دونیم؟ آخر جنگ اومدن کنی ما نمیاشکوکه: تو هم اون مدرسه رو با پاي خودت نرفتی. فکر می

خودتو تا اون موقع هم نشسته بودي سربازگیري به زور بردنت. اونجا هم تو واحدت مسئول مالی بودي.

دادي. باد می

کنی، و نه جا دیگه داري به من توهین میگی.اینبوکاره: دهنتو ببند یوتسه. مواظب باش چی داري می

کنی.فقط به من، بلکه به حکومت خلقی داري توهین می

گی؟ اون کدوم خلقیه که پشت سر توئه؟ شاید منظورت ماچاکه، آره؟ اشکوکه: ا راس می

ندارم. من از تو و حمایت جوون. نیازي به این حرفا نیست. من احتیاجی به عدالت اشکونسه: صبر کن

-نجه نرم میاله که عمالً دارم باهاش دست و پس. االن دهکنار بیامجوري با حماقت دونم که چهبهتر می

باید هکنم. تاحاال منو از پنج تا روستا بیرون انداخته و تو این ششمین جا، برام مث روز روشن شده ک

که گفتین یي کارایزندگی کرد... خیله خب رفقا. من کوتاه میام. همه کنارشمثل یه همسایه خوب در

نویسم. فقط ازتون یک خواهش دارم. به هیچ دم. یه نمایش جدید براتون میرو مطابق میل شما انجام می

عنوان در هیچ کجا نه اسمی از من برده بشه نه شکسپیر.

دونم که یکی از باد رفیق معلم! اینجوري ازت خوشم میاد. بیا با هم دست بدیم. حاال می بوکاره: زنده

ماهایی.

کنم که تنهام میاشکونسه: خیله خب خیله خب رفقا! نیازي به تبریک گفتن نیست... ازتون فقط خواهش

د، دوباره همتونو صدا ي این مسائل فکر کنم. وقتی که کارم تموم شي همهخوام که دربارهبذارین... می

کنم که تمرین کنیم. می

شوند.)(حاضرین بلند می

کنین، یه جوري شه که وقتی نمایشو آماده میخواستم ازتون بکنم. میشیمورینه: آق معلم یه سوال می

-دونین چهمون؟ آخه میمنو روي صحنه جا بدین که با مردم حرف بزنم؟ مث اون روز توي جلسه

- 34 -

-جوري هستیم دیگه. میجا اینفهمن. ماها ایناگه نمایشو براي مردم تعریف نکنی نمیجا جوریه؟ این

-افته، نمیگفتن که چی داره روي صحنه اتفاق میدونی؟ اگه به منم اون رفقا توي شهر تمام مدت نمی

فهمیدم که اصن چی دیدم.

وقت کی اون دوست آملتو بازي کنه؟: ا! پس اونخندد)(می پولیه

پذیره. هر چی که دلت بخواد چی امکانشه. همهونسه: مشکلی نیست! باشه شیمورینه. چطور نمیاشک

کنیم. االن وقتی که هملت شده مردي از خلق، خلق اي پیدا میشه. براي هوریشیو هم راه حل سادهمی

شه دوست هملت. هم می

: یعنی االن خلقه... کند)(زمزمه میشیمورینه

.. خلق هوراشیو ئه. اشکونسه: درسته.

: بله، مردم، االن شما... دوست آملتین.(در حال رفتن)شیمورینه

(حاضرین در حال خارج شدن)

: خوشگله! تو به خدا که حرف نداري. رود)(به طرف مایکاچه میبوکاره

. هنوز جا. مردم چی میگن: تو چه مرگته امروز؟ نکن از این کارا اینکشد)(خودش را کنار میمایکاچه

یه سالم نشده که شوهرم مرده.

کرد هارو واسه من درنیار. وقتی که شوهرت زنده بود برات فرقی نمیبوکاره: خبه خبه! حاال اداي راهبه

گن. حاال یه دفعه واسه ما بااخالق شدي.مردم چی دربارت می

کنم نه. ولی االن هر کاري میمایکاچه: اون موقع از لج شوهرم بود که یه ذره یاد بگیره مث آدم رفتار ک

براي دل خودمه. واسه همین برام مهمه.

بوکاره: قربونت برم بیا منم یه ذره تو اون دلت جا بده.

- 35 -

مایکاچه: اي لعنت بر شیطون!

بوکاره: گوش کن... تا نیم ساعت دیگه زیر اون درخت انجیر آخر ده منتظرتم.

شینما! دیگه بیست ساله نیستم. بگم. من روي علف ملف نمیمایکاچه: خیله خب بابا. فقط از االن بهت

روماتیسم پدرمو درآورده.

شوند)(خارج می

است. آفتاب در حال غروب است. او به آرامی کتاب : در افکار خود غرق شدهماند)(تنها می اشکونسه

کند ک صفحه مکث میزند. بر روي یورق می رامیلی صفحات آنکند و با بیشکسپیر را باز می "هملت"

شود. و در متن آن دقیق می

:خواند)(به آرامی می اشکونسه

ي زمخت و ناهنجاري هستم من!سرانجام من تنهایم. واي که چه فرومایه و برده

....

...یک بدنهاد منگ و زنگار گرفته در روح،

هیچ بگویم... توانمتفاوتم نسبت به امر خویش و نمیبیافسرده مانند یک آدم خوابگرد،

آیا من ترسویم؟

کند؟ام پرتاب میکند و به چهرهزند، ریشم را میخواند، به من توسري میفطرت میچه کسی مرا پست

هایم. چه کسی با خواند، دورغگو تا ژرفناي ریهکشد، مرا در گلو دروغگو میپیچاند و میام را میبینی

؟ هاه!کندمن چنین می

- 36 -

و جگر کبوتر دارم و ندار صفرایم تا بتوانم زیرا این نتواند بود جز آنکه من دلمن باید تاب آورم:

هاي هوا را فربه کرده بودمی...ي زغنبایستی همهستمگري را تلخ گردانم، وگرنه بیش از این من می5

پایان صحنه دو

موسسھ انتشارات نگاه ،، ترجمھ م.ش.ادیب سلطانی)١٥٤الی ١٥٢صفحھ -صحنھ دوم-ومھملت (پرده در،. ویلیام شکسپی ٢

- 37 -

رسدي رادیویی به گوش میصداي برنامه

روابططور روزافزون در حال گسترش است. با این حال در روستاهاي ما به نوینمناسبات سوسیالیستی

این روابط مبتنی بر از بین نرفته است.هنوز به طور کامل از دوران گذشته باقیمانده داريطبقاتی سرمایه

جاي مالکیت خصوصی، در اذهان افرادي که از نظر طبقاتی ناآگاه بوده و یا تمایالت ضدانقالبی دارند بر

ي عدم نتیجهدر د، عموماً شوخلق دیکته می يقسم خورده مانده است. این پدیده که از سوي دشمنان

در بخشی از با مسائل و نیز انتقاد از خود، هشیاري کافی رهبران حزبی و همچنین نبود برخورد انتقادي

. یابدگسترش میاند ندادهي روستایی که وجدان سوسیالیستی خود را به طور الزم و کافی پرورش توده

ي زندگی اشتراکی به طور کامل با روحیههنوز هاي روستایی، بخشی از اعضا در بسیاري از تعاونی

دهند و حتی در مواردي ي زندگی خود بروز میهایی از مالکیت خصوصی در شیوهو نشانه مانوس نشده

است.به چشم خوردهنیز ي اختالس مالی پدیده

ي جوان ما که روند تبدیل ساختارهاي خود به وارد انحرافی را شاید بتوان با توجه به جامعهتمامی این م

کند، طبیعی دانست. نظمی سوسیالیستی را با سرعت در روستاها طی می

هاي مختلف، گذشته از آن، در تعدادي از روستاهاي ما، عوامل ضدانقالب و نیروهاي ضد خلق با چهره

از ها را شناسایی و ساقط نمود.ي آنتوان یک شبه همهنمی واند به کار گماردهرا نوکران خود همچنان

توان فراموش کرد که در دوران پرافتخار و با شکوه جنگ کبیر میهنی، چگونه بر دوش سوي دیگر، نمی

ها کرد. آنترین امور سنگینی میتمامی مبارزین خلق، اخالق سیاسی و احساس مسئولیت براي کوچک

العمل در قبال هرگونه ترین عکسجواب نگذاشتند و کم درازي به اموال خلق را بیترین دستکوچک

حتی بازپرداخت آن با زندگی افراد در مواردي عمومی و حداقل به صورت افشاي، افراد مسئولیتیبی

ي نتیجه ي اجتماعی در بخش اعظم خودهمین دلیل، روشن است که بروز این پدیده بهخطاکار بود.

باشد. ها میسیاسی در صفوف کمونیست- هاي اخالقیگونه مسئولیتتفاوتی در قبال اینانگاري و بیساده

اند و اطمینان خاطر ایشان موجب به خواب اند راضی گردیدهچه که به دست آوردههایی که از آنآن

- 38 -

و عوامل ضد خلقاند. دهد را در قبال کار خود از دست داحس انتقاد از خو ،شان شده استرفتن

بازماندگان رژیم سابق که خواهان توقف پیشرفت اجتماعی ما بوده و طبیعتاً در آرزوي بازگشت ما به

جا که کمترین کنند تا ضربات خود را در آنباشند، مطمئناً از هرگونه فرصتی استفاده میگذشته می

بایست تمام نیروي ي جوان ما میوشن است که جامعهرود بر ما وارد آورند. از این رو، کامالً راحتمال می

هاي شخصی، مالکیت خصوصی و رهبري خود را به کار گیرد و به شکلی جدي بر ضد گرایش

در مقابل اموال عمومی بدون توجه به اشکال آن مبارزه کند. در این راه، به طور مشخص، غیرمسئوالنه

طور که در جنگ اي درخشان این کارزار باشند، همانداران و الگوهرفقاي کمونیست باید خود پرچم

ي بارز وجدان و مسئولیت بودند. اکنون تنها چند سال از پیروزي و آزادي پرشکوه کبیر میهنی نمونه

ي نشو و نما دهیم، به راستی باید از خود ي شوم اجازهگونه به این پدیدهگذرد، اگر اینخلق ما می

سوسیالیسم ما صدمه هاي مستحکم برد و نتایج شوم آن تا چه حد به ستونبپرسیم به کجا راه خواهیم

ي خلق ما را مورد تهدید قرار خواهد داد. ما باید در آینده بیداري خود را خواهد زد و تا چه حد آینده

بایست تمام سعی خود را در جهت باال بردن سطح هاي خود را دریابیم. ما میافزون کرده و کاستی

وسیالیستی در نزد کشاورزان و روستاییان به کار گیریم... وجدان س

- 39 -

صحنه سه

هستند. بوکاره نقش ي چند روز دیرتر. بر روي صحنه بوکاره، پولیه و آنجه محل مشابه، تنها به فاصله(

کند. )خود را براي حفظ کردن تمرین می

. پولیه: به جون تو ماته. خوشت بیاد یا نیاد، حقیقت همونه

بوکاره: کدوم حقیقت؟

پولیه: همونی که اشکوکه گفت که تو آخر جنگ رفتی جبهه.

بوکاره: خب بستگی به این داره که چطوري به قضیه نگاه کنی. یه جورایی حقیقته یه جورایی هم نیست.

کرد تا اون موقع دست رو پرت میودرسته که من آخر جنگ رفتم جبهه، ولی اونجوري که اونم زرت

ست نذاشته بودم.د

پولیه: نه بابا!

گی نه بابا؟بوکاره: چی چی نه بابا. تو خودت دو ماه قبل از من رفتی جبهه. حاال به من می

شینم الفشو بزنم. پولیه: خب من که نمی

تونی خودتو با من مقایسه کنی. من از اول جنگ به نوع خودم در جبهه بودم و که نمیبوکاره: واسه این

شونوکشیشون کردم. نعشم مخفیها کمک کردم. بهشون غذا دادم. تو خونهکردم. به رزمنده مبارزه

کردم.

جوري رزمنده بودن. پولیه: اي ماته! چه راحته این

ي ما که براي حمل کردن اسلحه خلق نشدیم... من همیشه با تمام روح جوري نگو میله. همهبوکاره: این

هرجوري که در توانم بود براش مبارزه کردم... حاال چی بذارم یه بچه و جسمم طرفدار حزب بودم و

- 40 -

ش نبود، حالیش کردهپرت کنه که تو آخر جنگ رفتی جبهه؟ اگه دخترتو نشونوجا برام زرتدماغو این

کردم دنیا دست کیه. می

جوري هم که با تو حرف زد درست نبود. س. ولی اونپولیه: اون یه بحث دیگه

تونیم با هم رك و : گوش کن میله. بذار بهت یه چیزي بگم. من و تو دوستاي قدیمی هستیم. میبوکاره

- خواد داماد تو بشه. خیله خب. من تو این مسئله اصن نمیمی هکنده حرفامونو بزنیم. این پسرپوست

ي... به دخوام خودمو داخل کنم، ولی تو باید یه کم بیشتر مواظب باشی که دخترتو داري به کی می

جا مثالً تمرین. همیشه یه نظرت اون این اواخر کاراش یه کم مشکوك نیست؟ نگاه کن دیگه. میاد این

شنوه. بینه نه حرف کسی رو میزنه نه هیچی. نه کسی رو میشینه تنها. نه با کسی حرفی مییی میگوشه

شه. همش زل زده به یه ز میاي هم مث جن جلوت سبگرده. یه دفعهشبا هم مث روح دوروبر روستا می

عزیز من. یه کم فکر کن. خواد به پا کنه. فکر کنه شري میجایی و ی

بینم. این جوون گرفتاره. ذهنش مشغوله. باباشو به خاطر دزدي جا هیچ چیز مشکوکی نمیپولیه: من این

انداختن تو زندان. این که چیز کمی نیست.

به فکر یه شریه که به پا کنه. ما بودیم که مچ باباشو به خاطر دزدي گم که اون بوکاره: منم دارم بهت می

کشه که ازمون انتقام می ايمطمئن باش که اون داره یه نقشهگرفتیم و فرستادیمش آب خنک بخوره و

ش نباشه. این اواخر چند دفعه دیدمش که با اون یارو مارکان که بگیره... حاال اگه چیزاي بدتر تو کله

کرد. پچ می. با کشیش هم دیدمش که داشت یه چیزي پچپلکیدد انقالب بود میباباش ض

کنی ممکنه یه چیز سیاسی باشه؟ ها؟ پولیه: یعنی فکر می

رسه. آنجه: این حقیقت نداره. باور نکن بابا. یوتسه اصن اینجوري نیست. آزارش به مورچه هم نمی

کنی. با قلبت نگاه ین چیزا. تو به اون با چشمات نگاه نمیفهمی از ابوکاره: ساکت باش دختر. تو چه می

جا توي روستا ده تا دختر جوري به دخترت چسبیده. اینکنی... ولی میله تو فکر کن ببین چرا اینمی

- 41 -

خواد که یه جوري تر از این هست. چرا باید درست همینو انتخاب کنه... باور کن اون میخوشگل

و شایدم از تو سواستفاده کنه براي مقاصد خودش. خودشو توي صف ما جا بزنه

جوري باشه...پولیه: ا ا ا تف تو روحش... آره ممکنه این

وقت عروسی : بابا توروخدا این حرفا رو باور نکن. خدایا چقدر بدبختم من. هیچکند)(گریه میآنجه

کنم. کی دیگه میاد منو بگیره اگه منو از یوتسه جدا کنین. نمی

گیري چرا. ما حاال باید ببینیم این حرفایی ولیه: اي بابا ساکت باش! انقدر خودتو لوس نکن. آبغوره میپ

گم؟ اگه رفیق ماته درست بگه اون پسره دیگه به چه فهمی چی میکه زده شده حقیقت داره یا نه. می

خوره؟ دردت می

کشه. اي داره تو سرش مینقشهد ببینیم که چه جوره. ما باید از اون بازجویی کنیم. بایبوکاره: آره همین

جوري؟ کارو بکنیم. فقط... چهدونم. باید همینپولیه: می

-ي خودته. همینبوکاره: عزیزم براي هر دردي درمونی هست. براي این دردم بهترین دوا همین آنجه

ذاره... اد کف دست این میگم... اون همه چیزو میفهمی که چی میجوریشم این دوتا با هم بعله... می

اي بازجوییش کنه. تونست... یه جورایی حرفهفقط اگه این دخترت می

تونم همچین کاري کنم. من بلد نیستم. آنجه: بابا به خدا من نمی

نیستش. مرَهمچین خَاینکه طرف اونم مونه،یه چیز می چیش فکر کردي. فقطپولیه: تو خوب به همه

نبودنشو حاال ول کن. اگه این دخترت مثالً بره پیشش و بگه: قربونت برم، عزیز بوکاره: خر بودن و

دلم، یوتسه جونم، بگو ببینم فدات شم، آخه چته این چند وقته. بعد اگه اون یه چیزي بهش جواب داد

ي حکومت خلقی چیه؟ ها؟ چی ده: قربون شکل ماهت برم. تو به من بگو ببینم نظرت دربارهادامه می

تونه در مقابل بازجویی دم که نتونه مقاومت کنه. نه اون، هیچ کس دیگه هم نمیگی؟ بهت قول میمی

دونن. زنا مقاومت کنه. زنا روباهن. خودشونم اینو خوب می

- 42 -

کنیم.پولیه: ا این یکیو خوب اومدي. اصن همین کارو می

اي زیر نیم فهمه که یه کاسهاون حتماً میآنجه: نه.. توروخدا. بابا، من بلد نیستم دروغ بگم و گول بزنم.

کنم. س. من این کارو نمیکاسه

گم انجام بدي گم آنجه. وقتی که من بهت یه چیزي رو میپولیه: خوب گوشاتو باز کن ببین چی بهت می

جوري که رفیق ماته کنی. همونري قشنگ ازش بازجویی میخوام نداره. فهمیدي؟ میخوام نمیمی

شد و رفت. فهمیدي؟ گفت. تموم

کارو تونیم همین امروز بعد از تمرین ایندونی؟ اصن ما میبوکاره: صبر کن صبر کن صبر کن... می

جا بمونه. اینم که بکنیم... یعنی وقتی که کارمون تموم شد تو برو یه جوري براش تور بنداز که همین

که مشکوك نشه... بعد من و کنیمموش میخاذاریم چراغارم برات کار سختی نیست. ما درهارو باز می

ها قایم بشیم میله...مشتتونیم همین پشتتو هم می

جوري...؟کارو بکنم؟ چهجوري اینکار از دستم بر نمیاد. چهآنجه: ولی آخه من این

بوکاره: دخترم نگران نباش. هیچ کاري نداره. تو اتفاقاً خوب توري هم داري. یه کم قروقمیش بیا.

افته توي تور و دنبالت میاد. جوري اون با پاي خودش میبینی چهازداغشم زیاد کن. بعد میپی

خوایم با هم ازدواج رو دوست داریم... میآنجه: ولی آخه این کار خوبی نیست... من و یوتسه همدیگه

کنیم...

. اینا حرفاي درپیته. بوکاره: ول کن این حرفارو دخترم. کی کی رو دست داره اصن این روزا مهم نیست

ي گوشت کن. تو آویزهره مثل اینکه اصن هیچی از اول نبوده. تو این حرف عمو ماتهمیاد و می

جوري تورو دست داره و براي چی دوست داره. دونی اون چهپولیه: به غیر از اونشم تو اصن از کجا می

گم؟ این اصن به فهمی چی میار بدیم. میکه این مسئله رو مورد سنجش قر ما اینجا صالحیت اینو داریم

اندازي. خالص.صالح خودته و باید به حرف پدرت گوش بدي. وقتی که تمرین تموم شد اینجا تور می

- 43 -

بوکاره: مواظب باشین... یکی داره میاد...

کنم... فقط اینو از من نخواه...آنجه: بابا توروخدا. هر کاري که بگی می

آنجه. دیگه هم با من چونه نزن. بعدشم مواظب باش چیزي از دهنت نپره در پولیه: همینی که گفتم

برم. فهمیدي یا نه؟ي این صحبتایی که کردیم. وگرنه اون زبونتو میمورد همه

آنجه: اي خدا! منو بکش که راحت بشم.

شوند.)(اشکونسه و اشکوکه وارد می

بینین یه ذره دیر کردم... خودتون که ور که میطخوام رفقاي رئیس. هموناشکونسه: روزبخیر! عذر می

جور چیزا...دونین، کاراي مدرسه و از اینمی

پولیه: هیچ اشکالی نداره. ما هم، چه جوري بگم، ما هم... یه کمی... درددل کردیم با هم، حوصلمون سر

نرفت.

ره؟داره پیش می جوري هستیم؟ این نمایش ما چطوربوکاره: رفیق معلم تا االن به نظر شما چه

شه کرد. من سرم شه کار کرد. ولی چه میتر از اینم میاشکونسه: راستشو بخواین یه کمی کُندین. سریع

خیلی شلوغه.

شه؟کنین که تقریباً کی کار تموم میبوکاره: خب فکر می

یه ماهه بتونیم اي هستش فکر کنم پاافتادهکه براي ما این یه کار خیلی پیشاشکونسه: با توجه به این

کارو ببندیم.

طور. خیلی هم خوبه. یوتسه تو چطوري؟ چته؟خیلی تو خودتی. مث : پس این(به اشکوکه) بوکاره

الکپشت که رفته تو الکش و بیرون نمیاد.

اشکوکه: که چی!

- 44 -

!جوري حالتو پرسیدم.. فقط همینمنظور بدي نداشتممن که که نشد جواب. "که چی"بوکاره: ا

وکه: الزم نکرده تو از من چیزي بپرسی. ما حرفی با هم نداریم. فهمیدي؟ اشک

جا. اومدیم جا دوباره دعوا راه بندازیم. واسه این نیومدیم اینخوایم اینپولیه: خیله خب دیگه. حاال نمی

کنم بهتره که زودتر شروع کنیم.تمرین کنیم. رفیق معلم من فکر می

مونه اگه ما شروع نکنیم... خب رفقا امروز فقط زودتر بهتر. اصالً ادبیات وامیاشکونسه: بله. حتماً. هرچه

ي سوم جایی که هملت، اوفیلیا، پادشاه و خوایم روي صحنهشما چهار نفرو صدا کردم به خاطر اینکه می

. خوام براتون توضیح بدمبار دیگه شرایطو تو این صحنه می نیوس هستند کار کنیم. دقت کنید یهپولو

دونه که پادشاه جنایتکاره و خودشو به دیوونگی زده هاي خلق، میآلترین ایدههملت، این مظهر پاك

که یه جایی بتونه مچشو بگیره... عوامل اهریمنی ضدانقالب که در نقش پادشاه و پولونیوس ظاهر شدن

-ینه که اوملیا رو مینظورم افرستن سراغش... ماون از قضایا بو برده و اوفیلیا رو میشک کردن که

کنم... که یعنی یه جوري از زیر زبونش حرف اشتباه میبا هم . لعنتی همیشه این دو تا رو فرستن

کنم دونین. خواهش میبکشه... ولی خب احتیاج زیادي هم به توضیح نیست. شما بهتر از من می

بفرمایین روي صحنه... متنو که حفظ کردین.

بوکاره: پس چی.

کنین. اول شما تونیم شروع کنیم. اول خودتونو به تماشاچیا معرفی میبسیار خب. پس می اشکونسه:

"اي مردم منم..."رفیق دبیر. بفرمایید...

هاي دور، شاه بزرگ، شاه مخوفبوکاره: اي مردم منم شاه شاهان، شاه سرزمین

در زیر این چرخ کبود. اي راکنم هر موجود زنده و مردههاي آهنین، فرمانروایی میکه با مشت

از اهلی و وحشی، چهارپا و دوپا، خزنده و پرنده و چرنده و جهنده.

فقط این آملت، که اي تو اون روحش

- 45 -

پا بر روي دم من گذاشته و بر ضد من قیام کرده است.

ولی من به او نشان خواهم داد که دنیا دست کیست و با یک چپ و راست... صبر کن صبر کن.

آها! کجاش بود؟

زنم بر جبین اندرش

دونین، باید خیلی بیشتر ترسناك باشین. فراموش نکنین که شما پادشاه اشکونسه: خیله خب، فقط می

هستین. یک بار دیگه از اول لطفاً.

خواند. این بار با فریاد و توام با اداهاي مضحک)(بار دیگر متن را می بوکاره

"ببینید مردم..."... : عالیه. و حاال شما رفیق میلهاشکونسه

پولیه: ببینید مردم، پولونیوس را

به بلعیدن است رکه یک گاو را به تنهایی قاد

پادشاه هماره، ... پادشاه هماره،... چی بود؟ آها

پادشاه هماره نزد خود فراخواند او را

خواري برگزیدهچرا که اوست پاچه

چرخه.تو زبونم نمیجوري خداتو شکر آق معلم. منو بکشی این هیچ

اشکونسه: ولی آخه چرا؟ این که شما نیستین. این پولونیوسه. مگه نه؟... و حاال برگردید به این طرف...

"اعالحضرتا..."

پولیه: اعالحضرتا، و این است اوملیا دخت من

نثار شماکه باشد تا ابد جان

- 46 -

شما فرتوتهاي پاسدار استخوان بود

بد به انبان و آغل براي شمابشوید به خانه، برو

ي موضوعات این شکلی صحبت اشکونسه: براوو! عالیه. فقط یه مطلبو توجه کنین. وقتی دارین درباره

دیم.هاي نمایش... اصالً نباید دستپاچه بشین. ادامه میشه به شخصیتکنین... که مربوط میمی

دارد.)(دو صندلی برمی

-هاي ضدانقالبی استراق سمع استفاده میپادشاه و پولونیوس از روش جا.حاال آملت قراره که بیاد این و

کنن. مثالً بگیم این دیواره.کنن و خودشونو پشت دیوار قایم می

گذارد.)(صندلی می

تر. همین طوري! ، بازم پایینترجا پشت این صندلی و چمباتمه بزنین! پایینکنم بیاین اینخواهش می

دن که بخونه.جا بشینه روي نیمکت... بفرمایین اینم نیمکت! و بهش یه کتاب میذارن ایناوملیا رو می

گذارد.)(صندلی سوم را می

ي خوره؟ اوملیا یه چهرهپولیه: خوب نیست خوب نیست رفیق معلم. کتاب کوفتی به چه دردش می

جا بکنه. . بذار یه کار خلقی ایني عینکیي ترشیدهزادهت. نه یه زن اشرافي ماسخلقیِ با رگ و ریشه

افتاده اوملیا طوره. توي اون متن عقبگی. ببین چطور حواسم نبود. البته که ایناشکونسه: آخ راست می

تونه خشتک باباشو وصله بزنه.جا میخوند... حق با شماست. مثالً اینکتاب می

اینم خوب نیست. اینم یه جورایی به بخش خصوصی ربط داره. باید یه کاري بکنه که بوکاره: اي بابا

کنن. کارو میي عمومی داشته باشه. بذار با کاموا بافتنی ببافه. دختراي ما اینجنبه

شه و اون مونولوگ معروفشو ریم جلو... االن آملت وارد میاشکونسه: عالیه. پس همون کاموا ببافه. می

که من از متن قدیمی شکسپیر این جاس که باید به من آفرین بگین. چونو این بودن یا نبودن...گه: می

- 47 -

الحال ما باشه، یه جا به جاي این بودن یا نبودن یه چیزي که وصفمعماي ذهنیشو حذف کردم. این

هاي اجتماعی خودمون گذاشتم: جایگزین قهرمانانه منطبق با روحیات و سنت

. یا تو مرا... یا من تو را..

جوون بریم!(به اشکوکه): کنه.شین؟ نه؟ فرقی نمیمتوجه می

تونم.اشکوکه: ولم کن آقا معلم... نمی

: یاال یاال این چیزي نیست... حفظ کردي؟ کشدش)(به زور می اشکونسه

: نه.آورد)(از جیب کاغذها را درمیاشکوکه

خواند):میلی میبا افتخار و اشکوکه با بی خوانند، اشکونسه(با هم میاشکونسه و اشکوکه

یا هستم و یا نیستم،

دانم که هستم و نه کجا هستم،نه می

یا خواهم بود و یا نخواهم بود،

تري خواهم افتاد.و یا در دردسر بزرگ

کنی؟اندازم، چرا حق خلق را پایمال میاي پادشاه بر صورتت تف می

،م چه کسی که را...نشونت بدجا تا جرات داري بیا این

بالیی به سرت بیارم که مرغاي آسمون به حالت گریه کنن،

خوري کنی،ذارم از دسترنج ما مفتنمی

کشم بیرون...هرچی هم تا حاال خوردي از حلقومت می

- 48 -

جوري باید باشه... یه کم با ادا اطوارهاي تهدید آمیز، یه کم دندان قروچه، اشکونسه: بله. یه جورایی این

هاي جهان از ترس عرق مرگ به تنشون بشینه. وگرنه ي پادشاهکم پشت چشم نازك کردن، تا همه یه

خوریم. جور تعبیر بشه که براي سلطنت تاسف میممکنه این

کنی آقا معلم؟ اشکوکه: حاال منو داري مسخره می

یستی. خودمم... خودمکنم اون تو نخوام! اگر کسی رو مسخره میخوام جوون عذر میاشکونسه: عذر می

گیریم. پس ي عاشقانه بین آملت و اوملیا رو میجا صحنه: خیله خب! ادامه میدیم! این(با صداي بلندتر)

خونه بلکه داره خونه. یعنی منظورم اینه که گفتیم کتاب نمیبینی که اوملیا نشسته و داره کتاب میمی

اي که ربودي ي من، اي عشق جاودانه، زنی: اوملیایشی و باهاش حرف مبافه. بهش نزدیک میبافتنی می

...و دینم ز کف دل

گم چطوره اگه اون این چیزارو با آواز بخونه هان؟بوکاره: صبر کن آق معلم! می

تونه بخونه! یاال جوون بخون.اشکونسه: عالیه! آوازم می

!خوامنمی ..جا گیر آوردین.اشکوکه: شماها هم منو این

جا هستیم. بیا میله ببینم...خواد ما که ایننو ولش کن اصن آق معلم. اگه نمیبوکاره: او

ي من،: اوملیا، اي عشق جاودانهخوانند)(آواز میبوکاره و پولیه

و دینم ز کف اي که ربودي دل

وااااي واااي واااااي

"اي آملت..."ي... دمی طوره. و حاال، آنجه، تو جوابشوطوره همینطوره همیناشکونسه: همین

: اي آملت، عشق عصبانی من،خواند)(با آواز براي اشکوکه میآنجه

- 49 -

تو را دوست دارم هزاران بار

: اوملیا اي آفتاب سحرم،خواند)میلی می(با بیاشکوکه

مجان و دلاي بر تو تابیده

ي من،پنجهآنجه: اي آملت، اي مرد قوي

و روح و جان منتویی گرماي قلب

اشکوکه: اوملیا تویی دلیل هستی من،

بدون تو بیچاره من، آي بیچاره من

آنجه: اي آملت گل زیباي زندگی من،

بدون تو واي بر من واي بر من

جا،اشکوکه: اوملیا اي عشق من بگریز از این

تو را از من بادهاي سرد خزانی خواهد ربود

اري من، آنجه: اي آملت باد به

اکنون دگر کسی ما را ز هم جدا نتوان کرد

بوکاره و پولیه: وااااي واي، واااي واي.

دیم! تونه تو قبرش بخوابه. ادامه میاشکونسه: براوو! انقدر از شکسپیر فاصله داره که اون به آرامی می

که چقدر در مورد کنه از زیر زبونش بکشهي بعدي. آملت خودشو به خلی زده و اوملیا سعی میصحنه

دونه...کاراي پادشاه می

- 50 -

جور دختریه؟ اگه آملتو دوست داره درسته خواستم یه چیزي بپرسم آقا معلم. این اوملیا چهآنجه: می

که به پادشاه کمک کنه؟

ست! دوست داره دوست داره دوست داره. این دوست داشتن اشکونسه: درست نیست، ولی عاقالنه

جا اگر خوب دقت ره به آسمون. ولی در اینشه میاي دود میوریشم یه دفعهجهمین اصن یعنی چی؟

زیر سوال برد. چرا که در حقیقت پدر اوملیا رو در موقعیت بدي قرار داده. شوخی کنین باید پادشاهو

جا کسایی هستن اینشه گفت که کار اوملیا تو این جمع از همه بدتره. نمی بردارم نیست. از این گذشته

ي امن و آرام خودشون قط به این خاطر که یه جورایی از گوشهف ه تمام عقلشونو دادن دست دیگرانک

-کنه. به زمین و زمان مشت و لگد میي دیوانگی: آملت داد و هوار میصحنهبیرون نیان... ادامه بدیم!

یاال آنجه! پرسه: تو چت شده...اندازه و اوملیا ازش می

لت عزیز من،آنجه: تو چت شده آم

آیا کسی تو را آزرده است؟

ي زیباي من... یاال یوتسه! ده: اوملیا پرندهاشکونسه: و آملت جوابشو می

:دهد)گرداند و اشکونسه ادامه می(با عصبانیت از او رو برمی اشکوکه

ي زیباي من،اوملیا پرنده

جا برفت، عقلم همه از سر یک

ن دار فانی،زیرا نبود پدرخوبم دگر در ای

پدرم، پدرِ شوي تو.

اي پدر تو بودي قهرمان واقعی خلق،

- 51 -

تو بودي رهبر خلق به سوي آزادي،

و از وقتی تو دیگر با ما نیستی،

خلق به روز سیاه نشسته.

جوري بود ها؟ کنی... چهو حاال تو دوباره بهش خطاب می

تو را به خدا قسم بگو به من، اي آملت، آنجه:

است؟ی او را به زیر خاك سپردهچه کس

: شود)خواند تا در آخرتبدیل به عصبانیت می(با حرارت بیشتر و بیشتر می اشکونسه

پادشاه با نیرنگ و فریب،

د، یبه قتلگاهش کشان

ابوجهل،دودمان ي چنگیز و تخمهپادشاه این سگ دریوزه از

ي خلق زحمتکش.خوردهدشمن قسماین

ننگت باد،

روز رستاخیز.رسد می

خوان نزدیک است.خروس

اي زالوي خلق به هوش باش،

ما در راهیم

- 52 -

:گوید)شود. به آرامی می(به طرف صندلی خم می

اوملیا، خودت را نزد کشیش مخفی کن،

همیشه دوشیزه بمانو

شود.)(به سرعت خارج میاشکوکه

سکوت

کار داره؟ عزیزم کی تا حاال جا چیونفرستدش پیش کشیش آخه؟ اگم آق معلم، چرا میبوکاره: می

ها به دنیاي مترقی کمک کنن؟دیده که کشیش

اوفیلیا برو به ":گهس که میافتادهخوام! این دوباره تاثیر اون متن عقباشکونسه: آها بله. عذر می

دیگه من کنیم... حاالاردوي کار خلقی. اینو عوضش میتونه به جاش مثالً به... حق دارید. می "صومعه!

خوان بیان باید ازتون عذر بخوام رفقا. کاري دارم که باید زودتر برم. یه سري بازرس هستن که می

تر حفظ کنم متنو سریعمدرسه بازدید کنن. تمرین بعدي فردا ساعت شش بعدارظهر... و خواهش می

کنین. به خصوص شما رفقاي ریاست. به امید دیدار.

م دیگه؟ ریبوکاره: پس... ما هم می

دونی قرارمون چی بود.پولیه: بعله دیگه... آنجه، تو که می

پس از مدت کوتاهی از شوند. سپسخارج می پی آن همگیکند و در ها را خاموش می(پولیه چراغ

شود.)خارج بوکاره از پشت پنجره دیده می

بوکاره: زود باش میله... بیا از این طرف... دنبالم بیا.

... اگه ما رو دیده باشن چی؟ پولیه: صبر کن

- 53 -

ور تونستن ما رو ببینن. اون از اون طرف منتظر دخترته. ما از این: نمیشود)(وارد صحنه می بوکاره

اومدیم. پشت ساختمون... زود باش بیا تو دیگه. هر لحظه ممکنه بیان تو.

کنند. پس از دیگر مخفی می ها و وسایلاي پشت انبوهی از پرچم(پولیه و بوکاره خودشان رو در گوشه

شود.)که اشکوکه را به دنبال خود دارد وارد میشود و آنجه درحالیمدتی در باز می

جا از همه جا بهتره... بیا دیگه. بیا تو بیا ببین! چی بهت گفتم؟ بابام یادش رفته درو قفل کنه. اینآنجه:

باشیم.تونیم با هم حداقل تنها نترس... خداروشکر یه دفعه می

تونیم! اشکوکه: آره! می

که تنهاییم.که اصن خوشحال نیستی از اینمثل این"!تونیممی"؟ آنجه: اي بابا این چه طرز حرف زدنه

: خوشحالم. میلی)(با بی اشکوکه

چرا یه جورایی عجیب و غریبی یوتسه؟ مث آدم بهم بگو "خوشحالم خوشحالم."نیگاش کن ها! آنجه:

ا نیستی.خوشحال هستی ی

ي این آدما از امیدوارم که همهخواي...که تنهاییم. دیگه چی میاشکوکه: گفتم بهت که. خوشحالم از این

جلوي چشمم دور شن. براي همیشه. همشون.

جا خوشت نمیاد بیا : یوتسه، اگه از اینکند)ها انباشته شده نگاه میاي که پرچم(به طرف گوشه آنجه

اي هم بلدم... دیگهبریم... من یه جاي

جا هم خوبه. اشکوکه: به اون ربطی نداره. همین

جوري هستی؟آنجه: پس چرا این

بینی چه حالی دارم؟ دیگه قاطی کردم. از هیچی اشکوکه: ولم کن آنجه بذار به حال خودم باشم. مگه نمی

آرم. دیگه سر در نمی

- 54 -

ور. ور اونري اینکنی. تنها می.از من دوري میآنجه: حرف بزن باهام یوتسه. بگو این اواخر چته آخه

همش... بگو چی شده؟ تورو خدا بگو!

فهمی. اشکوکه: ول کن آنجه. بگمم تو نمی

تونه؟فهمم؟ اگه من نفهمم پس کی میآنجه: من نمی

بینی این همه هرزگی رو دوروبرت؟ بینی؟ چشم داري که خودت. نمیاشکوکه: تو واقعاً کوري؟ نمی

افته؟جا میبینی چه اتفاقاتی ایننمی

جا بریم... بریم بیرون... بیرون بهم بگو. آنجه: یوتسه... بیا از این

ترین این آدمام. آره آره من. من کثافتم. جا هرزه: خوبیش اینه که من ایندهد)(ادامه می اشکوکه

ال زندان با کار شاقه محکوم آشغالم. آدم پستیم که دمم رو گذاشتم رو کولم. دیروز بابامو به پنج س

جام و انگشت کردن. یک کالم هم در دفاع از خودش از دهنش بیرون نیومد. و من... هنوزم این

جا دلقک مردم کردم. جا هوار بکشم، خودمو اینکه پاشم برم همهبه جاي ایندم. کوچیکمم تکون نمی

ا؟ کسایی که بابامو انداختن نو زندان... آخه دم، اونم براي کیخونم، آواز سر میخندم، شعر میهرهر می

گن آدم، خاك تو سرم.به منم می

دونی که بابات جوري از دست همشون عصبانی باشی. تو نمیآنجه: ولی یوتسه، تو حق نداري این

گناهکار بوده یا نه.

دونی. و هیچی نمیخوام از دهنت همچین حرفی رو بشنوم. تاشکوکه: آنجه، اینو االن گفتی ولی دیگه نمی

ایه که باباي من گناهکار نبوده... هیچ گناهی نداشته... گوش کن... گوش کن چی برام نوشته! این نامه

جا به ناحق جا دزده و کی ایندیروز از زندان ازش به دستم رسید. گوش کن بعد به من بگو کی این

محکوم شده...

نامه رو نخون. یه دفعه دیگه برام بخون.جا برام این آنجه: یوتسه... توروخدا... این

- 55 -

االن! تو باید همه چیزو بدونی. جا همیناشکوکه: نه نه! تو باید بشنوي! همین

کنم.گی رو من باور میآنجه: یوتسه، نه... حاال نه... تورو خدا... من قبولت دارم... همه چیزایی که می

د بدونی که چرا قبولم داري. اشکوکه: درست به خاطر همین االن باید بشنوي. بای

خوام بشنوم... خوام بشنوم... هیچی نمیآنجه: نه نه... نمی

گم... : آنجه گوش کن وقتی بهت میخواند)کند، می(در روشتایی کبریت که مستمراً روشن می اشکوکه

"پسر عزیزم..."این مهمه...

کنم...آنجه: یوتسه... یوتسه... بهت التماس می

جا خواستم در چند کلمه تو را از حال خودم باخبر کنم که خوبم و سالمت. اینمی...": با اصرار)(اشکوکه

که شاید هر چیزي که مورد احتیاج هست دارم. هیچی کم ندارم. الزم نیست خودتو ناراحت کنی از این

پسر عزیزم، تو حتماً ". ده... این مهم نیست... آها! اینو گوش کن..و ادامه می "چیزي الزم داشته باشم...

کنی که پدرت از صندوق تعاونی پول دزدیده. ولی من همچین کاري رو نکردم. حتی یه مثل بقیه فکر می

پول سیاه هم از اون تو برنداشتم. اون ده میلیونی که کسر اومده، من به بوکاره دادم طبق درخواستی که

دفتر مخارج مو در ها دقیقاً و موبهده بود. تمام اینسري تعمیرات از تعاونی کربراي خرید تراکتور و یک

ولی این دفتر درست در روزي که کمیسیون براي ثبت شده بود. با تاریخ دقیق و نام افراد. تعاونی

"خواست بیاد غیبش زد...بازبینی می

آنجه: یوتسه، بسه دیگه... بسه... دیگه بیشتر نگو!

طوري، پسر عزیزم، کمیسیون فقط دفتر و این "تره. هماشکوکه: اینو گوش کن! این از همه م

در درآمدهارو پیدا کرد و نه دفتر مخارج و چون پول کم اومده بود، به من تهمت اختالس زدن.

-کرد میي مخارج همه چیز ثبت شده بود و این مسئله رو ماچاك هم که با من در دفتر کار میدفترچه

- 56 -

خواد شهادت بده. اینم یا به خاطر اینه که کسی به زور و نمیدونست. ولی ماچاك االن ساکت شده

"دهنشو بسته، یا خودشم دستش تو کاره...

جوري خواستم اینکار کردم من... به خدا من نمیآنجه: اي وااي...اي واااي... چه خاکی به سرم شد... چی

بشه. خدا شاهده.

کار کرده... ولی صبر کن. صبر کن بوکاره. وقتی به جا کی چیبینی که ایناشکوکه: حاال آنجه درست می

این براي یه دهد)(با حرکات دست نشان میکنم. چنگم بیفتی با سنگ مث مار سرتو از تنت جدا می

سال زندان با اعمال شاقه... این براي سال دومش... این براي سال سومش... این براي سال چهارمش...

-اندازمت جلوي سگ و گربه که بخورنت... اینکنم میت میتیکهتیکهاین براي سال پنجمش... بعدشم

جوري...جوري... اینجوري... این

شنون. آنجه: آروم باش یوتسه. توروخدا آروم بگیر. توروخدا داد نزن. یه وقت می

.جوري بشهخواستم ایناشکوکه: ببخش منو آنجه... نمی

-دونی چه بالیی میز خودت دربیاري. اگه این کارا رو بکنی نمیبازي اجوري خلآنجه: یوتسه، نباید این

تونیم همدیگه رو وقتم دیگه نمیتونن ما رو براي همیشه از هم جدا کنن. هیچتونن سرمون بیارن. می

ببینیم.

اشکوکه: جدامون کنن؟ اونا ما رو؟ این موضوع چه ربطی داره به ما؟

کن. با اونا کاري نداشته باش یوتسه. خودتو با شاخ گاو آنجه: ازم نپرس چطور. فقط حرفمو گوش

وحشی به جنگ ننداز.

جا شاخ گاوه.اشکوکه: با شاخ گاو، آره... هنوز مونده که ببینن کی این

کنی. تو منو دوست نداري. آنجه: یوتسه، توروخدا! اصن تو به من فکر نمی

- 57 -

جا خودمو با این شه. منم... منم اینربانی میاشکوکه: اصن موضوع این نیست. باباي من ناحق داره ق

خوام تکلیفمو با اینا یه سره کنم.نمایش مسخره کردم. من می

کنی، منم کارو... به بابات کمکی نمینکن این : توروخدا یوتسه...کند)افتد و گریه می(به پایش می آنجه

.کنیبدبخت می

کنی بین این دزدا و شیادا؟ فرار کن برو شهر! کار میجا چی: آنجه، تو اینگیرد)(از او فاصله می اشکوکه

یه جایی کار براي خودت پیدا کن و دیگه پشت سرتم نگاه نکن.

ماند در حال گریه کردن. بوکاره و پولیه از مخفیگاه خود شود و آنجه می(ناگهان از صحنه خارج می

شوند.)خارج می

بوکاره: هاها... شاخ گاو ها؟

اته راستشو بهم بگو. مث یه دوست. کی اون پوال رو برداشته؟پولیه: م

کنه... آنجه عزیزم. تیکه میدم کی کی رو تیکهبوکاره: بیا جلو مرتیکه! فکر کردي چی؟ بهت نشون می

اون نامه رو باید ازش بگیري.

منو بختم کردین... . سیاهکنم..کاري براتون نمیخوام... دیگه هیچخوام... نمی: نمی(با فریاد) آنجه

کنم... کردین جاسوس خودتون... دیگه براتون جاسوسی نمی

زده برگشته و به او نگاه کند. همه حیرتشود و چراغ را روشن می(در چارچوب در اشکونسه ظاهر می

کنند.)می

...خواستم مزاحم بشم... دیدم... چراغا خاموشه... فکر کردمخوام... نمیاشکونسه: خیلی عذر می

: چیزي نیست چیزي نیست آقا معلم. راحت باشین... چیزي الزم داشتین؟(گیج) پولیه

- 58 -

(در دور و اطراف به دنبال جاها گذاشتمش...کنم یه جایی همیناشکونسه: چیز مهمی نبود... فکر می

. آدم شه کردکارش میسن و ساله دیگه چی )د.اندازها نگاه میگردد و به زیر میز و صندلیچیزي می

جاست. زدم اینجوري که حدس میبله همونبیند.) (زیر یک نیمکت کتابی را می شه...کار میفراموش

"یه بار دیگه حیف یه کسی زیر پا لگدمالش کرده... کند.) (کتاب را صاف و تمیز میشکسپیر... "هملت

شش.خوام که مزاحمتون شدم رفقا... و یادتون نره فردا ساعت ازتون عذر می

شود.)(خارج می

پولیه: ماته ازت پرسیدم کی اون پوال رو برداشته؟

: اگه همه حرفارو شنیده باشه چی؟ کند)(با نگاه اشکونسه را تعقیب می بوکاره

: ماته... کی اون پوال رو برداشته؟(با صداي بلند)پولیه

ماند)(ساکت میبوکاره

پایان قسمت اول

- 59 -

قسمت دوم

صحنه چهار

شوند و صندوق شود. اشکونسه و اشکوکه وارد میتغییري در صحنه دیده نمی اشت.د هفته گذشتهچن(

کند. )کنند. اشکونسه بالفاصله در آن را باز میبزرگی را با خود به روي صحنه حمل می

اشکوکه: این دیگه چیه آقا معلم؟

نی که، صندوق. و داخل صندوق، بی: میآورد)(از دورن صندوق شنل پادشاهی را بیرون می اشکونسه

فهمم چی این تئاتر شهرو هاش... حقیقتش نمیهاي واقعی نه از اون قالبیهاي شاهانه. اونم لباسلباس

هارو برامون بفرستن. مطمئنم که به خاطر عشق به ادبیات نبوده. واداشت که این لباس

و موقع نمایش تنمون کنیم؟خوایم اینار: یعنی ما میکند)ها نگاه می(به لباساشکوکه

کنه جوون! طوره... البته این هیچ تاثیر مثبتی در کار نداره. لباس هیچ کمکی نمیاشکونسه: بله همین

مونه، پولیه هم همون پولیه.بوکاره همون بوکاره می

وش. این ي اینارو باید سوزوند... بنزین بریز و یه کبریت بنداز راشکوکه: اینارو باید آتیش زد... همه

چی با هم.لباسا، این صحنه، با این نمایش... همه

ي اصلی یه کم بعیده. اشکونسه: اوهو! همچین فکري از هنرپیشه

ي کافی گرفتاري سرم بذارین. به اندازهاشکوکه: دست رو دلم نذار آقا معلم. دیگه فقط مونده شما سربه

جا که مردمو اندازن آوردن اینجیر گردنشون میدارم. بابامو کردن زندان، منم مث این خرسایی که زن

سرگرم کنم.

- 60 -

بینم تو هم باهوشی و هم صادق، و... جوري که من میکنم. ایناشکونسه: باید بگم جوون ازت تعجب می

دار باشه که این جا؟ شاید البته این کمی خندهبخشی... براي چی خودتو میمون اینا کردي اینالبته می

ترم. ولی خب من سن و سالی ازم گذشته. شنوي. چون من خودم هزار بار از تو میمونحرفو از من می

-جوونی و رو پاي خودت وایسادي. نمیخانواده دارم و سخته برام که خالف جریان آب شنا کنم. ولی تو

کرده؟این نمایش اسیرجوري فهمم چی تو رو این

اگه بدونی تا حاال چند دفعه به خودم گفتم دیگه بسه! دونستم...اشکوکه: اي بابا، آقا معلم کاشکی می

افته که ممکنه آنجه رو از دست بدم... گم گور باباتون... ولی هر دفعه وقتی یادم میرم بهشون میمی

خوام فرار کنم... بعد وقته که میتونن بابامو نابود کنن... اونکنم... اونا میقدرتشو ندارم... بعد فکر می

رم که شاید بهتر باشه بمونم و دزد واقعی رو پیدا کنم و به همه نشون بدم... براي همینه که میاد تو س

خوام یا چی دونم چی میشه. نه میدل موندن هم ندارم. بعدش همه چی تو سرم قاطی می موندم، ولی

م بلند د از کلهگذره منم هنوز تو این نمایش احمقانه موندم... داره دوجور میخوام... زمانم همیننمی

خواد منفجر بشه...شه، مث اینکه میمی

کنی اگه دزدو پیدا اي. تو فکر می: اي یوتسه تو چقدر سادهگذارد)(دو صندلی بر روي میز می اشکونسه

ي دونی با چه جور آدمایی طرفی. همهشه؟ تو نمیکنی و با انگشت به همه نشونش بدي همه چی حل می

کنن. تو شاید هنوز هم کنن بعدشم خودتو متهم به دزدي میز اون طرف دفاع میاینا مطمئن باش که ا

خوام کسی رو متهم کنم ولی... اون روز که با دونی کیا قادرن که زیر پاتو جارو کنن. من نمینمی

کرد...همدیگه دم در برخورد کردیم به نظرم آنجه جاسوسیتو می

نداره! اشکوکه: همچین چیزي امکان نداره! حقیقت

-اشکونسه: متاسفانه این عین حقیقته. بعدشم توي تاریکی شنیدم که اون با بوکاره و پولیه درست درباره

ي کنم قرار بر این بوده که اون از زیر زبونت حرف بکشه. اونا هم همهزدن. فکر میي همین حرف می

رفایی که بهش زده بودي رو شنیدن.ح

- 61 -

گی آقا معلم!یزي محاله! داري بهم دروغ میاشکوکه: امکان نداره... همچین چ

اشکونسه: من به تو دروغ بگم؟ اگه تو این آشغالدونی کسی باشه که من خیرشو بخوام، اون تویی.

مطمئن باش!

تونم باور کنم... این محاله! شه که آنجه بر ضد من کاري بکنه... نمیاشکوکه: ولی آخه چطور می

کردم، یا اینکه اصن از اینجا بیشتري عمل می تو بودم خیلی بااحتیاط اشکونسه: جوون اگه من به جاي

جورین!شه کرد...آدما اینکار میرفتم. چیمی

جوري یه همچین چیزي ممکنه... آقا معلم بهم بگو...اشکوکه: آقا معلم... آخه چه

اشکونسه: هیس... ساکت باش! دارن میان!

نجه، مایکاچه و روستایی اول، دوم، سوم، چهارم و پنجم به همراه (با سروصدا پولیه، بوکاره، ماچاك، آ

شوند.)تعداد دیگري از روستاییان وارد می

گه کی بودي و نه بوکاره: مگه چند سال دیگه از عمر آدم باقی مونده؟ بعدشم دیگه هیچی. نه کسی می

. ت برسیمردهشیکم صاببه مونه؟ بودي. تموم شد و رفت. دیگه چی برات میاینکه از کجا اومده

. ریق رحمتو سربکشیي زندگی رو چشیده باشی قبل از اینکه حداقل مزه

: عجب چیزیه این! حرف نداره شود)نوشد که از کنار صورتش سرازیر می( از بطري چنان می ماچاك

ارزه. از کجا خریدي؟ ماته! هرچقدر پول باالش بدي می

کردم. همین االن تازه از بشکه ریختمش تو شیشه. بردارین رفقا! بوکاره: از کجا خریدم؟ خودم درست

شو امتحان کنین.نوش جونتون! مزه

: دستت درد نکنه، عجب چیزِ مشتیه!نوشد)(می روستایی اول

- 62 -

چیزي هم از این فروختی؟تا حاال ماچاك:

ها!زاده. حرومبدن پولخواستندوتا بشکه. بیشتر دیگه نمیبوکاره: آره، همین اطراف. دویست تا براي

انداختی. تا؟ تو صورتشون تف هم نباید می روستایی اول: فقط دویست

کنه!: بابا این عجب چیزیه! مرده رو زنده می)نوشدمی(روستایی دوم

مایکاچه: یه کم هم به من بدین. گلوم خشک شده.

اشکونسه: یاال رفقا! شروع کنیم! زیاد وقت نداریم.

خیلی کار داریم آقا معلم؟ من سرم شلوغه. پولیه: امروز

-. خب رفقا خواهش میتر آشنا بشیماز نزدیککم ادبیات نمایشی یه خوایم بامیاشکونسه: نه. امروز

و یا محک زدن وجدان "موشتله"ي معروف هصحنروي امروز کنیم. کنم توجه کنین. تمرینو شروع می

هنرپیشه نمایشی رو براي پادشاه اجرا يصحنه تعداد در ایناصلی، "هملت"کنیم. در کار میپادشاه

-شه به دام انداخت، فکر میولی اون وجدانی رو که میانداختن وجدان اونه. دامکنن که هدفشون به می

موندهعقبي خاطر طبیعتاً این صحنهاي مث ما اصالً نیازي بهش نباشه. به همیني پیشرفتهکنم در جامعه

زحمتکش علیه دیکتاتوري رژیم هملتی رو تبدیل کردم به تظاهرات خلق "موشتله"يپوسیدهو

شینه. بفرمایین رفیق دبیر. برین باال. رفیق مایکاچه در سلطنتی. پس شروع کنیم! این باال شاه می

کنار پدرش.هم جا... و رفیق آنجه جا، و رفیق ماچاك، اینکنارش... رفیق پولیه این

نشینند و دیگران هم جاي خود را در روند و روي صندلی ها میکاچه به باالي میز می(بوکاره و مای

گیرند.) ها میاطراف آن

کنیم!شروع می

- 63 -

دار و جا یه مشت آدم بردهما اینجوري خوب نیست رفیق معلم. بوکاره: صبر کن! صبر کن! این

د. بیار یه چندتا لیوان و بطري بذار دیم یا نه؟ پس باید این خوب به چشم بیاضدمردمی رو نشون می

برن، بعدشم بازي کردن این صحنه جا که نشون بده که اینا دارن از دسترنج خلق زحمتکش لذت میاین

شه. تره وقتی گلومون خشک نبایه جوري راحت

ماچاك: اي ماته! دستت درد نکنه. خدا از اون دهنت بشنوه.

ا به ما هم بدین که گلومون خشک نمونه. هروستایی سوم: یه دونه از اون بطري

شه چروند، چه برسه به نمایش بازي کردن. روستایی چهارم: بابا با گلوي خشک گوسفندم نمی

شه با شیکم خالی. آنجه دخترم بیا این کلیدو بگیر برو مغازه یه کم جوري اصن نمیمایکاچه: اي بابا! این

ونم باهاش بیاري. سوسیس کالباس بردار بیار... یادت نره ن

بوکاره: براوو ماره! انگار که از دل من خبر داشتی.

پولیه: آنجه آنجه... براي من دوتا سوسیس بیار.

شه. جوریه ورق بازي هم باید بکنیم. بدون اون که نمیگم حاال که اینماچاك: منم یه پیشنهاد دارم. می

درسته؟

گذرونن درحالیکه جوري این اربابا خوش میببینه که چهبوکاره: صددرصد. خیلی هم خوبه. بذار خلق

ریزن، وگرنه از کجا بفهمن که کی هستیم و چی هستیم. درسته آقا معلم؟ زحمتکشا دارن عرق می

دونن. کارا میجوري هم بدون ایناشکونسه: واال چی بگم... مردم همین

کنم، ي من. وقتی من نمایشو رهبري میدهبوکاره: تو هیچ نگران نباش آقا معلم! همه رو بذار به عه

امکان اشتباه وجود نداره.

- 64 -

کنم! من که جسارت نکردم. شما خود حکومتین و تصمیم با اشکونسه: خواهش می کنم خواهش می

شماست.

ها نوشند. اشکونسه بر روي تراکتکنند و هرازگاهی می(بوکاره، مایکاچه، پولیه و ماچاك ورق بازي می

نوبسد.)شعار می

:کنند)خواند و دیگرانه همراهی می(با لیوان پر در دست میبوکاره

تا خود سحر نوشد...) (از لیوان میو به این خاطر، دوستان، بنوشیم...

چرا که این عادت ماست در دربار کالودیوس

ماچاك: بازي کن پولونیوس، اي پدر من، نوبت توست!

، پسرم؟ یرتیزپولیه: چه برایت بیندازم له

؟گشنیزخواهی یا آیا خشت می

مایکاچه: اعالحضرتا، کالودیوس، همسر من!

ت!لو خوشگله بکشش با آن ده

توانم اي گرترود! بزرگ است... این شاهبوکاره: نمی

مایکاچه: بینداز خدا لعنتش کند!

براي چه نگهش داشتی؟

بوکاره: این درپیت ارزشش را ندارد اي گرترود،

را فدایش کنم! که شاه

- 65 -

تر نفله کن!یرتیز، پسرم! این شاهو با یه چیز قويپولیه: له

بود. بوکاره: تف! سه انداخت! اي بخشکی شانس! حاال درست باید همین تو دستش می

آود.)شود. نان و سوسیس با خود می(آنجه وارد می

آورد!سوسیـــس می : پدر بزرگوارم پولونیوس! این هم اوملیا دخترت و خواهر من!ماچاك

بوکاره: اوملیا! براي پادشاه دو تیکه از اون جاهاي خوبش ببر و بیاور!

پولیه: و پدرت را فراموش مکن، اي اوملیا!

اي وزیر من، براي گرترود، شهبانویت، توي این لیوان یه کم بریز!مایکاچه: و حاال پولونیوس،

ها نیز مشغول خوردن، نوشیدن و بازي هستند.) آورد. آنها میبرد و براي آن(آنجه سوسیس و نان می

کنین. ما هم این پایین روستایی اول: بابا دمتون گرم! شماها هم اون باال مث ارباباي واقعی دارین حال می

گلومون خشک شده.

روستایی دوم: اونم رفقاي مسئول و رئیس. این سوسیالیسم و برابري و عدالت اجتماعی چی شد؟

جا نظام گم. تو اصن فهمیدي داستان چیه؟ ما ایناره: شیمه! خوب گوش کن ببین بهت چی میبوک

ي بدبختا رو. براي همین تو اون پایین باید از ذاریم. تو هم فقیر فقرا و همهسلطنتی رو به نمایش می

گشنگی و تشنگی جونت درآد. گرفتی؟...کجا بودیم؟

کارت کنه.بی! اي خدا بگم چییرتیز! بیبی رو بنداز لهپولیه: بی

مایکاچه: کالودیوس، با سربازت کارشونو بساز!

تونم! بیا این دهو بگیر. بوکاره: گرترود، سربازو نمی

- 66 -

مواظب باش پولونیوس، االن حساسه. گرترود عصبانی شده.ماچاك:

یرتیز، بپا اینو! گرترود نزنه تو سرش.پولیه: پسرم، له

خشت یا گشنیز؟ بوکاره: اي گرترود...

ماچاك: بجنب بابا گندش اون پایین دراومد.

مایکاچه: لعنت به این دست! یا باید با آس بکشمش یا رد کنم.

خیال! اي گرترود! آسو بنداز. هنوز بازي جا داره... یاال رفقا! االن وقت آوازه... آواز. بوکاره: بی

خوانند)(همه می

بخور، بنوش، حالشو ببر

تونی شیکمتو پر کنا میمث گاو ت

ي محرومطبقههاي روي شونه

فقرا و خلق زحمتکش

واااي واي واااي واي

بوکاره: یاال شماها اون پایین! منتظر چی هستین؟ االن نوبت شماس. شورش کنین وسلطنتو سرنگون

جا وایسادین که چی؟ ما خودمون خودمونو ساقط کنیم؟ کنین. اون

ها رفقا! تموم شد. : اینم تراکتدهد.) به روستایی اولدست روستاییان می ها را به(تراکت اشکونسه

ش. تونیم شروع کنیم. تو داد بزن: مرگ بر شاه کالودیوس و دارودستهس. شورشو میآماده

ش!: مرگ بر شاه کالودیوس و دارودستهگردد)می(به طرف تماشاچیان بر روستایی اول

- 67 -

! بالفاصله جوابشو بدین!ي شمااشکونسه:یاال یاال بقیه

روستاییان: مرگ بر!

زنن؟ چرا جا تماشاچیا پادشاهن یا من؟ اینا به کی دارن داد میبوکاره: صبر کن صبر کن آقا معلم! این

گردن؟به طرف من برنمی

ه : کامالً درسته! برگردید همه به طرف رفیق دبیر... حاال تو: در دانمارك دیگ(به روستایی دوم) اشکونسه

خوایم!سلطنت نمی

خوایم!روستایی دوم: در دانمارك دیگه سلطنت نمی

خوایم!روستاییان: نمی

تر... ي خودتو... سریع: حاال تو جمله(به روستایی سوم)اشکونسه

روستایی سوم: مرگ بر استبداد ملکه گرترود!

روستاییان: مرگ بر!

. من هیچی ندارم.روستایی چهارم: یه چیزي هم به من بده داد بزنم..

ي ضدخلقی رژیم سلطنتی و در رأسش پولونیوس خب! داد بزن: مرگ بر دارودستهاشکونسه: خیله

خائن!

تري به من ي ضدخلقی... اي بابا خداتو شکر آقا معلم یه چیز کوتاهروستایی چهارم: مرگ بر دارودسته

بده!

روستاییان: مرگ بر!

- 68 -

جمهور دانا، آملت! قهرمان دانمارك به رهبري رئیسباد جمهوري خلق اشکونسه: زنده

باد!روستاییان: زنده

بوکاره: یاال! حاال برقصین... االن نوبت رقصه.

کند. روستایی دوم، سوم، چهارم و پنجم آورد و شروع به نواختن می(روستایی اول ساز خود را می

شوند. بوکاره تنها بر روي ها ملحق میآن مشغول رقص دور بوکاره. پولیه، ماچاك، مایکاچه و آنجه به

آنها رايهاي سوسیس را بتکه همچنان که رقص دور او ادامه دارد، نوشد وخورد، میصندلی نشسته، می

کند.)می پرتاب

: )خواندمی(ي رقص دسته

هافو،، شکموي هافکالودیوس

ارزه،پنجاه تا پول سیاه سرتاپات نمی

کنیم تو جفت چشات،تف می

تا همه ببینن که از سگم کمتري.

پولونیوس، اي سگ درباري،

خواري رو بدونی،مردم دخلتو میارن تا عاقبت پاچه

ملکه گرترودم بذار بدونه،

کشیم.که شوهرشو به چارمیخ می

اي آملت، اي رئیس جمهور مردمی،

- 69 -

بیا بشین در رأس حکومت خلقی،

ي روشن خلق رو هموار کن،راه آینده

...و دانایی و سیاست خود با درایت

رسد). موسیقی و رقص به اوج خود میچرخاندمیها و بطري را در هوا ایستد. سوسیسبه پا می بوکاره(

اوپ اوپ اوپ...حاال بچرخ، بپر، ي رقص: بچرخ... اوپ اوپ اوپ... بپر... اوپ اوپ اوپ... بزن...دسته

بزن! هوپ!

جا گلوتونو کنن. دستتون درد نکنه. خسته نباشین! بیاین اینکار میجوري بوکاره: براوو، عالی بود! این

(لیوان پر تون. دوستون دارم مث خواهرا و برادراي خودم. از بس که خوب بازي کردین! تازه کنین. همه

کند.)می

: برین جلو. برین جلو مردم! اینم دواي دردتون! دیگه الزم نیست برین دکتر. زنده باد رفیق ماچاك

وکاره! ب

: زنده باد! کنند)هاي خود را بلند می(همه لیوان همه

تو هم حقته بابا!بوکاره: آق معلم تو هم بیا! چرا اون گوشه تنهایی وایسادي؟

ماچاك: زنده باد آق معلم! زنده باد نمایش!

نوشند)(می! نوشیم، همه با هم تا سحرخوریم، می: زنده باد! میخوانند)(میهمه

چی توش جا رو ببین! همه: اینآورد)کند و تاجی را بیرون می(داخل صندوق را جستجو می چهمایکا

هست. این چیه آق معلم؟

ذارن. : این تاجه رفیق. تاجی که پادشاها به سر می(در حال نوشیدن) اشکونسه

- 70 -

ذارن؟ سرشون؟ گی؟ پس این مال منه! اینو گفتی کجاشون میمایکاچه: راست می

: بله، البته اگه داشته باشن. اشکونسه

بردم دید با خودش میجوري! اگه االن شاه پیتر منو می: اینگذارد)(تاج را بر سر خود می مایکاچه

تبعید.

اشکونسه: صبر کنید صبر کنید! ملکه باید شنلم داشته باشه.

رود و او نیز از میز باال می گذارد.هاي او میآورد و بر روش شانهاي را بیرون می(از صندوق شنل شاهانه

ماند.)در کنار بوکاره می

بوکاره: آق معلم برا منم یه تاج داري اون تو؟ مگه من پادشاه نیستم؟

شه. براي سر تو باید یه پیت حلبی صدلیتري رو ببرم تا جا بشه. پولیه: ماته اندازه سر تو پیدا نمی

: منو ببین! توروخدا منو بیین! اگه یه گذارد)سر خود می آورد را بر روي(تاجی را که ماچاك می بوکاره

تونستم شاه بشم.گشت من میروزي روزگاري سلطنت برمی

کشند. با تعجب هاي دوران رنسانس را بیرون میروند و از آن لباس(روستاییان به طرف صندوق می

پوشند.)نگاه کرده و می

شلواره یا پیرهن! ماچاك: خداتو شکر این چیه دیگه؟ معلوم نیست

هاش پف کرده مث تاج خروس. شونهجوریه. پولیه: ماته این کتو ببین. آستیناشو ببین چه

جوري بپوشم؟ زیر پام گیر : اي واي خاك تو سرم! اینو من چهآورد)(لباسی ابریشمی بیرون می آنجه

خورم زمین.کنه میمی

بلندتره. روستایی اول: این شلوارکو ببین! شورت من از این

- 71 -

پوشن، بیرون که سرده شه ها! وقتی تو خونه این همه لباس میمایکاچه: این درباریا هم یه چیزیشون می

کنن؟کار میدیگه چی

ده برا اینکه آدم سر : اینو نگاه کن! عجب جنسی داره! جون میدارد)میبر زره فوالدي را(روستایی دوم

شه نه هیچی. زمین بپوشه. نه پاره می

-خواهد به او نزدیک شود. مایکاچه خودش را جمع(بوکاره میبوکاره: شهبانو، بیا یه کم پهلوي پادشاه!

افتند.)کند که هر دو از روي صندلی به زمین میوجور می

کشی جلوي این همه آدم؟ برو پی کارت مرتیکه پررو! خجالت نمیمایکاچه:

وقولی قوقو! قوقولی قوقو! قوقولی قوقو!: قگذارد)(کاله پردار بر سر می روستایی سوم

-: این شمشیرو ببین! مثل خالل دندون براي دهن اسب می(شمشیري در دست دارد) روستایی چهارم

مونه.

: هووووو....هوووو... فرار کنین لولوخورخوره اومد!است)(در شنلی مشکی خود را پیچیدهروستایی پنجم

بخیر! روزبخیر! من مادام سکینه سکا هستم!: روز(در لباسی زنانه) روستایی اول

اي نداره!وپاچه: پاهاشو نگاه کن! گرتا گاربو هم همچین لنگزند)(دامنش را باال می روستایی دوم

: )کندهاي مضحک در مقابل روستایی اول تعظیم می. با ادااست(شلوار تریکو بر تن کرده ماچاك

ي خود به من هدیه دهید.اي از گونهاست بوسه ي گرامی! اگر ممکنکنم دوشیزهخواهش می

اي تو. بیار اون لباي قلوه: کند)(لبانش را غنچه میروستایی اول

ده.: برو گمشو دهنت بو گند میراند)(با لگد او را به عقب می ماچاك

- 72 -

ه از اون ي خالي عزیز! خونه: دوشیزه)کندفرو میرا به پشت روستایی اول سر شمشیر(روستایی چهارم

وره!

تو کارتو بکن بریم بدیم تحویل ملکه تشنگیش : ماچاك بیا این(با کاله خود در دست) روستایی پنجم

رفع شه!

جوره، نه شیر داره نه : اتل متل توتوله، گاو حسن چهرقصد)خواند و می(با روستایی اول می ماچاك

پستون، گاوشو بردن هندستون...

تونم، بهتون دستور همتون! دور من! باال و پایین بپرین! برقصین! بخونین! من ملکهجا! مایکاچه: بیاین این

خوام شادي کنیم تا آسمون هفتم صداش بره!دم. میمی

رقصند. بوکاره و اند میهاي دوران الیزابت را بر تن کردهلباسکه روستاییان دور مایکاچه در حالی(

کنند. در تمام این مدت، ها نگاه میاند، با افتخار به آنشیدههاي شاهانه پوکه لباسمایکاچه در حال

اي نشسته است و عمیقاً در فکر فرو رفته. هیچ گونه توجهی به وقایع اطراف خود اشکوکه در گوشه

خواهند که او را به زور به جمع خود بکشانند، تحملش رسد و میکه شادي به اوج خود می ندارد. زمانی

دارد.)تواند خود را نگهنمیشود و تمام می

چیز! چی فکر کردین؟ که همه: ولم کنین... ولم کنین، شیاداي بیزند)(با تمام وجود فریاد میاشکوکه

گناه انداختین تو زندان، تونین باهام بکنین؟ باباي منو بیجا احمقم و هر کاري دلتون خواست میمن این

لی کور خوندین! بهتون گفته باشم دزداي کثافت!ي خودتون بکنین؟ وخواین بازیچهمنم می

رود.)کنند. آنجه به طرف او می(سکوت طوالنی. همه بهت زده و با تعجب بسیار به اشکوکه نگاه می

یوتسه... عزیزم! تو چت شده؟آنجه:

- 73 -

دم جوري که آطور آنجه. با تو هم حساباي زیادي دارم که باید صاف کنم... همیناشکوکه: تو هم همین

اي، ولی زیر این نقابت تو یه ماري که نیشت پیلهشیلهکنه که چقدر معصوم و بیکنه فکر میبهت نگاه می

ي ایناي دیگه سمی تره.از همه

زنی؟ گی یوتسه؟ این چه حرفیه می: چی داري می(بسیار متعجب)آنجه

-کردم: دوستم داري، میمی گم؟ من یه احمق بودم... که فکرپرسی که چی دارم میاشکوکه: هنوز می

تونم همه چیزو بهت بگم... ولی تو جاسوسیمو کردي. حرفامو رفتی گذاشتی کف دست همین آشغاال.

چی دیگه تموم شد!گم؟ بین ما همهشنوي چی میخوام دیگه ببینمت. مینمی

. نگهم مردم ببینین : اي خدا... این چه بالیی بود به سر من اومد؟(از خود بیخود شده و با فریاد) آنجه

کشم! کشم... خودمو میدارین. االن خودمو می

کند.)کند، خود را به زمین انداخته و گریه میاي فرار می(به گوشه

تونی عربده جا فقط تویی که میپولیه: جوون تو دیگه پاتو خیلی از گلیمت درازتر کردي. فکر نکن این

تونن فیوز بپرونن. بکشی. بقیه هم می

شکوکه: تو ساکت باش رئیس قالبی. کسی از تو چیزي نپرسید. همون بهتر که بري خودتو زیر بغل ا

ي کاري رو نداري. بوکاره قایم کنی. بیشتر از اونم عرضه

: چی گفتی؟(عصبانی) پولیه

ش کمه؟ بذا من بینی این یارو یه تختهبوکاره: صبر کن میله، تو حداقل آدم باشعوري هستی! مگه نمی

گذرونی. کنیم که تو شرایط سختی رو میکنم... گوش کن یوتسه! ما هممون درك میدرستش می

کنی. ولی جوون، یه کم گیریم این حرفایی که نثارمون میباالخره پدر آدم، پدرشه و هیچ به دل نمی

پیشامد م که ایندوروبرتو نگاه کن. ما هیچ بر ضد باباي تو نیستیم. تقصیر ما هم نیست... و واقعاً متأسفی

- 74 -

شه نگران نباش. شده... خیله خب. یه ذره آروم بگیر. بیا اینو بخور گلوت باز شه. همه چی درست می

برد.) (لیوانی به سمتش می

: آها. بله. گلوم باز بشه. تو فکر کردي به همین ارزونی گیرد)(ناخودآگاه لیوان را از دستش می اشکوکه

پاشد.) (محتویات لیوان را به صورتش می ینم واسه تو! تونی منو بخري... بیا! امی

ولی شه بخشید یوتسه. : این چیزا رو نمیکند)(عصبانیت خود را فروخورده و صورتش را پاك می بوکاره

خواي بگیري با فهمم کجاي دنیا رو میبینم که عقل دیگه تو سرت نمونده. فقط نمیباشه. عیب نداره. می

تونی ده. تو با این رفتارت هیچ چیزي رو نمیتو اشتباهی کرد و داره تاوونشو پس میاین کارات. باباي

تغییر بدي.

اشکوکه: صبر کن صبرکن تند نرو. کی باید تاوون پس بده؟ ها؟ بگو ببینم کی؟ تو یا اون؟

بوکاره: من؟ تاوون پس بدم؟ منظورت چیه؟

- وقت دستت رو نمیکردي که دیگه هیچره؟ فکر میدونی آخواي بگی نمیاشکوکه: آها! حاال یعنی می

شه.

فهمم. بوکاره: منظورتو از این حرفا نمی

ي خرید تراکتور، اشکوکه: رفقا! ایناها! این دزده! این کسیه که پولو از صندوق برداشته... اونم به بهونه

ه، مسئوله، مبارز بوده تعمیرات و چیزاي واهی دیگه. اون باباي بدبخت منم فکر کرده که... آقا رئیس

خیر سرش... اون که نمیاد کالهبرداري کنه. گوش کنین! گوش کنین رفقا! ببینین بابام برام چی نوشته

کجاست کند.) گردد ولی چیزي پیدا نمیهایش را می(جیباز توي زندان، بعد خودتون قضاوت کنین...

رم مث همون دفتر خواي نامهکار توئه بوکاره. می؟ االن تو همین جیبم بود... یکی از جیبم زده. این نامه

مخارج از بین ببري. نامه رو بهم بده. همین االن. بده وگرنه هر چی بشه پاي خودته.

- 75 -

-رود و سر خود را در دستاي از صحنه می(اشکونسه که حالش سر جایش نیست به آرامی به گوشه

گیرد.)هایش می

فهمی داري جا دیده؟ اي یوتسه، تو چته؟ خودتم دیگه نمیاي اینامهبوکاره: نامه؟ رفقا! کسی از شما ن

گی. چی می

شد دید که تو پول تعاونی رو برداشتی. اشکوکه: تو دفتر مخارجو از بین بردي. تو اون دقیقاً می

... کرديجا کار میدونی که یه همچین دفتري وجود داشته. تو با بابام تو همونماچاك... ماچاك... تو می

گیرد.) ي ماچاك را می(یقهماچاك حرف بزن!

دونم. : من هیچ دفتري ندیدم. من هیچی نمیکند)(خود را رها می ماچاك

: اعتراف کن کثافت! آشغال! وگرنه... دهد)(تکانش می اشکوکه

.)ریزندکند. روستاییان به سر اشکوکه می(از او فرار میماچاك: ولم کن... تو پاك زده به سرت!

جوري درست نیست. این جوون بیماره. باید جور دیگه باهاش بوکاره: صبر کنین! صبر کنین رفقا! این

گیه. اصالً خودتو ناراحت نکن. جوري که تو میچی همونرفتار کرد. آره یوتسه جان. تو حق داري. همه

کنین بره خونه. شه. رفقا کمکش کنین. راهیش پاشو برو خونه یه کم استراحت کن حالت بهتر می

: صبر کنین. کسی به من نزدیک نشه. من بیمار نیستم. رهاند)(خود را از دست روستاییان می اشکوکه

گم... آها... پس شماها همتون از یه قماشین. همتون نوکر همین دونم که چی دارم میخیلی خوب هم می

(به طرف در مونه. ید زیر ابر نمیدزدین. ولی صبر کنین. هنوز من حسابم با شما تصفیه نشده. خورش

رود.)می

: صبر کن یوتسه... گوش کن! توروخدا به من گوش کن! تقصیر من نبود... بندد)(راهش را می آنجه

خورم... قسم می

- 76 -

شود.)گیرد و خارج می(از آنجه فاصله میي کثافت! اشکوکه: برو از جلو راهم کنار هرزه

کنه؟ آخه مادر چرا منو ایی، کی االن دیگه توي چشماي من نگاه می: بابا...رسوکند)(گریه میآنجه

زاییدي؟

رسد.)هق آنجه به گوش می(سکوت طوالنی. صداي هق

کنین این روستا و این تعاونی جوریه دیگه. سخته با مردم کار کردن. باور میبوکاره: اي بابا رفقا! این

کنی، کنن. وقتی با صداقت کار میمنو به دزدي متهم می درست وسط قلب من جا داره. اینم دیدین. حاال

وقتی که با بچه "گن: کنی، خوب نیست. حقمه هرچی که سرم میاد. میخوب نیست. وقتی دزدي هم می

بریم خونه بابا! بریم. دیگه بسه براي امروز. "..شی از جات.سر بذاري، با کون گهی بلند میسربه

) شوند.(روستاییان متفرق می

: ماته... بگو ببینم اون دفتر مخارج کجا رفته؟ تو باید بدونی. روند)(پس از آنکه روستاییان می پولیه

بوکاره: میله! تو کاري که بهت مربوط نیست دخالت نکن.

میله: خیلی ببخشیدا ماته! خیلی هم به من مربوطه. من حق دارم که بدونم.

رد اون دفتر بدونی، ممکنه پیش بیاد که براي منم خیلی جالب بوکاره: اگه برات خیلی جالبه که در مو

قدر نیست که بتونی ي توي روستا رو ساختی. حقوق تو اونبشه که بدونم از چه طریقی تو بهترین خونه

اي بسازي عزیز! گرفتی مطلبو؟ همچین خونه

حیوون... کثافت... تف به روت بیاد!پولیه:

ماند.)رود. اشکونسه تنها میها میبرد. بوکاره پس از آننبال خود میشود و آنجه را به د(خارج می

:(با صدایی فروخورده) اشکونسه

- 77 -

بودن یا نبودن، این است پرسمان:

آیا واالتر است در واروم، رنج بردن

ژآهنگ،ها و تیرهاي بخت داز فالخن

ها،افزار برگرفتن در برابر دریایی از آشوبیا جنگ

خفتن،- ها را پایان بخشیدن؟ مردني رزمیدن، آنو یا رویارو

بخشیمخوابی توانیم گفت که پایان میبا نه بیش؛ و

ي طبیعی رادرد دل، و هزاران تکانه

ها است؟ : این فرجامی استریگ برِ آنکه تن مرده

که به تخشایی باید آرزو شود. مردن، خفتن؛

...-خفتن، شاید هم رویا دیدن، 6

ه چهارپایان صحن

هموسسھ انتشارات نگا،ترجمھ م.ش.ادیب سلطانی، )١٦٨تا١٦٦، صفحھ یکم، صحنھ سومھملت (پرده ،ویلیام شکسپیر. ٣

- 78 -

رسدي رادیویی به گوش میصداي برنامه

، این تراژدي شکسپیر به کارگردانی کارل بنکوویچ بر "هملت"هنوز دو سال از آخرین اجراي نمایش

گذرد که بار دیگر این امکان برایمان فراهم شده ي تئاتر ملی براي اولین بار پس از آزادي نمیصحنه

نظر صرفا، این بار به کارگردانی تومیسالو آئور بر روي صحنه ببینیم. تا این شاهکار نمایشی مشهور ر

اجراي شک و بی بودههاي ادبیات جهان از قله و شناخته شده شاهکاریک اثر،این واقیعت که این از

تئاتر ملی خود را زیر سوال گذاريتوانیم سیاستنمیاست؛ انجام گرفتهکامل نمایشی آن با موفقیت

خاك ساز در تاریخ خلق قهرمانمان، از اشغال بسیار حساس و حتی سرنوشت این دوران. در نبریم

، نوسازي، آبادانی و تغییر اساسی نظام اجتماعی، اجراي آنکشورمان گرفته تا مبارزاتمان براي آزادي

عدم معناي بهآیا یا مشهور باشند،نظر از اینکه تا چه اندازه بزرگ و آثار نمایشی از ادبیات جهان صرف

در همراه شدن با جریانات اجتماعی و تحوالت آن از یک سو و نیز از سوي دیگر ما توانایی تئاتر

باشد؟ تئاتر به هیچ میاجتماعی ما نهاي موجود سرفروبردن در الك خویش و فاصله گرفتن از واقعیت

ي مطلق هنرو یا تنها به شکل خانهاي در ابرها بوده و فقط براي خویش عمل نماید تواند قلعهعنوان نمی

ي خلق و ؛ بلکه یکی از اشکال وجدان زندهباشدوجود داشته کندکه صرفاً افرادي مشخص را ارضا می

ها و مسائل سیاسی و اجتماعی ترین خواستبلندگویی که مهمو بخشی از او و در حقیقت بخش آگاه آن

درك نیست که چگونه از زمان آزادي تا امروز، بر روي خاطر، قابلبدینباشد.می ،کندآن را بیان می

اجراي دوي ي معاصر ما و در دو سال گذشته، در فاصلهر ملی، حتی یک اثر نویسندهي تئاتصحنه

است. حتی یک نمایش از کشور خودمان بر روي صحنه نرفته "هملت"

، وظیفه داریم که از تر ملی ماستگذاري تئانظر از تمامی این انتقادات که بیشتر متوجه سیاستصرف

اند، قدردانی کنیم. اگرچه این اثر بزرگ کوشیده "هملت"هاي افرادي که در اجراي جدید تالش

است، تومیسالو ي تئاتر ملی آمدهشکسپیر تاکنون چندین بار به کارگردانی افراد مختلف بر روي صحنه

ود در اجراي این تراژدي پیروي نکرده و با یک از پیشکسوتان خهاي نوینش، از هیچآئور با ایده

، موفق به دستیابی به مفهومی شخصی و اصیل در از این اثر هاي گوناگوناستفاده از امکان برداشت

- 79 -

هاي خارجی و داستانی به حداقل ممکن و استفاده از با تقلیل تمام جذابیتاست. اجراي این کار شده

ي مسائل هملتی است که توجه تماشاچیان را به ریشهدهدکور در حد ضرورت نمایشی، آئور موفق ش

جلب کرده و با پاکسازي مسائل میرنده و اتفاقی از اثر شکسپیر با تمام قدرت، روح این اثر را به جلوه

- تله"ي مشهور اي را که شاید بتوان در مورد کارگردانی او به زیر سوال برد، در صحنهدرآورد. نکته

که هملت و وجه بیش از اندازه به پادشاه کالودیوس و بحران وجدان او در حالیتشود. میدیده "موش

ي نمایشیاست که آن نبض زنده، سبب شدهاندگرفتهاهمیت قرار تري از ي پایینهنرپیشگان در رده

بیفتد. است، به کندي به تپش را در خود نهفته "هملت"که روح اصلی در این صحنه

حرکات با صمیمیت و گرماي طبیعی و همچنین با دوري از ،اي نقش اصلی نمایشدر ایف رودي خوخنتس

بودن یا "د که مونولوگ مشهور زنده کرد و بدینسان بوواسطه بیي هملت را غیرضروري چهره

در ستانسانیوقوع بپیوندد که معمایی، معنایی عمدتاً شخصی در مواجهه با آنچه قرار است به"نبودن...

آفرینی او درست در مقابل گونه نقشبه خود گرفت. این ،یا تسلیم شدنو مبارزه کردن مرز بین

آمیز و غیرواقعی هایی بسیار اغراقآفرینش شاه کالودیوس توسط ویکی فلر بود که خصوصاً در قسمت

-لنديالعاده، تمامی پستی و بآستریچکی در نقش اوفیلیا، با حساسیتی فوق- نمود. ملیتا میکولوشیچمی

هاي ي دیوانگی نتوانست تمامی خواستدرنوردید؛ گرچه در صحنه شکسپیر رااثر هاي این قهرمان زن

ها، تنها باشد. از دیگر نقشنویسنده را به اجرا درآورد، که این سبب شد در کل اجرایی نامأنوس داشته

توازنی توانست دستی با چیرهبود، اشاره کرد. او توان به گورکن که توسط ماریان چرنچیچ زنده شدهمی

بدبینانه به وجود آورد و با شخصیت و باور خویش تماشاچیان را مسحور هنر خودبین مفهوم تراژیک و

نماید.

- 80 -

صحنه پنج

اند. در مقابل ي قبل نشستههایی که روي میز قرار گرفته، مانند صحنه(بوکاره و مایکاچه بر روي صندلی

ها نیز، پولیه، ماچاك، اشکوکه، آنجه، روستایی اول، در دستش. اطراف آن ها شیمورینه با کاغذيآن

که کاغذي را ها اشکونسه در حالیطور روستایی زن اول و دوم. در وسط آندوم، سوم و چهارم و همین

دهد.)در دست دارد با حرارت و حرکات مختلف توضیح می

ست. سعی کنین یه بار دیگه این صحنه رو جدي اشکونسه: حاال خوب دقت کنید رفقا! این آخرین صحنه

دونین که یکشنبه اجرا داریم... تو شیمورینه، نقش خودتو جوري که الزمه دربیاد. میتمرین کنیم تا اون

افته رو توضیح بدي. خوب دقت دونی. تو به مردم باید اون چیزایی که روي صحنه داره اتفاق میکه می

کنی. االنم فکر کن که تماشاچیا جلوتن. یاال کارو میجوري اینره که تو چهکن! همه چی بستگی به این دا

شروع کن!

جوري، : و اینکند.)گوید و هرازگاهی به کاغذ در دستش نگاه می(با شور بسیار سخن می شیمورینه

رفقا! تا هاتون بخوابین... مردم خوب، رسیدیم به آخر داستان. این تهشم بهتون بگم و پاشین برین خونه

جوري آملت و اوملیا به جون هم افتادن و چندین بار خواستن که خشتک همدیگه جا دیدین که چهاین

ي آخري دیگه گندشو درآوردن و حسابی زدن به تیپ و تاپ هم. یعنی آملت، رو سرشون بکشن. دفعه

جوري بگم، ریق زد به سر تا پاي اوملیا و رفت پی کارش... چه

: بالفاصله با سوالت حرفشو قطع کن! ستایی اول)(به رو اشکونسه

روستایی اول: چطوري ریق زد بهش؟

باهاش به هم زد. فهمیدي حاال؟... و رفقا! یعنی کارت کنه از بس که خنگی. شیمورینه: اي خدا بگم چی

مث رفت خارج. اوملیا همبعدشم آملت نه گذاشت و نه برداشت، زرتی رفت ویزاي مهاجرت گرفت و

-چهکه دید وقتی گلی به آب داده.ي زنا تازه دوزاریش افتاد که چه خریتی کرده که همچین دستهمهه

- 81 -

جوري خودش با پاي خودش حسابی به بخت خودش لگد زده، عذاب وجدان گرفت و پشیمونی اومد

-یاي غرق مبوده تو یه رودخونه خنگکه یه روز از بس که سراغش. دیگه تو حال خودش نبود تا این

شه.

-جا مزخرف میچی داري این"کنین... جا رفیق شما حرفشو قطع میاین: (به روستایی زن اول) اشکونسه

"گی؟...

-گی؟ دختر بیچاره رو بیجا مزخرف می: چی داري اینگوید)(با کمک اشکونسه می روستایی زن اول

نگی نه اون! گی خنگ بوده؟ تو خودت خوقت میعفت کرده و بعدشم گذاشته رفته، اون

گم... و بعد رفقا، وقتی که شه من چی دارم میشیمورینه: صداتو ببر! پررو بازي هم درنیار. تو سرت نمی

کنه که... شه، فکر میپادشاه از قضیه باخبر می

جا رفیق دبیر شما از جاتون بند شین... اشکونسه: حاال این

االن دیگه... چی بود ن! آها! آملت، اي حرومزاده! : صبر کن صبر کشود)(از جاي خود بلند می بوکاره

ذارم. جا؟ آها! االن دیگه سوتی رو دادي. حقتو کف دستت میاین

ره پیش برادر اوملیا که اسمش الورتیز بود... شه میشیمورینه: بعدشم پا می

یرتیز! اشکونسه: له

ره پیشش و یه جایی خارج بوده... بعد میاد و مییرتیز تمام این مدت یرتیز... رفقا این لهشیمورینه: ... له

گه...می

"گوش کن..."کنین... خطاب میجا شما بهش اشکونسه: ماچاك! برو پیش شاه! رفیق دبیر این

- 82 -

ي عنچوچک آملت، خواهرتو به باد یرتیز! اون مرتیکهگم رفیق لهبوکاره: گوش کن ببین چی بهت می

کردم کنی. اگه من به جاي تو بودم، به سر جدم، یه کاري میوبر نگاه میجا نشستی برفنا داد. تو هم این

تف به دیوار بچسبه... که مث اخ

اشکونسه: یاال شیمورینه... ادامه بده! منتظر چی هستی؟

شیمورینه: و رفقا! وقتی آملت از سفر خارج برگشت به کشور...

روستایی دوم: چرا دیگه برگشت تو اون خراب شده؟

"؟...خب چه کاریه"ش؟ ...ونسه: و ادامهاشک

شو اون باید بگه. : اینو به دو قسمت کردیم. بقیهکند)(به روستایی سوم اشاره می روستایی دوم

موند!جا که بود میروستایی سوم: خب چه کاریه؟ همون

شیمورینه: خنگو ببین!

ماچاك: خوب نیست! خوب نیست... خنگا حاال دو تا شدن!

ست و کوپنش کرده که اوملیا زندهفکر میدونست چی منتظرشه؟ ینه: خنگو ببین! اون چه میشیمور

خونه که با آملت کشتی یرتیز میجوري برگشت، پادشاه تو گوش لههنوز جا داره... خالصه وقتی که اون

است ببینه خواي کشید؟ یعنی میبگیرن... حاال یکی بین شماها هست که از من بپرسه چرا همچین نقشه

ترن؟ که کدومشون قوي

خواست بکنه؟ کار میروستایی چهارم: چی

خواست کار دیگه نمیجا منتظرت بودم! حاال اومدي سر خط. موضوع اینه که چیشیمورینه: آها! این

بینین و االن رفقا، روي صحنه مییرتیز یواشکی آملتو موقع کشتی گرفتن بکشه... نقشه اینه که له بکنه.

شه. براي همین خوب گوشا و چشماتونو باز کنین.چی می که

- 83 -

ي پیش تعریفی ایه. دقت کنین این باید عالی دربیاد. دفعهي صحنهاشکونسه: خب االن موقع مبارزه

گذارد.) تو یوتسه، میلی خود را در اختیارش میدهد و او با بینداشت.(اشکوکه را سر جایش قرار می

گی... کنی و میزنی و با عصبانیت بهش نگاه میك، دورش چرخ میجا وایسا. و تو ماچااین

: باالخره برگشتی آملت، ها؟ بیا، بیا نالوطی. بوي چرخد)(با نگاهی غضبناك به دور اشکوکه می ماچاك

کنم که هیچ خیاطی نتونه به هم وپارت میزنه. همچین لتجا حالمو به هم میگندت داره از این

بدوزدت.

آقا؟ یه کم دوروبرتو نگاه کن یادت جا آدم شدي ان: حاال تو هم برا ما اینخواند)میلی می(با بیاشکوکه

ها؟ شی رو زمین. شلغمم شده جزو میوههستی. مگس بچسه پرت می بیاد کی

کند. سکوت)توقف می ماچاك(

اشکونسه: خب، ماچاك... چرا وایسادي؟ ادامه بده!

کنم تو هوا!... مث مف پرتت می"تو هوا"ماچاك: چی بود اون جمله؟

اشکونسه: اونو نداریم. حذفش کردیم.

: از وقتی خارج رفتی زبون باز کردي گالبی! برو یه ذره جلو آینه وایسا تا یادت بیاد (مثل قبل) ماچاك

جا چی میومد؟این کند)(توقف کرده و فکر میکی هستی...

اشکونسه: حاال باید بزنی به پشتت.

بیا برو سگ زنه به تهش! : درسته. یادم افتاد. میزند)کوبد و به پشت خود می(به پیشانی خود می ماچاك

نگیردت.

جا نبودي. ي پوکت بود ایناشکوکه: اونجاتو برو به جدت نشون بده آشغال! اگه یه ذره عقل تو اون کله

- 84 -

فنا دادي. وقتی که شیکمتو سفره کردم دم که خواهر کی رو به باد ماچاك: بچه پررو! بهت نشون می

فهمی. می

بزمجه برو خودتو با شاخ گاو به جنگ زنی! گی؟ خودتو خیس نکنی از این حرفا میاشکوکه: ا راس می

ننداز!

اشکونسه: نشون بده! با دستت شاخو بهش نشون بده! کافی نیست فقط بگی.

دهد.)گذارد و نشان میرش میبا بی میلی انگشتانش را شبیه شاخ کنار س اشکوکه(

دهم: کرکري کافیست. وقتی یرتیز و رفیق آملت! من پادشاه هستم و به شما فرمان میبوکاره: رفیق له

جا در مقابل من کشتی بگیرید. هر کسی توانید با آرامش و دوستی در کنار هم زندگی کنید، باید ایننمی

تر بود، حق با اوست. قوي

"باشه..."تسه! حرف بزن... اشکونسه: یاال یو

. : باشه(به آرامی) اشکوکه

"باشه!"گی: اشکونسه: ماچاك منتظر چی هستی؟ تو هم می

کنه منم حالشو ندارم.رمق کار میجوري که بیداره... این اینماچاك: اي بابا اصن دست و دلم بر نمی

باشین... یاال شیمورینه! تو با کنم کمی انضباط داشته کنم رفقا! خواهش میخواهش میاشکونسه:

دي. توضیحاتت ادامه می

-شه. آملت و لهجا کشتی کم کم داره شروع میشیمورینه: بله... جونم براتون بگه مردم عزیز. االن این

-فالن شدهطور نمایندگان رژیم ضدانقالبی هم حضور دارن. این فالني مبارزه هستن. همینیرتیز آماده

کنه...جوري آملت جوون، جون عزیزشو در راه حقیقت فدا میینن چهها جمع شدن که بب

خوان بکشنت! خوان بهت کلک بزنن! میروستایی اول: مواظب باش آملت! می

- 85 -

-تونن بکنن. نگاه کنین چه یالشیمورینه: رفقا! هیچ نگران نباشین! اونا برضد آملت هیچ غلطی نمی

ش ستبره. بازوهاش پوالدینه! عزیز ما سینه مونه! آملتوکوپالی داره. مثل گاو نر می

دهد.)(نشانش میاشکونسه: تو یوتسه! دستاتو ببر باال. بروبازوتو نشون بده که ببینن چقدر قوي هستی.

شود. شیمورینه: و حاال رفقا! مبارزه آغاز می

گیرد.)پرد و پاي اشکوکه را گاز می(ماچاك می

ن! از هملت حمایت کنین! شما طرفدار اون هستین.اشکونسه: یاال رفقا... تشویق کنی

روستایی اول: خودتو نگه دار آملت! عزیز ما!

روستایی دوم: روي خلق زحمتکشو سفید کن!

ها قدرت پهلوانیتو نشون بده! روستایی سوم: به این حرومزاده

روستایی دوم: به پیش آملت! افتخار و غرور خلق دانمارك و حومه!

زنه یرتیزو میاال شما دو تا کشتی بگیرین، کشتی بگیرین، کشتی بگیرین... و هملت لهاشکونسه: ح

ش. با دو تا دستات گلوشو فشار بده... زمین. ماچاك بیفت زمین، به پشت. و تو یوتسه، بشین رو سینه

رارت مبارزه یاال رفقا! شما هم فریاد بزنین! شماها با حدهد.) ( اشکونسه صحنه را نشان می طوري...این

کنین. اید. شماها از آملت پشتیبانی میزدهکنین. هیجانرو دنبال می

روستایی زن اول: براوو آملت! براوو! قهرمان ما! کبوتر آزادي ما...

یرتیز آشغالو فشار بده که جونش از دماغش بیاد بیرون! روستایی مرد اول: همچین گلوي له

که خودشو خراب کنه! روستایی دوم: یه جوري زمین بزنش

- 86 -

خواراي پادشاهو! االن وقتشه که مشت خلق تو سرشون روستایی سوم: بزن زمین! بزن زمین این پاچه

فرود بیاد!

جا بیرون بره! روستایی چهارم: بکشش آملت! نذار زنده از این

اشکونسه: حاال همه با هم!

همه: هورااا! زنده باد آملت!

ي سلطنتی رو تا نظام پوسیده خاستندپاکه چطور نمایندگان خلق زحمتکش بهشیمورینه: رفقا! ببینید

نابود کنن!

اشکونسه: پس چرا خشکتون زده رفقا؟ سلطنت رو ساقط کنین! شاه و ملکه رو از تختشون بکشین

کارو نآواز... آواز... ایآورند.)هاي خود به پایین می(روستاییان بوکاره و مایکاچه را از صندلیپایین!

باید با آواز انجام داد.

: خوانند)(می روستاییان

دان تاریخ،اندازیم به زبالهضدانقالبو می

است! زمان رستاخیز خلق فرارسیده

واااي واي واااي واي

شو به زانو درآوردن...پاخاسته... شاه و دارودستهشیمورینه: رفقا! خلق تحت رهبري بادرایت آملت به

کنم! خوشحالی کنین... خوشحالی خواهش میاشکونسه: و حاال

باد آزادي!روستایی اول: زنده

دریده!روستایی دوم: مرگ بر گرترود چش

- 87 -

روستایی سوم: مرگ بر پولونیوس خائن!

یرتیز، سگ دربار!روستایی چهارم: مرگ بر له

چراکه اون همیشه جوري رفقا! حقیقت، پیروز شد. حقیقت همیشه باید پیروز بشه. شیمورینه: و این

طرف فقرا و مردم زحمتکشه.

باد آملت! مرگ بر دشمنان حقیقت و آزادي!طوره! براوو! زندههمه: همین

کنه! م میکنه... اون واقعاً داره خفهم میماچاك: کمک... کمک... داره خفه

کس ین عقب... هیچ: همتون برگذارد)را زیر گلوي ماچاك میآورد و آن(چاقویش را بیرون می اشکوکه

جا خونتو خورم همینکشمش... گوش کن ماچاك... قسم میاگر کسی کاري بکنه مینزدیک من نیاد!

دونی، تو دیدي... حرف ریزم اگه االن جلوي همه نگی که چه بالیی سر دفتر مخارج اومده... تو میمی

دهد.) (چاقو را بر گلویش فشار می بزن کثافت...

گیره. تقصیر من نیست... بوکاره... بوکاره بهم دستور داد کارو! درد میوتسه... نکن اینماچاك: نه... ی

خورم... به من گفت که بهم کارو بکنه. قسم میخواد ایندونستم براي چی میکه آتیشش بزنم... من نمی

ده. توروخدا یوتسه! منو نکش! توروخدا! یه عالمه پول می

دونین که خواستم که همه بشنون، حاال رفقا همتون مین... همین... همینو می: همیشود)(بلند میاشکوکه

دونین کی پوالرو از صندوق تعاونی برداشته بعدشم دفتر مخارجو آتیش زده تا کسی دزد کیه... حاال می

گناهه. به پلیس زنگ بزنین. برین دادگاه، زود باشین! نفهمه کی بوده... باباي من بی

تونه ثابت کنه که من دفتر مخارجو آتیش کن ببینم! پلیس چیه؟ دادگاه کدومه؟ کی میبوکاره: صبر

فهمن پول کارو کرده باشه وقتی که فهمید بازرسا اومدن و میتونست اینزدم؟ مگه خود باباي تو نمی

جوري هم تفسیر کرد، ها؟ شه اینو اینه... مگه نمیکمصندوق

- 88 -

کنه! این کور خوندي بوکاره، دیگه هیچی بهت کمک نمی کوبد):میبه کف دست خود (با مشتاشکوکه

ي همه شنیدن که ماچاك چی گفت. بریم رفقا! بریم دادگاه! همهتونی از زیرش در بري! دفعه دیگه نمی

شما شاهداي من هستین!

حمقن کنی این آدما انقدر ابوکاره: تو باز چت شد یوتسه؟ بازم زد به سرت؟ چی فکر کردي؟ فکر می

که حرف یه آدمی رو که چاقو زیر گلوش گذاشتی و به زور ازش حرف کشیدي باور کنن... بیا! اگه

گی االن حرفایی که زده بودو دوباره تکرار کنه. ماچاك! من بهت دستور دادم که دفترو آتیش راست می

بزنی؟

ماچاك: اول اونو با اون چاقوش از من دور کنین تا حرف بزنم!

تونه بکنه. حرف بزن. کار نمیجا هستیم اون هیچونو ولش کن! تا ما اینبوکاره: ا

جوري بگم...دونین رفقا... چهماچاك: آخه... می

آویز کرده... : مردم... مردم... اشکوکیچ خودشو تو زندان حلق)شودسرآسیمه وارد می(روستایی پنجم

خدا بیامرزدش!االن یکی از شهر اومد خبرشو آورد... خودشو دار زده،

زده. سکوت طوالنی.)بهت همه(

رسید. شماها نابودش کردین که آزارش به مورچه هم نمیاشکوکه: کشتینش... شماها کشتینش...

خونه...جا با شماها بودم... توي این کثافتي مدت اینخودتونو حفظ کنین... منم همه

تونین ببینین که ما هیچ تقصیري نداشتیم! آدمی که چی روشنه. االن میبوکاره: بله رفقا. حاال دیگه همه

چی وقت نمیاد خودشو دار بزنه. و من هم یوتسه امیدوارم که تو هم برات همهحق به جانبشه، هیچ

کنم. باالخره پدر آدم، پدرشه. ما هم خیلی متأسفیم براي روشن شده باشه... حقیقتش من درکت می

چیزي تر از اونشد... گرون، خیلی گرونجوري میستش نباید ایني این اتفاقات که پیش اومد. راهمه

که الزم بود براي اشتباه خودش تاوون پس داد. ولی تو هم باید ما رو درك کنی...

- 89 -

اشکوکه: من خیلی خوب شماها رو درك کردم. شماها یه گله کفتارین. باند راهزنا! شماها مجبورش

جا حق و مونه. وقتی که هیچجوري نمیکن، صبر کن... این کردین که خودشو دار بزنه... ولی صبر

گیرم. عدالت براي باباي من وجود نداره، من خودم حقشو می

ها برد. صداي آنشود. تعدادي روستایی به طرف او هجوم میور می(با چاقو به سمت بوکاره حمله

حش کن! پس از مدت کوتاهی شود: نگهش دار! بکشش عقب! چاقو رو ازش بگیر! خلع سالشنیده می

اند و بوکاره که در درگیري بر شود. اشکوکه را روستایی اول و دوم گرفتهچیز ساکت میدرگیري همه

شود.)روي زمین افتاده، به آرامی با کمک دیگران بلند می

یه چی خوبه. فقط: چیزي نیست چیزي نیست رفقا! همهکنند)(به روستاییانی که به او کمک میبوکاره

خراش سطحیه.

گم! : ولم کنین... ولم کنین وقتی بهتون میکند)(خودش را رها می اشکوکه

بینین این بابا از غم و غصه به سرش زده؟ یکی : منتظر چی هستین؟ مگه نمیکند)(قد راست میبوکاره

بره تلفن کنه به بیمارستان شهر بیان ببرنش... این بیچاره دکتر الزم داره.

شه. من چی روشن میاالن همهره. جا نمیکس هیچ: صبر کنین! از جاتون تکون نخورین! هیچاشکوکه

رفیق میله! شما بهشون بگین که من مریض نیستم... بگین که من دارم حقیقتو (به پولیه) مریض نیستم.

جا دزد کیه... دونی اینگم... تو میمی

خوایم به هم تهمت بزنیم؟ بازم می! ي ماتهمتا به همهن بسه ای: ول کن یوتسه! دیگه (به آرامی) پولیه

گرده. جوریشم بابات دیگه برنمیهمین

اشکوکه: آنجه... آنجه عزیزم... منو ببخش! خیلی بهت بدوبیراه گفتم... کمکم کن... نه به من، به بابام

شو دیدي... کمک کن... تو نامه

- 90 -

خواي؟ ولم م، یادته... حاال دیگه چی از من میهرزه آنجه: یوتسه به من نزدیک نشو... گفتی که من

شود.)(با گریه خارج میکن... همتون دست از سر من بردارین...

: ماره... ماره... تو یه چیزي بگو!(به مایکاچه)اشکوکه

دونم. چیزا نکن! من هیچی نمیمایکاچه: منو داخل این

اشکوکه: آقا معلم... آقا معلم...

کنم. این به من مربوط دونی! من خودمو داخل هیچی نمینو ببخش یوتسه... خودت که میاشکونسه: م

نیست.

شه؟... هیچ کس؟... هیچ آدمحرف بزنین... آخه یه نفر آدم بین شما پیدا نمیاشکوکه: یوره... شیمه...

شود.)(با سرعت خارج میجا نیست... لعنت به همتون! انسانی این

: اي رفقا! خودتون دیدین! اصالً راحت نیست که یه شرکتی رو به بزرگی کوتی طوالنی)(پس از س بوکاره

جا تنفر هست، دزدي هست، حسادت هست، دیگه چی بگم. تو این تعاونی ما اداره کرد. آره عزیزم، این

کنیم. یه جاهایی شاید حق کسی خورده بخش مدیریت هم هیچی صددرصد نیست. ما هم اشتباه می

چیزا که گفتن نداره، جورم باید باشه... ولی اینکاري بشه. باالخره ما هم آدمیم دیگه. همینمالبشه. اه

کس به یاد نداره در مردوش دونین. ما باهمدیگه نمایشی رو درست کردیم که تاحاال هیچخودتون می

کنیم. مگه نه میکه آملتمون رفته هیچ مهم نیست. اگه الزم باشه اصن بدون اون اجرا سفلی.حاال این

شنوین؟... اینو باید جشن چیه چرا ساکت شدین؟... ما این نمایشو آماده کردیم، می(سکوت...) رفقا؟

یوره... " ش...حالشو ببر، گور باباي بقیه فقط از زندگی"جوري بود؟ ...گرفت... آواز... اون آهنگ چه

شیمه... ماچاك... یاال! یاال بخونین!

: کنند)اش میگیرد و بقیه کم کم همراهیمیلی کمی دم میبی(با اولروستایی

- 91 -

از زندگی فقط حالشو ببر،

ش!گور باباي بقیه

بوکاره: جمع شین... دایره... بچرخ... بزن... بپر...

رقصند، انگار که ترسی در وجودشان شوند، در ابتدا به آرامی میکم دور بوکاره جمع می(روستاییان کم

همراه با شود.بوکاره میو تندتر ود را بیشتر و بیشتر رها کرده و ریتم رقص هم تندتر است، و سپس خ

)رقصد.ریتم، می

، اوپ، گردش کن، بزن، بپر، گردش کن، حاال پایین، بچرخ، اوپ، اوپ، اوپ، بوکاره: اوپ، اوپ، اوپ

(شیمورینه و بوکاره بر روي یاال! برو باال! "بخور، بنوش..."اوپ... شیمورینه... دم بگیر! اون چی بود؟...

روند.)میز می

:گوید)(با ریتم رقص می شیمورینه

بخور، بنوش، قاشق، چنگال، بشقاب،

گوشت پخته، از قسمت خوبش،

کرده، از سینه و رونش،مرغ سرخ

کله و پاچه، با بناگوشش،

ترشی لیته، یا که با شورش،

سوسیس و کالباس، با نون سفید،

ر، نوشابه گازدار، زرد و سیاهش،پنیر بلغا

- 92 -

حالمون خوشه،همه بدونن

ي رقص: از زندگی فقط حالشو ببر،دسته

ش!گور باباي بقیه

شیمورینه: بیل و کلنگ، آجر و سیمان،

جوان، منشیکارت عضویت،

ریاست، تختخواب نرم، کادر

توي خونه، پول توي بانک،زن

،حقوق باال، ماشین قشنگ، ببر و بیار

کم دود و دم، شنگول و منگول،ه ی

، دست کی باال؟ ي انگورحبه

ي کار،دستمالو بگیر، ببر و بیار، سابقه

، دست کی باال؟جدي، همش دروغیحرفاي

از زندگی فقط حالشو ببر،ي رقص:دسته

ش!گور باباي بقیه

آور.)گردند. از خود بیخود و سرگیجهي رقص تندتر و تندتر می(دسته

ماست و خیار ه: کبک، خروس،شیمورین

- 93 -

، ببر و بیارهسفید، سیا

بوکاره: اوپ، اوپ، اوپ، اوپ، گردش کن، بزن، بپر، بچرخ، اوپ، اوپ، اوپ، اوپ...

شیردون، جگر کبابی، سیرابشیمورینه:

تونتعطیالت تابسماشین ملی،

اوپ... بوکاره: اوپ، اوپ، اوپ، اوپ، گردش کن، بزن، بپر، بچرخ، اوپ، اوپ، اوپ،

شیمورینه: بخور، بریز، بگیر، ببر

وام، چک، سفته، نقد و نسیه

و پایین، عقب و جلوباال

برو و بیا، بزن و در رو

بگیر، ببند، بخر، بفروش

بوکاره: اوپ، اوپ، اوپ، اوپ، گردش کن، بزن، بپر، بچرخ، اوپ، اوپ، اوپ، اوپ...

تندتر، تندتر، تندتر، تندترشیمورینه:

بپا، تنبونو بپا، تنبونو بپاتنبونو

از زندگی... فقط... حالشو ببر...،ي رقص:دسته

ش!گور باباي... بقیه

شیمورینه: وجدان، صندوق، تعاونی، ویال،

- 94 -

مرغ سوخاري، بخشداري،

دستگاه دولتی، کباب کوبیده،

کمیسیون، دزد خانگی، پول دزدي،

پر، بچرخ، اوپ، اوپ، اوپ، اوپ... گزارش، جلسه، بوکاره: اوپ، اوپ، اوپ، اوپ، گردش کن، بزن، ب

مجلس، سوسیس، قرارداد، توضیحات، تراکتور، تعمیرات، اسبا، گاوا، آشغاال، تعاونی، تعاونی، صورت

، بچرخ، دوال شو، راست شو، اوپ، اوپ، اوپ، اوپ...تعاونی، تعاونی

از زندگی... فقط... حالشو ببر...،ي رقص:دسته

ش!قیهگور باباي... ب

تاریکی)-شودها خاموش می(چراغ

کی چراغارو خاموش کرد؟صداي بوکاره: کی چراغارو خاموش کرد؟

صداي اشکونسه: چراغ... چراغارو روشن کنین... چراغ...

پایان