Upload
exit-theatre
View
223
Download
5
Embed Size (px)
DESCRIPTION
به قلم: یاسمین آلیب های - براون - گاردین - شکسپیر۴۰۰ ترجمه: شیرین میرزانژاد
Citation preview
چیوتل اجیوفور در نقش اتللو در دومبنمبمار ورهاوس لندن
شکسپربیربر با زیرکی عصر مهاجر هراس ما را مورد خطاب قرار می دهد
به قلم: یامسسمسمنبینبن آلیب های ‐ براون ( گاردین ‐ شکسپربیربر ۴٠٠) ترمججمجمه: شربیربرین مربیربرزانژاد
از سقوط اتللو تا عشق میان مذهىببىبی تاجر ونربیربزی، کاوش شکسپربیربر در مهھمهمگونسازی فرهنگی، غرور سیاهپوستان و جبتجبحقربیربر اشرافیان امروز بیش از هر زمان دیگری طننبینبن انداز میشود.
کتشافات شکوفا شد، زماىبنىبی که کشىبتىبیها بنادر انگلیس را ترک میکردند و با کاالهای خالقیت و جبتجبخیل شکسپربیربر در عصر اسیاحان، بازمیگشتند. سیاهپوست بردگان و خدمتکاران یا شگفتانگربیربز داستانهای نوآورانه، ایدههای حربیربرتاور، کمان و جبتجبجار به لندن میآمدند. او اولنبینبن تئاتر خود را تئاتر گلوب (جهان) نامید، آثار پلوتارک، آوید، پلیىبنىبی و سفربیربران، حانویسندگان ایتالیاىبیىبی و فرانسوی را میخواند. با اینکه هرگز انگلستان را ترک نکرد اما شیفته و جممجمحو سرزمنبینبنهای دور،
غریبهها، اشتیاق ىببىبیمرز و عشق ممممممنوعه بود. اتللو، تاجر ونربیربزی، تایتوس آندرانیکوس، رویای نیمهشب تابستان و آنتوىبنىبی و کلئوپاترا، و در این بنبینبن، کاوش مهھمهمگوىبنىبی، غرور
نژاد سیاه، ازدواج میاننژادی، فقر فرهنگ و مذهىببىبی، عشق دیوانهوار، عقدههای جنسی، جبتجبحقربیربر سلطنىبتىبی، ضعف. «مسلمانان خالف بر را. مهاجرتهراسی عصر این میکند، خطاب را ما عصر زیرکانه نزاع، مورد و قدرمبتمبمند اتللو، دردسرساز مدرن اروپاىبیىبی»، مورِ مسیحی و ونربیربزی شده، یک مهاجر کامالً ذوب شده در فرهنگ ونربیربز است. [ت.م: مور در ىببىبی از آن کنان مسشمسمال غرب آفریقا گفته میشود. در زبان فارسی در برخی جاها به عنوان مغر زبان انگلیسی به نژادی از سایاد میشود.] مهھمهمانگونه که جممجمحقق اسپانیاىبیىبی ماریا مانزاناس کالوو اظهار میکند:«او در مبنمبمایش به عنوان یک تبعهی مستعمراىبتىبی
ظاهر میشود که فرهنگ و اخالق اروپاىبیىبی را جذب کرده و در نتیجهی آن «توحش» باطىبنىبی که ریشه در اصل خود دارد را اهلی کرده است. او جنبهی خطرآفرین کلیشهی آفریقاىبیىبی را از طبیعت خود خارج کرده است.» تراژدی اتللو در این است که تسلیم فرهنگی برای اغلب ونربیربزیها کاىففىفی نیست. آنها مبنمبمیتوانند او را واقعاً بپذیرند. دزدمونا مبنمبمایانگر جممجمحال بودن عشق کوررنگ و شکنندگی مطلق آن است. فرزندان من که در اینجا متولد شدهاند فکر میکنند که رنگ پوست امهھمهمیىبتىبی ندارد. امیدوارم آنها آن قدر قوی شوند که وقىبتىبی میفهمند رنگ پوست امهھمهمیت دارد و مهھمهمیشه خواهد داشت، بتوانند این درد را
جبتجبحمل کنند. هارون، تبهکار سیاهپوست در تایتوس آندرونیکوس بر خالف اتللو، پسر بدی است که قبول مبنمبمیکند سیاهیاش را با پذیرش عوض کند. در این عدم پذیرش، قهرماىبنىبی و شجاعىبتىبی هبنهبهفته است. او با ملکه تامورای گات [از اقوام ژرمن] رابطه دارد که فرزندی هم از این رابطه به دنیا میآورد که چهرهی آفریقاىبیىبی دارد. ملکه میخواهد نوزاد را بکشد، هارون طی خطابهای جبتجبحریکآمربیربز مدعی نوزاد و سیاهیاش میشود، خطابهای که میتوانست توسط مالکوم ایکس، مارتنبینبن لوترکینگ یا برىبنىبی گرانت ادا شده باشد. (جالب است که در سال ١۵٩۶، دو سال پس از به روی صحنه رفنبتنبن این مبنمبمایش برای اولنبینبن بار، الربیربزابت اول فرماىبنىبی صادر کرد مبىبنىبی بر تبعید «سیاهان مور که به این قلمرو آورده شدهاند و تعدادشان هم بیش از اندازه
است.» ) چندین از یکی متفاوت مذاهب با فرد دو میان عشق بود. کرده درک را سیاست و خودجممجمحوری خطرات شکسپربیربر عضو ک شایال و جسیکا است. بوده جببجبحث مورد پیوسته که دیگری مبنمبمایش است، ونربیربزی تاجر دراماتیک درگربیربریهای جامعهای بسته، حاشیهنشنبینبن و منفور هستند. آنها دو گزینه برای انتخاب دارند: به مربیربراث پیشینیانشان با نومیدی و شاید کربثربریت اجتماع مهھمهمرنگ شوند. پربیربرمرد چنگ به شکل مهلکی چنگ بزنند، یا زجبنجبجربیربرهای هویت مذهىببىبی را پاره کنند و با امیزند و جسیکای جوان میگریزد. زماىبنىبی من هم مثل جسیکا بودم، مسلماىبنىبی که عاشق مرد مسیحی سابقی شد و با او ک را هببهبهربتربر درک میکنم. سواىللىلی در آخر باىفقىفی میماند: ازدواج کرد. زندگی شادی بود، اما حال که جاافتادهتر شدهام، شایالآیا جسیکا در شرایط ضدهبیهبهود شهر خوشبخت شد، یا به خاطر آزردن پدرش و اهانت به خاطرهی مادرش احساس گناه
میکرد؟ ما تنها میتوانیم حدس بزنیم. من با تیم ساپل، کارگردان و مهھمهمسرش آرکانا راماسوامی، بازیگر برای جممجمجموعهام دربارهی مهھمهمنبینبن موضوع مصاحبه کردم. او هبیهبهودی است و مهھمهمسرش هندی. او در «رویای نیمهشب تابستان» مبتمبمام هندی و چندزبانهی ساپل نقش تایتانیا را بازی کرد. آن ها عاشق یکدیگر شده و ازدواج کردند. او دربارهی زندگی در لندن به طرز تکاندهندهای صحبت میکند و سود و زیان فرهنگی آن. در این مبنمبمایش گمراهکننده زوجها جاىبیىبی میان واقعیتهای جممجمختلف قرار دارند. تایتانیا برای مدىبتىبی کوتاه خوشیهای زمیىبنىبی و رابطهی جنسی با بامبتمبم را جبتجبجربه میکند. طلسم شکسته میشود و او به نزد اوبرون بازمیگردد و بامبتمبم به جایگاه پست خود رهسپار میشود. او ممممممکن بود مانند یک انسان کودن زندگی کرده و مببمبمربیربرد، اما برای مدىبتىبی هرچند
کوتاه، در رویا زندگی کرد. این داستان یک شیفتگی متقاطع و دیوانهوار است. در هبنهبهایت میرسیم به آنتوىبنىبی و کلئوپاترا، مبنمبمایشی پیچیده دربارهی جداىبیىبی مبتمبمدنها، اشغال خارجی، تالىففىفی خرابکارانه و غربیربرقابل مقاومت بودن شرق. مبنمبمیتوان یک زن مانند کلئوپاترا در سراسر ادبیات غرب یافت. آنتوىبنىبی، امربپربراتور رم، انوباربوس پربیربرو وفادارش، در مقابل جذابیت رازگونه و زنانهی او به زانو درآمدهاند. هیچ مبنمبمایشنامهنویس دیگری دربارهی روابط میان
افراد از فرهنگ، نژاد و ملتهای جممجمختلف تا بدین حد صرحتیحتح و صادق و ظریف عمل نکرده است. ٣٠ آوریل ٢٠١۶